Sunday 29 June 2014

مهاربحرانِ زاده ی تقلبی انتخاباتی درافغانستان؛توجه جدیی جامعه ی جهانی رامی طلبد


فراخوانِ جمعی ازفرهنگیان وروشنفکرانِ افغانستان
روزیکشنبه29ماه جون2014-8ماه سرطان1393
چون، جامعه ی افغانستان هنوزکوله بارغم ومصیبتِ ناشی ازحکومت های خود کامه ،جنگ های طولانی وتروریسم زاده ی آن رابخوبی پشت سرنگذاشته است؛درنتیجه،فضای فکری- سیاسی- روانی همراه بابد بینی وتوطئه انگاری، فرهنگ سیاسی این کشوررافراگرفته است.به این معناکه،جنگ های ناشی ازتجاوزخارجی ،درگیری های گروهی وتروریسمِ همراه بابهره برداری های سیاسی- گروهی ازمسایل قومی- مذهبی- سمتی،توسط فرصت طلبان وقدرت خواهان،فرهنگ سیاسی افغانستان رابسیارتمرکزگرا،بیمار،بدگمان،وآسیب پذیر دربرابر تئوری توطئه وگسترش همگانی آن ساخته است.فرهنگی سیاسی که درآن کم ترواقع بینی،احترام به خواست مردم وپذیرش سخن وموضع مخالفان سیاسی جای دارد.اگرچه نگرش وساختار کهنه ی سیاسی- خودکامه به شمول فرهنگ سیاسی تمرکزگرا- بیمار- توطئه پذیر - توطئه ساز درنتیجه ی جنگ هاعلیه ناخودی ها وخودی ها ،فن آوریی اطلاعاتی مدرن وگسترش رسانه های آزاد دیگرگون یاکمرنگ شده است؛اما،هنوزهم عواملی مانند:انحصار گرائی شکست خورده درسیاست،تفنگ سالاری ،بقایای بنیاد گرائی مذهبی وکمونیستی بجای تن دهی به واقعیت های عصروزمان،بدرجه های کم وزیادهم به تئوری توطئه متوسل می شوند وهم درسرراه دموکراسی،انتخابات شفاف، پذیرش اندیشه وموقف مخالف وتامین حقوق بشربه بهانه های گونه گون سنگ اندازی می نمایند.
بطورنمونه،اگربرای درس گیری از گذشته ی ناشاد برای امروزبحرانی وآینده ی با دورنمای کمترروشن، نگاهی به گذشته ی نزدیک بیندازم؛ روشن می شود که، ناتوانی نظام سیاسی- خانوادگی- انحصاگر- دیگراندیش ناپذیر درقالب شاهی وجمهوریت درهمسازی بانیازهای عصروزمان جاده سازی برای جمهوریی دموکراتیکِ مانند خودش مخالف ناپذیرِوابسته به شوروی وشکست کمونیسم روسی جاده سازی برای جهادی گری وجهادی گریی بدفرجام جاده سازی برای طالبان وتروریسم کرد. واین اخیری هم، جاده صاف کن برای جنگ علیه تروریسم وایجاد نظام جمهوریی مدعی دموکراسی بریاست کرزی،شخصی ناتوان ونالایقی شد که ازعهده ی هرکاری برمی آید؛مگرریاست جمهوری آن هم درکشوری که بخاطرجنگ،تروریسم،دست اندازی های قدرت های دورونزدیک،مدیریت دشوارِ آن ایجاب شخصیت کارکشته - درستکارودسته ی ازمدیران مجرب وباتد بیر را می کرد.چون امریکا وبریتانیا،پیشگامان مبارزه علیه تروریسم آگاهی درستی راجع به اوضاع سیاسی- اجتماعی افغانستان نداشتند وعلت کمبود آگاهی شان هم به این مسئله برمی گشت که درچهاردهه ی گذشته ازعینک پاکستان به سوی کشورما نگریسته بودند؛بنابرآن،بابلند کردن کرزی نابکاردرقدرت، درواقع کاری کردند که 13ونیم سال جنگی کم نتیجه علیه تروریسم نمایند.جنگی که هم درمهار تروریسم وهم درتثبیت حکومت فاسدِ کرزی طوریکه لازم بود موفق نشد. روشن است که، علت ناکامی امریکا وانگلیس درمبارزه علیه تروریسم ودولت سازی درافغانستان،بالاکشیدن شخص نالایقی مانند کرزی وهمکاران نابکار- غارتگرش می باشد که هم دموکراسی را درافغانستان مسخره کردند وهم کمک به بازگشت تروریسم نمودند وهم بحران پساانتخابابات کنونی را زمینه سازی کردند.
درواقع،شکل نگرفتن نهادهای کارآمدِ دولتی،شکست یاکم نتیجه شدن جنگ علیه تروریسم وپایه نگرفتن فرهنگ ونظام دموکراسی درافغانستان،بدوعامل زیربرمی گردد:نخست،ناتوانی وبی باوریی کرزی وتیمش به دموکراسی وحکومت قانون.دوم،بهره برداریی سیاسی – مالی متعصبانِ سمت گرا وتفنگ سالاران ازناتوانی اودرمدیریت سیاسی کشور.روشن است که ریاست کرزی وشکل گیریی حکومتش هم درنتیجه ی یک فرایند خام وشتاب زده صورت گرفت وهم باقانون اساسی تمرکزگرا،همه صلاحیت ها رادردست ناتوان اوودسته های متعددِ متعصب- سمت گرا،جنگ سالار،قاچاقچی وغاصب قرارداد.ازاینکه،ازهمان آغاز،کرزی ودارو دسته اش به حمایت مردم متکی نبودند و به کمک نظامی های امریکائی-انگلیسی برشانه ی مردم افغانستان بارکرده شده بودند،دست بدوکارزیرزدند:نخست،هم دموکراسی مآبی وهم باساخت کمیسیون انتخاباتی- گوش به فرمان،از2002تاکنون درهمه انتخاب های ریاست جمهوری،شورای ملی وشوراهای ولایتی باپرداخت پول ازجیب مالیه دهندگان غربی وافغانی دست به تقلب زدند که نتیجه ی آن لاغرشدن دموکراسی ،فربه شدن حکومت داریی فاسد وبازگشت تروریسم می باشد.
ازاین سبب که،تقلب ها دردورهای اول ودوم انتخاباتِ ریاست جمهوری درسال های 2004و2009که دومی بسیارشرم آوربود؛ایجاب این رامی کرد که دردورسوم تکرارنشود.بدبختانه ،درانتخابات 5آریل-16حمل ودردور دوم آن14جون-24جوزا،گمانه زنی این بود که کمیسیون انتخاباتی به گونه ی دربرگزاری انتخابات وشمارش آراء عمل نماید که شک وگمانه زنی ها ایجاد نشود.زیراکه که، درافغانستان فرهنگ سیاسی ای تمرکزگراوانحصارطلب،چنان درگرایش های سیاسی- مذهبی- قومی حتا درون قومی افغانستان بی اعتمادی وبدگمانی ایجاد کرده است که جزوی ترین تقلب کاریی می تواند بزرگ ساخته شده بلوا ایجاد نماید.بانهایت اندوه،کمیسیون انتخابات درریزش وشمارش آراء وناکارآمدی دررسانش برگه های راءی دهی به برخی حوزه های انتخاباتی چنان ناکارآمدی نشان داد که توسط بازی گران سیاسی،به جهت گیری به نفع یک کاندید وراه اندازیی توطئه علیه کاندید دیگر تعبیرشد.ازسوی دیگر،حضور افراد متعصب وسمت گرا درکمیسیون انتخابات وناکارآمدیی رئیس کمیسیون درمدیریت آن ها ویاهمسوی با آن ها،درجریان شمارش آراء مسئله سازشد.مثلن،دریک مورد رائی های واریزشده به حساب محترم داکترعبدالله رابسیارنشان می داد ورای های واریزشده به حساب محترم داکتراشرف غنی راکم وباردیگر،برعکس عمل کرده شبهه آفرینی کرد.ازهمه مهم تراین که،وقتی که ماجرائی تقلب کاریی امرخیل رونماشد،وبدنبال آن نوارهای افشاگرانه دردنیای مجازی پخش شد،این گونه ذهنیت ایجاد کرده شد که کمیسیون وحکومت کرزی به محترم داکترعبدالله خیانت وبه محترم داکتراشرف غنی خدمت می کنند.مسئله ی که درست یا نا درست تیم محترم داکترعبدالله رادربرابرکمیسین انتخابات قرارداد وکاربه تظاهرات خیابانی کشید.
اکنون که تیم محترم داکترعبدالله ازکمیسیون انتخابات سلب اعتماد کرده البته به این بهانه که رئیس جمهوروکمیسیون انتخابات درصدد رئیس جمهوراعلام کردن محترم داکتراشرف غنی غنی برآمده اند،آقای داکترعبدالله اعلام کرده است که اگرکرزی وکمیسیون انتخاباتی اش آقای داکتر اشرف غنی را رئیس جمهوراعلام نمایند،آن را نمی پذیرد وتشکیل کابینه ی مخالف آن می دهد؛وتظاهرات هم توسط طرفداران آقای دکترعبدالله درکابل وشهرهابراه انداخته شده است.بنابراین، وضع سیاسی کشوربه سوئی بحران می رود.ازاین رو،به نفع جامعه ی جهانی بویژه امریکا وملل متحد ،نهادهای کم خون جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی بی شمار،فرهنگیان و روشنفکران افغانستان است که نگذارند وضع ازکنترول بیرون شود.ما که می گوئیم نباید وضع ازکنترول بیرون شود؛هدفمان این نیست که جامعه ی جهانی به نفع کاندید خاصی اقدام شتاب زده نماید.نه خیر،هد فِ ما دومسئله ی زیرمی باشد:نخست،یک پروسه ی بیماروکم خونِ دموکراتک درافغانستان درزیرسایه ی حضورنظامی کشورهای غربی به تایید شورای امنیت سازمان ملل متحد براه انداخته شده است،پروسه ی که درادامه ی موفقانه ی آن، هم مرگ تروریسم نهفته است وهم تقویت همسوئی شکنده ی مردم افغانستان.دوم،ادامه ی بهترپروسه ی دموکراتیک که باعث شکل گیریی حکومتی مورد حمایت مردم واقع شود ورائی دهندگان باورکنند که به رائی هایشان خیانت نشده است،دوکارزیرابخوبی کرده می تواند:نخست،انتقال آرام قدرت راممکن می سازد.دوم،میخ دموکراسی وحکومت مردمی ودرواقع تخم حاکمیت قانون را درزمین خشک وشوره زارافغانستان جنگ زده وگرفتارتروریسم می پاشد.
ازاین رو،برای جامعه ی جهانی،حکومت کرزی،کاندیدها،انجمن های فعال جامعه ی مدنی ،احزاب کم خون سیاسی،فرهنگیان ،روشنفکران وروزنامه نگاران افغانستان پیشنهاد زیرراپیش کش می نمائیم:نخست،جامعه ی جهانی بویژه امریکا باید بداند که پروسه ی دموکراتیکی راکه درافغانستان پساطالبان به بهانه ی جنگ علیه تروریسم درزیرسایه ی ناتووآیساف،راه اندازی وبالای آن هزینه هم کرده است؛بسیارشکننده می باشد.شکنند گی که باعقب نشینی ناتووپایان ماموریت آیساف دراخیر2014،ذهنیت طالبی وتقلب کاریی کرزی ودارودسته اش ازطریق کمیسیون انتخابات درشمارش آراءهمراه با تروریست پروریی پاکستان بیشترازپیش آسیب پذیرشده،حتاممکن است ضرب صفر شود.ازاین رو،لازم است که امریکا وسازمان ملل بکوشند که کرزی وداردسته ی متعصبش که نان ازغرب می خورند وکاربرای پاکستان می کنند،ازطریق کمیسیون انتخاباتی دست ساخت خود آن رافلج نه نمایند.دوم،برای اینکه بحران کنونی مهارشود،ملل متحد درحضورنماینده های هردوکاندید ومسئولان کمیسیون انتخابات،رائی شماریی مجدد نماید.سوم،آقایان،داکترعبدالله وداکتراشرف غنی اجازه ندهند که افراد متعصب – سمت گرادرتیم شان برای هدف های روزمره ی سیاسی به مسایل قومی- سمتی یدک بکشند.چهارم،هردو کاندید رقیب ازآغازحکومت داریی کرزی تاکنون باهم کارکرده ویک دیگرراخوب می شناسند؛ازاین رو،به گفت وگوهای باهمی دست زده هم درمهاربحران کنونی وهم درباره ی حکومت آینده باهم همکاری نمایند.ازجانب دیگر،حکومت فاسد کرزی چنان فساد کاری کرده که غلبه برآن بدون کمک باهمی کاندیدها وهمه ی مردم دشوارمی باشد.پنجم،کرزی باید بداند که تاریخ مصرفش گذشته وبکوشد که محترمانه میدان رابرای جانشینش که ازصندوق های آراء پس ازبازشماری زیرنظرسازمان ملل طوریکه گفته شد بیرون می شود،جا خالی نماید.ششم،برپایه ی اخیرین اعلامیه ی وزارت عدلیه،افغانستان دارای50تا60حزب سیاسی ثبت نام شده می باشد.اگراین شمارحزب های سیاسی درپارلمان حضورندارند که خیر،درهمراهی با420انجمن ثبت نام شده ی جامعه ی مدنی،درجهت مهاربحرانی ناشی ازتقلب انتخاباتی وارد معرکه شده هم حضورخود را درعرصه های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی کشور نشان دهند وهم به کرزی وافراد زبان درازتیم های کاندیدها ومسئولان کمیسیون انتخابات بگویند که تمام گفتاروکردار تان زیرذره بین مردم وجامعه ی جهانی می باشد وهرگونه تخطی وفریب کاری به زیان خود تان می باشد.روشن است.اگراین تعداد حزب سیاسی وانجمن های جامعه ی مدنی دست بدست دهند،تاثیرشگرفی برروند شفاف سازیی نتیجه ی انتخابات وروند بعدیی انتخابات شورای ملی می گذارند.هفتم واخیری هم نقش فرهنگیان، روشنفکران وروزنامه نگاران است که ازدوطریق می توانند براوضاع اثرگذاشته درمهاربحران کمک نمایند:نخست،ازطریق رسانه های شنیداری ودیداری باپخش اعلامیه ها ونظریه پردازی ها هشداردهند وآینده ی بهترراترسیم نمایند.دوم،ازطریق اعضای باسواد پارلمان وشبکه های اطلاع رسانی برروند جاری درکشور اعمال نفوذ نمایند.درغیراین صورت،حزب های کم خون سیاسی،انجمن های بی شمارجامعه ی مدنی،فرهنگیان،روشنفکران وروزنامه نگاران بدانند که یا آشوب همراه باترویسم یا بازگشت استبداد قرون وسطائی درقالب مذهب وقوم- سمت سالاریی کوروارتجاعی- درونی- واپس گرا به کمک ارتجاع بیرونی برای مدت طولانی افغانستان را ازروند پیشروی به سوئی جهان مدرن بازمی دارد.

تقلب کاریی کمیسیون انتخابات؛تشت رسوائی نظام ریاستی دموکراسی ستیزرا ازبام بزیرانداخت


