Friday 28 September 2012

امسال،آغاز گردهمایی سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل درباره ی مسایل جهان اسلام دورمی زد



ابراهیم ورسجی
7-7-1391
نگذارخانه ام ازچهارطرف بادیوارها محصورشود.بگذارتمام پنجره ها بازباشند.بگذارتمام بادها وفرهنگ هادرون خانه ام بوِزند،اما نگذاراین بادها مرا ازپای درآورند.
مهاتماگاندی
روزسه شنبه25سیپتامبر2012-4 میزان1391خورشدی،روزآغاز گردهمایی سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل متحد بود، گردهمایی که باسخن رانی بانکی مون سرد بیر سازمان ملل وبارک اوباما رئیس جمهورامریکابحث وگفت وگوهایی امساله ی خود را آغازکرد.برخلاف معمول،امسال بیشترین بخش سخن رانی رئیس جمهورامریکاودیگررهبران کشورهای غربی درباره ی اوضاع وکشمکش هایی جاریی جهان اسلام متمرکزشده بود.علت هم روشن است وآن اینکه ساخت ونشرفیلم"بی گناهی مسلمانان"درامریکا که درآن به پیامبراسلام توهین صورت گرفته وسبب تظاهرات خونین وبالاگرفتن احساسات ضدامریکایی درکشورهایی اسلامی شده وبه نگرانی کاخ سفید وسایرپایتخت هایی اروپایی دامن زده بود.ازاین رو،بارک اوبامادرسخن رانی خودازکشته شدن دیپلمات های کشورخودیادآوری وآن راسرزنش کرده ازحکومت بشاراسد بشدت انتقادوکارآن راپایان یافته خواند.مسئله ی درآن روسیه،چین وایران نظرمخالف امریکاوغرب رابازتاب داده اند.درسخن رانی خود،اوباماکوشید خود راهمراه بهارعربی جابزند وازتحول مثبت دریمن نیزیاد کرد.اماازدرامه ی عربستان دربحرین که کشورش ازکنارآن سرسری گذشته بود یادآوری نکرد.ازبرنامه ی اتومی ایران یادآوری وتاکید ورزید که زمان برای راه حل دیپملماتیک آن نامحدود نیست.کمرنگی سخنان اوبامابرای عرب ها این است که درآن ازسرنوشت دولت فلسطین که درخواست آن درسرمیزسردبیرسازمان ملل قراردارد،ومحمد مرسی رئیس جمهورمصردرسخن رانی خود ازآن قویاًحمایت نمود،یادی نشد.نخست وزیرانگلیس ازبهارعربی حمایت وازدستاورد کشورخود درلیبی حمایت کرد،ورئیس جمهورفرانسه هم سخنان مشابهی ایراد کرد که درهیچ کدام مسئله ی اصلی عرب هایعنی سرنوشت فلسطینی هابازتابی نداشت.اگرسخنان رهبران غربی رادرباره ی جهان اسلام جمع بندی نمائیم،تنهادرآن هافرارازواکنشِ ساخت ونمایش فیلم"بی گناهی مسلمان ها"که غوغاآفریده بود،برجسته می نمود تاپیداکردن راه حل ها درجهت پایان دادن به بحران فلسطین ، توهین به اسلام زیرنام آزادیی بیان،کمک به پایان بحران افغانستان،بی ثباتی درصومالی و....
دراین باره که شرایط کنونی جهان اسلام سبب توجه جدیی امریکاومتحدان غربی اش شده وسبب گردیده که گویند گان وشنوند گان دربیرون ودرون تالارمجمع عمومی سازمان ملل متحد شاهد سخن رانی های داغی باشند،توجه به چهار پرسمان زیربه گونه ی عامل هایی تعیین کننده ضروری می باشد:نخست،سیاست هایی امریکا دررابطه باجهان اسلام،بویژه خاورمیانه که محورآن سرنوشت فلسطینی هاوحمایت غرب ازاسرائیل می باشد.دوم،ساخت وپخش فیلم"بی گناهی مسلمان ها"درامریکاکه باعث غوغاوخشونت درجهان اسلام شد.سوم،استبداد حاکم برکشورهای اسلامی که به کمک امریکاتمام زمینه های تفکر، اندیشیدن وبیان آزاد را ازمسلمان هاسلب کرده است.چهارم،برآمدن بنیادگرایی اسلامی که عامل عمده ی فربه شدن آن استبداد نامبرده می باشد.وهمین بنیادگرایی بود که هم واکنش هایی صلحجویانه ی مسلمان ها دررابطه بافیلم نامبرده رابه خشونت کشاند وهم کوشید ازاحساست ضدغربی زاده ی آن بهره برداری سیاسی نماید.
دررابطه با اصل نخست،دوپرسمان زیرقابل توجه می باشد:نخست،سیاست امریکادردفاع ازاسرائیل که حتامنافع آن کشوررادرمنطقه تهدید می کند.دوم،ساخت فیلم"بی گناهی مسلمان ها"توسط بنیادگرایان مسیحی- یهودی ونشرآن درروزیازدهم سیپتامبر،پرسمانیکه باعث تظاهرات خونین ضدامریکایی درکشورهای اسلامی گردید.ازآنجاکه سیاست اسرائیل نوازی وفلسطین گریزیی امریکاحتابه قیمت قربانی کردن منافع آن کشوردرمنطقه، یکی ازپرسمان هایی دنباله دارمی باشد وبتاریخ سده ی بیستم خاورمیانه برمی گردد؛ تاریخی که هرروزمی تواند اثرسیاه وزیانبارخود رابرجغرافیای منطقه مرتب نماید،ازسخن گفتن درباره ی آن خود داری می نمایم.امابحث درباره ی سه اصل دیگر، بویژه فیلم نامبرده وتاثیرمنفی ای آن برروابط غرب واسلام بویژه امریکاومسلمان هاوواکنش های غیرعقلانی وغیراخلاقی بنیاد گرایان مسلمان که نه با اخلاق اسلامی سازگارمی باشد ونه بامنافع مسلمان ها،پی گرفته می شود.
برای نویسنده،ساخت وپخش فیلم"بی گناهی مسلمان ها" ازدونگاه شایان توجه می باشد:نخست،جای ساخت وزمان پخش آن.دوم،واکنش بی منطقانه وغیراسلامی بنیاد گرایان مسلمان.دررابطه با اصل نخست،روشن است که بنیاد گرایان مسیحی- یهودی به این باورمی باشند که حضرت مسیح علیه السلام دوباره برمی گردد وجهان رابزیرسلطه ی آن هاقرارمیدهد.ازنظراین گرایش مذهبی،جای برگشت مسیح هم فلسطین می باشد.ازاین رو، باید مبارزه نمایند تایهودی هاجغرافیایی اسرائیل را ازمدیترانه تافرات درخاک عراق وسعت بخشند تاکمکی به برنامه ی بازگشت اوکرده باشند.طرفه اینکه، احمدی نژادرئیس جمهورایران درسخن رانی خودازغیرعادلانه بودن نظم جهانی نام برد،اماراه بیرون رفت رادربازگشت مسیح وامام زمان جویاشد که بذات خود تایید موضع بنیاد گرایان مسیحی- یهودی می باشد.البته بادوهدف متناقض، به این معناکه درمسیحیت،بازگشت مسیح به معنای حکومت بنیاد گرایان مسیحی درجهان، ودرشیعه ی امام زمانی ای ولی فقیه واحمدی نژاد بازگشت امام زمان، پیروزیی عدل برظلم یا پیروزیی اسلام ناب براسلام انحرافی بویژه وهابی می باشد نه پیروزیی اسلام برفیلم سازان مسیحی- یهودی.
جالب این است که، احمدی نژاد وولی فقیه اش ازاین سخن عبدالکریم سروش سرسری گذشته اند که گفته است:"اگرخرافات ازشیعه زدوده شود،چیزی باقی نمی ماند؛برخلاف،اگرخرافات ازسنی زدوده شود،اسلام ناب بدست می آید"!اگرازبحث مذهبی- مسیحی- امام زمانی ای بازگشت مسیح وامام زمان که موقتاًبگذریم،وبازسری به جهان سیاست وجنگ طلبی اسرائیل درمنطقه بزنیم،پیشتروبیشترازهمه، برای عرب هاوایرانی هاروشن است که مدت ها است که دولت دست راستی اسرائیل به بهانه ی نابود سازیی برنامه اتومی ایران طبل جنگ رامی نوازد ومنتظراست که بارک اوباما رئیس جمهورامریکا چراغ سبزبه شعله ورساختن چنان جنگی نشان بدهد.اما، اوباما تاکنون تمایلی به چنان ماجراجویی نشان نداده است.پرسمانیکه نخست وزیراسرائیل ولابی/نهاد قدرتمند یهودی- امریکایی را ازاوباماعصبانی ساخته است.
ازسوی دیگر،انتخابات ریاست جمهوری درامریکادرشش هفته ی دیگربرگزارمی شود؛ انتخاباتی که درآن لابی قد رتمند یهود می کوشد بارک اوباما ناکام ومیت رامنی رقیب اوازمحافظه کاران مسیحی برنده شود.چراکه دولت اسرائیل ازدوپد یده ی زیربسیارسود می برد:نخست،ازحضوریک محافظه کاری مانند جورج بوش درکاخ سفید.دوم،ازحضورزمام داران خود کامه ومستبدِ مسلط برجهان اسلام، بویژه کشورهای عربی.ازاین رو،این کشورازهمان آغازبابهارعربی که چندمستبد عرب را روانه ی تاریخ وتخت وبخت دیگرمستبدان رابه لرزه درآورد،دشواری داشته است!واینکه محمد مرسی نخستین رئیس جمهورمنتخب مصروزاده ی بهارعربی درسخن رانی ای روزچهارشنبه26سیپتامبر-5میزان خود درمجمع عمومی بدون اینکه نامی ازاسرائیل وقرارداد کمپ دیوید میان قاهره وتل اویو ببرد،ازحقوق فلسطینی هاوایجاد کشورفلسطین دفاع وخواستارحمایت جامعه ی جهانی ازآن وپایان دادن به شهرک سازی توسط اسرائیل درسرزمین فلسطینی ها شد،برخوش رقصی ای اسرائیل باحکومت هایی مستبدعرب ونگرانی ای آن ازبهارعربی مهرتایید می گذارد.
باتوجه به آنچه گفته آمد، بنیاد گرایان مسیحی- یهودی بادرخد مت گرفتن نقوله باسیلی نقوله یانکولاباسیلی نکولا،یک عرب قبطی- مسیحی ای مصری، فیلم"بی گناهی مسلمانان"راساختند،فیلمی که بیشترانگیزه ی سیاسی دارد تاهنری.واین که براساس گزارش رسانه ها،روزپنجشنبه 27سیپتامبر-6میزان،باسیلی سازنده ی فیلم به جرم جعل کاریی بانکی درلاس انجلیس دستگیروروانه ی زندان شد، وماجرای جعل کاریی اوهم این طوربه رسانه داده شد که نامبرده درسال2010به جرم تقلبی بانکی بدوسال زندان محکوم شده بود وباسپری کردن یکسال درزندان با این تعهد رهاشده بود که دیگربه تقلب دست نزند وبانام مستعاربهره برداری ازانترنت نکند.طوریکه دیده شد،درفیلم نامبرده بانام مستعارِبسام بازی کرده است که خلاف عهدنامه اش می باشد وسبب دست گیری ودوباره داد گاهی شدنش شده است.به سخن دیگر، دادگاهی شدن اونه بخاطرفیلم،بلکه بخاطرجعل کاری صورت گرفته است.پس فیلمی که توسط چنان جعل کاری ساخته وپرداخته شود،چه ارزشی هنری غیرازارزش سیاسی می تواند داشته باشد.ارزشی که موردتوجه بنیاد گرایان مسیحی- یهودی می باشد.زمانی می توان به سیاسی بودن هرچه بیشترفیلم پی برد که به واکنش یک خانم همکاردرآن دقت کرده شود.بطورنمونه،...به گزارش آسوشیتدپریس،سیندی لی گارسیاکه روزچهارشنبه19سیپتامبر-29شهریور- میزان(1391)،شکایت نامه ی خودراتحویل مقامات امریکادرلس انجلیس داد،ادعاکرد که ناکولاباسیلی ناکولامردی که عامل اصلی فیلم ضداسلامی"بی گناهی مسلمانان"است اورافریب داده است.اوگفت:ازمحتوای این فیلم ضداسلامی بی خبربوده ودرفیلمنامه ای که اودریافت کرده بود،هیچ اشاره ی به پیامبراسلام ومحتوای جنسی ومذهبی فیلم نشده بود.براساس این گزارش،اوگمان می کرده است که درفیلمی درباره ی مصرباستان ایفای نقش می کندوجنگ جویان صحرانام دارد.سیند لی گارسیاهمچنین مدعی شد،دیالوگ های فیلم که حاوی پیامی ضداسلامی است،بعدها،پس ازانجام مراحل فیلم برداری به آن اضافه شده اند،واین تصویریکه درآن ازپیامبراسلام ارائه می شود،دروغین است.اوگفت:این فیلم شرم آوروسزاوارسرزنش است.(1) .اکنون که ازمحتوای فیلم وماهیت سیاسی آن آگاه شدیم،به دوموضوعِ مربوط به آن اشاره کرده می شود که جایی ساخت فیلم وزمان پخش آن ، یعنی امریکا و سالگرد یازدهم سیپتامبرونزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری درآن کشورمی باشد.به سخن دیگر، فیلمسازان، بویژه دست هایی پشت سرآن ها بخوبی میدانستند که پخش ونشرفیلمشان احساسات ضدامریکایی را درمیان مسلمان هاتشدید می کند وبه برخوردهاوتظاهرات خونین منجرمی شود.
ازهمه مهمتراین که،اوج گرفتن احساسات ضدامریکایی درجهان اسلام که نمادآن کشته شدن سفیروسه دیپلمات آن کشور درروزیازدهم سیپتامبردربنغازی درشرق لیبیا می باشد،وگسترش شعارهاونفرت هایی ضدامریکایی که آتش بیارآن بنیاد گرایان مسیحی- یهودی وعمله ی ارزان قیمت آن بنیاد گرایان مسلمان می باشند،به نومحافظه کاران غربی بویژه امریکایی- یهودی موقع میدهد که بارک اوبامارابه ناتوانی متهم وموضع رقیبش میت رامنی را درانتخابات ریاست جمهوری که پس ازشش هفته برگزارمی شود، تقویت نمایند.ازاینکه اوباما درروزهای پسین،خط قرمیزنیتانیاهونخست وزیربنیاد گرا- صهیونیست اسرائیل را درباره ی ایران، نه پذیرفته است، روشن است که لابی قدرتمند یهود درامریکا موقع راسود مند یافته است تا ازاحساسات ضدامریکایی درجهان اسلام بخاطرفیلم"بی گناهی مسلمانان"که تندروان مسیحی- یهودی عامل اصلی وبنیاد گرایان مسلمان عمله ی کم مزد وبی مزد آن می باشند،بهره برداری وموضع اوبامارادرمقایسه باموضع رقیبش میت رامنی ناتوان نماید.
دراین بازیی ناپاک سیاسی که بخاطرحکومت هایی استبدادی، فاسد،ضد مردمی ودرمانده ی حاکم، جهان اسلام میدان کشمکش انتخاب شده است، دوپرسمان زیربسیاردارای اهمیت می باشد:نخست، حکومت وشیوه ی استبدادیی فرمان روابرمسلمان ها.دوم،بنیاد گرایان مسلمان که عامل اصلی سربرآوردن وفربه شدن آن ها استبداد نامبرده می باشد.ازبنیادگرایان مسلمان به حیث پدیده ی زاده ی استبداد، بدین منظورنام برده شد که آن هامانندِ مستبدان پرورش دهنده شان اندیشه ی مخالف رابرنمی تابند وهمچنان درگفتاروکردار خویش بیشترازاحساسات وکمترازعقل وخرد کارمی گیرند.ازاین رو،خشونت های روبه افزایش جاری درجهان اسلام زاده ی استبداد وفرزند دلبند آن، یعنی بنیاد گرایی مذهبی وتروریسم می باشد.تروریسمی که آبشخورآن بنیاد گرایی مسیحی- یهودی می باشد.به سخن دیگر،تند روان مسیحی- یهودی عمل می کنند، به گونه ی که درساختن فیلم"بی گناهی مسلمانان"کرده اند، وبنیاد گرایان مسلمان واکنش نشان میدهند،واکنشی که صد درصد به سود کنشگران وزیان مسلمان هامی باشد.ازاین رو،محمدمرسی رئیس جمهورمصردرسخن رانی ای خود درمجمع عمومی سازمان ملل واکنش غیرعقلانی بنیاد گرایان مسلمان رابخاطر فیلم توهین آمیزنامبرده که درآن به سفارت هایی امریکا درلیبی، یمن ومصرنیزهجوم صورت گرفت وچهاردیپلمات امریکایی و51نفرمسلمان درکشورهای مسلمان کشته شده اند،قویاًسرزنش کرد.اینکه واکنش یک سیاست مدارنوگراواصلاح طلب مسلمان می باشد.خالی ازفایده نخواهداگرازواکنش بارزترین عالم مذهبی- حوزه ی ایران که نه بنیاد گرامی باشد ونه اصلاح طلب، یادآوری کرده شود.آیت اله وحیدخراسانی ازعالمان برجسته ی شیعه بخاطرفیلم"بی گناهی مسلمانان"پاپ رهبرکلیسای کاتولیک رابخاطرسکوتش نسبت به فیلم توهین آمیزبه پیامبراسلام این گونه سرزنش کرده است:"ای پاپ درمانده به تومی گویم که چراسکوت پیشه کرده ی.اگرقرآن نمی بود،حضرت مسیح حرامزاده بود"!
دراین باره که، چرابنیاد گرایان مسلمان به واکنش هایی سود بخش به کنشگران مسیحی- یهودی دست می زنند؟ریشه پرسمان باید دراستبداد دوام دارحاکم برمسلمان هاجستجوکرده شود.به سخن دیگر،استبداد فرمان روا برمسلمان ها به کمک دولت های غربی بویژه امریکا فضای فکری- فرهنگی واندیشه ورزی را درجهان اسلام بسته است.روشن است.درجامعه ی که فضای فکری بسته شود،گردش اندیشه وفرهنگ نودرآن ناممکن می شود.زمانیکه گردش اندیشه ونقد وتبادل افکاربسته شد، زمینه به فربه شدن تنگ نظری وتند رویی خشن مذهبی- قبیلگی مساعد می شود.تند رویی که نمی تواند دین خود وتقاضاهاونیازمندی هایی جهان نورا بدرستی درک نماید.وضعیتی که درکشورهای مسلمان به گونه ی فربه شدن بنیاد گرایی ولاغرشدن نواندیشی ای دینی وسکولارخودرابه نمایش می گذارد.
بطورنمونه، درروزهایی نخست ماه جون- هفته ی دوم ماه جوزای سال جاری درمکه بودم.ازروی تصادف، دریک مهمانی افغان ها که درآن شماری ازجوانان عرب نیزحضورداشتند،دعوت شدم.درجریان صرف نان شب،درسرسفره،شماری ازجوانان عرب هم نان می خوردند وهم سخن می گفتند.من که به عربی تا اندازه ی آشنای دارم، متوجه شدم که آن ها درجریان گفت وگوی خود ازدکتریوسف قرضاوی به حیث لیبرال یادآوری می کردند.لیبرال معرفی شدن قرضاوی توسط آن ها مرامتوجه ساخت که شناخت آن هاتاچه اندازه ازلیبرالیسم خنده آورمی باشد.دلیل اینکه جوانان عرب قرضاوی رالیبرال میدانند، بدوموضوع زیربرمی گردد:نخست،نظام آموزشی- فرهنگی قرون وسطایی عربستان.دوم،برداشت قرضاوی ازخصلت دولت.محمدعبده اندیشمند نوگراومصلح مصری درپسین سال هایی سده ی نزدهم وآغازسده ی بیستم گفته بود که:"دولت خصلت مدنی دارد تاشرعی،اماشریعت نقش ارشادی درآن دارد."قرضاوی ودیگراندیشمندان اخوان ازجمله محمد مرسی رئیس جمهورکنونی مصربه گفته ی عبده بازگشت کرده اند.
دراین ارتباط که چراجوانان عرب به چنان پس ماندگی فرهنگی- فکری گرفتارشده اند که ساده ترین واژه هاومفاهیم غربی ازجمله لیبرالیسم رابدرستی درک کرده نمی توانند وهراندیشمندی رابه ناحق لیبرال می نامند، به گونه ی علت ، اشاره بدوپرسمان زیرضروری به نظرمی رسد:نخست،استبداد خفقان آورحاکم وفرزند حرامزاده ی آن یعنی بنیادگرایی.دوم،بسته شدن محیط فرهنگی وفکری به بهانه ی مبارزه باتهاجم فرهنگ غربی توسط حکومت های مستبد وبنیاد گرایان خشن وخردستیز.دررابطه با اصل نخست،واضح است که لیبرالیسم یکی ازمبانی دموکراسی ومحدود کننده ی قدرت حکومت می باشد.زمانیکه حکومت محدودشد،دولت- ملت دموکراتیک شکل می گیرد وملت باتفاله کردن استبداد واردعصرمدرن می شود.پرسمانیکه مسلمان هابه آن نیازمبرم دارند.دررابطه با اصل دوم یابسته کردن محیط فکری- فرهنگی توسط استبداد وبنیاد گرایی درجهان اسلام، مهاتماگاندی بسیارخوب سخن می گوید:"نگذارخانه ام ازچهارطرف بادیوارهامحصورشود.بگذارتمام پنجره هابازباشند.بگذارتمام بادهاوفرهنگ هادرون خانه بوِزند،امانگذاراین بادها مرا ازپای درآورند."
باتوجه به گفته ی گاندی،به صراحت می توان گفت که حکومت های مستبدِ حاکم برمسلمان درهای خانه رابروی بادهاوفرهنگ های خوب بسته وبروی بادهاوفرهنگ های بد گشوده اند.بطورنمونه،درکشورهای اسلامی بویژه کشورهایی عربی ای نفت دار،فرهنگ مصرفی- مادیی غربی باتمام خوش گذرانی وبی بندوباری وعیش ونوش آن تشویق می شود،اما ازدموکراسی، لیبرالیسم،حقوق بشر،آزادی بیان ورسانه هاوانتقاد ازخود سریی حکومت هامانع به عمل آورده می شود.واضح است.درجامعه های که حق بیان وانتخاب ازمردم سلب شود، زمانیکه رخ داد هایی ناخوشایند مانندِ فیلم"بی گناهی مسلمان ها"به میدان می آید، مسلمان هاکه تجربه ی بهره برداریی درست ازآزادی راندارند، بزودی به خشونت دست می زنندوسسب تلفات جانی ومالی برای خود می شوند، پرسمانیکه دریک ماه پسین درجهان اسلام دیده شد، وپس ماند گی مادی- فرهنگی مسلمان هارابیشترازپیش برملاساخت.
پانویس:
1- شکایت بازی گرفیلم"بی گناهی مسلمانان"ازسازند گان آن روزپنجشنبه1391/30/6/
Radiozamaneh.com/news/world/2012/09/20/19780


