Thursday 27 February 2014

قیام مردم مصر و اوکراین


رابرت فسک / عبدالسلام فهمی
علی‌رغم اختلافی که با سیاست‌های مرسی داشتم باید بگویم که او در حال ایجاد دو میلیون شغل در سال برای مردم بود. حتی یک نفر هم در دولت او متهم به فساد مالی نیست، درحالی‌که در دولت جدید، رییس سازمان بازرسی و نظارت کشور خبر از رشوه و هدایای میلیاردی توسط رهبران کودتا به حامیان شان برای ماندن در قدرت داده است.
بر آنچه در مصر می‌گذرد نامی جز نافرمانی مدنی نمی‌توان نهاد؛ اعتصابات کارگری ادامه دارد و اتوماتیک‌وار گسترش می‌یابد. توقف آن بستگی به ثبات اقتصادی دارد که این امر اتفاق نخواهد افتاد.
حماقت، دردی است که بر رهبران کودتا مستولی شده است. هر تصمیمی را می‌گیرند و هر عملی را انجام می‌دهند نشان از خودکشی آن‌هاست.
مردم اوکراین پیروز شدند چون بر حیات کریمانه و حق تعیین سرنوشت خود اصرار ورزیدند. مصری‌ها که از آنها و هر ملت دیگری در دنیا شجاع‌ترند، اما مشکل اینجاست رهبران کودتای مصر شنیع‌ترین شیوۀ سرکوب را علیه آن‌ها به کار می‌برند، اما این ملت علی‌رغم کشتارهای پی‌در‌پی در چند ماه گذشته هرگز میدان را ترک نکرده‌اند.
من چند ماه پیش نوشتم الببلاوی، اولین نفری است که ثروت و خانوادۀ خود را از مصر خارج کرده و الان می‌تواند به آنها ملحق شود. برای استعفای او پیش از در اختیار گرفتن ریاست دولت تصمیم‌گیری شده بود. کودتا در ورطه سقوط افتاده، تا گردن در باتلاق گیر کرده و برخلاف میل کودتاچیان سقوط خواهد کرد و خفه خواهد شد. مردم مصر تبدیل به بمب ساعتی شده‌اند؛ ۱۵ میلیون جوان هزینۀ ازدواج ندارند و توقع دارند آینده‌ای بهتر و مثل بقیه انسان‌ها زندگی طبیعی داشته باشند، اما کودتا آن‌ها را از این حق مشروع محروم کرده است.
علی‌رغم اختلافی که با سیاست‌های مرسی داشتم باید بگویم که او در حال ایجاد دو میلیون شغل در سال برای مردم بود. حتی یک نفر هم در دولت او متهم به فساد مالی نیست، درحالی‌که در دولت جدید، رییس سازمان بازرسی و نظارت کشور خبر از رشوه و هدایای میلیاردی توسط رهبران کودتا به حامیان شان برای ماندن در قدرت داده است.
رهبران کودتا میلیاردها جنیه از اموال کشور را می‌دزدند و بین افسران ارتش و پلیس توزیع می‌کنند تا به سرکوب مردم خشمگین ادامه دهند. بقای این باند کودتاچی، مستلزم ثبات اقتصادی است، اما اقتصاد مصر ذره‌ذره در حال نابودی است، در نتیجه کودتا با تمام قدرت نظامی آن از هم فرو خواهد پاشید.
سناریویی که می‌تواند کودتا را به بن بست برساند این است که فعالیت‌های انقلابیِ تضعیف کننده ادامه یابد و بر حجم آن افزوده شود.
تظاهرات سراسری مردم مصر در تمامی جمعه‌ها پایان نخواهد یافت مگر با آزادی رییس‌جمهور قانونی مردم و واگذاری زمام امور و تمامی اختیارات به وی. در غیر این‌صورت انقلاب مردم مصر به فراموشی سپرده می‌شود.
منبع: الوطن الیوم • رابرت فیسک بریتانیایی، نویسندۀ ثابت ایندپندنت، تحلیلگر برجستۀ مسائل خاورمیانه و از سال‌ها پیش ساکن بیروت می‌باشد.
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است

Sunday 23 February 2014

کاندیدهای ریاست جمهوری افغانستان؛بدون برنامه،بوق وکرناسرداده اند


ابراهیم ورسجی
4-12-1392
سه هفته می شود که مبارزه ی انتخاباتی میان کاندیدهای انتخاباتِ ریاست جمهوری افغانستان آغازشده است،اماتاکنون طرح وبرنامه ی روشنی توسط هیچ کاندیدی پیش کشِ مردم نشده است.افزون براین که، برنامه ی توسط کاندیدهای ریاست جمهوری پیش کش نشده است؛برخی افراد ودسته های قبیلگی- گروهی زیرنامِ طرفداری ازاین وآن کاندیدِ ریاست جمهوری، به پرسمان های قبیلگی- قومی- سمتی- جهادی- تنظیمی دامن اند، یاباافزودنِ پسوند- پیشوندهای متوسل شده اند که هم واپس گرایانه است وهم زیان رسان به همسوئی شکننده ی مردم .ازاین رو،عمل باهم دراندازانه ی آن ها هم باعث ناامیدی وافسوس است وهم ازهرنگاه قابل سرزنش! بطورنمونه،شماری ازافراد قبایلی زیرنام قبایل درانی که اصلن این واژه مسخره وحکایت اززرپرستی دارد،درکابل گردآمده اند تابه باورخود برای تامین یاادامه ی سلطه ی قندهاری هاکوشش نمایند؛سلطه ی که همواره باغارت مردمانِ بومی وغیربومی ونوکری به کهنه- نواستعماگری استوارشده بود که ادامه ی بی دستاورد آن،تروریسم پاکستانی ای طالبان وبدترین حکومت داریی متکی برقدرت نظامی ای ناتوزیرریاست کرزی می باشد.ازجانب دیگر،این گونه افراد قبیلگی- سمت گرامتوجه نیستند که طالبان وکرزی هم باتروریسمِ مخالف فرهنگ قبیلگی و حکومت داریی فاسد که تروروفساد شان ننگ عام خاص شده است ،ازآن هامی باشند.گروه وشخصی که جزننگ وذلت چیزی دیگری رابرای کشوربویژه پشتوزبان هاببارنیاورده اند! ازهمه غم ناک تراین که، زمام داران دیروزوامروزقندهاری شان، بدبختی ای قوم های غیرپشتون افغانستان راکه خیرباید بخاطرتن دهی به ستمگری چنان می شدند،حتاتمام زمینه های بدبختی ای کنونی پشتون ها دردوطرف مرزدیورند رافراهم کرده اند.اگرماامروزازپدیده ی کشور- ملت مدرن که توسعه ی اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی- فنی- سیاسی ببارمی آورد،بدورهستیم ودرمیان192عضوسازمان ملل،درقطارمغلستان،بوتان،صومالی وسودان جنوبی جای گرفته ایم،دستاوردِ حکومت داریی قبیلگی آقایان ازدونیم سده بدین سومی باشد.
ازاین رو،هم برای سیاست کاران پشتون وهم سیاست کاران غیرپشتونِ افغانستان لازم است که درباره ی گذشته ی ناشاد کشورومسببانِ اصلی آن حتابحث نکنند؛چه ماند به اینکه، درباره ی بازخوانی آن جرگه وگفت وگونمایند! دررابطه به بی برنامگی کاندیدها ودامن زدن به کشمکش های قومی وبهره برداری ازجهادِ بی ثمروبه ویرانی کشیده شده وطالب زای دیروز درجریان مبارزه ی انتخاباتی توسط طرفدارانِ برخی کاندیدها،به روشنی می توان گفت که کاندیدها وچانته بردارانشان درشناخت دشواری های کشور،چه دشواری های ایجاد شده توسط بیرونی ها وچه دشواری های دست ساختِ نادانی،غرض رزی، کم کاری یاناکاره گی سیاست کاران ومدیرانِ کشور،درمانده اند.ازاین سبب،لازم است که کاندیدها وتبلیغات چی هایشان بدشواری های جاری درکشورالبته پس ازشناخت درست آن ها بپردازند،نه اینکه باحماقت های سیاسی که اکنون درسیاست کشور،احمق های سیاسی نمایی غارتگربی شماروهوشمندان سیاسی درمیدانِ کارزاربخاطراوباش پروریی سازمان های جاسوسی ای منطقه ی وفرامنطقه ی کم شمارند،بدشواری هابیفزایند.
واقعیت این است که، درافغانستان، ازپیش دشواری هابی شماربودند؛امادر12سال گذشته،بدترین حکومت داریی کرزی، چنان به درازنا وفرخنای دشواری هاافزوده است که بحث درباره ی آن هابه وقت وزمان بیشتری نیازدارد.بهرصورت،ازاین که کاندیدهای زیادی وارد میدان بازیی سیاسی ای انتخاباتِ ریاست جمهوری یابازارمکاره ی سیاست عملی افغانستان شده اند،لازم می دانم که پرسمان های زیررابه آگاهی شان برسانم تاکمکی برایشان اگرعادت به مسئولیت پذیری، کتاب وروزنامه خوانی ورفتن بویب سایت ها برای پیدانمودن آگاهی ازپرسمان های ملی،منطقه ی وجهانی را داشته باشند،کرده باشم:نخست،افغانستان گرفتاربدترین حکومت داری می باشد که کرزی بنام دموکراسی ودراصل بادست کاری وتقلب در انتخاباتِ ریاست جمهوریی قبلی برآن بارکرده است.دوم،در12سال گذشته،کرزی بجای اداره سازی ومهارتروریسم،به بی ادارگی وفربه شدن تروریسم کمک کرده است که بهای آن را باید مردم وکاندیدهای ریاست جمهوری بویژه کاندید برنده ی انتخابات بپردازد.سوم،بخاطرفساد پیشگی ای وبی بند وباریی حکومت کرزی،تروریسم وعملیات خود کشانه درکشور،روبه گسترش دارد.چهارم،کرزی درجهت تقلب انتخاباتی،تخریب رابطه ی کشورباغرب وجاده سازی برای طالبان درسمتِ منافع بلند مدتِ پاکستان درافغانستان به فعالیت آغازیده است.پنجم،اقتصاد مافیای برکشورحاکم شده است که نتیجه ی آن برآمدنِ یک طبقه ی جدیدِ بی فرهنگ وسلطه ی آن براقتصادِ ملی می باشد.ششم،درنبود احزاب سیاسی ای فراگیروجامعه ی مدنی،باندهای مافیای وتباه کاردرسیاستِ بد فرجامِ افغانستان، بازاری گرمی پیدانموده اند.هفتم،بخاطرنابکاریی کرزی ودارودسته اش،بدترین نظام آموزشی- پرورشی- بهداشتی- خدماتی- زراعتی- زیرساختی و... درکشور راه اندازی شده است.هشتم،میلیون ها آواره ی افغانی درایران وپاکستان سرگردان مانده اند؛درحالیکه کرزی ودسته ی غارتگرش میلیاردها دلارازکمک های خارجی ودرآمدملی را دزدی وبه بیرون بویژه دوبی برده ذخیره وسرمایه گذاری کرده اند.هشتم،بازارسیاه زمین توسط حکومت کرزی ودوستانش،قیمت زمینِ رهایشی وخانه رابه آسمان بلند کرده است.نهم،گسترش مواد مخدرواعتیاد،مردم ما راتهدید می کند.دهم،محیط زیست درهمه بخش های کشوربویژه کابل،به گونه ی مرگباری روبه خرابی دارد.یازدهم،منابع روی زمینی- زیرزمینی کشوربه لیلام گذاشته شده است.دوازدهم،قبیله گرائی ونفرت های قومی- مذهبی درکشورتوسط دستگاه ریاست جمهوری کرزی دامن زده می شوند، تادرمسیربرگزاریی انتخابات اخلال صورت بگیرد.سیزدهم،بیکاری ،فقروبیماری ازمهاربیرون شده است.چهاردهم، کرزی هم کمک های جامعه ی جهانی ودرآمد داخلی راتلف کرده وهم ازاینکه تاریخ مصرفش گذشته است،درجهت تخریب روابط کشورباکشورهای موثرجهان بویژه امریکا،تلاش می ورزد.پانزدهم،همه کاندیدهای ریاست جمهوری، یااکثرآن ها درتباه کاریی کرزی درسیاست واقتصاد کشور،برابربااوشریک می باشند.ازاین رو،گاهی هم شماکاندیدها فکرگرده اید که تبردسته ی خودش رانمی برد! به این معناکه کشورنیازبه پاک کاریی چتل کاری های کرزی دارد وآن های ازشماکه سهم دربدکاریی او دارید،نمی توانید دست به اصلاحات بزنید.ازاین رو،اگرهرکدام تان پیروزشوید،بحران به گونه ی دیگری ادامه خواهدیافت.به سخنِ دیگر،بدون محاکمه ی حق کشان وغاصبان واعاده ی حقوق تلف شده ی مظلومان،ادامه ی بحران، حتابدترشدن اوضاع ازحالت کنونی حتمی به نظرمی رسد.شانزدهم،کرزی وبدترین حکومت داریی او،ارزش های انسانی مانند:انتخابات،دموکراسی،حقوق بشر،جامعه ی مدنی،پارلمان،آزادی بیان ورسانه ها و...رابه ریشخندی گرفته یاازآن هاارزش زدائی کرده است.ارزش های ارزش زدائی شده ی که نجات افغانستانِ تروریسم زده درتحقق آن هانهفته است.
باتوجه به دشواری های یادشده که بازتاب بخشی مهمی دشواری های جاری درکشورمی باشند،به روشنی می توان گفت که سیاست کردن درافغانستان اگربرابربه کاروتلاش درجهت جستجوی راه حل دشواری های جاری مردم وکنارزدنِ آن ها باشد،چقدرتوان فرسا وجانکاه می باشد! اکنون که شمابه حیث کاندیدها در انتخاباتِ ریاست جمهوری پاپیش گذاشته اید ومی خواهید که رئیس جمهورشده به باورِخود کشوررابه سوئی بهبودی وپیشرفت مادی- فرهنگی رهبری نمائید،دقت کنید که درچه جاده ی خطرناک ولغزنده ی گام برداشته اید؟ ازاین رو،به شما وهم دستان تان پیشنهاد می نمایم که درمدتی کمی هم که برای روزِبرگزاریی انتخاباتِ ریاست جمهوری باقی مانده است،درباره ی برنامه ودسته ی کاریی خود بیندیشید.چرا؟به این خاطرکه بدون برنامه ریزیی درست وهمکاران کارفهم ودرست کاروپیام دلگرم کننده دادن به مردم وکسب حمایتِ آن ها،غلبه بردشواری های بی شمارکشوربالاترازتوانِ شما وهرکسی دیگری می باشد.اگرچنان نکنید،متوجه باشید که شارلاتان واماتورمعرفی وشناخته خواهید شد وسخنانِ پراکنده تان چیزی جزبوق وکرنا درجامعه ی افغانستان نیست.ومردم افغانستان هم بوق وکرنارابدرستی می شناسند!
اکنون که ازشارلاتان واماتوریاد کرده شد،بدنیست کمی درباره ی این دو دواژه روشنی انداخته نوشته راپی گیری نمایم.شارلاتان واژه ی فرانسوی می باشد که وارد زبان انگلیسی ودیگرزبان هاازجمله فارسی شده است؛ودراصل،به این معنامی باشد که شخصی عالم نیست؛ اماخود راعالم جازده است.نمونه ی عالمانی که بسیاردرجامعه ی مسلمانی بویژه جامعه ی خود مان ازآن ها،داریم.بااین که،چنان عالم جازدنی، ازنظراژه شناسی، دقیقن جای فریب کاری رانمی گیرد؛امااین واژه به معنای فریب کارجایافته است که به مورد می باشد.ازنظرعملی هم،درافغانستان بسیارشارلاتان ها درپوشش حضرت،پیر،مولوی،مجاهد،طالب، رهبران سازمان های مذهبی بی شماروحزب های سیاسی ای106گانه واخیرن سرانِ تاجرِنهادهای420گانه ی جامعه ی مدنی را داریم که کارکرد شان کشورما رابه همین جای رساینده است که اکنون ایستاده ایم.امادرباره ی اماتور،باید گفت که این واژه انگلیسی و دراصل به این معنامی باشد که شخصی یادسته ی کاری راازروی تخصص وکاردانی درزمینه ی اصلی اش نمی کند؛اماازروی ذوق،سلیقه وبوالهوسی واغلب شهرت خواهی می کند که دربرخی موارد بانتیجه ودربسیاری موارد بی نتیجه ازکاردرمی آید.بهرصورت،ادوارد سعید،دانشمند فقید فلسطینی، دربرخی موارد،جرئت اماتورها راستایش می کند؛وستایش اوهم به آن بخش ازکارهای اماتورهامنوط می شود که قالب شکنی می کنند،کاریکه روشنفکرناتوان ازانجام آن می باشد.
بنابراین،به شماکاندیدهای ریاست جمهوری افغانستان پیشنهاد می نمایم:اکنون که دراین وادیی پرسنگ وشوره زار پاگذاشته اید،خود رابه ابزاردرخورمبارزه باآن مجهز نمائید؛ورنه،هم شارلاتان واماتوربا بارمنفی اش می شوید که اکنون برخی تان هستند وهم به ژرفناودرازنای بحران کشورکه بدترین حکومت داریی کرزی ایجاد کرده است،می افزایید.ازاین رو،برای اینکه هم شارلاتان- اماتورمعرفی نشوید وهم درمهاربحران جاری درکشورتااندازه ی موفق شده به مردم کمک نمائید،لازم است که باشناخت بنیادی ازدشواری های جاری در کشورکه ازبسیاریی آن ها دربالایاد کرده شد،برنامه ریزی کنید! ازاینکه ازبرخی یابسیاری دشواری های موجود درکشور یاد کردم،نباید این گونه دریافت نمائید که می خواهم برداشت وتعریف من ازدشواری ها،بحران وعامل های آن ها راداشته باشید یابرآن ها حتماًکاربند شوید.البته، هدف من این است که تااندازه ی توانِ خود ازدشواری ها وبحران رایج درافغانستان آگاهی داشته ودرباره ی آن هاجمع بندی ،نظریه پردازی وبرنامه ریزی نمائید.
بهرحال، درکنارتوجه به جمع بندیی بنده ازدشواری ها،به گونه ی مختصرخود شماودسته های کاری تان درباره ی پرسمان های زیراندیشه ورزی کرده برنامه پیش کشِ رای دهندگان نمائید:نخست،بخواهید یانخواهید،کرزی درانتخابات ریاست جمهوریی پیشِ رو، به گونه ی انتخابات قبلی که جعل کرده خود رارئیس جمهورساخت،تقلب می کند.بنابراین،توجه نخست تان این باشد که یک دست شده همه زمینه های تقلب کاریی کرزی رابرهم بزنید! درغیرآن،کاندید موردِ نظرخود راروی کارآورده مانند دیروزوامروز،درفرداهم به بحران می فزاید! دوم،کشوربه صلح پایدارنیازمبرم دارد؛صلحی که دراصل نه به معنای صلح مسلح که بزورتامین می شود وکرزی باتوان ناتوهم دررسیدن به آن کامیاب نه شد،بلکه صلح حقیقی می باشد که باتحقق عدالت تامین می شود؛ وتحقق عدالت هم،با محاکمه ی کرزی وغارتگرانِ هم دستش میسرمی گردد .غارتگرانی که به مردم ظلم روا داشته برای بازگشت طالبان جاده سازی کرده اند.پس لازم است که،پیشترازهمه به تامین صلح ازطریق تحقق رفع ظلمِ ظالم ازمظلوم توجه وکارنمائید.دراین صورت،باورداشته باشید که پاکستان دروازه ی بنگاه های تروریست پروریی خود رابسته می نماید.به این معناکه تحقق صلح توسط شمابرنامه های تروریست پروریی پاکستان رانقش برآب می نماید.
ازجانب دیگر،روشن است که صلح بدون حکومتِ کارآمد وحکومت کارآمد بدون سپردن کارهابه اهلش میسرنمی شود؛وکرزی ازاین سبب ناکام شد که نه خودش اهلیت داشت ونه مردمی دارای اهلیت راتوظیف نمود.وقتیکه کاربه اهلش سپرده شود،واقعن بروکراسی واداره ی عامه به گونه ی فنی وکارشناسانه که درجهانِ پیشرفته وروبه پیشرفت رایج است،درافغانستان شکل می گیرد.نهادیکه هم برای برنامه ی ریزی های بعدی مواد خام تهیه می کند وهم برنامه هارابدرستی اجرامی نماید.دربرنامه ریزی هم، همزمان با اداره سازی ومهیاکردن زیرساخت های اقتصادی،باید بازنگری در اقتصادِ بازارآزاد نمای حکومت چتل کرزی صورت گیرد.روشن است.وقتیکه زیرساخت اقتصادی فراهم شد،هم بیکاری کاهش پیدامی کند وهم دشواریی مهاجرین افغانی درایران وپاکستان برطرف می شود.ازهمه مهم تراین که،اداره سازیی درست، امنیت،صلح،بازسازیی زیرساخت ها واشتغال زائی راممکن می سازد.دراین صورت،بیکاری واعتیاد کاهش ونیروی بزرگی دهقان و کارگر درکشوربه کارمی افتد.ازهمه جالب تراینکه،کاروشغل برای بیکاران ازشمارطالبان وبم گذاران می کاهد.
ازطرف دیگر، درایجاد وسازماندهی ای حکومتِ خوب که باید هدف وبرنامه ی محوریی همه کاندیدهای ریاست جمهوری باشد،دوپرسمان بحران زائی زیربرطرف می شود:نخست،ازبی علاقگی ای مردم نسبت به حکومت که ازفساد گسترده ی دستگاه کرزی برخاسته وباعث سربازگیریی طالبان شده است؛کاسته،به تمایلِ مردم به سوی حکومت وحمایت ازآن مبدل می شود.دوم،وقتیکه کشورهای منطقه وجهان دریافتند که افغانستان دارای حکومت خوبِ مورد حمایت مردم شده است،چه به بهانه ی مبارزه علیه تروریسم وچه به بهانه ی کمک هایی بشردوستانه به کمک آن می شتابند.وقتیکه چنین شد،هم ازوابستگی به بیرون کاسته می شود وهم اعتماد به نفس درمیان مردم بویژه سیاست کاران پیدامی شود.سرمایه ی ارزشمندی که حکومت کرزی بخاطرنوکری به پاکستان وخوش خدمتی به طالبان ازدرک آن عاجزماند!
طرفه اینکه،حکومت خوب راانتخابات شفاف یادرست به میان می آورد؛انتخاباتی که کرزی ودارودسته اش دربرگزاریی آن مرگ خود رادیده به هرحیله ی دست می زنند تاتحقق پیدانه نماید.ازاین رو،برای همه کاندیدها وطرفدارانشان لازم است که تمام توجه خود رابه برگزاریی انتخابات درست وراستین متمرکزنمایند.ازسوی دیگر،درمبارزه باتقلب کاریی کرزی ازهرحربه ی دیگری،راست کاریی کاندیدها وتیم شان موثرواقع می شود.به این معناکه، بادغل نمی توان علیه دغل رزمید.من که به پرهیزازدغل ومبارزه علیه دغل کاربادرست کاری تاکید می ورزم؛ هدفم این است که، انقلاب رسانه ی ازدغل کاری هاپرده برداشته وبزودی دغلکاران رارسوامی سازد.اگرکرزی درمیان مردم افغانستان هرزه شده وقیمتی برایش نمانده است ومی کوشد بابرخی شعارهای دروغین یااعتراض های بی مورد علیه باداران خود درمیان مردم آبروخریداری نماید،همه برمی گردد به انقلاب رسانه ی که دیگربرای دغلکاران زمینه ی برای فریب کاری باقی نگذاشته است.
به این معناکه جهان وارد برهه ی حساس ونازکی ازتاریخ شده است که جزدموکراسی،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان وازهمه مهم تربرابری حقوقی زنان ومردان وحاکمیت مردم برسرنوشت شان وحل مشکلات زنان وجوانان،هیچ ترفندی دیگری کارآمد واقع شده نمی تواند.پس برای همه کاندیدهالازم است که بدانند: دمکراسی،آزادی ،کثرت گرائی، احترام متقابل افراد،قوم ها وسازمان ها،سرنوشت روشن ومشترکِ فردای همه ی مردم افغانستان شده است.البته نه دموکراسی دروغین کرزی ودارودسته ی زراندوزش که بنام دموکراسی واقتصادِ دروغین بازارآزاد، هستی مادی وفرهنگی مردم رانابود ومشتی شکم پرستی جهادی نما،بروکرات نما وطالب نما- تروریست رابراقتصاد کشوروکمک های بی شماربیرونی برای مردم ماحاکم ساخته وبیشتراز99درصدِ فرزندانِ این آب وخاک را درفقرمطلق فروبرده اند.
اکنون که حکومت خوب ودموکراتیک،بنیاد سرنوشت درخشانِ آینده ی افغانستان شده است،لازم است که کاندیدهای ریاست جمهوری به سه پرسمان زیرتوجه جدی نمایند:نخست،به تحقق دموکراسی درجامعه ی افغانستان.دوم،این اصل رابادل وجان پذیراشوندکه دموکراسی تنهاوسیله ی خوبی کسب احترام واعتمادِ مردم وجامعه ی جهانی می باشد.سوم،بنام دموکراسی سیاسی،نباید دموکراسی اقتصادی قربانی شود.برای اینکه دموکراسی واقعی تحقق پیداکرده بتواند،بدوپرسمان زیر،ریزبینانه نگریسته شود:نخست،درافغانستان مردم شماری برپایه ی زبان مادری صورت بگیرد.دوم، یگان های اداری برپایه ی شمارمردم ساخته شوند؛همچنان،تاکید شود که یک نماینده ی مردم درشورای ملی یاشورای ولایتی،دستِکم از50هزارنفرنمایندگی نماید.همچنان،درمرکزکشورومرکزهای ولایت ها،خوابگاه های دواتاقه برای نماینده هاساخته شود تاازکرایه ی خانه وهزینه های بی موردِ آن هاجلوگیری کرده شود.دراین صورت،ازصندلی های بسیاری درهردوشواراکاسته شده ازفشاربراقتصادی ملی نیزکاسته می شود.پس ازاین است که،یک دموکراسی واقعن نماینده ی اراده ی مردم ومتناسب بااقتصاد افغانستان شکل می گیرد.ازجانب دیگر،به این اصل هم توجه شود که مردم شماری افزون بر دموکراسی راستین،به توسعه ی اقتصادی- اجتماعی-فرهنگی- سیاسی هم سازنده می باشد.درگام دوم است که، اهمیت گسترش فرهنگ دموکراسی که فربه کردن احترام متقابل درمناسبات گروهی- قومی- مذهبی و..می باشد،جایگاه ویژه ی خود راپیدامی نماید.طرفه اینکه،درباره ی دموکراسی این گونه برداشت شده است که سرنوشت آن باسرمایداری گره خورده وبه سرنوشت مردم کم درآمد کاری ندارد.واقعیت این است که دموکراسی واقعی نمی خواهد درخدمت سرمایداری یاسرمایداران باشد،بلکه وظیفه ی دموکراسی این است که مردم رابه سرنوشت شان حاکم بسازد.وقتیکه مردم به سرنوشت سیاسی خودحاکم شدند؛بدون شک،اقتصاد کشورراهم به گونه دلخواهشان سروسامان می دهند.پرسمانیکه دراندیشه ی مدرن سیاسی،بنام دموکراسی اقتصادی نام گرفته است.

