Thursday 31 March 2016

مبارزه علیه تروریسم وتند رویی مذهبی ازنگاه اسلام وانسانیت؛ لازم ونیازمبرم می باشد


ابراهیم ورسجی
برای مبارزه ی نرم وسخت علیه تروریسم وتند روی مذهبی ، نخست به سراغ قرآن وحد یث می روم. روشن است که تند روان وتروریستان بی موجب بیش از اندازه د ین را سیا سی وقد رت زده کرده اند ، آن هم درپوشش خد مت به د ین ود ین دا ران . مسئله ی که ازفهم نا درست ومغرضا نه ی د ینی شان الهام می گیرد. درزمینه ، دستور د ین درقرآن ا ین گونه بیان شده است: آ یا مرد م را به خوبی دعوت می کنید وخود را فرا موش می کنید ( س بقره آ یه 30 ) ؟ ازسوی د یگر ، درقرآن ، ا مربه معروف ونهی ازمنکرهم آمده است ( س حج آ یه 41 ). پیش آمدن معروف برمنکر، بیا نگراین است که اول خوب شوید ؛ آنگاه د یگرا به خوبی دعوت کنید! دردوسوره ی قرآن یا بیشترازآن ازاسوه بودن ابراهیم ع وهمراها نش وحضرت رسول الله ص برای مسلمان ها تذ کررفته است ( س ممتحنه آیه 4 وس احزاب آ یه 21 ). اسوه درلغا ت عربی نمونه را معنا می دهد. به ا ین معنا که ، همان کارهای را که حضرت رسول الله ص کرده است بکنید ؛ وغیرازآن ، ازنگاه د ینی با طل وبهوده می باشد. همچنان ، درقرآن آمده است که :" آنچه به شما حضرت رسول الله ص داده است بگیرید یا به آن عمل کنید وازآ نچه که منع کرده است خود داری کنید ( س حشر آ یه 7 ). همسازبا دستور یاد شده ، خدا می فرما ید که : ما رسولان را با بیا نیه ها فرستاد یم ونازل کرد یم کتاب ومیزان یا معیارسنجش تا مردم خود شان به قسط قیام وعمل نما یند ( س حد ید آ یه 25 ). همچنان ، درقرآن آ مده است که :" ما تورا شاهد ، مبشر / مژده دهنده ونذ یر / هشداردهنده فرستا دیم (س فتح آ یه 8 ).
درواقع ، آ یه های که از آن ها تذ کر به میان آ مد ، همه تا کید برمژده دهنده وهشدارد هنده وابلاغ گرپیام خدا بودن حضرت پیامبرص دارند. مسئله ی که به سازگا ری با هدا یت گربودن اسلام ودرنا سازگا ری با حکومت گربودن آن تا کید دارد. معلوم است که ، سیا ست زده وقد رت زده کردن اسلام که اکنون درادبیات سیاسی - رسا نه ی جهان بنام اسلام سیا سی یاد می شود ، ریشه درقرآن وسنت رسول الله ص ندارد. ازا ین رو، پای حکومت های فاسد - خود سر، بنیاد گرا یان وتروریستان مذهبی می لغزد. لغزشی که درمانده ، جنا یت کاربودن وآدم کش بودن افراد فعال درگرا یش نام نهاد اسلام سیا سی را به نما یش می گذارد. زیرا که ، کنشگرانِ گرا یش یاد شده برجنگ وخون ریزی وتبا کاری اصرارمی ورزند ونام آن را جهاد برای اجرای شریعت وتحقق حکومت دینی هم می گذارند. برخلاف اسلامی های سیا سی ، آ یه های یاد شده همه برهدا یت بخش بودن ونذ یر / هشدار دهنده وبشیر / مژده دهنده بودن حضرت رسول الله ص نه سیا ست کاربودن او اتکا دارند. بخا ری ، معتبرترین مجموعه ی احاد یث را هم که ورق زدم ؛ دررا بطه به سیا ست ، تنها ا ین حد یث به روا یت ابن عمررض بد ستم آمد:"همه ی شما مسئول هستید! همه ی شما مسئول رعیت تان هستید! امام یارهبرمسئول رعیتش ، مرد مسئول خا نواده اش ، زن مسئول خانه ی شوهرش و مسئول زیردستش ، خادم مسئول مال آقا یش ومسئول رعیت خود." حد یثی که کمک نمی کند به حکومت های فاسد - غیرمسئول که مردم زیرفرمان خود را بنام د ین به برد گی بگیرند ؛ به گونه ی که تا کنون درکشورهای مسلمان گرفته اند. همچنان ، به روا یت ا نس رض ، حضرت رسول الله ص فرموده است که درپیوند با دین آسان گیرباشید نه سخت گیروبشا رت / مژده بد هید مردم را وازاسلام فراری شان نسازید ! مزید بر آن ها ، درحد یث ، مسلمان خوب هم تعریف شده است: مسلمان خوب کسی است که مسلمان ها ازد ست وزبا نش زیان نبینند ( بخاری ، روا یت ازعبدالله بن عمررض) .همچنان ، درحد یث پیامبر ص ا ین هم آمده است که اسلامِ کدام یک بهتراست ؟ اسلام کسی که مسلمان ها اززبان ودستش سا لم با شد ، بهتراست ( بخا ری ، روا یت ازا بی موسی رض ) . درحد یث ، ا ین هم آ مده ست که : مومن نمی شود یکی ازشما تا آ نچه برای خود می پسندد به برا د رش هم بپسندد ! روشن است که بنیاد گرا یان وتروریستان مذهبی صد درصد مخالف آ یه ها وحد یث های یاد شده عمل کرده ومی کنند. درپیوند باهمین حد یث ، یعنی آ نچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند ؛ عکس آن یعنی آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نه پسند ، ازمنبع د یگری درمقاله ی "روشنگری کانت آمده است. درواقع ، کا نت ا ین مطلب را از" تورات " گرفته وجوهر اندیشه ی روشنگری خود ساخته است.
اگرآ یه ها وحد یث های یاد شده را پا یه بگیرم ، بدون شک ، دستورا ت د ینی فرا وا نی فراچنگ می شوند که بنیاد گرا یان ، تند روان وتروریستان مذهبی علیه آن ها عمل کرده ومی کنند. ازاین رو، بهتراست که بنیاد گرایان ، تند روان وتروریستان ازآن ها درس وپند گرفته هم مزاحم مسلمان ها نه شوند هم چهره ی اسلام را بیشترازاین تیره وتارنه سازند. به گونه ی که تا کنون ساخته اند. روشن است. درصورتیکه تند روان وتروریستان پند نه گرفته وبازنگری درگفتاروکردار خود نکنند ، آنگاه به نفع مسلمان ها می باشد که مبا رزه ی منطقی حتا مسلحا نه علیه آن ها نما یند. ازجا نب دیگر، لازم است برا ین اصل نیزتا کید شود که پشت سربسیاری گروه های بنیاد گرا- خشن - تروریست ، دست های نا پا کی قراردارند که خود شان بد ون با ور وعمل به د ین ، نسل نو واحساسا تی مسلمان را فریب دا ده درجهت اهداف نا پاک خود بکار می گیرند. به طورنمونه ، پا کستان بنام اسلام ازهند جدا شد؛ برخلاف ، درتاریخ 68 سا له ی خود هرگزمطابق دستورات د ینی عمل نکرده است. افزون براینکه همساز با د ین عمل نکرده است ، درجنگ جدای خواهی بنگا لی ها یا پا کستان شرقی ، سه میلیون مسلمان بنگا لی را از25 ماه مارس تا 16 ماه د یسامبر 1971 شهید وموفق نه شد که وحد ت تحمیلی خود را حفظ ومانع ازبرآمدن بنگله دیش شود. طرفه این که ، همین قا تل سه میلیون مسلمان ، چهاردهه است که درافغا نستان بنام اسلام جنا یت می کند واسلام را به حیث یک د ین تروریست پرور و خشونت زا معرفی کرده است ؛ ومتحدا نش هم طا لبان تروریست چه پا کستا نی ، چه افغا نی وچه القاعده ی عربی می باشند که توسط آن ها می خواهد مردم افغانستان را بزیر سلطه ی خود درآورد. برای اینکه ، مسلمان ها بویژه مردم افغا نستان ازشر تروریسم رهای یا بند ؛ بهتراست که دوکا رزیررا بکنند: نخست ، علیه تروریسم وتند روی مذهبی سرسختا نه مبا رزه نما یند. دوم ، روشن است که ، برای ریشه کن کردن تند روی وتروریسم مذهبی ، به مبا رزه ی سرسختانه ی مسلمان های میا نه رو ، عقلا نی واصلاح طلب نیازمبرم احساس می شود.

Wednesday 30 March 2016

تند روان وتروریستان مذهبی مخالف اسلام عمل می کنند


ابراهیم ورسجی
اکنون که استبداد عرب ، چه قبیلگی وچه نظا می- ملی نما، سازمان اخوان یا جنبش میا نه رو مذهبی را بنام تروریست سرکوب وتروریستان واقعی ، یعنی داعش - القاعده ودرمجموع وها بیت - سلفی گری بی منطق - عقل گریز- استبداد گرا را فربه ترکرده است ؛ وائتلا فی متشکل ازملاها ونظا می ها در پاکستان ، طالبان افغا نی- پاکستا نی- گروهک تحریر وده ها گروه تروریست - تند رو بنام مذهب ودراصل ناسازگاربا مذهب را درافغا نستان وتمام منطقه گسترانده است، لازم است به کارنا مه ی تند روی مذهبی وتروریسم خلا فت خواه - داعشی- القاعده ی- طا لبا نی- بوکوحرا می- نظامی- تحریری و... که همه آ بشخوروها بی گری- ریالی- کلداری- دالری دارند پردا خته برای مسلمان ها ثا بت نمایم که با ندهای نامبرده فاسد - ستمگر - هراس افگن ا ند و آگاها نه یا نا آگاها نه بدام استبداد بومی وشبکه های پنهان کارفرا منطقه ی افتاده هم به ادامه همان استبداد کمک کرده ومی کنند هم با متوسل شدن به ترور، توحش ، آدم ربا یی برای پول گیری ، د ین را مسخ وکشورهای مسلمان را به کشتارگاه تاریخ مبد ل کرده اند. روشن است که پشت سر همه تند روان وتروریستان مذهبی ، شبکه های پنهان کارحکومت های فاسد - ستمگر و حا میان فرا منطقه ی شان قراردارند. شبکه ها وحا میا نی که به تند روان وتروریستان هدا یت می دهند که برای عوام فریبی گه گاهی علیه آن ها شعا رهم بد هند. پرسما نی که کمک عربستان وپا کستان به القاعده - داعش - طلبان وواکنش های گاه گاه منفی که نو کران نسبت به با دا ران خود نشان می دهند ، نماد آن می باشد. مثلن ، بارها د یده شده است که القاعده وطالبان علیه عربستان و پا کستان موضع گرفته وا نمود کرده اند که مخالف حکومت ریاض ونظا می های پاکستا نی می باشند.اما درعمل ، همه می دانند که آبشخور تروریستان کجا می با شد ؟
افزون برحما یت گسترده ی نظا می های پا کستا نی ازتروریسم با کمک ما لی عربستان واما رات متحده ی عربی که ممکن است بعد ازعدم شرکت پا کستان درجنگ مسلمان کشی دریمن توسط ریاض کاهش یا پا یان یا بد، کشمکش های مذهبی- سیا سی جمهوری اسلامی ایران وعربستان درخاورمیانه که اولی ازفقه آخوند یی شیعه ود ومی ازوها بیت عقل گریز- خشن الهام می گیرد ، بزرگترین کمک را به تند روی وتروریسم مذهبی - سنی- شیعه نموده است. ازهمه مهم تراین که ، حکومت های مذهبی ایران وعربستان در داخل سرزمین های خود کمبودی های دارند که برپا یه ی نظریه ی توطئه نیا زبه دشمن ترا شی دربیرون دارند تا با بزرگ ساختن خطرآن برکمبودی های درونی خود پرده بکشند. ازاین رو، خطر ساختگی جمهوری اسلا می شیعه برای وها بیت درعربستان وخطر وها بیت عربستان بر ای شیعه گری درایران ، پوشش منا سبی فرا هم می نما ید تاهرگونه سیاست های نا مرد می خود را درداخل توجیه وعوام فریبی نما یند. ازسوی دیگر، ازدونگاه ، این گونه دشمن ترا شی های مذهبی تهران وریا ض ، برای مسلمان ها زیان های بزرگی را تحمیل نموده است: نخست ، دشمنی هردو به نفع تروریسم مذهبی از لیبی تا افغا نستان تمام شده است. دوم ، خطر کشمکش جعفری گری ووها بی گری درخاورمیا نه ، درمقایسه با خطرجنگ های مذهبی اروپا برای مسیحیت که از 1618 تا 1648، میان کا تولیک ها وپروتستان ها صورت گرفت ؛ بیشتر به زیان مسلمان ها تمام شده است. مثلن، درجنگ های مذهبی اروپا ، پروتستان ها / معترضان ، نوگرا ، وکا تولیک ها ، سنتی - وا پس گرا بود ند. جنگ های که کمک به کمرنگ شدن نقش کلیسا درسیاست ؛ همچنان کمک کرد به روند مدرنیته / نواند یشی وپیشرفت درسمت زند گی نو درد رون اروپا وتا مین سلطه ی استعماری آن دربیرون آن به خصوص درسرزمین های مسلمان ها.
افزون برآن ، درخا ورمیا نه ، رقا بت ودشمنی میان جمهوری اسلا می ایران وعربستان وها بی ؛ درواقع ، رقا بت ود شمنی میان دوخط فکری- اید ئولوژیک سنتی- واپس گرا- خشن می با شد که بجای کمک به پیشرفت مسلمان ها ، کمک به وا پس گرایی آن ها نموده است. افزون بر کمک به پسرفت مسلمان ها ، وها بی گری وشیعه گری به نفع خود به تروریستان وتند روان مذهبی مانند: ماعش ، یا ملیشه های ایران درعراق وشام ، وداعش ، یا د ولت اسلا می د رعراق وشام ، کمک کرده و می کنند. بهرحا ل ، دراین راستا ، ازسا زگاری ها ونا سازگاری های جمهوری اسلا می وحکومت اسلامی عربستان با اسلام ومنا فع مسلمان ها همه آگاه هستیم. پس ، لازم است که ازنا سازگاریی تند روان وتروریستان مذهبی با اسلام ومنا فع مسلمان ها هم سخن گفته شود " تا سیه روی شود هرکه دراوغش باشد" ! وقتی که ازناسا زگاریی کارکرد بنیاد گرایان وتروریستان د ینی یا د ینی نما با اسلام سخن می گویم ، لازم است به پرسمان های زیرتمرکزکرده شود: نخست ، بنیاد گرایان وتروریستان درک نما یند که اسلام برای هدا یت انسان ها آمده است نه برای حکومت کردن برآن ها. دوم ، دین متشکل از عقاید ، اخلاق ، عبا دات ومعا ملات می باشد که فقه درباره ی بخش دوم وسوم آن خود نما یی کرده است. سوم ، آ یه های احکام / داوری درقرآن به گفته ی غزالی وفخرالدین رازی 400 تا 500 آ یت می باشد ؛ درحالیکه ، قرآن جمعن دارای بیشتراز شش هزا رآ یه می باشد. چهارم ، درقرآن وسنت برعقل ، منطق، اعتدال ، میا نه روی ، گفت وگوی خوب با دوست ودشمن بویژه د ومی وتزکیه ی نفس تا کید شده است. پنجم ، قتل وتروردراسلام گناه نا بخشود نی نا میده شده است. دراخیر، با ید گفت که ، تخطی ازدستورات آ مده درقرآن وسنت نبوی بزیا ن اسلام ومسلمان ها ونا مسلمان ها می باشد. البته ، ما نند تروریسم که ا ین روزها دا من گیرمسلمان ها ونا مسلمان ها درغرب وکشورهای مسلمان شده است.
ازآ نجا که درپیوند با اصل نخست ، دربخش نخست نویشته ، سخن گفته شده است ؛ اینجا ا ین قدرمی گویم : طوریکه درسوره ی عصر ( آ یه 3 ) آ مده است ، جوهرد ین ود ین داری " ایمان وعمل صالح ، یا با ور وکارنیک است " ؛ پرسما نی که هم بنیاد گرا یان ، هم تند روان ، هم تروریستان مسلمان نما ثا بت کرده اند که پیوندی با آن ندارند. وکارکرد بنیاد گرا یان وتروریستان ثا بت کرده است که قد رت می خواهند واسلام را به حیث وسیله برای رسیدن به آن بکا رمی اندا زند. به سخن روشنتر، دین برای آن ها حکومت وحکومت کردن بردین داران را معنا می دهد. یعنی دین جزسیاست وحکومت کردن چیزی دیگری نیست. درحالیکه ، درقرآن وحد یث ، درپیوند به سیا ست ومسا یل اجتماعی ، برشورا وعدا لت تا کید شده است ، نه کاربرد زور وتوحش. معلوم است که ، براسا س اصل شورا ، حکومت مسئولیت دارد که فیصله ی شورا واجماع امت را تطبیق نماید نه اینکه شورا ستیزی وقا نون گریزی کرده برای جا معه مصیبت آفرینی نما ید. پرسما نی که درتاریخ سیا سی مسلمان ها بسیارد یده شده ومی شود ؛ وتروریستان با نا د یده انگا ری یا ازروی قصد اصل های شورا واجماع را پشت معرکه انداخته علیه اسلام ومسلمان ها تروروتوحش براه انداخته اند. فاجعه ی که درافغا نستان ، عراق ، سوریه ، لیبی ، یمن وپا کستان دا من گیرهمه شده وباعث شده است که مسلمان ها به سوی غرب یا دارالحرب / جای جنگ باصطلاح تند روان و تروریستان فرارنما یند.ازاین رو،بهتراست که این تندروان وتروریستان مذهبی یامذهبی نما بدترازخوارج دوره ی پسین خلافت وبرهه های پسین تاریخ مسلمان هامعرفی شوند.
بطورنمونه ، روزی دوگروه خوارج که مانند تروریستان کنونی مسلمان ها را تکفیر می کردند وریختاندن خون آن هارا مباح می دانستنند، نزد امام ابوحنیفه رحمه الله آمده پرسیدند:" درمورد این دوجنازه چه می گوئید؟: نخست ، یکی ازمی گساری زیاد جان داده است ؛ ودومی هم ،زنی می باشد که پس ازانجام زنان خود کشی کرده است.حضرت امام ابوحنیفه رحمه الله درپاسخ به پرسش خوارج به آیه های زیر ازقرآن استدلال کرده گفت:حضرت ابراهیم علیه السلام فرموده است که: کسانیکه ازمن پیروی می کنند،ازگروه من می باشند وکسانی عصیان می کنند، توخود بخشاینده ومهربان هستی (س ابراهیم آیه 36). درمورد آن ها، سخن عیسی علیه السلام را می گویم:اگرعذاب شان کنی ، آن هابند گان تواند واگرآن ها را ببخشی ، توخود توانا وحکیمی (س مائده آیه 118).درمورد آن ها، سخن نوح علیه السلام را می گویم:حساب آن ها مربوط به خدا می شود، اگرشعورداشته باشند (س الشعراء آیه 113)." توجه به پرسش خوارج وپاسخ قرآنی امام ابوحنیفه رح ، نشان می دهد که خوارج کنونی بسیارخشنتروبی منطق ترازخوارج برهه ی نخست تاریخ مسلمان ها می باشند.افزون بر یکسا نی ونا یکسا نی هردوخوارج ،این مسئله درباره شان روشن است که درمخالفت آشکاربا قرآن وسنت نبوی قراردارند! مثلن، حدیثی ازرسول الله ص این گونه است:بزرگترین اعمال ازحیث فضیلت بعدازایمان به خداوند ج ، محبت بامردم است. افسوس که برخلاف حدیث یاد شده ، تندروان وتروریستان هم تخم نفرت میان مردم می کارند هم خون آن ها رابه ناحق می ریزا نند!
بهرحا ل ، خد مت بنیاد گرا یان وتروریستان خوارجی- مذهبی عرض شود که د ین متشکل از عقیده ، اخلاق وفقه ، که این پسینی تفسیروتوجیه کتاب وسنت حسب نیازمبرم زمان توسط فقیهان برجسته ی زمان ، می باشد. شا یان ذ کراست که ، بخاطر بسته شدن باب اجتهاد یا تفکرونظریه پردازیی امروزین ، اندیشه ی د ینی- فقهی مسلمان ها بسیارپس مانده وپس ماند گی اش کمک به پس ما ند گی علمی- فنی- صنعتی - فرهنگی - ماد یی مسلمان ها نیزنموده است .ازسوی دیگر، چه ازنظرتئوریکی وچه ازنظرعملی جدای انگاری میان عا مل های شکل دهنده ی دین ، تیشه زدن به ریشه ی د ین می باشد.اگردرکشورهای مسلمان ، هم استبداد است هم بی عدا لتی است هم فقروفحشا هم پس ماند گی وهم تروریسم ، عا مل های که بخشی ازنسل نومسلمان را به فرارازد ین وبخش دیگر آن را به رفتن به غرب وا داشته است ، نشان ازا ین دارد که میان عا مل های یاد شده ، یعنی عقاید ، اخلاق وفقه، جدای اندازی شده است. روشن است که ، جدای اندا زی توسط دسته های حا کم یا شاهان وشیخان صورت گرفته است. افزون بر چنان جدای اندا زیی ، حکومت های خود سرمسلمان تا اندازه ی البته کمترازمسیحیت تفتیش عقا ید هم داشتند، اما ازتروریسم وکشتاربی گناهان مانند تروریستان کمتردرآن ها دیده می شد. برای نمونه ، بنیاد گرا یان وتروریستان چند ین گام پیشترگذا شته تروریسم ، کشتا ر، وزن ستیزی را بنام تطبیق شریعت گسترش داده اند. ازوی دیگر، شریعت برا بربه قانون هم پایه ی قرآنی ندارد، ودرواقع ، همان فقه است که شاهان وشیخان واکنون تروریستان به آن تقدس بخشیده برای تطبیق خشن - جاهلانه ی آن تروروکشتارمی نمایند. ازا ین رو، آ یه های را ازقرآن نمونه می آ ورم که تروریستان درناسازگاری با آن ها عمل کرده اسلام را دین تروریست پرور وخشونت زا معرفی نموده اند.
به طورنمونه ، درقرآن آ مده است که : " کشتن یک آدم بدون اینکه کسی را کشته یا فساد کرده باشد ، برابر به کشتن همه ی مردم می باشد ( س ما ئده آ یه 32 ) " ، درآ یه ی دیگری قرآن آمده است که : " کسی که مومنی را قصدن بکشد ، کیفرش ما ندن دردوزخ برای همیشه می باشد ( س ما ئده آ یه 93 ). درقرآن ، همچنان ، آمده است که : " به نیکویی یاری وازیاری به بدی خود داری نمایید ( س ما ئده آ یه 2 ). درقرآن ، درباره ی عدل ، آیه ها بسیارآمده است.مثلن ، یکی ازآن ها این است: " عد ل کنید که خدا عاد لان را دوست دارد ( س ما ئده آ یه 43 ). همچنان ، درقرآن ا ین آ یه راهم داریم که می گوید: ای مومنان درراه خدا قیام کنید- نمونه ی قسط باشید- دشمنی با قومی باعث نشود که درباره ی آن ازعدل کارنگیرید- عدا لت کنید ؛ زیرا که ، عدا لت به تقوی نزد یک تراست ( س ما ئده آ یه 8 ). عد لی که حکومت ها ، بنیاد گرا یان وتروریستان مسلمان فرسنگ ها ازآن فا صله دارند. بهرحال ، چون دین برایشان ابزارحکومت وحکومت کردن است ، بخود حق می دهند که خلاف ارزش های د ینی، اخلاق وعدا لت گریزبا شند. افزون برآن ، برای منحصرکردن د ین به حکومت وحکومت کردن ، تحریف های درتعریف وتفسیر آ یه های قرآن هم می کنند. مثلن ، بنیاد گرا یان وتروریستان استناد به آ یه های می کنند که درآن ها آ مده است: " کسا نی که مطا بق دستورات فرستاده شده ازجا نب خدا حکم نمی کنند ، کا فران، ظالمان وفا سقان اند ( س ما ئده آ یه های 44،45 و47 ) ؛ وازآن ها بردا شت کرده اند که حکومت کردن اصل است نه چیزی دیگری.
درزمینه ، خد مت شان عرض نما یم که اصطلاح " حُکم" ازنگاه لغوی / واژه شناسا نه ، برا بر به حکومت کردن نیست ، بلکه برا بربه قضا وت وداوری کردن می باشد. واقعیت ا ین است که ، درقرآن ، واژه ی "حُکم " که بعدها درتاریخ سیا سی مسلمان ها سود جویا نه لفظ حکومت ازآن برآورده شد ، به معنای بیان حق وباطل درمیان دونفریاچند نفرمدعی درباره ی مسئله ی است که باهم اختلاف وکشمکش داشته باشند وبا توا فق باهمی شخصی سوم را برای قضاوت وداوری بر گزینند تا مشخص نماید که ازدونفرمدعی کدام یک حق به جا نب وکدام یک با طل ونا رواست.داوریی که بنیاد گرا یان وتروریستان درصف مخالف آن ایستاده اند.ازسوی دیگر، درادامه ی قضا وت نه کردن مطا بق آ نچه ازجا نب خدا آمده است ، این حکم یا فرمان نیز آمده است که :" رقا بت درنیکی نما یید ( س ما ئده آ یه 48 ) ! به این معنا که ، اگرمسلمان ها درنیکوی ها رقا بت نما یند ، عا مل های گسترش کفر، فقر ، ظلم وفسق درجامعه های مسلمان نیست ونا بود می شود ؛ ودرصورت نا بود شدن چنان عامل های ، هم جا معه پاک می شود ، هم دین ازمقام ابزاری اش درد ست قد رت به مقام هدا یت بخشی اش خیزبرمی دارد ، و سیا ست مسلمان ها ونظام سیاسی شان هم انسا نی می شود. نظا می که د یگرتند رو وتروریست بنام د ین تولید نمی کند. به سخن د یگر، نظام سیا سی با زتا ب نظام اجتماعی است. روشن است ؛ وقتیکه نظام اجتماعی پاک شود ، نظام سیاسی هم پاک وکارآمد می شود.
با توجه به گفته های با لا، به صراحت می توان گفت که نظام های سیاسی کنونی مسلمان ها برخا سته ازجا معه های بیمارشان می باشد ؛ وجامعه های بیمارهم بجای آینده نگری ، به گذ شته گرای یا زنده کردن مرده ها پناه برده وقت خود را بهوده تلف می نما یند. به گونه ی که بنیاد گرا یان وتروریستان مسلمان بنام احیای خلافت ازافغا نستان تا لیبی آدم کشی وجنا یت کرده ومی کنند. اینجا است که ، ا ین هدا یت نازل شده درقرآن بسیا رخوب بیا نگروضعیت نا گوارمسلمان ها بویژه تند روان ، بنیاد گرایان وتروریستان می شود: آن مسلمان های که ایمان شان را به ظلم آ لوده نکرده ا ند ، برا یشان امن وهدا یت است ( س انعام آ یه 82 ). درواقع ، آ نچه که بعد ازفروپا شی حکومت حزب وطن درماه ثور 1371 درافغا نستان به وقوع پیوست وکابل را ویران ودرنتیجه به حیث عا مل داخلی جاده صاف کن طالبان وویرا نی شما لی ود یگربخش نا ویران شده ی افغا نستان شد ، چیزی نبود ونیست مگردستا ورد آن عده مومنا نی که ایمان شان را به ظلم آلوده کرده بود ند ؛ وهمان ایمان های آلوده شده به ظلم به برآ مدن تروریسم و تبد یل شدن طالبان والقاعده و... به تروریستان وعامل شدن آن ها برای جنگ امریکا علیه تروریسم و وضع نا گوارکنونی مسلمان ها ازافغانستان تا لیبی کمک یا زمینه سا زی کرد ند .
پس، ا ین پرسش به میان می آ ید که چرا این گونه شد ؟ پا سخ پرسش یاد شده را در بی ارزش شدن زند گی انسان ها برای بنیاد گرایان ، تروریستان مسلمان نما وبرخی زمام داران خود سرمسلمان می توان یا فت . همین که ، قرآن قتل نا حق یک انسان را برا بر به قتل همه ی مردم گرفته است وکیفرقتل قصدی مومن توسط مسلمان را دراین جهان قصاص / خون دربرا برخون ودر آن جهان ما ندن دردوزخ برای همیشه ودرصورت بخشش طرف کشته شده، خون بهاء تعیین کرده است ، نها یتِ ارزش قایل شدن کتاب خدا به زند گی انسان ها می باشد. بنا براین ، راه بیرون رفت ازوضعیت کنونی که تند روی وتروریسم مذهبی وحکومت های خود سردرجامعه های مسلمان ا یجاد کرده اند ؛ درارزش قا یل شدن به انسان وزند گی وآزا د یی او می باشد. مسئله ی که تحقق آن وا بسته به سه عامل زیرمی باشد: نخست ، رها کردن د ین ازچنگال حکومت های غیرمسئول. پرسما نی که ا یجاب تحقق سکولاریسم انسا نی ، یعنی احترام به دین وباورهای مردم درجامعه های مسلمان را می نما ید. دوم ، زنده کردن ارزش حیات ا نسان ازنگاه قرآن. سوم ، پذیرش نرم افزار مدرنیته / نواند یشی که هم کثرت گرا یی است هم اوما نیسم یا ا نسان گرائی هم حق تعیین سرنویشت انسان ها توسط خود شان که همساز با آ یه ی " امرهم شوری بینهم" / سرنویشت مردم با مشوره ی خود شان رقم زده شود، می باشد. برای رسیدن به ا ین هدف هم ، نواند یشی واصلاح طلبی دینی لازم است که بد ون مبا رزه ی نرم وسخت علیه بنیاد گرا یی وتروریسم واستبداد های مذهبی ونظامی ممکن نیست.

