Friday 30 November 2012

حکومت درمانده ی کرزی درحالی از انتخابات شفاف سخن می گوید که فساد گسترده ی بانکِ کابل داد گاهی شده است


ابراهیم ورسجی
10-9-1391
برای همه ی شهروندان جنگ زده ، تروریسم زده وفقرزده ی افغانستان، روشن است که با وجود سرازیرشدن میلیارد ها دلارکمک هایی باعوض وبلاعوض جامعه ی جهانی؛ شرایط سیاسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ای کشورشان چگونه است ودرچه جهتی سیرمی کند، وپول های کلان واردشده چگونه توسط حکومت درمانده وفاسد کنونی ودست یاران درونی وبیرونی اش هزینه شده اند؟
بادرنظرداشت عنوان،نویسنده می کوشد بدوموضوع زیر بپردازد که همزمان باهم درروزهایی پسین دررسانه هایی درونی وبیرونی درز وبازتاب پیدا کرده اند:نخست،بالاشدن داستان خیانت مالی"بانک کابل"وشرکت برادرانِ نفراول ودوم حکومت فاسد کنونی درآن.دوم،مسئله ی برگزاریی انتخابات شفاف که روزچهارشنبه8قوس-27نوامبر،حامد کرزی رئیس اداره ی کابل باتشکیل یک گردهمائی ازرهبران ونمایند گانِ حزب هایی نمایشی- سیاسی ورهبران باصطلاح جهادی درکاخ ریاست جمهوری ازآن ابرازسخن کرده بود.
همه ی هم وطنان عزیزمی دانند که ازسال2010-1389بدین سو،مسئله ی فساد وغارتِ گردانند گانِ بانکِ کابل ودست اندازی هائی خاینانه ی دست هایی پشت سرِآن به سپرده هایی افغان هافاش شده ونشان داده است که بنام لیبرالیسم اقتصادی یااقتصاد بازار،شیا دان ودزدانِ نقاب دار وبی نقاب چه بلای رابه اقتصاد جنگ زده ی کشورما بارکرده اند؟درفرهنگ سیاسی- اقتصادیی مدرن،لیبرالیسم،آزادیی فردی وبازارآزاد رامعنامیدهد،اما آزادیی فرمان بردارازقانون وبازارآزادِ مقیدشده باپایبندهایی که به هیچ صوت به آن اجازه نمی دهد که داستانی غم انگیزی مانند"بانک کابل"رارقم بزند!
بهرصورت،افغانستان سرزمینی است که ریاکاران ودجالان، چه سیاسی وچه مذهبی ازگذشته هایی دورتاکنون هرچه توانستند کردند وکسی پیدانشد که بگوید شماچه کاری انجام میدهید؟دربرخی برهه هاکه خیزش هایی علیه دجالان صورت گرفته بود،بخاطرخشونت گرایی بیش ازاندازه ی سردسته هایی خیزش گران،خیزش هاناکام وشعار"خدابیامرزد کفن کش سابقه را"تحویل جامعه داد که بابای ملت شدن یکی ازکفن کش هانمونه ی خوبی درپیشگاه مردم می باشد وکفن کش نامبرده هم پس ازوارد کرده شدن توسط جورج بوش جنایت کارتاکه توانست زمین وخانه فروشی کرد وچیزی برایی نواسه هایی خود باقی نگذاشت! آری!درکشوریکه مردمش حافظه ی تاریخی نداشته باشند،به کژراهه رفتن مبارزات مسئله ی روزمی باشد،وافغان هابدرستی نشان دادند که حافظه ی تاریخی ندارند! اگرحافظه ی تاریخی میداشتند،موقع نمی دادند که جهادی هاجاده صاف کن طالبان شوند، وطالبان وباداران پاکستانی شان وضع کنونی راپس ازفاجعه ی اشغال شوروی به آن هاتحمیل نمایند.
درپیوند باگذشته ی ناشاد، بابه هایی کته شکم ، ونواسه هایی مزدور ودارای اشتهائی بی پایان می باشند که هم ماجرای غارتگرانه ی بانک کابل ودست اندازی های نفراول ودوم کشوردرآن زبانه می کشد، وهم بیرونی هایی که خود مسبب یاشریک این گونه دست اندازی هامی باشند،به افشاگری درزمینه دست می زنند.بطورنمونه،روزسه شنبه27نوامبر-7قوس روزنامه ی "نیویارک تایمز"بررسی ای رابه قلم اریساروبین وشریف الله سهاک،زیرعنوان"بانکِ کابل"پانزی سکیم"براه انداخته است،به نشرسپرد که ازهرنگاه تکان دهنده می باشد.برپایه ی گزارش نامبرده،900میلیون دلارازسپرده های مردم رادست اندرکاران بانکِ کابل وبرادران کرزی وفهیم ، نفراول ودوم اداره ی لرزان افغانستان به جیب زده اند.(1)
افزون برافشاگریی نیویارک تایمز،منابعی دیگری هم مستند سازی هایی کرده اند که خوبتروبهتر،گزارش بازتاب یافته درروزنامه ی نامبرده راتایید می نماید.دراین راستا،...کمیته ی مستقل مشترک نظارت وارزیابی مبارزه بافساد اداری درافغانستان درگزارشی زیراین عنوان"ازکابل بانک935میلیون دلاراختلاس شده است"اعلام کرد،19تن ازسهام داران ومدیران بانکِ کابل،باجعل اسناد،935میلیون دلارازدارایی های بانک رااختلاس کرده اند....
شایان توجه است که ،..این کمیته ی شش عضوی پنج ماه پیش به درخواست دولت افغانستان وحضورافرادی ازنهادهای مختلف بین المللی ازجمله بانک جهانی تشکیل شد وسرانجام با استفاده از180سند ومصاحبه با30نفر،نتایج تحقیقات خود رادرموردسقوط این بانک منتشرکرد.ورشکستگی بانک کابل که بزرگترین بانک خصوصی افغانستان است، درشهریور/ماه سنبله1389به رسانه هادرزکرد.این بانک افزون بردراختیارداشتن پیش ازیک میلیارد دلار دارایی مشترکین،حقوق ماهانه ی سربازان ارتش،پلیس وکارمندان وزارت آموزش وپروش رانیزپرداخت می کرد.

پس ازآن،مشترکین برای خارج کردن سپرده های خود، به شعبه هایی این بانک درسراسرافغانستان هجوم بردند،اماحدودیک ماه بعد،بانک مرکزیی افغانستان برای جلوکیری ازهرج مرج وبحران،کنترل این بانک رابدست گرفت. دارگوس کاس،رئیس این کمیته روزچهارشنبه هشتم قوس دریک نشست خبری درکابل گفت:یک میلیون نفردراین بانک حساب داشتند واین بانک36درصدازسپرده هایی مردم افغانستان رادراختیارداشت.وی گفت:"سهام داران ومدیران این بانک طی چهارسال(پیش ازورشکستگی)،بیش ازپنج میلیارد دلار رابه طورغیرقانونی ازافغانستان خارج کردندکه ازآن جمله400میلیون دلارمربوط به سهام داران آن بوده است."کاس سهام داران ومدیران بانک رامتهم کردکه باجعل مدرک ها،سپرده های مردم رابه صورت وام خارج کردند ودست به اختلاس گسترده زدند.به گفته ی وی،بررسی هانشان میدهدکه دارایی های بانک به شکل غیرقانونی به12کشوربویژه بخاطرخریداملاک به امارات متحده ی عربی منتقل شده است.
براساس یافته های این کمیته،انتقال این پول هاازطریق"سویفت"و"شرکت هواپیمایی یامیر"که ازسوی مالکان این بانک اداره می شد،صورت گرفته است وآن هاشرکت های بین المللی ناظربرفعالیت این بانک رافریب داده بودند.
رئیس این کمیته گفت:بین سال های1386تا89،بانک مرکزی افغانستان هفت بارفعالت های بانک کابل را ارزیابی کرده بود،امابه دلیل "عدم توانایی لازم"واستفاده نکردن ازشیوه های معیاری- تحقیقاتی"قادربه تشخیص بحران نه شده بود.
گزارش این کمیته نشان میدهدکه درسال1388،امنیت ملی افغانستان نشانه های بروزبحران راکشف کرده بود،ودادستانی نیزبه دلیل"مداخلات سیاسی"تحقیق درباره ی آن رابه تاخیرانداخته بود.کمیته ی مستقل مشترک نظارت وارزیابی بحران کابل بانک،کارکرد دادگاه ویژه ی رسیدگی به بحران کابل بانک رازیرسوال برده وگفته است که این دادگاه بجای بررسی ای علت سقوط بانک به دنبال جمع آوریی پول هایی اختلاس شده بوده است.دراین گزارش،اما،آمده است که تاکنون فقط135میلیون دلارپول نقد و181میلیون دلارفروش دارایی های بانک به دست آمده است.12سهام داروهفت شرکت خصوصی ازمتهمان اصلی این پرونده بزرگ مالی معرفی شده اند،اماجزئیات بیشتری دراین موردارائه نشده است. پیش از این، از محمود کرزی، برادرحامد کرزی رئیس‌جمهور و حسین فهیم برادر قسیم فهیم، معاون رئیس‌جمهور افغانستان به‌عنوان کسانی نام برده شده بود که تاکنون وام‌های سنگین خود به کابل‌بانک را پرداخت نکرده‌اند.(2)
جالب این است که درگزارش کمیته ی نامبرده ازبرادران کرزی وفهیم به حیث کسانی نامبرده شده است که سهم خود را ازپول برداشت شده ازبانک نپرداخته اند،درحالیکه گزارش نیویارک تایمز،هردونفررا ازبزرگترین کلاه برداران معامله ی بانک بدنام وفروپاشیده ی کابل معرفی نموده است.ازاین که کمیته به درخواست حکومت درمانده وفاسدکابل تشکیل شده است،حق با آن است که ازکلاه برداران اصلی تنهابه حیث کسانیکه سهم خود راپرداخت نکرده اند،نام ببرد.بهرحال،واقعیت این است که درفسادمالی چه توسط بانک کابل وچه دیگرنهادهادربخش هایی دیگرکه بخش بزرگ کمک هایی جامعه ی جهانی به مردم افغانستان رابه غارت برده اند؛نه تنهازورمندان حکومت فاسدکابل،بلکه برونی هایی کمک کننده به آن هاهم شریک غارت می باشند.
بطورنمونه،...فرمانده نیروهای بین‌المللی کمک به تامین امنیت افغانستان(آیساف)، اعلام کرده بود که شهروندان خارجی از جمله شهروندان آمریکایی، باعث بخشی از فساد اداری و سوء استفاده از منابع مالی در افغانستان بوده‌اند.
ریکی وادیل، از مسئولان اداره مشترک شفافیت در فرماندهی آیساف، روز چهارشنبه ۲۵ مردادماه ۱۳۹۱ (۱۵ اوت ۲۰۱۲)، در یک نشست خبری در کابل گفته بودکه:بررسی‌ها نشان می‌دهد که شهروندان و شرکت‌های خارجی طی چندسال گذشته در چگونگی مصرف کمک‌ها، مرتکب فساد شده‌اند. اداره مشترک شفافیت از نمایندگان کشورهای عضو آیساف تشکیل شده است که در هماهنگی با دولت افغانستان فعالیت دارد. ریکی وادیل گفت: "تمرکز ما روی مصرف درست کمک‌ها در بخش نظامی است و متوجه شده‌ایم که بخشی از کمک‌ها در این سال‌ها به درستی مصرف نشده است."

به گفته وی، "تاکنون قراردادهایی به ارزش بیش از ۳۰ میلیارد دلار که نزدیک به هزار و ۵۰۰ شرکت داخلی و خارجی در آن دخیل بوده‌اند، مورد بررسی قرار گرفته و فعالیت صد شرکت به حالت تعلیق درآمده یا متوقف شده است و ده‌ها شهروند خارجی ازجمله آمریکایی در پیوند با این قضایا شناسایی و مجرم شناخته شده‌اند". این مقام ارشد آیساف با بیان اینکه فساد به عنوان یک مشکل جدی در افغانستان مطرح است، گفت: "بسیاری از مردم بر این باور هستند که مشکل فساد در افغانستان حل نخواهد شد، اما گام‌های ابتدایی از سوی دولت افغانستان در راستای کاهش فساد، افزایش شفافیت و حساب‌دهی برداشته شده است و باید این تلاش ها ادامه یابد."(گام هایی موهومی ای که تاکنون اثری مثبتی ازآن درجامعه دیده نمی شود.به سخن روشنتر،حکومتی که درفسادتاگلوغرق است،نمی تواندگامی درزمینه بردارد)!

این نخستین بار است که یک مقام ارشد آیساف، دخالت شهروندان خارجی در فساد مالی در افغانستان را تائید می‌کند. این سازمان تاکنون در مورد روند رسیدگی به پرونده‌هایی فساد این افراد و شرکت‌هایی خارجی و نقش احتمالی مقام‌هایی ارشد خارجی دراین قضایا جزئیاتی ارائه نکرده است. نام افغانستان، در صدر فهرست کشورهایی قرار دارد که دارای بیشترین فساد مالی و اداری هستند. دولت این کشور تاکنون همواره شهروندان خارجی را در این زمینه دخیل دانسته و با انتقاد از " نقش گسترده" آنان خواهان رسیدگی به این مشکل شده است. حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان در تیرماه سال جاری طی سخنانی کشورهای خارجی به ویژه امریکا را در گسترش فساد اداری درافغانستان ملامت کرد. او گفت: عقد قراردادهای ساختمانی و بازسازی از سوی خارجی‌ها با مقام‌های ارشد دولتی و نزدیکان آنها باعث فساد می‌شود و باید منابع کمک‌کننده ازاین کار خود داری کنند. از سوی دیگر نمایندگان جامعه بین‌المللی پس از اعلام کمک ۱۶ میلیارد دلاری به افغانستان در نشست توکیو، مبارزه جدی دولت افغانستان با پدیده فساد مالی در این کشور را یکی از شروط ادامه کمک‌ها اعلام کرده است. به تازگی حامد کرزی زیر فشار افکار عمومی این کشور و جامعه جهانی یک فرمان ۶۴ ماده‌ای را در زمینه مبارزه با فساد صادر کرده است که ادارات این کشور ملزم به اجرای آن شده‌اند.(3)
دراین راستا،درست است که رئیس حکومت کابل فرمان نامبرده را صادرنموده است،امانویسنده درهیچ کدام ازمواد64گانه ی آن مطلبی راجع به مبارزه علیه فسادبه جزبارکردن واژه های زبان پشتوبرخلاف دستور زبان بر زبان دری نیافت.کاریکه برخلاف قانون اساسی وتمام معیارهایی زبان شناسی می باشد.چراکه درقانون اساسی هردو زبان پشتو ودری زبان هایی رسمی می باشند.برای اینکه این حکومت فاسد ودرمانده به این قدام شرم آور ورسوای خیزخو دچپن قانونی بپوشاندوخواسته ی چندفاشیست بی منطق حاشیه نشین دربارخود رارابرآورده نماید،به دادگاه عالی مراجعه کرده است ودادگاه باصطلاح عالی هم که متشکل ازافرادی بی سواد وبی خبرازقانون ودستورزبان می باشد،کشف تازه کرده بارکردن واژه هایی یک زبان محلی رابریک زبان فراگیروپیشرفته "میراث معنوی خوانده است."نمی دانم که وظیفه ی یک دستگاه عدلی حمایت ازتطبیق قانون ومبارزه بافساداست یاکشف معنویت که خودبه آن باورندارد!
بهرصورت،ازاداره ی درمانده ، پس مانده وقبیله زده ی ماننداداره ی کرزی که تمام دور وبرآن رامتعصبین وافرادتاریخ زده وقرون وسطایی اشغال کرده اند، کاری غیرازین ساخته نیست.کاری که بجای کمک به توسعه ی زبان،تیشه برریشه ی زبان وافزون برآن ،همسویی شکننده ی مردم افغانستان رده است وبیشترازاین هم می زند!ازنظروظیفه ومسلک،دستگاه قضایی مسئولیت داردکه هم ازقانون تفسیرنمایدوهم بکوشدکه حکومت مطابق آن عمل نماید.چون دستگاه قضایی افغانستان درعرصه ی وظیفه ی خودناکام ونتوانسته است که ازغصب ملکیت مردم ودولت توسط زورمندان حکومتی مانع شودوهمچنان نگذاردکه غارتگری هایی مانندمعامله ی بانک کابل واقع شود،همین که به کشف معنویت دست زده وزبان شناس هم شده است،بایدبرایش آفرین گفت!
درحالیکه بیشترازصدهزارسرباز،فرمانده ومدبرسیاسی- نظامی کشورهای غربی نتوانسته اند درمدت دوازده سال حکومت فاسدودرمانده ی کنونی رااستوارنمایند ودردوسال دیگرآهنگ بیرون رفتن کرده اند،دومسئله ی دشوارزیرخودنمایی کرده اند:نخست اینکه،زمام اموربه حکومت ناتوان وفاسدوازکارافتاده ی سپرده می شودکه تنهاهنرآن دزدی وغارت کمک هایی جامعه ی جهانی ومصادره کردن ملکیت های دولتی ومردم افغانستان بنام های خصوصی سازی ودرواقع غصب زورگویانه می باشد.دوم،قدرت هایی بیرونی که درسال2014کشورماراترک می کنند،بایدپیش ازرفتن شان،شاهدیک انتخابات مردم پسندوپیدا کردن جانشین برای حکومت موجوده ی کابل باشند.پرسش بنیادی این است که کشورهایی غربی ودرواقع ایجادکنندگان حکومت کنونی که در11سال گذشته نتوانسته اندصلح وثبات رابه افغانستان برگردانند،چگونه می توانند درنتیجه ی انتخابات توسط حکومت لرزان ، فاسدوبی پایه ی کنونی که خود زاده ی یک انتخابات تقلبی می باشد،انتخابات شفاف برگزاروحکومت منتخبی ایجادنمایندکه بتواندپس از2014به زندگی سیاسی خودادامه بدهدوبرفسادگسترده ی حکومت کنونی که غارت بانک کابل یک نمونه ی آن می باشد، غلبه پیدانماید؟
روشن است که تشکیل چنان حکومتی آن هم درنتیجه ی انتخابات توسط حکومت کنونی،کارساده وآسانی نمی باشد.این که درگردهمایی کابل وتوکیودرماه جون وجولای سال جاری همه کشورهای کمک کننده به حکومت کابل به ایجاداصلاحات دراین حکومت وتوسط آن تاکیدورزیدند؛درواقع،تاییدکردندکه آینده ی دشواری، هم خودشان وهم حکومت دست نشانده شان دارامی باشد!ازاصلاحات که خیر،همه چیزرادریک فرمان ودرروشنایی آن تحمیل باصطلاح قانونمندوآژه هایی زبان پشتو بزبان دری به حیث میراث معنوی کشورتمام کردند.اما،پس ازاصلاحات که بامعنوی شدن واژه هاکارش به پایان رسیده است،کارعمده راه اندازیی انتخابات توسط حکومت کابل می باشد.حکومتی که خودش درنتیجه ی یک انتخابات تقلبی بوجودآمده است.
ازپیش روشن است که برگزاریی انتخابات شفاف توسط یک حکومت فاسدوناشفاف کارعملی به نظرنمی رسد،ازاین رو،لازم است که به اقدامات زیردست زده شود:نخست اینکه،اعتراف به شکست به گونه ی رسمی توسط خارجی هاوحکومت فاسدودست نشانده شان کرده شود.دوم،دررابطه به یک حکومت انتقالی برای برگزاریی انتخابات شفاف اندیشه نمایند.چراکه حکومت کنونی ناتوان ترازبرگزاریی یک انتخابات درست وقابل پذیرش برای مردم افغانستان می باشد.اگراین گونه اندیشه وکارنشود،حکومت درمانده وفاسدکنونی مانندانتخابات تقلبی گذشته دست به تقلبی انتخاباتی زده یک باندمافیایی راکه اکنون کاربالایی آن را آغازکرده است، برای ادامه ی حضورمافیایی کنونی درحکومت آینده، بقدرت می رساند.دراین صورت،کشورکه اکنون درجنوب، البته درنزدیکِ مرزهایی پاکستان باتروریسم وآشوب دست به گریبان می باشد،درهمه بخش هابه آشوب فرورفته وتمام تلاش هاوهزینه هایی کشورهای بیرونی وهزینه هایی مردم افغانستان هم نابود وکشورد وباره به دهه ی1990میلادی-1370خورشیدی بازگشت خواهدنمود.
پانویس ها:
1-Audit says Kabul bank began as ponzi scheme,by A lisa J.Rubin and Sharifullah sahak contributed reporting,published26-11-2012
www.nytimes.com/2012/11/27/world/asia/kabul-bank-audit-details-extent-of-fraud.html?pagewanted=1&ref=afghanistan&adxnnlx=13542
2- ازکابل بانک935میلیون دلاراختلاس شده است چهارشنبه09/08/1391
Radio zamaneh.com/nes/asia/Afghanistan/2012/11/28/22105
3- خارجی هادرفسادمالی افغانستان دخالت داشته اند
Radiozamaneh.com/news/Afghanistan/2012/08/16/18382and radiozamaneh.com/taxonomy/term/2380

