ابراهیم ورسجی
8-4-1393
ازاول ژانویه2002-11جدی1380تاکنون که بازارحکومت داریی فاسدِ کرزی به گونه ی گرم ادامه دارد،به چهارمسئله بیش ازاندازه تاکید شده ومی شود:نخست،تحقق دموکراسی وحکومت قانون.دوم،رعایت حقوق بشربویژه بهبود وضع جنسی وحقوقی زنان.سوم،آزادی بیان ورسانه ها.چهارم،اقتصاد بازارکه این اخیری گویا دنبال سرمایه گذاران خارجی می گشت؛اماسرمایه گذاران داخلی راهم قربانی فساد هدایت شده توسط باند حاکم کرد.ازاینکه مقاله درباره ی انتخابات،تقلب توسط کمیسیون انتخاباتی وناسازگاریی نظام ریاستی وقانون اساسی تمرکزگرای آن با دموکراسی وفریب کاریی تمرکزخواهان ریاستی زیرنام دموکراسی می چرخد،بحث راباتمرکزبالای دموکراسی،نظام ریاستی ،وضع نابسامان حقوق بشربویژه حقوق زنان وتقلب درانتخابات توسط کمیسیون حکومتی؛ درواقع، چهار مسئله ی باهم پیوسته ادامه می دهم.البته که، درضمن بحث بالای پرسمان های یاد شده،گه گاهی ازویرانگریی نظام ریاستی زیرنام اقتصاد بازاریا آزادهم یاد آوری خواهم کرد.به این خاطرکه،من به دموکراسی سیاسی بریده ازدموکراسی اقتصادی باوری ندارم.با این که، باوری به دموکراسی سیاسی بریده ازدموکراسی اقتصادی ندارم؛اما ازاین حقیقت نیز ناآگاه نیستم که دموکراسی به گفته ی کارل کوهن:" براه راست تماسی به مسایل اقتصادی نمی گیرد؛اماحضورنمایند گان مردم درپارلمان می تواند سیاست های کشور را درجهت سیاست گذاری های اقتصادی به نفع مردم سمت وسوبدهد."برخلاف،دردموکراسی قلابی رایج درافغانستان،چون کمیسیون انتخابات، حکومتی وغیردموکراتیک است،بجای نمایندگان اصلی مردم؛نمایندگان زورگویان،غاصبان،تفنگ داران،مافیای مواد مخدروشبکه های جاسوسی درپارلمان ووزارت ها تکیه زده اقتصاد کشوررا زیرنام بازارآزاد به سوی تباهی سوق داده اند.
دررابطه به دموکراسی،کمیسیون انتخابات،گونه ی برگزاری انتخابات، نظام ریاستی وحقوق بشرکه مهم ترین بخش آن تحقق حق انتخاب بشردرگزینش رئیس جمهورونمایندگان مردم می باشد،حکومت کرزی ،پارلمان ودستگاه عدلی اش کارنامه ی سیاهی دارند.بهرحال،وقتیکه ازتحقق دموکراسی،حق انتخاب مردم درافغانستان سخن می گویم ،ازاین واقعیت نیز نا آگاه نیستم که کابرد درست دموکراسی وتحقق حق انتخاب مردم پیش فرض های دارند که درنبود آن ها یا دموکراسی وانتخابات پشت معرکه انداخته می شوند ویا این که بنام دموکراسی وتحقق حق انتخاب مردم شیادی وفریب کاری صورت گرفته دشمنان مردم درمقام رئیس جمهور، وزارت ها ونمایندگان آن ها درپارلما وشوراهای محلی جای می گیرند.کاریکه درکشورهای پس مانده همه ی مستبدان فراوان کرده اند وبد ترازآن کرزی ودسته ی نابکار- فاسدش درافغانستان کرده اند وبی شرمانه ادامه می دهند.
ازاین رو،لازم است که هم ازپیش فرض های تحقق دموکراسی وحق انتخاب مردم سخن گفته شود وهم ازمانع های آن ها درافغانستان.روشن است که، عامل های زیرازسنجه های دموکراسی وابزارهای تحقق حق انتخاب مردم به شمارمی آیند:نخست،احزاب سیاسی دموکرات وجامعه ی مدنی که هردو دربیرون ازحکومت ودررقابت باحکومت کارمی کنند.البته با این فرق که،جامعه ی مدنی مانند احزاب سیاسی دنبال قدرت گیری نمی گردد؛اما ازراه های متمدنانه رفتار قدرت مداران یاسیاست مداران وقوانین رایج را تغییریاتعدیل می نمایند.دوم،حکومت دموکراتیک که برپایه ی انتخابات آمده ومتکی برآن برای رقیب جاخالی می نماید.سوم،دموکراتیک بودن قانون انتخابات،چهارم،بی طرفانه وقانونی عمل کردن کمیسیون انتخابات که معمولن دردموکراسی های نهادینه شده زیرنظردستگاه عدلی ودرپیوند نزدیک باحریفان سیاسی،رسانه ها بدورازتقلب- پنهان کاری ودرواقع بی طرفی کامل نسبت به بازیگران سیاسی یا احزاب سیاسی حاکم ومخالف عمل می نماید.پنجم، شناسنامه نامه داشتن هرشهروند تا بانشان دادن آن واردغرفه ی رائی دهی شده بتواند.ششم،هرم نفوس وتعیین حوزه ها ی انتخابی شهروندان متکی برشمارمردم.هفتم،رسانه های آزاد.هشتم،هیئت های ناظربی طرف درونی وبیرونی نظارت کننده برروند انتخابات.هیئت های که تایید آنها ازروند درست انتخابات،بدرستی ومشروعیت هرچه بیشترآن می افزاید.برعکس،مشروعیت آن را زیرسوال می برد. درواقع،عامل های یادشده می باشند که دموکراسی های نهادینه شده درجهان غرب وبرخی کشورهای روبه پیشرفت،مانند:برازیل درنیمه کره ی غربی،سنگال درافریقا وهند را درآسیا سبب شده اند.
روشن است که درردیف عامل های نامبرده،ازنظرفنی وکارکردی، وظیفه ی کمیسیون انتخابات آن هم درجامعه ی سیاسی فاسد- بحرانزده – وابسته وازهمه مهم ترکم تجربه ی افغانستان هم پیچیده است وهم درد سرآفرین.ازاین رو، جزوی ترین اشتباه عمدی یاسهویی آن می تواند درجامعه ی چند قومی- گروهی مانندِ افغانستان که فرهنگ سیاسی تمرکزگراوتوطئه پذیردارد،به بحران ودرگیری منجرشود ؛به گونه ی که همین اکنون باعث تظاهرات یک طرف انتخابات علیه حکومت وکمیسیون انتخاباتی زیرفرمان آن شده است.بنابراین،کمی درباره ی کارومسئولیت کمیسیون انتخابات دقت وریزبینی می نمایم. روشن است که، وظایف کمیسیون انتخابات این هامی باشند:ثبت نام رای دهنده ها،ارزیابی درست نام های رائی دهنده ها،تطبیق درست نام های رای دهنده ها با داده های جمعیتی( یاشمارمردم)،برآورد صورت نام های رائی دهندگان،بخش های رایانه ی،نظارت برفعالیت های اطلاع رسانی،نظارت برمراکزثبت نام رای دهندگان،نظارت برداده های مربوط به ثبت نام،نظارت برحدود حوزه های رای دهی،ساختارمدیریت انتخابات بنام احزاب(چون درافغانستان احزاب سیاسی موجودیت ندارند،مدیریت انتخابات بنام کاندیدهاصورت می گیرد)،ثبت نام شرکت کنندگان سیاسی،ثبت نام زنان واقلیت ها،نظارت بربرنامه های مبارزات انتخاباتی،نظارت نیروهای امنیتی،نظارت بربودجه ی انتخاباتی،نظارت برسوء استفاده ازامکانات دولتی(توسط کاندیدها)،جلوگیری ازاختلاف ونظارت برخشونت،نظارت بررسانه ها،وجدول بندی موازی آراء (1)
باتوجه به نقش عامل های یادشده ومسئولیت کمیسیون انتخابات درنهادینه کردن دموکراسی وتحقق حق انتخاب مردم ونبود همه یا اکثریت لازمه هایابخش های ازآن ها درافغانستان،باید دید که دراین کشور دموکراسی وتحقق حق انتخاب مردم باچه دشواری های مواجه می باشد؟ شایان توجه است که، وجود دشواری ها وکمبودی های ازگونه ی بالا به حیث پیش فرض های دموکراسی درافغانستان به این معنانیست که خلاف کاری های حکومت فاسد کرزی علیه روند دموکراتیک رانادیده گرفت وازمبارزه درجهت تحقق دموکراسی راستین وتحقق حق انتخاب مردم دست کشید! واقعیت این است که؛ درافغانستان،هم دربرابرتلاش ها درجهت تحقق دموکراسی وهم دربرابرتلاش ها درسمت بازسازیی حکومت استبدادی مانع های بی شماری جود دارند.پس این پرسش مطرح می شود که چه باید کرد؟ درواقع،باید اعتراف کرد پاسخ پرسش یاد شده بسیاردشوارمی باشد.دشواربه این معناکه،اگرحکومت کرزی وانتخابات تقلبی دیروزوامروزآن را دموکراسی تلقی نمائیم،به صراحت می توان گفت که کاردموکراسی درافغانستان تمام است.به این خاطرکه،کارنامه ی حکومت کرزی جزرسوائی ومسخره کردن دموکراسی وحقوق بشربویژه حق انتخاب مردم افغانستان چیزی دیگری نبود ونمی باشد.
بنابرآن،باید بحث رابه گونه ی زیرادامه دهم:نخست، حکومت کرزی وانتخابات های برگزارکرده اش درسطح های ملی ومحلی همه تقلبی آن هم بنام دموکراسی بود ومی باشد.دوم،راهکاردرست برای مرزی کشی میان دموکراسی اصیل ونااصیل وتحقق دموکراسی اصیل درفردای افغانستان.روشن است.وقتیکه ازراهکاریاراهکارها درجهت تحقق وتمثیل دموکراسی درافغانستان سخن می گویم،لازم است که واقع بینانه مانع ها وخواهش ها وتلاش ها درجهت پیاده کردن دموکراسی را درنظرگرفت.بطورنمونه،کاهش ارزشمندی دموکراسی وحقوق بشردرفرهنگ عامه افغانستان بخاطربدکاری وتقلبات بی شمارحکومت کرزی وکمیسیون انتخاباتی اش درفرایند انتخابات،باید باسرزنش کردن کارنامه ی حکومت کرزی تلافی شود.دوم،واقعیت های موجود درافغانستان را درنظرگرفته دنبال تحقق دموکراسی رفت.برای همه گان روشن است که، درافغانستان در13ونیم سال گذشته حکومت کرزی نتوانست مردم شماری کرده وتذکره/شناسنامه برای مردم بدهد؛ ودراین نابکاری هم، علت عمده نه مشکلات جاری درکشورازجمله تروریسم طالبان،بلکه دلیل سیاسی یافاش شدن ماهیت اکثریت بافی دروغین مورد نظرفاشیست های نژادیی دیروزوامروزافغانستان می باشد.کمبودی که بادادن کاردهای انتخاباتی درظاهریک بخش آن تاحدی تلافی ودرعمل کمک به تقلب درانتخابات وبی اعتبارکردن روند کمرنگ دموکراتیک درافغانستان کرد.افزون برنبود شناسنامه،ذهنیت قبیلگی- تفنگ- تریاک- جهاد- طالب- ملیشه سالاری حاکم برارگان های دولتی ودست کاریی آن ازطریق کمیسیون انتخابات درریزش وشمارش آراء، هم دموکراسی رازیانمند ساخت وهم بحران آفرینی کرد.بحران آفرینی که صد درصد به نفع تروریسم وفلج کردنِ فرایند دموکراتیک می باشد.
ازاین سبب،ایجاب می کند که نهادهای تازه کارمدنی،سازمان های کم خون سیاسی،فرهنگیان،روشنفکران وروزنامه نگاران افغانستان درهمکاری باطرف های بیرونِ درگیربا اوضاع افغانستان، بکوشند که مانع فلج شدن روند تازه پای دموکراتیک درکشور شوند.روشن است که؛ بخاطرتازه کاریی نهادهای مدنی وچند دستگی سازمان های سیاسی افغانستان که تطمیع وخراب کاریی حکومت کرزی برای ادامه ی خود درآن نقش عمده بازی کرده است،نقش امریکا وسازمان ملل بیشترمهم می شود.لذا، امریکا ومتحدان غربی اش به شمول سازمان ملل که درجهت تحقق دموکراسی درافغانستان ظاهرن جدی به نظرمی رسند؛ لازم است که به مسایل زیرتوجه نموده جدی عمل نمایند:نخست، کرزی ودارودسته حتاکمیسیون انتخاباتی اش به مانع بزرگ درسرراه تحقق دموکراسی تبدیل شده اند.دوم،بدون گذرازحکومت فاسد کرزی،نه دموکراسی درافغانستان پایه می گیرد ونه مهارتروریسم ممکن می شود.ازاین رو،ایجاب می کند که دروضعیت بحرانی کنونی،به مهاربحران برخاسته وازتخطی های کمیسیون انتخاباتی پرداخته شود؛ودرگام دوم هم،وظیفه ی نهادهای مدنی،سازمان های سیاسی وفعالان فرهنگی،روشنفکران وروزنامه نگاران افغانستان است که درباره ی تغییرنظام سیاسی ازریاستی- تمرکزگرابه پارلمانی- کثرت گرا اندیشه نمایند.اگرکسی یاکسانی درافغانستان پیدا می شوند که استدلال وتوجیه گری برای نظام ریاستی جاری می کنند،باید دقت نمایند که این نظام سیاسی شکست خورده وکشوررا درلبه ی پرتگاه رسانیده است وتنهانظام پارلمانی است که برای تحقق دموکراسی وتقویت همسوئی شکننده ی مردم، مهارتروریسم وخلع سلاح کردن گروه های مسلح غیرمسئول اتراق کرده درمرکز،ولایت هاوشهرها وروستاها،می تواند نقش سازنده وتعیین کننده بازی نماید.
ازسوی دیگر،روشن است که دروضعیت پیچیده ی کنونی افغانستان کشورهای خارجی بویژه امریکا،سازمان ملل متحد، ودرداخل کشورهم،حکومت فاسد- فلوته بازکرزی ،سران ودسته های رقیب انتخاباتی،نهادهای مدنی،سازمان های سیاسی،فرهنگیان،روشنفکران وروزنامه نگاران اثرگذاری به درجه های متفاوت دارند.ازاین سبب،شیوه وگونه ی نگاه شان به نتیجه ی انتخابات وکارکرد کمیسیون انتخاباتی می تواند هم منفی وهم مثبت باشد.بطورنمونه،کرزی وکمیسیون انتخاباتی اش مدعی درست کاری می باشند؛ درحالیکه، یک طرف انتخابات آن ها رامتهم به تقلب کرده وبه تظاهرات وی آورده است.همه می دانیم که درجامعه ی گرفتارخشونت وتروریسم زده ی افغانستان؛فرجام تظاهرات چه خواهدشد؟ ازاین رو،لازم است که امریکا وسازمان ملل، فساد وتقلب کاریی حکومت کرزی وترکیب قومی اعضای کمیسیون انتخابات را درنظرگرفته درزمینه عمل نمایند.واقعیت این است که نظام ریاستی- خود سر- بداخلاق کرزی دموکراسی رابرنمی تابد وشخص کرزی وگفته هایش ازوضع اجتماعی- سیاسی- اقتصادیی افغانستان نمایندگی کرده نمی تواند ودرعمل هم ثابت کرده است که انحصارطلب ونابرد باراست؛هرچند، درنمایش خلاف آن را ابرازنماید.ازهمه خنده دارتراین که،کمیسیون انتخاباتی هیچ کاره است وهمه اعضایش راکرزی گماشته است تابرای حکومتش کارنمایند؛نه مطابق خواست مردم بویژه رائی دهندگان.
ازاین رو،اگرامریکا وسازمان ملل متحد ودیگرکشورهای درگیردربحران افغانستان می خواهند صلح وثبات به این کشورجنگ - تروریسم زده برگردد وبحران ناشی ازتقلب کمیسیون انتخاباتی هم مهارشده به پیچیدگی آن نیفزاید ؛لازم است که، به اقدامات زیردست بزنند:نخست،به رائی شماریی مجدد به اشتراک نماینده های هردوکاندید زیرنظرسازمان ملل متحد درحضورمسئولان کمیسیون انتخاباتی حکومت کرزی اقدام نمایند.اگربه این کاربرپایه ی هرملاحظه ی دست نمی زنند،بالغو کمیسیون کنونی انتخابات، به برگزاریی انتخابات سوم توسط کمیسیون انتخاباتی مرکب ازنمایندگان نهادهای مدنی- سیاسی- فرهنگی- افغانی،نماینده های امریکا،اتحادیه ی اروپائی وسازمان کنفرانس اسلامی،زیرنظارت سازمان ملل متحد دست بزنند.درواقع،باید این کاررابکنند؛به این خاطرکه،حکومت فاسد- نابکارِکرزی راکه باعث بحرانزائی وبازگشت تروریسم وبحرانی دیگر مانند بحرانی برخاسته از تقلب درانتخابات دوردوم ریاست جمهوری شده است،خود آن ها ایجاد کرده اند.حکومتی که بخاطرناتوانی وفساد مالی واداریی گسترده باعث شکست پروژه ی دولت سازی- تامین امنیت وریشه ی کنی تروریسم شده است؛ وازهمه بدتراین که، باتعصب گرائی وپرکردن کمیسیون انتخابات ازافرادِ متعصب وقبیله گرا- سمت گرا،وتقلب درریزش وشمارش آراء بحرانی تازه ی خلق کرده است.دوم،همین حکومت فاسد- قبیلگی که بافلوته بازی ،تطمیع وتفرقه اندازی برای دوام حضورننگین خود مانع برآمدن احزاب سیاسی مدرن- فراگیرشده است. ودرنبود احزاب سیاسی مدرن، تروریسم وجنگ سالاری فربه،حکومت مرکزی لاغر- مسخره،حکومت های محلی بی ثر وتقلب انتخاباتی نیزبرپیکرآن ضربه ی کاری وارد کرده است.پس،ادامه ی کاراین حکومت جزرسوائی ،بحران،فربه شدن تروریسم ،آشوب، وپذیرش شکست نمی تواند باشد. اگرکشورهای درگیربه شمول سازمان ملل متحد درافغانستان،بدو راهکاریاد شده نمی خواهند عمل نمایند؛برای مهاربحران،یک راه کوتاه مدت ویک راه بلند مدت باقی می ماند:نخست، راه کوتاه مدت،ایجاد حکومت موقت برای برگزاریی انتخابات شفاف وهمه پذیر.دوم،راه بلند مدت، کمک به برآمدن احزاب سیاسی مدرن.احزابی که نوگرایی،رشد وترقی وتوسعه ی اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی وسیاسی را درافغانستان بدرستی می توانند تحقق بخشند.روشن است که، توسعه ی سیاسی برابربه نابودیی تروریسم وقبیله گرائی سیاسی- مذهبی می با شد! درغیراین صورت،همه تلاش ها ناکام وافغانستان مانند پیش ازیازدهم سیپتامبر2001بدامن آشوب،جنگ داخلی وتروریسم فرومی پاشد.
پانویس:
1- شرایط لازم برای انتخابات آزاد ومنصفانه
دفترچه راهنمابرای ناظرین محلی برانتخابات،نویسنده:سازمان امنیت وهمکاری اروپا،ترجمه:بنیاد برومند.ناشر:بنیاد برومند،تاریخ انتشار11دی- جدی1380
www.Iranrights.org

