Thursday 28 March 2013

سیاستِ افغانستان؛میدانِ تاخت وتازِغوغا سالارانِ بی غرور


برای آنکه انسان هارادوست بداریم،باید به شدت نفرت بورزیم ازآنچه آن هاراموردستم قرارمیدهد
ژان پل سارتر
ابراهیم ورسجی
8-1-1392
این نوشته درسه بخش تهیه شده است:نخست،بحثی کوتاهی درباره ی غوغاسالارن دیروز.دوم،بحثی گسترده درباره ی غوغاسالاران کنونی.سوم،ارائه ی راه رهائی ازچنگال مردم ستیزانه ی غوغاسالاران بد کنشتِ امروزین.روشن است. بیشترازدوسده است که، افغانستان میدان تاخت وتازغوغا سالاران بی غرورمی باشد.اما، ازاین خاطرکه درگذ شته میدان سیاست ملی،منطقه ی وجهانی دردست بازی گران چندی کرانمند شده بود؛هم غوغاسالاران بومی وهم باداران بیرونی شان توانستند که درزندانی سرکشاده ی بنام افغانستان، سامان وامنیتِ سازگار به خواسته ی خود وزیانمند به مردم این سرزمین رااستوارنمایند.سامان پس مانده وامنیتی ای که دارای دو ویژگی زیربود:نخست،نمی گذاشت که کشورازوضعیت قبیله سالاریی واپس گرایانه بیرون ووارد سامانه ی نوینی دولت- ملت شود.دوم،دروغ گوئی سیاست کاران مزدوروقبیله سالاردرهمه بخش هابخاطرپنهان کاری ومسخ تاریخ واقعی وایجاد تاریخ ساختگی- جعلی، کاری کرد که بارسیدن دوره ی انقلاب اطلاعاتی- رسانه ی وبرخاستن هویت هائی انکارشده وکوفته شده،مانع ازشکل گیریی آسان دولت حتابه معنای قبیلگی- دیروزی اش گردد.
زمانی که بافروپاشی کمونیسم روسی ،حامی ای اصلی حکومت هایی قبیلگی- شاهی- قبیلگی- جمهوری- قبیلگی- کمونیستی ای افغانستان ازمیدان کارزاربیرون شد،وامریکاهم که بابازیی فرصت طلبانه ی خود، درجهت ازمیدان بیرون نمودن آن، به مجاهدانی دیروزمجاهد وامروزتباه کار- قاچاقبر- غارتگرکمک نموده بود،میدان راخالی ودرواقع کمک به ایجاد سامانه ی سیاسی درشرایطی پساکمونیستی نکرد.ازاین رو،درمیدان سیاست افغانستانی- پساشوروی،جایی کمونیسم قبیله زده را دین مداریی شکم پرستِ جهادی نما،ودرمیدان سیاست منطقه ی،جای شوروی وامریکا را پاکستانِ نظامی زده وایران آخوندی گرفت.پاکستانی که ویران گری درافغانستان برایش یک تجارت پردرآمد شده بود،بدوکارزیردست زد:نخست،جهادی های ساخته شده به کمک امریکاو عرب هائی نفتی رابجان هم انداخت.دوم،بخاطرناتوانی درپاکسازیی جهادی هایی غیرپشتون بویژه تاجیک هاکه پروژه ی ریاکارانه ی آن رابرهم زده بودند،به کمک دلارهای نفتی- عربی و برنامه ریزیی انگلیس وتاییدامریکا، طالبان راساخت.طالبانی که ازدانش وفهم وباورواخلاقی- دینی که خیر،حتا ازتوان خواندن قرآن هم بی بهره بودند ومی باشند!
درواقع،پاکستان ازساختن طالبان دوهدف زیررادرافغانستان پی گیری می کرد:نخست،بنام حمایت ازبازگردانی حکومت قبیله زده ی پشتوزبان ها،خواست که باقی مانده ی سلاح هاومهمات وارد کرده شده درافغانستان دردوره ی جنگ علیه شوروی را که سربه قیمت میلیارد ها دلارمی زد، گرد آوری ودرخاک خود ذخیره نماید.دوم،بنام مبارزه بانفوذ ایران،دری زبان ها یاتاجیکان افغانستان رابخشی ازملت بزرگ فارس جازده کمک هایی زیادی ازعرب های نفت دار- نادان وبی خبرازسیاست وتاریخ منطقه بد ست آورد.درحقیقت،بازگردانی بن لادن وساختن القاعده درکنارطالبان وتبدیل نمودن افغانستان به پایگاه تندرویی تاریک اندیش- خشن- تروریست- قبیلگی- مذهبی متشکل ازقبیلگی هائی پس مانده ی عرب- افغان- پاکستانی،برنامه ی خطرناکی بود ومی باشد که وضع غمبارکنونی افغانستان وپاکستان دستاورد ویران گرانه ی آن می باشد.
ازجانب دیگر،امریکا که پس ازپایان جنگ دوم جهانی کوشش نموده بود که افغانستان راشامل اتحادیه ی منطقه ی- ضد کمونیستی ای زیرفرمان خود بسازد،وحکومت قبیلگی ظاهرشاه- داود شاه بخاطرکشمکش درپرسمان خط دیورند با پاکستان ودرواقع ضمیمه نمودن تخیلی ای منطقه ی قبیلگی شمال غرب آن کشور به افغانستان درجهت افزایش شمارپشتوزبان هادرافغانستانِ چندین قومی که چیزی جزیک اقلیتِ محض نمی باشند،درچنان اتحادیه ی شامل نشده زنجیری غلامی ای اتحاد شوروی را جایگزینِ زنجیری غلامی ای هندبریتانیا،بادارپدری یا پدربزرگان خود نمودند.پاکستان که درمنطقه، هم ایران ثروتمند وهم عرب هائی نفت خیزراباخود داشت،بهرکاری دست زد تادوهدف زیررابرآورده نماید:نخست،حمایت مسلمان هائی خاورمیانه رادرجهت کمک به سیاست خودعلیه هند کمائی نماید.دوم،سیاست متمایل به شورویی افغانستان رازیرفشارقراربدهد.اینجا است که دشواریی کنونی افغانستان آغازمی شود.
دراین راستا،زمانی که ازغوغاسالاری سخن گفته می شود،تهی ازفایده نخواهد بود اگرروشنی ای درباره ی ویژگی هائی غوغاسالاری وغوغاسالاران هم ارایه کرده شود.هدف نویسنده ازغوغاسالاروغوغاسالاری نشانه رفتن به کسانی می باشد که اغلب سخنان خوب وامید بخش زدند ومی زنند وکاری خلاف آن می کنند که درفرهنگ واخلاق اسلامی این دسته افراد منافق معرفی شده اند،یعنی کسانی که در سخن خود راخوب نمایش میدهند وبدعمل می کنند! تاجائی که به کاربرد این گونه واژه هاوواژه هائی همانند شان درادبیات سیاسی ارتباط می گیرد،دردهه50خورشیدی که درایران، بلند پروازی هایی نفتی وشیوه ی استبدایی حکومت محمدرضاشاه ، نارضایتی وضدیت آگاهان آن کشوررابااستبداد سلطنتی به آسمان برده بود،ودرافغانستان، اتحادشوروی حکومت شاهی ای زیرسایه ی نفوذ استراتژیک خود رابه حکومت جمهوریی خشن وسرکوبگرتغییرداده بود.ازاین رو،درادبیات سیاسی ای ایران که محیط فرهنگی- ایدئولوژیکی کشورمارانیزبخاطرفرهنگ وزبان مشترک زیراسایه ی خود گرفته بود،به واژه هایی زیربرخورده بودم:شارلاتان،فالانژ،مرتجع / واپس گرا،عقب مانده / پس مانده،راه رشدغیرسرمایداری،انقلاب دموکراتیک / انقلاب مردمی، حزب های مترقی وبرادروچند تای دیگر.ازآنجاکه بحث درباره ی همه ی آن ها ازتوان وحوصله ی این نوشته بیرون است،تنهابه بررسی چندواژه ی یادشده پرداخته می شود،یعنی واژه هائی که کمک به اصل غوغاسالاری یاعنوان نوشته کرده می توانند.
درواقع،واژه هایی یادشده درمحیط سیاسی- ایدئولوژیکی- فرهنگی ای آن زمان ازموضع های متخاصم راست وچپ یاکمونیسم،مذهبی،ملی گرائی راست وچپ که نزدیکی ودوری باامریکاوشوروی جوهر آن هارا تعیین می کرد،سخن درگلوداشتند.ازمیان واژه هایی نامبرده،تنهابه بحث درباره ی فالانژ،شارلاتان،راه رشدغیرسرمایداری وکمونیسم ومذهب یاراست وچپ پرداخته می شود.البته به گونه ی که بتوانندغوغاسالاریی دیروزوامروزافغانستان را روشنتربیان نمایند.فالانژ، یک گروه مسیحی لبنانی بود که به کمک اسرائیل علیه منافع کشورخود مبارزه می کرد.شارلاتان،واژه ی فرانسوی می باشد که درزبان انگلیسی کاربرد یافته وازراه هردوزبان وارد زبان فارسی- دری شده است.شارلاتان درزبان فرانسوی در اصلابه کسی گفته می شود که عالم نیست اماطوری خود رانمایش می دهد که عالم است.به سخن رایج درفرهنگ عامیانه ی فارسی،نادانِ دانشمند نما! درواقع،ازاین دسته افراد، هم درمحیط باسوادان دانشگاه دیده وهم درمحیط ملائی- مولوی گریی افغانستان فراوان داریم.بویژه اززمانی که پاکستان ازهند جداشد وپیوند حوزه ی دانش فقهی ای افغانستان بامدرسه ی دیوبند گسیخته وبه زیربخش هایی آن درپاکستان گره خورد.درواقع،ازآن به بعد،درکشورما ملاهایی مولوی نما ومولوی هائی عالم نما بسیارپیداشدند که بی اعتبارشدن دین درمحیط سیاسی- فرهنگی باکارکردآن هاوطالبان که نسخه ی خام آن هامی باشند، گره خورده است.ازجانب دیگر،حکومت افغانستان کسانی راهم که به دانشگاه ازهردرمصرفرستاد تا علوم اسلامی بیاموزند،بسیاری شان کله پوک برگشتند.ازاین که همه کتاب هایی مصری ها ازطریق ترجمه هائی ایرانی درافغانستان یافت می شود تاکارکرد ذهنی- ترجمه ی آن ها،دال برتوخالی بودن وکله پوکی ای آن هامی باشد.
اگرازفالانژوشارلاتان که نمونه هائی هردورادرقالب هائی جمهوری خواه،کمونیست،جهادی ،طالب ودموکرات- بروکراتِ امریکائی- غربی بسیارتجربه کردیم ومی کنیم، بگذریم؛می ماند راه رشدغیرسرمایداری که رنگ آمیزیی شیوه ی اقتصادی- کمونیستی ای پس ازجنگ جهانی دوم می باشد که مسکو زرنگانه به حکومت هایی غیرکمونیستِ دوست خود بارنموده بود که حکومت هائی شاهی- جمهوریی افغانستان، نمونه هایی بارزآن به شمارمی آمدند.درحقیقت، واژه هائی نامبرده وبرخی واژه هائی دیگردرچهاردهه ی پسین افغانستان، هم رایج شدند وهم توسط کاربران خود غوغاسالارانه راه اندازی شدند که جمهوی،جمهوریی دموکراتیک،دولت اسلامی،امارت اسلامی واکنون جمهوری اسلامی را به ارمغان آوردند، ونتیجه ی کارکرد آن هم رفتن کشوربه یک اشغالگریی خارجی وجنگ علیه آن وبجائی رهائی ازآن، افتادن بدامن اشغلگریی دیگری می باشد که دستاورد آن رابه گونه تروریسم وپس ماند گی وبدبختی مادی وفرهنگی ای کنونی تجربه می نمائیم.ازنظرشعاری،درآغازین برهه ی غوغاسالاری،داود خان، هم اعلام جمهوریت کرد وهم ازتحقق دموکراسی ای واقعی بجای دموکراسی دروغین ظاهرشاهی یاد آوری نمود ودرماه سنبله1352،دربیانه ی خطاب به مردم افغانستان بهترین نظروبرنامه ارایه کرد ووهیچ کاری هم درمیدان عملی نکرد.ازاین رو،زمانی که کودتای ثور1357،تومارجمهوریی قلابی اورابست، کسی آهی وافسوسی برایش نکشید! وخلقی هاهم بجای راه رشدغیرسرمایداری، ازراه رشد کمونیستی درلفافه سخن گفتند وکاری که کردند این بود که ازسه درصد باسواد کشور،ده هاهزارباسواد وکارفهم آن ها راکشتند وشماری ازباسواد- کارفهم هاونیمه باسوادها راهم به آوارگی واداشتند وهمچنان جاده صافی به پیاده شدن ارتش سرخ در افغانستان کردند که نتیجه ی آن، جنگ مردم وجهادی هابه کمک غرب وجاده سازیی پاکستان علیه شوروی وناسازگاربامنافع مردم افغانستان ودرنهایت رسیدن جهادی هاوطالبان بقدرت وسلطه ی بی چون وچرائی پاکستان برفرایند سیاسی افغانستان می باشد.طرفه این که،پاکستان وطالبان باوارد نمودن بن لادن والقاعده ودیگرتندروان عرب وغیرعرب به افغانستان، جاده صافی کردند برای امریکا تابه بهانه ی جنگ علیه تروریسم،نیروئی نظامی به کشورماپیاده و حکومت فاسد وغوغاسالارکنونی راجایگزین اداره ی پس مانده ووحشی ای طالبان نماید.حکومت فاسد، درمانده وغوغاسالاری که پس از11سال حمایت هائی بی شمارمالی ، نظامی وسیاسی ای غربی هاحتا توانمند به این نمی باشد که برای یک روزهم پس ازحضورنظامی باداران بعدازسال2014،چوکی ریاست خود رابرقرارانگهدارد!
بهرصورت،هم گذشته چراغ راه آینده می باشد وهم غوغاسالارانِ بد کنشت دیروزمرده اند.به سخن دیگر،مرد گان راخدا بیامرزد وزند گان راتوفیق بدهد که ازتاریخ وکارکرد آن ها به گونه ی بهره برداری نمایند که تاریخ ناشاد آن ها درآینده تکرار نشود! اگرچه افغانستان کشورتکرار همیشگی تاریخ ناشاد گذشته می باشد،اما آگاهان وسیاست کاران دلسوزباید بکوشند که تکرارتاریخ ناشاد به کمترین اندازه کاهش پیدانماید.دراین باره که، چرا افغانستان به این روزسیاه افتاده است وبرای همیشه سیاست آن میدان تاخت وتازغوغاسالاران بی غروربجای سیاست مداران هوشمند ودلسوزوباغرورتبدیل شده است؟غوردرباره دوپرسمان زیرراهگشامی باشد:نخست،ناکارگی غوغا سالارن بی غروردیروزبخاطر نگهداری وضع موجود ومانع شدن ازرسیدن کشورنه به همه، بلکه به برخی ازجنبه هایی دولت- ملت مدرن که آرمان همه کشورهاونواندیشان سیاسی- مذهبی درجامعه هائی اسلامی ازجمله افغانستان بود ومی باشد.دوم،فروماندن دراندیشه ی سیاسی کلاسیک وره نبردن به سوئی اندیشه ی سیاسی مدرن / نو.
دررابطه به اصل نخست،دیده شد که کشورهائی همسایه ی افغانستان حتاپاکستان تااندازه ی توانست مظاهرمدرنیسم / نوسازی راحداقل درجهت ساخت ارتش وبروکراسی وتا اندازه ی احزاب سیاسی ای حرفوی که وسیله ی کارآمد درجهت رسیدن به دولت- ملت مدرن می باشند،ازخود نماید.دررابطه به اصل دوم،باید عرض نمود که هم نوگرایان سکولار- ملی گرا- کمونیست وهم نوگرایان وسنت گرایان دینی افغانستان نتوانستند ذهن وکله ی خود را اززیرسیطره ی سنت گرائی- قبیلگی- مذهبی ای استبداد زده بیرون نمایند که فرزند فروماندن درچنان سنت هایی، تروریسم طالبی زیرهدایت نظامی هائی پاکستانی می باشد.بطورنمونه،کمونیست های افغان به همان اندازه پس مانده بودند که مجاهدان- ملاهاوطالبان آن بودند ومی باشند.درردیف ملی گرایان افغان که ازهمه مدعی ترمحمد داودخان بود،چنان قبیله گرابود که پیشترازاوعبدالرحمن خان،نادرخان وهاشم خان بودند.سنت گرائی قبیلگی آن هابه این خاطربی دستاورد ثابت شد وراه به سوئی جهان نوبازنکرد که بدوبیماریی زیر مبتلاماند:نخست،مسئولیت ناپذیری درسیاست.دوم،گورشدن وگورماندن دراندیشه ی سیاسی کلاسیک / کهنه- قبیلگی.بدبختانه،نه تنها آن ها،بلکه کمونیست هاومذهبی هایی جهادی- طالبی هم ژرفترازآن هاسنتی بودند ومی باشند.دررابطه به طالبان،یک پرسمان ترسناک افزون شد وآن این که، تروریسم وخشونت رابخشی ازباورمذهبی- قبیلگی- رفتاریی خود ساختند! پدیده ی زشت وتاریخ زده ی که تنها مورد توجه وعلاقمندیی محافل اسلام هراس مسیحی- یهودیی غرب می باشد که آن ها بابهره برداری ازآن می توانند کیان اسلام رازیرپرسش ببرند.
شایان توجه است که سنت گرایانِ غوغا سالارافغان،البته کنونی هائی مدرن نماشان زمان رابرای مسئولیت ناپذیرماندن غلط گرفته اند.به سخن دیگر،تاپیش ازانقلاب اطلاعاتی- رسانه ی، سیاست کاران سنتی می توانستند مسئولیت ناپذیریی خود را ازنظرمردم بپوشا نند،اما اکنون این گونه سرپوش گذاری هاناممکن شده است.همچنان،فلسفه ی سیاسی کلاسیک / کهنه هم ازاعتبارافتاده است.فلسفه ی که پناه گاهی خوبی برای این گونه گرایش هابود ومی باشد.زمانی که ازعلم سیاست کلاسیک / کهنه یاپناه گاه سنت گرایانِ قبیله گراچه افغان وچه دیگران سخن به میان می آید،لازم است کمی درزمینه روشنی انداخته شود....وجودعلم سیاسی کلاسیک / کهنه مدیون کمال بشری یاشیوه ی است که آدمیان باید برای زند گی انتخاب کنند وروح این علم همان توصیف بهترین نظام سیاسی است.دراین نظام ، هیچ گونه تغییری خواه معجزه آسا یاغیرآن که درطبیعت بشری باید تحقق یافتنی باشد،اماتحقق آن ازآن رومحتمل شمرده نشده بود که فکرمی کردند تحقق چنین نظامی وابسته به تصادف است.ماکیاولی ازدوجهت به این فکرحمله می کند:یکی این که می پرسد که هرکسی موقعیت های خود رانه به منظوردانستن این که آدمیان چگونه باید زند گی کنند،بلکه برای دانستن اینکه چگونه درواقع زند گی می کنند تعیین واندازه گیری کند؛دیگربا القای این فکرکه تصادف می تواند یاباید قابل کنترول باشد.همین انتقاد است که پایه ی هرگونه اندیشه ی سیاسی به معنای ویژه ی امروزی اش قرارگرفت.(1)
ازجانب دیگر،درعلم سیاست کلاسیک / کهنه به عادل بودن زمام دارتاکید شده است نه کارکرد ساختارقدرت.ازاین رو،درجامعه ی اسلامی هرمستبدی چپن خلیفه وامیرمومنان به تن کرده وشماری نادان وبهره جوبه نام مولوی وفقیه اوراعادل جازده وخیزش دربرابرستمگری های اورابغاوت نامیده اند.درواقع،این گونه حمایت ازمستبدان زیرپوشش فقه ومذهب به دونتیجه منجرشد:نخست این که،بازارعوام فریبی گرم ساخته شد.دوم،فقیه وامیرمومنان هافضای خفه قان آورذهنی- فکریی ایجاد نمودند که درآن علم هایی سیاست وحقوق نتوانستند ابرازموجودیت نمایند.ازسوی دیگر،ملاهاوظیفه ی حاکمان رادفاع ازدین جازده وهمچنان انسان هارابد کنشت وبدسرشت نمایش دادند تانیازبه حکومت استبدادی برای مهارومدیریت آن هاحتمی شود.دراین راستا،کاری که ماکیاولی کرد این بود که ماهیت علم سیاست وسیاست مداران راواقع بینانه بیان نمود.به سخن دیگر،هراندازه که درباری هاونظریه پردازان سیاست کلاسیک ازعدل سخن بگویند فرقی نمی کند زیراکه ساختارقدرت وحکومت وفرمان روائی همان رامی کند وبروزمیدهد که درماهیت وسرشت خود دارامی باشد.وسرشت انسان هم دردونگاه هابزی ومنتسکیویی خود رابه نمایش می گذارد.دودید گاهی که اولی توجیه گراستبداد؛ ودومی راه به دموکراسی وحکومت قانون می گشاید.