Monday 26 November 2012

امسال، عاشورا درافغانستان،حال وهوائی دیگری بخود گرفت


اسلام ازنظرفرهنگی دردامن تمدن ایران خوب درخشید؛اما،ازنظرسیاسی بدامن استبدادافتاد
هِگل
ابراهیم ورسجی
6-9-1391
درمتن هایی اولیه ی اسلام ،یعنی قرآن وحدیث پرسمان هایی وجود دارند که درصورت نگرش درست وحقیقی یاغیرسود جویانه می توان ازآن هابه نفع دموکراسی،حقوق بشر ،آزادی،برابری وعدالت بهره بداری کرد؛وبرعکس،درصورت نگرش نادرست وسودجویانه، می توان ازآن ها به نفع خود کامگی واستبداد نظامی- سیاسی ای زمام داران وبرده سازیی مسلمان هابهره برداری نمود.بدبختانه، درتاریخ سیاسی اسلام برداشت دومی بر اولی غالب شده وشرایط غمبارواستبداد زده ی کنونی راسبب شده است.پرسمانیکه بیشتربرمی گردد به محیط قدافرازیی اسلام که درآن ازشهر،تمدن وفرهنگ شهری سخنی درمیان نبود،وآنچه درآن دیاربه فراوانی یافت می شد؛درواقع،روحیه وذهنیت قبیلگی گری بود که بجای تن دهی به دموکراسی،آزادی وحکومت قانون،خوبتربه فربه شدنِ زورگوئی وسرکوب آزادی مساعدت می کرد که هنوزهم می کند.
زمانیکه هِگل فیلسوف نامدارآلمانی می گوید که:"اسلام ازنظرفرهنگی دردامن تمدن ایران(البته ایران دیروز نه ایران کنونی) خوبتردرخشید وازنظرسیاسی بدامن استبداد افتاد"؛درواقع،ارتباط تنگاتنگ پیدامی کند به محیط برخاستن اسلام،تاتمدن وفرهنگ دری- فارسی ایران.وقتیکه علاقمندیی استبداد، چه مذهبی وچه غیرمذهبی رابه فربه کردن خرافه هاوعوام گرای هایی منحط،ودلبستگی روشنفکران رابه نقد،روشنگری وآزادگی مورد مطالعه قرارداده به تطبیق آن هابه محیط فرهنگی،سیاسی،اجتماعی واقتصادیی پس مانده ی مسلمان هابپردازیم،روشن می شود که درفراخناودرازنایی تاریخ مسلمان ها چگونه پیام رهائی بخش اسلام بابرداشت قشری وسود جویانه از احکام دینی توسط شاه وشیخ،امیرمومنان وامام ونائب هایی دروغین امام زمان که بدون تولدغائب شده بود،خورده وتفاله شد.فرایندی فرساینده ودردناکی که سبب شد ازهمان آغازرسول الله خلیفه پیدانماید وخود سری واستبداد برامتش دست بالاپیداکرده همه داروندارشان رانیست ونابود نماید.
به گواهی تاریخ،350سال پس ازرخداد جانکاهِ کربلاکه درآن فرزندان پیامبرتوسط خلیفگان ستمگرودروغینش به شهادت رسانده شدند،مراسمی بنام"عاشورا"و"سینه وقمه زنی"وجود نداشت،وبه هراندازه که مسلمان هاازآن فاجعه ی غم انگیزدورترشدند،خرافه هاوچرندیات وجفنگیات توسط استبدادشاه وشیخ فربه وعقل گرایی سرکوب شدند.درماه گذشته،یک کتاب عربی زیرعنوان"الفکرالعربی"را ازکتاب خانه ی شهرآتوا،پایتخت کانادا آورده به خوانش گرفتم.درکتاب نامبرده که درباره ی شخصیت ابن رشد، فیلسوف نامدارمسلمانِ دوره ی حکومت موحدان دراندلس بحث می کرد،متوجه شدم که اندیشیدن وتفکرکردن درمحیط فرهنگی مسلمان هایی آن روز،حتاامروزتاچه اندازه دشواربود ومی باشد!
آری!درمحیطی که پیام عقل گرایانه ،آزادی خواهانه ، شوراگرایانه،عدالت خواهانه واجماع پسندانه ی اسلام خفه، وپیام فقهی وفتواگونه ی شیخان یاکار وشاهان ستمگربرآن غلبه یافته بود،بایدابن رشد وابن خلدون سرزنش،ابن سیناوفارابی تکفیر،ولایت فقیه ونائب امام زمان ووهابیت بزورنفت تقویت وشاگردانشان درپاکستان وافغانستان با سپاه صحابه وسپاه محمدسازی باهم دشمنی وطالب سازی وخشونت پروری دست بزنند!ازپیش روشن بود که درایران،فرزندانِ فارابی،ابن سینا،مولوی،ابوریحان برونی،ملاصدراو...را اول صفویان ستمگرتوسط شاخه ی نظامی خود،یعنی دارودسته ی تفنگ بدستِ"قزلباش/سرخ سران" نابود وبه وضعیت کثرت گرایانه ی فکری ومذهبی پایان،ومذهب شیعه ی صفوی ودرواقع مخالف شیعه ی غیرعلوی رابه مردم بارکردند وپس ازآن محمدباقرمجلسی ای منحط وبهارانواراو را به میدان آوردند.طبیعی است که باید بدنبال آن، ولایت فقیه، برمردم باید بارکرده شود ونواندیشان وروشنفکران آن کشوربزندان وتبعیدمحکوم شوند.
درحقیقت،برآمدن صفوی هادرایران درسال1501میلادی وملاباقرمجلسی شان سبب شد که صدهابرابربا شیعه کشی ای محمودغزنه،عباس واسماعیل صفوی سنی کشی وخرافه پردازی کنند.دراقع،چیزی که امروزشیعه بنام قمه زنی وخونریزی بنام عاشورا دارند، وشاهد می باشند که درپاکستان وافغانستان دردوروزگذشته، ده هامسلمان کشته وصدهانفردیگرزخمی شدند،به همان خرافه پردازی هایی برمی گردد که درادامه ی دفن پیام انسانی اسلام توسط زمام داران مستبد وشیخان ریاکاردرباری شان تحویل جامعه ی اسلامی داده شد.به سخن دیگر،فربه شدن خرافات ، خود سری وخودکامگی ای نظامی وسیاسی وبارکردن آن برشانه ی لاغرمسلمان هاتوسط زمام داران خودکامه وبی منطق، نتیجه ی مسخ کردن اسلام می باشد، نه چیزی دیگری!دراین زمینه،اگرکُنت،جامعه شناس فرانسوی،همه ی حکومت هایی مذهبی ای قرون وسطاچه مسیحی وچه مسلمان را،حکومت هایی"الهی- نظامی"می داند،حق با اواست!
دربالاازبرآمدن صفوی هادرایران وخرافات پروری،خشونت ونابردباریی آن هادررابطه با دیگرمذهبان ودیگراندیشان نامبرده شد،خالی ازفایده نخواهد بوداگرازکمک مسیحی هایی اروپائی هم دررابطه به برآمدن آن هاسخنی گفته شود.فرامرزرفیع پورنویسنده ی ایرانی کتابی زیرعنوان"توسعه تضاد"نوشته ودرآن ازسلسله ی صفوی به شدت انتقادنموده ویادآورشده است که:"تشکلات این سلسله حاصل همکاریی برخی ایلات/قبایل ایرانی بامسیحیان اروپائی برای تضعیف حکومت عثمانی وجلوگیری ازگسترش اسلام به اروپامی باشد."
برای نویسنده این امرکه صفویان به کمک اروپائیان برآمد کرده اند وچگونه علیه عثمانی به نفع کشورهایی روبرخیزش اروپائی که هم جهان مدرن رارقم زدند وهم به غیراروپائیان استعمارراتحویل دادند،مهم نیست.درواقع چیزی که موردنظراین نوشته می باشد،این است که، این سلسله بیشترین خرافه هارابرشیعه ی علوی تحمیل کرد وبیشترین نفاق ودودستگی رادرمیان شیعه وسنی ایجاد نمود.ازاین رو،اگررفیع پورسران این سلسله را کمک کننده به اروپاوشریعتی درکتاب"شیعه ی صفوی"بیشترین سرزنش هارابه آدرس آن هاواردمی کند وسروش می گوید که:"اگرسنی خرافه زدائی شود،اسلام باقی می ماند،واگرشیعه خرافه زدائی شود،چیزی ازآن باقی نمی ماند"حق باآن هامی باشد.
به تاییدشریعتی وسروش،محمدارکون نویسنده ی الجزایری نگاهی بتاریخ انداخته پیشترازصفوی هاسلجوقی هاراسرزنش می کندکه باب اجتهادرابندکردند.درواقع پیش ازبسته شدن باب اجتهاد،میان شیعه وسنی همواره گفت وگوهاجریان داشت وعالمان هردوطرف می کوشیدند که ازخرافه هاونزاع هاکاسته همسوئی ایجاد نمایند.درادامه ی بسته شدن باب اجتهاد توسط سلجوقیان است که صفویان قدعلم کردند وتاکه توانستندحدیث وخرافه ساختند وچنان محرم وعاشورارابه مسخرگی کشاندند که ماتم داریی مسلمان هارابه خرافه پروری ونفرت درمیانی شان دیگرگون کردند.
درحقیقت،پس ازآن است که شیعه عوام زده وبازاری می شود،ووهابی هابنام شرک به سرزنش پیروان آن پرداخته،درواقع، هردو،نزاع وکشمکش فکری رابه دشمنی تبدیل می کنند.درمیان عالمان شیعه،همیشه دودسته عالمان وجود داشتند:دسته ی نخست، آن های می باشند که به خرافه زدائی ازمراسم محرم وعاشوراپرداخته اند،ودسته ی دوم ، کسانی می باشندکه ازعاشورابهره برداریی مالی می کنند.بابرآمدن خمینی که دردانشمندی به پایه ی بروجردی ومنتظری نمی رسید،بهره برداری سیاسی ازعاشورادامن زده شد.بطورنمونه،سال1358درایران بودم وروزعاشورارسید،ومسئله ی عمرکشی وخرافه هارسید،وکسی ازخمینی پرسان کرد که این گونه برگزاریی عاشوراباخرافه هاآلوده می باشد ونظرجناب عالی چیست؟خمینی درپاسخ به پرسش نامبرده که ازتلویزیون ایران پخش شد،گفت:"عاشورابه هرطریقی که برگزارمی شودمهم نیست؛مسئله ی که مهم می باشداین است که شعارمرگ برامریکافراموش نشود،یعنی درکنارعاشورائی خرافات زده،مرگ برامریکاگفته شود"!
دراین راستا،پس ازسلطه ی آخوندهایی صفوی برانقلاب ایران که درراه اندازیی آن نقشی نداشتند،دومسئله نمایان ترشد:نخست،خرافه هامانند گذشته ادامه داده شد وگروه مداحان ولایت هم به آن ها افزوده شد.دوم،مقابله ی شیعه ی صفوی وتسنن وهابی باپشتوانه ی نفت به خود نمائی آغازید.درکشورهایی عربی که شیعه اقلیت می باشند،به تناسب سویه ی دانش مردم ومجوزحکومت ها مراسم عاشورابرگزارمی شد،وتنهادرعراق بخاطرزیارت های نجف وکربلاوشماربیشترشیعه هادرجنوب آن کشور،گردهمائی عاشوراپرتپش ماند،اماحکومت ناسیونال- سوسیالیستی حزب بعث نمی گذاشت که خرافه هابسیارخودنمائی داشته باشند.البته که پس ازانقلاب ایران که جنگ ایران وعراق نیزآغازشد، برگزاریی مراسم عاشورادرعراق به زیارت هایی نجف وکربلاکرانمند ماند ودرایران درمیان مهاجرین عراقی گونه ی بیشترخرافاتی به خود گرفت.زمانیکه درسال2003این گروه اوباش درنتیجه ی سازش بوش وخامنه ی دربغدادبه قدرت رسید،بازارشیعه ی صفوی درعراق وعاشورایی مورد نظرآن هم گر ترشد.
بدبختانه،درپاکستان که هم مرکزراه اندازیی جنگ علیه شوروی شده بود وهم میدانِ کشمکش ایران شیعه وعربستان وهابی،هردوکشوربزورنفت، سپاه صحابه وسپاه محمدرادرآن کشورساختند.دوسپاهی باهم دشمن.به سخن دیگر،برخلاف سنت اسلامی، سپاه محمد دربرابرسپاه صحابه صف آرائی پرداخته هرچه توانستندمسلمان کشتندکه بدترین نمونه ی آن کشتارعاشورای روزگذشته درپاکستان می باشد.اگرچه مسئولیت دو تروروحشتناک ضدشیعه دردیره ی اسماعیل خان در روزعاشوراراطالبان به گردن گرفتند نه سپاه صحابه،واقعیت این است که طالبان به حیث شاخه ی نظامی ای سپاه صحابه عمل کند.درکویته مرکزولایت بلوچستان ازدوسال بدین سو،طالبان مصروف کشتارهزاره های فارسی زبان شیعه می باشند که ربطی به عاشوراهم ندارد.اما،درافغانستان که دررابطه بامذهب شیعه ورفتارهایی مذهبی شیعه هاازجمله مراسم عاشوراهمیشه وضعیتی قابل قبول ودوستانه داشت،درسال گذشته، تروریستان افغانی الهام گیرنده ازسپاه صحابه ی پاکستان به یک زیارت شیعه درکابل حمله وشماری بسیاری ازسینه زنان قمه بدست ومردم راهروراکشتند.برخلاف گذشته،امسال درافغانستان، مراسم عاشوراحال وهوائی دیگری بخودگرفت وبهانه ی برگزاریی مراسم روزعاشورادسته های شیعه وارد خوابگاه ومسجد دانشجویان دانشگاه شده شماری ازدانشجویانراشهید کردند که بذات خود بدعت بی سابقه وسزاوارسرزنش می باشد.بدعت ازاین نگاه که درگذشته مراسم عاشورابه کوچه هاوسرک هاوامام بارگاه هاوتکیه خانه هاومسجدهای شیعه هاوزیارت کارته ی سخی کرانمندمانده به مسجد سنی هاوخوابگاه دانشگاه کشانده نمی شد.
درواقع،رخداد نامیمون نامبرده درروزعاشورای کابل، نشان داد که دارودسته ی الهام گیرنده ازرقابت ای عربستان وایران وذهنیت غالب درپاکستان که ازهمه جاهاخرافات زده وخشونتزامی باشد،واردافغانستان شده اند.به سخن واضحتر،خرافاه ها،حماقت وخشونت دست بدست هم داده مناسبات دوستانه ی شیعه وسنی رادرروزعاشورای امسال متشنج نموده اند.درگذشته،درمیان سنی هامروج بود که درروزهای عاشوراوتاسوعا/روزهای نهم ودهم ماه محرم، گردهمائی آرام وختم وخیرات می کردند وبرخی درروزعاشوراروزه هم می گرفتند که ادامه دارد،اماازبرخورد میان شیعه وسنی آن هم دردانشگاه ،مسجد وخوابگاه آن خبری نبود.
ازاین رو،نویسنده به شیعه هاوسنی های افغانستان پیشنهاد می نماید که کشورما ازاشغال شوروی تاکنون زیان هایی جانی، مادی وفرهنگی ای بی شماری دیده است که درحال ترمیم وتلافی کردن آن هامی باشد.روشن است که بازسازی وترمیم ویرانی هاوتباه کاری ها دوکارزیررا ایجاب می کند:نخست،درک منافع مردم چه شیعه وچه سنی توسط همه، بویژه دین کاران مذهب ها.دوم،عقلانیت وخرد ورزی درباره ی دین تاکمرخرافه هاشکسته شود.دررابطه با اصل اول، بایدعرض کرد که منافع شیعه وسنی درافغانی اندیشیدن ودوری جستن ازدسته ها وملاهایی می باشد که هم خرافه ها رامی بافند وهم باشاگردانی طالب ،سپاه صحابه وسپاه محمد شان ترورمی ورزند.طرفه اینکه،طالبانِ شیعه ستیز درپاکستان تروروتند روی می آموزند وجیب شان راایران آخوندی هم پُرمی نمایدتاشیعه هارادرپاکستان وافغانستان موردهجوم قراربدهند.درسوی دیگری معرکه،عربستان هم درروزهای پسین اعلام کرده است که یک مرکزفرهنگی درافغانستان می سازد.امیداست که مرکزنامبرده واقعاًفرهنگی باشدتامرکزی برای گسترش تندرویی مذهبی ودامن زدن به جنگ هاودرگیری ها میان وهابی وشیعه که ایران هم به آن تمایل دارد،و افغان ها ازآن تاکنون زیان هایی فراوانی دیده اند.
اما، دررابطه به اصل دوم،باید به عرض رساند که تاخرافه هاهستند وفربه ترهم ساخته می شوند،کمراستبداد بسته می شود وامکان نواندیشی دینی وآزاد اندیشی ورسیدن به دموکراسی،حکومت قانون، حقوق بشروآزادی نیست.ازاین رو،مسئولیت دوگرایش زیردرجامعه ی اسلامی بسیارسنگین می باشد:نخست،مسئولیت عالمان منوروآزاد ازخرافه ها وعلاقمند به قرآن وسنت پیامبرخدا وتفسیرنوین وامروزین متن های نامبرده.دوم،مسئولیت روشنفکران ونواندیشان، چه دینی وچه سکولار/این جهانی اندیش.برای مبارزه ی هرچه موثروکارآمد ترعلیه خرافه هاکه برگزاریی روزهایی عاشورابه گنونه ی توحش بارکنونی یکی ازآن هابه شمارمی آید،عالمان ونواندیشان باید درباره ی رسالت پیامبران الهی ژرف اندیشی نمایند وبدانند که هدف مشترک وتاریخی آن بزرگواران:برادری،آزادی،آگاهی،عدالت،برابری،برانداختن شرک وچندخدائی،تامین صلح ،امنیت ،آشتی ودوستی میان انسان هاوپیروی ازارزش های متعالی- اخلاقی می باشد،نه تروروکشتارمسلمانان وکمک به ستمگران تاکمرحکومت هایی خود کامه ی سیاسی- نظامی ومذهبی خود رابسته نموده ومردم راشکم سیربکوبند وجیب هاشان راخالی نمایند، به گونه درتاریخ اسلام دیده شد واکنون هم بوفرت دیده می شود.

