Tuesday 26 February 2013

رئیسِ جمهورکرزی عصبانی شده است


شکیسپیردریکی ازنمایش نامه هایش ازسه گونه بزرگی سخن می گوید:"برخی بزرگ زاده شده اند.برخی دیگربه همت خویش بزرگی را ازآن خود می کنند.گروهی سومی هم هستند که بزرگی برآن هاتحمیل می شود." درواقع،کرزی ازدسته ی سومی می باشد!
ابراهیم ورسجی
8-12-1391
برای افغان هاچه سیاست کاروچه فرهنگی وروشنفکرباهرگرایشی فکری- ایدئولوژیکی، باید به عرض رساند که زمان شناخت واقع بینانه ی دشواری های خود وبرتری هایی دیگران وراه هایی بیرون رفت ازبحران وپس ماندگی مادی وفرهنگی فرارسیده است.دراین راستا، اگرکشورهای جهان را ازنظرتوسعه وپیشرفت دربخش هایی اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،فرهنگی وفن آوری مطالعه وبه مقایسه بگیریم،روشن می شود که درپس مانده ترین بخش آن ها کشورهای اسلامی ودرمیان آن ها افغانستان ازهمه پس مانده تروبدبخت ترخود نمائی می کند، وعلت پس ماند گی مسلمان هابطورعام وافغان ها بطورخاص درشیوه ی حکومتی- استبدادی- خود کامانه ی زمام داران شان نهفته می باشد.برای همگان، بویژه آگاهان وروشنفکران برجسته وقابل فهم می باشد که محیط جهانی وبین المللی نمی خواهد ونمی گذارد که شرایط زند گی حتا درپس مانده ترین بخش آن بی تاثیرازدیگرگونی ها دربخشِ پیشرفته ی آن باقی بماند.
زمانی که اصل اثرگذاریی دیگربخش های جهان برکشورهای مسلمان را با انقلاب درفن آوریی اطلاعاتی ورسانه ها وگردش سانسورناپذیراطلاعات وآگاهی بخشی به مردمان همراه بسازیم، روشن می شود که درعصرجهانی سازیی اقتصادی- معلوماتی ای که پیش روداریم، رفتن به گذشته هایی خوب یابد به گونه ی که بنیاد گرایان مذهبی- قومی تصورمی کنند، وماندن درشرایط ناهنجارونابسامان کنونی که فرصت طلبان وغارتگران حاکم می اندیشند،خیالی بیش نمی باشد.اگراین نگرش رابطورویژه دررابطه باکشورهایی مسلمان مورد ارزیابی قراربدهیم، روشن می شود که دراین بخش ازجهان، ملت ها دیگرگون شده اند ونظام سیاسی- حقوقی ای دموکراتیک- کثرت گراو آینده نگرانه می خواهند. برخلاف ملت ها، حکومت هادرگذشته باقی مانده احمقانه وبی نتیجه کله شقی وواقعیت گریزی می نمایند.اگرزمام داران خود سرمصر، لیبی، یمن ازمسند قدرت کنارگذاشته شده اند، وزمام داران بحرین وسوریه برای ماندن درقدرت مردم خود رابه کشتارگاه می برند،دال براین است که توان کنارآمدن بادیگرگونی هاوخواسته هایی نوخواهانه ی ملت هایی خود رازدست داده اند.
با این که رهبران تحمیلی- نظامی ای کشورهایی نامبرده وهمتایا نشان دردیگربخش هایی جهان عرب ومسلمان واقعیت گریزی نموده وبه امید کمک هایی برخی کشورهایی سلطه گرخارجی با سرکوب مردم خود دیوانگی وبربری گری می کنند؛ اما،درایران،حکومت آخوندی که برسه پایه ی نفت،خرافات وسپاه پاسدارانِ جهل وخرافه ها درظاهرِپاسداری ازانقلابِ مرده ومسخ شده- مصادره شده باقی مانده است،پاازگلیم خویش بیرون نهاده دستگاه وشیوه ی ناکارآمد حکومتی- سرکوبگرانه ی خود رابروی مصری هاکشانده وطی نامه ی به رهبران آن کشورنمایش داده است که نمرده است وافزون براین که نمرده است شایسته ی نمونه برداری برای آن هاهم می باشد.پرسمانی که آن گونه که روزشنبه23فوریه- 5حوت، درسایت"الاهرام"خواندم، واکنش های منفی فراوانی درمیان مصری ها،چه مذهبی وچه سکولار آفرید ه است.درواقع، باید این گونه ابرازنظرنمود که، همان گونه که شیوه ی حکومتی ای حکومت گران دردیگرکشورهای مسلمان درتامین خواسته هایی مشروع مردمان شان ازکارافتاده است؛بدترازآن ها،حکومتی نفتی- خرافاتی- پاسداری- سرکوب گرانه ی ایران هم ازمُد افتاده ودیگرسخنِ گفتنی برای آینده ندارد.برای بریدنش ازمردم ، مانند دیگرحکومت هایی تحمیلی ای حاکم برمسلمان ها،همین بس است که درچهارسال گذشته باسرکوب وزندانی کردن انقلابیونِ واقعی، بویژه جوانان ، زنان ومردان ایرانی زنده مانده است؛ واگر، انتخابات شفاف درایران برگزارشود،مردم آخوندها، چه گنه کاروچه بی گنه را بدریا می ریزند! درپاکستان اسلام شعارهم که درآن منافقین، چه نظامی وچه سیاسی ای - فئودال/بزرگ مالک وچه ملابرای اسلام ومردم دوزخ درست نموده اند،وضع بهترازایران ودیگرجاهانیست.
بدبختانه،اوضاع افغانستان ازهمه ی آن ها وخیم تروتاریک ترمی باشد.بدودلیل:نخست،فرصت های بدست آمده راحکومت گران نادانش بسیاراحمقانه وبیهوده ازدست داده است.دوم،بخاطرسیاست مداران نادان وغارتگرش حتا با کمک هایی فراوانی نظامی- اقتصادی وسیاسی خارجی ها صلح برابرباتحقق عدالت ورفع ظلمِ ظالمان ازمظلومان که خیر،حتا نتوانست صلح برابربا نبود جنگ راکه آسان ترین صلح درتاریخ وسیاست می باشد،به مردم خود به ارمغان بیاورد.علت این که افغانستان به این روزسیاه افتید ودردهه ی دوم سده ی بیست ویکم بجای وارد شدن به عصرکمپیوترساینس ،فن آوریی ماهواره ی وحکومت مردمی،درمیدان سیاست بادو"ت" یعنی تروریسم وتریاک، ودرعرصه ی علمی بایک"ط" یاطالبِ دشمن حقوق بشروازهمه خنده دارترمخالف آموزش دختران وکاردفتریی زنان و دست اندرکارتریاک وترورسروکاردارد،برمی گردد به این که به بزرگانش ، بجای همت وتلاش شبانه روزی، بزرگی ازبیرون تحمیل شده است.
