Monday 26 May 2014

نقدی برمقاله"روشنفکری وتامل درمسایل سیاسی"


ابراهیم ورسجی
6-3-1393
نقدی برمقاله"روشنفکری وتامل درمسایل سیاسی" نوشته شده توسط دکتررضا داوری اردکانی، نشرشده درسایت شرق فارسی،سه شنبه 27ماه می2014-6ماه جوزا1393.آقای استاد اردکانی، نوشته ی پُرمعنا وپُربارتان راخواندم وازآن بسیارحظ بردم.واقعاً میان عرصه ی کاریی عالم،دانشمند وروشنفکربسیارخوب مرزکشی کرده اید که ازهرنگاه شایان ستایش می باشد.با وجود اینکه، مرزکشی ای خوبی میان کارعالم،فیلسوف وروشنفکروپیوند آن ها وعرصه های کاری شان باتکنالوژی وتوسعه نموده اید؛اما دربرخی بخش هاچنان مرموزگذشته اید که حکومت های خود سروآزادی ستیز،ازجمله،حکومت استبدادی-آخوندیی کشورخود تان می تواند چنان بهره برداری نماید که اولویت با توسعه ی اقتصادی است ومی توان توسعه ی سیاسی رابه تعویق انداخت.درحالیکه این گونه حکومت هاهم دشمن روشنفکروتوسعه وهم دشمن آزادی می باشند.همین که نرخ رشد اقتصادیی ایران نفت - گازدار زیرخط صفررفته است،ضد توسعه بودن استبداد آخوندی را تایید می نماید.ازسوی دیگر،همین رژیم قرون وسطائی، سیاست نظامی گرانه ی جورج بوش درافغانستان وعراق ودستاورد فاجعه بارآن رابهانه ساخته می خواهد این گونه به ایرانی ها بقبولاند که یاقبول وضع کنونی ایران، یا افغانستان وعراق ساختن ایران بنام تحقق دموکراسی،آزادی و حقوق بشر.ازهمه خنده دارتراینکه، رژیم آخوندیی ایران درافغانستان وعراق همکارنزدیک درماجراجوئی جورج بوش بود.روشن است که، جورج بوش افغانستان وعراق رابرای توسعه ی آزادی ودموکراسی اشغال نکرده بود،بلکه بنام مبارزه باتروریسم ماجراجوئی کرده بود که شکست خورد.اگردرهردوکشور،تروریسم فربه ترشده است،بدوعامل زیربرمی گردد تا نارس بودن شرایط برای توسعه ی سیاسی:نخست،جورج بوش باکنارزدن طالبان درافغانستان،جنگ سالاران غارتگروقبایلی های پس مانده ونوکرپاکستان رابنام تکنوکرات بقدرت نشاند وپیش ازاینکه،زمین رادرزیرپای حکومت گران نالایق-فاسدی پساطالبانی درکابل آرام بسازد،به کمک آخوندیسم ایران،به اشغال عراق دست زد.دوم،نظامی های پاکستانی ازرفتن امریکا به عراق پیش ازدولت سازی درافغانستان، دریافتند که با دارشان درنظام سا زی درافغانستان جدی نیست.ازاین رو،طالبان والقاعده رابه کمک مالی عربستان بازسازی کردند.ودرعراق هم،حاکم کردن شیعه های تندرو- متعصب عراقی پرورش یافته ی دستگاه سپاه پاسداران ایران،درنتیجه ی همکاریی بوش- خامنه ی،تنهادامن زدن به جنگ شیعه - سنی را درخاورمیانه دنبال می کرد.سیاستی که ولایت فقهی- نفتی ایران ووهابی گریی- نفتی- عربستان را باهم شاخ بشاخ کرده است .درواقع،هردوشاخه ی منحط وافراطی اسلام،کمرتروریسم مذهبی را ازسوریه تاپاکستان بسته است.شاخه های که تروریسم زیرفرمان شان؛ برای ساله ها،مانع توسعه ی اقتصادی وسیاسی وعلمی مسلمان هاشده اند.
ازاین رو، برای دفع خطرتروریسم مذهبی زاده ی حکومت های مذهبی- استبدادی که اگست کنت،ازآن ها بنام"حکومت های نظامی- الهی"یاد کرده است،حکومت های که دربد ترین نمونه اش درایران وعربستان نماد یافته وزاده ی ذهن وفکربنیاد گرایانه ی مذهبی- قبایلی می باشند؛ وظیفه ومسئولیت روشنفکر،دانشمند وفیلسوف رابسیارعمده وپیچیده ساخته اند.به این معناکه،بابهره برداری ازسهولت های فراهم شده توسط تکنالوژی،فیلسوفان بکوشند عقل وفلسفه را ازچنگال فقه وکلام رها نمایند.تنها، دراین صورت است که نوزائی واصلاح دینی ازنمونه ی پروتستانتیسم مسیحی یانرم ودرشت ترآن درجهان اسلام آغازشده راه رابه بیرون شدن مسلمان ها ازقرون وسطا هموارمی نماید.وروشنفکران هم بکوشند که دست به نقداجتماعی،سیاسی،فرهنگی،ونقد دین باوریی عامیانه - ملائی زده سلطه ی استبداد تاریخ زده ی آسیایی راکه بدترین نمونه ی آن درکشورهای اسلامی فرمان می راند، زیرسوال ببرند.طرفه اینکه،ازبدبختی مسلمان ها،استبداد نظامی- مذهبی ای حاکم برسرنوشت شان هم مانند دیگراستبداد های جهان سومی درتوسعه ی نسبی- اقتصادی موفق نشده اند.بطورنمونه،درایران وافغانستان،فرهنگیان وروشنفکران،پنوشه ی شیلی وسوهارتوی اندونیزی رامی شناسند. روشن است که هردو،حکومت های نسبتاً دموکراتیک پیش ازخود،به رهبریی سالوادورآلنده وسوکارنوراباکودتا سرنگون وحکومت های استبدادی خود را تحمیل کرده بودند.دستاورد هایشان نشان داد که پنوشه بدون نفت توسعه ی اقتصادی داشت وسوهارتوبانفت توسعه ی اقتصادی نداشت.اینجاست که نظرامرت سن،دانشمند هندی مبنی براینکه،بدون آزادیی سیاسی نمی توان به توسعه ی اقتصادی نایل شد، برجسته می شود.بنابراین،روشنفکران واندیشمندان مسلمان باید مبارزه نمایند تاحکومت قانون راجایگزین حکومت های نظامی-الهی- قبیلگی نمایند وتنها دراین صورت است که کشورهایشان می توانند به توسعه ی پایداردرهمه عرصه هانایل شوند.



Sunday 25 May 2014

تبلیغات چی های کاندیدهاافسارگسیخته اند؛خدا اخلاق،ادبیات ودموکراسی را ازشرشان نجات دهد!


نتیجه تابع اخصِ ارذل است!
مقوله ی مشهوردراصول فقه
من با نظرشما مخالفم؛ اماحاضرم جان بدهم تا شما نظرتان را آزا دانه ابرازنمائید!
ولتر
ابراهیم ورسجی
4-3-1393
سالِ گذشته، وقتیکه گه گاهی به شبکه های رادیو- تلویزیونی چه حکومتی وچه غیرحکومتی درکابل گوش وچشم فراداده وبرخی روزنامه ها ومجله های رسمی وغیررسمی راهم مرورمی کردم، واقعن، بخاطر کاربرد نا درست سیاست، دین ، زبان ادبی،فرهنگ،ملت،احزاب سیاسی،جامعه ی مدنی،اقتصاد بازار و...احساس دلسوزی برای واژه ها وگزاره ها / مفاهیم یاد شده برایم دست می داد! ازاین رو،مقاله های زیرعنوان های"نگاهی به تفکرسیاسی دررسانه ی افغانستان"،"نگاهی به تفکردینی دررسانه های افغانستان"،"نگاهی به زبان ادبی- فارسی دررسانه های افغانستان"و...نوشتم که دروبلاک"اندیشه" دردسترس علاقمندان می باشد.دراین راستا،یک ماه پیشتر،یک مقاله زیرعنوان"وضع زبان فارسی دردنیای مجازی"نوشتم که هم به نوشته های قبلی وهم به نوشته ی کنونی دارای پیوند می باشد. درادامه ی نوشته های نامبرده،اکنون ، می خواهم به افسارگسیختگی ای تبلیغات چی های طرفدارکاندیدهای دورِدوم انتخابات ریاست جمهوری پرداخته برایشان بگویم که نه به کعبه،بلکه به ترکستان می روند!
برای روشنی اندازیی هرچه بهتروبیشتربه موضوع، دراین نوشته به مسایل زیرمی پردازم:نخست،افغانستان یک کشورمسلمان است که درکنارفرهنگ اسلامی اش،ارزش های مدرن غربی راهم تا اندازه ی گرفته یا درحال گرفتن همه یاگزینشی آن ها می باشد.دوم،هم درارزش های اسلامی وهم درارزش های جهان شمولِ غربی یامدرن،احترام به کرامت انسان ها ودست اندازه ی نه کردن به زندگی، گرایش وبرداشت های شخصی افراد وگروه ها قابل سرزنش می باشد.البته که،نقد به معنای درستش ونه دا و ودشنام که درافغانستان درجای نقد نشسته است،اصل پسندیده ی می باشد که دست زدن به آن درهمه عرصه ها بویژه دربخش های سیاسی ،اجتماعی،ادبی واقتصادیی کشورسازنده وگهربارمی باشد.سوم،افغانستان درحال گام برداری به سوی دموکراسی می باشد که درآن ،کثرت گرائی ورقابت مسالمت جویانه میان احزاب سیاسی رقیب یاکاندیدهای حزبی ویا مستقل، اصول پذیرفته شده می باشد.چهارم،افغانستان ترکیب قومی- مذهبی- سمتی ای بسیارشکننده دارد که بد زبانی درباره ی افراد،گرایش ها وقومیت های گونه گون، می تواند اثرات بسیارناگواری برهمسوئی شکننده ی مردم داشته باشد.پنجم،درافغانستان، حکومت وسیاست مصنوعی- پوشالی برپایه ی منافع متضاد امریکا وهم پیمانان ومخالفانش درسطح جهان ومنطقه روی کارمی باشد که تمام زمینه های قهرمان ستائی وجهاد گری و...رابه صفرضرب زده است! ازاین رو،لازم است که کاندیدها وتبلیغات چی هایشان موقعیت شکننده ی خود وکشور را درنظرگرفته ابرازسخن وموضع گیری کنند.درغیرآن،به بازگشت تروریسم،آشوب وبی ثباتی بیشترکشورکمک می نمایند.
دراین راستا،ازبحث درباره ی سخن پراکنی های بی ادبانه- غیراخلاقی ای طرفداران وتبلغات چی های کاندیدها درمحیط مجازی- فسبکی علیه یک دیگرمی آغازم.چون، نابسامانی هایی ادبی کاربران فسبک را درمقاله ی"نگاهی بزبان ادبی فارسی درفضای مجازی"،بازتاب داده ام؛بنابرآن،ازبحث درباره ی ناشیانه گریی ادبی طرفداران کاندیدها خود داری کرده تنهابه بی ادبی،بداخلاقی وافسارگسیتگی شان درجهت کاهش مقام رقیب می پردازم.واقعیت این است که، درجامعه های دارای دموکراسی های نهادینه شده،دستگاه عدلی آزاد، رسانه های منتقد واخلاق مدنی اجازه نمی دهند که نمایند گان احزاب وتبلیغات چی هایشان به رقیبانِ خود بی احترامی کنند.چون مابه گفته ی شاعر"هنوزاند رخم یک کوچه ایم"،احتمال یا واقعیت تلخ توهین روزمره بد شمن یارقیب برای بی گناه نمایش دادن خود،بخشی ازعادت به مرگ تبلیغات چی های جامعه ی درمانده ی سیاسی مان شده است که لازم است ازهرنگاه خانه تکانی شود.ازاین که درصورت خانه تکانی، بازار رقابت های منفی گرم نمی ماند،وتبلیغات چی هاهم آماده ی خانه تکانی نیستند؛ پس،ادامه ی زشت گوئی له وعلیه یک دیگرمانندِ موریانه هستی مادی ومعنوی کشوررا اول مسخره ودرگام دوم می خورد.
ازاین رو،می بینیم که نماینده ها یاتبلیغات چی های کاندید ها برای بهره برداریی نادرست از امکانات فراهم شده توسط فن آوریی مدرن رسانه ی، محتوای ناچیزیا بدی خود رابه نمایش می گذارند که ازهرنگاه ازدید ژرف اندیشان فاجعه وازدید سرسری انگاران موفقیت پنداشته می شود.البته،موفقیت باقربانی کردن اخلاق وکرامت انسانی خودی وناخودی.دراین زمینه،برای خود داری ازدرازنویسی،به پنج نمونه اشاره می نمایم:نخست،تبدیل کردن فال گیریی مجددی به نفع شرف غنی،توسط تبلیغات چی های عبدالله به یک مسخرگی بازاری ولفاظی بی ادبانه .دوم،توهین برخی طرفدارانِ عبدالله به احمد ضیا مسعود بخاطرپیوستنش به تیم اشرف غنی.سوم،سیاسی کردن زن مسیحی- عربی اشرف غنی.چهارم، سوء استفاده ازجهاد ونام احمدشاه مسعود توسط طرفداران داکتر عبدالله وسرزنش کردن احمدضیا برای بهره برداری ازنام برادرش، احمدشاه مسعود.پنجم،بی ادبی های روزافزون تبلیغات چی های سازمان های نام نهاد حزب اسلامی وجمعیت اسلامی نسبت به یک دیگرکه اکنون دردوسوی داستانِ رقیبانِ انتخابات ریاست جمهوری درجهت تایید وتخطئه ی موضع یک دیگرشان بسیارگرم شده است.
چون، افغانستان گرفتارچنگال بی رحم یک ژورنالیسم مبتذل می باشد؛ درچنان ژورنالیسم مسخره،بویژه درفسبک،حق باکاربرانِ آن است که بد اخلاقی را جایگزینِ اخلاق درسخن گفتن ونوشتن به نفع وزیان یک دیگرنمایند.بطورنمونه،به عمده شدن فال گیریی مجددی به نفع اشرف غنی احمد زی توسط مخالفانِ او اشاره می نمایم.اشاره ی که بدون پرداختن به شخصیت مجددی دارای کمبودی می باشد.ازاین سبب که نویسنده ازمجددی وحماقت هایش یاد داشت های بسیاری دارد،لازم است که برخی یاد داشت ها بازتاب داده شوند، تاروشن شود که کاربران فسبکی کاندیدها آب به آونگ می کوبند.به این معناکه،به گفته مولوی های فقه دان "تحصیل حاصل" می کنند.به سخن دیگر،اگرکاربران ازحماقت مجددی آگاهی می داشتند، این قدرخود رامصروف بحث درباره ی فال گیریی اونمی کردند.ازاین رو،نمونه های ازحماقت این فال گیربزرگ ارائه می نمایم.روشن است که مجددی درپشاوردرگیری های زبانی بسیاری باحکمتیارداشت.درگیری های که گه گاهی باعث راست گوئی مجددی می شد وحکمتیارهم می گفت که قبرهندو ومجاهد مجددی راکسی درافغانستان ندیده است! وقتیکه یک فرمانده جهادیی مجددی ازولایت لوگررا دیدم،برایم آشکارشد که حکمتیاردرزمینه بی انصافی روا داشته است! بهرصورت،تنها دونمونه ازحماقت مجددی ارائه کرده بحث را ادامه می دهم.درسال های اخیرمقاوت علیه شوروی که با دارانِ دوطرفِ کمونیستی- جهادی، یعنی مسکو وواشنگتن، به سوی امضای موافقت نامه ی ژنو نزدیک می شدند،شاهد دوحماقت مجددی درپشاور بودم:نخست،میان دوگروه مسلح جمعیتی ها درچاه آب ولایت تخارجنگ صورت گرفته دونفرکشته شده بود که نماینده های هردو دریک روزدرپشاور،فاتحه خوانی داشتند.ازروی تصادف،یکی ازفاتحه خوانی ها درمسجدی نزدیک خانه ی کرایه ی بنده بود ورفتم به وطن داران ابرازغم شریکی نمایم.درهمان لحظه،مجددی پیداشده آغازبه سخن رانی کرد و حکمتیارراقاتل اعلام کرد.درحالیکه، یک جمعیتی، جمعتی دیگر راکشته بود ومتهم کردن حکمتیاربیرون ازبحث بود! وقتیکه مجددی ازمسجد بیرون ودرحال سوارشدن به موترلند کروزر خود بود،به یکی ازتخاری ها که عضوجبهه ی ملی یاحزب خودش بود،گفت که کی کی راکشته بود؟ بنگرید! اول خودش حکمتیاررامتهم به قتل وسرزنش کرد وبعد درحال سوارشدن به موترازقاتل پرسان کرد.درمورد دوم هم،فاتحعه خوانی ازتخاری ها البته ازحزبی هابود،ومجددی درحال سخن رانی بود که یک حزبی سوالش کرد که شمابسیارپول های امریکائی ها راگرفتید! ازاین رو،امریکائی هستید!! مجددی که عصبانی شده بود،گفت:نه خیر،90درصدِ پول های امریکا راحزب،جمعیت وسیاف می گیرند وماسه تنظیم،یعنی جبهه ی ملی،محاذملی وحرکت انقلاب اسلامی، تنها10درصد سهم داریم.همان نفر،وقتیکه روزبعد ازحکمتیارپرسید که شما90درصد کمک های امریکا رابه گفته ی مجددی می گیرید،اوباخنده گفته بود که مجددی راه های پول گرفتن زیاد ازامریکا رانمی فهمد.اگرسخن حکمتیارراپایه بگیرم، روشن می شود که ربانی،حکمتیاروسیاف بیشترازمجددی دغلکاربودند ودغلکاریی خود راعملن ثابت هم کردند!
پیشترازآن هم،مجددی درمحفلی گفته بود که ماکم پل شده بودیم ومی خواستیم که دفترهای خود رابسته کرده برویم که ناگهان رفتم حساب بانی خود را ببینم که یک میلیون دالرواریزشده بود.وقتیکه به همه دوستانم دربیرون تماس گرفتم،گفتند که ما،پولی به این مقدار نداریم که به شماره ی بانکی شما واریزنمائم.پس ازآن دریافتم که آن پول راک.گ.ب / سازمان امنیت شوروی واریزکرده بود، تا ما به حیث یک طرف کشمکش وچند دستگی جهادی ها زنده بمانیم.بنگرید! آدمی با این همه سادگی، راست گوئی یاحماقت فال دیده وفسبکی های مخالفش هم درحول فالش چنان سرگرم شده اند که گویاقلعه ی خیبررافتح کرده اند.به سخن دیگر،گویا بامسخره کردن فال گیریی مجددی به احتمال کامیابی کاندید خود می افزایند.درحالیکه،آگاهان می دانند که رائی های کم یا بسیارازمردم ورئیس جمهورساز،درجای دیگری نشسته است! ازاین که، ازحماقت مجددی سخن گفته شد،خالی ازفایده نخواهد بود اگرازحماقت کرزی هم سخن گفته شود که دست این آقای فال گیر رابوسیده ومی بوسد ومردم هم بارها دیده اند که کرزی بابسیارتضرع واحترام سرخم کرده دست مجددی را بوسید وهنوزهم می بوسد.دراین که کرزی به مجددی احترام دارد،ممکن است شک کردن نا روا باشد؛امانویسنده می خواهد به جنبه ی دیگری داستان هم اشاره نماید، تا"سیه روی شودهرکه دراوغش باشد"! واقعیت این است که برای تخت نشین کردن کرزی سه بازیی بسیاری ناپاک، هم توسط داخلی های غرض ورز وهم توسط خارجی های دارای منافع بلندمدت درافغانستان صورت گرفت:نخست،امریکا زیراداره ی بوش ازنام ظاهرخان،پاد شاه سابق برای تخت نشین کردن کرزی بهره برداری کرد.دوم، برخی پشتوزبان های فاشیست هم دراین زمینه کم نیامده اند تا ازضعف حکومت داریی کرزی دارای جایگاه حکومتی، نان ومال شوند وشدند.سوم،ازشهادت پُررمزورازِاحمدشاه مسعود که دربودش ریاست جمهوریی کرزی ،فال گیریی مجددی وصندلی های باد آورد- غارتگرانه ی شورای نظاری هایش میسرنمی شد.درزمینه،آگاهان می دانند که چه دسیسه ی ناپاکی پیاده شد! دررابطه به بوسیدن دست مجددی توسط کرزی، افزون براحترام کرزی به مجددی،یک بازی ناپاک سیاسی شبکه های پنهان کاربیرونی هم به این خاطرفعال بود که بزرگان سیاست وشبکه های زیرزمینی کشورهای غربی برای مهاربنیاد گرائی طالبان وجهادی های احساساتی مسخ نا شده، دنبال تصوف ازگونه ی مجددی وسیداحمد گیلانی می گشتند،و برخی وزیرهای نادانِ اداره ی کرزی بویژه سید مخدوم رهین ،وزیراطلاعات وفرهنگ هم درکابل؛ بخاطرگرفتن پول ازشبکه های غربی،گه گاهی به حلقه های گمراه- خرافاتی ای صوفی ها سرزده رجزخوانی صوفیانه- دغلکارانه می کردند.غافل ازاینکه،مهاربنیاد گرائی توسط حکومت داریی خوب ومردمی میسراست نه فریب کاری وتصوف بازی ازگونه ی مجددی،گیلانی ووزیران بی سواد ونمایش فیلم های مسخره ازمحافل دجال های هیاهوگروعوام فریب- صوفی نما دررادیوتلویزیون کابل ونشرات گونه گون ازجمله روزنامه ها ومجلات بی ارزش وخنده آور.
درادامه ی تصوف بازی برای مهارطالبان وتند روان جهادی- احساساتی- ناراض بخاطرفروخته شدن جهادشان توسط رهبران وفرماندهان شکم پرست،ازطرف سیاست کاران وپنهان کاران منطقه ی وفرامنطقه ی که به گونه بسیار بسیارخنده آوری شکست خورده ودوباره طالبان وجهاد گرانِ همسوی آن ها رابالاکشیده است، فال گیریی مجددی ودعا های سیداحمدکیلانی هم موثرواقع نشدند؛به گونه ی که صندلی ریاست جمهوری را درزیرپای کرزی استوارکرده نتوانستد.بهرحال،به فال گیریی مجددی وتصوف بازی درجریان مبارزه ی انتخاباتی کاندید ها نکته ی پایان گذاشته به گرم کردن بازارزنِ مسیحی اشرف غنی وتوهین وسرزنش احمدضامسعود بخاطرپیوستنش به تیم اشرف غنی وبهره برداریی نا درست جهادی های نامجاهد ازجهاد ونام احمد شاه مسعود به نفع کاندیداتوری داکترعبدالله می پردازم.دراین راستا،دوپرسش مهم است:نخست، اگرجهاد به پول امریکا،انگلیس وجرمن مسیحی به پیشرفت وبه تباهی کابل منجرشد ،برآمدن وپروژه ی طالبان هم باپول امریکای مسیحی وپیاده شدن ناتوی مسیحی ودست ساختش حکومت کرزی انجامید.حکومتی که هم تشت رسوائی جهادی های فاسد شده را ازبام بزیرانداخت وهم آن ها را دارای زمین های غصبی وقصرهای شیرپوری ووزارت نشین ساخت.پس، زن مسیحی- لبنانی اشرف غنی چرامشغله ی ذهنی این جهادی های امریکائی شده است؟ ازسوی دیگر،درماه ژانویه سال جاریی میلادی - ماه جدیی سال گذشته ی خورشیدی،آقای ستیفن هارپر،نخست وزیرمسیحی کانادا،طی سفری به اسرائیل،منطقه ی خود گردانِ فلسطین، زیراداره ی محمود عباس، وپادشاهی اردن،به کمپ آوارگان سوری درنزدیک مرزهای اردن- سوریه رفته مبلغ150میلیون دالردرجهت بهبود وضع زندگی ناگوارآوارگانِ سوری پرداخت.برخلاف،شیخ های منحط - وهابی عرب به همان کمپ ها درلبنان واردن برای پیداکردن دختران زیبای خرد سال رفتند تاهوسرانی کنند! درسطح حکومت های نفت دارعرب هم،عربستان،کویت وامارات متحده12میلیارد دالربه کودتاچی های مصری پرداختند تانهضت اخوان المسلمین وجنبش6آوریل راکه به ترتیب، اسلام شورایی - عادلانه ، دموکراسی ، حکومت قانون وآزادیی بیان می خواهند، را نابود نمایند.این است فرق ارائه ی خدمات بشردوستانه ی مسیحی گری به غیرمسیحی ها یامسلمان ها وبهره برداریی رذیلانه- بوالهوسانه ی مسلمان های نفت دارعرب ازمجبوریت خواهران وبرادران مسلمان سوری شان در لبنان واردن! این که، درسوئی دیگرداستان غمناک سوریه،ایران آخوندی 17میلیارد دالردرجنگ داخلی سوریه هزینه کرده است تابشاراسد وحزب الله لبنان به کمک سپاه قدس ایران ،مردم سوریه رابه غم بنشاند،برکسی پوشیده نیست! ازهمه خنده دارتراینکه، سپاه قدس بجای اینکه درجهت آزادیی قدس ازچنگال اسرائیل مبارزه نماید،مصروف کشتارمسلمانان سنی درعراق وسوریه می باشد! دوم،پرسش این است که اگرداکترعبدالله وتیمش حق دارند ازنام احمد شاه مسعود درپروژه ی انتخاباتی خود بهره برداری نمایند،چرا این گونه بهره برداری را احمد ضیا مسعود،ازنام برا درخود نکند؟ ازاین رو،به عرض بازارگرم کنان جهادی یابهره برداریی سوء کننده ها ازجهاد بدفرجام می رسانم که که بهتراست بدوپرسمان زیرتوجه نمایند:نخست،درزیرعنوان مقاله،این مقوله ی رایج دراصول فقه،یعنی"نتیجه تابع اخص ارذل است" را بازتاب داده ام.
درواقع،ازبازتاب مقوله ی یاد شده،هدفم این است که برای بهره برداری کنندگان ازنام جهاد ومجاهدین اصلی یا دروغین بفهمانم که بطورریزبینانه به آن توجه نمایند! چرا؟ به این خاطرکه،جهاد که من به کاربرد آن ازهمان آغازمخالف بودم؛به این خاطرکه،جهاد به معنای جنگ نیست ودرقرآن برای جنگ،قتال آمده است.زیراکه،جهاد ازنظرمفهومی- واژه شناسانه به این معناست که کاری به نفع دین وامت کنی وفایده ی مادی برنداری.درحالیکه،جهادی های تقلبی پس ازفروپاشی رژیم متکی به مسکو،هم کابل رابرای قدرت وثروت ویران کردند وهم برای طالبان جاده سازی کردند وهم شمالی و... را درتبانی باطالبان ویران کردند وهم باشکم های کته وکله های پوکی خود نه تنها جهاد،بلکه دین اسلام راضربه ی کمرشکنی زدند که تاسال هاقامت راست کرده نمی تواند.ازسوی دیگر،اگرقتال صورت گرفته بزیان دین ووطن وفایده ی دیگران را جهاد بگیرم تاجهادی نماهاخرسند شوند؛بازهم به عرض شان رسانیده می شود که جهاد شکست خورد ونه تنها به هدف اصلی ای خود نرسید،بلکه به ضد خودش یعنی مبارزه علیه منافع اسلام ومسلمان ها تبدیل شد.ازاین رو،نتیجه تابع اخص ارذل شد! به این معناکه،هدف والای جهادِ جهاد گران اصیل راجهاد گران ریاکار- نا اصیل درشکم کته وگندیده ی خود دفن کردند.بنابرآن،بهتر است بجای بهره برداری ازنام جهاد متوفی- مرحومی، ازحکومت سازی ،تامین امنیت،مهارتروریسم،حل مشکل کمبود خانه،مبارزه بابیکاری،اعتیاد روزافزون، بازسازی اقتصادی ،بازگردانی آوارگان به سرزمین پدری شان ،کاهش فاصله ی آسمان- زمین میان سرمایدارشده های باد آورده وفقروگداگریی روزافزون درشهرکابل واطراف وخرابی کشنده ی محیط زیست سخن بگویند، تاحمایت مردمی برای کاندید های خود کمائی نمایند.درضمن،ازآقایان ، عبدالله وغنی می خواهم که سه کارزیررابکنند:نخست،به متحدان تبلیغات چی شان بگویند که ادب ،اخلاق وکرامت انسانی را درنوشته های فسبکی ومناظره های تلویزیونی شان رعایت نمایند.دوم،بسیارروشن ومشخص درباره ی دولت سازی،مبارزه باتروریسم،بازسازیی اقتصادی وازهمه مهم تردرباره ی زمین های دولتی وغیردولتی غصب شده دردوره ی حکومت کرزی وتصمیم آینده ی خود درباره ی آن ها درگفت وگوهای رادیو- تلویزیونی خویش سخن بگویند.سوم،توجه داشته باشند که ازبسیاریی متحدان شان کاردرجهت ایجاد حکومت داریی خوب یابد رد بخورساخته نیست.به سخن دیگر،حکومت خوب به استعدادهای وارسته وپاک نیازدارد که به مشکل می توان درمیان متحدان شان یافت!
ازهمه مهم تراین که،کاندیدهای رقیب وتبلیغات چی های شان باید توجه نمایند که خوب یا خراب یک پروسه زیرسایه ی ناتو،بنام دموکراسی درافغانستان براه افتاده است که بسیارشکننده می باشد، ومی دانید که با دورشدن سایه ی ناتو،چه خواب های بدی نظامی های پاکستانی وشاخه ی ریشوشان، یعنی طالبان درافغانستانِ پسا2014دیده اند ومی بینند.ازاین سبب،لازم است که چه درجریان مبارزه ی انتخاباتی وچه پس ازآن،به این گفته ی ولترارج گذاشته شود که"من باسخن شما مخالفم؛اماحاضرم مبارزه نمایم تاشما سخن تان را آزادانه بیان نمائید"! درواقع،سخن ولترنماد دموکراسی واقعی می باشد.دموکراسی ای که بدون شک حل کننده ی مشکلات بی شمارمردم افغانستان می باشد.وقتیکه به سخن ولترریزبینانه توجه شود،این نتیجه بدست می آید که فکروموضع رقیب یا مخالف خود را باید درهمه سطوح پذیراشویم وازاوهم بخواهیم که فکروموضع ما راپذیراشود.پرسمانی که توجه به آن، گام بنیادی درجهت تقویت دموکراسی،دیگراندیش پذیری،آزادیی بیان ورسانه ها وهمسوئی بهتروبیشترمردم افغانستان می باشد. روشن است.اگرکاندید ها ومتحدان وتبلیغات چی هایشان به سخن ولترودیگرارزش های دموکراسی وحقوق بشری که جای بحث آن هانیست،توجه جدی نه نمایند،چه انتخابات را ببرند وچه ببازند؛هم خود شان وهم مردم افغانستان بازنده ی اصلی شده کمک می کنند که بدترین حکومت داری زیرنام دموکراسی ادامه یابد.دراین صورت،آشوب وتروریسم بازگشت کرده نه ازدموکراسی نشانه ی می ماند ونه هم ازرقیبان انتخاباتی وسخن گویان زبان درازفسبکی،تلویزیونی آن ها.

