Tuesday 30 September 2014

جمع بندی کوتاه ازمیراث کرزی برای مردم افغانستان


ابراهیم ورسجی
8-7-1393
چون، دوره ی حکومت کرزی به پایان رسیده است؛لازم است که میراث اوجمع بندی شود.ازاین رو،قرارزیرجمع بندی می شود!
1- افغانستان ؛کشوری درجه اول تولید کننده ی هیروئین درجهان.
2- افغانستان؛دارای فاسد ترین حکومت درجهان.
3- افغانستان؛دارای70درصد بیکارودارای بیشترین شمارآواره گان درجهان.همچنان،دارای بیشترین شمارمتقاضیان پناهندگی درجهان.
4- افغانستان؛کشوریکه دیپلمات های نادانش پس ازپایان دوره ی کاری دربیرون پناهنده می شوند؛ودربخش اقتصادی،درحالیکه حکومت کرزی 104میلیارد دالرتنهاازامریکاکمک گرفته است؛اما نتوانسته سه اثربازمانده ازدوره ی شوروی درنیمه ی دوم سده ی بیستم ،یعنی:سیلوی مرکزی،سرک های اسفالت کابل وتونل سالنگ رابازسازی نماید؛اماوزیران ،رئیسان ووالیان حکومت اووخودش توانستند برابربه 20میلیارد دالرازکمک های یادشده راغارت وبه دوبی انتقال دهند که رابرت گیتس،وزیرسابق دفاع امریکا درکتابش"وظیفه"، آن راتایید کرده وممکن است ازمقداردقیق آن هم بداند.
5- کمک کرزی وحکومتش به بازگشت طالبان.
6- افزایش شمارمعتادان مواد مخدرحتا درمیان زن ها.
7- منزوی کردن تحصیل کرده هاوفربه کردن جنگ سالاران ومافیای مواد مخدردرساختاردولتی که نتیجه ی آن نیازفوری به حضورناتوبرای مقبله باطالبان می باشد.
8- درحالیکه، درمناطق هم مرزپاکستان وایران بویژه اولی ،طالبان توحش براه انداخته اند،درسایربخش های کشورهم طالبان کمتر،اماپل پت های متحد حکومت کرزی ،غارت،زن آزاری ودختر- بچه دزدی ودرمجموع نقض ترسناک حقوق بشرمی کنند!
9- ایجاد وادامه ی یک حکومت پوشالی که بدون حضورناتووامریکا یک ماه هم زنده مانده نمی تواند.
10- ایجاد مافیای زمین وفلج کردن شهرداری ها وبالابردن قیمت جای یک خانه ی کوچک برابربه سه بسوه زمین درحاشیه ی کابل درحد 70هزاردالر.درحالیکه،وزیران ،رئیسان ووالیان،برای خود شان شهرک شیرپورراساختند وخانه های مجلل شهررابه گونه ی زورمدارانه خریداری وساحه های تجارتی راهم ازخود کرده اند.درولایت هاهم،والیان ودیگرمسئولان درشت وریزچنان کرده اند.افزون برآن ها،شکم بزرگان کله کوچک دولتی ،شهرک سازی های ناسازگاربابرنامه ی شهری هم کرده اند.
11- بالابردن سطح واردات افغانستان به 95 درصد وبزیرآوردن سطح صا درات آن به 5درصد؛درحالیکه،مسخره گونه وزیرتجارت کرزی گفته است که نرخ رشد اقتصادی به 9 درصد بالارفته است! درصدیی بالای که اقتصادچین هم درسال 2014به آن حد نرسیده است!
12- به معامله وغارتِ مافیای بومی وغیربومی گذاشتن معادن وآثارتاریخی- فرهنگی- تمدنی افغانستان.
13- ناکاره ساختن وزارت زراعت وپرکردن بازارخوراکه فروشی ازگندم وبرنج ودیکرمواد خوراکی- پاکستانی –قزاقستانی وایرانی.
14- ناتوانی درعرضه ی خدمات صحی به حدی نمایان است که مردم برای تداوی ملاریاهم به پاکستان ودیگرکشورهای همسایه می روند.
15- گستراندن آموزش وپرورش درافغانستان بدون معلمان مسلکی وبیرون دادن فارغانِ گواهی نامه دارولی بی سواد وبیکارحتامعتاد.
16- افزودن به شمارمارشال ها،سترژنرال ها وژنرال هادراردووپولیس ورتبه داران بی سواد نظامی- پولیسی که برایشان کاردراردو وپلیس یافت نمی شود.به سخن دیگر،نزدیک است شمارژنرالان درافغاستان برابربه شمارسربازان حتابیشترازآن برسد!
17- پرکردن ادارات دولتی ازافراد بی سواد وفلج کردن اداره ی عامه وایجاد دشواری برای اداره سازی.
18- افزایش شمارمشاوران رئیس جمهوربرابربه نفوس ولایت نورستان وبیشتربودن کمیسیون هاازوزارت خانه ها.
19- بیشتربودن بودجه ی دفتررئیس جمهورازبودجه های دستگاه های عدلی وقانون گذاریی افغانستان.
20- مرگبارساختن محیط زیست درهمه بخش های کشوربویژه کابل.
21- بدنام کردن دموکراسی ،حقوق بشروجامعه ی مدنی درافغانستان.
22- شعاروحدت ملی دادن وخلاف آن عمل کردن وخلاصه کردن وحدت ملی درپوشیدن جیلک ازشمال وواسکت ازجنوب. چه ملت سازیی آسانی ؟ ازاین رو،لازم است کشورهای چندقومی دردیگربخش های جهان ازتجربه ی کرزی بهره برداری وملت سازی نمایند.زهی مسخره گی! بهرحال،اگربه رسانش برق ازآسیای مرکزی به کابل نه استفاده ازمنابع آبی کشورمی نازند،برایشان می گویم که نیازغربی هاوکمک هندوستان بود؛ورنه آن هم نمی شد. بدون شک،آنچه گفته شد؛میراث کرزی برای مردم افغانستان می باشند. اگرکسی قبول ندارد،من آماده هستم که باوی مباحثه نمایم.

