Sunday 31 December 2017

رویداد های ششم ویازدهم جدی ؛ برای مردم افغانستان فاجعه بارتمام شد ند

ابراهیم ورسجی
یازدهم جدی 1396
همه ساله ، از رویداد ششم ماه جدی 1358 / بیست وهفتم ماه دیسا مبرسال 1979م ، یا روزپیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان ، به حیث روزشوم وبد بختی آفرین برای مردم ، گردهمای ها درکابل ومرکزهای برخی ولایت ها برگزار کرده می شود. برخلاف ،از روزهفد هم میزان 1380 / روزهفتم ماه اکتوبر2001 ، یا روز تهاجم هوای ارتش های امریکا وانگلیس علیه امارت باصطلاح اسلامی طالبان وروزاول ژانویه 2002 / روز یازدهم جدی 1380 ، روزنصب شدن طالب کرزی درارگ گابل ، توسط سیا / سازمان اطلاعات مرکزی امریکا ، ایم آی شش / سازمان جاسوسی- بیرون مرزی انگلیستان وآی اِس آی،سازمان اطلاعات ارتش پاکستان ،سخنی گفته نمی شود. با ورمن این است که ، نفرت مردم افغانستان ازطالبان، یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان، باعث بی تفاوتی مردم به خصوص آگاهان آن ها نسبت به روزهای سیاه هفتم اکتوبر/ هفدهم میزان واول ماه ژانویه / یازدهم جدی شده است. درحالیکه پیاده شدن ارتش های کشورهای خارجی به یک کشور مستقل / خود گردان هم ازنظرنقض حاکمیت ملی هم ازنظر قانون بین الدول قابل سرزنش می باشد. سرزنشی که درپیوند با پیاده شدن ارتش سرخ درافغانستان بارها دیده شد ؛ برعکس ، درپیوند با پیاده شدن ناتو دراین کشورسیه روزگار ودارای تاریخ سیاسی نا شاد دیده نمی شود!
بهررو ، درباره رخ داد های روزهای ششم ویازدهم جدی ازاین نگاه بحث نمی کنم که حاکمیت ملی افغانستان را لگد مال کرده اند ؛ زیراکه ،آگاهان وطن دوست وآزادی خواه می دانند که چه مصیبتی رخ داده است؟ اما ازاین نگاه بحث می کنم که هردو رخ داد جانکاه چه دستاورد های خوب وزشتی برای مردم افغانستان داشتند ودارند؟ شا یان ذکراست که ، تجربه ای تروریسم طالبا نی ای پاکستان وضعی درافغانستان ایجاد کرده است که مردم که درفرهنگ سیاسی آن ها چنان رخ داد های پاد شاه گردشی پنداشته می شود وبسیاری آگاهان حضور ناتو را برای دفع تروریسم پاکستانی سود مند می دانند. بهرحال ، ازاین که ، ازنظر جامعه شناسی ، علم های سیاست وتاریخ ، همه رویداد ها درجامعه ها عامل های دارند. ازاین رو ، بهتراست که به عامل های هردو رخ داد به گونه ای کوتاه اشاره ونوشته را پیگیری نمایم. آری ، توحش دسته های جنایت کار تره کی وامین علیه مردم افغانستان به خصوص آگاهان آن باعث شد که مردم هم به خیزش علیه حکومت وحشی ای خلقی نما دست بزنند هم سازمان های مذهبی که درداخل فعالیت های پراکنده داشتند ومرکزی هم درپاکستان داشتند پایگاه مردمی پیدا کنند. ازهمه مهمتراینکه ،بلشویک های وحشی توحش های بی شماری علیه اسلام ومسلمان ها به ویژه فارسی زبان ها درآسیای مرکزی مرتکب شده بود ند؛ وهمزبانی وهمفرهنگی وهم تاریخی میان مردمان آسیای مرکزی وبخش بزرگ مردم افغانستان وجود دارد.
ازاین رو ،اتحاد شوروی کمونیستی که برآن ذهنیت بلشویسم / دین ستیزی فرمان می راند ، ازکمک احمقانه ای حکومت وحشی تره کی و امین به گسترش نفوذ سازمان های اسلامی وتا ثیرآن ها بر مسلمان های آسیای مرکزی ترسیده بتاریخ ششم جدی 1358 / بیست وهفتم ماه دیسامبر1979 ،دست به اشغال افغانستان زد. شا یان ذکراست که ، رهبریی شوروی درآغازعزم براشغال افغانستان نداشته وفکر نگهداری تره کی بی سواد درمقام اول وآوردن ببرک کارمل را درجای امین می کرده است تاکمک به مهاربحران روبه فزونی ای نماید که امین وباند جنایت کار اورا مقصردرجه اول درایجاد آن برآورد کرده بود. ازاین نگاه که امین، تره کی را درماه سنبله 1358 / ماه سیپتامبر1379 م ، بعد ازبازگشت ازگردهمای سران جنبش غیرمتعهدها درهاوانا وتوقف کوتاه درمسکو ، با رسیدن به کابل خفه کرده کشته بود، درواقع، اشغال افغانستان توسط مسکو درجهت منافع امریکا را رقم زد.
طرفه اینکه ، اشغال افغانستان توسط شوروی هم زیان های مالی وتسلیحاتی بی شماربه آن قدرت بزرگ وارد کرد هم موقع نداد که حکومت دست نشانده آن مشروعیت مردمی پیدانماید. درچنان شرایطی ، امریکا که درویتنام جنگ را دربرابر ملی گرایان ویتنامی به کمک اتحاد شوروی وجمهوری خلق چین باخته بود؛ اشغال افغانستان توسط شوروی را غنیمت شمرده به کمک پاکستان شتافت تا ازطریق آن کمک به جهادی ها کرده به رقیب خود ضربه بزند. طوریکه دیده شد ،اتحاد شوروی هم درسیاست جهانی به خاطر اشغال افغانستان درتنگنا قرارگرفت هم فشارکمرشکن براقتصاد بیمارش وارد شد هم گروه های خلقی وپرچمی را یکسو درجهت دولت سازی کرده نتوانست ، یا نخواست یک سو نماید. ازاین رو، درافغانستان بازی را به نفع رقیب باخت وبرپایه قرارداد ژنو امضا شده در ماه آوریل 1988، عقب نشینی ودوسال بعد ازآن بتاریخ پیوست.
درحالیکه ، جهادی ها عقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان وفروریزی کمونیسم روسی را موفقیت بزرگ برای خود فرض کرده بود ند وبرآن می نازند؛ برخلاف ، ازنگاه من ، تازه مشکل شان شروع شده بود. به این خاطرکه ،امریکا بخاطرکوبیدن کمونیسم روسی آن ها را ابزار کرده بود وپاکستان هم هد فی را درافغانستان دنبال می کرد ومی کند که بیشتر ازاشغال شوروی به کشورما زیان رسان بود ومی باشد. من که درپاکستان مهاجربودم ودردانشگاه پنجاب درلاهورعلوم سیاسی خواندم ورهبران وسازمان های جهادی را می شناختم ورابطه سازمانی هم با آن ها نداشتم مگرمدت زمانی کمی آن هم درآغازکارشان،می دانستم که آن ها سیاست مدارنشدند. ازاین رو، نتوانستند خود را به یک نیروی سیاسی سازنده متحول کنند. ازسوی دیگر، پاکستان هم برای ادامه سلطه بر آن ها طرفدار چند دستگی های گروهی وقومی شان بود. جالب این است که، هم خلقی ها وپرچمی ها هم جهادی ها یک وجه مشترک داشتند وآن اینکه قبایلی وباندی فکرمی کردند نه ملی وسیاسی تا کمک به تشکیل دولت ملی به معنای سرزمینی وتوسعه سیاسی درافغانستان نمایند.
بهرحال ،خلقی ها وپرچمی ها وجهادی ها هم حزب های سیاسی نشد ند هم اتحاد شوروی فروپاشید. ازاین رو، اولی ها بی حامی ای بیرونی شد ند ودومی ها مورد بی مهری امریکا واقع شد ند ؛ وپاکستان هم درافغانستان سیاستی را آغازکرد که رابطه به اهداف ومرام اکثریت جهادی ها نداشت. خلاصه اینکه ، پاکستان درآن برهه غیر ازگرفتارشدن دربحران افغانستان پسا شوروی سه مشکل دیگرهم پیداکرد:نخست ، امریکا متوجه شد که پاکستان با دزدی ازکمک هایش برای جهادی ها علیه ارتش سرخ، خود را آماده ای رسیدن به بم اتوم کرده است. به طورنمونه، درکتاب" قصه های درونی پایان جنگ سرد؛ دربلند ترین سطح"،نوشته : مایکل بیشلاس وستراب تالبوت،نشر در سال 1993 ، آمده است ازکمک های صورت گرفته برای جهادی ها تنها 18 درصد آن به آن ها پرداخت شده است؛ ودرکتاب "جنگ های اشباح: تاریخ مخفی سی آی ای،افغانستان،وبن لادن،ازحمله اتحاد شوروی تا یازدهم سیپتامبر" نوشته ستیف کول،نشرشده درسال 2004، آمده است که :" امریکا سالانه بیشتر ازیک میلیارد برای جهادی ها کمک کرده است که درنه سال حضور ارتش سرخ درافغانستان آن را ده میلیارد دالربرآورد می کنم. دراین کتاب ومنا بع دیگر، کمک های عربستان برابر یا بیشترازکمک های امریکا برآورد شده است(1). وقتیکه ازکمک های یاد شده هجده درصد آن به جهادی هاداده شده است ، معلوم است که 82 درصد آن را ارتش پاکستان به جیب خود زده وتوان اتومی برای خود فراهم کرده است! دوم، ایران که ازجنگ با عراق رها شده بود ، رو به افغانستان آورده فعالیت بی رقیب پاکستان را به چالش گرفت. سوم، پیش ازآن برهه ای حساس تاریخی ، بیاد دارم که راجیف گاندی نخست وزیر هند ازمسکو روانه ای واشنگتن شد ودربازگشت ازواشنگتن ، خبرنگاری ازو درمیدان هوای دیلی نو پرسان کرد که چه شد که ازمسکو به واشنگتن گرایش پیداکردید ؟ گاندهی درپاسخ به پرسش پرسان کننده گفت که :" شوروی هرچه ازعلم وفن آوری جنگی وغیرجنگی که داشت گرفتیم واکنون به گرفتن ازچیزهای نیازداریم که امریکا دارای آن ها می باشد." به سخن دیگر، نگرانی امریکا ازپروژه اتومی پاکستان ،رهای ایران ازجنگ با عراق وگرایش هند به سوی امریکا ، سه رخ دادی بود که پاکستان را درجهان ،منطقه وافغانستان درتنگنا قرارداد.
دررابطه به تمایل ایران به افغانستان پسا شوروی ونگرانی پاکستان ازآن، بیاد دارم که استاد ربانی ، رهبرجمعیت اسلامی وبعد تررئیس دولت مجاهد ین درکابل ،ازیک خاطره اش دررابطه به صاحب زاده یعقوب علی خان وزیرخارجه پاکستان یاد کرد وآن این بود که :" روزی همه رهبران سازمان های جهادی را یعقوب علی خان ، وزیرخارجه پاکستان به افطاردعوت کرده بود وقبل ازافطارملاقاتی داشتند با اودروزارت خارجه ودروقت گفت وگو، یعقوب خان گفت که اگرایران ازفارسی زبان های افغانستان حمایت کند، پاکستان ازپشتون های آن کشور حمایت می کند. استاد ربانی گفت که بعد ازابرازچنان سخنی بی مزه ای، وقتیکه به سوی من فارسی زبان دید تکان خورد ومن هم به دعوت افطاری اش نرفتم." درواقع ، تاکید وزیر خارجه ای پاکستان بردفاع کشورش ازپشتون های افغانستان بعدا سیاست تفرقه اندازانه ای آن کشورش درپیوند با کشورما شد.