Sunday 16 February 2014

دشواری های نوازشریف وکرزی درجهت سازش باطالبان


طالبان نیروی هستند که باید سرکوب شود؛نه اینکه باآن سازش ومصالحه کرده شود!
سید فضل حیدر،نویسنده وفعالِ جامعه ی مدنی درپاکستان
مارهای گزنده رادرباغچه ی خانه ی خود نگاه کرده اید که همسایه هایتان رابگزند؛حتماً خود تان راهم می گزند!
هیلاری کلنتن وزیرخارجه ی سابق امریکا درخطاب به همتای پاکستانی اش درماه اکتبر2011
ابراهیم ورسجی
27-11-1392
این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،دشواری های نوازشریف درسازش باطالبان پاکستانی.دوم،دشواری های کرزی درسازش باطالبان افغانی.درضمن،مقایسه ی هم میان دشواری های هردوصورت گرفته است.واقعیت این است که ازسه هفته بدین سو،بازارتبصره ونظریه پردازی درباره ی گفت وگوهای صلح وسازش میان حکومت نوازشریف وتحریک طالبانِ پاکستانی دررسانه های دولتی وغیردولتی آن کشوربسیارداغ شده است؛درحالیکه،بیشترازپنج سال می شود که شورای عالی صلح درکابل تلاش های بی نتیجه داشته است تامیان حکومت کرزی وطالبان،آشتی برقرارنماید.اینکه، چراتلاش های پنج ساله ی حکومت کرزی درجهت سازش باطالبان تاکنون بی اثرمانده است؛ وآیا تلاش های نوازشریف به سرنوشت تلاش های کرزی روبرومی شود، یامی تواند درسازش میان حکومت پاکستان وطالبانِ دست ساختش به نتیجه ی مثبت برسد؛ دراین نوشته، پی گرفته می شود.روشن است که درجهت رسیدن به سازش باطالبان پاکستانی-افغانی،هم حکومت پاکستان ،هم حکومت فاسد ودرمانده ی کرزی بادشواری های بی شماری روبرومی باشند که بدون توجه دقیق به آن ها،نمی توان برای گفت وگوهای هردوجانب باطالبانشان دستاوردی سازنده ی راپیش بینی کرد.
بهرصورت،واقعیتِ تلخ این است که خیزش ساختگی- تروریستی ای طالبان دردوطرف مرزِ مشترک دیورند،نتیجه ی غفلت ها ،چشم پوشی ها وغرض رزی های حکومت های فاسد پاکستان وافغانستان بویژه بلندپروازیی نظامی ها-امنیتی هائی پاکستانی می باشد.ازاین رو،تازمانی که، به ندانم کاری ها- پلشتی ها – زشت کاری هایی گذشته پایان داده نشود؛ وتوسعه ی اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی- سیاسی درهردوکشورهمسایه بربلند پروازی های سیاسی- امنیتی- قومی- قبیلگی نه چربد،بحث ازسازش باطالبان هم دراسلام آباد، هم درکابل،دستاوردِ صفری خواهد داشت.درحالیکه،دربرخورد باطالبان، فرصت طلبی وبلند پروازی های منطقه ی و ازهمه مهم تر،بهره برداری ازترورریسم طالبانی درسیاست های امنیتی وخارجی پاکستان توسط ارتش آن کشور؛وتلاش های بی نتیجه ی کرزی ومشاورانِ بی سواد- شکم پرست – دالرِامریکائی خوارش ، برای سازش باطالبان به کمک پاکستانی هادرجهت دورزدنِ سیاست شکست خورده-افغانی امریکا وپرده کشی برجنایت های حکومت فاسدِ کرزی علیه منافع مردم افغانستان بویژه جاده سازیی آن برای بازگشت طالبان وتامین منافع پاکستان درکشورما،ادامه داشته باشد؛پرسمان سازش باطالبان که پرورده ی ذهنیت بیمار فاشیست های قبیلگی ای نوکرپاکستان درکابل می باشد؛ راه بدهی نخواهد برد.دراین راستا،برای نویسنده،پرسمان جالب این است که چرارهبرانِ ترکیه که حکومت شان موفق ترین حکومت درخاورمیانه وجهان اسلام می باشد،دست به برگزاریی هشتمین گردهمائی ترکیه-پاکستان وافغانستان درجهت تامین صلح درکشورماآن هم به کمک پاکستان درازکردند؛پاکستانی که بدون شک، عامل بحران وتروریسم درافغانستان می باشد تاکمک کننده به بیرون رفت ازآن؟
طرفه اینکه،ازسال2007تاکنون،هشت بارحکومت ترکیه گفت وگوهای سه گانه ی صلح میان انقره-کابل-اسلام آباد را میزبانی کرده است که هشتمین گردهمائی، روزپنجشنه13فوری-24دلو،بکارخود درانقره پایان داد.نویسنده که ازروزدو شنبه،روزنخست سفرررزی ونوازشریف ودسته های کاری شان به انقره، تلاش های بی فرجام حکومت ترکیه رادنبال کرده است،به این نتیجه رسیده است که، ترک هادرباره ی بحران افغانستان وریشه ی آن که درطالب- تروریست پروریی پاکستان نهفته است،آگاهی ندارند.چرا؟به این خاطرکه، اگرآگاهی می داشتند،ازهفت گردهمائی بی دستاورد گذشته که میزبانِ آن بودند پندگرفته به میزبانی هشتمین آن دست نمی زدند.پس ازپایان نشست انقره وکنفرانس رسانه ی سه جانبه،وقتیکه اعلامیه ی کوتاه وگفت وگوی نوازشریف رابارسانه های پاکستانی خواندم؛جالب این است که درآن، تنهابه این پرسمان تاکید شده است که :"افغان ها سرنوشت خود راخود تعیین نمایند وپاکستانی ها وترک ها درجهت گفت وگوهای سازشکا رانه میان حکومت کابل وطالبان، کمک شان می نمایند"!ازنظرنویسنده،اصل کمک به گفت وگوهای صلح میان طالبان وحکومت کابل آن هم توسط پاکستان،چنان تکراری وبی مزه می باشد که شاید خود نظامی هاوسیاست کاران آن کشورهم بخندند که چگونه با واژه ها بازی می کنند وپرسمان های بنیادی راکژ وکوله به خورد رسانه ها میدهند تاعوام فریبی ووقت گذرانی کرده باشند!
ازاین رو،بی فایده نخواهدبود اگرنکات مهم اعلامیه ی مشترک انقره بازتاب داده شود.وقتیکه روزجمعه14فوریه-25دلو،گزارش های- خبری تحلیلی رادرسایت جنگ،روزنامه های "جنگ ودی نیوز"روزنامه های اردووانگلیسی زبان، چاپ پاکستان را مطالعه می کردم،نظرم به گزارشی کوتاهی درباره ی بیانیه ی مشترک سه جانبه درانقره خورد؛ودرگزارشی یادشده،نکات مهم اعلامیه این هامی باشند:درگردهمائی سه جانبه درباره ی مسایل امنیتی جهانی- منطقه ی بحث به عمل آمد،درگفت وگوها،ازهرسه کشور،وزیران خارجه ودیگرمقام های مهم سهم گرفتند،هرسه کشورعلیه تروریسم مبارزه می نمایند،دربازگشت مهاجرین افغانی ازپاکستان به کشورشان،جامعه ی جهانی کمک نماید،جامعه ی جهانی پس از2014به توسعه ی اجتماعی-اقتصادیی افغانستان کمک نماید،تصمیم پاکستان درجهت تمدید ماندنِ مهاجرین افغانی درخاکش ،ستایش برانگیزمی باشد،تامین امنیت افغانستان به سود امنیت جهانی می باشد،ترکیه وپاکستان درجهت تامین امنیتِ افغانستان همکاری می کنند،روابط پاکستان وافغانستان درسمت سازنده روبه پیش دارد،طالبان بایدبخشی ازفرایند صلح شوند،افغانستان وپاکستان درجهت استواربخشی ای نظم مرزی باهم کمک می کنند.(1) نگاهی به سخنان بازتاب داده شده که فشرده ی اعلامیه ی سه جانبه می باشد؛روشن می سازد که "نشستند وگفتند وخوردند ورفتند"! وچیزی هم نصیب شرکت کننده هادرگردهمائی یادشده نشد!
ازهمه مهم تراین که، درگردهمائی روزپنجشنه13فوریه-24دلو، درانقره، درکنارنوازشریف، ژنرال راحل شریف،فرمانده ارتش وژنرال ظهورالاسلام،رئیس آی اِس آی هم درگفت وگوها حضورداشتند.درواقع،حضوراین دوژنرالِ تربیت کننده وادامه ی دهنده فرایند تروریزه کردن افغانستان درگردهمائی انقره،ازاین اصل حکایت می نماید که می کوشند به مسخره گری های چند ماهِ پسین کرزی خوراک برسانند تابه حماقت های خود ادامه داده برای تطبیق برنامه ی آن هاپس از2014جاده سازی نماید.دراین بازیی منافقانه ی ژنرال ها ونوازشریف،دوپرسمان زیربسیارمهم می باشد:نخست،چگونه حکومت ترکیه فریب دغلکاریی پاکستانی ها راخورده بازی تکراری- شکست خورده ی قبلی راباردیگرروی صحنه آورده است.دوم،کرزی شاید با امید واریی فراوان به کابل برگشته کله ی پوک خود رامانند گذشته گرم کرده باشد که "گربه، یعنی پاکستان، بافرارسیدنِ زمانِ تخلیه ی کاملِ افغانستان ازنیروهای غربی، عابد شده ومی کوشد درفرایند صلح میان نوکرانِ دریشی- جیلک پوش خود درکابل وطالبان یاشاخه ی ریشویی ارتشِ خود درهردوسوی مرزمشترک که دروزیرستان،کویته وبخشِ ناظم آبادِ کراچی، برای آن هاامارت اسلامی ساخته است تاکالای تروریستی خود رابه افغانستان صادرکند،صلح برقرارنماید"!
اکنون که ازدستاوردِ صفری یاشعاریی گردهمائی سه جانبه ی انقره ،سخن گفته شد،وارد برهه ی دوم نوشته می شوم.شایانِ یادآوری است که دراین بخش ازنوشته، به دشواری های پرداخته می شود که، حکومتِ نوازشریف وحکومتِ درمانده وفاسدِ کرزی،دربرخورد باآن ها وبرومی باشند.طوریکه رسانه های رسمی ونارسمی ای پاکستان گزارش کرده اند،نوازشریف دو هفته پیش ازسفربه انقره،به کمیته ی حکومتی متشکل ازافرادِ زیرمسئولیت داده بود که به گفت گوهای صلح باطالبان دست بزنند:عرفای صدیقی،محمدعامر،رستم شاه مومندورحیم الله یوسزای.برپایه ی فرمان نوازشریف،اعضای کمیته زیرنظرچودری نثارعلی خان،وزیرداخله بکارخود ادامه بدهند.وقتیکه طالبان ازتوظیف کمیته ی گفت وگوبرای گفت وگوهای صلح توسط نخست وزیرآگاه شدند،ازمیان اعضای خود دست به گزینش نزده بلکه ازمیان سیاست کاران مذهبی ومذهبی نمای پاکستان اعضای کمیته ی گفت وگوباکمیته ی حکومتی راتعیین کردند که این هامی باشند:مولوی سمیع الحق،رهبریک شاخه ی جمعیت العلمای اسلام،مولوی عبدالعزیز،امام ومدرس درمسجد سرخ،دراسلام آباد،پروفیسورابراهیم ،رهبرجماعت اسلامی درولایت خیبر- پشتونخواه وملوی کفایت الله ازشاخه ی جمعیت العلمای اسلام زیرفرمان مولوی فضل الرحمن وعمران خان،رهبرتحریک انصاف.
دراین باره که چراطالبان اعضای کمیته ی را که به نمایندگی ازآن ها باکمیته ی حکومتی گفت وگونمایند ازمیانِ اعضای خود انتخاب نکرده وافراد یادشده را ازبرون برگزیدند،بدوعامل زیربرمی گردد:نخست،این افراد به گروه های پیوند دارند که پیشتر،درگردهمائی همه احزاب پاکستان، ازگفت وگویی حکومت باطالبان حمایت کرده بودند.دوم،این ها ازجاری کردن شریعت باکمی تفاوت باشیوه ی طالبانی حمایت می کنند.ازسوی دیگر،همان گونه نوازشریف فرمان داده بود که کمیته ی حکومتی زیرنظروزیرداخله کارنماید،طالبان یک کمیته ی10نفری ازاعضای خود تشکیل داده به آن وظیفه سپردند که برروند گفت وگوهامیان کمیته ی حکومتی وکمیته ی طالبی- درظاهربیرون ازسازمان آن ها،نظارت نماید.ازاین به بعداست که، دشواریی حکومت نوازشریف وطالبان درجهت پیشبرد گفت وگوهای صلح آغازمی شود.بطورنمونه،مولوی عبدالعزیز،ملاامام مسجد سرخ فربه ترازطالبان خواستاراجرای شریعت شد وهمچنان ازکمیته بیرون شد وعمران خان هم که پیشترموضع طالبی داشت ازآن کناره کشید.شاید دلیل کناررفتن عمران ازکمیته این باشد که، درولایت خیبر-پشتونخواه،حکومت ازحزب اومی باشد ودرپارلمان هم موقف حزب مخالف رادارد ومی داند که درپاکستان بدون دهن کژی به امریکانمی توان سیاست کرد؛ وموقف امریکاهم درباره ی طالبان روشن است! یعنی پایان دادن به تروریسم،روی آوردن به مبارزه ی قانونی وپذیرش حقوق زنان. به سخن دیگر،عمران خان بخاطرآینده ی حزب وسیاست خود به گونه ی نمایشی ازطالبان دوری گزید.ازسوی دیگر،جای ملاکفایت الله ازگروه ملافضل الرحمن را،ملایوسف شاه گرفت.پس درکمیته ی تعیین شده توسط طالبان،ملاسمیع الحق،پروفیسورابراهیم وملایوسف شاه باقی ماندند؛وملاسمیع الحق هم رئیس کمیته ی یادشده می باشد.
پس ازتعیین وآغازبکارکمیته های حکومتی وطالبان،روز6فوریه این مطلب درسایت روزنامه ی اردوزبان"جنگ"پخش شد که کمیته های حکومت وطالبان اعلامیه صادرکردند.برپایه ی اعلامیه ی یاد شده،کمیته ی حکومتی پنج نکته راپیش کش کرده است که کمیته ی طالبان باید آن رابه وزیرستان برساند:اول،گفت وگوهامطابق قانون باشد.دوم،دایره کارگفت وگوهامنحصربه منطقه ی شورش زده باشد نه همه ی پاکستان.سوم،به همه فعالیت های مخالف امنیت پایان داده شود.چهارم،کمیته ی حکومت باکمیته ی تعیین شده توسط طالبان مذاکره کند یاباکمیته ی ده نفره که آن هابه حیث نگران توظیف کرده اند.پنجم،فرایند گفت وگوکوتاه باشد.چراکه مردم انتظارشنیدن خبری خوشی رادارند.ازسوی دیگر،کمیته ی سه رکنی طالبان،درمقابل کمیته ی حکومتی،سه نکته پیش کش کرد:اول،دایره ی کارکمیته ی حکومتی واختیاراتش چیست؟دوم،کمیته ی حکومتی تاچه اندازه توان قبولاندن خواسته های طالبان به حکومت رادارامی باشد.سوم،نخست وزیر،فرمانده ارتش ورئیس آی اِس آی باید باکمیته ی طالبان گفت وگونمایند"! درواقع این اصل سومی حکایت ازاین دارد که ازدیدگاه کمیته ی طالبان،کمیته ی حکومتی گفت وگوباطالبان ازتوان لازم برخوردارنیست.برخلاف،همین برداشت راکمیته ی حکومتی نسبت به کمیته ی طالبان دارد که درخواست پنج گانه بازتاب داده شد.
بهرصورت، در ادامه ی پیشبرد کارهای سپرده شده به کمیته ی بیرون طالبی ای طالبان،روزشنبه8فوریه،ملایوسف شاه وپروفیسورابراهیم، باچرخبال حکومتی درمیرانشان،مرکزوزیرستان شمالی پیاده شدند تاپیام های کمیته ی حکومتی درجهت پیشبرد گفت وگوهای صلح را به رهبران طالبان رسانیده وپیام آن ها راگرفته به اسلام آباد،برگردند.طوریکه گفته شد،پیام کمیته ی حکومتی به طالبان این بود که"گفت وگوها درچارچوب قانون پاکستان ومنحصربه مناطق آشوب زده ی قبایلی وپایان دادن به دهشت گردی می باشد."پس ازبازگشت ازوزیرستان،هر دوعضوکمیته ی طالبان که بارهبریی آن هادربخش کوهستانی وزیرستان دیدارداشتند،روزیکشنبه9فوریه طی گفت وگوبارسانه هاموضع طالبان راصلح جویانه وطرف دارسازش باحکومت ابرازنمودند.بااینکه،سخنان پروفیسورابراهیم وملایوسف شاه درباره ی موضع طالبان امیدوارکننده بود؛امادرروزهای بعد،اول، طالبان براین موضع اصرارورزیدند که قانون پاکستان سکولاراست؛ازاین رو،گفت وگوهادرچارچوب شریعت باید صورت گیرد.موضعی که سبب نگرانی حکومت شد.بهرحال،دوپرسمان زیرنشان داد که سازش باطالبان بدورازدشواری ها نمی تواند باشد:نخست،پیشنهاد15ماده ی طالبان درسمت گفت وگوباحکومت وبازگردانی صلح درپاکستان.دوم،افزایش عملیات تروریستی درپاکستان.
دراین راستا،بهتراست که پیشنهاد15ماده ی طالبان درجهت پیشبرگفت گوهای صلح باحکومت بازتاب داده شود:1- به حملات درونیزپایان دهید.2- قانون شرع رادرداد گاه هانافذ نمائید.3- نفاذ نظام آموزشی-اسلامی درنهادهای دولتی وخصوصی.4- طالبان پاکستانی وخارجی اززندان هارهاکرده شوند.5- بازسازی مکتب هاوخانه های که درحملات درونزویران شده اند.6- سپردن اداره ی منطقه ی قبایلی به نیروهای محلی.7- برون کردن ارتش ازمناطق قبایلی یاهفت ایجنسی زیراداره ی حکومت مرکزی وبستن پسته های بازرسی.8- تمام دوسیه ها وادعاهای اقامه شده علیه طالبان لغواعلام کرده شوند.9- زندانی های دوطرف رهاکرده شوند.10- حقوق برابربرای همه یاداراهاونادارها.11- به خانواده های قربانیان حملات درنیزکاریاوظیفه داده شود.12- سودازنظام بانکی پاکستان برداشته شود.13- به حمایت ازجنگ امریکاعلیه تروریسم پایان داده شود.14- نظامی دموکراسی به نظام اسلامی تعویض شود.15- روابط باامریکاقطع کرده شود.(2) خواست یاد شده ی طالبان ازحکومت نوازشریف نشان میدهدکه سازش حکومت باآن هاچقدر دشوارمی باشد؟
پس ازخواست دشوارپذیریادشده،تروریسم به گونه ی بی سابقه ی در دو هفته ی گذشته که پرسمان کمیته سازی های دوطرفه درجهت گفت وگووتامین صلح درپاکستان داغ ترشده بود،بالاگرفت.درواقع،افزایش عملیات تروریستی چنان برای حکومت ناگواربود که روزجمعه14فوریه-25دلو،حکومت ازطالبان خواست که به عملیات تروریستی پایان داده شود؛زیراکه بزیان گفت وگوهای دوجانبه تمام می شود.به این معناکه گفت وگووتروریسم باهم پیش رفته نمی توانند!همچنان،حکومت ازطالبان خواست که برای اعتمادسازی،فرزندانِ اسیرِسیدیوسف رضاگیلانی،نخست وزیرپیشین و سلمان تاثیر،والی سابق پنجاب راکه دومی توسط محافظ طالبش ترورشد،نیزرهانمایند.وقتیکه حکومت چنان درخواستی ارائه کرد،طالبان سه خواسته ی دیگرراپیش کش کردند:1- گفت وگونه تنها درباره ی مناطق آشوب زده ی قبایلی،بلکه درباره ی همه ی پاکستان صورت بگیرد.2- گفت گودرروشنائی قرآن وسنت صورت بگیرد.3- حکومت بچه ها،زنان وکهنه سالان زندانی رارهانماید که اصل سومی راحکومت پذیرفت.نگاهی به خواسته های ناهمگون کمیته های حکومت وطالبان ازیک دیگر،نشان میدهد که هردوطرف بجای نزدیکی باهم ازهم بیشتردورمی شوند.بطورنمونه،خواسته های15گانه ی طالبان ازحکومت وخواسته هایی حکومت ازآن به گونه ی تهیه وپیش کش شده است که عمل کردن به آن هاازعهده ی هردوطرف بیرون می باشد.مثلن،طالبان بدون تروریسم زنده مانده نمی توانند وحکومت هم بادورشدن ازامریکا هیچ کاره می شود آن هم درزمانیکه بانک جهانی برای سرپانگهداشتن اقتصاد ورشکسته ی پاکستان، به اشاره ی امریکا6.6میلیارد دلاربرای حکومت نوازشریف قرضه فراهم کرده است.افزون برآن،امریکا وعده کرده است که درمبارزه باترریسم ورفع بحران انرژی نیزپاکستان راکمک می نماید.
ازهمه خنده دارتراین که،طالبان ازیک طرف پیشنهاد15ماده ی برای حکومت درجهت پیشبردگفت وگوهای صلح داده اند؛وازطرف دیگر،به گستره ی تروریسم وبم گذاری فزونی بخشیده اند.بطورنمونه،درهفته ی گذشته دریک سینمادرپشاوربم گذاری شد که درآن8نفرکشته وچندین نفرزخمی شدند.پس ازآن،به بس حامل پولیس درکراچی حمله کرده13نفرراکشتند.ازاین سبب،روزپنجشنبه14فوریه-24دلو،حکومت اعلام کرد که طالبان به عملیات تروریستی خود پایان دهند وعملی نشان دهند که درگفتارخود صادق می باشند.به تایید موضع حکومت،کمیته های حکومت وطالبان که مسئولیت گفت وگوها رابدوش دارند،اعتراف کردند که کارهای خلاف امنیت توسط طالبان،ادامه ی گفت وگوهاراناممکن ساخته است.درچنان شرایطی،روزپنجشنه14فوریه-24دلو،ناصرخان درانی،بازرس کل پولیس ولایت پشتونخواه گفت که:"برای راه اندازیی عملیات خودکشانه درولایت خیبر،خودکش هاخریده می شوند.ناصرخان درانی درگفت وگوباشبکه ی تلویزیون"جئونیوز"گفت که: برای حمله روزدهم فوریه درعیسی خان گری،خود کش خریده شده بود.همچنان،همین خودکش های خریداری شده درماه سیپتامبر2013به قصه خوانی بازاروبس حکومتی حمله کرده بودند.