Monday 24 September 2012

یک وزیرپشتون ملتی ای حکومت مرکزیی پاکستان هم مفتی شد


ابراهیم ورسجی
3-7-1391
درجهان سکولار/این جهانی اندیش، قراربراین نیست که سیاست وحکومت درامورمذهب ومذهب درامورحکومت دست اندازی نماید.ازآنجاکه درکشورهای مسلمان،مذهبی هاتاریک اندیش، تندرووابزاردست سیاست مداران، وسیاست مداران هم منافق ودورویه می باشند، معمول شده است که هرچیزخلاف آرمان وقاعده به امرِروزمره مبدل شود؛ به گونه ی که درپاکستان معمول می باشد.
درسویی دیگرمرز، یعنی جهان سکولارغربی که برخلاف معیارهایی عصرسکولار- لائیک، مذهب باشتاب درحال تشریف آوری به عرصه ی سیاسی می باشد،مرزمیان آزادیی بیان واحترام به باورهایی مذهبی ای دیگران بویژه مسلمان هارنگ می بازد.ازهمه مهمتراینکه، درجهان مادی- سکولارغربی، بخاطربهره برداریی نادرست ازآزادی، این اصل به یک مُد بدل شده است که هرنشریه یامجله ی غربی زمانیکه به ورشکست روبرومی شود یا ازگمنامی دررنج می باشد،برایی شهرت طلبی می کوشد که به مقد سات مسلمان هاتوهین نماید.ماجراجویی که یک مجله ی دنمارکی باچاپ کاریکاتوررهبراسلام درسال2005کرد وبه شهرت رسید.پرسمانیکه برخی سیاست مدارانِ سکولاروبنیاد گرایان مسیحی- یهودی- صهیونیست غربی که د کان شان ازبازارپررونق اسلام هراسی می درخشد، به آن بی رغبت نیستند.
بدبختانه، درجهان اسلام که مسلمان هابخاطرسنت دیرینه ی استبدادی هنرابرازنظرواحساسات به گونه ی مسالمت جویانه رادارانمی باشند،بی درنگ تلاش های سیاه کارانه وسود جویانه ی نشریات اماتوروسیاست زده ی غربی که فیلم"بی گناهی مسلمانان"وپیشترازآن چاپ"کاریکاتورهای"پیامبرخدا"درناروی ازآن جمله می باشند؛باعث تحریک احساسات آن هاشده درفضای عقل گریزوهیجانی واکنش های نشان میدهند که بجای فایده رسانی به اسلام ومسلمان هاصد درصد به زیان آن ها تمام می شود.
دراین بازیی مکارانه، بیشترازبهره برداریی نادرست نشرات اماتورغربی وسیاست کاران پشت سرآن ها،بازیی مکارانه ومنافقانه ی سیاست مداران مسلمان خنده آورومسخره می نماید.بطورنمونه،دراوج تظاهرات غیرهوشمندانه ی مسلمان هابخاطر واکنش دربرابرساخت ونشرفیلم"بی گناهی مسلمانان"درامریکاونشرآن توسط یک مجله ی فرانسوی،روزپنجشنبه20سیپتامبر-30سنبله1391خورشدی،کابینه ی حکومت وفاقی ای پاکستان روزبعدی یاجمعه راروزتعطیلی برایی"ابرازعشق به رسول الله"اعلام کرد.بدون سنجش گریی اینکه تند روان مذهبی ای بی هنرازبهره برداریی درست ازچنان تعطیلی ای چه تباه کاری وویرانگری هایی رابه مردم کوچه وبازاریابه دارایی هایی ملی- دولتی وارد می کنند!
بهرصورت، اینکه چنان تعطیلی ای راحکومت فاسدودرمانده ی حزب مردم به اراده ی خوداعلام کرده است یاشبکه ی اطلاعاتی ارتش(آی اِس آی)برایی سربازگیریی تروریستان درجهت فربه کردن تروریسم درافغانستان برآن بارکرده است،پرسمانی می باشد ازهرنگاه شایان دقت ونگرانی.پس ازآن که حکومت وفاقی پاکستان روزجمعه را تعطیل اعلام کرد، تند روان مذهبی درراستایی تامین منافع شبکه های تند رومذهبی- غربی دست به تظاهرات خونین درپاکستان زدند؛تظاهراتی که درآن 29نفرکشته و110نفرزخم برداشتند، وزیان هایی بی شماری مادی و مالی ای زاده ی آن چنان گسترده بود که پس ازظهرروزجمعه،سیدقائم علی شاه سروزیرولایت سند وعضوحزب مردم طی بیانیه ی رسمی گفت:"این ابرازعشق به رسول الله بود یا بارکردن تباه کاری وبربادیی جانی ومالی گسترده برمردم"!
طرفه اینکه، ازیک طرف، سروزیرولایت سند ازتباه کاریی تظاهرکنند گان سخن گفت؛وازطرف دیگر،غلام احمد بلوریکی ازرهبران حزب پشتون ملت ووزیرقطاردرکابینه ی وفاقی پاکستان برخلاف ایدئولوژی وشیوه ی رفتاری- حزبی خود یک صد هزاردلارخون بهاء برایی کشتن فیلم سازِ فیلم"بی گناهی مسلمانان"که درآن پیامبرخدا توهین شده است، تعیین کرد.موضع هایی متناقض سروزیرولایت سند ووزیرقطاردرولایت سند وحکومت مرکزیی پاکستان نشان میدهند که سیاست کاران پاکستانی تاچه اندازه دربرابرشبکه هایی پنهانی تروریست پروردرجهت بی ثبات سازیی پاکستان وافغانستان درمانده شده اند یادو رویی ومنافقت خود رابرملاکرده اند.
برای نویسنده، موضع منافقانه ی سیاست کاران پاکستانی دررابطه بادامن زدن به تحریکات عصبانی توسط تند روان بی منطق وکوردل یا مواد خام برایی تروریسم، ازدونگاه دارایی اهمیت می باشد:نخست اینکه،سیاست های دوران جنگ سرد وپس ازآن وضعیت سیاسی- اجتماعی ای افغانستان رابه گونه ی رقم زده است که هرعطسه ی سیاسی درپاکستان می تواند سیاست گران افغان راریزش وسردرگم نماید.دوم اینکه، موضع تند روانه ونوکرمنشانه ی غلام خان بلوریکی ازرهبران نشنل عوامی- پارتی/پشتون ملتی ای پاکستان که چیزی جزرقصیدن بسازحلقه هایی تروریست پرورپاکستانی نمی باشد،پرده ازچهره ی حماقت سیاست کاران افغان بویژه پشتون ملتی هایی آن هابرمی دارد،سیاست های که بهائی آن رامردم افغانستان بطورعام ومردم پشتونِ دوطرف خط دیورند بطورخاص تاکنون می پردازند.
واقعیت این است که پشتون ملتی هایی پاکستانی قیمت خوش رقصی ای هم فکران افغانِ خود راکه دراداره ی ناکارآمد کابل مصروف دامن زدن به تفرقه هایی قومی- زبانی- مذهبی- سمتی می باشند، وپیشینیانشان بیشترازنیم قرن، هم ازجیب مردم افغانستان برایی آن هاپول پرداختند وهم کانال پرداخت پول ازهندوروسیه برای آن هاشد ند، درجهت خوش خد متی به پاکستان می پردازند.جالب این است که شماربیشترِ پشتون ملتی هایی پاکستانی ای مهمان حکومت هایی کابل ازدیروزتاامروزنوکرشبکه ی جاسوسی ای پاکستان بودند ومی باشند، وتنهاکاریکه می کردند این بود که مناسبات هردوکشوررادرجهت بهره برداریی مالی بهم بزنند.این استدلال پشتون ملتی هایی پاکستان برای همه افغان هایی آگاه شناخته شده می باشد که درکابل باید همیشه حکومت های مخالف پاکستان سرکارباشد تا اسلام آبا د به آن هاتوجه نماید!اگرپشتون ملتی هایی افغانستان درزمینه ترد یدی داشته باشند، تنها باید فاش شدنِ ماجرایی نوکریی اجمل ختک مهمان درازمد ت کابل به پاکستان، برایی بازشدن چشم شان بسنده کند.
ازهمه مهمتراینکه، باراه اندازیی سیاست آشتی ملی توسط داکترنجیب الله اخیرین رئیس جمهوروابسته به شوروی درافغانستان، دامن زدن به پرسمان نزاعی باپاکستان وبرگزاریی روزملی پشتونستان درکابل کمرنگ شده بود؛ وازفروپاشی حکومت کمونیستی تاکنون که پاکستان دربهایی پشتونستان خواهی ای پشتون ملتی هایی افغان بازارصادرات تروریستی خودرا به افغانستان درجهت کمایی کردن عمق استراتژیک حتادربهائی بهم زدن روابط دوستانه با امریکا گرم ترکرده است، سخنی داغی دررابطه باروزنامبرده درکابل درمیان نبود.برخلاف، امسال درروز9سنبله، روزپشتونستان، حکومت درمانده ی کابل که درآن بازارپشتون ملتی هایی اغلب مزدورِ پاکستان گرم ترمی باشد،گردهمایی"پشتون هاوبلوچ ها"درکابل برگزارکرد.برگزاریی روزپشتونستان درکابل نشان داد که پشتون ملتی هایی افغان بدون داشتن توان دفاعی ازحاکمیت ملی افغانستان، بازیی سیاسی می کنند.پرسمانیکه درجهت مخالف، موضع حمایتی ای غلام احمد خان بلوریکی ازپشتون ملتی هایی پاکستان را درمبدل شدن به مفتی وگرایش به سویی تند روان وتروریستان مذهبی نما که کارشان ازهرنگاه مورد پسند ارتش پاکستان می باشد، بازتاب میدهد.فتواوتعیین خون بهاء برایی فیلم سازان امریکایی توسط غلام احمد بلور،وتباه کاریی تظاهرکنند گانِ بنیاد گرا درروزجمعه درپاکستان نشان داد که هم قوم گرایی سکولارنمایی پشتون ملتی ها ، وهم دین گرایی بریده ازایمان، خدا واخلاقِ بنیاد گرایانِ پاکستان، جزخوش خد متی به اسلام هراسی در غرب وفربه ترکردن تند روی وتروریسم مذهبی- قبیلگی دردوطرف مرزهایی مشترک افغانستان وپاکستان، چیزی دیگری راتداعی کرده نمی تواند.

Friday 21 September 2012

تیره شدن مرزمیان آزادیی بیان واحترام به باورهای دینی درغرب، وواکنش نادرست مسلمان ها


ابراهیم ورسجی
1-7-1391
تمدن وفرهنگ مغرب زمین درحالیکه ازیک طرف برآزادیی اندیشه، بیان واحترام به باورهایی گونه گون دینی پامی فشارد؛ ازطرف دیگر،اجازه میدهد که به بهانه ی آزادیی بیان هرکس طورد لخواهش به باورهای دینی دیگران بویژه مسلمان ها هجوم بیاورد.جالب ترازهمه این که، زمانیکه مسلمان ها درزمینه زبان به انتقاد واعتراض می گشایند،برخی کشورهای غربی فوراً پای تند روی وتروریسم به اصطلاح اسلامی رابه میدان کشیده به سرزنش مسلمان ها می پردازند.
دراین نمایش خنده دار،پرسمان مهم این است که تمدن غربی دراصل یا درنظر کثرت گرایی فکری- مذهبی ولائیسیته/جدایی دین ازدولت به نمونه ی فرانسوی وسکولاریسم/ جدایی دین ازدولت به نمونه ی انگلیسی راپذیرفته است، امادرعمل زمانیکه پای اسلام وخواسته هایی معقول مسلمان ها به میان می آید،زرنگانه شانه خا لی کرده ازبرآوردن تقاضاهاوتمنیات برحق آن هادرسطح جهان دوری می گزیند.
اگراین پرسمان راتنها ازنگاه کثرت گرایی درظاهرپذیرفته شده درتمدن غربی موردارزیابی قراربد هیم، بدرستی تناقض ودورنگی دردید گاه وکارکرد غربی ها روشن وآشکارمی شود.بطورنمونه، درفرهنگ کثرت گرای غربی این اصل پذیرفته شده است که انسان پیامبروشیطانش آزادانه برگزیند، یا اینکه ارزش هایی متناقض و گونه گون دریک جامعه یافرهنگ کثرت گراودیگراندیش پذیربدون دست زدن به خشونت درکنارهم آشتی جویانه زند گی نمایند.
دراین راستا، زمانیکه پرسمان اسلام ومسلمان هادرسطح جهان بویژه جهان غرب به میان می آید، بی درنگ پرسمان هایی زیرین خود نمایی می نمایند:نخست، تند رویی مذهبی وتروریسم باصطلاح اسلامی که خاستگاه استعماری- بیرونی واستبدادی- درونی دارد تا اسلامی، به میدان آورده می شود.دوم، پرسمان افزایش روزانه ی شمارمسلمان هادرغرب وجذب نه شدن آن هادرجامعه هایی غربی بزرگ ساخته می شود.سوم،ناسازگاریی اسلام ودموکراسی وحقوق بشربویژه حقوق زنان برجسته ساخته می شود.ازاین رو، پس ازیازدهم سیپتامبر2001، برخلاف فرهنگ وتمدن دیگراندیش پذیرخود، غرب ثابت نمود که تمایل دارد شیطان برمسلمان هاوپیشوای آن هابرتری پیدانماید.
طرفه اینکه،درکناربرجسته ساختن پرسمان هایی نامبرده ، هرگزبه بررسی ای عامل یاعامل هایی پیدایش وگسترش تروریسم درجهان اسلام که ریشه دراستبداد بومی ای مورد حمایت غرب درجامعه های مسلمان دارد، پرداخته نمی شود.افزون براینکه به ریشه ی پرسمان تروریسم وتند رویی مذهبی- قبیلگی پرداخته نمی شود، بدوکارزیردرجامعه های غربی ومسلمان نیزدست زده می شود:نخست، بابهره برداری ازآزادیی بیان ورسانه ها به باورهایی مذهبی مسلمان هاهجوم آورده می شود.دوم، به حمایت استبداد وخود سریی حکومت هایی جابروواپس نگهدارنده ی مسلمان ها که عامل بسته شدن فضای فکری وادامه ی بد بختی وبرآمدن تروریسم درمیان آن ها می باشد، نه تنها پرداخته می شود، بلکه به بهانه هایی اقتصادی- سیاسی- استراتژیک به حمایت ازآن پافشاری هم صورت می گیرد.
درارتباط به پرسمان نخست یابهره برداریی نادرست ازآزادیی بیان علیه مقد سات مسلمان هادرتمدن وفرهنگ غربی، موضوع برجسته این است که مرزهامیان سیاست، آزادیی بیان واحترام به باورهای دینی بویژه باورهای دینی ای مسلمان هاکورکرده می شود.بطورنمونه، درسال2005ترسیم وپخش کارتون محمدرسول الله رهبراسلام دردنمارک که درآن ازرهبرمسلمان هایک تروریست وازاسلام دین ترورزاترسیم شده بود وباعث واکنش هایی داغ وخونین ازطرف مسلمان هاگردید، درس های لازم آموخته نه شد.افزون براینکه بجایی درست آموزی بد آموزی ازآن صورت گرفت، باردیگردرسال2009، فیلم" جنگاورصحرا"تهیه وپخش شد که واکنش هایی سخت مسلمان ها رادربرداشت.
جالب این است که منابع سیاسی- مذهبی ای مغرض درغرب که ریشه دراندیشه هایی بنیاد گرایانه ی مسیحی- یهودی- صهیونیستی دارند،همزمان بافرارسیدن یازدهمین سالگرد رخ داد جانکاه یازدهم سیپتامبر2001- سنبله ی1380خورشدی که قربانی آن فاجعه ی دست ساختِ منابع غرض ورزمنطقه ی وفرامنطقه ی هم مسلمان هادرافغانستان وعراق می باشند؛ دست بکارشده باردیگرمصیبت آفرید ند.ازآنجا که رخ داد یازدهم سیپتامبر به یک منبع بهره برداریی نادرست برای بنیاد گرایان مذهبی وسیاست مداران متمایل به صهیونیسم درامریکاودیگرکشورهای غربی مبدل شده است، همه ساله بانزدیک شدن سالگرد رخ داد یاد شده، تهیه ی برنامه وفیلم آغازمی شود تامسلمان هابویژه بنیاد گرایان راعصبانی کرده به میدان بیاورند.ازاین رو، بانزدیک شدن سالگرد رخداد نامبرده، درماه جون2012- جوزای1391خورشدی،فیلم"بی گناهی مسلمان ها"که درآن به رهبراسلام بیشترازکارتون هاوفیلم های پیشین توهین صورت گرفته است،درجنوب کالیفورنیا تهیه وبه نشررسید.
دراین زمینه، پرسمان مهم نه پخش فیلم نامبرده، بلکه زمان پخش آن می باشد.یعنی فرارسیدن سالگرد رخداد یازدهم سیپتامبر2001، رخ دادی که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.اکنون که بیشترازیک دهه ازآن رخ داد جانکاه می گذرد،درمی یابیم که آن رخداد نامیمون بجایی اینکه سبب دیگرگونی سیاست شود،بهانه وعلت راه اندازیی سیاست هایی شد که سالهاپیشترزیرنام"پروژه ی قرن امریکایی تدوین وبرنامه ریزی شده بود."برنامه ی که به بهانه ی مبارزه باتروریسم ودراصل درجهت کنترول منابع انرژی ، تامین امنیت اسرائیل وسرکوب مخالفان حکومت هایی مفسد ومستبدِ حاکم برمسلمان ها، توسط نیوکان ها/نومحافظه کارانِ مسیحی- یهودی درجهان اسلام جامه ی کاری پوشانده شد.ازهمه مهمتراینکه، برنامه ی نامبرده واجرای مغرضانه وجنایت کارانه ی آن نه تنهابه نابودیی تروریسم کمک نکرد، بلکه به فربه شدن ونیرومند شدن بیشترازپیش آن کمک فراوانی کرد.
دراین راستا،درحالیکه برنامه ریزان وتهیه کنند گان فیلم"بی گناهی مسلمان ها" ازهرنگاه قابل سرزنش میباشند،ازاین واقعیت تلخ هم نباید چشم پوشید که واکنش هایی نادرست ودربسیاری مواردغیراسلامی مسلمان هاکه ریشه درذهنیت خرد واخلاق ستیزوواپس گرایانه وخشن بنیاد گرایانِ مداراگریزمسلمان دار، بیشترازفیلم سازان ودست هایی سیاسی پشت سرآن هاشایسته سرزنش می باشد.دراین شکی نیست که فیلم سازان هم ازآزادی بیان بهره برداریی نادرست کرده اند وهم به باورهاوعقایدبیشترازیک بلیون مسلمانِ جهان توهین کرده اند، توهینی که به هیچ صورت تخطی ازنارم های اخلاقی- حقوقی اسلامی- مدنی وزیان رسانی به جان ومال مردم راتوجیه کرده نمی تواند.
باتوجه به سخنان بالا، به صراحت می توان ابرازکرد که مسلمان هابویژه گرایش خشن وبنیادگرایانه ی مسلمان بانمایش واکنش هایی غیرمنطقی- اخلاقی پرده ازچهره دوکمبودیی جامعه ی مسلمان برمیدارد:نخست، نا آگاهی وپس ماند گی مسلمان ها بویژه نخبه گان آن ها درشناخت مناسبات سیاسی درشرایط پیچیده وجهانی شده ی کنونی.دوم، بنام دفاع ازشخصیت پیامبرخدا زیرپاکردن ارزش هایی محوریی دین اسلام.تاجای که به اصل نخست ارتباط می گیرد، باید چنین ابرازکرد که سیاست دردوران کنونی به گونه ی شرایط دوران گذاربه عصردیجیتال راسپری می نماید که نیازمندی ها ومقتضیات آن: نرمش، مدارا،انعطاف پذیری، شناخت درست ومنطقی ازدیگرگونی هایی پیش بینی نشده وآماد گی درجهت ترتیب وراه اندازیی استراتژی وتغییراستراتژی متناسب وهماهنگ باشرایط ویژه در روشنایی درک اوضاعِ باشتاب دیگرگون شونده ی منطقه ی وجهانی در راستای کسب منافع ملی وپذیرش معنای عصری ودرک عنصررقابت وهمکاری میان کشورها درجهانی که تنها قدرت ازمنافع ملی دفاع می کند، می باشد.البته دفاعِ بدورازتضادهاوبرخوردهای ایدئولوژیک درفضای سیاسی- فرهنگی ، درشرایطی که با اوج گیریی خیزش های عربی مفهوم نظری ونگاه سنتی نسبت به سیاست وثبات منطقه ی به گونه ی دیکتاتوریی نظامی وامنیتی رنگ باخته است، وتنها دموکراسی درپیوند باعدالت اجتماعی نوید بخش توسعه، پیشرفت وثبات پا یداردربطن مناطق بحرانی می باشد.پرسمانی که مسلمان هابه هیچ صورت نمی توانند نسبت بدرک وپیگیریی مناسب ودقیق آن بی تفاوت بمانند.
دررابطه با اصل دوم یاتوهین های بی منطقانه ی که ازطرف برخی گرایش هایی ویژه درغرب بابهره برداری ازآزادیی بیان نسبت به شخصیت رسول الله صلی الله علیه والسلم صورت می گیرد، باید به عرض رساند که قرآن یک کتاب تاریخی وپیا مبرخدا یک شخصیت تاریخی می باشد.تاریخی بودن قرآن وشخصیت پیامبرخدا به این معنا است که دربرخورد بامخالفان ازمنطق تاریخی- این جهانی بهره گرفته می شود، منطقی که اغلب باخوش سخنی ودرمواردی هم بازشت کلامی همراه می باشد.
بطورنمونه، اگربه تاریخ اسلام وسیرت رسوالله نگاهی انداخته شود، روشن می شود که دوکارزیربه وفرت صورت گرفته است: نخست اینکه، دردوره ی رسالت پیامبرچه ناسزاهایی نبود که توسط مخالفان رسالت درحق آن جناب رواداشته شد.دوم اینکه، دربرابرهمه ناسزاگویی ها، رفتاروبرخورد پیامبرومسلمانان نخستین گذ شت،مدارا، پرهیزازتوهین وپرخاشگری بوده است.دراین زمینه، نگاهی به قرآن ازهمه بیشترگواه می باشد.ازجمله، در114سوره ی قرآن، تنها ازابولهب که رفتاروگفتاربسیارزشت نسبت به پیامبرداشته است،درسوره ی آتش(س111) به گونه ی سرزنشی سخن به میان آمده است.به سخن دیگر، دربرابرهمه برخوردهایی زشت وزننده ی که توسط کافران نسبت به پیامبر، اسلام ومسلمان هاصورت گرفته است، گاهی هم موردی رانمی توان سراغ کرد که مسلمان هادست به خشونت زده وکسی راکشته یازخمی کرده ویا به ملکیت ودارایی دیگران زیانی رسانده باشند.
بدبختانه، درشرایط کنونی، مسلمان هابنام دفاع ازقرآن وعصمت پیامبر به گونه ی برخورد ورفتارمی کنند که دربسیاری موارد بجای فایده رسانی به دین ودین داران به آن هازیان می رسانند.بطورنمونه، برخوردها ورفتارها بادیگراندیشان پس ازانقلاب اسلامی ایران به گونه ی خود نمایی کردند که بجای دین واخلاق بیشترسیاست درزمینه تصمیم می گرفت.درواقع، این آغاز کا رتند روی وبنیاد گرایی اسلامی درتخت وبخت قد رت سیاسی بود که کارنامه ی سیاه غیراخلاقی خود رابه نمایش گذاشت. ازپیروزیی انقلاب اسلامی مصادره شده توسط روضه خوان هادرسال1979-1357تاکنون، بنیاد گرایان مسلمان درایران، پاکستان وافغانستان و...مرتکب جنایت هایی شده اند که تنها کارنامه ی آن هادرجهان سیاست باکارنامه ی پل پُت رهبرخِمرهایی سرخ درکمبود یا1975-1978که ازهشت ملیون نفوس آن کشوردوملیون آن راکشتند،قابل مقایسه می باشد.
ازانقلاب ایران به این منظورنام گرفته شد که پس ازآن دورخداد صورت گرفت که بامفهوم این نوشته همخوان می باشد:نخست،بنیادگرایان مسلمان به قدرت رسیدند.دوم، بدعت صادرکردن فتوای کشتن شهروندان دیگرکشورهابافتواعلیه سلمان رشدی پایه گذاری شد. اززمان فتوای خمینی درسال1367خورشدی علیه سلمان رشدی بخاطرکتاب "آیه های شیطانی"تاکنون، بنیادگرایانِ خشن وبی منطق به نام دفاع ازدین وپیامبرخدا کارهای کردند که به هیچ صورت سازگاری بادستورات دینی وکارنامه رسول الله ندارد.
دراین زمینه، نخست به قرآن استنادوآنگاه به کارنامه ی تند روان مذهبی خلاف آن پرداخته می شود.درقرآن، بدوپرسمان زیربسیارتاکید شده است:نخست،هیج کس مسئول پاسخ گویی به کاردیگران نیست(قرآن).دوم، دوگناه زیرراخداهرگزنمی بخشد:کشتن یک انسان وخوردن مال دیگران به ناحق(قرآن).برخلاف آنچه گفته شد، درهمه تظاهراتیکه ازفتواعلیه سلمان رشدی تاکنون درجهان اسلام صورت گرفته است، شماربسیاری ازمرد مان بی گناه کشته شده وبه دارایی هایی عامه ودولتی زیان های بزرگی رسانده شده است که ازدید گان دین واخلاق دینی قابل سرزنش می باشد.
بطورنمونه، درسال2010تیری جونزیک کشیش/ملای مسیحی- امریکایی قرآن راسوختاند.دربرابریک قرآن سوخته، عربستان یک ملیون قرآن چاپ کرد! ودرواکنش به قرآن سوزیی کشیش نامبرده، مطابق این سخن نغزفارسی که"گنه کرد دربلخ آهنگری/به شوشترزدند گردن مسگری"، تندروان مذهبی ای تحریک شده توسط پاکستان باهجوم بدفترسازمان ملل درشهرمزاردرشمال افغانستان14 نفرراکشتند وبه دارای های مردم ودولت زیان های فراوانی وارد کردند. به سخن دیگر، تیری جونزسوزاننده ی قرآن تاکنون زنده است وبی گناهانی چند دربدل عمل زشت اوشهید شدند؛ کارنامه ی زشتی که ازهرنگاه بویژه قرآن وسنت رسول الله به شدت شایان سرزنش می باشد.واین که ازکارتون کشی یک دست راستی هلندی درسال2005تاکنون، مسلمان هاونامسلمان ها چقد ر زیان هایی جانی ومالی متحمل شده اند، قصه ی پارینه ودنباله دارمی باشد.
اکنون که داستان فیلم"بی گناهی مسلمانان"که توسط یک مسیحی قبطی مصری مهاجرباکمک منابع مشکوکی درجنوب کالیفورنیا در امریکا تهیه شده ودرروزیازدهم سیپتامبربخشی ازآن بازتاب داده شده است، داغ می باشد، ویک با ردیگرمسلمان هایی بنیادگراپابه میدان گذاشته غوغا می کنند.غوغایی که درجریان آن تاکنون بیشتراز30نفرکشته وزیان های بزرگ مالی به مردم تحمیل شده است.درافغانستانِ بد بخت که بیشترازسه دهه است که تخته ی خیزبنیاد گرایان وتروریستان مذهبی- قبیلگی می باشد، وضعیت ازهمه جا بد ترمی نماید.بد ترازاین نگاه که پیشتر، تروریستان کوردلِ مرد کارنا مه ی تروریستی خود رابه نمایش می گذا شتند، اما این بارازقبیله ی مظلوم ترین بخش جامعه ، یعنی زنان، تروریست به بازارپُررونق تروریسم پیش کش کرده شد.
بطورنمونه، روزسه شنبه28سنبله1391-18سیپتامبر2012یک زن تازه تروریست شده ی افغان بامنفجرساختن خود دریک خود رومسافربری درنزدیک میدان هوایی کابل،13نفرراکشت که شماری ازآن هاخارجی بودند البته نه خارجی هایی که سیاست هایی آمران شان موردانتقادمرکزفرماندهی تروریستان کورمی باشد.ازهمه جالب تراین که، این بار، درعربستان وایران، دومرکزصدوراسلام وانقلاب اسلامی تظاهراتی بخاطرپخش فیلم"بی گناهی مسلمان ها"که درآن به پیامبراسلام توهین شده است،صورت نگرفت.اما دردیگربخش هایی جهان، مسلمان هاواکنش هایی خشونت بارومسالمت جویانه ی خود رابه نمایش گذاشتند ، وپخش بخش های ازفیلم نامبرده دریک مجله ی اماتورفرانسوی بنام"شالی ابدو"بتاریخ روزچهارشنبه12سیپتامبر-22سنبله، باعث بسته شدن برخی سفارت هاومرکزهای فرهنگی آن کشوردرجهان اسلام شد.وامریکا،کشوری که لبه ی تیزتیغ بنیادگرایان متوجه آن می باشد،باسرزنش کردن فیلم سازان وپخش کنند گان آن هنرمندانه ازآن دوری گزید.
برای نویسنده، فیلم نامبرده، پخش آن وواکنش های درست نادرست مسلمان هابخاطرمحتوایی زشت وتوهین آمیزش به پیامبرخدا، ازچند نگاه دارای اهمیت می باشد:نخست اینکه،چرامسلمان هابویژه مسلمان های بنیادگرانمی توانند واکنش هایی خود رابه گونه ی سروسامان بدهند که بجای زیان رسانی به اسلام ومسلمان هاسود مند تمام شود.دوم اینکه،چرا درجهان اسلام سیاست به نمایند گی ازدین سخن گفته قبردین رامی کند.سوم اینکه،چراهمواره مسلمان هاموضع واکنشی زیان رسان به خود می گیرند؟این هاپرسش های می باشند که پاسخ درست آن هامی تواند درزمینه راه گشاتمام شود.
درپسین بخش این نوشته، پرسمان مهم واکنش هایی می باشند که بنیاد گرایان مسلمانِ زیراداره ی ارتش وآی اِس آی درپاکستان نشان می دهند.درواقع، واکنش هایی نشان داده شده درپاکستان ازدونگاه دارای اهمیت می باشد:نخست، بهره برداریی ارتش پاکستان ازپرسمانِ فیلم نامبرده علیه امریکا.دوم،تشویقِ بنیاد گرایان توسط آی اِس آی درجهت فربه کردن تروریسم درافغانستان.دیروزپنجشنبه30سنبله-20سیپتامبر،پاکستان شاهد تظاهرات گسترده بود.جالب این است که آی اِس آی به چنان تظاهراتی بسنده نکرده حکومت درمانده وفاسد حزب مردم راوادارکرد تاامروزجمعه اول میزان-21سیپتامبررا روزرخصتی بنام"روزابرازعشق به پیامبرخدا" اعلام نماید وحکومت هم چنان کرد.طوریکه تلویزیون بی بی سی دراخبارنه بجه ی پیش ازظهرروزجمعه به وقت آتوانشان داد،تظاهرات گسترده وهمراه باخشونت درتمام پاکستان بویژه دربخش دیپلماتیک اسلام آباد براه انداخته شد که باخشونت وتباه کاری نیزهمراه بود.
ازهمه مهمتراینکه، دریکی ازبیرق هایی تظاهرکنند گان، به زبان اردو"واژه ی غلامان رسول الله"درج شده بود.باین معناکه پیامبرخداکه علیه شرک وچندخدایی وبردگی انسان برانگیخته شده بود،برخلاف جوهررسالتش که آزادیی انسان ومحوبرد گی بود،خود به برده داربزرگ مبدل شده است. درج چنان واژه ی دربیرق های تظاهرکنند گان آن هم درروزدفاع ازعصمت ورسالت رسول الله توهین به آن حضرت می باشد.توهینی که اگربرابرباتوهین فیلم"بی گناهی مسلمانان"نباشد،کمترازآن نیست.واقعیت این است که کمرتروریسمِ زیرادراه ی ارتش پاکستان درافغانستان ومنطقه راهمان"غلامان"نادان وبی خردرسول بسته اند تا کسانی دیگری که هم آگاهانه سخن می گویند وهم بامحتوای رسالت رسول، نه جنبه ی صوریی آن مانند بنیاد گرایان خشن ، نادان وخرد ستیزسروکاردارند.دشواریی کنونی اسلام ومسلمان هاچه دررابطه باد فاع ازعصمت رسول الله دربرابرفیلم سازان متعصب وخیره سروچه دررابطه باپرسمان هایی مهم وسرنوشت سازجهان اسلام این است که جامعه ی اسلامی بخاطرمصادره شدن اسلام توسط حکومت هایی مستبد باکمبود تجربه وخرد ورزی مبتلا شده است.کمبودیی که سبب شده است مسلما نانی درجامعه ی اسلامی سربلند نمایند که خود فرض راترک می نمایند وبرایی ادای نفل آدم می کشند! اگردرپاکستان وافغانستان، بیشترازهرجایی دیگری تروریسم وتند رویی مذهبی- قبیلگی نیرومندترمی باشد،عامل آن را باید درسه پدیده ی زیرجویاشد:نخست، پس ماند گی ای مادی- فرهنگی.دوم،حضورنظامی گریی پاکستان درپشت سرسازمان هایی اسلامی بنیادگرا.سوم، ناتوانی، درماند گی وفساد گسترده درحکومت تحمیلی برمردم افغانستان.عامل هایی که از30سال بدین سو، قربانی آن مردم افغانستان می باشند.ازاین رو،لازم است که افغان هایی آگاه توجه نمایند وبکوشند بادست زدن به اصلاحات گسترده درسیاست وجامعه ی شوربخت خود، گلیم حکومت فاسد وتروریسم زاده ی آن رابرچینند.درغیرآن، فردا دیرخواهد شد!