Tuesday 29 March 2016

دانشجویان علوم انسانی جذب داعش نمی شوند


العالم:
براساس نتایج برخی مطالعات، اغلب تحصیل کرده هایی که جذب گروه های تروریستی شده اند، فارغ التحصیل رشته های مهندسی یا پزشکی هستند.به گزارش روز شنبه پایگاه خبری شبکه العالم، نتایج یک مطالعه نشان می دهد که به سختی می توان فردی را در میان دانشجویان جذب شده به گروههای تروریستی یافت که در رشته های علوم اجتماعی یا هنر درس خوانده باشد.
بر اساس تحلیل سال 2007 "دیه گو گامبیتا" جامعه شناس و تئوریسین اسپانیایی، که در سندی با عنوان "ایمن سازی عقل" منتشر شد و به تازگی نیز از سوی شورای فرهنگی انگلیس منتشر شده است، 44 درصد از تحصیل کرده هایی که جذب گروه های تروریستی شده اند، دارای مدرک مهندسی هستند و این میزان در میان اعضای غربی این گروه ها، 59 درصد است.
یک مطالعه مربوط به تروریست ها در تونس نیز تقریبا نتایجی مشابه نتایج تحقیق گامبیتا دارد؛ نتایج تحقیق دیگری درباره 18 تبعه انگلیس که در حملات تروریستی دست داشته اند، بیانگر آن است که 8 نفر آنها دارای مدرک مهندسی یا فن آوری اطلاعات بوده، 4 نفر داروسازی و ریاضیات خوانده و تنها یک نفر آنها در رشته علوم اجتماعی درس خوانده است.
"مارتن روز" مشاور شورای فرهنگی انگلیس در امور خاورمیانه و شمال آفریقا، با بیان این که اغلب افراد تحصیل کرده ای که جذب گروه های تروریستی شده اند، فارغ التحصیل رشته های مهندسی و پزشکی هستند، امری اتفاقی نیست، در گزارشی به جمع آوری برخی دیدگاه ها مبنی بر این که "علم در مقایسه با هنر، از ایجاد فکر و اندیشه انتقادی" ناکام می ماند، پرداخته است.
وی به این نتیجه رسیده است که "ذهنیت مهندسی"، دانشجویان این رشته ها را به شکاری آسان برای تروریست ها تبدیل کرده است.
وی در این گزارش به مجموعه ای از تحقیقات و مطالعات دانشگاهی و گزارش سرویس اطلاعات انگلیس استناد کرده و می گوید: فرهنگ تدریس این علوم همواره بر شیوه درست و غلط، حق و باطل استوار است و این امر قدرت دانشجویان پزشکی و مهندسی را در زمنیه ارتقاء مهارت های تحصیلی منتقدانه، تخریب می کند.
"روز" می گوید این امر تنها به دانشجویان عرب محدود نمی شود و براساس گزارش های موجود برخی دانشجویان پزشکی انگلیسی نیز جذب گروه های تروریستی شده اند.
رای الیوم در گزارشی می نویسد، ممکن است دعوت ابوبکر بغدادی سرکرده گروهک تروریستی داعش، در سپتامبر 2014 از قضات، پزشکان، مهندسان و صاحبان دانش نظامی و اداری برای پیوستن به این گروهک تروریستی، از همین مشکل نشات گرفته باشد.
"مارتن روز" می گوید: نزدیک به 70 درصد دانشجویان منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، در رشته های علوم اجتماعی تحصیل می کنند و علی رغم کیفیت پایین تدریس این رشته ها در این مناطق، اما شیوه تربیتی و آموزشی مبتنی بر تفسیر و گفت وگوی آنها، مخالف شیوه نگرشی مبتنی بر "سیاه و سفید" گروه های تروریستی و افراطی است و چه بسا همین مساله باعث شده است که تخصص در رشته های علوم اجتماعی، هنر، حقوق، فلسفه، علوم سیاسی و ریاضی و ادبیات در مناطق تحت اشغال گروهک تروریستی داعش، کنار گذاشته شود.
خاطرنشان می شود که گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال 2003 نیز تاکید کرد که شیوه های آموزشی در جهان عرب، دانش جویان را به جای تفکر و اندیشه مبتنی بر نقد آزاد، به تسلیم، اطاعت، پیروی و فرمانبرداری تشویق می کند.



* منبع: کانال تلگرام موسسه سیاسی و اقتصادی پرسش

در ارتباط با گزارش فوق نگاه کنید به مقاله «فرمان علیه فهم» در همین وبسایت
منبع:سایت دکترشبستری

هشتادمین زاد روز ماریو یارگاس یوسا


بارگاس یوسا- کامیابی‌های ادبی در سال‌های سگی
الاهه نجفی

ماریو بارگاس یوسا یکی از مهم‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین، با «رمان‌نویسی مطلق» در مفهوم تلاش برای بازآفرینی تاریخ آغاز کرد، اما پس از انتشار «گفت‌و گو در کاتدرال» به رمان‌های ساده‌تر روی آورد. در هشتاد سالگی این نویسنده دایره‌ای بسته می‌شود. یوسا پس از سرخوردگی‌های عشقی و سیاسی و آزمون و خطاهایی به مهم‌ترین تم نخستین آثارش بازمی‌گردد: نفی سرکوب و ستایش آزادی انسان.
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبی

ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبی

آکادمی نوبل اعلام کرده بود که جایزه نوبل برای ادبیات در سال ۲۰۱۰ را به دلیل توفیق ماریو بارگاس یوسا «در نشان دادن ساختار قدرت» و به لحاظ «تصاویر بی‌پرده‌ای که در آثارش از مقاومت و شورش و شکست افراد» به نمایش می‌گذارد به او اهدا می‌کند.

یوسا با فروتنی گفته بود:

وقتی نویسنده‌ای در سالخوردگی جایزه نوبل ادبی را دریافت می‌کند، یکی از خوبی‌هایش این است که دیگر نمی‌تواند خودش را تغییر دهد. جایزه نوبل ادبی هم طبعاً شهرت مرا زیاد می‌کند، اما تغییر خاصی در نویسندگی من به وجود نمی‌آورد.
سال‌های سگی، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه احمد گلشیری

سال‌های سگی، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه احمد گلشیری

ماریو وارگاس یوسا، با نام کامل «جرج ماریو پدرو وارگاس یوسا»، در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر «آره‌کوئیپا» در جنوب پرو به دنیا آمد. او در پرو و بولیوی بزرگ شد و ده سالش بود که پدرش را برای اولین بار دید. یوسا درباره این تجربه می‌گوید:

«رابطه پرتنشی داشتیم. پدرم همیشه در نظرم مرد غریبه‌ای بود که با اتوریته‌اش می‌خواست مرا له کند. اینطور بود که از واقعیتی که از آن نفرت داشتم به تخیلاتم پناه بردم و به تدریج دنیای دیگری برای خودم ساختم. این شاید بهترین توضیحی باشد برای اینکه چگونه به نویسندگی روی آوردم.»

به خواست پدر، یوسا به مدرسه نظام رفت. در سال ۱۹۶۳ او که روزنامه نگار مطرحی بود این تجربه را در رمان «سال‌های سگی» به کار گرفت. پس از انتشار «سال‌های سگی» در پرو این کتاب را به آتش کشیدند. بعدها یوسا با رمان «خانه سبز» به شهرت جهانی دست پیدا کرد.

او که شیفته فیدل کاسترو بود به کوبا سفر کرد و از آنجا راهی اروپا شد. در اروپا ابتدا از فعالان طرفدار انقلاب کوبا و چپ‌های تندرو بود، اما بعد از مدتی به یکی از منتقدان سرسخت کاسترو و نهضت چپ تبدیل شد.

رمان «گفت‌وگو در کاتدرال» را در سال ۱۹۶۹ منتشر کرد که یک دستاورد ادبی بود. با رمان‌ «خاله جولیا و نمایشنامه‌نویس» در سال ۱۹۷۷، الهام‌گرفته از ازدواج نخست‌اش و «جنگ آخرالزمان»، در سال ۱۹۸۲، اشاره‌ای به سیاست‌های برزیل، شهرت او اوج گرفت.

«چه کسی پالمینو مولرو را کشت» (۱۹۸۶) درباره خشونت سیاسی در پرو است و «ماهی در آب» ( ۱۹۹۳) شرح احوال شخصی اوست که با زبانی داستانی روایت شده است.

«مرگ در آند» (۱۹۹۶) «سور بُز» (۲۰۰۲) از دیگر رمان‌های مطرح اوست.
ناکامی در عرصه سیاست

کامیابی‌های ادبی بزرگ بارگاس یوسا اما در سال‌های دهه ۱۹۹۰ به یک ناکامی بزرگ در عرصه زندگی سیاسی پرو انجامید. او در سال ۱۹۹۰ در انتخابات ریاست جمهوری پرو از رقیب انتخاباتی‌اش، آلبرتو فوجیموری شکست سختی خورد.

یوسا درباره تلخ‌کامی این شکست می‌گوید:

«من اگر در انتخابات ریاست جمهوری آن سال پیروز می‌شدم، به جای یک دیکتاتوری ده ساله در حکومت فوجیموری، بدون هیچ قید و شرطی دموکراسی برقرار می‌کردم. قطعاً با فساد اداری مقابله می‌کردم و تبعیض و نابرابری اجتماعی بین فقیر و غنی را کاهش می‌دادم. با این‌حال باید بگویم او که مایل است در جهان اما و اگرها زندگی کند، بهتر است رمان بنویسد. تخیل جایی در تاریخ ندارد. جای تخیل در ادبیات است.»