درحالیکه بازرس کل پولیس ولایت خیبر- پشتونخواه ازخرید وفروش عملیات خود کشی کننده ها درقلمروکاریی خود سخن می گوید،همتایانش درشهرکراچی،شهرتجارتی پاکستان سخن های هماننداوحتابدترازاو درباره ی شهریاد شده دارند.مثلن،راجه عمرخطاب،افسرامنیتی کراچی گفته است که اگرگفت وگوهای صلح میان حکومت وطالبان به شکست مواجه شود،شهرکراچی دچارتهدید می شود.ازنظرعمرخطاب،کراچی منبع مالی طالبان است.بته خوری،قبضه برای تاوان،اغوابرای تاوان،زورگیری برای پول،وفرستادن پول برای رهبران طالبان درافغانستان ومنطقه های قبایلی پاکستان می باشد.همچنان،بشیرخان،رهبرعوامی نشنل پارتی درکراچی، گفته است که طالبان برکراچی حاکم می باشند.روزشنبه15فوریه-26دلو،درگزارش پخش شده درسایت جنگ،آمده بود که:"پولیس کراچی ادعاکرده است که دردانشگاه کراچی یک بخشی ازسازمان القاعده راکشف وافراد آن را دستگیرکرده است.ازمیان دستگیرشده ها،ازسه نفرشان اسنادی تروریستی بدست آمده است.درعین روز،بازناصردرانی بازرس پلیس پشاور،درگفت وگوباکامران خان در"جئونیوز"گفت که درولایت خیبر،بازاربم گذاری وخرید وفروختِ خود کش گرم شده است."
درحالیکه راجه عمرخطاب،رئیس پولیس کراچی ازگسترش تروریسم ودست گیری کارکنان شبکه ی القاعده درآن شهرسخن می گوید؛وناصرخان درانی،بازرس پولیس ولایت خیبر،ازخرید وفروش خود کشان درقلمروکاریی خود سخن می گوید،نشریه ی امریکائی والستریت ژورنال:ازسلطه ی طالبان بریک سوم شهرکراچی سخن گفته است.گستره ی که درآن25لک یادوونیم میلیون انسان زندگی می کنند که اکثریت بخش پشتون نشین شهررا دربرمی گیرد.برپایه ی گزارش نشرشده دروالستریت ژورنال،باوجود5ماه جنگ حکومت علیه طالبان درکراچی،آن هاگرفت خود رابرشهرکراچی یابزرگترین شهرتجارتی پاکستان استوارکرده اند.گزارش ازسلطه ی طالبان بریک سوم شهرکراچی توسط والستریت ژورنال،پس ازگفت وگوبابرنامه ریزان شهری ،امنیتی ها وتاجرانِ آن شهرفراهم شده است.(3) باتوجه به وضع ناگوارشهرکراچی وگسترش تروریسم درآن وخرید وفروش خود کشان درولایت خیبر- پشتونخواه،خیزش بلوچ هاعلیه حکومت دربلوچستان وگسترش تروریسم طالبانی دردیگر بخش های پاکستان که تنهاازآغازسال2014تاکنون که45روزازآن می گذرد؛درواقع ،طالبان در44روزگذشته ، باوجود گرم شدن بازارگفت وگوهای صلح باحکومت نوازشریف،46حمله ی تروریستی کرده361نفرراشهید و487نفررازخمی کرده اند.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که دشواری های نوازشریف دربرخورد باطالبان بسیاربیشترازآن است که اوفکرمی کند.
بادرنظرداشت دشواری های بی شمارپیشِ روی حکومت نوازشریف درجهت برخورد باطالبان،سه عامل می تواند اورا دراین مسیرپرخم وپیچ کمک نماید:نخست،کمائی کردن کمک ارتش وکنارزدن آن ازشکل دهی سیاست های امنیتی وخارجی که ازتروریسم بهره برداری ابزاری می کند.دوم،خداحافظی بانظریه ی طالبان خودی وناخودی.سوم،کمائی کردن حمایت امریکا دربراندازیی تروریسم ودورزدن سلطه ی ارتش برسیاست های امنیتی وخارجی.روشن است که درصورت کسب حمایت امریکا؛حکومت نوازشریف می تواند که حمایت حکومتی پس ازکرزی درافغانستان رانیزازآن خود نماید.به این معناکه،بهترین راه مهارطالبان پاکستانی-افغانی،همسویی درست اسلام آبادوکابل می باشد.درصورت ناسازگاریی رفتارحکومت های پاکستان وافغانستان ،تهدید وخواسته های طالبان ازهردوجانب فزونی هم می گیرد.بطورنمونه، روزشنبه15فوریه-26دلو،شهزاچودری در مقاله ی که درروزنامه ی نیوزبه نشررسانیده بود،یادآورشده است که:طالبان سه خواست ازحکومت پاکستان دارند:نخست،پرداخت تاوان جنگ شان علیه حکومت که به10میلیارد دلارمی رسد.دوم،بخشش تمام حمله کننده ها ورهائی زندانی هایشان که به400نفرمی رسند.سوم،ارتش پاکستان از7ایجنسی بایدبیرون برود.(4) درواقع،تنهاپرسمانی که ارتش دربرخورد باطالبان باحکومت نوازشریف همراه می شود،همین بیرون شدن ارتش ازایجنسی هامی باشد.ازهمه مهمتراینکه،ارتش ونوازشریف می دانند که بیرون شدن ازایجنسی های 7گانه رسمیت بخشیدن به امپراتوریی طالبانِ ناخودی شده می باشد.این هم درشرایطی که ناتوازافغانستان بیرون می شود؛ وارتش پاکستان جنایت کارانه به مهارطالبان پاکستانی ونگهداشت طالبان افغانی نیازمبرم دارد.پرسمانی که کرزی ناتوان ازشناخت آن می باشد!
دشواری های کرزی درجهت سازش باطالبان
پس ازبازتاب دشواری های نوازشریف دربرخورد باطالبان،به بازتاب دشواری های کرزی درزمینه پرداخته می شود.واقعیت این است که دربرخورد باطالبان،دشواری های کرزی بیشترازدشواری های نوازشریف می باشد.ازاین رو،لازم است که درکناریادآوری ازدشواری های هردوطرف،کمی مقایسه هم صورت بگیرد تاروشن شود که چگونه هردوآقامی توانند بادشواری های روزافزون روبروشوند؟ ازاین که دربالا، ازبسیاری دشواری های نوازشریف یاد آوری شد؛پس ایجاب می کند که به بخش کمتریاد آوری کرده شده ی دشواری های اوهم درنگ کرده درکناردشواری های کرزی وحکومت بعد ازکرزی، هردومقایسه شوند،تاراه برون رفت هم نشان دهی کرده شود.واقعیت این است که، شریف هم دشواری دارد وهم برتری؛ درحالیکه، کرزی دشواری ها فراوان وبرتری هرگزندارد.بطورنمونه،نوازشریف درکنارخیزشی طالبان وشاخه های تروریستی- خودکش آن ها،بایک خیزش پرخاش گرانه تااندازه ی جدائی خواهانه درولایت بلوچستان هم روبرومی باشد.افزون برجدائی خواهی بلوچ ها،شریف یک برتری ودوضعف دارد که بدون مهارآن هاسازش باطالبان یابرخورد نظامی باآن هامی تواندسرنوشت حکومت شریف راوارونه رقم بزند.
بطورنمونه،دربخش سیاسی، حکومت ولایت خیبرپشتونخواه،ولایتی که سرنوشت آن تعیین کننده ی سرنوشت طالبان می باشد،ازدست شریف برون ودردست عمران خان،یکی ازمهره های آی اِس آی قراردارد که گوشه ی چشم مهربانانه ی نسبت به طالبان دارد.درولایت بلوچستان هم،اعضای حزب مسلم لیگ نوازشریف ازحکومت ولایتی کنارکشیده بربحران جدائی طلبی بحرانی دیگری راافزوده است.درولایت سند که طالبان بریک سوم آن سلطه دارند،شریف مناسبات خوبی باحزب مردم،حزب حاکم برآن ولایت قایم کرده است.طرفه اینکه بلاول بوتوی جوان موضع داغتری دربرابرطالبان گرفته است که برای شریف سازنده می باشد.بطورنمونه،روزشنبه115فوریه-26دلو،بلاول بوتودرستدیوم مکلی،باشرکت دریک جشن واره ی سندی گفت که:اسلام خدمت به انسانیت است؛طالبان می خواهند قانون وحشت رادرپاکستان تطبیق نمایند وبرایشان درس عبرت خواهم داد! (5) امانوازشریف باجنبش قومی- مهاجر به رهبریی الطاف حسین که ازلندن برحزب خود فرمان می راند،دشوای دارد.دربخش مذهبی هاهم،شریف باحزب های مذهبی درشیوه ی برخورد باطالبان دشواری دارد.مثلن،احزاب مذهبی، برخی شریعت طالبانی می خواهند.بطورمثال،جمعیت علمای اسلام شاخه های ملافضلووملاسمیع که هردودرکمیته ی تعیین شده توسط طالبان نماینده دارند؛جالب این است که ملاسمیع الحق،رئیس آن کمیته می باشد.درواقع،هردوگروه طالبی می اندیشند وجماعت اسلامی هم به سوی شریعت مداریی طالبانی نزدیک شده است.به این معناکه احزاب مذهبی پاکستان وطالبان درپرسمان اجرائی شریعت باهم تبانی دارند که تنگنابرای شریف ثابت شده می تواند.
افزون بردشواری های یاد شده،شریف دوبرتری دارد:نخست،سلطه بربزرگترین ولایت پاکستان یاپنجاب که توسط برادرش شهبازشریف اداره می شود وفرمانده تازه ی ارتش که گماشته ی خودش می باشد.درواقع،در8ماهی که ازحکومت شریف می گذرد،درولایت پنجاب تااندازه ی تروریسم رامهارکرده است ودراسلام آبادهم دومقام مهم کشور،یعنی رئیس دستگاه عدلی وفرمانده ارتش راخودش گزینش کرده است.به این معناکه،اگرمانند حکومت پنجاب،فرماندهی ارتش دربرخورد باتروریسم همکارش شود، درمهارترریسم می تواند دستاورد داشته باشد.درسیاست خارجی هم آشکاراست که امریکا دربرخورد باطالبان درکنارش ایستاد می شود.همین که روزشنبه15فوریه،سخن گوئی وزارت خارجه ی امریکاگفت که مبارزه باتروریسم درسطح جهان تنها وظیفه ی امریکا ودیگرکشورهاهم باید درزمینه اقدام نمایند؛وهمچنان، اعلام کرد که ازموضع ضد تروریستی حکومت پاکستان حمایت می کند.نشانگراین است که، واشنگتن، پاکستان را دربرخورد باتروریسم تنهانمی گذارد.ازسوی دیگر،همین که بانک جهانی6.6میلیارد دلارقرضه برای پاکستان باسهولت وعده کرد،آشکارمی شود که شریف می تواند بدوستی امریکا درمبارزه باطالبان، شماره ی بانکی بازنماید.
برخلاف نوازشریف،کرزی دربرخورد باطالبان دروضعیت بسیارناتوان ودشواری قراردارد.بطورنمونه،حکومت کرزی به حیث فاسد ترین حکومت درجهان شناخته شده است؛شناختی که مورد تایید پایه گذارانِ امریکائی اش هم می باشد.روشن است که، یک حکومت فاسد نمی تواند مردم راراضی نماید؛ چه ماند به اینکه، طالبان رابه فرایند گفت وگوهای صلح بکشاند.ازهمه مهم تراین که،طالبان هم بروی فساد حکومت کرزی وهم برروی نوکری ودست نشاندگی اوتوسط امریکاشماره بازکرده اند.ازسوی دیگر،افزون برناتوانی،فساد ودرماندگی حکومت کرزی به امید واریی طالبان وپاکستان پس از2014افزوده است.ازسوی دیگر،سپری شدن تاریخ مصرف کرزی برای همه ی بازی گران غربی ومنطقه ی وتخریب رابطه باامریکاتوسط اوالبته بابیانیه های بیهوده وخود داری اش ازامضای معاهده ی امنیتی با آن کشوربا وجود تایید لویه جرگه،باعث شده است که بیشترازپیش طالبان نسبت به فرایند گفت وگوهای صلح باحکومت کابل بی علاقه شوند.چرا؟به این خاطرکه طالبان ونظامی های پاکستانی ای پرورش دهنده وکمک کننده شان،می دانند که کرزی دیروزچه بود،امروزچه شده است وفرداچه خواهد شد؟ ازاین رو،اورافریب می دهند تاجفنگیات گفته رابطه ی خود رابیشترازپیش باامریکاتیره وتارنماید،تازمینه برای بازگشت طالبان به کابل مساعدشود.وقتیکه ازناتوانی کرزی وسپری شدن تاریخ مصرفش سخن گفته می شود،نباید ازناتوانی ای همکاران پشتونش دردستگاه دولت هم بی یادآوری گذشت.
بطورنمونه،ناکارآمدیی دارودسته ی پشتوزبان کرزی به اندازه ی است که در12سال گذشته هیچ کدام شان نتوانستند وبه روستاهاوشهرهای جای پیدایششان واقع درجنوب افغانستان سفرنمایند.مثلن،رحیم وردک،وزیرسابق دفاع وکاندیدکنونی ریاست جمهوری،کریم خرم،رئیس دفترکرزی وفاروق وردک،وزیرمعارف کرزی،هرسه ازولایت وردک می باشند،نتوانستند که سفری به ولایت خود نمایند.بله،می توانند به آن ولایت سفرنمایند،اگرآی اِس آی،اجازه شان بدهد.افزون بروردکی های شامل دردسته ی کرزی،زاخیل وال،وزیرمالیه،نورالحق احدی،رئیس گروهک افغان ملت،امین ارسلا،اشرف غنی،زلمی هیوادمل،وچندین پشتوزبان دیگرکه درکنارکرزی کمک های جامعه ی جهانی راحیف ومیل کرده اند،نمی توانند به ولایت های خود بروند.اکنون داوری باشمااست که این کرزی واین دسته اش که بدون کمک امریکاحتاباکمک آن هم نتوانستند درمیان مردم خود رفت وآمد نمایند،چگونه می توانند بامشکل تروریسم طالبان ودسیسه های پاکستان علیه افغانستان بویژه بهره برداریی ابزاریی آن ازپشتون های دوطرف مرز،دست وپنجه نرم نمایند؟ طرفه اینکه، طالبان ونظامی های پاکستانی به خوبی می دانند که درمناطق پشتون نشین کنارمرزپاکستان وضعیت چگونه است ومردم چگونه به سوی کرزی ودسته اش می نگرند؟به سخن دیگر،پایگاهِ مردمی ای راکه باید ازکرزی ودسته اش می شد؛بسیارآسان طالبان به کمک پاکستان ازآن خود کرده اند.ازاین رو،سخن گفتن ازاینکه طالبان باکرزی صلح می نمایند خنده آورمی باشد.
ازجانب دیگر،اعضایارهبران شاخته های متعدد جبهه ی متحدِ مخالف طالبان بااینکه درمیان خود اختلاف نظردارند وهمین که چندین نفرآن هامعاون چند کاندید ریاست جمهوری شده اند،نشان میدهد که همسوی باهمی شان چگونه است؟امادریک پرسمان متحد می شوند که مبارزه علیه طالبان ویکه تازی پاکستان درافغانستان می باشد.اگرطالبان درپنج سال گذشته هیچ ارزشی به شورای عالی صلح کرزی قایل نشده اند، یک علت عمده ی آن ناهماهنگی میان کرزی ودسته ی متعصبش بانیروهای جبهه ی متحدِ سابق می باشد.اگرچه طالبان فهمی سیاسی ای ندارند که این باریکی های جهان سیاست رادرک نمایند، امانظامی ها واطلاعاتی های پاکستانی برای آن هاعام فهم می نمایند که حکومت کرزی باتناقضات درونی ای که دارد،جمع نادانی وناتوانی ای شخصِ او وابرازچرندیات پسینش دررابطه به امضای معاهده ی امنیتی باامریکاونقش آن کشورپس از2014درافغانستان،هرگزاجازه نمی دهد که حکومت داری دراین کشورجنگ- تروریسم- طالب زده تحقق پیدانماید.به این معناکه،طالبان باید خوشحال باشند که کرزی ودسته ی پشتوزبانِ نابکارش هم درمیان پشتون هاپایگاه پیداکرده نمی توانند وهم بامتحدان سیاسی شان دردرون وبیرون حکومت تفاهم کرده نمی توانند.ازاین رو،آینده به نفع طالبان وبادارشان یعنی پاکستان تمام می شود!
ازهمه مهم تراین که،افشای سخنان بی معنای کرزی توسط رابرت گِت،وزیردفاع سابق امریکا،مبنی براینکه "بسیاری تباه کاری ها وآزارواذیت مردم درافغانستان نه توسط طالبان،بلکه توسط نیروهای اتحاد شمال صورت می گیرد"؛مناسبات کرزی ودسته ی نادان- متعصبش رابامتحدانِ غیرپشتوزبانِ حکومتی شان برهم زده است که ازهرنگاه به نفع طالبان وپاکستان می باشد.جالب این است که چنان یاوه گوئی های را،کرزی درزمانی کرده ومی کند که هم تاریخ مصرفش نزد بادارش سپری شده است وهم پاکستانی ها بدون این که برایش امتیازی بدهند،ازش امتیازهم می گیرند.بطورنمونه،درگردهمائی انقره،طوریکه رسانه های پاکستانی پخش کردند،پاکستان تروریسم پروری وصادرنمودن تروریسم به افغانستان راکه سالهاست ادامه دارد،زیرسایه ی حضور ملا فضل الله پاکستانی درکنربه کرزی بارکرده است.مثلن،درکنفرانس روزپنجشنه13فوریه-24دلو،درانقره،کرزی یک فضولی کرد که جایش نبود؛به این خاطرکه ریاست جمهوریی کرزی مملوازفضولی هامی باشد! ونوازشریف هم درادامه ی تهمت های قبلی،یک اتهام دیگربه افغانستان وارد نموده است که فضولی کرزی واتهام شریف ازاین قرارمی باشد:کرزی درگردهمائی انقره گفت که "رهای طالبان اززندان به امریکاارتباط ندارد؛ونوازشریف درگفت وگوهای آشکاروپنهان برای کرزی گفته است که:"اکنون تروریسم درپاکستان توسط کسانی رهبری وسرپناهی می شود که درافغانستان پناه گرفته اند"! این اتهام مغرضانه ی شریف، اشاره به حضورملافضل الله،رهبرکنونی طالبان پاکستانی درکنرمی باشد.درحالیکه،ملافضل الله درکنرزیرحمایت طالبان افغانی یابه گونه ی غیرمستقیم زیرسرپرستی آی اِس آی قراردارد،نه حکومت کرزی که ازناتوانی وناکارآمدیی آن پاکستان، طالبان رابازسازی ودربخش های اغلباً پشتون نشین افغانستان برای آن هاپایگاه مردمی رافرهم کرده است.جالب این است که،کرزی هم طوریکه که دررسانه های پاکستانی خواندم،به شریف اطمنان داده است که درزمینه اقدام می کند! به این معناکه پایگاه تروریسم نه پاکستان،بلکه افغانستان می باشد.ازهمه خنده دارتراینکه،روزشنبه15فوریه-26دلو،کرزی طی گفت وگوباسلمان خورشید،وزیرخارجه ی هند درقندهارکه بخاطرآغازبکاردانشگاه کشاورزی/زراعتی به آنجاآمده بود،گفته است که"اگرامریکاپاکستان بخواهند گفت گوهای صلح میان حکومت اووطالبان امروزآغازمی شود.همچنان،ازهند خواستارکمک نظامی شد."خواستی که مخالف وعده هایش به نوازشریف درانقره می باشد.
دراخیر،می خواهم به کرزی،نوازشریف وفرماندهِ ارتش پاکستان بگویم که ازطالبان بازی وسازش باتروریسم یاابزارساختن آن ها درسیاست های داخلی وخارجی خود داری نمائید.زیراکه،ازاین نمدِ کهنه کلاهی برای تان دوخته نمی توانید! اگردوخته می توانستید،وضع بحرانی- جاری درپاکستان وافغانستان را ایجاد نمی کردید.پس بهتراست که بجای گفت وگووسازش باطالبان دردوسوئی مرزهای مشترکِ افغانستان وپاکستان،به سخنان نغزسید فضل حیدروهیلاری کلنتن، مبنی براین که"طالبان نیروی می باشند که باید سرکوب شوند،نه اینکه باآن هاسازش کرده شود،ومارهای گزنده را درباغچه ی خانه تان پرورش ونگهداری کرده اید که همسایه هایتان رابگزند؛دقت نمائید که خودتان راهم نیش می زنند"،توجه ژرف کنید! درغیرآن،باورداشته باشید که روزگاری هیچ ماربازی به فرجامی خوبی نرسیده است! شایان توجه است که، سرکوب طالبان وتروریسمی همزادِ آن ازدوطریق میسرمی شود:نخست،درک این پرسمان توسط ارتش پاکستان که شریعت طالبان هم بااسلام ومنافع افغانستان وپاکستان درتضاد است وهم باخواست جامعه ی جهانی.دوم،وقتیکه این گونه درک بدست آمد،برای چپنِ کاری پوشانیدن به آن، دروازه ی حلقه ی حمایت ازطالبان وتروریسم درآی اِس آی باید بسته شود.دراین صورت،آن های که طالب هستند بخاطرمطالعه ی قرآن دوباره به مدرسه می روند؛وآن های طالب نیستند،یامدنی می شوند یاباید زندانی شوند.تنهادراین صورت است که، کرزی ونوازشریف،می توانند بردشواری های برخاسته ازطالبان سازیی ارتش پاکستان،برتری پیدا نمایند!
پانویس ها:
1-اعلامیه ی گفت وگوهای سه جانبه میان افغانستان،ترکیه وپاکستان درانقره
www.jang.com.pk/jang/feb2014-daily/14-02-2014/410552.htm
2-15point-for-talk,TTPpublishes15point draft for talks,by Zahirshah Sherzai
www.Dawn.com/news/1085920/TTP-finalises15-point-for-talk
3-طالبان بریک سوم کراچی سلطه دارند،والستریت ژورنال
www.jang.com.pk/jang/feb2014-daily/15-02-2014/main3.htm
4-FATA:post-2014,Shahzad chaudry,Saturday/february15/2014
www.the news.com.pk/today-news-9-232752-fata—post-2014
5-www.jang.com.pk/jang/feb2014-daily/16-02-2014/main.htm
اسلام؛خدمت به انسانیت است؛ طالبان می خواهند قانون وحشت را درپاکستان نافذ نمایند،به آن هادرس عبرت خواهم داد! بلاول بوتوزرداری