Friday 23 May 2014

درباره ی مخالفتِ فرهنگ قبیلگی با اسلام ودموکراسی


ابراهیم ورسجی
2-3-1393
آقای کلیم الله همسخن،نوارقبلی مخالفت احمد شاه احمد زی با دموکراسی وتوبه اش درسال2013ازشرکت درانتخابات وپیوستن کنونی اش به تیم اشرف غنی احمد زای را دوباره درفضای مجازی- فسبکی بازتاب داده است که لازم دانستم درباره ی آن، مطلبی زیررانوشته خدمت دوستان فسبکی ام پیش کش نمایم؛ وعلت پیش کردن این نوشته هم سازگاریی اسلام با دموکراسی وناسازگاریی ذهنیت قبیلگی با اسلام ودموکراسی می باشد که درزیرمورد بحث قرارمی گیرد: دراین راستا، درقرآن،این آیه آمده است:الاعراب اشد کفراًونفاقاً / اعراب درکفرونفاق بسیارشدید می باشند.دراین آیه ،منظورازاعراب نه جمع عرب،بلکه قبایل عرب یاعرب های قبیلگی می باشد.دراین رابطه،درریاض الصالحین که به فارسی هم ترجمه شده است؛یک دعای جالب است وآن این که، روزی یک اعرابی / قبیلگی نزد رسول الله ص می آید وازایشان می خواهد که یک دعای برایم یاد بده که بحالم مفیدباشد.پیامبرص برایش الحمدلله می گوید،اومی گوید که این که برای خداست به من چه؟ استغفرالله می گوید، بازمی گوید که این هم برای خداست،به من چه؟ سرانجام رسول الله برایش می گوید که:دعاکن:خدا یا مرابیامرز،به من رحم کن،مراهدایت کن،به من روزی بده،مراسالم نگهدار! قبیلگی خوشحال می شود ومی رود.
درحقیقت،این آقای احمدشاه احمد زی وهمانندی هایش ازگروه همان اعرابی می باشند که دین وجهاد را وسیله ی تجارت کردند که نتیجه ی آن وضع فلاکت بارمراجعینی وزارت"شهدا ومعلولین"،ویرانی کابل،کمک شان برای طالبان وقصرهای بی شمار شان درکابل وبانک های پرشان دربرون می باشد.دررابطه به دموکراسی ونظراین آقا ودیگرهم تبارانش، باید گفت که:دموکراسی حکومت مورد رضایت مردم می باشد که مطابق با آیه ی "امورمسلمان هاباید بامشورت میان خود شان حل فصل شود" می باشد،نه چیزی دیگری.چون این ها به با ورخود شان خلافت یاحکومت اسلامی غیرمسئول دربرابرمردم می خواهند،درواقع،هم باقرآن مخالفت می کنند وهم بادموکراسی.وحکومت اسلامی- خلافتی ای خود شان هم بروایت تاریخ" تئوکراسی بی دینان می باشد که ازیزید تاسلطان حسین صفوی وملک عبدالله،پادشاهِ مفسدِ عربستان ادامه یافته است.حکومت یاخلافتی که درآن، دزدان بزرگ سرمایه های ملی،دست دزدان نان رامی برند ونامش رامی گذارند اجرای قانون شریعت.درحالیکه،درقرآن،آیه ی یافت نمی شود که شریعت رابرابربه قانون بگیرد.درواقع،شریعت آقایان همان فقه سلطانی می باشد که به فرموده امام غزالی رح، تنها بدرد سلطان وشیخ زیرفرمانش می خورد، نه بدرد مسلمان ها.طوریکه گفته شد،چون دین قبیلگی هاتابع منافع مادی شان می باشد؛ازاین رو،حق دارند روزیکه دموکراسی مطابق خواست شان باشد تاییدش نمایند وروزیکه مطابق خواست شان نباشد،مخالف اسلامش بخوانند.مسئله ی که درمخالفت دیروز وموافقت امروزاحمد شاه احمد زای بادموکراسی نماد یافته است.بهرحال،دین راکه درشکم شان گورکردند؛خدا دموکراسی ومردم افغانستان را ازشرشان نجات دهد!!!

Tuesday 20 May 2014

نقدی برمقاله"ترکیه؛الگوی جهان اسلام یاسلطه طلبی منطقه ی"