Saturday 24 November 2012

فروپاشی ارزش هادرافغانستان


بخش دوم
ابراهیم ورسجی
4-9-1391
چندی پیش ، دومقاله زیرعنوان های"فروپاشی ارزش ها"و"بی ارزش سازیی ارزش ها درافغانستان"نوشته بودم که درزیرعنوان نوشته ی نخست،بخش نخست، قید شده بود.ازاین رو، نوشته ی کنونی بخش دوم آن می باشدکه پیش کشِ خوانندگانِ وبلاک"اندیشه"می شود.دربخش نخست،ازارزش هایی دینی وسکولارنامبرده شده بود،ودرنوشته ی دومی که جدا ازنخستین بود،به بی ارزش سازیی ارزش ها درافغانستان تاکید به عمل آمده بود.نوشته ی کنونی که درواقع پیش خیمه ی نوشته ی طولانی ای پسین زیرعنوان"افغانستان؛کالبدشکافی یک بحران"می باشد،به بررسی ای پرسمان هایی می پردازد که درشرایطِ کنونی کشورسبب خیزواُفت هایی ارزشی وشبه ارزش شده ومی شوند.
ازپیش روشن است که برخورد استعماروبدنبال آن فرهنگ وتمدن مدرن غربی بافرهنگ وتمدن دینی – سنتی ای مسلمان ها،باعث بحران هایی سیاسی- فرهنگی- ارزشی شده بودکه به گونه ی پیامد،دوگرایش سیاسی- فکریی زیرین را تحویل جامعه ی اسلامی نمود:نخست،گرایش فکری- سیاسی ای غرب زد گی یابی باوربه تاریخ وفرهنگ مسلمان ها وتن دهی ای تام وبدون نقد به تمدن وفرهنگ غربی.دوم،گرایش نواندیشی واصلاح طلبی دینی که بنیاد گرایی اسلامی شاخه ای عصبی- غیرعقلانی آن به شمارمی آید.شاخه ی که گستاخانه وبه گونه ی حاشیه متن راکورکرده است.
زمانیکه ازبرخورداستعماروفرهنگ مدرن غربی بافرهنگ وسنت مذهبی ای مسلمان ها سخن به میان می آید، نبایدازدوپرسمان زیرغفلت ورزید:نخست اینکه،دربخش هایی ازجهان اسلام که مدرنیسم/نوسازی فربه ترراه اندازی شده است،بحران ارزشی بافرارسیدن مدرنیته/نواندیشی کمترمی باشد.دوم اینکه،درآن بخش هایی ازجهان اسلام که مدرنیسم/نوسازی راه اندازی نشده یابه گونه ی کمرنگ راه یافته است که افغانستان دراین ردیف، درسرفهرست جای می گیرد،بارسیدن انقلاب اطلاعاتی ورسانه ی ، مدرنیته/نواندیشی پیشترازمدرنیسم/نوسازی رخنه نموده ، درکناربازیی سیاسی ومنافقانه باواژه هایی مدرن مانند:دموکراسی،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان،آزادیی رسانه ها وآزادیی بیان،قانون وحکومت قانون وبه حاشیه ی سیاست پرت کردن فقه/سامانه ی حقوقی- سنتی،بحران ازکشورهایی گونه ی نخست گسترده وژرفترمی باشد.
برای افغانستان،این دشواری ازاین سبب پیش شد که درروندِ مدرنیسم/نوسازیی اداری- سیاسی - اقتصادی – فرهنگی- آموزشی وپرورشی به گونه ی مرگباری پس ماند!اگربخواهیم به علت هایی درونی وبرونی ای این پس ماند گی تماس بگیریم، ناگزیرنگاهی به عقب انداخته تاریخ دوسده ی گذشته بویژه سده ی بیستمِ افغانستان رابه خوانش بگیریم.درواقع،سده ی بیستم اوج وارد شدن تفکروشیوه ی حکومت داریی برخاسته ازسامانه ی کشور- ملت اروپایی به شرق ازجمله کشورهایی مسلمان بود.پرسمانیکه درآن؛ افغانستان بخاطرفربه وزمخت ماندن تفکروشیوه ی حکومتی ای قبیلگی ای نوکروباج دهنده به استعمارکهنه ونو،چه استعمارسرخ وچه استعمارسیاه پس ماند وشرایط کنونی رارقم زد.
واقعیت این است که درپس ماند گی ای مرگبارکه وضعیت کنونی ای افغانستان زاده ی آن می باشد،همترازباحکومت هایی قبیلگی،نگاه برداشتِ تاریکِ مذهبی وازدواج آن باذهنیت قبیلگی، وروشنفکران ، چه ملی گراوچه مذهبی وچه کمونیست- لیبرال/آزادی خواه آگاهانه ونا آگاهانه کمک کردند.کمکی که برآمدن طالبان وتروریسم باصطلاح مذهبی نمائی کنونی وجاده صاف کردنِ آن به پاکستان ونیروهایی غربی زاده ی آن به شمارمی آید.
طوریکه یادآوری شد، مدرنیسم بخاطربازسازیی چند باره ی حکومت هایی مستبد ومزدورقبیلگی نتوانست برای خود درافغانستان راه بازنماید، وآنچه که ازمدرنیسم روسی به گونه ی کمرنگی نصیب کشورشده بود؛ درنتیجه ی کشمکش هایی درونی ودست اندازی هایی برونی نابودشد.ازهمه مهمتراینکه،درجامعه ی که مدرنیسم/نوسازیی هرچندابزاری راه پیدانماید،درکنارآن، مدرنیته/نواندیشی هم آهسته آهسته وارد بسترفرهنگی ای جامعه شده روحیه وذهنیت نقدازخود ودیگران رافربه می نماید.درصورت فربه شدن فرهنگ نقد،هم سنت وهم مدرنیته مورد واکاوی قرارگرفته مانع ازآن می شود که خرافه هابنام دین وسنت وتفاله هایی فرهنگی غربی بنام مدرنیته ومدرنیسم وارد جامعه شود.پرسمانیکه ازنبودِ آن،جامعه ی افغانستان اکنون رنج دوچندان می کشد.
بهرصورت، دربیشترازسه دهه ی گذشته که افغان هااخیرین بازمانده هایی مدرنیسم ازگونه ی روسی رابه نام مبارزه باکمونیسم والحاد نابود کردند، دونتیجه ی زیررابدست آوردند:نخست،ویرانی هردوجنبه ی مادی وفرهنگی مدرنیسم وزند گی ای شهربه معنایی نوینی آن راببارآوردند که همراه بود با تاخت وتازپاکستان وصادرات طالبی- تروریستی آن به کشورما.دوم،کشورهایی غربی بویژه امریکابه بهانه ی جنگ علیه تروریسم به افغانستان تشریف آوردند وشعارهایی دموکراسی،آزادی،حکومت قانون ، آزادیی رسانه ها وآزادیی بیان رازمزمه کردند که؛ درواقع ، حکایت ازآغازِوارد شدن تمدن ومدرنیسم غربی به این کشوری ویران شده می کرد.اگرچه غربی ها وحکومت دست نشانده شان درکابل نتوانستند تروریسم رابکوبند وحکومت قانون ودموکراسی رادرکشورما برقرارنمایند،اما این قدرتوانستند که خواسته یاناخواسته تروریسم ، فسادمالی واداری وبرآمدن یک طبقه ی شریربی فرهنگ راسبب شوند.ازهمه امید بخش تراینکه،انقلاب رسانه ی وآزادیی رسانه ها به وارد شدن اندیشه ی نویاهمان مدرنیته ی غربی به افغانستان کمک کردند.پرسمانیکه به انقلاب درفن آوریی آگاهی بخش ارتباط دارد،نه آمدن غربی هابه کابل؛ وباهمه مشکلزائی هایش، ازآینده ی بهتری می تواند حکایت نماید.
درحقیقت، کشورهایی غربی بدودلیل زیرنتوانستندکمکی راکه انقلاب رسانه ی به رسیدن مدرنیته/نوذهنی گری درافغانستان نمود،نمایند:نخست،ازیک طرف، ازدموکراسی سخن گفتند،وازطرف دیگر؛برخلاف آن، یک قانون اساسی ای تمرکزگراراکه بدون شک دشمن دموکراسی/حکومت مردم توسط نمایندگانش می باشد،بارهبریی ناتوان ونادان به کشورماتحمیل کردند.دوم،بجای کمک به مردم افغانستان،کمک هایی هنگفتی رابه جیب هایی فراخ وسوراخی اراذیل واوباشی درظاهرمخالف القاعده وطالبان ودرواقع جاده صاف کن آن ها سرازیرکردند.پرسمانیکه نتیجه ی آن شکست خودشان ونا امیدی وفقرفزاینده ی مردم افغانستان وبازگشت تندروی وطالبان می باشد.ازاین رو، درحالیکه ازیک طرف، سخن ازبرون شدن درسال2014می گویند؛ازطرف دیگر،نگران پذیرش شکست وبازگشت همان تروریستانی به کابل می باشندکه برای نابودیی آن هابه افغانستان آمده بودند.
درحالیکه ازهمان آغاز،شکست کشورهایی غربی درافغانستان روشن بود،وعلت هم این بود که دشمنان مردم رابرسیاست واداره ی این سرزمینی شوربخت حاکم کرده بودند.ازهمه مهمتراینکه،بدام بازی هایی دوگانه ی پاکستان هم گرفتارشده اند.ازهمه خنده دارتراینکه، به این دستاوردی کمرنگ خودهم می نازیدند که اداره هاومرکزهایی حکومتی ای افغانستان را با انترنت و...مجهزکرده اند،وشماری بسیاری ازافغان هادارای تلفن همراه شده اند.دراین شکی نیست که انترنت تا اندازه ی دراداره هایی حکومتی ای افغانستان راه یافته است،اما ازاین واقعیت هم نمی توان انکارکرد که وضعیت انترنت وکاربرد آن درافغانستان به یک درصدهم نمی رسد.البته که درنهادهایی زیراثربرونی ها انترنت وجود دارد وکارهایی خود رابدین طریق به پیش می برند.
برخلاف، تاجائیکه به کاربردِ انترنت درنهادهایی دولتی ای افغانستان ونهادهایی غیردولتی ای زیراثربومی ها ارتباط می گیرد، روشن است که تبلغات ازاصل پرسمان بسیارگسترش ونمایش داشته است.اما،ناگفته نبایدگذاشت که درعرصه ی تلفن همراه ، افغان ها،هم دارایی این وسیله ی ارتباطی شده اند وهم بسیارفنی وماهرانه جیب هاشان توسط مافیایی پشت سرِ تلفن همراه غارت شده است.بطورنمونه،درافغانستان چندین مرکزتلفن همراه کارمی کنند که برخی ازآن ها انترنت هم عرضه می کنند.واقعیت تلخ این است که به گونه کارآمد ، به اندازه ی که جیب افغان ها خالی کرده می شود؛نه تلفن دارند ونه انترنت.چندین بار که درتابستانِ سال جاری درکابل، برای پخش مقاله دروبلاک خود به انترنت نیازمند شدم، به روشنی دیدم که وقتی راکه کاربردآن هزینه می کند به صدهامرتبه بیشترازفایده ی رسانی ای آن می باشد.درعرصه ی رسانه هایی دیداری وشنیداری هم وضع مشابهِ انترنت وتلفن همراه می باشد.البته با این فرق که،ازتلفن همراه بهره برداریی بهتروبشتر،وازرسانه هایی دیداری وشنیداری خرافه هاوچرندیات بیشترپراکنده می شوند.
بهرحال، در وضعیت کنونی، رسانه ها دوکارزیررابخوبی درافغانستان به پیش برده اند:نخست،طالبان وتروریستان رابه ابزارخوبی پیام رسانی مجهزکرده اند.دوم،فرسوده فکران وخرافه پراکنان راهم را تادندان مسلح کرده اند تاهرچه می خواهند بگویند .بطورنمونه،ازابزارجدیدی رسانه ی، طالبان برای گسترش تروریسم،کهنه فکران برای گسترش خرافه هاوجناح کمرنگ روشنفکری، چه دینی وچه سکولارِلیبرال وچه کمونیست درجهت روشنگری باپیام ناتوان بهره برداری می کنند.نتیجه هم روشن است.به خاطراینکه، درافغانستان که تجربه مدرنیسم/نوسازی ندارد وتازه مدرنیته/نواندیشی رابه آغوش می کشد،احتمال کژراهه هایی بسیاری پیشِ رومی باشد.وکژراهه هاوقتی خود رافربه تربه نمایش می گذارند که تبلیغات درجهت گسترش اندیشه ی نوبدون بسترسازیی فرهنگی دامن زده شود،و خوب هم درافغانستان دامن زده شده اند.
دررابطه با فرهنگ سنتی وسازگاروناسازگارکردن آن برایی رخنه نمودن اندیشه ی نو، دیده شد که طالبان باحمله ی خزنده ی خود به آن ، نه تنها ارزش هایی سنتی- قبیلگی راد چارفروپاشی کرده اند،بلکه باتزریق تروریسم دربدنه ی آن،آن را ازجوهروخوبی هایی نسبی اش هم تهی کرده اند.بطورنمونه، درجامعه ی قبیلگی، دشمنی هابالای مالچرودیگرکشمکش هایی درون وبرون قبیلگی وجود داشت،اما ازتروریسم وفشارهایی مضاعف برزنان درآن سخنی درمیان نبود.اگریک رئیس یایک فرد قبیله بارئیس یافردی ازقبیله ی دیگررقابت یا دشمنی داشت،آشکارا دشمنی ای خود رابیان ومبارزه می کرد، وهرگونه پنهان کاری رادرزمینه ناجوانمردی پنداشته به آن مبادرت نمی کرد.اما،طالبان بادیگرگون کردنِ ارزش هایی سنتی ای قبیله یاقبیله ها بسیاری هنجارهایی خوبی جامعه ی قبیلگی رالگدمال وحتا برخلاف آن ها ناجوانمردانه به تروروتوحش دست زده ومی زنند.موضوعی که سخن ازفروپاشاندن ارزش هایی سنتی رابدون تعویض آن به ارزش هانووپسندیده به میان می آورد.اما،درسویی دیگرکارزار،حکومت درمانده ی کابل ونوگرایانِ باصطلاح روشنفکرِچانته بردارش باتبلیغاتِ نادرست وبی پایه ی خود دررابطه باحقوق بشر،بویژه حقوق زنان، دموکراسی،حکومت قانون،آزادیی بیان ورسانه هاکه درواقع هیچ کدام آن ها درافغانستان بخاطرعملکرد قانون گریزانه ومردم ستیزانه ی همین مبلغان، جایی برای خود پیداکرده نتوانسته اند، ناهنجاری هایی فراوانی راتحویل جامعه ی افغانستان وفروپاشی رابه ارزش هایی جهانشمول دراین کشورجنگ زده که بسیاربه آن ها هانیازداشت،بارکرده اند.به سخن دیگر، دربخشِ شهری، حکومتِ درمانده ی کابل دموکراسی وحقوق بشررابی ارزش وبه فروپاشی سوق داده ؛ودربخشی قبیلگی ای جامعه ی افغانستان چیزی که وجود نداشت،تروریسم وقید وبست برزندگی زنان بود.دوکاریکه طالبان درنابود کردنِ آن هاموفقانه عمل کرده اند.درواقع،طالبان وحکومت کابل ارزش هایی سنتی وارزش هایی مدرن رامسخره وبه نابودی سوق داده اند!اگراززاویه ی دیگربه موضوع بنگریم، دررابطه بادموکراسی وحقوق بشروکاربرد آن درافغانستان،هم غربی ها،هم حکومت دست نشانده شان وهم سازمان هایی غیردولتی وحقوق بشرمآب،موفقانه دربی ارزش ساختن وفروپاشاندن این ارزش هایی جهانشمول نقش بازی کرده اند.بزبان واضحتر،طالبان وحکومت درمانده وفاسدکابل کمکی بزرگی به فروپاشی ای ارزش هایی سنتی ومدرن درافغانستان نموده اند.

Wednesday 21 November 2012

اسرائیل باهجوم تازه ی خود به غزه ، نشان داد که درشناختِ اوضاع نوینی خاورمیانه وجهان ناتوان می باشد