به طورنمونه ، وقتیکه درماه ثور 1371 ، حکومت دکترنجیب الله فروپاشید وفارسی زبان های جهادی حکمتیار پشتون وکاندید مورد نظرپاکستان را به حاشیه راندند، فرمانده مسعود ازمن دعوت کرد تا به کابل بیا یم. بعد ازرسیدنم به کابل، فرمانده مسعود ،بتاریخ 8 جوزا، مهمانی ترتیب داده بود دربند قرغه که درآن من بودم وعده ازژنرال ها وچند نفردیگر. بحث هامان همه درباره ای مسایل سیاسی- فرهنگی - اداری ودولت سازی متمرکزبود. بعدازختم جلسه که وقت نمازونان نیم روزبود،ژنرال مومن که سخنان مرا بد قت شنیده بود؛ برایم گفت که اشتباه کرده است ازاین که علیه دکترنجیب خیزش وجاده سازی برای به قدرت رسیدن جهادی ها کرده است.همچنان ، برایم گفت که ازمسعود ودارودسته اش وحکمتیار ودارودسته اش کاری درجهت بهبود اوضاع افغانستان ساخته نیست. افزون برآن ، به من گفت که اگرهمین گونه که بحث کردید ، بیائید سازمان بسازید درخد مت تان می باشیم. برای او گفتم که زمان جنگ است نه سیاست کردن ودرجنگ مورد نظرهم این کابل است که ویران می شود که شد.
بعد ازبحث کوتاه با ژنرال مومن ، به فرمانده مسعود گفتم که پنج دقیقه با شما سخن های دارم واوهم پذیرفت. درهمان پنج دقیقه ، برای فرمانده مسعود درتنهای گفتم که شما کاندید برای برهه ای پساکمونیستی نبودید. پس، چرا به کابل آمد ید؟ او واقعا ازاین سوال من نگران شد ؛ ومن به اوگفتم که اکنون که به کابل آمده اید، بهتراست درباره سه مسئله بطور جدی فکرنمائید: نخست، تمام رهبران دیروزافغانستان نوکران قدرت های استعماری سیاه وسرخ بودند. ازاین رو،با امریکا درتماس شوید تا نگذارد که پاکستان با دامن زدن به جنگ های گروهی- قومی که حکمتیارآماده ای آن می باشد، کابل را ویران نماید. اگرکابل ویران شود، جهاد شما ضرب صفرمی شود. دوم، اگرامریکا شما را تحویل نگرفت وممکن است که پاکستان مخل واقع شود، دراین صورت ،مسکو، دیلی نو وتهران را درنظربگیرید؛ سوم ،درباره تقسیم قدرت با حکمتیار فکرنمائید. افسوس که حکمتیار زیرفرمان آی اِس آی آماده ای اشتراک درقدرت با استاد ربانی نبود. من که حکمتیاررا می شناختم ؛ باتوجه به شناخت ازاو،به فرمانده مسعود گفتم که اگر با ژنرال دوستم ومزاری ، تفاهم درساختار قدرت نمائید، هم کثرت گرای رعایت می شود هم حکمتیار ازبلند پروازی دست کشیده وارد دولت می شود یا منزوی ترمی شود. این که شروع کار است. بعد ازآن درباره تد وین قانون اساسی ،مردم شماری، توزیع شناسنامه / تذکره وتعیین واحد های اداری براساس شمارمردم ورفتن به سوی دموکراسی وانتخابات وتمثیل اراده ای مردم باید فکرکرد. درغیرآن، ازنظر سیاسی آینده ای روشنی برای جهادی ها چه شما وچه حکمتیارنمی بینم.
بهررو ، فرمانده مسعود آن گونه که من پیشنهاد کرده بودم عمل کرده نتواست. ناتوانی ای که ازفرهنگ سیاسی کمرنگ وتوطئه زده ای افغانستان وتجربه موفق چریکی وکمبود دانش سیاسی- اداریی او برخاسته بود. استاد ربانی هم که یک استاد علوم دینی بود ودیگرمولوی های با صطلاح سازمان داروپیرگیلانی وحضرت مجددی ، یا سردسته های دوگرایش صوفیانه همه فاقد تجربه سیاسی- اداری بودند . ازاین رو ، شرایط را مساعد ساختند برای قویترشدن قومندان های جهادی ودسته های شبه نظامی ژنرال دوستم وجنگ های باهمی آن ها وویران شدن کابل وتولید طالبان والقاعده توسط ارتش پاکستان . اگرچه طالبان درظاهرمدعی اجرای شریعت وتامین امنیت درافغانستان بودند، اما پاکستان آن ها را برای خلع سلاح قومندان ها به خصوص قومندان های فارسی زبان ودرواقع جمع آوری اسلحه ازافغانستان وگرد آوردن آن در سلاح خانه های ارتش خود وتعمیق سیاست خائنانه ای خود دراین کشورجنگ زده وویران شده ابزارکرده بود.
بهرحال ، جنگ های گروهی جهادی ها ودسته های شبه نظامی ژنرال هم کابل را ویران کرد هم زمینه سازی برای مواد خام شدن طالبان برای سازمان های جاسوسی پاکستان وبا داران فرامنطقه ای آن ها کرد. جالب این است که ، طالبان بنام شریعت ابزار سازمان های جاسوسی پاکستان وبا داران فرامنطقه ای آن شده بودند، اما نمی دانستند که ابزارهستند. ابزاری که با پوشش مذهب براه انداخته شده بود وادامه دارد. ازاین رو، اگرجهاد ی ها ودسته های شبه نظامی ژنرال دوستم کابل را ویران کردند ، طالبان درجنگ با جبهه ای مسعود، هم شمالی را ویران هم بت های بامیان را تکه - پاره وبی فرهنگی ای خود را نمایش دادند. افزون برآن ، طالبان درشمال ومرکزوغرب افغانستان هم بی شمارتباه کاری کردند. باتوجه به چنان ویرانگری های ، کسانی زیادی را ازکابل وشمالی ودیگربخش های افغانستان درداخل وپاکستان وایران دیدم که ازاتحاد شوروی بخاطرکمک هایش به افغانستان ستایش می کردند وحق هم داشتند ستایش کنند. به این خاطرکه، جهادی ها برخلاف وعده ها ومرام ها وشعارهای خود بنام مبارزه با کمونیسم تباه کاری کرده بودند. دراین تباه کاری، امریکا ، انگلیستان، پاکستان ، عربستان وایران هم شریک بودند. بنا برآن ، باید سرزنش کرده شوند! شایان ذکراست که، شوروی کمک های هنگفت مالی کرد وحکومت دست نشانده اش غارت گرنبود.ازاین سبب، کمک های خوراکی شوروی برای مردم نیاز مند افغانستان رسید. مثلا، باری اززبان ادوارد شوارد نا د زی ، اخیرین وزیرخارجه ای شوی، شنیدم که کشورش 60 ملیارد دالر درافغانستان هزینه کرده است.هزینه ای که به مردم غریب هم رسیده بود.
با درنظرداشت کمک های اتحاد شوروی ودستاورد های بد نوکرانش درافغانستان ، بهتراست که ازیک دستاورد آن یاد وراجع به بی دستاورد یی امریکا تمرکزکرده نوشته را پایان دهم. درباره دستاورد شوروی درافغانستان به گونه کوتاه می گویم که نیکیتا خروشچف رهبر شوروی (1953-1964) درخاطرات خود نوشته است که:" درسال 1957 مهمان جواهرلال نهرو نخست وزیرهند بودم که پیام تلفونی پاد شاه افغانستان برایم رسید واو درپیام خود ازمن خواسته بود که دروقت بازگشت به مسکو،نشستی کوتاهی درکابل داشته باشم ومن هم پذیرفتم وبه کابل رفته درجریان گفت وگو با شاه ووزیرانش دریافتم که افغانستان چه مشکلی دارد؟ ازاین رو،درگام نخست برای افغانستان نان پزی / سیلو ساختم. خروشچف همچنان درخاطرات خود به امریکا حمله کرده است که کمک هایش به طبقه مرفه جامعه های پس مانده ونهاد کاران سود جوی غیردولتی واریزمی شود." (2) دراین باره که کمک های امریکا به طبقه مرفه ونهاد کاران غیردولتی می رسد ، غارت کمک های امریکا توسط دارودسته ای کرزی وغنی وعبدالله ونهاد کاران غیردولتی همکارشان سند محکمی شده می تواند. بهررو، خروشچف نه تنها نان پزی بلکه سرک های پخته ای کابل ومیان کابل وولایت ها تا مرزآمو ، پاکستان وایران وخانه های میکرویانی ومیدان های هوای وتونل سالنگ را دردوره زمام داری خود ساخت.
ازاین رو،گفته می توانم که شوروی تمام زیرساخت های اقتصادی افغانستان را ساخت. به سخن دیگر، افغانستان پدیده های مدرن را ازمدرنیسم روسی گرفت. جالب این است که ، خروشچف درخاطرات خود یاد آورشده است که با هزینه کمی درافغانستان ذخیره ای زیادی برای شوروی کرده است ومنظورآن این است که اگرامریکا درافغانستان پایگاه می گرفت، هزینه های زیادی را برای شوروی تحمیل می کرد.اگرچه خروشچف درخاطراتش ازمقدارهزینه ی شوروی درافغانستان چیزی نگفته است، اما درترجمه ای فارسی خاطرات او،مترجم هزینه ای دوره ی اودرافغانستان را یک میلیارد دالریاچیزی بیشترازآن برآورد کرده است. آری، خروشچف درکودتای درون حزبی حزب کمونیست شوروی درسال 1964 ترسای بازنشسته ساخته شد،اما کمک های شوروی برای مدرنیزه ساختن افغانستان ادامه یافت تا کودتای ننگین ماه ثور1357.ازاینکه درکودتای نامبرده خرد ضابطان قبایلی اکثرا برخاسته ازدوطرف خط دیورند با رهبری باصطلاح خلقی تره کی وامین که اولی ازمنطقه پیشین شمال کویته بلوچستان پاکستان ودومی ازخروتی های آن سوی دیورند درنزدیک کرم ایجنسی پاکستان بود وتوان درک مدرنیسم را نداشتند،باکشتار تحصیل کرده های افغانستان ودین ستیزی هم زمینه سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ هم نابودی مدرنیسم روسی درافغانستان کردند. بازیی کثیفی که نه تنها کمک به نابودی مدرنیسم روسی بلکه کمک به تباه کاری پاکستان باکمک امریکا وانگلیس درافغانستان کرد. این که تره کی وامین با چنان تباه کاری به نفع امریکا،جاسوس سیا بود ند یانه، داوری را به پرچمی های کارملی می سپارم که بسیاریی آن ها به همین باور بودند وهستند.