درحقیقت،افغان ها درتاریخ دورونزدیک خود، بویژه درشرایط کنونی،قربانی رهبریی سیاسی شده اند که بزرگی برایش تحمیل شده است، وتازمانی که این گونه سیاست کاران درهرمقامی درافغانستان سخن بگویند،افغان هانباید امیدی برای رسیدن به توسعه وپیشرفت که خیر،به پایان جنگ وتروریسم جاری درکشورخود داشته باشند.دراین راستا، دریک هفته ی گذشته،کرزی رئیس جمهوری که به گفته ی شکیسپیر:"بزرگی برایش تحمیل شده است"یک بیانیه ی بسیارخنده آورویک فرمانی ازآن هم خنده دارترصادرنموده است.طوری که رسانه هاگزارش داده اند،چند روزپیش کرزی درپایگاه نظامی قرغه که ازریاست جمهوری تا آنجاهم بخاطرنبودامنیت وترسوگری با هلیکوپتر/چرخبال برده شده بود،درگردهمائی نهادهای نظامی- امنیتی گفته بود که:"ما باید دربرابرخارجی ها شیرودربرابرمردم گوسفند باشیم."وبرپایه ی گزارش رسانه ها،درهمان گردهمائی، یک نفرازنظامی های حاضربه کرزی گفته بود که:" درفکر انتخابات وکناررفتن ازقدرت باشید.به این معناکه سخن های شماربطی به دشواری هایی مردم افغانستان ندارد"! این که آن فرمانده نظامی با چه انگیزه ی چنان سخنی بجای گفته است و شایسته ستایش می باشد.نویسنده نمی داند که برخورد گوسفند گونه ی کرزی برائی مردمی که درسرتاسرکشوردرچنگال کفتارها،کرگس ها،گرگ ها،شغال ها وروبه هایی گردآمده درزیرریش اداره ی او،نا امیدانه دست وپامی زنند وضجه می کشند، چه فایده ی می تواند دربرداشته باشد؟
چندروز پس ازتوصیه ی کرزی مبنی بربرخورد شیرگونه بابیرونی هاوگوسفند گونه بامردم،روزیکشنبه24فوریه-6حوت،سخن گوئی او به خبرنگاران گفت که رئیس جمهور امر نموده است که: "نیروهائی ویژه ی امریکائی دردوهفته ولایت وردک راتخلیه نمایند"! وعلت صادرنمودن چنان امری هم این بوده که نیروی خاصی وابسته به امریکاسبب آزارواذیت،کشته وگم شدن چند نفرازمردم محلی دروردک شده است.این امر در روزی پخش ورسانه ی شد که درپایان همان روز،بن اندرسن خبرنگاربرنامه ی پژوهشی بی بی سی که پنج هفته راهمراه بامشاوران نظامی- امریکائی درکنارپلیس افغان درمردم داری / ولسوالی سنگین درولایت هلمند سپری نموده بود،نتیجه ی بررسی خود دررابطه به گستره ی فساد در دستگاه پولیسِ سنگین را دراخبار12بجه ی شبانگاه یکشنبه24فوریه- 6حوت، به وقت آتوا/پایتخت کانادا،توسط تلویزیون بی بی سی پخش کرد.گزارشی که روزپسین سایت فارسی بی بی سی هم به پخش آن پرداخت.بربنیاد گزارش نامبرده،...بن اندرسن در آنجا شاهد فساد و ارتکاب جرم از سوی نیروهائی پلیس افغان بود. مسئولیت تأمین امنیت این منطقه به عهده افغانها است. نیروهای آمریکایی فقط نقش مشاورتی دارند.دربخشی ازگزارش پانوراما آمده که به یکی ازپایگاه های پولیس تیراندازی می شود.شماری ازغیرنظامی هابین دوطرف گیرمانده اند.اماپولیس بدون توجه به حضورآن هادست به ماشه می برد.بیل ستوبرمشاورامریکائی ازنیروهای مستقردرپایگاه می پرسدچراتیراندازی می کنند؟ازپولیس می خواهد تنها وقتی که شورشیان مسلح رادیدند تیراندازی کنند.شورشیان دیده نمی شوند ودرباغ هاپنهان شده اند.خبرنگاربی بی سی می گوید،بیل ستوبربرای مشورت دادن به مقرفرماندهی پولیسِ سنگین می رود.اوبا اشاره به خودروهای تخریب شده پولیس که درگوشه افتاده اند،می گوید:فساد دراداره ی پولیس چشم گیراست.همان گونه که می بینید،این ماشین هاازکارافتاده اند ودرگوشه ی انداخته شده اند،اماهزینه ماهانه آن هاازدولت گرفته می شود.برای هرماشین،پول بنزین وروغن دریافت می شود.این هاازکارافتاده اند، حرکت نمی کنند. پوولی که داده می شود به جیب پولیس می رود؟تیم کوچکی ازدریاداران امریکائی مسئولیت کمک به 34پاسگاه پولیس رادرسنگین دارند.این پاسگاه هاامنیت ندارند؛چون پولیس مانع های امنیتی رابه عنوان آهن پاره فروخته اند.بیل ستوبرمشاورامریکائی نیروهایی پولیس به گزارشگربی بی سی می گوید که قدرت اومحدوداست.مابه عنوان مشاورمثلی سگی هستیم که زیاد پارس می کند وکمترگازمی گیرد.ستوبرمی گوید:چیزی که نمی توان برآن چشم پوشید این اس که دربیشترپاسگاه هایی پولیس پسرهای جوانی هستند که برخی مسلح اند وبرخی هم خدمت گار.ازشماری ازآن هابهره برداری جنسی می کنند.اخیراً سه پسردروقت فرارازپاسگاه کشته شده اند.یکی ازمقام های پولیس دراین ولایت اعتراف می کند که شماری ازافراد پولیس ازاین پسران بهره برداری جنسی می کنند.(1)
درواقع، بررسی برنامه ی پژوهشی ای پانورامای بی بی سی نشان میدهد که پولیس ها درآن ولایت، هم رشوت خورده اند وهم لواطت کرده اند وهم بچه ها راپس ازتجاوزکشته اند.آری! هم حضورامریکائی ها دروردک، وهم تجاوزپولیس ها به بچه هادرهلمند وکشتن آن ها پس ازتجاوز، بیانگراین واقعیت تلخ است که بجای برخورد گوسفندی بربنیادتوصیه ی کرزی،پولیس حکومت او بامردم برخورد گرگ هائی درنده باگوسفندان بی چوپان را نموده اند.ازهمه خنده دارتراین که،درپاسخ به امریه ی کرزی مبنی برتخلیه ی وردک،روزدوشنبه 25فوریه- 7حوت،ژنرال کونترکاتزسخن گوئی ناتودرکابل به خبرنگاران گفت که:"شواهدی که ادعای کرزی راتاییدنماید،وجود ندارد وعملیات ناتودرهماهنگی بانیروهای افغان صورت گرفته است.درابطه با ادعای کرزی،نامبرده گفته که ناتودرهمکاری بانیروهای افغان می کوشد راهی برای رفع نگرانی های مردم پیدانماید.جالب این است که ، سخن گوئی ناتودررابطه با تخلیه ی وردک چیزی نگفته است."این گونه فرمان سرائی کرزی ازدونگاه برای نویسنده هم مهم وهم خنده آورمی باشد:نخست این که، درگذشته هم بارهاکرزی این گونه فرمان هارا صادرکرده وپس گرفته بود وآن هایی راهم که پس نگرفته بود،کسی به آن ها پشیزی بها نداده بود! دوم این که،کرزی بجای اداره سازی وکاهش دشواریی های امنیتی مردم وعرضه ی خدمت به آن ها وکاهش نیازبه بیرونی ها، یاوه سرائی کرده ومی کند.دراین رابطه، پرسش بنیادی ازکرزی این است که دفترریاست جمهوری ودیگرنهادهایی دولتی را ازافرادی بیهوده ازوردک پرکردی وگاهی ازآن ها پرسان کرده ی که به ولایت خود رفته می توانید یانه؟ نه تنهادولتی های کرزی ازولایت وردک، بلکه همه ی وزیران ازولایت هایی جنوب در12سال گذشته نتوانسته اند به جای پیدایش خود بروند.افزون براین که رفته نمی توانند،درکابل هم مصروف دامن زدن به تعصب های قومی- زبانی بودند ومی باشند. نویسنده دراین زمینه،چندین مقاله نوشته وازکرزی خواسته بود که ازجنوب کسانی راتوظیف نماید که درمیان مردم کارکرده می توانند، واین بهترین راهکار برای مبارزه باطالبان وچانته برداران بومی وغیربومی ای پاکستان درمنطقه می باشد.