Sunday 22 June 2014

کرزی وکمیسیون انتخاباتی اش می کوشند جنازه ی دموکراسی افغانی رابردارند


ابراهیم ورسجی
1-4-1393
دوسال قبل،مقاله ی زیرعنوان"زنده باد دموکراسی افغانی" نوشته ودرآن تاکید کرده بودم که سیاست کاران ماچقدر درمسخ اندیشه ها ونظام ها موفق عمل کرده وضع کنونی کشوررارقم زده اند.اگرچه این نوشته به آن نوشته پیوندی نزدیک ندارد،اما این قدرمی تواند پیوند داشته باشد که درهردو ازدغل کاریی سیاست کاران زیرنام دموکراسی یاد کرده شده ومی شود.درافغانستان،واقعیت تلخ این است که اکنون نه توان کاربرد درستِ دموکراسی وجود دارد ونه توان استوارسازیی حکومتِ استبدادی به شیوه های عبدالرحمانی – نادرخانی- هاشم خانی ودست پرورده های آن ها: داودخان وامین.ازاین رو،ستایش گران قبیله سالارِآن سه ستمگروحشی وشاگردان شان، باتلاش درجهت تخریب دموکراسی،آب به آونگ می کویند! ازسوی دیگر،درست است که درافغانستان دیگربرای احیای نظام های ستمگر-غیرمسئول- شخصی – قبیله سالارِگذشته امکانی وجود ندارد؛اماتلاش ها درجهت تحقق نظام دموکراسی هم بادشواری های روبرومی باشد که بدون توجه جدی به آن ها ومبارزه ی پی گیرعلیه آن ها،نمی توان به دموکراسی وحکومت قانون ورعایت نسبی حقوق بشر دست یافت.
ازاین رو،دوپرسمان زیربسیاردارای اهمیت می شود:نخست،درک وپذیرش این پرسمان که نظام های قبیله سالار- استبدادی به گذشته منوط می باشند ودرشرایط کنونی وفرداهم قابل بازخوانی واحیانمی باشند.دوم، وقتیکه نظام های استبدادی- قبیلگی به گذشته تعلق دارند،بتاریخ پیوستن آن ها هرگزبه این معنانیست که جاده برای تحقق دموکراسی همواریابی درد سراست.نه خیر،حق وآزادی درهردوسویه ی مبارزه ی علیه نظام استبدادی وبراندازیی ساخت قبیلگی جامعه وسیاست،گرفته می شوند نه اینکه داده می شوند.درحقیقت،این پرسمان به این معنا می باشد که هم درپایان شب روزاست وهم برای مبارزه ی باتاریکی ای شب،چراغ وبرق آفریده اند.به این معناکه،همان گونه که تکنالوژی برق آورد ودرپایان شب روز درنظام طبیعت آفریده شده است؛برای براندازی استبداد،مبارزه وبرای جانشینی حکومت استبدادی،حکومت دموکراتیک – مردمی به میدان اندیشه وعمل ازدیرزمانی به این سو،وارد فرهنگ وجامعه ی جنگ زده ی ماشده است.درواقع، ورود دموکراسی درفرهنگ سیاسی تمرکزگرای ما بدوپرسمان زیراشاره می نماید:نخست،درجامعه ی موزائیکی- دارای گونه گونی های قومی- مذهبی- سمتی که داریم،تنهاراه حل دشواری های باقی مانده ازگذشته وعبورازآن ها به سوی آینده ی روشن،دردموکراسی نهفته است.دوم،دموکراسی هم به آسانی بدست آمدنی نمی باشد.به این معناکه،مبارزه وفداکاریی جانکاه می طلبد.
درواقع،دشوارگذاربودن مسیردموکراسی، مبارزه وفداکاریی می خواهد که خواه ناخواه باید به آن تن داد یا متوسل شد.اینجاست که دموکراسی ،ارزشمندی ومانع های استوارشده دربرابرآن درافغانستان خود نمائی می نمایند.باتوجه به خود نمائی گلوگیرمانع های دموکراسی درافغانستان،باید توجه کرد که بدون بررسی دغل- جعل کاریی کرزی بنام دموکراسی ودموکرات نماشدن یارانِ پس مانده ومتعصبش که نان ازامریکا بنام تحقق دمکراسی ومبارزه علیه تروریسم می خورند ودرعمل علیه علیه دموکراسی وبه نفع تروریسم کوشش می نمایند؛ نمی توان به کهنه بحران آفریده شده پی برده راه بیرون رفت ازآن راپیداکرد.ازاین لحاظ،ایجاب می کند که دست بدوکارزیربزنیم:نخست،بنگریم که حکومت فاسد کرزی ودست یاران قبیلگی اش چقدرمانع گسترش دموکراسی شده اند.دوم،پس ازبررسی ونقد دموکراسی مآبی حکومت کرزی است که می توانیم گام بلند درجهت دموکراسی وگسترش اندیشه ی دموکراسی خواهی برداریم.ازاین رو، لازم است که نگاهی به گرایش های دموکراسی ستیزدرافغانستانِ دیروزوامروز انداخته دموکراسی را چه به گونه ی پارلمانی وچه به گونه ی فدرالی توضیح دهیم که تنهاشیوه ی بهترسیاسی حکومت داریی مرکزی- پیرامونی- شهری می باشد.
روشن است که، ساخت قبیلگی ای محیط برخاستن زمام داران مزدورومنافع استعماریی باداران انگلیسی- روسی- پاکستانی شان،ضامن تحقق استبداد وفرارازدموکراسی تاکنون شده است.ازاینکه، همواره استبداد بومی متکی براستعمارهای کهنه ،نو وارتجاع سیاه بوده است، روشن می شود که هرسه پدیده های ساختارقبیلگی ای محیط برخاستن استبداد گران،باداران استعمارگر کهنه ونو شان وازهمه مسخره تر،درپسین برهه،سوارشدن ارتجاع سیاه پاکستانی زیرنام دین برآن ها،دریک مسئله منافع خود را دیده بودند که نا آگاه- قبیلگی نگهداشتن مردم وسوارشدن برشانه ی آن هابود ومی باشد.درواقع،نادان نگهداشتن مردم بویژه درباره ی سیاست وساختارقبیلگی مستبدان جمع موقعیت مهم جغرافیایی باعث شد که افغانستان گرفتاردورباطلی رفتن اززیرسلطه ی یک استعماربزیرسلطه ی استعماردیگربانفی آزادی وخود گرانی مردم شود.
بطورنمونه،دربیشترازدویست سال گذشته،حکومت های نامردمی افغانستان بجای خود گردانی تعویض بادارازهند بریتانیا به شوروی، پاکستان وامریکا داشتند ودارند.طرفه اینکه،هند بریتانیا با این که درلندن دموکراسی ودرهند حکومت مستعمره ی دارای آزادی های فردی- گروهی داشت؛امادرافغانستان ازوحشی ترین زمام داران ازعبدالرحمن تاهاشم خان رابرمردم تحمیل کرد؛وآن زمام داران تحمیلی هم به گونه ی که خود برده ی استعماربودند،مردم افغانستان رابرده ی خود ساختند.ازسوی دیگر،وقتیکه هند وپاکستان برآمد کردند وآفتاب استعمارانگلیس درمنطقه غروب کرد،حکومت ستمگر- مزدور که ضد مردمی بود وبدون بادارزنده مانده نمی توانست؛اول،به آستان بوسی امریکا رفت؛ ودوم،بخاطربی توجی امریکا،حلقه ی غلامی مسکورابه گردن گرفت که تا1992ادامه یافت.درست،همزمان با فروپاشی اتحاد شوروی،حکومت مزدورش هم درکابل فروپاشید.فروپاشی ای که نشان داد،افغانستان چقدرازتوان خود گردانی بی بهره بود ومی باشد.ازبدرخ دادها،پس فروپاشی شوروی وحکومت مستبد دست نشانده اش درافغانستان،تعدد گروه های مزدورجهادی زیرسلطه ی پاکستان ،یعنی غلامِ غلام شدن نصیب افغانستان شد که دستاورد آن،ویرانی کابل،برآمدن طالبان، جنگ های شمال- جنوب دست ساخت پاکستان،تشریف آوریی تروریسم القاعده، رخ داد یا زدهم سیپتامبر2001وپیاده شدن نیروهای امریکا وانگلیس به بهانه ی مبارزه علیه تروریسم وشکل دهی حکومت نابکار- فاسد کرزی می باشد.
پس ازبراندازی طالبان وتروریسم که افغانستان وارد برهه ی چهارم دورباطل یارفتن بزیرسایه ی امریکاشد،پرسمان های زیر:دموکراسی،حقوق بشر،عدالت انتقالی،برابری زنان ومردان،جامعه ی مدنی،حکومت قانون و...ورد زبان عام وخاص شد.دراین برهه که مردم ازتوحش وخشکه مقدسی همراه باکته ریشی وکله پوکی ای طالبان رهاشده بودند،بدون شک آماده بودند که نسبت به دموکرسی مآبی دست های روی صحنه وپشت صحنه ی بازی مبارزه ی علیه تروریسم سرسری بگذرند.اما،برای من که تاحدی دست های پشت سرطالبان،جهاد گران منافق- زراندوز شده - تباه کارِبالاکشیده شده و جاده صاف کن قبلی طالبان وقبیله گرا هایا طالبان ریش تراش- تاریک ذهن وارد کرده شده توسط جورج بوش وتونی بلیرومنافقت نظامی های پاکستانی را می شناختم،برهه ی نوازگونه ی تازه ی بحران سخن می گفت.ازاین رو،درجلد دوم"جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ" که درروزهای براندازیی طالبان درحال تهیه ی پیش نویسش بودم،دومسئله راپیوست آن کردم:نخست،دولت موقت،توقعات،مانع ها ومشکلات.دوم،قرارداد بن.درزیرعنوان،دولت موقت،توقعات،مانع هاومشکلات،نوشته بودم که: اداره سازی،تامین امنیت،عرضه ی خدمات و رفع کمبود خانه برای بی خانه ها،بازگردانی مهاجرین،ازمسایل بسیارمهم پیشرویی حکومت موقت وحکومت پسا موقت می باشد.ازهمه بارزتر، برمسئله ی مهاجرین تاکید کرده بودم که اگرحل نشود،تضاد منافع پاکستان وایران با امریکا درافغانستان،حضورمهاجرین بویژه درپاکستان رانظامی های آن کشورزمینه ی خوبی تروریست پروری ساخته باسازمان دهی مجدد طالبان،زمین را درزیرپای امریکا وحکومت کرزی چنان داغ می کنند که کاری رابه پیش برده نه توانند.
بدبختانه،حکومتی های جمع شده دراداره ی موقت،پیش ازاداره سازی ورسیدن به دشواری های کمبود خانه ورقع بحران مهاجرین،به فکربی خانگی یاچندین خانگی خود شده باهزینه ی پول های باد آورده ی جنگ علیه تروریسم ، محله ی شیرپور کابل رامیان خود تقسیم وبه خانه سازی مطابق خانه های لکس نیویارک ،لندن وبن مصروف شدند.وقتیکه مردم دیدند که وزیران حکومت موقت کاراستفاده جوی به نفع خود رابخوبی می کنند وبرای آن ها توجهی ندارند،همه امید های برخاسته ازفروپاشی اداره ی ترسناک طالبان وآمدن حکومت موقت بزمین خورد.درحالیکه غارتگریی حکومتی ها ودرکنارآن ها،غصب زمین های دولتی درکابل واطراف آغازشده بود،پیش ازاداره سازی درکابل،جورج بوش عزم اشغال عراق را کرد که گویا صدام حسین وبن لادن وطالبان مثلث شومی هستند که یک جاکناربروند.درواقع،پس ازتشریف بردن امریکا به عراق،دو کاری برای عده ی ناخوشایند وبرای عده ی خوشایند درافغانستان ویکی هم درپاکستان صورت گرفت که تاکنون مردم کشورما ازشرآن ها رهائی ندارند:نخست،درافغانستان،توسط غارتگران جای گرفته درحکومت کرزی ، غارت کمک های خارجی وغصب زمین های دولتی ومردم آغازشد.دوم،ملل متحد برنامه ی دی دی آریاخلع سلاح تقنگ دارانی باصطلاح جهادی را آغازکرد تاشرایط برای حکومت کردن نوکرانی بی پایه ی که بنام مبارزه علیه ترورباکوت وشلواروکله ی خالی ازبیرون وارد کرده شده بودند،مساعد شود.ازهمه خنده آوراین که،این برنامه زیرعنوان عدالت انتقالی وجاده صافی برای دموکراسی راه اندازی شده بود.سوم،نظامی های پاکستانی پس ازاشغال عراق توسط امریکابه این باورشدند که واشنگتن دردولت سازی درافغانستان جدی نیست؛بنابرآن،طالبان رابازسازی وبه صادرکردن تروریسم به افغانستان اقدام کردند.
باتوجه به آنچه گفته شد،روشن می شود که دموکراسی، رعایت حقوق بشروتحقق حکومت قانون درافغانستان توسط چه کسانی وباچه دغد غه ی راه اندازی شده بود.درحالی که پس ازطالبان،بدترین باند ها ودسته های غارتگر،چاقوکش،بی فرهنگ،غاصب وتباه کاربرشانه ی مردم افغانستان به بهانه ی جنگ علیه تروریسم بارکرده شده بودند،غربی ها وملل متحد دوکارزیرراکردند:نخست،یک قانون اساسی تمرکزگرا- استالینی راتصویب کردند.دوم،بجای یک چهره ی نوومستعد،بازکرزی بی چاره وناتوان را برای دوسال دیگر حاکم ساختند.حاکمی که بعدن باصطلاح رئیس جمهورمنتخب شد که تاکنون براسپ مراد خود وبادارسواراست.کرزی که پیش ازجنگ علیه تروریسم درقریه ی پدری اش درقندهارهم شناخت واحترامی نداشت،ازنهایت درماندگی تاکه توانست به سازتفنگ سالاران،سران مفسد باصطلاح جهادی،قاچاقبران،غاصبان زمین واخیرن بسازطالبان یابرادران ناراضی خود رقصید وتاوان رقص اوراهم مردم افغانستان پرداختند ومی پردازند! ازهمه مهم تراین که،پاکستانی ها ازهمان آغازبویژه پس ازلشکرکشی امریکابه عراق دریافته بودند دوکارزیررابخوبی می توانند بکنند:نخست،منافقانه به کمپ مبارزه علیه ترورپیوسته ازامریکاپول های کلان بگیرند وگرفتند.بطورنمونه،خانم کلینتن،وزیرخارجه ی سابق امریکا درکتب خود"گزینه ی دشوار"نوشته است که": امریکا ازسال2001تاسال2011،25میلیارد دالرکمک های مالی،نظامی وامنیتی برای پاکستان کرده است." نتیجه ی آن کمک هاهم روشن است که دغلکاری پاکستان وناکام ساختن سیاست افغانی امریکامی باشد.دوم،ازکرزی بی نام ونشان کاری دراداره سازی درافغانستان ساخته نیست؛بنابراین،باید طالبان رابازسازی واز مهاجرین افغانی سربازگیری وافغانستان رابه یک بحران تازه ی کشاند.
درواقع،پاکستانی ها پس ازاشغال عراق توسط امریکا که نفوذ ایران را دربغداد فربه وعرب هابویژه سازمان های مذهبی عرب وغیرعرب راعصبانی کرده بود،بسیارخوب دردوبخش بهره برداری کردند:نخست،طالبان افغانی وپاکستانی راساخته به شیوه ی تروریستی روانه ی افغانستان کردند.دوم،بابهره برداری ازناتوانی کرزی ونوکریی قبلی اش به آی اِس آی،صدهاجاسوس خود رادراداره ی کابل وولایت هابویژه ولایت های جنوب جا بجاکردند.به سخن دیگر،پاکستان علیه افغانستان دوسنگربازکرد:نخست،سنگربیرون حکومتی با بازسازیی طالبان افغانی- پاکستانی وتندروان مذهبی عرب به کمک عرب های نفتی که بخاطررخدادهای عراق از امریکاخشمگین شده بودند.دوم،بانفوذ درحکومت افغانستان ویرانگری درون سیستمی کرد.ازسو ی دیگر،شعارهای دموکراسی خواهی وحقوق بشرمآبی امریکا وسازمان ملل وحکومت دست نشانده شان درکابل، درتهران واسلام آباد،این بدبینی را ایجاد کرد که نشود درافغانستان دموکراسی پایه گرفته مانند تهدید کورای جنوبی به کوریای شمالی،تهدیدی برای حکومت مستبد آخوندیی ایران ودموکراسی زیرسلطه ی نظامی ها دراسلام آباد شود.بینابرآن،ازدونگاه پاکستان وایران بویژه اولی ،بی ثبات سازی افغانستان رامحورتوجه خود ساختند:نخست،امریکا درافغانستان شکست داده شود.دوم،افغانستان دارای دموکراسی وحکومت قانون نشود.دراین راستا،هم تروریست تربیه واعزام کردند وهم توسط نوکران خود ازدرونِ حکومتِ کابل ویرانگری کردند.ویرانگریی که ضعف شخصیت کرزی ونوکریی تیمش به پاکستان وتاحدی به ایران،بیشترزمینه سازآن شد.
ازهمه بارز تر،ناتوانی کرزی ودارودسته اش درحکومت کردن باعث شد که افغانستان هم داری دموکراسی جعلی شود وهم جاسوس خانه ی پاکستان وایران وسایرکشورها.روشن است که ، باحضوراین همه جاسوس درحکومت کرزی وتهدید تروریسم طالبان؛ تلاش درجهت خود گردانی افغانستان زیرضربه آمده است.واضح است.درکشوریکه خود گردانی نباشد،بحث ازدموکراسی توهین به دموکراسی می باشد! ازهمه مهم تراین که،کرزی وتیمش سمتی اش که نمی خواستند یانمی توانستند بخاطرذهنیت قبیلگی با دموکراسی همراه شوند،باساختن کمیسیون حکومتی انتخابات، هم درانتخابات 2009 وهم درهردوانتخابات دوره اول ودوردوم ریاست جمهوری 16حمل و24جوزای2014،1393،تقلب کردند.اینکه چراکرزی وکمیسیون انتخاباتی اش به تقلب درانتخابات دست زدند،دوپرسمان داری اهمیت می باشد:نخست،ذهنیت قبیلگی کرزی که مزه ی قدرت راچشیده وآماده ی انتقال قدرت به گونه ی دموکراتیک نیست.دوم،دست های پشت صحنه ی بازیی سیاسی افغانستان بویژه پاکستان که امنیت خود را دربی امنیتی افغانستان می بیند.ازپیش روشن بود که،انتخابات شفاف وانتقال آرام ودموکراتیک قدرت هم به تقویت دموکراسی وهم به تقویت صلح وکنارزدن تروریسم درافغانستان منجرمی شود.ازاین سبب،کرزی وکمیسیون انتخابتی زیرفرمانش ومنابعی درپاکستان وتا اندازه ی ایران، خواستند نگذارند که انتخابات به نتیجه ی دلخواه برسد.
بنابرآن،نتیجه ی انتخاباتِ آرام برگزارشده را مختل کردند تا ازآب گِل آلوده ماهی دلخواه خود رابردارند.اکنون که چنان شده است،پرسش بنیادی این است که کی چه بدست می آورد وکی چه می بازد؟ روشن است که برهم زدن یامختل کردن پروسه ی دموکراتیک ازطریق تقلب درریزش و شمارش آراء،نتیجه ی ترسناکی برای افغانستان دارد که می خواهد انتقال قدرت را به شیوه ی دموکراتیک تجربه نماید.بطورنمونه،درکشوریکه سیاست کارانش مانند کرزی وسلفش یامرگ یاتخت به گونه ی ذلت بار- نوکرمنشانه می اندیشند،تحقق شیوه ی دموکراتیک درانتقال قدرت بسیارسازنده می باشد.ازاین رو، کرزی که اخلال گری می نماید تا پروسه ی دموکراتیک رامختل کند تاعمرحکومت فاسد ش ادامه یابد؛ باید بداند که با تقلب وبی اعتبارکردن کمیسیون انتخابات وبرهم زدن دستاورد انتخابات،خودش بیشترازهردوکاندید رقیب زیانمند می شود، یا بازنده است.البته، بدودلیل:نخست،ادامه ی حکومت کرزی هم برای مردم افغانستان هم برای کمک کننده های خارجی اش غیرقابل تحمل شده است.دوم،بیشترازاین،ادامه ی حکومت کرزی آن هم پس ازتقلب درنتیجه ی انتخابات،افغانستان رابه سوئی انفجارترسناک می راند.ازاین سبب،داکترغنی وداکترعبدالله ،هردوکاندید ریاست جمهوری باید بدانند که مشکل اصلی شان نه درکمیسیون انتخابات،بلکه دردفتر کرزی می باشد.درواقع،کرزی وکمیسیون انتخاباتی زیرفرمانش تصمیم گرفته اند که جنازه ی دموکراسی افغانی رابرداشته بحرانزائی وجاده سازی برای بازگشت طالبان نمایند،نه اینکه کمک به رئیس جمهورشدن هردوکاندید کنند.به این خاطرکه،کرزی به مشوره ی مرکزویژه ی درپاکستان مسئولیت گرفته است که نتیجه ی انتخابات رابرهم بزند، تا رئیس جمهوربعدی که می خواهد معاهده ی امنیتی را با امریکا امضاکند؛اصلن رئیس جمهورنشود که چنان کند.ازنظرامنیتی های پاکستانی،عدم امضای معاهده با امریکا،فروپاشی حکومت کابل بعداز2014وبازگشت طالبان می باشد.ظاهرن، معلوم می شود که به کرزی این طورمشوره داده اند که بحران خلق کند تا درمقامش بماند.غافل ازاینکه،روزگارحکومت داری کرزی به پایان رسیده است.بنابراین،اگرمردم وکاندیدها اجازه بدهند که کرزی که عمرسیاسی اش برلب گوررسیده است،بحرانزائی نماید،هم کرزی،هم کاندیدها،هم مردم بازنده شده تنها تروریستان وآشوبگران برنده ی بازیی روبه شکست دموکراسی خواهند شد.

Monday 16 June 2014

مصری های که بخاطرامنیت ازالسیسی حمایت کرده اند؛پس ازاین،نه آزادی دارند ونه امنیت


ابراهیم ورسجی
26-3-1393
این نوشته درنقد گفت وگوی عمرموسی با"الشرق الاوسط"،به قلم عادل الطریقی، نشرشده درشرق پارسی، روزدوشنبه 16جون- 26جوزا،ارئه شده است.عنوان گفت وگوهم ازقول موسی این است:"مصردرشرایط سختی وارد جمهوری سوم شده است"! نمی دانم که موسی ازکدام جمهوری آن هم سوم آن سخن می گوید!!! بهرحال، برای من جالب وخنده داراین است که، ناستلجی اخوان المسلمین که ازدوره ی جمال ناصروناسیونالیسم مسخره - شکست خورده اش درمصرباقی مانده است؛باعث شده که سیاست کارانی مفلوک - نظامی یا نظامی زده ی مانند عمروموسی که عمری درجهت تحکیم وادامه ی استبداد نظامی خدمت کرده وباردیگربرای احیای حکومت شکست خورده ی مبارک درکنارنظامی هاقرارگرفته است،درعصردیجیتال وجهان دیجیتالی ازعرضه ی خدمات حاکم نظامی برای مصری ها سخن بگوید.بنابرآن،درمصاحبه ی عمرموسی،دومسئله برای من جالب می باشد:نخست،اخوان المسلمین دریکسال حکومت خود شکست خورد.دوم،سیسی،رئیس جمهورمورد تایید مصری هامی باشد.دررابطه به اصل نخست، باید گفت که مردم مصر بخاطرانفجاراطلاعاتی- عصردیجیتان تحول کرده اند ونظامی ها آماده نبودند ونیستند که تغییرساختاری درجهت خواست مردم صورت بگیرد.به این خاطرکه، درتغییرساختاری منافع اقتصادی- سیاسی شان را ازدست می دهند.ازاین رو،جوانان احساساتی فعال درمیدان تحریر،دستگاه های فاسد امنیتی،قضای،بروکراتیک وحزب باصطلاح دموکراتیک ملی باقی مانده ازدوره ی مبارک به شمول سیاست کارانی استبداد گرای مانند خود موسی حتا برادعی را نظامی ها استخدام کردند تا با تظاهرات خیابانی جاده صاف کن برای کودتای نظامی، مانع تغییرساختاری توسط محمد مرسی شوند که شدند.اگربه گفته ی عمروموسی ،شکست مرسی وحزبش دریکسال میسرشده بود وشما واقعن راست می گوئید،اجازه می دادید که سه سال بعد مصری ها رئیس جمهورمنتخب شان را درصندوق های رای جواب منفی بدهند؛نه اینکه، نظامی هابرای خوردن20میلیارد دالرامارت های نفتی وخوش رقصی برای اسرائیل وزیرفشارگرفتن مردم غزه دست به کودتازده فاجعه ی کنونی را ایجاد نمایند! آشکاراست که دراین بازی کثیف،آزادی های مردم،دموکراسی،نهضت اخوان ونهضت 6آوریل،ازبازیگران اصلی میدان تحریر،قربانی، وریاکارانی مانند:عمرو موسی ،شفیق و...که همیشه درخدمت نظامی ها بودند ؛ دراعاده ی نظام مبارک وکنارزدن خشونت بارمرسی ونهضت اخوان موقتن موفق شدند.موفقیتی که به بهائی گزافش نمی ارزد!
دررابطه به اصل دوم،باید گفت که انتخاباتی که سیسی رارئیس جمهورساخت وقانون اساسی دست ساخت کودتاچی هاکه درتصویب آن خود عمروموسی نقش داشت،دردشمنی آشکاربا دموکراسی، آزادی وتمثیل اراده ی مردم قراردارد. بطورنمونه، درانتخابات بی رقیب که رقیب عمده یعنی مرسی ونهضت اخوان درزندان بودند وتروریست هم اعلا شدند،تا تروریسم سیسی توسط موسی و..توجیه شود ونهضت 6آوریل هم غیرقانونی اعلام شده بود؛ درآن تنها کمتراز37درصدِ واجدان شرایط رای دهی شرکت کردند ، حتا از37درصد هم کمتر.درحالیکه، درانتخاباتی که مرسی رئیس جمهورشده بود،52درصد واجدا شرایط رای دهی شرکت کرده بودند.ازاین رو،برای اینکه ازحریف پس نمانده باشند،یک روزدیگربه روزهای رای دهی افزودند تابزورمردم رابه صندوق های رای بیاورند که زیاد موفق نشدند.لذا،سرنگونی رئیس جمهورمنتخب ورای آوری سیسی بسیارکمترازاو، مشروعیت السیسی رازیرسوال برده است. وقانون اساسی السیسی هم معلوم است که چیزی کمترازقانون اساسی مبارک ندارد،حتابد ترازآن هم می باشد.همین که،مردم ملکی دردادگاه نظامی محاکمه شوند،بودجه ی دفاعی درپارلمان مورد بحث قرارنگیرد،تظاهرات خیابانی علیه حکومت نشود و...نشان می دهد که مصردارای چگونه قانون اساسی ورئیس جمهوری شده است؟ لذا، دراخیر،برای عمروموسی وآن عده مصری های که ازکودتا وانتخابات کودتاچی هاحمایت کرده اند،می گویم که اگرمی خواهند که مصرتوسعه ی اقتصادی نماید، توجه نمایند که به گفته ی آمارتیاسن،دانشمندهندی،"بدون آزادی سیاسی،توسعه ی اقتصادی بدست نمی آید."پس،معلوم است که نظامی ها چه بلای برسرآزادی سیاسی مصری ها ورئیس جمهورمنتخب شان نازل کرده اند.ازهمه مهم تراینکه،آن عده مصری های که بخاطرامنیت آزادی شان راقربان نظامی گریی السیسی کرده اند؛بدانند که دیگر نه آزادی دارند ونه امنیت!