ابراهیم ورسجی
1-9-1391
برای سیاست مداران چه درسطح رهبریی حزب هایی سیاسی وچه درسطح رهبریی حکومت ها،پرسمان بسیارمهم وسازنده درک واقع بینانه ودرست اوضاع نوین منطقه ی و جهانی ومقایسه ی آن باگذشته وتدبیراندیشی ای هوشمندانه برای آینده ی بهترازگذشته می باشد.پرسمانی که نه تنهارهبریی کنونی کشورتحمیلی- پوشالی ای اسرائیل،بلکه بسیاریی سیاست مداران ازآن بی نصیب نمی باشند.
نگاهی به گذشته نشان میدهد که رهبران اسرائیل بابهره برداری ازنزاع هایی درونی فلسطینی ها،کشورهایی عربی وکشمکش هایی منفعت جویانه ی قدرت های بزرگ درمنطقه توانسته بودند به بهانه ی اینکه یهودیان قربانی ای سیاست هلوکاستی ای هتلرشده اند،هتلرمآبی ای خود رادررابطه به فلسطینی هاپنهان ودرواقع،بامظلوم نمایی به مظلوم ترین مردم جهان، یعنی فلسطینی هاستم وسرزمین آن هارا اشغال وبه آوارگی ای تحمیلی وادارشان نمایند.
درواقع، رهبران اسرائیل ازآغازتاکنون چنان نشان داده اند که باغصب سرزمین قلسطینی هاوبی خانمان ساختن آن هاباهتلرونازی هایی آن می جنگند!برایی بیشتر روشنی انداختن درزمینه،لازم است که کمی بتاریخ سربزنیم.تاریخی که نشان میدهد یک ژنرال امپراتوریی روم درسال70میلادی، یهودیان راکه درشرق مدیترانه یافلسطین کنونی زند گی می کردند،ازمنطقه بیرون وبه آن سویی مدیتران گسیل داشته بود.البته که ، اقدام ژنرال رومی پیش ازآن صورت گرفته بود که امپراتورروم مسیحی شود.به سخن دیگر،پاکسازیی یهودیان ازمنطقه درسال70ومسیحی شدن امپراتوروم درسال312میلادی صورت گرفته بود.
دراین راستا،واقعیت تلخ این است که اروپایی مسیحی یامیراث خوارامپراتوریی روم، بدوصورت به یهودیان خیانت کرد:نخست،اروپای مسیحی- کلیسایی یهود یان را ازنظرمذهبی وبه بهانه ی اینکه حضرت مسیح علیه السلام رابه"صلیب"بلند کرده وکشته اند،سرکوب وتامرزنیستی اذیت کرد.دوم،ازنظرنژادی هتلرونازی هایش وپیشترازاوجرمن ها،روس ها،فرانسوی هاو...به یهودیان ستمگری کردند؛ وبه روایتی،هتلربیشترین ستم وکشتاررابریهودیان بارکرده است.پرسمانیکه مورداتفاق همه ی آگاهان تاریخ وسیاست نیست.بطورنمونه، رابرت فیسک کارشناس امورخاورمیانه ونویسنده ی روزنامه ی اندِ پندنت درلندن وشماردیگرازکارشناسان ترسیم هلوکاست/ستم نازی هابریهودیان رامبالغه آمیزمی دانند، وکارشناسان عرب نیزستم نازیسم بریهودیان رابسیارکمترازآن می دانندکه صهیونیسم ومخالفان هتلرترسیم کرده اند تابه حیث شمشیر"داگلیموس"حربه ی برگردن آلمان بزرگترین قدرت اروپایی سوارکرده باشند.برخلاف اروپایی ها،مسلمان هاهمواره ازیهودیان بدرستی پذیرایی کردند.بطورنمونه،رفتارمهربانانه ی حکومت مسلمان هادراسپانیا بایهودیان تاسال1492که توسط فردیناند والیزابت پادشاه وملکه ی بنیاد گرایی آن کشوربرانداخته شد،ورفتارهمانندِ ترک های عثمانی درخاورمیانه بایهودیان فراری ازکشتارمسیحی هاتاییدکننده ی این مدعامی باشد.
طرفه اینکه،اروپایی هابویژه انگلیس هاپس ازستم های مذهبی- نژادیی مسیحی ها بریهودیان، درفردای جنگ جهانی اول بااعلام"اعلامیه ی بالفور"درسال1917وتایید خواست صهیونیسم درجهت تشکیل کشوریهود درفلسطین،کوچ یهودیان ازاروپا وامریکابه فلسطین را آغازکردند.شایان توجه است که اعلامیه ی نامبرده یکسال پس ازتوافقنامه ی"سایکس- پیکات"وزیران خارجه ی انگلیس وفرانسه درجهت تقسیم خاورمیانه پس ازبراندازیی امپراتوریی عثمانی صورت گرفت که تا آن زمان قدرتِ حاکم برمنطقه بود.
درحقیقت،ازفروپاشی عثمانی درسال1918تاسال1948که کشوراسرائیل توسط استعمارکهنه ساخته شد،کوشش هایی بسیاری بعمل آورده شد تافلسطینی هامنزوی،بی خانه ،آواره وزمین وخانه هایشان رایهودیان اشغال نمایند.پس ازفروپاشی ای استعمارکهنه وبرآمدن امریکاوکمونیسم روسی درسیاست جهان،اول استالین کوشش کردتاتوجه کشوراسرائیل رابه مسکوجلب نماید که ناکام شد.زمانیکه انگلیس وفرانسه ناتوانتر واستالین نتوانست اسرائیل راباخودهمراه نماید،امریکابه حیث میراث خوارانگلیس وفرانسه سرپرستی ای اسرائیل رابدوش گرفت.پرسمانیکه تاکنون ادامه دارد.
دردوره ی جنگ سرد که اوج آن جنگ کوریا(1950-1953)بود،وتا1990زمان فروپاشی شوروی ادامه یافت،امنیت کشوراسرائیل به حیث "گاومقدس"درمعبد سرمایداری وکمونیسم پرستیده می شد.پرسمانیکه ناصر،ناسیونالیست عوام فریب عرب هم نتوانست آن رادرک نماید.وبایداین گونه می شد،چراکه کمکِ نیکیتاخروش چف، رهبرشوروی درجنگ کانال سویزدرسال1956به مصرباعث اعتماد ناصر به مسکوشده بود.ازاین رو، زمانیکه درماه می1967یک ماه پیشترازجنگ 6روزه ،سفیرشوروی ناصررا درنیمه ی شب ازخواب بیداروبرایش به گونه ی اخطارگونه گفت که:"حمله ی اول رانبایدعرب هانمایند"!ناصراین گونه اندیشید که قدرت هایی بزرگ تفاهم کرده اند وجنگی درراه نیست.برخلاف، درماه بعد که اسرائیل نه تنهاتمام فلسطین،بلکه صحرای سیناوجزیره ی شرم الشیخ، منطقه ی تفریحی مصرراهم اشغال کرد،ناصردرنامه ی استعفایش به مردم مصرگفت که:"تمام قدرت هایی بزرگ جهان به ناکامی عرب هامتفق شده بودند،حتی روس ها"!
زمانیکه نطاق رادیووتلویزین مصرآن"جمله "رابه خوانش گرفت،گلویش بند شده بود وزارزارگریست!پس ازآن گریه ی درد آلود بود که مردم مصربه خیابان هاریختند وازناصرشعاری ومستبدِ خودسر که نیروهای مذهبی ای مصررابخاطرخوشامدگویی به قدرت هایی غربی وشرقی کوبیده بود،خواستند که:"استعفایت راپس بگیر"!دراین راستا، زمانیکه ناصردرماه سیپتامبر1970دراثرسکته ی قلبی درگذشت،وخبردرگذشتش رامنشی چونلای نخست وزیرچین برایش یاد آورشد،چوگفت که:" ناصردرسال1967مرده بود،یعنی سال شکست رسواخیز"!
پس ازدرگذشت ناصر،انورالسادات بایک چرخش360درجه ی البته باتشویق فیصل عربستان ومحمد رضاشاه پهلویی ایران ازمسکودورودروازه ی دوستی راباامریکابازکرد ودراکتوبر1973برای اعاده ی آبروی ریخته ی ارتش وحکومت مصرجنگ علیه اسرائیل را آغازکرد که کمکی کمرنگی به اعاده ی غرورعرب هاکرد!بدبختانه،وقتی که بدون کسب دعوت نامه ی رسمی به "تل اویو"رفت وپس ازبازگشت درسال1978،معاعهده ی صلح کمپ دیوید رابا اسرائیل امضاکرد،درواقع، دستاورد ناچیزوجان خود رابباد فنا داد!پس ازمرگ سادات وبالاکشیده شدن حسنی مبارک درجایگاهش که حکومتِ اوتا11فوریه ی2011ادامه یافت،ارتش مصروحکومت مبارک دربدل یک ونیم میلیارد دلار،پیروسیاست هایی اسرائیل وکاخ سفید شدند.
زمانیکه در11فوریه ی2011، حکومت ستمگرمبارک سرنگون وشورای نظامی زیرفرماندهی طنطاوی درجایش نشست، تا2اگست2012که نامبرده سکان دارامورمصربود،چنان برمبارزان میدان تحریرستم کرد که مردم مصروضع رابدترازدوره ی مبارک ارزیابی واین شعارراورد زبان کردند که باید به میدان تحریربرگشت تانظامی های تنخواه خورِ امریکا رابرکنارکرد.ازآنجاکه طنطاوی بیش ازاندازه جنایت کرده بود،می ترسید که اگربدون تعهد ازحکومت منتخب کناربرود،ممکن است که مانندمبارک درسرپیری روانه ی زندان شود.ازسوی دیگر،مردم، بویژه مبارزان میدان تحریرازمحمدمرسی رئیس جمهورمنتخب دلسرشده بودند که چرا ژنرال هایی ستمگروطرفداراسرائیل رابا زنشسته نمی کند؟
درواقع،درکوچه پس کوچه هایی قاهره ازناتوانی مرسی سخن ها درمیان بود، تا اینکه بتاریخ2اگست2012-12اسد1391،محمدمرسی مارشال طنطاوی وزیردفاع مادام العمرورئیس شورایی عالی نظامی حاکم برمصرورئیس ستاد مشترک/لوی دریستیزش رابه کاخ ریاست جمهوری دعوت ودراتاقی به گونه ی زندانی نماتنهاشان گذاشته وتلفون هایشان را ازایشان گرفته چند دقیقه پسانتروزیردفاع ورئیس جدید ستادمشترک ارتش رامعرفی وآن هاراخانه نشین کرد.زمانیکه،خبربرکناریی سردسته ی تیم نظامی مبارک مزدوردربازارقاهره برسرزبان ها افتاد،مردم باورکردند که درمصردوره ی نودرسیاست وحکومت داریشان درحال آغازیدن می باشد.دوره ی که نیتانیاهونخست وزیراسرائیل ناتوانترازآن است که درک نماید.
ازهمان آغازبهارعربی، دوپرسمان تشویش برانگیزدامن زده شده بود که درآن اسرائیل وسکولارهایی عرب حتاکشورهایی غربی اتفاق نظرداشتند:نخست اینکه،بهارعربی بی نتیجه است،چراکه نیروهای مذهبی را نیرومند ساخته است.دوم اینکه، دربهارنامبرده،امکان فربه شدن القاعده هم می باشد.دامن زدن بهردوپرسمان، این هدف رادنبال می کرد که غرب بویژه امریکا بکوشد تاساختار سرکوبگرانه ی نظامی- اداریی باقی مانده ازدوره ی مبارک را درمصرکه می تواند نقشی بزرگی درجهان عرب بازی کند،نگهداری نماید،تامذهبی هابراوضاع مسلط نشوند.
بهرصورت،ازهمان آغازروشن بود که ناسیونالیسمِ سکولار- مستبد عرب درحل مشکل فلسطینی ها امتحانی ناکام وبدی داده ، وتنهانیرویی که درمیدان مانده است تاخالیگاه آن راپروبداعیه ی فلسطینی هارسید گی نماید،نیروهایی مذهبی می باشند.کشورهای غربی که درواقع متحداسرائیل ودرنمایش متحدبهارعربی بودند ومی باشند،ازپیش آگاهی داشتند که حکومت هایی ستمگرعرب بخاطرنامردمی بود نشان نمی توانستند ونمی توانند کاری علیه اسرائیل بکنند، وازاینکه برای بقایی خود به غرب نیازداشتند ودارند،نمی توانستند ونمی توانند مخالفتی با اسرائیل نمایند وبرخی بیانیه هایی مخالفت با اسرائیل هم که گه گاهی برون می دادند، ازترس مردم بود تاحمایت ازفلسطینی هاومخالفت با تل اویو.ازاین رو،پس ازفروپاشی کمونیسم،اول خطرتروریسمِ القاعده رابزر گ ساختند تاحمایت غرب رابرایی دوام خود جلب نمایند وپس ازآن، خطرسازمان هایی اسلامی رابزرگ ساختند وحمایت امریکاوغرب راخواستارشدند.دراین زمینه،هیچ چیزبیشترازاین مسخره نبود که مبارک، مستبدِ طرفداراسرائیل ازبوش خواسته بود که جمعیت اخوان المسلمین/برادران مسلمان هم تروریست اعلام کرده شوند تاخاطراودرادامه ی حکومت ستمگرانه اش جمع ترشود.
اگرچه جورج بوش تمام سازمان های اسلامی، ازجمله جمعیت اخوان/برادران راتروریست می دانست،امانکوشید که به گونه ی آشکاردست به چنان کاری بزند.چون خود ش تروریستی خوبی بود وخوبترکمرتروریسم رابست،اماسیاست هایش به گونه ی بود که ثابت نمود که تروریست نمی تواند تروریسم رابراندازد!ازاین رو،زمانیکه اوباما وارد کاخ سفید شد،روشن شده بود که امریکا زیررهبریی اومی کوشدازشیوه ی حکومتی ای بوش دورشده ودرخاورمیانه حداقل به بهانه ی تهدیدی واهی ای بنیادگرایی نکوشد ازحکومت هایی مستبدِ سکولار- قبیلگی وضدِ مردمی حمایت نماید.پرسمانیکه هم به نفع امریکاوهم به نفع آزادی خواهانی منطقه تمام شد.با اینکه این گونه سیاست به سودهردوجانب می باشد،امامسئولیت هردوطرف رابزرگترهم ساخته ومی سازد.مسئولیتی که دشوارترین بخشِ آن مهارتوسعه طلبی وتجاوزگریی اسرائیل علیه فلسطینی ها، ورسیدن به گونه ی ازتفاهم وصلحی می باشد که اسرائیل رابه مرزهایی سال1948عقب رانده ، سرنوشت فلسطینی هارادرزیرسایه ی نظریه ی دودولت تعیین وصلح وثبات رادرمنطقه تامین نماید.
با اینکه فلسطینی هازیررهبریی یاسرعرفات ازهیچ گونه تلاش وامتیازبخشی برای اسرائیل کوتاهی نکردند وتا آنجاپیش رفتند که هم منشورسازمان"الفتح"راکه نابودیی اسرائیل درآن گنجانده شده بود، تغییروبرخلاف آن،اسرائیل رابرسمیت شناخته ودرشهراسلوپایتخت ناروی درسال1993قرارد"اسلو"راامضاکردند؛امانتیجه خلافی آنچه بود که فکرمی کردند.آریل شارون نخست وزیراسرائیل که اکنون دوره ی زند گی نباتی ای خود راپشت سرمی گذ راند،بابهره برداری ازمبارزه ی نام نهاد جورج بوش علیه تروریسم تاکه توانست علیه فلسطینی هابه توحش دست زد،توحشی که شکست رسواخیزاسرائیل درلبنان وفلسطین ازسال2000تاکنون نتیجه ی آن می باش.جالب این است که شارون ازخیزش هایی عربی درلبنان وفلسطین اشغالی درست عبرت نگرفته برخلاف دستاوردهایی قراردادی اسلووتلاش هایی بل کلینتن رئیس جمهوروقتِ امریکا درجهت نزدیک سازیی عرفات واسرائیل،توحش علیه فلسطینی هاراگسترش ودرسال2005،عرفات رادرشهرراملاپایتخت اداره ی خود گردان محاصره وشهررا بمبارد وحتا ازرسیدن داکتران به تداویی عرفات ممانعت کرد تا سرانجام بدن ناجورعرفات نخست به عمان وازآنجابه پاریس نقل داده شد که به گونه ی مشکوکی درآنجا درگذشت.چند روزپیش ازحمله ی روزچهارشنبه13نوامبر-24عقرب اسرائیل به نوارمحاصره شد ی غزه،جسدعرفات بخاطرشکایت همسرش ازقبربرون وکالبد شکافی شد که به گونه ی عادی مرده یا اینکه زهرخورانده شده بود!.قتل مشکوک عرفات دونتیجه داشت:نخست،اعتبارمحمودعباس رئیس اداره ی خودگردان فلسطین رازیرپرسش قرارداد.دوم،نشان داد که اسرائیل تاچه اندازه به روند صلح با فلسطینی ها دلچسپی دارد؟
درزمینه، واقعیت تلخ این است که پس ازهرچند سالی، حکومت های اسرائیل بخاطرخورش درونی وبرنده شدن حزب حاکم درانتخابات باید به فلسطینی هاحمله کند.حمله های که بخاطرتغییرصف بندی ها وبرآمدن نیروهایی نودرمیدان بازی درسطح منطقه وجهان شکلی پیچیده تری بخود گرفته است ونمی تواند نتیجه ی دلخواه داشته باشد که نمونه ی بارزِ آن حمله به حزب الله درسال2006وحمله به حماس درغزه درماه دیسامبر2008وژانویه ی2009می باشد که هردوبدون دستاورد چشم گیر،فاجعه ی انسانی وسرزنش اسرائیل رادرسطح منطقه وجهان ببارآورد.درحمله ی اسرائیل به غزه که ازسال2006تاکنون درمحاصره ی زمینی وهوای قراردارد، وگُردون براون نخست وزیرپیشین انگلیس آن رازندانِ سربازوجِمی کارتر رئیس جمهورپیشین امریکا آن رازندان خوانده است،دراخیرماه دیسامبر2008وماه ژانویه ی2009- جدیی1388خورشیدی، تلفات فلسطینی ها1417وتلفات یهودی ها13نفربود،واز13نفریهودی، 4نفرشان هم بخاطرشلیک دوستانه ی ارتش اسرائیل کشته شده بودند.درواقع،آن حمله نشان داد که تروریسم دولتی ای اسرائیل چه فاجعه ی رابه بهانه ی مبارزه باتروریسم گروهی ای حماس باعث شد.درحمله ی جاری که روزچهارشنبه گذشته، 13ماه نوامبر-24عقرب بخاطربازیی انتخاباتی ای نیتانیاهونخست وزیردرانتخابات ماه فوریه ی سال2013باتروراحمدجباری فرمانده حماس آغازشد و تاکنون ادامه دارد،3نفریهودی کشته، و130نفرفلسطینی شهیدشده اند، وشمارزخمی هاکه ازهزارنفرهم گذشته است.وامروزچهارشنبه21عقرب-اول قوس بمی دریک بس درتل اویوانفجارداده شد که درآن21نفرزخمی شدند که حال دونفری آن هاوخیم خوانده شد،وحماس ازاین رخدادباگرمی پذیرایی کرد.بنگرید!اسرائیل به تانک،توپ وهواپیمابمبارد می کند، وحماس باراکت های دست ساخت خودش حمله می کند وازیک بم گذاری درمرکزاسرائیل ابرازخرسندی می کند؛اولی درامریکاوغرب تروریست نیست، ودومی که واکنش کم نتیجه نشان میدهد،تروریست پنداشته می شود!
اما، دررابطه با اوضاع دیگرگون شده ی منطقه ی وجهانی که درآن دیگرخود سریی اسرائیل بنام مبارزه علیه باصطلاح تروریسم که خودش درآن دست بالای دارد،بهائی ندارد،باید بادید ریزبین وواقع بینانه به پرسمان هانگریست. بطورنمونه، هرگاه اسرائیل درگذشته بادولت هایی مستبد ونامردمی عرب روبروشده بود، نتیجه ی چشم گیری داشت که جنگ 1967نمونه ی خوبی آن می باشد؛اما،اکنون،این کشوردیگرنه بادولت هایی ضد ملی ای عرب که درنگهداریی خود درقدرت بادشواری مواجه بودند،روبرو نمی باشد،بلکه بانیروهایی شهادت طلب مذهبی، مانند حزب الله وحماس مواجه می باشد که تاسرحدمرگ مبارزه می کنند ومرگ رابرسازش با دشمن ترجیح میدهند.ازهمه مهمتراینکه،مصر،امروززیرفرمان جمعیت برادران مسلمان،یاحزبی می باشد که حماس همفکروپسرخوانده ی آن می باشد، ودرسوریه ی پس ازاسدهم احتمال بالاآمدن مذهبی هایی قویترمی باشد که باحماس همدردیی بیشتری دارند تابه محمودعباس که بنام صلح خواهی با اسرائیل جزبدنامی، چیزی دیگری فراچنگ نکرده است وافزون برآن، متهم به کشتن عرفات هم شده است.اینکه امیرقطرپیش ازحمله ی اسرائیل به سراغ حماس به غزه رفت وپیشنهادکمک به حماس نمود،ونخست وزیرترکیه همزمان باحمله ی اسرائیل به غزه،به مصررفت وپس ازآن درگردهمایی مسلمانان اروپایی- آسیایی دراستانبول گفت:"اسرائیل یک دولت تروریستی می باشد"،ونخست وزیرمصردرآغازحمله به غزه رفته حمله ی اسرائیل راسرزنش کرد، ونماینده ی اتحادیه ی عرب نیزازغزه دیدارکرد، این دیگرگونی هانشان میدهند که حماس ازانزوابرون واسرائیل درمنطقه بیشترمنزوی شده است.ازهمه جالبتراینکه،وزیرخارجه ی عراق هم که حکومت آن کشوردست نشانده ی امریکامی باشد،به غزه رفته دست کمک به سوی حماس درازکرد!
ازجانب دیگر،شرایط بین المللی هم دیگربه سود سیاست هایی تروریستی- تهاجمی اسرائیل علیه فلسطینی هانیست.ازچندین نگاه:نخست اینکه،اروپامانند گذشته بسیاربه گذاشتن همه توپ هادرچمن اسرائیل مایل نیست.دوم،امریکابزرگترین حامی اسرائیل درموقعیت شکننده ی درخاورمیانه قراردارد.سوم،درمصر،تونس،یمن ولیبی حکومت هایی مستبدبرکناروحکومت های مردمی روی کارآمده اندکه به هیچ صورت آماده ی خوشامدگویی به اسرائیل نیستند.ازهمه مهمتراینکه،ترکیه بزرگترین حامی اسرائیل درخاورمیانه ازاین کشورتروریست فاصله گرفته وتاآنجاپیش رفته که اردوگان نخست وزیرش هجوم کنونی اسرائیل به غزه راعمل تروریستی خوانده است.
طوریکه همه حتا خودامریکایی هامی دانند،امریکادرعراق وافغانستان شکست خورده ودیگردرموقعیتی نیست که مانندگذشته همه توپ هایی خود رادرچمن اسرائیل بگذارد.درجنگ جاری هم،تناقض دردیدگاه امریکابیشترازگذشته نمایان می باشد.بطورنمونه،به سه کارزیردست زد که هرگزبه سودش نیست:نخست،سفیرش درکناروزیردفاع اسرائیل به جبهه ی جنگ رفته حمایت ازتهاجم اسرائیل به غزه راوعده داد.دوم،اعلامیه ی شواری امنیت راجع به جنگ رابلوکه کرد.سوم،روزسه شنبه وزیرخارجه ی خود رابخاطرتامین آتش بس به تل اویووقاهره فرستاد تادرکناربان کی مون منشی عمومی سازمان ملل تلاش نماید.هرسه ژست نامبرده کمکی به پایان جنگ،منافع امریکاوآشتی میان عرب هاواسرائیل نمی کند.ودرسوی دیگربازیی قدرت جهانی،روسیه وچین قراردارند که هم متحدایران می باشند وهم نگاهی دوستانه ی نسبت به اسرائیل ندارند.همین که هرسه کشورنمی گذارند حکومت مستبدِ سوریه به سود مردم آن کشوروغرب فروبپاشد،وپوتین رئیس جمهورروسیه باسرسختی گفته است که نمی گذاردتجربه ی لیبی درسوریه تکرارشود،نشان میدهد که میدان بازیی قدرت درخاورمیانه بسیاربه سودامریکاواسرائیل نیست.روسیه که بهرحال درگذشته معامله های سیاهی بااسرائیل داشته است وممکن است که درآینده هم موضع دوگانه بگیرد،امادرباره ی چین که درسطح جهان نقش نیرومندی پیداکرده است،این یک واقعیت است که درخاورمیانه نگاهی دلگرم کننده ی به سوی اسرائیل ندارد.ازهمه دردناکتربرای اسرائیل اینکه، درخاورمیانه بابرافتادن رژیم های مستبدسکولار،نیروهای مذهبی روی صحنه آمده اند ومی آیند که نمونه ی بارزآن مصرمی باشد که معاهده ی صلح بااسرائیل هم دارد.معاهده ی که مورد پسند حزب حاکم کنونی مصرنیست.
به سخن دیگر،برافتادن حکومت هایی ستمگروبرآمدن توده هایی عرب درسیاست آن هم باپیشتازیی سازمان های مذهبی که نمونه ی بارزآن مصرمی باشد،وسوریه هم درراه است که پس ازاسد رهبری اش بدست آن هابیفتد؛درواقع،ازآغازدوره ی نوی درخاورمیانه حکایت می کند که درآن نگاه به امریکاواسرائیل،مانند گذشته نخواهد بود.روشن است.زمانیکه نگاه به امریکاعوض شد،نگاه ومعامله با اسرائیل هم عوض می شود.به عبارت دقیقتر،اسرائیل توسط حکومت هایی محاصره می شود که هم پایگاه مردمی دارند وهم قویاً درکنارحماس ومردم فلسطین ایستادمی شوند.ازاین رو،برای گروه های الفتح زیررهبریی محودعباس وحماس زیررهبریی خالدمشعل لازم است که اختلافات خودراکنارگذاشته ازشرایط سازنده ی منطقه ی وجهانی ایجادشده درجهت ایجادکشورفلسطین بهره برداری سازنده نمایند.
اگراسرائیل سرعقل نیامد وبه یک صلح عادلانه که بازگشت مهاجرین به خانه وسرزمین شان راهم دربرمی گیرد،تن ندهد،فلسطینی هادواختیارپیش رودارند:نخست،اتحاد پایدارمیان خود ووادارکرد دشمن به تن دادن به خواسته هایی مشروع ومعقول آن ها.دوم،لغومعاهده ی اسلوکه پیشترتوسط اسرائیل بهوده ساخته شده است وهمچنان پس گرفتن برسمیت شناختن اسرائیل وتاکید بربازگشت مهاجرین وایجادهمه پرسی درمیان فلسطینی هاویهودی هایی منطقه.دراین صورت،روشن است که یا اسرائیل به واقعیت تن داده به مرزهای1948برمی کردد، یا اینکه درشرایط جدیدی بین المللی که کاهش نفوذ امریکا، حامی نیرومند آن درمنطقه وجهان حتمی به نظرمی رسد؛وازسوی دیگر،ازمدیترانه تاخلیج فارس نیروهایی اسلامی درحال سربرافراشتن می باشند.نیروهای که هرگزفلسطینی هاراتنهانخواهند گذاشت،یهودی هایی ساکن اسرائیل می توانند به گونه ی یک واحد فدرال درکشوردموکراتیکِ فلسطینِ فردا درامن وآسایش زندگی نمایند؛ همان گونه که درگذشته دراروپای مسیحی بی امن ومورد تبعیض بودند،ودرترکیه ی عثمانی درآسایش،درفلسطین مسلمان ودموکراتیکِ فدرال هم درامن وعزت زند گی خواهند کرد.واگریهودیان اروپایی وامریکایی قصد تشریف بردن به سرزمین قبلی شان راداشته باشند،شایدهیچ فلسطینی ای مانع رفتن شان نشود، ودرهردوحالت اختیارتام خواهند داشت.