روشن است که دردید گاه هابزی انسان ماهیت بد سرشتی دارد یا این که درحالت طبیعی یانبود دولت آن هم هابزی،انسان گرگ انسان است وراه مهارنمودن این گرگ هم دولت همه کاره یا"لویاتان / خدای میرا"می باشد.اینجا است که برداشتی هابزی ومنتسکیوئی ازانسان برجسته می شود یابرداشت منتسکیوئی دربرابربرداشتی هابزی قرارمی گیرد:علاقه ی منتسکیوبرای ردعقاید هابس ازآن جهت است که هابس باگفتن این که انسان دروضع طبیعی درخصومت دائمی باهم نوعان خود به سرمی برد می خواهد قدرت مطلق راتوجیه کند که قادراست صلح رابرقرارکند وامنیت این موجود ستیزه جورا تامین نماید.منتسکیو،برخلاف هابس،خاستگاه جنگ رادرخصایص طبیعی انسان نمی داند.انسان به خودی خود دشمن انسان نیست،جنگ بیش ازآنکه نمود انسانی باشد،نموداجتماعی است.پس اگرجنگ ونابرابری درذات جامعه وجود دارند ونه درذات فرد انسانی،بنابراین هدف، سیاست آن نیست که جنگ ونابرابری را ازمیان بردارد،بلکه عبارت ازآن است که جنگ ونابرابری راتخفیف دهد ومعتدل سازد.این دوشیوه ی استدلال،باوجود ظاهرمتناقض خود،درباطن کاملاًمنطقی هستند.اگرجنگ نمود انسانی باشد،صلح مطلق رویائی بیش نخواهد بود،اما اگرجنگ نمود اجتماعی باشد،می توان کمال مطلوب را دراعتدال جست.(2)
باتوجه به گفته هائی بالا،به صراحت می توان گفت که درجامعه ی اسلامی بویژه جامعه ی افغانستان همواره دید گاه هابزی ازسرشت انسان بردید گاه منتسکیوئی برتری داشته وسبب شده است که کمراستبداد مذهبی- قبیلگی بسته وکمرآزادی وکرامت انسانی شکسته شود.اگردرمقایسه بادیگربخش هائی جهان،کشورهائی مسلمان بویژه افغانستان بیشترین شمارغوغاسالاران بی غروررادارامی باشند،برمی گردد به برداشت هابزی ازماهیت انسان.اکنون که ازبرداشت هابزی ومنتسکیوئی ازماهیت انسان وفرزند دلبند آن یعنی لویاتان / خدای میرا یاحکومت هائی خود کامه ی مسئولیت ناپذیرسخن گفته شد،ایجاب می کند که ازسیاست مدار- سیاست مداری وغوغاسالاری هم که اخیری درجامعه ی اسلامی بویژه جامعه ی افغانی بیشترنمود یافته است، باارایه ی مصداق هاسخن گفته شود.واضح است که سیاست مدارشدن دشواروسیاست بازشدن دشوارترمی باشد.دشواریی که سبب شد مسلمان هابجای سیاست مداربیشترغوغاسالارداشته باشند.ناگفته نماند که درغیرمسلمان هاهم غوغاسالاریافت می شود،امادرمقایسه باجامعه ی اسلامی شمارآن هابسیارناچیزمی باشد.
دراین راستا،برای روشنی اندازی،ازبسیاری سیاسی گری هائی که به غوغاسالاری انجامیده است،یادکرده می شود،تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد! بطورنمونه،نیکیتاخروشچف رهبرشوروی درسال1961درمجمع عمومی سازمان ملل گفت که:سرمایداری رادفن می کند! برخلاف،سه دهه پس،سرمایداری کمونیسم رادفن کرد! محمد داودخان نخست وزیرافغانستان درسال1954بالغورسمیت خط دیورند گفت که:انگلیس یک غلطی راباسپردن منطقه ی پشتون نشین شرق مرزدیورند به پاکستان نمود،من آن راتصحیح می کنم.سخنی که دشمنی پاکستان راسبب شد.برخلاف،درسال1976، درباغ شالیمارلاهورگفت که:متاسفم که دشمنان هردوملت نگذاشتند که باهم دوستی نمایند! درواقع، همان دشمنانی که اودرخدمت آن هابود.جمال ناصر،رئیس جمهورمصرگفته بود که:اسرائیل رادرمدیترانه می اندازد؛برخلاف،درسال1967،اسرائیل تمام فلسطین وصحرای سینارا ازاوگرفت ویک دهه بعدمعاونش سادات بدن دعوت رسمی به اسرائیل رفته سلطه آن کشوررابرمناطق اشغالی دربدل صحرای سینابرسمیت شناخت! خمینی گفت که:راه قدس ازکربلامی گذرد،زمانی که چنان نشد،جام زهررانوشید! خامنه ی دراول نوروز1392، درمشهد گفت که:شهرهای تل اویووحیفا دراسرائیل رابه خاکسترمبدل می کند،دوروزپس ازآن،درامان مرکزاردن،روزنامه نگاری ازاوبامارئیس جمهورامریکا که مهمان شاه آن کشوربود،درزمینه پرسان نمود،درپاسخ گفت که:خامنه ی بجائی خاکسترنمودن شهرهای اسرائیل،به توسعه ی اقتصادی ایران بکوشد! احمدی نژاد رئیس جمهورایران پیشتردرمراسم وداع باچاویزرئیس جمهوروینزیویلا،خرافات گوئی را ازحد گذشتانده گفته بود که:چاویزبامسیح ومهدی بازگشته درجهت اقامه ی عدل وداد مبارزه خواهد کرد! تنهارهبرمذهبی ایران شهرهای اسرائیل رابه نابودی تهدید نکرد ،بلکه درسوی دیگرداستان هائی تهدیدآمیزسیاست مداران کم عقل واحساساتی،کیم جون اُن رئیس جمهورکوریای شمالی هم که درتهیه نمودن نان نیمه شکم سیربرای مردم زیرفرمان آهنین خود شکست خورده است،روزسه شنبه 6حمل،مناسبات تلفونی میان هردوکوریا راقطع وامریکارابه حمله ی موشکی تهدید نمود.
ازهمه ترسناکتر،درخاورمیانه هم که هرگزسیاستِ آرام ومردم گرای نداشته است وتاریخ دورونزدیکش همواره با استبداد وشقاوت حاکمان لبریزمی باشد،اسدهائی پدروپسر،رئیس جمهوران سوریه بارها گفته بودند که: درجهت منافع عرب ها،علیه اسرائیل مبارزه می کنند.برخلاف،یک نفریهودی راکشته نتوانستند،واسدِ پدردرماه فوریه ی سال1982،30هزارشهروند سوریه رادرشهرحماکشت، واسد پسرازدوسال بدین سو،برپایه ی آمارسازمان ملل متحد،70هزارشهروند سوریه راکشته است! دربخش خاوریی خاورمیانه،تره کی،امین ،کارمل ونجیب الله رئیس جمهوران کمونیست افغانستان که وعده تبدیل نمودن کشور خود به یک کشورسوسیالیستی راداده بودند،نتیجه همان شد که هزاران انسانِ فرهیخته ی کشورراکشتند وسبب خیزش مردمی شده راه رادرجهت تهاجم شوروی وبی اعتباریی خود وتباه کردن کشورهموارنمودند.پس ازعقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان،نجیب الله پیش ازسفری به هند،اعلام کرد که درباره ی مسئله ی پشتونستان وخط دیورند باهند گفتگومی کند،نتیجه این شد که پاکستان در6میزان1375خورشیدی، توسط پشتوزبان های طالب اعدامش نمود ومرده اش رادرچهاراهی آریانابدارآویخت! پس ازدوره ی کمونیست ها،رهبران مجاهدین باافتخارگفتند که شوروی رانابود کردند،غافل ازاینکه افغانستان راهم تباه کردند ودرادامه ی تباه کاری آن هاطالبان ازامینت وتطبیق شریعت سخن گفتند وسرانجام تروریست ازآب درآمدند.پس ازدوره ی طالبان وصدام حسین که حکومت هاشان همزمان یاکمی پس ازدیگری توسط امریکاوانگلیس سرنگون شدند،جورج بوش وتونی بلیرگفتند که:جهانی بدون صدام حسین جهانی، امن تری می باشد؛برخلاف،امنیت ازهمه ی جهان بویژه خاورمیانه،پاکستان وافغانستان رخت بربست.این دوآقاکه حامد کرزی رادرکابل به قدرت نصب کردند؛درواقع،کرزی بیشترازهرسیاست کاری دیگری یاوه گفت ومی گوید.تا اندازه ی که درذهن نویسنده مانده است،دهها مرتبه کرزی علیه پاکستان سخن گفته وسخنان خود رارد یاپس گرفت ودرمواردی پوزش خواهی هم کرد.کرزی درادامه ی یاوه گوئی های بی شمارعلیه پاکستان،این روزهاعلیه امریکا یا ناصب خودش بقدرت هم لب به اعتراض گشوده است.بطورنمونه،در دوهفته ی پسین،کرزی بخاطربیرون کردن نیرویی ویژه ی امریکاازولایت میدان- وردک، بسیارتند وعصبی سخن گفت وپسانترامریکاوطالبان رامتهم به گفتگوبدون شرکت حکومت خود نمود.وقتی که امریکائی هاواکنش سخت نشان دادند،این گونه تغییرموضع داد که برای بهبود مناسبات هردوکشورسخن گفته بود ودردو روزپسین، باآمدن جان کیری وزیرخارجه ی امریکابه کابل، چنان سخن گفت وموضع گرفت که دراصل چیزی نگفته است.باتوجه به آنچه گفته آمد،این پرسش بنیادی خودنمائی می کند که درسیاست غوغاسالاری زیاداست یاسیاست مداری.ازهمه خنده دارتراین که،بیشترین غوغاسالاران درکشورهایی اسلامی، وغوغاسالارتران بی غرور همه درافغانستان می باشند.
درواقع،بازتاب سخنان سیاست مدارانه،احمقانه وغوغاسالارانه ی چندین رئیس جمهور،نویسنده رابه سوئی گفته ی پاره تو،جامعه شناس ایتالوی متمایل ساخت.پاره تومی گوید:بیشتررهبران سیاسی عملاًغیرمنطقی وقربانی پندارهای که مایلند رواج دهند هستند.باید چنین باشد،زیراوانمود کردن احساسات یا رواج دادن اعتقاد هایی که انسان خود بدان هاعقیده ندارد مشکل است.قانع کننده ترین رئیسان دول کسانی هستند که خود برسالت خویش وبه توانی خود دردیگرگون کردن جهان(یا به گونه ی واقع بینانه ترش،یعنی دیگرکردن جامعه ی زیرفرمان خود) اعتقاد دارند.رهبران مردم،باید،لااقل تاحدودی،اسیرپندارهای که حکومت شوند گان به آن هانیازدارند،باشند....هیچ دلیلی وجود ندارد که حقیقت وسودمندی مترادف هم باشند.تصدیق این که رهبران مردم باید خود به پندارهای که رواج میدهند گردن نهند،شایدعکس قضیه درست باشد.(3) اکنون که ، این همه سخنان سیاسی،غیرسیاسی وغوغاسالارانه ازسیاست کاران فنی وغیرفنی بازتاب داده شد.سخنانی که نادرستی وکارنامه هائی پیوسته به آن ها بیشترین زیان هارابه افغانستان وارد نموده اند،لازم است که به این موضوع پرداخته شود که چگونه می توان افغانستان را ازگزندغوغاسالارانی عادی به چنان سخنان وکارکرد هائی برخاسته ازآن ها نجات داد؟
دراین راستا،دونمونه وراهکارپیش روداریم که درصوت کاربردی کردن آن هامی توان افغانستان را ازوضع ناهنجارودردناک کنونی که زاده ی کارکرد غوغاسالاران درسیاست می باشد،نجات داد! نخست،پاسخ گوومسئولیت پذیرساختن سیاست کاران وکارفرهنگی موثرتا ذهن آن هارابرآشوباند که برخورد تاریخ با آن هابسیارسرزنش گرانه می باشد.دوم،دست به کارروشنگری وروشنفکری درجهت آگاه سازیی مردم زدن تاهم ازحقوق خود دفاع کرده بتوانند وهم زمینه ی رسیدن غوغاسالاران وعوام فریبان به قدرت رانابود نمایند.به سخن دیگر،کاری فرهنگی ای گسترده ی درمیان مردم کرده شود تا بجای غوغاسالاران،سیاست مداران لایق وشایسته رابه قدرت برسانند.دررابطه به اصل نخست،باتاکید باید گفت که:تاریخ نسبت به مسئولیت انسان هایی که قدرت رابدست می گیرند وسکان زمام داری به آن هاعرضه می شود بسیارسخت گیراست وشیوه ی رهبریی آنان رازیرذره بینِ تحقیق وانتقاد قرارمیدهد.تاریخ رانمی توان به مجموعه ی تعمیمی مجرد رهبران درعرصه های مختلف سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی واخلاقی مبدل کرد.(4)دررابطه به اصل دوم،باید ابرازنمود که:کیفیات لازم برایی دولت مرد شدن،یعنی شجاعت تصمیم گیری،جرئت ابتکار،استعداد بیدارکردن ایمان وکسب اطاعت رادرجریان مبارزات بدست آورد.(5)
بادرنظرداشت گفته های بالا،به قاطعیت می توان گفت که سیاست کاران کنونی افغان نه دارای توان درک سرزنش گریی تاریخ هستند،ونه فرهنگیان وروشنفکران جامعه کاری کرده توانستند که مردم درزمینه حساس شوند.حساسیتی که به آن هاتوان می دهد تا ازگزینش سیاست کاران دغل کاروغارتگرکه غوغاسالاران کنونی نمونه ی برجسته ی آن هامی باشند،به سوئی گزینش سیاست کاران درست کارگام بردارند.روشن است که درغیرآن،سیاست گران دغل کارمانند گذشته برای فرارازسرزنش گریی تاریخ درفکرفربه نمودن روایت رسمی ازآن می شوند.روایتی که ناآگاهی مردم ازحقوق سیاسی- مدنی شان سنگ مایه ی خوبی برای آن هافراهم کرده می تواند.باتوجه به سخنان یادشده،مسئولیت مردم وآگاهان بسیارسنگین می شود.البته،مسئولیت آگاهی بخشی وآماده ساختن برای آگاه شدن.درحقیقت،همین آگاهی بخشی وروشنگری است که دوکارزیراربدرستی به پیش می برد:نخست،روایت رسمی ازتاریخ یاپناه گاه سیاست گران دغل کارواغلب غوغاسالاررانابود یا کمرنگ می کند.دوم،به خود آگاهی مردم درزمینه های اجتماعی- سیاسی- اقتصادی وفرهنگی می افزاید.
دراین صورت،کارفرهنگی وکارسیاسی ای زیرسایه ی آن ارزشمند یی خود رامی نمایاند.ارزشمندی ازاین نگاه که وجدان جامعه رابه تگاپومی اندازد.دراین راستا،...هرقدرکه وجدان جامعه قوی ترباشد،خشم عمومی برضد جرم، یعنی تخطی ازفرامین اجتماعی حاد تراست....وجدان جمعی فقط به صورت عام نیست،بلکه مواردی خاص هم دارد.هریک کردارهای هستی اجتماعی خصوصاهریک ازمراسم مذهبی بادقت تمام تعریف شده است،وجدان جمعی جزئیات تفصیلی هرکرداروهراعتقادی راتعیین کرده است.(6)درجامعه ی اسلامی که افغانستان هم بخشی ازآن شمرده می شود،جرم وجنایت، چه جرم وجنایتی که توسط حاکمان صورت گرفته ومی گیرد، وچه جرم وجنایتی که توسط زیردستان آن ها صورت گرفته می گیرد،به روشنی تعریف شده است.بدبختانه،رسمی کردن دین، بویژه فقه وکارنده هائی آن، یعنی مولوی ها که خود راعا لم هم جازده اند،دوکارراموفقانه انجام داده اند:نخست،دین را ازنقش هدایت گری- اخلاقی بیرون وبه نقش توجیه گری ازکارهای جنایت کارانه ی حاکمان کاهش منزلت داده اند.دوم،مردم یاعوام راچنان دربی خبری واطاعات کورکورانه ازشاه وشیخ گرفتارنموده اند که درپناه آن می توانند هرگونه خیزش وسرزنش گریی جنایت کاران حاکم رابنام بغاوت، مخالف دین جابزنند! به سخن دیگر،خیزش دربرابرحاکمان جنایت کاربغاوت تعریف شده است وجزای آن درهمان دینی شاهی- شیخی مرگ برآورده شده است.برداشتی ناروائی ازدین که درتاریخ مسلمان هادستاورد آن ستم حاکمان وپس ماند گی مردم وجامعه ی اسلامی می باشد.
درواقع،هرگونه تعریف شاهی- شیخی ای که تاکنون ازدین صورت گرفته است،مانع ازاین نباید شود که وجدان جامعه کارنکند ومردم چه درروشنائی ارزش هایی دینی وچه درروشنائی ارزش هایی قانونِ عرفی حق مشروع خود رانخواهند.حقی که تنهادرصورت مردمی ساختن حکومت ها وبراندازیی غوغا سالاران وغارتگران ازاریکه ی سیاست وقدرت میسرمی شود.روشن است که برداشت شاهی- شیخی ازدین تنها یک دستاورد داشت وآن پس ماند گی جامعه ی اسلامی وادامه ی استبداد مذهبی – سیاسی- نظامی می باشد.استبدادی که ازهرنگاه بی دستاورد می باشد.اگراین گونه اسبتداد راباهمتایانش دراروپائی آغازعصرنو،مقایسه نمائیم؛ تنها این نتیجه بدست می آید که دولت هائی مستبد ومطلقه پیش ازانقلاب هائی اجتماعی قرن هائی17و18دراروپا،آمدند وراه راهموارکردند به برآمدنِ غرب مدرن وپیشرفته.اکنون این پرسش خود رامی نما یاند که آن استبدادِ مطلقه چه کرد؟درواقع،وحدت سرزمینی ایجاد نمود،ملی گرای رارشد داد،وحدت دستگاه عدلی بدورازسلطه ی کلیسارا ایجاد کرد،شاهراههاوراه آهن اعمارنمود تاتجارت ملی و فراملی توسعه یابد.پس ازآن فضای فکری- فرهنگی بازشد وسرانجام به انقلاب اجتماعی انجامید وپشت سرآن دموکراسی آمد.
برای نجات ازپس ماند گی،آشوب وتروریسم درجامعه ی مانند افغانستان که هرسه باهم پیوند تنگاتنگی دارند،جزبراندازیی غوغاسالاران نادان وغارتگرازسیاست وقدرت وایجاد ساختارمدیریت واداره ی حرفوی چاره ی درمیان نمی باشد.اداره ی که ابزاری درجهت خدمت به مردم وتحقق عدالت باشد نه انکارآن وفربه نمودن غارتگران ونالایقان!وچنان اداره ی هم دراین صورت شکل گرفته می تواند که دانسته شود که....هریک ازمقام های حساسی که سرنوشت جامعه راتعیین می کنند،دارای دو وجهه است:یکی وجهه ی جهت یابی وتعیین خط مشی وراه ورسم کلی وطرح هدف های اساسی که جنبه ی ایدئولوژیک دارد،ویکی وجهه ی فنی- تخصصی آن که جنبه ی اجرایی- تحققی دارد.مثلاًدروزارت خارجه،یکی، جهت گیریی سیاسی کشوراست درقبال بلوک هاودرروابط میان کشورها وتعیین خط مشیِ مسیری سیاسی- عمومی رژیم که جنبه ی سیاسی دارد،ودیگری جنبه ی فنی وعلمی آن است ازقبیل تشریفات بین المللی،اطلاع برقراردادهایی حقوقی وسیاسی وحقوق بین المللی که جنبه ی دیپلماتیک دارد.(7)درواقع،برای اجرای کارهای اولی، سیاست کاران متعهد وکارکشته وهدفمند، وبرای کارهای دومی،به بروکرات هاومدیران کارفهم وکارکشته نیازمبرم می باشد.دوسرمایه ی بنیادیی که اکنون افغانستان ازنبود آن ها دررنج می باشد.درست است که افغان ها ازنبود چنان سرمایه ی رنج می برند وباید رنج ببرند.زیراکه، مامرد می هستیم که بیشترازدیگرمردم ها چوب ناکارگی وغوغاسالاریی سیاست گرانِ غرض ورزونادان خود رامی خوریم.خداکند که ازاین همه چوب خوردن ها درس عبرت بگیریم! اگرگرفتیم،بدون شک،مردم خود رادوست داشته ایم وعلیه همه مظاهرآزاردهنده ی آن هابه مبارزه برخاسته ایم.البته که،این آغازراه می باشد.