Sunday 15 June 2014

افغانستان؛درمرحله ی گذارودورنمای تاریک


بازشدن صند وق پاند ورا درخاورمیانه
پاندورا در اساطیر یونان، نخستین زن است؛ زن اپی‌مته (برا در پرومته). در پی ربوده شدن آتش از بارگاه خدایان توسط پرومته واهدای آن به بشر، زئوس از پرومته و نیز از بشر انتقام می‌گیرد؛ پاندورا از زئوس "هدیه"‌ای مرموز(صندوقی سربسته) دریافت می‌کند.البته، با این هشدار که، "هیچگاه نباید صندوق گشوده شود." و زئوس از طبع کنجکاو و پرسنده بشر آگاه است. پاندورا پس از ستیز درونی بسیار، سرانجام صندوق را می‌گشاید و با گشوده‌ شدن آن، همه پدیده‌های پلید، همه رنجها و بلاها از صندوق بدر می‌آید و جهان را فرا می‌گیرد. اما در ته صندوق تنها یک پدیده بجا می‌ماند؛ عنصری بنام امید تا بشر به پشتوانه آن، بتواند با پلیدی‌ها بستیزد!
ابراهیم ورسجی
25-3-1393
افغانستان درحال گذارازیک مرحله به مرحله ی دیگر با دورنمای نه چندان روشن می باشد؛مرحله ی که به سه دلیل ازآینده ی روشنی حکایت نمی کند:نخست،دربعد خارجی، سیاست افغانی- منطقه ی امریکا شکست خورده است.دوم،درپاکستان،نوازشریف،نخست وزیرآن کشور که می خواست دست نظامی ها را ازسیاست های دفاعی- امنیتی کوتاه وبامهارتروریست پروریی آی اِس آی،مناسبات بهتری باهند وافغانستان برقرارنماید،به بن بست رسیده است.سوم،دربعد داخلی،درپیوند باشکست سیاست افغانی امریکا،حکومت فاسد- نابکارکرزی چنان بی شمار دشواری آفریده است که جزمخمصه وتنگناهای بیشتربرای جانشینش چیزی دیگری به میراث نمی گذارد. روشن است.وقتیکه ازافغانستان دربرهه ی گذارسخن می گویم،منظورم بدودلیل پایان دوره ی کرزی وآغازدوره ی جانشینش نمی باشد:نخست،کرزی برای جانشین خود نه اداره واقتصاد،بلکه یک حکومت پوشالی ،یک اقتصاد نهایت بیماروتروریسم گستاخ شده رابه میراث می گذارد.دوم،جانشین کرزی ازدورقیب انتخاباتی،هرکسی که باشد،درهمه یابخش عمده ی تباه کاریی کرزی دربیشتراز13سال گذشته شریک می باشد.لذا،دوره ی گذارکه پایان یک دوره وآغازدوره ی نوچه خوب چه بد می باشد،تحویل دستگاه ریاست جمهوری ازکسی به کسی دیگررا دربرنمی گیرد.اینجا ست که، برهه ی گذارمنوط می شود به شکست سیاست افغانی امریکا،عقب نشینی ناتودرپسین روزسال2014،ادامه ی بازیی دوگانه ی پاکستان وآغازبکارِ افغانستانِ لرزانِ متمایل به خود گردانی درشرایط پسا ناتو-امریکائی.
ازاین رو،مرحله ی گذارهمانا تکمیل پروسه ی عقب نشینی نظامی امریکا ازافغانستان وآغازبرهه ی پساامریکائی راتداعی می نماید؛ ودراین برهه است که، این پرسش پیدامی شود که امریکا ومتحدانِ غربی و غیرغربی اش که در13سال و6ماه گذشته باوجود هزینه های بی شمارمالی وجانی نتوانستند زمین را درزیرپای حکومت منحط کرزی آرام نمایند،چگونه می توانند حکومت پساکرزی رابدون توان رزمی ناتو، ازافتادن بدامن آشوب ویا مرگ حتمی نجات دهند؟ بله، درزمینه،هردواحتمال شکست وپیروزی دربرهه ی پسا گذاراززیرسایه ی ناتووآغازبرهه ی نو یا آزمون لرزانِ آغازینِ خود گردانی، می تواند به حیث یک اصل مهم سیاست امروزوفردای افغانستانِ سرگردان درسمت خود ارادی،مورد ارزیابی قرارگیرد.دراین راستا، دوپرسمان زیرمی تواند نقش مثبت خود را درنگهداری صندلی هرچند لرزان درزیرپای جانشین کرزی بازی نماید:نخست،بیرون شدن امریکا ازتردد درادامه ی سیاست شکست خورده ی افغانی خود که دردوره ی اوباما،بعید به نظرمی رسد؛آن هم درزمانیکه پاندوراباکسی را که دروازه ی آن راجورج بوش بازکرده بود واوباما،درمهارشرارت های بیرون شده ازشکم آن ناکام شد.درواقع،پاندوراباکس تندروان وتروریستانی بیرون کرده ازشکم گندیده ی خود را درکشورهای اسلامی دارای حکومت های فاسد وسرکوبگر گسترش داده ومی دهد.پاندوراباکسی که برخلاف اصل رایج دراساطیریونانی،درته آن ذره ی ازامید که به نبرد علیه شرارت های بیرون شده ازآن مشوق گردد،دیده نمی شود! دوم،بحران درونی پاکستان ودشواری های عربستان به حیث منبع مالی تباه کاریی نظامی های پاکستانی درخاورمیانه. به این معناکه،عربستان چنان درخاورمیانه بویژه عراق وسوریه درگیرشده است که دیگرنمی تواند به ادامه ی پروژه ی طالب- تروریست پروریی پاکستان درجهت بی ثبات نگهداشتن افغانستان مانند گذشته عمل نماید.
بهرحال،درکناردشواری های یاد شده، دوعامل زیرمی تواند ازافت وفروپاشی ای حکومت کابل دردوره ی گذار،یاپس ازآ مانع شود:نخست،امریکا ومتحدان غربی اش می گویند که افغانستانِ پسا ناتو- آیساف را تنها نمی گذارند ودرصف قدرت های منطقه ی هم ،چین،روسیه وهند نظربه دشواری های درونی شان ازجمله خطرگسترش تند رویی مذهبی درمیان جمعیت های بزرگِ مسلمان خود، مشوق غرب درستیزغیرناتوئی امریکاعلیه تروریسم مذهبی می باشند.دوم،درداخل افغانستان هم، مردم درهردوانتخابات دوراول ودوردوم ریاست جمهوری نشان دادند که طالبان راپشت سرگذاشته اند.اگراین پرسمان که مردم افغانستان طالبان راپشت سرگذاشته اند،توسط نظامی های پاکستانی درک شود،ازدشواری افغانستان دربرهه ی گذارکاسته خواهد شد.بهرصورت،برپایه ی این منطق سیاسی که هیچ کشوری نمی تواند برای مدت زیادی برپایه ی کمک وسیاست دیگران زنده بماند،امیداست که خارجی ها درک نمایند که درافغانستان شکست خورده ودرفکرتلافی آن برآیند وحکومت بعدی افغانستان قبول نماید حکومت داریی خوب وکسب حمایت مردم واتکابرمنابع درونی واراده ی خود،بهترین وسیله برای مهارتروریسم وبحران های برهه ی گذاروآشوب های پس ازآن می باشد.دراین صورت،اهمیت حکومت داریی خوب برای مهاربحران درگام نخست،وکمک امریکا وکشورهای خارجی درجهت مهارتروریسم وبحران؛درگام دوم،جایگاه ویژه ی خود رادرافغانستان پسا امریکائی پیدا می نماید.
بنابرآن، درسه زمینه ی زیر،باید بیشترازهمه اندیشه کرده شود:نخست،هنرمندیی سیاسی- اداریی کسب کمک های خارجی پس ازحضورنظامی ناتودرافغانستان.دوم،کمک های خارجی هم بهرحال درصورت حکومت داریی خوب بهترمیسرشدنی می باشد.سوم،کوشش شبانه روزی درجهت ایجاد حکومت داریی خوب وادامه ی آن.دررابطه به اصل نخست،باید گفت که نیروهای دست راستی- تندرو درسال جاریی میلادی بسیارنا امید کننده درسیاست جهان خود نمائی کرده اند که خون مائی شان ازهرنگاه برسیاست جهانی وگرایش آن برای کمک به افغانستانِ برهه ی گذاروپساناتوئی- امریکائی اثرگذارمی باشد.بطورنمونه،درانتخابات اتحادیه ی اروپائی،راست گرایان،یا نونازی هاودرواقع مخالفان غیراروپائی هابویژه مسلمان ها قدرت گرفته اند؛ ودریک هفته ی گذشته، درامریکا،اسرائیل وعراق هم وضع به گونه ی چرخشن کرد که امیدوارکننده نمی باشد.مثلن، دراسرائیل،روبی ریولین،یک یهودیی دست راستی ومخالف نظریه ی دودولت اسرائیل- فلسطین،رئیس جمهورساخته شد.جالب این است که این گرایش صد درصد به سوی راست دراسرائیل؛ درزمانی صورت گرفت که دولت خود گردان فلسطین وجنبش حماس دست به تشکیل حکومت وحدت ملی زده ومحمودعباس،رئیس دولت خود گردان گفته است که"حماس آماده است کشوراسرائیل رابرسمیت بشناسد."درواقع،بالاکردن یک راست افراطی به مقام ریاست جمهوری اسرائیل،برنامه ی نیتانیاهو،نخست وزیر آن کشوربرای فرارازگفت وگوهای صلح بافلسطینی هامی باشد.ازجانب دیگر،درامریکا،دیویدبرات،یک دست راستی ازشاخه ی چای پارتی درمبارزه ی گزینشی حزب جمهوری خواه،رقیب کمترراست خود راشکست داد ودرعراق هم ائتلاف سازمان تند روِ مذهبی "دولت اسلامی عراق وشام"،سران قبایل عرب سنی عرب وبقایای حزب بعث،نیروهای راست گرائی شیعه ی نوری مالکی،نخست وزیرعراق را وادارکرد که ازبخش های بزرگ شمال وغرب کشوربجای ایستادگی، فرارنماید.فراری که درغرب به نفع تندروان سنی تلقی شد؛ وایران آخوندی راکه در35سال عمرننگین خود،همتای اسرائیل وعربستان درتندرو پروری بوده است رانیزتکان داد!
باتوجه به رخ دادهای یاد شده وتاثیرآن ها برمسایل جهان اسلام،ورقابت امریکا وروسیه در اوکراین،دقت باید کرد که به کاهش کمک هابه افغانستان پساامریکائی می انجامد.دراین صورت،دومسئله برای افغانستان اهمیت فزاینده پیدا می کند:نخست،پاکستان با وجود بحران سیاسی- اقتصاد- انرژی زمان برِخود،به ادامه ی تشویق تروریسم درافغانستان ومنطقه مانند گذشته جرئت پیدامی نماید.دوم،یگانه راه کارخوب وکارآمد برای افغانستان درجهت مهارتروریسمِ صادراتی ازپاکستان وتثبیت اوضاع سیاسی-اجتماعی-اقتصادیی کشور،کوشش جانکاه درمسیرشکل دهی حکومت خوب وکارآمد باقی می ماند.ازبدرخ دادها،گرد آمدن تمام غاصبان وچپاولگرانی سهیم درحکومت فاسد ونابکارکرزی دردسته های نزدیک هردوکاندید ریاست جمهوری؛مسئله ی شکل دهی حکومت خوب وکارآمد را درصورت پیروزیی هرکدام ازکاندید ها زیرسوال می برد.ازاین رو،نویسنده به این باوراست که افغانستان برهه ی گذاروپساگذاری دشواری راپیشِ رودارد.وقتیکه برهه ی دشواری پیش رومی باشد،تدبیروبرنامه ریزی دردوزمینه ی زیردارای اهمیت بیش ازاندازه می شود:نخست،شکل دهی حکومت خوب ازتیم های کاندیدها مانند چشمان بسته شلیک کردن درشب آن هم درهوامی باشد.دوم،سیاست افغانی پساناتوئی امریکا وپیوند آن با پاکستان ومهاریابی مهارگذاشتن تروریسم.
دررابطه به اصل نخست،یاکمبود افراد کاردان وپاک اندیش دردسته های کاندیدها،باید گفت که رئیس جمهوربعدی دوراه پیشِ رودارد:نخست،ادامه ی حکومت کرزی ،بحران ومقابله باتروریسم که به هیچ صورت آینده ی روشن ندارد.دوم،ائتلافِ طرفداران هردوکاندید که عمربحران راطولانی می کند؛امادربحران دوره ی گذارومهارتروریسم موفق نمی شود.سوم هم، اداره ی انتقالی البته نه به گونه ی جورج بوشی که میوه ی تلخ آن حکومت فاسد ونابکارکرزی ووضع ناهنجارکنونی می باشد.پس،برای افغان هاست که بنگرند درهردودسته ی کاندیدها آیا آدم های خوب وکارفهمی یافت می شوند یانه که ازآن هاتوقعی بالاکرده شود! واقعیت این است که، اغلب شان نه تفکروکارفهمی دارند ونه روحیه ی وطن دوستی.روشن است.اگرچنان توان وروحیه ی می داشتند درحکومت فاسد کرزی بروزداده بودند.بنابرآن،این پرسش پیدامی شود که راه کدام است،چاره چیست وچگونه می توان ازوضع نابسامان کنونی بیرون وبه سوی وضع نه آرمانی،بلکه وضع بهترازاین گام برداشت؟ دراین راستا،باید آرمان گرائی راکنارزد وبه واقع بینی پناه برد وواقع بینی هم درافغانستان نشان داد که ظاهرخان کشورراباکله ی کوچک وچنگال های قوی اداره وداودخان،کشورراباکله ی پوک وچنگال های کلان به سوی کودتای7ثورسوق داد ودرکودتاچی های 7ثور،تره کی وامین، هم کله پوک بودند وهم وحشی ونتیجه ی کارشان هم دوچیزبود:پیاده شدن ارتش سرخ وبی آبروی کارمل که درمقایسه باداود وتره کی- امین،استعداد سیاسی بهتری داشت.
ازبدرخ دادها،ارتش سرخ ودرادامه ی حضورآن،جنگ سرد مسکو- واشنگتن، جهادی های راکلان کرد که کله شان ازکله ی تره کی خالی تروشکم شان ازشکم های همه بزرگ تربود.بطورنمونه،ازنظر مالی،محمد داودخان بخاطرحکومت خانوادگی بزرگترین زمین دارافغانستان بود.تره کی- امین،یک یک خانه درکابل داشتند،ببرک ونجیب الله درکابل خانه های شخصی نداشتند؛اما دواستاد بزرگوارجهادی، یعنی استاد ربانی واستاد سیاف که اول معلم علوم دینی وبعدن جهاد گرورهبران جهاد گران شدند،اولی260خانه ودومی بیشترازاوخانه وزمین درافغانستان خریده وغصب کرده است.ازهمه غمبارتراین که،هردوشان به همراه فرماندهان جنگی همکارشان،یعنی حکمتیارو مسعود ،هم پس ازویران کردن کابل،جاده سازی برای تروریسم طالبان کردند وهم گاهی به وزارت شهدا ومعلولین نرفته اند تابنگرند که فرزندان وخانواده های شهدای جهاد چگونه برای بدست آوردن 3تا4صد افغانی، روزها دراطراف آن وزارت جلیله وشاخه های آن درولایت ها پرسه می زنند وچیزی دست شان نمی آید!! ازآن هاهم بد تر،حکومت داریی کرزی وهمکارانش می باشد که درسیزده سال وشش ماه دوره ی حکومت شان، 100میلیارد دالرکمک های امریکا و10ها میلیارد دالرکمک های دیگرکشورها به افغانستان وارد شده ووضع شاهراه سالنگ،سیلوی مرکز،کاخ دارالامان،سرک های ویران شهرکابل ،محیط زیست کشنده ی آن،بازارسیاه زمین وبالارفتن قیمت یک نمره زمین دربخش کوهستانی کابل وحاشیه ی آن دربازارسیاه به بالاتراز 65هزاردالر،افزایش شمارمعتادان،گداگران ،بی کاران و...نشان می دهند که چه مصیبتی برسراین کشوربی چاره نازل شده است؟! بله،باید کمک هابی اثرمی شدند.به این خاطرکه،حکومت گران چاق ،مردم لاغروتروریسم چاق ترشد.
ازهمه خنده دارتراین که،کرزی ودسته های همکارش، هم کمک های کشورهای دوست را تلف کرده اند،هم کشوررا ازحاکمیت ملی محروم کرده اند وهم بازاردموکراسی را که معنای جزحاکمیت ملی توسط خود ملت ندارد،گرم کرده اند؛ ودرصف مخالف شان هم،تروریستان طالب انگشتان رنگین رای دهنده های مظلوم وگرسنه رابریده اند.موضوعی درد ناکی که نشان می دهد برهه ی گذاردرافغانستان چقدرتاریک ودارای دورنمائی تاریک تر می باشد! بهرحال،واقعیت تلخ این است که مابنام دموکراسی اصلن باتفنگ سالاری،تریاک سالاری،تروریسم سالاری ،غارت - رشوت وغصب زمین های دولتی- غیردولتی سالاری و...مواجه می باشیم وکشورمان هم درحال گذارازتحت الحمایگی امریکا وسربازان ناتو ووارد شدن به برهه ی خود سالاری یاخود گردانی می باشد.ازاین رو،لازم است که همه ی آگاهان ودلسوزان وطن دست بدست هم داده دوکارزیررا انجام دهند:نخست،به رئیس جمهوربعدی که بدون شک تافرق سردرفساد باقی مانده ازحکومت داریی فاسد کرزی غرق خواهد شد، بفهمانند که دسته وتیم همکارت برای هرچه ساخته شده اند؛ امانه برای حکومت داری خوب.دوم،برای حکومت داریی خوب،دوکارزیرباید کرده شود:نخست،همه کارگزاران نالایق - فاسدِ حکومت کرزی ،برکناریا تنزیل مقام داده شوند.دوم،باروی دست گرفتن سیاست کادریی درست،امروزین ومبتنی برلیاقت وپاکی ،افرادی برای کارهاگماشته شوند که برای مردم خدمت نمایند؛ نه اینکه، منابع ملی وکمک های بعد ازاین کمرنگ بیرونی رامانند کارگزاران حکومت کرزی، دزدی وبرای خود شیرپوری دیگری بسازند.دراین صورت،رئیس جمهوربعدی باید بداند که پاندوراباکسی که بازشده وازلیبی تا اسلام آباد،شرارت های آن گسترش یافته اند،افغانستان مرحله گذاروپساگذاررابه قبرستان حکومتی های فاسد تبدیل می نمایند.طوریکه گفته شد،درزیرصندوق، یک چیزبنام امید ودیعه شده بود که متکی برآن علیه شرارت هامبارزه شود.شایان توجه است که،درافغانستان همان امید ستیزنده برشرارت ها،حکومت داریی خوب می باشد.درغیرآن،شرارت ها درقالب تروریسم،تعصبات قومی،قبیلگی، وقالب های غصب،غارت،رشوت،حرص،طمعکاری و...افغانستان را به سوی نیستی می رانند.