Sunday 28 September 2014

حکومتِ فاسد کرزی؛ازدیدگاه رابرت گیتس،وزیرسابقِ دفاع امریکا


ابراهیم ورسجی
6-7-1393
نگاه ابزاری امریکا وپاکستان به افغانستان
این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،نگاه ابزاری امریکا وپاکستان به افغانستان . دوم،حکومت فاسد کرزی؛ازدیدگاه رابرت گیتس،وزیرسابقِ دفاع امریکا.ازیک ماه بدین سو،نوشته های درباره ی میراث کرزی داشتم که تنها درهفته ی گذشته؛نوشته ی زیرعنوان"دموکراسی یک پارچگی انگلیستان را نگهداری؛اما استبداد،دولت های پوشالی مسلمان رانابود می کند"، گسست درنوشتن درباره ی میراث کرزی وارد کرد.این هفته،نوشته ام درباره ی حکومت وحکومتی های فاسد کرزی ازدیدگاه رابرت گیتس، وزیردفاع سابق امریکا می باشد که رابطه ی تنگاتنگ بامیراث ننگین کرزی دارد.همه ی آگاهان افغانستان می دانند که رابرت گیتس،سکرترسابق وزارت دفاع امریکا که من ازاو به نام وزیردفاع یاد کردم؛کتابی زیرعنوان"وظیفه"برشته ی تحریردرآورده است.چون ،رابرت گیتس،معاون سیا / سازمان اطلاعات مرکزی امریکا دردوران جنگ مردم افغانستان علیه تهاجم شوروی، ودردوره ی جورج بوش وتا سال2011 یا دوره ی اول اوباما،وزیردفاع امریکابوده است.ازاین رو،نوشته ی او بیانگربسیاری دشواری های امریکا درافغانستان وفساد ونابکاریی گسترده ی حکومت کرزی ودسته نابکار- فاسدش می باشد.
پس،عزم براین کردم که کتاب گیتس راپیداکرده وپس ازخوانش،مقاله ی به نگارش درآورم.مقاله ی کنونی که بدون شک؛بخشی ازمیراث ننگین کرزی وداردسته ی فاسدش می باشد.به سخن دیگر،بحث درباره ی فساد ونابکاریی حکومت کرزی وهمکاران فاسدش ازدیدگاه وزیردفاع امریکا،بخشی ازنوشته های قبلی نویسنده درباره ی میراث کرزی درافغانستان می باشد.واقعیت این است که، ازچهاردهه بدین سوحتاپیشترازآن؛تحولات داخلی افغانستان پیوند نزدیک وناگسستنی با سیاست های پاکستان وامریکا داشته است.به این خاطرکه،ازآغازجنگ سرد تاکنون،پاکستان پایگاه امریکا درمنطقه بوده وآن کشورهرکاری را درافغانستان ازطریق پاکستان کرده است.درواقع،همه کارگی پاکستان درتعیین سیاست افغانی امریکا؛بیانگرنابکاریی حکومت های افغانستان ازپاد شاهی قبیلگی ظاهرشاه تاکنون می باشد.
ازاین رو،نوشته را ازپیوندهای امریکا با پاکستان واثرات منفی آن براوضاع دیروز وامروزافغانستان می آغازم.دررابطه به کمک امریکا به پاکستان دردوره ی مقاومت ضد شوروی جهادی هاتا افغانستان را زیرسایه ی خود بیاورد،رابرت گیتس می نویسد:"درماه اکتوبر1986،به حیث معاون سیا / سازمان اطلاعات مرکزی امریکا،درمرزافغانستان،کمپ آموزش مجاهدین رامی دیدم وپذیرائی مراهم آی اِس آی / سازمان امنیت پاکستان می کرد.درآنجا،30تا40نفرجنگی آموزش داده می شدند.من دانستم که هرکه می داند که سیا،جهادی ها را تمویل می کند.برای من، آن مرکزآموزشی را نشان دادند؛ البته برای کسی که چک های مصرف جنگ آن ها را امضامی کند؛ وآموزش دهی هم درباره ی کاربرد موشک"ستنگر"مابرای براندازیی هواپیماهای جنگی شوروی ،صورت می گرفت.اما، آن سوی مرزهای پاکستان، آن روز،پشت میدان، واقعیت های پنهانی دیگری هم بودند؛وآن این که،آی اِس آی،مانع سپردن ستنگروابزارجنگی ما برای تاجیکان دره ی پنجشیرودیگرمبارزین غیرپشتون مخالف شوروی می شد.دراقع، این پاکستانی ها بودند که تصمیم می گرفتند به کدام گروپ یاجنگ سالارسلاح بدهند؟البته،سلاح ما را! ضیاء وآی اِس آی تصمیم گیرنده بودند؛ وماکاری می کردیم که شوروی شکست بخورد؛ وآن، زمانی بود که پاکستان اسلامیزه وبنیاد گرائی رافربه می کرد(ص335)."
اگربه معامله ی امریکا باپاکستان درراستائی شکست دادن شوروی مبنی براین که ضیاء وآی اِس آی حق داشتند سلاح وابزارجنگی آن کشوررابه هرگروهی که می خواهند درافغانستان بدهند،نگریسته شود؛ روشن می شود که، واشنگتن ازافغانی های جهادی سپری بلادربرابرکمونیسم ساخته بود وبه این کاری نداشت که پشت پرده پاکستان چه برنامه ی سیاهی رادرافغانستان دنبال می نماید.بهرحال،رابرت گیتس ادامه می دهد:"بسیاری سلاح های ما(ازطریق پاکستان)بدست بنیاد گرایان افتاد.بی خبریی ما ازفرهنگ افغانستان وخودافغانستان وسیاست های قبایلی ونژادی آن،قدرت سازان آن وروابط شان ژرف بود.بعد ازآن که، 20سال بعد، وزیردفاع شدم،افغانستان وعراق راشناختم.درواقع،ما20 سال بعد ازشوروی راجع به افغانستان چیزی نمی دانستیم(ص336).واقعیت این است که، ازهمین ناآگاهی امریکا نسبت به رخدادهای افغانستان؛بیشترین استفاده راپاکستان کرد آن هم علیه امریکا ومردم افغانستان.
درراستائی برخورد باتروریسم وباثبات سازیی افغانستان،...پاکستان موضوع مهم دربحث های ما بود؛ازاین رو،جوبایدن گفت:اگرپاکستان درموقعیت استراتژی مامهم است،پس چرا ما33 دالردرافغانستان ویک دالردرپاکستان هزینه می کنیم؟ بسیاری بحث های ما درباره ی کمک های نظامی وملکی برای پاکستان بود.ارتش پاکستان بدبین کارهای امریکا درآن کشوربود.افزایش افراد نظامی ما رابرنامه ی برای خلع سلاح اتومی خود می داند.آن ها پول واسلحه ی ما را استقبال؛اما افراد ما رانمی خواستند.علاقه ی نداشتند که برایشان بگوئیم که دنبال هدف های مورد نظرما درخاک تان بروید! درباره ی کمک های غیرنظامی ماهم مسئله یابدگمانی داشتند.(به این معناکه،جامعه ی مدنی،حقوق بشرودموکراسی راتقویت می کنید که مخالفت بابرنامه ی ارتش می باشد)بعداززحمت های زیاد،کمک های پنجساله برابربه 7میلیارد و5 صدمیلیون دالربرای پاکستان تصویب شد که دستاورد بزرگ بود.اما،می دانستیم که استرتژی پاکستان تغییرنمی کند؛بهرحال،نیازداشتیم با آن هاکارکنیم وبرخی ها درارمیکا کمک ها رابه عدم مداخله ی ارتش پاکستان درسیاست هم منوط ساخته بودند(ص372).
باوجود این که،کمک هابه پاکستان ادامه داشت،...من شک داشتم که بتوانیم پاکستان را وادارکنیم که محاسبه ی خود راتغییردهد وعلیه طالبان افغانی ودیگرتندروان درطرف مرز خود اقدام نماید.وقتیکه حملات طالبان دربهار(2009)در60کیلومتری اسلام آباد رسید(که منظورحمله ی طالبان پاکستانی دروادی سوات می باشد)،ارتش پاکستان برای نگهداریی خود به سراغ آن ها دروادی سوات ووزیرستان شمالی رفت.درعین زمان،ادامه ی نگهداری امیر وتحمل رهبران طالبان افغانی درکویته،استراتژی است که ازعدم اعتماد پاکستان برمامایه می گیرد وبرمی گردد به مصروف نماندن ما دردهه ی 1990درافغانستان.اوباماکوشش کرد که آن عدم اعتماد راکاهش دهد؛اماتاریخ علیه ماکارکرد(ص ص343-344).درحالیکه،گیتس،مشکل پاکستان با امریکا رابه تنهاگذاریی آن دردهه ی 1990یاکشمکش های پساشوروی درافغانستان می داند؛ازنظرنویسنده،کارشکنی پاکستان دربرابرسیاست افغانی امریکا بسیارژرفترازآن است که وی یاد کرده است.فرض می کنم که چنان باشد؛توقع پاکستان ازامریکا این بوده است که باید کمک نماید که بادالرامریکایی حکومت زیرسلطه ی خود را درافغانستان بسازد.به سخن دیگر،امریکابرای تحکیم پایه های ننگین حکومتِ دست نشاند ی پاکستان درافغانستان،دربرابرمردم افغانستان ومخالفان منطقه ی خودش کمک نماید.توقعی احمقانه ی که شاخ زدن دربرابرحقوق بین المللی نیزبود ومی باشد.
نگاه و برداشت امریکا درشرایطی پساطالبانی- القاعده ی افغانستان درباره ی پاکستان وتروریست پروریی اش دراین کشور هرگونه که باشد؛براین واقعیت تلخ نمی توان چشم بست که هم امریکا وهم پاکستان با افغانستان ومردمش برخورد ابزاری کرده اند ومی کنند.به این معناکه، امریکا درافغانستان انتقام ازشوروی بخاطرکمک آن کشوربه مبارزین ویتانمی را گرفت؛ واکنون هم، ازافغانستان درجنگ علیه تروریسم بهره برداری می کند؛ وپاکستان هم دردوره ی جنگ علیه شوروی به خون افغان هاتجارت کرد؛ واکنون امنیت افغانستان رابرابربه بی امنیتی خود پنداشته برای اینکه مانع ثبات شود،کالای تروریستی به کشورما صادرمی نماید ویول هم ازامریکامی گیرد؛البته دربرابرکاری که نکرده است،یعنی مبارزه باتروریسم.برخورد ابزاریی که نه تنهامردم افغانستان،بلکه مردم های امریکا وپاکستان هم ازآن زیان کرده اند.البته که،امریکابسیاربیشترازپاکستان زیان کرده است وباید زیان می کرد.به این خاطرکه،درشرایط پساشوروی،به پاکستان موقع داد که تاحد توانش تروریست پروری برای بی ثباتی دوام دارافغانستان ودرد سرآفرینی برای هند نماید.هند که افغانستان زیراداره ی طالبان – القاعده – آی اِس آی رابه حیث یک مرکزتروریست پروری برای نا آرام سازی خودش درک کرده بود؛براندازیی آن اداره ی تروریستی- پاکستانی راغنیمت شمرده درافغانستان سرمایه گذاری کرد تا این کشور ازگردونه ی بازی تروریستی پاکستان رهاشود.متاسفانه،امریکابه گونه ی هند،پاکستان پساطالبانی رابرای افغانستان نه تنهازیان بخش ندانست،بلکه به حیث یک عضودغلکاردرکمپ مبارزه علیه تروریسم آن راقبول کرده بیش ازاندازه برایش کمک نظامی- مالی کرد.پاکستان دورنگه بازبجای اینکه ازکمک امریکا برای بهبود اوضاع اجتماعی- اقتصادیی مردم خود بهره برداری نماید؛ازآن دربازسازیی طالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی بهره برداری کرده به بهانه ی مبارزه بانفوذ موهومی هند درافغانستان، هم افغانستان وهم امریکا را گرفتارگونه ی تازه ی ازتروریسم طالبانی- القاعده ی دردوسویی مرزهای غربی خود ساخته است.
حکومتِ فاسد کرزی؛ازدیدگاه رابرت گیتس،وزیرسابقِ دفاع امریکا
جالب این است که، پاکستان نه تنهابا افغانستان برخورد ابزاری- بهره کشانه کرد ومی کند،بلکه درمناسبات وتعهدات خود با امریکا بویژه درجنگ علیه تروریسم هم برخورد ابزاری - بهره کشانه کرد.ازاین رو،تمام تلاش های امریکا دردوره ی دوم ریاست جمهوری جورج بوش بهوده تمام شد وپاکستان درواقع هم کمک گرفت وهم ازآن کمک علیه امریکا وافغانستان بهره برداری کرد.به گمان نظامی های پاکستانی،برداشت رفتن امریکا به عراق این بود که بادارکرزی درساختن اداره درافغانستان جدی نیست.پس،باید طالبان افغانی رابازسازی وبه حیث عقب گاهشان،طالبان پاکستانی را تولید کرد تاافغانستان راهمان گونه که برای مسکو دردناک تمام شده بود؛برای امریکاهم دردسرسازشود تابادارقبول نماید که کابل ازطریق اسلام آباد خوبتراداره می شود تامستقیم درگیرشدن واشنگتن درآن.ذهنیت وکارکرد جنایت کارانه ی که باکاربرد کمک های نظامی ومالی امریکاهم امریکای ها وهم مردم افغانستان را گرفتار تروریسم کورساخت.افسوس که امریکاهم دردوره ی دوم جورج بوش وهم دردوره ی اول حکومت اوباما،تروریست پروریی پاکستان درجهت بی ثبات سازیی افغانستان راجدی نگرفت!
افزون براین که، جورج بوش خراب کاریی پاکستان رادرافغانستان جدی نگرفت،حتابرای آن دردوزمینه کمک هم کرد.مثلن،عده ی ازافراد مهم طالبان والقاعده به شمول افسران ارتش پاکستان که بعدن گردانندگان دربازسازیی القاعده وطالبان حتاایجاد طلبان پاکستانی شدند،درلایت کندز درشمال افغانستان درمحاصره نیروهای جبهه ی مخالف طالبان افتاده بودند.پرویزمشرف،رئیس جمهورنظامی پاکستان وپدرطالبان دردوره ی حضورامریکا درکابل،ازجورج بوش اجازه گرفت که مهره های مهم تروریسم جاری درافغانستان وشرق مرز دیورند را ازطریق هوابه پاکستان انتقال دهد وجور بوش هم چنان کرد.دوم،خانم هیلاری کلینتن درکتاب خود"گزینه ی دشوار"نوشته است که امریکا ازسال 2002تاسال 2011، 25میلیارد دالربرای پاکستان کمک کرده است." کمک های که بخشی ازآن هادربازسازیی القاعده وطالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی وهزینه هایشان تاکنون بکاررفته است.مزید برکمک های یاد شده،جورج بوش دربالاکشیدن کرزی به مقام ریاست جمهوری افغانستان،مشوره ی ژنرال مشرف ،رئیس جمهورپاکستان را نیزگرفته بود.به این خاطرکه،کرزی هم مزدوردوجانبه وهم ناتوان ازحکومت کردن برافغانستان است وکارهای خواهد کرد که جاده سازی برای بازگشت طالبان واحیای نفوذ پاکستان می باشد.کارهای که کرزی بدرستی انجام داده هم افغانستان وهم امریکا را زیانمند ساخته است.
اگرپس از13سال حکومت کرزی،کمک های 104میلیارد دالری امریکا ومنابع درونی افغانستان به شمول بخشی ازنیری بشری هردوکشورتلف شده وتروریسم هم بدون هراس گردن کلفتی می کند؛ برمی گردد به ناتوانی کرزی ودارودسته اش وفساد پیشگی شان درشیوه ی حکومت داری.فساد پیشگی که مردم افغانستان رانسبت به امریکا بدگمان وکمرتروریستان پاکستانی راهم بسته است.اینجاست که، باید بدانیم،مقام های حکومت اوباما، درباره ی کرزی وحکومت فاسدش چگونه می اندیشند.دراین زمینه،رابرت گیتس می نویسد:"پیش ازآغازبکاراوباما،جوبایدن(معاون او)به افغانستان وعراق رفته بود؛وطوریکه من به دیپلمات های امریکا،فرماندهان وسربازان گفتم؛درکابل ،جوبایدن سرگیجگی درهمه سطوح راجع به اهداف استرتژیک مایافته بود.رودررویی اوبارئیس جمهورکرزی دروقت نان شب درفوریه2008 درکابل، بد بود؛ رئیس روابط خارجی ماهم که باوی بود، ازمهمانی رئیس جمهورعصبانی بیرون شده بود.درنان شب اول ژانویه 2009،بازجوبایدن باکرزی درباره ی حکومت داری وفساد بحث داشت؛ ویکی ازپیام های جوبایدن به کرزی ومالکی این بود که اوباما،مانند جورج بوش باشماکارنمی کند.تیم اوبامانگران هستند که گفت وگوهایی ویدیوئی/نواری جورج بوش باهردورهبروابستگی بیمارگونه راسبب می شود.یعنی روابط براه راست باشماتوان امریکائی ها رادرانجام وظایف شان کم می کند(ص ص336-337).
درادامه ی سرگیجگی امریکای های مسئول درافغانستان،...وقت برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری22ماه می2009بود که دوره ی کرزی تمام می شد؛اما،امریکا وهم ائتلافی های غربی اش به تعویق انتخابات تا20اگست پافشاری کردند.هالبروک(نماینده ی امریکا درافغانستان پاکستان)گفته بود که برگزاری انتخابات درماه می،توان مخالفین را دررقابت پایین می آورد وآیساف/ نیروهای کمک به امنیت افغانستان هم توان تامین امنیت راندارند.رئیس جمهوربه هالبروک گفته بود که به کرزی بگوید که مامشکل قانونی رامی دانیم؛امامی کوشیم که انتخابات درماه اگست برگزارشود.من متوجه بودم وگفته بودم که اداره ی نوامریکا وفاداربه حکومت قانون درافغانستان است.اماهمان اداره قانون رانقض وکرزی را چندماه غیرقانونی درقدرت نگهداشت...درماه مارس،من که ناامید شده بودم به تجزیه وتکراررایدل که چیزهای نوداشت ومشاوران زیادی امریکائی رادرنظرداشت.البته، بدون پراپوزل آن رادرنظرگرفته بود،ودرواقع پیش نویسی به گفته ی فلورنای درباره ی چه باید کرد بود؟آنجا، چهاراختیارپیش روبود:تاکید بربرنامه ی ضد تروریسم وگذرازهدف های دیگر.دوم،مبارزه باتروریسم جمع آموزش نیروهای امنیتی افغانستان.سوم،پایان معامله باجنگ سالاران وبیرون شدن ازافغانستان بزودی.چهارم،مبارزه علیه خیزش به گونه ی محدود یازیاد وگام برداشتن آن سوی درخواست جان مکین که خواهش افزایش نیروها راکرده بود(ص ص340-341-342).
روشن است.وقتیکه، کارگزاران امریکائی مبارزه علیه تروریسم درافغانستان هم سرگیجگی دراستراتژی وکاربرد آن دارند وهم ازگسترش بی رویه ی فساد درحکومت کرزی به ستوه آمده اند؛ازقبل،آشکاراست که مبارزه شان علیه تروریسم به بن بست رسیده ودراین بن بست هم سه عامل زیرنقش عمده دارند:نخست،برنامه ریزی نا درست مبارزه علیه تروریسم توسط حکومت جورج بوش.دوم،بازیی دوگانه ی پاکستان که هم درکمپ مبارزه علیه تروریسم کارمی کند وهم به کمک با تروریسم ادامه می دهد.سوم،ناکارآمدی وفساد گسترده درحکومت کرزی.سه عاملی که ازآینده ی روشنی برنامه ی ضد تروریسم دردوره ی حکومت اوباما،حکایت نمی کند.پس،لازم است که خرابی اوضاع افغانستان را اززبان گیتس بشنویم:"در24ماه جون (2009) دریک گفت وگوی ویدیوئی / نواری،مک کریستال برای اولین باربه من گفت که اوضاع افغانستان رابسیاربد می نگرد،حتابد تر ازآنکه فکرمی کردم.درجنوب،خیزش گران 5 ولسوالی ر ادرهلمند درکنترول دارند،قندهارزیرفشاراست وبسیاری منطقه زیرکنترول مانیست.نیروهای افغان درجنوب تنها70 درصد دارای توان مجوزهستند ومشکل نگهداری بس بزرگ است.درشرق،گروه حقانی فعالیت خود رامی گستراند؛اما افراد ما آنجاخوب عمل می کنند.بهرصورت،حکومت کرزی بسیاربد است وبسیارمشکل آفرینی می کند ودرحکومت اومشروعیت نیست...ماوقت زیاد مان رادرباره ی ارزیابی ستان راجع به اوضاع افغانستان صرف کردیم.اوتاکید داشت که اوضاع بسیاربداست وبدترهم می شود.