بهرحال، نابودی شوروی برابر شد به نا بودی پروسه کمرنگ مدرنیسم یا نوسازی درافغانستان که بسیارکند توسط ظاهرشاه شروع شده بود. جالب این است که ،هفتم ثورو ششم جدی ایست مدرنیسم روسی ویا زدهم جدی با تشکیل حکومت امریکای کرزی شروع امید وارکننده وفرجام آن هیچ می باشد. آری ،اگرکرزی،غنی وعبدالله ادعای داشتن دستاورد کنند، به آن ها می گویم که فربه شدن قبایلی گری وتروریسم برخاسته ازآن به کمک ارتجاع پاکستان با حمایت امریکا وانگلیس را می توان فرجام کارشما حساب کنم. شایان ذکراست که ، بی دستاورد بودن سیاست افغانی امریکا به این معنا نیست که آن کشورهزینه ای درافغانستان نکرده است. بلی، امریکا درافغانستان از اول ژانویه 2002 / یازدهم جدی 1380 خورشیدی تا کنون 125 میلیارد دالر دربخش های دولت سازی وبازسازی هزینه کرده است. هزینه ای که هم دردولت سازی هم دربازسازی اقتصادی چیزی کمی یاهیچ را نشان می دهد. مثلا، همین که امریکا ونوکرانش : کرزی، غنی وعبد الله ودیگرنوکرچه هایش سرک های کابل را ترمیم وتونل سالنگ را بازسازی کرده نتوانستند، به صراحت می گویم که آقا وغلاما نش دستاوردی درافغانستان ندارند. آری ،سه دستاورد دارند: نخست ، حکومت داری فاسد؛ دوم، تبدیل شدن افغانستان بدرجه اول کشوری تولید کننده ای مواد مخدردرجهان ودارای بیشترین شمارمعتادان،بیکاران ووآواره گان؛ سوم، تروریسم روبه گسترش. سه دستاوردی جانکاهی که امریکا ونوکرانش را نزد مردم افغانستان منفورساخته است.
وقتیکه می گویم امریکا درافغانستان دستاورد ندارد، خوب است که تنها نیسم. مثلا، جان ساپکو،بررسی کننده ای خاص کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان دربررسی های خود اعتراف کرده است که کمک های کشورش تلف شده اند ونتیجه ای را نشان نمی دهند. بطورنمونه، بتاریخ پنجم آوریل - شا نزدهم ماه حمل ،مستر جان ساپکو دردانشگاه آتوای کا نا دا سخنرانی داشت ودر سخنرانی خود اشاره های به ناموفق بودن امریکا درافغانستان بدون تماس گرفتن به علت ها کرد.ازاین رو، دربخش پرسش وپاسخ ،نه پرسش بلکه سخنرانی وبه غلطی های سیاست امریکا درافغانستان اشاره کردم (3). همچنان ، تا اندازه ای که رویداد های افغانستان از اول ژانویه 2002 تا کنون را پیگیری کرده ام ، به این نتیجه رسیده ام که مشکل امریکا درکمبود کمک هایش به کشورما نبود ونمی باشد، اما زاده ای گزینش های نا درست سیاسی- اداری می باشد که دراین کشورفروپاشیده کرده است. مثلا، مشکل عمده افغانستان پسا طالبان اداره سازی به خصوص درولایت ها وشهرستان ها / ولسوای ها بود. اداره سازیی که پیوند استواربا توان مد یران نصب شده توسط امریکا درکابل داشت ودارد.
متاسفانه ،امریکا وانگلیس عده ای ازنا دان ها وبی خبرها ازاداره سازی وسیاست وافتصاد را ازهتل ها وکارخانه های کشورهای خود وپاکستان بنام تکنوکرات به کابل آورده رئیس ، وزیر، والی ،سفیرو...ساختند. ازسوی دیگر، بالاکشیده شدن جاهلان بنام تکنوکرات درافغانستان توسط امریکا وانگلیس درشرایطی صورت گرفت که قبلا کشورهای نامبرده ازجهادی ها علیه کمونیست ها وازطالبان علیه جهادی ها بهره برداریی غرض ورزانه کرده درقلب ها وذهن های هرکدام آن ها نسبت به خود عقده های بی پایان ایجاد کرده بود ند. افزون برآن ، پاکستان که وسیله بازی های ابزاری امریکا وانگلیس درافغانستان شده بود ، ازتشکیل حکومت امریکای- انگلیسی کرزی وتکنوکرات های بی سواد همکارش بخاطر حضور جهادی های مخالف خودش وبازشدن سفارت هند درکابل رضایت نداشت. ازاین رو ، ضعف ونابکاری ونوکری بسیاری باصطلاح تکنوکرات ها به خود ش به خصوص کرزی را وسیله ساخته هم کمک به ضعیف ترکردن حکومت پوشالی ای آن ها هم کمک دربازسازی القاعده وطالبان وگسترش تروریسم درافغانستان کرد.
اینجاست که باید دونا دانی یا اشتباه بزرگ ویک غرض ورزی را درکنارهم قرارداده نشان دهم که شوروی وامریکا به ترتیب بخاطربالا کشیدن نادان ها به قدرت درکابل کمک به فروپاشی وشکست جنگ خود علیه تروریسم درافغانستان کرده اند. منظورم ازنا دانی شوروی وامریکا نسبت به افغانستان ؛ بالاکشیده شدن خلقی نماهای نادان ووحشی توسط مسکو وبالاکشیده شدن نا دان های پسوند تکنوکرات داده شده توسط واشنگتن می باشد. معلوم است که نادان های اولی اول آگاهان افغانستان را کشتند وآواره ساختند ودوم بسیاری شان اعضای طالبان زیر فرماندهی نصیرالله بابروزیرداخله پاکستان شدند. نادان های تکنوکرات نامیده شده توسط امریکا هم ازاینکه دراداره سازی صفربودند کمک به بازگشت تروریسم طالبان کردند. اکنون ، مسئله خنده آواره این است که ، دربخش های کلید ی اداره مسخره تکنوکرات های جاهل ،تمام جهال خلقی وپرچمی وطالبانی وافغان ملتی جمع شده هم نزاع های قومی خلق کرده اند هم طالبان هم تبارخود را تقویت کرده اند هم کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان را غارت کرده اند. همزمان با غارتگری باصطلاح تکنوکرات ها وناتوانی شان دراداره سازی، غرض ورزیی پاکستان فربه ترشد. معلوم است که ، پاکستان می خواست امریکا ، افغانستان را ازطریق اسلام آباد اداره نماید نه اینکه خود ش مستقیم وارد بازی سیاسی- استراتژیک درآن شود. به این خاطرکه ، حضورمستقیم امریکا درافغانستان برهم زدن سیاست عمق استراتژیک پاکستان می باشد. درباره نا دانی امریکا راجع به افغانستان که به آن اشاره کردم، خوب است که را برت گیتس وزیر دفاع قبلی امریکا درکتاب خود" وظیفه " اذعان کرده است که:" با وجود بیست سال درگیری درافغانستان ، چیزی درباره این کشور نمی دانیم." جای تاسف این است که ، اکنون که 16 سال وچهارماه ازدرگیریی بی دستاورد امریکا درافغانستان می گذرد ، مسئولان این کشور کوشش نمی کنند اوضاع حساس آن را درک وسیاست خود را به گونه ای بازخوانی وراه اندازی نمایند که کمک به بیرون شدن محترمانه ای امریکا ازاین کشوربحران زده، ویران شده ، وتروریسم زده نماید.
بنا برآن ، به صراحت می گویم که ادامه سیاست غلط امریکا درافغانستان بزیان خود ش ومردم این کشور وبه نفع تروریستان می باشد. اکنون که درباره نا دانی شوروی و امریکا درباره افغانستان سخن گفته شد ، بهتراست که درباره نا دانی نوکران دومی یا تکنوکرات های بی سواد بحث کرده نوشته را پا یان ونشان دهم که هم نوکران هم با دارشان درافغانستان دستاوردی جزتباه کاری وگسترش تروریسم وفقروآوراه گی مردم ندارند! ازاینکه شوروی بتاریخ پیوسته ونوکران افغانش اکثرا نوکران امریکا وانگلیس وپاکستان شده اند ، بهتراست که نوکران نادان وباصطلاح تکنوکرات دست ساخت امریکا وانگلیس را درنظرگرفته بیاد شان بدهم که دستاورد ندارند وعلت بی دستاوردی شان هم ماندن شان ازنظرذهنی درگذ شته وحضورفیزیکی شان درحال می باشد. به این خاطرکه، کوشش دارند تجربه فاجعه بارعبدالرحمن خان راتکرارکنند. تجربه ای که هم قابل تکرارنیست هم تکرارکننده ها را نابود می کند. ازاین رو، هم به تکنوکرات های جاهل هم به سیاست گران دیگرقوم ها می گویم که افغانستان کنونی به پایان دادن به ذهنیت قبایلی درسیاست ،تحقق دموکراسی، حقوق بشر،کثرت گرای، نفوس شماری شفاف یا غیرسیاسی، تعیین واحد های اداری براساس نفوس وحکومت قانون نیازمبرم دارد. درغیرآن ،آینده ای روشنی برای آن دیده نمی شود ، یا همان تجربه ای ملانصرالدین با بلند کردن خرش دربام درافغانستان تکرارمی شود. تجربه ملا نصرالدین این است که ، روزی برای تعمیربام خانه ،مصالح ساختمانی رابرپشت خرگذاشت وبه بالای بام برد،الاغ بازحمت وکمک ملا،پله ها رابالارفت؛ ملامصا لح را ازپشت خربرداشت،اماهرچه کرد خرازبالابه پائین نیامد! ملا الاغ را بالای بام رها کرد وبه خانه رفت تا استراحت کند که ناگاه دید خربربام بالاوپائین می پرد وآرام ندارد. ملا بربام شد تاخررا آرام کند که دید،سقف اتاق خراب شده وپاهای الاغ درسقف فرورفته است. کمی بعد، سقف فروریخت والاغ سقوط کرد ومرد! ملاگفت : لعنت برمن که نمی دانستم اگرخربه جایگاه رفیع برسد،دیگرپائین نمی آید تا جایگاه را ویران کند وخود راهم به کشتن دهد (4). یعنی نادان های بلند کرده شده توسط امریکا به قدرت درافغانستان ، کمک به نابود شدن خود شان وشکست جبران ناپذ یر امریکا دراین کشور بحرانی وتروریسم زده می کنند!
پانویس ها:
1- At the Highest Level: The Inside Story of The End of Cold War, by Michael Beschloss and Strobe Talbott, originally published:1993 p…. and Ghost Wars: The Secret History of The C I A ,Afghanistan and Bin Laden from the Soviet Invasion to September 10,2001,pp-65-66.
2- Khrushchev Remembers, With an Introduction, commentary and notes, by Edward Crankshaw, translated and edited by Strobe Talbott, copyright@ 1970 by little, brown and company (inc)pp-507-508
3- I warsajee.blogspot.com/2017/04/blog-post_5html
4- Iranglobal.info/632793