ازجانب دیگر،زمانی که کمبود یی نامبرده باحضورنظامی غرب بویژه امریکا که در11سال گذشته باوجود کمک هائی بی شماربه حکومت غوغاسالارانِ بی غرورکنونی درکابل ناکام شده وبجای تامین صلح وامنیت به فربه شدن تروریسمی طالبانی- پاکستانی کمک نموده است؛افزون شود، ژرفنائی فاجعه ی جاری که افغانستان با آن دست وپنجه نرم می کند،برملامی شود.دراین صورت،یک راه برای امریکاویک راه برای افغان ها البته افغان های مسند نشین باقی می ماند وآن این که هردوبه غلطی هایی که تاکنون کرده اند اعتراف نمایند.زمانی که به اشتباه وغلطی اعتراف کرده شد،دست زدن به تکاپودرجهت بیرون رفت ازغلطی وبحرانی برخاسته ازآن آسانترمی شود.دشواریی کاراین است که بجای اعتراف،هردوطرف گناه غلطی رابدوش یک دیگرمی اندازند که، لفاظی های دیوانه واردوهفته ی پسین کرزی، کلانِ غوغاسالارانِ نشسته درکاخ ریاست جمهوری، بخشی ازآن می تواند به شمارآید.درحقیقت،بدی وپسروی ازجائی آغازشد که امریکاجزفربه نمودن غوغاسالارانی غارتگر،کاری درجهت اداره سازی نکرد.افزون برآن،دیواری ضخیم وبلندی راکه جورج بوش،آن نومحافظه کاری بنیاد گرای مسیحی میان دوجهان ایدئولوژیی مقدس نومحافظه کاریی به ظاهرخیراندیش مسیحی وجهان پرشرارت واهریمنی بنیاد گرایان اسلامی، به بهانه ی جنگ علیه تروریسم بلند کرده است،دیواری نیست که مانند دیوارسمنتی برلین میان کمونیسم وسرمایداری لیبرال بزیرکشیده شود.درواقع،دیواری دست ساخته ی بوش تابه عرش بلند رفته است،دیواری که درهیچ جای ازآن درزی به چشم نمی خورد.اگرخاورمیان میدان جنگ هردوبنیاد گرایی مسیحی- یهودی واسلامی شده است ودربخش خاوریی آن افغانستان، بیشترازدیگرجاهادرآتش آن می سود،برمی گردد به سیاست هایی امریکادردوره ی بارک اوباما که نخواست یانتوانست خود را ازبن بست سیاست هائی بنیاد گرایانه ی جورج بوش رهانماید.اگرمی خواست،بهترین وسیله هم پایان دادن به حکومت جارج بوشی غوغاسالارانی بی غروروغارتگر درکابل بود.اگرامروز،هم امریکاوهم افغان هادرباتلاق سیاست هائی بنیاد گرایانه وتروریست پرورانه ی جورج بوشی- القاعده- طالبانی- پاکستانی گیرمانده اند،راه بیرون رفت دراین است که بدوکارزیردست زده شود:قانون اساسی دست ساخت جورج بوش درافغانستان ازریاستی به پارلمانی تغییرداده شود.دوم،توسط پارلمان موجود درکابل وسازمان ملل متحد،یک حکومت موقت برای برگزاری انتخابات سالم شکل داده شود.وهمین حکومت غوغاسالاران جورج بوشی بریاست کرزی رامرخص وجای آن هارابگیرد.دراین صورت،دوکارزیرمی تواند صورت بگیرد:نخست،انتخابات سالم که خواست افغان هاوجامعه ی جهانی می باشد.دوم،به حکومتی که درنتیجه ی انتخابات به میان می آید،کمک شود تابه دولت سازی وفرایند صلح باطالبان ودیگرگروه های افغانی که به سیاست کردن بجای خشونت وتروریسم گرایش دارند،بپردازد.دراین صورت،بسیاری ناراضیان وارد میدان سیاست وحکومت شده راه درجهت برآمدن یک حکومت مورد پذیرش همه ی افغان هاهموارخواهد شد، وغربی هاهم بدون دغد غه ی تهدید گسترش تروریسم وبدون حضورنظامی ای خود بایک افغانستان آزاد،آرام وروبه ترقی وپیشرفت درمعامله وتامین مناسبات سیاسی- دیپلماتک خواهند شد.
پانویس ها:
1- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی،نویسنده: ازریمون آرون،ترجمه:ازباقرپرهام ص287
2- همان ص ص62-63
3- همان ص485
4- کژراهه،نویسنده:احسان طبری ص131
5- مراحل اساسی اندیشه ص607
6- همان ص ص349-350
7- درخدمت وخیانت روشنفکران ازجلال آل احمد ص88

Saturday 23 March 2013

نگاهی به کارکرد اقتصاد افغانستان درسال1391


این مهم نیست که گربه بوراست یاسیاه ؛ مهم این است که گربه موش بگیرد
دینگ شیائوپینگ
ابراهیم ورسجی
3-1-1392
این نوشته دردوبخش تهیه شده است: نخست،بحث درباره ی پیشرفت اقتصادیی چین ونمونه برداری ازآن.دوم،بحث درباره ی کارکردِ اقتصاد افغانستان درسال1391.برای همه ی شهروندان افغانستان چه آن هائی که دروطن خود زندگی می کنند وچه آن هائی که درکشورهای همسایه به حیث پناهنده زند گی رقت باری دارند،آشکارشده است که کارکرد موفقانه ی اقتصاد وپیشرفت اقتصادی ارزشمند یی ویژه ی درسیاست جهانی پیدا نموده است.اگرکسانی دردرستی این گفته شک دارند،به آن هاعرض شود که به این سخن مائوزیتنگ،رهبرانقلاب چین که دردوره ی جنگ سرد میانِ قدرت هائی بزرگ، درهمه کشورها بویژه افغانستان برسرزبان ها افتاده بود که:"سیاست ازمیله ی تفنگ بیرون می شود"،ریزبینانه دقت نمایند! اما، نتیجه، هم درچین، وهم درجهان، وارونه ی آن را نشان داد وآن این که، سیاست ازکارکرد اقتصاد ونرخ رشد وپیداوار اقتصادی به گونه ی کمی وکیفی درهمه کشورها بیرون می شود.درخودِ چینِ مائوهم دیده شد که"سیاست بجای میله ی تفنگ ازشکوفائی اقتصاد ی بیرون شده است.البته،ازشیوه ی نوینی سیاسی- اقتصادیی دین شیائوپنگ، جانشین مائوبیرون گردید. شیوه ی که به موش گیریی گربه یاکارکرد سامانه ی اقتصادی تاکید داشت تا فرورفتن دربحث هائی ایدئولوژیکی ازاقتصاد که به بحث درباره ی رنگ گربه تشبیه شده بود، نه موش گیریی آن"! سیاستی که اکنون کشورچین رابه گونه ی یک غول سیاسی- اقتصادی درجهان بالاکشیده است.
اگرامروز،چین درسطح جهانی درعرصه ی اقتصاد، امریکارازیرفشارگرفته است، نه درمیله ی تفنگش،بلکه درتوان اقتصادیی آن نهفته می باشد.همه ی کارشناسان سیاسی- اقتصادیی جهان آگاهی دارند که 30سال پیش،درآمد سالانه ی ولایت کالیفورنیای امریکا، بیشترازدرآمد سالانه ی کشورچین بود.اما،امروز،همه چیزوارونه شده واقتصاد چین درحال شاخ به شاخ شدن با اقتصاد امرکاحتاپیشی گرفتن ازآن می باشد.بطورنمونه، اکنون بدهکاریی امریکا ازدرآمد آن پیشی گرفته واین کشوربزرگ که تاچند سال پیش درعرصه ی اقتصادی- سیاسی درجهان، سخن اول رامی زد، دوتریلیون / دوهزارمیلیارد دلارازچین بد هکارشده است.درسی که کشورهای پس مانده وازهمه پس مانده تروجنگ زده یعنی افغانستان ازپیشرفت چشم خیره کن چین باید بگیرند این است که: بدانند که تنها باکوشش ورسیدن بدولت مدرنِ کارآمد،می توانند بجای اقتصادی کمرنگ تولیدی که درسیرکردن شکم مردم هم ناکام شده است،به اقتصاد صادرکننده ورقابتی برسند.
بادرنظرداشت گفته هائی بالا،به صراحت می توان گفت که میان دولت مدرن وپیشرفت اقتصادی،پیوند تنگاتنگی وجود دارد.زمانی که پذیرفتیم که توسعه وپیشرفت اقتصادی دستاورد دولت مدرن می باشد،بی درنگ این پرسش خود نمائی می نماید که دولتی پیشا مدرن وجنگ زده ی مانند افغانستان که مانع هائی بسیاری درسرراه خود برای رسیدن بدولت مدرن دارد،چگونه می تواند تارسیدن بدولت مدرن، اقتصاد قبایلی- نیمه بزرگ- خرده مالکی خود راسامان بدهد؟روشن است که افغانستان دربخش اقتصاد،بدوکارنامه ی سنجیده ودقیق نیازمبرم دارد:نخست،برای کوتاه مدت کاری نماید که همان اقتصاد کهنه وپس مانده ی قبایلی- نیمه بزرگ- خرده مالکی- مالداریی خود رابازسازی نماید.دوم،برنامه ی ریزی بلند مدت برای رسیدن بدولت- ملت مدرن وپی آمد طبیعی آن، یعنی پیشرفت اقتصادی نماید.زیرا که،بدون رسیدن به دولت مدرن،دست یابی به توسعه چه اقتصادی وچه اجتماعی- سیاسی خیالی بیش نیست.
روشن است.زمانی که ازاقتصاد قبایلی- نیمه- خرده مالکی افغانستان وبیرون شدن ازآن ورسیدن به دولت مدرن وتوسعه ی اقتصادی سخن به میان می آید،بی درنگ، ازنمونه های کارآمد نوسازی ورسیدن به دولت مدرن وتوسعه ی اقتصادی نیزسخن به میان می آید.پیش ازبرآمدن چین درسیاست جهان،گمانه زنی وبرداشت این بود که راه رشد وپیشرفت اقتصادی تنهاازکانال سامانه ی چند حزبی- سیاسی ای سرمایداری وجامعه ی مدنی درخورآن می گذرد.زمانیکه سامانه ی تک حزبی- کمونیستی- روسی واقمارش، هم درعرصه ی ایدئولوژیک- سیاسی وهم درعرصه ی اقتصادی شکست خوردند که افتادن آن دررقابت باسامانه ی سرمایداری به مشاهده رسید،این ذهنیت غلبه یافت که تنهاتوسعه ورشد اقتصادی ازکانال دموکراتیک مورد نظرغرب گذرمی نماید.ازاین رو،کشورهای پس مانده برای رسیدن به توسعه ی اقتصادی باید به فورمول های غربی دست بزنند.برخلاف،پیشرفت چشم خیره کن چین کمونیست باسامانه ی تک حزبی خود درسه دهه ی گذشته، نشان داد که راه رسیدن به توسعه ی اقتصادی تنها آن نیست که غربی هامی گویند.زمانیکه بحران کمرشکن اقتصادی سال2008،همه ی مدعیات سامانه ی غربی- لبرالی رابه هم زد،دورخ داد درکنارهم خود نمائی نمودند:نخست،گرایش به مطالعه ی نوشته های مارکس ونقد اوازنظام بهره کش سرمایداری فربه ترشد.دوم،پیشرفت اقتصادیی چین بانرخ رشد بالاتراز10درصد دردودهه ی 1990و2001ثابت نمود که باسامانه ی سیاسی- تک حزبی هم می توان به پیشرفت اقتصادی دست یافت.پرسمانی که تا اندازه ی حزب هاوسامانه هایی بروکراتیک- سیاسی تک حزبی جهان سومی بویژه کشورهای مسلمان رادرجهت ادامه ی خود کامگی سیاسی- نظامی تشویق نمود.
ازپیش آشکارشده بود که، این گونه خوش خیالی برای مستبدان مسلمان ازدونگاه کندن قبرِخود شان بدست خود بود:نخست این که،این هامعتاد به استبداد فردی وتمرکزقدرت شده بودند؛درحالی که حکومت تک حزبی چین نه استبداد فردی، بلکه استبداد گروهی می باشد.بطورنمونه،پس ازمائو،چین را17نفرعضوردفترسیاسی حزب اداره می کردند.مدتی بعد،17نفربخاطرجلوگیری ازکشمکش بیشترِدید گاه هاوتمرکزبیشتربکارها،به 9نفرکاهش داده شد.درگردهمائی حزبی- پارلمانی اکتوبر2012،آن9نفرهم به7نفرکاهش یافت.به سخن دیگر،چین را استبداد گروهی به پیشرفت اقتصادی نایل نموده است؛درحالیکه،درجهان اسلام،استبداد فردی سبب پس ماند گی ونازائی اقتصادی- سیاسی شده است.ازسوئی دیگر، حکومت هایی استبدادی- فردیی مسلمان پس ازفروپاشی شوروی، زیرهدایت بانک جهانی، ازبرنامه هایی فایده رسان به مردم بویژه بخش کم درآمد جامعه که اکثریت مردم راتشکیل میدهند؛ کاسته، دربدل کسب قرضه ها باسود هایی کلان،بخش نادارجامعه رازیرفشاربی سابقه گذاشتند.زمانی که فشارهائی اقتصادیی زاده تبانی حکومت هابا بانک جهانی وصندوق بین المللی پول، با انقلاب رسانه ی ورسیدن آگاهی بدون سانسوربه ملت ها همراه وهمگانی شد،دستاورد آن بهارعربی وفروپاشی حکومت هائی مستبدان وبرآمدن گرایش های مذهبی درسیاست می باشد که بهره ی درستی ازدانش اقتصادی ندارند.اگرمی داشتند،افغانستان رابه سوئی فاجعه ی کنونی، و50درصد مردم ایران راباثروت بی کرانِ کشورشان بزیرخط فقرنمی راندند!
بهرصورت،تنها دشواریی حکومت هایی مستبد مسلمان خود سری واستبداد فردی شان نبود،بلکه بلندپروازی هائی سیاسی- سرزمینی که سربه برخورد کشورها مانند برخورد8ساله میان عراق وایران باهم می زد. درواقع،چنان برخورد هائی ، دشواری هایی اجتماعی- اقتصادیی مردم رازیرسایه ی خواسته هایی غیرعملی سیاسی- ژئواستراتژیک سیاست کاران قرارداد.بطورنمونه،نزاع مرزی عراق باایران،الجزایربامراکش بخاطرصحرائی غربی،نزاع مرزیی یمن باعربستان، ونزاع میان جنوب وشمال درداخل یمن،نزاع های افغانستان باپاکستان،پاکستان باهند،کشمکش کردهاباکشورهایی دارائی اقلیت کرد که درترکیه از1884تاکنون40هزارنفررابه کشتن داده است ؛ وازهمه مهمتر،کشمکش دیرینه ی عرب ها بااسرائیل، هم باعث ادامه ی استبداد سکولار- شیخی عرب، وهم باعث پس ماند گی اقتصادی- سیاسی ملت های عرب شده است.
شایان توجه است که درافغانستان ، تجاوزشوروی وپاکستان وجنگ هایی گروهی- درونی وتهاجم امریکا به بهانه ی جنگ باتروریسم،بیشترازدیگرکشورهایی مسلمان بد شواری هایی اجتماعی وپس ماند گی اقتصادیی مردم کمک نموده است.ازهمه خنده دارتراین که،حکومت افغانستان درحالی که نمی توانست ونمی تواند دشواری هایی اجتماعی مردم خود راکه ریشه درپس ماندگی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی داشت ودارد،حل نماید.یک خیز بالاترزده خواستارادغام منطقه ی پشتون نشین پاکستان به خود یاخود گردانی ای آن شد،وپاکستان هم ،درحالی که بامصیبت هایی روزافزون اقتصادی- اجتماعی ای مردم خود مواجه بود وبخاطرناتوانی درزمینه، شاخه شرقی خود را ازدست داده بود،6دهه است که می کوشد کشمیررا ازهند بگیرد.برپایه ی این سخن نغزفارسی که"دردرون خانه چه کردی که دربیرون آن بکنی"! هردوکشور،بافراموش کردن دشواری هایی اقتصادی- اجتماعی ای مردم خود،هم درسیاست باختند وهم دراقتصاد! اگرپاکستان درعرصه ی تولید وصادرات،تنها طالب،تریاک،تروریسم وپنبه تولید وصادرمی کند،وافغانستان تنهاتریاک آن هم به زیان مردم خود صادروتروریسم وطالب خود کش- تروریست وارد می کند،برمی گرد به چنان سیاست هایی نادرستی که ازبد قسمتی تاکنون، سیاست کارانی که درباره ی آن هاریشه ی بازنگریی نمایند، برآمد نکرده اند.
درواقع،چین درهردوزمینه،یعنی توسعه ی اقتصادی و برخورد بانزاع هایی سرزمینی ای باقی مانده ی ازدوران کهنه استعمارگری، می تواند نمونه ی خوبی برای افغانستان وپاکستان ودیگرکشورهائی مشابه شود.بطورنمونه،چین نمی خواهد که به تایوان،بخش جداساخته شده ازخود ش هجوم بیاورد درحالی که توان هجوم راهم دارامی باشد.چون این کشورتوسعه ی اقتصادی وحل دشواری هائی اجتماعی ای مردم خود رادرمرکزتوجه قرارداده است نه بلند پروازی های سیاسی- سرزمینی را؛ ازاین رو،با افزایش توان اقتصادی، می کوشد خواسته هایی سیاسی ای خود را درمنطقه وجهان برآورده نماید.برخلاف،پاکستان بجای توان اقتصادی می کوشد خواسته هائی خود را ازطریق صادرات تروریستی به افغانستان، هند، آسیائی مرکزی،شمال قفقاز وچین برآورده نماید.ازسوئی دیگر،پیدانمودن دشمن دربیرون مرزها یک تاکتیک یاشیوه فاشیستی برای فرارازپذیرش شکست هاوناکامی هادرسیاست داخلی ازهمه مهمترعرضه ی خدمات به مردم می باشد.اگرپاکستان همه ناکامی هایی خود رابدشمنی باهند،وافغانستان همه دشواری هایی خود رابادست اندازی پاکستان وصادرات تروریستی آن کشورگره می زند،این همه برمی گردد به ناکاره گی وناتوانی حکومت هائی هردوکشوردرعرصه ی کارکردی- درونی شان.ناکاره گی ای که این روزهادرافغانستان وپاکستان شکل خنده آوری به خود گرفته وبه ناامیدیی مردم وامیدواریی تروریستان افزوده است.
ازهمه بارزتراین که،بسیاری دشواری هائی کنونی افغانستان ازپس ماند گی اقتصادی- فرهنگی ونتیجه ی آن ها،یعنی بحران هائی اجتماعی- سیاسی- هویتی الهام می گیرد.بحران هائی که بخاطرایجاد آن ها ازنظرریشه ی می توان حکومت هائی دیروزوامروزافغانستان رامورد سرزنش قرارداد.ازآنجا که مرد گان مرده اند،باید به سراغ زند گان رفت وزند گانِ کارگزاردرسیاست واقتصاد افغانستان هم داردسته ی غرض ورز،شکم پرست و نادانی می باشند که هستی مادیی نیمه جان کشورراهمراهِ کمک هایی بشردوستانه ی جامعه ی جهانی که به قیمت حاکمیت ملی کشوربرایی بازسازیی اقتصادِ ویران شده وجنگ زده ی ما واریزشده بود،غارت نموده اند.طرفه این که،باوجودغارت همه داروندارکشورآه وافسوسی هم نمی کشند وطوری می نمایانند که مردم جفاکشیده ی این مرزوبوم ازآن ها بد هکارهم می باشند.