طوریکه، اوچندهفته قبل به من گفته بود؛اوازناتوانی کرزی وحکومت افغانستان درسراسرکشوربابرخی استثناها سخن گفته بود.نبود مشروعیت،رشوت وفساد گسترده.وما درباره ی تلفات مردم ملکی گپ زدیم وکاردوباره ی آن وبرخورد نوبا افغان ها؛البته،محترمانه.بحث ها این بود که کاربانیروهای امنیتی افغان شود؛ وتقویت شوند.عملیات ضد تروریسم ادامه،فرماندهان طالبان درمیدان(جنگ) گرفتارشوند.همچنان،بحث کردیم که همکاری وپیوستگی بانظامی های پاکستانی شود، تا تشویق ووادارشوند که به سراغ بهشت طالبان رفته آن ها راختم کنند البته، درطرف مزرخودشان؛وبدبینی ماهم وجود داشت وزیانی هم درکوشش نبود.گفتم؛ اگراداره ی افغانستان بدست طالبان بیفتد، یاتوان افغانستان کم شود؛افغانستان بازبه مرکزتروریسم تبدیل می شود که اثرات بدی برمنطقه خواهد داشت(ص ص 352-353-354-355).باوجود اینکه،امریکاقانون دست ساخت خودش رانقض کردکه انتخابات ریاست جمهوری سال2009خوب برگزارشود؛امانتیجه آن گونه نبود که مردم افغانستان وامریکا توقع داشتند.بطورنمونه،گیتس می نویسد:نتیجه ی انتخابات بخاطرمشکلات امنیتی، تقلب گسترده ی کرزی، تکان دهنده وغیرقناعت بخش بود! کرزی ازاین که نتوانست 50 درصد رای دردورنخست بدست آورد؛ ناکام شد وانتخابات بدوردوم رفت.این کاربسیارزشتی بود؛به این خاطرکه،رئیس جمهورافغانستان وشریک ما آلوده شده بود ودست ماهم درآلودگی اوچتل شد! کای آیدی،نماینده ی سازمان ملل متحد درافغانستان،دریک گزارش درباره ی انتخابات افغانستان که به وزیران خارجه ی کشورهای عضوناتوداد؛دردوران گزارش دهی درکنارمن نشسته بود.پیش ازگفتن علنی،درگوشم گفت که دست اندازی های زیاد درانتخابات صورت گرفت.اودرذهنش،هالبروک وامریکا راداشت(یعنی مداخله کردند)!همچنان،گفت که معامله ی آینده ی ما باکرزی بسیاردشواراست.انتقادهای اوازما؛قابل فهم است.یعنی تلاش های ناخوشایند ما(ص ص 358-359).
دررابطه به تقلب کاریی کرزی درانتخابات 2009که بدترازآن رادردوردوم انتخابات ریاست جمهوری درماه جون 2014کرد،افزون بردست های منابع امریکائی درکنارکرزی،کناررفتن فرصت طلبانه ی عبدالله،رقیب انتخاباتی کرزی هم ازرقابت دردوردوم ، سوال برانگیزبود.به این خاطرکه،بسیاری ها دریافتند که عبدالله با دریافت پول های کلان ووعده های دروغین کرزی ازروند بازی بیرون شد،تااینکه کمیسیون تقلب کارانتخاباتی،کرزی جعل کاررارئیس جمهوراعلام نماید که کرد.درادامه ی این بازیی ناپاک کرزی ودسته ی قرون وسطائی- تاریخ زده اش درانتخابات ریاست جمهوری،مسئله وپرسش مهم این است که، چگونه امریکاغافل شد وشخصی نادان - بی پایه ی راکه جورج بوش به مشوره ی ژنرال مشرف کاخ نشین کرده بود؛موقع داد که مشکلات زیادی هم برای افغانستان وهم برای امریکاخلق نماید؟ مشکلاتیکه باعث شد امریکا درفکرافزایش نیروهای نظامی خود ودوستانش درافغانستان شود.مثلن،رابرت گیتس می گوید:ازخطرافزایش نیروهاهشدارداده بودم؛اما درآن دوره،نیروها را از21هزاربه 68هزارافزایش دادیم.به این خاطرکه،مکنیل،مک کرستال ومکینان بسیارسربازخواسته بودند.ازدیدگاه من،مولن ومایک،جنگ افغانستان دردوره ی جورج بوش بسیارکم گرفته شده بود.اما دراین باره که چه شمارسربازباشد،بدیدگاه افغان ها وحمایت آن ها ازآن وابسته بود.سروی یاذهنیت سنجی سفارت ما درسال2005این بود که80 درصد افغان ها مارامتحد وهمکارخود می دانستند.درتابستان 2009،بعداز8سال جنگ،آن درصدی به 60درصد کاهش یافته بود....
پس ازکاهش درجه ی محبوبیت حضورمان درافغانستان،...به من معلوم شد که، ماچندین نقطه ی ضعف درمیان مردم افغانستان داریم:یکی، تلفات ملکی هاکه باعث بهره برداریی طالبان ازآن شده ومی شود؛ وتوسط کرزی هم بزرگ ساخته می شود که شریک استرتژیک ماهم می باشد.دوم،برخورد نادرست ما با افغان ها درمسایل رومره یابرخورد های معمولی – روزانه مانند مشکلات خلق کرده ی ما وآیساف/ نیروهای کمک به امنیت افغانستان درشهرالبته توسط کاروان های ما.سوم،به فرهنگ شان ازجمله اسلام،بی حرمتی کردیم وناکام شدیم دراین که احترم کنیم به بزرگان شان.چهارم،همکاری بامقام های رسمی کردیم که مردم افغانستان راغارت کردند؛البته،مردم عادی افغانستان را درکابل وولایت ها وهمه ی این کشور.هم ما وهم ائتلافی های ما،وسازمان های غیردولتی،معمولن تصمیم می گرفتیم که پروژه های توسعه ی بدون مشوره ی افغان ها راه بیفتد.با آن ها کارنکردیم ونیازهایشان رادرنظرنگرفتیم که چه می خواستند وبه چه نیازداشتند؟ ازاین رو،کرزی وبسیاری دیگران شکایت کردند که درکشورخود بی قدرت هستند! افغان های مسئول وپاک بازهم ازاین خاطردرمیان مردم احترام نشدند،حتا احترام خود را ازدست هم دادند!یعنی توهین شدند توسط مردم خود شان!
باوجود شکایت های ما ازفساد درحکومت،ماهم شریک آن بودیم؛هرچند سهم مان را کوچک نشان دادیم.ده هامیلیارد دالرازامریکا ومتحدانش وارد افغانستان شد؛اما ،ماچشم بستیم یا ساده ونادان بودیم که چگونه بخش های ازآن ضایع شدند؟به سخن دیگر،چشم بستن مابرهزینه ی پول ها؛باعث شد که آن هاتلف شوند یابه رشوت هایابه شماره های بانکی دردوبی واریزشوند! نگران های ماارزیابی کردند که چقدر کنترول حکومت امریکا درزمینه کمرنگ یاناچیزبود.ازکرزی بزیر،مسئولان افغانستان به شکایت هابخاطرفساد شان سرشورمی دادند؛درحالیکه،عناصری ازحکومت امریکا(حتاعده ی نزدیک ترین افراد)به ما،برای آن ها ووابستگانشان پول می دادند، تابه حیث جاسوسان کمک شان رابدست بیاورند.من وهیلاری کلینتن،بارها انتقاد کردیم ازاین برخورد دوگانه ی امریکا؛اماسودی دربرنداشت(ص ص 359-360).به این معناکه ،سیا / سازمان اطلاعات مرکزی امریکا کارخود رادرسمت مزدورگیری وجمع آوریی اطلاعات می کرد واعتنای هم به انتقادهای وزیران دفاع وخارجه نداشت.
درکنارشکایت ازکارکرد حوزه ی زیرزمینی امریکا درافغانستان،گیتس بسیارازفرید کاگان به خوبی یاد می کند.به این خاطرکه،اوطرفدارافزایش نیروها درعراق بود وباهم درباره ی جنگ عراق وافغانستان بحث می کردیم.ازجمله ،یک بحث طولانی دریکی ازقصرهای صدام حسین دربغداد.مقاله ی او"ما درافغانستان،شوروی نیستیم"که درهفته نامه ی ستندرد/ معیار،پخش شد ومرابیاد واقعیت های دردناک جنگ اول مان درافغانستان انداخت یا آن را بذهنم آورد.درآن جنگ،ارتش بی آموزش وشراب خوار شوروی بیرون رفت ودستکم یک میلیون افغان کشته 3تا5میلیون آواره شدند.کاری راکه من به حیث سکرتردفاع نکردم ومقاله ی کاگان به من آموخته بود،تفاوت میان سربازان ما وسربازان شوروی، می باشد.اکنون،ماتجربه ی خود راکمی متفاوت ازتجربه ی شوروی می بینیم.با این که،دلایلی هستند که باید درباره ی سربازان مان زیاد محتاط باشیم؛طوریکه مک کرستال دربلژیک به من گفت ومحتاط هم بودم (360).
باوجود این که،رابرت گیتس،ارتش شوروی را شراب خوروارتش زیرفرمان خود را برترازآن می داند؛اما،واقعیت ها درافغانستان هردوارتش رابرابریادریک سویه جای نمی دهد.بطورنمونه،کمک ها ودستاوردهای هردوارتش فرق های بسیاری رابه نمایش می گذارند.مثلن،کمک های اقتصادی شوروی به شکم مردم افغانستان وکمک های مالی امریکابه جیب مافیای شریک درحکومت کرزی وجنگ سالاران واریزشد که خود گیتس هم ازآن شکوه دارد.دربخش دستاورد حکومتی هم،روشن است که حکومت وابسته به شوروی، ارتش پاکستان و جهادی های زیرفرمانش را درجلال آباد وگردیز؛ بدون حضورارتش سرخ ، بشدت سرکوب کرد.برخلاف،بعداز13سال حضورارتش امریکا وکمک 104میلیارد دالریی آن کشوربه افغانستان،حکومت کرزی وجانشینش بدون حضورنظامی واشنگتن یک ماه هم زنده مانده نمی توانند.درواقع،حکومت وابسته به مسکودرکابل نه زیرفشارجهادی های غارتگر- شکست خورده،بلکه 5ماه بعدازفروپاشی شوروی ازپا درآمد.ازاین رو،ازآقایان گیتس وکاگان می خواهم که درزمینه بازنگری نمایند!
بهرحال،همین که گیتس می نویسد:خیزش درافغانستان دریک شب بلند نشده است که دریک شب سرکوب شود واین کاربزودی نمی شود وآسان هم نیست! نباید فراموش کنیم که این جنگ اختیاری نیست ویک جنگ ضروری است.آن های که در11/9 علیه امریکاحمله کردند؛باردیگرحمله می کنند.اگراجازه اجازه می دادیم،خیزش طالبان پناه گاه بزرگی برای القاعده فراهم می کرد،تابیشترامریکای ها رابکشد.این جنگ دفاع مردم ما است.ماباید این جنگ رابه هدف برسانیم.یعنی به نتیجه ی خودش.ازاین رو،به ایمانویل،گفته بودم که به رئیس جمهوربگوید که مسئولیت جنگ رابدوش بگیرد.چراکه پنتاگون عادت رویه ی جرج بوش راگرفته بود،تا اوبامارا....پنتاگون سربازان زیادی خواسته بود.دراخیرسیپتامبر(2009) که بهوده یا بی مورد بود،بالآخره،پتریوس به گفته ی ستان تن داد که: رده های زیرین جنگنده های طالبان درجامعه جذب وبافرماندهان بزرگ شان مصالحه شود(ص 361).نظریه ی جذب کردن رده های زیرین طالبان درجامعه ومصالحه بافرماندهان شان ،مسئله ی خوب؛اما دومانع داشت ودارد که درنوشته ی گیتس به آن پرداخته نشده است:نخست،حکومت پاک بازوکارآمد درکابل می تواند طالبان ریز رامدنی و طالبان بزرگ را به سیاست کردن وادارنماید.دوم،لجام زدن برکله ی ارتش پاکستان تا دروازه ی مرکزهای آموزش وتروریستان وصادرکردن آن هارا به افغانستان بسته نماید.دودشواریی مهمی که امریکا در13سال گذشته ازکنارآن سرسری گذشته وخود وافغانستان رادرمخمصه انداخته است!
روشن است که، حکومت پاک وکارآمد درافغانستان وپایان دادن به کالای تروریستی- صادراتی پاکستان به این کشور؛ یک استراتژیی کارآمد درتبانی نظری وعملی میان امریکا وافغانستان را ایجاب می کرد ومی کند.خوب است که،گیتس می نویسد:در27مارس،به رئیس جمهورنوشته دادیم که مسئولان دفاعی باوردارند که مک کرستال،مناسب ترین فرد برای انجام مسئولیت می باشد؛ ومقام های دفاعی به این باورهستند که هیچ استراتژیی کارآمد واقع نمی شود؛درصورتیکه،فساد گسترده مشخصه ی حکومت افغانستان باشد،یافساد گسترده وغارت دارای های مردم توسط حکومت افغانستان ادامه داشته باشد....درواقع،...نحوه ی برخورد برای شکست دادن القاعده،وتاثیرمنفی فساد وغارت یاچگونگی فساد وغارتگری حکومت فاسد وناتوان افغانستان برکارهای خوب نظامی ماتاثیرمنفی می گذارند.ازاین رو،این مسئله ی مهم مابود ومی باشد که چگونه تغییرموضوع بدهیم ازملت سازی به حدکمترظرفیت سازی به خصوص درزمینه های امنیت،اطلاعات وتطبیق قانون؛ وباپاکستان چه بکنیم که طالبان افغان رادرقلمروش مهارکند.ودرآن سوی مرزهای افغانستان،چگونه منبع مالی طالبان را دردولت های جنوب خلیج فارس نابود کنیم؟ وچه کاری کنیم که متحدین ماکارهای زیادی درزمینه های نظامی وملکی بکنند؟همچنان،درباره ی شمارسربازان خود مان وکارهایشان....تنهاحمایت سربازان نیازنیست،بلکه یک استراتژی وهدف های قابل دسترسی مهم می باشند....آشکاراست که....پیروزی طالبان والقاعده برای مامشکل جهانی خلق می نماید....درداخل امریکاهم،...دیوارمیان ارتش وکاخ سفید بالامی شد که بزیان کشوربود ومن باید آن رادرست می کردم.سیاست مداران وکارشناسان درواشنگتن درباره ی برخورد با مسئله ی افغانستان دیدگاه یگانه نداشتند....توجه به تنش میان فرماندهان وسفیران مان هم داشتیم.از2003تا2005،سه سفیردرکابل داشتیم که خلیلزاد درکارومشوره باکرزی موفق تربود.ازسیپتامبرتا اکتوبر،سه موضوع داشتیم:روابط میان القاعده وطالبان ودیگرتروریستان درافغانستان ومنطقه ی سرحدی وداخل پاکستان چگونه است؟ اگرطالبان دوباره قدرت رابدست بگیرند،بازالقاعده به افغانستان برمی گردد یانه؟ یک افغانستان باثبات، نگاه پاکستان ومحاسبات استراتژیک آن راعوض می کند یانه؟کدام استرتژی زیاد موثرخواهدبود؟مبارزه باتروریسم ویایک مودل افغانی حکومت تاهدف های ما راتحقق بخشد.آیاحکومت افغانستان مشروعیت دارد که به استراتژیی ما اجازه دهد(ص ص 364-365-366-367-369-371)؟
جالب این است که،نفرت مردم افغانستان ازطالبان وپاکستان به حدی بالارفته است که تاثیری منفی برمشروعیت حکومتی که معاهده ی استراتژیک – امنیتی با امریکا را امضانماید؛نمی گذارد.مثلن،درخزان سال گذشته اگرجرگه ی بزرگ افغانی برامضای معاهده ی امنیتی با امریکا مهرتایید گذاشت،نه ازلحاظ دوست داشتن امریکا،بلکه برخاسته ازنفرت علیه پاکستان وشاخه ی ریشوی ارتش آن یعنی طالبان تروریست بود! ازاین رو،گمان نمی کنم که همراهی حکومت بعدی بااستراتژیی امریکا ازمشروعیت آن بکاهد.ازجانب دیگر،فساد وغارتگریی حکومت آبروی برای کرزی وودسته ی کاری اش باقی نگذاشت.بنابرآن،به نفع امریکاست که مسایل زیررادرافغانستان رعایت نماید:مبارزه با القاعده وطالبان خواه توسط حکومت افغانستان خواه توسط امریکا امرزشتی پنداشته نمی شود.به شرطی که،حکومت کابل خوب وکارآمد ساخته شود.دوم،امریکا مرکزهای تروریسم را درپاکستان زیرضربه بگیرد نه اینکه باحملات کمترموفق هواپیمای بی سرنشین، مردم غیرنظامی افغانستان را بکشد.سوم،امریکا ومتحدانش برای مردم افغانستان واضحانه بگویند که چقدر پل به افغانستان آمد وچرابازسازی ناچیزاست.چهارم،محاکمه ی کرزی ومسئولان حکومتی اش که کمک های بشردوستانه ی جامعه ی را جهانی تلف کرده اند،به مشروعیت حکومت بعدی وحضورامریکا درافغانستان می افزاید.پنجم،بازگرداندن پل های غارت شده توسط کرزی وتیم حکومتی اش وبکارانداختن آن هابرای بازسازیی افغانستان ازفشاربرمالیه دهندگان امریکائی واروپائی می کاهد.درغیراین صورت،هم طالبان می مانند وهم القاعده وهم ممکن است داعش افغانی جایشان را بگیرد.
بادرنظرداشت گفته های بالا،دومسئله برای افغانستان فردا سرنوشت سازمی باشد.نخست،تشکیل حکومت خوب ومردمی.دوم،حمایت آموزشی،نظامی ومالی ازآن تاخودش علیه القاعده وطالبان مبارزه نماید،نه اینکه امریکاازموجودیت آن دفاع نماید؛به گونه ی که ازحکومت کرزی تاکنون کرده وطالبان والقاعده ومتحدانشان هم بی ترس سروکله نشان می دهند وترورمی کنند.دراین راستا،مسئله ی مهم این است که رابرت گیتس هم نظام سازی ومبارزه بافساد حکومت درافغانستان را کمک به موفقیت استراتژی امریکا درمبارزه علیه تروریسم برآورد کرده است؛امابسیارنا وقت.بطورنمونه،گیتس ، می نویسد:مسایل مهم ما:چگونگی آموزش ارتش افغانستان است تاموقع دهد درزمان مناسب برویم؛چگونه بامخالفت ارتش پاکستان با افزایش نیروهایمان برخورد نمائیم؟...این که مربوط به گذشته است؛اما امریکاباید بیشترتوجه به مرکزهای آموزش تروریستی درخاک پاکستان برای تروریزه کردن افغانستان نماید! بهرحال،گیتس می نویسد که:وضع موجود هم قبل قبول نیست وهم تغییرش داده نمی توانیم....درحالیکه،القاعده زیرفشاراست،نیازبه دیگرتروریست ها دارد.کامیابی دیگران بویژه طالبان به مسلمان های جهان والقاعده این پیام رامی دهد که خداباماست وما درطرف برنده ی تاریخ هستیم.چیزیکه افغانستان ومنطقه ی مرزی پاکستان را ازصومالی ویمن تمیزمی دهد؛ این است که اولی، مرکزجهادی هاشده است.جای که مردم بومی وبیرونی هایک ابرقدرت یعنی شوری راشکست وفروپاشانده اند.
ازاین رو،پیروزیی طالبان دیگران راتقویت می نماید.یعنی پیروزی آن ها وشکست ازدیگران یا امریکامی باشد....ماطالبان راشکست داده نمی توانیم؛آن هابخشی ازواقعیت جامعه ی افغانستان شده اند،اماموج شان راکاهش داده می توانیم.به اوباما،گفتم که مانع پیروزی بیشترشان می شویم.درمرزپاکستان فشارشان می دهیم.ازاین سبب،به حضورمان درجنوب غرب وجنوب شرق افغانستان تاکید کردم.باید حکومت مرکزی افغانستان راتقویت کنیم؛ازطریق تقویت وزارت های دفاع،داخله،مالیه وتوسعه ی رستائی ووحدت ملی تابه آن مشروعیت دهیم درنظرافغان ها.بافساد مبارزه نمائیم وبچه های مانباید دربدل پرشدن جیب های مقام های فاسد افغانستان،قربانی شوند! این هابه ماموقع می دهند تاانگیزه ی طالبان را کم،ومهاروبه همسوئی جامعه کمک وظرفیت حکومت رابالاببریم.گزینش نیرومند کردن نیروهای امنیتی افغانستان،انتقال مسئولیت به آن ها وشکست القاعده....فکرمی کنم که به عمل دراماتیک نیازاست تاحکومت های مرکزی وولایت های افغانستان مسئولیت امنیت این کشوررابدوش بگیرند....ایکنبری،سفیرامریکا درکابل،کرزی راهمکارخوب نمی دانست.ماتوان نیروهای افغانستان را درگرفتن مسئولیت بالاگرفته بودیم وبا ورداشتیم که سربازان زیاد وابستگی آن ها راسبب می شود....ایکنبری طرفدارافزایش سربازان بود؛امابدگمان بود بخاطرناتوانی حکومت افغانستان....نفرت کاخ سفید وعدم اعتماد آن به هالبروک؛باعث شد که به جنبه های غیرنظامی مسئله ی افغانستان توجه نشود! جان همر،معاون وزیردفاع درحکومت بل کلینتن می گوید که:تصمیم گیری ها درپنتاگون، مانند میدان روم قدیم است که گلادیاتورهاپیش امپراتورجنگ می کردند وشماتصمیم بگیرید که برنده کیست؟حضورکسی درمیدان لازم است تااطمنان دهد که عملیه درمیدان درست بود(ص ص 372-373-374-375-379-380-384-21)! بله،درشرایط کنونی،موفقیت عمل یا عملیه درمیدان افغانستان وداوری درباره ی آن این است که حکومت های مرکزی وولایت ها به اندازه ی تقویت وپاک باز ساخته شوند که دوکارزیرراکرده بتوانند:نخست،حکومت داریی خوب ،تامین امنیت وعرضه ی خدمات برای مردم نمایند.دوم،تروریسم راخود سرکوب کرده بتوانند.درغیراین صورت،فروپاشی آن حتمی به نظرمی رسد.
پانویس:
1-Duty
Memoirs of A secretary at war,Robert Gates
Al Fred A.knopf,New York2014,copy right@2014 by Robert M-Gates