Friday 29 December 2017

اسلام به یک الهیات رهای بخش نیازدارد تا خود را ازچنگال مستبدان وتروریستان نجات دهد

ابراهیم ورسجی
هشتم جدی 1396
این تبصره یا تحلیل درباره یک مقاله به این عنوان" امپریالیسم با خطرکدام دین می جنگد ؟" (1) پخش شده درسایت هفته ارایه شده بود. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است ، بهتر دانستم دروبلاک اندیشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! بارها دوستانم ازمن خواسته بودند که درباره الهیات رهای بخش امریکای لاتین مطالبی نوشته پخش نمایم تا کمک به مبارزه با تحجر مذهبی در اسلام نمایم .متاسفانه ، وقت چنان کاری را نیافتم.اکنون که این نوشته ارزشمند درباره الهیات رهای بخش ومبارزه امریکا علیه آن را خواندم انگیزه پیداکردم تا هم خواست قبلی دوستانم را برآورده کنم هم آن هارا تشویق به خواندن این مقاله بسیارارزشمند وخواندنی کنم. واقعیت این است که ، مسیحیت بعد از سه قرن مبارزه با ستم واستبداد توسط امپراتور وقت روم به یک دین دولتی تبدیل وابزار شاه وشیخ ساخته شد.جالب این است که ، دراین بازی نادرست ،شاه مغلوب وشیخ غالب شد وشیخ هم هزار سال بنام امپراتوریی مقدس روم که نه امپراتوری بود ونه مقدس حکومت کرد. جالب این است که ، خلافت ها وامارت های شاهان وشیخان مسلمان هم شباهت های زیادی باامپراتوری مقس روم شیخان مسیحی داشتند. افسوس که اسلام لوتر تولید نکرد تا مانند او که به قرون وسطی یا دوره تقدس نمای کلیسا فرمان ایست داد،به تاریخ سیاه وستمگرانه ای شاهان وشیخان اسلام اسیر استبداد شاهی- شیخی فرمان ایست بدهد. نبود چنان فرمانی هم افتادن اسلام به چنگال تروریستان بنام احیای خلافت می باشد.
بهر حال ،الهیات رهای بخش که در1962 درامریکای لاتین شروع شد؛ دست بدوکار بسیار مهم زد:نخست،با تفسیرنو از مسیحیت آن را هم ازجزمیت ها ودگم های کلیسای بیرون کرد هم به مسیحیان تلقین کرد که مسیحیت کلیسای رابطه به مسیحیت حضرت مسیح ندارد؛ دوم،به نفع توده های زحمت کش به مبارزه علیه نفوذ امریکا وبراندازی حکومت های نظامی دست نشانده آن برخاست. معلوم است که دررها کردن مسیحیت از دگم وتحجر فکری وذهنی توسط مبارزان اولیه الهیات رهای بخش ، کلیسای کاتولیک عصبانی شده بود حتا موضع خصمانه علیه آن گرفت.اما موفقیت مبارزان الهیات رهای بخش این بود که، پاپ جان پال دوم ، پاپ وقت واتیکان موضع خود را نسبت به الهیات رهای بخش تغییرداد یا نرم کرد. همین که اکنون پاپ فرانسس پاپ واتیکان خودش از وفاداران الهیات رهای بخش می باشد، نشانگراین است که تحجر ودگم مذهبی روبه مرگ والهیات رهای بخش رخنه در همه شعبه ها وگرایش های مسیحیت از برازیل تا روم کرده است.
روشن است که ازکارنامه نوآورانه دینی الهیات رهای بخش که اکنون پاپ فرانسس هم ازآن ستایش می کند،همه ملت های ستمزده امریکای لاتین بهره مند شده اند. پس، بهتر است که بدومسئله اشاره وتبصره ام را پایان دهم:نخست،الهیات رهای بخش درعرصه های سیاسی - اجتماعی- فرهنگی درتبانی با مارکسیست های اصلاح شده ،جامعه مدنی وملی گرایان نو گرا در امریکای لاتین کوشش ومبارزه موفقانه ای در جهت براندازی نفوذ استعماری امریکا کرده است که ازهرنگاه قابل ستایش می باشد. دوم، مسلمان ها نیازمبرم دارند که ازتجربه الهیات رهای بخش برای نجات ازشرارت های حکومت های شاهی وشیخی بهره برداری کنند.درباره شرارت های حکومت های شیخی- شاهی درکشورهای مسلمان وخدمت آن ها به امریکا،سه نمونه بسیارزشت را می توانم نشان دهم:نخست، حکومت آخوندی ایران که روزعلیه امریکا شعارمی دهد وشب درخدمت آن در39 سال گذشته بوده است.دوم،حکومت قبایلی -شیخی عربستان است که ازقراردادلوزان میان ملک عبدالعزیزوروزولت درماه فوریه 1945 تا کنون درخدمت امریکامی باشد.یعنی امریکادربدل نفت آن را حفظ کرده است.اما خوب است که نوکراست وشعارعلیه بادارخود مانند آخوندیسم ایران نمی دهد.سوم، ائتلاف نظامی ها وملاهادرپاکستان می باشد که طالبان والقاعده و40 گروه تروریستی دیگررا به کمک مالی عربستان وامارات متحده تولید وافغانستان حتا پاکستان را تروریزه کرده است.ازاین رو، به نفع دانشگاهیان وملاهای نواندیش درکشورهای مسلمان می دانم که ازتجربه الهیات رهای بخش علیه مستبدان شاهی وشیخی وتروریسم تولید کرده آن ها بهره برداری نمایند.
1- www.mejalehhafteh.com / 2017/12/29/

Tuesday 26 December 2017

درافغانستان ، فرهنگ خشونت روبه گسترش دارد


ابراهیم ورسجی
پنجم جدی 1396
لظه قبل ، یک نواررا درصفحه فسبک یا یوتیوب دیدم که درآن یک نفردرجریان به اصطلاح بحث وتحلیل سیاسی - تلویزیونی با بوتل برسر یک سناتورمی کوبد. به این کاری ندارم که موضوع بحث سناتور وکوبنده ای بوتل به کله ای اوچه بوده است؟ اما ، به این مسئله کاردارم که به اصطلاح بزرگان ومبصران سیاسی افغانستان کمک به گسترش فرهنگ خشونت کرده ومی کنند. مسئله ای که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.
معلوم است که ، بعد ازآمدن رضاکارانه یا تحمیلی به غرب ، به فهم فرهنگ وتمدن غربی وچگونگی بهره برداری از آن ها درفرهنگ وجامعه ای مسلمانی پرداخته ام. ودراین راستا،کتاب های:"اسلام وسکولاریسم" و" اسلام، غرب ودموکراسی" و"اسلام، غرب وحقوق بشر" را نوشته ام وهمچنان بیشتر از760 مقاله دروبلاک اندیشه ووبلاک انسان گرای ارایه وتبصره های مربوط به مسایل یاد شده ومسال روزرا ازطریق فسبک هم ارایه کرده ام که درصفحه فسبکم دردسترس می باشند.
آری، ازمطالعه درباره تمدن غرب ومطالعاتی که درباره جامعه های مسلمان به خصوص جامعه ای افغانستان ودین اسلام کرده ام ، به این نتیجه رسیده ام که بزرگترین دستاورد تمدن غربی منشورجهانی حقوق بشر وبزرگترین بدقمستی مسلمان ها پس مانده گی آن ها درمقایسه با غرب حتا چین وهند می باشد. بنابرآن، به فرهنگی ها وکتاب خوان ها وفسبکی های افغانستان پیشنهاد می کنم که خطرهای فرهنگ خشونت را درک وکمک درمهارآن نمایند. شایان ذکراست که ، ازفرهنگیان وکاربران فسبکی یاد کردم نه ازحکومتی ها ومبصران شبهه سیاسی مدافع آن ها درشبکه های تلویزیونی بی هدف وبی مرام ودراصل پروپاگند کننده نه مبلغ خوبی ها وهشداردهنده ازبدی ها. به این خاطرکه ، ازحکومتی هاهمان سناتور وازمبصران سیاسی ، همان فرد حمله کننده به اونمایندی گی می کنند. دونفریکه کمک به فربه شدن خشونت کرده ومی کنند یاخود شان قربانی خشونت می باشند.
بنا برآن، به صراحت می گویم که ، درافغانستان چند قومی ، چند مذهبی ای گرفتارحکومت داری فاسد ونابکاروتروریسم رو به گسترش وفرهنگ خشونت، به کثرت گرای واحترام متقابل نیازمبرم داریم. کثرت گرای هم معلوم است که درحقوق بشر غربی بازتاب یافته وقرآن هم با پذیرش عزم ماندن ورفتن انسان ها ازدین ومحترم داشتن همه فرزندان آدم بدون درنظرداشت مذهب وقوم شان کثرت گرای وآزادی عقیده را که درمنشورجهانی حقوق بشر بازتاب یافته است را پذیرفته است.ازاین رو، می توانم بگویم که هم قرآن هم حقوق بشر که حکومت نابکارافغانستان کمیسیونی بنام آن دارد ،مخالف فرهنگ خشونت ومشوق فرهنگ مدارا وهم دیگرپذیری واحترام متقابل میان انسان هابا گرایش های مذهبی وقومی وسیاسی گونه گون می باشند.

Monday 25 December 2017

کاربرد برخورد تمدن ها درپیوند با جنگ های کنونی درجهان پایه منطقی ندارد

ابراهیم ورسجی
چهارم جدی 1396
این تحلیل درپوند با یک مقاله زیراین عنوان: " نگاهی مجدد برتزبرخورد تمدن ها" ؛ پخش شده درسایت هفته ارایه شده بود(1).ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، بهتردانستم که دروبلاک اندیشه هم بازتاب داده شود تا دوستانم ازآن مستفید شوند! هم هانتینگتن با جنگی نمایش دادن تمدن ها غلط کرد هم آن های که امپراتوری آشوب کنونی در جهان را زاده ای برخورد تمدن ها می دانند غلط می کنند. بطورنمونه،به مشکل می توان جنگ های کنونی در گوشه وکنارجهان را جنگ تمدن ها نام نهاد.دراین باره ، دلیل های زیادی دارم که جنگ های کنونی جنگ های تمدن ها نیست. مثلا،پاکستان چهار دهه می شود که به افغانستان تروریست وتباه کار صادرمی کند وهردو مسلمان هم هستند. افزون برآن، ایران وعراق هشت سال علیه هم دیگر جنگ کردند واکنون عربستان وایران در یمن علیه مسلمان ها تباه کاری می کنند. ترکیه ،ایران وعراق علیه مسلمان های کرد که درشمال عراق که همه پرسی برگزارکرده وخواستار تحقق حقوق ملی شان شده بودند؛ برای سرکوب ومهارکردهای خود متحد شدند. بنابرآن،تمدن اسلامی خودش با خودش جنگ کرده ومی کند. ازاین رو،برخورد تمدن های هانتینگتن می رود به کنار.
آری،بجای برخورد تمدن های هانتینگتن ،جهان شاهد تهاجم سرمایداری جهانی زیر نام جهانی سازی علیه دولت های ملی یا شبه ملی سرکش دربرابر امریکا ودیگر بخش های سرمایداریی هانی می باشد. بطورنمونه،براندازیی حکومت صدام حسین در سال 2003 توسط جورج بوش واستقبال ملا خامنه ای ازاو وکمک هردوشان در ایجاد داعش سنی وجنگ داعش شیعه زیر فرماندهی طالب سرهنگ سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران ؛ درواقع ، هماهنگی بنیاد گرایان مسیحی واسلام شیعه را علیه اسلام بنیاد گرای سنی به نمایش می گذارد نه بر خورد تمدن های هانتینگتن را. افزون برآن،براندازی حکومت سرهنگ قذافی توسط انگلیس وفرانسه وامریکا وغارت 200 میلیارد دالر سرمایه های ارزی وطلای او نشانگر سود جوی های مالی حلقه های سیاسی وشرکت های تولید اسلحه در غرب می باشد نه بر خورد تمدن ها.1
1-mejalehhafteh.com/2017/12/3/