Wednesday 11 June 2014

درنقد سخنان خانم کلینتن، درباره ی کمک امریکادرایجادسازمان های جهادی والقاعده


ابراهیم ورسجی
22-3-1393
خانم ملکزاده نواری ازگفت وگوی خانم کلینتن درباره ی نقش امریکا درایجاد سازمان های جهادی افغانستان والقاعده در"یادها،دیدگاه هاوروی دادها"به نشرسپرده است که ایجاب نقد رامی کرد.درزیرنوارنقد را ارایه کردم که پخش نشد؛ازاین رو،خواستم آن رادروبلاک"اندیشه" وفسبک پخش نمایم تامورد مطالعه ی دوستان قرارگیرد.واقعیت این است که،شیوه وگونه ی برخورد امریکاباکشورها وسازمان های اسلامی؛یکی ازپرسمان های می باشد که سه دهه بعد،برخی سیاست کاران امریکایی ازجمله خانم کلیتن متوجه کمبودی یا دستاورد منفی آن برای امریکاشده اند.روشن است که، ریشه ی دشواریی کنونی امریکا درجهان اسلام نه القاعده ،طالبان،وبازمانده های فاسد جهادی های افغانستان،بلکه سیاست حمایتی امریکاازحکومت های مستبدِ مسلمان ازقاهره تااسلام آباد، می باشد.سیاست ترسناکی که دیروزخطرکمونیسم روسی وامروز،خطرالقاعده وتروریسم ،پشتوانه ی توجیهی آن درحمایت ازحکومت های مستبد- نابکارمی باشد.دررابطه به پیوند جهادی های افغانستان وامریکا،من اول،مقصراصلی راسرزنش کرده آنگاه به موضوع می پردازم.همه می دانیم که داودخان هم دردوره ی نخست وزیری وهم دردوره ی ریاست جمهوریی خود مسئله ی پشتونشتان راداغ وبه حمایت ازبلوچ ها وپشتون های ناراضی پاکستان برخاست وهم درداخل افغانستان مبارزان مذهبی راسرکوب ورهبران شان رابدامن پاکستان انداخت.پاکستان که فرصت راغنیمت یافته بود؛برای زیرفشارگرفتن داودخان،جنگ پنجشیردرسال1354وچند منطقه ی دیگرازجمله لغمان رابه رهبریی حکمتیار،وکارگزاریی مولوی حبیب الرحمن واحمدشاه مسعود براه انداخت تابه داودخان بفهماند که توان هرگونه عملی دربرابرخراب کاریی او درپاکستان رادارامی باشد.
پس ازآن،داودخان که ترسیده بود،وارد معامله باپاکستان ازطریق شاه ایران شد.معامله ی که بخاطرکودتای ثور،ناتما ماند.ضیاءالحق،فرماندارنظامی پاکستان درماه جون1978درپغمان، خواستارادامه ی همان معامله باتره کی- امین شد که رد گردید؛ ویااینکه،مسکوچنان اجازه ی رابه آن هانداد.درادامه ی سفربه کابل،ضیاءالحق به تهران رفته باتفاهم باشاه،تربیت مجاهدین راکه آن وقت تنها درجمعیت اسلامی وحزب اسلامی نیمه جان منحصربودند،آغازکرد.علت آغازتربیت نظامی جهادی هاپس ازسفربه تهران را،سال هابعد درکتاب"اقتصاد بین المللی ترور"دریافتم وآن ازاین قرار بود که، هیکل،نویسنده ی مصری پس ازانقلاب به ایران آمده ازخمینی خواهش می کند که دستوردهد تابایگانی بین المللی ساواک/سازمان امنیت شاه راببیند!خمینی دستورداده وهیکل دربایگانی،این مطلب رایافته است که"رئیس سازمان امنیت ملی چین پس ازکودتای ثوربه ایران آمده ازشاه خواسته است که کمک نماید"شوروی ازافغانستان بدون نقش امریکابیرون رانده شود وشاه موافقه می نماید وسرهنگ نصیری،رئیس ساواک رادر اسلام آباد سفیرتعیین می کند تاایران،پاکستان وچین،شوروی را ازفغانستان بیرون نمایند.اما،این برنامه بخاطرسقوط شاه بایگانی می شود، وپیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان،امریکا وچین راپشت سرپاکستان درتقویه ی جهادی هاعلیه مسکوقرارمی دهد.پس ازآن هم، امریکاباپاکستان معامله می کند،نه باجهادی های افغانستان. وپاکستان هم برای کتترول جهادی هاتاکه می تواند گروه سازی می نماید.امریکاکه بخاطرمعامله باپاکستان نمی توانست باجهادی هاتماس برقرارنماید،پس ازامضای معاهده ی ژنودرآریل1988 وکشته شدن ضیاءالحق،رئیس جمهور، وژنرال اختررئیس آی اِس آی،تماس مستقیم باجهادی هابرقرارکرد که ناوقت شده بود.اما،باسقوط حکومت نجیب الله،جهادی های درکابل بالا شدند که درفهرست پاکستان درردیف دوم بودند.ازاین رو،پاکستان بدوکارزیرروی آورد:جنگ درونی جهادی ها برای تضعیف آن ها وایجاد طالبان راروی دست گرفت وطالبان رابه گونه ی ساخت که مانند برخی جهادی ها تلاش به بیرون شدن ازقفس کرده نتوانند.
دراین راستا،القاعده هم توسط پاکستان وعربستان ساخته شده درکنارطالبان ایستاد کرده شد. وعلت قرارگرفتن القاعده درکنارطالبان این بود که عربستان، فارسی زبان های افغانستان را زیرتاثیرفرهنگی- سیاسی ایران فکرکرده برای براندازی آن هاازقدرت کمربسته بود.درآن برهه، دشواری امریکا این بود که بخاطرعربستان وپاکستان،طالبان والقاعده راتایید یابرکارهای تروریستی شان چشم بست.پاکستان وعربستان نه تنها درافغانستان جهادی ها رابجان هم انداختند،بلکه ازکانال حزب اسلامی و...،عده ی جهادی های بی فرهنگ رابه آذربایجان ،چِچین وکوسوو،اعزام کردند،تاعلیه روسیه وصرب هامبارزه نمایند.درواقع،ازاین به بعداست که، القاعده وجهادی گری جهانی می شود وامریکاهم یابه آن توجه نمی کند،تااینکه، رخ داد یازدهم سیپتامبر2001صورت گرفت وجورج بوش علیه القاعده وتروریسم اسلامی اعلام جنگ کرد.ازنگاه من،نگاه وبهره برداریی ابزاریی امریکا وجهادی ها ازیک دیگروچشم بستن واشنگتن برتروریسم پروریی نظامی های پاکستانی وعربستان،باعث گسترش تروریسم ودرگیری های کنونی امریکا درجهان اسلام شده است.درگیری های که باایجاد حکومت فاسد کرزی به کمک جنگ سالاران خاین جهادی وبراندازیی صدام حسین وراه بازکردن برای سپاه پاسداران ایران دربغداد،باعث فربه شدن گروه های تندرومذهبی درتمام منطقه شده است که درمهارآن هانظامی های پاکستانی،عربستان و...هم درمانده اند.درچنان شرایطی،درخاورمیانه،یک راه برای مهارتند روی مذهبی برای امریکا بود که آن رابست؛وآن حمایت ازحکومت مرسی درمصربود.واقعن،مرسی ونهضت اخوان به حیث یک جنبش میانه رو-غیرتروریست، می توانست تند روان وتروریستان مذهبی رامهارنماید.حال که امریکا،اسرائیل وعربستان ازکودتای نظامی علیه اخوان حمایت کرده اند،نتیجه این است که ایمان ظواهری که جوانی اش دراخوان گذشته است واکنون درجای بن لادن درمقام رهبریی القاعده قرارگرفته است؛می تواند درد سرهای زیادی برای امریکا ومتحدان عربش ایجاد نماید.ازاین رو، فکرمی کنم که بهترین راه کاربرای مهارتروریسم وتند رویی مذهبی درجهان اسلام بویژه خاورمیانه،ایجاد حکومت های مردمی- دموکراتیک است، نه حکومت نظامی های مصری وحکومت منحط عربستان ودیگرحکومت های شیخی- نفتی.درغیرآن،امریکا ومستبدان همکارش دربلند مدت بازی را می بازند؛به گونه ی که، نظامی های پاکستانی همکارشان درحال باختن بازی باتروریسم طالبان می باشند.


Sunday 8 June 2014

اخوان المسلمین مستبدانِ عرب رادیوانه کرده است؛امابهائی این دیوانگی رامردم ودموکراسی می پردازند