Monday 19 November 2012

قابل توجهِ جوانانِ افغانستان


جوانان اکوادوریک خررابه عنوان نامزدانتخابات مجلس معرفی کردند
ابراهیم ورسجی
29-8-1391
درسال2000میلادی- 1379خورشیدی،شماری ازمدافعان حقوق حیوانات درغرب ازاینکه باپیروزیی انقلاب صنتی وراه افتادن خود روها،قطارها،هواپیماهاوکشتی ها ازارزش خرکاسته شده است،ابرازافسوس کرده تمایل نشان دادندکه یاد گاری تاریخی به این حیوان برد بارکه خدمت هایی بزرگی برای بشریت مترقی وپس مانده انجام داده است ومیدهد،درشهر"روم"ساخته شود،ویک هزارهنرمندازسراسرجهان ابرازآماد گی کردند تابدون مزدهنرنمایی کنند.نویسنده ازاینکه پس ازآن ابرازاحساسات به خروخدماتش درجهان پیشاانقلاب صنعتی گامی درزمینه برداشته نشد،غمگین است وچشم به انتظارنشسته است تاکسانیکه موضوع راپیش کش کرده بودند،کاررا ازسرگرفته به خدمت هایی بزرگ خربه بشریت پیشرفته وپس مانده ارج گذاری نمایند.
بااینکه تاکنون گامی درزمینه برداشته نشده است،اما ازبد یاخوب رخدادها،شماری ازانسان ها،بویژه جوانان بخاطربی لیاقتی وخرگریی برخی یاشماری بیشتری سیاست کاران،می کوشنداین حیوان شریف وبرد بارراوارد باتلاق یاکوچه های تنگ،تاریک وبوگین سیاست نمایند.


بطورنمونه، درهفته ی گذشته، جوانان اکوادوریک خررابه عنوان نامزدانتخابات مجلس معرفی کردند!بدبختانه،...خری که ازسوی گروهی ازجوانان اکوادوری نامزدِ انتخابات پارلمان آن کشورشده بود،(بخاطرتعصب ویک جانبه گرایی رئیس کمیسیون انتخابات)اجازه نیافت برای شرکت درانتخابات ثبت نام کند!اصل پرسمان این بود که....گروهی ازجوانان اکوادور روز15نوامبر-25عقرب درحالیکه کراوات/نیکتایی سرخی رابه گردن یک خربسته بودند،به ستاد انتخابات"گویاگیل"،بزرگترین شهرآن کشور،مراجعه کردند تا آن حیوان زبان بسته رابه عنوان نامزد انتخابات مجلس که قراراست درماه فوریه2013- دلوسال جاری برگزارشود،ثبت نام کنند.مسئولان ستاد انتخابات اماخرِسیاست مداررابه ساختمان راه نداده وفورم ها/کاغذهای راکه برای نامزدیی وی پُرشده بود،قبول نکردند.
به نوشته ی روزنامه"ال کومریکو"،این جوانان می خواستند با این ابتکار، بی کفایتی وعدم کارشناسی نامزدهای انتخاباتی رامورد انتقاد قراردهند.آن هامعتقدند. اگرفوتبالیست ها،هنرپیشه هاوستارگانِ شوها/نمایش هایی تلویزیونی می توانند وارد مجلیس اکوادورشوند،چرا"دون بورو"(آقای خر)نتواند نماینده ی مجلس شود؟!

اگرچه این ابتکارجوانان اکوادوری درستاد انتخابات ناکام ماند،ولی"آقای خر"درطول فقط یک روز4000هواداردرتویترپیداکرد.اگر شرکت ودخالت افرادی بی کفایت ازعرصه ی ورزش وهنروسرگرمی درسیاست مورداعتراض جوانان اکوادورقرارگرفته است(1)،چرادیگرجوانان، بویژه جوان افغانستان که کشورشان موردتاخت وتاز،غارت ولگدکوب مدیران وسیاست کاران همسویه یازیرسویه ی خرقرارگرفته است،نکوشند دوکارزیررابه پایه ی اکمال برسانند؟:نخست،وارد میدان سیاست شده مانند جوانا عرب، سیاست مداران خرگونه رابتاریخ بفرستند.دوم،اگراین کارراکه می توانند،نمی کنند،حداقل بکوشندکه کارنامه ی هم نسلی هایی اکوادوری شان را درافغانستان تکرارویک خریاخرهایی بسیاری راباپوشاندنِ دریشی ونیکتایی هایی عصری وارد دفترکمیسیون انتخابات افغانستان که مسئولان آن زیرسویه ی خرمی باشند،کرده نامزد وکالتِ مجلس ومقام هایی بالاتروزیرتری نمایند!
پانویس:
1- جوانان اکوادوریک خررابه عنوان نامزد انتخابات مجلس معرفی کردند!
www.irancpi.net/diagram/mtn_5865_0.html









شورای عالی صلح دررابطه باپیوستن طالبان وپاکستان به روند صلح افسانه سرائی می کند


ابراهیم ورسجی
29-8-1391
درروزهایی پسین،شاهدرفتن هیئتی ازشورائی باصطلاح عالی صلحِ تنخواه خورازاداره ی نابکاروفاسدکری به اسلام آباد بودیم که درنمایش مقام هایی مزوروسیاست بازپاکستانی هم ازآن بدرستی پذیرایی کردند.برای نویسنده، رفتن هیئت نام نهادی نامبرده به اسلام آباداهمیتی ندارد،بلکه چیزی که اهمیت دارد،زمان مسافرت آن به پاکستان می باشد.زمان به این خاطرکه دوهفته ازانتخابات ریاست جمهریی امریکاکه درآن برخلاف کاندیدِ پاکستان که رامنی بود،بارک اوبامادوباره برای چهارسال به کاخ سفید متوطن گردید.
برای همه آگاهان وکارشناسان امورسیاسی- استراتژیک منطقه ومناسبات اسلام آباد وواشنگتن روشن است که رهبران سیاسی- نظامی ای پاکستان هیچ گاهی ازحضوریک دموکرات درکاخ سفید به اندازه ی حضوریک جمهوریخواه رضایت خاطرنداشتند.چرا؟به این لحاظ که،سرنوشت پاکستان همواره بدست نظامی هایی ماجراجومی باشد که ماجراجویی آن هابه گونه هایی متفاوت توسط کاخ نشینان سفیدازحزب جمهوری خواه مورد پشتیبانی ای واقع شده است.افزون براین،دموکرات هاباوجود خوش رقصی ای حکومت هند بامسکودردوره ی جنگ سرد،تمایل فزاینده ی به سویی دهلی ای نونشان داده اند.اکنون که ازکمونیسم روسی خبری درمیان نیست،بخاطراهمیت هند درجهت ایجاد موازنه دربرابرپکن،امریکا زیررهبریی دموکرات هابیشترازدوره ی رقابت هایی گذشته بامسکو،دلچسپی به سویی دهلی نشان میدهد!
بطورنمونه،زمانیکه درهفته ی پسین ماه دیسامبر1979،کاخ کریملین به ماجراجویی درافغانستان دست زد،کارترازحزب دموکرات که متوطن کاخ سفیدبود،به ژنرال ضیاءالحق رهبرنظامی وجنایت کارحاکم برپاکستان که زمین درزیرپایش گرم شده بود،یادآورشد که 400صد میلیون دلاربرای پاکستان که دیگرکشورخط مقدم جنگ سرمایداری علیه کمونیسم نام گرفته بود،کمک می نماید.ضیاءالحق که همیشه کشور وارتشی زیرفرمانش اشتهایی سیری ناپذیری برای کمائی کردن کمک هایی امریکاداشتندودارند،کمک نامبرده را"میم پلی/بادام زمینی"نامیده رد کرد!
ازخوش اقبالی ای نظامی هایی پاکستانی وبداقبالی افغان ها،درژانویه1981-جدیی1358خورشیدی،رونالدریگان ازحزب جمهوریخواه، جای کارترازحزب دموکرات راگرفت.دیگرگونی ای که باعث رقص وپایکوبی ای حکومت نظامی ای پاکستان گردید ودرسال بعد بافروش موقعیت جغرافیایی پاکستان، سه ونیم میلیارد دلاربدست آورده بنام جهاد به ویران گری درافغانستان آغازید!ویرانگریی که شاگردان نظامی اش تاکنون بدون وقفه وشرمساری حتی بزیان کشورخود ادامه داده اند.
ازهمه مهمتراینکه،جورج بوش یک جمهوریخواه بنیاد گراوتروریست باوجود خیانت ژنرال مشرف به امریکا بابازسازیی طالبان درافغانستان وگرم کردن زمین درزیرپایی سربازان غربی،میلیاردهادلاربه حکومت نظامی ای پاکستان بخشید، تاهم مشرف وتیم ارتشی ای او رامیلیونرنماید وهم به آن هاموقع بدهد تا بابازسازی طالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی در دوطرف مزر"دیورند"،ایجاد بی ثبات نموده زمینه رادرافغانستان به گونه ی رقم بزنند که امریکاناکام واین کشوررامانند دوره ی پساکمونیستی دراختیارپاکستانی هابگذارد تاکمرتروریسم را درافغانستان،منطقه وجهان بسته نمایند.
بااینکه،باوجود دودوزه بازیی حکومت نظامی پاکستان درجنگ علیه تروریسم که درروزهمراه غرب ودرشب همراه تروریستان لاس می زد ومی زند، جورج بوش آن تروریست وبنیادگرایی شناخته شده،مبلغ20میلیارد دلارکمک به پاکستان کرد تاافغانستان رابه پایگاه تروریسم، تند رویی تاریک اندیش وخشن مذهبی دیگرگون نماید.خوشبختانه،باپایان دوره ی غمبارِحکومتِ هشت ساله ی جورج بوش که هم مردم امریکاوهم جامعه ی جهانی بویژه افغان هارابیش ازاندازه زیانمند ساخته بود،بارک اوباماازحزب دموکرات وازنسل دوم مهاجرین سیاه پوست آن کشوروارد کاخ سفیدشد.
درواقع،اوباما کاری که درچهارسال گذشته افغانستان ومنطقه کرد،باوجود شعارامید بخش تغییرش بسیاربه سودافغانستان تمام نشد،امادغل وفریب کاریی پاکستان رادرمنطقه وافغانستان برملاساخت ودربخش مالی هم کمک هایی بی شماردوره ی بوش به پاکستان راهم کاهش داد وهم پیش کش کمک های کاهش یافته رامنوط به کارکرد این کشوردرمبارزه ی عملی باتروریسم ساخت.پرسمانی که برای نظامی هایی پاکستانی بسیارناراحت کننده تمام شد.
بااینکه سیاست تغییرمدارِاوباما،تغییری مثبتی رادرافغانستان رونمانساخت،امااین قدرکرد که گرایش بیش ازاندازه به سوی دهلی نونشان داده نظامی هاوسیاست مداران فاسدپاکستانی رادچاراعصاب پریشانی کرد!درحقیقت،درچهارسال نخست ریاست جمهوریی اوباما،نه افغان هاتغییری خوبی رادرزندگی خود شاهدبودند، ونه پاکستانی هاخواب آرامی داشتند.ازاین رو،زمانیکه اوباماورامنی ، دوکاندید ازحزب هایی دموکرات وجمهوری خواه به مبارزه درجهت دسترسی به کاخ سفیدآغازیدند،امیدواریی پاکستان این بود که رامنی، جمهوری خواه دوستش به کاخ سفید وارد شود.
زمانیکه چنان نشد،وبرخلاف، اوبامابرای باردوم سکان داراموردرکاخ سفید گردید،پاکستانی هادریافتند که دوره ی دوم اوبامادررابطه باپاکستان سیاه ترازدوره ی نخستش خواهد بود.دردوره نخست خود،اوباما ودست اندرکاران اداره اش درواقع یانمایش وانمود کرده بودند که مایلند طالبان راوارد فرایند صلح وسیاست افغانستان ساخته برخی خواسته هایی اسلام آباد رادرجهت کاهش نقش هند درکابل برآورده نمایند.دراین راستا،امارت خیمه نشین قطربازیی راراه اندازی کرد که گویامرکزگفت وگوهایی امریکا،حکومت کرزی وطالبان می شود.نظامی- امنیتی هایی پاکستانی که درریاکاری، دست کمی ازحضرت شیطان ندارند،همان گونه که کارباپیامبروشیطان رابسیارتجربه کرده اند،کوشیدند که هم ازطالبان درتروریسم،تباه کاری وخشونت بهره برداری نمایند وهم درنمایش آن هاراتشویق نمایند که آماده ی گفت وگوبرای صلح باحکومت درمانده ی کابل شوند.
ازآنجاکه میان امارت خیمه نشین قطروحکومت وهابی- قبیلگی عربستان/متحد نزدیک طالبان رقابتی گرمی وجود دارد،ریاض واسلام آبادتمایلی چندانی به خوش رقصی ای قطردررابطه به سرمیزگفت وگوکشاندن طالبان نشان نداند،واداره ی درمانده ی کرزی ووزیرخارجه ی بی سوادش که بدشواری می تواندسخن بگویدهم ازاینکه حکومت قطرآن هادست کم گرفته بود،نالان شده بودند.زمانیکه نمایند گان امریکادر"دوحه"بانماینده های طالبان سروکله نشان دادند،چون باداردرنمایش تمایل نشان داده بود،کابل تسلیم شد وگیلانی نخست وزیرسابق پاکستان هم به ملاقات امیرقطرشتافت تانشان دهد که که نظامیان کشورش تمایل به چنان گفت وگویی دارند!
بهرصورت،ماه هاگذشت وثابت شد که امریکاو پاکستان قلباًتمایل به چنان گفت وگویی ندارند،ونه هم طالبان سازمان،فهم سیاسی وجرئتی دربرابرآی اِس آی دارند که وارد میدان گفت وگوهایی صلح باکابل شوند.باتوجه به ریاکاریی همیشگی دست اندرکاران امورامنیتی واطلاعاتی پاکستان که گرداننده ی سرنوشت طالبان دردوطرف مرزهای مشترک افغانستان وپاکستان می باشند،امریکای هاسرگرمی بیشتری درموضوع نشان ندادند وافزون برآن،زمانیکه درماه اکتوبر2011پایگاه اکمالاتی طالبان در"سلاله"راکه زیرفرماندهی ارتش پاکستان بود،ناتوبمبارد و24سربازکمک کاربه طالبان راکشت،هم دودوزه بازیی پاکستان برملاترشدوهم امریکانشان داد که نظامی هایی پاکستانی ازمرزمعقولیت برون خیززده اند!
دراین راستا،پاکستان که هم ازبادارخسته شده بود وهم ازطالبان فرسوده که تمایل به آشتی باکابل پیداکرده بودند،عصبانی می نمود،شماری ازطالبان سوخته رابزندان انداخته نشان داده بود که بدون اجازه ی بادار،گام برداشتنِ طالبان به سوی آشتی باطالبانِ دریشی پوش امریکایی- حکومتی ای متوطن درکابل، خطرزامی باشد!طرفه اینکه، همان پاکستانی که دیروزبرخی طالبان راکه تمایل به گفت وگونشان داده بودند، و من شک دارم براینکه آن ها اصلاًچنان تمایلی غیرازدروغ پردازی هایی طالبانِ دریشی پوش درکابل نشان داده باشند،اکنون به رهاکردن آن هااززندان مبادرت ورزیده است.پرسمانیکه روزشنبه 27عقرب، رئیس کمیسیون باصطلاح صلح پس ازبازگشت ازسفری به اسلام آباد،درکابل دررابطه به آن چنین ابرازکرد که:" رهایی طالبان توسط پاکستان کمک به روند صلح می باشد."رئیسِ بی خبرازهمه چیزِکمیسیون صلح فراموش کرده بود که طالبان روزجمعه 26عقرب باتروروشهید کردن17نفراز باشند گان ولایت فراه که به یک محفل عروسی می رفتند،نشان داده بودند که دلچسپی ای به آشتی به گونه ی که حکومت درمانده ی کرزی وشورای نام نهادصلحش می خواهند،ندارند!
بهرصورت،واقعیت این است که پاکستان ازاین گونه ترفند بازی هادرگذشته بسیارکرده ودرآینده بیشترهم خواهد کرد.دراین زمینه،نویسنده باوردارد که بابازگشت اوبامابرای چهارسال دیگردرکاخ سفید،پاکستان بادشواری هایی بسیاری خود راروبرومی بیند.وعلت هم این است که اوباماکه پس ازدوره ی جورج بوش، هم ازمقدارکمک هابه این متحد دروغین جنگ علیه تروریسم کاسته وهم به اندازه ی بمباردهایی درونز/هواپیماهایی بی سرنشین برمنطقه ی قبیلگی دروزیرستان شمالی وجنوبی افزوده بود،دربرهه ی دوم ریاست جمهوریی خود کمتربه ریاکاری هایی پاکستان بهاداده وبرحقه بازی هایی آن چشم می بندد.ازاین رو،نظامی هاوامنیتی هایی پاکستانی نیازداشتند ودارند که ازخود چهره ی انعطاف پذیرتردرحمایت ازطالبان وتشویق آن هابه سوی گفت وگوهایی صلح نشان داده وازتمایل بیش ازاندازه ی حکومت اوبامابه سویی دهلی نوبکاهند.
ازجانب دیگر،حمله ی تروریستی ای طالبان برملالی پوسفزای دختر14ساله ی پاکستانی درمنطقه ی سوات که تنهاگناه نامبرده حمایت ازرفتن دختران به مکتب بود،نفرت مردمی رادرسراسرپاکستان وجهان علیه طالبان شریعت مدار- ریاکارِواپس گرا- تروریست- تاریخ زده وقرون وسطایی دامن زده و حامی هایی طالبان رادرنهادهایی نظامی وامنیتی بیشترازپیش زیرفشارگذاشته تاعلیه طالبان این دارود سته ی پس مانده ودهشت گرداقدام نمایند.پرسمانی که مورد توجه امریکاوانگلیس نیزمی باشد.ازاین رو،ارتش پاکستان نیازمندی این است که بدوکارزیردست بزند:نخست،به اداره ی اوباماوحکومت زیر زیرفرمانش درکابل نمایش بدهد که ازگفت وگویی طلبان باحکومت کرزی حمایت می نماید.دوم،شماری ازطالبان راکه درظاهربه بهانه ی برقرارکردن تماس باکابل زندانی کرده بود، رهاونمایش بدهد که آماده ی کمک به فرایند صلح میان طالبان وکابل می باشد تا ازاین طریق،هم ازامریکا پول کمایی نماید وهم خیزِباصطلاح دورشدن ازتروریسم بزند.
درچنان بازیی صلح مدارانه ی پاکستان،افزون بربازگشت اوبامابرای چهارسال دیگردرکاخ سفید،دو عامل زیرهم به گونه ی نمایشی یاواقعی نقش عمده بازی کرده اند:نخست، طالبان درپیشگاه مردم افغانستان حتاپشتوزبان هایی کشورما که پاکستان طالبان رامحبوب القلوب آن هاتبلیغ می کند،امتحان بدی داده اند.شایان توجه می باشد که حامیان امریکایی- انگلیسی ای دیروزطالبان که موقف شان درافغانستان روشن می باشد،حامیان عرب طلبان وپاکستان هم دیگرمانند سال هایی گذشته به حمایت این گروه پس مانده وحامی هایی پاکستانی ای آن بسیارمطمئن ودلگرم نیستند.دوم،مخالفان طالبان تفنگ بدست وقلم دارِافغانِ طالبان بیشترازپیش نیرومندشده اند وجامعه ی جهانی هم به حمایت آن کمربسته است.ازهمه مهمتراینکه،یک علت عمده ی که چندی پیش شماری ازافغان هازیرنام جرگه ی بزرگ باگردهمایی رسمی درکابل بخاطر تایید پایگاه نظامی امریکاپس ازسال2014نظرمثبت داده اند،نه محبت شان به امریکا،بلکه نفرت شان ازطالبا وپاکستان رانمایش داده بودند.موضوعی که بایدپاکستان راسرعقل بیاورد که مردم افغانستان ازشریعت طالبی به دموکراسی قلابی- امریکایی- کنونی درکابل بیشتردلگرمی نشان داده اند ومی دهند.
ازاین رو،برای حکومت درمانده وفاسد کابل وشورای عالی صلحش لازم است که بجای دهن کجی به نظامی هایی پاکستانی،به کارهای زیربپردازند:نخست،هرگونه تماس وازسرگیریی گفت وگوباطالبان راباپایان دادن وسرزنش کردن اعمال تروریستی توسط آن هاوبادارشان یعنی پاکستان منوط بسازند.دوم،پرسمان افغان وغیرافغان بودن طالبان ودیگردسته های ناراض یاتروریست رابرجسته نموده آن هارا زیرفشاربگذارند که اگرهویت افغانی دارند،ازسیاست هایی تروریست پروروضدافغانی پاکستان دورشوند وبجایی بهره برداری ازشیوه تروریستی که بیشترین شمارقربانیان آن افغان هامی باشند دست برداشته به شیوه ی سیاسی مبارزه روی بیاورند.دراین صورت،امکان دسترسی به هماهنگی ملی درجهت کاهش نقش خراب کارانه ی پاکستان وعقب نشینی نظامی غرب میسرشده می تواند.سوم،امریکا،اروپاوسازمان ملل متحد باراه اندازیی یک گردهمائی افغانی ای دیگرالبته باشرکت کشورهایی منطقه ، روسیه،چین وهند،درعرصه ی درونی به اصلاح وکارآمد سازیی حکومت فاسد کنونی ای کابل بپردازند ودرعرصه ای برونی تعهدات جدیدی رادرجهت یایان دادن به مرکزهایی تروریسم درخاک پاکستان وبازگردانی صلح درافغانستان متقبل شوند.درواقع،باپذیرش وکاربردی کردن چنان تعهداتی است که می توانند مرکزهایی پرورش تروریسم راسرعقل آورده صلح وثبات رابه افغانستان به ارمغان بیاورند.