Sunday 21 September 2014

دموکراسی، بریتانیارا ازدوپارچگی نجات داد؛اما استبداد،دولت های پوشالی مسلمان را نابود می کند


اگرملتی ازطریق استبداد وسانسور"محفوظ"بماند،آنچه که نجات داده می شود؛شاید ارزش نجاد دادن رانداشته باشد!
کارل کوهن
مسلمان هاباید برای تامین حقوق زیرمبارزه نمایند:حق اعتراض وانتقاد؛حق مشارکت درقدرت واستوارساختن حکومت قانون،وحق زندگی درصلح وداد!
ابراهیم ورسجی
30-6-1393
این نویشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،بررسی نقش وحدت بخش دموکراسی دربریتانیا.دوم،بررسی نقش تباه کارانه ی استبداد درکشورهای مسلمان.مسلمان های سراسرجهان ازطریق رسانه ها آگاه شدند که روزپنجشنبه 18ماه سیپتامبر2014-27ماه سنبله1393،مردم سکاتلند بابرگزاریی رفرندم / همه پرسی به پای صندوق های رائی دهی رفتند تاحق ماندن دربریتانیا یا جداشدن ازآن رابه نمایش بگذارند.دراین راستا،دربامداد روزجمعه،19سیپتامبر-28سنبله که نتیجه ی همه پرسی اعلام گردید،آشکارشد که 55 درصد مردم سکاتلند درجهت ماندن دربریتانیا و 45درصد آن ها برای کسب خود گردانی رائی داده بودند که شکست خوردند وباپذیرش شکست خود به تصمیم اکثریت تن دادند.رخ داد خوشایندی که یکی ازدستاوردهای دموکراسی درآن کشور می باشد.درنبرد جدای خواهی ازبریتانیا وماندن درآن، دوقهرمان محلی حضورداشتند:الیکس ساموند ،رهبرجدائی طالبان،وگوردون براون،نخست وزیرسابق.درجریان مبارزه ی هردو،جالب این است که بایک دیگربازبان انسانی برخورد کردند نه زبان خشن؛ وسخنان شان هم درفایده های ماندن بالندن ودورشدن ازآن بود.درجریان مبارزه ی هردورقیب،رهبران حزب های محافظه کار،کارگرولیبرال دموکرات، طی یک عهدنامه ی مشترک، متعهد شدند که به پارلمان سکاتلند اختیارات مالی بیشتری دریک پروسه ی زمانی داده شود که الیکس ساموند آن رابسیارناوقت خواند؛ وملکه ی بریتانیاهم درسهم خود،مردم سکاتلند را توصیه کرد که هوشمندان تصمیم بگیرند که گرفتند! درواقع، علت بنیادیی رای اکثریت به ماندن دربریتانیا را بیشترنه در دموکراسی وبلوغ سیاسی ملت بریتانوی،بلکه باید درسیاست های مبتنی برعدم تبعیض وبرخورداری ازحقوق برابردرهمه عرصه های زندگی آن کشورجستجوکرد.بهرحال، پس ازاعلام نتیجه ی همه پرسی که یک پارچگی بریتانیا را نگهداری واستوارترساخت،شاید رهبران جدای طلب سکاتلند افسوس کرده باشند که کاش کرزی وکمیسیون متقلب انتخاباتش رامی داشتند تا باراه اندازیی تقلب درهمه پرسی به دوپارچه سازیی بریتانیا،کمک می کردند! بهررو،دموکراسی کارخود ودغلکاری کارشرم آورکارخود رامی کند که درصورت اولی،نگهداریی یک پارچگی بریتانیا؛ودرصورت دومی،بحران سازی ونیست کردن فرایند نیمه جان دموکراتیک درافغانستان می باشد.
ازاین رو،نوشته را باکمی بحث درباره ی بریتانیا ادامه داده نشان خواهم داد که میوه های دموکراسی واستبداد چه قدر گوارا وتلخ می باشند؟ به گواهی تاریخ،انگلیستان که بیشتر درزبان فارسی کاربرد دارد ودرزبان انگلیسی،بنام بریتانیای بزرگ نامیده می شود؛ازچند نگاه درقطارکشورهای مدرن اروپائی،کشوری جالبی به شمارمی آید:نخست،انگلیستان؛اولین کشوری بود که درآغازقرن شانزدهم با ساختن کلیسای انگلند،اززیرسلطه ی کلیسای کاتولیک رومی،آزادشد.دوم،نخستین کشوری دراروپامی باشد که داد گاه بررسی عقاید نداشت.به این معناکه،درزمانیکه انگلند زیرفرمان کلیسابود،زیاد مقید به دستورات آن نبود تا باورهای خوب وخراب مردم رابررسی نموده بد باوران طعمه ی آتش نماید.سوم،نخستین کشوری می باشد که باراه اندازیی یک انقلاب آرام وتنهاباکشتن یک پاد شاه خود کامه،درسال 1688،به حکومت مشروطه یاملت نیرومند ودولت کم قدرت دست یافت.باید انگلیستان چنان می کرد؛به این خاطرکه،به نظریه پردازیی برای استبداد درقلمروسرزمینی ای خود اجازه نداد.بطورنمونه،همه شاگردان دانشکده های علوم حقوق وسیاست درکشورهای مسلمان چیزی درباره ی تاماس هابز،فیلسوف سیاسی انگلیستان ونوشته ی مشهورش، لویاتان یاخدای زمینی یعنی دولت،آگاهی دارند که مردم انگلند چه برسرش آوردند؟
واقعیت این است که،باچاپ شدن لویاتان یاخدای زمینی ،انگلندی ها، هابزراچنان زیرفشارگرفتند که فراررابرقراردرانگلند ترجیح داده روانه ی هالند شده چند سالی در آنجاسپری کرد.بعد ازاستوارشدن شاهی مشروطه،هابزبه انگلند برگشت ولویاتانش راهم هیچ انگلیسی آتش نزد؛درحالیکه،درسویس،فرانسوی زبان های کاتولیک وبه روایتی کالوینی شده،نوشته های ژان ژاک روسو،دانشمند فرانسوی وازپیشگامان نهضت روشنگری وانقلاب کبیرفرانسه رابه آتش کشیدند! جالب این است که،وقتیکه،داستان آتش زدن نوشته های روسو درسویس توسط کاتولیک ها رابه ولتر،دانشمند نهضت روشنگریی فرانسه گفتند،این سخن نغزرابزبان آورد که:"من با شما ازنظرفکری مخالفم؛اما آماده هستم جان بدهم تا نظرات تان را آزا دانه بیان نمائید"! درواقع،انقلاب سیاسی یامشروطه ی انگلیس وسخن ولترکه باوجود مخالفت بانظرشما،مبارزه می نمایم که نظرات تان را آزادانه بیان نمائید؛پایه واساس دموکراسی وکثرت گرائی شد که نماد آن همه پرسی درسکاتلند ونمایش خواسته های یگانه خواهی ودوگانه خواهی درآن کشورمی باشد.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت باید ابرازنمود که برآمدنِ انگلیستان وادامه اش تاکنون متکی براراده ی عامه می باشد.اگرچنان نمی بود،همه پرسی سکاتلندی ها دوپارچه اش ساخته بود.نگاهی به تاریخ روشن می سازد که،انگلند هسته ی مرکزیی بریتانیامی باشد.بطورنمونه،درسال 1536،ویلزدرانگلند جذب شد؛درسال1707،پادشاهی سکاتلند وانگلند بریتانیاراساختند؛ودرسال 1801،پادشاهی ایرلند به آن پیوست.اما، بریتانیا،بدون جدای خواهی وتلفات ناشی ازآن هم نبوده است.مثلن،درسال1922،ایرلند جنوبی که یک برپنجم نفوس ایرلند راتشکیل می داد؛ازایرلند یابخشی ازبریتانیای بزرگ جداشده راه خود گردانی درپیش گرفت.بهرحال،قهرمان های بزرگ تاریخ هیچ وقت بدون باخت وبرد به قهرمانی نرسیده اند.پرسمانی درباره ی بریتانیا به حیث یک کشوربرابرمی آید.به سخن دیگر، داستان روشن قهرمانی وشکل گیری انگلیستان،مشروطه ،دموکراسی وسیاست نامتکی برتبعیض های سیاسی- اقتصادیی آن می باشد.
درادامه ی شکل گیریی دولت بریتانیا ودموکراسی اش که به امریکاهم رفت،لازم است به این مسئله هم پرداخته شود که چگونه این کشورجزیره ی وکم نفوس هم به یکی ازبزرگترین دموکراسی های جهان وهم به بزرگترین قدرت استعماریی جهان متحول شد؟ واقعیت این است که، سه عامل زیربریتانیا رابه حیث یک قدرت بزرگ درسطح جهان بالاکشید:نخست،دموکراسی وکثرت گرایی دردرون.دوم،نیروی دریائی بی رقیب.سوم،تجارت درآن سوی آب های بریتانیا،بریتانیایی بزرگ را ساخت.ازاین رو،دردوره ی ملکه ی ویکتوریا(زمام داری1859-1905)این سخن بخورد بریتانیائی ها وجهانیان داده شد که آفتاب درقلمرو بریتانیا غروب نمی کند.وقتیکه،ازبرما درشرق آسیا تاکانادا درشمال قاره ی امریکا وازکانادا تااسترالیا وازاسترالیا تا افریقای جنوبی راباتفاوت وقت های روزوشب شان درنظربگیریم،معلوم می شود که شامگاه برما برابربه صبحگاه کانادا می شود.سرزمین بزرگ چند قاره ی که زیرسلطه ی بریتانیا قرارداشت وبرغروب نکردن آفتاب درقلمرو آن مهرتایید می گذاشت.
بهرحال،اینکه مسئله ی استعمارومستعمرگی را با خود داشت که درکانادا واسترالیا نه گونه ی استعماری،بلکه گونه ی دولت مشترکه ودرآسیا وافریقا، گونه ی استعماری- استثماری داشت که ازآن بخوبی یاد نمی شود.چون، دراین نوشته،پرسمان محوری،پرسمان دموکراسی می باشد که توانست یگانگی همراه باکثرت گرائی دولت بریتانیا را دربرابردوپارچه خواهی تضمین کند.دموکراسی- کثرت گرائی که کشورهای مسلمان ازنبود آن ها دررنج می باشند.ازجانب دیگر،این تنها بریتانیا نیست که درآن دموکراسی وکثرت گرائی یگانگی کشوررا دربرابرجدائی خواهان سکاتلند نگهداشت،بلکه درکاناداهم سالهاست که درولایت اغلب فرانسوی زبان کیبیک،جدائی خواهان دست وشاخ نشان داده ومی دهند.بطورنمونه،درسال 1995،جدائی خواهان نزدیک بود که این کشوررا دوتکه نمایند که هوشمندیی مردمان انگلیسی- فرانسوی زبان هم درحکومت فدرال وهم درحکومت کیبیک،جدائی خواهی راکنارزد.اگرچه، کانادا در1995جدای خواهی را کمرنگ کرده بود؛ اما درسالهای پسین فربه ترشده بود.
خوشبختانه،درانتخابات ماه آوریل2014،جدائی خواهان کیبیک چنان دربرابرحزب لیبرال آن ولایت که ازوحدت وحکومت فدرالی حمایت می کند،شکست خوردند که فکرنمی کنم دیگرکسی به سخنان بلاک- کیبیک یاگروه جدای طلب گوش فرا دهد.بهرصورت،با وجود این که،جدائی طلبی درکیبیک شکست سخت خورد؛ حتاگفته می توانم که جنازه اش برداشته شد.اما،ازآقایان ستیفن هارپر،نخست وزیرکانادا وجستین ترودو،رهبرحزب لیبرال که شاخه ی کیبیکی اش جنازه ی جدائی طلبان را به گورسپرد،یک شکوه دارم وآن این که،ازمالکی،نخست وزیرعراق،راحل شریف،فرمانده ارتش پاکستان،ژنرال سیسی،فرمانده ارتش مصرکه دریک انتخابات ارتشی- امنیتی،رئیس جمهورهم شده است،ازکرزی ،هتل چی قبلی درامریکا که رئیس جمهورافغانستان ساخته شد؛ورئیس جمهوران یمن،سوریه وامیربحرین،دعوت نکردند که درمراسم خاک سپاریی جدائی خواهان کیبیک اشتراک نمایند!
وقتیکه ازنخست وزیرورهبرحزب لیبرال کانادا شکوه می نمایم،هدفم این است که اگردعوت ازآقایان یاد شده درمراسم خاک سپاریی جدائی طلبان کیبیک می کردند؛برای فرمانده ارتش پاکستان آشکارمی شد که ناراضیان بلوچ درپاکستان نه جدائی بلکه حقوق مشروع خود را درچارچوب یک فدرالیسم واقعی ازطریق دموکراسی وهمه پرسی درپاکستان می خواهند،حقوقی که نظامی هاعلیه آن ایستاده اند.همچنان،به مالکی وکرزی درس می داند که محروم ساختن سنی ها ازحقوق مشروع شان داعش راخلق کرده وتقلب درانتخابات افغانستان بحرانزائی کرده وتروریسم را درافغانستان فربه می کند که کرد.درسوی دیگرداستان،رئیس جمهورسوریه به اقلیت فرقه ی علوی تعلق دارد که 8 درصد نفوس آن کشورراتشکیل می دهد؛ ازطریق دموکراسی حقوق خود را دنبال نماید نه درکشتاراکثریت سنی.ازهمه مهم تراین که،فرمانده ارتش مصرباشرکت درمراسم خاک سپاریی جدائی خواهان کیبیک درک می کرد که 25میلیون مصری های که درانتخابات ماه جون 2012به محمدمرسی رئیس داده بودند؛ به تروریست بودن اخوان المسلمون / برادران مسلمان باورنداشتند وندارند؛آن گونه که نظامی ها درماه دیسامبر2013 آن رایک گروه تروریستی اعلام کرده کمرتروریسم رادرمنطقه بسته اند.به این معناکه،این دموکراسی است که تروریست را ازغیرتروریست تمیزمی دهد؛ نه فرماندهان احمق نظامی که به زکات وصدقات امریکا به پاس خدمت گذاری به امنیت اسرائیل وغارت منابع لاغرمصری ها برآن ها به گونه ی امنیتی فرمان می رانند!
ازجانب دیگر،حکومت های یمن وبحرین که با دشواری های توان فرسای شمال وجنوب وشیعه - سنی روبرومی باشند؛ازطریق دموکراسی خوبترمی توانند مشکل خود راحل نمایند نه ازطریق حمایت عربستان.افزون برشکوه ازنخست وزیرورهبرحزب لیبرال کانادا،ازحکومت انگلیستان هم که ازطریق همه پرسی به مسئله ی جدائی طلبی درسکاتلند نقطه ی پایان گذاشت نیزشکوه دارم وآن اینکه : درماه ژولای2010، روزنامه ی گاردین نوشته بود که"افغانستان رایک خررهبری می کند"! می دانم که آن خررا حکومت قبلی لندن درکمک باجورج بوش برافغانستان حاکم ساخته بود.ازجانب دیگر، روشن است که، خرمی خواهد که خرگری راحاکم نماید؛کاری که کرزی فراوان درافغانستان کرده است.خوشبختانه،نفرت بی پایان ازکرزی ونارضایتی تام ازاشرف غنی وعبدالله بخاطردامن زدن به بحران ناشی ازتقلب انتخاباتی،نشان داد که مردم افغانستان خرگری راکه ازعبدالرحمن خان تاطالبان، حکومت گران بی فرهنگ برآن ها بارکرده بودند؛پشت سرگذاشته اند.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که آینده ازآن دموکراسی است نه استبداد وخرافاتِ خرسازتوده ها! اینجاست که، لازم است وارد بحث درباره ی تباه کاریی استبداد درکشورهای اسلامی شوم.
تباه کاریی استبداد ومستبدان درکشورهای پوشالی مسلمان!