آثار یوسا اما آثاری یکسر تخیلی و دور از اقعیت‌های سیاسی و اجتماعی نیستند. او رمان سرگرم‌کننده «خاله جولیا و نمایشنامه‌نویس» (۱۹۷۷) را با الهام از زندگی زناشویی با نخستین همسرش نوشته است. در این رمان مردی به نام ماریو با خاله‌اش که از او بسیار سن و سال‌دارتر است ازدواج می‌کند. ماریو بارگاس یوسا هم ابتدا با زنی از خویشاوندانش که از او بسیار مسن‌تر بود ازدواج کرد و بعد از جدایی از او، با دخترعمویش زندگی مشترکی را آغاز کرد که بعد از پنجاه سال، در سال ۲۰۱۵ از او هم جدا شد. یوسا در هفتاد و نه سالگی به زن دیگری دل بسته بود.
سرگردانی در عشق و بازگشت به ریشه‌ها

یوسا درباره عشق می‌گوید:

«عشق تجربه‌ای‌ست که زندگی ما را از اساس دگرگون می‌کند. همه چیز ناگهان تغییر می‌کند. عشق به همان اندازه‌ای که در انسان احساس خوشبختی ایجاد می‌کند، اطرافیان او را بدبخت می‌کند. اما بدون عشق، زندگی بی‌اندازه سیاه و کسالت‌آور خواهد بود.»
«رؤیای سلت»، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه کاوه میرعباسی

«رؤیای سلت»، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه کاوه میرعباسی

موضوع «دختری از پرو» (به ترجمه خجسته کیهان) هم یک ماجرای عشقی‌ و سرگردانی عاطفی یک روزنامه‌نگار موفق است.

ریکاردیتو سوموکورسوی میافلورس نشین در نوجوانی به دختری به نام لی لی دل می‌بازد، این دلدادگی اما چند روزی بیشتر دوام نمی‌آورد و لی لی ناگهان غیبش می‌زند. او اما هر چند سال یک بار با نام های متفاوتی مانند مادام آرنو، مادام ریچاردسون، کوریکو و نینامالا وارد زندگی میافلورس می‌شود و زندگی او را دگرگون می‌کند.

«رؤیای سلت» (به ترجمه کاوه میرعباسی) شاید آخرین اثر درخشانی باشد که از یوسا منتشر شده است. قهرمان این رمان یک دیپلمات ایرلندی به نام «راجر کیسمنت» است که در یک سفر کاری به کنگو می‌رود و با دیدن نقض حقوق بشر در این کشور، گزارش‌هایی جنجالی درباره استعمار و پیامدهای آن می‌نویسد.

داستان «رویای سلت» بر پایه وقایع تاریخی شکل گرفته: قهرمان اصلی این رمان، مردی ایرلندی است که در وزارت امور خارجه انگلستان به پژوهش درباره حقوق بشر در کشورهای مختلف مشغول است. وی در سفری کاری به کنگو می‌رود و در آنجا صحنه‌هایی را می‌بیند که نمی‌تواند در برابر آن‌ها سکوت کند. وی گزارش‌هایی جنجالی را با موضوع استعمار می‌نویسد و نامش بر سر زبان‌ها می‌افتد.

کاوه میرعباسی، مترجم این رمان می‌گوید:

رؤیای سلت برخلاف دیگر آثار یوسا از اول تا آخر با یک دیدگاه روایت شده. یوسا می‌گوید بااهمیت‌ترین شخصیتی که نویسنده خلق و انتخاب می‌کند، راوی است؛ راوی‌ای که حتی اگر سوم شخص هم باشد، باز هم خود نویسنده نیست. یوسا در این رمان، ماجراها را به قدری درونی کرده که وقتی آنها را بازگو می‌کند مخاطب فکر می‌کند که اینها برگرفته از تجربه زیسته‌اند.

یوسا در این اثر از رمان عشقی سرگرم‌کننده فاصله می‌گبرد و به خاستگاه فکری‌اش در سال‌های دهه ۱۹۷۰ و نظریه «رمان‌نویسی مطلق» بازمی‌گردد. او در «رویای سلت» تلاش می‌کند بخشی از تاریخ جهان را در کشش و کوششی که بین ذهنی‌گرایی در بازتاب دادن خبرها و واقعیت‌های خشونت‌آمیز تاریخی وجود دارد بیان کند و بدون آنکه بخواهد ضعف‌های قهرمان داستانش را بپوشاند، سرگردانی‌های او را در حد فاصل بین واقعیت و تخیل نشان دهد.

به این ترتیب بارگاس یوسا پس از آزمون و خطاهایی در سال ۲۰۱۰ با «رؤیای سلت» یک بار دیگر ضرورت مقابله با هرگونه سرکوب سیاسی و اجتماعی را به ما یادآور می‌شود و آزادی انسان را ستایش می‌کند.

مهم‌ترین آثار بارگاس یوسا به فارسی ترجمه شده‌اند: «سردسته‌ها» (به ترجمه آرش سرکوهی، انتشارات چشمه) «سال‌های سگی» (به ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه) «گفت‌وگو در کاتدرال» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر) «جنگ آخرالزمان»، (به ترجمه عبدالله کوثری از انتشارات آگاه) «مرگ در آند» (به ترجمه عبدالله کوثری، انتشارات آگاه) «سور بُز» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر علم) «چرا ادبیات؟» (به ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر) و «چه کسی پالمینو مولرو را کشت» (ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه).

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

دسته بندی‌ها: تاریخ و یاد, فرهنگ, هنر و ادبیات

کلید‌واژه ها: رمان های ماریو بارگاس یوسا, ماریو بارگاس یوسا, هشتادمین زادروز ماریو بارگاس یوسا
android

سلام. در لیست آثار ترجمه شده یوسا چند کتاب را نام نبردید.
مردی که حرف میزند با ترجمه قاسم صنعوی که نشر توس درآورد. از همین کتاب ترجمه دیگری با نام قصه گو نیز وجود دارد که نشر چشمه دراورده
مرگ الخاندرو مایتا که نشر دیگر دراورد با ترجمه حسن مرتضوی
یرما که نمایشنامه است و متاسغانه ناشر و مترجم را بیاد ندارم
قهرمان که سالها قبل منتشر شد و ناشر کتاب مهناز بود . این رمان همان رمان سالهای سگی است و ده سال قبل از آن منتشر شد هنوز نخوانده ام ونام مترجم وناشر را هم نمیدانم
ماهی در آب هم ترجمه شده اما
اما دوکتاب دیگر اسمشان در متن امدند ولی در لیست پایانی نیامدند
دختری از پرو
رویای سلت

بیژن / ۰۹ فروردین ۱۳۹۵

نام (الزامی)

پست الکترونیکی (الزامی)

منبع:سایت رادیوزمانه

Monday 28 March 2016

درافغانستان، مسئله خنده آوراین است که برای تقررازجوانان تازه فارغ شده ازدانشگاه تجربه کاری خواسته می شود!


ابراهیم ورسجی

درروزهای اخیر، بسیاری جوان های بیکاری که پس از فراغت ازدا نشگاه خواستارپیدا کردن کارهای دولتی می باشند ؛ ازطریق فسبک / رخنامه، با من درتماس شده می گویند که به اداره های حکومتی که برای کاریا بی می روند ازآن ها توظیف کننده ها تجربه ی کاری می خواهند. درزمینه ، ازمن ، جوان ها خواستار آگاهی شد ند وپرسید ند که آ یا این کار یا برخورد حکومتی ها باما که تازه ازدانشگاه فارغ شده ایم درست است یا نه؟ برای پاسخ بهتربه پرسشِ پرسش گران ، خواستم نوشته ی کنونی را تهیه وبه آ گاهی جوان های متقا ضی کار و حکومتی های نا دانِ توظیف کننده که اکثریت شان دانشگاه خوانده نیستند، برسانم که خود شان خلاف تجربه کارمی کنند.
دراین راستا، نخست ، برای جوانان ، ودوم، برای حکومتی های فاسد- بی عرضه ، می گویم که : چنان پرسشی وخواستی ازجوانان تازه فارغ شده ازدانشگاه ها جز حماقت چیزی دیگری نمی تواند باشد! بله، همه آگاهان امورحکومتی واداری می دانند که دولت ها برای پیشبرد بهترکارهایشان یک سیاست ویژه یا برنامه ی کادری / گزینشی دارند.سیاست وبرنامه ی که متکی برآن دولت ها برای کار نفر یا ما مور ومد یرپیدا می کنند نه اینکه برای بیکارانِ نابکار کارپیدا کنند. به گونه ی که ، در 15 سال گذشته درافغانستان ، اعمال شده وجز تعمیق بحران ، فربه کردن تروریسم وراندن کشوربه سوی فاجعه ، کاری دیگری نکرده است!
بهرحال ، اول، با صراحت به جوانان می گویم که حکومتی های که ازتازه فارغ شده های دانشگاه ها تجربه ی کاری می خواهند تنها حماقت ونادانی خود را نمایش می دهند وبس! اکنون که ، وضع جاریی حکومت واداره درافغانستان وحکومت داری اش چنین است ؛ پس ، بهتراست که پرسمان های زیررا پیش کش کرده تازه فارغان کارجورا تشویق وحکومتی ها را تفهیم کنم که حماقت بس است!! همه می دانیم که دردانشگاه های افغانستان ، دانشکده های زیر دانش وکارآموزی می کنند: دانشکده ی پزشکی، دارو سازی، کشارزی، مهند سی، فن آوری ها / پلتکنیک ، اقتصاد، حقوق وعلوم سیاسی،جامعه شناسی، ادبیات ( شامل زبان های غیر فارسی وپشتو، یازبان های خارجی)،شرعیات ، پلیس ودفاع.
ازوظیفه وفراورده های دانشکده های یاد شده هم می دانیم که برای رفع نیازهای نهاد های دولتی وتخصصی شدن آن می باشند. بطورنمونه، فارغان دانشکده های پزشکی/ طب ، دروزارت صحت وبهداشت، فارغان دانشکده داروسازی در داروفروشی ها توظیف می شوند. فارغان دانشکده شرعیات از بخش فرهنگ ، آموزگار وازبخش فقه هم قاضی دردستگاه عدلی ومحاکم مقررمی شوند.فارغان دانشکده ی حقوق هم معلوم است که قاضی وبازرس/ سارنوال می شوند. فارغان دا نشکده ی زراعت به وزارت زراعت وفارغان مهند سی وفن آوری ها هم دروزارت های فایده های عامه، شهرسازی ، معادن وصنایع، شهرداری ها ،فارغان ادبیات اغلبا آموزگار، فارغان دانشکده علوم ، همه آموزگار، وفارغان دانشگاه های جنگی وپلیس هم دروزارت های : دفاع، داخله وامنیت ملی توظیف می شوند. به این معناکه، فارغان دانشکده ها دربخش های آموزشی شان توظیف می شوند واین اداره های مربوطه هستند که نو فارغان را تجربه ی کاری داده ازآن ها اداره وبروکراسی درست می کنند. نه اینکه ازآن ها قبل ازتقرر، تجربه ی کاری خواسته شود آن هم توسط کسانی که خود شان براساس واسطه، دلالی ودرسطح بالاترهم براساس نوکری برای بیگانگان با لاکشیده شده اند وهیچ گونه تجربه ی ندارند!
متاسفانه، این روند درافغانستان، قبلاآغاز شده بود، البته نه به گونه ی رسوای کنونی. اگرچه اختلال در روند کاریابی - تخصصی با کودتای ننگین داوود آغازوبا کودتای ننگین ترماه ثور توسط تره کی وامین گسترش یافته بود. برعکس، کارمل که تاحدی باسواد وشهری بود، کوشش کرد که تباه کاری خلقی ها در سیاست کادری را تلافی یا رفع اختلال کند، اما جنگ سرد مسکو وواشنگتن ودروازه ی بازپاکستان برای تباه کاری درافغانستان، ودرنتیجه ی آن هاخیزش داخلی علیه حکومت او ، مانع ازآن شد که سیاست کادری طورشاید وباید عملی شود. بهرحال ، سیاست کادری کارمل ونجیب الله بهتر از سلف وخلف شان بود.
وا اسفا که، با فروپاشی حکومت نجیب الله ورسیدن محاهدین به کابل، نه تنها اداره ی دولتی زمین بوس شد، بلکه کابل ویران وجهادی ها ازروی حماقت وشکم پستی وبی خبری ازاداره وسیاست جاده سازی کردند برای برآمدن طالبان والقاعده زیر اثر نظامی های پاکستانی البته با دالرهای شبکه های پنهانی وریال عربستان ودرهم امارات متحده ی عربی وویرانی شمالی، بت های بامیان وبسیاری زیرساخت های باقی مانده ازدوره شوروی درشمال ؛ ونتیجه ی سیاسی آن هم ، طوریکه دیده شد، جنگ امریکا وبرتانیه علیه تروریسم وشکل گرفتن حکومت منحط کرزی ودرادامه ی آن حکومت فاسد - ودرمانده ی کنونی می باشد.معلوم است که ، اکثرجهادی های درشت ازجنگ وغارت فارغ نشدند که به اداره فکرکنند؛ هرچند که برای فارغان دانشگاه ها ، بی توجه نبودند. برخلاف، طالبان زیراثر نظامی های پاکستانی ، همه دانشگاه دیده ها را ازکابل بیرون وجنازه ی اداره ی دولتی را برداشتند وباید برمی داشتند؛ زیراکه، هدف پاکستان تخلیه کردن افغانستان از دانش وسواد بود تا بنام مذهب وشریعت شیطا نی اش کشورما را به گونه ی قرون وسطا ئی اداره می کرد. البته ، مانند ایجنسی های هفت گانه ی پشتونی- قبایلی خود ، دراصل زیر فرمان ایف سی آر/ مقررات جزای مرزی هند برتانیه ؛ ودرنمایش ، زیرسایه ی شریعت وامارت اسلامی طالبانی!
بهرحال ،مردم افغانستان که ازنا به سامانی وبی اداره گی دوره های جهادی ها وتروریسم دوره ی طالبان بسیارزیانمند شده بودند، ازبراندازی اداره ی وحشی طالبان- القاعده- آی اِس آی، توسط امریکا خوشحال شده گمان کرده بودند که دارای حکومت خواهند شد. متاسفانه ، نتیجه آن نبود و نمی باشد که مردم ازحکومت پسا طلبانی کرزی وادامه اش حکومت مستران: غنی وعبدالله ، توقع داشتند. روشن است که ، تیم کرزیی نادان وهتل چی درامریکا( هتل چی بودن کرزی را ازسخنرانی طارق علی، دانشمند انگلیسی ، پاکستانی تبارمی گویم که دربرنامه اندیشه های بخش سی بی سی رادیوکانادا درسال 2007، زیرعنوان " رسانه ها وانقلاب " یاد آورشده گفته بود به آن هتل درامریکا رفته ودیده بود که کرزی گارسونی می کرد. ودرسخنرانی خود، ازجورج بوش خواسته بود که افغانستان شخصیت های تحصیل کرده زیاد دارد.ازاین رو ، اجازه دهد تا دولت سازی کنند.همچنان، ازپاکستان خواسته بود که درافغانستان دیگردست اندازی نکند). شایان ذکراست که ، مستران: غنی وعبدالله هم، اعضای تیم آن هتل چی بودند! هتل چی که توقع کردن که برنامه ی برای دولت سازی داشته باشد، بهوده می باشد. امریکای حا می کرزی هم به جنگ علیه تروریسم توجه کرده ازدولت سازی درافغانستان دورشد. ازسوی دیگر، ازاشغال عراق توسط جورج بوش پیش ازدولت سازی درافغانستان، نظامی های پاکستانی این گونه دریافت کردند که نسبت به افغانستان جدی نیست.ازاین رو،طالبان والقاعده را بازسازی وطالبان پاکستانی را ازپشتوزبان های خود ساخته بجان مردم فغانستان انداختند.
دراخیر، به این اصل تاکید می کنم که امریکا دنبال جنگ علیه تروریسم می گشت ومی گردد ومسئله ی دولت سازی درافغانستان برایش چندان اهمیتی نداشت وندارد؛ و پاکستان هم که با تروریزه کردن افغانستان هم ازامریکا پول گرفت ومی گیرد وهم ادامه ی بحران وبی دولتی درافغانستان به فایده اش می باشد. پس، سیاست کاران افغانستان چه کاره بودند وچه کاره می باشند؟ اگرچه پاسخ این پرسش را باید مستران: غنی وعبدالله وتیم های نابکارشان بدهند. با این همه، من به این باورهستم که حکومت افغانستان چه دروجود مستران: غنی وعبدالله وچه درنبود شان به یک سیاست کادری نیازمبرم دارد. سیاستی که نبود آن دراوضاع کنونی بسیار برجسته احساس می شود. مثلا، همین که حکومتی های درشت از تازه فارغان دانشگاه ها تجربه ی کاری می خواهند، بیانگراین است که خود شان باید تجربه ی کاری آموزانده شوند ویا اینکه به مال چرانی ، گاوچرانی ، دکان داری وهتل چی گری یا وظیفه های قبلی شان اعزام کرده شوند. درغیرآن، افغانستان به سوی فاجعه می رود، نه به سوی بهبود!

اکثریت خاموش آماده خشونت مقدس


نوسنده:مازیارشکوری گیل چالان
حوزه سیاست با تمامی حوزه های فردی، اجتماعی، ذهنی و عینی در ارتباطی تنگاتنگ بوده و به گونه ای در آن ها تنیده شده و قابل انفصال از دیگر حوزه ها نبوده و نیست. بدین منظور در تحلیل پدیده های واقع سیاسی میباید به تحلیل واژگان و بار معنایی آنها در دیگر حوزه های مرتبط پرداخته و به واکاوی علل بروز آنها پرداخته شود. واژه "خشونت" یکی از واژگان مهم و بسیار متداول در حوزه سیاست بوده و میباشد. بسیاری از نظریه پردازان دوران اخیر سعی بر آن داشته و دارند تا همواره خشونت را پدیده ای قبیح معرفی و بار منفی بر آن حمل نمایند. شاید از همین رهیافت بوده که اندیشه ای به عنوان "عدم خشونت" پدیدار گشته است. به هر روی پیش از اینکه خشونت مقبول یا مذموم تلقی گردد، میباید در محل تعریف قرار گرفته و عوامل ظهور و بروز آن مد نظر قرار گیرند.

اما خشونت چیست؟

به نظر می رسد خشونت پدیده ای میباشد که در وجوه عمل و عکس العمل به گونه ای غیر مسالمت آمیز صادر می گردد. این رفتار غیر مسالمت آمیز میتواند در قالب اشکالی چند ظهور و بروز نماید. اشکالی مانند چهره در هم کشیدن، مرتفع نمودن صوت، قطع رابطه خصمانه، فحاشی و برخورد های فیزیکی در ابعاد مختلف. اما آنچه بیش از پیش از اهمیت برخوردار بوده و میباشد محور صدور خشونت است. محور صدور خشونت میتواند "حقوق" و یا "منافع" باشد. با معرفت به محوریت خشونت های اعمال شده میتوان به تحلیلی جامع تر از انواع خشونت نائل آمد. در حوزه فردی خشونت میتواند در راستای:

*محدود نمودن و تعرض به حقوق فردی دیگر به کار بسته شود.

*احقاق حق در برابر محدود نمودن و تعرض به حقوق خود به کار بسته شود.

*محدود نمودن منافع دیگران به کار بسته شود.

*در مقام دفاع از منافع خود در برابر تعرض از سوی متعرض به کار بسته شود.