بهرصورت،نویسنده درشماره ی پیشتر"اندیشه"، مقاله ی زیرعنوان"کرزی به پایان خط رسیده است"مستدل به پرسمان هایی تاکید ورزیده بود که خوانند گان باخوانش آن می توانند موقعیت کرزی وتیمش رابه ارزیابی بکیرند.بنابرآن،دیگرسخن دراین باره که کرزی می تواند مصدری خد متی غیرازبارش سخنان عصبانی وفرمان هائی بی ربط به شرایط جاری کشورومسئولیتش شود،کاری دیگری رابه پیش برده می تواند یانه ضیاع وقت می باشد.با آن هم،نویسنده می کوشد دردو زمینه پیشنهاد ارائه نماید:نخست این که،کرزی با وجود همه کمک هایی بی شمارنظامی- مالی وسیاسی ای خارجی ها در12سال گذشته درراه اندازی واستوارسازیی حکومت قانون شکست خورده است.دوم،بجائی وقت گذرانی ، بازی هایی بچه گانه وعصبانی درسیاست، اعتراف نماید که شکست خورده است وهمچنان لازم است که تاپسین لحظه درحالی ناتوانی وشکست خوردگی هم ارزشمندیی حکومت قانون برای کشوررا ازیاد نبرد....حکومت قانون حکومتی است که حکومت شوند گان راقانع می کند که وجود او مطابق بامنافع آنان است،ووظیفه ی آنان یا افتخارشان حکم می کند که ازتعداد معینی(البته قانون مدار) اطاعت کنند.این تمایزدووسیله ی حکومت یعنی زورومکر،درواقع برگردان تضاد مشهودی است که ماکیاول میان شیران وروباهان قایل بود.برگزید گان سیاسی بطورطبیعی به دوخانواده تقسیم می شوند که یکی ازآن ها راباید خانواده ی شیران نامید،چراکه تمایل بیشتری به ابزارخشونت دارد،ودیگری راروباهان،چراکه به دغل کاری های ماهرانه متمایل تراست.(2)ازاین رو،گوسفند گریی کرزی درجامعه ی کفتار- کرگ- شغال زده ی افغانستان بیهوده ومسخره می نماید!به سخن دیگر،کرزی دردوکتگوریی نامبرده هم جای گرفته نمی تواند.چرا؟به این خاطرکه،نه زورگفته توانست ونه هم دغل کاری اش کارروباهی درسیاست کرد!
بنابراین،به کرزی می گویم که برپایه ی گفته ی...ماکس وبر:هیچ کس مجبوربه درگیرشدن درعالم سیاست نیست ولی اگرشد دیگرباید قوانین بی رحم حاکم برسیاست راباید بپذیرد. ازآنجا که درسیاست بازی برسرقدرت است،برسرنحوه ی توزیع قدرت(ومنافع) مابین طبقات وملت ها است،آن کس که مدعی دردست گرفتن قدرت رهبری همراهان خویش،رهبری اعضای طبقه یا ملت خویش است،باید ازالزام های انعطاف نا پذیروبی رحمانه ی نبرد تبعیت کند.(3)بنابرمنطق نامبرده،شماتوسط خارجی هابه افغانستان تحمیل شدید؛ ورنه، ازنظرتوانائی ولیاقتِ کاری جای تان اینجانبود که هستید.خارجی هایی که هرکدام منافع خاص خود رادارند واکنون منافع شان بامنافع مردم افغانستان وکشورهای منطقه متصادم شده است، واین برخورد منافع تااندازه ی حاد شده که هرگونه بی ملاحظه کاری وناریزبینی چه توسط آن ها،چه منطقه ی هاوچه شما می تواند به فاجعه انجامیده دوباره کشوررا میدان بازیی شطرنج کشورهای منطقه ودسته هایی جنگ نیابتی شان بسازد.ازاین رو،برای شما تنها یک چاره مانده وآن این است که آرام بنشینید واعصاب نا آرام تان راکنترول نمائید وبیشترازاین سخن های بی ربط نگوئید وبکوشیدانتخاباتِ راستین برگزارشودوپشت کارخود بروید.اگرگمان کرده اید که با این گونه عصبانیت وسخن های عصبانی درداخل کسب وجهه ی ملی می کنید ودربیرون هم پاکستانی ها بدرد شمامی خورند، باورداشته باشید که همان گونه که نگذاشتند زمین زیرپایتان آرام شود.بازهم نمی گذارند که باسخنان بی ربط وناکارآمد سرنوشتی بهترازشاه شجاع،تره کی، امین،کارمل ونجیب داشته باشید! همچنان، برای دیگرسیاست کاران مخالف وموافق شما هم که درهمه نابسامانی هایی جاری درکشورسهیم هستند،لازم است که توجه نمایند که سرنوشتی بهترازشمادرقسمت شان قابل پیش بینی نیست.ازهمه مهمتراین که، مردم همه ی شما راشناخته اند.بنابرآن،این وظیفه ی ملی وتاریخی ای مردم افغانستان بویژه آگاهان وروشنفکران دلسوزوفراقومی- گروهی- مذهبی ونژادیی کشور است که مبارزه نمایند وخالیگاهی پس از2014راخود پرنمایند ونگذارند که کشوردوباره به میدان تاخت وتازمنطقه ی هاودسته های همه کاره درجنگ نیابتی آن ها مبدل شود.