ابراهیم روسجی
31-2-1393
مقاله ی نامبرده به قلم اکبرگنجی،نویسنده ی ایرانی بتاریخ 19ماه مه-29ماه ثور در"هافینگتون پست"نشر شده بود که روزسه شنبه30اردبهشت- ثور،ترجمه ی فارسی آن درسایت خبرنامه گویا به نشررسیده است.چون مقاله به موضوع نواندیشی دینی رابط دارد،لازم دانستم که ب نقد آن بپردازم تاکمکی به جوانان مسلمان وطنم نمایم: بعدازموفقیت حزب عدالت وتوسعه به رهبریی رجب طیب اردوگان درجهت آشتی میان سکولاریسم،دموکراسی واسلام وتوسعه ی اقتصادیی ترکیه دردوره ی 12ساله ی زمام داری او وتمایل ترکیه ی اردوانی به حمایت ازسازمان های اسلامی- سنی درخاورمیانه،این ذهنیت توسط وهابی های سعودی وولایت فقهی های ایران دامن زده شد که ترکیه ی اردوگانی میخواهد ترکیه ی عثمانی را احیانماید.نویسنده که در20سال گذشته تحولات ترکیه راپی گیری کرده وکتابی هم زیرعنوان"اسلام وسکولاریسم"نوشته ودوبارسفربه ترکیه وملاقات های بامرحوم اربکان واردوگان داشته است؛به این باوراست که حزب اردوگان نمونه ی خوبی شده برای سازمان های مسلمانِ سنی درجهان اسلام تاموضع منفی ای خود را درباره ی ارزش های مدرن غربی بازنگری نمایند.پرسمانی که درصورت ببارنشستن؛می تواند میوه ی خوبی داشته باشد.اما درباره ی احیای ترکیه ی عثمانی،باید گفت که هم امرِخلاف واقع می باشد وهم حزب عدالت وتوسعه آن قدرخام نیست که به چنان سیاست بلند پروازانه ی دست بزند.
دررابطه به موضع منفی ایران آخوندی وعربستانی وهابی نسبت به سیاست دموکراتیک حزب عدالت توسعه ودامن زدن این مسئله که دنبال احیای ترکیه ی عثمانی می گردد،دومسئله قابل بررسی می باشد:نخست،سیاست سازش حزب عدالت وتوسعه باحزب کارگران ترکیه، زیررهبریی عبدالله اُجالان،رژیم آخوندیی ایران را ترساینده است که اتحادیه ی دموکراتیک ترک وکرد،می تواند کردهای ایران راهم متمایل به آن هابسازد.همچنان، کردهای شمال عراق که دولت خود گردان خود راساخته اند،بجای تمایل به ایران وحکومت شیعه ی عراقی،به سوی ترکیه گرایش دارند.دوم،اسلام دموکراتیک وسازگارباحقوق بشر اردوگان،هم اسلام آخوندیی ایران وهم اسلام قبیلگی- وهابی عربستان راکه هردو،همزاد استبداد می باشند وبدون استبداد زنده مانده نمی توانند،به چالش گرفته است.وقتیکه همسازیی حماس واخوان های مصروسوریه را باحزب عدالت وتوسعه درنظربگیریم،طبیعی است که می تواند خبرازیک ائتلاف بزرگ میان احزاب اسلامی سنی درمنطقه داشته باشد که ازهرنگاه برای ارتجاع مذهبی - نظامی ایران وارتجاع قلبیلگی- مذهبی عربستان ونظامی گریی وحشی- ملی گرا- شکست خورده ی مصری- سوری رنج آورمی باشد.
ازسوی دیگر،اگربتاریخ نگاه کنیم،واضح می شود که نقش کردها وترک ها دردفاع اسلام ازمد یترانه تاخلیج فارس،بارزترازنقش عرب ها وایرانی ها بوده است.بطورنمونه،این صلاح الدین ایوبی کرد بود که جنازه ی جنگ های دوقرنه ی صلیبی رابرداشت.ازاین رو،حافظ اسد جنایت کارِ متحدِ ایران، درحالیکه به بخشی ازکردهای سوریه شناسنامه نداد؛اما درسال1997،هفت صدمین روزپایان جنگ های صلیبی توسط ایوبی کرد را جشن گرفت.درواقع،یک قرن بعد ازپایان جنگ های صلیبی،ترکیه ی عثمانی برآمد کرده قدرت های اروپایی رابه چالش گرفت.برخلاف،ایران صفوی هم به کمک اروپابرآمد کرد تادشواری برای عثمانی ایجاد نماید وهم باسنی کشی زنده ماند، وشریف حسین مکه،پدربزرگ شاه اردن،به نفع انگلیس- فرانسه درجنگ جهانی اول علیه ترکیه ی عثمانی مبارزه کرده زمینه سازی به شکست عثمانی درخارمیانه،تقسیم منطقه توسط لندن وپاریس وبرآمدن آل سعودِ نوکرانگلیس درعربستان کرد.ازاین رو،عرب های حاکم نظربه سابقه ی ننگین شان،عقده ی حقارت نسبت به ترکیه ی عثمانی وترکیه ی اردوانی دارند.این خطارانه تنهاشیوخ ودراویش عرب،بلکه ملی گرایان عرب هم نسبت به ترکیه ی عثمانی کردند.بطورنمونه،آلبرت حورانی،نویسنده ی عرب مسیحی- لبنانی درکتاب های"اسلام ازنظراروپائی ها وتاریخ مردمان عرب" ،ازقول محمدعبده،دانشمند مصری، حکایت می نماید که اوبه عرب ها"هشدارداده بود که درموضع شان درباره ی ترک ها محتاط باشند"! توصیه ی که رعایت نشد.ازاین رو،اتاترک،درباره ی خلافت گفته بود که"باردوش ترک هابود"! وملی گرائی عرب هم به این خاطرشکست خورد که ریشه ی ضد ترکی داشت تاضدغربی! بنابراین،ترکیه بخاطرحضوردراروپا ورقابت باآن،نخستین کشورمسلمانی می باشد که تمدن غربی را دریافته وآماده شده است که با ارزش های جهان شمول آن مانند:دموکراسی،حقوق بشر،سکولاریسم کثرت گرائی و...کناربیاید وتااندازه ی دردوره ی حکومت اردوگان کنارهم آمده است.پس،همسوئی ترکیه ی اردوگانی بامیوه ی تمدن غربی وتشویق سازمان های اسلامی جهان تسنن دربکاربستن آن، نه احیای ترکیه ی عثمانی،بلکه خدمت به نوسازیی تفکراسلامی می باشد که ازآینده ی درخشانی برای مسلمان هابویژه سازمان های اسلامی سخن درآستین دارد.