با آنچه در فوق آمد ابتدا میباید به تعریفی ابتدایی از "حقوق" و "منافع" دست یافت. بر این اساس حقوق آن است که آدمیان میباید در ابعاد ایجابی و سلبی از آن برخوردار باشند. فی المثل در ابعاد میتوان به حق حیات، حق انتخاب، حق ارتزاق و برخی دیگر از این دست لوازم اشاره نمود که لازمه کرامت و جزء لایتجزی شخصیت فردی و اجتماعی آدمیان بوده و میباشد. اما منفعت از جنسی دیگر بوده که میتواند در مواردی با حقوق هم سو و همگون بوده باشد و یا با آن در تقابل و تضاد بر آید. منفعت حتی آنگاه که مطابق با حقوق قرار میگیرد بر آمده از میل و امیال بوده و میباشد. "تصرف عدوانی" ملک غیر در علم حقوق از مصادیق منفعت گرایی متصرف میباشد که حقوق مالک را مخدوش و تضییع نموده است. سرقت مال غیر که دسترنج سارق نبوده است ریشه در منفعت دارد نه حقوق. بر این اساس سعی بر آن میرود که در این نوشتار به وجهی از خشونت نگریسته شود که محور وقوع و بروز آن مقوله حقوق بوده باشد نه منافع. آنجا که محور و محل خشونت منفعت بوده باشد میتوان این احتمال را نافذ دانست که خشونت اعمال شده در عداد خشونت های مذموم قرار گرفته است. اما داستان خشونت روی دیگری هم داشته و دارد. اما آنجا که محل خشونت حقوق بوده باشد مسلم می باید خشونت را پدیده ای مقدس تلقی نمود. در حوزه سیاست نیز رفتار خشونت آمیز می باید این چنین مورد تحلیل قرار گیرد. اعمال خشونت در حوزه سیاسی همیشه مذموم نبوده و نخواهد بود. اگر حاکمیت بر آن بر آید تا با اعمال زور و خشونت در جهت منافع خود بخش هایی از جامعه را تحت فشار قرار داده و با نقض حقوق آشکار آنان سلطه خود را بر آنان سیطره بخشد، مسلم بخش های تحت فشار به عکس العمل خشونت بار دست خواهند زد. شاید از این زاویه بوده است که "نلسون ماندلا" چهره شاخص مبارزه عدم خشونت در "کنگره ملی آفریقا" پس از ممنوعیت فعالیت این حزب، برخلاف میل خود شاخه مسلحانه را در مبارزه با رژیم آپارتاید نظامی حاکم تأسیس نمود. "ماندلا" بارها به این مهم اشاره نموده بود که علی رغم اعتقاد به مبارزه مسالمت آمیز، زیر فشارهای رژیم آپارتاید مجبور به برگزیدن مشی مسلحامه شده است. آنچه به نظر متبادر می شود اینکه، اینگونه تحلیل ذهنی میتواند رهیافتی منسجم برای شناخت خشونت مقدس از خشونت مذموم در فضای عینی قرار گیرد. این شاخصه همچنین بر این مهم اشاره دارد که ریشه خشونت مقدس یا خشونت حقوقی در علتی نهفته است و آن علت همان تضییع حقوق میباشد که ریشه در منفعت طلبی و منفعت گرایی لایه های مختلف حاکمیت یا جریان های سیاسی اجتماعی خاص دارد.

خشونت از این زاویه نگاه در علم حقوق هم پذیرفته است. عبارت "دفاع مشروع" در مکاتب حقوقی، پایان نامه ها به خود اختصاص داده است. این عبارت در نگاه اول بر مخاطب معلوم می دارد علم حقوق خشونت را یک سره تقبیح نمی نماید، بلکه وجهی از آن را مشروع و مقدس می خواند.

اما دفاع مشروع از دید مکاتب حقوقی رایج چیست؟

کتاب ترمینولوژی علم حقوق در تعریف دفاع مشروع می گوید:

«شخص مورد تجاوز، در صورت نداشتن وقت برای توسل به قوای دولتی به منظور رفع تجاوز، حق دارد به نیروی شخصی از ناموس، جان و مال خود دفاع کند. این دفاع را دفاع مشروع می گویند»

در متون حقوقی تعریف جامع تری نیز ارائه شده است که میگوید:

«شخصی که بر خلاف عدل و نصفت مورد حمله قرار گرفته است و برای دفاع از خود مرتکب جرم شده، در حال دفاع مشروع می باشد»

تعریفی جامع تر نیز در این باب ارائه شده است که پدیده دفاع مشروع را آشکارا حق خوانده است:

« دفاع مشروع، حقی است که قانون برای شخصی که مورد حمله ظالمانه قرار گرفته، مقرر کرده است تا در هنگام ضرورت و عدم دسترسی به قوای دولتی، آن شخص بتواند از وسایل متناسب برای دفع خطری که جان، مال و ناموس خود او و یا دیگری را تهدید کرده است، با اعمال زور و ایراد صدمه به متجاوز اقدام کند»

مع الوصف در حوزه کنش ها و واکنش های سیاسی هم میتوان همچون "نلسون ماندلا" معتقد به دفاع مشروع بود و از اعمال آن بهره جست. بر مبنای چنین رویکردی دفاع مشروع حقی از حقوق بوده که می باید اعمال شود و خود داری از اعمال آن در مواقع لزوم مخدوش نمودن حقی از حقوق تلقی خواهد شد.

اما آنچه تا کنون جامعه ایران را به خشونت کشیده و بیش از پیش جامعه را آبستن خشونت نموده است اعمال و رویه اقتدار گرایانه حاکمیت "چکمه و نعلین" بوده و میباشد. خشونت های اعمال شده از سوی حکومت فقیه در حوزه هایی چند اعمال شده است. این خشونت ها همواره به گونه مستمر اعمال و روزمره وسعت و شدت یافته اند. ساختار حقیقی و حقوقی در ساختار حاکم این خشونت ها را ترسیم و اعمال نموده اند. قانون اساسی پیش رو در ایران همواره پیروان ادیان مسیحی، کلیمی، یهودی و صابئین را به رسمیت شناخته است. بر این اساس پیروان آئین بهائیت از گردونه خارج و به رسمیت شناخته نشده اند. همچنین است در مورد تصدی ریاست جمهوری که قانون اساسی رژیم حاکم اذعان می دارد رئیس جمهور فقط و فقط می باید از پیروان مذهب جعفری و مضافا معتقد و ملتزم به "ولایت مطلقه فقیه" بوده باشد. این ساخت حوقی بی واسطه و مستقیم بسیاری از شهروندان را از حقوق واجب و لازم محروم داشته و می دارد. در ساختار حقیقی وضعیت اسفناک تر از آنچه بوده و میباشد که در قانون اساسی و قوانین موضوعه پیش بینی شده است. وضعیت دستگاه قضایی سراسر فساد که بی عدالتی را تعمدا تحقق بخشیده است توانسته و میتواند شهروندان را به اعمال دفاع مشروع در برابر حاکمیت بر انگیزاند. ترور برخی قضات و دادستان ها در کشور میباید از این دریچه نگریسته و مورد تحلیل قرار گیرد. مشکلات لاینحل اقتصادی که تا کنون بدان انجامیده است که شکاف طبقاتی روز به روز فزونی یافته و حتی خشونت را به اندرون خانه ها و خانواده ها سوق دهد نیز میتواند عاملی دیگر در این راستا شناخته شود. در آستانه سال نو هجری خبر از آن رسید که دولت "تدبیر و امید" حقوق یک میلیون و دویست و شصت هزار نفر از بازنشستگان را پرداخت ننموده است. اعدام مردان چندین روستا در سیستان و بلوچستان و انکار آن از سوی حاکمیت جامعه کنونی ایران را به سوی خشونت فراخوانده است. اکنون این خشونت ها اغلب از سوی شهروندان عادی و به گونه ای خودسر اعمال شده و می شود. گویی گفتمان فعالان سیاسی، رسانه ای و روشنفکران گفتمانی سراسر ذهنی بوده که طیف وسیعی از جامعه ایران را از یاد برده است. گفتمان روشنفکری با طرح مقولات ذهنی در برابر خواست ها و مطالبات عینی لایه های وسیعی از جامعه کنونی نا کارآمد نشان داده و موجبات ظهور و بروز جامعه ای خاموش را پدیدار نموده است. این "جامعه خاموش" جامعه واقعی ایران بوده که تا کنون مخاطب هیچ متکلمی قرار نگرفته است تا جهت گیری نماید. این طیف وسیع از شهروندان اکثریت جامعه کنونی ایران را شکل داده و میدهند که میل شدید به اعمال خشونت یا به دیگر عبارت دفاع مشروع در برابر حاکمیت از خود بروز داده و میدهند.

اکثریت خاموش واقعیتی غیر قابل انکار است که با هزاران هزار تأسف از سوی جریان های سیاسی و روشنفکری مورد انکار قرار گرفته است. این واقعیت خواهی نخواهی خود را بر همگان عیان خواهد نمود اما آنچه می باید مورد توجه قرار گیرد اینکه، چنانچه این طیف وسیع از جامعه مخاطب قرار نگیرد با حرکت هایی سرخود کشور را به آشوب و نا کجا آباد خواد برد. از این زاویه نگاه آنچه میتواند خیر باشد و صواب آن است که جریان های سیاسی و روشنفکری اکثریت خاموش را سازمان داده تا همچون ماندلا هم به دفاع مشروع و خشونت مقدس در برابر حاکمیت همت گمارند و هم از حالت از خود بیگانگی سرخوردگی که منجر به خشونت کور و مخرب می گردد به در آیند.

دفاع مشروع یا خشونت مقدس خود یکی از ابزارها و اهرم های بهره گیری جهت محو خشونت فزاینده حاکمیت بوده و میباشد. در شرایطی که همه راه ها به دیوار عریض و طویل خشونت زایی بر خورده اند عدم خشونت مقدس بی چون و چرا به تشدید خشونت خواهد انجامید.


http://iranglobal.info/node/53993

Sunday 27 March 2016

جامعه بی کلام اسلامی


مارسيا لينكس كوالی/ترجمه: الاهه نجفی

امجد ناصر، نویسنده اردنی در انتقاد از روشنفکران و نویسندگان دنیای عرب این مدعا را در میان می‌آورد که آن‌ها پس از بهار عربی، به جای آنکه بر ضد بی‌عدالتی اجتماعی و سرکوب سیاسی قلم بزنند، با واقعیت‌های سیاسی کشورشان کنار آمده‌اند.
ناصر امجد، نویسنده و روزنامه‌نگار اردنی

امجد ناصر، نویسنده و روزنامه‌نگار اردنی

امجد ناصر در ایمیل‌اش می‌نویسد: «آخر چگونه ممکن است نویسنده یا شاعری با یک رژیم سرکوبگر و فاسد هم‌داستان باشد؟»

و در همان‌حال خود به این پرسش پاسخ می‌دهد: «با توجه به وضعیت بغرنج کشورهای عربی اعتراض کار آسانی نیست، اما هنوز امکان‌پذیر است.»
سرزمین بی‌باران

امجد ناصر، نام مستعار یکی از خوش‌آتیه‌ترین نویسندگان و روزنامه‌نگاران اردن و جهان عرب است. نخستین رمان او «سرزمین بی‌باران» نام دارد. أهداف سویف، یکی از نویسندگان تأثیرگذار مصر که رمان «قاهره» او به چندین زبان ترجمه و منتشر شده، از رمان «سرزمین بی‌باران» به عنوان یکی از مهم‌ترین رمان‌ها به زبان عربی در سال ۲۰۱۱ یاد کرده است.

روزنامه گاردین در سال ۲۰۱۴ شعر «یک سرود و سه پرسش» از سروده‌های امجد ناصر را در فهرست ۵۰ شعر بر‌تر تغزلی جهان قرار داده بود. امجد ناصر اما بیش از آنکه به خاطر اشعار یا رمان‌اش مطرح باشد، به دلیل مقالات و جستارهایی که در تحلیل اوضاع سیاسی جهان عرب می‌نویسد شهرت دارد.

ناصر که در سال ۱۹۵۵ در شمال اردن متولد شده، در جوانی به یکی از سازمان‌های طرفدار فلسطین پیوست. او در بیست و یک‌سالگی به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌اش ناگزیر شد اردن را ترک کند. مدتی به عنوان گزارشگر در بیروت و قبرس به سر می‌برد تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۸۷ به لندن رفت. از آن زمان تاکنون همچنان به روزنامه‌نگاری پایبند مانده است. مقالات و گزارش‌های او در روزنامه «القدس العربی» منتشر می‌شود و سردبیری روزنامه «العربی الجده» را نیز به عهده دارد.
سرزمین بی‌کلام
«سرزمین بی‌باران» نوشته ناصر امجد

«سرزمین بی‌باران» نوشته امجد ناصر

در همه این سال‌ها نظر امجد ناصر نسبت به وظیفه نویسندگان عرب و نقش و اهمیت آن‌ها در تحولات سیاسی و اجتماعی تغییر نکرده است. او اما می‌گوید در این سال‌ها از خوشبینی او کاسته شده است.

به نظر امجد ناصر «کلام» در جوامع عربی از اهمیت زیادی برخوردار است، تا آن حد که بدون «کلام» هرگز یک اقدام عملی تأثیرگذار و ثمربخش نمی‌تواند بود. ناصر می‌گوید در حال حاضر در جوامع عربی، پس از شکست بهار عربی و خیزش جوانان آزادیخواه، چه حکومت‌ها که مجدداً به سیاست‌های سرکوبگرانه روی آورده‌اند و چه اسلام‌گرایان که با کشتار و ترور، وحشت به دل‌ها انداخته‌اند، همه اقداماتی انجام می‌دهند بدون آنکه «کلام» این اقدامات را همراهی کند.

او به حاشیه رانده شدن روشنفکران و حذف آنان از متن تحولات اجتماعی و سیاسی اشاره می‌کند و برای به بیان درآوردن این مفهوم تعبیر «جامعه بی‌کلام» را به کار می‌گیرد.

می‌گوید جنانچه بپذیریم که جوامع عربی اکنون گنگ و بی‌کلام شده‌اند، به اهمیت نویسندگان و روشنفکران در این جوامع بیش از پیش پی می‌بریم. البته به گمان او، این بدان معنی نیست که «صاحبان کلام» می‌بایست در نقش منجی که برای خود رسالتی قائل‌اند ظاهر شوند. به گفته او فرآیند تغییر در جوامع اسلامی با عنایت به ضرورت تغییرات فرهنگی و اجتماعی بنیادین به زمان و به شکیبایی نیاز دارد. این مهم‌ترین چالش در پیش روی است: تغییر، یک شبه، ناگهانی و ساده میسر نمی‌شود.
سرزمین جوانان پرشور و سالخوردگان عافیت‌طلب

به رغم این خوشبینی‌ها باید گفت پس از شکست بهار عربی در کشورهای اسلامی اتفاق مهمی که نویدبخش دموکراسی باشد، روی نداده. با این‌حال امجد ناصر به نسل جوان و نوخاسته‌ای از روشنفکران و نویسندگان عرب چشم امید دوخته است. او می‌گوید در این مدت نسل تازه‌ای برآمده که متأثر از خیزش آزادی‌خواهانه جوانان در بهار عربی برای افشای حکومت‌های خودکامه و اطلاع‌رسانی بیشتر و مؤثرتر به جهانیان اهتمام کرده‌اند.

ناصر اما از نویسندگان عرب که اکنون پا به سن گذاشته‌اند سخت انتقاد می‌کند. او می‌گوید گروهی از نویسندگان عرب از روی فرصت‌طلبی و عافیت‌اندیشی با اسلامگرایان خشونت‌طلب یا با حکومت‌های فاسد و سرکوبگر هم‌داستان شده‌اند. گروهی از آنان به اقتضای سیاست روز گاهی با اسلامگرایان‌اند و گاهی با حکومت‌ها.

امجد ناصر پیامدهای فرصت‌طلبی نویسندگان و روشنفکران عرب را یادآوری می‌کند: مشروعیت‌باختگی اشخاصی که می‌بایست وجدان بیدار جامعه باشند. او می‌گوید هرگاه که حکومت‌ها کار اسلامگرایان را یکسره کردند، در گام بعدی با این گروه از نویسندگان و روشنفکران تسویه حساب می‌کنند.
جولان اسلام‌گرایان، شکست روشنفکران

امجد ناصر می‌گوید اگر جوامع اسلامی بی‌کلام و گنگ شده‌اند، یکی از دلایلش بی‌تردید این است که نویسندگان و روشنفکران عرب نتوانستند در آثارشان با رویکرد به خردگرایی پاسخ درخوری به اسلامگرایی بدهند. آن‌ها در برابر اسلام سیاسی مغلوب شدند و خود به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی پناه آوردند. به این ترتیب تلاش کردند با اسلام به عنوان یک معضل، راهکاری برای حل همان معضل بیابند. پیامد آن این است که اسلام‌گرایی به یک گفتمان کاملاً مسلط و برتر در جهان عرب فراز آمد.

زبان در نظر امجد ناصر بسیار فراتر است از ابزاری برای ارتباط برقرار کردن انسان‌ها با یکدیگر. زبان به نظر او شیوه‌ای‌ست برای بیان موجودیت فرد. به همبن جهت «زبان» نه تنها یکی از چالش‌های مهم نویسندگان و شاعران عرب است، بلکه یکی از چالش‌‌ها و پیش‌شرط تغییر در جوامع اسلامی هم به شمار می‌آید. ابتدا می‌بایست جامعه زبان خود را بازیابد و «کلام‌مند» شود. سپس می‌تواند متحول و بالنده شود. امجد ناصر می‌گوید: «چگونه ممکن است بتوان واقعیت‌ها را تغییر داد، بدون آنکه زبانی برای تغییرات در پیش رو یافت؟»

ناصر اما راهکاری برای «کلام‌مند» کردن جوامع اسلامی ارائه نمی‌دهد. او می‌گوید نویسندگان وروشنفکران می‌بایست کار و وظیفه‌شان را انجام دهند و به آینده خوشبین باشند. او به ادوارد سعید استناد می‌کند و می‌گوید فرهنگ را نباید در حد یک فن، در حد تسلط بر صنایع ادبی و فرم‌های هنری فروکاست.