بهرصورت،روشن است که افغان ها شایسته ی حکومت وزمام داری بهتری، هم دربخش سیاسی وهم دربخش اقتصادی بودند ومی باشند.اکنون که چنان نشده است،چگونه باید به زمینه هاوممکن های اقتصادی درجهت بیرون رفت ازفقر،بیماری،بیکاری،اعتیاد وپس ماندگی اقتصادی وفرهنگی اندیشد؟مبرهن است که ازحکومتی درمانده ، ناکارآمد وفاسدی کنونی که باوجود کمک هایی گسترده ی جامعه ی جهانی وبه نابودی کشانیدن سرمایه هایی زیرزمینی وروی زمینی کشورنتوانسته است که زمین رادرزیرپای خود آرام نماید،توقع کردن به این که بهبود دراقتصاد کشورایجاد نماد،بیهوده می نماید.باوجودهمه نابکاری هایش،ازاین که تاکنون همین راداریم مجبورهستیم که کارنامه اش رادربخش اقتصاد درسالی که گذشت به بررسی بگیریم.
این یک واقعیت است که اقتصاد افغانستان بخاطرپس ماندگی دربخش هائی فنی،علمی واداری یک اقتصاد متکی به زمین بود ومی باشد.درگذشته،باکمک اتحادجماهرشوروی،دوکارزیرصورت گرفته بود که دراقتصاد متکی برزمینِ کشورما مفید تمام شده بود:نخست،زیرساخت هایی اقتصادیی هرچند محدود ساخته شده بود که تونل سالنگ یک نمونه ی برجسته ی آن می باشد.زیرساخت هایی که انتقال مواد پخته وخام ازدرون به بیرون وبرعکس وگردش آن دردرون کشوررا آسان ساخته بود.دوم،بخش هائی زراعت ومعادن افغانستان به شمول گازبابهره برداری ازفن آوری بلاک کمونیستی تا اندازه ی روبه نوسازی داشتند.شایان توجه است که درآمد گاز برای مردم افغانستان قابل چشم دید نبود وتنها حکومت ها می دانستند که این منبع چگونه بکاربرده می شود.مردم همین قدرمی دانستند که شوروی گازافغانستان را ازشکم زمین بیرون،تصفیه وبخاک خود می برد.نه چیزی دیگری.مردم ازکاربردآن درجهت پخت وپزوخانه گرمی و...اطلاعی نداشتند.اما،زمانی که پس ازتهاجم اتحاد شوروی،میلیون ها باشنده ی افغانستان به پاکستان وایران پناهنده شدند،اهمیت گازوکاربرد آن رادرک نمودند.درواقع،این یک لکه ی سیاه وننگین برپیشانی زمام داران نااهل افغانستان می باشد که نتوانستند چنان سرمایه ی رادرخدمت مردم قراربدهند.درواقع،اگرچنان می کردند،ماامروزبه این اندازه به قطع وبرید درختان ونابودیی جنگل هاوتباهی محیط زیست روبرونمی شدیم.
افزون بربخش هائی زراعت ومعادن،دربخش برنامه ریزیی شهری،احداث چند بند برق وساخت میدان هائی هوائی وزیرساخت ها،فن آوریی روسی کاربرد داشت که مکروریان ها،کودبرق مزار،میدان هائی هوائی بگرام وشیندند نمونه ی ازآن هامی باشد.بدبختانه،باجنگ هائی برخاسته ازتهاجم شوروی وجنگ هائی گروهی پس ازآن،بسیاریی دستاوردهائی فن آوریی روسی درافغانستان نابود شدند.چون شوروی درافغانستان هم سرمایه گذاری کرده بود وهم سرمایه گذاری هایش پس ازتهاجم نظامی اش نابودشد،بدبختانه،پس ازشوروی،پاکستان هم مداخله کردوهم سرمایه ی نداشت که درکشورماسرمایه گذاری نماید.درواقع،تنهاکاری که پاکستان توسط طالبان کرد این بود که توان جنگی وآبزارآلات باقی مانده ازدوره ی شوروی رانابود یاجمع آوری وبه دیپوهای خود انتقال داد.حتابت هائی بامیان راپاکستانی هابخاطرارزش درآمدی- مالی اش برای افغانستان توسط طالبان نادان وپس مانده نابود نمود.ازآنجاکه دستاورد شوروی وحکومت های دست نشانده اش رادراقتصاد افغانستان دیدیم که درنتیجه ی جنگ علیه تهاجم آن کشوربه سرزمین ما نابود شد،وباقی مانده ی ناچیزآن هم دردوره ی جنگ هائی درمیانی ای جهادی ها وجهادی هاباطالبان به خاکسترمبدل شد،ونتیجه ی کارپاکستان درویران کردن اقتصادافغانستان راهم دیدیم.
بنابرآن،بابراندازیی اداره ی پاکستانی- پسمانده ی طالبان توسط امریکا،این امیدواری درمیان مردم افغانستان بالاگرفت که بادارنوحد اقل به اندازه ی اتحاد شوروی، کارنامه ی اقتصادی ازخود بجای بگذارد! بدبختانه، امریکاوانگلیس دارودسته ی نادان،شکم پرست ونابکاری رابقدرت رسانیدند که هرچیزمنفی وناروا ازآن هاساخته بود،مگربازسازیی اقتصادیی افغانستان.ازاین رو،در11سال گذشته،کمک هایی بسیاری برای بازسازیی اقتصادِ افغانستان توسط جامعه ی جهانی صورت گرفت که بدودلیلی زیر کارآمد واقع نشد:نخست،اداره سازی که پیش خیمه ی پیشرفت اقتصادی می باشد،صورت نگرفت.دوم،برنامه ریزی وکاردرجهت توسعه ی اقتصادی ازسویه ونیت دسته ی غارتگرحاکم بسیاربالابود.ازاین که گذشته چراغ راه آینده است،وهمچنان پیوند ناگسستنی میان کارهایی دیروزوامروز وجود دارد،کارکرد نادرست اقتصادیی سال هایی گذشته درسال1391تراکم وبه همراه سروصدائی نزدیک شدن زمان عقب نشینی ای سربازان غربی ارافغانستان،فضای بی اعتمادیی برافغانستان حاکم شد که بیشترازدیگربخش هاتاثیرمنفی آن براقتصاد نیمه جان سایه انداخت.زمانی که نزدیک شدن زمان عقب نشینی ای نیروهائی غربی بایاوه سرائی هائی کرزی وفشارهائی روزافزون پاکستان وایران برمسیرکاروان هائی تجارتی افغانستان وعملیات خود کشانه ی طالبان وبی تاثیریی کارکرد شورائی عالی صلح حکومت کابل همراشد،به ایجاد شرایطی دامن زد که به هیچ صورت سازگاربه رونق گرفتن اقتصاد جنگ زده ی افغانستان نبود.ازاین رو،درسال 1391،هم ارزش پول افغانی لرزان ترشد وهم حالت بی اعتمادی برمردم حتاحکومتی های فاسد ودرمانده غالب گردید.حالتی بحرانی ای که فراربی سابقه ی پول ودرخواست برای پناهند گی توسط برخی ازافغان ها وامیدوارشدن طالبان نسبت به آینده،دستاورد آن می باشد.چون افغان هامردمی برد باروزحمت کشی می باشند وفرهنگ انتقاد واعتراض علیه حکومت هادرمیان آن هاریشه ندوانیده است،پس حق باحکومت هاحتاحکومت نابکارکرزی است که سرِکاربماند ودرنهایتی کم کاری بگوید که کاری رابه پیش برده است.ازهمه مهمتراین که،ما ازحکومت مان توقع نداریم که مانند حکومت چین درسرخیالی پیشرفت اقتصادی کشوررا بپروراند؛اما این توفع راداریم که هم درحد توان خود کارکند وهم دروغ نگوید وهم رئیس آن به گونه ی یاوه گوئی نکند که تنها ازآن دشمنان کشوربهره برداری می کنند! رئیس جمهورکرزی تنها اماتورگونه سخن نمی گوید،بلکه به غاصبان زمین هایی مردم ودولت هم قباله میدهد.بطورنمونه،درهفته ی پیش یک شبکه ی تلویزیونی- افغانی- بیرون مرزی این خبررابه نشرسپرد که کرزی دراواخیرسال1391،درسفرخود به هلمند به غاصبان زمین هائی شخصی- دولتی گفته است که پرونده ها / دوسیه هائی خودرامرتب نمایند وقباله دریافت کنند! اگراین گونه چراغ هائی سبزبه غاصبان ملکیت هائی شخصی- دولتی نشان داده شود،بدون شک،تایک سال واندی دیگرکه کرزی رئیس جمهوراست،چیزی برای ملت ودولت باقی نخواهد ماند ومافیای زمین وتریاک همه چیزکشوررا غصب خواهد کرد.
دربالایاد آوری شد که،افغان هاتوقعی این را ازحکومت شان ندارند که مانند چین نه که حتا مانند بنگله دیش هم کارکردی اقتصادی داشته باشد،اما این توفع رادارند که به غاصبان ملکیت های شخصی- دولتی قباله صادرنکند وازبد به بد تررهبری شان نکند، یاحداقل حکومت شان ازبد به سوئی خوب برود.درچنان رفتنی هم، مهم این است که حداقل هارعایت شوند.به سخن دیگر،همان اقتصاد قبایلی- نیمه بزرگ – خرده مالکی کشورسروسامان داده شود.روشن است که درچنان اقتصادی،زراعت،مالداری،صنایع ملی،گمرکات،معادن ، تجارت وگرد شگری سخن نخست رامی گوفتند ومی گویند.بدبختانه،بخاطرناکارآمدی وفساد حکومت،کشت کندم وبرنج ودیگردانه های خوراکی جای خود را اغلب به کشت ترپاک داده اند.تریاک هم روشن است که دستاورد آن به جیب چه کسانی می رود؟زورمندان حکومتی وقاچاقبران افغانی،پاکستانی وفرامنطقه ی ها.وبرای افغان ها تنهاچیزی که ازتریاک وهیرویین تولید شده درخاک شان می رسد،اعتیاد روبه گسترش وبیرون شدن شماری بیشتری ازنیروی کارگرافغانی ازمیدان کاروزحمت کشی وتن دادن به مفت خواری ونابودی می باشد.
بدبختانه، کارکرد اقتصاد افغانستان درسال گذشته که موضوع این نوشته می باشد،ازدونگاه نا امید کننده بود:نخست این که،سازمان ملل متحد درگزارش سال2012خود که ازجدیی 1390تاجدیی1391رادربرمی گرفت،برآورد کرد که کارمندان حکومت افغانستان درسال یاد شده 4میلیارد دلار رشوت گرفته اند.درواقع،رقم تکان دهنده ی نامبرده بیشترازنیمی ازدرآمد ناخالص ملی سالانه ی افغانستان می باشد.اگرحکومت دربدست آوردن 30درصدازدرآمدی گمرکی دولت هم موفق نیست،برمی گردد به چنان رشوتی کمرشکنی که ملت افغانستان که خیرسالهاست داد می زند،فغان ملل متحد وجامعه ی جهانی راهم به آسمان بلند نموده است.دوم،این خبر رسانه ی شد که فرهنگ اعتیاد به محیط زندگی زنان افغانستان هم رخنه نموده است؛ ودرشهرغزنه مرکزولایت غزنی، شمارزنان معتاد بیشترازشمارمردان معتاد شده است! واقعاً زمانی که این خبرراشنفتم متعجب شدم که درافغانستان که فرهنگ مرد سالاری زنان راشکنجه میدهد،همین که دستکم دراعتیاد ، زنان درغزنی ازمردان پیشی گرفته اند،گامی بدی به پیش می باشد.درعین حال،درتابستان سال1391،درکابل ومزارخبرشدم که مراجعه به بیمارستان هابخاطراعتیاد، مانندِ مراجعه بخاطرهوای آلوده ودیگربیماری ها روبه افزایش دارد.ازهمه خنده دارتراین که،حکومت سالانه میلیون هادلار بخاطرمبارزه باتریاک وتشویق کشت بدیل ازبیرون کمک گرفته است ومی گیرد ویک وزارت بنام"مبارزه بامواد مخدر"هم دارد! وزارتی که نمی دانم ازماموریت خود آگاهی دارد یانه؟اگرمی داشت،کاربه اینجانمی رسید.
بهرحال،دربخش زراعت دیدیم که کشت تریاک برکشت گندم وبرنج پیشی گرفت که نتیجه ی آن افزایش شمارمعتادان درمیان زنان ومردان بدبخت افغانستان می باشد.دربخش زراعت ومالداری وجنگل داری که کارکرد باثمروبی ثمراین دوبخش هم به وزارت زراعت منوط می شود،تاجای که نویسنده اطلاع دارد،کارکرد حکومت سربه صفرمی زند.اگرنمی زد،پارچه،پنبه،کندم،برنج،نمک،سبزیجات و...پاکستانی ومیوه ی خشک و... ایرانی درتمام بخش های کشورسخن نخست رانمی گفتند.درتجارت هم دیدیم که،تاجران ملی بخاطرنبود امنیت اغلب کشورراترک کردند ویا این که د کان وکارتجارتی خود رابسته اند.وشماری ازآن هاهم که نیمه جان کارمی کنند،پاکستان درمسیرکاروان هایی تجارتی شان اخلال نموده مانع ازپشیرفت واردات وصادرات شان ازبیرون به درون وبرعکس شده است.جالب این است که،پاکستان هرروزمسیرکاروان هایی تجارتی افغان ها رابه بهانه های بیهوده بسته می نماید،وحکومت درمانده ی کابل ازترس آن مانعی رفتن کاروان هائی تجارتی پاکستانی ازطریق کشورمابه آسیایی مرکزی وبرعکس نمی شود.ازهمه جالبتر این که، پاکستانی هاوایرانی هادرجریان صادرنمودن کالاهائی تجارتی شان به افغانستان، کامیون هائی تجارتی خود را بیشترازحد معیاری پرنموده بدین طریق سرک هایی نو ساخت افغانستان راقصداتخریب می نمایند.چون درنهاد هائی حکومتی ای کابل وولایت هایی مرزی،مزد بگیران فراوان دارند،کسی مانع ویرانگریی آن هادرزیرساخت هایی نیمه جان اقتصادی افغانستان نمی شود.
ازجانب دیگر،پاکستان تنهابابسته کردن مسیرکاروان های تجارتی افغان هاکارشکنی واخلال نمی کند،بلکه نمی گذارد که افغان ها ازطریق خاک آن کشور باهند معامله ی تجارتی نمایند,درحالیکه،درقرارداد تجارتی دوطرفه این اصل گنجانیده شده است که افغان هاحق دارند که باهند وبرعکس کارهائی تجارتی داشته باشند.ازهمه جالب تراین که،پاکستان هند رابهترین شریک تجارتی خود اعلام نموده است؛برعکس،اجازه نمی دهد که افغان هاباشریک برجسته ی اقتتصادیش ازطریق آن کشورمعامله ی تجارتی داشته باشند.دربخش صنعت ومعدن هم می بینیم که ،بخاطرناتوانی وچانه زنی مقام هائی حکومتی بامافیای سنگ هائی قمیتی،تمان جنات کاران ودزدانِ سنگ هائی قیمتی، بی شماربجان معادن کشورافتاده چیزی برای مردم باقی نگذاشته اند.این هم درشرایطی صورت می گیرد که،پس ازهرماه می شنویم که این وآن کشوربه وزارت معادن افغانستان درجهت کندن کاری کمک نموده اند.کمک هائی پادرهوایی که ازهزینه شدن وجای هزینه ی آن هاودستاوردشان برای کشورسخنی درمیان نیست.صنعت قالین یکی ازبخش هائی مهم صنایع افغانستان می باشد که باید بدرستی سازماندهی ورهبری می شد؛بدبختانه،قالی بافان افغانستان رابخاطربی توجهی حکومت کابل،پاکستان ازخود نموده واکنون دستاورد این صنعت گران بهائی مابه جیب صنعت کاران پاکستانی واریزمی شود! ازهمه فاجعه بارتراین که،درسال گذشته چندین نفررادیدم که می گفتند ازچین کالاوارد می نمایند.وقتی که ازایشان پرسیدم که چه وارد می نمائید؟ ازصنعت هائی آهنی ای نام گرفتند که دردهات افغانستان تولید می شدند.برایشان گفتم که این چیزهائی که شما آن هاراوارد می نمائید،همه درورسج ماتولید می شدواکنون هم می شود.چرا این هارابرای نابود کردن صنعت هائی نیمه جان ملی ماوارد می کنید؟درپاسخ گفتند که اکنون وضعیت تجارت ووارد نمودن کالاتوسط افغان ها ازبیرن بویژه ازچین، همین گونه است.برایشان گفتم که اگروضع همین است که شمامی گوئید،خداحافظ افغانستان خود بسنده تاسده ی بیست و دوم!

Tuesday 19 March 2013

کرزی هم می خواهد خیزملی گرایانه بردارد


ابراهیم ورسجی
29-12-1391
کارل مارکس گفته بود:اجازه ندهید که گروه یادسته ی براقتصاد کشورچیره شود!اگرچنان شد،همه چیزشمارادست کاری می نماید.این تجربه ی سیاه ودردناک،بیشترازهرکشوری دیگری درافغانستان چپن کاری پوشیده وهستی مادی وفرهنگی- تاریخی مردم مارا نابود یامسخ نموده ومی نماید.افزون برگفته ی مارکس،این یک واقعیت تلخ است که درکشورهای که گردش نخبه گان سیاسی بانبض جامعه همراه نیست،همه چیزسیاست زده می شود.بدبختانه،درافغانستان هیچ وقت گردش نخبه گان باخواست ونبض جامعه همراه نبوده است که نمونه ی تازه اش کرزی وهمکاران نخبه نمایش می باشند.درواقع،همین پرسمان باعث همه کاره شدن سیاست وسیاست زدگی دراین کشور شده است.وسیاست زد گی هم در افغانستان جنگ زده وازهرنگاه زیان دیده کاری کرده ومی کند که مردم پاسخ بسیاری پرسش هائی زند گی حتا دینی شان راهم باید درسیاست جویا شوند.نویسنده هم به حیث یکی ازباشند گان این مرزوبوم،مجبورشده که به سیاست زدگی تن داده دربسیاری موارد بجائی بحث وقلم زدن درباره ی پرسمان هائی اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی،به بحث در پرسمان سیاست وجنبه هائی روزانه وزود گذرزندگی بپردازد.
بطورنمونه،درروزهای پسین می خواستم که ازبحث درپرسمان هائی سیاسی کاسته بیشتر به بحث درباره ی دشواری هائی اجتماعی- فرهنگی- اقتصادیی مردم افغانستان بپردازم.ازاین رو،سخن رادرباره ی "تباه کاری دراقتصاد افغانستان بنام بازارآزاد"آغازنموده بودم ومی خواستم که ادامه بدهم.اماسخنان یک هفته ی پسینِ کرزی، مرا واداشت که دوباره به پرسمان سیاست بازگشت نمایم.ازدید گاه نویسنده،بحث هاوسخن پراکنی ها درباره ی پرسمان هایی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ازاین نگاه دارای ارزشمند یی فزاینده شده ومی شوند که به گفته ی مارکس دسته ی فرمان روائی تحمیلی برسیاست واقتصاد افغانستان همه چیزرانابود یامسخ نموده ودرادامه ی تباه کاری هائی پیشین، این روزها می خواهد که سرمردمی فرورفته دربیماری- فقرِفرهنگی- اجتماعی- اقتصادی- گسترش بیش ازاندازه ی نابرابریی سویه ی زند گی و...راباشعارناخود آگاه یاریاکارانه ی ملی گرائی گرم نماید تا به گونه ی دروغین کسب اعتبارسیاسی نماید.