Sunday 18 May 2014

انتخاباتِ هند؛تحولاتِ سیاسی پاکستان وتاثیرآن ها براوضاع افغانستان


ابراهیم ورسجی
28-2-1393
باوجود اینکه، امریکا درمدت 13سال گذشته یک تریلیون / هزارمیلیارد دالردرافغانستان هزینه کرده که صد میلیاردِ آن درجهت دولت سازی وبازسازیی اقتصادِ ورشکسته ی افغانستان پرداخت شده است؛اما دولت سازی وبازسازیی اقتصادِ جنگ زده ی این کشورجفاکشیده بسیارناتوان مانده است.ازاین رو،نقش سازنده وغیرسازنده ی کشورهای منطقه بویژه پاکستان وهند دررخ دادهای دیروز،امروزوفردای افغانستان بسیارپُررنگ می باشد.دراین باره که چرا امریکا با وجود آن همه هزینه های مالی وجانی،نتوانست درافغانستان دولت سازی وبازسازیی اقتصادی نماید،دوعامل زیرازهمه برجسته ترمی باشد:نخست،بالاکشیدنِ افراد ودسته های گمنام وبد نامِ متضاد باهم درحکومت کابل که بجای دولت سازی،حکومت داریی خوب وبازسازیی اقتصاد درافغانستان،به برآمدن یک آلیگارشی، یاحکومت گرفتارباندها های فاسد باوجود یک قانون اساسی تمرکزگرامنجرشد.دوم،برخورد نادرست امریکا با بازیی دوگانه ی پاکستان درافغانستان.درواقع،پاکستان که ازتهاجم شوروی به افغانستان درهفته ی پسین ماه دیسامبر1979تاکنون، باکمک امریکا وعربستان،نوکرسازی های زیادی دراین کشورکرده است؛ باردیگر،بنام سهم گیری درجنگ علیه تروریسم و درعین حال،همراهی باتروریستان،موفقانه توانست رخنه درسیاست جنوب آسیائی امریکا کرده هم طالبان رابازسازی نماید وهم سیاست افغانی امریکا را ازدوطریق ناکام نماید:نخست،ازطریق بازسازیی طالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی به حیث نیروئی ذخیره ی پشت سنگرآن ها.دوم،ازطریق رخنه گری درحکومت کابل وکسب کمک های مالی- نظامی- امنیتی امریکابنام مبارزه علیه تروریسم ودرواقع کمک رسانی درسمت فربه کردن هرچه بیشترتروریسم وبحرانزائی درافغانستان.
ازسوی دیگر،هند که ازسیاست پاکستان مبنی بربهره برداری ازسرزمین افغانستان به حیث پایگاه آموزشی ای تروریستان کشمیری علیه تمامیت سرزمینی خود بویژه درکشمیر،آگاهی داشت؛شرایط سیاسی افغانستانِ پساطالبانی- القاعده ی- آی اِس آیی زیرسایه ی امریکا راغنیمت شمرده به تحکیم موقعیت خود دراین کشور پرداخت.پرسمانی که باعث نگرانی نظامی های پاکستانی ومشوق آن ها شده است تا بیشترازپیش به تقویت طالبان ،القاعده وتند روی مذهبی درخاک خود درجهت بی ثبات کردنِ افغانستان وگه گاهی هم به صادرکردن تروریسم،به هندوستان مبادرت ورزد.ازهمه مهم تراین که،نظامی های پاکستانی هم تندرویی مذهبی را درخاک خود فربه کرده اند وهم طالبان افغانی را بازسازی وپشت سرآن ها طالبان پاکستانی را ایجاد ،آموزش وبرای تطبیق برنامه های تروریستی مورد نظرخود به افغانستان اعزام کردند.موضوعی که امریکا،حکومت کابل ودهلی نورامتوجه ساخت که درباره ی سیاست تروریست پروریی پاکستان وصادرکردن تولیدات آن به افغانستان،جدی بیند یشند.جدی اندیشی به این معنا که،هم برای تثبیت افغانستان بعداز2014وهم دفع فاسد به افسد یاکاربرد طالبان علیه سیاست طالب پروریی پاکستان، مبادرت نمایند.درواقع،سیاست ضد تروریسم امریکا ودهلی نو،دربرابر منافقت های نظامی های پاکستانی باعث شده است که باصطلاح معروف"چاه کن،زیرچاست"؛ پاکستان به سوی قعرچاه رانده شود! ب سخن دیگر،امریکا وهند بویژه دومی به حمایت ازبلوچ های ناراض پاکستانی و صادرکردن طالبان خود برای دفع طالبان پاکستانی ازطریق افغانستان مبادرت نموده است.سیاستی که پاکستان را درموضع آسیب پذیرتری قرارداده است.
ازاین رو،پاکستان گرفتارچنان مخمصه ی سیاسی- امنیتی شده است که به این زودی ها برون ن شدن ازآن ممکن به نظرنمی رسد.بهرحال،پیش ازپرداختن به بحران درونی پاکستان، به انتخابات هند وتاثیرآن براوضاع افغانستان وپاکستان پرداخته؛ آنگاه،به کارنامه ی پاکستان وهند وتاثیرهردوبراوضاع افغانستان می پردازم.واقعیت این است که هند وپاکستان ازرخت بربستن استعمارانگلیس در14اوت1947تاکنون،نتوانستند پرونده ی دشمنی ورقابت خود رابسته نمایند.دشمنی که تاوانِ آن رامردم عادی هردوکشوربخاطر سه جنگ ودستاورد آن،یعنی فقر،تفاوت طبقاتی،حکومت داریی بد،پس ماندگی ورفتن بخش بزرگ بودجه ی هردوکشوردرمسایل دفاعی می پردازند.ازبدرخ دادها،مردم پاکستان بیشترازمردم هند؛نخست دربنگله دیش،واکنون درپاکستان تاوان بلند پروازیی سیاسی ها ونظامی هابویژه دومی را دریک رقابت بی معنا ونابرابرباهند،می پردازند.دراین زمینه،مشکل پاکستان این است که نظامی هایش دشمنی باهند را ایدئولوژی سیاسی وبهانه ودستاویزساختند تا هم فاشیسم رابراین کشوربارکنند وهم سرمایه ی ملی راغارت نمایند که دستاورد آن فقرهمه گانی ،تند رویی مذهبی وکمرنگ شدن قانون مداری دربرابرتنفگ سالاری می باشد.
درواقع،سرنوشت مردم پاکستان ازروزی رو به خرابی گذاشت که نظامی های خاین وشکست خورده شان پس ازشکست رسواخیزدرجنگ داخلی درپاکستان شرقی/ بنگله دیش کنونی از25ماه مارس تا16دیسامبر1971که درآن،3میلیون بنگالی توسط نظامی های پاکستانی شدند وبرای سرپوش گذاشتن برعمق فاجعه ی انسانی،نظامی های این کشور،خود راباهند درگیرکردند که نتیجه ی آن مداخله ی هند به نفع جدائی طلبان عوامی لیگی به رهبریی شیخ مجیب الرحمن درداکه وشکست توان فرسائی ارتش پاکستان وبرآمدنِ بنگله دیش بود.پس ازشکست نامبرده،نظامی های پاکستانی که دیگرتوان مقابله باهمتائی هندی خود رانداشتند،سرِگنده ی خود راپشت سرتند روی وتروریسم مذهبی پنهان کرده بدوکارزیردست زدند:نخست،بخاطرتهاجم اتحاد شوروی به افغانستان ومداخله ی امریکا دربرابرآن،خود رابازسازی وتجهیزکردند.دوم،بابرداشت غلط خود متکی براین که افغانستان پساکمونیستی را امریکا برای آن هاقباله داده است؛کوشش به عمل آوردند تا این کشورراهم ویران تروهم به پایگاه تروریست پروری علیه هند به قیمت زندگی ورفاه مردم افغانستان تبدیل نمایند.
دراقع، درافغانستان پساکمونیستی،پاکستان تنها درجهت تبدیل این سرزمین به پایگاه تروریسم مذهبی طالبان- القاعده اقدام نکرد،بلکه دست به تفرقه اندازیی قومی زد تا بنام حمایت ازپشتوزبان های افغانستان سیاست عمق استراتژیک - ضد افغانی- ضدِهندیی خود را استواریت بخشد.وقتیکه سیاست تروریست پروریی پاکستان درافغانستان، درقالب طالبان- القاعده پروری،اثرجانکاه خود را درنیویارک وواشنگتن، درروز11سیپتامبر2001نشان داد؛امریکا وارد فاجعه ی درافغانستان شد که غلطی اش پس ازبرون شدن ارتش سرخ،سبب آن شده بود.ازاین رو،هندوستان تلاش نمود که درافغانستان پساطالبانی-القاعده ی،درجهت پاک سازیی تباه کاریی پاکستان نقش داشته باشد.سیاست هوشمندانه ی که طشت رسوائی پاکستان را درافغانستان ازبام تاریخ به چقوریی بویگین جغرافیا انداخته است.پاکستان که ازنقش هند درافغانستان پساطالبانی شکایت داشت وآن را سرپوشی برای صادرکردن کالای تروریستی خود کرده بود که،انتخابات پارلمانی هند از7آوریل تا12ماه می 2014، وبرآمدن ناریند رامودی، رهبرتند روترین شاخه ی مذهبی حزب ملی گرائی بی ژی پی،یعنی"راشتریاسوایامسکواک سینگ"،درمقام نخست وزیریی هند،مایه ی ترس وهراسش می باشد.این حزب بنیاد گرائی هندوکه ازدهه ی1920تاکنون درهند فعالیت دارد وهدفش برتری طلبی ای هندوئیزم درجامعه ی چندین قومی- زبانی وچندین مذهبی- سمتی هند وستان می باشد وبه سوی پاکستان بسیاربد بینانه می نگرد.درواقع،نخست وزیریی مودی می تواند واکنش سختی درمقابل ادامه ی سیاست تروریسم پروریی پاکستان درافغانستان ومنطقه ببارآورد.
اگرنگاهی به پیشینه ی سیاست های مودی دردوران سروزیریی اش از2001تاکنون درولایت گجرات درغرب هند وبی تفاوتی حکومتش نسبت به خشونت های هندوهای تندروعلیه مسلمان ها درسال2002که درآن 1000نفرمسلمان کشته شدند،انداخته شود؛ روشن می نماید که سیاست تند رو- تروریست پروریی پاکستان همتائی تند روترخود را درهند پیدا کرده است.به این معناکه،برخورد تند روان باهم می تواند منطقه را بدوزخ تبدیل نماید.ازسوی دیگر،سیاست امریکا دررابطه به ناریندرامودی به گونه ی بود که آن کشور درسال2005ازصادرکردن ویزابرای او به بهانه ی اینکه برای جلوگیری ازمرگ مسلمان هاتوسط هندوهای تندرو درسال2002،اقدامی نکرده بود،خود داری کرد.اما وقتیکه روزجمعه16ماه می-26ماه ثور،اعلام شد که حزب بهارتیه جاناتا،از543صندلی لوک سبا/ مجلس زیرینِ شورای ملی هند،283صندلی را ازآن خود کرده ومودی برای رسیدن به مقام نخست وزیریی هند آماده شده است؛امریکا وانگلیس ازودعوت کرده اند که دیگرنه تنهامانعی درگرفتن ویزاندارد،بلکه بسیارباگرمی هم مورد پذیرائی قرارمی گیرد.نوازشریف،نخست وزیرپاکستان هم که گرمی بازارمودی رادرغرب شنیده بود،روزجمعه،طی تماس تلفونی بامودی،موفقیت اوراتبریک وازاودعوت به عمل آورد که ازپاکستان دیدن نماید.درحقیقت،پذیرائی گرم واشنگتن ولندن ازناریند رامودی،نشان می دهد که یک تندرو درمقام زیرقابل سرزنش؛اما درمقام بالا، قابل پذیرائی می باشد.
اکنون که ناریند رامودی، رهبرشاخه ی تند روحزب بی ژی پی، نخست زیربزرگترین دموکراسی جهان آن هم درجهان روبه پیشرفت می شود، بنگریم که باجامعه ی مسلمان های نا راض خود چگونه برخورد می نماید؟ واقعیت این است که مسلمان ها درهند،قربانی دومسئله شده اند:نخست،قربانی هندوئیزم تند رو که حتاحزب سکولارکنگره هم ازآن بدورنمانده است چه ماند به حزب بی ژی پی وشاخه ی تندرش"شیوی سینا"که نماینده ی آن مودی اکنون نخست وزیرمی شود.دوم،دشمنی هندوپاکستان که باعث شده است هندوهاچه سکولاروچه مذهبی نسبت به جامعه ی مسلمان هند باعینکی رنگه بنگرند.ازسو دیگر،طوریکه درکتاب"اسلام وسکولاریسم"نوشته ام،هندوستان آنگونه که ادعامی کنید،دولت سکولارنیست.مثلن،دولت سکولاربدون درنظرداشت مذهب ونژاد ورنگ وپوست مردم برای آن ها خدمت عرضه می کند؛درحالیکه درهند،مسئله وارونه است.به این معناکه،حکومت برای جامعه ی مسلمان خود برابربه هندوها خدمات عرض نمی کند.ازاین رو،مسلمان ها درهمه عرصه هانسبت به هندهاپس مانده اند.دررابطه به محرومیت مسلمان ها،گزارش کمیته ی حکومتی ای"ساچر"،پخش شده درسال 2006،هم تایید کرده است که برای مسلمان ها آن گونه که سهم شان ایجاب می کرد ومی کند،سهم داده نشده است.کم سهمی یابی سهمی وپس ماندگی که باعث شده است درنسل جوان مسلمان احساس نفرت نسبت به هندها ایجاد شود.پرسمانی که برای پاکستان که درتروریست پروری موفق می باشد، زمینه فراهم می کند تا ازاحساس محرومیت مسلمان های هندی بهره برداری کرده تند روانِ آن ها درخدمت تروریسم دولتی خود بگیرد.
اکنون که مودی به نمایندگی ازحزب بهارتیه جاناتا بویژه شاخه ی تندرومذهبی آن"شیوی سینا"،یا"راشتریاسوامسواک سینگ"، نخست وزیرمی شود،این ذهنیت درمیان مسلمان هاممکن است اوج بگیرد که سروزیرولایت گجرات،تجربه ی تلخ حکومت داری مسلمان ستیزانه ی خود رادردهلی نونیزتکرارنماید.تجربه ی یاد شده هم ازاین قراراست که درآشوب های ضدمسلمانی2002،مودی طوریکه ایجاب می کرد عمل نکرد تامانع کشتار1000نفرمسلمان توسط هندوهای متعصب- خشمگین شود.اگرچه رابطه ی مسلمان های باقی مانده درهند،ازجدائی پاکستان تاکنون، باهند وها دوستانه نبوده وگه گاهی تصادم داشته اند؛اما ازتخریب مسجد بابری درایود یه در7دیسامبرِسال1992درولایت اتراپردیش توسط هندوهای متعصب تاکنون ،مناسبات هندو- مسلمان دشمنانه بوده است.جالب این است که،هندوهای متعصب به این باورهستند که درسده ی شانزدهم،مسلمان هامسجدِ بابری را درایودیه، درقبر"رام"،خدای آن هاساخته اند.ازاین سبب،چهارصدسال بعد،مسجد نامبرده را ویران کردند.درحالیکه،مسلمان ها سند ارائه کرده اند که مسجد درجای قبرخدای هندوها ساخته نشده است؛ اماهندوهای متعصب ازروی مسلمان ستیزی به تخریب آن پرداخته اند.ازجانب دیگر، از1992تاکنون،دوسیه ی مسجد یادشده دردیوان عالی هندوستان درگردش است وداوران نمی توانند ازترس هندوئیزم درزمینه تصمیم گیری بی طرفانه نمایند.
باتوجه به نخست وزیرشدن مودی به نمایندگی ازشاخه ی تند روحزب بی ژی پی،این نگرانی ایجاد شده است که ممکن است مخالفان چه مسلمان ها وچه لیبرال هارا که دومی زیرنظرحزب کنگره دردهلی راحت ومورد ستایش لبرال های جهان بودند،بکوبد.همچنان،برخی نگران هستند که تمرکزدرقدرت بیاورد وبابهره برداری ازقدرت دولتی،هندوهای متعصب دست تبعیض وستمگری علیه مسلمان هابزنند.ازاینکه،عالمان مسلمان بویژه امام مسجد شاهی دهلی که درجامعه ی مسلمانان هند،شخص برجسته ومحترمی می باشد وهدایت داده بود که مسلمان هابه حزب مودی رائی ندهند،این احساس فربه ترشده است که تندروان هندودست به انتقام جوئی ازگونه ی تخریب مسجد بابری درایود یه وآشوب وحشیانه ی ولایت گجرات درسال2002نزنند.اگرچه مودی روزجمعه16ماه می-26ماه ثور،پس ازاعلام پیروزیی حزب خود درانتخابات، گفت که نخست وزیرهمه می باشد وبدون تبعیض کارخواهد کرد؛اماپیشینه ی کاریی او دررابطه به مسلمان ها ،چنان تیره وتارمی باشد که مشکل است به این زودی ها تالیف قلب های مسلمان ها راکرده بتواند.ازانجاکه مودی، درشعارهای مبارزه ی انتخاباتی ای خود گفته بود که درجهت اشتغالزائی،توسعه وحکومت داریی خوب کارخواهد کرد واکثریت مردم هندهم به همین خاطربرایش رائی داده اند.دراقع، دستاورد بی سابقه ی او نشان می دهد در30سال تاریخ هند،این گونه کامیابی نصیب هیچ حزبی نشده است.مثلن،حزب بی ژی پی،حزب مودی از543صندلی مجلس زیرین پارلمان هند،279صندلی رابرده است.درحالیکه جبهه ی ائتلاف دموکراتیک ملی،هم ائتلاف بی ژی پی ،جمعن330صندلی، یعنی 279صندلی ازحزب مودی و51صندلی ازمتحدانش می باشد.به سخن دیگر،سطح بالای برد حزب مودی به گونه ی می باشد که بدون شرکت متحدانش، می تواند حکومت اکثریت تشکیل بدهد.شایان توجه است که،حزب کنگره تنهاموفق به بردن 55صندلی شده وحزب کمونیست که برای 30دربنگال غربی حکومت کرد بود،موفق به کسب یک صندلی درپارلمان هم نشده است.درواقع،موفقیت چشم گیر،برای مودی موقع می دهد تاسیاست وبرنامه ای اصلاحی مورد نظرخود رابادست های بازتری به پیش ببرد.مودی درجریان گردهمائی بزرگداشت ازپیروزی خود،با اشاره به کسانی که بعدازاستعمارانگلیس یا1947پیداشده اند،گفت:"آن هافرصتی نداشتند که علیه استعمارمبارزه نمایند،کشته شوند ویا بزندان بروند.مادرراه آزادی نمردیم؛امابرای حکومت خوب زندگی می کنیم." حکومتی که ساختن آن بزرگترین چالش مودی خواهدبود!
بهرحال،ازاین لحاظ که، آوردن اصلاحات ومبارزه بافساد بایک حکومت ائتلافی درکشوری مانند هندوستان دشوارمی باشد؛اماحزب مودی می تواند حکومت غیرائتلافی ساخته اصلاحات مورد نظرخود را درکشورپیاده نماید.ازسوی دیگر،زندگی ساده وفقرزده ی مودی، طوریکه سوانح نگارش،ایندی مارینو،نوشته است که:"مودی زحمت کش ترین انسان می باشد که ازچای فروشی،گداگری،وموترشوی بکار آغازکرده وبه سروزیری رسیده است.ازاین رو،پیروزیی اوپس ازشکست خانم گاندی درسال1977،چرخش مهم درتاریخ هند می باشد." ودستاورد حکومت داریی او درولایت گجرات، می تواند به اودرچرخاندن بهترامورحکومت مرکزی کمک نماید.چون درولایت گجرات،مودی درعرصه های زیرساخت سازی،آب رسانی درقریه ها وتهیه ی برق برای مردم موفقانه عمل کرده است.ازاین رو،مردم توقع دارند که درحکومت ملی هم چنان کارنماید.ناگفته نماند که،مودی باحکومت فساد زده ی حزب کنگره که باعث شکست مرگبارش درانتخابات شد،فقر روزافزون ،تندروی ومعامله باهمسایه هابویژه تروریست پروریی پاکستان در کشمیروافغانستان،مواجه می باشد.درشرایطی که هند انتخابات پارلمانی خود راپشت سرگذاشته ودارای حکومت نومی شود،پاکستان گرفتارمبارزه باتروریسم دست ساخت خودش،مهاربحران های سیاسی،اقتصادی وانرژیی کمرشکن می باشد.با این که، نخست وزیرپاکستان خواستارمناسبات دوستانه باحکومت زیررهبریی ناریند رامودی شده وازوی دعوت کرده است که درنخستین فرصت ممکن ازپاکستان دیدن نماید،امامناسبات دهلی واسلام آباد بخاطرکشمکش درکشمیروحمایت پاکستان ازتندروی وتروریسم مذهبی بویژه تروریستان وجدائی خواهان کشمیری، چنان تنش زا است که فکرنمی کنم که بدون تغییربنیادیی پاکستان درهردوزمینه،هردوکشوردردوره ی حکومت مودی هم دارای روابط دوستانه شوند.
طوریکه قسمن گفته شد،پاکستان باپنج دشواریی عمده ی زیرروبرومی باشد:نخست،دست وپنجه نرم کردن باتروریسم طالبان دردومنطقه ی هم مرزبا افغانستان وشهرتجارتی کراچی وترورها وآدم ربائی های پول درآوردانه درهمه بخش های کشور.دوم،بحران انرژی که زندگی روزمره وکاروبارصنعتی رافلج ساخته است.سوم،مبارزه باخیزش جدائی خواهانه ی بلوچ ها دربلوچستان.چهارم،مهاربحران اقتصادی.پنجم،مهارنقش ویرانگرانه ی ارتش درسیاست های امنیتی وخارجی که ازپاکستان یک کشورتروریست پروردرمنطقه وجهان ساخته است.دررابطه به مهارتروریسم،روشن است که از18فوریه تاکنون گفت وگوهای مستقیم وغیرمستقیم میانِ کمیته های حکومتی وطالبی درجهت پایان دادن به تروریسم طالبان درمناطق قبیلگی پاکستان که درنمایش خود مختاری دارند،ادامه دارد وازاول ماه مارس تااخیرآن،آتش بس هم میان دوطرف صورت گرفت که ادامه نیافت.درحالیکه حکومت نوازشریف درگفت وگوباطالبان جدی به نظرمی رسد،امابدودلیل زیرچنان گفت وگوئی درسه ماه وچندروزگذشته کم اثربوده است:نخست،نقش ارتش درتعیین سیاست های امنیتی.دوم،مسئله ی برون شدن نیروهای غربی ازافغانستان درپایان سال2014.درهردومسئله، روشن است که نوازشریف دشواری درمهارارتش دارد.به این معناکه،شریف برای مهاربحران اقتصادی،نیازبه مهارتروریسم دارد.برخلاف،نظامی ها وآی اِس آی فکرمی کنند که باطالبان ناخودی به گونه ی برخورد شود که طالبان خودی یعنی طالبان افغانی زیانمند نشوند آن هم درزمانی که امریکا ازافغانستان رخت سفرمی بندد وبرای مهارنقش هند درافغانستان وکسب عمق استراتژیک،طالبان افغانی به حیث یک ابزار،کارآمدیی ویژه ی خود را دارامی باشند.
روشن است که ، درمهارطالبان ناخودی یعنی طالبانی پاکستانی که علیه منافع پاکستان می جنگند وبهره برداری ازطالبان خودی یعنی افغانی که نقش ابزاری وتروریستی درافغانستان علیه افغان ها وغربی ها دارند،نوازشریف دشواریی خود رادارد که برای نظامی ها دارای فوریت نمی باشد.به این معناکه،نظامی ها دنبال اهداف غیرقابل تحقق یعنی رخنه گری درافغانستان ازطریق طالبان درجهت مهارسیاست افغانی هند، ونوازشریف نیازبه کمک امریکا،راه اندازیی تجارت وبهبود وضع قتصادی-امنیتی پاکستان برای سرمایه گذاری دراین کشوردارد.ازپیش واضح بود که دربرخرد باطالبان ،نوازشریف ونظامی ها دیدگاه های متفاوت دارند وهمین تفات دیدگاه ها سبب شد که جزدرچند مورد محدود،ضربه ی به تروریسم طالبان درمناطق هم مرزبا افغانستان وارد نشود وعلت ن هم این است که عملیات علیه طالبان درمناطق مرزی رانظامی ها به زیان سیاست خود درافغانستان پسا2014می دانند.پرسمانی که تا اندازه ی زیادی برای حکومت نوازشریف درد سرسازمی باشد.ازسوی دیگر،محاکمه ی ژنرال پرویزمشرف به حیث غداردردادگاه ملکی،افزون برعلت شده ورابطه میان ارتش وحکومت رامشتنج کرده است.درعین زمان،ترورنافرجام حامدمیر،گرداننده ی برنامه ی پربیننده ی شبکه تلویزیونی جئودرشهرکراچی در19آوریل واتهام اوبه آی اِس آی،مسئله تروریست پروری این شبکه ی جنایت کاررا درپاکستان رسانه ی ساخت که عده ی به نفع آن وعده ی زیادی هم علیه آن درآن کشور سخن گفتند که درذات خود بی سابقه می باشد.بی سابقه به این خاطرکه،برای نخستین باراست که سازمان باصطلاح مدافع امنیت ومبارزعلیه تروریسم، مدافع تروریسم معرفی می شود آن هم توسط بزرگترین شبکه ی رسانه ی کشوریعنی شبکه ی جنگ وتلویزیون جئو.
درحالیکه مدت هاست پاکستانی ها نسبت به رفتارنظامی ها وامنیتی های خود بادید بدبینانه می نگرند وافزایش تروریسم درکشوروناتوانی آنها درتامین امنیت مردم موقعیت آن ها رازیرسال برده است، وولایت بلوچستان وشهرکراچی ازکنترول برون می شوند؛بازهم نظامی ها وامنیتی های شکست خورده ی پاکستانی درحال عوام فریبی می باشند که برای امنیت کشورومقابله بادشمن سرسخت آن، یعنی هند کارمی کنند.درروزهای اخیرماه فوریه،درشرایطی که مذاکره باطالبان مسئله ی روزِ رسانه هاشده بود،یک نویسنده بانوشتن مقاله ی درروزنامه ی انگلیسی زبان"دِنیوز"سوال کرده بود که حکومت پاکستان باطالبان که تروروبم گذاری کرده مردم رامی کشند وقانون اساسی پاکستان راهم قبول ندارند،مذاکره می نماید؛امانمی خواهد بابلوچ های که حقوق مشروع خود رادرچهارچوب قانون اساسی کشورمی خواهند؛ مذاکره نماید! پس ازنشرمقاله ی نویسنده ی منتقدِ پاکستانی،بتاریخ11ماه مارس،ایس ایم ظفر،قانون دان مشهورپاکستانی طی گفت وگوئی باروزنامه ی جنگ که گفته هایش رازیرعنوان"مهم خبرها"خواندم؛گفت که:"کراچی مهم ترین جای برای پناه گرفتن تندروان می باشد.به این خاطرکه،آن ها ازمناطق جنگ زده ی قبایلی به دیگربخش های پاکستان بویژه کراچی پناه می آورند.ازاین رو،این شهربرای پنهان شدن تروریستان جای مناسبی می باشد.بنابراین،اخیرین جنگ هم علیه تروریسم درکراچی صورت می گیرد.اگردرآن جنگ موفق شویم،آینده ی پاکستان روشن ودرغیرآن،همه چیزبه هم می خورد."
دراین راستا،روزچهارشنبه،14ماه می-24ماه ثور،نوازشریف،نخست وزیر،آصف زرداری،رئیس جمهوری قبلی،ژنرال راحیل شریف،فرمانده ارتش،ژنرال ظهورالاسلام،رئیس آی اِس آی،نورالعباد،والی سند وسروزیرآن ولایت،برای مبارزه باتروریسم وتامین امنیت درشهرکراچی،دردفترکاروالی،گردهمائی داشتند؛ ودرپایان گردهمائی،نوازشریف به نمایندگان رسانه هاگفت که:"اگرکراچی ازدست رفت،درواقع ، پاکستان ازدست رفته است."سخنی که هم تاکید براهمیت مبارزه علیه تروریسم دراین شهرپرنفوس وتجارتی می نماید وهم مهرتایید به گفته ی ایس ایم ظفر،قانون دان شناخته شده ی پاکستانی می گذارد که گفته بود:"مبارزه ی سرنوشت سازعلیه تروریسم،درشهرکراچی باید صورت بگیرد" ! مبارزه ی که اکنون، رهبران سیاسی ونظامی پاکستان درباره اش رای زنی را آغازنموده اند.نویسنده درحالیکه بحث های رهبران سیاسی- نظامی پاکستان علیه تروریسم درشهرکراچی را خوب ارزیابی می نماید؛ اما براین واقعیت چشم نمی بندد که کنارگذاشتن مبارزه باتروریسم طالبان درمناطق هم مرزافغانستان یاتاکید به مذاکره باتروریستان درآن بخش، وافزایش حملات موشکی بربخش های اطرافی ولایت کنردرشرق افغانستان ودامن زدن به تنش های نظامی درمرزهای بلوچستان وولایت قندهار، ازتعللی حکایت می کند که پشت سرآن توطئه ی خوابیده است.
درواقع،تاکید برمذاکره باطالبان پاکستانی وبحث درباره ی جنگ علیه تروریسم درشهرکراچی،نشانه ی این است که حمایت ازطالبان یاتروریسم خودی بخاطرتحولات افغانستان پس از2014ادامه می یابد؛اما تلاش برای مهارتروریسم ناخودی درشهرکراچی ودیگرشهرهای پاکستان به گونه ی جدی پی گیری می شود.بهرصورت،سیاسی ها ونظامی های پاکستانی باید بدانند که افغانستانِ بعداز2014،افغانستانِ منزویی بعد از1989یاپساشوروی نیست که دست بهرکاری ناروای درآن بزنند.ازهمه مهم تراین که،مسئله ی طالبان وتروریسم مذهبی- پاکستانی راهمه ی کشورهای جهان بویژه امریکا وهندوستان چه امروزوچه بعداز2014، جدی گرفته دیگراجازه به نظامی ها وامنیتی های تباه کارپاکستانی نمی دهند که مانند گذشته ماجراجوئی نمایند.اگرنظامی های پاکستانی برضعف وناتوانی سیاست کارانِ حکومت کنونی افغانستان حساب بازکرده اند که گویا می توانند جاده سازی برای پیاده شدن برنامه ی ضدِ افغانی آن ها نمایند؛دقت کنند که، ضعف سیاسی های افغان یک مسئله وتوجه جدی جامعه ی جهانی برای افغانستان پسا2014که دیگرنباید پایگاه تروریسم شود،مسئله ی دیگری می باشد.ازاین رو،به نفع پاکستانی هامی باشد که تجربه ی تلخ دیروزوامروزرا درفردای افغانستان تکرارنه نمایند.
ازجانب دیگر،نظامی ها وسیاسی های پاکستانی توجه نمایند که تاچند سال پیش هرکاری ناروای که درافغانستان کرده اند؛ ازدومحوربرایشان مشوق دیده می شد:نخست،سیاست افغانی امریکا ازلندن، ریاض اسلام آباد می گذشت.دوم،هزینه های مالی ماجراجویی ضدافغانی ای آن ها راعرب های نفتی می پرداختند.خوشبختانه،اکنون این معادله وارونه شده اشت.به این معناکه،سیاست افغانی امریکا ازلندن- دهلی می گذرد وشیخ های نفتی عرب هم چنان درسوریه ،عراق،یمن،بحرین، حتا درمصردرگیرشده اند که وقت وامکانات لازم را ندارند که برای نظامی های پاکستانی بدهند.اگربدهند،توقع های دارند که برآوردن آنها یا ازعهده ی پاکستان پوره نیست واگرپوره هم باشد،چنان زیان آورمی باشد سودِ آن ها بسیارکمتراززیان شان می باشد.ازطرف دیگر،دردهلی نو ،پاکستانی هاحریف تازه ی بنام ناریند رامودی ازهندوئیزم بسیارتند رو پیداکرده اند که درصورت تروریسم پروریی نظامی های اسلام آباد، بم دستی را باموشک پاسخ می دهد.ازآنجاکه افغانستانِ زیراداره ی پاکستان،البته زیرپوشش ریش وعبایی طالبان،پناه گاهی خوبی برای ستیزه جویان وتروریستان کشمیری درهند شده بود وملاهای تروریست پاکستانی پارا ازکشمیرفراترگذاشته به بم گذاری درهتل لوکس بمبه ی درفوریه ی 2008دست زدند که166کشته وصدهازخمی درپی داشت.ازاین رو،آشکاراست که،حکومت مودی به افغانستان به حیث جائی که تروریسم ازآنجامی تواند هند بویژه کشمیرزیراداره ی آن رامتشنج نماید،اهمیت فزاینده می دهد.بنابراین،به نفع پاکستان است که نظامی ها وسیاست کاران آن بجای حمایت ازتروریسم،دست دوستی به سوی افغانستان درازنموده هردوکشورمتفقانه بکوشند برتروریسم غلبه پیدا نمایند.درغیرآن،هم امریکا وهند درافغانستان سرمایه گذاری می کنند وهم پاکستان درمهارتروریسم درمی ماند.