Saturday 23 December 2017

فرق اخلاق با دین


ابراهیم ورسجی
سوم جدی 1396
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند / قومی که گشت فا قد اخلاق مرده است
حکومت های مستبد ، گسترش تروریسم بنام دین ومذهب وعقب ماند گی مسلمان ها درمقایسه با پیروان دیگر دین ها ؛ باعث شده است که برخی کارشناسان ودانشمندان اسلام راعامل عمده ای وضع ناشاد کنونی مسلمان ها معرفی کنند. معلوم است که مستبدان وحکومت های استبدادیی آن ها درایجاد وضع فلاکت بارکنونی مسلمان ها سهم شیررا دارند ؛ ودرگام دوم است که توجیه عالمان یا عالم نمایان دینی ازاستبداد ومستبدان نقش منفی خود را گذاشته ومی گذارد. اینجاست که مسئله دین واخلاق وفرق آن ها ونقش شان درایجاد وضع ناهنجارکنونی مسلمان ها مطرح می شود.
همه ای آگاهان چه مسلمان وچه نامسلمان می دانند که دین انسجام بخش واطمنان بخش جامعه های بشری می باشد. ازاین رو ،عقلانی گری ومدرنیته / نو اند یشی بیشتر ازپنج قرن علیه دین ها رزمید ند ونتوانستند آن ها را ازمیدان بیرون نمایند. افزون براینکه نتوانستند دین ها را ازمیدان بیرون نمایند ، توانستند کمک به دین داری افراطی یا بنیاد گرای هم کنند. بنیاد گرایی که درصورت پیروزی کمک به برآمدن استبداد کرد وبرای رسیدن به قدرت به تروریسم هم متوسل شد. ازاینکه مستبدان وبنیاد گرایان مدعی دین داری می باشند،بهتراست که ازاخلاق وفرق آن با دین سخن بگویم.
جالب این است که ،هم دین هم اخلاق استبداد وبنیاد گرای را برنمی تابند، اما اولی درفراخنا ودرازنای تاریخ ابزار ریاکاری وعوام فریبی شاهان مستبد وشیخان ریاکارو توجیه گربیداد گری وشیادی آن ها بوده ومی باشد. معلوم است که دین دراصل نیایش وپرستش خداوند می باشد.ازاین که پیروان یک دین پیروان دین یا دین های دیگررا تحمل نمی کنند حتا علیه آن ها جنگ می کنند واخلاق هم رفتارپسندیده نسبت به دیگران چه دین دار وچه بی دین می باشد. یعنی اخلاق درخوبی بادیگری نماد پیدامی کند.ازاین رو ، خود بخود دین واخلاق میان خود مرزبندی می کنند. اینجاست که فهم فرق آن ها اهمیت پیدا می کند.
درپیوند با فرق اخلاق ودین ، باید گفت که رفتاریا برخورد خوب باهرکسی چه دین داروچه بی دین یک امراخلاقی پنداشته می شود. درحالیکه دین چه اسلام وچه دین های دیگر انسان ها را به خودی وناخودی تقسیم می کنند.ازاین رو،میان خود واخلاق دیواربلند می کنند یا اخلاق درون گرایانه ای خود را عرضه می کنند. مثلا، برخی دانشمندان مسلمان باورمند می باشند که درقرآن به اخلاق یا برخورد نیک با غیرمسلمان ها تاکید شده اما درفقه چنان تاکیدی دیده نمی شود. ازاین رو،دین را اخلاقی وفقه را اخلاق گریزگرفته اند. جالب این است که ، درکتاب های فقه مذاهب اسلامی، نا برد باری نسبت به پیروان فقه های دیگرفراوان یافت می شود. مثلا، فقه شیعه پیروان خود را مسلمان های اصیل وپیروان دیگرفقه ها را مسلمان های نا اصیل ؛ وفقه حنبلی که نماینده ای کنونی آن وهابیت می باشد، شیعه ها را مسلمان هم نمی داند. ازاین رو، تبلیغ ورفتارفقیهان شیعه وفقیهان حنبلی نسبت به یک دیگر بریده ازاخلاق می باشد. برخلافِ فقه ها،همین که قرآن بیرون شدن ازدین وماندن درآن را به اختیار انسان گذاشته ، هرکس را مسئول عمل خود دانسته ، به پند ، وعظ ، نصیحت واندرز،تزکیه ای نفس ،تعلیم کتاب یا قرآن باحکمت،قیام به عدل وقسط، امربه معروف ونهی ازمنکردرجهت ناممکن ساختن خود سریی حکومت گران، انفاق یا هزینه کردن مازاد براحتیاج مسلمان ها برای بهبود فقیران ، وسرزنش ریاکاران پافشاری کرده است، می توان مرزمیان دین واخلاق را باریک دید. برخلاف ، مرزمیان فقه واخلاق چنان ضخیم وبلند است که همسازدانستن باهمی شان ناممکن به نظرمی رسد.

Tuesday 19 December 2017

من اشخاص زنده آنا نی را می دانم که مبارزه می کنند؛ بی مبارزه ،زندگی مرگ است


ویکتورهوگو
ابراهیم ورسجی
بیست ونهم قوس 1396
ویکتور هوگورا کتابش " بی نوایان " چهره ی انسانی وانقلابی ومبارزدرجهان ساخت. کتابی که درهمه زبان های مهم جهان ازجمله فارسی ترجمه شده است. آری، همین که نوسنده ای ازبی نوایان سخن می گوید، بدون شک، نوسنده ای انقلابی می باشد. نوسنده ای که اشخاص مبارز را زنده می داند وتاکید می کند که بی مبارزه زندگی مرگ است. به سخن دیگر، آن های که مبارزه علیه دشمنان بی نوایان نمی کنند، مرده هستند وبا ید به گفته حافظ" بی وضوبه جنازه ای آن ها نمازکرد! ازاین رو،با ستایش ازویکتورهوگو وبی نوایا نش وحافظ وشعرهای ریا ستیزانه اش، می خواهم بگویم که درافغانستان ستمزده ، تروریسم زده ، استعمارزده ودارای حکومت گران ذلیلی نشسته برسربیضه های سربازان ناتو وغارتگر کمک های بشردوستانه ای مالیه دهند گان جامعه های غربی وشرقی، شخص زنده به گفته ای هوگو می شود شخص مبارز! درغیرآن ، زنده وزندگی می شود ذلیل، ذلت وخیانت به بی نوایان وکمک به وطن فروشان ،دزدان ،ریاکاران ، جهادی نمایان ،طالبانِ تروریستِ ناتوان ازقرائت قرآن وقوم گرایانِ دراصل دشمن تمام قوم های افغانستان.

Monday 18 December 2017

حقیقت در را ؛ دروغ درچاه


ضرب المثل نغزمردم کابل
ابراهیم ورسجی
بیست هفتم قوس 1396
من ؛ اکنون ، متناسب با وضع ناهنجارسیاسی- اجتماعی - فرهنگی- اقتصادی- امنیتی افغانستان واد عاهای دروغین وعوام فریبانه ای طالب کرزی ومسترغنی درپیوند با وحدت ملی ونماینده مردم ساختن حکومت درجامعه ای ازنظرقومی متکثرکشورم ؛ دنبال کاربرد با مورد ضرب المثل های نغزفارسی می گردم ؛ ودرمیان آن ها ، همین ضرب المثل نغزکابلی ها، یعنی" حقیقت درراه دروغ درچاه را یافتم. ضرب مثلی نغزی که بازتاب دهنده ای روبه نابودی گذاشتن شیوه ای حکومت داری منافقانه - تفرقه انگیزانه ای مسترغنی می باشد.
بنا برآن ، برای مهاربحران وبراندازی تروریسم که روبه گسترش دارند، به نفع حکومت فساد پیشه ونابکاری متمرکزدردست مسترغنی ای قبیله اندیش می دانم که درک نماید که افغانستان خواسته وناخواسته دراثرجنگ علیه شوروی متوفا وتروریسم طالبانی وارد شده ازپاکستان وانفجار اطلاعاتی زاده فن آوری آگاهی بخش ،وارد جهان مدرن شده است. جهانی که کثرت گرای واحترام متقابل میان گروه ها، حزب های سیاسی، قوم ها ، قبایل ومذهب ها ازویژگی های بارز آن می باشد. برخلاف ، مسترغنی وتیم متعصب وبی سوادش گمان کرده اند که دوره عبدالرحمن خان وامارت بریتانوی وروسی آن است ومی توانند افغانستان را به عقب برگشتا نده قبایلی گری تاریخ زده را حاکم نمایند. قبایلی گری که در17 سال گذشته به کمک امریکا وشاخه ای نظامی آن یا نا تو مستقر نشد. ازاین رو، به مسترغنی توصیه می کنم که ازحذف کاری منتقدان وحریفان خود دست برداشته به کثرت گرای تن دهد. درغیرآن ، مطابق ضرب مثل " حقیقت درراه ؛ دروغ درچاه "، سیلاب حق طلبی مردم حکومت دروغین اورا به چاه چقوری سرازیر می کند که ازژرفنای آن تنها خدا می داند!

Thursday 14 December 2017

مسترحکمتیارکه ازطریق بنیاد گرای دارای سرمایه شده است ؛اکنون، می خواهد ازطریق قوم گرای پشتون هارا به بهشت ببرد

ابراهیم ورسجی
بیست چهارم قوس 1396
این تحلیل درپیوند به تفرقه انگیزی های قومی- زبانی ای مسترحکمتیارکه دریک گزارش درسایت فارسی بی بی پخش شده است ؛ واو درآن هم مسایل نفرت انگیز قومی را دامن زده هم نسبت به واژه های ناب فارسی بنام واژه های ایرانی واکنش فاشیستی نشان داده است ، ارایه شده است. ازاین که تحلیل یاد شده درصفحه فسبکم بازتاب یافته است ، بهتردانستم که دروبلاک اندیشه هم پخش شود،تادوستان ازآن مستفید شوند!روشن است.ازاین نگاه که فارسی یک زبان جهانی ودرافغانستان زبان اکثریت مطلق مردم می باشد، تهاجم فرهنگی مورد نظرحکمتیاروفاشیست های همتبارش را بهوده می دانم. واقعیت این است که ، درسال 1926 ، استالین وحشی به جنگ علیه زبان وفرهنگ فارسی بخاطرگستره این زبان وفرهنگ درآسیای مرکزی وحضورمذهب ابوحنیفه فارسی زبان درکنارآن اقدام کرد. بعدا که نادرخان وحشی به کمک هند بریتانیا واستالین درجای حبیب الله کلکانی نشانده شد،اووتیم جنایت کارش کوشش کردند که فارسی ستیزی استالین را درافغانستان تکرارواین زبان را ازمعارف قبایلی خود بیرون کردند. ازاین که بخاطرنبود آموزگاران بزبان پشتو این طرح شکست خورد، ظاهرشاه دردوره حکومت شاه محمود خا آن را باطل اعلام کرد. درکنارباطل اعلام کردن طرح ننگین یاد شده،ظاهرشاه پوهنتون ، پوهنزی ، شونزی ، سارنوال را که ترجمه فارسی دانشگاه، دانشکده ، دبیرستان ودادستان دوره رضاشاه پهلوی می باشد وارد معارف رسمی کرد ، تا با کاربرد آن ها حتا درکتاب های فارسی ، بی هویتی فرهنگی- تاریخی ای خود را تلافی کرده باشد. همچنان، زبان فارسی را به دردی تغییرداد تا مرزکشی میان ایران وافغانستان دو کشورهمزبان هم فرهنگ و هم تاریخ کرده باشد.این حماقت ظاهرشاه درزمانی صورت گرفت که کتاب های درسی ای مکتب های افغانستان را موسسه نبراسکای امریکا در ایران چاپ می کرد!!! بلی،این سیاست فرهنگی - فضولانه ظاهرخان ، ادامه پشتونیزه کردن تاجیک هابود که دردوره نادرخان شروع وبه شکست انجامیده بود.دراین باره، خلیلزاد یک نظردرتزدکترایاماستری خود زیرعنوان" سیاست های نژادی درجنوب آسیا دارد" وآن اینکه:" پشتون ها می خواستند تاجیک ها را پشتونیزه کنند؛برخلاف، پشتون ها تاجیکیزه شدند"!
بهرحال ، درباره مسترحکمتیار وچرندیات گوی های اخیرش درباره مسایل قومی وزبانی وفرهنگی درافغانستان ،می خواهم بگویم که این آقا که ازنظر علوم اجتماعی وسیاسی بی سواد می باشد وهمچنان بنیاد گرابود. پس، حق دارد که این گونه تناقض گوی ها کند تا کمبودی های شخصیتی خود را پوره نماید! ازاین رو، بهتراست درباره بنیادکرای وقوم گرای حکمتیار سخن بگویم تا "سیه روی شور / هرکه دراوغش باشد"! درباره بنیاد گرای مذهبی وبنیادگرابودن مسترحکمتیار، باید بگویم که بنیاد گرای دراصل ابزارقدرت ساختن دین برای رسیدن فرصت طالبان به قدرت می باشد.ازاین رو، حکمتیاربنیاد گراشد تا بنام دین به قدرت برسد.روشن است. وقتیکه بنیاد گرای اش هم به قدرت رساندنش نتوانست هم کابل راویران کرد، وارد قوم گرای شده است تا به باورپوک خود به قدرت برسد البته ازاین طریق. معلوم است که ، پشتون ها تا کنون قوم نشده اند وقبایل باقی مانده اند ودرمیان قبایل پشتون هم اکنون دسته ها وافراد زیرفعالیت دارند:طالبان که اکثریت عوام پشتون را باخود دارند واسلام قبایلی- تروریست پرورهم چنین ایجاب می کند وپاکستان هم برای تامین منافع خود ازآن ها حمایت می کند.دوم، طالب کرزی مصروف جنگ اندازی قبایل ابدالی وغلزای است.سوم، مسترغنی هم تلاش دارد که غلزای ها وابدالی ها را همکارخود نماید. چهارم، ملانورالحق احدی که گروهک چند نفری افغان ملت رادارد، علم بردارپشتونیسم است. خوب است که مسترحکمتیار درگام پنجم بعد ازآن عالی جنابان آمده است تا پشتون ها را به بهشت براند! بهرصورت، باورمن به حیث یک نوسنده وفرهنگی تاجیک،این است که مذهب ابوحنیفه وبوستان وگلیستان سعدی ومیا روشان ، صوفی فراری تاجیک ازکابل به منطقه قبایلی پشتون ، چنان درپشتون هااثردارند که نمی گذارند مناسبات آن هارا با تاجیک ها، فرصت طالبان وتباه کارانی مانند مسترحکمتیار برهم بزنند! بنابرآن، همسوی تاجیک ها وپشتون ها راپایدار ودوام دار وبرای مسترحکمتیار آینده ی جز شرمساری نمی بینم!