پانویس ها:
1- گزارش تحقیقی بی بی سی ازتخلفات پولیس درهلمند،دوشنبه25فوریه2013-07اسفند-حوت1391
www.bbc.co.uk/persian/2013/02/130224_k02-helmand-police-bbcreport.shtml
2- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی ازریمون آرون،ترجمه:ازباقرپرهام ص495
3- همان ص712

Saturday 23 February 2013

هزاره ها قربانیانِ تروریسمِ طالبی- مذهبی نما درپاکستان


ابراهیم ورسجی
5-12-1391
پاکستان که تاریخش بانظامی گری - ملیشه - ملا- طالب پروری ودرشرایط کنونی به صنعت وصادرات تروریسم گره خورده است؛این گونه می اندیشید که بابهره برداریی ناروا ازاسلام وپنهان نمودن سرخود درزیرپوششِ آن می تواند خود وجهان رافریب داده ودربرابرهند سرپای خود ایستاد شود.ازهمه خنده آورتراین که،بازی با دین وملا- طالب پروری وشریعت بازی؛درشرایطی توسط رهبران نظامی- سیاسی پاکستان صورگرفت ومی گیرد که از1947سالروزپیدایش این کشورمصنوعی تاکنون، همه رهبرانش بی دین ودرواقع ریاکاروعوام فریب بودند ومی باشند.این سخن درهمه مرکزهای مذهبی- ملائی پاکستان سال هابرسرزبان هابود که محمدعلی جناح بانی پاکستان درزند گی خود یک بارهم نمازنخوانده بود! البته ، با این تفاوت که اونمی خواست مانند رهبران سیاسی- نظامی کنونی ای پاکستان بادین بازیی سیاسی نماید.به سخن دیگر، به معنای واقعی واژه یک سکولارازنمونه ی انگلیسی بود.
افزون برشریعت بازی وعوام فریبی،رهبران نظامی- سیاسی پاکستان بسیاربیشترازتوان خود درمیدان سیاست ودیپلماسی خیزبرداشته اند.تاریخ سیاست ودیپلماسی نشان مدهد که آن شمارازکشورها درمیدان سیاست هائی ملی- منطقه ی وجهانی کامیاب ازآب برآمده اند که سازگارباتوان سیاسی- اقتصادی ونظامی خود گام برداشته اند.دراین زمینه،دونمونه راپیش کش می نمایم که درآن سیاست کاران بی خردی وخرد مندی خود را نشان میدهند:نخست،نمونه ی خود پاکستان ودرکنارآن افغانستان می باشد.دوم،نمونه ی چین می باشد.دررابطه به نمونه ی نخست،دیدیم که پاکستانی ها از1947تاکنون درپرسمان کشمیرباهند کشمکش راه انداخته اند.کشمکشی که بجای بدست آوردن کشمیر،بنگله دیش یابخشِ شرقی کشورخود را هم در1971ازدست دادند! حیف که پس ازآن هم سرعقل نیامده اند! درکنارپاکستان،افغانستان هم از1947به بعد درپرسمان نام نهادپشتونستان کشمکش باپاکستان رادامن زد.نتیجه ی هردوبازیی ناکام رادیدیم که شرایطی غمبارکنونی هردوکشورمسلمان وهمسایه می باشد.
درارتباط باچین،این گونه می توان ابرازنظرکرد که هم توانش درمقایسه باپاکستان وافغانستان افزونی ای چندهزاردرصدی دارد وهم پرسمانش استوارترومنطقی تربود ومی باشد.به خاطراین که، اروپائیان به سرزمینش تهاجم نموده بخش هائی ازآن راغصب نموده بودند.بطورنمونه،پرتگال جزیره ی مکاو،انگلیستان هانکانگ وپس ازپیروزیی انقلاب به رهبریی مائوزیتنگ درماه اکتوبر1949،امریکا باحمایت ازچیانکایچک ،رئیس جمهورشکست خورده وفراری ازپکن، جزیره ی تایوان را تاکنون ازچین جدا نگهداشته است.اما،چین زیررهبریی مائونخواست ونکوشید که باوجود توانمندی اش باغربی هاشاخ به شاخ شود.با این که چین درزمینه باغرب شاخ به شاخ نشد،امابازگردانی سرزمین هائی نامبرده به مادروطن سیاست طبیعی وهمیشگی اش ماند تا این که درسال1998هانگ کانگ وجزیره ی مکاورادرزمان رهبریی دینگ شیائوپنگ پس گرفت.طرفه این که،درپس گیریی هانگ کانگ شیوه ی دوسیستم دریک کشورراپذیراشد که پایه ی عقلانی پس گیریی تایوان درآینده خواهد شد، ودرتایوان هم سیاست مدارانی همراه با این روش یافت می شوند.
بدبختانه،نمونه ی پاکستان وافغانستان بجای سود آوری،فاجعه آفرینی نمود.به این لحاظ که،پاکستان که درپرسمان بنگله دیش وکشمیردربرابرهند شکست خورده بود، دست به پیداکردن عمق استراتژیک درافغانستان درازنمود که ازهرنگاه برای خود ش وافغان هافاجعه بارتمام شد،وافغانستان هم که می خواست به کمک اتحاد شوروی پشتونستان رابه خود ضمیمه نماید؛ ناآگاه ازاین که،قدرت های بزرگ برای کشورهائی کوچک آماده هستند ومی باشند که کمک درجهت توسعه ی اقتصادی واجتماعی نمایند؛ اما،هرگزدرجهت بلندپروازی هائی ملی- سرزمینی آن هاکمک نخواهند کرد.بطورنمونه،زمانی که مسکودرماه دیسامبر1979،دست به تهاجم نظامی به افغانستان زده پای امریکارابه منطقه کشاند،پاکستان این گونه برداشت نمود که غرب درشرایط پساکمونیستی افغانستان رابه گونه ی تحفه تقدیمش خواهد کرد، وافغان هاهم ایستادگی نخواهند کرد.زمانی که تاجیک هائی افغانستان درفردای فروپاشی حکومت کمونیستی درکابل دربرابرخود سریی پاکستان ایستادگی کردند،پاکستان دست بدوکارزیرزد:نخست،درافغانستان چند قومی حامی پشتوزبان هاشد.دوم،طالب – تروریست پروری نمود.
ازبد رخ دادها،درمیان باسوادان پشتونِ افغانستان کسانی ودسته هایی بودند که ازپشتون خواهی پاکستان حمایت کردند وبه این نتیجه رسیده بودند که این کشورحکومت پشتون هارادرافغانستان بازمی گرداند.ودراین راستا،درزمان تباه کاریی پاکستان درکابل،شمالی وشمال کشورهورامی کشیدند!طرفه این که،پاکستان درافغانستان تمام سیاست هایی دشمنانه ی خود را زیرسایه ی پشتونخواهی،جهاد وشریعت پنهان کرده است.زمانی که ایستادگی تاجیکان دردوطرف هندوکش دربرابرپشتون خواهی وطالب سازیی پاکستان مهارنشد،پاکستان القاعده وبن لادن رابه این خاطربه کشورما آورد تازیرنام مهارسیاست ایران کمک هایی عرب هایی شیخی راکمائی وسیاست هایی خود رابه پیش براند.روشن است که جامعه ی جهانی تا اندازه ی برناروایی هایی برخی کشورهاچشم می بندد به گونه ی که برناروائی هائی پاکستان درافغانستان بسته بود؛ وزمانی که ازجاده بیرون شدند،چنانکه پاکستان بیرون شده بود،به کیفردهی آن هامی پردازد.به گونه ی که دربیرون کردن عراق ازکویت دیده شد.واخیرین نمونه هم بیرون کردن پاکستان وطالبان وبن لادن این مثلث رنج آوربرای افغان ها توسط امریکاوانگلیس و...به بهانه ی مبارزه باتروریسم بود که به گونه ی یکی ازکیفرها که به آدرس پاکستان فرود آمد!