Tuesday 11 February 2014

درباره عربستان


درباره عربستان
جمعه, 10 آبان 1392 ساعت 13:56

karenBook

معرفی کتاب

مازیار کاکوان

«درباره عربستان سعودی» (On Saudi Arabia)، کتابی است از خانم کارن الیوت هاوس، برنده جایزه پولیتزر، که در سال 2012 توسط انتشارات Alfred A. Knopf در نیویورک منتشر شده است. این کتاب، گزارشی است تحلیلی از جامعه عربستان؛ جامعه ای پیچیده در لفافِ لباده‌های بلند و سنت‌های سخت‌جان و سنگین گذر.

این کتاب ثمره پنج سال غور و غواصی نویسنده در اعماق آب‌های راکد این دریاست. پژوهشگر یک زن است و موضوع پژوهش، جامعه‌ای بشدت مردسالار. شاید در نگاه نخست، تحقق چنین تحقیقی ناممکن بنماید، اما برعکس، زن بودن نویسنده، برگه عبوری است برای ورود به اندرونیِ خانه‌ها و خیمه‌ها و هم‌نشینی و هم‌سخنی با محروم‌ترین لایه اجتماعی این جامعه. جامعه‌ای که طی سده‌ها و اعصار برپایه استیلای قبایل، شیوخ و شریعت شکل گرفته است؛ «برزنان، مردان حکم می‌رانند و بر مردان، الله.»

در تارهای درهم‌تنیده سنت و شریعت، نه تنها زنان، که مردان نیز اسیرند، و فردیٌت آدمی نیز اعتنائی برنمی‌انگیزد. جامعه‌ای در کلیت خود، محصور در دیوارهای بلندِ احکام پرسش‌ناپذیر شرع، استبداد‌ رای شیوخ و ملاحظاتِ مزاحمِ سنتی است. سیطره این سه عامل چنان است که می‌توان گفت: توانِ ابتکار، نوآوری، نقد، خطرپذیری و اعتماد بنفس در این جامعه هنوز ناچیز است.

کارن هاوس برآن است که دستیابی عربستان در دهه‌های اخیر به منابع عظیم ثروت نفت، اگرچه بر اهمیت نقش این کشور درتحولات منطقه و جهان افزود، اما این تاثیر بخاطر نگرش فرهنگی- سیاسی حاکم بر این کشور، زیان‌بار بوده‌است. «موقعیت استراتژیک عربستان به ایالات متحده آمریکا امکان داد که طِیِ13 سال ( 2003 - 1990 )، دو جنگ در منطقه خلیج فارس به‌راه‌اندازد.»

حاکمیت سیاسی عربستان در حدود یک سده پیش شکل گرفت؛ محمد آل سعود رئیس یکی از قبایل عرب، با تمسک به تعلیمات بنیادگرایانه محمد بن عبدالوهاب، موفق شد قبایل پراکنده و دائم‌ درستیزِ عربستان را گردهم آورد. این اتحاد سیاسی-مذهبی که وهابی‌گری وجهاداسلامی، ایدئولوژی آن بود، پایه مشروعیت رژیم آل سعود در عربستان شد. حکومت آل سعود در سال 1932 توسط ملک عبدالعزیز شکل نوینی بخود گرفت. پیوند سیاسی نهادهای قبیله‌ای و دینی به برکت ثروت نفت و تولیت اماکن مقدسه، موقعیت ایدئولوژیک-سیاسیِ رژیم آل سعود را تقویت کرد و بازار هر دو نهاد (خاندان حکومتی و دستگاه دینی) را رونق داد. عبدالعزیز، از 300 زنِ خود 44 پسر و دهها دختر داشت و فرزندان و نوادگان او تا امروز به 7 هزارتن رسیده‌اند. کشوری با 19میلیون جمعیت و هفت هزار پرنس! و تنها نیروی سازمان‌یافته دیگر، که در ساختار حاکمیت عربستان وجود دارد، دستگاه دینی آن تحت رهبری روحانیان متعصبِ وهابی است، که 70 هزار مسجد در سراسر کشور را اداره می‌کنند. به تعبیری، عربستان سعودیِ امروز، کشوری ‌است متکی بر شبکه‌ای از 7 هزار شاهزاده و 70 هزار مسجد.

همه مسئولیت‌های مهم حکومتی (در همه عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی) تا سطح اداره استان‌های 13گانه کشور، دراختیار"شاهزادگان" است. عربستان، به قول نویسنده کتاب؛ « اساساً یک شرکت عظیم خانوادگی است؛ شرکتی به ثبت رسیده بنام موسسه اسلامی آل سعود.»

فصل مهمی از کتاب کارن هاوس بررسی وضع زنان عربستان و نقش خفقان‌بار احکام شرع (و نه تنها شرع، بلکه عرف نیز) علیه این قشر اجتماعی است.

«در میان همه اختلافات اجتماعی موجود در عربستان، هیچ ‌یک ژرف ‌تر و فاجعه ‌بارتر از تبعیض علیه زنان نیست. طبق شعائر اسلام وهابی؛ مردان باید از الله، اطاعت کنند و زنان از مردان. اما مساله این ‌است که خدا از دسترس دور است و کاری به چند و چونِ اطاعت روزمره مردان ندارد، اما زنان در دسترس‌اند و آنها را از اطاعتِ مدام، گریزی نیست...یک پدر بر همه وجوه زندگی دخترش سلطه دارد تا روزی که او را به ‌دست سلطه‌گر دیگری که شوی آینده اوست، بسپارد.»

نویسنده، گستره این محرومیت ها را دردمندانه می‌کاود؛ از حجاب اجباری که گوئی با هویت زن عجین است تا محرومیت از حق کار در کنار مردان ِ(نامحرم) در واحدهای تولیدی و خدماتی، حق رانندگی و حتی حق شرکت در نماز جماعت. " زنان باید نماز خود را در چاردیواری خانه بخوانند، و اجازه حضور در مسجد را ندارند." هرگونه تخلف از این موازین، توسط کمیته امر به معروف و نهی از منکر و بازوی اجرائی آن مطوٌعه (پاسبانان شرع) سرکوب می‌شود. کارن هاوس، حادثه دردناکی را نقل می‌کند:

«در سال 2002، اقدام ننگ‌آمیز پلیس شرع (مطوٌعه)، موجب مرگ 14 دختر در آتش‌سوزی یک مدرسه شد. پلیس شرع مانع خروج دخترانی شد که سرآسیمه از بیم آتش به بیرون می‌گریختند. آنها بزور به داخل مدرسه بازگردانده شدند و در آتش سوختند. چون هنگام فرار، حجاب کامل نداشتند.»

نویسنده در مورد مفهوم قانون در عربستان وتاثیر زیان‌بار درآمیختگی دین و دولت در این کشور می‌نویسد: «در عربستان سعودی تنها یک قانون حاکم است؛ شرع اسلام. و تنها یک داور نهائی برای تعیین حد و مرز این قانون وجود دارد؛ پادشاه عربستان. اسلام به منبع عمده اختلاف میان رهبران فرقه‌های مختلف مذهبی بدل شده و تفسیرهای گوناگونی از قرآن و اراده الله مطرح است...مذهبی که زمانی ستونِ ثبات قلمروی آل سعود بود، خود، اینک آبشخور اختلاف میان سعودی‌ها شده‌است. بسیاری از مردم اعم از متجدد و یا محافظه‌کار، از آل سعود بخاطر بهره‌گیری آن از دین در خدمت تامین قدرت سیاسی انحصاری، آزرده‌اند. تمکین رهبران روحانی به این روند، موجب تضعیف مشروعیت هر دو نهاد (سلطنت و روحانیت) شده است.»