Saturday 17 May 2014

نقدی برمقاله"اشاره ی به سرچشمه ی دشمنی اسلام رسمی باعرفان"


ابراهیم ورسجی
27-2-1393
نقدی بر مقاله ی"اشاره ی به سرچشمه ی دشمنی اسلام رسمی باعرفان"،از آقای ب.بی نیاز داریوش،نشرشده درسایت خبرنامه گویا،پنجشنبه 25اردبهشت- ثور، دارم دارم لازم است ابرازنمایم.ازنظرآقای داریوش مبنی براینکه جهان بینی اسلام کنونی دردوره ی عباسیان شکل گرفته وپایگاه شیعه هم ایران بوده است وهمچنان مسئله ی دشمنی اسلام رسمی باعرفان، معلوم می شود که مشکل کمبود آگاهی درباره فقه درهمه مذاهب اسلامی ازجمله عرفان دارد.درباره ی شیعه گری درایران درآن برهه،روشن است که شیعه گری وهرمذهب دیگری،پدیده های برهه ی نخست عباسیان نیست.دراین زمینه، کاری که عباسیان کردند این ست که،دراین دوره،مانند دوره ی اموی،انحصارقدرت عربی برقرارنیست.به این معناکه،پس ازبیشترازیک سده،فارسی زبان هاسلطه ی انحصاری عرب ها راشکسته اند وقدرت سیاسی دوگانه ی عربی وفارسی شکل گرفت و کشمکش هابیشترسیاسی بود تا فقهی.بله،همین دوگانگی قدرت دردوره ی عباسی ها،سبب شد که فضای سیاسی- فرهنگی تا اندازه ی بازشود.همچنان،نهاد ترجمه ی فلسفه ی یونانی راه اندازی شد که درکنارورود اندیشه های هندی- ایرانی به بغداد،سوال های رامطرح کرد که پاسخ آن ها ایجاب برآمدن فقه وکلام رامی کرد.ازاین رو،فقه های حنفی،شافعی،مالکی،حنبلی وجعفری برآمد کردند که درمیان آن ها،فقه حنفی بخاطرغیرعرب یافارسی بودن نعمان ابن ثابت کابلی،ازهمه عقلانی ترمی باشد.درباره ی عقلانی بودن این فقیه وفقیهش یک مثال می آورم.روزی خلیفه ازابوحنیفه می خواهد که مقام قاضی القضات خلافت رابدوش بگیرد.ابوحنیفه برایش می گوید که نمی توانم! خلیفه می گوید که "درغ می گوئی"! ابوحنیفه می گوید که مسئله رانهایی کردی.خلیفه می گوید چگونه؟ ابوحنیفه می گوید که "یک دروغ گونمیتواند قاضی قضات خلافت شود! خلیفه که درگفت وگوشکست خورده بود،اورابزندان فرستاد تادرسال150هجری درزندان مرد.اماشاگردش ابویوسف، قاضی قضات شد وکتاب"الخراج"رانوشت که دستورالعمل خلافت درجمع آوری مالیات شد.کتابی که تاکنون درمدارس فقهی اهل سنت تدریس می شود.
درواقع،فقه یافقه ها درعصرعباسیان سربلند کردند.اگرفقه ها رابرابربه اسلام بگیریم،سخن داریوش درست می آید.بازهم ازاین نظرکه،هم دردوره ی اموی ها وهم دردوره ی عباسی ها،اصل بردوره ی رسالت وخلیفه های چهارگانه ی پس ازرسول الله می باشد؛ازاین رو،اسلام همان اسلام اولیه است، نه اسلام دوره ی عباسی که فقه ،کلام،عرفان وفلسفه برآن افزوده می شود.به سخن دیگر ، حتا فقه ها درجای دین وشرع می نشینند.مسئله ی که درایران بنام فقه حقه ی جعفری یااسلام ناب، نه اسلام محمدی دست بالادارد! امادرباره ی شیعه گری درایرانِ آغازدوره ی عباسی،این نکته قابل دقت می باشد که آن وقت وپیشترازآن،جهان اسلام میدان پیکارسه خانواده ی عرب،یعنی علوی،اموی وعباسی بود که بابرآمدن عباسی ها،اموی های شکست خورده ی دمشق به اسپانیارفته نخستین انشعاب رادراسلام حکومتی ایجاد کردند.وخانواده ی علوی باوجود اینکه دردوره ی اموی وعباسی قدرت نداشتند؛امابخاطرپیوند شان باپیامبرخدا،نزدهمه ی مسلمان هابویژه مسلمان های سنی ،محترم وبردوخانواده ی دیگرمی چربیدند.عباسی هاهم که ازموقعیت علوی هادرمیان مسلمان ها باخبربودند،برای کاهش نقش آن ها،ازاین اصل که پدربزرگ شان عباس،عموی پیامبرمی باشد،درجهت انزوای علوی ها بهره برداری کردند.ازاین سبب،علوی ها درخراسان به حیث سید محترم بودند، نه شیعه یارهبرفرقه ی کنونی شیعه که دارای ده هافرقه ی ضاله ازجمله فرقه ی علی سوریه می باشد که خامنه ی برای بقای حکومت آن ها دردمشق ، بانک ایرانی هاراخالی وسنی کشی می کند.درحقیقت،شیعه گریی امروزِ ایرانی،زاده ی دوره ی صفویه می باشد که خود آقای داریوش دریک نوشته ی دیگرخود تاکید کرده بود که"ایرانی هاشیعه شدند،تامسلمان نشوند"!عرفان هم که آقای داریوش برمسیحی بودن آن انگشت گذاشته است،نه تنهادارای ریشه ی مسیحی،بلکه ریشه های هندی،بودائی،زرتشتی ای قوی تری دارد.مثلن،اگرشما سفری به هند یاپاکستان نمائید،نقش فربه هندوئیسم وبودیسم را درعرفان اسلامی می بینید.ودراین باره که ملایان باعرفان درافتادند،بدومنبع یاعلت باید انگشت گذاشت،نخست،عقلانی بودن عرفان بویژه عرفان فارسی ومخالفت حنبلی ها باآن.دوم،مخالفت شیعه گریی صفوی درایران باآن که اکنون هم داغ می باشد.درواقع،تحجرحنبلی وخرافات شیعی، هردومجبورهستند که باعرفان متمایل به فلسفه وخرد ورزی مبارزه نمایند.مبارزه ی که ریشه دردشمنی فقه زده ها بویژه حنبلی ها بامعتزله،برآمدن اشعری گری وشورش غزالی دربرابرفلسفه دارد.درحقیقت،همین مخالفت باعرفان وصوفیه درایران شکل بسیاربدی بخود گرفته است.اگرکمی به عقب برگردیم،مسئله خوب ترروشن می شود وآن اینکه،ایران صفوی علامه ی مجلسی وبهارالانوارش رابرملاصدرا ونوشته های او ترجیح داد.به سخن دیگر،کسانیکه استادان شان مجلسی رابرملاصد را ترجیح دادند،حق دارند که علیه عرفان،دیگراندیشی،آزادی وهرارزشی انسانی دیگری مبارزه نمایند.

Friday 16 May 2014

نوام چامسکی : ترس قدرتمندان غرب از دموکراسی در جهان عرب



Ceyda Nurtsch شیدا نورچ

Translated by middleeastberlin.de



زبانشناس و فیلسوف آمریکائی، نوام چامسکی از بزرگترین روشنفکران عصر حاضر به حساب می آید. او که فعال سیاسی 82 ساله ایست از جمله نقادان دقیق و بی پروای سیاست بین المللی و اقتصادی آن کشور می باشد. در باره نتایج بهار عربی در عرصه جهانی شیدا نورچ با وی گفتگو نموده است



آقای چامسکی، قبل از خیزش جهان عرب ادعا می شد که دموکراسی در کشورهای خاورمیانه غیر ممکن است. آیا به نظر شما سیر تحولات اخیر در منطقه چنین نظری را رد کرده است؟

این نظریه همیشه بی پایه بوده است. جهان اسلام دارای تاریخ طولانی جنبش دموکراسی است. این جنبش همواره توسط نیروهای غرب سرکوب شده است. در سال 1953 در ایران یک سیستم حکومت پارلمانی برقرار بود؛ اما آمریکا و بریتانیا حکومت آن را سرنگون کردند. در سال 1958 انقلابی در عراق بوقوع پیوست. مانمی دانیم که سرانجام این انقلاب چه می شد؛ اما ممکن بود که این انقلاب در روند خود به ایجاد ساختارهای دموکراسی منجر شود.

آمریکا همیشه کودتا ها را سازماندهی می کرد. در سال 1958 آیزنهاور در یک بحث و جدل درونی که اسناد آن اکنون انتشار یافته است، سخن از موج نفرت جهان عرب برعلیه ما کرد. البته این نفرت از جانب مردم و نه دولت های حاکم بود. مطابق این اسناد مردم معتقدند که ایالات متحده به منظور تسلط بر نفت مانع رشد و برقراری دموکراسی در کشورها ی خاورمیانه می شود . در این اسناد گفته می شود که درک مردم تا اندازه ای درست و این دقیقا همان چیزی است که ما باید به آن عمل کنیم.


یاران نادرست: نخست وزیر ایران دکتر مصدق به هنگام دیدار در آمریکا، دو سال پیش از کودتای سیا و بازگشت شاه

می خواهید بگویید که کشورهای غربی مانع ایجاد دموکراسی در کشورهای عربی شده است؟
من نمی خواهم وارد جزییات شوم. اما می توان گفت همین طور است و تاکنون کشورهای غربی مانع شکل گیری دموکراسی در این کشورها شده و هنوز هم می شوند. در این کشورها همواره جنبش های دموکراسی وجود داشته ولی از طرف دیکتاتورهایی که مورد حمایت غرب و یا بطور مشخص مورد حمایت آمریکا، بریتانیا و فرانسه است، سرکوب شده اند. وقتی که همه چیز سرکوب و ویران می شود، نمی توان به دموکراسی نایل آمد. همین مساله هم در مورد کشورهای آمریکای لاتین صدق می کند.

آیا بهار اعراب تا حدودی برای شما غیرقابل انتظار و غافلگیر کننده نبود؟
من واقعا انتظار چنین اعتراضاتی را نداشته ام. اما این نوع اعتراضات دارای تاریخی طولانی هستند. بطور مثال مصر و جوانانی که تظاهرات 25 ژانویه را سازماندهی کرده اند و نام خود راجنبش 6 آوریل گذاشته اند، در نظر بگیرید. در 6 آوریل 2008 یک جنبش بزرگ کارگری در کارخانه ماهالا آغاز شد و در ادامه و به حمایت از آن اعتصاب و تظاهرات وسیعی در سراسر کشور شکل گرفت. این جنبش از طرف دولت سرکوب شد. برای غرب این جنبش ها فاقد ارزش اند. در حقیقت کشورهای غربی می گویند تا زمانی که دیکتاتورها قادرند مردم را کنترل کنند، برای ما این جنبش ها اهمیتی ندارند. اما مردم مصر این جنبش را فراموش نکرده اند.


غاز سقوط رژیم: در 6 آوریل 2008 در شهر صنعتی محلةالکبیر در شمال مصر که بزرگترین کارخانه نساجی این کشور قرار دارد به تظاهرات خشونت بار کارگران بخاطر فزونی بهای مواد خوراکی و کاستن حقوق کارگران کشیده شد


فعالیت های جنبش ماهالا سرآغاز یک سری اعتصاب ها و عملیات مسلحانه بود که بعضا به موفقیت هایی منجر شد.در این رابطه تحقیقاتی از طرف بعضی از کارشناسان آمریکا صورت گرفته است. بطور مثال جول باینن از استانفورد کتب زیادی در مورد جنبش کارگری مصر به رشته تحریر درآورده است. وی در آخرین مقاله خود و همین طور هم در مقالات گذشته تاریخچه مبارزات کارگران مصر را برای دست یافتن به دموکراسی توضیح و تشریح می کند.


جورج دبلیو بوش ادعا می کند که سیاست های او در مورد "خاورمیانه جدید" موجب ایجاد پدیده دومینو برای آزادی و دموکراسی در منطقه خاورمیانه شده است. آیا شما پیوندی میان سیاست های بوش و اعتراضات اخیر در منطقه می بینید؟
پدیده دومینو یکی از موضوعات اصلی جنگ سرد بود: کوبا، برزیل، ویتنام و غیره. هنری کی سینجر این پدیده را به ویروسی تشبیه کرد که به همه مناطق سرایت خواهد کرد. زمانی که او ونیکسون سرنگونی آلنده را طراحی کردند به صراحت گفت که ویروس شیلی می تواند حتی به اروپا هم سرایت کند. در این نکته او و برژنف هم عقیده بودند. هردو از دموکراسی واهمه داشتند. کی سینجر می گفت که این ویروس باید نابود شود و دقیقا او همین کار را هم کرد.

امروز هم همین طور است و با آن زمان جندان تفاوتی ندارد. هم بوش و هم اوباما از بهار اعراب وحشت دارند و آن هم بخاطر آن است که برقراری دموکراسی در کشورهای عربی موجب مشارکت مردم در سیاست خواهد شد و نتیجه آن می تواند به اخراج آمریکا از منطقه شود. به این خاطر، آن ها از دموکراسی خواهی مردم منطقه به وحشت افتاده اند.


روبرت فیسک، خبرنگار معروف بریتانیا در مقاله اخیر خود می نویسد که سیاست های اوباما برای منطقه خاورمیانه اهمیت زیادی ندارد
من این مقاله را خواندم. مقاله بسیار خوبی ست. روبرت فیسک یک خبرنگار برجسته ست و منطقه را خوب می شناسد. فکر می کنم که منظور او این است که برای فعالین جنبش 6 آوریل مصر آمریکا چندان اهمیتی ندارد و از آمریکا ناامید شده اند. آن ها خوب می دانند که آمریکا دشمن آن هاست. یک همه پرسی نشان می دهد که 90 درصد مردم مصر معتقدند که آمریکا برای آن ها خطر بزرگی به حساب می آید. از این منظر که بنگریم، آمریکا بی اهمیت نیست. آمریکا بسیار قدرتمند است و اطمینان کامل دارم که روبرت فیسک با این نظر من موافق است


در این میان به روشن فکران خاورمیانه انتقاد می شود که مدت زمان زیادی ساکت و منفعل بوده اند. به نظر شما نقش آن ها امروز چه باید باشد؟

روشن فکران مسولیت ویژه ای به عهده دارند. ما کسی را بخاطر آن که از دیگران باهوش تر است، روش فکر خطاب نمی کنیم. برای ما روشن فکر کسی است که مقام ویژه ای در اجتماع دارد. اگر کسی دارای این مقام است و از موقعیت ویژه ای برخوردار است و اهل نظر است، پس باید مسولیت بیشتری به عهده گیرد. این موضوع در مورد روشن فکران خاورمیانه و همه روشن فکران جهان صدق می کند.

Monday 12 May 2014

درنقدِ مقاله ی "عواملی که به تحقق نظام ولایت فقیه کمک نمودند"


ابراهیم ورسجی
22-2-1393
این نوشته، درنقد مقاله ی"عواملی که به تحقق نظام ولایت فقیه کمک نمودند"،ازحسین اسدی،نشرشده درسایت خبرنامه گویا،روزپنجشنبه18اردبهشت – ثور139پیش کش شده است. مقاله ی آقای اسدی را خواندم وازخواندنِ آن واقعن حظ بردم.البته خواندن وحظ بردن ازیک نوشته به این معنانیست که درآن کمبودی های نیست.با اینکه، آقای اسدی به بسیاری کمبودی های برداشت ها ونظریات روشنفکران دینی ایران وکمک های خواسته وناخواسته ی آن ها واندیشه هایشان به برآمدن استبداد آخوندی- کنونی ایران اشاره کرده است؛اما واقعیت این است که بسیاری خطاهای روشنفکران دینی وسکولاردرجامعه ی مذهبی چه شیعه وچه سنی ازدوپرسمان زیرالهام می گیرد:نخست،درک نادرست شان ازتمدن غربی.دوم،درک نادرست شان ازدین عامیانه وپیوند ملایان باعوام.دررابطه به اصل نخست،باید گفت که تمدن غربی انسانی ایجاد کرده است که پیامبروشیطانش خودش آزادانه انتخاب می کند.درواقع،همین کارکرد تمدن غربی را اسلام ازاین نگاه که خدا به شیطان اجازه ی کارداده ودرقرآن آمده که"دردین اجبارنیست"، تایید کرده است.تایید یکه ملاها با این درک که"عوام کالانعام/ عوام مانند چهارپایان" می باشند؛به رد آن برخاسته اند.اگربه این مسئله دقت شود، روشن می شود که ملا وحاکم بویژه اولی عملن به رد دین دست زده است.ردی که کمرمستبدان رابسته ودست پای مردم وروشنفکران دینی- سکولاررا بسته است! ازاین رو،به صراحت می توان گفت که توقع ازآیت الله ها درشیعه وعالمان دراهل سنت ما سنی هاکه به دموکراسی،آزادی وحکومت قانون تن دهند،عبث می باشد.اگردرطول تاریخ مسلمان ها، دستِ بالابا استبداد شاه وشیخ بوده وازدواج شاه وشیخ باعث دوام استبداد وپس ماندگی مسلمان هاشده است،به بی قدری مردم دردیدگاه شاه وشیخ وتکفیرفلاسفه ودیگراندیشان ارتباط می گیرد.
باتوجه به چنان نگرشی ازدین وعوام درحوزه ی حاکمیت شاهان وشیخانِ مسلمان است که برای عبورازآن،ایجاب میکند که روشنفکران دینی وسکولارمسلمان دردومسئله ی زیربسیاردقت نمایند:نخست،توجه نمایند که ازملا وشیخ، انقلابی ،نوگرا وآزادی خواه ساخته نمی شود؛باوجود اینکه، شعارآزادی خواهی- انقلابی گری سردهند؛ به گونه ی که، درروزهای پسین حکومت آریامهر،درایران سرداده اند.درواقع،کم بهادادن به همین مسئله توسط روشنفکران دینی- سکولاربود که باعث شد آخوندها برانقلاب ایران سوارونواندیشان رابه بهانه های لبرال،التقاطی ،ملی گراوچپ کناربزنند.دراین راستا،مسئله ی بسیارمهم درک تناقضات تمدن غربی می باشد،تاکژفهمی ایجاد نشود.بطورنمونه،تمدن غربی هم دموکراسی دارد وهم سرمایداری وکمونیسم وفاشیسم،هم مدرنیته وسکولاریسم دارد وهم استعمارهای کهنه ونو.اگرجلال آل احمد ،شریعتی و...جنبه ی استعماریی تمدن غربی رابرجسته وجنبه ی مدرنیته/ نواندیشی وترقی خواهی- آزادی- دموکراسی خواهی آن راکم بها داده اند،ازدرک ناقص تناقضات تمدن غربی برمی خیزد.درواقع،همین درک ناقص ازتمدن غربی به ملایانی مانند خامنه ی ومصباح یزدی و...موقع داده است که زیرعنوان تهاجم فرهنگی غرب،راجع به مدرنیته وتمدن غربی جفنگیات بگویند! بنابراین،برای نواندیشان دینی وسکولارایران وهرجامعه ی مسلمان دیگر لازم است که دررابطه به تمدن غربی ودین اسلام، ریزبینی نمایند.بطورنمونه، دربرخورد با تمدن غربی،دموکراسی،آزادیی بیان ورسانه ها،حقوق بشر،برابریی زنان ومردان،حکومت قانون و...رابه استعماروسرمایداریی غربی گره نزنند.دررابطه به اسلام هم، به این مسئله توجه نمایند که دراین دین،سه مسئله ی "احترام به کرامت انسانی،عدالت وشورا"، بسیاردارای اهمیت می باشد.سه مسئله ی محوریی که درقرآن حضوردارد ودرفقه شاه وشیخ که درایران چپن ولی فقیه پوشیده است،غایب است.اگرروشنفکران دینی وسکولارِمسلمان چنین کنند،نه سکولارهای مصری بخاطرنفرت ازاخوان، حامی نظامی گریی وحشی شده قبرخود راحفرمی کنند ونه روشنفکران دینی وسکولارایران دچارمشقت های بد ترازدوره ی آریامهردرزندان اوین می شوند.دراین صورت،آینده را نواندیشان دینی وسکولارهای های آزادی خواه- دموکرات رقم می زنند، نه آخوند یسم که درایران، استبداد قرن وسطائی؛ و درپاکستان وافغانستان،درزیرسایه ی نظامی های نوکرکهنه- نواستعمارگری، باکمک سیا وپطرودالرعربستان،جهادی های غارتگرافغانی وطالبان تروریست افغانی- پاکستانی- القاعده ی را تحویل داد که دستاورد آن ها رامی بینیم.