واقعیت این است که ازروزیکشنبه20حوت / 10مارس /روزگردهمائی زنان افغانستان درروزجهانی زن تاکنون؛کرزی دو خیزِ نمایشی- ملی گرانمایانه برداشته است:نخست،درروز زن بجای بحث درباره ی دشواری هائی که حکومت فاسد وطالب زده اش برای زنان ایجادنموده است، امریکاوطالبان رامتهم به گفتگوهائی زیرزمینی بدورازشرکت حکومت کابل در"دوبی" کرده وحمله های تروریستی ای طالبان درروزشنبه9مارس-19حوت درکابل وخوست راهم که درآن ها16افغان کشته وشماری دیگری زخمی شده بودند، نشانه ی ازکمک طالبان به خواست امریکا درجهت ماندن پس از2014،درافغانستان قلمداد نموده است.ادعائی که درهمان روز توسط سفیرامریکا وژنرال جوزف دانفورد فرمانده امریکائی ناتودرکابل، وطالبان رد کرده شد.ازهمه خنده دارتراین که،طالبان حمله ی تروریستی ای روزشنبه را به باورخود درجهت پذیرائی ازچک هیگل وزیرد فاع جدید امریکا که سفرنخست خود را ازکابل آغازنموده بود،نمایش دادند.نویسنده دراین شکی ندارد که طالبان وتروریسم پاکستانی شان نه تنهاعامل نگهدارنده ی نیروهائی ناتودرافغانستان می باشد،بلکه حکومت درمانده وفاسد کرزی درکابل راهم تاکنون دهشت گردیی آن هانگهداشته است.دوم،روزیکشنبه17مارس-27حوت،بازکرزی دریک گردهمائی نمایشی درکابل یادآورشد که امریکائی هابه افغانستان "نیامده اند که بروند" ومن چانه زنی می کنم تابه نفع کشورامتیازی ازآن هابگیرم!وچانه زنی کرزی هم تنهادرمحوربدست آوردن کنترول زندان بگرام دورمی زند نه چیزهائی مفیدی دیگری.امریکائی هاباوردارند که اگرکرزی مدیریت زندان بگرام رابدست آورد،مانندگذشته نه بی گناهان،بلکه طالبانی رارهامی کند که دوباره به تروریسم وجنگ علیه افغان هاوغربی هامی پردازند. آری! کرزی حق دارد که چنان بگوید وامتیاز بگیرد وپیشینیانش هم درگذشته هائی دورونزدیک چنان امتیازهائی را ازهند بریتانیا واتحاد شوروی البته صد درصد به زیان افغانستان گرفته بودند!
نگاهی به امتیازگیریی پیشینیان کرزی ازهند بریتا نیا و اتحادشوروی، نشان میدهد که همواره زمام داران البته ازکرزی بهتران بنام منافع ملت به سود زمام داریی خود وزیان ملت داد وگرفت نموده بودند.دادوگرفتی که بدون شک،اوضاع غمباروجانکاه کنونی کشورزاده ی آن می باشد.بطورنمونه،عبدالرحمن خان درسال1893میلادی،خط دیورند رادرمعاهده ی باهند بریتانیا دربدل تامین اسلحه ی مورد نیازخود برای سرکوب مردم افغانستان وافزایش معاش ماهوارش معادل1800روپیه امضانمود.درواقع،باامضائی چنان معاهده ی که پشتونستان خواهی داودخان وطالب پروریی پاکستان دستاورد آن می باشد،برای دوپرسمان زیررابدرستی زمینه سازی گرفت:نخست،زندانی سرکشاده ی مورد نیازهند بریتانیاوروسیه وپسانترشوروی، بنام افغانستان ساخته شد.زندانی که پس پایان استعمارانگلیس درهند،نگهداریی آن را اتحادشوروی بدوش گرفت وبافروپاشی شوروی درپسین روزماه دیسامبرسال1991میلادی، دیوارهایش درز،وسه ماه بعد تردرماه اپریل1992-1371خورشیدی فروغلطید.دوم،زمینه سازی به مداخله ی ناروائی دیروزپاکستان باجنگ اندازیی جهادی ها وایجاد طالبان ودست اندازی هائی کنونی آن کشور وهند کرد که این روزها بخاطرناتوانی ودرماند گی کرزی به رسواترین حد خود رسیده است.مردم افغانستان؛ ازاین رو،به این وضعیت جانکاه گرفتارشدند که زمام دارانشان ازبیشترازدوسده تاکنون نه ملی گرابودند ونه هم به خواسته هائی آن ها ارزش قایل شدند.به سخن دیگر،توسط دیگران به قدرت نصب کرده شدند وبارفع نیازآن ها زباله شدند که، زباله شدن ظاهرخان،داود خان،تره کی،امین،نجیب الله واکنون کرزی که درلب گورستان رسیده است،دال براین گفته می باشد.جالب این است که پیشترازکرزی هم برخی زباله شده هاملی گرانمائی کرده بودند که ملی گرانمائی کرزی هم بی رابطه با آن هانمی باشد.بطورنمونه،روز20حوت-10مارس،کرزی بالب کشودن به اعتراض ازامریکابه باورخود ملی گرانمائی کرد،زمانی که عکس داکترنجیب الله برسرچوبه ی داررایک روزنامه ی امریکائی بازتاب داد،بی درنگ ملی گرائی کرزی رنگ باخت وگفت که:"قصد مخالفت نداشته ومی خواست که مناسبات سیاسی دوجانبه رابهبود بخشد"! آری! این است ملی گرائی دروغین که افغان ها بارها ازآن بجای فایده زیان دیده اند.
پس ازیاد آوری از گفته هایی کرزی که درنمایش چیزی ازملی گرائی درآستین داشت ودرضمن طالبان را ازاین نگاه سرزنش می کرد که درجهت ماندن نیروهایی غربی پس ازسال2014درافغانستان عمل می کنند.این پرسش به میان می آید که چگونه کرزی می تواند پیشینه ی تعهدووابستگی خود به طالبان راپنهان نماید؟دررابطه به وابستگی وتعهد کرزی به طالبان، به سخنان ستیوکول درکتاب" جنگ های اشباح " واحمد رشید درکتاب "فرورفتن درآشوب" بسنده می شود.ستیوکول درزمینه می نویسد:کرزی برای طالبان درآغازسازماندهی شان درقندهار50هزاردلارکمک کرده بود.همچنان،پنها ن گاه هائی اسلحه ومهمات وبزرگان قبایلی رابه طالبان معرفی نموده بود.درضمن،طالبان بافرمانده عبدالحق(فرماندهی که کسی مجاهدی زیرفرمان اوراندیده بود) ودرانی های که باشاه سابق رابطه داشتند،ملاقات هائی داشتند.پشتون هائی درانی فکرمی کردند که اکنون زمانی بدست آوردن چیزی است که سازمان ملل وپترتامسن / نماینده ی امریکا در آن ناکام شده بودند،یعنی دوباره بدست گرفتن قدرت.وازپرچم سفیدان وقرآن بدستان طالبان خواستند که شاه رابرگردانند....تجربه نشان داد که پاکستان ازنام ظاهرخان علیه افغانستان بیشترازدرانی هائی نادان بهره برداری نمود.اما،در رابطه باکرزی،...احمدرشید می نویسد:کرزی می خواست که نماینده ی طالبان درسازمان ملل مقرر شود که باید تصدیقِ آن را ازوزارت خارجه ی پاکستان می گرفت.به گفته ی خودش(البته به احمدرشید) رد کرده شده وازوزارت خارجه بیرون شده است.به این معناکه دیپلمات های طالبان راپاکستانی ها گزینش می کردند!(1)
باتوجه به آنچه که گفته شد،می توان گفت که ملی گرائی پشتون ازنظرکرزی وطالبان چه معنای دارد؟ این دست نگریی طالبان به پاکستان وتعیین دیپلمات هاشان توسط اسلام آباد؛افزون بردرماند گی کرزی،هشداربه کسانی هم می باشد که می کوشند طالبان را نماینده ی ملی گرائی پشتون نمایش بدهند! آری! دراین گونه رنگ آمیزیی دروغین،پاکستانی هاهنرمند یی بیشتری دارند، وپشتون هائی درانی هم 6سال بعد که طالبان درکابل، جای باصطلاح قباله ی درانی هائی مزدوردرکاخ ریاست جمهوری رابه حمایت پاکستانی هاوعرب هاگرفته بودند،بادارانی پاکستانی طالبان، فیلمی تهیه نموده درآن"احمدخان ابدالی یا درانی را"داکو"نامیدند.ازهمه مسخره تراین که،خان ولی خان رهبر"حزب ملی عوام"پاکستان که خود را از محمد زائی هامی دانست؛البته،ازپسران سلطان احمد خان طلائی /پدربزرگ نادرخان غدار،معاش خوروجاسوس رنجیت سینگ حاکم پنجاب / پاکستان کنونی،درنیمه ی نخست سده ی نزدهم، ودرائتلاف باحزب مسلم لیگ، زیررهبریی نوازشریف درحکومت وپارلمان پاکستان سهم داشت؛پس ازنشرِ دوبخشی آن فلم درسال1998-1377،لب به اعتراض نکشود. تااین که، عبدالسبحان خان وزیرفرهنگ واطلاعات ولایت سرحد، ازحزبِ نوازشریف، ازمشاهدحسین سید،وزیراطلاعات وفرهنگ پاکستان خواست که ازنشرفیلم نامبرده خود داری نماید که نمود.
درواقع،یادآوری ازتوهین احمد خان ابدالی توسط پاکستان ازدوحقیقت تلخ پرده برمی دارد:نخست،نشان میدهد که دید گاه پاکستانی هانسبت به پشتون هاچیست؟دوم،ازچهره ی سیاه یاکمرنگِ ملی گرائی پشتون دردوطرف مرزدیورند هم پرده برداری می نماید.معنای پرده برداری ازچهره ی ملی گرائی پشتون این است که؛ این گونه ملی گرایان تازمانی ملی گرامی باشند که کاخ ریاست جمهوریی کابل به کمک بیرونی هاحتاپاکستانی هادردست شان باشد.وقتی که کاخ ازدست شان رفت،آماده هستند که برای دوباره بدست آوردن آن بهر خیانت ووطن فروشی ای دست بزنند، حتا کنارآمدن باپاکستان / دشمن تاریخی ای پشتون ها! دراین زمینه،نویسنده درپشاورشاهد بود که زمانی که احمد شاه مسعود دردوطرف هندوکش باحمایت تاجیک ها وپسانتر ازبک هاوهزاره هاوبرخی پشتوزبان هائی نا امید شده ازبازیی دوگانه ی پاکستان،علیه طالبانِ زیرفرمان اسلام آباد مبارزه می کرد،بسیاری به ظاهرملی گرایانِ پشتوزبانی اکنون اتراق کرده دراداره ی کرزی هورامی کشیدند که پاکستان آن ایستادگی راکه واقعاً ویژگی ملی- افغانی داشت، نابود نماید،تا پسانتردرکابل قدرت بگیرند.البته، زیرهدایت پاکستان ! ونظامی های پاکستانی هم طالبان را ازراولپندی، همان جائی اداره می کردند که انگلیس هادرتمام سده ی نزدهم ونیمه ی اول سده ی بیستم،محمدزائی هائی مزدوررا اداره می کردند.
امادررابطه به ملی گرائی مسعود،طالبان وکرزی ودسته ی متمرکزشده دردستگاه ریاست جمهوری زیرهدایت سفارت امریکا باپول گیری ازسفارت هائی ایران وپاکستان،باید گفت که: نویسنده بامسعوداختلاف نظرداشت واختلاف هم نه درباره ی استراتژیی ایستادگی دربرابرپاکستان، بلکه دررابطه باتاکتیک هائی درجهت کاربردی کردنِ آن استراتژی بود.استراتژی که پیاده نمودن غیرهوشمندانه ی آن، بیشترین زیان رادرکابل،شمالی،هرات،مزاروهمه ی شمال حتادرمرکزبامیان ودیگربخش های کشوربه تاجیک هاتحمیل نمود.پاکستانی ها وطالبان که تاجیک هارادشمن درجه اول خود شناخته بودند،ازهیچ گونه جنایتی علیه آن هاخود داری نکردند، حتا ازمرزاخلاق هم گذشته باکوچ دادن خانواده هائی تاجیکان ازشمالی به جلال آباد به ناموس آن هاهم تجاوزنمودند.ایران هم که ازنظرزبانی- فرهنگی باید همکارتاجیکان می بود،برخلاف آن هاعمل کرد وزمانی هم که درنمایش به حمایت تاجیکان آمد، ناوقت وریاکارانه بود.باوجود اختلاف بامسعود،باید گفت که با ایستاد گی دربرابرپاکستان، نقشی بسیاربارزوملی گرایانه ی افغانی بازی کرد.درحالی که،طالبان،کرزی وتیمش دیروز درخدمت پاکستان بودند وامروزدرخدمت امریکاوپاکستان می باشند وباچنان خدمت گزاریی، زیان هائی تلافی ناپذیری رابه کشور،ملی گرائی افغانی وپشتوزبان ها رسانیده اند.باتوجه به خدمت گزاریی نامبرده به پاکستان وامریکا که درآن، طالبان و کرزی ویارانش یکسان نقش دارند؛به هیچ صورت نمی توان باورنمود که ازروزنه ی این هادود نیمه تاریک ملی گرائی افغانی که خیر، حتاملی گرائی پشتونی- قبیلگی بیرون شود.اگردروقت اعتراض به گفت گوئی واقعی یاساختگی میان امریکاوطالبان،کرزی می گوید که خبر گفتگوهارا طالبان دوستش باو داده اند،نمی دانم که کدام طالبانِ دوست هستند که ازسال2006-1385،زمان ایجاد شورای عالی صلح تاکنون نتوانستند کمکی هرچند ناچیزبه پیشرفت صلح نمایند؟
واقعیت این است که کرزی ودسته ی طالبی ای مستقردرکاخ ریاست جمهوری،نمی خواهند که باطالبان به صلح برسند.به دودلیل:نخست این که،این دسته چون افغانی نمی اندیشند،می خواهند که طالبان رادرجهت تقویت موضع خود وناتوان سازیی غیرپشتون هادرسیاست افغانستان بکاراندازند.پرسمانی که هم طالبان وهم غیرپشتون هادردرون وبیرون حکومت ازآن آگاهی دارند.بطورنمونه، چند روزپیش،کریم خلیلی یکی ازمعاونان کرزی ازشفاف نبودن گفتگوها باطالبان انتقاد نموده گفت که: "این گونه گفتگوها باید شفاف به پیش برده شوند."دوم،طالبان بدودلیل نمی خواهند باحکومت کرزی مصالحه نمایند:نخست این که،پاکستان به آن ها چنان اجازه ی را نمی دهد.دوم این که،پایگاه مردمی کرزی ودسته ی همراهش رادرجنوب افغانستان اشغال نموده اند.به سخن دیگر،طالبان چگونه می خواهند باکسانی صلح نمایند که دیروززیرفرمانشان بودند ومی خواستند درزیرسر آن هاپروبال بکشند وپایگاه مرد می ندارند ونتوانستند حکومت خود راحتا درزیرسایه ی ناتوهم استوارنمایند؟ ازسوی دیگر،طالبان می خواهند که بجای کرزی با امریکا گفتگونمایند.گفتگوئی که هم کرزی وهم پاکستان نسبت به آن بدبین می باشند.بطورنمونه،ازماه جنوری2012که پرسمان بازنمودن دفتری تماس باطالبان در"دوحه"به میان آمد وطالبان هم درصورت رهاشدن چند زندانی شان ازگوانتانامووتماس مستقیم باامریکابه آن رضایت نشان دادند،هم پاکستان وهم کرزی ازآغازبکاری چنان دفتری پذیرائی نکردند.کرزی باعربستان وترکیه درتماس شد تا دفترتماس باطالبان درمرکزاین دوکشورکشوده شود که پذیرفته نشد.ازاین سبب،کرزی ازگشایش دفتردرریاض وانقره حمایت می کرد که هردوکشورمناسباتی خوبی باپاکستان دارند.پاکستان هم مانند کرزی ازبازشدن دفترتماس باطالبان در"دوحه"نگران بود که سلطه ی بی چون وچرایش برطالبان وگفتگوهای صلح زیرسوال نرود وبرای کسب اطمنان ازکارکرد دفتر،گیلانی نخست وزیروقت پاکستان بدوحه رفت تا ازدست های پشت صحنه خود رامطمئن ساخته باشد. کرزی نه تنها با بازشدن دفترتماس باطالبان در"دوحه"مخالفت ورزید،بلکه باهرگونه تماس طالبان باجناح های افغانی غیرازشورائی عالی صلحِ دست ساخت خودش تاکنون مخالفت ورزیده است.ازاین رو،بابرگزاریی گفتگوهامیان طالبان،حزب اسلامی وبازمانده های جبهه ی متحد مخالف طالبان درتوکیووپاریس هم درسال2012،مخالفت کرد.در صورتیکه کرزی به شیوه ی بی نتیجه ی کنونی ادامه بدهد،دوسناریو / نمایش پیش رومی باشد:نخست،طالبان درفکرقاپیدن همه قدرت پس از2014می شوند که بعید می باشد.زیراکه، دیگردهه ی 1990-1370نیست که طالبان وپاکستان طوردلخواه اسپ خود رادرزمین افغانستان بدوانند.دوم،اگردراین امرموفق نشوند که نمی شوند،می خواهند که دریک حکومتی باپایه هایی فراخ قومی- مردمی شریک شوند.حکومتی که درآن خود آن هابه باورخود ازپشتون هانمایند گی کنند نه کرزی ودسته ی نابکارِهمراهش که درمیان پشتوزبان ها جای پای ندارند.درهردوحالت،هم نظری وهم سوئی مخالفان پاکستان وطالبان درافغانستان اثرویژه ی خود راخواهد داشت.
بهرصورت،هرسناریویانمایشنامه ی سیاسی- امنیتی ای که بواقعیت بپیوندد،بازهم ملی گرائی به معنای وطن دوستی که سازگاربا ارزش های اسلامی می باشد،برای رسیدن افغانستان به خود گردانی وتبدیل شدن به یک دولت- ملت مدرن وتوسعه ی اقتصادی- سیاسی،ارزشمند یی خود رادارد وپیدا می نماید.پدیده ی ارزشمند ونیک فرجامی که درقالب یک ملی گرائی دموکراتیک وکثرت گراپذیرازنظرفرهنگی- زبانی- نژادی- مذهبی، جایگاه خود رادرجامعه ی چند قومی وچند مذهبی افغانستان پیداومی تواند که صلح،ثبات،آشتی وپیشرفت مادی وفرهنگی راسبب شود.باوجود این که،همه راه هابه همگرایی ملی پایان می پذیرد؛ ازاین واقعیت نباید چشم پوشید که ایجاد چنان ملی گرائی ازدونگاه بسیاردشواروپشتوانه ی کاریی بیشتری رامی طلبد:نخست این که،درجامعه ی چند قومی افغانستان بحران اعتماد بیداد می کند.دوم این که،کرزی وپیشینیا نش کارهائی درسیاست افغانستان کرده اند که به آسانی وزودی رسیدن به حزب هائی سیاسی- مذهبی- فراقومی بسیاردشوارمی باشد.البته که تاکیدبردشواریی این پرسمان،به این معنانیست که کاری درزمینه نکرد واجازه داد که تاپایان تاریخ قبیله گرائی مانع ملی گرائی سرزمینی بماند.
باتوجه به گفته های بالا،تاکید وکارکرد دردو زمینه ی زیربسیارسازنده وسرنوشت سازمی باشد:نخست،تعریف درست وسرزمینی، نه قومی- زبانی، ازملی گرائی وملت.دوم،کارشبانه روزی ودوام داردرجهت کاربردی نمودن آن.ازآنجاکه جامعه ی یک قومی- مذهبی تنهادرقبرستان یافت می شود،یعنی همه مرده اند، نه جامعه هائی بشریی کنونی که باقوم هاومذهب هاوزبان هاوفرهنگ هائی گونه گون زندگی می کنند.بنابراین،تنها یک ملی گرائی سرزمینی، نه قومی- مذهبی درافغانستانِ چند قومی باکنارگذاشتن همه تعصب ها،خیره سری ها،خود خواهی هاوبرتری طلبی ها می تواند راهگشاباشد.روشن است که چنان ملی گرائی تنها باپذیرش کثرت گرائی ، دموکراسی ،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان، آزادی وبرابری دربرابرقانون؛ البته نه برابری صوری، بلکه برابری واقعی،ازاهم نیازهائی افغانستان درعصرجهانی شدن وانقلاب اطلاعاتی- رسانه ی می باشد.درواقع، تنهادریک ملی گرائی سرزمینی، نه قومی- زبانی- مذهبی است که می توان جامعه ی چند قومی- مذهبی- حزبی افغانستان راسامان سیاسی- اجتماعی واقتصادیی نو بخشید.دراین صورت،همه ی افغان ها ازهرقوم- مذهب ونژادی می توانند چهره ی قومی- مذهبی- زبانی- گروهی خود رادرچنان ملی گرائی وملتی برخاسته ازآن ببینند،نه ملی گرائی دروغینی که توسط کرزی که حکومت وقانون اساسی رهنمای آن زیراثرومنافع دیگران تهیه شده وقدرت رابه گونه ی متمرکزدردست فردی نااهل ونادانی مانند او سپرده است،تبلیغ می شود.بدون شک، چنان ملی گرائی وملتِ برخاسته ازآن است که می تواند افغانستان رابه دولت- ملت مدرنِ درخورعصرجهانی شدن تبدیل نماید.دراین صورت،افغان هامی توانند امروزوپس ازسال2014که غربی هابه حضورنظامی خود پایان میدهند،کشورخود رامسالمت جویانه هم اداره وهم برتروریسم ومنابع بیرون مرزی آن غلبه نمایند.