Wednesday 13 December 2017

کسی که حقیقت را می داند وانکارمی کند؛ تباه کار است


ابراهیم ورسجی
بیست سوم قوس 1396
سال ها قبل ، برتولت برشت گفته بود که :آنکه حقیقت را نمی داند نادان است ؛ وآنکه حقیقت را می داند وانکارمی کند تباه کاراست! آری ، من ؛ این گفته برشت را درپیوند به رویداد های ناخوشایند پنج دهه ای پسین افغانستان بویژه اوضاع امروز بکارمی برم تا کمک به فهم بهترمسایل برای کسانی کنم که می خواهند رخ دادهای ناشاد دیروز وامروزکشورخود را درک ومانع تکرار آن ها شوند! بطورنمونه ، ظاهرشاه ازشاهی مشروطه نام برد وبرخلاف فیصله پارلمان دست چین کرده خود قانون احزاب سیاسی را امضانکرد تا فعالیت های قانونی احزاب سیاسی درافغانستان پایه بگیرد. ازاین رو ،کسانیکه درفکرحزب سازی وفعالیت های قانونی- سیاسی بودند به زیرخانه ها رفته درفکرکودتا یا براندازیی حکومت به گونه ای غیرقانونی شد ند.
طرفه اینکه ،هواخواهان کودتا سربه اختلافات درونی ای خانواده حاکم زده مطابق دستور ک گ ب ،محمد داود را که با ک گ ب رابطه داشت ازخاندان حاکم بیرون کشیده با کودتا واعلام جمهوریت ،اول به عمر حکومت شاهی ودوم به عمر حکومت شبه جمهوری پا یان دادند. بیاد دارم که داود دراولین اعلام جمهوریت خود به دموکراسی واقعی تاکید ودهه ای دموکراسی یا شاهی مشروطه ظاهرشاه را دهه سیاه نامید! طوریکه دیده شد ،داود قبل از ساختن قانون اساسی شاهی مطلقه ای جمهوری نمای خود ،بجان سازمان جوانان مسلمان مطابق دستورک گ ب افتاد وآگاهان آن ها را شهید وزندانی وکم دانش های آن ها را بدامن پاکستان انداخت.
افزون برآن ، داود با اصرار برپشتونستان خواهی به کمک بلوچ ها وغفارخانی های پشتون پاکستان رفت وپاکستان هم مبارزان مسلمان را تقویت ودرسال 1354 درشنوار،لغمان ، پنجشیرو... برایش نشان داد که لقمه کلانتر ازدهنش برداشته است. داود که بی سواد ، قدرت طلب وفرصت طلب بود ،ازبم گذاری های مسلمان های سیاسی به تحریک پاکستان ترسیده راه معامله با پاکستان ازطریق شاه ایران را بازکرد! بعد ازآن، درقانون اساسی مصوبه ماه دلو 1355 خود ،جمهوریت را رسما به شاهی مطلقه تبدیل کرد ودرمیدان سیاسی با استاد ربانی درتماس وگرایش به دوری ازمسکو وچپی های طرفدارش را نشان داد وچپی هاهم با کودتای ننگین ماه ثور1357 به عمر جمهوری مطلقه ی او پایان وجمهوری توحش بارخود را براه انداختند. جمهوری خشن وستمگر ودیوانه ای که جاده سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان ، جنگ سرد قدرت های بزرگ وتولید سازمان های بی شمارجهادی توسط ارتش پاکستان با دالرهای امریکای،پوند انگلیسی وریال عربستان کرد.
درپایان جنگ سرد قدرت های بزرگ ، دیده شد که کمونیسم ازمیدان بیرون وامریکا فرصت طالبانه ازمنطقه بیرون وبه پاکستان موقع داد تا کابل را ویران نماید. پاکستان افزون برویران کردن کابل ،تفرقه اندازیی قومی راهم درافغانستان روی دست گرفت وخود را دراین بازی کثیف متحد پشتون ها ومخالف فارسی زبان ها بخاطرهمزبانی شان با ایران برای جلب حمایت عربستان وامارات متحده ای عربی ساخت که ، ازانقلاب آخوندی ایران ترسیده بودند. بلی، با وجود ویران کردن کابل ، با موشک پرانی های حکمتیار ودیگرفرماندهان جهادی و شبه نظامی های افتاده بدامش ، پاکستان نتوانست فارسی زبان های مخالف سیاست ضد افغانستانی ای خود را ازکابل بیرون نماید. ازاین رو،حکمتیاررا که سازمانش فرسوده شده بود؛ کنارزده درجایش ، طالبان والقاعده را ساخت وبجان مردم افغانستان به خصوص فارسی زبان ها وازبیک ها انداخت.
طوریکه دیده شد ، پاکستان با تشویق امریکا وانگلیس وحمایت مالی عرب های نفتی موفق درگرفتن کابل وهرات ازدست جهادی های فارسی زبان شد اما دربیرون کردن آن ها ازدوطرف هندوکش درماند. به این خاطرکه ، گروه های دارای پایگاه مردمی را خارجی ها ونوکران بومی شان ازمیدان بیرون کرده نمی توانند. ازهمه خنده داراینکه ، دروقت اداره تاریخ زده طالبان درکابل که زیرفرماندهی نصیرالله بابر، وزیرداخله پاکستان پرسه می زد، من؛ بخاطربیماری همسرم درپشاورماندم وشروع کردم به نوشتن کتاب " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ". با کمال تاسف ،دروقت امارت طالبان که بی اختیارزیر فرمان نصیرالله بابر ، وزیرداخله پاکستان کارمی کرد،درپشاور ، بی شمار پشتونستان خواهانی دوطرف مرزی دیورند را دیدم که جنگ طالبان زیرفرمان وزیرداخله پاکستان علیه فارسی زبان های افغانستان را ستایش وعملی درجهت اعاده حکومت پشتون ها تبلیغ می کردند.
بعد ازدیدن وشنیدن ستایش پشتونیست های دوطرف مرزدیورند ازجنگ طالبان وملیشه های مرزی پاکستان زیرفرمان وزیرداخله آن کشور علیه فارسی زبان ها به بهانه ای اعاده ی حکومت پشتون ها، واقعا،تکان خوردم ودانستم که ناسیونالیسم افغانی یعنی چه؟ ازهمه خنده داراینکه ، افغان ملتی های طرفدارغفارخان دردوسوی مرز وبسیاری خلقی ها وپرچمی های پشتوزبان هم درصف طالبان زیر فرمان وزیرداخله پاکستان علیه فارسی زبان ها جنگ می کردند و هم فکرانشان درغرب درسازمان های جاسوسی انگلیسی - امریکای به هدایت آی اِس آی کارمی کردند ودردو زمینه بسیاردروغ ها گفتند: نخست، اکثریت بودن قوم شان درافغانستان چند قومی ؛ دوم، پشتونی نمایش دا دن جنگ وتروریسم طالبان. باکمال تاسف، وقتیکه درماه عقرب 1380 خورشیدی ، ظاهرخان را در روم ، پایتخت ایتالیا دیدم، او هم احمقانه ازطالبان دفاع می کرد تا حق پشتونخواهی خود را بجا کرده باشد.
بهرحال ،طالبانِ پشتون خواه ظاهرخان که درکنارهزاران سربازوافسرپاکستانی وقبایلی های عرب القاعده ای درجنوب ، شمال کابل ، شمال ، مرکزوغرب افغانستان علیه فارسی زبان ها جنگ می کردند؛ ازبد شانسی پشتونیست ها، جاده سازی برای جنگ امریکا وانگلیس علیه تروریسم کردند! امریکاهم بنام جنگ علیه تروریسم که جنگش به نفع مخالفان طالبان وزیان ارتش پاکستان تمام شده بود؛ دست بدوکارزیر زد: نخست، بتاریخ 15 قوس 1380 ، به پرویزمشرف ، رئیس جمهور وفرمانده ارتش پاکستان اجازه داد تا هزاران افسروسربازپاکستانی واعضای القاعده را که درمحاصره نیروهای جبهه مخالف طالبان درکندزگیر افتاده بودند ازطریق هواپیما به پاکستان انتقال دهد؛ دوم ، طالبان ریشورا روانه پاکستان کرد و طالبان دریشی پوش وپشتونیست دروغین ودرواقع نوکران شبکه های زیرزمینی خود وانگلیس را بنام تکنوکرات درکابل به قدرت رساند.امریکا وانگلیس که به کابل آمدند وحکومت دست نشانده خود را ساختند؛ خوب شد که دید ند که اکثریت بودن قوم پشتونیست ها چه معنا دارد؟ بلی ،درکشورهای چند قومی ازجمله افغانستان ،اکثریت بودن را زبان رایج وفراگیرتعیین می کند نه شعارها ومردم شماری های رسمی- دروغین که به بحران هویت دامن زده است.
بهر رو،تکنوکرات های بی خبر ازاداره ؛ درامردولت سازی ، بازسازیی اقتصادی ومهار تروریسم شکست خوردند وتنها درغارت 125 میلیارد دالرکمک های امریکا وتخمینا نیم آن کمک های اروپا ودیگرکشورها موفق شدند. موفقیتی که فقر ونابسامانی را درکشور دامن زد وجمع حضور شش میلیون مهاجر درپاکستان وایران باعث شد که اولی ازمهاجران درخاک خود تروریست تربیت کرده برای گسترش تروریسم در افغانستان بکاراندازد ؛ ودومی ، ازمهاجران افغانستانی درخاک خود، سربازگیری وآن ها را بنام لشکرفاطمی به سوریه اعزام بدارد تا درجهت بقای حکومت وحشی بشار اسد خون بدهند. جای تاسف این است که ، هم حکومت فاسد طالب کرزی هم حکومت فاسد ودرمانده ای مسترغنی ، افزون برتلف کردن مبالغ کلان کمک شده ازبیرون ومنابع درونی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان ، آزادی بیان ، آزادی رسانه ها ، جامعه مدنی، صلح وشورا وبسیاری ارزش های انسانی دیگررا بدنام ونسبت به آن ها درجامعه جنگ وتروریسم زده ای افغانستان بد بینی وبد گمانی ایجاد کردند!
بادرنظرداشت رخ داد ها وگفته های بالا،ازبا سوادان افغانستان می هواهم دقت نمایند که اکثر بزرگان ودراصل شبه بزرگان سیاست دیروز وامروز افغانستان تباه کارهستند. به این خاطرکه ،می دانند که تباه کاری کرده ومی کنند وکشوررا بدبخت ومتکی به بیگانگان ومیدان خیزبازی گران منطقه ی وفرامنطقه ای کرده اند اما نمی پذیرند که تباه کارهستند. افزون برآن، تاریخ نمای های دروغین وقهرمان سازی های مسخره هم برای عوام فریبی کرده ومی کنند.ازاین رو، با تاکید مکرربه آگاهان افغانستان ، ازآن ها می خواهم که به این سخن نغز" گذ شته چراغ راه آینده هست"، ریزبینانه نگاه ودقت نمایند! معلوم است که افغانستان گذشته شاد ندارد! اما برای ما مهم این است که ازگذشته ناشاد درس عبرت گرفته درروشنای آن ، آینده روشن را رقم بزنیم! رقم زدنی که هوشمندی ، فداکاری ، آزادی خواهی ، هویت خواهی می طلبد. درغیرآن ، خود فروخته های تاریخ زده ومتعصب گذشته ای ناشاد را به کمک باداران دورونزدیک خود تکرار ونمی گذارند مردم افغانستان به سرنوشت خود حاکم وآینده روشنی را رقم بزنند!