نفاق‌های کهنه قبیله‌ای، محلی، فرقه‌ای و تبعیض‌های جنسی و طبقاتی، بیش از هر زمان دیگر آشکار شده و توانائی دین برای تعدیل این شکاف‌ها کاهش یافته‌است. و افزون بر این، درآویزی و ستیز اسلام حاکم با حقوق مدنی، منزلت سنتی آن را بنحو چشمگیری فروکاسته است. و این یکی از پی‌آمدهای متاخر روند درآمیختن دیانت و قدرت، توسط آل سعود بوده‌است.

کارن هاوس، در آسیب‌شناسی جامعه عربستان، بر نقش مخرٌب تسلط شرع، پای می‌فشارد و آسیب‌های برآمده از این سلطه را بر‌می‌شمارد. اما زیان‌بارترین عرصه آسیب‌دیدگی اجتماعی را سلطه دین بر نظام آموزشی کشور می‌داند. او گفتاوردی از یکی از کارشناسان دارد که : «نظام آموزشی چنان زیر تسلط اخوان المسلمینِ وهابی است که اگر اساساً بنا باشد اصلاحی در آن صورت بگیرد، 20سال طول می‌کشد. وهابی ها آموزش و پرورش را پایه کار خود قرارداده‌اند و در این زمینه به‌ هیچ وجه کوتاه نمی‌آیند.» گویا حساسیت آنها در این عرصه حتی از تعصبی که در اسیر نگه ‌داشتن زنان جامعه دارند، نیز بیشتر است.

سطح عمومی آموزش نازل است. نویسنده، که فصلی از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده، در آغاز آن می‌نویسد: «در عربستان سعودی هیچ‌گاه، بی‌سوادی عار نبوده‌است. چه سرمشقی مهم‌تر از خودِ محمد، که نه خواندن می‌دانست و نه نوشتن. جبرئیل، حدود بیست سال وحی مُنزَل را بر او می‌خواند و او آن را تکرار می‌کرد و سپس به‌گوش پیروان خود می‌رساند. مثال محمد؛ شنیدن و تکرارکردن، محورکُلِ آموزش در عربستان سعودی است.»

تا سال 1960، برنامه‌ای برای آموزش ابتدائی و عمومی وجود نداشت. در پنج دهه اخیر، پول‌های هنگفتی بعنوان "بودجه آموزشی" صرف شده ، اما بنا به ارزیابی نویسنده؛ «حاصل آن، تنها می‌توان گفت که فاجعه‌بار بوده‌است.» چرا؟

نظام آموزشی کشور قلمروی دستگاه روحانیت است. روحانیان وهابی، آموزش و پرورش را مهم‌ترین عرصه القای احکام شرع و بقای حرمت شریعت در جامعه می‌دانند. آنها آموزش زبان‌های خارجی، علوم طبیعی و بویژه علوم انسانی را برنمی‌تابند. شیخ عبدالعزیزبن عبدالله، مفتی اعظم عربستان که در سال 1999 مرد، تا روز مرگش کروی‌ بودن زمین را انکار می‌کرد.

طبق بررسی نویسنده : «در عربستان سعودی همه مدارس دولتی، مذهبی‌اند. در‌آنها آموزش روزمره قرآن اجباری است. در دبستان‌ها تمام ساعت‌های درس در پیش از ظهر، به آموزش قرآن اختصاص دارد. در دبیرستان‌ها، از مجموع 21 ماده درسی، 9 ماده منحصر به آموزش قرآن است." و در باره سطح وکیفیت آموزش دانشگاهی می‌نویسد: " از همه بدتر اینکه، اغلب دانشجویان فارغ التحصیل مدارس عالی و دانشگاه‌های عربستان سعودی، اندیشیدن را نیاموخته‌اند، بلکه چیزهائی را از بر کرده‌اند.(شنیده و تکرارکرده‌اند)...باید بگویم که در عربستان، درس فلسفه، که در آن پرسش، محور آموزش است، موضوعیت ندارد.»

یکی از مشکلات جدی آموزش دانشگاهی و فراتر از آن، جامعه روشنفکری در عربستان، نیرویِ ماندِ محفوظات شنیده و تکرارشده‌ است.

بنا به گزارش این کتاب، در سال‌های اخیر، برای اصلاح نظام آموزشی کوشش‌هائی شده‌است. اما بخشنامه‌های دولتی دربرابر بوروکراسی نظام آموزش مذهبی، کارآئی چندانی نداشته‌است. این بخشنامه‌ها درباره منابع کتاب‌های درسی، چگونگی آموزش و مضمون مواد آموزشی بود. اما بخش عمده این اصلاحیه روی کاغذ ماند. هاوس در این باره می‌نویسد: «بنابه یک ارزیابی آماری، 70 درصد از3 هزار ناظر و بازرس مدارس دولتی، سلفی‌اند.»



نویسنده در مورد نگرش و نقش سلفی‌ها می‌افزاید: «سلفی، از نظر سیاسی واژه مناسب‌تری از وهابی است. برای سلفی‌ها، آنچه اهمیت دارد، آموزش سنتی اسلامی است نه اصلاحات آموزشی...امروز در عربستان سعودی، میلیون‌ها جوان بی‌سواد و کم‌سواد و بیکار وجود دارند که مناسب‌ترین منبع تغذیه گروه‌های افراطی‌ اسلامی‌اند. بسیاری از آنها برآنند که رژیم سعودی، اسلام را به جهان غرب فروخته ‌است. یک چنین گرایشی، با به ‌دریا انداختن جسد بن‌لادن از بین نمی‌رود...گوئی در عربستان‌ِ غرقه در غنای نفت، آموزشِ درست، کیمیائی است که با پول دست‌یافتنی نمی‌نماید.»

کارن هاوس در تحلیل ساختار اجتماعی و اقتصادی عربستان، شکاف‌ها و گسل‌هائی را می‌بیند که در لایه‌های زیرین جامعه در تنش و گسترش‌اند و سکون و ثبات نظام سعودی را تهدید می‌کنند. در کشوری با جمعیتی اندک که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان‌است، بیش از 40 درصد مردم در فقر زندگی می‌کنند. 60 درصد مردم خانه ندارند. 40درصد جوانان بیکارند. 85 درصد کارگران، خارجی‌اند (با دستمزدهای اندک)...بادیه‌‌نشینان، روستائیان و انبوه حاشیه‌نشینان شهری از فقیرترین لایه‌های اجتماعی این کشورند. کارن هاوس از دیدار و گفتگوی خود با بخش‌هائی از این اقشار فرودست، می‌نویسد:

«حاشیه‌نشینانی هستند بنام بدون (Bedoons) ، به‌معنای غیر شهروند یا بدون حق شهروندی، که در زاغه‌ها می‌زیند. کودکان آنها اجازه تحصیل در مدارس دولتی را ندارند. مردم از امکانات عمومی(آب، برق،راه و...) محروم‌اند. وقتی نزد آنها رفتم، شب بود. تنها نوری که در آنجا می‌تابید، نورِ ماه بود و بس!...کشوری با 400 میلیارد دلار ذخیره ارزی در خارج از کشور و 200 میلیارد دلار درآمد سالانه از نفت، از عهده خدمات عمومیِ ابتدائی و اساسی‌ای چون آموزش، بهداشت و درمان وحتی ایجاد یک شبکه مطمئن فاضلاب در برابر سیل‌های ناگهانی بر نمی‌آید...در ژانویه 2011، در جدٌه، دومین شهر بزرگ عربستان، دراثر رگباری ناگهانی، سیلاب با فاضلاب درآمیخت، شهر را آلود و بخشی از آن‌ را ویران کرد. درسال 2009، نیز سیلاب موجب کشته‌شدن 120 نفر و بی‌خانمانی 22 هزار نفر و ویرانی 8 هزار خانه شده بود... سالهاست که بودجه‌های میلیاردی اختصاص یافته برای اجرای طرح‌های دولتی توسط مقامات "مسئول" حیف و میل می‌شود... بنا بر یک برآورد آماری در سال 2011، از 300 طرح دولتی در دست اجرا، 97 درصد آنها، بموقع اجرا نشده و 80 درصد آنها بیش از بودجه در نظرگرفته‌شده، هزینه برداشته‌است! چون اغلب"ناظران" این طرح‌ها از مقامات رسمی‌اند و باکی ازحیف ‌و میل‌های هنگفت سرمایه ملی ندارند.»

اما آنچه را که این"ناظران" در اعماق این "آبگیر راکد" نمی‌بینند، چشمان کاونده کارن الیوت هاوس، می‌بیند. او گسترش خطرخیز گسل‌ها و درآمیختن ناگهانی سیلاب‌ها و فاضلاب‌ها را به تمثیل، هشدار می‌دهد. شاید به همین خاطر بوده است که برژینسکی، به رهبران آینده عربستان توصیه اکید می‌کند که این کتاب را بخوانند.

معضل بزرگ دیگری که گریبانگیر جامعه امروز عربستان است، مساله نسل جوان است؛ یکی از چندین وچند گره‌ کوری که به شمشیر آل سعود گشوده نخواهد شد. نویسنده کتاب، تصویر جامع و مستندی از طیف‌های مختلف نسل جوان و مسائل آنها با نگاهی به پیشینه و بستر شکل‌گیری آن، ارائه می‌دهد. و با نگرانی و بیم، چشم‌انداز های پرمخاطره آن را تصویر می‌کند؛

«آهنگ شتابان افزایش جمعیت، فقر آموزش، اکراه مردان سعودی ازاشتغال به کارهای تولیدی و خدماتی، محدودیت‌های اجتماعی برای اشتغال زنان، نازل بودن سطح دستمزد کارگران خارجی، وانعطاف‌ناپذیری ساختار اقتصادی- که با فساد مزمن و رایج عجین شده‌است- موجب تنزل معیارهای زندگی و تشدید عوارض زیانبار بیکاری در میان جوانان شده ‌است. بسیاری از جوانان احساس می‌کنند که آینده آنها به‌سرقت رفته ‌است...نوجوئی و نارضائی جوانان، ویژه این یا آن کشور نیست، اما در عربستان سعودی مشکل جوانان ابعاد ویژه‌ای دارد. در کشوری که از نظر ترکیب سنی جمعیت، یکی از جوان‌ترین کشورهای جهان است، سرخوردگی جوانان از خانواده و فراتر از آن از مذهب و رژیم سعودی، روز به‌روز آشکارتر می‌شود. و آبشخور این سرخوردگی و گسست، احساس بیگانگی آنها نسبت به این مراجع اتوریته است. بنا به یک بررسی آماری، 31 درصد جوانانِ امروزِ عربستان سعودی برآنند که » معیارهای سنتی، دیگر کهنه شده‌اند...ما جویای ارزش‌ها و ایده‌های مدرن هستیم. کوتاه‌سخن اینکه اژدرمارِ کرخت و کم تحرک سعودی، برای هضم لقمه گلوگیر نسل جوان، روزهای سختی در پیش دارد.»

بنا به روایت نویسنده، واکنش‌های اعتراض‌آمیز نسل جوان امروز عربستان اشکال گوناگونی دارد. برخی، نوجوئی خود را با نوع پوشاک و سرگرمی‌های مدرن و مشغله‌های دنیای مجازی اینترنت و کسب آگاهی از منابع غیررسمی نشان می‌دهند. شماری با قانون‌شکنی‌های شرعی و عرفی و روی‌آوری به الکل و مواد مخدر و خشونت و سرقت، آزردگی و اعتراض خود را ابراز می‌کنند. بسیاری در اعتراض به "تجاوز فرهنگی" مدرنیته به حریم اسلام، اسلام‌گرائی بنیادی را تنها حربه مبارزه علیه رژیم و جامعه غرب‌زده سعودی می‌دانند. و اقلیتی از این اسلام‌گرایان افراطی نیز به تروریسم روی‌می‌آورند... «برای یک جامعه سنتی و محافظه‌کار مثل عربستان سعودی، این گرایش‌ها به‌خودی‌خود، نوعی بدعت و انقلاب است. و نشانه و نمود آن همه جا محسوس است.»

کارن هاوس بر نقش جوانان در عربستان تاکید دارد:

«جامعه عربستان، جامعه‌ای ‌است با شکاف‌های عمیق ناشی از اختلاف‌های قبیله‌ای ، محلی، مذهبی و تبعیض جنسی، که خط مشی خطای سران سعودی طی سالیان سال، این شکاف‌ها را تشدید کرده‌است. و این شکاف‌های اجتماعی، امروز بیش از همه در نسل جوان تبلور یافته‌است. تداوم ثبات سیاسی رژیم آل سعود را اینک این شکاف‌ها تهدید می‌کند. وکانون این تهدید، وضعیت جوانان امروز عربستان است... اینترنت و نیروی آگاهی برآمده از آن، ممکن است بزرگ‌ترین تهدید برای رژیم سعودی باشد، اما تنها عامل نیست. هرچه مردم عربستان بیشتر در معرض آگاهی قرار می‌گیرند، سران سعودی بیشتر و بیشتر از این مدار دور می‌شوند.»

شاید این، مهم‌ترین عامل در تشدید شکاف میان مردم و رژیم سعودی باشد.

کارن هاوس در آغاز فصل یازدهم کتاب که به نقش عربستان سعودی در راه‌اندازی، تجهیز و تقویت اسلام‌گرائی افراطی و تروریسم در منطقه، اختصاص دارد، می‌نویسد:

«یک آبگیر راکد را پیش خود مجسم کنید که نامش عربستان سعودی‌است. با آب تیره و تاری که چیزی را در آن نمی‌توان دید. سطح آب مملو از زباله است. پس‌داده‌ها و عوارض جامعه‌ای کژکار و نابسامان؛ مردانی بیکار، زنانی سرخورده، جوانانی خشمگین، تهیدستانی فراموش‌شده، آموزشی نازل و اقتصادی بی‌تحرک. اینها موانعی هستند آشکار در برابر چشم سران سعودی. اما نوع دیگری از جذب‌ناشده‌ها و پس‌داده‌های اجتماعی، زیر سطح آب شناورند، که برای رژیم، خطری بلاواسطه ومستقیم‌اند، اینها تروریست‌های سعودی‌اند. همان دست‌پروردگان مورد تحسین و حمایت آل سعود. همان‌ها که به اشاره سران سعودی، کفٌار را در راه خدا به قتل می‌رساندند. و اینک که تهدیدی برای خود رژیم شده‌اند، تروریست‌های یاغی نام گرفته‌اند.

آنها پس از رویداد 9 سپتامبر 2001، توجه جهانیان را برانگیخته‌اند. اینکه 15 تن از 19تروریست آن واقعه، سعودی‌های تحت رهبری القاعده بوده‌اند، همه را شگفت‌زده کرد. اما 11سپتامبر، آغاز کار تروریسم جهادگرای سعودی نبود. در سالهای دهه 80 ، هزاران جوان مذهبی سعودی به هم‌وطن خود، اسامه بن لادن برای جهاد با کفار اشغالگرِ افغانستان (اتحادشوروی)، پیوسته بودند... طی بیش از سه دهه اخیر، رژیم سعودی دست خشک‌اندیشانِ مذهبی را برای تدوین موازین حکومتی باز گذاشت و جامعه را چنان در چنبره تعصب فروبست که جوانان، مفری برای صرف انرژی و استعداد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود نیابند و از سر استیصال به "جهاد" روی آورند و در مجاهدان‌ِ چرب‌زبان و اغواگری چون بن‌لادن، مسیحای خود را بجویند.»

نویسنده در آخرین بخش‌های کتاب خود به " سناریوی آل سعود" برای پرهیز و گریز از هم‌سرنوشتی با دیکتاتورهای دیگر منطقه، می‌پردازد. سناریوئی که به زبان ساده می‌توان آن را صدقه دادن برای رفع بلا نامید. ملک عبدالله درسال 2011 ، پس از تحولات تونس و مصر، بسرعت دست‌به‌کار شد؛

«او 130میلیارد دلار ( به‌اندازه ‌85 درصد بودجه سالانه کشور)، در میان گروههای اجتماعی مختلف که ناراضی بودند و یا بیم نارضائی‌شان می‌رفت، پخش کرد. این مبلغ عمدتاً در اختیار گروههای مذهبی، نیروهای نظامی، دانشجویان و بیکاران قرار گرفت. و بخشی از آن نیز صرف تامین مسکن شد.» ارزیابی کارن هاوس از این بذل و بخشش اضطراری این است:

«در عربستان سعودیِ امروز، شاید بتوان با پول، مردم را منفعل کرد، اما بعید است بتوان وفاداری آنها را خرید. و صد البته، امروز دیگر شاهد آن وفاداری‌ای که زمانی سکه‌های ملک عبدالعزیز در قبایل تابعه بر‌می انگیخت، نخواهیم بود.»

کارن هاوس، سرانجام، جایگاه امروزِعربستان سعودی در جهان را با اشاره به یک تمثیل، در چند جمله خلاصه می‌کند:

«عربستان سعودی مثل یک بچه مدرسه‌ای پولدارِ نُنُر است، که عزیز کرده معلم است اما سعی می‌کند با خوش‌رقصی برای بچه‌قلدرهای مدرسه، وابستگی خود به معلم را بپوشاند. ضمن آنکه به هر کاری دست می‌زند تا عزیزکرده معلم به ‌نظر نیاید، اما ازاین هم می‌ترسد که مبادا معلم بخاطر معاشرت او با دوستان ناباب، اورا مواخذه کند. درنتیجه، این موجود، نه احترامی برمی انگیزد و نه اعتمادی.»

کتاب «درباره عربستان»، بازتاب گسترده‌ای در میان پژوهشگران، سیاستمداران و کارشناسان مسائل خاورمیانه داشته‌است. برژینسکی درباره این کتاب نوشت: کتابی است که باید رهبران آینده سعودی آن را بدقت بخوانند. این کتاب، تضادهای اجتماعی عربستان و شکنندگی ساختار اجتماعی و سیاسی آن را صریح و منصفانه بررسی می‌کند. کتابی است واقعاً مهم و بجا، که می‌بایست نوشته می‌شد
منبع :جهان امروز،سایت تحلیلی- سیاسی.