Wednesday 19 September 2012

زنده باد دموکراسی افغانی


اگردین نداری،حداقل آزاد باش
امام حسین
ابراهیم ورسجی
29-6-1391
ازسرنگونی امارت اسلامی طالبان تاکنون، به پرسمان های زیردرکشورما بسیار تاکید به عمل آورده شده است:نخست،دولت سازی.دوم،تحقق دموکراسی وحقوق بشربویژه حقوق زنان.سوم،آزادیی رسانه ها.چهارم بازسازیی اقتصاد فروپاشیده ی افغانستان.پنجم،ریشه کن کردن تروریسم.این که درزمینه هایی نامبرده ، حکومت زاده ی رخ داد یازدهم سیپتامبردرافغانستان تاچه اندازه پیشرفت ودستاورد داشته است، برهمه افغان های عادی وباسواد، چه سیاسی وچه غیرسیاسی آشکاراست ونیازی به توضیح درزمینه احساس نمی شود.
ازآنجا که ، سخن گفتن درباره ی همه پرسمان هایی یاد شده هم موضوع این نوشته رابد را زامی کشاند وهم باعنوان مقاله نمی سازد؛ ازاین رو، با اشاره ی کوتاه به آن ها اصل مسئله به بررسی گرفته می شود.ازاین که پرسمان هایی دولت سازی، تحقق دموکراسی وحقوق بشردرافغانستان، مطابق ادعاهایی ایجاد کنند گان شرایط ناگوارکنونی باهم تنید گی دارند، درکناریادآوری ازدیگرپرسمان ها ، ازآن ها بیشترسخن به عمل آورده می شود.
طوریکه دردیگرمقاله هایی پخش شده دروبلاک اندیشه، دلیل هایی ناکامی ی کارگزاران شرایط آشوب زده وتروریسم پرورکنونی دردولت سازی به ارزیابی گرفته شده اند، اینجا تنها به بررسی ی پرسمان هایی زیرکه در راستایی تحقق دموکراسی مانع تراشی کرده اند ومی کنند، بسنده می شود:نخست،ناتوانی ای مدیران ساختگی و وارده کرده شده توسط اداره ی بنیاد گراودموکراسی ستیزجورج بوش.دوم، بی اعتمادی دربکارگیریی آگاهان اداری،سیاسی وفرهنگی جامعه ی افغانستان که به شبکه های زیرزمینی- مافیایی وابستگی نداشتند.سوم،بازگذاشته شدن دست تفنگ سالارانِ نادان وتباه کاردرسیاست ، اداره واقتصاد افغانستان.چهارم،ناسازگاری میان منافع غرب بویژه امریکاوقدرت های منطقه ی.
روشن است که جنگ سالاران تباه کار باخیانت هایی بی شمارخود به مردم افغانستان سبب درونی برآمدن طالبان شده بودند؛ازاین رو،زمانیکه آن هابه گونه ی ملیشه هایی ارزان قیمت، هم درخد مت اداره ی جورج بوش درآمدند ، هم کانال خریدوفروش طالبان، وهم دراداره ی پساطالبی کشور نفوذ پیداکردند،وآن شمارطالبانی که با ریش های تراشیده ، کوت وشلواراتوکرده،و بابریدن نمایشی رابطه باطالبان ریشو، بنام مدیروتکنوکرات وادعاهایی طویل وعریض قومی- قبیلگی ازکافه ها،هتل هاورستوران هایی کشورهای غربی گردآوری ووارد افغانستان کرده شدند ودرراس تفنگ سالاران فراری ودزد قرارگرفته جوِ دروغین دموکراسی نمایی وحقوق بشرمآبی ایجاد نمودند،دوسیاستِ ناسنجیده ی زیردرافغانستان شکل گرفت:نخست،با ادعاهایی ایجاد حکومت دموکرایتک/مردمی، کله ی مردم افغانستان را که ازجنگ خسته وآرزویی بازسازی اقتصاد ویران شده ی کشورخود رامی کردند، گرم کرده شد.دوم، پاکستان که منافع خود خوانده اش در افغانستان زیان دیده بود، ماهرانه هم ازامریکاپول ، اسلحه و مهمات گرفت وهم طالبان رابازسازی کرد.به سخن دیگر،باکمک امریکا طالبان رابازسازی کرد تادرافغانستان تروریسم راتوسعه بدهد.
بازسازیی طالبان توسط پاکستان و راه اندازیی عملیات تروریستی درافغانستان، نشان داد که آن کشور،هم راستکارانه به کمپ مبارزه علیه هراس افگنی همراهی نمی کند وهم درجنگلی بنام افغانستان نقش کفتاررا دربرابرشیرانجام وپرده ازچهره ی تناقضات درونی در روابط واشنگتن- اسلام آباد برداشت.ازاین رو،پاکستان بابهره برداری ازطالبان ریش تراشیده دردرون دولت افغانستان وطالبان ریشو به حیث تروریست وآشوبگردربیرون آن، طوری زمینه سازی کرد که هم درافغانستان دولت شکل نگیرد وهم تروریسم فربه ترشود.واضح است.زمانیکه تروریسم فربه ترشود،دموکراسی وحقوق بشرازدوسمت مورد حمله قرارمی گیرد:نخست،ازدرونِ حکومتِ کابل ، طالبان قبیلگی- ریش تراشیده به دموکراسی هجوم آورده آن راناکاره می سازند.دوم،پاکستان بابهره برداری ازطالبان ریشووملاهایی پاکستانی- افغانی پرسمان حکومت دینی مورد نظرخود راکه به بهانه ی آن در65سال گذ شته دروغ گفته است، درتبلیغات تناورکرده ذهنیت عامه راعلیه دموکراسی وآزادی بسیج می نماید.دوکاریکه بخوبی درافغانستان جامه ی کاری به تن کرد وباید می کرد، چراکه ازاستوارشدن دموکراسی درافغانستان هم اسلام نمایی و دموکراسی مآبی ای پاکستان وهم قبیله سالاریی افغانی طرفدارش زیانمند می شود.
طوریکه درروزهای پسین دیده شد، ارگان قضایی افغانستان که باگسترشِ بی پیشینه ی رشوت ، فساد، قوم گرایی، کمیسیون بازی هایی بیش ازاندازه وکهولت سن نفراولش ازپیش بهود گی خود رادرانجام وظیفه به نمایش گذاشته بود، ارگان هایی اجرایی وقانون گذاریی دولت هم درپرسمان هایی گونه گون بویژه پرسمانِ استضاح ازوزیرانِ دفاع وداخله که به برکناریی هردو، وباز، روزشنبه 25سنبله با رای دهی به وزیردومی ونصب کردن اوبه مقام زارت دفاع، آبروی خود راریختند.دررابطه بابرگرداندن وزیرناکام داخله به مقام وزارت دفاع، تنهاپارلمان دموکراتیک نما،دموکراسی رابه مسخرگی نگرفت، بلکه حقوق بشریا برادر همزاد دموکراسی راهم بارای دهی به کسی برای ریاست نهادامنیتی کشورکه نهادهای حقوق بشری کارکردهایی ضد حقوق بشریی قبلی اش رابرملا واعتراض کرده بودند،ریخت.اینکه ارگان های دولتی افغانستان به این اندازه به فروپاشی ای ارزشی روبرو وآبرویی خود رانزد مردم وبیرونی هاریختانده اند،بدوپرسمان زیربرمی گردد:نخست،سیاست کادری- گزینشی دربکارگیریی افراد مطابق به آموزش واهلیت شان را به گونه ی بسیارافراطی ای نادیده گرفته وبا به اصطلاح به رقابت وامتحان گذاشتن برخی مقام های کم اهمیتِ حکومتی نابود کرد.دوم،باغلبه ی گرایش های قبیلگی- قومی- سمتی- مذهبی- فکری درگزینش کارمندانِ سطح بالاوزیرین دولتی، سطح کارایی حکومت رابه صفرضرب زد.ازاین رو،اکنون بسیاری وزارت خانه ها بویژه وزارت هایی مالیه، تجارت و...به وزارت های تک قومی- قبیلگی حتاتک باندی مبدل شده اند.
طرفه اینکه این گونه سیاستِ کادری- گزینشی راوزیرانی بکارگرفته اند که به شهروروستای جای پیدایش خود رفته نمی توانند، ودلیل ناتوانی چنان وزیرانی در زمینه، دوعامل زیرمی باشد:نخست اینکه،سالها است که درآن جانبوده وازرنج وغم بی پایان مردم ناآگاه وازبیرون به گونه ی فراشوتی بوزارت پرتاب شده اند.دوم اینکه،پایگاهِ مرد می شان را طالبان ودیگرگروه هایی مخالف اشغال کرده اند. ازسوی دیگر،برخی وزیران ومقام هایی دیگری دولتی که به مناطق شمال، غرب ومرکزکشور ارتباط دارند، بخاطرناتوانی درعرضه ی خد مات وبهره برداریی نادرست ازمقام های دولتی مانند همتایان جنوبی شان جرئت ندارند که به شهروروستایی خود بروند. اگربروند، ازطرف مردم خوشامد ید گفته نمی شوند.باید هم درچنان موقعیتی گرفتارمی شد ند،چراکه این گونه دستاورد نتیجه ی بکاراندازیی سیاست واداره ی می باشد که سرنوشت کشورراوابسته به حضورنظامی ی کشورهایی غربی ساخته است،پرسمانی که به سه عامل زیرمنوط می شود:نخست،ریشه ی استوارودوام داراستبداد، قانون گریزی ومردم ستیزی درتاریخ سرزمین ماکه دربرابردموکراسی ، حقوق بشروآزادی سالهاست که ایستادگی می کند.دوم،قانون اساسی ی تمرکزگراوغیردموکراتیک درکشوری که همه نهادهاوزیرساخت هایش را ازدست داده وبیشترین شمارآموزش دید گان وفرهنگیانش یاکشته شدند یاازمجبوریت وتنگ دستی ی مالی دوری ازوطن را اختیارکرده اند یابخاطربارنکشیدن به دیگران به پیرامون سیاست رانده شده اند.سوم، ناتوانی ای مدیران یاتکنو کرات هایی قلابی- وارداتی- فراشوتی مسلح شده به چنان قانونِ اساسی درسروسامان دادنِ سیاست، اداره واقتصاد کشور. ناتوانی ی که خود سبب فربه شدن تروریسم وتند رویی مذهبی- قبیلگی ودموکراسی ستیزی درکشورشده است.چهارم، نگاه ابزاریی کشورهایی غربی بویژه امریکابه دموکراسی وحقوق بشر.بیماریی که نوکران راهم مانند باداران بیمارکرده است.ازاین رو، بنام دموکراسی، کارهایی دموکراسی ستیزانه درافغانستان می شود که هم به دموکراسی وهم به منافع مردم این سرزمین زیان بارمی باشد.سیاست ورفتاری که باید آن رادموکراسی افغانی نامید وزنده بادش گفت؛ طوریکه پیشتربدولت اسلامی مجاهدین وامارت اسلامی- افغانی- طالبان زنده باد گفته شده بود!
باتوجه به چنان دید گاه ابزاریی بادارونوکر نسبت به دموکراسی وحقوق بشر، به صراحت می توان گفت که نتیجه ی تلاش وکارکرد یازده ساله باهزینه هایی مادی- انسانی- درونی وبیرونی درحال ضرب خوردن به صفراست، ومردم دیگرباوری به دموکراسی وحقوق بشرِ موردنظر حکومت ووکیلان بظاهرنماینده ی خود ندارند.ازاین رو، بی اعتمادی در روابط حکومت ومردم روزتاروزاوج می گیرد؛ وبی اعتمادیی مردم به حکومت ودموکراسی مآبی اش بزرگترین امکان را دراختیارتروریسم وتند رویی مذهبی- قبیلگی می گذارد.پرسمانی دردناکی که وضع جاریی غمبارکشورتایید کننده ی آن می باشد.
بادرنظرداشت گفته هایی بالا،این پرسش به میان می آید که آیا دیگرباوری به دموکراسی ونهادهای دموکراتیک نمایی حکومت کابل که هرروزچپن عوض می نمایند وگلی رابه آن میدهند،وجود دارد یاخیر؟ اگراعتمادی وجود ندارد ونباید هم وجود داشته باشد،پس راه حلِ بیرون رفت ازشرایط بحرانزاوتروریست پروری کنونی چیست وچگونه باید ازوضعیت پیچیده ی کنونی بیرون وبه سوی یک حکومت دموکراتیک ونماینده ی مردم گام برداشت؟ازنظرنویسنده،بهترین راه کاربرای بیرون رفت ازشرایط ناگواروتروریست پرورکنونی این است که گام هایی زیرتوسط افغان هاوبیرونی هایی که ازدموکراسی سخن می گویند، برداشته شود:نخست،بس است، همان گونه که باکمونیسم وسوسیالیسم، دین ، شریعت وجهاد بازیی سیاسی شد،بازیی که ملت رادرفقروبد بختی فروبرد وشماری کوچکی خود فروخته وشکم پرست را سرمایدارساخت،به دموکراسی وحقوق بشرودیگرارزش های جهان شمول بشری هم بازیی سیاسی- شعاری متوقف کرده شود.دوم،بالغوکمیسیون هایی بهوده ومسخره که تنخواه یک کارمند رابه چند صد هزاروزیردستش رابه پنج تاشش هزارافغانی کاهش میدهد،اجازه داده شود که سیاست کادری برای رفتن فارغان دانشکده ی زراعت به وزارت زراعت،وفارغان دانشکده ی حقوق به نهادهای عدلی- بازرسی کل و...کاربرد پیدانماید.سوم،دموکراسی چیزی نیست جزحق انتخاب مردم، پس اجازه بدهید که مردم حق خود رابخواهند وخواسته بتوانند وحکومت خود رابرگزینند.چهارم،به بازی هایی خیمه شب بازیی قومی- قبیلگی- مذهبی پایان داده شود.پنجم،غربی هابویژه امریکا اعتراف نماید که سیاستش درافغانستان شکست خورده است ودیگرافراد وارد کرده شده اش با کمیسیون بازی کاری را به پیش برده نمی توانند.ازسوی دیگر،تنها با اعتراف، دشواری هایی بارشده برامریکاوافغانستان برطرف نمی شود، بلکه ایجاب می کند که درزمینه اندیشه وکارهایی بنیادی کرده شود.وکارهایی بنیادی هم به این وابسته می باشد که افغان هایی آگاه ومسئول به این سخن نغزِامام حسین که به کارگزاران یزید گفته بود:"اگرایمان ندارید،حداقل آزادباشید"،توجه نمایند.به سخن دیگر،تنها انسان های آزادهستند که می توانند سرنوشتِ جامعه ی خود را درجهت خوشبختی رقم یزنند.درغیرآن، آینده ی افغانستان سیاه ترازگذ شته اش رقم زده خواهد شد.