پانویس ها:
1-Aghost wars
The history of the C.I.A,Afghanistan and Bin laden,from the Soviet Invasion to the September10,2001
Stev coll,the Penguin press,new york 2004,copyright©Stev coll,2004,allright reserved,printed in the U.S.A,13579108642P287and
Ahmed Rashid
Descent into Chaos,the united states and the failure of nation building in pakistan,Afghanistan and central Asia
Viking,first published in2008,byviking punguin,amember of penguin group(usa)inc.10987654321copyright©Ahmed Rashid,2008allright reserved,library of congress cataloging-in-publication Data Rashid, Ahmed,pp13-14

Saturday 16 March 2013

بنامِ بازارآزاد،اقتصادِ افغانستان به سوئی نابودی رانده شد


نگهداری ازلانه ی مرغان را به روباه نسپارید
جیمزبوکانان اقتصاد دانِ امریکائی
ابراهیم ورسجی
26-12-1391
درافغانستان ازنیمه ی دوم سده ی بیستم تاکنون،هرگونه اندیشه وایدئولوژیی منافقانه،ریاکارانه ویابه باورباورمندانش راست کارانه درمیدان هائی سیاست واقتصاد به آزمون گرفته شد.بطورنمونه،شاهی مشروطه،جمهوریت،جمهوریی دموکراتیک،دولت اسلامی،امارت اسلامی واکنونی جمهوری اسلامی با اقتصاد بازارِآزادش ازچنان گونه گونی هائی سیاسی- اقتصادی سخن گفته اند، واین اخیری ازهمه بیشترسخن گفته ودغل بازی می کند.درعرصه ی اقتصادی،دردوره ی شاهی پیش ازمشروطه(1332-1342)ودردوره ی مشروطه(1342-1352)ودوره ی جمهوریت(1352-1357)، به راه رشدغیرسرمایداری تاکید شد.راهی رشدی مبهم وناتعریف شده ی که راه اندازانش هم ازاصل وجوهرآن آگاهی ای چندانی نداشتند.پس ازپایان آن سه دوره،دریافته شد که این شیوه ی اقتصادی را اتحاد شوروی پیدا وگسترانیده بود تاحکومت هائی غیرکمونیستی ای وابسته به خود را ازنگاه اقتصادی درسمت دلخواه رانده باشد.
پس ازآنکه، راه رشدغیرسرمایداری نتوانست شکم مردم افغانستان راسیروخانه برای شان فراهم نماید.افزون براین که درزمینه کامیابی بدست آورده نتوانست،این قدرتوانست که دهن وزبان مردم رابسته نماید تا آه وافغانی سرندهند.آری! راه رشدی غیرسرمایداری یک نتیجه داشت وآن این که کشوررا دربخش هایی اقتصادی- دفاعی- سیاسی متکی به مسکونمود؛ وهمچنان، حکومت هائی مدعی آن درجهت کسب رضایت همسایه ی بزرگِ شمالی، نهادهائی کمرنگ مذهبی رازیرفشارگذاشتند وفشارهاهم زمانی دوچندان شد که جمهوریی قلابی که بیشترازشاهی مشروطه ی دروغین وابسته به مسکوبود،درکنارکمک به فربه شدن کمونیست هادرنهادهای دفاعی- امنیتی کشور،کمربه ریشه کنی مذهبی هابسته نمود.ازجانب دیگر،همان حکومت که درپرسمان پشتونستان باپاکستان دشواری داشت وازناراضیان پشتوزبانی پاکستانی حمایت می کرد،مذهبی های افغانستان رابدامن آن کشورانداخت تا ابزاری برای جنگ نیابتی داشته باشد.جنگی که تاکنون علیه افغانستان ادامه دارد.
ازآنجاکه ازپیش پرسمان الحاد باکمونیسم روسی گره خورده بود، ونوکران افغانش هم درالحاد ودین ستیزی ازبادارگوئی سبقت ربوده بودند.پس ازبراندازیی نظام جمهوری که رهبری اش تمایل به امریکاپیدانموده بود،کمونیست هاازشیوه ی راه رشدغیرسرمایداریی ناکام دوگام به پیش گذاشته افغانستان را ازنظرایدئولوژیکی- اقتصادی شامل خانواده ی بزرگ کمونیسم روسی اعلام نمودند.ازهمه خنده دارتراین که،برای کمونیست های افغان،دستاورد اتحاد شوروی درعرصه هائی فن آوری وانقلاب صنعتی وفرزندِ نیمه جان یاتنومند آن یعنی اقتصاد دولتی- برنامه ی که سخن ازنابودیی فقروکاهش بی سابقه ی نابرابری می گفت،تنهادین ستیزی وکشتارهائی دهشت باراستالینی رافهمیده بودند.زمانی که کشتارهائی استالین گونه ی کمونیست های افغان با تجاوزشوروی درماه دسامبر1979همراه شد،سه دستاورد برای افغان ها داشت:نخست،کمونیست هارابه بحران مشروعیت گرفتارنمود.دوم،سازمان هائی مذهبی کم خون وبی پول راکه درپشاورباصدقه ی سازمان های اسلامی ای پاکستانی وخارمیانه زند گی می کردند،دارائی پایگاه مردمی وسرمایه ی باد آورده نمود.سوم،امریکا،اروپا،کشورهای عربی نفت خیزوچین رابه حمایت پاکستان سوق داد تاشمشیردودمه ی پشتونستان خواهی کابل رابه سوئی آمودریابگرداند.گردشی که تاکنون کمرنگ یاپررنگ دنبال می شود.
بهرصورت،چون پرسمان زیربحث دراین نوشته، اقتصاد، بویژه اقتصاد بازارودستاورد تباه کارانه اش درافغانستان می باشد،بدونکته اشاره وموضوع پی گرفته می شود:نخست این که،افغانستان همان گونه که گورستان ایدئولوژی هائی سیاسی- مذهبی می باشد،گورستان اقتصادهائی سیاسی ازگونه ی دولتی- برنامه ی ولیبرال- آزاد- باز هم می باشد! دوم این که،دست زدن به هراندیشه ی سیاسی- اقتصادی بدون درک وشناخت محیط عملی- کاریی آن بجای سود، زیان هائی فراوانی رابه مردم بارمی نماید.با این که،نظام هایی شاهی- جمهوری- جمهوریی دموکراتیک ازشیوه وراه رشدغیرسرمایداری وسوسیالیستی ای اقتصاد نام گرفتند وتا اندازه ی بدون نتیجه یا بانتیجه ی کم کارنمودند،اماهرگزبه اندازه ی اقتصاد بازارحکومت امریکائی کرزی به مردم افغانستان زیان رسانی نکردند.نام بردن ازحکومت هایی قبلی وحکومت کنونی ونام نگرفتن ازحکومت هایی جهادی- طالبی شاید این پرسش را مطرح نماید که چرا ازاین دوپسینی سخنی به میان آورده نمی شود؟ واقعیت این است که دردوره ی جهادی هاهم جنگ بود وهم فهمی اقتصادی درمیان نبود،ودردوره ی طالبان که دربخش بزرگ کشورامنیت قبرستانی حاکم ساخته بودند،بدودلیل ازاقتصاد نباید سخن راند:نخست این که،جهادی هادرکابل هرگزآرامش نیافتند تانظریه ی هرچندپراکنده ی اقتصادی- مذهبی ای خود رادرعمل به نمایش بگذارند.دوم این که، طالبان هم جاهل مطلق بودند وهم نوکرمطلق به پاکستان.وپاکستان هم دربخش اقتصادی چیزی نداشت که در افغانستان هزینه نماید.به سخن دیگر،پاکستان همان دوپه ی شناخته شده ی بود ومی باشد که هم درجنگ افغان هاعلیه شوروی وهم درجنگ طالبان علیه دولت مجاهدین تجارت خود راکرد واکنون هم بنام مبارزه علیه تروریسم وصادرات تروریستی به افغانستان سهم تجارتی خود را ازامریکائی ها می گیرد."خوشا به حال دزدی که هم با دزدان کارمی کند وهم باکاروان راه می رود وهم پرهیزکاری پیشه کرده می تواند"!
زمانی که ازسیاست های اقتصادیی حکومت های گذشته ودستاورد وبی دستاوردی شان سخن گفته می شود وکارکرد حکومت کنونی هم با آن هابه مقایسه گرفته می شود،نباید ازاین حقیقت چشم پوشید که پول وکمکی که به حکومت کنونی داده شده است اگربه هرکدام ازحکومت های گذشته حتا به دولتِ مجاهدین که ازناخن پا تاکله درجنگ فرورفته بود، داده می شد؛بدون شک،زندگی اقتصادی- اجتماعی مردم افغانستان رادیگرگون می کرد! دراین باره که حکومتِ کنونی با وجود کمک هائی گسترده ی مالی ای جامعه ی جهانی که تنهاکمک هائی امریکادربخش بازسازی بدون درنظرگرفتن کمک های دیگران سربه بالاتراز83میلیارد دلارتاسال2011می زند،نتوانسته است کاری خوبی انجام بدهد،باید به گونه ی ریشه ی وبنیادی کاویده شود.کاویدن هم به گونه ی باشد که روشن نماید که دربی دستاوردیی کمک هامسئول کیست؟خارجی هایاحکومت درمانده وفاسد کابل! بدون شک،خارجی هامنافع ملی خود رادارند وکشورمامنافع ملی خود را.بنابراین،این حکومت نابکاروفاسد کابل است که کارکرده نتوانسته یا این که شیوه ی کاربرد پول هاوسامانه ی اقتصادیی مورد نظرکه نام بازارآزاد رایدک می کشید، سبب تلف شدن پول ها شده است.درضمن، این پرسش هم پاسخ طلب می باشد که وضعیت افغانستان چگونه سامانه ی اقتصادیی راتقاضامی کند تاباکاربرد آن نابرابری ، فقر،جهل،اعتیاد ومرض کاهش،مشکل مهاجرین وکمبود خانه حل و طبقه ی ثروتمند شده ی کم کاری مفت خواروبی فرهنگ ازشانه ی اقتصاد کشوربزیرکشیده شود ودارائی هائی دزدی- غصبی وغارتی شان ازسرمایه ی ملی که تنهادر"دوبی"به گونه ی تخمینی بالاتر از12میلیارد دلارمی باشد، دوباره به خزانه ی ملی برگردانیده شود.
واقعیت این است که حکومت فاسد ودرمانده ی کنونی بنام اقتصاد بازارآزاد بدون این که کلمه ی ازکیفیت وکارکرد آن بداند،هم اقتصاد کشوررابه سوئی نابودی رانده وهم بازارآزاد ولیبرالیسم / آزادی محوریی پیوسته به آن راشکم سیربد نام نموده است.باتوجه به آنچه گفته آمد،لازم است که نخست تعریف ازچنان اقتصادی ارائه شود؛ ودوم، سازگاری وناسازگاریی وضعیت افغانستان بااقتصاد بازیا آزاد به بررسی گرفته شود.این یک واقعیت پذیرفته شده می باشد که دربازنمودن دروازه ی اقتصاد؛بیشترازهمه،شناخت کارکرد ودستاورد هردواقتصادبسته وبازودستاورد آن هامهم است.زمانی که اهمیت ودستاورد آن هاشناسائی شدند،آنگاه می توان باورکرد که چگونگی ای بکاراندازیی آن هادریک محیط اجتماعی- اقتصادیی دیگرازجمله افغانستان پاپیش می گذارد.این هم یک واقعیت تلخ است که ازیک سیستم اقتصادیی بسته یادولتی به سوئی سیستم اقتصادیی بازگام برداشته می شود؛ نه این که، اقتصاد بازدرحال بی سیستمی راه اندازی می شود.باین خاطرکه،درحال بحران وبی سیستمی هیچ گونه تجربه ی نمی تواند ببارنشیند.
بطورنمونه،پس ازفروپاشی اتحاد شوروی،درجمهوریی فدرال روسیه که ازهرنگاه فاقد سیستم سیاسی- اقتصادی بود ودربحران نبود سیستم دست وپا می زد،تجربه ی اقتصاد بازیا بازارِ آزاد براه انداخته شد که دستاوردِ آن فربه شدن یک شبه ی شماری کمی ازسود جویان ولاغرشدن بیش ازاندازه ی مردم بود.درواقع،تجربه ی اقتصاد بازار، روسیه راغرق کرده بود تا این که ازشکم بحران ژرفی برخاسته ازآن ، حکومت خود کامه وخود سرولادی میرپوتین، افسرپیشین که گ ب / سازمان امنیت اتحاد شوروی سربرآورد.حکومت خود کامه وفاسدی که بنام احیائی اتحاد شوروی، هم اقتصاد رابدست مافیائی دولتی انداخت وهم آزادیی سیاسی وآزادیی بیان وحقوق بشر راشکم سیرکوفت ومی کوبد.جالب این است که درافغانستان هم بدون آگاهی ازتجربه ی ناکام روسیه،درحالت بی سیستمی،بسیارناشیانه واحمقانه اقتصاد بازارراه اندازی شد که نتیجه ی آن این است که هستی روی زمینی مردم رامافیای حکومتی وچانته بردارانش غارت کرده اند،این روزهادرباقی نماندنِ چیزی درروئی زمین دست به سوئی تباه کاری درثروت هائی زیرزمینی- معد نی افغانستان درازنموده اند.
اکنون که ازهردوتجربه ی شکست خورده ی اقتصاد بازارآزادِ روسیه وافغانستان سخن گفته شد،این پرسش پاسخی درخورخود را می خواهد که راه حل درچیست؟ازسرگرفتن اقتصاد دولتی- برنامه ی ازگونه ی کمونیستی که پیشترازاقتصاد غیربرنامه ی سرمایداری شکست خورده بود، یاتن دادن به اقتصاد افسارکسیخته ی بازارکه سرمایداران رافربه وحکومت هاومردم را لاغرنموده است ونتیجه ی آن رادرامریکا،یونان،ایتالیا،اسپانیا،پرتگال مشاهده می نمائیم.جنبه ی خوب یادردناک این تجربه این است که درامریکاجنبش99درصدبرآمد نموده سیاست مداران وبانک داران رابه یک درصدِ فرمان روامشهوروسرزنش می کند، ودریونان وجاهای دیگربانک داران پولیس رابجان مردم تظاهرکننده ومخالف سیاست های مشقت بارحکومت ها انداخته اند.پیشترازآن هم، تجربه ی اقتصاد دولتی- برنامه ای کمونیسم روسی نشان داده بود که دیگرقابل بازخوانی نیست.نمونه ی انحرافی اش هم درشرایطی پساکمونیستی،کوبا،زیمبابویه،ویتنام،کوریای شمالی وتا اندازه ی ایران آخوندی می باشند.درمیان کشورهای نامبرده، باید کوبارامستثنا ساخت.به این خاطرکه دستکم فقررابرابرانه درمیان مردم خود تقسیم نموده است ودربخش هایی تهیه ی خانه برای بی خانه ها،بهداشت وآموزش وپرورش،عرضه ی خدمات رایگان برای همه ی مردم بسیارموفق می باشد.موفقیتی که دیگران چه اقتصاد بازاری وچه غیربازاری ازآن بسیاربدورمی باشند.اگردرمیان ناموفق هاکوریای شمالی وزیمبابویه رانمونه بگیریم،بسیاربه اشتباه نرفته ایم.بطورنمونه،چند روزپیش رابرت موگابه رئیس جمهورمادام العمرزیمبابویه در89مین سالگرد پیدایش خود کیکی89کیلوگرامی پخت وخورد،آن هم درکشوری که انسان هابدشواری می توانند نانِ نیمه شکم سیرپیدانمایند،ورهبرموروثی ای کوریای شمالی هم که ازتهیه کردن نان نیمه شکم سیر برای مردم خود ناکام می باشد، تمام منطقه رابه جنگ اتومی تهدید کرده است.درحالی که،درهمسایگی اش کوریای جنوبی درتوسعه ی اقتصادی درمنطقه سخن اول رامی زند.ازسوئی دیگر،اقتصادِ- دولتی- برنامه ی- بازاریی کمونیسم چینی که هم زیان هایی بزرگی به محیطی زیست رسانده وهم مانند تجربه ی اقتصادِ افسارگسیخته ی بازارِامریکائی که بارک اوباما درجهت بیرون رفت ازآن کوشش می نماید،گرایش به افتادن بدامن سرماداران حزبی- بازاری پیدا کرده است.ازهمه مسخره تر،نمونه ی بازارآزادِ روسیه را دیدیم که بابرآمدن پوتین جائی خود رابه یک اقتصاد نفتی-گازی- دولتی داده است،واقتصاد بازارِافغانستان هم که به فاجعه ی جبران ناپذیربرای مردم مبدل شده است.
درحالی که اقتصاد بازارآزاد ازگونه ی روسی- افغانی اش شکست خورده است، امانمونه ی اقتصاد سرمایداریی چین هم باعث اوج گیریی نارضایتی هاشده است.ازاین رو ،هم وین جائوباونخست وزیروهم هوجنتائورئیس جمهورچین که روزچهارشنبه13مارس-23حوت،ازسیاست کناررفته اند، باتاکید به جانشینان خود لی ژیانگ وشی جی پینگ گوشزد نمودند که دست باصلاحات بنیادی درجهت کاهش نابرابری میان داراها ونادارها بزنند؛ورنه، کارحزب کمونیست تمام می شود! بنابراین،دوپرسمان زیربسیارداری اهمیت می شوند:نخست،نگاهی دقیق وریز به اقتصاد بازارآزاد انداخته شود تا اصل ونا اصل تمیز شود.دوم،نقد بی طرفانه ی ازاقتصاد دولتی- برنامه ی واقتصاد بازار که نه تنها درروسیه وافغانستان،بلکه درغرب هم روبه فروپاشی دارد،کرده شود.درغرب،ازاین سبب اقتصاد آزاد شکست خورد که پس ازفروپاشی کمونیسم نیروهائی محافظه کاربقدرت رسیدند و تاکه توانستند مردم رادربرابرسرمایداران وبانک داران ناتوان کردند.بطورنمونه،درسال1999از15دولت عضواتحادیه ی اروپا،12دولت دردست سوسیال دموکرات هاو3دولت دردست راست میانه بود؛اکنون از27دولت عضواتحادیه ی اروپا،21دولت دردست راست مرکزیاراست افراطی می باشد.دراین میان،تنهادرسال2012،سوسیالیست هابه فرانسه برگشتند.برگشتی که نشانی ازتغییرژرف دربلاک هائی راست وچپ ندارد.ازبرآمدن چای پارتی درسیاست امریکاکه اکنون مجلس نمایند گان رادردست دارد،همه آگاهی دارند که نمی گذارد حکومت اوباماگامی حتاناچیزهم به نفع طبقه ی درمیانی وکم درآمدهابردارد.درکاناداهم محافظه کارهادرحکومت فدرال دست بالادارند وباحزب نودموکرات وحزب نیمه جان لیبرال که اولی خاستگاه چپی ودومی اعتدالی دارد،درپارلمان دربرخورد باسیاست هایی مردم گرایانه دست وپنجه نرم می کند.برآمدن راست افراطی درغرب بیش ازهرچیزواکنشی دربرابربحران اقتصادی است که سرمایداران وبانک داران عامل اصلی آن می باشند.درواقع،نمونه ی مسخره ی راست تند روجورج بوش درامریکا وبرلوس کُنی درایتالیامی باشد که اولی میدان راترک کرده ودومی با این که ازمقام نخست وزیری رانده شده است،امادرپارلمان جدیدایتالیانمی گذارد که راست تندروبه نفع نیروهای معتدل وسوسیالیست جاخالی نماید.
دررابطه به اصل نخست یا اقتصاد بازار،باید گفت که اقتصاد بازارآزاد پیش زمینه هائی دارد که بدون آن ها تکرارفاجعه ی روسیه ی یلسین وافغانستان کرزی حتمی می باشد.بطورنمونه،ایجاد فضای اعتماد برای کسب وکاراقتصادی وبزرگترین جنبه اعتمادهم تضمین مالکیت خصوصی وپس ازآن حکومت قانون می باشد.البته که حکومت قانون برای همه، نه برای شمارخاص که درمتن یاکرانه ی قدرت نشسته اند،وپس ازآن آزاد سازیی اقتصاد وبدنبال آن دوره ی خصوصی سازی فرامی رسد.درواقع،آزاد سازیی اقتصاد یکی ازشرایطی لازم برای رقابت ومبارزه ی سالم می باشد.روشن است که بی بخش خصوصی ودولتی درعرصه ی اقتصاد کاری به پیش نمی رود؛وازهمه مهمتراین که،باقدرت وزورطوریکه درحکومت های حزبی- کمونیستی- فاشیستی رایج بود ومی باشد،جلب احترام وسرمایه ی دیگران ناممکن است.ازاین رو،توانائی وناتوانی باید به شیوه متوازی بررسی کرده شوند.توانمند نقاط ناتوان وناتوان هم نقاط توانمند دارد که هیچ توانمندی نمی تواند برآن غلبه نماید.