بهرصورت،زمانی که امریکاوانگلیستان باحمایت همه اعضای شورای امنیت گلیم ویرانگری وسود جوئی پاکستان را ازافغانستان جمع کردند وحکومت کنونی را درماه دیسامبر2001به میدان آوردند،سیاست پشتون گرائی پاکستان درسری دوراهی قرارگرفت:نخست اینکه،رهبریی حکومت بدست یک پشتوزبان بود تایک دری زبان.پرسمانی که سیاست حمایتی اسلام آباد ازپشتون ها رادرمرکزتوجه کشاند که چگونه با آن برخود رمی نماید.دوم،عمق استراتژیک پاکستان توسط امریکا تسخیرشد! اینجا است که پرسمان عقلانی وغیرعقلانی بودن سیاست مداران وفایده ی آن به میدان می آید.پاکستان که رهبران نظامی - سیاسی اش مانند همتایان افغانشان همواره ازعقلانیت تهی بودند ومی باشند،دست بدوکارزیرزد تاغرب بویژه امریکارا فریب بدهد وپول درآوردی نماید:نخست،طالبان فراریی افغان را درسال2004بازسازی نمود.دوم،درسال2006، درجهت استوارکردن پشت جبهه ی آن ها، طالبان پاکستانی را ازپشتوزبان هایی مناطق قبایلی خود ایجاد نمود.جالب این است که دردوره ی اداره ی طالبان درکابل، پاکستان افغانستان را پرورشگاه تروریستی عرب ها وبرخی افراد پناه جواز آسیای مرکزی ،ایغورهایی چینی،چیچینی ها وکشمیری هاساخته بود؛ اما،دردرون افغانستان، غیرازجنگ وپاکسازیی قومی دربرابرتاجیک ها،ازبک هاوهزاره ها، بویژه اخیری، کارهایی تروریستی نمی کرد،واگرمی کرد،بسیارپنهان کارانه بود.برخلاف،به کشمیر،خاورمیانه و...صادرات تروریستی ادامه داشت.
درواقع،رخ داد نوی که با بازسازیی طالبان افغانی وایجاد طالبان پاکستانی خود نمائی کرد این بود که تروریسم همرکابِ طالبان دردوطرف مرزمشترک افغانستان وپاکستان، رشد بی سابقه پیدانمود.نظامی هائی پاکستانی که ازشریعت مداری ، طالب سازی وتروریسم، تعریفی ویژه ی خود راداشتند،به کمک مولوی هائی بی سواد وکم سواد خود دردانش دینی، این گونه تعریف وفتوا ارائه نمودند که تروریسم دربرابرمخالفان پاکستان رواودربرابرآن نارواوغیرشرعی می باشد.پس ازاین گونه فتواوتعریف مولوی هایی بی سواد ازتروریسم است که طالبان به خودی وناخودی بخش می شوند.طالبان خودی آنهایی بودند که علیه افغانستان وغربی هایی حامی حکومت کابل ترورمی کردند وطالبان ناخودی هم آن هایی معرفی شدند که منافع پاکستان راتهدید یادرخاک پاکستان ترورمی کردند.زمانیکه درماه ژولای2007،پرویزمشرف رئیس جمهوروفرمانده آن وقتِ ارتش، وپرویزکیانی رئیس آن وقت آی اِس آی وفرمانده کنونی ارتش ، مسجد سرخ را درکنارکاخ ریاست جمهوری وپارلمان پاکستان بمبارد وصدها نفرطالبان راکشته،زخمی وهزاران جلد قرآن،کتاب هائی حدیث وفقه رابه آتش کشیدند،صف طالبان ناخودی درازترشد، وشماری ازطالبان پاکستانی دریافتند که اجرای شریعت وتروریسم پیوسته به آن ، مانند افغانستان، درپاکستان هم مهم وسرنوشت سازمی باشد.ازاین رو،تروریسم درپاکستان هم رشد بی سابقه ی پیدانمود.دراین راستا،درماه اکتوبر2011،هیلاری کلینتن وزیرخارجه ی امریکاهشدارگونه به همتای پاکستانی خود گفت که:"مارهایی زهرناک رادرحیاط خلوت خانه تان پرورش ونگهداری نموده اید تاهمسایه ها تان رانیش بزنند،توجه داشته باشید که خود تان راهم نیش می زنند"! شرایط درد آورکنونی پاکستان که درآن تروریسم همه جائی شده است،نشان میدهد که نیش مارهایی زهرآلود دربدن مردم که خیر، دربدن بی احساس فرماندهی ارتش درراولپندی هم احساس شده ومی شود.
درپاکستان،ازاین رو،تروریسم همه جائی وازمهاربیرون شد که جنبه ی مذهبی - شیعه وسنی به آن داده شد.ودرجنبه ی مذهبی ای شیعه- سنی اش هم قربانیان خود را ازستمکش کش ترین بخش شیعه ها، یعنی هزاره های فارسی زبان گرفت.بطورنمونه،ماه هایی جنوری وفبروری سال جاری2013،فاجعه بارترین ماه ها برای هزاره هادرکویته ی بلوچستانِ پاکستان بود.دراین راستا، بتاریخ13جنوری-25ماه جدی، دربم گذاری دربخش هزاره نشین کویته،118نفرکشته و150نفززخمی شدند ودرادامه ی بم گذاریی مرگبارنامبرده،روزشنبه16فبروری28ماه دلو،دربم گذاریی دوم،درکویته،87نفرکشته و250نفززحم برداشتند.نویسنده که رسانه هاورخ دادهائی پاکستان راروزانه پی گیری می نماید،درسایت"دان/بامداد"روزجمعه4حوت دریافت که درمیان87کشته،23نفرمهاجرافغان ودیگران هزاره هایی پاکستانی بودند.