Sunday 11 May 2014

بوکوحرام؛درراسِ دشمنان کرامت انسانی


بزرگواران زنان را احترام میکنند ودون همتان آن ها راخواروتوهین می کنند!
پیامبرخدا
تباهی وابتذال کشوری وقتی شروع می شود که اصول جایگزین واقعیت های اجتماعی وتحلیل مشخص شود!
کارل مارکس
ابراهیم ورسجی
21-2-1393
از14آوریل-24حمل تاکنون، ربودنِ 276دخترانِ شاگردِ مدرسه که عمر شان میان12تا16سال تخمین می شود؛توسط گروه مذهبی- تند رو بوکوحرام درشهرچوبا،درولایت مدیگوری درشمال کشورنیجریا،باعث نگرانی ازوضعیت دختران ونفرت علیه این گروه پس مانده- خشن درنیجریه،منطقه وسراسرجهان شده است.ازاین رو،لازم است که نخست، به معرفی اوضاع کشورنیجریا؛ودوم،به بررسی کارنامه ی ضدِ اسلامی وضدِ کرامت انسانی گروه نامبرده پرداخته شود.کشورنیجریا،بزرگترین کشوردرغرب افریقا ویکی ازمستعمرات پیشین امپراتوریی متوفای انگلیستان می باشد.این کشورچند مذهبی- چندین- قوم- قبیلگی که دارای150میلیون نفوس می باشد؛درمیان نفوس آن،به گفته ی چینوا آچه بی،نویسنده ی نامدارنیجریه درکتاب"مشکل نیجریه"، نشرشده درسال1984،درصدِ شمارنفوس مسلمان ها بیشتراز50 درصد وشمار نفوس مسیحی هاکمتراز40 درصد وبقیه هم دیگران می باشند.ازنظرجایگاهِ جغرافیائی، پیروان دومذهب بزرگ آسمانی،یعنی اسلام ومسیحیت،مسلمان ها اغلب درشمال ومسیحی ها درجنوب این کشورزندگی می کنند.کشوری که ازنظرمنابع طبیعی بویژه نفت ،ثروت مند؛اماازنظرحکومت داری،دارای فاسد ترین حکومت درجهان می باشد.اگرکمی به تاریخ این کشوروموقعیت مسلمان ها درآن، نگاهی بیندازم، واقعیت این است که مسلمان های نیجریه ی کنونی پیش ازفروافتادن کشورشان بدامن استعمارانگلیستان،درمنطقه ی شمال نیجریا،نیجروکامرونِ کنونی،خلافت اسلامی زیرنام"سوکوتو"داشتند که با اشغال منطقه درسال1903توسط امپراتوریی انگلیس به پایان رسید؛همان گونه که15سال پس ازآن،خلافت اسلامی ترکیه ی عثمانی درپایان جنگ جهانی اول، توسط فرانسه وانگلیس متلاشی ومناطق عربی زیرفرمانش بزیرسلطه ی پاریس ولندن ودربخش مرکزی اش، یعنی ترکیه ی کنونی،توسطِ سرهنگ مصطفی کمال که بعدها پیشوند اتاترک / پدرترک ها راکمائی کرد،جمهوریی لائیک / دین جدائی انگارازدولت ودرواقع،دین ستیزشکل داده شد.
همان گونه که پس ازفروپاشی خلافت عثمانی توسط انگلیس وفرانسه درسال1918وبرآمدن جمهویی لائیک / دین جدائی انگار ازدولت، درترکیه ی کنوی یامرکزفرماندهی آن،اندیشمندان سیاسی نه سنتی مسلمان درفکراحیای خلافت شدند که نتیجه ی آن نهضت اخوان المسلمین / برا دران مسلمان درمصرواثرگذاردرهمه کشورهای مسلمان می باشد؛درکشورنیجریاهم، برخی شخصیت ها وسازمان های اسلامی درفکراحیای خلافت اسلامی سوکوتوبودند ومی باشند که سازمان تندروِ مذهبی ای بوکوحرام،یکی ازآن ها می باشد.چون،نیجریا درغرب افریقا واقع ومانند مصر،مرکزیت وارزش فرهنگی برای جهان اسلام نداشت.ازاین رو،مسلمان های خاورمیانه،آسیای مرکزی وجنوبی راجع به تحولات سیاسی- فرهنگی ای این کشورکمترآگاهی دارند؛همچنان که،درباره ی اندونیزیا ومالیزیاهم آگاهی ناچیزی دارند.کمبود آگاهی که اکنون درنتیجه ی انقلاب درفن آوریی مدرنِ رسانه ی رفع شده است.بهرصورت،جهانی سازی وانقلاب درفن آوری آگاهی بخش،هم مرزها وحاکمیت ملی ای دولت های ملی ،یا شبهه ملی را لزران کرده است؛ وهمچنان،سطح درک وآگاهی مسلمان ها نسبت به یک دیگررابالابرده است که اولی بد شگون ودومی خوشایند می باشد!
ازاین رو،نویسنده دراین نوشته می کوشد که فعالیت های بوکوحرام را که مخالف اسلام وارزش های انسانی می باشد،منتقدانه بررسی نماید.درحقیقت،نه تنها بوکوحرام،بلکه ده هاگروه وسازمان اسلامی- تند رو- تروریستی درجهان اسلام حضوروفعالیت دارند که ازاسلام نام ودردشمنی باکرامت انسانی شاخ کشیده اند. ازسوی دیگر، روشن است که برآمدن این گونه گروه ها زیرنام وپسوند- پیشوند اسلامی، به عامل های وابسته می باشد که هم غرب وهم جهان اسلام راسرگیجه ساخته است.بطورنمونه،نویسنده عامل های زیررا درکمک به برآمدن سازمان های تند رواسلامی، یا بنام اسلامی ازبوکوحرام درنیجریاگرفته،تاطالبان درپاکستان وافغانستان و... موثرمی داند:نخست،تفسیرآرمانی ازخلافت اسلامی درحوزه های سنتی- بنیاد گرایانه ای دینی درجهان اسلام که باعث شده است بنیاد گرایان مسلمان برای احیای دوباره ی آن زوربگویند وخشونت بکاربرند.دوم،حکومت های استبدادی- ستمگرحاکم برمسلمان ها که به باوربنیاد گرایان باید جای آن ها راخلافت یاحکومت شرعی بگیرد.سوم،بسته کردن فضای فرهنگی- سیاسی کشورهای مسلمان توسط حکومت های خود کامه،ناکارآمد وفاسد بنام مبارزه با فرهنگ واندیشه ی مدرن غربی که دموکراسی ،حقوق بشر،آزادیی بیان ، رسانه ها وحکومت مسئول، فراورده های جهان پذیرآن ها می باشد.چهارم، کمک امریکا درفربه کردن گروه های تند رو- جهادی افغانستان ازطریق پاکستان درجنگ علیه کمونیسم روسی وسپردن سرنوشت این کشورپس ازکمونیسم بدست نظامی های پاکستانی وحکومت منحط - وهابی عربستان وحکومت فقهی- آخوندیی ایران، تابا کوبیدن میانه رویی مذهبی- سکولار ، برآمدن تندروی وتروریسم دینی را که نماد آن القاعده وطالبان می باشد،کمک نمایند.پنجم،جنگ شیعه- سنی- بویژه وهابی، میان عربستان وایرانِ آخوندی پس ازانقلاب اسلامی ایران که به فربه شدن تروریسم درمنطقه منجرشده است.ششم،براندازیی صدام حسین توسط امریکا وانگلیس درتبانی باحکومت مذهبی ایران وسپردن عراق بدست تند روانِ شیعه ی وابسته به تهران که نتیجه ی آن قوت گرفتن بیش ازاندازه ی تروریسم شیعه زیرسایه ی ایران وتروریسم سنی زیرسایه ی عربستان، درخارمیانه می باشد.هفتم،کمک رسانی امریکا به حکومت های مستبد- نظامی- سنتی مسلمان؛ اول، به بهانه ی مبارزه باکمونیسم؛ ودوم،به بهانه ی مبارزه باتند روی یاتروریسم اسلامی.سیاستی که باعث شده است که میانه رویی دینی وگرایش های سکولاردرجهان اسلام کمزوروتند رویی دینی نیرومند ترشود.
باتوجه به عامل های یاد شده،به صراحت می توان گفت که بوکوحرام،یکی ازدستاوردهای آن ها درنیجریا،درغرب افریقامی باشد.به این معناکه،حکومت داریی فاسد درجامعه دوپارچه ی مسلمان- مسیحی وبرداشت های نادرست ازدین دربخش های محروم وفقرزده ی نیجریا، اندیشه ی حکومت اسلامی یا اجرای شریعت راسبب شده ودرادامه ی مبارزه ی انحرافی- خشونت بار،به تروریسم ودخترربایی واعلام مسخره مبنی براینکه دختران ربوده شده رابه فروش یامعامله دربدل رهائی زندانی های خود توسط حکومت ابوجا؛ می گذارد، انجامیده ست.نظربه مطالعه ی که نویسنده راجع به نیجریا کرده است؛باتوجه به حکومت داریی بد وتحجرمذهبی،برآمدن تندرویی بوکوحرامی ودخترربایی وده هامورد جنایت پیشگی ای دیگرِآن، ممکن به نظرمی رسد.بطورنمونه،چندی قبل یک کتاب زیرعنوان"اداره ی عامه"بزبان انگلیسی،ازیک نویسنده ی نیجریائی رامطالعه می کردم که درآن از:"سه حکومت فاسد(نیجر یا،تایلند وپاکستان) ودوحکومت نالایق(عربستان وافغانستان)نام برده شده بود."چون کتاب دراخیردهه ی60یا اول دهه70میلادی نوشته شده بود،درست بودنِ برآورد نویسنده را درتجزیه ی پاکستان به شرق(بنگله دیش)،غرب(پاکستان غربی یاکنونی)واکنون گرفتارشدن پاکستان به تروریسم یابوکوحرامی ازگونه ی خودش یعنی طالبان وسپاه صحابه وسپاه محمد را شاهد می باشیم.تایلند هم اکنون دربحران است؛اما مانند پاکستان ونیجریا که هردوگرفتارطالبان وبوکوحرام می باشند،دشواری ندارد.
درحالیکه سه کشورفاسد گرفتارتروریسم مذهبی وبحران سیاسی می باشند،اما،درباره ی دوکشورنالایق( افغانستان و عربستان)،آشکاراست که، اولی زیرفشاررقابت های شرق وغرب وتروریسم صادرشده ازپاکستان به کمک مالی عربستان فروپاشیده است که تاکنون،امریکاباهزینه ی بی موردِ یک تریلیون یاهزارمیلیارد دالروحضور150هزارسربازناتو برای 13سال هم،نتوانسته است سامانش دهد؛اماتوانسته است حکومت نالایق عربستان رابخاطرذخیره های بزرگ نفتی اش زنده نگهدارد.اینکه، تاچه وقت عربستان می تواند حکومت داریی نالایق- فاسد- ستمگرخود را ادامه دهد،ازبحث این نوشته برون است.بهرحال،وضع نیجریاهم مانند وضع پاکستان ولبنان می باشد.مانند وضع پاکستان به این خاطرکه،هردو با بوکوحرام های خود شان گرفتارمی باشند؛ ومانند لبنان به این خاطرکه،نیجریامانندِ لبنان، جمعیت های مسیحی- مسلمان دارد که تشکیل ونگهداریی حکومت مطابق خواست پیروان هردو دین بسیاردشوارمی باشد.درواقع،موضع مسیحی ها را درلبنان،فرانسه، وموضع مسیحی ها را درنیجریا،انگلیستان نیرومند ساخت.کارکرد وموضعی که ثمره ی تلخ آن را اکنون هردوجامعه ی مسیحی ومسلمان نیجریا ولبنان برمی دارند.البته، با این فرق که، لبنان دارای جمعیت کم وفاقد نفت ونیجریا دارای جمعیت بزرگ وثروت هنگفت نفتی وحکومت نهایت فاسد می باشد.ازاین رو، دراین شکی نیست که، قدرت های منطقه ی وجهانی می خواهند که نیجریا را بحرانی ساخته وازآب گل آلودِ آن ماهی بردارند.به گونه ی که، اسرائیل،ایران وعربستان درلبنان مصروف چنان بهره برداریی می باشند.
ازاین رو، شناخت درست بوکوحرام وکارنامه ی سیاه وننگین آن معه ی بررسی ای ناکارآمدیی حکومت نیجریا، دارای اهمیت فزاینده می باشد.درعلم سیاست قاعده براین است که حکومت ها وحزب های سیاسی رقیب راخوبترمی توان ازطریق رفتاروگفتاروانتقادهای مخالفان شان شناخت.بطورنمونه، درکشورهای دموکراتیک غربی گروه های تندرووخشن یا یافت نمی شوند واگریافت می شوند،بسیارکم می باشند وبرای آن ها هم اکنون حتمن پسوند وپیشوند نونازی یانوفاشیسم افزود کرده می شود.برخلاف،شمارگروه های خشن،تندرو- تروریست درکشورهای اسلامی ونیمه اسلامی مانندِ نیجریا، درقالب القاعده وبوکوحرام و... بسیاریافت می شوند.پرسمانی که نشان می دهد که این سیاست ها وحکومت های فاسدهستند که این گونه گروه ها را ایجاد، یابرای ایجاد شان جاده سازی کردند ومی نمایند.دررابطه به بوکوحرام،معلوماتی که رسانه های تاکنون داده اند؛حاکی ازاین است که ازنظرواژه شناسانه روشن است که حرام اززبان عربی گرفته شده است وبوکوهم درزبان محلی- هوسایی- نیجریائی به معنای مخالفت با ارزش های غربی، مانند:دموکراسی،حقوق بشربویژه حقوق زنان ودرراس همه ی آن ها دشمنی با معارف یا آ موزش وپررش غربی می باشد.این گروه را که دراصل، نامش"جماعت اهل سنت ودعوت برای جهاد"می باشد؛مردم ولایت مدیگوری درشرق نیجریا آن رابوکوحرام می نامند. وعلت این گونه نامگذاری هم مخالفت آن با دانش ومعارف غربی می باشد.البته بزبان محلی"هوسا"،وبه این معناکه تعلیم / آموزش غربی حرام است.
در رابطه به پیشینه ی بوکوحرام، واقعیت این است که شخصی بنام مولانایوسف درسال2002،مدرسه ی خود را درکنارمسجد درشهرمدیگوری ایجاد کرد ومردم کم درآمد نیجریا وکشورهای همسایه بچه های خود را درمدرسه ی اوثبت نام کردند.ازسوی دیگر،بوکوحرام تنهابه معارف دینی ومخالفت بامعارف غربی دلبسته نبود،بلکه هدف سیاسی داشت که ایجاد یک دولت اسلامی درشمال نیجریا، مباشد.ازاین رو،مدرسه ای اومرکزثبت نام جهادی هاشد.دراین راستا،درسال2009،بوکوحرام حملات خود رابه مرکزهای پولیس وساختمان های دولتی درولایت مدیگوری آغازکرد.درواقع، این حرکت باعث بسته شدن سرک ها ومزاحمت برای کاروبارمردم وکشته شدن صدهانفرازاعضای بوکوحرام شد؛ ونیروهای امنیتی مرکزبوکوحرام را اشغال ومولانایوسف راکشتند وشماری بسیاری اعضای گروهش رازندانی وجسد مولانا را درتلویزیون ملی به نمایش گذاشتند.پس ازنمایش جسد مولانایوسف،نیروهای امنیتی نابودیی بوکوحرام را اعلام وجشن گرفتند.اما رزمنده های بوکوحرامی ای سرکوب ونابود شده دوباره ی زیررهبریی ابوبکرشکو،سازمان یافتند وبه خیزش دست زدند.خیزشی که باعث شد که امریکا بوکوحرام رادرسال2010، یک سازمان تروریستی اعلام نماید؛ وبهانه ی امریکاهم تماس بوکوحرام با القاعده ی المغرب عربی اعلام شد که دنبال جهاد جهانی می باشد.بوکوحرام که هم مشهور وهم سازمان دهی ای مجدد یافته بود،به کشتن پولیس،سیاست کاران مخالف ومنتقد خود،به شمول کشتن ملاهای دیگرشاخه های اسلام ومسیحیت،حملات تروریستی خود را ازطریق موترسایکال سواران بم گذار- پرتاب گر، براه انداخت.حملاتی که ازشمال به مرکز،یعنی ابوجا ولاگوس که حمله برکلیساها،مرکزهای پولیس،ایستگاه های بس های شهری،عشرت کده ها،کافه ها،بارک های نظامی، حتامقرملل متحد را دربرگرفت.ازاین رو،گودلک جاناتان،رئیس جمهورنیجریا،درمارس2013،درسه ولایت شمالی،یعنی بارنو،یوب وآدما وا که بوکوحرام درآن ها قوی می باشد،حالت اضطراراعلام کرد.
پس ازافزایش فشارناشی ازحالت اضطراروقید وبست های حکومت مدیگوری که مقراصلی بوکوحرام درآن قرارداشت،بوکوحرام به جنگل های هم مرزبا کشورکامرون درقلمرونیجریا،پناه برده است.پس ازپناه گرفتن درجنگل ها،بوکوحرام درماه آوریل،به دومدرسه ی حکومتی دربوب وچیل باک حمله کرد؛ ودرادامه ی حملات قبلی به مدرسه ها، در14آوریل،276دخترمدرسه ی درچیل بوک را ربود.دخترربائی که باعث سروصداهای زیادی درنیجریا وجهان شده ونفرت های زیادی را علیه بوکوحرام دامن زده است.پس ازگسترش نفرت ها،بوکوحرام دوگونه موضع گرفت،نخست،گفت که:"دختران را دربازاربه فروش می گذارد." دوم،گفت که: "درمبادله ی زندانی هایش،دختران ربوده شده را رهامی کند." واقعیت تلخ این است که هردوکاربوکوحرام، یعنی فروش ومبادله دختران دانش آموزنفرت انگیزوخلاف کرامت انسانی می باشد.ازجانب دیگر،طوریکه روزیکشنبه12آوریل-21ثور، رسانه هاگزارش دادند؛53دختر ازاسارتگاه بوکوحرام فرارکرده ووضع خود وهمراهانِ دربند شان را بسیاراندوه بارتوصیف کرده اند! شایان توجه واندوه است که،سخن گوی عفوبین الملل درزمینه گفته است که:"ساعت 7بعدازظهرِروز14آوریل،4ساعت پیش ازدخترربائی بوکوحرام،به ارتش درمنطقه اطلاع داده شده بود که برنامه ی دخترربائی توسط بوکوحرام درجریان است؛اما ارتش درزمینه، کاری نکرد! درواقع،ارتش ودیگرمقام های حکومتی که آبروشان ریخته بود،انکارکردند که چنان آگاهی نامه ی را دریافت نکرده بودند.پس ازانکارارتش وحکومتی ها،محمدکمارا،سخن گوئی عفوبین الملل اصرارکرد که چنان آگاهی نامه ی دراختیارارتش گذاشته شده بود! اگرآگاهی نامه ی ازقبل دراختیارارتش گذاشته نشده بود،همین که هم دخترربائی صورت گرفته وهم حکومت وارتش نیجریا درمانع شدن ازربایش دختران وپیداکردن آن ها وسرکوب بوکوحرام درمانده وخواستارکمک کشورهای جهان شده است،ازنهایت نابکاریی حکومت های ولایتی ومرکزیی آن کشورحکایت می نماید!
ازاین رو،توجه جدی بدومسئله ی سیاسی ودینی زیرمهم به نظرمی رسد:نخست،مراد ازمسئله ی سیاسی،حکومت داریی فاسد نیجریه می باشد.دوم،مراد ازمسئله ی دینی،بازیی ناپاک بوکوحرام بادین اسلام می باشد.دومسئله ی که پیوند استواری باهم دارند.درباره ی اصل نخست،طوریکه دربالاگفته شد،نیجریه دارای فاسد ونابکارترین حکومت درجهانِ روبرشد می باشد.بطورنمونه،چینواآچه بی،نویسنده ی مشهورنیجریه ی درکتاب خود"مشکل نیجریه"، نشرشده درسال1984،نوشته بود:"مردم نیجریه همه درصفی ایستاده اند تا سهمی ازامکانات ومنابع کشوررابدست بیاورند.امامحدودیت امکانات ومنابع،فساد وجرزدن هاورانت خواری ها، اعتماد عمومی را خدشه دارکرده وکمترکسی صبوریی ایستادن درصف رسیدن به امکانات رامعطوف به نتیجه می داند.نظم این صف حالامدت ها است که به هم خورده وهمه به نوعی درحال چالش بایک دیگرند.تنها پایان نفت یاحذف آن ازسبد درآمدهای جاری دولت، صف یادشده رابه کلی منحل کند وجدال برسرامکانات ومنابع ناشی ازدرآمدهای نفتی جای خود رابه تلاش برای تولید منابع وامکانات جدید وتوزیع عادلانه ی آن ها بدهد.اینکه نسل قدیمی سیاست مداران نیجریه که عمدتاً به فساد وخشونت آلوده اند،صحنه ی سیاسی راترک کنند،شایدآن گونه که سوینکا می گوید یا معتقد است،دربهبود وضعیت نیجریه بی تاثیرنباشد.نیجریه کشوریکه با200تا300قوم وقبیله که گرچه درکنارزبان سرتاسری انگلیسی ،سه زبان نیمه رسمی دیگرهم دارد، ولی مردم درزندگی روزمره بانزدیک به500زبان سخن می گویند.طبق قانون اساسی نیجریه،برای آنکه رئیس جمهورتنها نماینده ی یک بخش ازکشورنباشد،باید در24ولایت از36ولایت ازرقبا پیشی بگیرد ودرسایرولایت ها دستکم 25درصدآراء را ازآن خود نماید.رئیس جمهورومعاون اول اوباید به تناوب ازشمال وجنوب باشند.به عبارتی،دودوره ی 4ساله باید رئیس جمهورازشمال ومعاون اوازجنوب ودردوره ی بعد،این روند برعکس شود.گودلک جاناتان که اینک رئیس جمهورمی باشد،اوازسال2007معاون عمروموسی پارادوا بود که مسلمان وازاهل شمال می باشد- بود.بامرگ او،بخش های ازمردم شمال باورداشتند که مطابق قانون اساسی،درانتخابات2011دوباره نامزدی ازشمال باشد.ولی درانتخابات درون حزبی"حزب دموکرات مردم" که اززمان برقراری دموکراسی درنیجریه درسال1999،برنده ی انتخابات ریاست جمهوری بوده است،جاناتان توانست بررقیب غیرمحبوبش ازشمال غلبه کند."غلبه ی که تاحدی بانقض قانون اساسی نیجریه همراه می باشد.
درواقع،آنچه ازقول نویسنده ی نیجریه ی درباره ی فساد ونابکاریی حکومت نیجریه گفته شد،منوط به دوره ی پیش از1984، سال نشرکتاب" مشکل نیجریه" می باشد؛ درحالیکه ازآن زمان تاکنون،به طول وعرض فساد مالی واداری درکشورنامبرده بسیارافزود شده است.پس ازبازتاب فساد ونابکاریی حکومت نیجریه به حیث یک عامل مهم کمک کننده به برآمدن بوکوحرام،لازم است که درباره ی سوء استفاده ی این گروه وگروه های همانندش ازدین درجهت پوشش فراهم کردن به کارهای ضدِ کرامت انسانی آن ها سخن گفته نوشته رابه پایان ببرم.دراین بخش ازنوشته،به آگاهی رهبران واعضای سازمانِ بوکوحرام رسانیده می شود که درشریعت بریده ازایمان واخلاق شما،برنامه وراه حلی برای برون کردن نیجریه ازفساد وبحران گسترده ی جاری یافت نمی شود.البته، بدو دلیل:نخست اینکه، درقرآن آیه ی پیدا کرده نمی توانید که درآن، شرع یا شریعت به معنای قانون آمده باشد. دوم اینکه، اسلام بسیاربه دعوت وتبلیغ ،ارشاد،امربه معروف نهی ازمنکرات بهاء داده است تاجنگ وخشونت- تروروکشتارخودی ها وناخودی ها.دراقع،آنچه که شما نادان ها وخشونت گران قانون شرع می گوئید،نه شرع،بلکه همان فقه می باشد که ازدرک درست آن هم ناتوان هستید چه ماند به اینکه، به اجرائی آن بکوشید.ازهمه مهم تراین که،شریعتی راکه شمامی خواهید،بریده ازایمان واخلاق اسلامی می باشد.مثلن،بیاد تان بیاورم که وقتیکه دخترحاتم طائی که مشرک بود ونزد رسول الله ص آمد،آن بزرگوارعبای خود رازیرپایش پهن کرد.بنگرید! پیامبراسلام زیرپای یک زن مشرک عبای خود راپهن کرد وشما پیروان دروغینش دختران مسلمان ومسیحی هم وطن تان ربوده به جنگل ها یاتاریک خانه بردید وادعا هم کردید آن ها را به فروش ومعامله می گذارید!!همچنان،به این حدیث پیامبرخدا ج توجه کرده اید که گفته است: زنان رابزرگواران حرمت می کنند ودون همتان خوارمی شمارند! حیف که شما دون همتان نه تنها زنان را خوارشمردید،بلکه دخترانِ خرد سال و دانش آموزِآن ها را ربودید تاهوس رانی ، یاتجارت سیاسی نمائید!! پس انصاف کرده بگوئید که چه کاره هستید؟ این که جهانِ کفربه باورشما درباره تان چه می گوید،من به آن کاری ندارم؛اما این قدربرای تان گفته می توانم که درراس دشمنان کرامت انسانی جای گرفته اید!!
بهرحال، آقایانِ رهبران واعضای سازمان ننگینِ بوکوحرام،با این که جای خود را درراس دشمنان کرامت انسانی برگزیده اید آن هم زیراین نام وبهانه که به اسلام خدمت می کنید،بازهم برایتان توصیه می نمایم که بجای کعبه به ترکستان می روید! ازاین رو،برای هدایت تان،توجه تان رابه پرسمان های زیرمی خواهم:نخست،باشعارها وصدوراحکام فقهی وخیال پردازی ها، نمی توانید ازورود تمدن - فرهنگ- آموزش- پرورش غربی که آن راحرام وخود را بوکوحرام نامیده اید،جلوگیری نمائید! حتا اگرتاریخ روزی وارونه به حرکت بیاغازد وشما زمام دارشوید،یقن دارم که فاجعه آفرینی می کنید! به این خاطرکه،کارل مارکس،زمانی گفته بود که:" تباهی وابتذالی کشوری وقتی شروع می شود که اصول جایگزین واقعیت های اجتماعی وتحلیل مشخص شود." کاری که اکنون شما با اصول مسخ شده تان می نمائید! دوم، شریعت که خیرنه به معنای قانون،بلکه به معنای نزدیک به شیوه ورسم زندگی آمده است؛اما درباره ی همان فقه هم که شما ودیگربنیادگرایان خشن،تروریست که اکنون دخترربائی هم پسوند برای نام تان شده است،آگاهی ودقت ندارید که تاچه حدهم نوای باجوهراسلام دارد.بطورنمونه،اقبال دریکی ازبیانیه هایش که "بنام احیای فکردینی دراسلام" گرد آوری وپخش شد،می گوید:"تمایل به ستایش نهادینه شده ی گذشته که دراسلام فقهی گردآوری وازسده ی 13تاکنون، بازتاب داده شده است،ناسازگارباجوهرواصالت اسلام می باشد." سوم،دراسلام سه موضوع جوهری می باشد:نخست،احترام به کرامت انسانی که شما با دخترربائی ثابت کردید که دشمن آن می باشید! دوم،عدالت.سوم،شورا.باتوجه به سه اصل یاد شده،بگوئید که دشمن اسلام هستید یا باورمند به آن؟ چهارم،همین سه اصل مهم اسلام نه ازطریق استبداد که درایران وعربستان توسط بنیاد گرایان آخوندی- قبیلگی طرفدارشما سالها است تباه کاری می کند،بلکه ازطریق دموکراسی،حقوق بشر،آزادیی رسانه ها وبیان وحکومت داریی خوب بدست می آید که تمدن وفرهنگ غربی فراهم کرده است.