درواقع،خصوصی سازی درروسیه به این خاطرشکست خورد وبه فاجعه انجامید که پس ازفروپاشی شوروی درآن کشورقانون نبود ودستگاه عدلی کارآمد وبی طرف هم وجود نداشت که ابرازنظریاتصمیم گیری نماید،از مجریان قانون هم ،سخنی درمیان نبود.وقتی که خصوصی سازی رادرکنارحکومت قانون ومالکیت شخصی تضمین شده موفق بدانیم که غیرازآن چیزی دیگری نیست، آن هم قانونی که برمبنای آزادی های فردی باشد.دراین صورت،می توان باورمند شد که آزاد سازی وخصوصی سازی معناوواقعیت پیدامی نمایند.برخلاف،اگرخصوصی سازی با حکومت قانون وقانونمندی همراه باشد،آن هم قانونی که برپایه ی آزادی های فردی وتامین کننده ی امنیت مالکیت خصوصی باشد،خصوصی سازی موفق ودرغیرآن شکل تباه کارانه ومخربی رابخود می گیرد؛طوری که درروسیه گرفت، ودرافغانستان هم نابخردانه چنان تجربه ی راه اندازی شد وکشوررا ازدید گاه اقتصادی به سوئی تباهی راند.دررابطه به اصل دوم یانقد اقتصادهائی دولتی- برنامه ی واقتصاد بازار،باید گفت که کاربردهردوپیش زمینه های دارد که بدون آن هانه اقتصاد دولتی موفق می شود ونه هم اقتصاد بازار.نبود پیش زمینه هاهم درروسیه وافغانستان بدرستی دیده شد که چه برسراقتصاد بازارآورد.درواقع،اکنون تنها ایجاد موازنه میان دولت وبخش خصوصی است که می تواند هم به برآمدن جامعه ی مدنی کمک نمایدوهم درعصرجهانی شدن، اقتصادهایی کشورهائی پس مانده وازهمه پس مانده ترافغانستان راسروسامان بدهد.
نگاهی به اوضاع اداری- سیاسی- اجتماعی- اقتصادی ای افغانستان پس ازرخ داد یازدهم سیپتامبر2001،نشان میدهد که نبود نظم واداره دراین کشوربسیارهراسناکترازروسیه ی پساشوروی بود.ازاین رو،سازمان ملل، امریکا وانگلیستان که درنهاد سازی درافغانستان درسخن نه درکارکرد پیشگام شده بودند،همه ازنیازداغی این کشوربه اداره وبروکرات ها / مدیران کارکشته سخن گفتند ومدیرانشان هم کسانی بودند که ازهتل هاوچای خانه ها وزیرخانه هایی سازمان هائی پنهانکارغربی گردآورده شده بودند وبامعاش های بسیاربالابه افغانستان وارد کرده شده بودند.مدیرانی که وضع فاجعه باراداری- امنیتی ای کنونی ای افغانستان نتیجه ی تخصص شان درمدیریت می باشد.چون این گونه مدیران درغرب مصروف کارهای روزمره برای زنده ماندن درد کان ها، هتل ها وچای خانه هاوبرخی هم مشغول خدمات اطلاعاتی بودند تامطا لعه دربخش هایی تخصصی چه دراقتصاد وچه دراداره و....ازاین رو،ازلیبرالیسم / آزادی محوری تنهاخصوصی سازی وبازارآزاد دراقتصاد را آن هم درجهت پول کمائی کردن خود فهمیده بودند.بنابرآن،درعرصه کاربردی،بدون نهاد سازی وایجاد حکومت قانون که امنیت مالی وجانی رافراهم نماید،به خصوصی سازی یا آزاد سازی دست زدند.نتیجه رادیدیم که نهادهای اقتصادی- دولتی نه خصوصی سازی، بلکه مخصوص سازی شد ودرواقع دراختیارشماری ویژه ی ازافراد حکومتی ومتحدان شان دربیرون حکومت سپرده شد.باند های شامل درحکومت نه تنها نهاد هایی دولتی- اقتصادی را ازآن خود کردند،بلکه تمام دستگاه دولت چه اداری وچه اقتصادی رابدست گرفتند ووضعی به مراتب بد ترازروسیه ی پیش ازولادی میرپوتین را درافغانستان بوجود آوردند.غافل ازاین که،خصوصی سازی وبازارآزاد اقتصادی پیش زمینه های دارد که بدون درنظرگرفتن آن هااقتصاد کشورتباه کرده می شود.درمورد پیش زمینه های خصوصی سازی هم،روشن است که برای خصوصی سازی،درگام نخست باید دولت مالکیت خصوصی رابرسمیت شناخته وامنیت آن راتامین نماید تاباارزش گذاشتن به مالکیت خصوصی ازطریق بازار،زمینه هاوشرایط وامکانات وارد کردن سرمایه وسرمایه گذاری رافراهم کرده بتواند.تجربه نشان داده است که درکشورهائی که بخش خصوصی ومالکیت خصوصی ازامنیت وضمانت بالای برخوردارمی باشند،کاهش نقش دولت آسانتر،امادرکشورهائی که بنام تامین عدالت اجتماعی برنقش تولید کننده ی دولت تاکید شده ومی شود،کاهش نقش دولت وافزایشی نقشی بخش خصوصی وسرمایه کاریی آن سهل وآسان نمی باشد.
بنابرآن، بنام خصوصی سازی وتقویت بازارآزاد وضعیت اقتصادی درافغانستان به گونه ی رقم خورد که جای اقتصادی ملی راکه مرکب ازبخش دولتی وبخشی خصوصی می باشد،اقتصاد مافیائی گرفت.اقتصادی سیاهی که درآن مافیای زمین وتریاک بر همه چیزمسلط شد.نهاد های اقتصادی دولتی مانند:شرکت پنبه،شرکت قند،شرکت نساجی گلبهار،کود برق و...همه نه برای تاجران ملی بلکه به باندهای مافیای حکومتی داده شد.بانک های خصوصی ساخته شدند که فاجعه ی کابل بنک نمونه ی برجسته ی آن می باشد.بدون کدام ضمانت وتجربه ی کاری،شرکت های حمل ونقل هوائی راه اندازی شدند که تاکنون تلفات انسانی فراوانی دشته است.برای این که این شرکت هازیانمند نشوند،شرکت هوائی آریانه نیمه کاره گذاشته شد.شرکت های ساختمانی وامنیتی که همه ازکارنامه شان آگاه می باشند که جزپرکردن جیب خود به نفع مردم ره بدهی برده نتوانستند.ازهمه فاجعه بارتر،ناکاره گی شهرداری هابویژه شهرداریی کابل دربرابرمافیای زمین می باشد.این ناکاره گی ازاین سبب فربه ترشده رفت که زمین های دولتی وشخصی رازورمندان حکومتی وچانته بردارانشان غصب وبازارسیاه نمودند.اگرامروزقیمت یک نمره زمین برای خانه سازی درکرانه هائی کوهستانی کابل به60هزاردلاروبالاترازآن رسیده است،برمی گردد به درماندگی حکومت وشهرداری ودست بالائی مافیائی زمین.مافیاکارانِ زمین هم درزیرریش رئیس جمهورومعاونانش سنگرگرفته اند که نه توان شهرداری به آن هامی رسد ونه هم توان نیازمندان به پیدانمودن زمین برای خریدن جای خانه.درگذشته،افغانستان پنج منبع ارزی داشت:میوه ی خشک،قالین ،سنگ های قیمتی ،گردشگری / توریسم وگاز.میوه ی خشک رادستگاه میوه پاکی صاف می کرد که خصوصی سازان کاری درجهت بازسازیی آن نکردند.ازاین رو،درافغانستان اکنون کشمش وپسته ی ایرانی دست بالاپیدانموده است.اکثرقالی بافان افغانستان راپاکستان درشهراتک خانه وزمین داده است تا این صنعت گرانسنگ مارامصادره نموده باشد.بت بامیان راهم پاکستان توسط طالبان تخریب کرد تامانع گردشگران وزیارت کننده هائی بودائی به بامیان درافغانستان مرکزی شود.وضع سنگ های قیمتی درافغانستان به مراتب بدترازوضع گردشگری می باشد.گازراکه پیشترشوروی می برد،وازبازدهی ای آن به کشورتنهاحکومت هائی نامردمی ای وضع رقت بارکنونی نتیجه ی کارکرد شان می باشد،می دانستند. وافغان هاپس ازرفتن به ایران وپاکستان ازموجودیت این نعمت بزرگ درخاک خود آگاه شدند.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که دولت افغانستان بخاطرراه اندازیی خصوصی سازیی غیرعقلانی- غیرتخصصی ومردم ستیزانه همه چیزرا ازدست داده وغیرازگمرک ها دیگرمنبعی درآمدی ندارد، واداره ی گمرک هاهم بدست کسانی می باشد که مقدار30درصد درآمد آن هاهم به شماره ی دولت واریزنمی شود.چند روزپیش،مقاله ی زیرعنوان"کرزی به پایان خط رسیده است"نوشته بودم ودرآن ازقول روهرابکرنماینده ی مجلس نمایند گان امریکا یاد آوری شده بود که نامبرده طی نامه ی سرزنش گرانه ی به زلمی خلیلزاد نوشته بود که" درایجاد قانون اساسی ای متمرکزودیکتاتورانه ی کار کردی که دستارد آن حکومت کرزی می باشد.حکومتی که تاسال2032هم نمی تواند میان درآمد ومصرف کشورخود موازنه ایجاد نماید."درواقع،ناتوانی ای حکومت کنونی افغانستان درایجاد موازنه ی مورد نظربکر،برخاسته ازسیاست اقتصادی- خصوصی سازی غیرملی ای می باشد که کرزی واقتصاد دان هائی نادانش به کشورما بارنموده اند! تجربه ی تلخ ودرد ناکی که هم یاد آوریی آن رنج آوراست وهم تحمل آن!
اکنون که زیرنام خصوصی سازی ودرواقع مخصوص سازی،تمام منابع درآمدی ملی ودولتی ازدست مردم حتا دولت بیرون وبدست مافیای زمین وتریاک افتاده است وحکومت کنونی وحکومت های بعدی تاسال2032هم نمی توانند موازنه ی میان درآمد وهزینه ی کشورایجاد نمایند؛ویابرخلاف گفته ی جیمزبوکانان اقتصاد دان امریکائی برنده ی جایزه ی نوبل که گفته بود:"نگهداری ازلانه ی مرغان رابه روباه نسپارید،"مراقبت لانه ی مرغان به روباه سپرده شده است.پرسش بنیادی این است که مردم بویژه آگاهان وروشنفکران چه باید بکنند؟وپرسش دومی هم این است که آیادرافغانستان حزب یاجبهه ی سیاسی مخالف حکومت غارتگرکنونی وجود دارد که خالیگاه مرگبارراپرنموده کمکی به بیرون رفت ازبحران سیاسی- اقتصادیی جاری درکشورنماید؟واقعیت تلخ این است که درافغانستان پدیده ی بنام حزب مخالف وجود ندارد.چرا؟ به این خاطرکه همه حزبک های موجود هم هیئت سیاسی- حزبی ندارند وهم درتمام فساد ودغلکاری علیه منافع ملی شریک حکومت درمانده ی کرزی می باشند.ازسوئی دیگر،مخالفان تروریست کرزی چه درقالب طالبان وچه دسته های دیگری امتحان خود راداده وثابت نموده اند که نه برنامه ی مردمی دارند ونه هم حمایتی درمیان مردم.اگرباچنان بی برنامگی بقدرت هم برسند که بعید به نظرمی رسد،کاری به جزتکراردوره ی حکومت جهادی- طالبی کرده نمی توانند.ازهمه مهمتراین که،درهمین حکومت فاسد ودرمانده تابناگوش طالب ومجاهد شکم پرست وفاسد شده داریم که درکناربروکرات هاوسیاست کاران نادان هم ازخصوصی سازی بهره گرفته اند وهم شکم سیرعلیه منافع ملی جنگیده اند.ازاین رو،اگرمانند گذشته مدعی حکومت اسلامی شوند که می شوند،توجه آن هارابدونکته ی زیرجلب می نمایم:نخست این که اسلام طرفدارایجاد انسان کامل است.انسانی که می تواند سرنوشت این جهانی خود رادرروشنائی ارزش هائی دینی وعرفی تعیین نماید.برخلاف،شمادرعمل نشان دادید که هیچ چیزی کمترازدزدان وتباه کاران ندارید.دوم این که،بنیاد گرائی مذهبی ثابت نموده است که جزپناه بردن به استبداد چاره ی ندارد، ونمونه ی برجسته اش هم حکومت اسلامی- آخوندی ایران وجهادی ها- طالبان افغان می باشند که بدترازحکومت ایران به تروریسم،عملیات خود کشی ونزاع های پس مانده ی قبیلگی فرورفته اند.پس راه بیرون رفت افغانستان ازشرایط مرگبارکنونی،درتحقق عدالت می باشد.عدالتی که اسلامِ شماواقتصاد بازارآزاد کرزی جنازه اش رابرداشته است.زمانی که هم شماوهم کرزی وهم مخالفان سیاسی ودراصل شریک درتباه کاری اقتصادیی او امتحان ناکام داده وبه تابوت عدالت وحقوق مردم میخ کوبیده اید،به این معنانیست که مبارزه برای تحقق عدالت وبازگردانی حقوق مردم به پایان خط رسیده است.آری! به پایان خط نرسیده است! درواقع،نیازفوریی مردم به تحقق عدالت اجتماعی است وعدالت اجتماعی هم مجموعه ی سیاست هائی می باشد که هدف آن ها شکوفائی استعداد های فردی وجمعی ودادن فرصت برابربه افراد وتعدیل نابرابری هاوتامین بهترآینده ی مردم وحمایت ازکسانی می باشد که درمسابقه ی پیشرفت پس مانده اند.بنابراین، بیرون شدن افغان ها ازبحران کنونی ورسیدن به جامعه ی آزاد وشرافتمند، تنها دریک دموکراسی واقعی ای سازگاربا ارزش هائی اسلامی نهفته می باشد.ودموکراسی هم به گفته ی کارل کوهن:"حکومت جمعی است که درآن،ازبسیاری لحاظ،اعضای اجتماع به طورمستقیم وغیرمستقیم درگرفتن تصمیم های که به همه ی آن هامربوط می شود،می توانند شرکت داشته باشند."

Tuesday 12 March 2013

رئیس جمهورکرزی بازهم عصبانی شده است


یکی ازقهرمانان سارترمی گوید:مدت هاست که مرده ایم:ازوقتی که دیگرنمی توانیم(به مردم)مفید باشیم.
ابراهیم ورسجی
22-12-1391
چندی پیش،نویسنده مقاله ی زیرعنوان"رئیس جمهورکرزی عصبانی شده است"نوشته ودروبلاک اندیشه پخش کرده بود.این نوشته، با این که لحن ،مضمون وجهت گیریی دیگری رابازگومی نماید،اما بانوشته ی نامبرده همانندیی بسیاری رانشان می دهد.به این خاطرکه،شرایطِ عصبانی شدن حق وناحق یانمایشی ای کرزی که دیگرمردم به آن اهمیتی قایل نیستندهمان است که بود وتا آینده ی نه چندان دور برایی او وهمچنان جانشینش باقی خواهد ماند.باتوجه به عنوان نوشته ووضعیت غمبارجاری در کشورکه نویسنده درادامه ی آن،بیشترازامریکا،پاکستان وطالبان،کرزی وتیمش رامقصرمی داند،به صراحت می توان گفت که قانون اساسی تمرکزگراوغیردموکراتیک کنونی که به رئیس جمهوری درمانده وناتوانی مانند کرزی موقع میدهد که درتعیین کاتب اداری یک علاقه داری هم دست اندازی نماید،همراه باتیم متعصب وپس مانده ودستگاه فاسد وناکارآمد ریاست جمهوری، مسئول درجه اول وضع کنونی کشوربه شمارمی آیند.
اکنون که ازهمانندی درمضمونِ نوشته ی گذشته ونوشته ی کنونی ومقصردانستن حکومت کرزی بیشترازامریکا،پاکستان وطالبان درایجادوضع کنونی افغانستان یاد آوری شد،بهتراست که ازعلت نوشتن هردونوشته هم نامبرده شود.تاجائی که بذهنم مانده است،نوشته ی پیشتربخاطرفرمان کرزی درجهت بیرون کردن نیروهائی ویژه ی امریکا ازولایت وردک تهیه شده بود،فرمانی که تاکنون امریکابدان پشیزی اهمیت نداده است،وروزدوشنبه11مارس-21حوت،درپوشش افراد مسلح دولتی،فردی درهمان ولایت دوامریکائی وچندافغان راکشته است.رخ دادی که نشان میدهد،کرزی تاچه اندازه ازدرک محیط درونی آن ولایت وکشوربدوراست.ونوشته ی کنونی هم بخاطراعتراض کرزی ازگفتگوهایی پنهانی میان امریکاوطالبان تهیه وپخش می شود.جالب این است که اعتراض کرزی درباره ی گفتگوهائی پنهانی ای واقعی یاساختگی میان امریکاوطالبان درزمانی صورت می گیرد که چاک هیگل وزیردفاع جدید امریکا،نخستین سفربیرونی اش را روزیکشنبه10مارس-20حوت، ازافغانستان آغازکرده است.
ازهمه خنده دارتراین که، روزشنبه،یک روزپیشترازآمدن هیگل به کابل،طالبان که کرزی ازگفتگوهائی پنهانی آن ها با امریکا لب به اعتراض کشوده است،باانفجاری درکناروزارت دفاع درکابل وانفجاری همانند درخوست، 16نفرراکشتند وشماری دیگری راهم زخمی کردند واعلان هم کردند که بخاطرپذیرائی ازهیگل دست به هردوانفجارزده اند.بنابراین،اعتراض کرزی ازچند نگاه هم مهم وهم مسخره می نماید:نخست این که،کرزی اعتراض خود راروزیکشنبه 10مارس-20حوت، درگردهمائی روز"زن"که توسط سازمان حکومتی زنان درراستائی بررسی وضع رقت بار زنان کشوربراه انداخته شده بود ومی خواستند چیزهائی مربوط به روزِ زن وخشونت های خانگی وبیرون خانگی ای وارده برآن هاوکمک درجهت نجات زنان ازکرزی بشنوند؛برخلاف،بجای بحث درزمینه،ازگفتگوهایی نامبرده یادآورشد وبه باورخود،امریکاوطالبان را متهم به گفتگوهائی پنهانی نمود.گفتگوهائی که کمک به ماندن نیروهای غربی درشرایط پسا2014می نماید.دوم این که،پیشترازکنفرانس مطبوعاتی باهیگل که برگزارنشد چنان بیانی رابیرون داد.سوم این که،هیگل وژنرال جوزیف فرمانده ناتودرکابل، سخنان کرزی رانادرست واشتباه وچنان گفتگوئی رادروغ محض اعلام نمودند؛وهمچنان، طالبان هم آن رارد نمود ند.باتوجه به یاوه گوئی کرزی،چگونه می توان درباره ی اووریاست جمهوری اش بداوری نشست؟
بدون گمانه زنی،اگرپائی داوری درمیان بیاید که آمده است،کرزی بجای یک سیاست مداردرجای یک اماتورقرارمی گیرد.اماتورهم کسی می باشد که ازتخصصی وحرفه ی اندیشیدن دوری گزیده وبربنیادذوق- سلیقه واحساسات کور وبی موقع واغلب ناسنجیده سخن می گوید وموضع گیری می نماید.تاجائی که به گفتگومیان امریکاوطالبان ارتباط می گیرد،نادیده انگاشتن دوپرسمان زیریعنی:ذهنیت،روحیه ، فرهنگ وویژگی هائی امریکا وپیوند ناگسستنی طالبان باپاکستان،سخن گفتن درباره ی گفتگومیان آن هارابی پایه می سازد.بنابراین،این پرسش پاپیش می گذارد که:روح ملت امریکاچیست؟آلکسی توکویل درزمینه می گوید:تلفیق روحیه ی دینی،روح آزادی وتجارت(1) امریکا راشکل داده است.درواقع،همین روحیه است که برخورد امریکا باجهادی هاوطالبان و...رانمایش میدهد.بطورنمونه،امریکا دربراندازیی کمونیسم ازمجاهدین حمایت کرد وپس ازفروپاشی ای شوروی،آن هارا باغی،بنیاد گرا،جنگ سالارو...خواند.پس ازجهادی هائی تاجر- قاچاقچی- تباه کارشده،درجهت پاک سازیی مسیرنفتی میان آسیای مرکزی وجنوب آسیاکه ازافغانستان باید می گذشت، ازطالبان حمایت کرد.اگرکسانی درزمینه تردیدی دارند، به گفته ی احمد رشید،درکتاب"طالبان"که برپایه ی آن معاش ماهانه ی طالبان توسط سی آی ای/ سازمان اطلاعات مرکزی امریکا ازطریق وزارت خزانه داری پاکستان پرداخت می شد،مراجعه نمایند.پس ازسپری شدن تاریخ مصرف طالبان- القاعده،به بهانه ی رخداد زشت یازدهم سیپتامبر2001،جای آن هابه کرزی که خودش پیشتریک عضوطالبان بود،قاچاقچیان وتباه کاران جهادی نماوبروکرات هائی نادان کنونی داده شد تاسرمایه هائی روزمینی وزیرزمینی ای افغانستان ودست مزد مالیه دهند گان امریکائی راکه بنام کمک درجهت بازسازیی کشورماپرداخت شده بود ومی شود،غارت نمایند وبی شرمانه غارت هم کردند!