Wednesday 12 September 2012

افغانستان ازیازدهم سیپتامبر2001تاکنون دستاوردی ناچیزی دارد


ابراهیم ورسجی
22-6-1391
دیروز، سه شنبه21سنبله1391-11سیپتامبر2012برابراست بایازدهمین سالگرد رخ داد یازدهم سیپتامبر2001، رخ دادی تکان دهنده ی که باعث ماجراجویی هایی بزرگ توسط بنیاد گرایان مسیحی- یهودی به رهبریی جورج بوش وتونی بلیر، رئیس جمهوروقتِ امریکا ونخست وزیرانگلیس به بهانه ی براندازیی تروریسم یابنیادگرایی اسلامی درافغانستان،عراق،صومالی ودیگربخش هایی جهان اسلام گردید.برای اینکه ازدرازشدن مطلب جلوگیری کرده شود، دراین نوشته تنها به ماجراجویی بنیاد گرایان مسیحی- یهودی- مسلمان درافغانستان ودستاوردهایی مثبت ومنفی آن ها ومردم کشورما دریازده سال گذشته پرداخته می شود.
برهمه ی مردم افغانستان بویژه آگاهانِ آن روشن است که چگونه شکستِ رسواخیزِسیاست مدارانِ کشورمازمینه سازی کرد به اینکه دست هایی ناپاک قد رت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی درجهت دست اندازی درامورکشورِشوربخت وپس مانده نگهداشته شده ی مابازگردد؟ازآنجا که ذهنیت پس مانده ی قبیلگی برسیاست کشورماغلبه یافته، وذهنیت نامبرده سبب برآمدن تفکراسطوره ی گردیده است؛ ذهنیتی که کمک کرد تاواقع بینی ازسیاست وفرهنگ کشورمارخت بربسته ومانع ازتفکرواقع بینی ونقد ازخود هم درجامعه ، هم درسیاست وهم درتاریخ شود.اگردرتاریخ وسیاست سرزمین ماهرروزبیشترازروزگذشته به شمارنام بابه هاوقهرمان هایی دروغین افزوده می شود، دلیل آن را باید درغلبه ی ذهنیت وفرهنگِ ذهنی- خیالی- اسطوره ی برذهنیت وفرهنگِ واقع بینی جویاشد.
بادرنظرداشت آنچه گفته شد، به صراحت می توان گفت که ذهنیت وفرهنگ اسطوره ی- خیالی درکشورما سبب شده است تا تاریخ ،سیاست ووضعیت اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی روزانه ی خود راواقع بینانه به ارزیابی گرفته نتوانیم؛ و ناتوانی دربررسی وارزیابی ای درست وواقع بینانه ی اوضاع وشرایط دیروز(تاریخ)وامروز(سیاست)کشورسبب شده است تاشناخت دوست ودشمن ورقیب درسطح محلی، ملی، منطقه ی وجهانی دربازارتاریک وآشفته ی سیاسی برای افغان هاحتاباسوادان ، سیاست گران و فرهنگیان آن هامیسرنشود.
روشن است.درکشوری که شناختِ درست وواقع بینانه از دوست ودشمن درعرصه ی ملی، منطقه ی وجهانی وجود نداشته باشد، وگرایش به سویی دوستانِ نوودوری ازدوستان دیروزوتبدیل کردن آن ها به دشمنان نوبه آسانی صورت گرفته وباتغییرآسانِ وفاداری ها، چه ایدئولوژیک ، چه اقتصادی- سیاسی وچه فرهنگی به آسانی دشمنان تازه نفس ساخته می شوند.سیاستِ نابخردانه ی که ازدوسده ی گذ شته تاکنون افغانستان بزرگترین آزمونگاه آن شده وشرایط ناگوارکنونی رارقم زده است.اگردرتاریخ پُرغم وبی شاد افغانستان، ناتوانی ای مردم درتعیین زمام داران ورسیدن به خود گردانی ومانع شدن ازتکراربیش ازاندازه ی دورِباطل درنوکریی سیاست کاران ازهند بریتانیابه شوروی وازشوروی به پاکستان، عربستان وایران به وسیله ی دسته هایی جهادی- طالبی نمای آن ها دردوره ی پساجنگ سرد، وانتقال ازآن به دموکراسی ای قلابی- کنونی باحضورنظامی ی هزاران سربازکشورهای بیرونی بیداد می کند، برمی گردد به ذهنیت سیاسی- قبیلگی ای اسطوره سازکه همه چیزاین کشوربدبخت راتاکنون به مسخره گی گرفته است.
باتوجه به سخنان بالا،این پرسش پا پیش می گذارد که چگونه می توان بدورِ باطلی نیست کننده ی تاریخی- سیاسی که شرایط کنونی رادرافغانستان ببارآورده است،پایان داد؟وهمچنان،این پرسش نیزپاسخ طلب می باشد که دریا زده سال گذشته همه بلند پروازی هایی که کشورهای غربی وحکومت دست نشانده شان درکابل بنام هایی بازگردانی صلح، براندازیی تروریسم،تشکیل دولت مدرن، تحقق دموکراسی،حقوق بشر، بویژه حقوق زنان، نیروبخشی به جامعه ی مدنی، آزادیی رسانه ها،فربه کردن کثرت گرایی سیاسی- فکری وبازسازیی اقتصاد ویران شده ی کشورما کرده اند؛ ودرهیچ زمینه ی کامیابی ای قابل ملاحظه ی نداشته اند، واگرداشتند،بسیارکمرنگ می باشد. ازاین رو،چه دستاوردهایی مهم وچشمگیری را برای مردم افغانستان ارایه کرده اند؟اگردستاوردی درمیان است،چراتروریسم، فقرتکان دهنده ی همگانی ، فساد مالی- اداریی گسترده ی مقام هایی بالای دولتی وبحران سیاسی درکشور روبه گسترش می باشد،ودیگرگونی ای مثبت وسازنده ی هم دربخش هایی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ای زند گی ای مردم افغانستان مشاهده نمی شود؟
ازآنجا که اصل نخست به مردم افغانستان ، سیاست مدارانِ رسوا، احزاب سیاسی بی خون ، نوکرمنش ، فاقد ایدئولوژی ، بی برنامه و شعاری- نمایشی درکابل نه ولایت ها ارتباط می گیرد تابیرونی ها، ودیگرگون کردن هدفمندانه ی آن ها هم زمان گیر می باشد، سخن وبحث درباره ی آن رابه نوشته ی دیگری می گذارم.اما، بحث درباره ی دستاوردهایی افغانستان ازرخ داد یازدهم سیپتامبر2001تاکنون، ازچندین نگاه دارای اهمیت می باشد:نخست اینکه،غربی هابویژه امریکا پس ازآن رخ داد نامیمون وجانکاه وعده هایی بی شماری درجهت براندازیی تروریسم، بازگردانی صلح،حکومت سازی، بازسازیی اقتصادی وپایان بخشیدن به بی ثباتی ی سیاسی- اجتماعی به مردم افغانستان کردند.دوم، باتشکیل حکومت درمانده وناکارآمدِ کنونی متشکل ازافرادی فاسد،نابکاروتباه کارکه غارتگری وویرانکاریی آن هازبانزدعام وخاص بودومی باشد،تاکیدهایی زیادی به تحقق دموکراسی،رعایت حقوق بشربویژه حقوق زنان نمودند.سوم،بنام دموکراسی یک قانونی اساسی ای رابه مردم افغانستان به ارمغان آوردند که درآن برخلاف دموکراسی که قدرت رابه مردم می سپارد، قدرت راکاملاًدراختیارنفراول سپرده اند ؛ قانون اساسی که ازتدوین وتصویبش تاکنون بجای تحقق دموکراسی کمک های فراوانی به برتری جویی قبیلگی ، گسترش مواد مخدر، اعتیاد، جنگ سالاری ، گسترش فقرهمگانی ، تروریسم، تندرویی مذهبی و... نموده است.
دراین راستا، امریکاومتحدانِ غربی اش حکومت دست نشانده ی متشکل ازافراد آواره و بدون پایگاه مرد می را که اغلب شان درغرب هتل چی بودند، وجنگ سالاران نادان وغارتگر درکابل شکل دادند،حکومتی که تمام نهادهای اقتصادیی کشوررا بنام خصوصی سازی به زورمندان به فروش رسانده ،فساد، بی بندوباری ، تروریسم پروری ، ذهنیت قبیلگی و پس مانده راچنان فربه کرده است که روی همه قبیله گرایان را درتاریخ تلخکام افغانستان سفید نموده است.سیاست افغانی امریکاومتحدان غربی اش ازاین رودرافغانستان به نتیجه نه رسید که دردوپرسمان زیربی توجهی کرد: نخست،تمایلی جدیی به دولت سازی نشان نداد .دوم، نکوشید که به شناخت درست بازیی دوگانه ی پاکستان که هم متحد کمپ مبارزه باتروریسم می باشد وهم به تروریستان کمک وبه بی ثباتی درافغانستان دامن می زند،برسد.پرسمانی که شکست غربی هارادرافغانستانِ پس ازیازدهم سیپتامبرحتمی ساخته است.بااینکه پاکستان درسرزمین به تروریستان پناه وپایگاه داده ودرافغانستان بازیی دوگانه می کند وبجای کمک به براندازیی تروریسم به فربه کردن آن می پردازد که دست گیری وکشته شدن بن لادن سردسته ی تروریستان درخانه ی امنِ ارتش پاکستان درشهرایبت آباد، جای شک وتردیدی درزمینه باقی نگذاشته است؛ بازهم امریکا به آن کشورکمک هایی کلان مالی می کند تاهرچه بیشتربه بی ثباتی وتروریزه کردن افغانستان ادامه بدهد.
باوجود بازیی شیروکفتارمیان امریکا وپاکستان درافغانستان که دورنمای بازگردانی صلح وثبات را تاریک ساخته وفرایند بازسازیی این کشور رامختل نموده است،زمانیکه درافغانستان سخن ازسیاست هایی غرب ودستاوردهایی آن به میان می آید،بی درنگ غربی ها ازرفتن دختران وپسران افغانی به مکتب ها ، تهیه ی زیرساخت هایی اقتصادی ، ایجاد حکومت وپارلمان کنونی وعرضه ی خد ماتِ پزشکی- شهری و...به مردم یاد آوری می نمایند.یاد آوری ازدستاوردهایی ناچیزی که دربسیاری حلقه هایی افغانی وغیرافغانی ازدو دید گاه به آن نگریسته می شود:نخست،دید گاه خوش بینانه.دوم،دید گاه بدبینانه.دید گاه نخست، دید گاهی امریکایی- اروپایی وحکومت کابل رانمایند گی می کند که درآن مبالغه آرائی بیشترازواقع بینی می باشد.دید گاه دوم، دید گاه مخالفان ومنتقدان اوضاع کنونی رابازتاب می دهد که ترکیبی ازواقع بینی ومنفی انگاری راپیش کش می نماید.
دررابطه بادید گاه نخست، باید ابرازکرد که کارهای زیرصورت گرفته است که بسیارشکننده می باشند:نخست، غربی ها درگردآوری وآتش زنی پول بی پشتوانه ی افغانی که اززمان فروپاشی اقتصاد شوروی وکاهش کمک هایی آن کشوربه حکومت کمونیستی افغانستان، چاپ آن آغاز وتاسرنگونی حکومت طالبان،حتا دردوره ی اداره ی انتقالی نیزبه چاپ می رسید ، کمک وپول نورا جایگزین آن کردند که کاری سترگی به شمارمی آید.دراین کمک هم طوری که به مشاهده رسید، مدیران بی عرضه ی وذلیلی وارد کرده شده توسط غرب بارهاپول های بی پشتوانه رابدرون وبیرون بانک برده بهره برداری هایی ناروایی کردند که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.درواقع، باچنان کاری بنیاد خیانت،رشوت ستانی وزراندوزی راپی ریختند که تاکنون ادامه دارد.دوم،درگسترش آموزش وپررشِ افغانستان ،بازسازیی ساختمان هایی مکتب هاو تهیه ی مواد درسی ای ناکارآمد وپرداخت تنخواهِ استادان، کارمندان وآموزگارانِ وزارتِ آموزش وپرورش ووزارت آموزش عالی کارهایی صورت گرفته است که بخاطرنبود مفردات به روزدرسی،استادانِ متخصص وآموزگاران مسلکی ، مدیرانِ درست وشیوه ی درسی امروزین، نتیجه ی آن کمرنگ می باشد.ازاین رو،می توان گفت که اکنون افغانستان دارایی بدترین نظام آموزشی- پرورشی می باشد که تنهابودش ازنبودش بهترمی باشد.به سخن دیگر، آموزش وپرورش درهمه سطح ها بدون پیش لازمه ها گسترش داده شده است که جزافزودن به شمار بی سوادانِ دارایی شهادت نامه چیزی دیگری رابازگوکرده نمی تواند.
درعرصه ی صحت عامه ، زراعت وخد مات شهری، افغانستان وضع غمباری دارد که رفتن بیماران برای تشخیص وتداویی بیماری هایی ساده به پشاور،هوای آلوده وکشنده ی شهرهابویژه شهرکابل وفراوانی دواهایی وقت سپری شده ی پاکستان درافغانستان، بازسازی نشدن سیلویی مرکزی وکاخ ویرانِ دارالامان درکابل نماد بهترآن می باشد.دررابطه باهوای آلوده درافغانستان، درگزارش سالانه ی ملل متحد درماه فوریه- دلوآمده بود که اگرمردم افغانستان بویژه کابل راجنگ نابود نکند، هوای ناپاک نابود خواهد کرد.دربخش فراهم کردن انرژی، بدون سرمایه گذاری برمنابع آبی افغانستان، ازکشورهای آسیای مرکزی برق وارد کرده شده است که کار پسندیده می باشد،اماهزینه ی بی مورد وشکننده. ودربخش زیرساختی که ستون فقرات بازسازیی اقتصادی کشورمی باشد، سخن هابسیاروکارهاکمترصورت گرفته است.برای کم کاری درزمینه، بهترین نمونه وضع غمبارشاهراه سالنگ می باشد که ازآن همگان شکایت دارند.ازنابسامانی شاه راسالنگ که بگذریم، سرک هایی میان ولایتی دیگری که پخته کاری شده اند، ازکیفیت لازم بدوروبسیارآسیب پذیرمی باشند.سرک های که همین اکنون درزیرتایرهایی کامیون هایی بارکش دوستان بیرونی ومغرضان منطقه ی درحال ناکاره شدن می باشند.دربخش شهرسازی وخانه، غصب ملیون هاهکتارزمین توسط زورمندانِ مسلط برارگان هایی دولتی،بازارسیاه شدن زمین وبالارفتن بیش ازاندازه ی جای وقیمت خانه حتادرشهرهایی کوچک وروستاها،افتادن شهرسازی بد ست باندهای تباه کارکه وزارت شهرسازی وشهرداری هابویژه شهرداریی کابل را ازمیدان بیرون ساخته اند، وجود فاجعه بارشش ملیون مهاجرافغانی درایران وپاکستان که ازبیکاری ونبود خانه تاکنون آواره مانده اند،ونبود آب آشامیدنی صاف حتابرایی20درصد مردم افغانستان ، حکایت ازنابسا مانی ای فزاینده می کند.
بنابرآن، به قاطعیت می توان گفت که عامل تعیین کننده ی همه نابسامانی ها وبد بختی ها ی یادشده ، حکومت فاسد، درمانده، ناتوان ، بحران زده وقبیله گرای کنونی وحمایت گران غربی اش می باشند، نه تروریستان وآدم کشان بی هدف وجنایت کاربومی وغیربومی.چون درکشورهای پس مانده نظریه ی توطئه بسیاررایج وحاکم می باشد، درروشنایی آن ، حکومت گران همواره می کوشند که ناتوانی،درماند گی وفساد خود را بابزرگ جلوه دادن دست اندازی هایی نیروهایی توطئه گری بیرونی ونوکران فرضی ی بومی آن ها ارتباط بدهند تاازپذیرش مسئولیت فرارنمایند.درافغانستان که ازپس مانده ترین حکومت هایی جهان سوم می باشد وسایه ی شوم جنگ بیشترازسه دهه برسیاست وفرهنگ آن گسترانده شده است،داغترو بیشترازدیگرکشورهای پس مانده تئوریی توطئه درآن فربه وچاق می باشد.وحکومت هایی دیروزوامروزافغانستان بسیارخوشحال بودند ومی باشند که بافربه کردن وگسترش تئوریی توطئه ، ازپذیرش مسئولیت فرارنمایند.با اینکه تئوریی توطئه درگذشته ی افغانستان بسیارتنومند بود،اماهیچ زمانی به اندازه ی امروزتنومند ترساخته نشده است، وبهانه هم این است که تروریسم نمی گذارد که حکومت کارنماید وبرنامه های بازسازی رابه پیش براند.
درواقع، می توان گفت که این فساد ودرماند گی، قبیله گرایی ، سمت پرستی وغارت کمک هایی جامعه ی جهانی توسط مقام های حکومتی است که مانع بازسازی شده است تا تروریسم.ازهمه مهمتراینکه، تروریستان رابرخی مقام های حکومتی بخاطروابستگی هایی قومی اززندان هارها ودوباره به دوام تباه کاری وکشتارمرد م بی گناه تشویق وآماده می سازند.اخبارموثقی وجود دارد که دربخش جنوب کشورکه پشتوزبان هازند گی می کنند ومرکزتجربه ی تروریسم پاکستانی می باشد، بسیاری مقام هایی حکومتی درکابل که به آن بخش تعلق دارند ازرویی ناتوانی دررفتن به میان مردم وگسترش پایگاه مرمی خودوکمک به ناتوان سازیی تروریسم، می کوشند که بجایی مهارکردن تروریسم درجنوب آن رابدیگربخش های کشورگسترش بدهند. نیت وکوشش دشمنانه ی که خیانت به افغانستان و جامعه ی جهانی به شمارمی آید.
اکنون که ازکمک هایی جامعه ی جهانی وکاربرد درست ونادرست آن بانتیجه ی کمرنگ درجامعه ی افغانستان، وکمک برخی مقام هایی دولتی به تروریسم نام برده شد؛ کمک هایی فراوانی که نتوانستند در بازگشت صلح وثبات به کشورما موثرواقع شوند.ازاین رو، لازم است که سخن هایی هم درباره ی بیرون رفت ازوضع غمبارکنونی گفته شود.طوری که یادآوری شد، ریشه ی تمام ناکا می ها، ادامه ی بحران ، گسترش تروریسم وبی ثباتی ی سیاسی- اجتماعی درافغانستان نه کمک کننده های بیرون ونه صادرکنند گان تروریسم، بلکه تمرکزقدرت مطابق قانون اساسی موجود، ناتوانی، فساد ، بی لیاقتی وغارتگریی مقام های حکومتِ متمرکز درکابل می باشد.تمرکزی که درچند ماه پسین پرده ازچهره ی ناپاک آن توسط برخی مقام های حکومتی بویژه والیان چندولایت بابیان این اصل که آن هایک خردضابط راهم برکنارواداره کرده نمی توانند،برداشته شد.طرفه اینکه، قدرت بدست کسی متمرکزشده است که کمترین آگاهی ازاداره، اقتصاد، سیاست ملی وجهانی ندارد.ازاین رو،لازم است که هم جامعه ی جهانی وهم مردم افغانستان بویژه آگاهان آن درزمینه تدبیراندیشی کرده نگذارند بیشترازاین بحران ادامه یابد.وبرای مهاربحران سیاسی رایج درکشور، بهترین گزینه بازنگری درقانون اساسی ودولت سازی باکنارگذاشتن مهره های درمانده،نالایق وفاسدی می باشد که هم مانع دولت سازی وبازسازیی اقتصادی کشورشده اند وهمچنان کمک هایی جامعه ی جهانی رابه غارت برده اند.پس ازبازنگری درقانون اساسی و دولت سازی است که می توان حمایت مردم افغانستان رابه حکومت جلب وکشوررابه سوی خود گردانی ،بازسازیی اقتصادی ، مهارتروریسم ، غلبه به دشواریی بی امنیتی ، بی ثباتی ، بازگردانی ملیون هامهاجربه خانه وکاشانه ی پدری شان، وحل مشکل فزاینده ی خانواده هایی شهیدان ومعلولین رهبری کرد.دراین صورت، بدون شک، مرکزهایی منطقه ی صادرکردن تروریسم سرعقل آمده حاکمیت ملی افغانستان رابرسمیت می شناسند.

فروپاشی ارزش ها


اقوام روزگاربه اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقداخلاق مرده است
شعرنغزفارسی
بخش نخست
خاستگاه ارزش هاواندیشه ها
ابراهیم ورسجی
22-6-1391
درهرجامعه باهردین وآیینی ، ارزش ها،سنجه هاومعیارهایی ازروزگارانِ گذشته برایی انسان هایی آن بیاد گارمانده است که ازنظرماهیت دینی/آن جهانی ویاعقلی- عرفی/این جهانی می باشند و مردم بد رجه های کم وبسیارخود رامتعهد و کارگزارآن ها می پندارند.پیش ازآغازعصرمدرن،مفهوم ارزش های سنتی ونودرمیان انسان ها رایج نبود؛وعلت هم یک نواختی ویکسا نیت سنت ها،ایده هاواندیشه هاازدوره ی پیشاتاریخی تانیمه ی نخست سده ی پا نزدهم میلادی یا آغازعصررنسانس/نوزایی پنداشته می شد.به سخن دیگر،از آغازعصرمدرن( نیمه ی دوم سده ی پانزدهم بویژه آغازسده ی شانزدهم )مرزکشی میان جهان کهنه ونویاارزش هایی کهنه ونوصورت می گیرد؛ و درنتیجه، ارزش هایی سنتی ونویا ارزش های دینی وغیردینی یاسکولار/این جهانی ودینی/ آن جهانی رو در رویی هم قرارمی گیرند.
درجهان پیش مدرن،چهار گرایش فکری مدعی رهبریی درست ونجات بخش جامعه ی انسانی وتعیین وتردید ارزش هابودند:پیامبران،جادوگران،فیلسوفان وپادشاهان.درمیان گرایش های یادشده،پیامبران مدعی پیام رسانی ازطرف خدابه انسان ها،وپادشاهان مدعی داشتن حق الهی درجهت رهبریی وحکومت برانسان ها،وجادوگران هم ادعاهایی همانندی داشتند.دراین ردیف،تنهافیلسوفان مدعی عقلانیت وتوانمند یی عقل وخرد درراستایی رهبریی بهتربشریت ، تعیین وسمت دهی ای ارزش هایی انسانی بودند.
با اینکه درمسیرپُرفراز وفرود تاریخِ اندیشه ، اندیشه ورزی ونیایش گری، بخش بیشتری جامعه ی بشری بطورمطلق یانسبی پیام ورسالت پیامبران الهی راپذیرفتند،اما دردرازنا وفراخنای تاریخ نه آن ها،بلکه شاهان وشیخان دروغین مدعی دین مداریی کمک کارشان بود ند که برانسان ها فرمان راند ند.جا دوگران هم که مدعی آگاهی ازحقیقت آسمانی بودند،گاه گاهی گردن کلفتی کرده درکنارشاهان بدرد سرآفرینی برای پیامبران پرداختند که کمک آن ها به فرعون دربرابر حضرت موسی ع، ومتهم شدن محمد ص اخیرین پیامبرخدابه جادوگری توسط سرانِ حکومت اشرافی مکه دال براین سخن می باشد.ازآنجاکه فیلسوفان ازخردورزی جانب داری وجادوگران وشاهان ازبی خردی توده هاتغذ یه می کردند، درگیریی شاهان وجادوگران باپیامبران وفیلسوفان حتمی می نمود. بااینکه فیلسوفان برخلاف پیامبران طرفدارانی بسیاری برای خود درجامعه ی بشری دست وپا کرده نتوانستند، و علت هم این بود که بسیاریی سخنان آن ها برای بخش عادی جامعه قابل فهم نبود.ازاین رو، دربسیاری برهه هایی تاریخ توسط دین کارانِ ریاکاروعقل گریزوپادشاهان خرافات پروروجادوگران مورد لعن ونفرین قرارگرفتند و نتوانستند درزمان زند گی خود درمیان مردم نام ونشانی پیدانمایند.اما،پس ازمرگ آن ها اندیشه هایشان توسط بخش آگاه جامعه شناسایی وازاین راه آهسته آهسته بدرون مردم رخنه نمودند.
نگاهی به تاریخ فلسفه وفیلسوفان نشان میدهد که درجهان کهنه، یونان،ایران، ودرجهان نوآلمان،فرانسه،ایتالیا،انگلیستان وامریکا بیشترین شمارفلاسفه وفلسفه اندیشی رابه جامعه ی بشری پیش کش کرده اند.اگرمبالغه آرایی نشود، به صراحت می توان گفت که جهان نوراهم فلاسفه رقم زده اند.رقم زنی جهان نوتوسط فلسفه وفلاسفه به این اصل برمی گردد که اندیشه واندیشه ورزی، هم ارزش گزاری می کنند وهمچنان بانقدارزش ها،ارزش های نوراجایگزین ارزش هایی کهنه می کنند.وارزش هاهم د رفراز وفرود تاریخ یادینی بودند ویا انسانی وزاده ی ذهن آفرینش گرو ماجرا آفرین بشر.ازاین رو،گفته می توانم که بخشِ بزرگِ ارزش ها، زاده ی قدرت خلاق وسازنده ی تفکرواندیشه ورزی وتجربه ی تاریخی بشریت می باشد.
تاجای که به فرازوفرود ارزش هابویژه فروپاشی آن ها ارتباط می گیرد،باتاکید باید ابرازکرد که بزرگترین انقطاع یافروریزی وارزش گزاری یاخیزش وریزش ارزش ها درتاریخ انسان، رنسانس/نوزایی ونهضت روشنگریی سده ی هیجدهم میلادی درغرب اروپا بویژه فرانسه می باشد که هم به جهان سنتی پایان بخشید وهم اصل برتریی اندیشه ی عقلی رابراندیشه ی دینی به کرسی نشاند.به سخن دیگر،رنسانس/نوزایی ونهضت روشنگری درتاریخِ غربِ مد رن دولت هایی مدرن ملی راجایگزین دولت جهانی- سنتی ای مذهب مسیحیت کرد.خیزشی وریزشی که ثابت نمود ارزش هایی انسانی می توانند بدیلی ارزش هایی آسمانی یادینی شوند.
شایان یادآوری است که جایگزینِ ارزش هایی مذهبی شدنِ ارزش هایی انسانی به این معنانیست که ارزش هایی مذهبی بطورهمگانی ازجامعه ی نو رخت بربسته یامی بندند.دراین زمینه،دوطرزد ید رودررویی هم قرارگرفته اند:نخست، دین وجهان دینی- کلیسایی آن وابسته به جهانی کهنه بود که بارنسانس وروشنگری رخت بربست.دوم ، دینِ الهی- آسمانی توسط دین کاران بی رابطه باواقعیت هایی زند گی این جهانی تعبیرشد، تعبیری که ناکارآمد یی خود رابه نمایش گذاشت وسبب شد که توسط نواندیشی دینی ازنوتعبیرشود.درتعبیرنوهم که درغرب بابرآمدن نهضت پروتستانتیسم همراه می باشد،دین ازخدایی- آسمانی بودن ووسیله شدن دردست دین کاران کلیسایی بیرون وانسانی- این جهانی ساخته شد.به سخن دیگر،درعصرنو،دینِ سکولار/این جهانی جایگزین دین آسمانی- ذهنی گردید.ازاین رو، می توان ابرازکرد که حضوردین مسیحی ای انسانی شده ی کنونی درجامعه ی مسیحی مدرن به مراتب پُررنگترازحضورآن درجامعه ی دینی- کلیسایی پیش مدرن یاقرون وسطایی می باشد.
جهان نوکه بارنسانس/نوزایی ونهضت روشنگری آغازشده است، بزرگترین دیگرگونی رابامرزکشی میان جهان قد یم وجهان جد ید آفریده وارزش هایی مادی وفرهنگی ای درخورآن رانیزبه میان آورده است.دیگرگونی وارزش گزاریی که ازنظر کارکرد وفراورده ها، تفاوت چشم گیر میان جهان مدرن وپیشرفته ی غربی وجهان پس مانده ی مسلمان نماد برجسته ی آن می باشد. جهان اسلام ازاین رو درمقایسه باجهان غرب پس ماند که اولی به اندیشه ورزی،ارزش گزاریی نووخانه تکانی ی دراندیشه ها وارزش هایی کهنه دست زد. برخلافِ جهان غرب، جهان اسلام هم دراندیشه ورزی وهم ارزش گزاری وسره وناسره کردن ارزش ها ناکام شد.بطورنمونه،دربخشی اندیشه ورزیی مسلمان ها، مالک بن نبی،اندیشمندالجزایری می گوید:"جهان اسلام درعصرفارابی تولید کننده ی اندیشه ودرعصرابن رشد تولید کننده وصادرکننده ی آن به اروپابود؛ اماپس ابن خلدون، جهان اسلام نه تولید کننده ونه صادرکننده ی اندیشه بود."به سخن دیگر، پس ازابن خلدون، جهان اسلام ازتولید اندیشه بازمانده حتا می توان گفت که نه تنها توان تولید اندیشه را ازدست داد، بلکه به گونه ی موفق دارای توانِ مصرف کردنِ اندیشه هم نیست.ازهمه جالبتراینکه، اگرملتی دارایی توانِ تولید اندیشه نباشد،نمی تواند ارزش هایی خودرانیز نگهداری نماید.ازهمه مهمتراینکه،تولید کننده ی اندیشه، هم صادرکننده ی اندیشه وهمچنان تولید کننده ی ارزش ها وصادرکننده ی آن ها بدیگران نیزمی باشد.

