آخرین سروده ادیب برومند به مناسبت فرا رسیدن نوروز
نوروز باستانی ایران فرا رسید
ابر بهار پرچم ایثار بر کشید
بارید گه به تندی و گاهی به اعتدال
بر کوه و دشت ، چون که خور آمد بیارمید
صحرا و باغ پوشش رنگین به بر نمود
تا فرّ ِ فرودین سپسِ دی به بر رسید
سر سبزی از در آمد و آویخت بر درخت
زیبنده حلّه ای که ز نوروز مَهْ خرید
باد بهاری از سوی «خوارزم» شد وزان
و ز بوی مهر، خطّه «ری» را بیاکَنید
جشنی گرفت گلبن و رقصی نمود بید
آنگه که از شکوفه، دل باغ بشکُفید
ابر بهار بر سر کهسار خیمه زد
وز خرگهش به کوه گهر ها پراکَنید
آذینه بند کرد «بخارا» ز چار سوی
تا بانگ پا، ز قاصد نوروز بشنوید
زرّین ز یاسِ زرد نگر ساحتِ چَمَن
کاندر کنار سنبُلِ نوخیز، بر دمید
از «بامیان» و «بلخ» به شاباشِ فرودین
گوش بهار نغمه ی شور و نوا شنید
سَنج از «هرات» بانگ برآورد و بوق و کوس
کآمد عروس گلرخِ نوروز، برجهید
زیبا تَذَرْو۱ بر سرِ بادام بُن نشست
وز بانگ دلنواز به دل شادی آفرید
اکنون گلِ همیشه بهار است خنده روی
کاین نام را کدام گل آرا به من نهید؟
بانگ چکاوک از زبر سرو مژده داد
کامد به دست ، باغ «سمرقند» را کلید
سارنگ چون ز باره ی «دربند» پرگشود
یک سر به سوی گلشن شیراز پَرکشید
آهو به نغز گونه خُرامی به مرغزار
با بچگان چو میش به امن و امان چرید
از «ایروان» و «گنجه» بر آمد نوای عیش
تا شد ز دور، موکبِ نوروز مَهْ پدید
ایرانیان کُرد به «ترکیه» و «عراق»
سر گرم جشن و جمله خوش از دید و بازدید
از «تیسفون» ز درگهِ نوشیروان به گوش
آمد نوای «باربَدی» زآن چه می سَزید
رختِ نشاط بر تن «تاجیک» جلوه کرد
چون باغ و راغ، فرشِ سَمَن خیز گسترید
شد شاد باغبانِ « قراباغ» چون که دید
خوش رُسته اند سوسن و سوری و شنبلید
نوروز چون صلای طَرَب داد، از سُرور
در «شیروان» ز نغمه دلِ مرد و زن تپید
جوقی ز مرغکان مهاجر ز «اورگنج»
از عشق «زنده رود» سوی اصفهان پرید
«کارون» از آبهای «میانرود» مژده یافت
کز شوقِ عید اشک ز رُخسار ما سُرید
دلشاد گشت مادر میهن از آن پیام
کامد ز سوی مردم «بحرین» با نُوید
نوروز ، جشن ملّی ایران ز دیر باز
اقوام را به دامن تحبیب پرورید
شادا و خرّما دل این ملّت هژیر
کاین جشنِ ویژه را به این روز برگزید
باید به زر نوشت چنین نغز چامه را
کز خامه ی ادیب بر اوراق زر چکید
————————-
۱- تَذَرْو: مرغی خوش آواز و زیبا
0 comments:
Post a Comment