جالب این است که هزاره هایی کویته هم افغان هائی می باشند که بخاطرستمگری وسیاست های پاکسازیی قومی- مذهبی حکومت هایی افغانستان پیشترازامیرعبدالرحمن خان ودردوره حکومت اوتادوره ی نادرخان وهاشم خان به هند آن وقت وپاکستان کنونی پناه برده بودند.زمانی که ازسیاست هائی پاکسازیی قومی- مذهبی ای حکومت هایی افغانستان دررابطه با هزاره ها نام برده می شود،حکومت هائی عبدالرحمن،نادرخان،هاشم خان وطالبان درپاکسازی ازهمه برجسته ترخود نمائی می کنند.به این خاطرکه، هم عبدالرحمن خان وهم طالبان وتااندازه ی نادرخان وهاشم خان طالبی فکرمی کردند.بطورنمونه، عبدالرحمن وطالبان درزمان حکومت هائی بربریی خود هم به حساب هزاره ها رسیدند وهم به سراغ بت های بامیان.تنها با این تفاوت که، عبدالرحمن خان چند راکت به سوی بت بامیان شلیک کرده بود تااسلامی بودن حکومت خود رابه رخ مردم کشیده باشد،وطالبان درزمان حکومت خود درکابل، چند گام ازاو به پیش گذاشته بت هائی بامیان رابه خاک یکسان نمودند.دردوره ی طالبان، اعلامیه هایی مکرروالی هایی آن هابه هزاره هاکه یاسنی شوید یاکوچ نمائید ودرغیرآن مرگ به سراغ تان می آید،زبان زدعام وخاص شده بود وازگورستان هایی دسته جمعی هزاره ها دربامیان بسیاری اطلاع دارند.پیشترازطالبان وجهادی ها،دردوره ی کمونیستی هم، تره کی مرتدعلیه اخوانی ها اعلام جهاد، وشاگردش امین ارذال واوباش را ازدیگربخش هایی کشوردعوت نموده بود تاعلیه هزاره هابرزمند تامال شان ازآن ها وسرشان از"ازاو/ امین"باشد.دردوره ی جهادی هاهم بخاطردرگیری های گروهی درکابل،هزاره هاتلفات بسیاری پرداختند.اما،بسیارناچیزدرمقایسه بادوره ی طالبان. بدبختانه،هزاره ستیزیی عبدالرحمن خان وطالبان درقالب تروریسم طالبی- افغانی- پاکستانی ولشکرجنگوی، این روزها دوباره بازگشت نموده ، همان هزاره هایی ستم دیده رادرپاکستان هدف گیری نموده است.ویستون چرچیل نخست وزیروقهرمان انگلیستان درجنگ جهانی دوم،سخن مشهوری دارد وآن این که:"درجهان جای برای شکست خورده ها وجود ندارد"!
درواقع،گفته ی چرچیل این روزها به گونه ی دیگری درپاکستان خود نمائی کرده است. به این معنا که درجهان"جائی برای اقلیت هایی مذهبی- قومی وجود ندارد"!هزاره هائی کویته، هم ازنظرقومی وچهره وقیافه بادیگران فرق می شوند وهم ازنظرمذهبی وابسته به اقلیت شیعه می باشند.اقلیتی که درشریعت طالبانِ افغانی- پاکستانی وهم عقیده ی پنجابی شان، یعنی"لشکر"جنگوی"که جنگوی گری اش رادرشیعه ستیزی، بویژه هزاره کشی نماد بخشیده است،حق زنده ماندن را ندارند.دوسال پیشترهم که درمراسم عاشورا، درکابل، بم گذاری صورت گرفت وشماری ازافغان ها،چه هزاره وچه غیرهزاره شهید شدند،مسئولیت آن بم گذاری را لشکرجنگوی بدوش گرفته بود.نویسنده با این که ترورهزاره ها وشیعه هاوهرجمعیت قومی- مذهبی ای دیگری راکه توسط لشکرجنگوی وطالبان وهردارودسته ی دهشت گردی به هربهانه ی صورت گرفته وبگیرد بشدت سرزنش می نماید،باوردارد که پشت سرهمه ترورها، طالب پروری هاو...درمنطقه، نهاد هایی نظامی- امنیتی پاکستان قراردارند.ازاین رو،ازهمه کشورهائی جهان، بویژه اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد می خواهد که به سراغ هزاره هاودیگرقربانیان تروریسم طالبی وجنگوی درپاکستان وافغانستان رسیده منابع حامی آن ها رابیشترازپیش زیرفشارقراربدهند ونشان بدهند که وضع کنونی دیگربرای هیچ کشوری ومردمی قابل پذیرش نیست! جالب این است که روزجمعه22فبر وری-5حوت،آصف زرداری رئیس جمهورپاکستان درنشست پایانی گردهمائی "هماهنگی ای مذهب ها"دراسلام آباد،سخنرانی کردویادآورشد که" پاکستان زیرتاثیرجنگ هایی افغانستان قرارگرفته است."نویسنده اززرداری وفرماندهان نظامی ای درنمایش زیرفرمانش پرسان می نماید که بیشترازسه دهه می شود که ازپاکستان به افغانستان سلاح ، تروریست وتباه کارفرستاده می شود، نه برعکس.ازاین رو،بجای این سخن که اوضاع فاجعه بارکنونی پاکستان زیرتاثیرجنگ درافغانستان می باشد،به سرچشمه اشاره شود که خود پاکستان می باشد وازهمان سرچشمه که مرکزفرماندهی ارتش در"راولپندی"می باشد،خشکانده شود.دراین صورت،دیگرهم درپاکستان وهم درافغانستان تروریسم نابود،ومنطقه، صلح ، ثبات ،امنیت وتوسعه ی اقتصادی رابه آغوش می کشد.ازسوی دیگر،زرداری ونظامی هایی پاکستان ازتوسعه ی اقتصادیی هند رقیب خود درس بگیرند،دستاوردی که سبب شده است که دیوید کامرون نخست وزیرانگلیستان درسفرسه روزه ی اخیر خود به هند؛ بخاطرآرامش وثبات ورشد اقتصادی درمومبائی/بمبه ی پیشین،روزسه شنبه 18فوریه-30دلو،باکرکیت بازان شهرکرکیت بازی نماید وروزبعد درباغ جیلانواله دردهلی برمزارقربانیان سال1919،دراثر آتش باریی سربازان امپراتوریی کشورخود گل گذاشته وآن راعمل شرمسارانه بخواند ودرامرتسرطوری که روزشنبه23فوریه-5حوت، تلویزیون انگلیسی بی بی سی نشان داد،درمعبد طلائی سیکها، باگذاشتن کلاه مذهبی سیکها برسرخود بردیگرقربانیان دوره ی کهنه استعمارگری ادای احترام نماید! پرسش بنیادی ازرهبران پاکستان این است که کدام رهبرسیاسی ای جهان آماده است که چنان احترامی رابه شماوکشورتان بنماید؟آری! نباید مورد احترام واقع شوید! چرا؟به این خاطرکه ، بجای کوشش درجهت توسعه ی اقتصادی وحل دشواری هایی اقتصادی- اجتماعی و...مردم خود، به تروریسم پناه برده می خواستید که جهان راگروگان بگیرید! خوشبختانه یا بدبختانه،اکنون خود تان گروگان دردستِ تروریستان شده اید ودرگرداب تروریسم وآشوب دست وپا می زنید.سرنوشتی درد ناکی که اگردرسیاست هایی نا درست وضد اسلامی- مردمی- انسانی خود بازنگری نکنید،پیشترازافغانستان، کشور خود راغرق خواهید نمود!