Saturday 8 September 2012

بانام وخون شهیدان بازیی سیاسی نکنید

نتیجه تابع اخص ارذل است
ابراهیم ورسجی
18-6-1391
امروزشنبه18سنبله1391،برابراست بایازدهمین سالروزشهادت احمدشاه مسعودوزیردفاع دولت اسلامی مجاهدین که روزشهید نیزاعلام شده ورخصتی همگانی می باشد.پرسمان مهم وشایان توجه دررابطه با برگزاریی روزنامبرده به گونه ی که دررسانه های شنیداری دیده شد،این است که درآن شماری ازکسانی به سخن پراگنی پرداختند که ازنظراخلاقی درموقعیتی نیستند که دررابطه به شهید وروزآن سخن بگویند.
دراین باره که بسیاری ازمدعی های جهاد ومجاهدت که اکنون بخاطرخیانت به خون وایستاد گی ی شهیدان به گونه ی ویژه ومردم افغانستان به گونه ی همگانی دربرابراستعمارسرخ وارتجاع سیاه ودرنهایت بخاطرنابود کردن مبارزه ی قهرمانانه ی مردم افغانستان که درنتیجه ی آن همه ارزش هایی ملی- تاریخی- فرهنگی کشوررابه قربانگاه کشانده اند ودربهایی آن ازگاوچرانی،چلی گریی مدرسه های دینی واستاد یاردانشکده ی شرعیات وشاگرد سال نخست دانشکده بودن به نام نشان هایی دروغین ومنصب های غارتگرانه درنهادهای دولتی رسیده اند،سخن هافراوان وجود دارند.
واقعیت این است که چه اعتراف کنیم وچه نکنیم ،دستاوردِ کارنامه ی مجاهدان وشهیدان افغانستان بخاطرویرانی کابل ،همه ی کشوروادامه ی 21سال تباه کاری،آشوب وتروریسم وحضورهزاران سربازومنصب دارخارجی درکشورمابه صفرضرب شده است.ازضرب شدن دستاوردهایی مبارزه ی شهیدان به صفربه این خاطرنام برده شد که وضعیت مابه مراتب بدتر ازوضعیت آن مبارزجمهوری خواه اسپانوی می باشد که پیش ازجنگ جهانی دوم درمبارزه بافاشیسم فرانکوازروی ناچاری به فرانسه پناهنده شد ودرپاریس اعتراف کرد که درهمه سنگرهاشکست خوردیم،امابه این امیدهنوزپابرجاهستیم که شعارمان شکست نخورده وبدنام نه شده است.به سخن دیگر،وضع ما ازاوبدین لحاظ بدتراست که شعاروپیام مبارزه وایستاد گی مبارزان وشهیدان مان بخاطرفساد اخلاقی،دزدی،شکم پرستی وتباه کاری شماری ازمنافقان مذهبی- جهادی نمابد نام شده یارنگ باخته است.بدون شک،دربد نام سازیی شعاروپیام مجاهدان وشهیدان واقعی کسانی قابل سرزنش می باشند که امروزدربرگزاریی مراسم روزشهیدان بی شرمانه سخن گفتند.
اگرمدعیان وسخن گویان مراسم روزشهید درتعهد خود نسبت به خون،نام وهدف های شهیدان پاکبازراستگومی باشند،ازآن هاپرسش به عمل می آید که آیابه خود زحمت داده اند که گاهی ازشرایط ناگوارزندگی یک ملیون وهفت صدهزاربازمانده ی خانواده هایی شهیدان که برای زنده ماندن روزانه دراطراف وزارت شهیدان ومعلولین وشاخه های آن درولایت هاپرسه می زنند وچیزی بدست نمی آورند،آگاهی بدست آورند؟مگراندیشه ی کرده اند که علت ماندن شش ملیون افغان مهاجردرایران وپاکستان همان تجاوزشوروی وکمک به ایستاد گی مجاهدان ومردم می باشد وحق دارند که به کشورخود برگردند ودارای خانه،نان وپوشاک فقیرانه شوند!
بااحترام بزرگ وبی پایان به همه ی شهیدان راه آزادی وخودگردانی کشور،آزادی وخودگردانی ی که هنوزازآن فاصله ی آسمان- زمینی داریم،بایداعتراف کرد که نتیجه ی مبارزه ی آن هاتابع اخص ارذل شد.به سخن دیگر،مبارزه بجایی اینکه به هدف اصلی خود برسد؛بخاطرخودغرضی،مزدوری،شکم پرستی وجاسوسی ی شماری ازافراد بی شخصیت به سنگ خورد وخلاف آن سیرکرد که شرایط کنونی یگانه فراورده ی آن می باشد.
زمانیکه می گویم مبارزه ی مردم افغانستان به بیراهه رفت،ونتیجه ی خلاف مرام وهدف خود رابه آغوش کشید،نیازبه دلیل های فراوان احساس نمی شود،ونتیجه هم بارزوبرجسته می نماید.آنچه که افغان هادرنتیجه ی جهاد شان فراچنگ کرده اند،بسیارهم غیرقابل پیش بینی نبود.چراکه این سرنوشت بسیاری مبارزان ومبارزه هایی می باشد که ازفقدان رهبریی سازمانی وتعهدعقیدتی- اخلاقی درمبارزه رنج بردند ومی برند.رنجی که بیشترین آن رامردم افغانستان بدوش می کشند.
بطورنمونه،کمونیسم وکمونیست هامدعی بودند که ریشه ی همه بدبختی های انسان ملکیت شخصی می باشدوهمین پدیده است که ایجاد طبقه می کند وطبقه هم بارسیدن به قدرت وثروت کارگران ودهقانان رامورد بهره کشی قرارمیدهد،وبه گونه ی پادزهر،هرزمانیکه طبقه نابود کرده شود جامعه ی بی طبقه ی سوسیالیستی- آرمانی بدورازبهره کشی انسان ازانسان شکل می پذیرد.برخلاف،دیدواندیشه ی کمونیسم وکمونیست هاطی هفتادسال حکومت کمونیستی به گفته میلوان جیلاس،زمانی فردِ درجه دوم درحکومت مارشال تیتودرجمهوری فدرال یوگوسلاوی،کمونیست ها"طبقه ی جدیدی رابوجودآوردند که درنوع خود کامل بود."به سخن دیگر،کمونیسم که مدعی ایجاد جامعه ی بی طبقه بود،طبقه ی مفت خواری رابوجودآورد که بمراتب مفت خوارترازطبقه ی سرمایداریی غربی می نمود.
بهرصورت،آنچه گفته شد، داستان درد آوربرآمدن طبقه ی مفت خواردرکمونیسم بود. بدبختانه،درافغانستانِ کمونیست- جهادی- طالبی زده، کمونیسم که نتوانست طبقه ی همترازخود دربلاک کمونیستی را ایجاد نماید،امابخاطرآزادی گریزی،آدم کشی ودین ستیزی توانست زمینه سازی به برآمدن نیروهایی بنام دین ومذهب نماید که پس ازویرانی کابل بدترین طبقه ی بدون فرهنگ رابوجود آوردند؛طبقه ی که تاکه توانست دین وارزش های فرهنگی- سنتی- تاریخی افغانستان رادرجهت پرکردن شکم کته وگندیده ی خود هزینه نمود.ازاین رو،به این طبقه ی فاسد،مفت خواروتباه کارمی گویم که بس است به تجارت ننگین خود ادامه داده دیگربا نام وخون شهیدان وطن بازیی سیاسی نه نمائید.اگرکشورراتروریسم تهدید می کند،چیزی نیست مگرنتیجه ی کارکرد ضد دینی وضد ملی شما.اگرصلح رابرابرباجنگ بگیریم که بی رنگ ترین تعریف آن می باشد و درتحقق آن هم شماوحکومت تان توفیق نیافتید.اما،واقعیت این است که صلح برابربه رفع ظلم ازمظلوم وتحقق عدالت می باشد،وتازماینکه شمانه تنهادرحکومت،بلکه زنده باشید،مردم شهید داده وجفاکشیده ی افغانستان رویی آن رانخواهند دید،وروان شهیدان راه آزادی هم آرام نخواهد گرفت.