منبع: قنطره

شکست نوگرایی ومیان روی دینی کمک به برآمدن بنیاد گرایی وتروریسم دینی کرده است


نوسنده: ابراهیم ورسجی
اگرقراربرا ین شود که دوستان ودشمنان یا مسخ کنند گان اسلام معرفی ورد یف بندی شوند ، بد ون شک ، حکومت های مستبد- ظالم- ستمگر، وا پس گرا، مسلمان های تروریست و تند رو، به ترتیب ، درجا یگاه های اولی ، دومی و سومی جای می گیرند؛ وهرسه شان بدون گما نه زنی به ترتیب با ید به حیث عا مل های پا یه گذاروضع فاجعه بارکنونی کشورهای مسلمان معرفی کرده شوند. ازحکومت های مستبد - وا پس گرا به حیث پا یه گذار وضع کنونی جهان اسلام نام گرفتم ، حکومت های که اززمان بعد ازحضرت پیا مبرص تا کنون همواره مسئول قد رت و سیاست زده کردن اسلام بودند ومی باشند. به ا ین خاطرکه ، درقرآن درپیوند به مسا یل همه گا نی مسلمان ها به شوری وعدا لت تا کید شده است ( امرهم شورای بینهم واعد لو، سوره شوری آ یه 38 وسوره ما ئده آ یه 8 ) ، ودرفقه مذاهب اهل سنت وشیعه هم به اجماع امت تا کید شده است. اجماع ؛ البته ، درمورد مسا یل مهم بویژه تعیین زمام دا ران ورخصت کردن آن ها واعلام جنگ های دفاعی و... برخلا ف ، درتاریخ حکومتی وسیا سی مسلمان ها ، نه شورا ، نه عدالت ونه اجماع امت صورت گرفت ؛ وعدم تحقق آن ها باعث شد که استبداد وخود سری یا حکومت های مطلق العنان برپا یه ی نظریه ی غلبه / هرکه زورمند انه غا لب شد ،یا بر مسلمان ها مسلط شود ، حق حکومت کردن برآن ها راهم دا را می باشد. ازهمه مرگ بارترا ین که ، موقع ندا دن استبداد شاه وشیخ به تفکروتعقل که دستا ورد آن بسته شدن دروازه ی اجتهاد دردین وبروزنکردن علم های سیاست وحقوق درکشورهای اسلا می می با شد.
طوریکه د یده شد ، نه تنها علم های سیا ست وحقوق ، بلکه علم های تاریخ ، جامعه شنا سی ، اقتصاد ، علوم طبیعی وفلسفه هم نتوا نستند درکشورهای مسلمان رشد وترقی نما یند؛ وعدم ترقی آن ها باعث پیدا یش وضع جا نکاه کنونی مسلمان ها شده است. اگربه ریشه ی مسئله پرداخته شود ، روشن می شود که اصل شوری پس ازرسا لت زیان دید وبد نبال آن گلیم عدالت اززند گی فردی- جمعی مسلمان ها برداشته شد ؛ ودستا ورد چنان خطا کا ری هم فروپا شی خلا فت بعد ازکشته شدن اصحا ب رض ، به شمول دوخلیفه رض وبرآ مدن حکومت های خود سراموی- عبا سی بود. درآغا زدوره ی ا موی ها، د یده شد که فرزندان حضرت رسول الله ص را هم درکربلا شهید کرد ند ! درپیوند با ا موی ها وعبا سی ها که دومی برطبل خلافت هم می کوبید ، ا ین فرق د یده می شود که اولی عربی- قبا یلی- خود سر وانحصارگرقد رت دریک قبیله وقوم ؛ ودومی بخاطرخیزش مردم خراسان علیه عربیت و فرهنگ - تاریخ - فارسی زبان ستیزی آن ها ، با دل نا خواسته دودسته گی قدرت به گونه ی خلیفه ازعرب وسلطان ازفا رس را پذیرفت. ازا ین رو، دوره ی تفکر ورنسا نس / نوزا یی مسلمان ها بخا طرفضای نسبتا بازفکری - سیاسی ، ازقرن سوم تا قرن ششم خورشیدی دربغداد رونما شد که دربرهه ی آغازین آن ، خا نواده ی فرهیخته ی برمکی ازبلخ وا بن مقفع ازایران کنونی ممد وا قع شد ند. همچنان ، جنبش معتزله که دراخیردوره ی اموی ها بخاطرجبرگرا یی زاده ی ذهنیت معاویه که برای گرفتن قدرت قرآن را به سرنیزه بالاکرده وخلافت را برانداخته بود ، موفقانه کوشید حکومت خود را جبرزمان وخواسته ی خدا ج معرفی نماید که موفق هم شد. در دوره ی عباسی، خوب درخشید و توسط ما مون رشید که ما درش ازپا رس یا فا رس بود مورد حما یت قرارگرفت. بد بختانه ، بعد ازما مون رشید ، حنبلی ها ، یا پا یه گذا ران وها بیت - القاعده - خوارج- داعش- طالبان کنونی بردستگاه خلافت مسلط شد ند که نتیجه ی کارکرد شان دشمنی باجنبش معتزله و فلسفه بود ؛ ودشمنی آن ها با فلسفه کا ری که کرد ا ین بود که ، تحجروا نحطاط فکری- مادی را برمسلمان ها بارکرد.
اگرچه ، جنبش معتزله ، تفکروفلسفه دربغداد توسط حنبلی گری وخلا فت وهابی گونه اش خفه کرده شد ؛ برخلاف ، درخراسان، نیمه جان ادامه یا فت. ادامه ی که تا برآمدن سا ما نیان یا حکومت فارسی زبان ها بخاطر کم ما یگی زبان عربی درتفکروممنوعیت زبان فارسی ، گسترش نیا فت. خوشبختانه ، با برآمد ن صفا ری ها بویژه سا ما نی ها ، زبان وفرهنگ فا رسی به سویه ی دوره ی ساسا نی نیرومند شد. نیرومند یی که خا نواده های ترکی تبار ما نند: غزنوی ها، سلجوقی ها ، تموری ها و..هم فا رسی زبان شده درمسیررشد آن نه تنها اخلال گری نکرد ند ، بلکه همراهی هم کرد ند. درواقع ، بوعلی سینا، فا را بی، رود کی ، فردوسی ، سنای، خیا م ، خواجه نصیرطوسی، ابوریحان بیرونی ، فخرالدین رازی ، غزالی ، خواجه عبدالله انصار ، مولوی ، سعدی ، حافظ وشماری د یگری ازاند یشه ورزان درعرصه های فرهنگ ، ادب ، عرفان ، تفسیروفلسفه ، چهره های نواند یش دوره های صفاری ، سا ما نی- غزنوی وسلجوقی می باشند. دردوره ی سلجوقی ، خواجه نظا الملک ، به حیث وزیرنقش سازنده ی درجهت رشد فرهنگ وتفکرخرد محوربا زی کرد که مد رسه های نظا میه ی بغداد ، نشا پور، هرات ، بخا را و... نماد آن می باشد. درمیدان سیاست ، درپیوند با قد رت خلیفه ، سلطان ووزیر هم د یده شد که فربه شدن نقش قلم نسبت به تفنگ وفقه رسمی ، حکا یت ازخرد گرا یی وقا نون مند شدن قدرت خود سرمی کرد. مثلن ، روزی ملک شاه سلجوقی به خواجه نظام الملک گفت که: " د یوا تت را برمی دارم ؛ خواجه برا یش گفت که : اگرا ین د یوات برداری ، تا جت را برمی دا رند. " درواقع ، سخن خواجه نشانگرقدرت قلم برزورمداریی تفنگ سالار بود. امید است که قلم بد ستان زمان ما درکشورهای مسلمان به ویژه افغا نستان تفنگ ها را به قشله های نظا می وقلم ها را زینت بخش عام وخاص نموده بیشترازا ین موقع ندهند که جنا یت ، غا رت ، غصب ، زن آزاری وتروریسم ، بنام دین برمردم جفا کشیده ی ما بیداد گری نما ید !
بد بختانه ، دوره ی رشد وترقی نواند یشی- خراسا نی- اسلامی با هجوم مغلان به خراسان بزرگ ، فارس / ایران کنونی وبغداد پا یان یا فت؛ واز آن به بعد هم ، به اصطلاخ خلافت ترک های عثما نی ، حکومت منحط - مسخره ی صفوی وحکومت مدا را گرمغل های فارسی زبان شده ی هندی به میدان آمد ند. ازبد رخ داد ها ، صفوی ها که بربخش غربی خراسانِ بزرگ مسلط شده بودند ؛ دسته ی به اصطلاح صوفی ودرعمل وحشی- سنی ستیزبود ند که برابر با مغل ها یا چیزی کمترازآن ها به رشد فکری وفرهنگی- فلسفی دنیای فارسی زبان ، زیان رسا ند ند. ازهمه نگون بخت تر ا ین که ، با زوال صفوی ها ، مغل ها وعثما نی ها ، استعماراروپای ازطریق دریا وخشکی به سراغ کشورهای مسلمان رسید. دررسیدن استعماراروپایی به سرزمین های مسلمان نشین هم ، همان حکومت های مستبد - قبیله سالار- شکم کته - تهی مغز، ازشمال افریقا تا مرکزوجنوب آسیا، اول ، جاده سا زی ؛ دوم ، برای ادامه ی زند گی- سیاسی- نظا می- ننگین خود حلقه ی غلا می آن را به گردن گرفتند. چون استعماراروپا یی درقا لب تجارت ، بازاریا بی ونظا می گری آ مده بود ، بزودی خطرهای بلند مدت آن درک نه شد. آری ! درنقطه ی گذار ازسده ی هجد هم به سده ی نزدهم ، نا پلئون بونا پا رت ، رئیس جمهورفرانسه ی پس ازانقلاب بادسته ی ازدانشمندان ونظامیان وارد مصرشد ، وشرکت تجا ری هند شرقی هم که پیشتردرکلکته قدرتمند شده بود ؛ و درعین زمان ، روسیه ی تزا ری هم به سوی آسیای مرکزی وشما ل قفقازدرجهت خرد کردن ساحه ی سرزمینی حکومت منحط قاجاری که جانشین حکومت وحشی صفوی شده بود ، ترکیه ی عثما نی وخان نشین های آن سوی رود جیحون دست به پیشروی زد.
درواقع ، آمدن نا پلئون به مصر، قد رت گرفتن شرکت هند شرقی درکلکته وبعدن فتح هند توسط برتا نیه وتاخت وتا زروسیه به سوی آسیا ی مرکزی وشمال قفقا ز، هم تا مین کننده ی سلطه ی استعماریی اروپای باختری- خا وری هم پیام آورمدرنیته / نواند یشی اروپا یی به کشورهای مسلمان شد. بد بختانه ، درزیرسا یه ی استعمارخارجی واستبداد بومی، پیام مدرنیته / نواند یشی اروپا یی بد رستی درجهان اسلام درک نه بود. البته که تا اندازه ی درک شد، اما نه به گونه ی که مفید به حا ل مسلمان ها تمام شود. وقتیکه می گویم استعماربیرونی واستبداد بومی نگذا شتند پیام مدرنیته / نواند یشی درجهان اسلام به طوردرست درک شود یا درک نا قص شد، منظورم ازدرک آن دربعد نظا می بود که ازآن حکومت های مستبد حاکم بر مسلمان ها برای تقویت خود وسرکوب رعا یا / مواشی یا ا تباع خود بهره بردا ری کرد ند. به ا ین خاطرکه ، روح مدرنیته / نواندیشی ، رسا ندن انسان ها به حقوق شهروندی شان می باشد که درقا لب د موکراسی، ملی گرا یی وسکولاریسم انسا نی درغرب تحقق یا فت.
برخلا ف ، حکومت های مستبد حاکم بر مسلمان ها که بقای خود را بجای تقویت حقوق شهروندی دررعیت واتباع نگهداشتن مرد مان زیردستِ خود می د ید ند ومی بینند ؛ نه ازجنبه ی فکری- انسا نی مدرنیته / نواندیشی، بلکه ازجنبه ی نظا می – ابزاری- مادیی آن برای دوام سلطه ی خود سرا نه ی خود بهره برداری کرد ند که دستا ورد شا ن دولت های پوشا لی - دست ساخت استعمارکهنه - باربراستعمارنووفروپا شی آن ها درد وره ی ا نقلا ب رسا نه ی وجها نی سا زی ، ازلیبی تا افغا نستان می باشد. بهررو، درحا لیکه حکومت های مستبد ازبعد نظا می استعمارومد رنیته ی غربی بهره برداری کرد ند، برخی اند یشمندان مسلمان ، ما نند: سرسید احمد خان درهند ( درگذشت 1898م) ، سید جمال الد ین افغا نی ( درگذ شت 1997م) ، محمد عبده ( درگذ شت 1905م) وعبدالرحمن کواکبی (درگذ شت 1904م)، درمصروکشورهای عربی ، نا مق کما ل درترکیه ، آخوند خراسا نی درایران ، برتفسیرنو ازد ین ، نوگرایی فکری ومشروطه ساختن حکومت های خود سرتا کید ورزید ند که نتیجه آن انقلاب مشروطه ی ایران ، جنبش ترک های جوان ، مشروطه خواهی واسلام خواهی درمصروجدای طلبی ای مسلمان های غرب زده زیرفرمان مسلم لیگ / جامعه ی مسلمان ها درهند بود که : اولی شکست خورده اول به دیکتاتوریی نوگرای رضاشاه ؛ ودوم ، به برآمدن ولایت فقیه یا کشنده ی انقلاب دموکراتیک 1357 ایرا نی ها ا نجا مید؛ ودومی ، به برآمد ن ترکیه ی لائیک - سکولار- نظا می- دین ستیز به رهبریی مصطفی کمال اتاترک ( درگذ شت 1938م) منجرشد که اسلام نوگرای کنونی ترکیه را رقم زد ؛ و سومی ، به میدان جنگ ملی گرا یی- چپ گرا - نظا می ای عرب زیررهبری جما ل ناصر( درگذ شت 1970م) ونهضت اخوان ، شکست ملی گرا یی وقوت گرفتن بنیاد گرایی وسرا نجام سرکوب بها رعربی و اخوان توسط ارتش وتقویت تند رویی مذهبی درقالب های داعش والقاعده منتج شد؛ وچها رمی هم ، به برآمدن پا کستان مدعی مسلما نی ودراصل منا فق درسال ( 1947م) منجرشد که ارتش جنا یت کا ر آن درسال( 1971 م ) سه میلیون مسلمان پا کستان شرقی را شهید وکمک به تجزیه ی پا کستان متحد وبرآمدن بنگله د یش کرد. درسال های اخیر، همان ارتش جنا یت کار با کمک ما لی عربستان واما را ت متحده ی عربی، با تولید طا لبان ، القاعده وده ها گروه تروریستی ای بنام مسلمان ، ازاسلام یک د ین تروریستی ساخت که نماد آن طالبان درد وسویی مرزد یورند درجهت ویران کردن افغانستان وکوشش درجهت صا درکردن آن ها درقا لب داعش به سوی آسیای مرکزی ازراه دا من زدن به جنگ وتروریسم درشما ل افغا نستان و ودیگربخش های خا ورمیا نه می باشد. سیاست دهشت افگنانه ی که کمک کرده است به احیای نفوذ مسکودرآسیای مرکزی مانند دوره ی اتحاد شوروی سابق.درخاومیانه هم ، همه می دانند که سیاست تقویت باندهای ترویستی به تقویت اسرائیل ،قربانی شدن فلسطینی ها وفروپاشی استبداد عربی یا نظامی- خشن شدن هرچه بیشترآن منتج شده است.
بهرحا ل ، با وجود ا ین که ، نواند یشان مسلمان که ازآن ها نام گرفتم ، تا حدی ، خوب فکرکرده بود ند ؛ برخلاف ، شا گردان شان به بیراهه رفتند. به طورنمونه ، سید جما ل، سیا ست کارنو گرا بود نه اند یشمند د ینی ، اما محمد عبده ، اند یشمند د ینی - نوگرا- اصلاح طلب بود. اند یشمندی که طرفدا راجتهاد وتفسیرمتون د ینی مطا بق وضع زما نی- مکا نی وازهمه مهم ترهمسازکردن د ین با جهان نوبود. برعکس ، شا گردان او برخی راه غرب گرایی وبرخی هم راه وها بیت را درپیش گرفتند. مثلن ، طه حسین بسیارغرب گرای کرد وشیخ رشید رضا بدام وها بیت قشری خا نواد ه ی حا کم برعربستان افتاد. شیخ علی عبد الررا زق ، با نویشتن کتاب " اسلام ومبا نی حکومت " ومسخره کردن خلا فت های ستمگروبی ربطی آن ها به قرآن ، مسیرد رستی را درپیش گرفت که بجای تشویق ، محروم ازامتیازات شیخی گری دردا نشگاه ازهرشد ؛ وشاهان وشیخان هم نگذا شتند که پیا مش گسترش یا بد. دراخیرهم ، دیده شد که طه حسین بازگشت به اسلام نواند یش غیرازاسلام مورد نظر نهضت اخوان المسلمین / برا دران مسلمان وشیخ رشید رضا ووها بی گری اش القاعده ، داعش ، الشبا ب / جوا نان تروریست صوما لی ، طا لبان افغا نی- پا کستانی وبوکوحرام نیجریه ی را به حیث خوارج خشن- جنا یت کارترازخوارج دوره ی علی رض - معاویه ، ازغرب افریقا تا افغا نستان وپا کستان تحویل مسلمان ها داد.
اگرکمی ریشه ی تربحث نما یم ، سیا ست زد گی اسلام بنیاد گرا یان ، تند روان وتروریستان مذهبی خوب ترروشن می شود. مثلن، روشنفکریی عرب ، مسیحی وضد ترک بود نه عرب و مسلمان . ازا ین رو، به ملی گرای مخالف ترک ونا توان ازدفع خطرصهیونیسمی زیرسا یه ی کهنه - نواستعمارگریی غرب انجا مید. وقتی هم که درپا یان جنگ اول جها نی ترکیه ی عثما نی فرو پا شید ومنطقه ی عرب نشین خاورمیانه ی زیرفرمان آن ، میان فرانسه وانگلیس تقسیم شد ، ادامه دهند گان راه عبده ، زیررهبریی حسن البناء ، نهضت اخوان المسلمین / نهضت برا دران مسلمان را ساختند . اگرچه اخوان یک نهضت میان رود ینی می باشد ، اما برنا مه وشعارهای کلا نی ما نند احیای امت اسلامی وخلا فت را روی دست گرفت ود رخلافت خواهی هم نمی دانم امپراتوری عثما نی ازاسلام وخلا فت نام نهاد چه دا شت که درفکراحیای خلافت ازگونه ی آن برآمد ؟ همچنان ، درشرا یط پساعثما نی ، خا نواده های حا کم برمصر وعربستان هم درفکراحیای خلا فت برای بقای حکومت های خود سر خود شد ند ، اما بد رجه های متفا وت نوکریی انگلیس وفرا نسه نفت است که باعث د وام حکومت نا لایق - خا ندا نی ای عربستان زیرسا یه ی امریکا شده است ؛ ونبود آن درمصر؛ باعث شد که اول بدا من مسکو ودوم بدا من واشنگتن بیفتد ؛ وسرا نجام نظا می گریی شکست خورده درجنگ شش روزه ی 1967 ودوگا نه باز نصیب شان شد.
بهرصورت ، بد قسمتی مصراین است که نفت ندا شت وخوش قسمتی عربستان این است که نفت ازخا کش بیرون شد. درواقع ، همین دربهارعربی را درآغازدهه ی دوم سده ی بیست و یکم زنده نماید. وقتیکه ، ازمشکل مصرسخن می گویم ، بهتراست که ازمشکل اخوان المسلمون / برا دران مسلمان هم سخنی بگویم . مشکل اخوان این است که ، درفکراحیای امت اسلا می وخلا فت می باشد. دوخواست نا ممکن که هم اخوان را زیا نمند کرد هم تهد ید ساختگی آن با کمک به ادامه ی استبدا د ، عرب ها را زیا نمند کرد. به این خا طرکه ، عرب های سیاسی- غیرسیاسی درزیرسا یه ی امت قد رت می خواستند ومی خواهند و اخوان درزیرسا یه ی آن آزا د یی سرزمین های مسلمان وامت اسلامی را می خواهد. نتیجه هم ا ین شد که درپس بهارعربی ، نهضت اخوان ازراه انتخا بات به قد رت رسید ومرتکب اشتباها تی شد که به شمارمخالفان سیا سی ونظا می آن افزود ؛ اما نظا می های مصری ووها بی های عربستان ود یگرنفت داران عرب آن ها را تروریست اعلام کرده کمک به برآ مدن تازه ی نظا می گریی تاریخ زده ، داعش و القاعده کردند. به سخن دیگر، شکست میا نه روی د ینی کمک کرد به برآ مدن تند روی وتروریسم دینی . شا یان یاد آوری است که ، این مسئله منحصربه مصروکشورهای عربی نما نده درپا کستان وافغا نستان هم رونما شد . مثلن ، کمرنگ شدن میا نه رویی جماعت اسلا می وجمعیت علمای پا کستان که دومی گرا یش عرفا نی دارد ، کمک کرد تا نظا می ها وملاهای وابسته به جمعیت العلمای اسلام ، طالبان وتروریستان طا لبانی را برای خود وافغا نستان تولید نما یند ؛ ودرافغا نستان هم ، جمعیت اسلامی ، حزب اسلامی واتحاد اسلامی/ جوجه های جماعت اسلا می وآی اِس آی ، ووها بی گری، جاده سا زی کرد ند برای برآ مدن طا لبان. ونظا می ها وملاهای پا کستا نی هم طا لبان جاهل را زیرا ثر القاعده ، تروریست ساختند. اینجا است که ، تروریسم به اصطلاح اسلامی جای بنیاد گرایی اسلامی را درجهان عرب وجنوب آسیا وافغا نستان می گیرد ؛ وبنام داعش که همان طا لبان چپن عوض کرده می باشد ، می کوشد اول شمال افغا نستان را ما نند هلمند ، منطقه ی جنگی ساخته بعدن ازآ نجا تروریسم را روا نه ی آسیای مرکزی نماید. ژست نا درستی که کمک کرده است برای مسکو تا ما نند اتحاد شوروی پیشین به منطقه برگردد. ازسوی د یگر، رقا بت شیعه گریی ا یران ووها بیت عربستان هم کمک کرده است به رشد تند روی وتروریسم شیعه - سنی ؛ درگام نخست ، درجهان عرب ؛ ودرگا م دوم ، درکشورهای مسلمان. پس، بهتراست که تند روی اسلا می چه تروریست وچه غیرتروریست ازاین نگاه به بررسی گرفته شود که چه مناسبتی با اسلام ومنافع کوتاه مدت وبلند مدت مسلمان ها دارد ؟

Saturday 26 March 2016

اسلام مدرن امکان پذیرنیست / آدونیس


بابک نصیری

آدونیس شاعر معروف جهان عرب به دلیل دیدگاه‌اش درباره حکومت و جنگ داخلی سوریه هدف انتقادهای فراوان قرار گرفته است. او پیش از دریافت جایزه «رمارک» در مصاحبه‌ای چالشی با روزنامه «دی ولت» علاوه بر پاسخ به منتقدان از پایان‌ یافتن عرب‌ها و تقصیر غربی‌ها می‌گوید.