Thursday 21 February 2013

بمناسبت روزجهانی زبان مادری ووضع ناهنجارزبان دری دررسانه های افغانستان


مسعود که یافت عزوجاه ازلاهور/ تابید چونورصبحگاه ازلاهور
سالارسخن ورا ن به تازی ودری است/ خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور
رهی معیری
ابراهیم ورسجی
3-12-1391
دردودهه ی پسین،پرسمان زبان ها وتهدید شدن آن ها به نابودی به یک پرسمان بسیارمهم وقابل توجه درسیاست هائی ملی،منطقه ی وجهانی مبدل شده است.درواقع، پس ازفروپاشی ای امپراتوریی چند قومی- زبانی اتحاد شوروی- کمونیستی، پرسمان هازبان هاوپیوند آن ها باهویت هائی ملی- قومی بیشترازپیش بالاگرفت، وبه اندازه ی به پرسمان داغ تبدیل شد که سازمان ملل ، بویژه بخش فرهنگی آن هم به اهمیت زبان ها ونگهداری آن ها وهم به نقش سازنده ی زبان هاوفرهنگ هادرتامین مناسبات دوستانه میان کشورهاوفایده ی رسانی آن ها به صلح وثبات جهانی تاکیدورزید.همزمان با تاکید بخش فرهنگی سازمان ملل متحد / یونسکوبه نگهداری زبان هاوفرهنگ هاومانع شدن ازمرگ آن ها،کشورهای هم که به گونه ی زبان شان درگذشته مورد بی مهری توسط دولت های باصطلاح ملی قرارگرفته بود،نسبت به این پرسمان حساسیت ودلچسپی بیشتری نشان دادند.
بطورنمونه،کشوربنگله دیش /پاکستانی شرقی دیروز که تاپیش ازجدای ازپاکستان غربی در16ماه دیسمابر1971میلادی زبانش مورد بی مهری حتادشمنی ای نخبه گان سیاسی- نظامی ای پاکستان غربی قرارگرفته بود،بیشترازدیگرکشورها درباره ی زبان مادری واهمیت تدریس وتقویت آن هم درسطح گفتگوهای عامیانه وهم تدریس آن درسامانه ی آموزشی- پرورشی کشورها درسازمان ملل توجه نشان داد.دراین راستا،کشوربنگله دیش اولین کشوری بود که درماه نوامبرسال1999،پیشنهاد خود مبنی برنام گذاری روز21فوریه را بنام روز روززبان مادری به یونسکو/بخش فرهنگی سازمان ملل پیش کش نمود.پیشنهادپیش کش شده تسط بنگله دیش که حمایت استوارومحکم انجمن جهانی طرفداران زبان مادری را نیزبه همراه داشت،درسی ومین نشست عمومی سازمان یونسکوبه تصویب نمایند گاه همه کشورهای عضوآن رسید.ازآن روزتاکنون،روز21فوریه-3حوت به حیث روززبان مادری درهمه کشورهای عضویونسکوبرگزارمی شود.طرفه این که، دانشمندان وآگان عرصه ی فرهنگی و روانشناسی آموزشی- پرورشی به این نتیجه رسیده اند که دانش آموزان ودانشجویان بهترازدیگرزبان هادرزبان مادری شان می توانند مفاهیم علمی درک ویاد بگیرند.
با اینکه، اهمیت زبان مادری دردریافت مفاهیم علمی توسط دانشجویان ودانش آموزان به یک اصل پذیرفته شده مبدل شده است؛ بدبختانه،سیاست کاران درکشورهای چند قومی وچند زبانی نمی خواهند به این واقعیت تلخ تن دهی نمایند.درواقع،کله شقی وگریزسیاست کاران متعصب ازپذیرش اهمیت زبان نشانگری بی خبری ونادانی آن ازماهیت زبان می باشد.دررابطه به اهمیت زبان، لازم است که به سراغ هانس گئورک گادامردانشمندآلمانی برویم.گادامردانشمندی که درسال1960بانوشتن وپخش مهم ترین اثرخود"حقیقت وروش"شهرت جهانی یافت،کتابی که درآن پرسیدن،پاسخ دادن،گفت وشنید ودرک متقابل درشمارپرسمان های می باشد که گادامربه آن هاپرداخته وبه این نتیجه رسیده است که "زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای زندگی وواقعیت هستی پی برد.اوزبان رابنیاد ناشناخته هامی داند وباوردارد که زبان آخرین افق هستی شناسی هرمنیوتیک برای فهم وشناخت جهان است.معنای هرمنوتیک دربنیادچیزی نیست مگر"فهمیدن".درواقع،کسی که قصدشناخت وفهم دیگران رادارد،بایدتوان وهنراین را داشته باشد که نخست پیش پنداشته های خود رادستکم درهنگام گفتگوبه کناربگذارد وبتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد.اوبه این باوراست که هدف ازگفتگونمی تواند صرف شرکت درجدل برای پیروزی درآن چیزی باشد که به سود ما است،بلکه قصد مایاری رساندن به یک دیگربرای نزدیک شدن هرچه بیشتربه حقیقت است.طرف های گفت وگو،درجستجوی حقیقتی هستند که هرکدام به تنهائی قادربه دسترسی به آن نیستند."
برخلاف گفته ی گادامر،پاکستان افزون براین که نخواست خواست وزبان بنگالی هائی خودرابشناسد؛درسال 1948،درجهت کمرنگ کردن یاازمیدان بیرون نمودن زبان بنگالی ها اکثریت نفوس آن کشورمبادرت ورزید که نتیجه ی آن دوپارچه شدن آن کشوربود،وترکیه زیراین نام که همه شهروندان ترکیه ترک هستند،کوشید که ازهویت کردهاانکارنماید.پرسمانی که برای ترکیه به کابوس تبدیل شده است واکنون می کوشد که به گونه ی ازآن بیرون شود. ازسوی دیگر،پیوند استواری میان زبان وفرهنگ وهویت های ملی- قومی وجود دارد که نادیده انگاشتن آن می تواند به فاجعه بینجامد.بطورنمونه،پاکستان درسال1947به بالاکشیدن زبان اردوبه حیث زبان ملی وانکارزبان بنگالی گام نخست درجهت تجزیه ی خود رابرداشت.باوجود این که،پرسمان زبان چه به حیث زبان مادری وچه به حیث زبان فرهنگی وهویت سازیکی ازستون پایه های هویت های قومی وملی می باشد،امادربسیاری کشورهائی چند زبانی- چند فرهنگی مورد بی مهری یادشمنی سیاست کاران پس مانده ویکسان سازقرارگرفته ومی گیرد.سیاست وشیوه ی نگرشی ای به زبان وفرهنگ که نقش منفی ای آن دربرهم زدن فرایند ملت سازی یک اصل پذیرفته شده می باشد.نه تنهادرضربه زدن به فرایند ملت سازی،بلکه به توسعه ی علم،زبان وفرهنگ هم زیانبارتمام می شود.به گفته ی علیزاده ی توسی،"اگرزبان راخراب کنیم،ادبیات ازبین می رود،اگرادبیات نداشته باشیم،زبان ناتوان وفقیرمی شود.وزبان وادبیات که ازارزش واعتباربیفتند،قومیت وتاریخ وفرهنگ ماهم دیگرقدرت وغیرت وهمتی نخواهند داشت که بتوانند خود شان راتوی این دنیای ازاسب واصل هردوافتاده،زنده وپیشرووسربلند نگهدارند!فرانسوی هازبانشان راکتابی می نویسند ولی محاوره ی یاعامیانه می خوانند.وای به روزی که ماهمه مان بخواهیم هم محاوره ی بنویسیم،هم محاوره ی بخوانیم.هرکسی هرجوری که دلش خواست!هرج ومرج مطلق"!وضعیتی ناهنجاری که درافغانستان سالها است که ادامه دارد وممکن است تا آینده ی نامعلوم هم بخاطرنافرهیخته بودن سیاست کاران وناتوانی نویسند گان وفرهنگیان ادامه داشته باشد.