Sunday 9 February 2014

دشواری های موجود درسرِراه انتخاباتِ ریاست جمهوری افغانستان


ابراهیم ورسجی
20-11-1392
افغانستان درشرایطی به سویی سومین انتخاباتِ ریاست جمهوری خود گام برمی دارد که بادشواری های کمرشکن زیرروبرومی باشد:نخست،سیاست افغانی امریکا ودوستانِ غربی اش که پایه گذارحکومت کرزی می باشند، شکست خورده است.دوم، عامل های زیرشکست یاد شده راسبب شده اند:نخست،بدترین حکومت داریی کرزی که دراین گونه حکومت داری با داربرابربا نوکرمسئول می باشد؛به این خاطرکه،کرزی ودسته ای نابکارش برای غارت وبحرانزائی ساخته شده اند تاحکومت داری درجامعه ی جنگ ،طالب و تروریسم زده ی افغانستان .دوم،صادراتِ تروریستی ای پاکستان به افغانستان بابهره برداری ازافغان ها وپاکستانی های پشتوزبانِ- آشوبگرِارزان قمیت.سوم،بدترین حکومت داریی کرزی به حیث عامل درونی وناکامی ای امریکا درمهاربرنامه ی تروریست پروریی پاکستان به حیث عامل برونی؛باعث شدند که نظامی های پاکستانی درافغانستان نقشی را بازی نمایند که دستاوردِ آن درگام نخست،ناکامی غرب درکشورما؛ودرگام دوم،گسترش تروریسم دردرون پاکستان می باشد.درواقع،دامن زدن به تروریسم درپاکستان توسط نظامی های آن کشور،سرپوش گذاری برصادراتِ تروریستی شان درافغانستان می باشد.چهارم وازهمه مهم تراینکه، بدترین حکومت داریی کرزی چنان زمینه سازی کرد که احزاب سیاسی مدرن درافغانستان برآمد کرده نتوانند؛ وعلت مخالفت یا ترس کرزی از برآمدن احزاب سیاسی این است که ازنگاه اوممکن است رقیب وطن خواه دربرابرحکومت فاسد ووابسته ی کنونی به میدان سیاست بیاید.پنجم،برآمد نکردن احزاب سیاسی ای نوگرابه حیث پرورش دهندگان سیاسی مردم وخاستگاه رهبران سیاسی ؛سبب شد که همان چهره های مافیای- فاسدِ کارگزاردربدترین حکومت داریی کرزی وارد عرصه ی مبارزه ی انتخاباتی- ریاست جمهوری شده نتوانند کمک مردم رابه فرایند کمرنگِ دموکراتیکِ جاری درکشورجلب نمایند.ششم،بی سرنوشت ماندنِ آوارگانِ افغانی درایران وپاکستان، زمینه ی خوبی برای هردوکشور بویژه دومی فراهم نمود تا ازمیان آن هاسربازگیری کرده به شمارطالبان وتروریستان درافغانستان بیفزایند.هفتم،شکست حکومت فاسد ودرمانده ی کرزی درپخش شناسنامه/ تذکره درمیان مردم سبب شده است که به کارت های انتخاباتی روی آورده شود که چاپ آن هاآسان و بزرگترین عامل جعل کاری درانتخابات ومسخره کردن دموکراسی وبازی با حق انتخاب مردم می باشد.هشتم،کمیسیون حکومتی ای انتخابات آن هم حکومتی که خودش ازشکم یک انتخاباتِ تقلبی برخاسته است وتروریسم روبه گسترشِ طالبان وبرادرخوانده شدنِ آن هاتوسط کرزی.نهم،غارت کمک های بشردوستانه ی جامعه ی جهانی ومنابع درونی توسط بزرگانِ نابزرگِ حکومت کرزی،باعث برآمدن یک طبقه ی کوچکِ مفت خوارِبی فرهنگ وفقرگسترده درمیان مردم شده است؛پرسمانی که دونتیجه ی زیرراببارآورده است:نخست،بی اعتبارشدن حکومت وحکومت گران درمیان مردم.دوم،زمینه سازی برای سربازگیریی پاکستان برای طالبان.دهم،بدترین حکومت داریی کرزی، افغانستان رابه جولانگاه یاتخته ی خیزکشورهای منطقه ی وفرامنطقه ی مبدل کرده است که زیان بارترین نمادِ آن رقابتِ کشنده ی پاکستان وهند درکشورِما می باشد که حتاامریکا درمهارِآن درمانده است.یازدهم، امریکا وآگاهان وطن ماباید توجه نمایند که اگرازشکم انتخاباتِ ریاست جمهوری سال آینده یک حکومتِ قابل پذیرشِ مردم افغانستان بیرون نشود،هم سرمایه گذاری های کمرنگی که تاکنون شده است ازدست می رود وهم وضع سیاسی ای خطرناک وغیرقابل پیش بینی ای بوجود می آید که نه به نفع مردم کشورما است ونه هم به نفع منطقه وجامعه ی جهانی.
شایان توجه است که، وقتی ازاین همه دشواری هادرسرِراه انتخاباتِ ریاست جمهوری افغانستان سخن میگویم،ازاین پرسمان نیزآگاه هستم که بازتاب همه ی آن ها به نوشتن یک کتاب قطورنیازدارد،نه نوشته ی کنونی.ازاین رو،هدفم این نیست که همه ی آن ها دراین نوشته بازتاب داده شود.درواقع،هدف ازیاد آوری ازدشواری ها، تاکید براین پرسمان است که کشورما رابدترین حکومت داریی کرزی با مصیبت های بی شماری روبروساخته است.به سخن دیگر،ازافغانستان، مشکلستان درست کرده است.بهرصورت،دراین نوشته ،مهم ترین دشواری هاازمیان دشواری های ردیف بندی شده ی بالا، بازتاب داده می شود.واقعیت این است که درمیان دشواری های کنارهم گذاشته شده،شکست سیاست افغانی امریکا،دست اندازیی حکومتِ کرزی که ازشکم یک انتخاباتِ جعلی برون شده است درروند و نتیجه ی انتخابات ازطریق کمیسیون انتخاباتِ دست ساخت خودش،حضورچهره های مصرف شده درحکومت کرزی به حیث کاندیدهای ریاست جمهوری؛وناتوانی بسیاریی آن هادررفتن به شهرهایاروستاهای زاد گاه شان، وبی رغبتی ای مردم نسبت به آن ها حتا دموکراسی وانتخابات،خراب کاری طالبان وکرزی درفرایند انتخابات به نفع پاکستان؛ وازهمه بارزتر،بی برنامگی ای کاندیدهای ریاست جمهوری درجهت مبارزه باتروریسم وبرون کردن کشورازبحران جانکاه کنونی؛پرسمان های می باشند که دراین نوشته به ان پرداخته می شود.وقتیکه ازبی برنامگی وناتوانی ای بسیاری کاندیدهای انتخابات ریاست جمهوری دررفتن به جاهائی پیدایششان سخن می گویم،هدفم این است که نشان دهم که سیاست افغانستان چقدرمسخره شده است که کسانی می خواهند رئیس جمهورشوند که عرضه وتوان رفتن به روستاها یاشهرهای جای پیدایش خود راندارند! روشن است که عدم احترام سیاست کاران به خواست واراده ی مردم دربیشترازدوسده ی گذشته وادامه ی دورباطلِ نوکریی زمام داران به قدرت های بیرونی ازهند بریتانیاگرفته تااتحادشوری وپاکستان- ایران وامریکا، وضعیتِ ناگواری رادرافغانستان ببارآورده است که دردهه ی دوم سده ی بیست ویکم هم سیاست کاران افغانی توان رفتن بجای پیدایش خود رانداشته باشند! مگراینکه نظامی های ناتوکمک شان نمایند، ویاازآی اِس آی/شبکه ی امنیتی پاکستان، روادید سفربه جاهای پیدایش خود رابدست بیاورند! درغیرِآن،طالبان، یا دوستان قبلی شان به حساب شان خواهند رسید!
باتوجه به گفته های یاد شده،سخن را ازشکست سیاست افغانی امریکا واثرآن برروندِ انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به حیث یک دشواریی عمده آغازمی نمایم.واقعیت این است که امریکاباید درسیاست افغانی- شکست خورده ی خود بازنگری نماید، البته به سه دلیل:نخست،کسانی راپس ازرخداد یازدهم سیپتامبر2001، برشانه ی مردم افغانستان سوارکرد که دارای دوویژگی ای آشکاربودند ومی باشند:اول،جاسوسان چند جانبه وناتوان وبسیاری شان پیشینه ای جنائی داشتند که بجای ریاست ووزارت باید دادگاهی وبه زندان سپرده می شدند.دوم،درنبرد باتروریسم وریشه کنی عامل های آن درافغانستان ،ایجاد حکومت داریی خوب بیشترازحضورپررنگ نیروهای نظامی ناتو،می توانست کارگرتمام شود.نیازِ مهمی که قربانی بدترین حکومت داریی کرزی شد.دوم،باوجود اینکه امریکا، درهمان آغازفهمیده بود که ازکرزی کاری درحکومت داری ساخته نیست،13سال به حمایت ازبدترین حکومت داریی اوحمایت کرد.سوم،بجای زیرفشارگذاشتن پاکستان به حیث پایگاه تروریسم وصادرات تروریستی به افغانستان،برای آن کمک های مالی ونظامی کرد تاباپول مالیه دهندگان امریکائی،سربازان ومردم عادیی افغانستان وسربازانِ غربی کنشگر دراین کشورابکشد!
اکنون که، امریکا؛بخاطرحمایت ازبدترین حکومت داریی کرزی وسیاست تروریست پروریی پاکستان، کمک کرد تاسیاست افغانی خودش رابی نتیجه نمایند؛ایجاب می کند که در سیاست نادرست گذشته بازنگری کرده درانتخاباتِ ریاست جمهوریی افغانستان به گونه ی عمل نماید که دستکم کشورماازبدترین حکومت داری به سوئی حکومت داریی بدتربرود.ازبدترین وبدتر،نه بدوخوب ،ازاین رونام بردم که کرزی کارهایی کرده است که امکان انتخاب میان خوب بد توسط مردم کشورما را منتفی کرده است.بهرحال،ازاینکه درمقایسه با ژرفنای بحرانِ جاریی افغانستان، انتخاب میان بدترین وبدترسازنده نمی تواند باشد،لازم است که امریکا درهماهنگی باشورای امنیت سازمان ملل متحد، درباره ی یک حکومت انتقالی ای دیگربرای یک دوره ی یک ساله وبرگزاریی انتخاباتِ ریاست جمهوری زیراثرآن فکرنماید.اگرچنان نکند،بااطمنان می توان گفت که حمایت ازیکی ازکاندیدهابه همراه پایگاه نظامی وامضای معاهده ی امنیتی که هرکاندیدی آماده ی امضای آن پس ازانتخاب شدن می باشد،نمی تواند تروریسم رامهاروامنیت رابه افغانستان برگرداند.
ازاین رو،برای اینکه رخ دادهای دهه ی1990میلادی- دهه ی 1370خورشیدی درافغانستان تکرارنشود،امریکاباید هم درسیاست افغانی- پاکستانی ای خود بازنگری کند وهم مانع تخریب کاری کرزی وپاکستانی ها درفرایند انتخابات ریاست جمهوریی پیش رو شود.دراین صورت،ماشاهد دونمونه ازحرکت به سوئی بهبود اوضاع افغانستان خواهیم بود:نخست،درجریان انتخابات،پاکستان ازتشویق طالبان به تروروویرانگری خود داری می کند که درواقع کمکی به روندِ نیمه جان دموکراتیک درافغانستان می باشد.دوم،کرزی ودسته ی غارتگرش ازتقلب درانتخابات مانندِ انتخاباتِ قبلی خود داری می کنند.ازاین رو،حداقل درفرایندانتخاب میان بدترین کاندیدکه گزینه ی کرزی می باشد وگزینه ی بدترکه درنمایش ناسازگارباوی می باشد،گزینه ی بدترپیش گام می شود.وقتیکه گزینه ی بدتربه حیث اخیرین چاره درشرایطِ کنونی برنده ی انتخابات شود،برغربی هابویژه امریکا وافغان هامی باشد که چنان عمل نمایند که ازبدتربه سوی بد وازبد به سوئی خوب درافغانستانِ پس ازکرزی، گام بردارند.
ناگفته نماند که گزینه ی بدترهرگزبه اندازه ی تشکیل یک حکومت انتقالی یکساله ی دیگرتاانتخابات را درست برگزارنماید،سازنده تمام شده نمی تواند.ازفعالیت های کرزی ودسته ی غارتگرش درجهت دستکاریی انتخابات به کمک وزیرداخله ی مورد نظرپاکستانی هامعلوم می شود که به گونه ی جدی کمربه دستکاری در نتیجه ی انتخابات بسته اند.اگردست کرزی بسته نشود، روشن است که درانتخابات تقلب کرده بحرانی تازه ی رابربحران کنونی کشورمی افزاید.ازاینکه، جزپول وکمک وزارت داخله که وزیرش تازه به سفارش پاکستان به این مقام برگزیده شده است،کرزی وسیله ی دیگری برای تقلب کاری ندارد،بهترین راهکاربرای مهارتقلب کاریی او،نگرانی برشیوه ی هزینه ی پول های کمک شده توسط جامعه ی جهانی برای برگزاریی انتخابات ومراقبت بردستگاه فاسدِ پولیس می باشد، تا در پروسه ی انتخابات دست اندازی نکند.درکنارتوجه به هزینه ی غرض ورزانه ی کمک های پولی جامعه ی جهانی ازطریق سازمان ملل به کمیسیون انتخابات که کرزی به بهره برداریی نادرست ازآن درجهت تقلب درنتیجه ی انتخابات کمربسته است،اگرکاندیدهای ناپسند نزدِ کرزی و دسته ی نابکارش ،انجمن هایکم خونی 420گانه ی جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی ای106گانه ی ثبت نام شده دروزارت عدلیه، وارد میدان کارزارِحداقل تبلیغات واطلاع رسانی ای درست به مردم شوند،بخوبی می توانند هم مانع جعل کاریی کرزی شوند وهم برای پس ازدوره ی بدترین حکومت داریی کرزی نقش سازنده ی درسیاست وجامعه بازی نمایند.
افزون برمهارشیوه ی نادرست هزینه ی کمک های مالی جامعه ی جهانی به کمیسیون انتخابات وکاندیدهای ریاست جمهوری،سازمان ملل باکسب حمایت شورای امنیت،می تواند نوعی هماهنگی میان خود وکشورهای منطقه ی درست ونادرست درگیردربحران افغانستان، هماهنگی بوجود آورده مانع گسترش تروریسم دستکم درروزهای برگزاریی انتخابات شود.دراین صورت،هم انتخابات بدون درد سرآفرینی تروریست هابرگزارمی شود وهم ازتقلب کاریی کرزی درنتیجه ی انتخابات جلوگیری به عمل آورده می شود.شایان دقت است که درکنارکمک های آنچنانی برونی ها،نقش سازنده ی کاندیدها درارائه ی برنامه های قابل پذیرش برای مردم نیزمی تواند که به آنها انگیزه داده باعث شماربیشترشرکت کننده هادرانتخابات شوند.برخلاف،اگرکاندیدها برنامه های جالب ومردم گرایانه درعرصه های امنیتی،اداری،سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی وخدماتی پیش کش کرده نتوانند،توجه نمایند که باتقلب کاریی کرزی کمک کرده بازی رابه نفع او وپاکستان می بازند.
برای اینکه مردم افغانستان بردشواری های پیشِ روی انتخابات ریاست جمهوری ودیگردشواری هایی یادشده ویاد نشده درکوتاه مدت وبلند مدت دست بالاپیدانمایند،بیشترازکمک های مالی وسیاسی ای غربی هابویژه امریکا،نقش کنشگران سیاسی- فرهنگی – جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی بی شمارِابرازموجودیت کرده درافغانستان، سازنده وسرنوشت سازمی باشد؛البته سازنده نه درموقعیتی که اکنون قرردارند،بلکه درموقعیتی که به آن هاکمک می کند که به سوی حزب سیاسی فراگیروجامعه ی مدنی موثرگام بردارند.وقتیکه ازحزاب سیاسی وجامعه ی مدنی کارآمد واهمیت نقش آن ها درسیاست ودموکراتیزه کاریی جامعه سخن می گویم،بیشترتوجه به ژرفنای بحران افغانستان ،خستگی وناامیدیی مردم ازحکومت کرزی وسیاست کاران همکارش وکمک آن هابه جاده سازی برای بازگشت طالبان وبی رغبتی مردم به انتخابات ریاست جمهوری وبازیگرانِ آن دارم.بی رغبتی ،نامیدی وجاده سازی برای بازگشت چانته برداران پاکستان که حکومت داریی مسخره ی کرزی وکمک کننده های بیرونی اش،بدرجه های متفاوت درآن کوتاهی بدوش دارند.
اکنون که، باوجود این همه هزینه های مالی وجانی بی شمارِمردم افغانستان وجامعه ی جهانی،کشورمابخاطربدترین حکومت داریی کرزی، به همین نقطه ی بسیارناامید کننده رسیده است؛لازم است که برای برون رفت ازآن، بدوپرسمانِ زیرتوجه جدی کرده شود:نخست،افغانستان درجایگاهی رسیده است که هم تشکیل حکومت استبدادی دشوارشده است وهم تحقق دموکراسی.به زبان روشن تر،اگرتشکیل حکومت استبدادی ممکن می بود،قانون اساسی کنونی که دست ساخت جورج بوش به پیشنهاد فاشیست های پس مانده ی پشتون ومعامله ی گریی احمقانه ی تفنگ داران جبهه ی متحدِ مخالف طالبان می باشد،چپن قانونی به حکومت استبدادی پوشانیده وآن رااستوارکرده بود.قانونی که صلاحیت های رابه کرزی نابکارداده است که کاربرد آن ها وضع غمبارکنونی می باشد.درچنان شرایطی،اگرپاکستان به کمک کرزیی مصرف شده وبدنام،می خواهد بابهره برداری ازوضع ناهنجارکنونی باردیگرطالب-القاعده-امیرالمومنین بازنماید،توجه داشته باشد که جامعه ی جهانی ومردم افغانستان مانند دهه ی1370که جهادی های فاسد شده وطالبان قرآن ناخوانده ی اکنون تروریست شده به کمک نظامی ها- اطلاعاتی های آن کشور ودیگربازگران منطقه ی دست بهرکاری تباه کارانه ی زدند،ازکنارفاجعه ی دست ساخت دیروزوامروزآن هابی تفاوت نمی گذرد.به سخن دیگر،جامعه ی جهانی درکنارافغانستانِ دموکراتیک فردامی ماند.
ازاین رو،به صراحت می توان گفت که مردم افغانستان وجامعه ی جهانی، حکومت کرزی وطالبانِ برادرخوانده اش وتفنگ بدستان بی منطق وغارتگرِشریک بدترین حکومت داریی او راپشت سرگذاشته اند.به این معناکه،حکومت استبدادی چه درقالب قبیله گرایی فاشیستی که کرزی ودسته ی فاشیستش دنبال آن می گشتند ومی گردند وچه درقالب طالبی- فاشیستی اش که ازفاشیسم به تروریسم افت کرده است، دارند به گذشته تعلق می گیرند که فال نیک است! پس اختیارِسیاسی- حقوقی که پیش روئی مردم افغانستان مانده است، حکومت دموکراتیک می باشد؛ البته، نه دموکراسی مآبی جورج بوش ودلقکش کرزی که میوه ای زهرآلودش کام مردم راتلخ ومعده شان راجراحی طلب نموده است! بنابراین،برای مردم وآگاهان افغانستان است که فرایند کمرنگ دموکراتیک کنونی را باحمایت ازانتخابات ریاست جمهوری وبدین وسیله ،عبورازبد ترین حکومت داریی کرزی به حکومت داریی بدترِجانشینش وازحکومت بدترجانشینش به ترتیب به سوی حکومت داریی بد وازحکومت داریی بد،به سوی حکومت داریی خوب که هم خواست مردم وهم بهترین وسیله ی سرکوب تروریسم وتوسعه ی اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی- سیاسی- کشورمی باشد، چنان ادامه بدهند که برون شدن ازبحران ژرف دست پخت بدترین حکومت داریی کنونی ورسیدن به گونه ی بسیارکند به سوی دموکراسی واقعی راهدف گیری کرده بتوانند.