Saturday 10 May 2014

درنقدِ مقاله ی"وقاحت مصباح وبی دست وپایی خامنه ی ورفسنجانی"


ابرهیم ورسجی
2-20-1393
این نوشته، درنقدِ مقاله ی ف.م.سخن زیرعنوان"وقاحت مصباح وبی دست وپایی خامنه ی ورفسنجانی"پخش شده درخبرنامه ی گویا،روزجمعه19اردبهشت- ثور1393، پیش کش می شود.تاجای که من راجع به انقلاب ایران ونقش آخوند ها درآن آگاهی دارم،روشن است که درمیان قشرآخوند،تنهامرحومان آیت الله طالقانی وآیت الله منتظری درانقلاب نقش داشتند که اولی درماه شهریورسال1358درگذشت ودومی هم توسط خامنه ی ورفسنجانی اول بافریب کاری دردستگاه خمینی ،خلع معاونت امام ؛ وپس ازامامت امام،به حبس خانگی محکوم شد.روشن است که، مرحوم منتظری پس ازرهاشدن ازحبس خانگی که زیرفشارذهنیت عامه وبرخی فقهای مخالف ولایت فقهی خامنه ی صورت گرفته بود،هم ازمردم ایران بخاطرکمک خود درنظریه پردازیی ولایت فقیه عذرخواهی کرد وهم بیان کرد که امام اشتباه کرد وهم گفت که:"جمهوری اسلامی نه جمهوری است ونه اسلامی." درواقع،منتظری با ابرازاین که، امام اشتباه کرد،ضربه ی محکمی برریشه ی تقدس نمائی زد که درفکرتحمیل وادامه ی استبداد مذهبی درایران بود ومی باشد.ستبداد مذهبی ای که درهمان آغاز؛ازخطرات آن،آیت الله طالقانی مردم ایران راهشدارداده بود! امادرباره ی حاج آقاملامصباح یزدی وانجمن "حجتیه"اش، واضح است که پیش ازانقلاب،ضدیت باکمونیسم،اهل سنت وبهائی گری وساخت وبافتی باساواک شاه هم داشته است.ازاین رو،خمینی دستورداده بود که:" این آقا،درساختارجمهوریی اسلامی، جایگاهی پیدا نه نماید."دراین راستا،زمانیکه ازدواج رفسنجانی- خامنه ی، علیه آیت الله منتظری به طلاق انجامید؛ ودومی، موقعیت خود را در دستگاه ولایت فقیه استوارساخت؛برخلاف دستورخمینی،مصباح یزدی وانجمن حجتیه اش رابالاکشید تا حسابی به آدرس مخالفان یارقیبان خودش بویژه رفسنجانی وخاتمی ، فحش ودشنام نثارنماید.مصباح یزدی که زمینه رامساعد یافته بود،درزیرریش خامنه ی،احمدی نژاد را بزرگ ساخت که دستاورد4سال دوراول حکومتش،تقلب درانتخابات 88وخیزش جنبش سبزعلیه دیکتاتوری خامنه ی ؛ ودربخش اقتصاد،در8سال،بردن نرخ رشد اقتصادِ ایران به زیرخط صفر درصد، ودرعرصه ی بین المللی هم با انکار"هلوکاست" / کشتاریهودیان توسط هتلر وبهوده گوئی درباره ی برنامه ی اتومی،خدمت به حکومت دست راستی نتانیاهود،نخست وزیرکنونی اسرائیل وحاکمانِ محافظه کارعرب، وانزوای هرچه بیشترایران ،می باشد.ازوضعیت کنونی ایران معلوم می شود که،خامنه ی هم ازمطالبات آگاهان ومردم درجهت رفع حصرموسوی،رهنورد وکروبی وهم ازبرخورد دولت روحانی باپروژه ی موهومی- اتومی به تنگ آمده بازمصباح وشاگردش،احمدی نژاد راعلم کرده است تادوکارزیررا انجام بدهد:نخست،باسروصداعلیه آزادی وامریکائی خواندن آن،مانع برون کردن ایران ازانزواتوسط روحانی شود.دوم،به انزوای آقایان رفسنجانی- خاتمی وهمچنان به حصرِآقایان موسوی،کروبی وخانم زهرارهنورد، ادامه دهد.با اینکه،درباره ی بسیاری مسایلی نرم وسختی که بخاطرمدیریت ضد ملی- پس مانده ی ولی فقیه،ایران گرفتارآن شده است،تفاوت دیدگاه میان رفسنجانی ،مصباح واحمدی نژاد دیده می شود؛اماواقعیت این است که،همه درخط ولی فقیه،دشمن آزادی می باشند! ازاین رو،برایرانیان است که درزمینه میان آقایان فرقی قایل نشوند.درغیرآن،باردیگرآزادی راشهید راه آخوندیسمِ تاریک اندیش- خشونت گرای خامنه ی- مصباح می نمایند!

Wednesday 7 May 2014

نقدی برگفت وگوی کارشناسان شبکه ی تلویزیون طلوع درباره ی انتخابات


ابراهیم ورسجی
18-2-1393
گفت گوی دوستان شرکت کننده دربحث انتخاباتی راشنیدم ومی خواهم دیدگاه خود راهم درباره ی نظرات شان وهم درباره ی انتخابات ودموکراسی ابرازنمایم. روشن است. وقتیکه دوستان ازانتخابات بحث می کنند،این ذهنیت را ابرازمی نمایند که گویا درافغانستان دموکراسی است وانتخابات درادامه وفربه کردن آن صورت گرفته ومی گیرد.همچنان،بررفتن انتخابات بدوردوم وخطروفایده ی آن سخن گفته اند.یکی ازبحث کننده ها ازخطرقومی شدن انتخابات ودیگری ازقومی بودن ترکیب حکومت زاده ی گردهمائی بن،سخن گفته است.اگرمنظوربحث کننده ازحضوربیشترشورایی نظاری ها درحکومت زاده ی گردهمائی بن باشد که هست،برایش می گویم که آن ها نماینده ی باند خود می باشند نه نماینده ی تاجیک ها.ازاین رو،تاجیک ها درحکومت کرزی کمترین سهم را دارند وشماری ازتاجیک های بی شخصیت بخاطرمخالفت باشورای نظار،نوکریی کرزی وشماری ازتاجیکان برای کاریابی، عضویت باندِ افغان ملت راکمائی کرده اند وبیشترین شمارفرهنگیان وجوانان تحصیل کرده تاجیک بیکارمی باشند.ازسوی دیگر،کرزی وپشتوزبان های رده های بالای حکومتش هم نماینده ی پشتون هانیستند.همین که وزیران ودفترداران پشتوزبان کرزی به شهرها وروستاهای محل پیدایش خود رفته نمی توانند وبخاطرفقدان پایگاه مردمی برای بازگشت طالبان زمینه سازی کرده اند، موید این سخن می باشد.
بهرحال،من بدودلیل حکومت کرزی را دموکراتیک نمی دانم که ازکمک آن درجهت دموکراسی وانتخابات دموکراتیک سخن بگویم.بطورنمونه،قانون اساسی که کرزی زیرسایه ی آن حکومت ویرانگرانه کرده ومی کند،چنان تمرکزگراست که نمی تواند بادموکراسی همراهی نماید.واین قانون اساسی نه درجهت تحقق دموکراسی،بلکه درجهت تامین منافع جورج بوش،پایه گذارحکومت کرزی ودسته ی متعصب - قبیلگی- تفنگ دار- مافیا- نهاد کارغیردولتی- افغانی ای زیرفرمانش زیرسایه ی مبارزه باتروریسم ساخته شده است.برخلاف قانون اساسی تمرکزگرایی جاری،دموکراسی تمرکززدائی ازقدرت،انتخابات آزاد وشفاف ورقابت آزاد میان رهبران احزاب سیاسی رقیب می باشد.پدیده های سیاسی- حقوقی- مدرنی که افغانستان ازنداشتن آن ها رنج می برد. رنجی که نماد آن باند ودسته بازی های گروهی- سمتی- قبیلگی درانتخابات دوراول می باشد؛ ودردوردوم هم، باحتمال قوی،همین تجربه تکرارخواهد شد.یکی ازبحث کننده ها ازدموکراسی به حیث حاکمیت ملی نام برد. درواقع،همین تعریف مخالف دموکراسی رایج درافغانستان می باشد.به این خاطرکه،حضورنظامی کشورهای خارجی درافغانستان که حکومت آلیگارشی کرزی زیرسایه ی آن ها تاکنون زنده مانده است،نمی تواند باحاکمیت ملی برابربادموکراسی همنوائی نماید.ازاین رو،ازهمان گردهمائی بن تاکنون، باوجود قید دموکراسی وانتخابات به حیث پسوند وپیشوند درقانون اساسی نهایت تمرکزگرا-غیردموکراتیک که درآن بودجه ی دفتررئیس جمهوربیشترازبودجه های دستگاه های عدلی- قانون گذاری می باشد،افغانستان گرفتارآلیگارشی/ چند سری- تقنگ- تریاک- قبیله سالارمی باشد که برای فریب مالیه دهند گان کشورهای غربی وفرهنگیان ومردم افغانستان دموکراسی بازی می نمایند.
درواقع،همین دموکراسی نمائی بود که شمارمستحقان رائی دهی درانتخابات1388رابیشتراز17میلیون وشمارکارت انتخابات گرفتگان انتخاباتِ سال1393را12میلیون و2لک برآورد کرد که ازآن ها6ونیم میلیون رائی به صندوق هاریخته شد.اگرتخمین مستحقان رائی دهی1388درست باشد که هست؛مستحقان رائی دهی سال1393باید 22میلیون برآورد می شدند.بهرحال، ازتخمین22میلیون مردم مستحق رائی دهی که خیر،می گذرم؛ بازهم 6ونیم رائی ریخته شده به صندوق های رائی دهی؛ درمقایسه باتخمین شمارمستحقان رائی دهی1388،تصویری روشنی ازآینده ی دموکراسی حتابه تعریف افغانی اش هم ارائه نمی نماید.بهرصورت،درنبود شناسنامه / تذکره وجایگزین نادرستِ آن، یعنی کارت های انتخاباتی که چاپ جعلی وتکثیرآن توسط هرباند وکاندیدی عملی می باشد وکمیسیون های حکومتی ای بنام مستقل انتخابات وبررسی ای شکایت های انتخاباتی، وزدوبند های کرزی ودارودسته اش ازروزپایان انتخابات تاکنون،امیدوارِ انتخابات درست ودموکراسی واقعی بودن عبث می باشد.باوجود همه کمبودی ها،باید انتخابات بدوردوم برود تامردم هرچند کم شمارترازدوراول،رائی های خود رابه صندوق ها بریزند. وتنها همین شیوه وراه کارمی تواند گامی هرچند ضعیف درسمت دموکرسی می باشد.درغیرآن،حکومت ائتلافی وساخت وبافت کاندیده ها باکرزی که درکوچه پس کوچه های کابل میان مردم زمزمه می شود،ادامه ی وضع کنونی می باشد که بزیان کشوروبه نفع دشمنان مردم تمام می شود.