برای بهبود وضع اسلام،عرب ها باید اصلاح شوند
حسن البناء
اقوام روزگاربه اخلاق زنده اند / قومی که گشت فاقد اخلاق مرده است
نظامی ها دردیگرکشورها سنگرهای دشمن رافتح می کنند؛اما درکشورهای مسلمان،باتوپ وتانک کاخ های ریاست جمهوری را فتح می نمایند
ابوالاعلی مودودی
بدون آزادیی سیاسی،توسعه ی اقتصادی بدست نمی آید
امارتیاسن
کسانیکه آزادی شان را درمقابل امنیت فدامی کنند؛نه آزادی دارند ونه امنیت
لاک
ابراهیم ورسجی
18-3-1393
درسه ماه گذشته،جهان شاهد سه انتخابات ریاست جمهوری درکشورهای عربی بود.نخستین انتخابات درالجزایر،ریاست جمهوریی عزیزبوتیفلیقه، رئیس جمهورمفلوک ودست نشانده ی نظامی ها راتمدید کرد؛دومین انتخابابات ریاست جمهوری،از26تا28ماه می، ژنرال سیسی،فرمانده نظامی دسته ی کودتاچی براندازنده ی حکومتِ نخستین رئیس جمهورمنتخب مصری ها رابه مقام ریاست جمهوری بالاکشید،تابازارکشتار،اعدام،شکنجه،آزارواذیت جنسی زنان جوان،معاینه ی بکارت دختران معترض،آزادی ستیزی وچپاولگریی نظامی ها وامنیتی های غارتگرزیرفرمان شان راگرم نگهدارد؛سومین،انتخابات ریاست جمهوری هم بتاریخ3جون، درسوریه برگزارشد،تاحکومت فرقه ی- تروریستی- وحشی- جنایت کاربشاراسد،ازفرقه ی علوی رابه کمک های مالی- نظامی- امنیتی ولادی میرپوتین وخامنه ی برشانه ی مردم جفاکشیده ی سوریه برای بارسوم باروتثبیت نماید.دراین راستا،نخست،لازم است که ازشرایط وچگونگی برگزاریی هرسه انتخابات ننگین- امنیتی سخن گفته آنگاه توضیح داده شود که چگونه عرب های قربانی استبداد نمی توانند راه به سوئی دموکراسی،حقوق بشر،آزادی،حکومت قانون ودرواقع جهان نوبازنمایند؟ واقعیت این است که درالجزایردریک انتخابات دموکراتیک دراخیرسال 1989،جبهه ی نجات اسلامی برنده شده بود که نظامی های قانون گریزبه کمک فرانسه، آقای قبلی وحمایت امریکا، دست به کودتازده آن کشورراگرفتارنظامی گری وخشونت کردند که نتیجه ی آن کشته شدن دوصدهزارنفرودیکتاتوریی نظامی باچپن کشاد انتخابات ودموکراسی دروغین می باشد که تاکنون ادامه دارد؛ وانتخابات دوماه قبل هم درادامه ی انتخابات های قبلی، توهین به دموکراسی می باشد!
دراین راستا،درمصرهم که محمد مرسی درنتیجه ی یک انتخابات دموکراتیک درماه جون 2012برنده شده ومقام ریاست جمهوریی منتخب را ازخود کرده بود؛بخاطرپیوستگی اش به نهضت اخوان المسلیمن، توسط یک کودتای نظامی خشن وسرکوب گرانه که جان صدهاتن راگرفت وهزاران نفررابه شمول رهبران ترازنخست اخوان زندانی وشکنجه کرد؛ سرنگون وروانه ی زندان شد، تانظامی هابی دردِ سر حکومت مستبد- غارتگرانه ی بیشترازشش دهه ی خود را ادامه دهند.ازاینکه، دموکراسی ارزش جهانی پیداکرده واکثریت کشورهای جهان آن رابه حیث بهترین شیوه ی حکومتی پذیرفته اند،نظامی های وحشی مصری هم مجبوربودند که انتخابات برکرده به دیکتاتوریی وحشی خود چپن دموکراسی بپوشانند! ازاین رو، درروزهای 26و27ماه می انتخابات امنیتی درمصربرگزارشد.چون دردو روزنخست،مردم به صندوق های رای نرفتند،نظامی ها رای دهی رابه روزسوم برده مردم رابزوربه صندوق های رای بردند تا باصطلاح به شمارای های خود بیفزایند؛بازهم، رای واریزشده به صندوق سیسی از37درصد بالانرفت .لذا،بدروغ گفتند که 44 درصد رای های مستحقین رای دهی راکمائی کرده اند.درحالیکه،برای مرسی،52 درصد رای واریزشده بود.بهرحال،چون درانتخابات مصر،زور ودروغ دست بالاداشت،حق باسیسی است که ادعانماید که رئیس جمهورمنتخب مصری هاشده است.درسوریه هم، خبرهستیم که ازهفته ی اخیرماه مارس سال2011 تاکنون ، جنگ داخلی ادامه دارد ونیمی مردم درآوارگی و160هزارنفربه شمول 8هزارکودک کشته شده وهزاران نفردرزندان ها بسرمی برند.درچنان حالتی،بشاراسد هم به کمک مالی ایران وروسیه، انتخابات ریاست جمهوری برگزارکرد تابرای هفت سال دیگررئیس جمهورمنتخب سوری هاباشد. برخلاف وضع کنونی عرب ها،اگرکمی به عقب برگردم،روشن می شود که اسلام ورسول الله ص برای آن ها شورا،عدالت وکرامت انسانی درس دادند.برعکس،چندسال پس ازدرگذشت پیامبرص،عرب های قبیلگی ازاسلام تفسیرقدرت مدارانه کرده دین داریی درست- قرآنی را درزیرپای قدرت،جنگ برای غنیمت وزورگوئی درپوشش جهاد گورکردند.درواقع،پس ازخلافت،به این بسنده نکرده فرزندان پیامبررا درکربلا کشتند ونتیجه ی چنان کشتاری هم پیش وپس ازآن کشتاروحشت بار،برآمدن حکومت خاندانی – فاسد- ستمگراموی ها بود.ازاین رو،آلبرت هورانی،نویسنده ی مسیحی- لبنانی- عرب تبار:" برآمدن اموی ها درتاریخ اسلام را به براندازیی امپراتوریی روم توسط بربرها برابرمی داند." به گواهی تاریخ، براندازیی امپراتوریی روم توسط بربرها، راه برآمدن حکومت مقدس پاپ ها را هموارکرد که برای حدِ اقل هزارسال ادامه یافت.خوشبختانه،اروپائی غربی با دست زدن به رنسانس / نوزائی،اصلاح مذهبی ، نهضت روشنگری وسکولاریسم / جداکردن دین ازدولت،ازدوره ی میانه عبورکرده به عصرنوپاگذاشت که کشور- ملت های مدرن دراروپا واستعمارگریی آن ها دربیرون قاره ی اروپا،دستاورد آن می باشد.
برخلافِ اروپا،مسلمان ها بویژه عرب ها،مدتی با اقتصاد غنیمتی- جنگی بابهره برداری ازاداره های فروپاشیده وروبزوال امپراتوری های روم وفارس دردمشق وبغداد زندگی- سیاسی- طفیلی سپری کردند؛چون بخاطرخصلت قبیلگی- واپس گرایانه، ناتوان ازدولت سازی واقتصاد سازی بودند،بامتوقف شدن جهادِ غنیمت- نان آور، ازغرب مورد حمله ی صلیبی گری وازشرق مورد حمله ی مغل ها قرارگرفته جنازه ی خلافت منحط - ستمگرشان برداشته شد.اگرچه مدتی پیش وپس ازدفن جنازه ی متعفن خلافت مسخ شده،عرب ها توسط کردها وفارسی ها زیرسرپرستی قرارگرفتند؛اما،ازاینکه کردها برای مملوک ها ومملوک هابرای ترک هاجاخالی کردند،برای چهارصدسال،عرب ها زیرسلطه ی ترک های عثمانی رفتند.چون ترک هامانند کردها ومملوک ها مسلمان بودند،زیان های زیادی برای عرب هانرسانیدند،برخلاف،وقتیکه پس ازجنگ جهانی اول،حکومت ترک های عثمانی متلاشی وانگلیس وفرانسه آقای عرب هاشدند،دستاورد باداران نو دوچیزبرای نوکران بود:نخست،حکومت های دست نشانده درمصر،عراق،عربستان ،امارت های قبیلگی جنوی خلیج فارس،یمن،سوریه ،اردن،لیبی،تونس،الجزایرومراکش.دوم،ایجاد کشورلبنان برای مسیحی ها وایجاد کشوراسرائیل برای یهودی ها وآواره ساختن فلسطینی ها .ازاین رو،درمیان دوجنگ جهانی،عرب های حاکم غیرازنوکری به فرانسه وانگلیس کاری دیگری کرده نتوانستند.پس ازجنگ جهانی دوم هم،گرفتاردوبلای زیرشدند:درسطح منطقه،گرفتارکشمکش بااسرائیل ودرسطح جهان آله ی دست واشنگتن ومسکوشدند.ومسئله ی فلسطین هم بدون حل باقی ماند.اینکه عرب هاچرابه چنین سرنشتی سیاهی گرفتارشدند؟ پاسخ آن را دراین سخن حسن بنا باید سراغ کرد! بناء:برای اینکه اسلام دروضع بهتری درجهان قراربگیرد،باید عرب ها اصلاح کرده شوند! به این معناکه،وضع بدِ کنونی عرب ها دستاورد کژروی شان ازاسلام می باشد.اگراصلاح نشوند،وابستگی شان به قدرت های بزرگ ادامه خواهد یافت.
درواقع،نیازکشورهای عربی به حمایت کشورهای بزرگ پس ازجنگ جهانی به شرایطی گره می خورد که جنگ جهانی اول ،فروپاشی ترکیه ی عثمانی وبی لیاقتی زمام داران عرب درمنطقه ایجاد کرده بود.بطورنمونه،حکومت عثمانی هاعنوان خلافت نزدسازمان ها ومحافل مذهبی مسلمان داشت ودرعرصه ی سیاسی هم فروپاشی آن باعث برآمدن دولت های مصنوعی شد که ازبسیاریی آن ها دربالا نام برده شد.دربخشی مذهبی هم،نهضت اخوان المسلمین برای احیای خلافت اسلامی وتامین وحدت امت اسلامی برآمد کرد ودربخش سیاسی هم صهیونیست ها درادامه ی اعلامیه ی بالفور،وزیرخارجه ی انگلیستان درسال1917 به تایید ایجاد کشوراسرائیل درفلسطین بکارآغازکردند.به سخن دیگر،دولت های مصنوعی عرب دست ساخت فرانسه وانگلیس،مبارزه ی یهودی ها برای ایجاد کشوراسرائیل ومبارزه ی اخوان المسلمین برای احیای خلافت اسلامی،ازمسایلی بودند که ازآینده ی تنشزائی کشورهای عربی سخن درآستین داشتند.درحقیقت،هرسه تلاش یاکوشش یهودی هابرای ایجاد کشوراسرائیل،مبارزه ی اخوان برای احیای خلافت اسلامی وتلاش حکومت های مصنوعی عرب برای تثبیت موقعیت شان،با آغازجنگ جهانی دوم وپس ازآن برآمدن کشوراسرائیل ونهضت ملی گرائی عرب،وارد برهه ی تازه- پیچیده ی شد که رخنه ونفوذ قدرت های بزرگ درآن ها را داغ ترساخت.ازسوی دیگر،بالارفتن ارزش نفت درسیاست جهان ووجود فراوانِ آن در کشورهای عربی، سبب شد که امریکاهم برای نفت وهم برای تامین امنیت اسرائیل منطقه را قرنطینه نماید.
درچنان شرایطی پیچیده- بحرانی که حکومت های عربی مجبوربه لیسدن زخم های ناشی ازشکست خود دربرابرِبرآمدنِ اسرائیل شده بودند وملی گرایی عرب باکودتای افسران آزاد زیرفرماندهی جمال ناصردرمصردرماه ژوئیه 1952، خود نمائی کرد.پیش ازاین که،افسران آزاد کودتا وقدرت راقبضه نمایند،اخوان دوغلطی کرده بود:نخست،به حیث یک نهضت مذهبی دارای شاخه ی نظامی درکنارکشورهای عربی علیه برآمدن اسرائیل درجنگ سهم گرفت.دوم،برای افسران آزاد پیش ازکودتا،آموزش ایدئولوژیک وازآن ها آموزش نظامی گرفت.ازاین رو، وقتیکه افسران آزاد درماه ژوئیه1952بقدرت رسیدند،دریافتند که اخوان یک نهضت ایدئولوژیک باشاخه ی نظامی می باشد که ممکن است قدرت انحصاریی آن ها رابه چالش بگیرد.لذا، روابط حکومت نظامی جمال ناصربا نهضت اخوان وارد برهه ی خصمانه شد.برهه ی که تاپایان دوره ی ناصردرماه سیپتامبر1970 ادامه وزیان های جبران ناپذیری رابه اخوان تحمیل کرد.با اینکه، ناصرشماری زیادی ازکدرها ورهبران نهضت اخوان راکشت وزندانی کرد،امانتوانست که به زندگی سیاسی- ایدئولوژیک آن پایان دهد.درواقع،خیره سری وتوحش ناصروایستادگی اخوان نشان داد که حکومت های منحط – مستبد نظامی- قبیلگی عرب ازچنگال آن به آسانی رهاشدنی نیستند.
ازاین رو،وقتیکه درماه جون1967،درجنگ6 روزه، ناصرشکست رسواخیزخورد؛درواقع،شکست او وملی گرائی مبتذلش سبب شد که توده های مصری وعرب دیگرآینده ی خود را درآئیه ی اخوان وشاخه های بومی ای آن ببینند.ازجانب دیگر،انورسادات،جانشین ناصرکه هم باناصری ها وهم باچپ های طرفدارمسکو، دشواری داشت،قید وبست های دوره ی ناصری براخوان راسست کرد.ازهمه جالب تراین که،سادات پس ازتغییرقبله ازمسکوبه سوی واشنگتن،بخاطردالرهای نفتی شاه فیصل ورضاشاه پهلوی،به قوت گرفتن سلفی ها درمصرکمک کرد تاهم پول های وهابی ها را نوش جان نماید وهم دردی سری برای اخوان ازنظرایدئولوژیک ایجاد نماید.پس ازآنکه سادات با دالرهای ایران وعربستان جنگ رمضان یا"روزکاپور"را درسال1973 راه اندازی وچند موشک به خاک اسرائیل شلیک کرد؛ درواقع،هدف ازآن، کمک به اعاده ی حیثیت ارتش مصروپیدا کردن پایگاه مردمی برای خود درمصر وپذیرائی شدن توسط کارتردرکاخ سفید بود.بهرحال،وقتیکه سادات بدون دعوت به اسرائیل سفرکرد وسرانجام معاهده ی کمپ دیوید را با اسرائیل درسال1978امضانمود،هم دستاورد جنگ رمضان را ازدست داد وهم حمایت عرب لیگ باستثنای عربستان وشیخ های جنو خلیج فارس را.درواقع،امضای معاهده ی کمپ دیوید با اسرائیل بدون توجه به حل نزاع فلسطینی ها بااسرائیل،سبب قتل سادات توسط خالد اسلام بولی دراکتوبر1982و برآمدن مبارک شد. وحکومت مبارک هم برای30سال بدون کدام دستاوردی برای مصری ها ادامه یافت تا در11فوریه2011درنتیجه ی خیزش مصری ها ازقدرت کناررفت.
جالب این است که،فشاربراخوان مانند دوره ی سادات حتابدترازآن دردوره ی30ساله ی مبارک ادامه یافت؛اماتاثیری زیادی برنفوذ مردمی این نهضت مذهبی- سیاسی نه گذاشت.بطورنمونه، دردوره ی مبارک اخوان هم به پارلمان راه یافت وهم تنها دردهه ی اخیر سده ی بیستم،30هزاراعضای آن روانه ی زندان وقبول شکنجه شدند.باوجود محدودیت ها،شکنجه هاومهاجرت ها،وقتیکه بتاریخ25ژانویه2011،نهضت میدان تحریریابهارعربی- مصری ها پایه های رژیم خود سرمبارک رالرزانید،اخوان به گونه ی قوی ترین نهضت سیاسی- مذهبی برآمد کرد.ازاین رو،توانست هم درانتخابات پارلمانی وهم درانتخابات ریاست جمهوری2012مقام ریاست جمهوری را ازخود نماید.ازقبل آشکاربود که، درمصرتنها دونیرواست که می توانند شاخ به شاخ شوند:نخست،ارتش؛ ودوم،نهضت اخوان.چون،مبارزان غیراخوانی میدان تحریر،نسل نووفاقد سازمان ورهبریی سیاسی بودند؛لذا،نتوانستند که ازنفوذ اخوان بکاهند.برخلاف،توسط ارتش علیه اخوان تحریک شدند.به سخن دیگر،ارتش که منافقانه درکنارمردم ایستاده بود ونمی خواست منلفع خود راباتغییرساختاری درمصرازدست بدهد،بالای دومسئله حساب بازکرد:نخست،درداخل،بالای اختلافات میان اخوان وتحریری ها واشتباهات سیاسی اخوان.دوم،درخارج،بالای هراس اسرائیل،عربستان وکشورهای جنوب خلیج فارس باستثنای قطر،ازنهضت اخوان.
دراین راستا،اول،ارتش دریک سال دوره ی ریاست جمهوریی مرسی نه گذاشت که اوتغییری ساختاری بیاورد؛دوم،مبارزان میدان تحریرراعلیه حکومت مرسی تحریک کرد تا درراه حکومت سازی وراه اندازیی برنامه های عام المنفعه گامی برداشته نتواند.درادامه ی دامن زدن به کشمکش هامیان نهضت اخوان ودیگرنیروهای میدان تحریربویژه جنبش 6 آوریل که یک جنبش دموکراتیک- آزادیخواه متشکل ازنسل نومسلمان ودموکراسی خواه می باشد،دراخیرماه جون 2013،تظاهرات علیه مرسی رانظامی ها تشدید کردند.تظاهراتیکه درروز30جون به اوج رسید.پس ازاوج گرفتن تظاهرات، ژنرال سیسی که امروزیکشنبه 8جون رئیس جمهورباصطلاح منتخب مصربا درصدی آرائی بسیارکمترازدرصدی آرای محمد مرسی دریک انتخابات امنیتی- نظامی رئیس جمهورشد،به محمدمرسی اخطارداد که یابامخالفان بسازد یا ازقدرت کناربرود یاارتش دست به اقدام می زند.وقتیکه مرسی به خواست زورگویانه ی نظامی هاتن نداد ولیبرال های غیردموکرات ودموکرات های غیرلیبرال میدان تحریربه شمول بورژوازی وامنیتی های زیراثرارتش به گستره ی تظاهرات درتاریخ دوم ژولای شدت بخشیدند، البته زیراثرارتش.ازاین رو،بتاریخ 3ژوئیه2013،سیسی باراه اندازی کودتای نظامی نخستین رئیس جمهورمنتخب مصری ها راسرنگون وروانه ی زندان کرد.
جالب این است که،پس ازکناررفتن مبارک ،دیکتاتومصر،بتاریخ 11فوریه ی 2011،نظامی ها دغلکارانه زیراین پوشش که درکنارمردم ایستاده اند،کمربه نگهداریی دیکتاتوری بسته بودند.یک ماه وچند روزبعد ازآن،یعنی درهفته ی پسین مارس2011،مردم سوریه درجهت رسیدن به حکومت دموکراتیک وقانون مداروپایان دادن به 40 سال حکوت نظامی- امنیتی- اضطراریی اسدها،به میدان آمدند.درحالیکه تظاهرات سوری های صلح جویانه وآرام بود،رژیم جنایت کاربشار اسد بجای اینکه به خواست مردم تن دهی نماید،به خشونت های وحشیانه علیه مردم دامن زد که باعث جنگ داخلی وآوارگی نیمی مردم این کشوربه لبنان واردن گردید.چون ملی گرائی ستمگرِ عرب،نامردمی،فرقه گرا ونوکراجانب بود ومی باشد،به گونه ی که ملی گرایانی مانند:نصر،حافظ اسد،صدام حسین،قذافی،بومدین،علی ناصرمحمدوعبدالله صالح همه نوکراتحاد شوروی بودند.بشاراسد،پسرحافظ اسد،مستبد وحشی- فرقه گراکه درسال1982درراستای منافع فرقه ی خود32هزارنفررا درشهرحماکشت وجهانِ درگیرباتهاجم شوروی درافغانستان ازکارآن سرسری گذشت.پسرش،بشاراسد هم برای اینکه ازقافله ی بدنام- توحشبار ومزدری پدرعقب نمانده باشد،به کمک روسیه ورژیم آخوندی ایران که دومی درسال2009یک خیزش مسالمت جویانه ی مردمی راسرکوب کرده بود،خیزش دموکراسی خواهانه ی سوری ها راسرکوب وبه خشونت وجنگ داخلی تبدیل کرد.توحشی که تاکنون منجربه کشته شدن بیشتراز160هزارنفرازجمله 8هزارکودک شده است.
درادامه ی توحش حکومت بشاراسد علیه مردم سوریه،بررسی سه مسئله ی زیربسیار دارای اهمیت می باشد:نخست،دموکراسی گیریزی- مردم ستیزی- انسان دشمنی ای باصطلاح ملی گرایان- نظامیان وشیخان عرب.دوم،نفوذ مردمی نهضت اخوان درهمه کشورهای عربی.سوم،کمرنگی گرایشات لیبرال- دموکرات- سوسیالیستی- کمونیستی- عرب ها.ازاین رو،برای مکث برتوحش وانسان ستیزیی نظامی های باصطلاح ملی گراوقبیله گرای عرب،به پنج نمونه ی خنده آورزیرتوجه می شود:نخست،قذافی که ملی گرایی رافراموش کرده خیزش گرانِ لیبیائی راموش وسوسک خوانده اعلام کشتارآن ها راصادر کرد که باعث کشته شدن موش گونه- سوراخی خودش شد. وهمان قذافی برای اینکه ملی گرئی منحط عرب راخوب ترتمثیل کرده باشد،درسال1996،30هزارفلسطینی را ازخاک لیبی بزوروبیرون کرد.دوم،ژنرال سیسی بخاطردشمنی بانهضت اخوان المسلمین،هزاران مهاجرسوری رابزورازمصربیرون کرد البته به این بهانه که هوا داراخوان بودند وهمچنان برخلاف میل عربستان که پول های زیادی به آخرش ریخته بود،درجهت مبارزه با اخوان،به کمک بشاراسد وحشی شتافت.به این خاطرکه،اوهم درمقابل اخوان قرارداشت،یا اخوان درصف مخالفت یاتوحش اوسهم عمده دارد.سوم،بشاراسدِ وحشی بتاریخ21اگست2013علیه مردم سوریه سلاح شیمیاوی بکاربرد که دراثرآن،صدهانفرخرد سال وبزرگ سال کشته وزخمی شدند وباعث شد که قدرت های بزرگ ازطریق سازمان ملل خلع سلاح شیمیاوی سوریه را دنبال نمایند وبخش های ازسلاح شیمیاوی اوراهم گرفتند.چهارم،برپایه ی افشاگری روزنامه ی گاردین درماه اکتوبر2011،بشاراسد شماره ی تلفون قذافی رابرای نکولای سرکوزی،رئیس جمهورفرانسه به این خاطرداده بود که حکومت خودش زیاد زیرفشارگرفته نشود.درواقع،غربی هاتوسط همان شماره ی تلفون، ردپای قذافی راپیداکرده به تاریخ اعزامش کردند.بنگرید! یک ملی گرائی دروغین عرب چگونه برای حفظ قدرتِ ذلت بارخود کمک به کشته شدن ملی گرائی دروغین دیگری کرد؟ پنجم،یاسرعرفات هم که باصطلاح یک ملی گرائی عرب بود؛ بروایت اسناد،پس ازتبارزجنبش حماس، خواستارکمک امریکا واسرائیل علیه این جنبش تازه پاشده بود.پنجم،عربستان وشیوخ جنوب خلیج فارس بجای تکیه برملی گرائی عرب،تکیه براسلام گرائی عربی کرده اند؛ البته اسلام گرائی عوام فریب که کمک به حکومت داریی نفتی- فاسد- پس مانده شان می کند.ازاین سبب،دیوانه واربجان اخوانی ها درکشورهای خود افتادند وکمکِ فراوانی مالی به نظامی های مصری کردند تا این خطراسلامی به اسلام دروغین شان را دفع نمایند.
درواقع،ملی گرائی نظامی- ستمگرواسلام گرائی قرون وسطائی طبقه ی حاکمه- نفتی ای عرب ازاینکه نگذاشتند جنبش های سکولار- دموکراتیک برآمد نموده جهان عرب رابه سوی عصرمدرن ببرند،بسیارموفق عمل کرده ادامه ی حکومت داریی واپس گرا- مستبدانه- تاریخ زده ی خود راتامین کرده اند؛اما درنبرد با اسلام گرائی اخوان که برعدالت اجتماعی،شورا وکرامت انسانی تاکید دارد،درمانده اند! درماندگی که پس ازقدرت گرفتن نهضت اخوان درمصرازطریق انتخابات دموکراتیک درماه جون 2012،به دیوانگی تبدیل شده است.دراین رابط،به حیث حسن ختام یاپایان نوشته،به چند موضوع اشاره می نمایم.نخست،نفوس اسپانیا، کمتراز60میلیون است ونفت هم ندارد ونفوس عرب ها350میلیون ودارای نفت هم می باشند.درآمدی ملی اسپانیا،بیشترازدرآمد ملی همه ی کشورهای عربی می باشد.چرا این قدرتفاوت؟ علت روشن است؛ وآن اینکه،به گفته ی امارتیاسن،دانشمند هندی:توسعه ی اقتصادی بدون آزادی بدست نمی آید.چون دراسپانیا آزادی است؛توسعه ی اقتصادی بدست آمده است.ازاینکه درکشورهای عربی آزادی نیست،نفت ونظامی گری هم به استبداد کمک کرده است وهم به پس ماندگی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی- سیاسی.
ازاین رو، درباره ی نظامی گری درکشورهای اسلامی، چه زیبا ابوالاعلی مودودی،دانشمند پاکستانی گفته بود که:"نظامی ها دردیگرکشورها سنگرهای دشمن رافتح ونظامی های کشورهای اسلامی باتوپ وتانک کاخ های ریاست جمهوری رافتح می کنند"! همان گونه که نظامی های مصری سال گذشت باتوپ وتانک کاخ ریاست جمهوری را فتح،400نفرازاعضای نهضت اخوان راکشتند و17000اعضای آن به شمولی رهبری اش را زندانی کردند وبسیارمسخره هم انتخابات ریاست جمهوری برگزارکردند تابه نظامی گری چپن دموکراسی ومشروعیت دروغین بپوشانند! ازسوی دیگر،کشورهای نفت خیزعرب بویژه عربستان بجای اینکه برای کاهش فقردرصومالی،سودان،یمن،افغانستان،بنگله دیش،پاکستان ومسلمان های مستمند کشورهای افریقائی کمک نمایند؛20میلیارد دالربه جیب نظامی های آدم کش مصری واریزکردند تا به کشتاروسرکوب نهضت اخوان وسلب آزادیی مصری ها بپردازند.ازهمه خنده دارتراین که،بخشی ازجامعه ی مصربرای سیسی به این خاطررای دادند که امنیت راتامین نماید.ازاین رو،برایشان می گویم که به گفته لاک، دانشمندِ انگلیسی توجه نمایند که:"کسانی که آزادی شان را درمقابل امنیت می دهند؛ نه آزادی دارند ونه امنیت."پس، درواقع،مصری ها دیگرنه آزاد هستند ونه درامن.دراین مسئله، مصری ها تنهانیستند،بلکه بسیاری مسلمان های دیگرهم شریک شان می باشند.اینجاست که این شعر:اقوام روزگاربه اخلاق زنده اند / قومی که گشت فاقد اخلاق مرده است! کاملن درباره ی مسلمان ها برابرمی آید.اگرامروز، درجامعه ی جهانی،مسلمان ها درپست ترین وضعیت مادی واخلاقی قراردارند،علت آن بداخلاقی- زورگوئی و فساد حاکمان وقدرت زدگی عالمان مذهبی ونادانی محکومان می باشد.بد بختانه،تاوان استبداد وبدکاریی حکومت ها وچاپلوسی عالمان مذهبی را مردم ودموکراسی می پردازند.

Saturday 7 June 2014

حکومت آشتی ملی ومیانه ی روی؛ ضامن پیروزیی فلسطینی ها


ابراهیم ورسجی
7-6-2014
این نوشته، درنقد مقاله ی علی ابراهیم زیرعنوان"درسی که حماس ازالنهضه آموخت"، نشرشده درسایت شرق فارسی، روزشنبه 7جون ارائه شده است:ازنظرنویسنده ی این مقاله که راجع به حماس،الفتح،حزب الله،سوریه،اسرائیل،مصر واخوان ،ابرازنظرنموده است، معلوم می شود که، آگاهی ریشه ی درباره ی بازی هایی سیاسی که درفلسطین راه اندازی شده بود واکنون به اوج رسیده است ؛ ندارد،ویا سخن گوئی خاندان حاکم عربستان می باشد.بطورنمونه،درتخریب مناسبات حماس ودولت خود گردان زیرریاست محمود عباس،ازنظرجمی کارتر،رئیس جمهورپیشین امریکا وریچارد فالک،نماینده ی سازمان ملل درباره ی وضع حقوق بشرونقض آن درفلسطین،جورج بوش واسرائیل مقصرمی باشند،تاحماس.دررابطه به حزب الله وحماس هم ،مسئله آن گونه نیست که نویسنده ابرازکرده است.مثلن،این ایران وحافظ اسد بودند که برای بیرون کردن سازمان آزادی بخش فلسطین ازلبنان،حزب الله را ایجاد کردند وازمبارزه ی حزب الله بااسرائیل هم بیشترایران وسوریه بهره برداری کرده اند، تا لبنانی هاوفلسطینی ها.ازجانب دیگر،حضورخالد مشعل دردمشق،بدلایلی امنیتی بخاطرتهدید اسرائیل وبی پناه گاهی دردرون فلسطین بود نه تمایل آن به حزب الله یاحکومت های ایران وسوریه.به این خاطرکه،فلسطینی هاهرگزنمی توانند جنایت ایران،اسد وحزب الله درلبنان علیه فلسطینی ها وسنی های محلی رافراموش نمایند.لذا،اکنون که قطروترکیه آماده ی حمایت ازحماس وپناه دادن به مشعل می باشند،ادامه ی حضورش دردمشق به نفع اونمی باشد.دررابطه به منطقه ی غزه ومحاصره ی آن توسط اسرائیل وحکومت های مبارک وسیسی وسهولت های فراهم شده به آن توسط حکومت مرسی وپیوند حماس با اخوان نیز،نویسنده بسیارسرسری گذشته است.برای مثال،همه نهادهای بشردوستانه که رفت وآمد به غزه دارند،اعتراف کرده اند که حماس ازتونل های زیرزمینی تنها مواد خوراکه ودارو وارد غزنه می کند نه اسلحه.درواقع،داستان انتقال اسلحه ازمصربه غزه توسط حماس را حکومت های مفسد مبارک وسیسی برای کسب رضایت اسرائیل ومتهم کردن اخوان وحماس ساخته وپرداخته اند.
ازهمه خنده دارتراینکه،سرنگونی حکومت مرسی وزیرفشارگرفته شدن اخوان توسط نظامی های مصری را،نویسنده ی مقاله برابربه نابودیی اخوان گرفته است که بسیارسطحی نگرانه می باشد.مثلن،همه ی مصری ها،عرب ها وبیرون منطقه ی ها می دانند که از1952تاکنون، همواره اخوان زیرضربات نظامی هاوامنیتی های زیرفرمان شان بودند وزنده مانده اند واستبدادهای استالینیستی-نظامی- قبیلگی- شیخی- نفتی رادرمصرومنطقه به چالش گرفته اند.به این معناکه،سیسی هم بابدنامی ورسوایی تمام می رود واخوان می ماند.امادرباره ی حکومت آشتی ملی میان حماس وفتح که نویسنده ازتکرارتجربه النهضه ی تونس درفلسطین یاد کرده است،باید گفت که: نه راشد غنوشی،رهبرالنهضه ی تونس درموضع ضعف بود ونه هم حماس درموضع ضعف می باشد.واقعیت این است که، چاپلوسی محمودعباس درادامه ی معاهده ی اسلووافزایش شهرک سازی های اسرائیل درمناطق اشغالی وفشاربی سابقه ی زندان بان های اسرائیلی برزندانی های فلسطینی،شکست گفت وگوهای صلح بااسرائیل و...باعث شد که عباس باحماس آشتی نماید.من بااینکه ازسیاست آشتی الفتح- حماس قویاً حمایت می نمایم؛درضمن،ازحماس می خواهم که ازتندروی درسیاست دست بردارد.افزون بردست برداشتن ازتندروی،متحدانه با دولت خود گردان کارنماید.به این خاطرکه،تنهابا وحدت ومیانه رویی همه نیروهای فلسطینی می توان حقوق تلف شده ی فلسطینی هارابدست آورد،نه باشعاروچند دستگی.