Monday 11 December 2017

مسترحکمتیار؛ باردیگربه نوکریی خود به پاکستان ، مهرتایید گذاشت

ابراهیم ورسجی
بیستم قوس 1396
این تحلیل ؛ دررابطه به مصاحبه ای مسترحکمتیار با یک روزنامه نگار پاکستانی پخش شده درسایت روزنامه اردو زبان جنگ ، چاپ پاکستان ،ارایه شده است. مصاحبه ای که درآن مسترحکمتیار ابرازآماده گی برای میانجیگری میان حکومت مسخره ای کابل وطالبان کرده است. ازاین که، این تحلیل درصفحه فسبکم پخش شده است، بهتردانستم که دروبلاک اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! معلوم است که من ؛ چندی قبل ، درنوشته ای ازمسترحکمتیارخواسته بودم که سکوت نماید ودیگرخیزبالابرندارد.ازمصاحبه ای او با خبرنگارپاکستانی که دراین گزارش بزبان اردو بازتاب یافته است ، معلوم می شود که سیاسی نه شده وبیشترازپیش به عزتی خود درافغانستان می افزاید. شایان ذکراست که این تبصره ی تحلیل گونه درپیوند با مصاحبه مسترحکمتیاررا بدودلیل می کنم:نخست ، مسترحکمتیار درک نکرده است که طالبان درباره ای او چه برداشتی دارند؛ دوم، متحد ایران اعلام شدن طالبان توسط حکمتیار وتبرئه ای پاکستان ازتمام جنایت های که با طالبان یا شاخه ریشوی ارتش خود علیه مردم افغانستان کرده است. دررابطه به اصل نخست ، باید بگویم که قبل ازنوشته ای قبلی ام زیرعنوان " حکمتیاربی حکمت اگرسکوت کنی ؛ به نفعت می باشد"، یک نوارملاهیبت الله ، امیر طالبان درباره مسترحکمتیار پخش شده دریوتیوب را شنیده واقعا ازتوهینی که به این مستر رواداشته بود ، جانم به لرزه درآمد. ازاین رو ، پا درمیانی مسترحکمتیار میان حکومت مسخره کابل وطالبان یا شاخه ریشوی ارتش پاکستان را عملی نمی دانم.
دررابطه به اصل دوم یا کمک ایران به طالبان وتبرئه پاکستان توسط مسترحکمتیار،بهتراست به گونه زیر توضیحات دهم ونشان دهم که این مسترهرچه می شود غیر ازیک فرد مفید بحال مردم افغانستان. مثلا، همه می دانند که ایران چنان به سوریه وعراق ولبنان ویمن بخاطر شیعه گری صفوی توجه دارد که افغانستان را فراموش کرده است واگرفراموش نکرده است،گامی موثری درجهت بهبود وضع شیعه های افغانستان برنداشته است.ازبی توجهی ایران به شیعه های افغانستان به این خاطریاد کردم بزرگان حکومت ایران می دانند که تاجیکان افغانستان ازآن ها نفرت دارند ودرتاجیکستان هم ، رئیس جمهور امام علی رحمن تمام مرکزهای فرهنگی ایران را بخاطرشیعه ای صفوی گری بسته است! من؛ تاجیک نوسنده وفرهنگی ای افغانستان هم نظرم درباره سران حکومت آخوندی ایران معلوم است! ازسران حکومت آخوندی ایران به این خاطریاد کردم که با سیاست حکومت آن مخالفم نه با ملت آن کشور، ودرباره پاکستان هم،مردم آن کشوررا احترام وازسیاست غلط افغانی آن کشورنفرت دارم!
درپیوند با اصل دوم یا کمک ایران به طالبان که مسترحکمتیار به آن توجه دارد تا حق نوکری خود به پاکستان را بجانماید ، واقعیت این است که ، پاکستان برای بخشی ازطالبان چپن داعش پوشانده وآن را تشویق به تند روی وکشتاربیشترمردم به خصوص شیعه های افغانستان نموده تا بخش دیگر طالبان را میانه رو نمایش وپکن مسکو وتهران را فریب دهد؛ واین سیاست، تاحدی مورد توجه درهرسه پایتخت واقع شده است. بنابرآن، رفت وآمد های طالبان به پکن ومسکو وتهران شروع شده است.ازسوی دیگر، ظالبان بازیی پاکستان باعث شده است تا حکومت وهمه زورمندان افغانستان وهند وتهران هم طالبان سازی نمایند! طالبان سازیی که به معنای کمک به طالبان نبوده ودرواقع سلط انحصاریی ارتش پاکستان بر طالبان را برهم می زند! همین که، اکنون ، ترورهای درپاکستان صورت می گیرد ومسئولیت آن را طالبان پاکستان به عهده می گیرند وآی اِس آی یا اداره اکمالاتی دیروز وامروز حکمتیار، هند وحکومت کابل را مسئول آن اعلام می نماید، دال برای است که دیگران هم با طالبان خود، پاکستان را وحشت زده یا ترریزه کرده ومی کنند! ازاین رو، به مسترحکمتیارمی گویم که میانجیگری کردن میان حکومت مسخره کابل که ده میلیون افغانی ماهانه برایت ازجیب مردم گرسنه می دهد وطالبان بسیار نفرت ازتو دارند ناممکن به نظرمی رسد! بنابرآن ، بهتراست که دراین باره خود را زحمت ندهی!

Saturday 9 December 2017

به آن دین وبه آن دانش چه نازی / به کف ناداده نان جان ازبدن برد / اقبال


ابراهیم ورسجی
نزدهم قوس 1396
این تحلیل را در پیوند با شایعه ای مبنی بر پخشی نواری ازعلامه اقبال درگزارشی درسایت روزنامه جنگ چاپ پاکستان کرده بودم.گزارشی که توسط منیب اقبال ،نواسه روانشاد علامه اقبال رد شد! لحظه قبل ، وقتیکه این عکس روانشاد اقبال ،فیلسوف ،نواند یش مسلمان وشاعرفارسی زبان هند را درسایت روزنامه جنگ دیدم ، واقعا گریستم! به این خاطر که ، ازروزیکه توان خواندن پیداکرده بودم ،درمیان شاعران فارسی زبان ، بسیاربه اشعاراین بزرگ مرد تاریخ نظم حماسی فارسی گرویدم. البته به حدی که، اکثریت اشعاراین بزرگ مرد دنیای نظم فارسی را حفظ کردم وبعدا ترجمه فارسی کتاب" احیای فکردینی" اوراهم پیداکرده وخواندم. ازاینکه بسیار پیچیده نوشته بود کمترازآن سردرآوردم. زمانیکه ، بعد ازکودتای ننگین ماه ثور1357 که رژیم وحشی زاده آن کشتارزندانیان مسلمان دوره داودی اولین کارنامه اش بود وکمربه کشتارجوانان مسلمان بست ،به تحصیل دردانشگاه کابل پایان داده روانه ی پاکستان شدم. درزمان هجرت به سوی پاکستان، اولین شعری که ازاقبال درذهنم برجسته شد،درباره لنین بود که شاگردان مسلح کم عقلش به افغانستان بزورتفنگ حاکم شده بودند. اگرچه، اکنون آن شعراقبال درباره لنین درذهنم نمانده اما مفهومش این است که "لا دارد والا ندارد. یعنی پدیده های موجود را نفی می کند ودرجای آن ها چیزی بهتری برای نشاندن ندارد! دستاورد ایدئولوژی لنین وحکومت 70 ساله حزب او برای مردمان شوروی ، عقب ماندگی مرگبار درمقایسه با اروپای غربی بود. عقب ماندگی ای که پوتین، رئیس جمهورروسیه نا امیدانه آن را تایید می کند!
بهررو، درافغانستان گرفتارشده دردست بی منطق های کودتای هفت ثوری ، مصیبت این بود که شاگردان لنین هم با زورتفنگ حاکم شده بودند هم عقل نداشتند هم جامعه افغانستان ونیازهای فوری آن رادرک نمی کردند.ازاین رو،با وجود شعار" نان ، پوشاک وخانه"، شروع به کشتاربی خانه ها وبی نان ها کردند! ودستاورد آن ها هم اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ وجنگ سرد قدرت های بزرگ ، ویرانی افغانستان وتروریسم بنام دین می باشد. بلی، شاگردان نادان لنین هم باتوحش علیه مردم کمک به قیام آن ها علیه حکومت خود هم جاده سازی برای ارتش سرخ هم برخی ازآن ها دیروزبا ریش های درازواقعی یا مصنوعی اعضای طالبان شدند واکنونی بسیاری آن ها کفش اعضای سازمان سیا ،یا سازمان اطلاعاتی امریکا را درکابل پالش می کنند.
با درنظرداشت گفته های بالا،بهتراست که کمی درباره آگاهی وغمباری آن سخن بگویم تا هم حق اقبال ،مسلمان آگاه هندی هم حق نا آگاهان چپی، جهادی، طالبی وتکنوکرات مآب افغانستان را بجاکرده باشم. دراین باره ، حضرت مسیح ع گفته است:" آگاهی با غم واندوه همراه می باشد"! آری ، من ؛ مفهوم این سخن حضرت مسیح ع را اکنون بیشترازهرزمانی دیگری درک ولمس می کنم. وقتیکه اشعاراقبال ونظر شریعتی درباره اورا می خوانم ،بیشتربه غم هایم می افزاید.همین که اقبال می گوید: به آن دین وبه آن دانش چه نازی / به کف ناداده نان جان ازبدن برد! واینکه شریعتی می گوید: دینی که بدرد دنیای مردم نخورد ؛ بدرد آخرت آن هاهم نمی خورد! شایان ذکرمی دانم که ، منظوراقبال وشریعتی اینجا ازدین همان فقه های شاهی- شیخی ای بریده ازقرآن و آلوده شده با خرافات می باشد که شاهان مستبد وشیخان ریاکاربا سوء استفاده ازآن مسلمان ها را اسیر وآزادی شان را سلب وشکم ها وکله هایشان را خالی کرده اند! همین که، همه روزه ، مسلمان ها ازوطن خود فرارودردریای مدیتران غرق می شوند؛ ودرداخل کشورهای مسلمان، حکومت های بیداد گر وتروریستان دست پرورده آن ها بنام دین مسلمان کشی می کنند،حقانیت گفته های اقبال وشریعتی را نمایان می کنند. بنابرآن،این گفته اقبال را بسیار ستایش می کنم که :" انسان امروزبدوچیزنیازمبرم دارد: تفسیرمعنوی جهان وآزادی فردی.درواقع ، آزادی فردی درجامعه های مسلمان به عمر استبداد پایان می دهد وتفسیرمعنوی ازجهان، انسان را پوچی نجات می دهد!