طوریکه ازطریق رسانه های دیداری وشنیداری دیده وشنیده شد،بریتانیا باکاربرد دموکراسی که یک نمونه ی میدانی آن همه پرسی می باشد،یک پارچگی خود را نگهداری کرد.باتوجه به موفقیت بریتانیا آن هم ازراه کاربردهمه پرسی،ای پرسش به میان می آید که چرا مسلمان ها بویژه عرب هاکه اسلام درآن برآمد کرده است ؛نمی توانند دشواری های خود را به گونه ی آشتی جویانه - دموکراتیک برطرف نمایند؟ برای درک بهتراین پرسش،بهتراست بدومسئله توجه نمائیم:نخست،شهروند بودن بریتانوی ها ورعیت ماندن مسلمان ها.دوم،عامل های شهرندشدن بریتانیائی ها ورعیت ماندن مسلمان ها.روشن است که، بریتانوی ها دریک شب وروزشهروند نشده اند؛ ومسلمان هاهم دریک شب وروزازرعیت بودن بیرون نمی شوند! پس،لازم است که به ریشه ها برویم وریشه هاهم به دموکراسی واستبداد برمی گردد.دربحث های ریشه ی هم آشکارمی شود که انگلیس ها نخستین ملت اروپائی بودند که باگزینش نظام شاهی مشروطه،ملت رانیرومند ودولت راقانون مداروکم اختیارکردند.برخلاف،مسلمان ها استبداد راپیشه کرده دولت رافربه ملت رالاغرکردند.درواقع،درجامعه ی اسلامی ، دولت چنان فربه وملت چنان لاغرشد که توان وتحمل شنیدن هیچ صدای رانداشت وندارد.
دراین زمینه،شرق شناسان خود اسلام رامتهم کرده اند که دین فربه کننده ی استبداد ورعیت سازمردم می باشد.رعیتی که به چوپان نیازدارد وچوپان هم مستبد درزیرچپن خلیفه یاامیرمومنان می باشد.جالب این است که، امیرمومنان ها، دردرازنا وفراخنای تاریخ مسلمان ها با درخدمت گرفتن دین ازطریق فقیهان رسمی،ساختارشاهی- شیخی راسامان داده برای ادامه ی زمام داریی سرکوب گرخود ترکیب دغل کارانه ی شاه وشیخ رارقم زده مخالفان خود رانه سرکوب که تکفیروتفسیق هم کرده اند ومی کنند.اگردیروز وامروز،مخالفان درافغانستان لقب اشرار- تروریست،درپاکستان لقب غدار- دهشت گرد،درایران لقب فتنه گرودرکشورهای عربی دیروزلقب فتنه گروامروزلقب تروریست راکمائی کرده اند،برمی گردد به خود سریی مستبدان،دولتی شدن شیخان ورعیت یاگله شدن توده های مردم.
ازاین رو،لازم است بتاریخ برگشته نخست دلیل متهم شدن اسلام توسط شرق شناسان را بیان کرده؛دوم، آنگاه بخود اسلام هم اشاره نمایم که چگونه مسخ وبه نفع خود کامگی شاهی- شیخی تفسیرزورمدارانه – ستمگرانه – بهره کشانه شد.دررابطه به اصل نخست،باید گفت که شرق شناسان غربی دومشکل با دین دارند که موقع شان نمی دهد داوریی بی طرفانه نمایند:نخست،هزارسال حکومت ستمگرانه -عقل - آزادی ستیزانه ی کلیسا،آن ها راواداشته است که درباره ی نقش دین درسیاست داورنامهربانی باشند.دوم،تاثیراستعماربرشرق شناسان وایستادگی اسلام ومسلمان ها دربرابرآن،باعث شده است که اسلام را ازگونه ی کلیسای رومی گرفته درباره ی این دین نامهربانی نمایند.دررابطه به اصل دوم، باید گفت که،اسلام درباره ی سرنوشت مشترک جامعه براصل شورا تاکید ورزیده وازنظرمالی هم سرمایه ی ملت یا بیت المال را امانت دانسته است.دواصلی که، نمی گذارد استبداد ازنظراسلام شکل بگیرد.
بدبختانه،پس ازدوره ی رسالت که من تنهاهمین دوره رادوره ی اسلامی ودوره های بعدی رادوره های مسلمانی می دانم،اسلام به نفع زمام داران یاقدرت تفسیر زورمدارانه شد که کشته شدن دوخلیفه،برآمدن معاویه وعمروابن عاص یادغل کاران تاریخ مسلمان ها وبعدازآن ها کشته شدن فرزندان رسول الله ص درکربلا،دستاورد آغازین آن وستمگریی حکومت ها برمسلمان ها ازآن زمان تاکنون،فرزند نامشروع آن می باشد.بنابرآن،اگرشرق شناسان اسلام را دین قدرت مدار- زورگو- جنگ جوتعریف کرده اند،برداشت شان همان دغلکاری های می باشد که زمام داران ازبعد ازرسول ص تاکنون کرده اند.ازاین رو،بابرآمدن تروریسم اسلامی،برخی متفکران غربی کوشش کرده ومی کنند که به متن دینی مسلمان هایاقرآن مراجعه کرده بنگرند که آنجاچه خبراست؟به سخن دیگر،برخی شرق شناسان آماده شده اند که میان اسلام رسالتی واسلام تاریخی تمیزقایل شوند که گامی به پیش درجهت شکستن کمراستبداد وتحریفات شرق شناسان غرض ورزمی باشد.
پس ازپیش نویس بخش دوم نویشته،به بررسی کارنامه ی استبداد ومیوه های تلخ آن درجهان اسلام می پردازم.برای اینکه نویشته بدرازانکشد،ازبررسی ای حکومت استبداد برمسلمان هاازسده ی بیستم بدین سومی پردازم.چون، وضع سیاسی هرجامعه ی بازتاب وضع اجتماعی- فرهنگی آن؛ ووضع فرهنگی آن هم بسیاراثراپذیرازدین وقبیله گری می باشد.دین وقبیله گریی که هم ابزاراستبداد شده وهم مانع رسیدن مسلمان هابه مدرنیسم ، حکومت قانون ودموکراسی.ازجانب دیگر،درکشورهای اسلامی،چهارمرکزفرهنگی داریم:مصر،ایران،هند واندونیزی.مرکزهای که پیش ازاسلام هم نام ونشانی داشتند.برخلاف،عربستان پیش ازاسلام جزتوحش وغارتگری دستاوردی نداشت.ازاین رو،مانه فرهنگ وتمدن اسلامی، بلکه فرهنگ وتمدن التقاطی متشکل ازاسلام وفرهنگ های قبلی مرکزهای یاد شده را داریم.فرهنگ های که قبل ازاسلام هم استبداد پروربودند.به عبارت دیگر،به گونه ی دارای استبداد شاه وشیخ بودند که درتاریخ اسلام بازخوانی شد.
خوشبختانه،دراخیرسده ی نزدهم کمترودرآغازسده ی بیستم فرهنگ وتمدن غربی وارد جهان اسلام شد.درجهان اسلام هم ترکیه عثمانی وهند مغلی بودند که برای اولین باراندیشه ی نوغربی را درقالب حکومت واداره درک وتلاش برای کاربرد آن کردند.البته،تلاش های کمترموفق.بطورنمونه،درقرن نزده،امپراتوریی عثمانی سه اصلاحات بزرگ برای مدرنیزه کردن خود کرد:نخست،درسال1839تنظیمات رادرجهت نوکردن ساختاراداریی خود راه اندازی کرد.دوم،فرمان اصلاحات وبرقراری حکومت مشروطه رادرسال1856صادرکرد که پس ازدوسال به تعلیق انداخته شد ودرسال 1876شکست آن اعلام شد که انقلاب ترک های جوان رادرسال1908بدنبال داشت.سوم،شرکت ترکیه ی عثمانی به حمایت آلمان درجنگ جهانی دوم که فرجام آن نابودیی خودش،سلطه ی فرانسه وانگلیس بربخش های عربی اش وبرآمدن جمهوری سکولار- دین ستیز- مستبدِ مصطفی کمال اتاترک،دربخش ترکی آن می باشد.درزمان انقلاب ترک های جوان،ایران هم انقلاب مشروطه یاتجربه ی ناکام ترکیه ی عثمانی راداشت که به استبداد نوگرای رضاخان انجامید.درهند مغلی هم،50سال قبل ازآن، انگلیستان جنازه ی حکومت مسلمان ها رابرداشته بود.
بادرنظرداشت گفته های بالا،به صراحت باید اعتراف کرد که تلاش های مسلمان هابرای فربه کردن مردم ولاغرکردن دولت درجهت شکل گیریی کشور- ملت ورسیدن مردم به اصل شهروند و حقوق شهروندی شکست خورد وجای آن را استبداد بظاهرنوگرا- سکولارباراه اندازیی کودتاهای ترسناک نظامی گرفت که فرق آنها با استبداد کهنه - سنتی بهره برداری آنها ازابزارنوین جنگی- اطلاعاتی غربی- کمونیستی درشیوه ی سرکوب توده ها بود.جالب این است که ،پس ازجنگ جهانی دوم، همان استبداد حاکم برمسلمان ها درمیان هردوجنگ اول ودم جهانی ادامه یافت، البته باشعارگرم سکولار- ملی گرا- خود کامانه - نوساز- ازبالابزیرکه نماد آن ترکیه ی اتاترک وایران رضاشاه می باشد.درحالیکه، درتجربه ی فرهنگ - تمدن غربی،سکولاریسم بدون دموکراسی ارزش وجایگاهی نداشت وندارد.برای روشنی اندازیی بهتر،لازم است که نمونه وارازرفتن کشورهای مسلمان بدامن استبداد نظامی درفضای سیاسی پس ازجنگ جهانی دوم، اشاره نمایم.
بطورنمونه،نخستین کودتای نظامی درماه ژوئیه1952درمصروسال بعد درایران رخ داد که نتیجه ی آنها بدترین دیکتاتوری های نظامی بود.بعدازآن،درسال1958،کودتای کمترخشن درپاکستان؛ودرسال1965،کودتای بسیارخشن تردراندونیزی رخ داد.نتیجه ی هرسه کودتا سرکوب داخلی درمصروشکست کودتاچی ها دربرابراسرائیل درجنگ 6 روزه1967وتجزیه ی پاکستان درسال1971بعدازکشته شدن 3میلیون مردم پاکستان شرقی وبرآمدن بنگله دیش وکشتارترسناک مخالفان بنام کمونیست ها دراندونیزی بود.بی شرمانه،ازهرسه کودتای نظامی وحکومت های خودکامه ی برآمده ازشکم گندیده شان درس عبرت نگرفته،دیگرکودتاگران بی منطق درعراق،سوریه،یمن،الجزایر،لیبی،افغانستان؛بازهم درپاکستان، دست به کودتازده حکومت های خودسر- تباه کاررابرمردمان زیرسلطه شان تحمیل کردند که اوضاع کنونی افغانستان،پاکستان،عراق،لیبی،یمن،سوریه،مصرو...دستاورد آن ها می باشد.
اگرامروز،ازلیبی تا افغانستان،مسلمان ها درجنگ داخلی،بدبختی،فقر،تروریسم وتندرویی اسلامی فرورفته وراه نجات می پالند،همه برمی گردد به استبداد وراه بیرون رفت هم دردموکراسی،آزادی وحکومت قانون می باشد.خواستی یک عامل درونی ویک عامل بیرونی درسرراه تحقق آن مانع ایستاد کرده اند:مانع داخلی بنیادگرائی اسلامی می باشد که حکومت های مستبد- نفتی عرب برای بقای خود آن راتمویل می کند؛ومانع بیرونی هم امریکامی باشد که بنام مبارزه باتروریسم کمرتروریسم رادرافغانستان وعراق بسته است.اینکه، چرا امریکازیرشعارمبارزه علیه تروریسم بجای تقویت دموکراسی تروریسم رافربه کرده است،بهتراست بدوعامل زیرتوجه شود:نخست،امریکا اول به حمایت ازجهادی های افغانستان علیه کمونیسم ازطریق پاکستان پرداخت وبعدازفروپاشی اتحاد شوروی،افغانستان رادراختیارنظامی های پاکستان سپرد؛ وآن هاهم این کشوررابه پایگاه طالبان – القاعده مبدل کردند که رخ داد یازدهم سیپتامبر2001 نماد آن می باشد.ازبدرخ دادها،پس ازرخ داد یاد شده پاکستان را ازافغانستان بیرون کرد؛اما، مانع تروریست پروریی آن نشد که نتیجه ی آن شکست خودش درافغانستان پساطالبان می باشد.
ازجانب دیگر،امریکاپیش ازتثبیت حکومت دست نشانده ی خود درافغانستان،درماه مارس2003 به براندازیی حکومت صدام حسین پرداخته پس ازصدام حسین،عراق رادراختیارشیعه های طرفدارایران سپرد که دستاورد آن هاسنی زدائی به بهانه ی بعث زدائی وایجاد داعش یادولت اسلامی عراق وشام می باشد.ازهمه خنده دارتراین که،ایران که بغداد رابه کمک امریکابدست آورده بود،به کمک حکومت وحشی سوریه علیه جمعیت سنی آن کشورشتافت؛همان گونه که،پاکستان بعد ازفروپاشی حکومت وابسته به شوروری، کمربه اشغال افغانستان بسته بود.درراستای زیان رسانی به ماجراجوئی ایران درعراق وسوریه وکمک به ویرانگریی پاکستان درافغانستان،دیده شد که عربستان ودیگرشیخ های نفتی متحد امریکا پیش قدم شده هم علیه شیعه گریی ایران کارکردند وهم به فربه کردن تروریسم مورد حمایت پاکستان درافغانستان شتافتند که به نفع تندرویی مذهبی ازلیبی تاکابل،حتاخود پاکستان تمام شده است.ازهمه ترسناک تراین که،نفت داران عرب متحدِ امریکا ونظامی های مصری برای نابود کردن بهارعربی علیه حکومت منتخب محمدمرسی وابسته به نهضت اخوان،جنبش میانه رواسلامی مخالف تروریسم کودتا کرده آن راتروریست اعلام کردند.کارنابخردانه ی که هم مورد پذیرائی اسرائیل واقع شد وهم امریکا برآن چشم بست.درواقع،براندازیی حکومت مرسی وتروریست اعلام کردن نهضت اخوان، کمرتندرویی مذهبی را ازلیبی تاافغانستان بست.
دراخیر،برای همه طرف های درونی وبیرونی بحران دست ساخت استبداد درکشورهای مسلمان،پیشنهاد زیرراپیش کش می نمیایم:نخست،نظامیان وحکومت های خود کامه ی مسلمان باید بدانند که به گفته ی کارل کوهن:"ملتی که ازطریق سانسورواختناق حفظ شود؛چیزی که باقی می ماند،ارزش نگهداری راندارد." درواقع،سخن کوهن متوجه ولی فقیه ایران،پادشاه عربستان،زمام داران نظامی- کودتاچی مصروالجزایر،نظامی های پاکستانی و...می باشد که باتفنگ درفکرملت سازی یانگهداریی ملت های موهومی ودولت های پوشالی می باشند.دوم،بنیاد گرایان وتروریستان مسلمان باید بدانند که بدون پذیرش مخالفان فکری- سیاسی وتن دادن به دموکراسی وحقوق بشروروی آوردن به مبارزه ی آزاد- رقابتی وسرزنش تروریسم ،آینده ی روشنی دارند! سوم،همه ی مسلمان ها، فعالان حقوق بشر،دموکراسی،گروه های سیاسی نوگرا- مسلمان وسکولار ومبارزان راه تقویت جامعه ی مدنی،باید درجهت تحقق حق انتقاد واعتراض،حق شرکت درقدرت ،حق داشتن حکومت قانون وزندگی درصلح،عدل ورفاه اقتصادی واجتماعی مبارزه نمایند.چهارم،امریکا واروپا،باید ازکمک به مستبدین حاکم برکشورهای مسلمان دست برداشته به حمایت ازمبارزه ی مسلمان ها درجهت تامین حقوق یاد شده بپردازند.درغیراین این صورت،همه بازنده وتروریسم برنده خواهد شد!