Sunday 2 February 2014

دستاوردِ کرزی برای افغان ها:بدترین حکومت داری،تنش های میان قومی- قبیلگی،وابستگی مرگباربه امریکاوجاده سازی برای بازگشتِ طالبان


اگرشرم نداری،هرچه می خواهی بکن!
پیامبرخدا
بزرگترین درسی که درزندگی گرفتم این بودکه هیچ کشوری نمی تواند به اتکای نیروهای خارجی به آزادی،استقلال وپیشرفت دست یابد.باید به اراده ی مردم احترام گذاشت وازاستقلال کشوردفا کرد،هرملتی باید روی پای خود بایستد.
ببرک کارمل
این درس ازکارمل به کرزی یاازغلامی به غلامی دیگرمی باشد.
ای غلام ابن غلام ابن غلام / حریت اندیشه ی توراحرام!
اقبال
ابراهیم ورسجی
13-11-1392
درهفته ها وروزهای پسین،شاهد یا وه گوئی هائی بی شمارِ کرزی، رئیس جمهوردست نشانده ی ناتو، درافغانستان بودیم ومی باشیم که اغلب آن ها ازبی شرمی ونادانی این مرد مزدورودرمانده حکایت می کند.جالب این است که،کرزی گمان کرده است که بااین گونه چرندیات وسخنانِ بی ربط وبی پایه ودراکثرموارد تهی ازبارمعنایی- دستورِزبانی،می تواند ازخود چهره ی ملی گراترسیم نماید؛وبرخی فاشیست های قبیلگی ای پشتون هم که درشکم سیرکنی بادلارامریکائی ونوکری به پاکستان شناخته شده ونمره اول می باشند،تلاش دارند اوراوطن خواه معرفی نمایند.یاوه سرائی ها وتلاش هایی که کارگزارانِ آن فکرکرده اند که مردم افغانستان نادان هستند وفریب این گونه بازی های خنده آوررامی خورند! دررابطه به سویه ی آگاهی وفهم مردم افغانستان در شناخت چهره های ناپاک،وطن فروش و پرسمان های روزمره ی سیاسی وبازی گرانِ بازارمکاره ی سیاستِ کشورشان؛ واقعیت این است که مردم ونسل جوان کشورمابسیارازحکومت گرانِ نوکرمنش وفاسدِ چرخاننده ی بدترین حکومت داریی کنونی، پیشی گرفته اند.تحولی مثبت وسازنده ی که این امید را ایجاد کرده است که مردم سرزمین جفاکشیده ی ما،هم کرزی وهم برادرانِ طالب- تروریستش راپشت سرگذاشته وارد برهه ی گام برداری به سوی جهان نومی شوند.
برای اینکه، هم موقعیت کرزی وهم تلاش های مشوقانِ قبیله گرا- فاشیستش درجهت ملی گرانمائی روشن ترشود،لازم است که کمی ازملی گرائی وملی گراها وویژگی هایشان سخن گفته آنگاه به دستاردهای کرزی پرداخته شود.واقعیت این است که درجهان پیشرفته که دل ومغزآن اروپای غربی می باشد،ملی گرائی کاری که کرد این بود که کشور- ملت های مدرنِ اروپائی راجایگزین امتِ مسیح که امپراتوریی کلیسائی اش هم فاسدشده بود وهم باروند پرشتاب زمان ناتوان ازسازش بود؛کرد.درحالیکه،ملی گرایانِ جهان پس مانده دربرابراستعماری قد برافراشتند که چندین کشور- ملت استعمارگرِپسامسیحی گری- اروپایی، برملت هایشان درامریکای جنوبی،افریقا وآسیاتحمیل کرده بودند؛ وویژگی های ملی گرایان هم این بود که، به حمایت مردمان خود،استعمارکهنه رابرانداختند وتااندازه ی ممکن دربربراستعمارنو ایستادگی کردند.بطورنمونه،سیمون بولیوار،بامرکزیت وینزیویلا،درامریکای جنوبی،درسده ی نزدهم، جنازه ی استعماراسپانیارابرداشت،ودرنیمه ی پسین سده ی بیستم،فیدل کاسترووچه گوارا به نفوذامریکادرکوباودانیال اورتاگا،نفوذامریکارادرنکاراگواپایان والهیات رهای بخش درهمراهی بامارکسیست های انسانی شده،حکومت های نظامی وابسته به امریکارا ازبرازیل تاآرژانتین، برانداخت.درآسیا وافریقا،مائودرچین،گاندی درهند،بن بلا،درالجزائیر،حبیب بورقیبه،درتونس،قوام نیکرومه،درغنا،جموکنیاتا،درکینیا،جولیوس نیریره،درتانزانیا،احمدِ سوکارنو،دراندونیزیا،هوچی مینه،درویتنام،و...به حمایت مردمان خود دربرابرکهنه استعمارگری رزمیدند؛ودربرهه ی گذارازاستعمار به سوی کشور-ملت های خود گردان، کشورهای خود را رهبری کردند.
بادرنظرداشت تعریفِ کوتاهی که ازملی گرائی وویژگی های ملی گرایان صورت گرفت،این وظیفه ی خوانند گانِ این نوشته است که جایگاه کرزی راکه بزورهواپیماهائی ارتش امریکا ونیروی زمینی ای ملیشه های ارزان قیمتِ باصطلاح اتحاد شمال وسازش جورج بوش،تونی بلیر وژنرال مشرف، به کاخ ریاست جمهوریی کشورِجفاکشیده ی افغانستان وارد کرده شد،تعیین نمایند.وقتیکه ازنقش مشرف درنصب کرزی به مقام ریاست جمهوریی افغانستان سخن می گویم،دلیلم این است که پس ازآغازحمله ی امریکاعلیه اداره ی وحشی- تروریست پرورِطالبان- القاعده که درواقع شاخه ی ریشوی ارتش پاکستان بودند ومی باشند،برای اینکه اتحادِ شمال، یادشمن پاکستان، برکابل مسلط نشود،تمام نظامی ها واطلاعتی های پاکستانی منظم کارکردند تاکرزی درکابل کاخ نشین شود.بنابراین، واقعیت تلخ این است که کرزی،یک شخص تحمیلی ای نابکاربرسرحکومت وابسته ی افغانستان می باشد که ازنهایت درماندگی نتوانست حتا حمایت مردم قندهاررابزیان طالبان ازخود نماید،چه ماند به اینکه حمایت همه قبایل پشتون ودیگرقوم ها راکمائی کرده ملی گرایامدافع منافع ملی کشورافغانستان شود.
درکمک به رئیس جمهورشدن کرزی،پاکستانی هاهوشمند ترازامریکائی هاکارکردند.به این خاطرکه،هم راجع به اوضاع افغانستان نسبت به آن ها آگاه تربودند وهم می دانستند که کرزی توان پیداکردن نفوذ درمیان قبایل پشتون،کسب حمایت غیرپشتون ها واستواربخشی ای نظام سیاسی درافغانستانِ فروپاشیده راندارد.ازاین رو،بابهره برداری ازناتوانی وبی پایگی ای کرزی ،می توانند دوکارزیررا بدرستی انجا بدهند:نخست،کمک درناکامی سیاست افغانی امریکانمایند.دوم،بابهره برداری ازنبود دانش وتجربه ی سیاسی درشخصِ کرزی،نوکرانِ بی شمار خود را دردستگاهِ نابکاروفاسدِ او متمرکزکرده،بادامن زدن به تفرقه ی قومی- مذهبی می توانندهم طالبان رابازسازی وهم برای آن ها دوباره زمینه سازی وسربازگیری نمایند.همین که نظامی های پاکستانی طالبان رابازسازی وبه افغانستان گسیل کردند؛ وکرزی حتا نتوانست درجنوب بویژه درمناطق هم مرزپاکستان کاری نماید؛ وطالبان بازگشت کرده وتوانستند درمیان قبایلی ناقلِ پشتون دردیگربخش های افغانستان هم جای پای برای فربه نمودن تروریسمِ زیراثرپاکستان پیدانمایند؛نمایان گراین است که کرزی وفاشیست های قبیلگی ای دربارنشینش که درچاپیدن دلارهای امریکائی وتفرقه اندازیی قومی درجامعه ی چند قومی افغانستان هنرمند می باشند، تاچه اندازه بی پایه درقبایل پشتون می باشند.
بطورنمونه،همین که خود کرزی وتمام وزیران ومقام هایی درشت وریزِ پشتوزبانِ حکومتِ او؛ در13سال گذشته، نتوانستند به روستاها وولایت های جای پیدایش خود بروند؛حکایت ازاین می کند که این هاتاچه اندازه نابکاروبی پایه وپاکستانی هاتاچه اندازه دربرداشت های شان درباره ی اوضاع افغانستان، برامریکا ونوکرانِ جاسوسِ چند جانبه- کاخ نشین شان درکابل، می چربند.اگرکرزی این روزها دست به جفنگیات سرائی زده وازامضای معاهده ی امنیتی باامریکاخود داری می کند،سخن ازاین درچانته دارد که جیب های خود ودوستانش رابادلارهای امریکائی پرکرده وپس ازسپری شدن تاریخ مصرفش نزدامریکای ها،می کوشد دوکارزیررا به باورخود انجام بدهد:نخست،امریکا ودوستانِ آن راادارنماید که دربدل امضای معاهده ازکاندید مورد نظراووپاکستان، درانتخابات ریاست جمهوری حمایت نمایند.دوم،درصورتیکه بادارِبزرگ چنان نکند، راه رابرای بازگشت برادرانِ طالب خود ودرواقع تامین سلطه ی پاکستان برافغاستان هموارمی کند.دراین برداشت ازامریکا وسیاست های منطقه ی- جهانی ای آن،کرزی مرتکب دوخطائی بزرگ شده است:نخست،خود داریی اوازامضای معاهده ی امنیتی ، مانع ادامه ی سیاست افغانی ای هرچند ناکام امریکا تاکنون نمی شود؛ این هم درشرایطی که دوره ی کرزی روبه پایان است وهرکسی که جانشین اوشود،برای حفظ صندلی خود دست به امضای معاهده می زند.دوم،پاکستان وطالبان دیگردرموقعیتی نیستند که مانند سال1373-1994که کرزی دررکاب شان بود،به حیث فرشته هایی صلح وامنیت به پیش بتازند.
بهرصورت،اکنون که ازیاوه سرائی های کرزیی آبروریخته ومشوقان فاشیست- قبیله گرایش یاد کرده شد،نوشته رادرجهتِ بررسی ای دستاوردهایی ننگینِ او پی می گیرم.واقعیت این است که؛ زمانیکه کرزی راجورج بوش درروزاول ماه ژانویه2001-11جدی1380،برشانه ی مردم جنگ زده-طالب-القاعده-پاکستان زده ی افغانستان بارکرد،نویسنده پیش نویس کتاب"جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ"رامی نویشت.پس ازبارکردن کرزی توسط جورج بوش برشانه ی لاغرمردم افغانستان، لازم دیدم که دوپرسمان زیررابه کتاب افزون نمایم:نخست،متن قراردادِ"بن"که برپایه ی آن کرزی رئیس دولت موقت شده بود.دوم،بحث کوتاهی درباره ی اداره ی موقت کرزی،زیراین عنوان:" اداره ی موقت،توقعات ،موانع ومشکلات." زیر عنوانِ یاد شده، دشواری های مردم افغانستان این گونه ردیف بندی شده بود:تامین امنیت،ایجاد نظام سیاسی باثبات ومشروع،بازسازیی اداری(دفاعی وامنیتی)،بازگشت واسکان مجدد مهاجرین،حل مشکل کمبود مسکن،مشکلات زنان وجوانان،خانواده های شهدا ومعلولین،جلوگیری ازنقض حقوق بشربویژه حقوق زنان، ریشه کردن کردن نزاع های گروهی،محلی،نژادی،پاکسازیی ماین ها،اشتغالزائی،مبارزه باکشت تریاک وساختن هیروئین وفرزندآن،یعنی اعتیاد، وجلوگیری ازکندن کاری ونابودیی آثارتاریخی افغانستان.(1)
طوریکه دستاورد13ساله ی بدترین حکمت داریی کرزی نشان میدهد،هیچ یک ازپرسمان های سرهم بندی شده ی بالابرآورده نشد.افزن براینکه چنان نشد،ناامیدی ودلخوریی فراوانی هم درمیانِ مردم ایجاد شده است که نتیجه ی آن تصمیم لویه جرگه ی ماه قوس باتفاق آراء می باشد که برپایه ی آن، باید پایگاه نظامی وامنیت قانونی برای سربازان امریکائی داده شود.زیراکه، بدون حضورنظامی ای امریکا درافغانستان پس از2014،تروریسم ودیگرنوکران پاکستان برای باردوم روی کارآمده هستی ای مادی وفرهنگی ای کشوررابنابودی می کشانند.دراین باره که چرا در13سال گذشته این همه هزینه های بی شمارجانی ومالی هم توسط افغان هاهم تسط غربی ها صورت گرفت ونتیجه هم این است که پس از2014باید امریکاپایگاه نظامی داشته باشد،باید عامل های زیرازهمه مهم گرفته شوند:نخست،نادانی وناتوانی ای کرزی وداردسته اش که درغارت کمک های جامعه ی جهانی تواناودراداره سازی ناتوان بودند وباعث بدترین حکومت داری درتاریخ کشورهای جنگ زده شدند.دوم،فریب کاریی پاکستان وفریب خوردن امریکا ومتحدانش که ناآگاهانه همکارِ دزد را رفیق کاروان یاتروریست پرورراعضوکمپ مبارزه باتروریسم گرفته کمک های نظامی ومالی ای بی پیشینه ی هم برای آن کردند.
بهرصورت،برای اینکه سخن بدرازانکشد،ازبازتاب بسیاری فریب کاری های پاکستان وفریب خوردن هایی امریکا صرف نظرکرده تنهایک مورد آن را یادآورمی شوم.شایان یادآوری است که پیش ازپرده برداشتن ازحقه بازیی پاکستان،لازم است که مقایسه ی میان شکایت کارمل ازشوروی وکرزی ازامریکا کرده شود.دراین راستا،مصطفی دانش،نویسنده وخبرنگارایرانی مقیم آلمان که هم دردوره ی حضورارتش سرخ درافغانستان وهم دردوره ی جنگ های میان گروهی جهادی ها وملیشه های بی خبرازسیاست،بارهابه افغانستان سفرکرده وچندین بارباببرک کارمل،رئیس جمهوروقت پیش وپس ازبرکناری اش مصاحبه کرده وپس ازفروپاشی ای حکومت داکترنجیب الله بارهاباژنرال دوستم نیزدرشهرمزارگفت وگوداشته است،ازگفتگوهایش باببرک کارمل سخن می گوید: این شخصیت(کارمل) در سال 1979 در جنگ سردی که بین شوروی و آمریکا وجود داشت، بر دوش ژنرالهای شوروی در کشور افغانستان بقدرت رسید. ولی در سال 1986 در یک توطئه حزبی (داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان) او را بدون تشکیل کنگره حزبی سرنگون کرده و به شوروی تبعید نمودند!. رئیس جمهوری که من در طول ریاست جمهوری اش(یعنی از اواخر 1979 تا اواسط 1986) بیش از ده بار در دفتر کارش در کاخ گلخانه ارک ملاقات نموده و با او مصاحبه کرده بودم بعدها در تبعید، از نظر رهبران شوروی یک ورق سوخته ای بیش نبود! او تحمل این شرایط خاری در شوروی را نکرد و در سال 1991 یکسال قبل از سقوط حزب وطن یاحزب دموکراتیک خلق به رهبری نجیب الله به افغانستان بازگشت ودراپارتمانی محقری درکابل (درمنطقه مکروریان کهنه)سکنی گزید.
در اواخر سال 1991 برای مصاحبه ای از طرف مجله اشپیگل آلمان یکبار دیگر در کابل بسراغش رفتم. در مدت کمتر از چند سال او را بقدری فرتوت و شکسته دیدم که برایم حیرت آور بود. دیگر از آن جاه و جلال سابق، از ژنرال های شوروی که جلوی درب دفترش در کاخ گلخانه ارک او را محافظت میکردند اثری نبود!!. بیاد دارم هر باری که برای مصاحبه و ملاقاتش به کاخ گلخانه ارک میرفتم، از دروازه کاخ تا درب کاخ گلخانه (دفتر ریاست جمهوری) در دو طرف خیابان،اوراسربازان شوروی کشیک/پیره می داند ولی درسال1991این مرد قدرت مند رابه عنوان یک شخص بسیارعادی حتی بدون هرگونه محافظی یافتم. ازاینکه به عنوان گزارشگرودوست وفادارکه حتی بعدازسقوطش به سراغش رفته،یادکرد.
بیاد دارم در طول صحبت های چند ساعته مان، ببرک کارمل اجازه نداد ضبط صوتم را روشن کنم، او بزرگترین انتقادها را از حامیانِ سابق خود،یعنی رهبران شوروی وکشورشوروی انجام داد وجمله ی برزبان آورد که باعث حیرت من شد.اوگفت:بزرگترین درسی که درعمرم گرفتم این بود که هیچ وقت هیچ کشوری نمی تواندبه اتکای نیروهای خارجی به آزادی واستقلال وپیشرفت دست یابد.باید به اراده مردم احترام گذاشت وازاستقلال کشوردفاع کرد.هرملتی بایدروی پای خودبایستدودرآخرصحبت هایش ازمن خواست که گفته هایش رانه به صورت مصاحبه بااو،بلکه به عنوان تفسیرخودم، یعنی روزنامه نگارآلمانی درمجله اشپیگل منتشرکنم.من نمی توانستم چنین عملی راانجام دهم ازاوخاستم که باروشن کردن ضبط صوت خلاصه صحبت هارایکباردیگربه شیوه مصاحبه انجام دهیم.اوپذیرفت ولی دیگردرطول صاحبه ازآن انتقادات شدیدبرعلیه شوروی وجمله حیرت آورش خبری نبود.
آخرین باربا ببرک کارمل، درسال 1993، در شمال افغانستان، در شهر حیرتان (شهر مرزی افغانستان-ازبکستان) ملاقات کردم. بیاد دارم که از ازبکستان، از طریق پل دوستی افغانستان – شوروی( بر روی رودخانه آمو دریا) وارد شهر حیرتان افغانستان شدم. وقت ورودم را طوری انتخاب کرده بودم که صبح زود باشد تا مقامات دولتی و نظامی که هنوز در خواب بودند اطلاع حاصل نکنند که من بسراغ رئیس جمهور سابق افغانستان که از خطر مجاهدین مسلط بر کابل، به شمال افغانستان متواری شده بود، میروم. ببرک کارمل به آنجا پناه برده بود تا بتواند ویزای روسیه را بگیرد و به خانواده اش در مسکو ملحق شود. روسیه تا سال 1995 به او اجازه حتی ورود به آن کشور را نمیداد!!! کارمل از دست مجاهدین به سلامت جان بدر برد اما او از نظر سیاسی در واقع مرده بود!. مردی که در سال 1993 درخانه محقری در مرز افغانستان – ازبکستان روبروی من نشسته بود، واداه بود و در آغوش سرد بیماری سرطان آرام گرفته بود و از دیدار غیرمترقبه من به قدری خوشحال شد گویا دیگر کسی بسراغش نمیرفت!
گفته ببرک کارمل را از یاد نبریم. دخالت نظامی شوروی در افغانستان باعث دخالت پاکستان و غرب و جنگ داخلی و سرانجام حکومت مجاهدین در سال 1992 شد که در تداوم آن جنگ بین گروههای مجاهدین بر سر قدرت درگرفت و در نهایت باعث بقدرت رسیدن طالبان در سال 1996 شد. این جنگ داخلی باعث کشته(وآواره) شدن صدها هزار افغان و تکه تکه شدن کشور افغانستان شد. نگاهی به وضع امروز افغانستان کنیم. نیروهای ناتو و آمریکا نه تنها قادر نشده اند از لحاظ نظامی بر طالبان درافغانستان پیروز شوند، بلکه امروز طالبان در حال پیشروی هستند تا جائیکه دولت آقای کرزای با آنها مذاکره میکند و خواهان ائتلاف دولتی با آنهاست(اماآن هاآماده ی مذاکره باکرزی نیستند)!!. آمریکا و کاخ سفید نیز در خفا با آنها در کشورهای مختلف از جمله در قطر(دوحه) و در آلمان(برلین) به پای میز مذاکره می نشیند.
بعد از اینکه آمریکا در 13 سال گذشته مبلغی در حدود 1000 میلیارد دلار، یعنی مبلغی بیش از 250 سال بودجه دولتی افغانستان را خرج جنگ کرده و در حدود2800 سرباز کشته داده و بیش از 200 میلیارد دلار خرج بازسازی افغانستان کرده(بازسازیی که اثری کمرنگی ازآن دیده می شود)، امروز مجبور شده طالبان را از لحاظ سیاسی برسمیت بشناسد و با آنها مذاکره کند! فراموش نکنیم که آمریکا جنگ را بخاطر سقوط دولت طالبان در 7 اکتبر2001 در افغانستان شروع کرد. آمریکا توانست حکومت طالبان را ساقط کند و حکومت دست نشانده خود حامد کرزای را بوجود آورد. باید بگویم هیچ زمانی کرزای از طرف مردم افغانستان به رسمیت شناخته نشد و او کمتر جرات کرده که از شهر کابل به استان های افغانستان مسافرت کند و اغلب هم در کاخ ارک همانند یک زندانی در حفاظت نیروهای آمریکائی نه افغانی قرار داشت و دارد. همان توصیفی که من قبلا از مشاهدات خودم در کاخ گلخانه ارک در زمان ببرک کارمل نمودم، امروز در مورد حامد کرزای هم صدق میکند. فقط جای سربازان محافظ شوروی را امروز آمریکائیها گرفته اند. آقای بوش (بوش پسر) رئیس جمهور آمریکا در حمله بافغانستان چنین ادعا میکرد که" آزادی و دموکراسی را به افغانستان به ارمغان خواهد آورد و این آزادی و دموکراسی در افغانستان مانند سنگ های دامینو تمام منطقه و همچنین خاورمیانه را در بر خواهد گرفت"!. البته باید گفت که بنظر میرسد آقای بوش و حتی متخصصین سیا از یک جامعه قبیله ای درافغانستان اطلاعی نداشتند و بکشوری وارد شدند که قوانین و سنت های قبیله ای آن اجازه نمیدهد که بسادگی از افغانستان یک جامعه پیشرفته و دموکرات با حقوق مساوی زن و مرد بوجود آورد آن طوریکه بدستور آمریکا در قانون اساسی افغانستان بیهوده چنین نوشتند.