ادونیس به عنوان مهم‌ترین شاعر عرب‌زبان معاصر شناخته می‌شود. با این حال اعطای جایزه صلح «اریش ماریا رمارک» بهانه انتقادهای فراوان به این شاعر سوری شده است.
آدونیس، شاعر سرشناس سوری

آدونیس، شاعر سرشناس سوری

روشنفکران عرب به ادونیس به خاطر مواضع‌اش نسبت به بهار عربی و رژیم بشار اسد حمله می‌کنند. نوید کرمانی، روزنامه‌نگار ایرانی‌-آلمانی تقبل سخنرانی اعطای جایزه به او را رد کرد. اشتفان وایدنر، مترجم آلمانی آثار ادونیس هم اعطای جایزه را امری خطا می‌داند.

به دلیل انتقادهای فراوان تاریخ اعطای جایزه از نوامبر ۲۰۱۵ به ۱۹ فوریه ۲۰۱۶ تغییر کرد. ادونیس با نام واقعی «علی احمد سعید اسبر» از سی سال پیش در مهاجرت پاریس زندگی می‌کند. این شاعر ۸۶ ساله مراجعان را در آپارتمانی کوچک در طبقه نهم ساختمانی بلند‌مرتبه می‌پذیرد. با این حال خانه شاعر در برج ۳۷ طبقه «تور گومبتا» در محله اداری «لا دفانس» پاریس قرابتی با برج عاج ندارد.

گفت‌و‌گو با آدونیس

• بعد از بحث و جدل‌ها می‌توانستید از دریافت جایزه صلح «رمارک» صرف‌نظر کنید. آیا واقعا سزاوار دریافت این جایزه هستید؟

شخصا سزاوار هیچ‌چیزی نیستم؛ فقط شعر و شاعری. اگرچه قصد دفاع از خودم را ندارم، تاکید می‌کنم، که شکل انتقاد بیانگر طرز فکر منتقدان است.

• بیش از همه روشنفکران عرب و سوری‌اند که از شما انتقاد می‌کنند …

از آنجا که این مناظره را شایسته یک روشنفکر نمی‌دانم، علاقه‌ای به این دعوا ندارم.

• اتهام اصلی شما عدم محکومیت قاطع رژیم سوریه است، چه پاسخی دارید؟

این دروغی بیش نیست و ثابت می‌کند که منتقدان کتاب‌های جدید مرا نخوانده‌اند.

• اگر صادق العزم، نجم والی و نوید کرمانی اینجا بودند، به آنها چه می‌گفتید؟

می‌گفتم در شأن کرمانی نیست که سخنگوی دروغگوها بشود. نمی‌فهمد، چون نوشته‌های مرا نخوانده است.

• محرک اصلی منتقدان، نامه سرگشاده شما در سال ۲۰۱۱ به بشار اسد بود که او را «رئیس جمهور منتخب» خواندید. امروز چه چیزی به او می‌نوشتید؟

درست همان چیزی که قبلا نوشتم: که او باید استعفا دهد. اما من نامه دومی هم نوشتم که خطاب به انقلابی‌ها بود. از آنها درباره ایده‌های‌شان پرسیدم. اما آن‌ها تمایلی به خواندن آن نداشتند، چون مستقل نبودند.

• به چه کسی وابسته بودند؟

به آمریکایی‌ها، به سعودی‌ها، به قطری‌ها، به نوعی از سیاست در اروپا.

• شما می‌گویید که جامعه عرب بیمار است. تشخیص شما چیست؟

بر اساس سیستمی تمامیت‌خواه بنا شده است. مذهب همه چیز را دیکته می‌کند. چگونه باید راه رفت، چطور باید وارد توالت شد، چگونه باید عشق ورزید …

• بنابراین اسلام مدرن امکان‌پذیر نیست؟

مذهب را نمی‌توان اصلاح کرد. اگر آن را اصلاح کنید، از آن جدا شده‌اید. به همین دلیل اسلام مدرن امکان‌پذیر نیست، اما مسلمان مدرن ممکن است. اگر جدایی مذهب و حکومت نباشد، دمکراسی پدیدار نخواهد شد و همچنین برابری حقوقی برای زنان. نتیجه این که ما سیستمی تئوکراتیک را حفظ می‌کنیم. این پایان ماجراست. مشترکاً به کمک غربی‌ها در خاورمیانه حکومت‌های مذهبی برقرار می‌شوند.

• این یکی از استدلال‌های قدیمی شماست که بعد از بشار اسد، حکومتی بدتر خواهد آمد. آیا تحولات سوریه را دلیلی بر صحت نظرات خود می‌دانید؟

اسد تنها یک جزء است. موضوع مورد توجه من کل جهان عرب است. چرا غرب هیچ‌گاه از عربستان سعودی صحبت نمی‌کند؟ آیا آنجا دمکراسی برقرار است؟ یک روشنفکر باید فارغ از تاثیر پروپاگاندای سیاسی باشد و نگاهی فراتر از آن داشته باشد.

• در آلمان بزودی کتابی از عکاس اداره پلیس سوریه منتشر خواهد شد که شکنجه‌های رژیم اسد را مستند کرده است. عکس‌ها یادآور جنایات نازی‌ها و خمرهای سرخ هستند. در مقابل این کارنامه بربریت به عنوان یک سوری چه حسی دارید؟

آن‌ها یادآور گوانتانامو هستند، جنایات آمریکا، کشوری متمدن، پیشرفته و تکنولوژیک.

• واقعاً می‌خواهید شکنجه‌های اسد را با گوانتانامو مقایسه کنید؟

من مخالف اسد و مخالف گوانتانامو هستم. برای مبارزه‌ای بهتر با هر دوی آن‌ها، می‌بایست هر دو را در نظر داشت. این را که اسد شکنجه می‌کند، از ۵۰ سال پیش می‌دانیم. علیرغم این مسئله، غربی‌ها متحد او بودند. چرا حالا درباره آن صحبت می‌شود؟

• آیا از نظر شما اسد جنایتکار است؟

همه آن‌ها جنایتکار هستند.

• شما باز هم از پاسخ طفره می‌روید …

در این منطقه از دنیا همه جنایتکار هستند، هیچ کسی به واسطه انتخابات آزاد به قدرت نرسیده است. از نظر من بین رژیم و مخالفان‌اش فرقی نیست.

• دستگاه حکومتی رژیم اسد دهه‌ها مردم را سرکوب و شکنجه کرده است. و شما هر دو طرف را در یک سطح قرار می‌دهید؟

من مدت‌هاست که مخالف حکومت اسدها هستم. وقتی‌که من انتقاد می‌کردم، کسانی که اکنون از من انتقاد می‌کنند، کارمندان رسمی حکومت بودند. رژیم اسد کشور را تبدیل به زندانی بزرگ کرد. اما مخالفان‌اش که خود را انقلابی می‌دانند، دست به قتل‌عام می‌زنند، و سر می‌برند، زنان را مانند کالا در قفس می‌فروشند و کرامت انسانی را زیر پا له می‌کنند.

• چرا تروریست‌های داعش و مخالفان رژیم را هم‌‌‌تراز می‌کنید؟

برای این که اجازه دادند، برای این این که نه نگفتند.

• چه کاری می‌توانستند بکنند؟

با یک طومار. تمام جامعه عرب می‌توانست نه بگوید و فریاد بکشد. شرم‌آور است.

• شما نظر تندی علیه جهان عرب دارید و فراتر از آن منتقد سرسخت اسلام هم هستید. آیا احتمال دارد که این امر دلیل مخالفت با شما باشد؟

من به نوعی «بز طلیعه» (بلاگردان) هستم. من فرهنگ عربی و سیاستمداران آن را از سال ۱۹۷۵ نقد کرده‌ام و می‌توانم بگویم: عرب‌ها به پایان خود نزدیک شده‌اند.

• این یعنی چه؟

به این معنا که عرب‌ها دیگر جزء نیروهای خلاق نیستند. اسلام دیگر نقشی روشنگرانه در زندگی ندارد و گفتمانی ایجاد نمی‌کند. دیگر تحرکی وجود ندارد. دیگر ناتوان از پدیدآوری اندیشه، هنر، دانش و هرگونه خلاقیتی‌ست که قادر به تغییر دنیا باشد. این تکرار نشان پایان آن است. عرب‌ها به عنوان کمیت هم‌چنان حضور خواهند داشت، اما آن‌ها دیگر قادر نخواهند بود که از نظر کیفی موجب بهبود و انسانی‌تر شدن جهان شوند.

• نتیجه‌ای اندوه‌بار از زبان مردی که به عنوان مشهورترین شاعر عرب‌زبان شناخته شده است …

به یک درهم‌شکستگی، آغازی جدید نیاز است. امیدوار بودم که بهار عربی چنین پدیده‌ای باشد، اما به خطا رفته بودم. نتیجه، سقوط به قهقرا بود، چون هدف تغییر اجتماع نبود، بلکه فقط تغییر رژیم‌های حاکم و جابجایی قدرت.

• جنبشی بود خواهان آزادی …

کدام آزادی؟ آزادی زنان و برابرحقوقی آن‌ها به عنوان مثال؟

• آیا آزادی عقیده، آغاز خوبی نیست؟

آزادی انسان‌ها از ضروریات است. آزادی زن‌ها از قید شریعت، اعطای حقوق بشر، این‌ها مسئله اصلی هستند. پیش‌شرط تغییر جامعه، می‌بایست تغییر بنیان‌های فرهنگی و مذهبی می‌بود.

• بچه‌ها و نوجوانان به دنبال یک زندگی جدید در خیابان بودند، آن‌ها بی‌گناه بودند، آن‌ها را به قتل رساندند …

درست است اما انقلاب باید عمیق‌تر، آگاه‌تر و دوراندیش‌تر از رژیم باشد. ما همه بر سر تغییر رژیم توافق داشتیم. اما تمامی سیستم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باید تغییر کند. آیا تا بحال یک اعلامیه رسمی انقلابیون در محکومیت داعش خوانده‌اید؟ اعلامیه‌ای که خواهان سکولاریسم باشد؟ نه. به همین دلیل ماجرا بر سر خیانتی سنگین علیه انقلاب است.

• شما درخواستی روشنفکرانه از جامعه‌ای دارید که در آغاز راه و درگیر حس ناامیدی و ناتوانی است: اگر سبزی‌فروش تونسی، محمد بوعزیزی نظم جدید جامعه عرب را بر روی کاغذ نوشته بود، دست به خودسوزی نمی‌زد.

درباره آغاز جنبش که همه ما هم‌نظر هستیم. من چهار مقاله در باره بوعزیزی نوشتم. اما چهار یا پنج سال بعد از آن، اوضاع از چه قرار است؟ این مسئله اصلی‌ست، این که چه وضعیتی به وجود آورده‌اند. جهان عرب درگیر وضعیتی‌ست که به تخریب آن منجر خواهد شد: ابتدا عراق، لیبی، اکنون نوبت سوریه و یمن بی‌چاره است.

• آیا این جهان عرب نیست که خود دست به تخریب خود زده است؟

نه، این غربی‌ها به همراه بنیادگرایان عرب هستند. آنچه در خاورمیانه رخ داده است را فقط با در نظر گرفتن نقش غربی‌ها می‌توان فهمید. آنها هیچ‌گاه تلاشی برای حمایت از حقوق بشر و دموکرات‌ها نکردند. آنها حتی هیثم مناع یکی از رهبران اپوزیسیون سوریه را که مخالف خشونت بود جدی نگرفتند و با او مانند شخصیتی بی‌اهمیت رفتار کردند.

• اسد به تازگی گفته است که قصد بازپس‌گیری تمام سوریه را دارد. آیا این امر موجب وحشت شما می‌شود؟

اندوهگین‌ام می‌کند. اما من که سیاست‌مدار نیستم، یک آدم فرهنگی هستم، یک شاعر.

• برای شما اسلام مانع اصلی دموکراسی‌ست. این برای هر مسلمان معتقد یک بی‌حرمتی است …

از این مسئله خوشنودم که مذهبی‌ها در من یک دشمن می‌بینند. من دشمن رادیکال فرهنگ و مذهب‌نهادینه‌شده‌ای هستم که به تمامی جامعه تحمیل می‌شود.

• آیا به مرگ تهدید شده‌اید؟

طبیعتاً. اما اهمیتی ندارد. برخی باورها ارزش خطر کردن را دارند.

• شما ارتباط خود را با ریشه فرهنگ عربی‌تان قطع کرده‌اید. بگویید که آیا دلیل این امر جنایاتی‌ست که به نام شما و اسلام انجام می‌شود. ادونیس امروز چه کسی‌ست، هم‌چنان یک سوری، یک عرب، هم‌چنان یک شاعر عرب، و غیر از آن یک فرانسوی؟

وطن من زبان من است.

• شما به خدا اعتقاد ندارید، اما به شعر چرا. قدرت شما چیست؟ وعده‌های شما؟

شعر ما را به طبیعت پیوند می‌زند. یک گل سلاحی ندارد. عطرش سلاح اوست. شعر سرودن همانند عشق است. به آدم امکان می‌دهد جهان را جور دیگری ببیند.

• آیا تا به‌حال تلاش کرده‌اید به فرانسوی بنویسید؟

متأسفانه یا خوشبختانه آدم فقط می‌تواند یک مادر داشته باشد. می‌شود پدرهای زیادی داشت. اما شعر و شاعری از زبان مادری می‌آید. عربی زبان مادری من است، او پوست، خون و شریان‌هاست. بنابراین هم‌چنان به عربی خواهم سرود.

منبع: دی ولت
در همین زمینه:

سرانجام جایزه صلح به آدونیس اهدا می‌شود

اسلام، سکولاریسم، جنگ، مدرنیته و زنان از نگاه آدونیس

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سرآغاز مدرن ترور وفازمذهبی آن



نویسنده: بهنام چنگائی

آری، انگاری همین چند روز پیش بود که بر بالای بام مدرسه علوی،داعش شیعی بفرمان خمینی و در برابر چشم جهانیان ترور بی پروا و وحشیانه ی صدها انسان را با نام دلبخواه "مفسد زمین" و در یک بیدادگاه چند دقیقه ای مثل آب خوردن آغاز کرد. این خلاء انسانی و خصلت حیوانی در پی انقلاب و شکست آن بوقوع پیوست؛ و حاصلِ همان ناچیز دستآوردهای مورد نظر استقلال، امنیت، آرمان و اراده ی رنگین انقلابِ اجتماعی که ما با فروریزی خودکامگی شاه بدست آوردیم؛ ترور خمینی مسیر آنرا بسود تحکیم مواضع فاشیسم مذهبی، و در راستای همسوئی با منافع چپاولگران غرب بسادگی خفه کرد؛ و بتدریج و پیاپی فجایع و نسل کشی های 60 و 67، کشتارهای میلیونی جنگ 8 ساله عقیدتی عراق و ایران و ترورهای زنجیره ای داخل و خارج و تا به امروز را رژیم مذهبی با افتخارِ انقلابی و بنام خدا در رسانه های ایران و جهان بازتاب داد و هنوز می دهد؛ و همچنان بی کم و کاست مورد پشتیبانی دمکرات های غربی قرار گرفته و می گیرد؛ سنتِ ترورهائی که چندان نپائید تا این فرهنگ بربریت مذهبی را در اعماق خاورمیانه، شمال آفریقا و همینک در سراسر جهان رونق چشمگیر و هراس انگیزی داده و یافته است.



ترور و غافلگیری 11 سپتامبر

در آن جنایت های بی شمار شیعی و این قتلگاه های ضدبشری اخیر عوامل ترور داعش(سنی)، شک نباید داشت که همیشه دست سیاسی و اهرم لجستیک امپریالیسم آمریکا و همین بلوک متمدن غربِ دمکرات اروپائی پیوسته فعال بوده و همچنان هست. با این تفاوت که تا دیروز خود در قله های امن شان نشسته، و تک تک آنها از همه ترورها، تبهکاری ها و پایمالشدگی های هولناک حقوق بشر توسط ترورهای داعش شیعی سنی در ایران ِشاه و سپس شیخ و در همه کشورهای ریز و درشت مسلمان منطقه آگاه بودند؛ ولی در تمام دهه های سیاه و خونین ترورها، ککِ حقوق بشر هیچکدامشان تا پیدایش غافلگیرانه ی 11 سپتامبر نمی گزید. چرا؟ زیرا: انباشت سرمایه، تابع خرید نفت مفت و سود کلان بود، و حکومت های سرمایه سالاران برای دریافتش آشکارا و پنهان به حمایت همسویه از ترور ارتجاع مذاهب در ایران و خصوصا کشورهای اسلامی نفت خیز پرداخته و می پرداختند. راهکار ماکیاولی آنها و تدارک ترور مدرن و رسوای شان تا بدانجا چشم بر واقعیت می بست که خانواده کوچک و فاسد سعودی را سمبل مردم عربستان می شناسد، و با حمایت از این فامیل، به تصرف ثروت آنها دست یافته و بسادگی ملل مسلمان سنی را توسط به اصطلاح پاسداران مکه تحمیق و غارت کنند؛ و عملا کرده اند و می کنند. همان حمایت غربی ایکه از ترور یک فرقه فاسد و بیمار شیعی نمود و آنرا نماینده ملت های رنگین ما انگاشت و در هر حال برای تداوم بساط او و بسود خویش، هرباره طرح های تازه و چندش آورتری می آفریند. و اینک بار گران برجام ها را بر کول کارگران، بیکاران، جوانان زحمتکشان و بیدادرسان می گذارد.



سرفصل ترور پس از جهان دوقطبی

یادآوری کنم که به باور من، ترور مدرن با اهرم ها و ابزارهای استعمار مدرن و گلوبال کنونی، سرفصل خود را با فروریزی جهان دوقطبی آغاز کرد. چراکه در آنروزها هنوز اردوگاه چپ توان روبروئی اندکی داشت تا با ایجاد تعادل نظامی خود از تندرروی های دول راست هار جهان، ناتو و ترورهای میلیتاریستی اش بکاهد، و می کاست. با آنوجود و هنوز دیپلماسی هجومی و سیاست ریاکار جهانی غرب بسان دیروز و امروز، کاملا معطوف و متمرکز بر ستیز و سرکوب جنبش های مستقل کارگری، زدودن احزاب و سازمان های چپِ برابریخواه و کمونیستی، و بویژه در فتراک ویرانی بلوک پیشین ورشو بود. راهبرد سیستماتیک سیاست کهنه و البته تاکنونی ایکه، سران همه مذاهب پیوسته یار و یاور آنان بوده و هنوز هم هستند و همگی کجدار نریز و در حاشیه های پوشیده، در خدمت اهداف OECDهمچنان در پناه همدیگر می باشند.