مبارزات اسلامی افغانستان رابنیادگرایی،تفنگ سالاری وتروریسم تفاله کردند

به آن دین وبه آن دانش چه نازی به کف ناداده نان جان ازبدن برد
اقبال
ابراهیم ورسجی
18-6-1391
نگاهی به رابطه میان دین،سیاست وقدرت
این نوشته درچهاربخش تنظیم شده است:نخست،نگاهی به رابطه میان دین،سیاست وقدرت.دوم،نگاهی به تجربه هایی ناکام مسلمان هاوبرآمدن بنیاد گرایی.سوم،دشواریی دین درشرایط کنونی.چهارم،مبارزات اسلامی افغانستان رابنیاد گرایی،تفنگ سالاری وتروریسم تفاله کردند.یکی ازپرسمان های مبرم وبنیادیی زمان ما،رابطه میان دین،قدرت وسیاست می باشد.رابطه ی بسیارپیچیده وچندپهلویی هرسه پدیده ی نامبرده وبهره برداریی نادرست قدرت وسیاست ازدین، ودین کاران ریاکارازقدرت وسیاست، سبب شد تادید گاه های چند گانه و گاهی ضد ونقیض درزمینه ابرازکرده شود.دراین رابطه،سه گرایش فکری پابه میدان گذاشتند که گرایش نخست، زیرتاثیررخ دادهای اروپاوامریکادرچهارقرن گذشته باین نظررسید که آنچه برسرد ین،مدرنیته/نواندیشی وروشنگری درغرب آورده است؛باید درشرق برسر اسلام نیزآورده شود.گرایش دوم، باین باوراست که میان دین مسیحی ودین اسلام تفاوت های بنیادی وجود دارد،ویکی ازفرق هااین است که درغرب، دین مسیح دربرابرعلم ایستاده بود؛ازاین رو،علم پیروزودین به کنج کلیسا رانده شد.ازنگاه این گروه،اسلام دشمنی باعلم ندارد،ازاین سبب می تواند باکاروان علم،تمدن ومدرنیته همراه شود.طرفداران این طرزفکرکه بنام نواندیشان دینی شناخته می شوند،باوردارند که دین اسلام بافراورده های مدرنیته وروشنگری مانند:د موکراسی،کثرت گرای،جامعه ی باز،حکومت قانون،حقوق بشر،برابری حقوقی زنان ومردان،گزینش وبرکناری رهبران باکاربردانتخابات سازگاراست.ازاین رو،می توان هم مسلمان ماند وهم مدرن شد.گرایش سوم که بنیاد گرانامیده می شود،به باورخود اسلام رادین کامل می داند وباکامل خواندن اسلام ونظام اسلامی وتاکید برگذشته گرایی، می کوشد که نظام شرعی صدراسلام راآن گونه که خودش درک کرده است،درجامعه ی مسلمان هاجامه ی کاری بپوشاند.
ازاین که دوگرایش نخست درجای دیگری به بررسی گرفته شده است،نویسنده می کوشد که دراین نوشته به تفصیل درباره ی گرایش سوم یابنیاد گرایانه بپردازد.دشواریی این گرایش باذهنیت دین مدارانه اش این است که با اسطوره سازی ازگذشته درزمان کنونی،ازتاریخ،اجتهاد وحتا آموزه های قرآنی انکارمی کند یاآن هارادانسته وندانسته نادیده می انگارد.بطورنمونه،درسوره ی زمرآیت های16و17،تاکید برپرهیزازپرستش طاغوت وبازگشت به سوی خداشده است،وخداوندبه رسول خودامرکرده است که مژده بده به آن بند گان که گفته هارامی شنوند وازبهترین آن ها پیروی می کنند.این گونه بند گان هدایت شده ودارای مغزوخرد می معرفی شده اند.ازدیدآیه های نامبرده،بهره برداری ازدستاوردهای علمی- انسانی بشربدون درنظرداشت باورهای دینی،اصل پسندیده می باشد.برخلاف این نوع نگاه،بنیاد گرایان بهره برداریی آن چنانی راستیزه باد ین می پندارند.واین گونه برداشت وذهنیت ازد ین سبب شده است تاعده ی تاریک اندیش،تنگ نظروپس مانده مانند سلفی های عرب،ملاهای اخباری ایران وپاکستان وطالبان وبخشی ازملاهای افغانستان به بازسازی استبداد قرون وسطایی پرداخته باارزش های والاوجوهریی دین وجهان نومانند:آزادی،حقوق بشر،دموکراسی،کثرت گرایی وحقوق زنان به مبارزه برخیزند.بازسازی نظری- عملی استبداد وقربانی کردن دین،اخلاق،آزادی،عدالت،شورا،بیعت ونیکوکاری راکه همگی حکایت ازشناخت ودرک رسمی وحاکمانه وزورگویانه ازدین دارند؛درجهان معاصرازپرسمان های حیاتی ومبرم مردم مسلمان به شمارمی آیند.
بدبختانه،برخوردغرض ورزانه ی غرب با اسلام درد وران جنگ سرد، ورویارویی اسلام باکمونیسم شوروی درافغانستان، واوج گیریی فزاینده ی این غرض ورزی درد وره ی پساجنگ سرد،بویژه دردوره ی حکومت هشت ساله ی جورج بوش، باعث شد تاچهره ی خرد ورزانه ی اسلام زیرسایه ی چهره ی خشن،خردستیزانه ومخالف حقوق بشروزن ستیزانه ی گرایش های ویژه مذهبی یامذهبی نما درجهان اسلامی قراربگیرد.ودراین راستا،گروه های مانند:القاعده ،طالبان ،گروه مسلح الجزایروگروه بوکوحرام درنیجریاکه همه ارزش های جهان شمول غربی انکارمی وزرد، زیرنگرانی سازمان های جاسوسی سربرافراشتند؛گروه هایی که بجای فایده رسانی به اسلام،موادسوخت رسانه ی وتبلیغاتی برای سیاست بازان غربی، ومستبد ین مسلمانِ وابسته به غرب درکشورهای مسلمان فراهم کردند.دشواریی اسلام القاعده- طالبان ازعربستان تاپاکستان وافغانستان،وجاهای دیگراین است که به باورخود"شریعت"رااجرامی کند وآیت های هم درقرآن وجود دارند که برداشت سرسری وبدون پیوند دادن آن هابادیگرآیت ها درقرآن، سبب تشویق این گونه شریعت خواهی می شود.بطورنمونه،درقرآن سه آیت درسوره ی مائده:"کسانیکه مطابق آنچه که خدانازل کرده حکم نمی کنند،کافران،ظالمان وفاسقان هستند،"آمده است.وقتیکه این آیت هابدون ریشه یابی لغوی ورابطه باآیت های دیگرقرآن مطالعه شوند،درواقع،باکتاب خدابرخورد گزینشی شده وهرکس وناکسی چه فردی وچه گروهی بنام شریعت به تطبیق شریعت باباورهایی نادرست خود دست زده،بنام خداودین، به مردم جنایت ونسل نورابه سوی دین گریزی وادارمی کند.آن گونه که مجاهدین وطالبان وملاهای پاکستانی وایرانی تاکنون کرده اند.ازنظرلغوی،بنیاد گرایان "حکم"رابه معنای حکومت کردن می گیرند،درحالیکه حکم به معنای قضاوت وداوری می باشد،نه تعریفی که آن ها آن ها از آن ارائه می کنند.
درواقع،این گونه برداشت قشری وسرسری ازکتاب مقدس پیامدی که تاکنون داشته این است که ملاها درخد مت قدرت وحکومت درآمده،ازهرحکومت ظالم وفاسدی بخواهند که شریعت رااجراکند.ودرافغانستان ،عربستان وبخش های قبایلی پاکستان این کارراکرده اند،وبه فقرومصیبت مردم وبدنامی اسلام افزوده اند.فرق این دارودسته ی بنام مذهبی بانوگرایان وجنبش های اسلامی،مانند:اخوان مصروجماعت اسلامی درهندوپاکستان وبنگله دیش،حزب عدالت وتوسعه درترکیه ،نهضت اسلامی درتونس،کنگره ی ملی درسودان،نهضت علمادراندونیزی وحزب اسلامی درمالیزی،این است که احزاب نامبرده برای تطبیق ارزش های دینی، اول، می خواهند یک نسل ازمسلمانان راپرورش بدهند وپس ازآن قدرت رابدست گرفته کشوررابه سوی دنیای مدرن رهبری کنند،دیگرگونی که امروزدرترکیه جریان دارد، ودردو دهه ی پسین قرن بیستم داکترمهاتیرمحمد درمالیزی درمینه کارمهمی کرد وآن کشورراازیک کشور دهقانی وپس مانده به یک کشورمدرن مسلمان مبدل کرد.تاکیدناآگاهانه وریاکارانه ی برخی ملاهاوهمه ی طالب هابه اجرای شریعت توسط نظام های استبدادی،مزدورووابسته به استعمار نو تنهابه راندن آگاهان مسلمان به سوی کمپ سوسیالیسم درگذشته ودموکراسی بظاهرلیبرال امروزی منجرنشده است،بلکه مردم رابادین بدون عدالت واخلاق وشوراکه درواقع تهی کردن دین ازجوهرآن می باشد،بارنج های فراوان مادی وروانی روبروساخته است.
نگاهی به سیاست های مذهبی عربستان سعودی، روشن می سازد که چه فاجعه ی رابه دین، درخاورمیانه،پاکستان وافغانستان نازل کرده است.درواقع، تنهادر کشورهای نامبرده مصیبت نیافریده است،بلکه وضعیت درونی خودش هم مملوازچپاولگری وبهره کشی می باشد.بطورنمونه،...شش هزارخانم وشهزاده های خانواده ی سعود،ماهانه 30هزاردلارازبودجه ی دولت به جیب خود می زنند؛واین مبلغ افزون برآن می باشد که پول معاش وخوراک می گیرند وتجارتی غیرازاین هم دارند.یک شهزاده ی معمولی سعودی بادوزن وده فرزند درحدود260هزاردلاردرماه می گیرد.درسال1994،یک اقتصاد دان سعودی تخمین کرده است که خانواده ی شاهی درسال دستکم چهارملیارد دلارمصرف می کند.(1)این حکومت خانواد گی که ازسرتاناخن درفسادغرق است وسالهااست که ثروت نفتی کشوررادرتبانی باشرکت های نفتی سرمایداری بغارت می برد؛درعین زمان،به اجرای"قانون شریعت"آن گونه که خودش وعالمان رسمی اش دریافته اند،خودرامتعهد می داند وسالانه ده هانفرازدزدان نان رامطابق دریافت مفتی های رسمی ازدین، به بریدن دست محکوم می کند؛وباین هم بسنده نکرده به مرکزهای مذهبی درپاکستان که خرافات وتوحش می پراگنند وطالبان افغان- پاکستانی که بنام دین سرمی برند،ترورمی کنند،ودربرابرعلم ودانش تاسرحدمرگ می جنگند،کمک مالی وتبلیغاتی میکند.طالبان،برخی مجاهدان دیروزوملاهای مزدوروریاکارپاکستانی افزون براینکه به نفع برداشت دینی به گونه ی سعودی تبلیغات می کنند ومی رقصند؛درهردوکشورپاکستان وافغانستان وتااندازه ی هند،بنام اسلام وجهاد، کارهای کردند ومی کنند که اسلام ومسلمان ها ازشنیدن داستان آن هااحساس شرمساری می کنند.درزمینه،دشواری ازآنجابرخاست که نظام اسلامی اولیه وتاریخ اسلام بدآموزی شد وهرمستبد وسلطان خودسرکه چندنفرتفنگ دارگردآورده توانست ازملاهای ساختگی فتواگرفته خودراامیرمومنان جازده دین راوسیله ی استوارسازیی پایه های حکومت های ستمگردینی نماساختند.
پس ازدوره ی خلیفه های راشدین که مسلمان هاازاصل شورا،بیعت،عدالت وبرادری اسلامی محروم ورسیدن به قدرت بزوروتطمیع رایج شد،درسرزمین های اسلامی وضعیتی بوجودآمد که دارند گان قدرت سیاسی ونظامی برای عوام فریبی، عالمان توجیه گرسلطه رابوجودآوردند وبه آن هاوظیفه سپردند که درمیان توده های مسلمان،حکومت آن هاراخلافت وپیروراه پیامبرخداوخلیفه های راشدین معرفی کنند.ازآن پس،فقه واندیشه ی سیاسی وجامعه ی که درزیرسایه ی آن نضج گرفت؛درظاهراسلامی ودرعمل رابطه ی جوهری باد ین نداشت.دراین راستا،دینِ ابزارقدرت شده،زمینه های سیاسی- فرهنگی- اجتماعی رابه گونه ی شکل داد که اندیشه هایی سیاسی- حقوقی درجامعه ی مسلمان رشد نکنند.روشن است.زمانیکه علم های سیاست وحقوق جولان نیابند،آگاهان یاگوشه گیری می کنند(صوفیه)یادرباری وجانب دارحکومت می شوند(قاضی ها،محتسب هاومفتی های رسمی ازگذشته های دورتاکنون)یااینکه به خشونت رومی آورند(خوارج واسماعلیه دیروزوالقاعده ی امروز)،وشماری هم راه بیرون رفت رادراندیشه های بیرون دینی جویامی شوند که پیروان فلسفه ی افلاطون درسده های میانه ی اسلام وکمونست- سکولارهای مسلمان درحال حاضر نمونه ی خوبی می باشند.ازآنجاکه جامعه دینی بودوعالمان اغلب درباری،بیشترین دانشمندان به اندیشه ی یونانی یاپوشش اسلامی بخشیدند ویااینکه هردوراچنان خلط کردند که مردم نمی توانستندازآن سردرآورده،برای آینده ی دین وسیاست خودبهره برداری نمایند.بطورنمونه،اززمان فارابی که برداشت هایش مستقیم برتجربه ی سیاسی وتعلیمات افلاطون پایه گذاری شده بود،فلسفه ی اسلامی چنین می آموخت که اقدام به ایجادیک تحول کلی درجامعه ی نضج گرفته زیراشراف زوروتزویرشاه وشیخ، بنام جامعه ی اسلامی،به منظورپدیدآوردن بهترین یاکامل ترین جامعه ی که منظورعقل می باشد،کاری بهوده است....جامعه ی اسلامی که ابن خلدون درآن زند گی می کرد،چنین ترکیبی بود.شریعت اسلام بامختصرتعدیلی هماننداجتماعی وسطای بود که افلاطون درکتاب قوانین توصیف کرده بود.نه تنهااسلام یگانه ی شالوده ی جامعه ی اسلامی درزمان ابن خلدون نبود،ابن خلدون این اندیشه ی زمانه ی خودراپذیرفته بود که باروی کارآمدن بنی امیه(60-61هجری)،حکومت مطلقه ی شرع ازمیان رفت وازآن به بعد،فرمان روایان اسلامی سیاست خودرابرای کسب وحفظ قدرت برممزوجی ازشریعت ومقتضیات حوایج طبیعی یعنی حوایج ابتدای وعموماضروری پایه گذاری کردند.(2)
اگرچه سیاست شاه وشیخ(ممزوجی ازقدرت ودین)طبق دید گاه ابن خلدون، باقتضای احتیاجات مردم ترتیب وتنظیم شده بود،امادستاوردآن به گونه ی نبود که حتامطابق تعریف ابن خلدون ازسیاست،نیازهای مردم راتامین کرده بتواند.ازدیدگاه ابن خلدون که،...سیاست اخلاق واقتصادرانیزشامل می گردد،ازنظرارسطووحکمای اسلامی برترین علم شناخته می شد،این علم بویژه باتدبیرمنزل وشهر(باصطلاح امروزدولت)سروکاردارد.ابن خلدون توجه خودراروی این هدف نخستین متمرکزکرده،سیاست رابدین گونه تعریف می کند:"سیاست تدبیرمنزل یاشهربه آیین اخلاق وخرداست،تاجمهورمردم رابراهی سوق بدهد که به حفظ وبقای نوع منتهی شود."(3)تعریف ابن خلدون ازسیاست یعنی سامان بخشیدن شهریاکشوربه آیین خردواخلاق،کمتردرجامعه ی اسلامی پیش وپس ازاوجامه ی کاری پوشیده توانست.خرد که ازآن ابن خلدون درتعریف سیاست نامبرده است،درعصرروشنگری، دنیای غرب باتاکیدبرآن وکاربردآن به حیث یگانه معیارسنجش پدیده ها،درواقع،جهان نوراپدیدآورد.درجهان اسلام،پس ازضربه ی که غزالی ومکتب اشعری بعد ازکسب بالادستی برمکتب وشیوه ی اعتزال برعقل وخردوارد کردند؛درواقع،به غلبه ی نقل برعقل(علوم نقلی برعلوم عقلی)وبی خردی براندیشه ورزی انجامیده وضعیت فکری وعقلی ی راپد یدآورد که پس ماند گی اسلام رادرمقایسه باغرب رقم زد.پانه گرفتن اندیشه واندیشه ورزی درحوزه های فکری- فرهنگی- حقوقی وسیاسی که جامعه رابه سوی فضای بازفکری- سیاسی سوق میدهد؛سبب شد که استبداد حاکم دروازه ی اجتهاد رابسته،دین درخدمت دولت وحکومت قرارگرفته وجامعه ی اسلامی گله واراداره شود.دریک جامعه که معیاروسنجه ی رسیدن به قدرت ورانده شدن ازآن،قدرت وزورگوی باشد،اخلاق به معنای درست اندیشی ودرست گوی تهی ازمعناشده،درفرجام به تزویر،ریا،فریب کاری وچاپلوسی بزورمندان جاخالی می کند.
تجربه درتاریخ سیاسی مسلمان ها ثابت می کند که بزرگترین دشواریی د ین همواره قدرت بوده ومی باشد.باین معناکه تازمانیکه دین درخد مت زوروتوجیه گرسیاست زورمندان باشد؛وظیفه ی اصلی خودراکه هدایت ورشد مادی ومعنوی جامعه درسمت وسوی کمال می باشد،ازدست میدهد.ازاین رو،آنچه که امروزبنام دین درجامعه ی اسلامی داریم؛بجای هدایت گری وتلطیف اخلاق وکمک به همسوی وهمگرای مسلمان هادرمسیرسعادت وپیشرفت،به ابزاری بدل شده دردست غرض ورزان،زورمندان وشکم پرستان که بابهره برداری ازآن، جدایی درمیان مسلمان هاایجاد وصرف برای مردم سواری،دین داری می کنند.این گونه رویکردبهره کشانه ازدین آن هم بوسیله ی ایجادعالم وفقه درباری سبب شده است که دوگونه واکنش نسبت به د ین ودین داری خودنمایی کند:1- سودجویی وزراندوزی عالمان بی عمل ازراه دین باهمراهی حکومت های فاسد وسرکوبگر،قدرت وارزش عالمان پاک ودرست کاردینی رابه صفرضرب زده وهمین کارکردسبب شده که درضدیت بادولت های طاغی وفاسد،افراطی هابه تفسیروتحلیل غیرکارشناسانه ازدین پرداخته وتااندازه ی دین رابه نفع خود، مصادره نمایند.2- نسل نوکه درمرکزهای علمی نوچه درغرب وچه دردانشگاه های کشورهای اسلامی آموزش دیده است؛بانگاه سرسری به دین باین باورشود که دین بدردنیانمی خورد وباید به کنج مسجد منحصروازدست اندازی دراموردنیارانده شود. پیشرفت شتابان غرب وپس ماند گی وحشتناک مسلمان هاباین اصل دامن زده است که برای پیشرفت اجتماعی،فرهنگی،سیاسی واقتصادی باید راه غرب مدرن رارفت، ورفتن راه غرب ایجاب می کند که همان طوری که پابپای مدرن شدن غرب،مسیحیت مدرنیزه وایدئولوژیک شد؛اسلام نیزباید مدرنیزه یااینکه موضع همانند کاتولیک هاوپروتستان هادرغرب رادرجامعه ی اسلامی درپیش بگیرد.
باتوجه به دید گاه نامبرده،باید دین اسلام برای پیشرفت مسلمان هامسیری راطی کند که پروتستان های غربی طی کرده اند،ودین مسیح وکلیسای کاتولیک رادرمرحله ی نخست، پارچه ودرمرحله ی دوم، اززند گی عمومی بیرون کردند.آموزه،کارکرد ومعنای پروتستانتیسم مذهبی، دربرگیرنده ی سه حالت اصلی می باشد:1- ایفای نقش روحانی به حیث رابطه میان خدا وبنده.2- دنیاگرایادنیایی ساختن دین.3- جداکردن دین ازدولت وحکومت وایجادحکومت دنیایی یاگیتیانه که می تواند بدوشیوه ی سکولار،مانندآلمان وانگلیس ویابه شکل لائیسیته مانند فرانسه جامه ی کاری به تن کند.سکولاریسم به گفته ی ماکس وبر،جامعه شناس آلمانی مهم ترین پدیده ی مدرنیته می باشد.پس از دنیای شدن جامعه،مذهب وانسان اروپایی است که دیگرگونی دردین نمودارواروپای نو به حیث بزرگترین قدرت مدرن واردعرصه ی کارزارزند گی بشری گردید.مشکل این گونه برداشت ازاروپای مدرن ومسیحی گریی دنیای شده، واصراربرتکرارآن درجامعه های مسلمان، این است که درجهان پیشامدرن،مسیحی گری به نفع دنیاگریزی وآخرت گرایی کاروتبلیغ می کردودرکنارتاکیدبردنیاگریزی ووعده ی زند گی بهتردرآسمان، باعلم ودانش نیزدرافتاد؛درافتادنی که درفرجام دین راخلع سلاح وعلم ستایی راجایگزین دین ستایی ودین باوری ساخت.برخلاف مسیحی گری،دراسلام هردوآموزه ی دنیاگرای وآخرت گرای باهم درآمیخته اند.اسلام درعین اینکه انسان رابرای فردای خوب درجهان برین تشویق می کند،به بهره گیری ازنعمت وابزارطبیعت درجهت یک زند گی آرام ومرفه نیزتشویق می کند.دردینی که آموزه های آن ترکیبی آن جهانی واین جهانی رادارامی باشد؛به گونه ی مطلق دنیاگراسازی همراه باحذف آخرت گرایی، مشکل سازتمام می شود.باوجوداین،به صراحت باید گفت که غلبه ی ذهنیت آخرت گرابرذهنیت دنیاگرادراسلام وبه خدمت قدرت های فاسدسیاسی درآمدن دین، وضعیت ناهنجاری بوجودآورده است که برای بیرون رفت ازآن، ایجاب می کند که درگام نخست، دین ازحالت ابزارقدرت بیرون، ودرگام دوم، باتفسیرعصری واصلاح گرایانه ازآن، بایدبه مصاف دین آلوده به قدرت وریاکاریی عالم نماهای درباری وهمچنان به پیکاری کژاندیشی های رفت که مدرنیته،جهانی شدن وتفکربنیاد گرایانه و خشن فراراه دین قرارداده اند.
نگاهی به تجربه های ناکام مسلمان هاوبرآمدن بنیادگرایی
پیش ازآنکه مدرنیته وجهانی سازیی برخاسته ازآن،اسلام ومسلمان ها رابه چالش بکشند،درفرهنگ اسلامی به مسلمان هاآموخته بودند که نخستین ومبرم ترین نیازهرقوم وملت سه چیزمی باشد:امنیت،عدالت وفراوانی ابزارزند گی.شوربختانه،آنچه که قدرت حاکم ودین توجیه گرآن تحویل جامعه ی اسلامی داده بود وهنوزهم میدهد،تحمیل استبداد وسرکوب آزادی بنام امنیت،گسترش فقر،مرض،جهل، وپس ماند گی مادی وفرهنگی بجای عدالت وفراوانی می باشد.واقعیت این است که....برای مرد می که درگذرسده هابه استبداد(چه استبدادسیاسی وچه استبداد مذهبی)خوگرفته باشند،ایدئولوژیی که وعده های حقوق وفرصت های برابربه بی نوایان وثروت مندان میدهد،حتی به قیمت انقیادبه فرمان روای استبدادی،خیلی فراترازآزادی فردی می رود که ثروت مندشدن اقلیتی رابه زیان اکثریت اجازه میدهد.(4)دراین راستا،نخبگان سیاسی مسلمان درسرزمین های اسلامی ایدئولوژی های گونه گون رابه آزمون گرفتند.بطورنمونه،رژیم پادشاهی عربستان تحقق شریعت راوظیفه ی اصلی خود ساخت،جمال ناصردرمصرسوسیالیسم رابه نام سوسیالیسم عربی بجای کمونیسم روسی پیشه کرد که قذافی در لیبی باکتاب سبزخودبه کاربردبهترازآن مدعی شد.سوسیالیسم عربی الجزایر،ناسیونال سوسیالیسم عربی- بعثی درعراق وسوریه،رژیم لائیکِ دین ستیزدرتیونس،کمونیسم روسی،اسلام جهادی وشریعت پاکستانی طالبان درافغانستان،جمهور اسلامی منافقانه ی پاکستان که سه ملیون مسلمان رادرسال1971دربنگال کشت وزمینه سازِبرآمدن بنگله دیش شد.درهمین کشوردورویه،ذوالفقارعلی بوتوسوسیالیسم اسلامی راپس ازجداشدن بنگله دیش درپیش گرفت که نتیجه ی اقتصادیی برای مردم دربرنداشت،وعلت هم این بودکه فئودالزاده ی بزرگی نمایش سوسیالیسم کرده بود.چون سوسیالیسم اسلامی ناکام شد،نظامی هازیرفرماندهی ضیاءالحق به اسلامِ شعاری ودروغین دست زدند که نتیجه ی آن ویرانی افغانستان وبرآمدن خشونت وبنیادگرایی درهردوکشورهمسایه می باشد.دربنگله دیش که پس ازجدایی ازمنافقت پاکستان وشکل دهی جمهوریی تااندازه ی دموکراتیک،وضعیت بهتری نسبت به وضعیت قبلی اش دارد،نمونه ی ازسوسیالیسم وسکولاریسم بدون منافقت ودین نمایی راه اندازی شد که وضع بهترازپاکستان دارد.این بهتری بخاطری ممکن شد که نقش نظامی هادرسیاست مهارشد.درترکیه اول لائیسیسم دین ستیز،بعداازجنگ جهانی دوم،سکولاریسم دین ناستیزراه اندازی شد که راه رابه اسلام مدرنیزه شده ی کنونی بازکرد.درایران مدرنیسم اقتدارگراوخشن محمد رضاشاه جمهوری اسلامی راتولید کرد،جمهوریی که بتاریک اندیشی وخشونت گراییده ودستاوردی ندارد.برخلاف آن،درمالیزی،اسلام همسوبامدرنیته موفق ثابت شد. دراندونیزی، سکولاریسم ومدرنیسم اقتدارگراکارنامه ی بهترازایران داشت که به برآمدن دین اندیشی غیربنیادگراکمک کرد.درسودان،تجربه ی ناکام مصربراه اندا خته شد که دستاوردآن حکومت نظامی عمربشیرباشعاراسلامی وجدایی بخش جنوب فراورده ی آن می باشد.درنیجریاکه بزرگترین جمعیت مسلمان افریقارادارامی باشد،تشدید دشمنی میان اسلام ومسیحیت وبرآمدن گروه "بوکوحرام/طالبان آن کشوردربخش شمال وطالبان مسیحی دربخش جنوب راببارآورد.
نگاهی هرچند گذرابه دستاورد رژیم های نامبرده،نشان میدهد که جزترکیه ومالیزی وتااندازه ی اندونیزی،دیگران به دلیل های که جای بحث آن هانیست،همه ناکام و جززیان، سودی به مسلمان هارسانده نتوانسته اند.اوضاع غمبارسیاسی- اقتصادی- اجتماعی وفرهنگی مسلمان هاراکه نوعی بدبختی درکشورهای آن ها متفاوت می باشد؛باید درفهم ودرک شان ازسیاست ودین وکاربردآن درمیدان عمل جستجوکرد.به گفته ی ماکس وبر:"سیاست عبارت است ازتعیین فرمان روا،نحوه ی انتخاب فرمان روا،طرزاعمال قدرت ونوع مناسبات رضایت آمیزیاعصیان آمیزمیان فرمان روایان وفرمان بران.(5)سیاست باتعریفی که ازآن دربالاآمد،هنوزجای پای درکشورهای مسلمان بازنکرده است، وآنچه راکه مسلمان هابنام سیاست می شناسند وبه آن آشنای دارند،جززورگویی وکنترول خشونت باروبهره کشانه ی مردم درراستای منافع گروهی وصنفی فرمان روایان وحاشیه نشینانشان نمی باشد،وتازمانیکه تعریف رایج سیاست درمیان مسلمان هاباتعریف وبری سیاست تعویض نگردد،فکرنمی کنم که آن هاگامی به سوی دنیای نوبرداشته بتوانند.تعریف مسلط سیاست وکاربردآن درکشورهای اسلامی وفرق آن باتعریف سیاست به معنای واقعی ورایج آن درجهان پیشرفته،غلطی،بدآموزی وغرض ورزی راتنهابه سیاست منحصرنمی سازد،بلکه بسیاری پدیده های دیگرازجمله د ین وایدئولوژی هم به همان مسیردروغین گام برداشته اند که سیاست رفته است.اگربه ایدئولوژی بنگریم،نتیجه همان است که درسیاست مشاهده کردیم.مارکس ایدئولوژی راآگاهی کاذب نامیده بود....معمولامقصود مارکس ازایدئولوژی، آگاهی کاذب یاتصوردروغین یک طبقه ی اجتماعی ازوضعیت خودش وازکل جامعه است.(6)
اگرایدئولوژی راشناخت دشواری هاوراه حل ها،برنامه ریزی برای بیرون رفت ازدشواری هاوکاردرراستای توسعه وپیشرفت انسانی بدانیم،وضعیت مسلمان هاوراه اندازیی ایدئولوژی هادرسرزمین های اسلامی،چه ایدئولوژی های مذهبی وچه ایدئولوژی های غیرمذهبی یااین جهانی؛درواقع،به تعریف مارکس ازایدئولوژی وکاربردآن درزند گی فردی واجتماعی مسلمان هامهرتایید می گذارد.دشواریی مسلمان ها،چه مسلمان های افغانستان وچه مسلمان های دیگراین است که هرچیزرا وارونه گرفته اند.مدرنیته/نواندیشی،دموکراسی،ایدئولوژی،قانون اساسی،جامعه مدنی وحتادین خودرا!واین وارونه انگاری،زمانی خودرابه گونه ی فاجعه بارنشان میدهد که زند گی مسلمان هابادنیای مدرن وبصورت شتابان دیگرگون شونده،همسوی وهمسری کرده نتواند.ارسطودرکتاب سیاست خودبارهاتاکید می کند که:شهروندان باید باروح شرایطی تربیت شوند که درآن زند گی می کنند.(7)آموزش وپرورش درهمه کشورهای مسلمان،بویژه افغانستان،هیچ وقت هماهنگ وهمسوباروح وشرایط ذهنی وعینی زمان نبوده ونیست.آنچه بنام سامان آموزشی- پرورشی درمیان مسلمان هارایج بود ومی باشد؛سامانه ی ازمودافتاده ی می باشد که بجای اینکه باعث پیشرفت وترقی شود،سبب پس ماند گی ورفتن به گذشته ی دورمی شود.
درشیوه ی آموزشی- پرورشی مسلمان ها،شیوه ی آموزشی وپرورشی فرانسه درشمال افریقا،شیوه ی انگلیسی درآسیای جنوبی،شیوه ی هلندی- انگلیسی دراندونیزی ومالیزی،انگلیسی- فرانسوی دربخش های ازخاورمیانه،شیوه ی روسی درآسیای میانه وافغانستان،راه بازکرده بودند.شوربختانه،این راه بازکردن هابه گونه ی نبود که به گام برداشتن مسلمان هابه سوی مدرنیته/نواندیشی کمک نماید.دراین میان،تنهاترکیه ومالیزی استثناشده می توانند،چراکه این دوکشور،آموزش غربی راگرفتند وباتوسعه ی دولت دموکراتیک مدرن تا اندازه ی خودراباجهان نوهمسوساختند.باوجودهویت باختگی دوره ی نخست درترکیه که نادیده گرفتن ارزش های دینی عامل آن شده بود،وپسانتربرای دین درآموزش وپرورش دینی به گونه ی نوراه بازکرد ووضعیت کنونی راسبب شد؛درواقع،این کشوردرمقایسه با دیگرکشورهای مسلمان هزاران گام به پیش برداشته است.دردیگربخش های جهان اسلام،دشواری ازآنجاآغازشد که درمیان مسلمان ها،نه نظام آموزشی- پرورشی غربی به صورت درست جابازکرد،ونه نظام آموزشی اسلامی نوسازی شد تا بازمان همسووهمگام شود.نتیجه، یک نظام چندپهلوی بی کیفیت بود که هم به شرقی وهم به غربی پهلومی زد که درایران پس ازانقلاب اسلامی به سامانه ی نه شرقی ونه غربی نوگراستیزراه بازکرد،وترکیه بامدرنیزه کردن اندیشه ی اسلامی وبه روزکردن آن، ازهمه بویژه ایران درتجربه ی مدرنیزه کاری دین وهمراه سازی آن بادموکراسی وحقوق بشرپیشی گرفته است.اگرترکیه همین گونه که آغازکرده است،به پیش برود،نمونه ی خوبی برای مسلمان هاخواهدشد.