Monday 5 May 2014

درنقدِ مقاله"باوجود تجربه جمهوری اسلامی،شیعه همچنان ستم ستیزا است"


ابراهیم ورسجی
15-2-1393
این نوشته به نقد مقاله ی حمید دهباشی ،استاد مطالعات ایرانی وادبیات تطبیقی دردانشگاه کلمبیا، درنیویارک، زیرعنوان"باوجود تجربه جمهوری اسلامی،شیعه همچنان ستم ستیزاست"؛ نشرشده درسایت "مردمک" 25آذر- قوس1389فراهم شده است.آقای دهباشی سلام به شما! ازخواندن نوشته تان این گونه برداشت کردم که سزاوارهستید که حجت الاسلام خوانده شوید.بهرصورت،حضورتان عرض شود که به حیث یک سنی- حنفی به مبارزبودن شیعه ی مورد نظرشما باورندارم.به این خاطرکه ،خلاف تاریخ سخن می گوئید.شاید غفلت نموده باشید که پس ازدوره ی خلیفه های راشدین / راستکار،سه خانواده ی علوی،اموی وعباسی که همه عرب بودند،برمسلمان هاحکومت کردند؛وپیش ازبرآمدن فقه های سنی- شیعه،همه ی مسلمان های که اکنون سنی نامیده می شوند،علوی ها رابردوخانواده ی دیگری برترمی دانستند.بطورنمونه،ابوحنیفه،پایه گذارفقه حنفی وازفارسی زبانان خراسانی، طرفدارامام زید،امام چهارم شیعه ها بود.واین سخن ابن خلدون راخوانده اید که گفته است:"جعفری هاباساختن فقه بنام اهل بیت،آن ها را درامت اسلامی منزوی کردند"! ازسوی دیگر،درآغازبرآمدن عباسی هابه گونه ی که در"تاریخ مردمان عرب" ازآلبرت حورانی آمده است:همه ی سنی ها منتظربرآمدن علوی هابودند وباچه تزویری عباسی هاخود را بالاکشیدند. متاسفانه،پس ازبرآمدن فقه های شاهی-شیخی،مسلمان ها هم بدامن استبداد افتادند وهم گرفتارتفرقه های مذهبی ای سازگاربازمام داریی آن هاشدند. تاپیش ازبرآمدن سلجوقی ها،سنی هاوشیعه ها اختلاف وگفتگوی دوستانه داشتند.زمانی که،درهمین دوره ،دروازه ی اجتهاد بسته شد،هم تفکرمرد وهم خرافه هابنام فقه ومذهب برمسلمان هابارکرده شدند.پس ازآن،مسلمان ها شاهد بودند که عثمانی ها،مغل ها وصفوی ها برآمد کردند که درمیان آن ها،صفوی های شیعه دارای وحشی ترین وعثمانی های سنی- حنفی دارای برد بارترین حکومت درجهان بودند.بیادتان باشد که صفوی ها وقزلباشان قاتلِ زیردست شان چگونه ایران اغلب سنی راباکشتن5صدهزارسنی، شیعه کردند.شاید کتاب"تشیع علوی- صفوی" ای علی شریعتی رانخوانده باشید یا فراموش نموده اید! افزون برآن، درهمین دوسال پیش،یک کتاب دیگرتوسط یک نویسنده ی ایرانی به بازارآمد وحکایت ازاین دارد که شیعه ی صفوی وایران صفوی رااروپای هابرای دفع تهدیدعثمانی ها علیه اروپاساخته وبه ایران بارکردند.تاریخ هم گواهی می دهد که صفوی ها درجهت منافع اروپای ها،درگیری های زیادی باعثمانی ها داشتند.داریوش همایون که شماازمن اورابهترمی شناسید،درباره ی صفوی های شیعه که ولایت فقیه نسخه ی کنونی آن هامی باشد،گفته است که:صفوی هابیشترازافغان ها(منظورش خراب کاری افغان ها دربراندازیی صفوی هاوپس ازآن می باشد)به ایران زیان رسانیده اند! واین گفته ی بازرگان راهم بیاد داشته باشید که گفته است:مسلمان های اولیه زیرفرمان رسول الله کاری کردند که:یدخلون فی دین الله افواجا شد؛ ولی ولایت فقهی های کنونی کاری می کنند که:یخرجون من دین الله افواجا می شود که شده است! درارتباط به مبارز بودن شیعه، باید بگویم که: صدام یک سال پس از آغازجنگ، دست به مصالحه درازکرده بود وشیخ های پولدارعرب به گفته ی بنی صدر،اولین رئیس جمهورتان،آماده ی پرداخت25میلیارد دلارخساره به ایران بودند،اماخمینی هفت سال دیگرجنگ رادرجهت منافع شرکت های نفتی- تسلیحاتی غرب ادامه داد تا اینکه میلیاردها دلاربه ایران وعراق زیان رساند ودراخیرهم جام زهررانوشید.آیااین کارشرم آوربیانگرمبارزبودن شیعه ی خمینی است یاچیزی دیگر!مگردفاع ازرژیم سفاک بشاراسد درسوریه،بیانگرستم ستیزی ومبارزبودن شیعه ی فقهی است یاتوحشِ آن!توحشی که درسوی دیگرآن،حکومت های قبیلگی عرب زیراثرعربستان قراردارند!ازهمه مهم تر این که،درمرکزافغانستان،شیعه های هزاره دربدترین حالت زندگی می کنند.اگرشیعه ی فقهی- صفوی- ایرانی مبارزاست،بجای کمک به بشاراسد قاتل،به کمک آن هابشتابد! درولایت بلوچستانِ پاکستان هم، طالبان، شیعه های فارسی زبان رامی کشند وحکومت ایران بجای حمایت ازآن ها،به قاتلان شان کمک می کند!ازسوی دیگر،همین شیعه ی مبارزمورد نظرشما،درده سال مبارزه ی افغان هاعلیه تهاجم شوروی کاری نکرد؛وبرخلاف،به جنگ علیه عراق ادامه داد.جنگی که اکنون آن را درسوریه به نفع نواستعمارگری واسرائیل ادامه میدهد.دراخیر،توجه داشته باشید که شیعه های پیشا صفوی یک جنبش کمرنگ اعتراضی- سازنده بودند،اماشیعه های صفویی کنونی بجای مبارزبودن،ضدآن عمل می نمایند.موفق باشید!

Sunday 4 May 2014

نقدی برنقدِ مقاله ی"امرمقدس وفتاویی ملایان"


ابراهیم ورسجی
14-2-1393
سه روزپیش،نویسنده مقاله ی"امرمقدس وفتاوی ملایان" ازجلالی چیمه را نقد کرده بودم که آقای صدراشراقی،نقدی برنقدِ من نوشته است.ازاین رو،این نقدرابرنقد آقای اشراقی پیش کش می نمایم.آقای صدراشراقی،سلام به شما! من نقش چپ افغانستان ر ابا نقش چپ ایران مقا یسه نکرده ام.ازچپ افغانستان به این خاطرنام بردم که ازروی حماقت، جاده سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ درافغانستان کردند؛وپیاده شدن ارتش سرخ، باعث ایجاد کمربند سبزغرب دربرابرشوروی شد.درواقع،همان کمربند سبزوحمله ی صدام حسین به ایران کمک کردند که آخوندها نظام مورد نظرخود را درایران تثبیت نمایند.ازسوی دیگر،من تنها یکسال درایران نبوده ام تاداوریی سرسری نمایم،بلکه تافروپاشی رژیم کمونیستی کابل دراردبهشت- ثور1371،همه ساله یک ماه ازپاکستان به ایران می رفتم تاکتاب های تازه ترجمه شده به زبان فارسی را به کتاب خانه ی شخصی خود بیفزایم.به سخن دیگر،مسایل مربوط به ایران را ازنزدیک دنبال می کردم.البته که، من پس ازبرآمدن ورسیدن طالبان به کابل وبه هندوکش رانده شدن مجاهدان،کتاب"جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ"را نوشتم که درآن، انقلاب ایران وبازی گران ناکام وموفق آن هم بی تاثیرنبوده اند.درباره ی مقاله ی م.سحر،بیشترملاحظه ی من دراین محوردورمی زند که مخالفان سکولارآخوندیسم ایران با بارکردن همه گناهان برشانه ی روشنفکران دینی،به ادامه ی حکومت آخوندهاکمک مینمایند.بیاد دارم که بازرگان درآغازبرجمهوری دموکراتیک اسلامی تاکید وآیت الله طالقانی ازخطراستبداد دینی هشدارداده بود که به سخنانِ آن ها توجهی نشد.ازاین رو،برداشت من این است که نهضت آزادی وطالقانی ازنخستین مخالفان حکومت مستبد دینی بودند ودرنوشته های شریعتی وآل احمد هم سخنی که استبداد دینی را تایید نماید،دیده نمی شود.ازسوی دیگر،آیت الله منتظری هم که فقیه محافظه کار- نوگرای بود؛ بخاطرنقش خود درطرح نظریه ی ولایت فقیه ازمردم ایران پوزش خواسته گفت که:"این نظام نه جمهوری است ونه اسلامی" ! همچنان،احمد صدرحاج سیدجوادی،یکی ازرهبران نهضت آزادی ووزیرداد گستریی دولت موقت، هم ازمردم ایران عذرخواهی کرد وهم گفت که: "رژیم آخوندی به ایران آنقدرخیانت کرده است که ازحمله ی مغل تاپیش ازجمهوری اسلامی، چنان خیانتی نشده بود." اززاویه ی علمی- مذهبی،دکترسروش نوشت:"اگرخرافت ازسنی زوده شود،اسلام بدست می آید؛اگرازخرافات ازشیعه زدوده شود،هیچ بدست می آید." بنابراین، من آنقدرسخنان ومواضع سختی که ازروشنفکران دینی درردِ آخوندیسم وحکومت مستبدش خوانده ام، ازروشنفکران سکولارنه خوانده ام.
ازهمه جالب تراین که،سکولارهای ایرانی نه تنها درباره ی روشنفکران دینی ایران به خطارفته اند،بلکه درباره ی بهارعربی ونقش نهضت اخوان درمصرهم اشتباه کرده اند.به این خاطرکه،کم نبودند سکولارهای ایرانی که ازکودتای وحشتبارژنرال سیسی علیه نخستین رئیس جمهور منتخب مصرحمایت کردند وحمایت شان رامذهب ستیزی شان توجیه می کرد.غافل ازاین که، دراهل سنت، امام زمان ومکان وجود ندارد؛ازاین رو،تشکیل استبداد دینی به شیوه ی فقهی- ایرانی درکشورهای اهل سنت آن هم درمصر،ممکن نیست.درمصری که بزرگترین نهضت مذهبی اش یعنی اخوان بسیاری ارزش های جهان مدرن ازجمله: دموکراسی،حقوق بشروفعالیت قانونی ای حزب مخالف راپذیرفته است.به هرحال،سکولارهای ایرانی هرچه که درباره ی روشنفکران دینی بگویند، با یقین کامل می خواهم بگویم که رژیم آخوندی را نواندیشان دینی وملی مذهبی ها برمی اندازند،نه سکولارهای چپ وراست فاقد پایگاه مردمی.ازاین سبب،هراسی که ولی فقیه ازنواندیشانی دینی دارد،ازسکولارهای درون وبرونِ ایران ندارد.به این لحاظ که، سکولارها پیوندی بامردم ندارند.دراخیر، به صراحت می گویم که ازسکولارهای ایرانی، بارزترین نویسنده روانشاد دکترداریوش همایون رامی دانم که نظریاتش درباره ی مذهب،سنت ومدرنیته بسیارمهم می باشد.به این معناکه،اگرسکولارهای ایرانی،دیدگاه همایون رادرباره ی دین،سنت ،مدرنیته وامرمقدس ونامقدس پذیراشوند،آینده ی خوبی برای ایران رقم می زنند! درغیرآن،به ترکستان می روند!

Friday 2 May 2014

درنقد مقاله ی"امرمقدس وفتاویی ملایان"


ابراهیم ورسجی
12-2-1393
این نوشته درنقد مقاله ی محمدجلالی چیمه(م.سحر)زیرعنوان"امرمقدس وفتا وی ملایان" نشرشده در خبرنامه گویا،جمعه12ارد بهشت- ثور1393، پیش کش شده است.آقای م.سحر،سلام به شما! نوشته تان زیرعنوان"امرمقدس وفتاوی ملایان را خواندم وازآن بهره مند شدم.البته بهره مندی ازآن، به این معنانیست که برآن انتقادی ندارم. روشن است که شما ازگرایشی مشهوربه روشنفکران دینی انتقاد کرده وآن ها را درایجاد وتثبیت حکومت خود کامه- واپس گرای ملایان درایران مقصرمی دانید.من فارسی زبان افغان که مطالعه درباره ی شخصیت ونوشته های روشنفکران یادشده دارم وازنیمه ی دوم سال1358تانیمه ی اول سال1359درتهران بودم وازنظرمن،همان یکسال،بسیارتعیین کننده بود که آخوندها ومذهب عوام زده شان خود رادرمسند اقتدارباد آورده تثبیت نمایند وعامل مهم این تثبیت کاری هم چند دستگی ای گرایش های نواندیش دینی- سکولار- کمونیست- ملی گرا وعالمان مذهبی مخالف ولایت فقیه بود.وقتیکه کمونیست های وحشی- خلقی وابسته به سفارت مسکودرکابل،با کشتاربیش ازاندازه شان سبب پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان شدند؛ وازسوی دیگر، صدام حسین هم به ایران حمله کرد، نواسه های شیخ فضل الله نوری که خمینی آخوند وکیانوریی توده ی و...بودند،استبداد وحشت بارخود رابرایران تامین ودرزیرسایه ی سیاست کمربند سبزامریکاعلیه کمونیسم روسی،وضع کنونی ایران وافغانستان رارقم زدند. درواقع،خمینی با بهره برداری ازپراکندگی روشنفکران وحمله ی صدام به ایران بیشترین استفاده راکرد تا ازمدرنیته وروشنفکران دینی وغیردینی که مرجعیت فقه صفوی اش رازیرپرسش برده بودند، انتقام شیخ فضل الله نوری راگرفته ایران را به آغازعصرصفوی برگرداند! به این معناکه،همه دستاوردهای فکری جهان نودرایران راخفه نماید که کرد.
امادرباره ی نقد شما ازجریان روشنفکریی دینی،می خواهم بگویم که درایجاد وضع کنونی ایران،افغانستان،پاکستان ودرواقع همه ی خاورمیانه که به نفع بنیاد گرائی وزیان نوگرائی دینی وغیردینی چرخش پیدانموده است؛من حکومت های استبدادی ومذهب رسمی شان را بیشترازروشنفکران دینی مسئول می دانم.بطورنمونه،هگل گفته است که"ازطریق دین می توان یک جامعه ی دین دارراهم به دوزخ برد وهم به بهشت." ویا این سخن پُرمعنا که"فرزندزمانه ی خود باش"! حکم می نماید که ازدین وجامعه ی سنتی تفسیرنوکرده شود.کاری که روشنفکران دینی درایران وجاهای دیگری کرده اند ومی کنند.اینکه بجای روشنفکرانِ دینی وغیردینی یاسکولار،آخوند هاتوانستند جای رژیم مستبد پهلوی را اشغال نمایند؛ به این واقعیت برمی گردد که جهان اسلام نتوانست عصرروشنگری را دریابد وعلت درنیافتن عصرروشنگری هم دراین اصل نهفته است که روشنفکران وفلاسفه ی عصررنسانس/نوزایی دراروپا موفق شدند علم وفلسفه را اززیراثرکلیسا والهیاتش برون نمایند.بدبختانه،درجهان اسلام،دین وقرآن که خیر،فقه شاه وشیخ به حیث یک ایدئولوژیی سیاسی ،علم،فلسفه وحقوق راچنان اسیرکرده است که رهای آن ها به این زودی ها دشوارمی نماید.
بهرحال، من نظریه پردازیی روشنفکران دینی ازآل احمد تاسروش بویژه اخیری را گامی درجهت رهای علم وفلسفه اززیراثرفقه وخرافات آخوندی می دانم که نقد غیرمنصفانه ی آن هابه نفع فقه آخوندی وحکومت نظامی- ملای می باشد.من این نقد راتنهابه سخنان شماندارم،بلکه بدکترسید جواد طباطبای هم دارم که بجای کوبیدن آخوندیسم مسلح بانفت،سپاه وخرافات، به روشنفکران دینی حمله می کند.دراین شکی نیست که روشنفکران دینی مورد نقد شما خطاهای کرده اند،اماخطاهای آن ها نباید چنان سرگرمی ایجاد نماید که کمک به گرمش بازارآخوندیسم نماید.من بیاد دارم که دریکی ازروزهای دهه60خورشیدی،ملامحسن قرائتی که تاکنون هم اجاره دارتفسیرقرآن درتلویزیون ایران می باشد؛ باهشدارالبته نام گرفته ازنهضت آزادی،جبهه ی ملی،مجاهدین خلق،توده ی های فقهی شده،چریک های فدای،جنبش مسلمانان مبارزو...گفت که بخاطرداشته باشید که روزی"خری کسا نی را ازدریاچه عبورمی داد وملارانه.ملاکه عصبانی شده بود، باقهربه خرگفت که چرامراعبورنمی دهی؟خرگفت که" توکه سوارشوی،پایین نمی شوی.ازاین رو، توراعبورنمی دهم." درادامه، قرائتی آخوند گفت که ملاها درایران ،خریا قدرت راسوارشده اند وزیرنمی آیند! آن سخن قرائتی،تا امروزدرذهن من مانده است وپذیرفته ام که ملاهاهمان استدلال کهنه ی خود، یعنی عوام کالانعام / عوام مانند چهارپایان اند را درنظرداشته ظالمانه فرمان می رانند.ازاین رو،برای روشنفکران چه دینی وچه غیردینی یاسکولارِ مسلمان،لازم است که درعرصه ی علمی- فلسفی مبارزه نمایند که علم وفلسفه ازچنگال فقه رهاشود ودرعرصه ی سیاسی هم به هم گرا ئی دست زده جبهه ی واحد علیه آخوندیسم تشکیل بدهند. دراین صورت،سنت مدرنیزه وسیاست ازچنگال آخوندیسم رهامی شود.