در کنفرانس 2 بن در آلمان در سال 2002 هنگامیکه کرزای داد سخن داده و در حضور عده ای از روسای جمهوری کشورهای غربی و آقای اخضر ابراهیمی نماینده ویژه سازمان ملل در امور افغانستان و نیز وزیران خارجه و دفاع آلمان ادعا میکرد که در افغانستان دموکراسی و آزادی و تساوی حقوق زن و مرد و ثبات سیاسی و پیروزی بر طالبان را تحقق می بخشد؛ من در آنجا حضور داشتم و بعنوان روزنامه نگاری که بارها به افغانستان سفر کرده اشاره کردم که در یک جامعه قبیله ای که رهبران قبایل در مناطق مختلف تسلط دارند، امکان ساختن یک جامعه مدرن و دموکراتیک وجود ندارد. مضافا اینکه، اشاره به کابینه کرزای کردم که در آن اکثریت جنگ سالاران و قاچاق چیان تریاک بعنوان وزیر، فعال بودند. وزرائی که من شخصا بخوبی میشناختم و میدانستم کدامیک از آنها در چه منطقه ای از افغانستان مزارع خشخاش دارند.هشدارمن به غربی این بود که شماوارد منجلابی خواهید شد که براحتی ازآن نجات پیدانمی کنید.
در آنروز من مورد تمسخر بیش از 600 خبرنگار جهانی در سالن قرار گرفتم. در آنزمان کرزای قهرمان آمریکا معرفی شده بود و آمریکا بقدری به قدرت نظامی خود مغرور بود که فکر میکرد میتواند افغانستان را جمع و جور کند. در آن مقطع هرگونه انتقادی مورد تمسخر قرار میگرفت. اما 7 سال بعد در سال 2009 خانم هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آن زمان آمریکا در کنفرانس لاهه در هلند در مورد افغانستان مطالبی را گفت که تائیدی بر نظرات من در سال 2002 بود. خانم کلینتون گفت که کرزای بخشی از مشکل غرب در افغانستان است و امروز بزرگترین مشکل آمریکا در افغانستان رئیس جمهوری است که خود آمریکا او را به مسند قدرت نشانده است...
به نظر من آمریکا دو اشتباه اساسی بعد از ورود خود به افغانستان در برخورد به حکومت طالبان نمود آمریکا باید میدانست. که طالبان یک پدیده پاکستانی هستند. دولت و ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی آنکشور یعنی آی اس آی این پدیده را بوجود آورده بودند تا بتوانند بر علیه گروه های مجاهدین در داخل افغانستان که باعث جنگ داخلی و هرج و مرج شده بودند مبارزه کند. در رهبری سیاسی و نظامی طالبان سیاست مداران پاکستانی مانند نصرالله بابر وزیر داخله در زمان بی نظیر بوتو و ژنرال حمید گل رئیس سابق آی اس آی و افسران ارتش پاکستان قرار داشتند. بین سالهای 1996-1998 بعنوان گزارشگر بیش از 15 بار به شمال افغانستان(مزار شریف) و از مزار شریف چندین بار مخفیانه به کابل، منطقه حکومت طالبان سفر کردم. بیش از 5 بار شاهد ملاقات نصرالله بابر وزیر داخله بی نظیر بوتو (پدر طالبان) با ژنرال چهار ستاره افغانی عبدالرشید دوستم، حاکم آن زمان شمال افغانستان بودم. نصرالله بابر به نمایندگی از جانب دولت طالبان در شمال افغانستان میآمد تا با ژنرال دوستم که مخالف اصلی طالبان بود، مذاکره کندهنوز خوب بخاطر دارم که نصرالله بابر یکبار دست وزیر امور خارجه طالبان را مانند شاگرد مکتبی ها در دست گرفته و او را برای مذاکره پیش ژنرال دوستم آورده بود.
بنابراین پاکستانی ها این پدیده طالبان را از نظر سیاسی و نظامی بخاطر منافع پاکستان در افغانستان رهبری میکردند(ومی کنند). این منافع نه تنها در مبارزه با نفوذ هندوستان در افغانستان میتوانست تامین شود، بلکه در آنزمان شرکت عظیم نفتی یونوکال آمریکا در نظر داشت که از طریق شبکه لوله های گاز، گاز ترکمنستان را از شمال غرب و غرب افغانستان به پاکستان منتقل کند. تا زمانیکه جنگ داخلی بین مجاهدین ادامه داشت و کشور افغانستان عملا بین مجاهدین تکه تکه شده بود، عملیات کشیدن لوله های گاز امکان پذیر نبود. بهمین جهت میبایست گروه جدیدی وارد عرصه نظامی و سیاسی افغانستان شود که بر مجاهدین غلبه کرده حکومت را بدست گیرد.
جالب است که بدانید اولین بار طالبان در اکتبر 1994 از پاکستان وارد جنوب افغانستان، یعنی قندهار شدند و این شهر را بتصرف خود در آوردند. در راس لشکر آنها افسران پاکستانی بودند و با این حیله که میخواهند کاروان ترانسپورت پاکستانی را از طریق افغانستان تا ترکمنستان اسکورت کنند وارد قندهار شدند! در سال 1996 آنها کابل را هم تصرف کردند و حکومت شان را در کابل برقرار کردند. در همین سال است که حتی کاخ سفید خواهان برسمیت شناختن طالبان است. وزیر امور خارجه آنزمان آمریکا، وارن کریستوفر در نظر داشت سفری به کابل کند و حکومت طالبان را برسمیت بشناسد ولی این سفر بدلایلی اتفاق نیفتاد. آمریکا بر خلاف میل شدید پاکستان، طالبان را برسمیت نشناخت ولی نماینده گان طالبان به امریکا سفر میکردند و در این سفرها که بیشتر بخاطر ساخت پروژه گاز از ترکمنستان از طریق افغانستان بود، با سیاست مداران آمریکا مذاکره میکردند. آقای زلمای خلیل زاد که بعد ها سفیر ویژه جورج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا و نیز حامد کرزای رئیس جمهور کنونی افغانستان، در پذیرائی از طالبان و مذاکرات با سیاست مداران آمریکائی نقش اساسی داشتند.
اولین اشتباه استراتژیک آمریکا در حمله به افغانستان این بود که طالبان را به دو گروه مستقل یعنی طالبان پاکستان و طالبان افغانستان تقسیم کرد. از آنجائیکه پاکستان در آنزمان بعنوان هم پیمان آمریکا در جنگ علیه تروریسم القاعده و طالبان معرفی شده بود، نمی توانست حمله ای به پایگاه های اصلی طالبان که در پاکستان بودند انجام دهد. در اینصورت، می بایست جنگ را از پاکستان برعلیه طالبان شروع می کرد. آمریکا جنگ علیه طالبان را در داخل افغانستان بر علیه طالبان و القاعده براه انداخت. از این رو، مراکز اصلی طالبان در داخل پاکستان مورد حمله قرار نگرفتند. رهبران و فرماندهان مهم طالبان توانستند بداخل پاکستان متواری شوند و در طول سالهای آینده در کنار همرزمان داخل پاکستان و با کمک "پدران" سیاسی و نظامی پاکستانی، خود را تجدید سازمان دهند و از پاکستان بداخل افغانستان آمده و بر علیه نیروهای ناتو و آمریکا مبارزه کنند و دوباره به پناهگاههای خود در پاکستان برگردند!
به نظر من دو عامل مهم باعث شدند که آمریکا چنین خطای مهمی را انجام دهد. عامل اول اینکه کشور پاکستان یک قدرت اتمی است. عامل دوم اینکه آمریکا به حرفهای رهبران پاکستان(پرویزمشرف) اعتماد کرده بود و فکر میکرد که ارتش پاکستان خودش نیروهای طالبان را در آن کشور سرکوب و نابود خواهد کرد و پناه گاههای القاعده را برخواهد چید. این جز فریبی از جانب رهبران پاکستان نبود. بوش شدیدا فریب قولهای پرویز مشرف را خورده بود و چندین بار ادعا کرد، زمانیکه او به چشم های مشرف می نگرد صداقت از آنها میبارد!!. جورج بوش و بویژه سازمان جاسوسی سیا باید میدانستند که استفاده از نیروهای رادیکال اسلامی در پاکستان یک استراتژی دیرین در مبارزه با هندوستان در کشمیر و مبارزه در افغانستان بخاطر منافع پاکستان بوده و هست. استفاده ابزاری ارتش و دولت پاکستان از آنها بطور مثال از "لشکر طیبه" پاکستانی یا طالبان و در سابق نیروهای مجاهدین افغانستان بخشی از استراتژی نظامی پاکستان تا به امروز است و پاکستان بساده گی دست از این استراتژی بر نمی دارد. برای بقای همین استراتژی و نجات نیروهای رادیکال تربیت شده توسط آی اس آی پاکستان، پرویز مشرف در روزهای اول حمله آمریکا به افغانستان ترفندی به بوش زد و با فریب بوش قادر شد بخش عظیمی از نیروهای ارتش پاکستان و نیروهای طالبان که در بین آنها عده ای از فرماندهان القاعده نیز وجود داشتند را در شمال افغانستان نجات دهد.
همان طوریکه میدانیم، 7 اکتبر 2001 حمله آمریکا به افغا نستان شروع شد. یکی از پایگاه های دولت طالبان در شمال افغانستان در شهر کندوز بود. در شهر کندوز در کنار نیروهای طالبان، عده ای از نیروهای القاعده به رهبری افسران پاکستانی برعلیه نیروهای وحدت شمال که در آن زمان احمد شاه مسعود رهبر آن بود، می جنگید ند. اکنون با شروع جنگ(علیه تروریسم)، وحدت شمال آماده حمله به شهر کندوز بودند که در اینصورت نه تنها صدها افسر پاکستانی در آنجا توسط نیروهای وحدت شمال دستگیر و در اختیار آمریکا قرار میگرفتند، بلکه هزارها جنگجوی طالبان و القاعده گرفتار می شدند. مشرف برای نجات جان افسران پاکستانی از بوش خواست که حمله به کندوز را چند شبی به عقب اندازد تا پاکستان قادر باشد با یک پل هوائی شبانه افسران خود را از کندوز به پاکستان منتقل کند! بوش به دام این فریب مشرف افتاد و ارتش پاکستان قادر شد در یک پل هوائی که ایجاد کرده بود نه تنها افسران خود، بلکه عده زیادی از رهبران نظامی طالبان و جنگجویان القاعده را از افغانستان به پاکستان منتقل نماید. آنها توانستند بدین ترتیب سازمان طالبان را در داخل پاکستان احیاء کنند!! همین اشتباه استراتژیک آمریکا و مبارزه نکردن با طالبان در داخل پاکستان باعث شد که امروز طالبان قدرت زیادی در پاکستان و در افغانستان پیدا کرده اند و آمریکا با شکست نظامی در افغانستان روبروست.(2)
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که پاکستان به این زودی ها دست ازخراب کاری درافغانستان برنمی دارد.خراب کاریی فریب کارانه ی که امریکا راهم بدام خود گرفتارکرده است.حال که ازدسیسه گریی پاکستان وفریب خورد ن امریکا سخن گفته شد، پرسش بنیادی این است که افغان ها درمقابله بافتنه گری وتروریست پروریی پاکستان چه باید بکنند؟ روشن است که راه نجات افغانستان ازدسیسه گریی پاکستان، درحکومت داریی خوب واتحاد مردم کشورما نهفته است.دوامرمهمی که کرزی بخاطرنادانی،فساد پیشگی وتفرقه انگیزی، رسیدن به آن را درکوتاه مدت دشوارساخته است.بطورنمونه،ازحکومت داریی کرزی همه می دانند که نه تنهاافغان ها، بلکه غربی های ایجاد کننده وحامی اش هم ازفساد ونابکاریی آن به ستوه آمده فاسد ترین حکومت درجهان نامش گذاشته اند.دررابطه به اتحاد ملی،ازواژه ی اتحاد ملی بجای واژه ی وحدت ملی به این خاطرنام بردم ومی برم که واژه ی وحدت ملی هم توسط حکومت های فاشیستِ تمامیت خواه بهوده بکاربرده شده که باسرکوب مخالفان فاجعه آفریده است؛ وهم درافغانستان، حکومت های قبیلگی- تمام خواه ازجمله همین حکومتِ منحطِ کرزی ،ازآن چنان چیزی بی معنای درست کرده است که تهی ترازبارمعنایی- قبلی اش شده است.
برای بازتابِ دغلکاری ووحدت ملی خواهی ای دروغینِ کرزی ودسته ی فاشیستِ نادانِ کاخ نشینش،تنهابه سرود ملی رایج کرده شده توسط آن ها بسنده می کنم.نگاهی هرچند گذرا به این سرود ملی بیندازید، برایتان روشن می شود که تاچه اندازه افغانیت مورد ادعای خود رازیرپرسش برده اند؟ دراین سرود،نه تنهاازهمه قوم های که پیشترنام شان درتذکره/شناسنامه یاد می شد واکنون هم برای ادامه ی آن تاکید می شود؛ یاد شده است،بلکه برای کم نشان دادن یاکم ساختن شمارتاجیکان،چندین قومِ موهومی دیگرهم ساخته شده است! ناآگاه ازاین که، شمارنفوس قوم هارادرافغانستان زبان وفرهنگِ مسلط تعیین می کند نه اعلامیه ها وچرندیات سرائی حکومت که لجامی حتا بی شرمی راهم سالها است که ازکله انداخته است.وقتیکه این دسیسه گریی کرزی ودسته ی فاشیستِ نادان- شکم پرستش که جیب های خود رابا دلارامریکائی پرمی کنند وکاربرای پاکستان می کنند،باجهانی سازی وانقلاب درفن آوری اطلاعاتی که هویت هایی سرکوب شده رازنده کرده و می کند؛جمع کنیم، روشن می شود که این دسته ی فاشیست وشکم پرست ازسیاست افغانی پاکستان پیروی می نماید. واگرسیاست افغا نی پاکستان راباغورمورد ارزیابی قراردهیم، روشن می شود که آن کشورنفع خود را درتفرقه ی قومی وبحران درافغانستان می داند.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که کرزی ودسته ی حکومتی اش دانسته ونادانسته تیشه درهم گرایی کمرنگ شده ی قومی- مذهبی درجامعه ی چند قومی- مذهبی ای مازده آب را درآسیاب پاکستان واریزمی کنند.
ازاین رو، واژه ی اتحاد به معنای سیرگونه جای واژه ی وحدت به معنای پیازگونه اش را که سخن ازهویت زدایی فاشیستی دربرابرکثرت پذیریی دموکراتیک یاپذیرش هویت های چند گانه درسامانه ی کشور- ملت مدرن دارد را می گیرد وباید بگیرد،چرا؟به این خاطرکه،درجهان کنونی این دموکراسی وحقوق بشروکثرت گرایی قومی- فرهنگی- زبانی- مذهبی وحکومت داریی خوب است که ملت می سازد، نه نظریه هاوتجربه های کهنه ی تمامیت خواهانه ی رسمی حکومت های ستمگرکه تنهامنافع دسته ی حاکم ودرمرتبه ی دوم منافع ناچیزقوم خود رابا تلف کردن منافع دیگرقوم ها برآورده می ساختند ومی سازند.نگاهی به اوضاع کنونی عراق،سوریه،بحرین،ترکیه،لبنان، صومالی،یمن،مصر و... نشان می دهد که وحدت ملی ای پیازگونه ی هویت ستیزودیگرناپذیربه گونه ی رسواخِزی شکست خرده است! ازاین رو،فاشیست های کشورما متوجه شوند که وضع افغانستان راممکن است بد ترازوضع کشورهای نامبرده نمایند. شایان یاد آوری است که هراندازه که درافغانستانِ چند قومی، حکومت خوب شود وتصمیم ها وکارکردهایش به نفع مردم وتابع اراده ی آن ها شود،ما بدودستاورد زیرنزدیک تر می شویم:نخست،ازنیازوابستگی ای کشورمان به غرب بویژه امریکا کاسته می شود، تااندازه ی که دیگرسخن گفتن ازپایگاه نظامی وامنیت حقوقی سربازان آن ها بی ربط می شود. دوم، یک حکومت خوب ومردمی درکابل، به کمک مردم، تروریسم وطالبان ودیگرگروه های پاسدارمنافع پاکستان و...راسرکوب یامدنی می سازد.
بانهایت اندوه که بدترین حکومت داریی کرزی وبازیی قبیلگی- باندیی اوودسته ی فاشیستِ نابکارش،برخلاف توقع مردم،سه دستاورد یامیراثِ غمبارِ زیررابرای افغانستان پیش کش کرده اند:نخست، دامن زدن به تفرقه وتنش های قومی- قبیلگی- مذهبی که همگرائی قومی – مذهبی را کمرنگ وزمینه سازبهره برداریی پاکستان درجهت بحرانی نگهداشتن اوضاع سیاسی- اجتماعی ای کشورماشده است.دوم،افغانستان راچه ازنظرسیاسی،چه ازنظراقتصادی،چه ازنظردفاعی- امنیتی به گونه ی مرگباری وابسته به غرب بویژه امریکاساخته است.سوم،تروریسم وعملیات خود کشانه را افزایش ودرمجموع برای بازگشت طالبان راه راهموارکرده ومی کند.بطورنمونه،همین که کرزی به رابرت گیت،وزیردفاع پیشینِ امریکا، گفته است که "عملیات علیه زنان وکودکان و...رانه طالبان،بلکه اتحادشمال می کند"؛ درحالیکه مسئولیت چنان عملیات های راهمیشه طالبان بدوش گرفته اند،دال براین است کرزی ازهمان آغاز، پروژه ی پاکستان رادرافغانستان پی گیری می کرد که اکنون برای افغان ها حتاامریکاهم روشن شده است.دررابطه به اتحادِ شمال که دیگرموجودیت سازمانی ندارد، دراین شکی نیست که درآن،بدکاره های زیادی اتراق کرده بودند،امادرترورهاوبم گذاری ها،بویژه آزارواذیت زنان وکود کان،دلیلی یافت نمی شود که درگیرباشند.ازسوی دیگر،اگراصل بم گذاری هارابه اتحادشمال نسبت داده طالبان برائت داده شوند،به این معنا می باشد که تمام تروریسم جاری دردوطرف مرزمشترک افغانستان وپاکستان رانیزاتحاد شمال می کند! تروریسمی که به اعتراف نظامی های پاکستانی یاباداران کرزی،کارطالبان است.شایان توجه است که، ازآغازحکومت داریی مسخره ی کرزی تاکنون،شکم کته های اتحاد شمال، نه شکم کوچکانِ آن،دردستگاه کرزی البته درحاشیه/کناره ی سفره ی که امریکا پهن کرده است، نان نوش جان می کنند.وقتیکه ازحضورشکم کته های اتحادشمال درکناره ی سفره ی امریکائی کرزی سخن می گویم، منظورم این است که درمتن آن کرزی وفاشیست های قبیلگی اش جای دارند که نان ازامریکا می خورند وکاربرای پاکستان درجهت بازگشت طالبان می کنند،نه اتحادِ موهومی- کنونی شمال! ازهمه بارزتراینکه،حضوراتحادشمال درکنارچندین کاندیدهای ریاست جمهوری،نشان میدهد که یامرده است یا ازنفس انداخته شده است.ناگفته نماند که، اگرامریکا مانندِ شرایطی پسا کمونیستی، افغانستان را ترک بگوید که خواست کرزی وپاکستان می باشد؛ همچنان،کرزی ودسته ی فاشیستِ طالب – پاکستانی اش به جاده سازی درجهت بازگشت اداره ی طالبان درجهت تامین سلطه ی پاکستان درافغانستانِ پسا2014،ادامه بدهند؛بدون شک،هم اتحاد شمال فربه ترازگذشته بازسازی می شود وهم باتکرارفاجعه ی دهه1370خورشیدی،جنازه ی کرزی وفاشیستان هم کاسه اش برداشته شده جنگی ناخوانده ی دیگری درکشورما آغازمی شود که پیش بینی ای آینده ی آن بسیاردشوارمی باشد.
پانویس ها:
1-جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ، ج دوم،نویسنده:محمدابراهیم ورسجی،چاپ اول، سال1381، مرکزنشرات اسلامی صبور،گل حاجی پلازا، پشا ورريالص913
2-درخاورمیانه چه می گذرد؟مصاحبه بادکتردانش،پنجشنبه23ژانویه2014
www.Iranglobal.info/node/29322