درمصرکه افغانستان درآموزش علوم مذهبی درسطح حکومت،درپیوستگی با آن قرارداشت ودارد،شیوه ی آموزشی- پرورشی- دینی راکه استاد محمدعبده یکی ازپیشگامان نواندیشی دینی درجهان اسلام پیش کش کرده بود،زیرفشارمحافظه کاریی دینی- حکومتی ازگردش انداخته شد.عبده باتاویلی که از"مصلحت"ارائه کرده بود؛بهترین گزینه ی راتقدیم کرده بود که می توانست هم دین رابادنیاهمسو،وهم آموزش غربی رادرسرزمین های اسلامی بکاراندازد.دراین صورت،ازیک سو،تفسیرنواز دین ومصلحت مسلمان ها،دین رابادیگرگونی های عصرهمگام می کرد؛وازسوی دیگر،آموزش غربی به گونه ی درست آن نیازمندی بیش ازاندازه ی مسلمان هادرفن آوری یاتکنالوژی نورابرطرف؛ وازهمه مهمتراینکه، ازوابستگی مرگبارکنونی مسلمان هابه غرب درفن آوری نظامی- صنعتی می کاست.به روزنه شدن اندیشه ی اسلامی به گونه ی که محمدعبده پیش کش کرده بود،وناکام شدن فراینداستعمارزدایی وبالاآمدن رژیم های فاسد- سکولار- مستبد وغرب زده درفردای استعمارزدایی صوری که زاده ی آموزش وپرورش نیمه کاره ونسخه برداری شده ی نادرست ازسامانه ی فرهنگی- آموزشی غربی بود،بنیاد گرایی خرد گریزراتحویل جامعه ی اسلامی داد که بدترین نمونه ی آن رادرپاکستان ،افغانستان،صومالی،شمال نیجریاوبخش های ازخاورمیانه شاهد می باشیم.
پیش ازعبده،این بنیاد گرایی خردستیزدرعربستان،خود رابنام "وهابیت"باترکیب کردن فرهنگ قبیله بادین،تثبیت کرده بود.امروزهمان وهابیتِ تاریک اندیش وخردستیزباپشتوانه ی دلارهای نفتی عربستان وبرنامه ریزیی نظامی های پاکستانی،حوزه های مذهبی پاکستان راخشونتزا،تروریزه وفرزندان نامشروع خودرا زیرنام سپاه صحابه،سپاه محمد،لشکرجنگوی،طالبان پاکستانی- افغانی و...تولید وبه حیث ابزاردردست ارتش پاکستان به افغانستان وکشمیرهند صادرمی شود،ومی کوشدبه آسیای میانه هم راه بازنماید. پیامداین گونه طرزفکردرگام نخست،بصورت منفی به خوداسلام هم درسطح جهان وهم درسطح منطقه برمی گردد.بطورنمونه،درسطح منطقه یاجهان اسلام بطورکل،افراط گرایی غیرعقلانی رادامن می زند که برای پیشبرداهداف خود،خشونت،ترور،زن ستیزی ومخالفت باحقوق بشرودیگرارزش های جهان نورادرپیش گرفته است.زمانیکه این گونه کرداروگفتارغیردینی درزیرسایه ی دین ودین داری براه انداخته شود،برای دشمنان اسلام بهانه ی خوبی میدهد تا بابهره برداری ازرسانه های جهان به مسخ چهره ی اسلام بپردازند؛ ودرسطح جهان اسلام، بنام مبارزه باتروریسم وافراط گرایی به حمایت ازاستبداد وسرکوب اندیشه ورزی اقدام کنند؛آن هم بنام مبارزه باترور،کاریکه بوش وبلیرومستبدان مسلمان درهشت سال گذشته کردند وفاجعه ی فراوانی راهم به اسلام هم به جامعه ی بشری؛ وهمچنان، به ارزش های پذیرفته شده ی جهانی، مانند:حقوق بشر،دموکراسی،جامعه ی مدنی،آزادی بیان وحکومت قانون نازل کرده اند که نتیجه ی آن نه ناتوان ساختن تروریسم،بلکه فربه کردن آن می باشد.
تاجای که به خود مسلمان ها ارتباط می گیرد، طرزفکربنیاد گرایانه که بذات خود بیماری ذهنی- روانی بیش نیست،زیان های فراوان مادی ومعنوی رابه مسلمان هابارکرده است.بطورنمونه،...درگذشته اسلام روبنای رابوجودآورد که درآن همه وفاداری های قومی یافرهنگی ازمیان رفتند،واسلام اساس وپایه ی وحد ت قرارگرفت.(8)همچنان که تعالیم وحد ت گرایانه ای قرآن،عرب هارا ازقبیله پرستی رهانیده بود،انتظارمی رفت که تجدد خواهی اسلامی بندهای فرقه بازی رابگسلد،نبرد باسلطه ی غرب(وپسانترباسلطه ی کمونیسم شوروی)نیزمستلزم وحدت کلمه ی همه ی مسلمان هاصرف نظرازعقایدجنبی شان بود.(9)برخلاف،چنان نه شد وبنیاد گرای رافربه ترکرد،بنیاد گرایی که تعصب مذهبی وقوم گرای های کوررادامن می زند.طوریکه یادآوری شد،آموزش ونسخه برداری ناسنجیده ونیمه کاره ازاندیشه وعلوم غربی وخرد گریزی دراندیشه ی سنتی اسلام که باقدغن کردن اجتهاد یاکاربردآزادانه ی عقل وخردبرمسلمان ها توسط حاکمان وعالمان درباری بارشده بود؛دستاورد خود رابدوگونه ی سکولاریسم آزادی ستیزودین گریزوبنیاد گرایی خرد سوزوزن ستیز تحویل جامعه ی مسلمان هاکرد.این دوگرایش فکری که اولی باحمایت غرب به صندلی های حکومت برمسلمان هاتکیه زده وسرمایه های مادی ملت های خود رابه غارت می برد وآزادی هارامی کوبد؛درواقع،باعملکرد خود که باروشن اندیشی می رزمد،جاده رابرای برادرهمزادش یعنی بنیاد گرای بازمی کند.ودومی یعنی بنیاد گرایی به گونه ی متفاوت به اولی فایده می رساند وبه مسلمان هازیان می بارد.باین معناکه به خشونت دست می زند وبجای عمل شعارمیدهد وتااندازه ی که بتواندبه هراس افگنی وکشتارهم دست می زند،آن هم کشتارمسلمان ها.این رفتاراحمقانه باعث شده که غرب برای تامین منافع خوداز حکومت های سرکوبگرحمایت کند؛طوریکه درپاکستان،عربستان،مصر،الجزایر،تونس وجاهای دیگرکرده ومی کند.خوشبختانه،آن حمایت هاهم نتوانست ادامه ی خود کامگی راتامین کند.بطورنمونه، باخیزش های عربی دردوسال پسین، برخی مستبدان نابود،وبرخی دیگرهم فرسوده وغرب هم درسردوراهی قرارگرفته است.دوراهی که حمایت بی ثمرازبازماند گان همان مستبدان یاسازمان های اسلامی پسین ایستگاه آن خواهد بود.
طرفه اینکه،خشونت ،بی منطقی وخون ریزیی بنیاد گرای اسلامی که درواقع،ساخته وپرداخته ی سازمان های جاسوسی همان دولت های مستبد سکولارمانند پاکستان و...می باشد؛ سبب شد که بارک اوبامارئیس جمهورامریکادرسخن رانی7حمل-27مارس2009خود که پالیسی کشورش را راجع به پاکستان وافغانستان اعلام می کرد،بگوید:"القاعده ومتحدانش یعنی طالبان بیشترازدیگران،مسلمان هاراکشتند."این یک واقعیت است که کشتارمسلمان هادرافغانستان وپاکستان وعراق توسط مجاهد نماها،طالبان،القاعده وشیعه هاوسنی های افراطی به مراتب بیشترازآن است که فکرمی شد.طوریکه تجربه درکشورهای اسلامی نشان میدهد،بنیاد گرای اسلامی وسکولاریسم درظاهرملی گراومدرنیست دوروی یک سیکه رابه نمایش گذاشته اند.سکولاریسم ستمگرحاکم برکشورهای اسلامی بدوعمل زشت وناورادست زد:نخست،احزاب سیاسی مخالف رابرنتافت.دوم،برای کسب مشروعیت ازدین بهره برداری نارواکرد.زمانیکه احزاب سیاسی مخالف رابرنتافت،فضای سیاسی بسته شد وجامعه ی مدنی وفرهنگ سیاسی لازمه ی آن شکل گرفته نتوانست.افزون براین،بهره برداریی نا درست حکومت ها ازدین،عالمان رابدودسته بخش کرد:نخست،عالم های درباری حکومت ها.دوم،عالمان مبارزومخالف حکومت ها.جدا ازاین دوطیف عالمان،درکشورهای مسلمان،درادامه ی کارسیدجمال وعبده،خرد ورزان واندیش مندانی بودند که برای حل دشواری های جدید مسلمان ها،راه حل هارادردین جستجومی کردند.جستجوی راه حل دشواری هاازدین وشیوه ی برخورد باتجدد واستعمارنوغربی واستبدادسکولاربومی وابسته به آن،نهضت اصول گرایی وروشنفکری واصلاح طلبی دینی رابمیدان آورد که اخوان مصر،جماعت اسلامی پاکستان- بنگله دیش،نهضت گرایش اسلامی درتونس،جبهه ی نجات اسلامی درالجزایر،نهضت العلماوجمعیت العلمای اندونیزی،حزب اسلامی مالیزی،حزب رفاه واکنون عدالت وتوسعه، حزب حاکم کنونی درترکیه،کنگره ی ملی درسودان،نهضت آزادی ومجاهد ین خلق وجنبش مسلمانان مبارزدرایران،ازآن جمله می باشند.
دولت های سکولار- ستمگربومی درکشورهای اسلامی که خودرامدرنیست وطرفدارنوآوری درسرزمین های مسلمان برای غرب جازده بودند؛باهردوگونه مخالفین سیاسی خود،یعنی مسلمان های مدرنیست واصلاح طلب وسکولارهای دموکراسی خواه رزمیدند.باسکولارهای دموکراسی خواه بومی براین اساس رزمیدند که ممکن است روزی غرب ازآن هابه حیث نیروی جایگزین طبقه ی حاکمه حمایت نماید؛وبامسلمان های مدرنیست باین اندیشه رزمیدند که توان جمع آوریی توده هاوهمسوسازی آن هاباجهان مدرن رادارند.این سیاست شیادانه که تاکنون ادامه دارد،چه زیان های مادی وفرهنگی نیست که برمسلمان هاواردنکرده است.ازیک طرف، درعرصه ی اندیشه ورزی،اندیشه ی نوراچه دینی وچه غیردینی فلج کرده است؛وازطرف دیگر،بابهره برداری نارواازدین،رهبران عوام فریب دردین ایجاد کرده اند.نسل نومسلمان زمانی که می بیند حکومت هافاسد ورهبران توجیه گرمذهبی دروغ می گویند ونان می خورند،چاره ی جزگرفتارامواج غربی شدن ندارد.ازهمه مهمتراینکه، وضعیت عوام فریبی بوسیله ی دین،زمینه سازی می کندتاعوام فریبان دیگری بنام نظام عدل شرعی پاپیش گذاشته، به ژرفنای فاجعه بیافزایند.طوریکه ملاهای قبایلی درپاکستان وطالبان وبخشی ازمجاهدان افغانستان درگذشته کردندواکنون هم مصروف اندتاازاین طریق به بد نامی اسلام وبد بختی مسلمان ها بیافزایند.دررابطه بابرآمدن جریان های مذهبی درمیدان سیاست،این حقیقت راتجربه ثابت کرده است که....یک حزب مذهبی هنگامی اعلام موجودیت می کند ودرراه اشاعه وپیشبرد باورهای خود به مبارزه می پردازد که احساس نمایدارزش هاوبرنامه های نظام سیاسی واقتصادی موجود باارزش هاومعتقدات مذهبی پیروان آن متضاداست.(10) این درست است که سیاست های حکومت های فرمان روابرمسلمان ها دربسیاری بخش هابالگد مال کردن برخی ارزش های دینی همراه بوده؛ودربساموارد،عالمان ودین کارانی هم بودند که به توجیه وتفسیروارونه ازدین پرداختند تابرحقایق تلخ دینی وسیاسی رایج زمانه پرده پوشی کرده باشند.اماسیاست های ناسنجیده یاغرض آلود حکومت های فاسد ودست نشانده نباید دستاویز قرارگیرد که عده ی بنام دفاع ازدین، ریشه ی دین رابراندازند.طوریکه مااکنون درعمل این سیاست تخریب کارانه وبراندازنده ی دینی راکه زیراثرنظامی های پاکستانی باراه اندازیی طالبان ودیگرتندروان وتروریستان صورت می گیرد،درپاکستان وافغانستان ومنطقه، مشاهده می نمائیم.
وضعیت غمبارکنونی افغانستان وبی ثباتی مزمن درپاکستان؛ازاین رو،رخ داد که فرماندهان منافق وریاکارارتشی درپاکستان بی حیای وبهره برداری نارواازدین راازحد گذشتاندند،وزمام داران قبیلگی افغانستان بافرهنگ قبیلگی وپس مانده وواپس گرایانه ی خود،ناسیونالیسم،مارکسیسم ودین رامسخره کردند.مسخره کردن هرسه پدیده ی نامبرده بویژه هردویی اولی که درجهان نومایه ی ازمدرنیت وروشنگری راباخود داشتند؛به گونه ی واکنش واپس گرایانه،درکمونیسم افغانی، تره کی،امین ،کارمل ونجیب الله راکه ازکمونیسم تنهاخشونت وآدم کشی راآموخته بودند، ودراسلام که برشورا،بیعت،اخلاق وعدالت تاکید دارد،سیاف،حکمتیار،ملانبی،ملاخالص ،استادربانی،طالبان وافغان ملتی های مزدورومتعصب راتحویل جامعه ی افغانستان داد که فراورده ی آن ها درعرصه ی سیاست،حکومت مزدور،ناکارآمد وفاسدِ تفنگ سالارِدزد زده ی کنونی درزیرسایه ی ناتو،وتروریسم کورطالبی- پاکستانی می باشد.درواقع،وضعیت غمبارکنونی افغانستان نشان میدهدکه تفنگ سالاران جنایت کار،بنیادگرایانِ خرد گریز- اخلاق ستیزوتروریسم کورومزدورمبارزات اسلامی کشورماراتفاله کرده اند!
دشواری دین درشرایط کنونی
دررابطه بادین،دشواری ازآنجاسربرافراشت که برای پرسش های غلط ،پاسخ های غلط آن هم پیش ازشناخت دشواری ها،وراه بیرون رفت ازآن هاجستجوگردید.مشکل فقر،تبعیض های قومی- مذهبی- طبقاتی- فاصله ی حکومت گروحکومت شونده رامذهبی هادرراه اندازی شیوه ی زند گی مسلمان های صدراسلام جستجو،وکمونیست هارسیدن به حکومت وجامعه ی سوسیالیستی، وملی گراهاباصطلاح خودتحکیم وبازتولیدجامعه وحکومت تک صدای- نژادی رادرعصرمدرن پیشه کردند.طوریکه دیدیم،مارکسیسم درگذشت، وملی گرایی قبیله گراهم درزیرفشاراندیشه ی جهانی سازی که به سوی جامعه وحکومت های چند صدای سیرمی کند،خرد وخمیرخواهد شد.امامشکل دین ودین داری درجامعه های مانند: افغانستان وپاکستان باین زودی حل شدنی به نظرنمی رسد.دلیل روشن است.دین باوران درهرعصروزمان اندیشه ی دینی خودراباتحول وتکامل وسویه ی زند گی اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی جامعه ومحیط منطقه ی وجهانی همسووهماهنگ می نمایند.زمانیکه دین داری ودین باوری ودین کاری پابه پای نوسازی های عصروزمان همگام وهمسو نشوند،هرگونه حکومتی که درقدرت باشد،چه حکومت مذهبی(ایران وعربستان)، وچه حکومتی که منافقانه دین نمایی می کند(پاکستان)،حرف هاوسخن های شان برای مردم کهنه، یاتمام می شود.دراین صورت،برای کنترول مردم ومخالفان زورمی گویند وزورگفتن سبب می شود که زیرفشارجهانی سازی وانقلاب رسانه ی، نسل نوزاده ی همان حکومت هااز(سنت،دین،اخلاق،وایدئولوژی رسمی)ودرنهایت، آنچه ازپدران وبزرگ سالان شان به میراث مانده است،دوری گزینند.
دراین بازی سیاسی که حکومت هابراه انداخته اند وادامه میدهند،نسل جوان یک سویه عمل کرده نمی تواند.چراکه نبرداندیشه هابکارخود ادامه میدهد ودراین نبرد درجامعه های مسلمان بویژه افغانستان یک طرف قدرتمند دین می باشد وعوام فریبان شریعت مداردربخش های روستایی جامعه اثرگذارمی مانند،به گونه ی که دردوطرف خط دیورند،مرزمشترک پاکستان وافغانستان نظاره گرآن می باشیم.فقراقتصادی وفرهنگی دوام دار،فسادسیاسی- مالی واداری حکومت گران،کسب مشروعیت ازدین برای مردم سواری توسط حکومت های درمانده وفاسد،خفقان فکری- سیاسی حاکم برجامعه آن هم درعصری که انقلاب رسانه ی رفت وآمداطلاعات گونه گون رابسیارآسان کرده است؛وازسوی دیگر،ماواردعصری شده ایم که سیاست حتاوظیفه ی پاسخ به پرسش های دینی،اجتماعی،فرهنگی وفلسفی ودرمجموع کیان وموجودیت ما رانیزبدوش گرفته است.پافشاری به شیوه های حکومت گریی مستبدانه چه ازگونه ی سیاسی وچه ازگونه ی مذهبی، پیامدی جزپس ماند گی سیاسی- فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی و...نمی تواند داشته باشد.تجربه نشان داده است که هرجاکه فضای سیاسی بازشده وصداقت ودرست کاری درحاکمان رواج پیداکرده است،فاصله میان حاکمان وحکومت شوند گان کاهش یافته وسیاست به روال عادی برگشته وگرایش به سویی گروه های خشن وهراس افگن چه مذهبی وچه ایدئولوژیک ازگونه ی فاشیستی،نژادی،جدای طلبی و...کاهش یافته است.
اگرامروز، مادرافغانستان وپاکستان وجاهای دیگرشاهد برآمدن گروه های افراطی ،خشن وبی منطق هستیم،برای به پیرامون راندن آن ها،درگام نخست، بایدحکومت راخدمت گزار،راست کارومردمی ساخت، وسیاست کاران باید شیوه ی رابکارگیرند که بجای زورنشان دادن به مردم،خودرادرمیان آن هامحترم ودوست داشتنی نمایند.این راهم به صراحت باید گفت که درجامعه های که حکومت هاازنظرمشروعیت ومرد می بودن استوارنیستند،پولیس بجای تامین امنیت به نیروی نگهدارنده ی حکومت و ابزارسرکوب مردم تبدیل می شود.امروزدربسیاری جامعه های مسلمان،پولیس آن قدرکه بدنبال کردن اندیشه ورزان وناراضیان ازحکومت می گردد؛بدنبال سرکوب ودستگیری ناقضان قانون ،دزدان ،قاچاقبران وآدم کشان نمی گردد.نظام های باچنان ساختارپولیسی درجامعه های مسلمان،بزرگترین گهواره ی پرورش هراس افگنی،خشونت وجنایت های ضد بشری می باشند. دربرابر ما، بازهم نمونه ی برجسته پاکستان می باشد که پولیس ودربسامواردارتش آن کشوردرخد مت نظام سیاسی- ارتشی مردم ستیز قراردارند.نقش ضد مرد می ارتش وپولیس درنگهداری ازحکومت طرفدارزمین دارانِ بزرگ وطبقه ی تجارت پیشه ی شهری سبب شده است تادین بدامن افراطی هاسقوط کند،وجامعه ی مدنی،حقوق دانان،روزنامه نگاران وطبقه ی درمیانی- شهری که فربه کننده ی دموکراسی وحکومت قانون می باشد،لاغروکم خون باقی بماند.دراین صورت،دین دردست تندروان هم به دشواری خود می افزاید وهم مانع تحقق دموکراسی وحکومت قانون می شود.وضعیتی که اکنون بسیاری مسلمان هابا آن دست وپنجه نرم می نمایند.
اگرچه حکومت های افغانستان همواره فاسد ونالایق بودند ومی باشند،امافساد وبی بند وباری درجامعه ی افغانستان هرگزبه اندازه ی پاکستان نبوده است.رخ دادهای نزدیک به چهاردهه ی گذشته که تاکنون ادامه دارند؛همگی زاده ی حماقت هاوسیاست های ناسنجیده ی حکومت هایی افغانستان بودند و می باشند،سبب شدند که کشورنخست،زیراشغال شوروی، پس ازآن زیرسایه ی دسته های ارتجاعی و سیاه کارپاکستانی، واکنون به بهانه ی مبارزه باتروریسم زیرچکمه ی نیروهای ناتو زیرپوشش بازسازیی اقتصادی و دموکراسی خواهی وحقوق بشرطلبی قراربگیرد.دررابطه به همه ی این رخ دادها،به روشنی می توان ابرازکرد که پاکستان بااغفال عربستان درجهت تمویل طالبان وکمک برخی مجاهدان پول پرست وفاسد دیروز،به حیث جاده صاف کن غالبان کنونی عمل کرده است.سازمان های بی هدف مجاهدین وخلقی های پس مانده ی افغانستان که ازگریبان شاخه ی جنوبی آن هاطالبان بیرون شدند،وخود طالبان، ازاین سبب عقیم ونازاشدند که ازنظرسیاسی ومالی وابسته به بیرون وازنظرفکری به محافل محافظه کارعربستان وپاکستان پیوند داشتند.آنچه که ماامروزدرپاکستان بنام جمعیت العلمای اسلام ودرافغانستان بنام طالبان ودرکنارحکومت کرزی بنام شورای علماداریم،ازنظراندیشه ،خرد وطرزفکربه گونه ی کمرنگی به جنبش های اسلامی پیش ازسیدجمال وعبده گره خورده اند ودرمواردی هم، مزدوران بیرونی چه کمونیست های دیروزوملی گرایان امرزباگذاشتن ریش های ساختگی به بدنامی آن هاکوشیدندومی کوشند.
چون ازپیوند ورابطه ی بسیاری جمعیت های سنتی- مذهبی به جنبش های پیش ازسید جمال وعبده نام برده شد،باید نوشت که....جنبش های اصلاحی پیش ازسیدجمال واپس گراودورازخواست های تجدد طلبانه بودند.مبلغان اصلاحی، انحطاط مسلمان هارابراهمال آن هابرای عمل کردن به شریعت اسلام اسلام نسبت می دادند ودورشدن ازساد گی نخستین راعلت اصلی به شمارمی آوردند.لیکن کارشگفت سیدجمال این بود که روشنفکران مسلمان رابه توجه کردن به خود ونگریستن درخود فراخواند.(11)آنچه که سیدجمال نگاه وتوجه کردن به خود میدانست،بیانگراین اصل است که مسلمان هاباید به عامل های پس ماند گی خود نگریسته وآن هاراواقع بینانه ارزیابی و جویای راه بیرون رفت شوند.دراین راستا، شناخت مسایل درونی جامعه های مسلمان که شوربختی کنونی شان رارقم زده است،ازدوزاویه ی روشن اندیشی اسلامی وسنت گرایی وبنیاد گرای اسلامی به بررسی گرفته شده است.روشن اندیشان واصلاح طلبان که آغازگراندیشه وراهنمای عمل شان سیدجمال وعبده بودند؛به نوخوانی متن های دینی،اصلاح فکردرگام نخست، وبهره برداریی هوشمندانه ازتمدن وپیشرفت های غرب درگام دوم، تاکید کردند.سنت گرایان وبنیاد گرایان که دربسیاری موضع هاومسئله هایکسووگاهی ازهم جدامی شوند؛بدون پیراستن اندیشه وآموزش وپرورش درست مسلمان ها،خواستاراجرای شریعت می شوند،وهرکس وناکسی بدون درک وشناخت ازمتون دینی وشرعی به اجرای شریعت می پردازد؛به گونه ی که تاکنون طالبان نادان وبریده از اخلاق درمناطق قبایلی پاکستان وافغانستان شریعت راعلیه دین اسلام ومردم مسلمان اجراوباعث بدنامی دین ودین داران شده اند.این گونه تطبیق جاهلانه وبی اخلاقانه ی شریعت، بدوکارزیردامن زده است:نخست،نسل نورانسبت به دین کم باورکرده است.دوم،به منابع غرض ورزغربی فرصت فراهم کرده است تادین اسلام رابه حیث دین خشونت زاوضدحقوق بشر،بویژه حقوق زنان مورد حمله قراربدهند.
شایان دقت است که آنچه توسط گرایش های ویژه ی درعربستان،پاکستان،افغانستان،ایران،صومالی و نیجریا،بنام شریعت اسلامی به اجرادرآورده می شود،بجای اینکه رابطه ی بادین ویاجریان نواندیشی واصلاح طلبی دینی که سیدجمال وعبده درمصر،نائینی وآخوندخراسانی درایران ،اقبال درهند،کاشف الغطادرعراق،آغازکرده بودند،ودرایران آیت الله طالقانی ازعالمان حوزه ی،بازرگان وشریعتی وبنی صدرازدانشمندان غیرحوزه ی آن رادنبال کردند؛داشته باشد،الهام گیرنده ازشیوه وطرزفکری می باشد که سلفی هادرعربستان وپاکستان وهم فکران شان زیرنام"انجمن حجتیه"درایران،آغازکرده بودند.درافغانستان پیش ازاشغال شوروی،هیچ گروه وسازمانی چه ملای وچه غیرملای یافت نمی شد که پیرواسلام خشونت باروتنگ نظرانه ی سلفی هابوده باشد.نسل کهنه سال مولوی های افغانستان که تا پیش ازبرآمدن پاکستان؛همگی تعلیم یافته ی هند واشخاص بسیارشریف،آگاه ومومنی بودند،شیوه ی تبلیغاتی ی را بکارمی بردند که بربنیادآموزه های قرآن "برپند،موعظه وحکمت بناداشت."بدبختانه،زمانیکه پای ملاهایی تعلیم یافته درپاکستان درافغانستان به میدان آمد،همراه باخود،خشونت،تعصب،خیره سری،تکفیرگری وتکفیرگرایی راآورد. دراین راستا،آی اِس آی آخرین آموزه های اندیشه های مذهبی- پاکستانی رازیرنام"طالبان"متشکل ازافرادقبیلگی متاثرازانگیزه ی قومی باشریعت ظاهریی ودرآمیخته با تعصب قبیلگی،نژادی وآماده ی هراس افگنی وکشتاربی گناهان، تحویل افغانستان داد.
طرفه اینکه درنزداین گونه افراد ودسته های شریعت مدار،اسلام وشریعت ابزاری شده است که برای ویرانگری،زن ستیزی،مبارزه با ارزش های والای دینی وکرامت انسانی بکارگرفته می شود.اکنون که ازخیره سران خشن ودرنمایش شریعت مدارسخن گفته شد،بنگریم که موعظه گران وپیشگامان نواندیشی واصلاح طلبی دینی راجع به دین واین گونه افراد ودسته هاچه گفته اند:شیخ درویش،عارف وارسته وخویشاوندعبده وپیروطریقه ی سنوسی مانندعبده،این نظرراتبلیغ می کرد که راه رستگاری مسلمان هابازگشت به اسلام روزگاران پیامبروصحابه وتقلیدازساد گی دردین داری وپارسای وپیراستن عقاید کنونی مردم ازبدعت های گذشته گان است....شیخ می گفت:بزرگترین ارزش زند گی انسان درست کاری است ونباید دین اسلام راسرپوش تباه کاری های خود کرد،زیرااسلام دین عقیده وعمل است نه مجموعه ی ازالفاظ میان تهی وبی بنیاد که وظیفه ی مسلمان به مجرد برزبان آورد ن آن الفاظ پایان یابد.مسلمانان مانند دیگرمرد مان،مسئول کارهای خویشند،وچه بسیارمسلمانانی که این نام رابناحق برخود نهاده اند.اسلام هرگزبدآموزی نکرده واساس آن وبلکه اساس هرگونه عقیده ی درست،قرآن وتنها قرآن است.بهترین عبادت هانیزکوشش برای فهم معانی(وعمل به) قرآن است.(12)
باتوجه به سخان شیخ درویش،به صراحت می توان گفت که شماری بسیاری ازافراد ودسته های های مسلمان درافغانستان،پاکستان،عراق وافغانستان و...دین اسلام راپوششی برای تباه کاری وآدم کشی ساخته اند وهمین دسته هاهستند که به گفته ی شیخ درویش،دین راسرپوش جنایت های خود کرده اند.بطورنمونه،درافغانستان بخشی ازجهادی هاواکثریت طالبان،درپاکستان، طالبان،سپاه صحابه سپاه وسپاه محمد که اولی سنی ودومی شیعه می باشد،بایک دیگردرجنگ می باشند،وگروه های همانند شان درعراق که، سپاه بدروابسته به عزیزحکیم، وسپاه مهدی وابسته بامقتداصدرومخالفان سنی شان که درالقاعده ودسته های دیگری گردآمده اند،آنقدرمسلمان کشتند که روی حکومت کمونیستی رادرافغانستان وحکومت بعثی صدام رادرعراق سفید کرده اند.درپاکستان که سپاه محمدباسپاه صحابه (یعنی طرفداران پیامبرباطرفداران یارانش درجنگ)می باشد،نمازگزاران نشسته درمسجدهاومسلمان های مصروف کفن ود فن مرد گان راهم به رگباربسته اند.کارکرداین گروه هانشان داد که رفتارضداسلامی وضد کرامت انسانی شان آنقدربه دین اسلام ومسلمان هازیان رسانده است که رفتاروکارکردرهبران ستمگرِ سکولار-لائیک نرسانده است.ازاین رو،امروزدرعراق باوجودسی سال حکومت سرکوبگرش، ازصدام حسین بخوبی یادمی شود،ودرافغانستان نیزازرهبران حکومت های پیشترکه سیاست های نامردمی آن هازمینه سازوضع غمبارکنونی کشورشده است،درمقایسه باجهادی هاوطالبان به نیکی یاد می شود.
مبارزات اسلامی افغانستان رابنیادگرایی،تفنگ سالاریی غارتگروتروریسم تفاله کرد!