Friday 8 December 2017

تروریسم ؛ زاده نو استعمارگری وحکومت های استبدادی درکشورهای مسلمان می باشد

ابراهیم ورسجی
هفدهم قوس 1396
این تبصره را درپیوند با مقاله ای زیراین عوان: تروریسم چه ربطی به عدالت اجتماعی دارد؟ بازتاب تاب یافته درسایت مجله هفته ارایه کرده بودم.ازاین نگاه که افغانستان به میدان بازی نواستعمارگری وتروریسم ازطریق پاکستان تبدیل شده است، هم این تبصره یا تحلیل را ارایه کردم هم بهتردانستم که آن را دروبلاک اند یشه بازتاب دهم تا دوستان آن را مطالعه نمایند.روشن است که پیشترازاشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی ،تنها ازجمهوری خواهان ایرلند شمالی به حیث گروه تروریستی یاد کرده می شد وحکومت های مستبد مسلمان وآقایان کهنه ونواستعمارگر شان مخالفان خود را آشوب گرواشرارنامیده سرزنش می کردند. درامریکای لاتین هم ،امریکا مخالفان حکومت های نظامی دست نشانده خود را به ندرت تروریست می نامید. درافریقاهم که مبارزه با استعمار ونژاد پرستی سفید پوستان ازگونه های رودزیای بعدا زیمبابویه شده وافریقای جنوبی ، پسوند تروریست نیافته بود. بنابرآن،باورمن این است که کمک امریکا ازطریق ارتش پاکستان برای جهادی های افغانستان برای بیرون کردن ارتش سرخ وکمک نکردن به آن ها بعد ازعقب نشینی شوروی وفروپاشی حکومت دست نشانده آن درکابل؛نقطه آغازسازمان های تروریستی درکشورهای مسلمان می باشد.افزون برآن،سرکوب بهارعربی که بهارخواهان شعاروخواست حکومت اسلامی نداشتند وتنها دموکراسی،حقوق بشر،اشتغال ورسیدن به حکومت داری خوب وعزت وکرامت انسانی می خواستند؛ توسط مستبدان ونظامی ها،منطقه را به پایگاه تروریسم وحضور نظامی امریکا وروسیه ازافغانستان تا سوریه تبدیل کرد.
ازاین رو،بهتراست که به حیث شاهد، رخ داد های افغانستان پسا شوروی را شروع پیدایش سازمان های تروریستی بدانم.دراین راستا،درکتاب " جنگ های اشباح" نوشته ستیف کول نویسنده امریکای آمده است که:"میخائیل گورباچوف اخیرین رهبر شوری ازرونالد ریگان خواسته بود که کمک نماید تادرافغانستان پسا شوروی حکومت قابل قبول مردم ساخته شود.درغیرآن،این کشورعرصه رخداد های ناشاد کننده ی خواهد شد! برخلاف، ریگان به اوگفته بود که این کارپاکستان است."معلوم است که پاکستان با دالرهای امریکا ، پوند انگلیستان وریال های عربستان وسلاح های آن ها تند روی- قبایلی- مذهبی رادرافغانستان فربه کرده بود ومایل بود که حکمتیار فر دست پرورده اش درجای نجیب الله بنشیند! طوریکه دیده شد،حکومت نجیب الله زمین بوس شد وجای اورا استاد ربانی که هم میانه رو بود هم فارسی زبان بود هم مورد تایید پاکستان نبود،گرفت. بنابرآن،اول پاکستان باتجهیزمجدد حکمتیار کابل را ویران کرد ووقتیکه موفق دربیرون کردن استاد ربانی وفرمانده مسعود ازکابل نشد، طالبان والقاعده راساخت ومطابق نوشته های آمده در" جنگ اشباح"، امریکا ازطالبان والقاعده حمایت کرد وبارها طالبان را درامریکا میزبانی کرد.ازآن هم برجسته تر، بی نظیربوتو،نخست وزیرقبلی پاکستان درمصاحبه ی با لوموند فرانسه، درسال 2001، به صراحت گفت که:" طالبان را انگلیس با تایید امریکاساخت وآن ها را عربستان تمویل وپاکستان پرورش نظامی وفرماندهی کرد."
همه می دانیم که بعد ازرخ داد یازده سیپتامبر 2001 درامریکا، جورج بوش وتونی بلیر ،بنام جنگ علیه تروریسم، علیه طالبان والقاعده دست ساخت نهاد های زیرفرمان خودشان اقدام کردند. جالب این است که ، درجنگ علیه تروریسم،جورج بوش وتونی بلیر بینی یک طالب ویک عضوالقاعده را خونین نکرده درواقع طالبان ریشو را روانه پاکستان وطالبان دریشی پوش را بنام تکنوکرات حاکم افغانستان ساختند. طوریکه دیده شد،درشعار ازدولت سازی وبازسازی اقتصادی درافغانستان سخن گفتند ودرعمل هیچ کاری برای اداره سازی وبازسازی افغانستان نکردند.افزون برآن، جورج بوش وتونی بلیر قبل ازداره سازی درافغانستان،درآوریل 2003، به اشغال عراق دست زدند وشیعه های طرفداری ایران را حاکم بغداد ساختند.ازاین رو،کمک به جنگ های مذهبی درعراق کردند. ازسوی دیگر، ژنرال پرویزمشرف حاکم نظامی پاکستان ازرفتن امریکا به عراق قبل ازاداره سازی درافغانستان این گونه برداشت کرد که درساختن دولت در افغانستان جدی نیست. بنابرآن،طالبان والقاعده رابازسازی ووارد افغانستان کرد.درعراق هم،نوری مالکی ،نخست وزیرجورج بوشی-
خامنه ی، چنان توحش علیه عرب های سنی کرد که واکنش آن داعش بود. عربستان هم که ازسلطه طرفدار ایران برعراق عصبانی شده بود،به کمک ارتش پاکستان، القاعده را به عراق انتقال داد. درسوریه هم که معترضان صلحجوی ماه مارس 2011 ، لغو قانون اضطرارباقی مانده ازپدرجنایت اسد را می خواستند نه حکومت اسلامی، بی رحمانه سرکوب شدند.سرکوبیکه میانه روها را تضعیف کرد. معلوم است که تضعیف میانه روها باعث شد تا جای آن ها را تند روان وتروریستان بگیرند وبسیارخوب هم گرفتند. وقتیکه، درماه اکتوبر 2011 ،انگلیستان،فرانسه وامریکا حکومت قذافی را برانداختند،نتیجه این شد که میلیارد ها دالر اسلحه ازآن کشوردراختیار قبایلی آشوبگردرونی وتند روان مذهبی ازصومالی تا چاد وازچاد تانیجریه،ویمن وسوریه و...قرارگرفت.ازاین رو، به صراحت می گویم که نو استعمارگری که تازه نام جهانی سازی گرفته است وحکومت های مستبد،فاسد ونامردمی کمک به گسترش تروریسم درجهان اسلام کرده اند.افزون برآن ،اسلام هراسی درغرب وفربه شدن راست افراطی ومهاجرستیزی آن ها کمک به فربه شدن هرچه بیشترتروریسم درشرق وغرب می کند!

Thursday 7 December 2017

تاریخ دوگونه تکرارمی شود: نخست،به گونه ی کمدی؛دوم، به گونه ی تراژدی / کارل مارکس


ابراهیم ورسجی
شانزدهم قوس 1396
افغانستان ؛ تنها کشوری درجهان می باشد که درآن تاریخ بارها به گونه های کمدی / خنده دارو تراژدی / فاجعه بارتکرار شده است. مثلا،بخاطر امیران قبایلی ومزدور، افغانستان نخست به زیر سلطه شرکت هند شرقی وبعد ازآن بزیرسلطه ای هند بریتانیا رفت. بعد ازظهورهند وپاکستان ومرگ هند بریتانیا ،افغا نستان بجای رسیدن به خود گردانی ، یا استقلال ، بدامن استعمار اتحاد شوروی افتاد. افتادنی که با ایدئولوژیک شدن آن درپسا کودتاهای سرطان وثوربویژه دومی، منتج به اشغال ارتش سرخ وجنگ علیه آن ومداخله امریکا وانگلیس ازطریق پاکستان وویرانی افغانستان شد. بعد ازویران شدن افغانستان دراثرجنگ با ارتش سرخ وویران شدن کابل در جنگ های گروهای جنگی ای مخالف ارتش سرخ به تحریک پاکستان ودست اندازی های ایران وعربستان، گروه طالبان توسط همان پاکستان به کمک امریکا وانگلیس با هزینه های عرب های نفت دارساخته شد. ودرفرجام ، دیده شد که افغانستان بزیر سلطه ی استعمارامریکا وانگلیس بنام جنگ علیه تروریسم رفت ووضع رقتبارکنونی رابه آغوش کشید!
جالب این است که ، افغانستان با وجود اینکه میدان تاخت وتاز استعمارهای رنگارنگ بوده ومی باشد وتاریخ درآن بخاطرحاکمان مزدور ووطن فروش به گونه های خنده دار وفاجعه بار،بارها تکرارشده است ؛ ازهمان امیران مزدور درپریروز، دیروز وامروزی، بی شرمانی یافت شده ومی شوند که هم تاریخ سازی دروغین هم قهرمان سازی دروغین کرده برای پرده کشیدن برنوکری خود به استعمارهای رنگانگ ، استقلال مآبی کرده ومی کنند. ازاین رو، درکنار سرزنش امیران وباصطلاح رئیس جمهوران خود فروخته ، مردم بویژه آگاهان افغانستان را بسیارکرخت دانسته ازآن ها می خواهم که هم هوشمندانه به پا خیزند هم دست به آگاهی مردم بزنند هم تاریخ ناشاد افغانستان را بازنویسی کنند تا مردم ازغفلت بیرون وحاکمان مزدوررا زباله وگام درجهت تحقق کشور- ملت بردارند. درغیرآن ، بازتاریخ به گونه های خنده دار وفاجعه بارتکرارخواهد شد!