سرمایه، و ترور نان و زندگی و آزادی

اما، در آن میان روند شتابان از هم پاچی دول شرق، یکباره سرمایه سالاری نئولیبرال نوپا را آسیمه سر و هارتر کرد و او بجای پرداختن و ساختن جایگزینی بهتر برای زندگی نوع انسان و فرصتی برای کسب توامان آزادی و نان برای همگان بسرعت، جنون ویرانگر و تاراجگر آمریکا و یارانش را در ناتو جهت جهانخواری بیشتر و بهره کشی های جسورانه بسیج و دریده تر ساخت؛ و عملا انسان کارمزد و بی سرپناه، بیدادرس تر و زمینگیرتر و نگونبخت تر از گذشته های امیدبسته به سوسیالیسم شد. سرمایه داران منطقه ای و تجاری به یاری غربی ها سعی در جایگزینی مذهب برای آن اهداف والای انسانی شدند. در همان هیر و ویرها سرکردگی امپریالیسم آمریکا و سرسپردگی بلوک مطیع، و به همراه اروپای گیجسر و بی هویت، همگی با هم در فاصله ای کوتاه توانستند یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، یمن، سوریه را با دسیسه های جاهطلبانه خویش متلاشی کنند و کردند. بدین سان تنگدستی، بیکاری، خفقان، استبداد و ترور زندگی میلیون ها انسان، در عرصه گیتی و پهنه ی فرهنگ بورژوازی گلوبال چهره ای تازه تر یافت و نبود کار و نان و آزادی در کشورهای ویرانشده، منشآ و عامل مستقیم فرار و پناهندگی، و یا گمراهی در دام داعشی ها شد؛ و بخش بزرگی نیز ناچار برای نجات جان خود و خانواده هاشان از جور حکومت بیدادگران مذهبی و یا خیلی هم با امید واهی به زندگی بهتر، ساده لوحانه بسوی غرب راهی شدند. در این راستا فرار بیش از 4 تا 5 میلیون ایرانی فراری و مهاجر، تنها گواه یکی از این سرخوردگی ها و محصول سیاست پشتیبانی غرب از استبدادها و ترورهای رژیم مذهبی حاکم بوده است.



ترور، محصول میلیتاریسم و بهره کشی سرمایه

بی گمان ترورهای نیویورک، پاریس، مادرید، بروکسل، نیجریه، کامرون، بغداد، کابل، استانبول، سوریه و...همگی محصول ِمقاومت منفی ساختار بیمار سرمایه، در برابر حق خوری و جستجوی آزاد و برابر زندگی نسل های تازه بوده و اصل گریزناپذیری گذار نوع انسان بسوی شکوفائی و بهره وری اقتصادِ اجتماعی و سوسیالیستی هست؛ و همچنین هریک از ترورها می تواند پاسخ کوری باشد جهت رهائی از دام جنگ ها، و تنش آفرینی های بی پایان میلیتاریسم گردنگش آن، که دیریست نیاز مبرم مردم کشورهای ویرانشده ی توسط کشورهای جنایتکار ناتو می باشد. آیا تلاش برای بقای ساختار سرمایه نئولیبرال، و ایستادگی قهربار و واماندگی طولانی و جهانی او از راس امپریالیسم آمریکا تا اضلاع آن بخاطر 1%ها، در برابر خواستمیلیاردها انسان بیکار و بی نان و ستمزده و بجان آمده، حقیقا و اخلاقا نامی جز ترور و نسل کشی ضدبشری دارد؟ پرسیدنی ست! کدامین راه مترقی و متمدنانه جهت گذر از دنیای فرسوده ی بهره کشی شرم انگیز انسان از انسان وجوددارد تا بیاری آن، نوع انسان انتحاری فریبخورده و سرگشته و جوینده ی نان و کار و آزادی بتواند بیاری ان ساختاری فراملی، انسانی، مدرن، پویا و مسالمت جویانه بیابد؟ مسلماهیچ راهی جز مبارزه برای بقا در برابر هیولای تروریست سرمایه وجودندارد! این ساختار انگل گروهی و مقطع سپری شده تاریخی، از گذشته ها فرقه ای تر و بیش از پیش در تملک عده ای اندک قطبی تر شده است و در سراسر جهان با قانون "سرمایه درآوردی" دولت ها انسان های بی شماری را همه جا با فقدان نان و کار و آزادی بی رحمانه ترور می کند.

ترور بیماران روانی ِمال اندوز

بد نیست به توان اندوخته مالی و به تبع آن اعمال اراده سیاسی "62 تن" بیمار روانی ِمال اندوز فکر کنیم که این تعداد با این انباشت سرسام آور سرمایه که سقف آن برابر با سهم زندگی و حق شکلگیری و هستی بیش از "سه و نیم میلیارد" انسان می باشد و این بخش کوچک به میل خود آنرا با قوانین دول سرمایه سالار ستانده و بکام خویش کوفتی خویش تباه می کنند،چاره ای عاجل بیاندیشیم. آیا یک دادخواهی و فریادرسی نوع انسانی و هرچه زودتر و منطقی تر نمی باید چاره ای برای این ترور کلان جهانی و قانومدار سرمایه سالار بیابد؟ آیا این شیوه ضدانسانی، بیش از این قابل بردرباری ملت ها و کارگران بیکار و اسیر ایران و جهان هست؟ البته که نه و هرگز! بنا بر این پرسیدنی ست که: کدامیک از این ترورهای هولناک، زندگی کنونی و آتی ما را بیشتر و در سطح جوامع جهانی هولناکتر تهدید می کند؟ ترور کور با نام انتحار مذهبی و شهید توسط فقیران، گمراهان، بیکاران و استبدادزدگان، که خود قربانی ترور پنهان و مدرن اند؛ یا ترور صاحبان سرمایه های کلان و دارائی های تراست ها و کارتل ها که موجودیت شان بیش از توانائی نیمی از نوع انسانی جهان می باشد؟ به یقین باور من بیشتر از ترور سرمایه سالاران نگرانی دارد تا چند گمگشتان دالان های پوچ مذهبی! زیرا قربانیان ساختار سرمایه و خصوصا فریب خوردگان سران حیله گر مذهبی را می توان با مدیریت فرهنگ همبستگی اجتماعی و سالم و سازنده به زندگی نوعدوستانه دعوت کرد و آنها را خیلی زود علاقمند به همزیستی برابر و دوستانه با همدیگر ساخت؛ اما سرمایه دار را هرگز سر شازش با برابریخواهی و راسیونالیسم نوعدوستانه نیست! زیرا اگر ما درکی درست و دیالکتیکی از رابطه ی کارِ مزدی و چپاول ارزش افزوده، و تلنبار ثروت بی هوده در دست 1% ها داشته باشیم، آنگاه پی به ذات سرمایه و آنتاگونیسم آن با کار را یکبار برای همیشه کشف خواهیم کرد. مقابله با برتریجوئی ها، نابرابری ها و اشکال ترورها در پایه ی آغازین و ریشه ای می بایست از کنار نهادن ترور نان، آزادی و ترویج برابری انسان با انسان در روابط اقتصادی اجتماعی سیاسی نهادینه شود.



ترور نان و آزادی، منشأ سونامی پناهجویان و فراریان

آیا می دانیم که فقر، بیکاری، استبداد، نژادپرستی و فرقه گرائی، اشکال راسیسم ها و فاشیسم ها از کجا سرچشمه گرفته اند؟ و آیا همزمان می دانیم که سیاست امپریالیسم آمریکا و دول هم پیمان غربی او منشأ چه بسیاری از ترورهای روزانه اسرائیل علیه ملت فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان، ترکیه، ایران و... و به تبع آن سونامی فراریان و پناهجویان مردم ترورزده ی مسلمان منطقه و جهان گرسنه بوده و هست؟ البته که بی نیاز از فاکت های فراوان، چشم های مردمان جهان، خود دیریست شاهد و گواه جنات های بی پایان این دول زورگو به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بوده و هستند. آری هر وجدان آزاده و نوعدوست این حقیت آشکار را می داند! پس شایسته است با همه ی توان فراملی و بیدارمان در مقابل همه عوامل و نیروهای تولیدگر تروریسم بایستیم و با مبارزه مشترک، آگاه و روشنگرانه ی خویش، قاطعانه باهرگونه تروریسمی، چه اسلامی و یا امپریالیستی سازش ناپذیر و بسود زندگی بشردوستانه بستیزیم. اگرچه ریشه کنی ترور و دگرگونی مصیبت های ضدبشری سرمایه و مذاهب بر هستی مردمان جهان تنها و تنها کار توده های اسیر کارمزدی و منطقه ای هر دیاری ست که می بایست مورد پشتیبانی و همبستگی مردم متمدن و همدردان جهانی آنها قرارگیرد. و پایان سونامی سالانه ی پناهندگان 60 میلیونی نیز جز با زدودن ترورِ سرمایه از کار، نان و آزادی توامان کارگران و زحمتکشان و تنگدستان هرگز متصور نیست.