Saturday 17 November 2012

صندوق بین المللی پول درباره ی رشداقتصادیی افغانستان خیال پردازی می کند


ابراهیم ورسجی
27-8-1391
درفرهنگ سیاسی واقتصاد سیاسی،توسعه یاپیشرفت اقتصادی همنواوهمسازبادولت ملی مدرن گرفته شده است.علت اینکه توسعه چه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی وچه سیاسی بادولت مدرن ملی همزاد گرفته شده است،این است که درشرایطی پیشادولت ملی مدرن یادوره ی بزرگ مالکی- سنتی، ازتوسعه ی اقتصادی سخنی درمیان نبود،ودولت های پیشامدرن بافلسفه ی سیاسی همزاد شان بیشتربرعدالت ورزیی شاهان وامیران وبی خبریی مردم بنایافته بود وازشیوه ی مدیریت وساختاراداری- سیاسی- اقتصادی به گونه ی که خواست مردم رابازتاب بدهد،سخنی درمیان نبود.
افزون براینکه دردوره ی پیشامدرن ازحضورتوده هادرمیدان سیاست وتاریخ سخنی درمیان نبود،پادشاهان،شیخان وفئودالان/بزرگ مالکان به سوی آن ها به گونه ی برده ونوکرخود نگریسته توجهی به بهبود شرایط زندگی فلاکت باراقتصادی- اجتماعی ای آن هانداشتند.به سخن دیگر،مثلث شاه وشیخ وبزرگ مالک دریک ساختارمنحط اشرافی سرنوشت مردم رارقم می زد.خوشبختانه، انقلاب کبیرفرانسه شاه،اشراف وشیخ شکم کته وپُرخورکلیسایی رابزیرکشیده درجامعه ی مدنی به حیث افرادعادی رهاشان کرد!
درواقع،انقلاب کبیرفرانسه تنهامثلث اشرافی ای نامبرده را ی مدنی مدغم نکرد،بلکه بنیاد دولت- ملت مد رن راپی ریخت که درآن ملت هاتعیین کننده ی سرنوشت خود وحکومت هابودند.با اینکه انقلاب کبیرفرانسه وپیشترازآن، انقلاب هایی انگلیس وامریکا،گامی بلندی درجهت فربه شدن نقش توده هابرداشته بودند،امادوپرسمان زیرچنان رقم خوردند که نقش توده هازیرسایه ی سرمایداران واستعمارگران قراربگیرد:نخست،پس ازانقلاب امریکا،دموکراسی یاحضورمردم درمیدان سیاست وتاریخ به گونه ی شکل داده شد که سیاست وحکومت درمحورمنافع ثروتمندان دوربزند،وضعی که تاکنون درامریکاودیگرجامعه هایی سرمایداریی به گونه هایی متفاوتی ادامه دارد.دوم،دولت- ملت مدرن غربی ای زاده ی انقلاب کبیرفرانسه، پس ازمجهزشدن بافن آوریی نظامی به گونه ی استعماروارد جهان غیراروپایی شد.
دراین راستا،درنیمه ی دوم سده ی نزدهم،تفکردولت- ملت مدرن وارد سرزمین هایی غیراروپایی شد.تفکری که درجهان اسلام درکشورهایی ترکیه،مصر،ایران ، اندونیزی ومالیزی فربه ترازدیگربخش هاخود نمایی کرد.امادرمرکزخراسان بزرگ که درپسین دهه ی سده ی نزدهم توسط روسیه ی تزاری وانگلیس افغانستان نا گذاری شد،هوای تفکردولت- ملت مدرن بخاطربالاکشیده شدن قبیله سالاریی پس مانده ومزدور درقدرت،نتوانست بوِزد.بافرارسیدن سده ی بیستم شماری ازنوخواهانه ناپخته درکنارامان الله خان، شعاری خود مختاری ونوسازی رابلند کردند که شمه ی ازتفکرکشور- ملت درآن دیده می شد که ناکام شدورژیم قبیله سالارنادرخان رااستعماردوباره برکشورمسلط ساخت.
درحقیقت،بالاکشیده شدن نادرخان وبرادرانش به قدرت، بجای گامی به پیش صدهاگام به عقب بویژه درمسیرخلاف کشور- ملت به شمارمی رفت.این خانواده که درنوکری به استعماروعوام فریبی موفق بود،پس ازفروپاشی ای هند بریتانیاوبرآمدن کشورهای خودگردانِ هند وپاکستان درمنطقه، احساسی بی باداری کرده شوروی راجاگزین هندِ بریتانیاکرد که نتیجه ی آن شرایط غمبارکنونی می باشد.به سخن دیگر،وطن فروشی خاندان نادرغدارنگذاشت که افغانستان ازشرایط سیاسی- اقتصادی- اجتماعی ای پیشامدرن برون وواردعصرکشور- ملت شود.
ازاین رو،اززمان عبدالرحمن خان تاداود خان(1880-1978)که درآن جهان مستعمره اغلب به کشور- ملت مدرن رسیده یانزدیک شده بودند، افغانستان وضعیت بزرگ مالکی- قبیلگی ای خود رانگهداری وازتوسعه ی اقتصادی به جزچند صد کیلومترسرک اسفالت ازکابل تامرزهایی شوروی ،ایران وپاکستان، وچند میدان هوای ویک خط تلفون میان کابل وچند شهرنزدیک به آن که آن هم توسط اتحاد شوری ساخته شده بود،توسعه ونوسازیی دیگری نصیب مردم شوربخت این سرزمین نشد.درسال1985که دردانشکده ی علوم سیاسی دانشگاه پنجاب، درلاهوردانشجوبودم، روزی یک استادم بنان سجادنصیرگفت که:"ابراهیم من پیش ازبه قدرت رسیدن کمونیست هابه کابل،هرات،مزاروجلال آباد سفرداشتم ودیدم که درکشورشماهرچه ازنمونه هایی کمرنگ مدرنیسم دیده می شود،روسی است واگرشوروی عقب گرد نمایدومذهبی هابه قدرت برسند،افغانستان به شرایط پیشامدرن برمی گردد."برایش گفتم که ازآغازبازیی که درافغانستان آغازشده است چنان پیش بینی ای عملی به نظرمی رسد.بازیی ای که همه داشته هایی کمرنگ افغانستان ازنوگری درمسیردولت مدرن رانابود کرد.
جالب این است که،باآغازدوره ی پساشوروی درافغانستان،پاکستان افغانستان را ازتوان نظامی خالی کرد،وزمانیکه امریکاپس ازیازدهم سیپتامبر2001اداره ی درمانده وفاسدکنونی راجایگزین اداره ی طالبان کرد،ازدولت سازی،توسعه ی اقتصادی،حکومت قانون،آزادی رسانه ها،تقویه ی جامعه ی مدنی،احزاب سیاسی،تحقق دموکراسی،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان بسیارسخن گفته شد.پرسمان هایی که فکرمی شدافغانستان رابه سوی کشور- ملت شدن ودرنتیجه توسعه ی اقتصادی رهنمون می شوند.درفرهنگ وزبانِ سیاست بسیارتجربه شده است که کسانیکه سخن هایی خوب می گویند،بسیاروعده خلافی یادغل بازی وعوام فریبی وزبان بازی هم می کنند!کاری که درافغانستان بی شمارصورت گرفت!
بدبختانه،سه عامل زیرسبب شدند که افغانستان به سویی کشور- ملت ودرنتیجه توسعه ی اقتصادی گامزن نشود:نخست،دیروزسیاستِ نادرست هندِ بریتانیاوروسیه؛ وامروز،سیاست ناسنجیده ی غرب بویژه امریکادرافغانستان ومنطقه.دوم،بالاکشیده شدن افراد ودسته هایی قبیلگی وضد ملی وترقی به قدرت درنتیجه ی چنان سیاست هایی.سوم،کوشش کشورهای منطقه بویژه پاکستان درجهت ناکامی ای غرب درافغانستان به این امید واهی که امریکاافغانستان رابه حیث ساحه ی نفوذآن بشناسد.بدبختانه،این کشوردرلایه هایی ازقبایل پشتون رخنه کرده ومی کوشد که ازآن هاعلیه منافع ملی مردم کشورمااستفاده نماید ونشان دهد که نوکرانش درافغانستان پایگاه ملی دارند که بدون درنظرگیریی نقش آن هاکاری به پیش نمی رود.اگرنوکران پاکستان درافغانستان پایگاه ملی داشتند،چه نیازی بود که کرنیل هاوجاسوسان پاکستانی به شمول دههاهزارسربازوملیشه ی آن کشورازقندهارتاتخاربه جنگ علیه مخالفان سلطه جویی پاکستان بپردازند، ودرنهایت، ژنرال مشرف دست بدامن جورج بوش شود که اجازه بدهد تاهزاران منصب داروسربازپاکستانی راازکندزازطریق هوابرون نماید!
باتوجه به سخنان بالاکه به پیوستگی ای توسعه ی اقتصادی باسامانه ی کشور- ملتِ مدرن تاکید دارد،درافغانستان، سخن ازتوسعه ی اقتصادی باحکومت درمانده وتاریخ زده ی کنونی پیش ازوقت می نماید.البته که، سخن ازایجاد کشور- ملت وتوسعه ی اقتصادی باید به گفتمان روزانه ی فرهنگیان ، روشنفکران وسیاست کارانِ امروزو فردای افغانستان قرارداده شود.دراین ارتباط،بااینکه نویسنده به تبدیل کردن گفتمانِ کشور- ملتِ مدرن وتوسعه ی اقتصادی به پرسمان گرم وداغ درکشورتاکیدمی نماید،ازاین واقعیت تلخ نیزغافل نیست که عوام فریبان قبیلگی ای سیاست زده ودارای تاریخ کمرنگِ سیاسی وحافظه ی تاریخی ای کور، همواره باکمک بادارانشان کوشیدند ومی کوشند که رفتارپس مانده وتاریخ زده ی خود رابیانگرخواست مردم جلوه گرنمایند.وبرونی هاهم گه گاهی ازروی غفلت یاخود نمایی یاپرده پوشی برغلطی هایی خود که کمراقتصاد سنتی- زراعتی ای پیشامدرن افغانستان راباخصوصی سازیی لیبرالی نماشکسته اند،بیانیه هاصادرمی نمایند که گویا اقتصادافغانستان دریازده سال گذشته توسعه هم داشته است.
بطورنمونه،چندروزپیشترنماینده ی بانک توسعه ی آسیایی ازرشد بالاترازپنج درصدیی اقتصاد افغانستان نامبرده بود که درزمینه ، مقاله ی زیرعنوان"نماینده ی بانک توسعه ی آسیایی مبالغه گوی می کند"دروبلاک اندیشه بازتاب وتاکیدشد که برخلاف سخن نماینده ی بانک آسیایی،افغانستان توسعه ی اقتصادیی کمترازدو درصد داشته است.بدبختانه،معلوم می شود که نهادهایی مالی بین المللی یا ازواقعیت هایی زمینی ای افغانستان آگاهی ندارند یا اینکه مغرضانه آماروارقام داده ذهنیت هارامغشوش می نمایند.دررابطه،چندروزازبیانیه ی مبالغه آمیزنماینده ی بانک انکشاف آسیایی نگذشته بود که روزسه شنبه23عقرب-13نومبر،نماینده ی صندوق بین المللی پول هم چندین گام ازهمتایی خود یعنی نماینده ی بانک توسعه ی آسیایی فراترگذاشته رشداقتصادِ افغانستان رادرسال2012که روبه پایان می باشد،11درصدبرآورد کرد.درواقع،این اندازه رشد موفقانه به باوری نماینده ی نامبرده یک درصد بیشترازبرآورد حکومت کابل می باشد.
درواقع، صندوق بین المللی پول که درگزارش تازه ی خود"رشداقتصادیی افغانستان رامثبت خوانده است بسیارمبالغه نموده است.بطورنمونه، درگزارشِ نامبرده آمده است که:"این باصطلاح رشد که هرگزباواقعیت درونی جامعه ی ماهمخوانی ندارد،"نتیجه ی رشد ناویژه ی واقعی- درونی به میزان11درصد می باشد." به باورصندوق بین المللی پول،این رشد، بررغم قیمت بالای مواد خوراکی درسطح جهان،به متعادل کردن تورم پولی درافغانستان کمک نموده است تادرماه سیپتامبر2012- سنبله ی1391، بطوردرمیانی پنج درصد بماند.
طرفه اینکه،گزارش صندوق بین المللی پول به استقبال گرم مسئولان امورمالی ای حکومت کابل روبروشده است که گفته اند:"پیش بینی صندوق بین المللی پول بالاترازپیش بینی وآماری می باشد که آن ها کرده بودند."مقام هایی دولتی درکابل که به اقتصاد دانی شان بیشترازهمه کارشناسان اموراقتصادی دراداره ی منفورطالبان مهرتایید گذاشته بودند،رشد ناویژه ی پیداواردرونی افغانستان را9.9درصد برآوردکرده بودند.ازهمه مسخره تراینکه،علت رشداقتصادی درسال جاری برخاسته ازپیداوارزراعتی واستوارترشدن پایه هایی اقتصادافغانستان برآوردشده است.برای اینکه به غیرواقع بینانه بودن پیش بینی ای صندوق بین المللی پول بیشترپی برده شود،لازم است که ازکاهشِ ارزشی افغانی هم سخن گفته شود که صندوق نامبرده:"ازکُند شدن آهنگ رشد تورم پولی افغانستان هم ابرازخوش بینی کرده است"،درحالیکه، برخلاف آن،در دوهفته ی پسین، ارزش افغانی، واحدپولی ای افغانستان هشت درصد کاهش رانشان میدهد.بطورنمونه،روزسه شنبه23عقر،روزی که پیش بینی ای خوش بینانه ی صندوق بین المللی به میدان آمد،یک دلاردربازارِارزکابل56افغانی خرید وفروش شد؛ درحالیکه ، دوهفته پیشتر، یک دلار52افغانی به فروش می رسید.
نویسنده درحالیکه سال هاست چشم براه توسعه ی اقتصادیی افغانستان نشسته است؛درعین زمان،به صندوق بین المللی ای پول ودیگرنهادهایی مالی برونی وسازمان ملل وحکومت افغانستان پیشنهاد می نماید که واقعیت زمینی رابگویند ومبالغه آرائی نه نمایند!واقعیت زمینی درافغانستان این است که اگردریازده سال گذشته3درصدرشداقتصادی می داشت،اکنون وضعیت بهتری داشتیم.همان گونه که درباره ی پیش بینی ای نماینده ی بانک توسعه ی اسیایی گفته بودم که افغانستان کمتراز2درصدرشداقتصادی داشته است وهمه چیز دراین کشورساختگی وتقلبی می باشد،درباره ی پیش بینی صندوق بین المللی هم چنان نظری دارم.ازاین رو،به دست اندرکاران برونی که دراموراقتصادافغانستان همه کاره می باشند؛می گویم که از ارائه ی پیش بینی هایی مبالغه آمیزکه توقعات دروغین می آفرینند،پرهیزوواقعیت رابگویند.وبخشی ازواقعیت هم این است که در11سال گذشته جامعه ی جهانی چه مقدارپولی دلاری به افغانستان کمک کرده وچگونه کمک هاهزینه شده اند؟چون سازمان ملل وبانک جهانی به حیث بالاسرِحکومت کابل درهزینه ی بجاوبی جای کمک هانقش بازی کرده اند؛کمک هایی که غیرازچندصدکیلومترسرک اسفالت باپهنه ی دومتری وبی کیفیت که زیرطیرهایی کامیون هایی تدارکاتی کمک کننده هااکثراًدرحال فروریزی می باشند،وتغییرناچیزی درساخت میدان هوایی کابل وچند کارکرد کمرنگی دیگردرکناروضع نابسامان سیلویی مرکزی ، کاخ ویران دارالامان ، سرک هایی خاکی وهوایی گندِ کابل ، وشهرهای دیگرو، وضع غمبارتونل سالنگ وسرک هایی دوطرف آن، بیانگررشداقتصادی شده نمی توانند.
اقتصاد دان هایی نهادهای مالی ای جهانی می دانند که توسعه ی اقتصادی به حکومت کارآمد،درستکاروبرنامه ریزیی دقیق وبروکراسی ای فنی که برنامه هارابدقت تطبیق نماید،پیوستگی تام دارد.پدیده ی که مردم افغانستان ازنبود آن سالها است که رنج می کشند.نهادهایی مالی خارجی مگرنمی دانند که بنام خصوصی سازی ای لیبرال،همه ی دارونداراقتصادیی مردم افغانستان مخصوص سازی یابه سود زورمدارانِ حکومتی مصادره شده است؟حکومتی که منابع روزمینی وزیرزمینی اش راغارت گران ومافیاقبضه کرده است وتوان جمع آوریی درآمدگمرکی خودراهم ندارد،چگونه می تواند ازتوسعه ی اقتصادی سخن بگوید؟مگرتوزیع زمین بجایی شهرداری هاتوسط مافیایی زمین آن هم به قیمت صدهابرابرباقیمت زمین درشهرهایی لندن وپاریس،کمبود خانه،نرخ بیکاریی بالاتراز60درصد،پرسه زدن هزاران گداگردرکوچه هایی شهرکابل و...وحضور6میلیون آواره درایران وپاکستان،فرارپول هابه غرب وامارات متحده ی عربی وخریداریی قصرهاومارکت هادرآن کشورکه مافیای افغان رابابرون کردن بیشتراز11میلیارد دلارازکمک هایی جامعه ی جهانی وجابجاکردن آن دربرون بویژه دوبی، درردیف سوم پس ازمافیایی روس وایران نشانده است،نشانه ی رشداقتصادی است یانابودیی آن؟



Thursday 15 November 2012

فاشیست هایی سیاسی- زبانی پشتون ازپشتونستان خواهی ای ناکام تاساختن واژه هایی نام نهاد ملی