Sunday 14 September 2014

تباه کاری دراقتصادافغانستان؛میراث برجسته ی کرزی


ابراهیم ورسجی
23-6-1393
نگاهی به اقتصاد سنتی – پیشاکرزیی افغانستان
این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،نگاهی به اقتصادی سنتی – پیشاناتویی- کرزیی افغانستان.دوم،تباه کاریی کرزی درافغانستان افغانستان! چون،دوره ی زمام داریی تحمیلی کرزی به پایان رسیده است؛ازاین رو،لازم دانستم سخن های درباره ی دستاوردها ودرواقع میراث خوب وخرابش برای مردم افغانستان داشته باشم که نوشته ی کنونی سومین بخش ازنوشته هایم درزمینه می باشد که ادامه خواهد یافت.چون، بخش نخست نوشته ام درباره ی ناکام شدن برنامه ی دولت سازی وبازگرداندن امنیت زیرسایه ی ناتو؛ وبخش دوم آن هم، فرصت کشی کرزی دربخش های گونه گون بود.ازاین لحاظ،ترجیح دادم که بخش سوم یانوشته ی کنونی درباره ی تباه کاریی کرزی دراقتصاد افغانستان باشد.
زمانی که سخن ازاقتصاد افغانستان وتباه کاریی کرزی درآن به میان می آید،لازم است که تماسی باگذشته ی اقتصاد بیمارکشورگرفته وضع کنونی راروشن نمایم.واقعیت این است که،اقتصاد افغانستان یک اقتصاد زراعتی- مالداری- گمرکی وتاحدی تجارتی ودرکمترین حد صنعتی بود.اقتصادی که بخاطرنابکاریی حکومت های دیروزافغانستان بسیارقبیلگی- سنتی مانده بود؛ تااین که، پس ازتبدیل بادارتوسط حکومت ظاهرشاه پس ازجنگ جهانی دوم وایجاد نزاع مرزی باپاکستان،وابسته یا دست بدامان اتحاد شوروی شد.درواقع،دست بدامان شوروی شدن سیاست واقتصاد افغانستان یک فایده داشت ویک زیان که زیان آن رفته رفته همه فایده هایش رانیست کرد. روشن است که، فایده ی افغانستان ازدست بدامان مسکوشدن حکومت واقتصادش این بود که راه باریکی به سوی مدرنیته / نوگرایی اندیشه ی ومادی پیداکرد.
وقتیکه، ازبازشدن دروازه ی تنگ به سوی مدرنیته ازطریق مسکو،درافغانستان سخن می گویم؛درواقع،این پرسمان برجسته می شود که حکومت های افغانی متکی به هند بریتانیا، نتوانسته بودند ازمدرنیته ی انگلیسی که درهند درقالب ارتش،بروکراسی،احزاب سیاسی،دانشگاه ،فن آوری وعلوم عصری خود نمائی کرده بود؛بهره برداری نمایند.ازاین رو،مدرنیته که کشور- ملت،احزاب سیاسی،جامعه ی مدنی،حکومت پاسخ گو،علم ،فن آوری ،اقتصاد مدرن و...فرزندانِ آن می باشند؛آن هم درقالب مدرنیسم / نوسازیی کمرنگِ معارف ،ارتش واداره ی عامه هم ناوقت وارد افغانستان شد وهم ناقص وازمجرای نا درست.به سخن دیگر،حکومت ها وزمام داران نادان- قبیلگی افغانستان باتوجه به ناهمسازیی ساختارقدرت شان باساختارفرهنگی- تاریخی- اجتماعی ای کشور،تنهاخود رابه کمک هند بریتانیا حفظ کرده مصدری خدمتی برای مردم ازنظراقتصادی- خدماتی نه شده اند.
ازاین رو،بامرگ استعماربریتانیا وبرآمدن پاکستان درمرزشرقی افغانستان هم بادارعوض کردند وهم راه به سوئی مدرنیسم ناقص یانیمه ی کاره ی روسی آن هم دربخش نوسازیی دستگاه ارتش وپلیس کشودند.علت دیرراه بازکردن به مدرنیته / نواندیشی درافغانستان هم ذهنیت قبیلگی حاکمان بود که بجای آینده تمایل داشتند به گذشته بنگرند؛ وهم خواب آلودگی مردم که حکومت هایشان چنان می خواستند! گذشته ی ناشادی که جزبدبختی چیزی دیگری برای بازخوانی نداشت وندارد.دراین راستا،برای همه آگاهان افغانستان روشن است که، تاتفکرعلمی برکله ی زمام داران ونهادهای اداری- امنیتی- دفاعی- آموزشی و...غلبه پیدانکند،راه بروی علم وفن آوریی مدرن وفرزند دلبندآنها یعنی اقتصاد وتوسعه ی اقتصادی بازنمی شود که نشد! ازاین رو،هم حکومت وهم اقتصاد افغانستان قرون وسطائی ماند؛ تا اینکه، رخنه ی شوروی دراین کشوردوتکان آورد:نخست،جهان کهنه اش رالرزاند! دوم،مدرنیسم الحادی- کمونیستی،مذهب گرائی وقبیله گرائی تاریخ زده را ازخواب قرون واعصارتاحدی بیدار کرد.
بهرحال،پیش ازرخنه ی کمونیسم روسی درافغانستان،درمیان زمام داران قبیلگی این کشور، امان الله خان دریافته بود که نوگرائی درکشورراه بازنماید که شکست خورد ودرشکست خوردنش هم خود ش بیشترکوتاهی بدوش دارد تامخالفانش.با رخنه ی شوری درافغانستان که بانخست وزیریی محمد داودخان همراه بود،توجه به توسعه ی کمرنگ اقتصادی صورت گرفت که خوب؛امابسیارنا وقت ونیمه کاره بود.بهرصورت،نوسازی دراداره واقتصاد افغانستان درزیرسایه ی نفوذ استراتژیک اتحاد شوروی ادامه یافت که دربخش ماشینی کردن زراعت وزیرساخت های اقتصادی ،معدن شناسی وکندن کاریی نفتی- گازی بسیارکند جابازکرد.درراه بازکردن مدرنیسم روسی درافغانستان،شایان توجه است که نیکیتاخروشچف،رهبروقتِ اتحاد شوروی درخاطراتش که به فارسی هم ترجمه شده است ونویسنده انگلیسی آن رادردست دارد؛می نویسد:"دردهلی بودم که پادشاه افغانستان برایم تلفون کرد که دروقت بازگشت ازدهلی به مسکو،توقف کوتاهی درکابل داشته باشم که چنان کردم.درجریان(سفررهبرشوروی به افغانستان که همزمان با آغازدوره ی نخست وزیری محمد داودخان بود)،اومی گوید که درنشست باشاه وحکومت افغانستان دریافتم که این کشوربه چه نیازی دارد؛ ومن درگام نخست برایشان نان پزی / سیلوساختم.دربخش دیگری ازخاطراتش،خروشچف می گوید که:یک میلیارد دالردرافغانستان هزینه ومیلیارد ها دالربرای شوروی ذخیره کردم."
نگاهی به دوره ی زمام داری خرشچف که از1953تا1964را دربرمی گیرد ویک سال بیشترازنخست وزیریی داودخان،متحدش بود؛نشان می دهد که درهمان دوره سیلوی مرکزی ساخته وسرک های کابلِ آن زمان هم پخته کاری شد.افزون برآن ها،سرک های پخته ی کابل به سوی سالنگ ادامه وتونل سالنگ هم شکافته همراه باپخته کاریی سرک تاپلخمری آماده و درخدمت مردم قرارگرفت.روشن است که، منظورخروشچف ازهزینه ی یک میلیارد دالربرای افغانستان وذخیره کردن میلیارد ها دالربرای شوروی این است که اگرامریکا درافغانستان رخنه می کرد،مسکومجبورمی شد که ازکوه پایه های پامیرتاباریکه ی ذوالفقاردرمرزهرات وترکمنستان شوروی،میلیارد ها دالرذخیره می کرد تامانع رخنه گریی اطلاعاتی امریکا درقلمرو امپراتوریی شوراهاشود! نویسنده که ازنخستین روزهای نخست وزیریی محمد داود تاپایان ریاست جمهوری اش؛ به چگونگی کمک های شوروی درراستایی مدرنیزه کاریی اقتصاد افغانستان نظراندازی کرده است،این مسئله برایش روشن شده است که درنیمه ی پسین هرماه حوت که بودجه ی سالانه ی افغانستان ساخته وبرای سال نوبکارانداخته می شد؛هیئت اقتصادی شوروی به افغانستان آمده ازحکومت این کشورمی خواست که ازبودجه ی توسعه ی وتوان خود درپرداخت آن اطلاع دهد.
پس ازگفت وگوهای معمول باهیئت شوروی،حکومت افغانستان می گفت که درسال مورد نظر500میلیون دالریاکمترازآن بودجه ی توسعه ی دارد وتنها150میلیون آن راپرداخته می تواند؛واین شیوه درمناسبات اقتصادیی کابل - مسکو رایج شده بود. مسکوپس ازبررسی بودجه ی توسعه ی افغانستان؛پرداخت 350میلیون دالرآن رامتقبل می شد.جالب این است که، برای افغانستان نه ارز،بلکه مواد خام ساختمانی وماشین- آلات مورد نیازپروژه هایش را می داد ودرعوض آن هم ارزنخواسته ازمواد تولیدی افغانستان مانند:میوه ی خشک،ترمیوه،نارنج ،لیمو، زیتون ونفت آن راباسود بسیارناچیزمی گرفت.شایان ذکراست که، درآمد نفتی افغانستان بیشتربرای اسلحه هزینه شده است نه توسعه ی اقتصادی؛ودراین زمینه،مافیاگری یاپنهان کاری دیده می شود.پروسه ی که تاپایان ریاست جمهوری محمد داودخان ادامه وباکودتای 7ثور1357که با آن افغانستان ازساحه ی نفوذ استراتژیک به ساحه ی نفوذ ایدئولوژیک مسکورانده شد،ادامه یافت.ازآن به بعد است که، بودجه ی توسعه ی به مکرویان سازی درکابل برای اعضای حزب حکومت گروتاحدی کارمندان دولتی واسطه دارخلاصه شده وافغانستان درواقع قربانی حماقت وتوحش تره کی – امین وتهاجم ارتش سرخ وجنگ سرد قدرت های بزرگ شد که فراورده ی آن فروپاشی حکومت متکی به مسکو،نابود شدن دستاورد کمرنگ مدرنیسم روسی بویژه دربخش اقتصاد،رسیدن جهادی ها به قدرت،ویرانی کابل،صادرکردن طالبان والقاعده توسط پاکستان باکمک مالی عربستان وتایید امریکا،رخ داد یازدهم سیپتامبر2001وبرآمدن حکومت کرزی می باشد.
تباه کاریی کرزی دراقتصاد افغانستان
پس ازپایان دوره ی دولت های قبیلگی - شبه مدرن چه درزیرسایه ی نفوذ استراتژیک وچه درزیرسایه ی نفوذ ایدئولوژیک - کمونیستی اتحاد شوروی واقتصاد های نیمه جان شان،دوره های جهادی ها وطالبان می رسد.چون، پیش ازاین ها،حکومت ها واقتصاد های مختلط - کمونیستی ای افغانستان ازپستان اقتصاد بزرگ شوروی ومنابع کمرنگ درونی تغذیه می کردند،منابعی که جهادی ها وطالبان ازبخش برونی آن هابی بهره بودند.اگرچه،پاکستان،عربستان وایران به گونه های کمرنگی ازاداره های های جهادی- طالبانی بویژه دومی حمایت کردند؛اماکمک های اقتصاد های آن ها به اندازه ی نبود که ازآنها اقتصاد های- مافیایی- جهادی وطالبانی سروصورت بگیرند.ازسوی دیگر،پاکستان درافغانستان ازنظراقتصادی نقش تباه کارانه هم داشت که غارت ابزار-آلات جنگی حتاتکه- پاره های آن ها،ویران کردن کابل،شمالی وبت بامیان،پل ها وسرک های افغانستان بطورعمدی،نماد آن می باشد.ازسوی دیگر،درمیان جهادی ها روحیه ی غارتگری همراه بانادانی؛ وبراداره ی طالبان، افلاس عقلانی – اداری- اخلاقی حکمفرمابود.ازاین رو،بحث ازاقتصاد دردوره های جهادی وطالبانی بدورازمنطق به نظرمی رسد.
بنابرآن،دفترچه ی اقتصاد افغانستان دردوره های جهادی وطالبانی رابسته وارد بحث اقتصاد دردوره ی حکومت امریکائی کرزی وخوب کاری وتباه کاریی آن درزمینه ی اقتصادی می شوم.شایان یادآوری است که ،بدو دلیل زیر،این دوره رادوره ی تباه کاری دراقتصاد افغانستان می دانم:نخست،دراین دوره کمک های بی شماری اقتصادی برای مردم افغانستان توسط امریکا وجامعه ی جهانی صورت گرفت که به شکم کرزی ودارودسته ی همکارش رفت.دوم،منابع اقتصادی دست ناخورده - طبیعی افغانستان به شمول منابع روی زمینی وزیرزمینی بسیاربی شرمانه به غارت برده شد.دررابطه به اصل نخست،ازبحث درباره ی کمیت کمک های اروپا وبرخی کشورهای آسیائی بویژه ژاپن وهند،خود داری کرده تنها به بازتاب کمک های مالی امریکا درراستائی بازسازیی اقتصاد افغانستان بسنده می نمایم.دراین راستا،روزجمعه12ماه سیپتامبر-21ماه سنبله،جان سپکوی،رئیس کمیته ی "سیگار"یاکمیته ی بررسی کمک های امریکابرای افغانستان که توسط کنگره ی آن کشورتوظیف شده است؛طی سخن رانی دردانشگاه جورج تاون درواشنگتن ابرازکرد که :"در13سال گذشته،امریکا مبلغ 104میلیارد دالربرای بازسازیی افغانستان هزینه کرده است.با وجود کمک - هزینه ی یاد شده به افغانستان،فساد اداری وتجارت مواد مخدردراین کشورادامه دارد وهمچنان این کشورقادربه نگهداشت پروژه های آغازشده توسط امریکانیست.در واقع،ماحکومتی درافغانستان ایجاد کردیم که توان نگهداریی پروژه های بازسازی راندارد وجامعه ی جهانی 60 درصد مصارف افغانستان رامی پردازد.درعین زمان،باوجود فرارسیدن زمان عقب نشینی قوت های امریکا،کنگره اعلام کرده است که16میلیارد دالردیگربرای افغانستان کمک می نماید.درضمنِ یاد آوری ازکمک اعلام کمک شده توسط کنگره،جان سپکو ازپرداخت 706میلیارد دالربرای نابودی مواد مخدربرای افغانستان انتقاد کرده هشدارداد که درنبود برنامه موثرعلیه مواد مخدرنزد امریکا ونبود علاقمندی درحکومت افغانستان برای مبارزه علیه موادمخدر، ممکن است که این کشور به زاد گاه بزرگ مواد مخدر وپرورشگاه جنایت کاران تبدیل شود.ازاین رو،جان سپکوبه نظارت دقیق دراموربازسازی افغانستان پافشاری کرده ابرازنگرانی کرد که کاهش حضورنظامی کارنهاد زیرنظراورا دشوارترساخته است."
پس ازبازتاب مقدارکمک امریکا،لازم است که ازخدمات کمرنگ صورت گرفته هم یاد آوری شود،"تاسیه روی شود هرکه دراوغش باشد"! سخن درباره ی کارهای صورت گرفته را ازساخت زیرساخت هامی آغازم.برای همه آگاهان کشورآشکاراست که سرک کابل- قندهار،به کمک امریکا،ژاپن وعربستان ساخته شده است که کیفیت ساختش هم برای همه معلوم است. سرک کابل- جلال آباد، به کمک چین ساخته شده است که ازکیفیت ساختش شکایت کم شنیده ام.سرک کابل- گردیزرانمی دانم به کمک کدام کشورها ساخته شده است؛اماکیفیت ساختش همانند همتای کابل- قندهاری اش می باشد.درباره ی سرک میان کابل- پلخمری همه دانند که همان سرک ساخت دوران کمک های شوروی می باشد که تکه- پاره شده است وصدای مردم به آسمان بلند شده است.سرک ازپلخمری تابلخ وضعی بدی ندارد؛اماازبلخ تامیمنه به گفته ی مردم چیزی بهترازسرک میان دوشی- پلخمری می باشد؛وسرک ازپلخمری تافیض آباد باعرض سه مترباکیفیت ناچیز مورد بهره برداری می باشد؛البته،باعمرکوتاه.سرک میان قندهار-هرات هم مانند سرک میان پلخمری- قندزمی باشد؛ وازسرک هامیان جلال آباد- تورخم،قندهار- سفید بولدک،شکایت هابی پایان وسرکه هرات- اسلام قلعه را ایران خوب ساخته است.سرک هرات- تپه ی سیاه ومزار- حیرتان هم وضعی خوبی دارند؛اماقندز- بندرشیرخان همانند جلال آباد- تورخم می باشد.میان چاریکار- بامیان- غور- بادغیس ومیدان شهر- غزنی- بامیان ووضع سرک ها دردایکندی- ارزگان ،نباید ازساخت سرک هاسخن گفت؛وسرک های هلمند،ارزگان وفراه هم وضع مردم پسندی ندارند؛ وازسرک های کابل وپخته کاری شان همه می دانند که تنهاسرک میان میدان هوائی وریاست جمهوری ومیدان هوائی وهتل انترکانت - بندقرغه وسرک میان دهمزنگ ودانشگاه کابل هم بدنیست.پس،این شد وضع ساختِ زیرساخت های اقتصادی افغانستان.ازوضع تونل سالنگ،سیلوی مرکزوکاخ دارالامان هم همه می دانند ونیازی به بیان نیست.میدان های هوای کابل،مزار،هرات،قندهار،جلال آباد، وضع همانند سرک پلخمری- فیض آباد دارند.درباره ی انتقال برق ازازبکستان به کابل، با وجود شکننده ونابسامان بودنش،باید گفت که مورد نیازمبرم برای خود حامیان حکومت می باشد که بیشتربه کمک هند فراهم شده است.اینکه،بعدازعقب نشینی نظامی کمک کننده های حکومت کرزی ادامه یاقطع می شود،به زمانی درازی نیازنداریم.
بادرنظرداشت زیرساخت های بیماریاد شده،به صراحت می توان گفت که درمصرف همه شان ممکن است که چهارمیلیارد دالرهزینه شده باشد.پس،پرسش مهم این است که، چه آمد برسرکمک 104میلیارد دالریی امریکا برای بازسازیی افغانستان که غیرازپرداخت برای جمع آوریی پول های افغانی بی پشتوانه که ازحکومت نجیب الله تا اداره ی های انتقالی وموقت کرزی چاپ شده بود؛اثری بارزی ازآن دزندگی مردم افغانستان دیده نمی شود؟ پاسخ این پرسش زیادهم دشوارنیست.قصرهای شیرپور،ساختمان های تجارتی اعمارشده توسط حکومتی ها ، سرمایه گذاری های بزرگ شان دردوبی وواریزکردن پول های کلانِ دالری به بانک های بیرونی و...پاسخ تا اندازه ی درست پرسش یاد شده می باشد. شایان ذکراست که،برخی سرسری انگاران، ساخت چندهتل با دزدیی کمک های خارجی،غصب زمین های دولت وملت ،پول مواد مخدر وجاسوسی را درکابل دیده گمان می کنند که افغانستان گل وگلستان شده است! برای شناخت بهتراین گل وگلستانِ خود فریبان، بسنده می کند که دوکارزیررابکنید:نخست،دروقت بیرون شدن ازیک محفل عروسی، برای یک گداگر10افغانی بدهید تا200گداگری دیگر محاصره تان کرده ازصدقه دهی بیزارتان نمایند! دوم،کمی درکوچه - پس کوچه های کابل قدم بزنید تاشمارگداگران ومحیط زیست کشنده را تجربه کرده یاپوزخود رابسته نمائید ویاروانه ی بیمارستان شوید.بیمارستانی که فهم داکترانش شبیه به فهم کرزی ومعاونان ووزیرانش ازسیاست ،مدیریت واقتصاد می باشد.درواقع، وضع همه بیمارستان های افغانستان مانند وضع همان بیمارستان فرضی کابل می باشد که برای نجات ازعارضه ی محیط زیست به آن پناه برده دیدید که چه داکتران بزرگ وار- تهی مغزی درآن مصروف کارمی باشند.این وضع غمبارطبی باید درافغانستان رونمامی شد؛به این خاطرکه،درهمه چیزجعل کاری ممکن است ؛امادرعلم بویژه علم طب جعل کاری ممکن نیست.بهرحال،ایدئولوژی زدگی مبارزه ی کمونیست ها ومذهبی های مخالف شان جنازه ی دانش وتخصص را ازافغانستان برداشت!
اکنون که ازساختن زیرساخت های کمرنگ باهزینه ی زیاد ومشکوک نامبرده شد،وارد بخش پسین نوشته می شوم که غصب زمین های دولتی ومردم،خیانت درگمرک ها،غارت معادن،گسترش مواد مخدر،دزدی آثارارزشمند تاریخی و...می باشد.روشن است که اقتصاد افغانستان یک اقتصاد بیشترزراعتی ومتکی برزمین وباغداری وتاحدی مالداری- تجارت وکمرکات بود ومی باشد.بدبختانه،جنگ داخلی وخشک سالی وفروپاشی مدیریت دولتی بیشترین زیان رابه سیستم آب رسانی، زراعت ،جنگل داری،مالداری وباغداری وارد کرد.باوجود این که، جنگ وخشک سالی اقتصاد زراعتی افغانستان رازیانمند ساخته بود؛ اماغصب زمین های مردم ودولت توسط زورمداران کم صورت گرفته بود.برخلاف،بابقدرت رسیدن کرزی ودسته ی نادان – غاصبش،برنامه ی شهرک سازی های خود سرانه باغصب زمین های دولتی ومردم توسط حکومتی ها روی دست گرفته شد.شهرک های که ازدونگاه دولت ومردم افغانستان را فلج کرده اند:نخست،شهرک سازی های بدون برنامه ی شهری،اصل شهررانابود کرد که نتیجه ی آن کلان شدن شبه شهرها وغیرقابل زندگی شدن محیط زیست می باشد.زمانی که کلان کردن بدون برنامه ی شهریی شهرهای افغانستان بویژه کابل را باناتوانی شهرداری ووزارت شهرسازی یک جانمایم،نتیجه این می شود دیگرچیزی بنام شهرکابل وخدمات شهری نداریم.
جالب این است که،برنامه ی غیرشهریی کلان کردن خود سرانه ی شهر درکابل توسط بزرگان حکومت کرزی،قاضی ها ووکیلانش صورت گرفته است.بطورنمونه،چندین بلاک بدساخت شهری درکابل ازخانواده ی کرزی می باشد؛همچنان که،پروژه ی شهرک"عینو"درقندهارازآن هامی باشد.افزون براین،توزیع غیرعادلانه ی ساحه های تجارتی درشهرکابل توسط کرزی ومعاون قبلی اش،ملافهیم برکسی پوشیده نیست.ازجانب دیگر،معاون دوم کرزی،ملاکریم خلیلی وبرادرش بخش بزرگ زمین های حاشیه ی کابل دیروزرادرمسیردارالامان- لوگر- دشت برچی غصب ودربازارسیاه به فروش رسانده اند.زمین های دولتی وشخصی درمسیرکابل- قره باغ،اغلب توسط ملاسیاف دربازارسیاه به فروش رسیده است؛ وعین سرنوشت دامن گیر زمین های مسیرکابل- سروبی وکابل- چارآسیاب – لوگرهم شده است که عاملان آن احمدشاه احمدزی،معاون تنظیم سیاف واعضای دیگرمافیای زمین می باشد.دربیرون کابل هم،زمین های دولتی درهمه ولایت هاتوسط زورمندان حکومتی وهمکاران شان غصب وبه غارت رفته است.ازاین رو،اکنون،دولت افغانستان یک بسوه زمین درکابل وولایت هاندارد؛ وپروژه های شهرسازی هم یاوجود ندارند ویا دربازارسیاه اسیردست غاصبان زمین وتفنگ داران شده اند.
درباره ی اثرناگواربازارسیاه کردن زمین توسط مافیای زمین درافغانستان بویژه کابل، یک نمونه آورده نویشته را ادامه وبه پایان می رسانم.بطورنمونه، در14ماه اخیردولت مجاهدین، شهردارکابل بودم.آن وقت قیمت سه ونیم بسوه زمین درشرق شهر15افغانی به پول کنونی ودردیگربخش های آن قمیت همان سه بسوه زمین 25افغانی به پول افغانی کنونی بود که دردوره ی اداره ی طالبان هم تغییری درقیمت یاد شده نه آمده بود.اکنون،درآن جاهای که قمیت زمین 15و25افغانی بود،زمین یافت نمی شود واگریافت هم شود آن هم دربازارسیاه نه شهرداریی کابل،همان قیمت های 15و25افغانی، به 65 و100هزارادالربالاخیزبرداشته است.پس،لازم است که بود ونبود شهداری ووزارت شهرسازی را درآسمان بجوئیم نه درزمین.به این خاطرکه،اگراین دوارگان مهم شهری وجود می داشتند،مافیای زمین رسوائی وتباه کاری رابه این حد به آسمان بالانمی بردند!
پس اززیرسایه ی مافیای زمین رفتن شهرداری ها ووزارت شهرسازیی حکومت کرزی که داستان بیکارگی شان بطورکوتاه بازتاب داده شد، بدنیست ازوزارت های مالیه،تجارت،معادن وصنایع،زراعت ومواد مخدروکارنامه شان یاد کرده نوشته را پایان دهم.روشن است که، گمرک ها زیراثروزارت مالیه می باشند؛واین وزارت وگمرک هایش چنان فاسد هستند که توان وعرضه ی جمع آوریی 20درصد درآمد گمرکی افغانستان راهم ندارند.وزارت معادن وصنایع هم روشن است که همه منابع معدنی کشوررادراختیارنهادهای دولتی- غیردولتی بیرونی ودسته های مافیائی- درونی سپرده است.مثلن،یک قلم مهم کالائی تجارتی ومصرف داخلی افغانستان کشمش بود که پس ازپاک کاری دردستگاه مربوطه مورد بهره برداری وفروش بیرونی قرارمی گرفت.همین که درسرسفره ی همه ی مردم افغانستان کشمش ایرانی رخ می نماید،نشانگراین است که وزارت صنایع مرده است! وزارت زراعت افغانستان هم همانندی باوزارت های معدن وصنعت دارد.بسنده می کند که بازارخوراکه فروشی کابل وولایت ها رادیده بنگرید ماچه داریم وداوری نمائید که این وزارت باکمک های بزرگی که ازبیرون دریافت کرده است،چه کاری کرده است؟ درباره ی کارکرد وزارت تجارت،وضع ازدیگرهتایانش تاریک تراست.مثلن،افغانستان اکنون 95درصد واردات و5درصد صا درات دارد.پس،لازم است که اعلام فاتحه ی خوانی زارت تجارت هرچه زود ترصورت بگیرد تانا وقت نشود! دررابطه به وزارت مواد مخدر وکارکردش،همین بس است که به گفته ی جان سپکو، رئیس سیگار/ کمیته ی بررسی کمک های امریکا به این وزارت مسخره اشاره کرده شود.قرارگفته ی جان سپکو،امریکا در13سال گذشته،6میلیارد و7صد میلیون دالربخاطرمبارزه علیه مواد مخدربه این وزارت داده وکارکردش هم این است که شمارمعتادان درافغانستان افزایش یافته واین کشوربه رتبه ی درجه اول تولید کننده ی مواد مخدردرجهان ارتقاکرده است.
دراخیر،باید یاد آوری کرد که اگرقلب یک انسان ازتپش یارساندن خون به بدن بیفتد،همه اعضای بدن بیکاره می شود.روشن است که، قلب یک کشوردستگاه ریاست جمهوری اش می باشد؛ودرسردستگاه ریاست جمهوری افغانستان هم کرزی قراردارد که درمنافع خود، خانواده وهمکارانش غرق ومنافع مردم رافراموش کرده است.اگرمنافع اقتصادیی مردم رافراموش نمی کرد،خود ،وزیران ووکیلانش اقتصاد ،سیاست واداره ی کشورراباوجود کمک های مالی ونظامی بزرگ امریکا واروپا،فلج نمی کردند.ازاین رو،تاکید بردونمونه ضروری می باشد:نخست،بودجه ی بی شمار دستگاه ریاست جمهوری کرزی.دوم،قانون گذاری های خود جویانه ی وکیلانش درپارلمان وجزیه دادن عده ی ازوزیران ووکیلانش برای طالبان.برای همه آگاهان کشورروشن است که، بودجه دستگاه ریاست جمهوری کرزی ازبودجه های قوای عدلی وقانون گذاری افغانستان بیشتراست؛ واین بودجه درپرداخت تطمیع گرانه ی بی نتیجه برای طالبان ،تطمیع رقیبان درونی ،تفرقه اندازیی قومی وپرکردن شکم کته ی عده ی ازمحمد زائی های شکم پرست هزینه می شود که زمین ها وخانه های غصبی خود رافروخته وبه بانک های بیرونی سپرده وبرای روزگذرانی دردرون وبرون کاخ ریاست جمهوری پرسه می زنند.درادامه ی خورد وبرد دستگاه ریاست جمهوریی کرزی ازاقتصاد بیمارافغانستان،دیدیم که وکیلانش هم وقاحت ورسوائی را ازحد گذشتانده قانونی راتصویب کردند که براساس آن باید آن هاهم بعد ازشکست خوردن درانتخابات بعدی یابازنشسته شدن، پول های کلانی ازجیب مردم بی چاره ی افغانستان بگیرند.وقتیکه،کرزی چنان قانونی رابرای پول گیری بعد ازریاست جمهوری اش تصویب کرد،وکیلانش هم برای اینکه ازکاروان پس نمانده باشند،به تصویب قانون سیاه ودرواقع غارت دارای عامه دست زدند.ازهمه غمبارتر،کرزی که درتباه کاری دراقتصادی افغانستان هنرمندشده است؛اخیرین ضربه رابه پیکراقتصاد کشورمااین گونه زد که باتقلب درانتخابات وتخریب درفرایند انتقال قدرت، ایجاد بحران سیاسی وبی ثباتی کرده دراقع کاری ناروای کرد که تمام کاروبار اقتصادی را فلج وآینده ی تاریکی رابرای اقتصاد افغانستان رقم زد.ازاین رو،لازم دانستم که کارنامه ی اویابارزترین دستاوردش راتباه کاری دراقتصاد افغانستان بنامم.