بهنام چنگائی 7 فروردین 95



منبع ایران گلوبال






http://iranglobal.info/node/53971

Friday 25 March 2016

اسلام وچا لش دموکراسی / نویسنده: خالد ابوالفضل / ترجمه:بنیاد عبدالرحمن برومند


حقوق فردی:
تمام دموكراسی ‌های مبتنی بر قانون اساسی، از طريق حق آزادی بيان، تشكيل اجتماعات، برابری در برابر قانون، مالكيت، و تضمين اجرای تشريفات صحيح قانونی به شدت از منافع فردی معين حمايت می كنند. اما تعيين حقوق موردنظر و ميزان حمايت از آنها هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی در معرض اختلاف نظر شديد قرار دارد. در اينجا چنين فرض خواهم كرد كه به رغم ماهيت دقيق حقوق، برخی از منافع فردی را بايستی مسلم و خدشه‌ناپذير دانست. منظور آن منافعی هستند كه در صورت نقض شدن، افراد موردنظر را دچار حس بيهودگی می كنند و همچنين قابليت‌ درك انسان از اصول لازم برای يك زندگی شرافتمندانه را از ميان می برند. از اين رو، استفاده از شكنجه و محروميت از غذا، سرپناه يا راههای امرار معاش از قبیل اشتغال همواره غيرقابل قبول است.
به منظور درك جايگاه سنتی منافع مورد حمايت در قوانين اسلامی، توجه به اين امر بسيار حائز اهميت است كه هدف شريعت در نظريه قضایی تضمين رفاه مردم است. حقوقدانان مسلمان عمدتاً نیازهای مردم را به سه دسته طبقه ‌بندی می كردند: ضروريات، احتياجات و تجملات. به گفته حقوقدانان مسلمان، قوانين و سياست‌های دولت بايد اين منافع را به ترتيب اهميت آنها به تحقق درآورد: ابتدا ضروريات، سپس احتياجات و در پايان، تجملات. از اين گذشته، ضروريات به پنج ارزش بنيادين تقسيم می شوند: دين، زندگی، عقل، اصل و نسب يا شرافت و دارايي. اما حقوقدانان مسلمان اين پنج ارزش بنيادين را به عنوان مقوله‌هايی گسترده درنظر نگرفتند تا به كندوكاو مفاهيم نظری در هر يك بپردازند بلكه آنها با روحيه‌‌ای پوزيتويستی منع‌های حقوقی موجود را كه گفته می شد می توانند در خدمت هر يك از ارزش‌ها قرار گيرند بررسی كردند و به اين نتيجه رسيدند كه با وضع قوانين برای اين منع‌های حقوقی خاص می توان هر يك از اين پنج ارزش را به ميزان كافی مورد توجه قرار داد. به اين ترتيب، حقوقدانان مسلمان ادعا می كردند كه ممنوعيت قتل در قانون اسلامی در خدمت ارزش بنيادين زندگی است، قانون ارتداد از دين حمايت می كند و ممنوعيت مشروبات الكلی از عقل؛ ممنوعيت فسق و زنا، اصل و نسب را مورد پشتيبانی قرار می دهد و حق غرامت، حق برخورداری از دارايی را. اما محدود كردن حمايت از عقل به ممنوعيت مشروبات الكی و حمايت از زندگی به ممنوعيت قتل را به دشواری می توان كامل دانست. متأسفانه به نظر می رسد كه سنت حقوقی اين پنج ارزش را به اهداف تكنيكی تقليل داده است. با اين وجود، می توان ارزش‌های كلی تصريح شده را مبنايی برای نظريه‌ نظام‌مند حقوق فردی در عصر مدرن قرار داد.
به يقين، سنت حقوقی سرشار از مواضع متفاوت در جهت حمايت از فرد است. به عنوان مثال، حقوقدانان مسلمان ايده احتمال بي‌گناهی در دعاوی حقوقی و كيفری را مطرح كردند و استدلالشان اين بود كه زحمت اثبات مدعا همواره با مدعی است. در دعاوی كيفری، حقوقدانان مسلمان بارها و بارها در مورد مسائل مربوط به الحاد عنوان كرده‌اند كه آزاد كردن هزار فرد ملحد به مراتب بهتر از مجازات غيرعادلانه مسلمانی راستين است.در دعاوی كيفری، حقوقدانان چنين استدلال می كنند كه همواره آزاد كردن فردی ‌گناهکار بهتر است از خطر مجازات فردی بي‌گناه. علاوه بر اين، بسياری از حقوقدانان بازداشت و حبس گروه‌های دگرانديش را -حتا آن هنگام كه چنين گروه‌هايی (از قبيل خوارج) آشكارا از اين دگرانديشی دفاع كرده و ديگران را به كيش خود فرا می خواندند- محكوم می كردند و بر اين باور بودند كه چنين گروه‌هايی مادامی كه مسلح نشده و به وضوح قصد شورش عليه حكومت را ندارند نبايد مورد آزار يا ضرب و شتم قرار گيرند. همچنين، حقوقدانان مسلمان ضمن محكوم كردن شكنجه چنين ادعا می كردند كه پيامبر مثله كردن را در هر شرايطی منع می كرد. آنها همچنين با اعترافات اجباری در تمام امور سياسی و حقوقی مخالفت می ورزيدند. در واقع، بسياری از حقوقدانان اصلی شبيه به اصل برائت در امريكا را مطرح می كردند كه طبق آن استفاده از اعترافات يا مدارك بدست آمده تحت فشار در محكمه مجاز نيست. جالب اينكه، برخی از حقوقدانان حتا اظهار می داشتند كه قضاتی را كه در محكوميت‌های كيفری به اعترافات اجباری استناد می كنند، بايستی به علت حكم غيرمنصفانه مسئول دانست. اكثر حقوقدانان بر اين باور بودند كه متهم يا خانواده او می توانند عليه قاضی به طور خاص و عليه خليفه يا نمايندگان وی به طور عام ادعای غرامت بكنند چرا كه دولت به طور غيرمستقيم مسئول رفتار غيرقانونی قضات خود بشمار می رود.
اما شايد در سنت حقوقی جالب‌‌ترين گفتار در اين خصوص حقوق خداوند و حقوق مردم باشد. منظور از حقوق خداوند آن دسته از حقوقی است كه برای خداوند محفوظ است، به اين معنا كه فقط خداوند می تواند نحوه مجازات نقض اين حقوق را تعيين كند و فقط خداوند در چنين مواردی حق بخشيدن دارد. اما تمام حقوقی كه آشكارا برای خداوند محفوظ نشده‌اند برای مردم محفوظ هستند و در حالی كه نقض حقوق خداوند فقط از سوی خداوند وآن هم از طريق توبه به ميزان كافی بخشوده می شود، حقوق مردم فقط از سوی خود مردم قابل بخشش است. از همين روست كه حق غرامت به فرد فرد انسانها تعلق دارد و فقط شخص ستم ديده می تواند از آن بگذرد. حكومت و حتا خداوند، در صورتی كه اين حق به عنوان بخشی از حقوق انسانها تعيين شده باشد حق بخشيدن يا سازش در مورد اين حق غرامت را ندارد.
حقوقدانان مسلمان، بر اين باور نبودند كه مجموعه‌ای از حقوق ثابت و تعميم ‌پذير بايستی همواره به فرد فرد انسان‌ها تعلق بگيرد. بلكه آنان حقوق فردی را ناشی از يك مسبب قانونی پديد آمده از ضرر و زيان يك خطای قانونی می دانستند. فرد دارای حقی نيست مگر اينكه مورد ظلم و ستم قرار گرفته باشد و در نتيجه آن ادعای كيفر يا درخواست جبران خسارت را داشته باشد. تغيير اين پارادايم‌ها مستلزم دگرگونی مفاهيم سنتی حقوق است به گونه‌ای كه اين حقوق، صرف‌نظر از مسبب قانونی عمل، به دارندگان آن تعلق بگيرد. مجموعه قوانين تغييرناپذير عبارتند از قوانين ضروری برای رسيدن به جامعه‌ای عادل، قوانينی كه در عين حال موجب ترغيب رحمت نيز می شوند. از نظر من، اين مجموعه بايد شامل حقوق متضمن امنيت جانی و شأن اخلاقی انسان باشد. بي‌ترديد اين احتمال وجود دارد كه حقوق فردی مطرح همان پنج ارزش مذكور باشند اما اين موضوع را بايد از منظر گوناگونی كنونی زندگی بشر از نو تحليل كرد. در اين چارچوب، تعهد به حقوق بشر به معنای عدم تعهد به خداوند نيست بلكه در عوض بخش ضروری از تجليل گوناگونی انسانها، گراميداشت نمايندگان خداوند، تحقق رحمت و پيگيری هدف غايی عدالت است.
جالب اينكه،این سنت حقوقی پيشامدرن نیست که بزرگترين مانع را در برابر حقوق فردی در اسلام بوجود می آورد، بلكه مسلمانان مدرن خود پديدآورنده جدي‌ترين موانع هستند. بويژه در نيمه دوم قرن اخير، تعداد چشمگيری از مسلمانان اين فرض بي‌پايه و اساس را مطرح كرده‌اند كه شرع اسلام عمدتاً با وظائف -و نه حقوق افراد- سر و كار دارد و مفهوم اسلامی حقوق امری است جمعی و نه فردي. با اين همه، اين فرضيه‌ها هر دو صرفاً بر فرضيه‌های فرهنگی در خصوص "ديگري" به مفهوم غيرغربی آن بنا نهاده شده‌اند. چنين به نظر می رسد كه اين مفسران با درنظر گرفتن برداشتی يهودی - مسيحی يا شايد غربی از حقوق، فرض را بر متفاوت بودن اسلام قرار داده‌اند.
در واقع، هر گونه ادعايی درباره حقوق فردی يا جمعی عمدتاً واپس‌گرايانه است. حقوقدانان مسلمان پيشامدرن از بينشی جمعی يا فردگرايانه از حقوق حمايت نكرده‌اند. البته آنها از حقوق عمومی سخن گفته‌اند و اغلب اين مسئله را مورد تأييد قرار داده‌اند كه حقوق عمومی را بايد بر حقوق شخصی ارجح دانست. اما اين امر هم ‌سنگ اين ادعاست كه نبايد تعداد زيادی از مردم برای حفظ حقوق معدودی از افراد متحمل زيان شوند. به عنوان مثال، همين امر به عنوان يك شعار قانونی برای توجيه ارجحيت مفهوم عوايد عمومی يا حق ارتفاق عمومی بر اموال خصوصی مورد استفاده قرار گرفته است. از همين اصل برای منع پزشكان فاقد صلاحيت از طبابت نيز بهره ‌برده‌اند. اما همان گونه كه پيش از اين گفته شد، حقوقدانان مسلمان هرگز قتل يا شكنجه افراد را برای حمایت از پیشرفت حكومت يا منافع عمومی موجه ندانسته‌اند.
شايد تأكيد گسترده بر ارجحيت ديدگاههای جمعی و مبتنی بر انجام وظيفه در اسلام به ماهيت ارتجاعی بسياری از گفتارهای كنونی در خصوص شرع اسلام اشاره دارد. اما در حقيقت توجيه مفهوم حقوق فردی در اسلام به مراتب آسان‌تر است از يك جهت‌گيری جمعي: خداوند انسان‌ها را افرادی مستقل آفريده و در دنيای پس از مرگ نيز هر فرد خود پاسخگوی اعمال خود است. سعی در حراست و حفاظت از بهره‌وری فرد فرد انسانها همانا برابر است با جدی گرفتن خلقت خداوند. هر فرد جهانی ممکن و سرشار از معجزات الهی را تجسم می بخشد. چرا يك مسلمان بايد خود را در قبال حقوق و بهروزی ديگر همنوعان خود متعهد بداند؟‌ پاسخ اين است كه خداوند آن هنگام كه بخشی از خويشتن خود را در هر يك از انسانها قرار می داد به چنين تعهدی عمل كرد. به همين دليل است كه در قرآن تأكيد شده هر كس يكی از همنوعان خويش را غيرعادلانه به قتل رساند در واقع تمام انسانيت را به قتل رسانده است. چنين بنظر می رسد كه گويی قاتل قداست الهی را از میان برده و درست همان مفهوم الوهيت را آلوده كرده است. (۳۲ : 25)
افزون بر اين، قرآن بين قداست مسلمان و غيرمسلمان تفاوتی قائل نمی شود. همان‌گونه كه بارها و بارها در قرآن تأكيد شده، هيچ انسانی نمی تواند رحمت الهی را به هيچ شكلی محدود كرده يا حتا تعيين كند كه چه كسی از آن برخوردار خواهد شد (۱۰۵ :۲، ۷۴ :۳، ۹ :۳۸، ۳۸ :۳۹، ۷ :۴۰، ۳۲ : ۴۳). من اين امر را بدان مفهوم می دانم كه هم غيرمسلمانان و هم مسلمانان هر دو می توانند پذيرندگان و بخشندگان رحمت الهی باشند. معيار فضيلت اخلاقی در اين دنيا به ميزان نزديكی فرد به الوهيت از طريق عدالت بستگی دارد و صرفاً يك برچسب مذهبی نيست. اين معيار در دنيای پس از مرگ موضوعی کاملا متفاوت است و صرفاً از اختيارات انحصاری خداوند است. خداوند به يقين در دنيای پس از مرگ از حقوق خود به مناسب‌ترين شيوه دفاع خواهد كرد. مهم‌ترين مسئوليت اخلاقی ما در اين دنيا دفاع از حقوق انسانهاست. هر گونه تعهد نسبت به حقوق بشر، تعهدی است نسبت به خلقت خداوند و در غايت امر به خود خداوند.
شريعت و حكومت دموكراتيك
در هر نمونه از دموكراسی برخاسته از درون اسلام ايده حاكميت خداوند باید پذيرفته شود و نمی توان در آن حاكميت مردم را جايگزين حاكميت الهی كرد. اين دموكراسی در عوض بايد نشانگر اين امر باشد كه چگونه حاكميت مردم -با درنظر گرفتن اينكه شهروندان ضمن برخورداری از حقوق، مسئوليت همبسته به آن، يعنی جستجوی عدالت همراه با رحمت را نيز به عهده دارند- بدرستی بيانگر اقتدار خداوند است. به همين ترتيب، در اين نوع دموكراسی نمی توان از پذيرش ارجحيت قوانين خداوند بر اعمال انسانی سرباز زد بلكه بايد نشان داد كه چگونه قانونگذاری دموكراتيك اين ارجحيت را محترم می شمرد. من موضوع شريعت و حكومت را برای خاتمه اين بحث درنظر گرفتم چرا كه ابتدا بايستی مبانی پرداختن به اين موضوع بنا نهاده می شد. به عنوان بخشی از مبانی اين بحث، درك صحيح از محوريت شريعت در زندگی مسلمانان بسيار حائز اهميت است. شريعت همانا طريق خداوند است- مجموعه‌ای از اصول هنجاری و متدولوژي‌های لازم برای ايجاد منع‌های حقوقی و مجموعه‌ای از مقررات صریح حقوقي. مشخص است كه شريعت مجموعه‌ای گوناگون از مكاتب و رويكردهای فكری را دربر می گيرد كه همگی به يك نسبت معتبر و پذيرفته شده هستند. با اين همه، شريعت در مجموع با انواع مكاتب و ديدگاههای گوناگون خود، طريق و قانون خداوند باقی می ماند.
در اكثر موارد، قوانین شریعت آشكارا از سوی خداوند حكم نشده‌اند بلكه در ايجاد و به اجرا گذاشتن شريعت، بر عمل تفسيرگرانه يك عامل انسانی تكيه می شود. اما شگفت آنكه، شريعت ارزشی محوری است كه جامعه موظف به اطاعت از آن است. نمونه اين تناقض را در تنش موجود ميان تعهد به زندگی طبق قوانين خداوند و اين امر كه اين قوانين فقط از طريق تفسيرهای فردی تجلی می يابند، می توان يافت. حتا اگر نسبت به اينكه يكی از فرامين صریح خاص نشانگر قانون الهی است، دركی يكسان وجود داشته باشد، همچنان مجموعه‌ای گسترده از شيوه‌های اجرايی و كاربردهای فردی ممكن وجود خواهد داشت. اين معضل تا حدودی با تمايزگذاری ميان شريعت و فقه در گفتارهای اسلامی حل شده بود.چنین استدلال می شد كه شريعت، آرمانی الهی است كه گويی ميان زمين و آسمان معلق است و هيچ يك از نوسانات زندگی نمی تواند آن را تحت‌تأثير قرار داده يا به فساد كشاند. فقه عبارت است از تلاشی انسانی برای درك و اجرای اين آرمان. به اين ترتيب، شريعت -برخلاف فقه- تغييرناپذير، بي‌خدشه و بي‌نقص است.
حقوقدانان سنی، به عنوان بخشی از مبانی عقيدتی اين گفتار بر اين حديث منتسب به پيامبر تأكيد می كردند: "هر مجتهدی (حقوقدانی كه در پی پاسخ صحيح است) درست می گويد" يا اينكه "هر مجتهدی به نتیجه [درست] خواهد رسید." اين حديث اشاره به آن دارد كه برای هر پرسشی می توان بيش از يك پاسخ صحيح يافت. و برای حقوقدانان سنی نيز هدف يا انگيزه موجود در پس جستجوی مشيت الهی را مطرح می كند. هدف خداوند از تعيين شاخص‌هايی برای دستيابی به قوانين الهی و سپس لزوم شركت دادن انسانها در جستجوی آنها چيست؟ اگر خداوند خواستار آن است كه انسانها به دركی صحيح برسند، پس چگونه ممكن است كه پاسخ هر مفسر يا حقوقدانی صحيح باشد؟ به عبارت ديگر، آيا برای تمام مشكلات حقوقی يك پاسخ حقوقی صحيح وجود دارد و آيا تعهد به يافتن آن پاسخ تحت عنوان تعهدی حقوقی به عهده مسلمانان گذاشته شده است؟
اكثريت قاطع حقوقدانان سنی اتفاق‌نظر دارند كه پشتكار همراه با حسن‌نيت در جستجوی اراده الهی همان اجرای تعهد نسبت به خداوند است. در موارد ديگر، حقوقدانان به دو گروه عمده تقسيم می شوند. در مكتب نخست، تحت عنوان "مخطئه" چنين استدلال می‌شود كه هر مسئله حقوقی در نهايت پاسخی صحيح دارد؛ اما تنها خداوند آن پاسخ را می داند و حقيقت تا روز قيامت آشكار نخواهد شد. در اكثر موارد، انسانها نمی توانند با قاطعيت از صحت پاسخ خود اطمينان حاصل كنند. به اين ترتيب، هر مجتهدی در تلاش برای يافتن پاسخ صحيح محق است؛ اما احتمال دارد يكی از مفسران به حقيقت برسد، حال آنكه ديگران در مورد آن اشتباه كنند. خداوند در روز قيامت تمام مفسران را آگاه خواهد كرد كه حق با چه كسی بوده است. در اينجا منظور از صحت اين است كه اگر چه بايد مجتهد را به دليل تلاش‌هايش تحسين كرد اما اين به معنای معتبر بودن يكسان تمام پاسخها نيست.
در مكتب دوم، كه "مصوِّبه" نام گرفته، چنين استدلال می ‌شود كه پاسخی معين و صحيح ("حكم معين") كه خداوند بخواهد انسانها به آن دست يابند وجود ندارد . در صورت وجود چنين پاسخی، خداوند نشانه‌ها و شواهد دال بر حكم الهی را مسلم و آشكار می ساخت. خداوند نمی تواند مسئوليت دستيابی به پاسخ صحيح را بر دوش انسانها قرار دهد آنگاه كه ابزاری عينی برای پی بردن به صحت مسئله‌ای حقوقی يا متنی وجود ندارد. اگر هر چيز حقيقتی عينی داشت خداوند به يقين چنين حقيقتی را در همين زندگی قابل تحقيق می كرد. در اکثر شرایط،حقيقت مبتنی بر قانون -يا صحت پاسخ- به اعتقادات و شواهد موجود بستگی دارد و اعتبار حكم يا فعل حقوقی اغلب بر قواعد به رسمیت شناسی آن مشروط است كه وجود آن را امکان پذیر می سازد. انسانها ملزم به يافتن نتايجی انتزاعی، غيرقابل دسترس و به لحاظ حقوقی صحيح نيستند بلكه موظفند كه با پشتكار در خصوص مسئله‌ای تفحص كنند و آنگاه از نتايج حاصل از اجتهاد خود پيروی كنند. به عنوان مثال، طبق گفته جوينی خواست و نيت خداوند آن است كه انسانها به جستجو بپردازند و به اين ترتيب زندگی ايشان تمام و كمال سرشار از امر الهی باشد. جوينی چنين توضيح می دهد: به نظر می رسد كه خداوند به انسانها گفته است: "فرمان من به بندگانم مطابق است با اكثريت اعتقادات آنها. پس هر گاه اكثر افراد اعتقاد داشته باشند كه موظف به انجام كاری هستند، اقدام طبق آن، فرمان من است". فرمان خداوند به انسانها جستجوی همراه با پشتكار است و اين فرمان تا زمانی كه انسانی به اكثريت اعتقادات در مورد آن قانون دست يابد، به تعليق درمی آيد. پس از شكل گرفتن اكثريت اعتقادات، قانون خداوند با اكثريت اعتقادات كه از سوی آن فرد خاص شكل گرفته، مطابقت می يابد. در كل، اگر فردی صادقانه و مخلصانه بر اين باور باشد كه چنين و چنان قانون خداوند است، آنگاه اين قانون در واقع برای آن فرد همان قانون خداوند است.
مكتب دوم به طور خاص مسائل دشواری را درباره كاربرد شريعت در جامعه مطرح می كند. در اين موضع اشاره می شود كه قانون خداوند همانابرابر است با جستجوی قانون خداوند، در غير اين صورت تعهد حقوقی (تكليف) کاملاً به شخصی بودن و خلوص اعتقاد بستگی دارد. طبق مكتب فكری نخست، هر قانونی كه حكومت به اجرا می گذارد صرفاً به طور بالقوه قانون خداوند است و تا روز قيامت صحت آن را در نمی يابيم. طبق مكتب فكری دوم، هر قانونی كه حكومت به اجرا می گذارد قانون خداوند نيست مگر اينكه فردی كه قانون در مورد او به اجرا گذاشته می شود آن را اراده و فرمان خداوند بداند. در مكتب نخست، شناخت ما تا آن هنگام كه زنده هستيم به تعليق درآمده؛ حال آنكه در مكتب دوم، اين شناخت به صحت روند رسيدن به اعتقادی خاص و نهايت خلوص آن بستگی دارد.
نظر من با تكيه بر اين ميراث فكری اين است كه در يك جامعه اسلامی، شريعت بايستی ساختاری نمادين برای كمال الهی باشد كه انسانها به آن دست نمی يابند. طبق گفته ابن‌قيم، شريعت جوهره عدالت، خير و زيبايی است آن گونه كه از سوی خداوند بيان شده و در اختيار او قرار دارد. به تعبيری می توان گفت شكل كامل شريعت در ذهن مطلق خداوند حفظ شده اما هر آنچه كه انسانی در هدايت آن دست داشته به علت عدم كمال او ناگزير صدمه خواهد دید. به عبارت ديگر، شريعت آن گونه كه از سوی خداوند تصور شده، بي‌نقص است اما آن گونه كه انسانها دركش می كنند ناقص و محتمل است. حقوقدانان بايستی به تعمق در مورد شكل آرمانی شريعت ادامه و تلاش‌های ناقص خود را برای درك كمال خداوند شرح و بسط دهند. مادامی كه استدلال مطرح شده هنجاری است، دستيابی به مشيت الهی احتمالی تحقق نيافته باقی می ماند. مهم اين كه، هر يك از قوانين به اجرا گذاشته شده نيز ضرورتاً احتمالی تحقق نيافته‌اند. شريعت صرفاً مجموعه‌ای از احكام (يا قواعد صریح) نيست بلكه مجموعه‌ای از اصول، يك روش و روندی گفتار-محور از جستجوی آرمان‌های الهی است. به همين دليل، شريعت همواره اثری در حال شكل ‌گيری است و هيچگاه كامل نمی شود.
به بيان صحيح ‌تر، اگر حكومت یک باور حقوقی را اتخاذ کرده و سپس به اجرا بگذارد نمی توان آن را قانون خداوند ناميد. اين باور حقوقی، به دليل گذر از فرآيندهای تعيين‌كننده و اجرايی حكومت، ديگر تنها يك احتمال نيست بلكه به قانونی واقعی، عملی و قابل اجرا تبديل شده است. اما آنچه كه عملی و قابل اجرا شده نه قانون خداوند كه قانون حكومت است. در عمل، صحبت از يك قانون حكومتی و در عین حال دينی نوعی تناقض ‌گويی است. قانون يا به حكومت تعلق دارد و يا به خداوند و مادامی كه حكومت به عنوان يك عامل شخصی بيان و اجرای قانون را به عهده داشته باشد هر قانون به اجرا گذاشته شده از سوی آن را نمی توان الزاماً قانون خداوند به شمار آورد. در غير اين صورت، بايد حاضر به پذيرش اين امر باشيم كه شكست قانون حكومت در واقع شكست قانون خداوند و در نهايت، شكست خود خداوند است. در الهیات اسلامی، اين امكان را نمی توان پذيرفت.
بی ‌شك، دشوارترين چالش در برابر اين موضع اين است كه خداوند و پيامبرش مجموعه‌ای از منع‌های قانونی مشخص را وضع كرده‌اند كه نمی توان آنها را ناديده انگاشت. احتمالاً، خداوند به دقت قوانينی صريح و روشن فراهم آورده، چرا كه بر آن بوده كه با محدود كردن نقش عامل انسانی، امكان بدعت را از انسانها سلب كند. اما اجازه دهيد برای آخرين بار به نكته‌ای بازگرديم كه دائم بر آن تأكيد كرده‌ام: معانی استنتاج شده از اين منابع بدون توجه به ميزان دقت و وضوح عبارات برگرفته از قرآن و سنت، مورد بحث و مذاكره عامل انسانی قرار می گيرند. به عنوان مثال، در قرآن آمده است:"دستان مرد و زن دزد را به کیفر کاری که کرده اند ببرید که عقوبتی الهی است و خداوند پیروزمندانه فرزانه است"(۵:۳۸) اگر چه مفهوم حقوقی اين آيه مشخص به نظر می رسد، اما مستلزم آن است كه دست كم عوامل انسانی برای يافتن معنای "دزد"، "بريدن"، "دست" و "كيفر" تلاش و کوشش كنند. قرآن از عبارت "اقطعو" از ريشه كلمه "قَطَع" استفاده می كند كه نه تنها به معنای قطع كردن و بريدن بلكه به معنای قاطعانه برخورد كردن، خاتمه دادن، جلوگيری كردن يا فاصله گرفتن نيز است. آيا مفسر انسانی می‌تواند با قاطعيت ادعا كند كه تصميم نهايی در خصوص هر معنايی كه از اين متن استنتاج شود با تصميم خداوند يكی است؟ و حتا در صورت تصميم در مورد معنای اين آيه، آيا می‌توان قانون را به گونه‌ای اجرا كرد كه بتوان ادعا داشت كه نتيجه حاصله متعلق به خداوند است؟ معرفت و عدالت خداوند كامل است اما ممكن نيست كه انسانها قانون را به شيوه‌ای تعيين و به اجرا گذارند كه امكان رسيدن به نتيجه‌ای اشتباه به كل از ميان برداشته شود. اين نه به معنای بيهودگی بررسی و تحقيق درباره قانون خداوند بلكه صرفاً به اين معناست كه تفاسير حقوقدانان انواع احتمالی تحقق مشيت الهی است اما قوانينی كه از سوی حكومت تدوين و به اجرا گذاشته می‌شوند را نمی‌توان تحقق واقعی اين احتمالات دانست.
این امر به لحاظ نهادی نیز با اين تجربه اسلامی مطابقت دارد که علما يا حقوقدانان می‌توانند و بايد به عنوان مفسران كلام الهی، نگاهبانان وجدان اخلاقی جامعه و مسئولانی عمل كنند و يادآور آرمان خداوند به ملت و رهنمون آنها به سوی آن باشند. اما قانون حكومت بدون توجه به خاستگاه يا مبنای آن متعلق به حكومت است. با درنظر گرفتن چنين مفهومی، هيچ قانون مذهبی نمی‌تواند و نبايد از سوی هیچ حكومتی به اجرا گذاشته شود. تمام قوانينی كه در يك حكومت بيان و اجرا می‌شوند کاملاً انسانی بوده و بايد تحت چنين عنوانی مطرح شوند. اين قوانين، تنها تا جايی متعلق به قوانین شریعت هستند كه هر مجموعه‌ای از اعتقادات حقوقی بشر را بتوان بخشی از شريعت دانست .قسمتی از قانون شريعت هستند. هيچيك از مجموعه قوانين -حتا اگر ملهم از شريعت باشند- همسنگ شريعت نيستند. به عبارت ديگر، خلقت با تمام غنای متنی و غيرمتنی خود می تواند و بايد حقوق بنيادين و قوانين نهادينه‌ای ايجاد كند كه آن دسته از حقوق را محترم شمرده و ارتقا بخشد. اما حقوق و قوانين كمال خلقت الهی را منعكس نمی سازند. طبق اين پارادايم، دموكراسی نظامی مناسب برای اسلام است، چرا كه هم ارزش خاص انسانها -مقام نيابت آنها- را بيان می كند و هم در آن واحد با قرار دادن نهايت اقتدار در دستان مردم به جای علما، حق هر گونه تظاهر به الوهيت را از حكومت سلب می كند. معلمان اخلاقی نقشی مهم ايفا می كنند زيرا بايد با هشياری جامعه را به سوی خداوند سوق دهند. اما حتی اراده اكثريت -صرف‌ نظر از اينكه به لحاظ اخلاقی خوب تعليم ديده باشند- نمی تواند عظمت خداوند را به تمامی تجسم بخشد. و در بدترين شرايط -اگر اكثريت از سوی علما متقاعد نشده باشند، اگر اكثريت بر روی گرداندن از خداوند اصرار ورزند اما در عين حال حقوق بنيادين فرد، از جمله حق تعمق درباره خلقت و دعوت به طريق خداوند را محترم شمرند- اين دسته از افراد تشكيل دهنده اكثريت نيز بايد در جهان پس از مرگ پاسخگوی خداوند باشند.
________________________________________
مقاله ی حاضر در مجله بستون رویو شماره ی آوریل/مه ۲۰۰۳ به چاپ رسید. مؤلف این مقاله خالد ابوالفضل استاد حقوق اسلامی در دانشگاه یوسی ال ای است و نویسنده کتاب "جایگاه رواداری (اغماض) در اسلام است. این مقاله به درخواست بنیاد برومند به زبان فارسی ترجمه شده است.

www.iranrights.org/fa/library/document/138/islam-and-the-challenge-of-democracy