ابراهیم ورسجی
25-8-1391
این نوشته دردوبخش ترتیب شده است:نخست،بررسی شکست سیاسی ای رسواخیزفاشیست های افغان درپرسمان پشتونستان.دوم،عقده کشایی آن ها بخاطرشکست نامبرده علیه زبان دری که داستان درازی دارد.همه ی فرهنگیانِ دری زبان می دانند که درافغانستان، ازمدت هاپیش مود شده بود که سیاست کارانِ تاریخ زده، ناکام ومزدورِبیگانگان به همراهِ برخی فرهنگی- نژادی نمایانِ پس مانده وارتجاعی و کله ی پوک خود راپشت سرِزبان وپرسمان هایی فرهنگی- نژادی پنهان نموده برنامه هایی ضد ملی ای خود وآقا بالادستان شان رابه پیش برانند.ازآنجاکه درخراسان دیروزوافغانستانِ امروز، بسترفرهنگی- زبانی، فارسی یادری می باشد، زبان وفرهنگی که دیروزانگلیس هادرهند وتزاران کهنه ونو/بلشویک هادرآسیای میانه دلچسپی ای وافرداشتند که آن را ازهندوآسیایی مرکرزی بردارند وتااندازه ی بسیاری موفق هم شدند.ونوکران شان درافغانستان دیروزوامروزمیراث شومی فارسی ستیزی را ازباداران بدکنشت خود به میراث گرفته دربرهه های بسیاری خیره سرانه به هستی مادی- فرهنگی ای فارسی زبانان یاباشنداصلی ای این سرزمین یورش برده وی می برند.یورشی که پیامدهایی منفی ای آن بخاطرناتوانی ای زبان وفرهنگ حاشیه ی وکمرنگ پشتو، به زیان پشتوزبان هاهم تمام شده است.
جالب این است که دشمنی وخراب کاریی فاشیست های سیاسی- زبانی وفرهنگی ای افغان، تنهابه کرانه ی زبان وفرهنگ کرانمند نمانده دربخش سیاست هم دشواری های بسیاری رابه همه ی مردم افغانستان حتاپشتوزبان هاایجاد کرده است.بطورنمونه،دربخش فرهنگی- زبانی بیشترین زیانمندی رافارسی زبان هامتحمل شده، ودربخش های سیاسی- فرهنگی پشتوزبان های پاکستان هم بخاطرپشتونستان خواهی این گونه کورمغزان بی فرهنگ وبی تاریخ زیانمند شده اند.
بطورمثال،پیش ازجنگ جهانی دوم،اشرارنادرخانی- هاشم خانی درگام نخست بجان زبان فارسی افتادند،وپس ازجنگ، بازماند گان آن جنایت کارانِ وحشی بخاطرپشتونستان خواهی به نزاع سرزمینی باپاکستان دست زدند.به سخن دیگر،این دارودسته ی پس مانده ووطن فروش پس ازپایان پذیرفتن سلطه ی بادارانگلیسی شان درنیم قاره ی هند وبرآمدن کشورِپاکستان درهمسایگی شرقی ای کشورما، درسنگردرونی به فارسی ستیزی نادر- هاشم ادامه، ودرسنگربرونی به پشتونستان خواهی دست زده، زمینه سازی به پرکردن خالیگاه باداری کهنه به گونه ی جایگزین کردن شوروی درجای هند بریتانیاپرداختند.واین کارراباید می کردند،چراکه دارودسته ی نامرد می وبیابانگردهمواره نیازدارند که حکومت پس مانده،واپس گراوستمگروتفرقه انگیزخود راباپشتیبانی استعمارگران چه کهنه وچه نوادامه بدهند.نمایشی خنده آوری که درجهت نگون بختی مردم افغانستان تاکنون ادامه یافته است!
طرفه اینکه،حکومت های خودسر، بی منطق ونادانِ افغانستان می خواستند که به کمک اتحادِ شوروی، پشتونستان خواهی نمایند.زمانیکه شوروی پس ازتجزیه ی پاکستان در16ماه دیسامبر1971،سیاست مخالفت با این کشورپوشالی ودست ساخت انگلیس رابخاطرفروپاشی فدرالیسم میان غرب وشرق آن وبرون شدن اسلام آباد ازپیمان های نظامی- امریکایی"سیتو"و"سینتو"کنارگذاشت، کودتاچی ای خود سروبی منطقی بنام داودِ دیوانه؛ درشرایطی که پس ازدورشدن انورالسادات رئیس جمهورمصرازمسکودرسال1972، رهبریی شوروی نگرانِ دورشدن دیگردوستان خود شده بود،ودرسال1970، درگردهمایی احزاب کمونیستِ برادردرمسکو،فیصله شده بود که کمونیست هادرکشورهایی اسلامی کارآمدیی خوبی نشان نداده اند.ازاین رو،لازم است که مسکوازملی گرایان مخالف غرب درکشورهای اسلامی پشتیبانی وکمونیست هایی بومی رادرپیرامون آن ها هارشد بدهد.بد بختانه،افغانستان بخاطرهمکناریی جغرافیایی باشوروی مورد توجه واقع شد وبرایی این سیاست داودِاحمق رامناسب یافتند، وباچنان مناسبتی، به همکاریی افسران جوانِ اعضای باند هایی"خلق"و"پرجم"بتاریخ26سرطان1352-16ژوئیه ی1973،کود تاراه اندازی شدوجمهوری داودی به حیث جاده صاف کن کمونیست هاروی صحنه آورده شد که اوضاع کنونی زاده ی آن می باشد.
درواقع، رخ دادهایی که باکود تای سرطان آغازوباکودتای ثورفربه ترشدند،زمینه سازی کردند به اشغال افغانستان توسط مسکو،ومداخله ی غرب وچین وراه اندازیی مجاهدین نام نهاد وطالبانِ منحط یا شاخه ی ریشوی ارتش پاکستان.درحقیت،پاکستان پاسخ پشتونستان خواهی فاشیست هایی پشتون دردوطرف مرز"دیورند"راباسازمان های مذهبی- طالبی ای داد که نتیجه ی آن بربادی آموزش وپرورش دردوسوی مرز"دیورند"وحضوربیشترازصدهزارسربازغربی- امریکایی وفربه شدن تروریسم درافغانستان وتمام منطقه می باشد.راجع به وضعیت غمبارافغانستان، همه ی افغان ها ازهرزبان وتیره وقومی ازآن آگاهی دارند،اما،درآن سوی مرز"دیورند"خرابی وضعیت راباترورملالی یوسفزای دخترچهارده ساله ازوادی سوات که تنهاگناه اوتاکید ش بررفتن به مکتب بود، می توان تخمین زد!
بهر صورت، نتیجه ی پشتونستان خواهی ای حکومت هایی افغانستان آن هم به کمک شوروی واکنون به کمک غرب راکه این اخیری تاکنون توجهی به آن نشان نداده است وبرخلاف،گراسمن نماینده ی ویژه ی امریکادرامورافغانستان وپاکستان درروزاول ماه عقرب طی گفت وگوبایک شبکه ی تلویزیونی کابل گفته بود که کشورش مرز"دیورند"را برسمیت می شناسد.موضوعی که توسط سخن گوی وزارت خارجه ی حکومت درمانده ی کابل به این دلیل که یک موضوع تاریخی می باشد،بی ربط خوانده شد.نمی دانم که وزارت هایی خارجه ی کشورهادرباره ی تاریخ سخن می گویند یااینکه درسطح جهان ازمنافع ملی خود نمایند گی ودفاع می کنند.این پرسشی می باشد که بایدپاسخ آن راکرزی ووزیرخارجه ی بی سوادش بدهند!
اکنون، واقعیت این است که سیاست پشتونستان خواهی افغانستان دفن شده است؛ اما،متاسفانه، ذهنیتِ پشت سرِ چنان سیاستی باوجود اینکه دارند گان آن اغلب مزدورپاکستان هم می باشند، دست نخورده باقی مانده است!نقطه ی ناتوانی این ذهنیت وگرایش این است که بدون اجازه وموافقه ی پشتوزبان هایی پاکستان به نمایند گی ازآن هامی پردازند.درزمینه،همان حزب"عوامی ناسیونال"یامیراث خوارخان عبدالغفارخان طی سازش نامه ی باحکومت وارتش پاکستان به تغییرنام ولایت "سرحد"به ولایت"خیبرپشتونخواه"قناعت وازپشتونستان خواهی دست برداشت.موضوعی که تودهنی محکمی به پشتونستان خواهانِ افغان به شمارمی آید!
درحالیکه پشتونستان خواهان پاکستان بامقام هایی سیاسی- نظامی- امنیتی آن کشور پایکوبی ای عاشقانه می کنند، پشتونستان خواهان افغانستان که دیروزوامروزموجودیت سیاسی شان درگروِقدرت های خارجی بود ومی باشد،ازپشتونستان خواهی دست برنداشته ابای ندارنداگرباردیگرطالبان پشتوزبان وافسرهایی پنجابی حامی شان مانند نظم،سلاح ومهمات بازمانده از شوروی، نظم لرزان،سلاح ومهماتِ بازمانده ی امریکا درکابل راهم به یغماببرند، واجازه بدهند که این هاداروندارکشورماراکه غارت کرده اند،درپاکستان مصرف وباقی مانده ی زندگی ذلتبارخود رابگذرانند!
پس ازبررسی ای شکست سیاسی ای فاشیست هادرپرسمان پشتونستان،وارد مرحله ی دوم بحث یافاشیسم زبانی- فرهنگی می شوم.دراین راستا،برای نویسنده نه تنهادرس نگرفتن فاشیست هایی سیاسی- زبانی ای افغان ازشکست رسواخیزِ پشتونستان خواهی خنده دارمی باشد،بلکه بیشترازآن،فاشیسم زبانی این گروه درکشوری ماکه زبان فراگیرش فارسی- دری می باشد،وتاکید آن هابرواژه هایی ملی آن هم برخاسته ازیک زبان محلی یاپشتوکه کمتراز30درصد مردم کشوربه آن سخن می گویند،خنده دارترمی باشد.این دارودسته ی پند ناپذیرازتاریخ وسیاست همان گونه که ازشکست سیاسی درسناریویی خنده دارپشتونستان که پاکستان آن راباراه اندازیی طالبان ازمیان خودآن هامسخره کرد،درس عبرت نه گرفته است،درعرصه ی زبان وفرهنگ هم پند نمی پذیرد.وهمین پند ناپذیری سبب شده که هم زبان دری وهم زبان پشتوازدست آن هازیانمند شوند.
بطورنمونه،پشتونستان خواهی پدران آقیان سبب شد تاپاکستان زبان پشتورادرجای تولدش ازنفس بیندازد.روشن است.زبانیکه درجای پیدایش خود کمرنگ یاخفه شود،درسرزمینی مانندخراسان دیروزوافغانستان کنونی که بسترتاریخی- فرهنگی-هنری- زبانی- ادبی ای فارسی دارد وباهمه تباه کاران دردرازنا وفراخنای تاریخ پنجه نرم کرده است،هرگزپیش رفت کردنی نمی باشد.ازآنجاکه پیش کسوتان این گونه فاشیستان درگذ شته ی دورونزدیک دررزم آرایی بازبان دری ناکام شده بودند،چندین ترفند ودسیسه راعلیه این زبان درافغانستان براه انداختند که عمده ترین آن هاازاین قرارمی باشند:نخست،کمربه نابودیی زبان دری بستند که سیاست فارسی ستیزیی نادر- هاشم خان غدار، نمونه ی بارز آن می باشد.دوم،بادرک ناکامی سیاست نامبرده،گام دوم رادردوره ی نخست وزیریی داود وشاهی مشروطه ی دروغین ظاهرشاه برداشتند که جدایی افگنی میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان وتمیزقایل شدن میان زبان دری وفارسی بود ومی باشد.زمانیکه این ترفند هم کاری واقع نشد،برهه ی سوم آغازشد که تشویق کاربردِ بیش ازاندازه ی واژه های عربی وتحمیل زورکی واژه های پشتوبرزبان دری می باشد.این کاربرخلاف سره سازیی زبان فارسی درایران آغازشده بود که برابرسازی برای لغات عربی درفارسی ولغات های غربی درعصررضاشاه پهلوی(1921-1941) براه انداخته شده بود که درواقع،پس ازدوره ی سامانی که زبان دری یافارسی باهجوم اموی ها، خفه شده بود،دومین برهه ی سرنوشت سازدرتاریخ زبان ادبی فارسی می باشد.سیاست درست وسنجیده ی که رژیم آخوندیی کنونی هم ازکنارآن گریخته توانست.
درکنارکارنامه هایی فرهنگ- زبان ستیزانه ی یادشده،این توهین وتحقیرهم علیه زبان دری راه اندازی شد که زبان دربارمی باشد.فاشیست هایی نادان درزبا شناسی چنان پیشرفت کرده بودند که میان دری ودربارپیوند زدند.پیوندی که مانند برقرارکردن خویشاوندی میان آهووکفتارمی باشد.دراین پیوند سازیی دروغین، ازاین واقعیت فرارشده است که چه دربارهای بی فرهنگ وبیابان گردی بودند که ازخود زبان نداشتند ومجبورشدند که بزبان دری سخن بگویند.آری!بیابان گردانی که شاخ ودُم داشتند وغارت گرانه برشهرهابرای دزدی هجوم می آوردند،زمانیکه کمی شهری ترمی شدند نیازداشتند که بامردم غارت شده سخن بگویند ودرنهایت باپذیرش زبان وفرهنگ شهری ومتمدن دُم شان کوتاه شد.درواقع، تاخت وتازطولانی بیابان گردان درخراسان و وضع پس مانده ی کنونی ای آن درمقایسه باغرب، تایید کننده ی این دید گاه می باشد.
بهرصورت،زبان ها ازیک دیگرازسه طریق واژه هارامی گیرند:نخست،ازطریق تجارت.دوم،ازطریق دین وایدئولوژی.سوم،ازطریق پیشرفت هایی علمی- فنی که دریک زبان صورت می گیر،به آسانی واژه های آن زبان وارد زبان های دیگرمی شوند.برهمه روشن است که وارد شدن یک متاع یاکالاازیک کشوربه کشوردیگر،فرهنگ وزبان آن راهم باخود وارد می کند.اگرواژه هایی عربی فراوان درزبان دری و...دیده می شوند،همه بخاطراسلام است که برای خود جای پیداکرده اند.همچنان،اگرواژه هایی سوسیالیسم،کمونیسم،نازیسم،فاشیسم،ناسیونالیسم،ایدئولوژی،لیبرالیسم،هومانیسم،فیمینیسم،بلشویسم،سکولاریسم،لائیسیسم،پروتستانتیسم و...درزبان دری خانه کرده اند،تاثیرایدئولوژی هایی سیاسی- اقتصادیی مدرن می باشد که پیش وپس ازانقلاب کبیرفرانسه درکنارتمدن وفرهنگ واستعمارغربی بزورورغبت وارد فرهنگ وزبان ماشده اند.اگرواژه هایی انگلیسی هم فراوان درزبان هایی جهان پس مانده ازجمله فارسی اتراق کرده اند،برمی گردد به پیشرفت هایی علمی وفنی ای که دراین زبان صورت گرفته وآن رابه رتبه ی زبان جهانی بالاکشیده است.ازهمه مهمتراینکه،هرزبانی واژه یامفهومی راکه درخود دارامی باشد،نیازی ندارد که آن راازدیگرزبان هاتگدی نماید.بطورنمونه،درافغانستان که موضع غیرعقلانی وعصبانی فاشیست های زبانی- سیاسی، موضوع این نوشته می باشد، زبان دری واژه های دانشگاه،دانشکده،دبیرستان،بازرس،دانشجوو...رادارامی باشد ونیازی ندارد که آن را ازپشتویاهرزبان دیگری بدست آورد.ازسوی دیگر،برخلاف اصل دستوریی زبان فارسی، واژه های سارنوال/بازرس،شونزی/دبیرستان یامکتب،پوهنزی/دانشکده به گونه ی نوشته می شوند که هم درفارسی نازیبا می باشد وهم گونه ی الفبایی پشتورانمایش نمی دهد.اینجا است که درکنار وارد شدن واژه هایی زبان هایی عربی وغربی بزبان دری یاهرزبان دیگر،ازاین حقیقت نباید چش پوشید که زبان گیرنده افساردستوریی خود راکه ازالفبایی آن برمی خیزد، برگردن واژه هایی برونی سوارمی کند.
طوریکه گفته شد،فاشیست هایی فرهنگی- زبانی- سیاسی پشتوزبان درافغانستان درجهت به اصطلاح ترقی ای زبان پشتوکارخود راتنها به این کوتاه کرده اند که واژه هایی زبان پشتوراوارد زبان دری نمایند.کاری ناسنجیده وعصبانی که هم باقاعده ی علمی- دستوریی زبان ناسازگارمی باشد، وهم بادامن به تنش هایی زبانی- قومی، همسویی شکننده ی مردمِ گونه گون کشورراکه ازهرنگاه بادشواری روبرومی باشند،دچارتهدید می نمایند.جالب این است که این گونه افراد که درطول سده ی بیستم دنبال ناتوان سازیی زبان فارسی راگرفته بودند،حتانتوانستند یک کتاب علمی- ادبی بزبان پشتوترجمه ،تالیف یاتحقیق نمایند.دردوره های حکومت هایی سیاه کارنادر- هاشم ودوره هایی داود- ظاهرکه آقایان حکومت هایی آن هارادوره ی شکوفایی افغانستان وزبان پشتومی پندارند،چنان جهل وبی خبری درکشوربرقرار مانده بود که تافرارسیدن شرایطی پس ازجنگ جهانی دوم ودست درازیی اقتصادی- فرهنگی- ایدئولوژیکی ای مسکودرامورافغانستان وقدافرازیی خیزش روشنفکری خبری ازکتاب ودانش نودرمیان نبود، وکتاب هایی بی کیفیت درسی مکتب هایی کشورماراموسسه ی نبراسکا درتهران چاپ می کرد وبه کابل می فرستاد.ازاین رو،جلال آل احمد نویسنده ی ایرانی درکتاب"خدمت وخیانت روشنفکران"می نویسد که:"افغان هادرحالیکه کتاب های درسی ای مورد نیازمدرسه هایشان راموسسه ی نبراسکادرتهران چاپ می کند ونوحه ی روشنفکری شان ازهندوکش هم سرد ترمی باشد،پشتوبازی ومخالفت بازبان فارسی راهم شروع کرده اند.زبانی که (درافغانستان ،ایران ،تاجیکستان وازبکستان که هست،امادرپاکستان هم خوانش وگوشی شنوایی دارد).
افزون برآن،همان حکومت های نابکاری که کتاب های درسی مکتب هاشان راموسسه ی نبراسکاچاپ می کرد ودرجهت ترقی زبان پشتو،فارسی ستیزی می کردند،خود بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند وزمانیکه فارسی سخن می گفتند من که درآن زمان جوان خرد سال وتازه علاقمند به سیاست وپرسمان هایی فرهنگی- زبانی شده بودم، از بی ربطی زبان فارسی شان روده درد می شدم .بیاد دارم که درسال1354داودخان به تهران سفرکرده بود.وقتیکه درشهراصفهان سخن می گفت وسخنانش راازرادیوی تهران شنیدم، واژه ی استسثماررا استمسارخواند ودررادیوکابل هم که کاربران آن یانمی دانستند یاازترس به درست کاریی آن پرداخته نمی توانستند،همان فارسی نارساراپخش کردند.این بود روزوروزگارزبان فارسی- دری دردربارافغانستان که فاشیست هابخاطرآن، زبان دری رازبان دربارمی گفتند ونمی گفتند که آقایانی طرفدارترقی ای زبان پشتوچراخود بزبان پشتوسخن نمی گوئید.ازهمه مسخره تراینکه، بزوربه کارمندان دولت، همان حکومتی که رهبرانش زبان پشتورانمی فهمیدند،پشتومی آموخت.سیاست عصبانی وغیرعقلانی ای که به نفرت علیه زبان پشتودرمیان کارمندان فارسی وترک زبان دامن زد،اما،نتوانست به ترقی زبان پشتوکمکی نماید.
شایان توجه است که درمیان زمام داران چند دهه ی پسینِ افغانستان، تنهاکارمل وربانی بدرستی می توانستند بزبان دری سخن بگویند ونجیب الله هم دراخیردری خود رابهبود بخشیده بود.کرزی زمانیکه دری سخن می گوید من به حیث یک دری زبا احساس شرمساری می کنم! بهرصورت، درگذشته، تقلب کاری هایی بسیاری درعرصه ی زبان وفرهنگ صورت گرفته بود که ازبرخی جنبه هایی آن هاپرده برداشته شد.اما،بیشترین دغل کاریی زبانی علیه زبان دری دردوره ی حکومت درمانده وبی فرهنگ کنونی صورت گرفته ومی گیرد.خالی ازفایده نخواهد بود اگردغل کاریی این حکومت رادرعرصه ی دری ستیزی ازقانون اساسی دست ساخت این دوره بیاغازم:درمتن تصویب شده ی قانون اساسی ای کنونی که درجرگه ی باصطلاح بزرگ که زیرنظروسایه ی دلارامریکایی برگزارشده بود وپس ازامضای صبغت اله مجددی رئیس آن برون داده شد، تنها اززبان هایی رسمی نامبرده شده بود وازواژه هایی ملی سخنی درمیان نبود.پس ازآن، توسط کمیسیون نشرقانون52ماده ی آن دیگرگون کرده شد که یکی ازآن هاافزون کردن واژه هایی ملی درماده ی 16بود.
برای خوانند گان پیشنهاد می نمایم که آن متن راپیداکرده به خوانش بگیرند وتاکه می توانند بدغل کاران فاشیست نفرین یا آفرین بگویند.دراین راستا،درماه سرطان- ژولای سالِ جاری یکی ازدوستان درکابل فرمانِ باصطلاح اصلاح گرانه ی کرزی راکه زیرفشارکمک کننده هاکه آن هادر گردهمایی هایی کابل وتوکیو به راه اندازیی اصلاحات تاکید نموده بودند،تهیه شده بود، برایم آورد.زمانیکه فرمان راخواندم،چیزی ازطرح اصلاحی درآن نیافتم ودرآن تنهاچیزی که برجسته می نمود،پرسمان واژه هابود ودریافتم که باردیگرحماقت هایی زبانی- فرهنگی ای حکومت هایی فاشیست و کورمغزگذشته بزودی ازسرگرفته شده باردیگری رابرگردن زبان دری، زبان قابل فهم برای همه ی مردم افغانستان بارمی نماید.
دراین راستا، روزسه شنبه23عقرب-13نومبر، رسانه های غربی ازجمله"رویترز"گزارش دادند که داد گاه عالی افغانستان درباره ی واژه های ملی بحثی کرده وچرندیاتی رابه بازاررسانه هاتحویل داده که واکنش هایی نرم وسخت فارسی زبان ها را بدنبال داشته است.برای نویسنده،بحث وتصمیم دیوان عالی حکومت ناتوان ودرمانده ی کرزی ازچندین لحاظ دارای اهمیت می باشد:نخست،فرض می کنم که درقانون اساسی ازچنان دغلی نامبرده شده باشد.این داد گاه تاکنون چه کاری برای تطبیق قانون وبرطرف کردن دشواری هایی مردم جنگ زده ی افغانستان کرده است که اکنون بجان زبان چسپیده وواژه سازیی ملی می نماید.دوم، درگذشته، فاشیست هاکمتردرپرسمان زبان به سراغ قانون ودیوان عدلی رفته بودند وبیشترزورمی گفتند که شیوه ی همه زورگویان وبی منطقان تاریخ ستمگری می باشد.اما،اکنون که حقوق بشر،آزادی بیان ورسانه هاواهمیت زبان مادری به حیث حقوق بشری افراد درمیان می باشد ، وازهمه مهمتراینکه، فاشیست هابخاطروارد شدن توده هادرعرصه ی سیاست وتاریخ چنان توانایی راندارند؛ازاین رو، می کوشند که فاشیسم زبانی- فرهنگی خود را که جزستیزباقانون، چیزی دیگری نمی باشد،چپن قانونی بپوشانند.