اما،دررابطه باکرزی وتیمش که 83میلیارد دلارامریکا راکه برای بازسازیی افغانستان تخصیص داده شده بود،بیهوده به هدرداده اند ودرنهاد سازی ومهارتروریسم هم کاری کرده نتوانستند وافزون برآن بگونه ی نمایشی اعتراض هم می نمایند؛درواقع،انتقاد آن هابویژه شخصی کرزی نشانگراین است که یا تاریخ مصرف این شخص وتیمش مانند تاریخ مصرف جهادی هاوطالبان سپری شده است یا این که درتوافق زیرزمینی نمایشی مخالفت بابادارمی نماید.درحقیقت،کرزی می داند که تاریخ مصرفش گذشته است؛ازاین رو،گمان می کند که باهیاهووهوچی گری می تواند تباه کاری های وارده برافغانستان راکه توسط اووتیمش راه انداخته شده است،پنهان نماید!بجای هوچی گری،کرزی باید بداند که:ترساندن،برآشوبانیدن وبازداشتن سه مفهوم کلیدی اند که دیپلماسی واستراتژیی سیاسی قدرت های بزرگ برپایه ی آن ها بناشده است.(2) وهمین استرتژی بود که داود،تره کی،امین،کارمل ونجیب الله را درافغانستان وهمتایانشان رادردیگرکشورهایی جهان سوم به سرنوشت غمباری مبتلانمود؛ ودرصورت درس نگرفتن ازتاریخ ،شماری دیگری ازنیمچه رهبرانی مانند کرزی راهم چنان خواهد کرد.کسانی که از زباله کردن نوکران توسط امریکا آگاهی دارند،می توانند پیش بینی نمایند که چه آینده ی درانتظارکرزی کمین کرده است.
باتوجه به تعریف واقع بینانه ی که ازاستراتژیی سیاسی قدرت هایی بزرگ صورت گرفت ،کشوری فروپاشیده وتروریسم زده ی مانندافغانستان که رهبری اش بدست فردی ناتوان،درمانده ودست نشانده ی مانند کرزی افتاده است،مردم ،سیاست کاران،روشنفکران وفرهنگیانش چه کاری می توانند درجهت نجات کشورخود بکنند؟روشن است که نظام اجتماعی افغانستان فروپاشیده است وکاری شایسته ی هم ازمرده ریگ آن درمسیربیرون رفت ازبحران کنونی ساخته نیست.واضح است:یک نظام اجتماعی پایدارنمی ماند،مگرآنکه احساس عاطفی متناسب با آن درنزد افراد مردم وجود داشته باشد.روح کلی ملت همان چیزی است که بیش ازهمه به حفظ وبقای این احساس یا اصلی که برای دوام نظام سیاسی ضرورت دارد،کمک کند.(3)درافغانستان طوری که یاد آوری شد،روح کلی زیان دیده وازهمه مهمتراین که،رهبری ونظام سیاسی چنان ناکارآمد،فاسد ومردم گریزاست که ازمرده ریگ آن هم توان بهره برداری را ندارد.
اگردربرهه هائی گونه گون تاریخ درافغانستان فرصت هافراهم شد وازآن هابهره برداریی درست صورت نگرفت،برمی گردد به ناکارآمدی وخود سری حکومت ها وواکنشی شدن روشنفکران وفرهنگیان که درهرجامعه ی جایگزین یامواد خام نهادهائی حکومتی رافراهم می کردند ومی کنند.دراین باره که چراکاری درستی صورت نگرفت،کی راباید بیشترسرزنش نمود.حکومت ها یا آگاهان را؟من باوردارم که درافغانستان حکومت ها تاکنون بیشترین کوتاهی رابدوش دارند.بطورنمونه،...حکومتِ قوانین،احترام به قوانین،نخستین شرط آزادی است،اماهمه ی معنای آزادی نیست،این هم لازم است که خود شهروندان درایجاد قوانین مورد بحث سهیم باشند.می توان گفت که آزادی سیاسی باسهم حکومت شوند گان درایجاد قوانین واداره ی امورتناسب مستقیم دارد.ازاین رو،توکویل دائماً دراندیشه عنصرمتضادا داره ونمایند گی است.چون عقیده دارد که گسترش وتمرکزوظایف دولتی سرانجام ضربه ی مرگباری برآزادی وارد خواهد کرد.(4) پدیده ی نامیمونی که تاریخ سیاسی افغانستان ازآن مالامال است ونگذاشت که آگاهان آزادانه وهوشمندانه ساختارسنتی رادرجهت پایه ی گیریی ساختارنودرهم شکنند یابدیل سازی نمایند.
اگر به گذشته ی دورنرویم وبه اکنون تکیه نمائیم، حکومت کنونی وقانون اساسی اش که درزیرسایه ی سیاهِ جنگ تروریسم مسیحی جورج بوش دربرابرتروریسم مسلمانی ای القاعده وطالبان، به زورپول وتطمیع فرصت طلبان جهادی- طالبی- سیاسی- مافیائی درونی- بیرونی تدوین وتصویب گردید وهمه اختیارات رادرشخص اول آن هم درقدوقامت کرزی درمانده وناتوان متمرکزنمود ه درواقع،پایه گذاروضع وموقعیتی شد که درکناریک حکومت متمرکزفاسد وناتوان، مافیای تریاک وزمین دردرون وپاکستان وطالبان دربیرون بیشترین بهره رابردارند وزیان هائی بی شمارآن را مردم افغانستان متقبل شوند.مردم افغانستان افزون براین که زیان های بی شماری رابخاطرویرانگریی سیاست کاران مزدورومذهبی های سنتی وخشن متقبل شده اند،ازاین نگاه هم زیان دیده اند ومی بینند که سیاست کاران به فساد وسنت گرایان قبیلگی ومزدوربرای تامین منافع ناپاک خود به دغل بازی وتروریسم روی آورده منافع کشورراقربانی منافع باداران دورونزدیک خود نموده اند.
درواقع،یک نمونه ازتباه کاری ودغل کاریی سیاست کاران دست نشانده این است که باغصب زمین های دولتی ومردم وغارت سرمایه ی ملی وفریب کاری، خود وخانواده واطرافیان خود رافربه وملت رابیش ازاندازه لاغرنموده اند.لاغرنمودنی که بزیان خودشان هم تماشده ومی شود.ازاین رو،به یقین می توان گفت که: اگرنقل وانتقالات منابع درجهت تقویت برگزید گان ممتازجامعه(آن هم به گونه تحمیلی مانند افغانستان) ادامه یابند،آن وقت بجای تقویتِ مواضع رهبران سیاسی،موقعیت آنان راجداًبه خطرمی اندازند.(5)شرایطی غمباروبحرانزائی که درافغانستان خود نمائی وتخت وبخت سیاست کاران فاسد وغاصب رالرزان وکمرتروریستان وخشونت گران رابسته وآن هارا نسبت به آینده امیدوارترکرده است.علت این که افغانستان به چنین شرایطی نا امید کننده ی فروافتید،این است که مردم بخاطراشغالگریی شوروی ودست اندازی هائی پاکستان ومهاجرت ها دیگرگون شده اند وسیاست کاران درهمان شرایطی سیاسی- اجتماعی ای قبلی باقی مانده اند.به سخن دیگر،درشرایط نوخواستارزنده کردن سامانه ی سیاسی- نظامی کهنه وازمود افتاده می باشند ودراین راستا،امکانات وفرصت های بدست آمده راضایع نموده اند.
درچنان شرایطی بود که، طالبان وتروریسم، هم به سراغ مردم وهم به سراغ سیاست کاران رسیدند.پیشتر،عین اشتباه راداود خان وکمونیست هانموده بودند که اولی برای دومی جاده صافی کرد ومجاهدان هم به سراغ دومی ها رسید ند.زمانی که ازدیگرگون شدن مردم وایستاماندن سیاست کاران سخن می گویم،ایجاب می کند که کمی به شرایطی ذهنی ای سیاست کاران دیروزهم پرداخته شود.این یک واقعیت است که:مردمان جهان همیشه تحت حکومت اقلیت هابه سربرده اند،واین اقلیت هانیزدرصورتی قادربه حفظ فرمانروائی خودهستند که شایسته ی وظایفی که به عهده ی آن ها است،باشند.آنان یاد آورمی شدند که وظایفی رهبری همیشه وظایف خوشایند نیستند.ودرنتیجه،مردان خوش قلب وزود رنج باید یکباره ازاین گونه وظایف چشم بپوشند یا ازتصدی آن ها برکناربمانند....اگرصلح جویان به ایجادجنگ کمک می کنند وبشردوستان موجب درگیریی سریع انقلاب هامی شوند(6)همه سخن ازاین درآستین دارند که کارسیاست وسیاست مداری کاری بسیارد شواروپرخم وپیچ می بشد.کاردشواری که بیشترازدیگرسرزمین هاپیچید گی وبغرنجی خود رادرافغانستان به نمایش گذاشته ومی گذارد.درافغانستان،سیاست ازاین نگاه بسیارپیچیده می باشد که همواره باقبیله گری،خشونت،مزدوری،وطن فروشی ومرگ همراه بوده است.این که درافغانستان دردوسده ی گذشته،جنازه ی بسیاری شاهان ورئیس جمهوران ازکاخ ریست بیرون شده وشماری هم فراررابرقرارترجیح داده اند،دال براین مدعامی باشد.زمام دارانی که گاهی هم مردم به مرگ ومیروفرارشان آه سردی نکشیده اند.به این خاطرکه،به گفته ی قهرمان شکست خورده ی سارترمرده بودند وبرای مردم مفید نبودند.
درواقع،باید گفت که افغانستان آزمونگاه بیشترین جابران تاریخ زده بوده ومی باشد.به سخن دیگر،دراین قلمر،روی بسیاری جابران تاریخ راسفید نموده اند.به گواهی تاریخ،دربخش پس مانده حتاپیشرفته ی جهان البته درشرایطی دیروزیاپیشامدرنیته / نواندیشی ونوسازی:گروه عظیم ازفرمان روایان ستمگر،جابران دیوانه وسواران نیمه وحشی صفحات تاریخ رادرمی نوردند بی این که درداستان های تاریخی یاسوزناک یاکسالت آورِاین دوران جای پای ازخود باقی بگذارند.(7) اگرافغانستان رانمونه و میدان تاخت وتازهائی این گونه دسته ها بگیریم که بدون شک چنان هم هست،بدون شک زورگویان ووحشی هائی واپس گراوبی منطق این سرزمین نگون بخت،گوئی سبقت را ازهمه وحشی هاوتباه کاران تاریخ می ربایند! اگراین کشوردرمیان192عضوسازمان ملل تنها بامغلستان،بوتان،صومالی وسودان جنوبی همردیف می باشد،برمی گردد به کارنامه ی سیاه وحشی هاوتفنگ بدستانی خشن وتروریست که جزبربریت وخود پرستی کاری دیگری ازخود بروزنداده اند.
اگرنوشته راجمع بندی نمایم وبکوشم مسیری هرچند بادورنمائی سیاه یاسفید به آینده بازنمایم.مسیری که حکایت ازآینده ی بهتری کرده بتواند،بی درنگ بایدبه نقش رهبری درکارسازیی آن چنانی برجسته می شود.باکمال تاسف،افغانستان ازاین نگاه دربدترین موقعیت جای می گیرد.ازدونگاه:نگاه نخست این که،افغانستان درموقعیتی نیست که به تنهائی دربرابربازی قدرت چه منطقه ی وچه جهانی بازی کرده بتواند.دوم این که،دسته ی حاکم که نماد آن کرزی می باشد،درشب وروزمصروف یاوه گوئی می باشد ومخالفان سیاسی اش هم کمترازاو درفساد ونابسامانی غرق نیستند ومخالفان نظامی اش هم خشونت زده- تروریست وهم فاقد اراده ی آزاد می باشند.دراین صورت،بازهم نقش ریاست جمهور برجسته می شود،امانه باکرزی.چرا؟ به این خاطرکه، کرزی دوکمبودی دارد:نخست این که،توان اعمال سلطه راندارد حتا اگربرایش میسرهم باشد که شده است.دوم این که،باناتوانی دراعمال سلطه چگونه می تواند بافشارهای منطقه ی بویژه ازطرف تروریسم برخاسته ازپاکستان دست وپنجه نرم نماید؟
تاجائی که به اصل نخست ارتباط می گیرد،ازسه گونه سلطه ی (سنتی،عقلانی وکراماتی)به گفته ی ماکس وبر،هیچ کدام آن راکرزی دارانمی باشد.دوم این که،درنبود چنان سلطه ی بازهم بازی قدرت منطقه ی که پاکستان برای باج گیری ازامریکابه آن پوشاک تروریسم وخشونت پوشانیده است،می تواند برای مدت هایی درازی دردسرسازباقی بماند.روشن است که:هریک ازاین سه نوع سلطه براساس انگیزه ی فرمان برداری یابراساس طبیعت مشروعیتی که رئیس(قدرت)مدعی آن است، تعریف شده اند:سلطه ی عقلانی براساس قوانین ومقررات،سلطه ی سنتی بااستناد به گذشته وعرف وسلطه ی کراماتی بااستناد به فضیلت استثنای وتقریبا ساحرانه ای که رئیس(قدرت)واجد آن است یاپیروان وفدائیان اوبه وی نسبت میدهند.(8)اکنون که هرسه گونه ی نامبرده ی قدرت درشخص کرزی ناپیدامی باشد،وبازی قدرت منطقه ی هم زیرفشارتروریسم پاکستانی می باشد ودرعین حال کرزی براست یادروغ درمخالفت باحضورامریکا یاوه سرائی می کند،چگونه می توان نسبت به آینده خوش بین شد؟
بدون شک،بازهم اهمیت دولت مرکزی ونقش رهبریی درست آن دربرابرفشارهای جهانی ومنطقه ی ازهمه مهم ترجلوه گری می نماید.البته که جلوه گری باقدرت نه باشعارویاوه سرای هائی ازگونه ی کرزی.با این همه دشواری ها، این یک واقعیت است که افغانستان می خواهد که ازوضعیت سنتی وپس مانده ی قرون وسطائی خود بیرون شود.بیرون شدنی که بادرد وبیماری زایمان بسیاراکشنده هم باید دست وپنجه نرم نماید.این هم یک واقعیت تلخ است که:آشفتگی ها ورویداد های خشونت باراجتماعی بیشترمتعلق به مرحله ی انتقال ازجوامع سنتی به جوامع جدید بودند....دراین وضعیت هم، باز طالبان وگروه های هم فکرشان درردیف دسته هایی قرارمی گیرند که نمی خواهند جامعه ای افغانستان ازجهان قبیلگی- سنتی- مذهبی نمائی خود بیرون شود.اینجا است که قدرت ازدونگاه اهمیت فزاینده پیدامی نماید:نخست این که، درمرحله ی گذارجامعه را درست اداره نماید.دوم این که، بابازیی قدرتِ قدرت هائی منطقه ی وفرامنطقه ی پنجه نرم کرده بتواند.درعین حال، به این واقعیت هم باید تن داد که درهمه جنبه ها،سیاست، سیاستِ قدرت است....سیاست قدرت دردوتعریف اول محدود ودوم وسیع....منظورازسیاست قدرت همان سیاستی است که مابین دولت هاجریان دارد،یعنی سیاست، تابع رقابتِ قدرت هائی رقیب که به هیچ قانون،به هیچ داد گاه وبه هیچ مرجع فوق ملی گردن نمی نهد.دراین معناهرنوع سیاست میان آن ها،نوعی سیاست قدرت بوده یا منظورازساستِ قدرت هرنوع سیاستی حتا درداخل یک دولت است که هدف ویاوسایل اصلی آن هماناقدرت است.(9)
باتوجه به آنچه گفته شد،کرزی باید بداند که درچه موقعیتی قراردارد وچه وظیفه ی رابدوش دارد؟ افغانستان دیگروقت وحوصله ی شنیدن یاوه سرائی های ئی اوراندارد، ومردم هم می دانند که امریکا،پاکستان وطالبان چه می خواهند؟ اشتباهات امریکا این بود که نخست،فردی نالایقی مانند کرزی رابقدرت بالاکشید که ازعهده ی دشواری های چند پهلوی کشوربرآمده نمی توانست.دوم،آن گونه که لازم بود به اداره سازی بویژه ساخت ارتش افغانستان توجه لازم رانکرد.سوم وازهمه بزرگتر،اشتباه امریکا این بود که کمک های بی شماری برای پاکستان بخاطرشرکت آن کشوردرمبارزه علیه تروریسم کرد.کمک هائی که پاکستان ازآن ها نه علیه تروریسم،بلکه درجهت فربه نمودن تروریسم بهره برداری نمود.نمونه ی برجسته ی وفاداریی پاکستان به جنگ علیه تروریسم هم پیداشدن بن لادن درمهمان خانه ی ارتش آن کشوربود.اکنون که سیاست افغانی امریکابخاطرناتوانی وفساد اداره ی کرزی وبازیی دوگانه ی پاکستان شکست خورده است،به کرزی توصیه می شود که براساس گفته قهرمان شکست خورده ی سارترمرده است،چراکه دیگربه مردم افغانستان مفید نیست.حداقل کاری که کرده می تواند این است که سکوت نماید تا دریک انتخابات جعلی یاواقعی ای دیگرجانشینش که سرنوشتی بهترازاونخواهد داشت،تعیین شود ومیدان را بانفرت بی پایان مردم ازخودش ترک نماید.وبه امریکاپیشنهاد می شود که سیاست افغانی اش به گونه ی مرگباری شکست خورده است. بنابراین،اگردرجهت پرسمان هائی زیراگرکاری نماید،برایش مفید تمام خواهد شد:نخست این که،زیرنظرسازمان ملل یک حکومت انتقالی شکل بدهد ووظیفه ی آن رابرگزاری انتخابات تعیین نماید وکرزی رامرخص نماید.اگراین کارانمی کند،وارد مرحله ی دوم شود وآن این که،برای برگزاری یک انتخابات درست کاروکمک نماید.سوم،درهمسازی باکشورهایی منطقه وجامعه ی جهانی ازطریق سازمان ملل متحد راهکارمنع مداخله ی پاکستان به افغانستان را ارائه نماید.راهکاری که پایان دادن به مرکزهایی آموزش وصادرکردن تروریسم به افغانستان راکه درخاک پاکستان متمرکزاست،بسنجد.این یک واقعیت است که پاکستان تاکنون همه تباه کاری هائی خود رادرافغانستان باکمک هایی مالی- تسلیحاتی امریکا به پیش برده است.دستکم، اگربه کمک هاپایان داده شود،بخش بزرگ تروریسم وتباه کاری درافغانستان ازمیان می رود واین کشورپس ازکرزی این فرصت را بدست می آورد که تروریسم راتضعیف وموقعیت خود رابهبود بخشد که هم برای خودش وهمچنان برای منطقه وجهان مفید تمام خواهد شد.
پانویس ها:
2- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی ازریمون آرون،ترجمه:ازباقرپرهام ص691
2- همان ص سه
3- همان ص53
4- همان ص686
5- فردای جهان سوم ازپال کِنیدی،ترجمه،ازمحمد طلوع، چاپ اول1369ص413
6- مراحل اساسی اندیشه ص ص510-511
7- فرهنگ نودرامریکای لاتین،جامعه وهنرمند، نوشته از:جین فرانکو،ترجمه:مهین دانشور،چاپ اول1361ص ص10-11
8- مراحل اساسی اندیشه ص564
9- همان ص699