Tuesday 9 September 2014

سخنی چند درباره ی مجددی که ریاست جمهوری افغانستان راویژه پشتون هادانسته واعلام جهاد راهم خودش کرده است


ابراهیم ورسجی
18-6-1393
روزسه شنبه 18ماه سنبله ،باردیگرمجددی ومدافعان نا دان شهیداحمدشاه مسعود یا قهرمان ملی درمراسم روزشهید، گل تازه ی رابه آب دادند! البته این گونه که،مدافعان نادان- عصبانی قهرمان ملی درجریان سخن رانی مجددی درتالارلویه جرگه اخلال کردند.اخلال گریی که باعث شد حضرت حسب معمول جفنگیات ازگونه ی اعلام جهاد توسط خودش رابازخوانی نموده واتهامی راهم به استاد ربانی،یارجهادیی خود نثارنماید.اگرچه،ماجرای اخلال درسخن رانی مجددی توسط مدافعانِ نادانِ قهرمان ملی را درنیمه ی دوم شب به وقت کانادا شنفته وازکنارآن آن سرسری گذشه بودم.به این خاطرکه،ازسال1357تاکنون که شناسائی ازمجددی پیداکرده ام،اورابیشتراحمق می شناسم تاعالم دین یاصوفی که مدعی هردوی آن می باشد.وقتی که،درشامگاه روزشهید به وقت افغانستان وصبحگاه به وقت کانادا،بازبه فسبک رفتم،دیدم که نواری ازمجددی احمق پخش شده است که درآن ریاست جمهوریی افغانستان را مال اجاره ی پشتوزبان ها دانسته ازدکترعبدالله خواسته است که شایسته ی این مقام نیست وکناربرود.درحالی که،عبدالله مدعی است که ازطرف پدرپشتوزبان است! پرسمانی که باعث شد این نوشته راتقدیم دوستان خود دردنیای مجازی نمایم.
درواقع،سخن های احمق مجددی ازدونگاه قابل سرزنش می باشد:نخست،رهبری یک کشورچند قومی دراجاره داریی هیچ قوم وقبیله ی نیست.ازجانب دیگر،درقانون اساسی حق انتخاب مردم برسمیت شناخته شده است.پس،حق مردم است که رئیس جمهورخود راانتخاب کنند.فرقی نمی کند که شخص انتخاب شده به چه قوم وتباری منوط می باشد.دوم،درباره ی اعلام جهاد توسط خودش.در سخنِ این منحط که، ربانی علیه داودخان اعلام جهاد کرده بود واین احمق علیه تره کی.واقعیت این است که، ربانی علیه داود اعلام جهاد نکرده بود.افزون براین که اعلام جهاد نکرده بود،حتاباجنگ درپنجشیر،لغمان وچند نقطه ی دیگرافغانستان که حکمتیارعلیه حکومت داود درسال1354راه اندازی کرده بود؛مخالفت کرده بود.درباره جهاد علیه تره کی هم که این مزخرف به آن می نازد،اصل مسئله این است که، تره کی علیه خودش اعلام جهاد کرده بود؛وبعدازآن درجریان خیزش مردم هرات بود که سخن ازاعلام جهادعلیه حکومت تره کی به میان آمد که دیگررهبران بزبان این فضول اعلام کردند.جالب این است که، این منحط که به اعلام جهاد می نازد؛خودش مجاهد نداشت .ازاین رو،حکمتیارگفته بود که قبرهندو ومجاهد حضرت راکسی درافغانستان ندیده است!
باوجود این که، این فضول ودیگرفضولان باصطلاح رهبرجهاد شده،اعلام جهادعلیه تره کی کردند.اما ، واقعیت این است که تره کی ودسته ی نادان- وحشی اش بودند که کارهای کردند که درنتیجه ی آن ها این احمق ودیگرکمتراحمقانِ زراندوز، شدند رهبرجهاد.دراین باره،خالی ازفایده نخواهدبود اگرازیک موضوع منوط به مسئله ی مورد بحث هم یادی نمایم وآن اینکه، درسال1358درتهران بودم که خانم اوریانافالاچی،روزنامه نگارشناخته شده ی ایتالیائی به تهران آمده خواستارملاقات باآیت الله خمینی وصرف نان ظهرانه باوی شد وموقع هم یافت که تصویرش راباجناب آیت الله درسیمائی جمهوریی اسلامی دیدم.جالب این است که، بعدازملاقات با آیت الله خمینی،فالاچی به ملاقاتِ مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت رفت که برخی سخن هایش بامهندس درروزنامه های تهران پخش شد وخواندم.دریک بخش ازگفت وگوبامهندس بازرگان،فالاچی ، ازاوپرسیده بود که: رهبرانقلاب خمینی می باشد یاشما؟بازرگان درپاسخش گفته بود که: رهبرانقلاب نه خمینی است نه من ودرواقع رهبراصلی انقلاب شاه می باشد که بابدکاری ومردم آزاری باعث خیزش وانقلاب مردم علیه خودش شد! درباره ی جهاد افغانستان هم، واقعیت این است که رهبراصلی جهاد تره کی بود نه این زرپرستانی که اول امریکا وعرب ها رابنام جهاد دوشیدند؛بعدن کابل را ویران کرده طالبان را تولید کردند که شمالی،بت بامیان وبرخی شهرها درشمال ومرکزافغانستان هم درجنگ میان جهادی های فراری ازکابل وطالبانِ زیرفرمان آی اِ آی ویران شد؛ ودر13سال و8ماه و9روزگذشته هم،این ها بنام جنگ علیه تروریسم باردیگرامریکا رادوشیدند وزمینه سازیی مجدد برای بازگشت طالبان کردند!

Sunday 7 September 2014

کرزی بعدازتره کی،دومین نابغه است که افغانستان تحویل جامعه ی بشری می دهد

ابراهیم ورسجی
روزجمعه29اگست-14سنبله،دربی بی سی فارسی وفسبک، سخنی ازکرزی زیراین عنوان"دروجود حکومت وحدت ملی،به حزب مخالف نیازی نیست"؛پخش شده بود که ازهرنگاه خنده آورمی باشد.خنده آوربه این خاطرکه، کرزی نمی داند که چه می گوید؛اما بی شرمانه می گوید که می گوید! جالب این است که، این سخن چرند راکرزی درملاقات بایک سیاست مدارآلمانی درکابل گفته است.شاید سیاست مدارآلمانی که مقام وزیرخارجه ی کشورخود رادارد وبرای یک سفردیپلماتیک به افغا نستان آمده بود؛ به سخن کرزی، خنده هم کرده باشد.ازاین رو،لازم دانستم که کرزی رابعدازتره کی دومین نابغه ی بنامم که افغا نستان به جامعه ی بشری تقدیم کرده است!
اکنون که کرزی بعدازتره کی دومین نابغه شده ست،لازم است که درزمینه های نبوغ هردونابغه ی افغان هم سخن گفته شود.حفیظ الله امین،شاگرد وفادار، تره کی را به این خاطرنابغه نامیده بود که کوتاه ترین راه تحقق انقلاب ثور،یعنی کود تا را کشف ومردم افغا نستان را ازشرحکومت فاسد- قبیلگی آل یحی نجات داده بود.اینکه، یک بخش ازنبوغ تره کی می باشد؛امابخش دیگرنبوغ اواعلام جهادش علیه مجاهدین زیرعنوان اخوان الشیاطین/ برادران شیطان ها می باشد.دراعلامیه ی جهاد تره کی علیه مجاهدین،مسئله ی جالب این است که، تره کی مرتد- بلشویک ازواژه ی قرآنی یعنی جهاد علیه کسانی استفاده کرده بود که آن هاخود تره کی رامرتد ودشمن اسلام اعلام وقبلن به جهادعلیه اوپرداخته بودند.با درنظرداشت هردو ابتکاراحمقا نه،حقا که تره کی سزاوارنابغه بودن می باشد!
پس ازبازتاب دلیل های نبوغ تره کی،لازم است که دلیل نابغه بودن کرزی هم بازتاب داده شود.شایان یاد آوری می باشد که ابتکارتره کی درکودتای انقلاب نام گذاری شده وفتوادهی ای اومضمربود؛ درحالیکه،ابتکارکرزی درجامعه شناسی وعلوم سیاسی قبیله زده می باشد؛ وابتکارکرزی هم این است که، گفته است:"درصورت شکل گرفتن حکومت وحدت ملی، به حزب مخالف نیازی نیست."واقعن، نظرکرزی، نظرتازه درعلوم اجتماعی ای قابل فهم برای یک فرد قبیلگی- نادان- بیابان گرد می باشد که باید غربی هاازآن بهره برداری نمایند.به این خاطرکه،حزب سیاسی مخالف درفلسفه ی سیاسی مدرن دووظیفه بدوش دارد:نخست،بدفاع ازحقوق اقلیت دردموکراسی اکثریتی می پردازد تا دیکتاتوریی اکثریت پایه نگیرد.دوم،درصورت بروزبحرانِ رهبری، بحران رارفع کرده جا نشین حزب شکست خورده ی حاکم می شود.اما، نظرکرزی که درصورت شکل گرفتن حکومت وحدت ملی؛به حزب مخالف نیازی نیست.با این که، نظریک احمق نابغه مآب می باشد؛اما از ترس قبیله سالارانِ نادان ازحزب سیاسی مخالف فرهنگ سیاسی مدرن هم پرده برمی دارد.ازجانب دیگر، درکشورهای دموکراتیک جهان،ازنظرکرزی،احزاب مخالف به این خاطرحضور دارند حکومت وحدت ملی وجود ندارد .ازاین رو،لازم است که کشورهای دارای دموکراسی ودارای حزب های مخالف ازکرزی بیاموزند.درغیراین صورت،حزب های مخالف وحدت ملی شان را نابود می کنند.