طرفه اینکه،دیوان عالی افغانستان تفسیرزبان شناسانه ی خودازقانون رادرکشوری که درقانونش اززبان ملی کارگرفته نشده وبجای آن اززبان هایی رسمی نامبرده شده است،بدرخواست کمیسیون اموردینی وفرهنگی مجلس نمایند گان درجهت تفسیرماده ی 16قانون اساسی ارائه نموده است.آقایانِ نادان وزبان شناسِ تکیه زده برکرسی هایی مجلس غیرملی که درکمیسیون اموردینی وفرهنگی تکیه زده اند،درتابستان درصحن مجلس نام نهاد که دربهائی هررائی به هروزیری هزاران دلارراتاکنون به جیب زده اند،بخاطرکاربرد واژه دانشگاه ، یک کارمندِ وزارت تحصیلات عالی راموردحمله ی فیزیکی قراده بودند که باعث شرمساری خود ومجلس شدند.درزمینه،نویسنده یک مقاله زیرعنوان"زبان وسیاست درافغانستان"نوشتم که دروبلاک اندیشه قابل مطالعه می باشد،ودرآن، ازبی فرهنگانی نشسته درکمیسیون اموردینی وفرهنگی پرسان کردم که درکجادین وفرهنگ به حمله ی فیزیکی به یک کارمندی که اززبان مادری اش دفاع کرده است، آن هم زبان رسمی وفراگیرکشورمجوزفراهم شده است؟
درزمینه،داد گاه عالی درماده ی 16قانون که درآن حفظ واژه های علمی واداری مطرح شده است ،ازواژه های پشتوی:پوهنتون،پوهنزی،پوهیالی،پوهنیار،پوهنمل،پوهندوی،پوهنوال وپوهاند بصورت مشخص نامبرده وتاکید کرده است که این هاجداازاینکه به کدام زبان پیوند دارند"ملکیت معنوی زبان هایی رسمی افغانستان می باشند."من به بی سوادانی تکیه کرده درکرسی هایی دیوان عالی می گویم که این واژه هانه تنهامیرا ث معنوی زبان هایی دیگرنمی باشند،بلکه نمادفاشیسم زبانی وفرهنگی بوده وتوهین به زبان هایی دیگربویژه زبان دری می باشد که پیشینه ی نوشتاری بیشترازپنج هزارسال دارد.آری!همه می دانند که فقرودرماند گی فرهنگی- تاریخی- زبانی ای فاشیست ها ازرویی نادانی این گونه میراث معنوی خلق می کنند.من به حیث یک دری زبان درحالیکه به همه زبان هاوفرهنگ هایی محلی- رسمی ای کشوراحترام می گذارم، به فاشیست هایی زبانی- فرهنگی می گویم که بااین کارخود زیان بیشتری بزبان پشتووهمسوی ملی شکننده ی کشوروارد کرده اند.
ازهمه مهمتراینکه،فاشیست های زبانی- فرهنگی باید بدانند که زبان،فرهنگ ودین درهیچ جای دنیاملت ایجاد کرده نتوانسته است.اگرمی توانستند،عرب هابادین اسلام وزبان عربی می توانستندملت عرب را ایجاد نمایند،ومسلمان هابجایی امت/جامعه ی دینی- عقیدتی به57کشوردارای منافع متناقض ملی تقسیم نمی شدند.ازجانب دیگر،دیوان عالی افغانستان متاسفانه تاکنون معنویت ومیراث معنوی رادرک نکرده است.اگردرک کرده بود،چنان تعریفی مسخره وخنده آوری ازآن نمی کرد.ازجانب دیگر،کشورهایی که برپایه ی زبان ونژادمی خواستندکه ملت بسازندبسیاربدشگونانه ناکام شده اند.بطورنمونه،ترکیه بنام اینکه همه باشند گان کشورترک اند،هویت زبانی- فرهنگی- تاریخی ای کردهارا انکارکرد.موضوعی که باعث خیزش نظامی ای کردهاودردسرآفرین شده است، واتحادیه اروپایی هم شامل شدن ترکیه رادرصف خود،باتامین حقوق کردهاگره زده است.درعراق هم ملی گرایان بعثی ازپذیرش هویت کرد هاطفره رفتند که نتیجه ی آن دولت نیمه خود مختارکردها درشمال آن کشورمی باشد.ازاین رو،به فاشیست هایی افغان چه آن هایی که درکاخ ریاست جمهوری نشسته اند وچه آن هایی که دردیوان عالی و...اتراق نموده اند،پیشنهاد می نمایم که راه ناکام طی شده رادوباره به پیمایش نگیرند واین اصل راپذیراشوند که افغانستان یک کشورچندقومی- چند زبانی می باشد که همه ی زبان هاوفرهنگ هایی آن شکل دهنده ی فرهنگ ملی- همگانی می باشد، وواژه هایی یک زبان نه میراث معنوی است ونه قابل پذیرش درزبان هایی دیگر.

Tuesday 13 November 2012

باوجود کمک هایی هنگفت جامعه ی جهانی،افغانستان درصف ناکام ترین کشورهای جهان قراردارد


ابراهیم ورسجی
23-8-1391
دردوره ی جنگ سرد میان بلاک هایی کمونیستی وسرمایداری زیررهبریی شورویی سابق وامریکا،ازحکومت هایی فاسد ونالایق نامبرده می شد وازحکومت های ناکام سخنی درمیان نبود.شاید علت اینکه ازحکومت ها، زیرنام"ناکام وناکام ترین"نامبرده نمی شد،این بود که حکومت هایی ناکامِ زیرِ اثراین وآن قدرت بزرگ، ضمانت هاوپوشش هایی توسط آقابالاسرهاداشتند که ناکامی شان راتحت شعاع قرارمی داد.ازجانب دیگر،درآن دوره، غرب زیررهبریی امریکا،جهان رابدوبلاک آزاد ودربند تقسیم کرده بود،یعنی کشورهایی دموکراتیک وکشورهای تک حزبی- کمونیستی که دموکراسی وآزادی رازاده ی فرهنگ سرمایداری قلمداد کرده نکوهش می کردند.
طرفه اینکه،دربخش حاشیه ی جهان گرفتارجنگ سرد وبلاک هایی نظامی ای"ناتو"و"ورشو"که هردوبه دموکراسی سیاسی واقتصادی ید ک می کشیدند،جهان رهایی یافته ازچنگال استعمارکهنه قرارداشت که خود رازیرنام"جنبش غیرمتعهدها"متمرکزورهبران شان درعین دوری گزیدن ازبلاک هایی نظامی، به مسکووواشنگتن سری می زدند تابهره ی ازکمک هایی نظامی- اقتصادیی آن ها ببرند.درواقع، افغانستان ازهمان کشورهای دوره گردی بود که درحین غیرمتعهد بودنِ شعاری، موقعیت جغرافیایی خود رابه مسکوفروخت تاهم درجهت دسترسی به توسعه کمک کمایی نماید وهم درنزاعِ ارضی باپاکستان درمسئله ی پشتونستان سودی به جیب بزند.سیاست خیال پردازانه واحمقانه ی که نتیجه ی آن اوضاع کنونی کشورمی باشد!ازهمه مهمتراینکه،بافروپاشی ای کمونیسم روسی وبلاک نظامی زیراثرش، فرهنگیان وسیاست مداران وابسته به نظام سرمایداری، ازروی غروروخود خواهی، سرمایداری رابرنده ی بازیی جنگ سرد تبلیغ ولیبرال دموکراسی را دربخش هایی سیاست واقتصاد،ایدئولوژیی موفق جهان آینده اعلام کردند.
درچنان شرایطی بود که درسه نقطه ی جهان، دیگرگونی ای معجزه گونه ی رخ داد که همه پیش گویی هایی فرهنگیان ، سیاست کاران واقتصاد دانانِ بلاک لیبرال- دموکراسی رانقشی برآب کرد،وآن سه نقطه، امریکای لاتین، ببرهایی جنوب شرقِ آسیاونظام تک حزبی- کمونیستی ای چین بود.به سخن واضح تر،درامریکای لاتین،چریک هایی تفنگ بدستِ دوره ی جنگ سرد ودرواقع دشمنانِ سوگندخورده ی حکومت های نظامی ای طرفدارامریکا،ملاهایی روشنفکرکلیسایی که با ایدئولوژیی"الهیات رهایی بخش"مجهزشده بودند، ، مارکسیست هاوروشنفکران طبقه ی متوسطِ شهری دست بدست هم داده کمونیسم ومذهب کلیسایی را انسانی کرده به سیاست واقتصاد دموکراتیک متوسل شدند که نتیجه ی آن ، یک نیم کره ی غربی ای مستقل ازسیطره ی امریکاواروپامی باشد که درآن ازبحران اقتصادیی سال2008که اقتصادِ سرمایداری راتکان داد،خبری نیست.کشورهای این منطقه چنان موفق شدند که در سال جاری،خانم لیگارد رئیس بانک جهانی ازآن هاخواهش کرد که درکاهش بحران اقتصادیی جهان کمک نمایند!
درسوی دیگراین ماجرای خوشایند، کشورهای جنوب شرق آسیاقرارداشتند ودارند که ازفیلیپین تاکوریایی جنوبی دردهه ی1990میلادی"ببرهایی اقتصادآسیایی"رابه معرکه آوردند که ازهرنگاه تعجب برانگیزمی نمود.دردرون این ببرها،کوریای جنوبی ومالیزیی مسلمان وسنگاپورازهمه خوبتردرخشیدند،حتاویتنامِ کمونیست چنان سربرافراشت که به هیچ صورت قابل پیش بینی نبود.دربخش شرقی ای این مجموعه، چین کمونیست بانظام تک حزبی ای خود، گونه ی ازمدرنیسم یاتوسعه ی اقتصادی رابه میدان آورد که نتیجه ی آن فروپاشی نظریه ی لیبرالیسم، پایان تاریخ بود.واکنون این چین کونیست بابازار سوسیالیستی نمای خود بااینکه زیان هایی زیادی به محیط زیستِ مردمِ خود وارد کرده است، دربازارصادرات کالای انبوه ومصرف انبوه سخن نخست رامی گوید.
ازهمه غم بارتراینکه،درکنارپیروزیی چشم گیرهرسه بخش ازجهان که ازآن نامبرده شد،افریقاوکشورهایی اسلامی قراردارند که درتوسعه ی اقتصادی وضع بدتری راتجربه می کنند.بطورنمونه،درسال1971،یک نویسنده ی نیجریایی یک کتابی نوشت زیرعنوان"اداره ی عامه"که درآن ازسه کشورفاسد ودوکشورنالایق نامبرده بود.ازآن پنج کشورکه سه شان فاسد ودوشان نالایق نام گذاری شده بود،نیجریاکشورخود نویسنده، تایلند وپاکستان ازفاسدان بودند؛عربستان وافغانستان ازنالایقان که چهارتای آن هامسلمان وآسیایی- افریقای ویکی هم بودی- آسیای است که تایلند می باشد.این کشوردرکنارببرهایی جنوب شرق آسیاوضعیت خودرابه گونه ی قابل پذیرفتنی بهبود بخشیده است. برخلاف، پاکستان درهمان سال1971، بخاطرخیانت حکومت نظامی اش به مردم بنگله دیش، به شرق وغرب دوپارچه ومسخره شد، وپس از ماجراجویی شوروی درافغانستان وکمک های غرب، عرب ها وچین دربهایی نابودیی افغانستان به گونه ی نسبی سرپا ایستادش کرد.
طوریکه گفته شد،ازکشورهایی فاسد، تایلند باکارآمد سازیی ساختاری وکاهش سطح فساد اداری ومالی درمسیر توسعه ی اقتصادی قرارگرفت،وپاکستان که ازحکومت نالایق دررنج بود ودرگام نخست ازتهاجم شوروی به افغانستان فایده گرفته بود، درگام دوم؛ بخاطرماجراجویی دردامن زدن به تند روی وتاریک اندیشی ای مذهبی وتقویت تروریسم دربرابرافغانستان وهند خودش هم گرفتارتروریسم وبحران اقتصادی شده است.اما،عربستان نالایق رانفت وغرب درهمسویی بانالایقی اش سرِپا نگهداشت، ونیجریاشرایطی مانند پاکستان دارد که امکان تقسیم آن به شمالِ اغلب مسلمان وجنوب اغلب مسیحی می رود.بدبختانه،دراین میان،افغانستان وضع بدتری دارد.بدترازاین لحاظ که،بخاطرهمان نالیاقتی حکومت هایش، نخست، میدان تاخت وتازشوروی، واکنون میدان تاخت وتازغرب وکشورهای منطقه شده است ودرعین زمان ازفاسدترین وناکارآمدترین حکومتِ تحمیلی ای دوستان خارجی وتباه کاریی تروریستانِ زیرسرپرستی ای پاکستان ودودوزه بازیی ایران رنج می کشد.
درارتباط بارنج هایی مزمنِ افغانستان که مادرِهمه ی بدبختی هایی آن، فساد، ناکامی، ناکارآمدی ، نوکریی ونامرد می بودن حکومت هاوسیاست مداران بداخلاق ومردم فریبش می باشند،روزشنبه3نومبر-13عقرب هفته نامه ی"کانادیی- آسیایی"رامطالعه می کردم که نظرم درصفحه ی نخست به این عنوان"ناکام ترین کشورهای جهان"خورد.درنخستین لحظه دریافتم که حتماافغانستان هم درچنان ردیفی می آید.زمانیکه به صفحه ی دوازدهم نگاه کردم که درآن ناکام ترین کشورها ردیف شده بودند،و افغانستان پس ازصومالی، اما،در،درجه ششم جای گرفته بود، ومنبع هم"مجله ی امورخارجی، نشریه ی معتبرامریکایی معرفی شده بود.با اینکه افغانستان درردیف ناکام ترین کشورهاجای گرفته بود،نه درجه اول،بلکه درجه ششم قید شده بود که حکایت ازپیشرفت نسبی البته درمقایسه باسال2011می کند.برای معلومات بیشتر،به ویب سایت مجله ی امورخارجی رفتم تااگاهی بیشتری بدست آورم که موفق نشدم.اما، به ویکی پیدیایی انگلیسی رفتم وتوانستم ناکام ترین کشورها رادربرآورد سال های2011یو2012پیدانمایم.
درشماره ی نمبر237نشریه ی"کانادایی- اِشیایی"که تادهم نومبررادربرمی گرفت، این کشورها به حیث ناکام ترین ها درجه بندی شده بودند،امابادرجه های متفاوت:صومالی ناکام ترین درجه اول،افغانستان ناکام ترین،امادرجه ششم،عراق ناکام ترین، امادرجه نهم.پاکستان ناکام ترین،امادرجه سیزدهم.نیجریاکه پیشترازآن به حیث کشورفاسد درکنارپاکستان نامبرده شد، درجه چهاردهم.برما،ناکام ترین،اما بادرجه 21یکم.ودرشماره ی238که تا17نومبر27عقرب رادربرمی گیرد،کوریای شمالی،ناکام ترین،اما بادرجه22؛سوریه ناکام ترین،اما بادرجه23؛نیپال ناکام ترین،اما بادرجه 27؛بنگله دیش ناکام ترین،اما بادرجه29؛سریلانکا ناکام ترین،اما بادرجه29؛مصرناکام ترین،اما بادرجه31؛ایران ناکام ترین،امادر34درج شده بود.
زمانیکه به ویکی پید یایی انگلیسی نگاه کردم،درواقع،نام ورتبه ی همه ی کشورهای درجه اول ، دوم ودارای درجه های بالاتردرردیف ناکام ترین کشورهای جهان را درسال2011وترقی شان ازدرجه اول به درجه هایی دوم وبالاترراکه حکایت ازپیشرفت نسبی می کند، دیدم ومطالعه کردم. درصف ناکام ترین کشورها آن هم درجه اول درسال هایی2011و2012این هامی باشند:هایتی،صومالی،جمهوری دموکراتیک کانگو،افغانستان،سودان جنوبی،مالی وچند کشوری دیگر.برای نویسنده بالاکردن افغانستان ازنمره ی اول یاناکام ترین کشوراول نمره درسال 2011به ناکام ترین کشوردرجه ششم درسال2012دارای اهمیت بسیارمی باشد.البته ازاین نگاه که،چه تفاوتی درافغانستان درعرصه ی رشد وترقی ازسال گذشته تاکنون بوجود آمده است که ازناکام ترینِ درجه اول به ناکام ترین درجه ششم ارتقانموده است؟
دراین زمینه،سال هاپیش کتابی را بنام"دولت های ناکام"خوانده بودم که درآن کشورهایی ناکام این گونه توصیف شده بودند:کشوریاکشورهایی که نظام سیاسی ای یاحکومت مرکزیی آن هاناتوان،بی اثردرمرکزواطراف بوده و ازکنترول برخاک یاقلمروسرزمینی ناتوان می باشند، ودربخش هایی دفاع ملی، تامین امنیت وحاکمیت ملی،برنامه ریزی واجرای برنامه ها،آموزش وپرورش،ایجادِ زیرساخت ها،شهرسازی و خانه سازی،پاک سازیی محیط زیست وبهداشتِ مردم خد مات عرضه کرده نمی توانند،و افزون برآن ها،ازفساد گسترده هم دررنج وشکنجه باشند.جنایت وآوارگی درآن هاسلطه می داشته باشد،وهمچنان تحرک غیررضاکارانه ی مردم وجود داشته وازانحطاط اقتصادی هم دررنج می باشند.برخی نویسند گان نقض حقوق بشربویژه حقوق زنان راهم برکاستی های نامبرده افزود می کنند.
باتوجه به ویژگی های نامبرده، به صراحت می توان ابرازکرد که افغانستان درمقایسه باسال2011که درآن ناکام درجه اول ردیف بندی شده بود،ودر2012که روبه پایان می باشد،دروضع دشوارترازسال2011قراردارد.ازاین رو،جای دادن آن دردرجه ی ششم ناکام تین کشورهاخلاق واقع می باشد.چرا؟دربخش تامین حاکمیت ملی هرروزپاکستان مناطق مرزی کشورمارادرولایت های کنر،نورستان وننگرهابمیادرمی کندوکاری ازدست حکومت کابل ساخته نیست.ازهمه مسخره تراینکه،درمیدان هوای کابل پس ازتلاشی پولیس افغان هندوهاپیش ازوردوبه هواپیماشان مسافرین افغان وغیرافغان راتلاشی جانی وبکس و...می کنند که توهین آشکارونقض حاکمیت ملی می باشد.دربخش امنیت مردم همه می دانند که تروریسم وچپاول دارای های مردم ودولت توسط نیروهای خود سروباندهایی شامل درحکومت تاچه اندازه ادامه وگستره دارد.آلود گی محیط زیست بیشترازتروریسم صحت وجان افغان هارامی گیرد ونهادهایی بنام شهرداری هاهستند که بدون کاروبا اخذ معاش ازبود جه ی دولت روزمی گذ رانند وشهرسازی وتوزیع نمره های خانه راهم باندهاوسردسته های باندهاازجمله سیافِ درازریش دراختیاردارند ونهاد قضایی هم دردست این گونه افراد منحط وفاسد می باشد که بجایی کمک به مردم، جیب شان راخالی می کند!
بادرنظرداشت آنچه که گفته شد،چگونه می توان افغانستان رادرسال2011دردرجه ی اول ناکام ترین کشورهاودرسال2012دردرجه ی ششم ناکام ترین هانشاند؟اگرصومالی وهایتی دردرجه ی اول ناکام ترین کشورهاقراردارند،باید داشته باشند.چراکه صومالی ازسال1991تاکنون حکومت ندارد،وهایتی هم درماه فوریه ی سال2010بایک زمین لرزه ی نیست کننده تمام شهرهابویژه مرکزخود را ازدست داد.ازهمه مهمتراینکه،هردوکشورنامبرده اهمیتی افغانستان راندارند وکشورهای غربی هم توجهی که به کشورماکردند به آن هانکردند.درماه دیسامبرسال2011که گردهمایی بن برای افغانستان برگزارشد،خودغربی هااذعان کردند که مبلغ63میلیارد دلاربه افغانستان کمک شده است که ضمیمه ی کمک سال2012حداقل سربه 70میلیارد دلارمی زند.پرسش بنیادی این است که درافغانستان چه کاری باپول نامبرده شده است؟اگرسیلوی کابل وکاخ دارالامان تاکنون ویران مانده ودرکابل صد کیلومترسرک پخته نشده است وتونل سالنگ وضع برزخی دارد ودربخش بهداشت، مردم برای تداویی ملاریابه پشاورمی روند ودرهرکوچه ی کابل صدهاگداگرپرسه می زنند،کمک کننده هاوحکومت کابل چگونه این وضعیت راارزیابی می کنند؟ازاین رو،نویسنده باوردارد که افغانستان برخلاف برآورد مجله ی"امورخارجی"و"ویکی پیدیایی انگلیسی"مانند سال2011درپایان سال2012هم درردیف ناکام ترین کشورهای جهان قراردارد،ومقصراین ضعیت بیشترازخارجی ها حکومت درمانده،فاسد وناکارآمد کابل وتکنوکرات هایی نادان وغارت گران جهادی نماوطالبی وقاچاقبران مسلط برآن می باشند!حکومتی که بجای کیفردهی ای تروریستان بخاطرکشتارروزعیدقربان درشهرمیمنه،امربه نابود کردن موسیقی میدهد،حق دارد که باوجود کمک هایی هنگفت جامعه ی جهانی افغانستان رادرصف ناکام ترین کشورهایی جهان بنشاند!
منابع:
World,s most failed states
www.en.wikipedia.og/wiki/list_of_countries_by_failed_states_index
read epaper-www.canasiantimes.com
vol3*issue237th*november10th.2012
val3*issue238th*november17th.2012