Friday 6 June 2014

امروز،روزپیروزی برای غربی ها وروزشکست برای عرب هامی باشد


ابراهیم ورسجی
16-3-1393

70سال پیش،درروز6جون1944،یاامروز،130هزارسربازامریکائی،کانادائی وانگلیسی به ساحل نورماندی درخاک فرانسه که زیرسلطه ی نازی های هتلری بود، پیاده شده درواقع روزِ پا یانِ نازیسم وفاشیسم را دراروپا آغازکردند.برخلاف،47سال پیش، درهمین روز،یعنی 6 جون1967، سربازان اسرائیلی بدون مانع دست به پیشروی درفلسطین،سوریه،اردن ومصر زده جنازه ی ناسیونالیسم منحط - ستمگرعرب را برداشتند.ازاین رو،امروز، روزِآغازِپایان نازیسم وروزِخوشحالی دراروپای غربی- مرکزی وروسیه،امریکا وکانادا،وروزذلت ورسوائی برای عرب هامی باشد! ازاین رو،رهبرانِ امریکا،کانادا،روسیه،انگلیستان وآلمان و...جمعن سران19کشورغربی به شمول رئیس جمهورروسیه، درنورماندی،درفرانسه، گردآمدند تا70مین سالروزپیاده شدنِ سربازان امریکائی،کانادائی وانگلیسی به ساحل نورماندی را که آغازگرِ روزِ شکستِ آلمان نازی شدند، جشن بگیرند.
برای من که مراسم گردهمائی سران19کشورغربی وروسیه درنورماندی را ازطریق شبکه ی تلویزیونِ سی بی سی کانادا،پی گیری کردم، دومسئله بسیارجالب وفراموش ناشدنی می باشد:نخست،نظم وترتیب بسیارعالی که حکومت فرانسه برای پذیرائی مهمان های خود ونمایش فنی- هنری که برای تمثیل صحنه های جنگ بکارگرفت.دوم،سخن رانی که رئیس جمهورِ فرانسه پس ازقرارگرفتن سران کشورهای غربی وروسیه درجایگاه ویژه شان، درگردهمائی ایراد کرد.درواقع،درنظم وگونه ی پذیرائی ازمهمان ها،فرانسوی هانمونه بالای فرهنگ وسیاست مداریی خود رانشان دادند.نمایشی دلربائی که نشان می دهد نظم وترتیب بهترکارها چگونه درایجاد جهان مدرن نقش بازی نموده است.برخلاف،بی نظمی وستم گریی حکومت هایشان چگونه مسلمان ها را دربد بختی ، فقر،جهل،بیماری،فساد ،گذشته گرائی کورکورانه وپس ماندگی مادی وفرهنگی نگهداشته است.افزون برنظم عالی که کشورفرانسه درپذیرائی ازمهمان های بالا مقام خود نشان داد،کاربرد هنروفرهنگ فرانسوی درنمایش تاریخ دلخراش جنگ جهانی دوم هم بسیاردلچسپ وفراموش ناشدنی می باشد.
درواقع،نمایش جالب وسه ساعته ی مراسم بزرگداشت ازپیاده شدن سربازان دوست به نورماندی درخاک اشغال شده ی فرنسه توسط نازی ها؛نشان داد که هنروفیلم چگونه می توانند صحنه های دلخراش گذشته رانمایش وبرای امروزو آینده امید آفرینی نمایند.به سخن روشنتر،فرانسوی ها درمدت کمترازسه ساعت،تمام صحنه های دلخراش جنگ وامید وخوشحالی برخاسته ازپایان نازیسم وبازگشت صلح دراروپا وجهان رابه نمایش گذاشتند که ازهرنگاه جالب وشایان ستایش می باشد.دراخیرنمایش صحنه های غم آورجنگ،هنرمندانه نشان دادند که دونفر،یکی ازفرانسه ودیگر ازآلمان باهم روبوسی کرده ازآینده ی دوستی هردوکشوربه گونه ی هنری- نماشی سخن گفتند.همچنان،فرانسواهولاند،رئیس جمهورفرانسه درسخنرانی آغازگرانه ی خود،هم ازنقش امریکا،کانادا وانگلیستان ستایش کرد وهم ازنقش اتحاد شوروی وارتش سرخ دربراندازیی نازیسم،آزادیی فرانسه وپایان جنگ جهانی دوم.شایان توجه این این است که،ستایش ازنقش شوروی وارتش سرخ توسط رئیس جمهورفرانسه درزمانی صورت می گیرد که روابط غرب وروسیه بخاطربحران اوکراین،دربحرانی ترین حالت قراردارد.ازسوی دیگر،درجریان سخن رانی خود،رئیس جمهورفرانسه ازنقش آلمانی های مخالف نازیسم هم ستایش کرده چنین گفت:نازیسم همزمان بافرانسه ودیگرکشورها،به مردم جرمنی هم ستم کرد که ازهرنگاه قابل درک وسرزنش می باشد.وقتیکه رئیس جمهورفرانسه ازآلمانی هاستایش می کرد،درخشش رادرپیشانی خانم آنگیلامارکیل،نخست زیرآلمان مشاهده کردم.ودرضمن خوشحالی،ازقیافه اش این مسئله نیزنمایان بود که آلمانی ها پس ازگذشتن69سال ازجنگ جهانی دوم ،هنوزهم بخاطرکارنامه ی سیاه نازی های خود شکنجه ی روانی می شوند.ازهمه مهم تراینکه،همان گونه که غربی ها وروسیه ازجنگ طلبی نازی هارنج برده اند؛ازبازگشت دوباره ی آلمان به سیاست جهان هم برخی کشورهای اروپائی هراس دارند! به این خاطرکه،نشود غول بازغولی گری نماید!
پس ازبازتاب صحنه های دلشاد کننده ی گردهمائی سران19کشورغربی وروسیه درروز6جون درنورماندی که گذشته ی ناشاد شان رابه امروزشاد وفردای روشنتر تبدیل کرده اند،لازم است به مناسبت همین روز6جون،یعنی روزآغازجنگ 6روزه ی عرب ها واسرائیل که درآن، اسرائیل پیروزیی تاریخی وعرب ها رسوائی تاریخی کمائی کردند،اشاره ی کوتاهی کرده شود.دراین باره که غربی ها دربرابرنازیسم پیروزشدند وعرب ها دربرابرصهیونیسم شکست خوردند،روشن است که صلح طلبی ،دشمنی باجنگ وبرتری طلبی، همواره پیروزی رابه آغوش می کشد.زیراکه،نازیسم وجنگ طلبی نازی ها دوپدیده ی شومی بود که درواقع علیه بشریت شاخ کشیده بود وبایدشاخ هایش شکسته می شد که شد.اما درکشمکشِ عرب ها اسرائیل، به دومسئله باید ریزبینانه نگریسته شود:نخست،ماهیت دموکراتیک حکومت اسرائیل.دوم،ماهیت استبدادی- ستمگرانه- بهره کشانه ی حکومت های عرب ازمردمانِ زیرفرمان شان.اگرچه عرب های گویند که اسرائیل وتوسعه طلبی اش دربرابرآن ها ناشی ازکمک امریکا می باشد،بازهم باید بدومسئله توجه کرده شود:نخست،درست است که امریکا متحد اسرائیل است؛امامتحدعرب هاهم می باشد.به سخن دیگر،مگرعربستان،اردن،شیخ های جنوب خلیج فارس،یمن مالی،مراکش وسودان متحدان امریکا نبودند نیستند! ازسوی دیگر،عرب های مخالف سرائیل ازجمله ناصر،عرفات،اسدهای پدروپسر،صدام،بومدین،قذافی،علی ناصرمحمد،همه متحد اتحاد شوروی بودند.اگراسرائیل به کمک امریکاعرب هارا ذلیل کرد،چراچپ های عرب به مسکوازخود دفاع کرده نتوانستند؟ اینجاست که تماس به نقطه ی ضعیف عرب هالازمی به نظرمی رسد.
درزمینه؛نویسنده به این باوراست که حکومت اسرائیل درکنارحمایت امریکا،بخاطرخصلت دموکراتیکش همواره مورد تایید مردم خود بود ومی باشد.در واقع،همین خصلت ودستاوردِ آن یعنی حمایت مردمی باعث شده است که حکومت اسرائیل درهمه سنگرهاعرب ها راشکست بدهد.برخلاف،عرب ها دارای حکومت های فاسد وستمگری می باشند که مجبوربودند ومی باشند که برای ادامه ی خود دوکارزیررابکنند:نخست،مردم خود رابکوبند.دوم،برای کوبیدن مردم خود هم باید حمایت شورویی دیروزوروسیه ی کنونی وامریکا را داشته باشند.بطورنمونه،جمال ناصردرمدت16سال حکومت خود سرانه – غیردموکراتیک خود،به کمک مسکو،نهضت اخوان المسلمین کوبید.چون مسکوبخاطر50میلیون مسلمان درقلمروخود ازنهضت های اسلامی ترس داشت،هرگونه کمک رابه ناصردرجهت کوبیدن اخوان کرد.به این معناکه،ملی گرائی عرب کوبیدن یک نهضت داخلی- حریف خود رابرمقابله بااسرائیل برتردانسته بود که نتیجه ی آن شکست رسواخیزش درجنگ 6 روزه ی آغازشده درماه جون1967بود که رسوائی تام برای اووهمه ی عرب ها ببارآورد! وحافظ اسد،ملی گرائی مسخره ی دیری عرب بجای اینکه بلندی های جولان را ازاسرائیل واپس بگیرد، درسال1982، به کمک مسکو،42هزارنفرسوری را درشهرحماکشت وپسرش درسه سال ویک ماه گذشته، 160هزارمردم سوریه رابه کمک ایران ومسکوکشته وازهمه ترسناکتر،در21ماه اگست سال2013، علیه مردم خود سلاح کیمیائی بکاربرد.سلاح کیمیاوی که دراصل دربرابرسلاح اتومی اسرائیل ساخته شده بود،علیه مردم سوریه استعمال شد.نظامی های مصری هم که از1978تاکنون، باگرفتن یک ونیم میلیارد دالرسالانه ازامریکا،درمقابل اسرائیل سلاح بزمین گذاشته وفلسطینی ها راقربانی کرده اند؛هنرشان این بود ومی باشد که بنام خطراخوان المسلمین ،کمک های غرب وعرب های نفتی راکمائی نمایند.طوریکه دیده شد،اول انقلاب رسانه ی سانسورراشکست حکومت مستبدمبارک را لرزان کرد؛ودوم،اخوان به تنهای نه،بلکه نسل جدید مصری که ازستمگری ونابکاریی حکومت نظامی به ستوه آمده بودند،بااخوان دست بدست هم داده حکومت مستبد مبارک راسرنگون کردند.
چون نظامی ها درسرنگونی حکومت ستمگرمبارک منافع مالی خود را درخطردیده بودند،این گونه تدبیرکردند که باقربانی کردن دیکتاتور،دیکتاتوری راحفظ نمایند! دراین راستا،ازاختلافات میان اخوان ونهضت 6آوریل، بهره برداری کرده برای حفظ ساختارغیرملی، اول، حکومت منتخب وابسته به نهضت اخوان راباکودتا سرنگون،400عضوآن راکشتند و17هزارنفراعضای آن به شمول رهبرانش رازندانی کردند؛ ودوم، نهضت 6آوریل را درمخمصه انداخته قانون اساسی- استالینی خود رابایک همه پرسی ساختگی-تقلبی تصویب؛ وسوم، انتخابات غیردموکراتیک برای رئیس جمهورساختن سیسی،وزیردفاع قبلی راکه دستش به خون هزاران نفررنگین می باشد،برگزار کردند.جالب این است که،ازکودتای ماه ژوئیه2013 بدین سو،ژنرال سیسی ،وزیردفاع وسردسته ی کودتا بجای مبارزه علیه اسرائیل درجهت آزادی فلسطین،مردم غزه رابیشترازاسرائیل محاصره ی غذائی- داروئی وبنام مبارزه علیه تروریسم،باکسب20میلیارد دالرازعربستان ودیگرشیخک های نفتی،علیه نهضت اخوان المسلمین وجنبش 6آوریل بویژه اولی جهاد اعلام کرده است تایگانه نیروی مذهبی- دموکراتیک مخالف استبداد ونظامی گری را ازمیدان بیرون نماید.ازهمه خنده دارتراین که،سیسی که درنتیجه ی یک انتخابات تقلبی رئیس جمهورشده است،مسئله ی محوری سیاست خارجی خود رانزدیکی با اسرائیل اعلام کرده است.واین چاپلوسی را سیسی درزمانی به اسرائیل می کند که دوماه قبل،سازمان امنیتِ وزارت دفاع اسرائیلی دریک گزارشی امنیتی- تحلیلی فاش کرده بود که نظربه مشکلات بی شمارکشورمصر،حکومت سیسی یکسال هم دام کرده نمی تواند.بنگرید! نزد سیسی مهم ترین مسئله ادامه ی سازش بااسرائیل باقربانی کردن فلسطینی هامی باشد.ومسئله ی عمده ی عرب های نفتی هم نابود کردن اخوان ونگرش دینی آن می باشد که دین داریی مسخ شده دراستبدادِ آن ها را زیرسوال برده است! بنابراین،حق باغربی ها است که شکست نازیسم وفاشیسم راجشن بگیرند وحق باعرب های فاسدِ حکومت گراست که بجای پذیرش مدرنیته/ نواندیشی ولازمه های آن، یعنی دموکراسی،کثرت گرائی،حقوق بشر،آزادیی بیان ،حکومت قانون وآزادی بیان رسانه ها،مردم خود رابکوبند برای خوشامدیی اسرائیل،حقوق فلسطینی هاراقربانی نمایند!


Tuesday 3 June 2014

مقایسه ی نظام های جمهوری وشاهی درکشورهای مسلمان؛مقایسه میان سگ زرد وشغال می باشد


ابراهیم ورسجی
13-3-1393
این نوشته درنقد مقله ی"جمهوری ودموکراسی نا محدود"ازشیدان وثیق، نشرشده درسایت خبرنامه ی گویا،روزشنبه10خرداد-جوزای1393ارائه شده است.بدون شک،ازدوران تعریف سیسرون ازجمهوریت تاکنون،جمهوریت ثابت نموده است که بهترین شیوه ی حکومت داری درجهت تامین منافع وخواست مردم است.برخلاف،این شیوه ی حکومت داری درکشورهای مسلمان چنان نادرست مورد بهره برداری قرارگرفته است که مردم نمی توانند میان آن وشاهی مطلقه تمیزبگذارند.بطورنمونه،مردم افغانستان تاتموز1352یک نظام پادشاهی داشتند که باتدوین وتصویب قانون اساسی نو،ایجاد پارلمان،جداکردن سلطنت ازحکومت وسپردن حکومت به نخست وزیرازبیرون خاندان شاهی،روبه بهبود داشت.بدبختانه، درنتیجه ی برخورد های درون خانوادگی خاندان حاکم، محمد داود، پسرعموی شاه و نخست وزیرقبلی باکودتای نظامی، جمهوری اعلام کرد.چون اوعادت گردش درمیان مردم باماشین شخصی داشت،روزی درکنارسرک دربیرون کابل،مردی رادید که باسبد های تخم ومیوه منتظربس نشسته است تابه دکان خود به بکابل برود.رئیس جمهورکودتاچی ماشین خود را ایستاد کرده مردِ منتظربس راباخود به کابل رساند.اما درداخل ماشین، دروازه ی گفت گوبا مرد ر ا بازکرده ازاو پرسید که داودخان خوب است یاظاهرخان؟ مرد که نمی دانست پرسنده داودخان است،گفت:"سگ زرد برادرشغال است".داودخان یارئیس جمهورکه ازسخن مرد که متعجب شده بود،اورا دردکا نش پیاده کرده به منزل خود رفت.اما، فردای آن روزکه مطابق قرارقبلی روزجلسه ی کابینه بود،پیش ازآغازبحث درمجلس وزیران، دستور داد که آن مرد را بیاورند.وقتیکه مرد را احضارمی کنند،بی چاره می بیند که همان سگ زرد،رئیس جمهوراست؛به وحشت می افتد! محمد داودخان که قیافه ی مرد ترسیده را می بیند،برایش می گوید که همان سخن دیروزت را اینجا بگو! مرد که ازترس بدنش می لرزید،گفت که"یک بدی کردم! مرا ببخشید ورهایم نمائید"! محمد داودخان برایش گفت که تاهمان سخن را اینجا تکرارنکنی رهایت نمی کنم! مرد بی چاره که درمخمصه گیرمانده بود،گفت:"سگ زرد برا درش شغال است."محمد داودخان باخنده به وزیرانش گفت که کاری نکرده ایم که بهترازکارکرد نظام شاهی باشد.ازاین رو،حق با این مرد است ودستورداد تامقدارپولی به مرد داده شود وتا جای کارش برسانندش! ازاین رو،دررابطه باکارکرد جمهوریت های قلابی، هم حق باداودخان،رئیس جمهورافغانستان است که اعتراف کرد که کاری نکرده ایم که بهترازنظام شاهی باشد؛وهمچنان،حق باهمان مرد است که سگ زرد،یعنی جمهوریت را برادرشغال/نظام شاهی خوانده بود! بنابراین،نظام های شاهی وجمهوری مسلمان ها باپسوند های اسلامی ودموکراتیک و...همه درمقوله ی مشهورفارسی"سگ زرد برادرشغال جای می گیرند"؛مگراینکه فرهنگیان،روشنفکران ومبارزان مسلمان کاری بلند مدتی کنند که فرهنگ استبدادی ازخانواده تاقبیله وجامعه عوض شده جای خود رابه فرهنگ دموکراتیک - جمهوری بسپارد.به سخن دیگر،وقتیکه فرهنگ بویژه فرهنگ سیاسی دموکراتیک شد،نظام سیاسی جمهوری می شود.درغیرآن،یاشاهد جمهوریی ابلیس به گفته ی اقبال،فیلسوف وشاعرفارسی زبان هند،ویاسگ زرد،برادرشغال خواهم بود!