فرصت کُشی؛بزرگترین دستاورد کرزی برای مردم افغانستان


ابراهیم ورسجی
16-6-1393
نگاه وبرداشت مردم وسیاست کاران به سیاست ومحیط های ملی- بین المللی- سیاسی- اقتصادی- علمی- فنی- رسانه ی و... ازمسایل بسیارمهم واثرگذاردربازی های سیاسی درسویه های ملی،منطقه ی وجهانی می باشد.جنبه های مهم وکارسازی که درمیدان های سیاست وبازیی سیاسی وابسته به آن ها سیاست کاران افغانستان به گونه ی مرگباری شکست خورده اند.با وجود این که، همه سیاست کاران قبیلگی افغانستان دردوسده ی گذشته درمیدان بازیی سیاسی درهمه سویه های بیرونی ودرونی شکست خورده اند؛ اماشکست خوردن آن هابه اندازه ی شکست خوردن وفرصت کُشی وفرصت سوزیی کرزی مسخره ومرگبارنمی باشد.پس،این پرسش پیدامی شود که چراکرزی درمیان همه سیاست کاران شکست خورده ی این سرزمینی دارای سیاست وتاریخ سیاسی ناشاد؛ بیشترازپیشینیانِ شکست خورده اش قابل سرزنش می باشد وباید باشد؟
درپاسخ به پرسش یاد شده، باید گفت که، برای همه سیاست کاران درهمه زمانه ها،فرصت ها وموقعیت ها یکسان نمی باشند.ازاین رو،ستایش وسرزنش آن هابه بهره برداری وعدم بهره برداریی درست شان ازشرایط وفرصت های میسرشده منوط می شود.چون کرزی، درادامه ی سیاست کاریی دیگرسیاست کاران نوکرمنش، درزمانی نوکرمنشانه تخت نشین کرده شد که بیشترین فرصت ها رابه همراه داشت.فرصت های که کرزی دربهره برداری ازآن ها به گونه شرمسارانه ی شکست خورده است!! بنابراین،دراین نوشته هم فرصت های میسرشده برای مردم افغانستان ردیف بندی می شوند وهم ناتوانی کرزی ودسته ی نابکارش دربهره بداری ازآن ها وعواقب ناخوشایندی برخاسته ازعدم بهره برداری ازآن ها درآینده های دورونزدیک برای مردم افغانستان نیزبه بحث گرفته می شوند.
دراین راستا،لازم است که، فرصت های میسرشده برای مردم افغانستان دردوره ی حکومت کرزی را این گونه جمع بندی نمایم:نخست،براندازیی اداره ی تروریست – زمین سوخته ی طالبان – القاعده – آی اِس آی، توسط امریکا،بنام مبارزه علیه تروریسم؛ گام نخستِ بیرون شدن افغانستان ازانزوائی سیاسی ای بود که پشتونستان خواهی حکومت های قبیلگی- قبلی براین سرزمین بارکرده بود.پشتونستان خواهی که حمله ی ارتش سرخ،جنگ سرد قدرت های بزرگ وجهادی گری وطالبی گریی تروریستی زاده ی آن البته زیرنظرپاکستان باتمویل غرب وعرب های نفتی، یکی ازدستاردهای آن می باشد.دوم،بازشدن فضای سیاسی با این امید واری که افغانستان ازقبیله گرائی سیاسی بیرون شده به سوی کشور- ملت شدن ورفتن به سوی جهان مدرن به پیش می رود.سوم،این امیدواری که بهره برداریی درست ازفرصت میسرشده درجهت بازسازی اقتصاد فروپاشیده ی افغانستان صورت می گیرد.چهارم،بحث درباره ی علت های ناتوانی کرزی ودسته ی حکومتی- نابکارش دربهره برداری ازفرصت های بدست آمده وبایدها ونبایدهای آینده.
دررابطه به اصل نخست یا مبارزه ی امریکاعلیه تروریسم که جسد متعفن اداره ی تروریست – طالبانی- القاعده ی- پاکستانی را ازافغانستان بیرون کرد،باید گفت که، محیط سیاسی درهمه سویه های محلی،ملی،منطقه ی وجهانی فرصت است نه میدان ماجراجوئی به گونه ی که نظامی های پاکستانی،آخوندهای ایرانی وبرخی سیاست کاران قبیلگی دیروزوامروزافغانستان پنداشته اند وهنوزهم نابخردانه می پندارند.ازاین رو،براندازیی اداره ی وحشی- طالبانی متکی برترورو پشتونیسم پاکستانی درافغانستان توسط امریکا باهمه دشواری های که داشت ودارد،یک گام به پیش درجهت دولت سازی،بازسازی اقتصادی وتوسعه ی اقتصادی- اجتماعی- سیاسی وفرهنگی افغانستان بود.حیف که کرزی ودسته ی نابکار- فاسد ش این فرصتِ میسرشده برای مردم افغانستان راهوشیارانه یااحمقانه ازدست دادند! وقتی که می گویم، براندازیی اداره ی منافقانه- طالبانی- تروریستی- القاعده ی پاکستان درافغانستان؛ گامی به پیش، درجهت منافع بلند مدت کشورمابود،بیشتربه این اصل تاکید دارم که عرصه ی سیاست جهانی باهمه دشواری های کمرشکنش برای دولت های فاسد- ناتوان،یک گام بلند به پیش هم می باشد.چرا؟ به این خاطرکه،شرایطی را فراهم می نماید که کشوریاکشورها می توانند درصورت پختگی سیاسی- اداریی رهبران شان ازآن بهره برداریی درست کرده ودروضع کشوریاکشورهای خود تحول سازنده بباربیا ورند.
ازاین رو،بهتراست کمی به گذشته ی سده ی بیستم افغانستان بازگشته به عامل های اشاره نمایم که باعث انزوای سیاسی افغانستان ودرواقع فرصت سوزی وبرآمدن شرایط ناگوارکنونی شدند. روشن است که، درسیاست قدرت سخن می گوید نه سیاست مداران ازهرتباریاطائفه ی؛وقدرت هم به قدرت های زیرینِ سیاسی،نظامی،اقتصادی،علمی،فنی وفرهنگی بخش می شود.چون،درافغانستان،دردونیم سده ی گذشته،ساختارحکومت ها باساختارمردمی،تاریخی،زبانی وفرهنگی مردم همسازنبود؛ازاین رو، زمام داران برای نگهداشتن خود درقدرت بجای تکیه براراده ی مردم، تکیه براراده ی بیگانگان کردند که نوکری حکومتی هابه هند بریتانیا؛وبعد ازپایان هند بریتانیا وبر آمدن پاکستان درمرزخاوریی افغانستان؛به اتحاد شوری،وبعد ازفروپاشی ای اتحاد شوروی به پاکستان واکنون به امریکا،نمادِ آن می باشد.
برای این که، سخن بدرازانکشد؛ ازجانشین شدن شوروی برای هند بریتانیا درافغانستان بدین سومی آغازم.روشن است. وقتی که،" درسال 1941،گاندهی ونهرو، نهضت اعتراضی ازهندوستان بروراعلیه انگلیستان براه انداختند وآن کشورهم زیرفشارشدید حملات هتلرقرارداشت؛لندن، برای گاندی پیام داد که ازاعتراض دست بردارد؛بعد ازجنگ، استقلال هند رابرسمیت می شناسیم."دراین راستا،درسال1944که تاحدی زیادی نمادهای شکست هتلردرجنگ جهانی دوم نمایان شده بود ،انگلیستان یک هیئت به دهلی فرستاد تاموضوع استقلال هند رابارهبران کنگره به بحث بگذارد."جالب این است که، مسلم لیگ،حزب محمدعلی جناح ،بعدها ، قایداعظم پاکستان، درآن نهضت گاندهی جی شرکت نکرده سکوت اختیارکرده بود.ازاین سبب،انگلیستان بارسمیت دادن به هند،پاکستان رابه گفته ی طارق علی،نویسنده ی انگلیسی- پاکستانی تبار،"به محمدعلی جناح هدیه داد"! اما،درجریان سفرهیئت انگلیسی درسال 1944به هند،هاشم خان،نخست وزیرودراقع پادشاه افغانستان،خیزی بسیاربالاترازتوان خود درسیاست برداشته، خواستارتحویل دادن مناطق قبایلی- شمال غربی هند، توسط انگلیستان به افغانستان شد.موضوعی که بعدها بنام پشتونستان خواهی حکومت کابل درمناسبات پاکستان وافغانستان رونماشده زمینه سازتبدیل بادارتوسط حکومت قبیلگی افغانستان وگرفتن یوغ شوروی درجای یوغ هند بریتانیاکه جایش را درآن سوی مرزی شرقی افغانستان،پاکستان گرفته بود،شد.
درواقع،حکومت قبیلگی ای آن وقت افغانستان که هم ازناسازگاری خود باساختاراجتماعی- فرهنگی- تاریخی کشورمی ترسید وهم بادارش ازهند رفته بود،دست بدو سیاست زیرزد:نخست،به نزاع مرزی باپاکستان دامن زد.دوم،برای بقای خود یوغ مسکورابه گردن گرفت.چون،مسکووواشنگتن،دوقدرت بزرگ پس ازازجنگ جهانی دوم، مصروف رخنه کردن درپکن ودهلی،دوقدرت بزرگ تازه نفس آسیائی بودند؛ازاین رو،برای افغانستان که خیر،کشوربسیارکوچک بود؛ حتا، پاکستان درباداریابی درفضای تازه ی جهانی سرگیجه شده بود.ازهمه خنده دارتراین که،هاشم خان پس ازجنگ دوم جهانی، دویاسه ماه درواشنگتن اتراق کرد تاحمایت امریکا رابرای دوام حکومت جنایت پیشه ی خود بدست آورد.به گواهی اسناد،چون پاکستان مورد حمایت انگلیستان بود وکسب حمایت امریکابرای حکومت افغانستان باید ازلندن می گذشت،امریکاهرگونه کمک خود به حکومت کابل راچه آن وقت وچه بعدازهاشم خان وحشی،مشروط به ختم نزاع مرزی باپاکستان کرد.ازجانب دیگر،حکومت انگلیستان ،پاکستان رابه حیث جانشین خود درمنطقه پذیرفته اعلام کرده بود که پاکستان وارث همه معاهدات هند بریتانیا، باحکومت کابل می باشد.
ازاین که، دوماه اتراق کردن هاشم خانِ مفلوک – مستبد- وحشی درامریکا بی نتیجه بود؛ وازجانب دیگر،شرایط ملی،منطقه ی وجهانی بخاطرخیزش های ضدِ استعماری درآسیا وافریقا متحول شده بود،خانواده ی حاکم برافغانستان مجبورشد که شاه محمودخان را درجای هاشم خان بگذارد تا دوکارزیررا بکند:نخست، راه حلی برای نزاع مرزی با پاکستان پیداکند.دوم،ازنرمش دربرابرمردم وجریان نیمه جان روشنفکری تازه نفس کاربگیرد.چون،شاه محمودخان هم درحل نزاع مرزی با پاکستان ناکام شد وهم جریان روشنفکریی هرچند کمرنگ درحال قدرتمند شدن بود،خانواده ی حاکم ازمطالبات روشنفکران وقت ترسیده محمد داود را روی کارآورد تا درهردوزمینه ی که شاه محمودخان ناکام شده بود،کاری انجام بدهد.محمد داود اگرچه درحل نزاع باپاکستان ناکام شد؛اما این قدرکرد که هم نزاع مرزی با پاکستان را بنام پشتونستان خواهی دامن زد و هم شیوه ی استبدادی هاشم خان رازنده کرده درداخل کله ی با سوادان پشتون را درآخورپشتونستان بست وروشنفکران تاجیک- هزاره را زندانی کرد.
ازجانب دیگر،درسطح قاره ی آسیا،چون،چین راه خود مختاری درسیاست جهان را پیش گرفت وهند باموضع درظاهرغیرمتعهد متمایل به مسکوشد.ازاین رو،امریکا به سوی پاکستان وایران متمایل شد.پس ازتمایل هند به مسکووتمایل پاکستان به واشنگتن ووارونه ی آن،حکومت محمد داودخان بدامن مسکوافتاد.افتادنی که نتیجه ی آن ادامه ی دورباطل و وضع غمبارکنونی می باشد.درواقع،همه ی افت وخیزهای سیاست مدارانِ نادانِ افغانستان بدامن قدرت های بزرگ، نتیجه ی دوعامل زیرمی باشد:نخست،حرص وطمع حاکمان برایی ماندن درقدرت.دوم،بهره برداری ازنفوذ قدرت های بزرگ درجهت اهداف بلند پروازانه ی ملی که درهردوزمینه سیاست مداران ونظامیان افغانستان وپاکستان شکست خورده مردمان خود رابسیارزیانمند ساخته اند.واقعیت این است که، قدرت های بزرگ وکشورهای پیشرفته ی جهان آماده بودند ومی باشند که برای کشورهای غریب وپس مانده کمک درجهت توسعه ی اجتماعی- اقتصادی- سیاسی- فرهنگی شان نمایند؛اماهرگزآماده نمی شوند که درراستائی بلندپروازی های سرزمینی کمک شان کنند.پرسمانی که سران قبیلگی اندیش حکومت های افغانستان ازدرک آن ناتوان بودند ومی باشند.
اکنون که،درباره ی فرصت سوزی توسط حکومت های قبیلگی- دیروزافغانستان به تناسب فرصت های میسرشده برایشان سخن گفته شد.به بحث درباره ی فرصت سوزیی کرزی تمرکزکرده نوشته را پایان می دهم.چون، دراین مقاله ،موضوع محوری بحث درباره ی فرصت کشی کرزی بطورویژه ومختصر می باشد؛ازاین رو،بحث تفصیلی آن را به نوشته های دیگروبحث کوتاه درنوشته ی کنونی صورت گرفته ومی گیرد.دربحث کوتاه مورد نظرنویسنده هم، روشن است که وقتی سیاست مداران یاحکومت ها درسیاست وسیاست کردنِ درست وواقع بینانه ناتوان شوند؛درواقع،گام نخست فرصت سوزی رابرداشته و برمی دارند.کاری که سیاست کاران شکست خورده ی افغانستان پریروزوکرزی دیروزوامروزکرده ومی کند.بنابراین،کرزی گام نخست فرصت کشی را با سیاست نا درست کادریی خود برداشت که نتیجه ی آن ناتوانی وزیران- رئیسانِ پشتوزبانِ حکومت کرزی درکارهای عملی ونزدیک شدن بامردم درمناطق هم مرزپاکستان حتاجاهای پیدایششان درمنطقه وکمک شان به طالبان درمیان پشتون های ناقل دردیگربخش های کشوروجاده صاف کردن شان درجهت بازگشت تروریسم ونا امیدیی روزافزون مردم درفضای پیچیده ی سیاسی- روانی ای برخاسته ازهیاهویی رخت سفربستن ناتووکاهش کمک های مالی- سیاسی غرب بویژه امریکا،پس از2014می باشد.
باتوجه به گفته های بالا،بدوموضوع می پردازم:نخست،تاثیرناگوارفرصت سوزی کرزی آن هم درزیرسایه ی حضور13ساله ،8ماهه و7روزه ناتو،درافغانستان.دوم،امید واریی که فرصت سوزی کرزی درذهنیت گنده ی نظامی های پاکستانی ایجاد کرده است که گویا افغانستان پسا2014،قمرمصنوعی آن خواهد شد؛ این هم، درشرایطی که، نوکران مستقرپاکستان درحکومت کرزی، جاده سازی برای بازگشت طالبان زیراثرآی اِس آی کرده اند؛ واحمدشاه مسعودهم زنده نیست که نظامی های پاکستانی راباردوم تودهنی بزند !! دررابطه به اصل نخست،ازهمان آغازروشن شده بود که کرزی ودسته ی نابکارِهمکارش توان بهره برداری ازفرصت های میسرشده برای افغانستان راندارند.ازاین رو،پاکستان امیدارشده بود که هم بابهره برداری ازناتوانی وفساد پیشگی حکومتی های کرزیی وهم ازمزدوری قبلی شان به خود استفاده کرده دوکارزیررا انجام دهد:نخست،طالبان رابازسازی نماید که کرد.دوم،سیاست افغانی امریکارا توسط کرزی ودسته نادانِ همکارش ناکام بسازد که ساخت.حیف که امریکا تاهنوزهم پاکستان رابه حیث دشمن نمی شناسد! روشن است که، شکست سیاست افغانی امریکا،مانند شکست سیاست افغانی اتحادشوروی پیشین،چه پیامدی برای افغانستان ومنطقه می تواند داشته باشد؟به سخن دیگر،فرصت سوزیی کرزی،شکست سیاست افغانی امریکا وامیدارشدن پاکستان درجهت بازگرداندن طالبان، پرسمان های باهم پیوسته می باشند.
بهرحال،این حق پاکستان است که هرگونه که درست یا نادرست می تواند و می خواهد درباره ی قلمروسرزمینی ای خود فکروعمل نماید؛اما،این حق آن کشورنیست که درباره ی منافع مردم افغانستان اندیشه وتد بیربد نماید! همچنان که،حق کرزی ودسته ی نادان- قبیله اندیشش نیست که درباره ی مسایل مربوط به مردم افغانستان فکروتصمیم گیریی احمقانه نمایند. البته، بدودلیل زیر:نخست،جهان سیاست دردوران کنونی به گونه ی شرایط دوران گذارخود را به عصردیجیتال سپری می کند که مقتضیات آن انعطاف پذیری،شناخت منطقی تحولات پیش بینی نشده ی ملی- منطقه ی – جهانی که آمادگی هم زمان جهت اتخاذ استراتژی وتغییراستراتژیک مناسب باشرایط خاص،درک فراملی ازکسب منافع ملی وپذیرش مفهومی عنصررقابت وهمکاری فارغ ازتضادهای ایدئولوژیک – قومی- مذهبی را ایجاب می کند.دوم،خیزش های مردمی علیه حکومت های مستبد- غیرمسئول عرب که شماری ازخودکامگان رابی تخت وبخت وشماری دیگررامتزلزل ساخته است؛ درواقع،شرایطی را ایجاد کرده است که خود کامگی وانحصارقدرت توسط خود کامگان نظامی وقبیلگی ای مزدوروخود مختارنما رنگ باخته ودموکراسی درپیوند باعدالت اجتماعی نوید بخش توسعه،پیشرفت وثبات پایداردرمتن مناطق بحرانی مانند افغانستان خود نمائی کرده است.پرسمانی که هم کرزی وتیم متعصب- نادانش وهم نظامی های پاکستانی ازدرک درست آن ناتوان شده هردوکشورراگرفتاربحران های ژرف ودوام دارودورنمائی تاریک ساخته اند.
دراخیر،فرصت کشی های ناخبردانه ی کرزی ودسته ی نادانش برای مردم افغانستان را یکایک بازگوکرده نوشته را پایان می دهم.روشن است که،کرزی ودسته ی نادان- متعصب – تاریخ زده – واپس گرا- تاریک اندیشش،بافرصت کشی ها،بدشگونی های زیررابه مردم افغانستان تحمیل کرده اند:نخست،فرایند دولت سازی راکه نیازمبرم افغانستان بود؛ حتا، در زیرسایه ی ناتووکمک های بی شمارغرب بویژه امریکا،ناکام وحالت بی دولتی برای مردم افغانستان ایجاد کرده اند.دوم،زمینه های فرهنگی- اجتماعی- ذهنی ای برآمدن حزب های سیاسی ملی- چند قومی- مذهبی رانیست کرده اند.سوم،درعصرجهانی سازی،قبیله گرائی تاریک اندیش – تاریخ زده راپرورش داده ضربه ی کمرشکنی به هم گرائی قومی- سمتی- مذهبی- قبیلگی مردم افغانستان زده اند.چهارم وازهمه درد ناکتر،ارزش های همه پذیر- جهان شمولی مانند:حقوق بشر،دموکرسی،آزادیی بیان ،آزادیی رسانه ها،حکومت قانون و... را ارزش زدائی کرده اند.پنجم،مشکل مهاجرین را بدون حل گذاشته مواد خام بشریی فراوانی رابرای نظامی های پاکستان فراهم کرده اند تابابهره برداری ازآن افغانستان رابرای سال ها نا آرام وتروریست زده نگهداری نمایند.ششم،درعرصه ی سیاست خارجی،بی اعتمادی درروابط افغانستان وغرب ایجاد کرده اند تاپس از2014به این کشور کمک نکند.دستاردی که پاکستان به آن نیازمبرم دارد؛ وافغانستان ازآن بیش ازاندازه زیانمند می شود.هفتم،فرصت سوزیی کرزی ودسته ی نادانش چنان حکومت واقتصاد افغانستان رامصنوعی ساخته است که هیاهوی رفتن غرب بویژه امریکاپس از2014وقطع کمک های مالی سیاسی آن کشورهمه چیزبویژه اقتصاد بیمارکشورمارا لرزان وامید نسبت به آینده ی آن را بسیارکمرنگ ساخته است.هشتم،درمیدان سیاست ،کرزی ودسته ی فاسد – نابکار- قبیله گرایش باتقلب آشکاردرانتخابات هم فرایند نیمه جان دموکراتیک را به چوبه ی داربلند کرده اند وهم با دامن زدن به کشمکش های قومی وسمتی ومذهبی آینده ی تاریکی رارقم زده اند.آینده ی که سود آن به جیب نظامی های پاکستانی وزیان آن به شماره ی مردم افغانستان واریزشده ومی شود.