دراین بخش ازنوشته،لازم می دانم به مرزکشی میان بنیاد گرایی ونهضت اصلاحی و اصول گرایی اسلامی توجه کرده،مقاله رابه پایان برسانم.نهضت اصلاحی- دینی،پیش ازبرقراریی نظام اسلامی که همان جمهوری اسلامی ودرآن نقش جمهورمرد م درسرنوشت شان برجسته می باشد،به آموزش وپرورش مسلمان هامی پردازد تاآن هاآماده کرده شوندبه پذیرش حاکمیت عملی ارزش های دینی.برعکس،بنیاد گرایان دینی بدون آموزش وپرورش مسلمان هاوحل دشواری های مادی وفرهنگی ی زند گی شان، مطابق درک وفهم خود ازدین به اجرای شریعت می پردازند.نهضت اصلاحی- دینی ازجمهوری اسلامی ودرواقع اصل انتخاب مردم وشوراومسئولیت زمام داردربرابرمردم حمایت می کند؛درحالیکه بنیاد گرایان بنام حکومت شرع،خودردربرابرخدامسئول شمرده ازپذیرش مسئولیت دربرابرمردم خود داری می کنند.نهضت نوگرایی واصلاحی- دینی شیوه های خشن وهراس افگنانه رابرای رسیدن به قدرت نمی پسندد،امابنیاد گرایان برای رسیدن به قدرت به هرشیوه ی دست می زنند؛طوریکه درافغانستان دست زدند ودرمرحله ی اول کابل راویران کردند،ودرمرحله ی دوم، همه ی کشوررابه عصرسنگ بردند.نهضت اصلاحی- دینی درمیدان مبارزه وسیاست، مخالفان سیاسی وفکری رابرمی تابد وبا آن ها برای گرداندن اموردست به ائتلاف می زند،آن گونه که حزب رفاه درترکیه زیررهبری اربکان، بالائیک ها،ائتلاف کرد.بنیاد گرایان نه تنهامخالفان فکری که مخالفان سیاسی ی هم عقیده راهم نمی پذیرند،برخوردی که رژیم ملایی ایران بانهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان وآیت الله منتظری کرد.درتونس حزب"النهضه"،به ائتلاف باسکولارهادست زد،ودرنتیجه ی چنان ائتلافی، اکنون یک سکولارتونسی رئیس جمهورآن کشورمی باشد.ازنظرنوسازی ونوگرایی،نهضت اصلاحی- دینی، زمانی که به قدرت برسد،همان می کند که داکترمهاتیرمحمد درمالیزی کرد،ورجب طیب اردوگان درترکیه میکند.ازاین سبب،این دوکشور،اکنون درجهان اسلام یک نمونه برای همه سازمان های مذهبی میانه روشده اند.درمصرهم پس ازسرنگونی حکومت مستبد وضد ملی حسنی مبارک،اخوان المسلمین به شاخه نواندیش ومدرنیست خوداجازه داده است که"حزب آزادی وعدالت "رابسازند.اکنون که این گروه دردوردوم انتخابات ریاست جمهوریی مصردرماه جون 2012-جوزای1391خورشیدی کامیاب شده است،باکمی تفاوت درحال تحقق تجربه ی ترکیه وتونس می باشد.اجازه دادن اخوان به نوگرایانش که حزب "آزادی وعدالت" رابسازند،نشان میدهد که این جمعیت کهنه سال واصول گرای دینی ازفاصله میان خود وجنبش های اصلاحی- دینی می کاهد.
برخلاف نمونه ی ترکیه وتونس،بنیاد گرایان افراد ودسته های می باشند که به خوداجازه میدهند بدون درنظرداشت خواست مردم، وباانکارحق قانونی واراده ی آزادشهروندان مسلمان وبدون کسب موافقه ی آنان،طرزفکر،نمونه ی رفتاری،اخلاقی واعتقادی خودرابزوربرآن هابارکنند ودرصورت اعتراض وسرپیچی،دربرابرمخالفان خود ازحربه های تکفیرواعدام نیزبهره برداری نمایند.همین شیوه،طرزفکرورفتاراست که درادبیات سیاسی دنیای نوسزاوارنام بنیاد گرامی باشد.آنچه که درافغانستان پیش ازطالبان،دردوره ی طالبان وپس ازآن آن هاصورت گرفت ومی گیرد،چیزی نیست، مگرتلاش خستگی ناپذیر وویرانگرانه ی دارودسته ی بنیاد گرا،قبیلگی ،پس مانده وتاریخ زده درراستای تشکیل یک حکوت سرکوبگر،تمرکزگرا،غیرمسئول ودشمن مردم افغانستان!ونمونه ی حکومتی آقایان هم بنام اسلام درظاهرازعربستان سعودی نسخه برداری شده بود،نه ایران که برای نام پارلمان واحزاب سیاسی دارد.اما،درصورت موفقیت، به استبداد و فاشیسم قبیلگی- دینی می انجامد.تجربه های تاریخی وسیاسی نشان میدهند که ....سرنگون کردن استبدادسیاسی آسان ترازاستبدادمذهبی است.زیراکه استبداد دینی بیشتربرپایه ی خرافات وجاه طلبی هاوعوام فریبی گروه خواص است که درقداست دین مردم واعتمادوایمان مردم سوء استفاده می کنند.ولترمی گوید:هرگاه ملتی راببینید که شوربخت اندوبه استبداد دلداده می شوند ودم برمی آورند،بدانید که درآنجاکلیساودولت هم دست شده اند.(13)نمونه ی که ایران وعربستان بدرستی می توانندازآن نمایند گی کنند.
درشرایط کنونی،دشواریی عمده ی مسلمان هااین است که استبدادحاکم ازدین بهره برداری ناروامی کند وعالمان دینی هم سیاست های فاسد،دین سوزومردم براندازآن راتوجیه می کنند.تجربه ی دردناکی که غرب باجداسازی کلیساازدولت، آن راپشت سرگذاشت.غرب ازنظرشیوه وکارکرد،درگام نخست،علم راازشرکلیسارهانید،ودرگام دوم،میان حکومت وکلیساجدای آورده دنیای جدیدرابوجودآورد.درغرب، پیش ازاین که امپراتورِرورم مسیحی شود،مسیحیت دردلهای مردم جای داشت وبه حیث یک نهضت رهای بخشِ مرد می می رزمید.زمانیکه امپراتورمسیحی شد،به سخن دیگر،دین تابع اراده وبوالهوسی های امپراتورگردید؛ودین رهای بخش به ابزارسرکوب مبدل وتاسرحدمرگ علیه بشریت جنگید.امروزدرجهان اسلام،روزسیاهی راکه استبدادوعالمان مفت خواروتوجیه گربراسلام آورده اند،همانندی های بسیاری بافاجعه ی نشان میدهد که پیش ازاین بردین مسیح تحمیل شده بود.ازبزرگترین ثمره ی تلخ سوءاستفاده ی استبدادازدین، ایجادقیدوبست به اندیشه وتفکرمی باشد.چیزی که درغرب شکسته شد ونوزایی بدنبال آن دنیای مدرن رابمیدان آورد.شوربختانه،مسلمان هانتوانستند زندان سیاهی راکه استبدادسیاسی وشریعت مداربرای تفکرواندیشه ی بازآفریده است،فروبپاشانند،وسبب دوام زندان ذلت آفرین واندیشه سوزهم حکومت های استبدادی،عالمان طرفدار استبدادوبرابرساختن دین بافقه می باشد.فقه، آن بخش ازدانش دینی می باشدکه جنبه ی غیرعبادیی آن تنهابدرد مردم سواریی مستبدین وتوجیه گران آن هامی خورد،نه بدرد دین وامت وجامعه ی شوربخت وپس مانده ی مسلمان.
طوریکه گفته شد،تجربه ی اروپا،خلع دین کردن استبدادسیاه وبه پیروی ازآن جداکردن دولت ازکلیساوملی کردن قدرت باراه اندازی حکومت قانون ودموکراسی بود.ملی کردن قدرت،آزادی اندیشه اززندان کلیساوبازکردن فضای فکری وتحقیقی درجامعه،اروپارابه سوی عصرجدید ورهبریت جهان سوق داد.درجهان اسلام ماشاهد هستیم که استبدادعوام فریب مجهزبه دین داری ظاهری تمام دروازه هارابه روی مسایل جوهری دین وپیشرفت علمی وپژوهشی بسته است.اینکه درکشورهای اسلامی انقلاب صنعتی وجهش علمی راه نمی یابد،علت دراین است که می بینیم....حاکم مستبدازعلوم ادب،لغت ونیزعلوم دینی وابسته به معادترسی بدل راه نمی دهد،بلکه علمای این علوم رااستخدام می کند.اماقلب اوازفلسفه ی عقلی،تعلیم وتعلم حقوقی امت،علوم سیاسی واجتماعی وتاریخ تحلیلی وقدرت یافتن درسخن وری سیاسی می لرزد.(14) اینکه چرااستبدادازعلوم عقلی وتحلیلی می هراسد،واضح است که این علوم توده هارابه خردورزی وتعقل وآگاهی می رسانند.زمانیکه توده هاآگاه شدند،روشن است که استبدادوستون پایه هایش می افتد.وستون پایه های آن هم دین پروریی صوری وفریب کارانه وگسترش خرافه هامی باشد.اینجااست که مرزکشی میان وظیفه دانشوروسیاست مدارریاکاروعوام فریب صورت می گیرد،واین حقیقت بیشتروروشنترخودرامی نمایاند که....وظیفه ی دانشورکشتن اوهام وخرافات است ووظیفه ی سیاست مدار(دریک جامعه ی سنتی)بهره گیری ازآن است.(15)اینکه در گذشته واکنون، استبدادحاکم برجامعه ی اسلامی، هم ازجنبش روشن اندیش وآگاهانه ی اسلامی وهم ازطرفداران آزادی ودموکراسی هراس داشت ودارد؛راز آن دراین حقیقت نهفته است که، آزادی خواهی وروشن اندیشی دینی هردوبااستبدادوخرافه سازی ودین کاری ریاکارانه ی آن درنبرد می باشند.
باتوجه به دید گاه ورویکردیادشده،می بینیم که مستبدان حاکم ازالجزایرتاپاکستان، می کوشندسازمان های قشری،متعصب،خردستیز،وبی منطق راکه باتعریف غرب ازبنیادگرای همسویی دارند؛برای کوبیدن اسلام آزادی بخش وطرفداردموکراسی وحقوق بشرکمک وفربه تربسازند.درالجزایرجبهه ی نجات اسلامی دریک فرایند دموکراتیک درسال1991به پیروزی رسید،اماحکومت فاسدوبیداد گرآن کشورباچراغ سبزامریکاوکمک مالی وامنیتی فرانسه نتیجه ی انتخابات راباطل وبرای بدنام کردن جنبش دموکراتیک وروشن اندیش اسلامی یک گروه جنایت کاررابنام "گروه مسلح اسلامی"ایجاد کرد وبوسیله ی همین گروه آنقدرجنایت کرد که درتاریخ مسلمان های شمال افریقاپیشینه نداشت.بنگرید!استبدادبومی باکمک قدرت های بیرونی چه جنایتی نیست که علیه مردم زیرفرمان خودمی کند وهدف آن این است که چگونه برای بقاودوام سلطه ی بیداد گرانه ی خود،اسلام ومسلمان هارابدنام کند.زمانیکه این گونه سیاست ضدانسانی براه افتاد،روشن است که بنیاد گرایی به گونه ی که استعمارواستبدادبومی تمنادارند،بوجودمی آیدوکارهای می کند که هم بد وام استبدادتوجیه پیدامی کندوهم راه رابمداخله ی بظاهرپذیرفتنی بیرونی هاهموارمی کند.درپاکستان وافغانستان،30سال است که این حقه بازی وعوام فریبی بنام دین ودرواقع دین کشی وسفله پروری وخشونت آفرینی ادامه دارد.
امروز، تمام باندهاوگروه های افراطی،آدم کشِ درظاهرشریعت مدار،دشمن حقوق بشربویژه حقوق زنان ،دموکراسی وآزادی، به حیث شاخه ی ارتش پاکستان درافغانستان وکشمیرهند،عملیات تروریستی انجام میدهند.اگرچه بخشی ازاین باندهای تباه کاربخاطردرگیری درمسجدسرخ درماه ژوئیه سال2007،که درآن، مشرف صدهانفررادرداخل واطراف مسجدبرای کسب حمایت بوش ودوام قدرت خود کشت،ودرواقع،همان کشتارسبب شد که افزون بربم گذاری های آی اِس آی درپاکستان درجهت سرپوش گذاری برصادرکردن تروریسم به افغانستان،برخی باندهای زیرسرپرستی ارتش هم اقدام به بم گذاری کنند.بااین وجود،اصل بازی ناپاک درکشمیروافغانستان دورمی زند،وتباه کاری های مهارشده درداخل پاکستان باین خاطرصورت می گیردتاخود مجرم هم مظلوم نمایی کرده بتواند.برای من جالب وخنده آوراین است که پاکستان بنام اسلام بوجودآمده است،امانتوانسته است ده درصد قوانین هندبریتانیارابه سود قوانین اسلامی مصادره نماید.درکشوری که نام اسلامی داردوقانون آن انگلیسی می باشدوسیاست مداران ونظامیانش آبشخورانگلیسی ومزدوریی درازمدت دارند،رهبران آن درحالیکه خودغرق درفساد می باشند،تروریسم رادرپوشش اسلام به افغانستان صادرمی کنند.ازهمه جالبتراینکه ،مشرف درکتاب خود"درخط آتش"ملاعمروبن لادن رااززشت ترین آدم هابه شمارمی آورد،امااعتراف نمی کند که بن لادن راکی ازصومالی درسال1996به منطقه آوردوتاسال2011درایبت آبادنگهداشت، وملاعمرواداره ی طالبانی اورابیشترازپنج سال کدام کشوربرمردم افغانستان بارکردواکنون ازتروریسم افسارگسیخته ی طالبان سرپرستی می نماید؟
درجفنگیات نویسی، مشرف تنهانیست،بی نظیربوتوهم چیزی ازاوکمترنداشت.خانم بوتوکه اکنون ازاین جهان رخت سفربسته است،کتابی نوشته بود بنام"آشتی میان میان اسلام وغرب"ودرآن کتاب به شدت گروه های تندروراسرزنش کرده است.امادرکتاب نامبرده ازخوش خدمتی خودوزیرش نصیرالله بابردرایجاد طالبان سخنی نگفته است.این یک حقیقت است که بی نظیربوتوووزیرداخله اش نصیرالله خان بابر،طالبان رابوجودآوردندوهمان طالبان بودند که درهشت سال دربخش بزرگ افغانستان زنان راازتعلیم وکارمحروم کردندواکنون دردوطرف مرزدیورند طالبان بی نظیرووزیرش به سیاست های حقوق بشرو زن ستیزانه ادامه میدهند.اینکه دست پرورده های آی اِس آی وبی نظیرووزیرش دربخش غربی وشرقی مرزدیورندچه می کنند،موضوع اصلی این مقاله نیست.وموضوع اصلی این نوشته بنیاد گرایان تاریک اندیش مذهبی یامذهبی نمای افغانی می باشند که آگاهانه وناآگاهانه درخدمت سیاست نظامی های پاکستانی قرارگرفته اند.من بااین افراد وگروه هاکه بسیاری شان بخاطرمسئولیت گریزی درفردا،نام های ساختگی اختیارکرده اند ،دوستانه پیشنهادمی نمایم که به گونه ی که آقایان اسلام رادرک کرده اندونظام اسلامی می خواهند؛بدون شک،بجای رسیدن به مکه،به ترکستان می رسند.درواقع، تنهااین آقایان نیستند که به ترکستان می رسند،بسیاری هاپیش ازایشان هم به ترکستان رسیده بودند.درانقلاب ایران هم که نمایند گان آن درپاریس چهره ی بسیارروشن وانسانی ازخودبه جهان نشان داده بودند وتاکید داشتند که بنیاد گرای نابردبارومخالف ستیزنیستند،امادرکمترازیک سال، برخلاف گفته های خود،بکارآغازیدند.اول طالقانی وبازرگان، پس ازآن ها،بنی صدروهشت سال بعدآیت الله منتظری نخواستند که بجای مکه به ترکستان برسند،وازآن موج خوشنمای اولی وزشت پسینی دوری گزیدند.درخودپاکستان هم مولاناشبیراحمدعثمانی ومودودی وچندین عالم دیگردرجریان تدوین قانون اساسی آن کشور به اسلامی کردن آن کوشیدند؛طوریکه دیده شد،درکشوری که بنام اسلام ازهندجدا شده بود،زمام داران نوکیسه وریاکارآن آماده نشدند که درقانون اساسی برای دین جایگاهی قایل شوند؛وازاین سبب، تانه سال آن کشورنتوانست قانون اساسی خودراتصویب نماید،ووالی انگلیس برآن فرمان می راند،تااینکه درسال1956،تنهابنام جمهوری اسلامی بسنده شد!اکنون همین کشور،پرچم داراسلام نظامی گرانه شده ودرمنطقه بازارجنایت،تروریسم،آدم کشی وواپس گرایی راگرم ترکرده است.
بادرنظرداشت موقعیت بی رنگ دین درقانون اساسی پاکستان،افغان های بنیاد گرابدانند که پاکستان همان مسجد ضراری می باشد که پس ازهجرت پیامبرخدابه مدینه توسط مشرکان ومنافقان ساخته شدوپامبرآن راویران کرد.شوربختانه،بجای اینکه این مسجد ضرارویران کرده شود،بانیان آن می کوشند مسجد نبوی رایران نمایند.همین پاکستانی هابودند که کابل راویران،مجاهدین را پراکنده وبجان هم انداختند.مابه آن هامی گوئیم که اگرواقعابه اسلام دلسوزی دارید،چراآن رادرخودپاکستان اجرانمی کنید ودرافغانستان باویران کردن پل هاومدرسه ها،مانع دختران وپسران ازآموزش وپرورش،کشتن مولوی ها،تروراشخاص بی گناه وبرهم زدن زیرساخت های نیمه کاره ی اقتصادی این کشورجنگ زده شده،منافقانه اسلام شعاری وشریعت خواهی می کنید؟مابه این برادران بنیادگرای افغان که ابزارسیاست منافقانه وتروریستی پاکستان شده اند،تاکید می کنیم که بیائید برای یک آینده ی بهتردرافغانستان، نماد قدرت رااززوروخشونت به عقل وخردومنطق، ونماد کاربرد قدرت راازفردوگروه به جمع ومردم منتقل نمائیم.به شمابازهم تاکید می ورزم که ازبنیاد گرایی بی منطق وزورگویانه ی خدمت کارپاکستان که مبارزات اسلامی کشورماراتفاله وچندتفنگ داروقاچاقبررادربهای فقرمادی وفرهنگی افغان هاسرمایدارساخته است،دست برداشته، به اصول گرایی خردورزانه واخلاق مدارانه ی دینی بازگشت نمائید.ازدید گاه عقل،منطق،عقیده واخلاق، مسلمان اصول گراکسی می باشد که بخاطرافکاروعقاید ومنافع مردمش ابزارقدرت سیاسی دیگران نشودواصول رافدای پول ومصلحت ننماید.دراین زمینه،اخوان المسلمون/برادران مسلمان مصری نمونه شده می توانند.رهبرشان درسال1949توسط دستگاه سلطنتی مصرشهید کرده شدواز1952تا2011زیرشدیدترین فشارحکومت هایی ستمگرازجمال ناصر تاحسنی مبارک قرارگرفتند.ازاینکه براصول خودایسادگی کردند،اکنون قدرت بزرگ مذهبی- سیاسی درمصرشمرده می شوند،ومصری هاوجهان بالاشان حساب بازمی کنند.
برخلاف آن ها،سازمان های جهادی وطالبی افغانستان که اخیری به هیچ صورت سازمان مذهبی شمرده نمی شود،بخاطربی اصولی ونوکری به دستگاه منافق وتروریست پرورحکومت پاکستان،کشورخودراویران کردندومی کنند.درشرایطی که کشوردربحران عمیق فرورفته وحضورهزاران سربازخارجی برشانه مردمش سنگینی می کند،منافع افغانستان رابنیادگرایان قبیلگی قربانی منافع پاکستان می کنند.اگرهدف بیرون کردن بیرونی هاورسیدن به خودگردانی وحکومت اسلامی باشد،این خواست، بجای تکیه برتروریسم،ازطریق همسویی مرد می ودورشدن ازسیاست های پاکستان بخوبی صورت گرفته می تواند.ازاین رو،می توان گفت که زمانیکه بنیادگرایی افغانی به خردومنطق تن بدهدومنافع ملی رابرمنافع پاکستان بالاتربداند،آن زمان درک خواهد کرد که عملکردآن تاکنون به اسلام ومردم افغانستان زیان های رسانده است که کمونیست هاوزمام داران پیش ازآن هانرسانیده بودند.ازسوی دیگر،آن های که به مبارزه ی خودعلیه شوروی می نازیدند،وآن هایی که اکنون به مبارزه ی خودعلیه غرب می نازند،بایدبدانند که باویران کردن کشوروزمینه سازی برای دوام حضورنظامی بیگانگان،مدت هااست که مبارزه ی اسلامی افغانستان راتفاله کرده اند.
بادرنظرداشت گفته های بالا،می توان این گونه ابرازنظرکرد که مجاهد دیروزو طالب امروزدیگرسخنی قابل گفتن برای مردم افغانستان ندارند.بدودلیل:اکثرمجاهدین دیروزازطریق تفنگ سالاری وشکم پرستی، معنویت وارزشی راکه نزد مردم کمایی کرده بودندازدست دادند،وطالب امروزبابروزشیوه های بنیادگرایانه،خشونتزاوتروریستی وازهمه برجسته تربه ابزاربی خاصیت تبدیل شدن دردست ارتش پاکستان، خصلت دینی وافغانی خودراباخته است.طالبان اگرنوشته های احمدرشید،نویسنده ی پاکستانی به خصوص کتاب "پاکستان درلب پرتگاه"اوراکه اخیراًبه نشررسیده ونکات مهم آن رانویسنده زیرعنوان:"احمدرشیدازبحران هویتی- سیاسی پاکستان سخن می گوید"پیشتربازتاب داده است،خوانده باشند که درآن آمده است:پاکستان به هیچ صورت به طالبان اجازه نمی دهد که به فرایندصلح درافغانستان بپیوندند،مگراینکه همه خواسته هایش برآورده شود.واضح است.اگرخواسته های پاکستان توسط امریکا،چه درکشمیروچه درافغانستان تامین شود که دورازامکان به نظرمی رسد،آن زمان،دیگر طالب وتروریستی درمنطقه وجود نخواهد داشت!به سخن دیگر،همان گونه که حکومت مشرفِ طالب نوازبسیاری اعضای طالبان والقاعده رادربدل پول به امریکافروخت تامهمان زندان گوانتاناموشوند،باردیگرهمان حکومت چنان خواهد کرد!وزمانیکه ازاندیشه ی طالبی وبنیادگرایانه ی قبیلگی درافغانستان که به گورستان مبارزه ی اسلامی مبدل شده است ،سخن به میان می آید، چهره های زیرنیزدرذهن هرافغانی خودرانمایش میدهند:ربانی،سیاف وحکمتیار.استادربانی که قربانی تروریسم پاکستانی شده است،امادوچهره ی نامبرده مانده اند که یکی درکابل ودومی درمهمان خانه ی آی اِس آ ی تشریف داردوگه گاهی بخاطرنداشتن برنامه وافراد دیگریابحران اعتماد،دامادش رابرای مذاکره به کابل اعزام می داردتاتنگ دستی خودرادرسیاست واندیشه نمایش داده باشد.تنگ دستی که خودویارغارش یعنی سیاف ازآن رنج های فراوان می کشند.
برای توجه این دوآقاباید گفت که سیاست کردن بهترین ابزارش کسب احترام درمیان مردم است نه ابزارکردن دین واحساسات دینی آن ها!دررابطه باکمای کردن احترام مردم،فکرمی کنم که دیگرزمان هم ازدست طالبان وهم حزب اسلامی وهم اتحاداسلامی و...رفته است؛ ودین هم، چنان دردست آن هابه فریادرسیده است که آه وافغانش راخدابشنود!بهرصورت،ازاین که ازاحمدرشید وسخنانش درباره ی طلبان ودست نگری شان به پاکستان سخن گفته شد،خالی ازفایده نخواهدبوداگرازنظراحمدرشید درباره ی سیاف هم سخنی به میان آورده شود.احمدرشید درباره ی این بنیاد گرای فرصت طلب می نویسد:سیاف که می تواند به عربی وانگلیسی سخن بگوید،همواره مردم رامی ترساند.اودرپغمان،دربیرون کابل زند گی می کند،جای که ملیشه های اورژیم شرعی خاص خودراتطبیق می کنندومرتب درغرب کابل ظاهرشده به غارت گری،چپاول خانه های مردم وتجاوزجنسی به زنان دست می زنند.اونخستین جنگ سالاراتحادشمال است که درردیف معاش بگیران سیا/سازمان اطلاعات مرکزی امریکاقرارگرفت.بربنیاد گفته ی گاری شرون(مسئول سیادرافغانستان)،اوپس ازیازدهم سیپتامبر، صدهزاردلاربه سیاف داده است.پس ازجنگ،سیاف خودرابه خلیلزاد وصل کرد....اونفوذبسیاری دردیوان عالی- قضایی افغانستان دارد....سفیران اتحادیه ی اروپابمن(احمدرشید)خصوصی گفتند که خلیلزاد درجریان تدوین وتصویب قانون اساسی، باسیاف براین اساس معامله کرد که اوپسانترقاضی های دیوان عالی راتعیین کرده می تواند،اگراکنون وبعدهاامتیازات موردنظرامریکارابدهد یامطابق دستورامریکادردیگرجبهه هاکارنماید!سیاف درشورای بزرگ/لویه جرگه بسیارقوی برآمد کرد،وبرای امریکای هااوبنیاد گرا،اماازخودآن هابود!(16)
دررابطه باپول گرفتن ازسازمان جاسوسی امریکایادیگرشبکه های پنهانی،این تنهاسیاف نیست که برای خودجایگاهی پیداکرده است.صدهابالارتبه وزیررتبه ی دیگری هم درافغانستان هستند که سال هااست که به گفته عبدالکریم سروش اندیشمندایرانی"سهم آخرت شان رادردنیامی خورند"!وبایدهم بخورند،چراکه متاعی دیگری دربازارمعامله نداشتند وتنهادین رابه گونه ی کالای تجارتی به بازار آوردند ومی آورند.مابااین طیف ازبنیادگراهاچه آن های که درافغانستان می باشندوچه آن های که درپناه گاه آی اِس آی زند گی می نمایند می گوئیم که دین اسلام دین جهانی است،امامسلمان هابه دولت های چند گانه بخش شده اند وهرکشورمنافع ملی دارد ومنافع کشورهای گونه گون،گونه گون واغلب درتضاد قراردارند.افغانستان هم به حیث یک کشورمنافع ملی دارد،ومسلمان های افغانستان چه مبارز،چه روشنفکر،چه مذهبی ،چه ملی گراوچه قبایلی بایدبرای آینده ی فرزندان خودباین منافع احترام بگذارند وبه آن متعهدشوند.دردین اسلام،تعهد به منافع یک کشورمسلمان ردنشده است.همین پاکستان که بنیاد گراهای خود وافغانستان راقربانی منافع رهبران نظامی اش کرده است؛دردرجه ی دوم،منافع کشورراهم تااندازه ی رعایت می نماید.بنیاد گراهاباید بدانند که رهبران پاکستان، هم به کشورخود،هم به اسلام وهم به افغانستان دشمنی دارند،وامروزیافردا درصورتیکه مصلحت آن ها ایجاب کند،بنیاد گراهای افغانی وابسته به منافع خودرابه قربانگاه می فرستند.ازسوی دیگر،پاکستان ازنظراخلاقی وانسانی درموقعیتی قرارندارد که درایدئولوژی جهان وطنی اسلام یا امت نمونه قراربگیرد.
بنابراین،به گونه تاکیدی وتکراری به بنیاد گرایان افغان چه آن هایی که درداخل حضوردارند،وچه آن هایی که درپاکستان زند گی می نمایند،می گویم که بجای نگاه به زمام داران ریاکارپاکستان وشبکه های تباه کارضدانسانی وضدافغانی آنها،به حیث اسوه یاالگودرجهان نو،به سوی ترکیه یامالیزی نگاه کنند!نگاه به ترکیه ودوری ازپاکستان؛ افزون براینکه، شمارامتوجه دین ومردم افغانستان می سازد،این حقیقت رانیزبه شماروشن می نماید که....اگراکثریت افراد جامعه طرح های راکه براساس ارزش های دینی تنظیم شده اند،بپذیرند وبه اجرابگذارند؛آن جامعه به لحاظ شکل حکومت دموکراسی وبه لحاظ محتوی دینی است.(17)اربکان،اردوان ومهاتیرمحمد درترکیه ومالیزی سال هااست که درجهت کسب حمایت مردم برای طرح مرد می- دینی خود کارکرده اند وبافداکاری وعرضه ی خد مات بمردم خود،هم حمایت مرد می کمای کردند وهمچنان اندیشه ی روشنگرانه واصلاحی- دینی رابدرون توده هابرده آن هاراآماده ی این اصل کردند که می توان مسلمان ماندونظام همسوبااسلام ازنظرجوهری وموردپذیرش جامعه ی جهانی ساخت.پاکستان که رهبران آن بیشتراز60سال بنام دین به مردم خود دروغ گفتند،امروزبرای پرده پوشی بدروغ های گفته شده، افراطی ،بنیادگراوتروریست تربیت وبه افغانستان صادرکرده، اسلام ومسلمان هارادرجهان، وحشی،تروریست وضد مدنیت معرفی می کنند.بنیاد گراهاچه پاکستانی وچه افغانی بایدبدانند که ....ادامه ی حیات دین ونهادهای مذهبی بستگی به شایستگی وتوانایی آن هادرحل مسایل جدیدجامعه به سوی رشد،آزادی وعدالت دارد.بنابراین، بجای دغدغه ی(کسب و)حفظ قدرت وانحصارآن وحذف رقیبان ویانابودی دشمنان، بهتراست به چگونگی ادامه ی موجودیت موثرعقاید وآموزه های دینی درعصرحاضرودرمیان نسل های جدید بیند یشند.اگردین می تواند روشنگرراه زند گی انسان هادرهمه عرصه های زند گی فردی ،اجتماعی ،سیاسی ،مادی ومعنوی باشد،بایداین صلاحیت رابامنطق واستدلال،تجربه ی اجتماعی وعملی درمیان مردم ودرعرصه ی عمومی ثابت کرد(طوریکه درترکیه،مالیزی،تونس واندونیزی جریان دارد).وقتیکه مومنین به ارزش های دینی، سرنوشت خودرابدست گرفتند وحکومت برخاسته ازاراده ی مردم بود،طبیعی است که همان ارزش هارادرسیاست گذاری واداره ی جامعه(پایه) قرارخواهند داد.(18)درغیرآن،قدرت طلبان،مجاهدنماهاوطالب نماهای بی سواد،بنام دین آن می کنند که درافغانستان کردند.به گفته ی اقبال شاعرفارسی زبان هند،دین این گونه گروه هابجای اینکه به مسلمان ها،نان بدهد،جان شان می گیرد،وبنام سعادت وخوشبختی مسلمان ها،بد بختی،بداخلاقی وتوحش رابه ارمغان می آورد.
پانویس ها:
1- Fury for God
The Islamists Attack on America,byMalise Ruthven,first published in Great Britain by Granto books2002p.151
- 2- فلسفه تاریخ ابن خلدون، نویسنده:مهدی محسن،ترجمه،مجیدمسعودی ص ص61-62
- 3- همان ص203
- 4- گرایش های سیاسی درجهان عرب، نویسنده:مجیدخدوری،ترجمه:عبدالرحمن عالم ص61
- 5- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی، نویسنده:ریمون آرون،ترجمه:باقرپرهام ص ص211-212
- 6- همان ص212
- 7- گرایش های سیاسی درجهان عرب ص275
- 8- همان ص276
- 9- تفکرنوین سیاسی دراسلام معاصر،نویسنده:حمیدعنایت،ترجمه:بهاءالدین خرمشاهی ص81
- 10- احزاب سیاسی، نویسنده:داکترحسن محمدی نژاد چاپ اول2535ص165
- 11- نهضت هاص289
- 12- زعمای اصلاح فی عصرحدیث،ص116سیری دراندیشه ی سیاسی عرب، ازحمیدعنایت
- 13- تاریخ نهضت های دینی، ازاحمدچلبی ص307
- 14- تاریخ نهضت هاص186
- 15- تاریخ نهضت هاص187
- 16- Descent in to Chaos by AhmedRashid,pp.214-216
- 17-جریان های سیاسی درایران ص413
- 18-همان ص409