Sunday 1 June 2014

حضورِ سهم دارانِ حکومت فاسد کرزی دردسته های انتخاباتی کاندیدها؛ازادامه ی فساد وبحران درحکومت بعدی حکایت می کند


ابراهیم ورسجی
11-3-1393
روشن است که، افغانستان به نابودیی تروریسم،تامین ثبات وصلح،بازسازیی اقتصادی وحکومت داریی خوب نیازمبرم دارد.نیازشدیدی که برآوردن به آن به یک دسته ی لایق،کارفهم ،همسووپاک بازدرحکومت بعدی وحذف فساد پیشگان،غاصبانِ زمین های دولتی ومردم وبحران سازانِ تروریست پروروابسته می باشد.ازسوی دیگر،تامین صلح باتحقق عدالت پیوند ناگستنی دارد؛وصلح هم دوگونه می باشد:نخست،صلح مسلح که بازورحکومتی تامین می شود وهرزمانی که حکومت ناتوان شد،فرومی پاشد ودوباره جنگ آعازمی شود.درواقع،این گونه صلح راباید صلح کاذب یاناپایدار نامید.دوم،صلح حقیقی وپایدارکه ازتحقق عدالت ورفع ظلمِ ظالم ازمظلوم ومحاکمه کردن مجرمان وتباه کاران بدست می آید.صلحی که هم مورد نیازشدید افغانستان می باشد وهم توسط دسته های کنونی ای همکارکاندیدهای ریاست جمهوری بخاطرسهم گسترده شان درفسادِ 13ساله ی حکومت کرزی،تحقق آن ممکن به نظرنمی رسد!
این نوشته که می خواهد به ضرورت تامین صلح ومهارتروریسم ازطریق تشکیل حکومت خوب وتحقق عدالت به وسیله ی آن تاکید نماید، دردوبخش تهیه شده است:نخست،میراث غمبارحکومت فاسد- نابکارِکرزی وحضورپِررنگِ سهم داران بزرگِ آن دردسته های انتخاباتی کاندیدهای ریاست جمهوری.دوم،دشواری های کاندیدِ پیروزدرجهت تحقق صلح ،مهارتروریسم،غلبه برفساد وبحران بازمانده ازحکومت نابکارکرزی.دواصلی که سرنوشت صلح وامنیت پایدارکشوربه آن وابسته می باشد.دراین راستا، برای بررسی مسایل وبحران های سیاسی- اجتماعی،بویژه بحران جاری درافغانستان،سه گونه نگرش دیده می شود:نخست،نگرش واقع بینانه ی منحط ومبتذل.دوم،نگرشی واقع بینانه ی منعطف به هدف.سوم،نگرش آرمان گرایانه- ایدئولوژیک.چون درسیاست دومکتب ریالسم / واقع بینی وایده آلیسم / آرمان گرائی وجود داشته ودارد،ناگزیردرتهیه ی نوشته ی کنونی ازآن هابویژه از دومی اش بهره برداری می نمایم.روشن است که افغانستان بخاطرجنگ ها ودرگیری هایی بیشترازسه دهه ،تروریسم جاری وحکومت های نالایق- فاسد که حکومت کنونی نالایق- فاسد ترینِ آن ها می باشد، زیان ها وآسیب های فراوانی دیده است.ازاین رو، برررسی رخدادهای آن ازنگاه آرمانی سازنده نمی باشد؛همچنان که، بحث های بریده ازآرمان وهدف هم ما رابه سوی واقع بینی منحط - مبتذل می کشاند.
ازاین رو،لازم است که موضوع راباردیف بندی- مشکلات- دشواری ها وبررسی واقع بینانه ی منعطف به هدف بیاغازم.واقعیت این است که،حکومت فاسد کنونی بخاطرِ بی هدفی - شکم پرستی- زراندوزیی کاربران رده های بالایش هم کمک های بی شمارمالی وسیاسی جامعه ی جهانی ومنابع درونی رابه هدرداده یاغارت کرده است وهم باعث فربه شدن بیش ازاندازه ی تروریسم شده است.دررابطه به کمک های به هدررفته- غارت شده ی جامعه ی جهانی ومنابع درونی توسط حکومت درمانده – فاسد کرزی، تنها به یک نمونه بسنده می نمایم که حجم بزرگ کمک های کم اثرامریکا به افغانستان می باشد.نظربه آماروارقامی که حکومت امریکا، بویژه کمیته ی بررسی کمک هابرای بازسازیی افغانستان ارائه کرده است، ازسال2002تاسال2011،امریکا85میلیارد دالردرجهت باز سازی اقتصاد ودولت سازی درافغانستان پرداخت کرده است.اگرکمک یاد شده رابا دستاورد های حکومت13ساله ی کرزی درعرصه ی های بازسازیی اقتصادی ودولت سازی مقایسه نمایم، روشن است که پرسش های مطرح می شود که نه کمک کننده ونه کمک گیرنده توان پاسخ دهی آنها را دارامی باشد.اگرتوان پاسخ دهی راهم داشته باشند،آشکاراست که نمی خواهند سربوجی بویگین ومتعفنی بنام بازسازیی ناکام افغانستان وجنگ شکست خورده علیه تروریسم رابازنمایند.
بهرحال، اگرکمک 85میلیارد دالری امریکا به افغانستان تاسال2011 را باکمک11میلیارد دالریی آن کشوربرای بازسازیی اروپا زیرنام "برنامه ی مارشال"،پس ازجنگ جهانی دوم مقایسه نمایم، روشن می شود که واشنگتن بسیاربهاء به بازسازیی افغانستان بخاطرمهارتروریسم داده است! اینکه ازکمک یاد شده بهره برداریی درست نه شده است،لازم است که سیاست کاران،مدیران ونظامی های افغانستان که مسئول کارها دراین دوره بودند وهنوزهم می باشند، بشدت سرزنش شوند! ازاین لحاظ که، دستاورد هایشان درعرصه های اداره سازی وبازسازی اقتصادی بسیارکم رنگ می باشد وتروریسم هم فربه ترشده است؛ لذا،ایجاب می کند که این پرسمان با ریزبینی پی گرفته شود وتاکید شود که حکومت کنونی که دوره ی کاری اش روبه پایان است،حکومت بعدی چه باید بکند که هم کمک های کاهش یافته ی جامعه ی جهانی بویژه امریکا رابرای آیند بدست آورده بتواند وهم به میراث شوم بازمانده ازحکومت فاسد کرزی نقطه ی پایان بگذارد.دراین باره که کمک های اقتصادی وحضورنظامی غرب بویژه امریکابه نتیجه ی دلخواه نرسیده است وحکومت دست نشانده ی آن هم نه تنهابرای افغانستان،بلکه برای بادارخود هم دشواری های فراوانی آفریده است، دونظریه وجود دارد:نخست،نظریه ی توطئه که گویا امریکا ازهمان آغاز دلچسپی برای دولت سازی وبازسازیی اداری- اقتصادیی افغانستان نداشته است وکمک های هم که صورت گرفته است،همه توسط مقام های بیرونی ودرونی ای نصب نشده توسط آن کشورربوده شده است.اگرچه، دراین گونه نگرش، رگه های ازحقیقتِ قابل گفت وشنود وجود دارد.اما نظربه این که، حکومت هامنافع ملی خود رادارند؛ لازم است که کارکرد های نوکریاحکومت افغانستان زیاد زیرحمله وریزبینی گرفته شود،نه بادارِآن.دوم،بدورازتئوریی توطئه، لازم است که ناتوانی حکومت گران افغانی دست نشانده ی امریکا،فسادهای بی شمارِمالی واداری شان به همراه ویرانگری- تروریسم پروریی پاکستان وبازی های دوگانه ی ایران هم درنظرگرفته شوند.عامل های که بدون شک،مزید برعلت یاعدم جدیت بادارمطابق نظریه ی توطئه شده ووضع کنونی افغانستان رارقم زده است.وضعی که هم برای مردم افغانستان وهم برای امریکانگران کننده می بشد.
بهرصورت،نویسنده نه به تئوری توطئه باوردارد ونه به جدی نبودن امریکا دربازسازی افغانستان.چرا؟ به این خاطرکه، بیرونی ها بیرونی می باشند ومنافع ملی خاص خود را دارند .بنابرآن،این کاردرونی ها یاحکومت وسیاست کاران افغانستان بود ومی باشد که نمی گذاشتند ونه گذارند که فرصت های میسرشده تلف شده یاشوند.اینجاست که میراث کرزی ودشواری های حکومت بعدی خود نمائی می نماید.دراین زمینه، اگرکرزی وبرخی دلقک های دوروبرش بگویند که کارکرده اند وموانع هم داشتند ویک ساختارحکومتی رابه میراث می گذارند، واقع بینانه باید عرض کرد که میراث شوم وشرم آوری برای حکومت بعدی بجای می گذارند.میراثی که برای سالها مردم افغانستان نمی توانند اززیربارآن بیرون شوند.بطورنمونه،درسراسرافغانستان،بنام زمین برای دولت،چیزی باقی نمانده وهمه زمین های دولتی ومردم توسط زورمندان حکومتی غصب واشغال وبه فروش رسانیده شده اند.دربخش معادن هم، روشن است که تاراج ومعامله گری های زیادی صورت گرفته است.محیط زیست هم معلوم است که بسیارکشنده شده است.ساختاردولتی چنان شکننده است که دوستان رانگران ودشمنان را خوشحال ساخته است.مثلن،دستگاه قضائی چنان فاسداست که بخاطرفساد آن ، دربرخی مناطق،مردم برای حل نزاه هایشان به محاکم طالبان مراجعه می نمایند ودرباره ی قوه ی مقننه هم همه می دانند که درآن وضعی همانند دستگاه عدلی یابد ترازآن حاکم است. زیرساخت های اقتصادی یاسرک های درون شهری وبیرون شهری- حلقوی هم وضع نابسامانی دارند.مثلن،دربیرون مرکز، تنهاوضعی ناگوارشاه راه سالنگ که شمال وجنوب راپیوند می زند،شاهدی برمدعامی باشد.چون سرک های اطراف ازدید بیرونی ها بیرون است،تنها سرک های شهرکابل،وضع غمبارسیلو/نان پزی وذخیره ی مواد خوراکی درمرکزوکاخ دارالامان نشان می دهد که درکشوربنام بازسازی چه شده است؟ کارکرد وزارت مالیه ونقش آن دربدست آوردن درآمد گمرکات کمرنگ وکارکرد وزارت صحت هم به گونه ی است که پول دارانِ حکومتی- مواد مخدری برای تداوی به دهلی می روند وناداران یامردم عادی ازهرات تاجلال آباد،برای تداوی ملاریاهم به پشاور- کویته – مشهد - زاهدان می روند؛ ودرشمال هم، تداوی دندان و...در دوشنبه وتاشکند صورت می گیرد. وضع آموزش وپرورش معلوم است که درمناطق هم مرزپاکستان بخاطرتروریسم نابسامان ودردیگربخش های کشوربدون کیفیت پندانده شده است تاکمک های بیرونی خوبتر حیف ومیل شود وکارکرد وزارت زراعت هم به گونه ی است که نان ومیوه ودرواقع همه چیزمصرفی مردم ازپاکستان،ایران وقزاقستان آورده شود.وزارت مخابرات چنان نابکارمی باشد که تلفون های خانه های مردم را درست نکرد وبه دلالان موقع داد که زیرعنوان گسترش تلفون موبایل،جیب های مردم راخالی نمایند.بله، وزیرآب وبرق به کمک هند ،کابل رادارای برق هرچند آسیب پذیرساخته است.کارکرد وزارت مبارزه بامواد مخدردرقالب گسترش زرع تریاک وچرس واعتیاد نماد یافته وازناتوانی های وزارت های دفاع،داخله وریاست امنیت،به همین بسنده می شود که رئیس امنیت درمهمان خانه ی این نهاد مورد حمله ی تروریستان قرارگرفت وپاکستان یومیه مناطق مرزی افغانستان رادرکنربمباران وتروریست ها هم روزانه دربخش های گونه گون کشورآدم کشی یاآدم ربائی برای کسب پول می نمایند.
باتوجه به آنچه گفته شد،افغانستان درانتظاردو رخ داد زیرنشسته است:نخست،منجرشدن انتخابات به یک حکومت بهترازحکومت کنونی،یا اگرحکومت کنونی رابدترین حکومت بنامیم که هست؛برخلاف آن،حکومت بعدی را ازپیش باید بدتروبدیل آن بنامیم.دوم،ادامه ی وضع کنونی ودست پروده اش یعنی تروریسم طالبان.دررابطه به اصل نخست،شناخت کاندیدها ودسته های همرازوهمکارشان درجریان مبارزه ی انتخاباتی که وارد برهه ی دومی رقابت باهمی شده اند،بیشترازهرعامل دیگرضروری به نظرمی رسد.البته به این خاطرکه،بدانیم که میان آن ها وساختن حکومت خوب چه پیوندی می توان برقرارکرد.همچنان که،پیوند میان آن ها وحکومت کرزی ونقش شان درنابکاری وفساد پیشگی حکومت نامبرده چه بوده است؟نخست،ازهردوکاندید می آغازم.روشن است که داکترغنی تا روزاخیراعلام نامزدی خود برای ریاست جمهوری، همکارحکومت کرزی بوده است واعتراضی هم علیه رشوت،فساد ونابکاریی حکومت نامبرده نکرده است.درباره ی داکترعبدالله باید گفت که درپنج سال اول وزیرخارجه ی حکومت کرزی بوده است؛اماپس ازآنکه کرزی وزارت خارجه رابه داکتراسپنتا سپرد،نقش ومقامی درحکومت کرزی نداشته است.جالب این است که،حزبی مخالفی هم نداشته است که به حیث نماینده ی آن علیه حکومت اعتراض نماید وشخصی هم چنان نکرده است واگرگه گاهی کرده است،بسیارکمرنگ انتقاد کرده است.روشن است که، انتقاد نکردن ازیک حکومت فاسد،به معنای بازکردن دروازه برای سازش با آن می تواند تلقی شود.
ازهمه مهم تراین که،دردسته های کاری آقایان غنی وعبدالله، بی شماروزیران وکسانی حضوردارند که درهمه فساد پیشگی حکومت کرزی سهیم می باشند.شایان توجه است که وزیران حکومت نابکارکرزی بیشترازدسته ی عبدالله دردسته ی غنی حضوردارند.ازجانب دیگر،چون عبدالله به شورای نظارپیوسته می باشد. باندی که درویرانی کابل سهم شیررا دارامی باشد، واغلب مخالفان شورای نظاروجمعیت، یعنی اعضای حزب اسلامی ازهمکاران نزدیک غنی می کوشند.ازاین رو، همه جنایت کارهای شورای نظاروجمعیت وحزب اسلامی ودیگرسازمان های جهادی- ملیشگی ، شریک هردوکاندید می باشند.بهرحال،ازاین که دردسته ی غنی،اعضای حزب اسلامی،شاخه ی ازحزب حدت وملیشه های رژیم کمویستی اتراق کرده اند.حزبی که درویرانی کابل برابرباشورای نظاروجمعیت شریک می باشد؛درواقع،موضع وتبلیغات یک گنه کارعلیه گنه کاردیگرراتمثیل می نماید.حال که ازلکه های سیاه وسفید کاندیدهای ریاست جمهوری سخن گفته شد،لازم است بدواصل زیرتوجه شود:نخست،شریک بودن هردوطرف درتباهکاری وویرانگریی حکومت کرزی،این امکان رابالامی برد که هرکدام درصورتی کامیابی چیزی بهترازکرزی کرده نه توانند.به سخن دیگر،حکومت داریی کرزی درصورت کامیابی عبدالله یاغنی ادامه می یابد که جزبه بحران وفربه شدن بیشترتروریسم منجرنخواهد شد.روشن است.وقتیکه به گفته ی شاعر:گرحکم شود که مست گیرند / درشهرهرآنکه هست گیرند،می شود.پس چه امیدی به حکومت خوب ومهارتروریسم وبازسازیی اداری واقتصادیی کشورزیراداره ی عبدالله یاغنی درصورت رسیدن شان به مقام ریاست جمهوری می توان بست؟
واقعیت این است که، درشرایطی کنونی، پاسخ دادن به پرسش یاد شده کاری ساده وآسانی به نظرنمی رسد.اینجاست که دوگونه واقع بینی:واقع بینی منحط - مبتذل وواقع بینی هدف مداربرجسته می شود.واقع بینی مبتذل هم روشن است که واقع بینی بدکاره های می باشد که هم درحکومت کرزی دست به غارت زده اند وهم می کوشند درحکومت عبدالله یاغنی درصورت رئیس جمهورشدن هریک شان به فساد واستفاده جوئی خود ادامه بدهند.درواقع،این واقع بینی ای می باشد که دزدان درباره ی چگونگی دزدیدن مال ودارائی مردم ودولت ازخود وبه فایده ی خود وبه زیان کشورتبارزه داده ومی دهند.ازاین رو،برای مردم وآگاهان کشوراست که ازاین گونه واقع بینی به خدا پناه جویند؛به گونه ی که نویسنده پناه جسته است.پس ازشناخت واقع بینی ای منحط دسته های اتراق کرده درحکومت کرزی وحضورپُرنگ شان دردسته های انتخاباتی دکترعبدالله ودکترغنی،به بحث درباره ی این گونه واقع بینی پایان داده به بحث درباره ی واقع بینی منعطف به هدف می پردازم تاروشن نمایم که یک گروه کوچکی از کارفهمانِ سترگ،پاک باز وآگاه ودلسوزوطن می تواند برلشکربزرگِ بی ایمان ها و ناپاکان یاواقع بین های منحط غلبه یافته آینده ی خوبی رابرای افغانستان رقم بزند.کاریکه انجام آن ازعهده ی اکثراعضای دسته های کاندیدهای رقیب ساخته نیست.
اکنون که وضع چنان است،ایجاب می کند که با واقع بینی معطوف به هدف به بررسی دشواری ها پداخته،باید ها ونباید های کاندیدها راحلاجی وبا ارائه ی راه بیرون رفت، نوشته راپایان می دهم.دراین راستا،کاندیدها دقت نمایند که اکثریت طرفداران وتبلیغات چی هایشان نزد مردم امتحانِ صفری داده اند.بطورنمونه،کیست که درافغانستان ازجنگ سالاران جهادی- ریشووریش تراشی اکنون برخی شان کوت- شلوار- نیکتاوی پوش وقبلن جاده صاف کن طالبان، وباصطلاح تکنوکرات های بی خبرحتا ازبروکراسی/ حکومت اداره، دلخوشی داشته باشد؟ ازسوی دیگر،سازمان های جهادی ثابت کرده اند که درفرهنگ شان منافع ملی- مردمی وجود ندارد؛ وهردو واقع بینی منحط ومعطوف به هدف هم حضورویرانگرانه شان را درجامعه انکارنمی نماید.برهمه گان روشن است که درنبود احزاب سیاسی- مردمی،وحکومت داریی فاسد کرزی،این ها زنده مانده اند. بنابرآن،اگرکاندیدها واقع بینی مبتذل پیشه نمایند،سیاست کرزی را ادامه می دهند که نتیجه ی آن تباه کاری وفربه شدن تروریسم می باشد.ازاین سبب،پیش روی آن ها واقع بینی معطوف به هدف راپیش کش می نمایم تانشان دهم که خیرشان دراین است که بکوشند قومندان سالاری وطالب سالاری وحکومت فاسد کرزی راپشت سربگذارند.درغیرآن،باور داشته باشند که دورنه شدن ازبد کاران وتقویت آن ها نتیجه ی جزبدنامی ودامن زدن به ویرانگری درافغانستان آن هم درشرایطی که سال آینده نه ناتواست ونه آیساف ونه کمک های کلان جامعه ی جهانی.روشن است که درنبود چنان پرچم های حمایتی که حکومت فاسد کرزی را13سال نگهداری کرده اند،تنهارضایت وحمایت مردمی است که حکومت بعدی را درمسند لرزان قدرت نگه می دارد.
ازجانب دیگر،روشن است که کسب رضایت مردم به حکومت داریی خوب، تحقق عدالت یارفع ظلمِ ظالم ازمظلوم واعاده ی ملکیت های غصب شده ی دولتی ومردم به دولت ومالکان غیردولتی که گام نخست درجهت استقرارصلح می باشد،تامین امنیت،مهارتروریسم،بازسازیی اقتصادی ،ایجاد معارف دارای کیفیت،خدمات بهداشتی ،مبارزه بامواد مخدروفرزند روبه گسترش آن یعنی اعتیاد،کاهش بیکاری، بازگردانیدن مهاجرین،بهبود محیط زیست و...منوط می باشد.ازسوی دیگر،صلح که نیازمبرم مردم می باشد، دوگونه است:صلح مسلح که باحضورناتو- آیساف / نیروهای کمک به امنیت وحمایت13ساله ی آنها ازحکومت کرزی هم تامین نشد.این که چرابی پایه ترین صلح، یعنی صلح مسلح درافغانستان باچنان حمایتی بزرگِ نظامی- مالی ای تامین نشد؟ پاسخ آن به این مسئله برمی گردد که ظلم ادامه یافت.البته توسط کسانی که بنام مبارزه باتروریسم برکشورماتحمیل شده بودند.ظلم آن ها درواقع بحران سیاسی وتروریسم را دوباره فربه کرد که شاهد آن می باشیم.حال که تروریسم برگشته است ومردم هم صلح ،امنیت،بازسازیی اقتصادی وآسایش می خواهند،کاندیدها توجه نمایند که توان صلح مسلح را مانند کرزی ندارند.زیراکه ،مردم ازحکومت کرزی حمایت نکردند؛ به این خاطرکه، حکومت فاسد ودرخدمت ظالمان،فاسقان وبد کاران قرارداشت.اکنون که ناتورخت سفرمی بندد وآیساف هم تشریف می برد،پس حکومت بعدی می ماند ومردم وتروریستان وپاکستان که درمنافقت حتا دست شیطان وباداران خود راهم ازپشت بسته است! ازاین رو،برای کاندیدها تنها دوراه باقی می ماند:نخست،باسپردن کرسی های وزارت ها،ریاست ها وولایت ها برای همکاران ومتحدانشان که همه درحکومت داریی کرزی دارای آب،نان،زمین وخانه های شیرپوری و...شده اند وبدون کم وکاست،حکومت کرزی رادامه بدهند تاجاده سازی هرچه بهتربرای دومین حکومت طالبان نمایند.دوم،به تحقق عدالت،تامین صلح وامنیت ازطریق حکومت داریی خوب مبادرت ورزند.شایان توجه است که،تحقق عدالت،صلح،امنیت وحکومت داریی خوب هم ازبالاکشیدن متحدانِ آنچنانی شان درقدرت، بدست نمی آید.