اگربخواهیم زیان رسانی هائی نگاه وبرخوردعصبانی وقبیله گرایانه به زبان وفرهنگ را بررسی نمائیم،به صراحت می توان ابرازنمود که نمونه ی برجسته پیشِ رومان افغانستان می باشد.درافغانستان، بدو دلیل زیرنگاه وبرخوردعصبانی- قبیله زده با زبان دری همواره زیانبارتمام شده است:نخست،پس ازجنگ جهانی دوم که دوره ی کهنه استعمارگری پایان ودوره ی برآمدن دولت های تازه برخاسته ازشکم آن آغازشد،سران کشورهای تازه سربرآورده اغلبن ازقشرآموزش دید گان وفرهیختگان بودند.اصل فرهیخته بودن آن ها ونیازشان به فربه نمودن زبان وفرهنگ ملی،اهمیت هردو را دوچندان ساخت.ازاین رو،فرهنگ سراهاتشکیل داده شد تازبان وفرهنگ ملی تقویت واززبان وفرهنگ آقایانِ دیروزدوری گزیده شود.دوم،نافرهیخته بودن زمام داران قبیلگی افغانستان ودشمنی پنهان وآشکارشان بازبان دری.
دررابطه به اصل نخست، باید گفت که افغانستان برخلاف بسیاری کشورهای مستعمره،بجای افتادن بدامن استعمارمستقیم،بدامن استعمارغیرمستقیم گرفتارشده بود که ویرانگریی آن درعرصه فرهنگ، زبان،هنروپیشرفت به مراتب زیان بار ترازافتادن بدام استعمارمستقیم بود.روشن است.درافغانستان،زمام داران پس مانده وقبیله گرا، درعرصه ی علم وفن آوری به کشورزیان رساندند و درعرصه ی زبان ،فرهنگ وهنر، به زبان دری زیان هائی فراوانی وارد نمودند.زیان هایی واپس گرایانه ی که بیشتربدوبهانه ی زیرصورت گرفت:نخست،بخاطرتوسعه ی زبان پشتوکه درپاکستان/زادگاهش روبمرگ داشت واکنون دربخش نوشتاری تقریبن جان باخته است.بطورنمونه،روزی ازیک جوان پشتوزبان پاکستانی پرسان کردم که بزبان پشتونوشته می توانی یانه؟درپاسخم گفت که:نه!بازپرسید مش که چرا؟پاسخ داد که پشتو"برای من نان داده نمی تواند"!دوم،جدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- زبانی ای ایران وافغانستان.بی خبرازاین که، زبان وفرهنگ مرزنمی شناسند؛وبه گفته ی رهی معیری، شاعرفرهیخته ی ایرانی،سالارسخن وران به تازی و دری است / خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور.
درواقع،جدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- هنری- زبانی ایران وافغانستان ازنهایت حماقت ونادانی زمام داران ونیمه فرهنگیان قبیله گرای افغانستان حکایت می نمود ومی نماید.به این خاطر که، آن هاگمان کرده بودند که فرهنگ وزبان هم پیرومرزهائی مصنوعی کشیده شده توسط اروپائیان می باشد.ناآگاه ازاین که زبان ها،فرهنگ ها،دین ها وایدئولوژی ها نمی توانند تابع مرزهائی جغرافیائی ومصلحت هائی سیاسی حکومت ها شوند.ازجانب دیگر،این نابخردی ازنا آگاهی تاریخی هم الهام می گرفت.ازدونگاه:نخست،هرزبان وفرهنگی حوزه ی تاریخی- پیدایشی خاصی خود رادارامی باشد وبیابان گردان تفنگ بدست و بی فرهنگ نمی توانند درمرزهای آن ها دیگرگونی ایجاد نمایند.بطورنمونه،ازشمال به جنوب،سرزمین فراخی میان خجند درشمال تاجیکستان وگردیزدرجنوب افغانستان،وازشرق به غرب،ازسمنگان دردامنه ی همالیایادرمرزمشترک پاکستان وچین تا امیرنشین های جنوب خلیج فارس،قلمروزبان دری یافارسی می باشد.ازهمه جالبتراین که،تابرآمدن استعماراروپائی، ازتاتارستان درجنوب روسیه تاحیدرآباد دکن درجنوب هند وازارومجی مرکزولایت سیکیانگ چین تادریای مدیترانه، زبان فارسی دستکم درحوزه سیاست مداران وفرهنگیان دست بالائی داشت.
بدبختانه،درمنطقه ی میان خجند وآمودریا،بلشویک هائی جنایت کارروسی به این بهانه که درافغانستان وایران زبان دری- فارسی وجود دارد وچه نیازی به وجود آن دراین بخش ازجنوب شوروی می باشد،تامرزنابودی زبان زبان فارسی درازبکستان کنونی به پیش رفتند وزبان نیمه جان دری که درتاجیکستان کنونی وجود دارد،نتیجه ی ایستادگی صدرالدین عینی ودیگرفرهیختگان تاجیک می باشد؛ورنه،این حالت نیمه جان هم وجود نمی داشت! ازهمه خنده آورتراین که،درکشورازبکستان تاکنون سیاست فارسی ستیزیی بلشویک ها ادامه دارد! با وجود همه نا انصافی هاوزبان ستیزی ها،زبان دری یافارسی درتاریخ خود نشان داده است که چه مصیبت هاوفاجعه های راپشت سرگذاشته وزنده مانده است.بطورنمونه،نخست،مورد تهاجم زبان عربی قرارگرفت.پرسمانی که بدین اسلام ربطی نداشت.به این خاطرکه،دردوره ی خلافت اسلامی،خلیفه هاکاری بزبان نومسلمان ها،چه آن های که بزورمسلمان ساخته شده بودند وچه آن هائی به رضایت مسلمان شده بودند؛نداشتند.برخلاف،درسال685میلادی، یعنی25سال پس ازدوره ی خلیفه ها،عبدالملک ابن مروانِ اموی زبان دری رابرانداخت وبزورزبان عربی را زبان دفتری درخراسان بزرگ ساخت.درواقع،سیاست زبان - فرهنگ ستیزانه ی که دستاوردآن خیزش شعوبیان دری زبان علیه عرب هابود.خیزشی که دربیشترازنیم سده بعد ریشه دود مان حکومت گروغاصب اموی را برانداخت وحکومت عباسیان راروی کارآورد که نیمه عرب ونیمه فارس بود.به زبان روشنتر،به انحصارسلطه ی عرب هادرخراسان بزرگ پایان داد.
بهرصورت،با پایان پذیرفتن حکومت انحصاریی عرب ها دردوره ی عباسیان،خاندان هایی بویه،صفاری،طاهری،سامانی ،غزنوی ،سلجوقی وغوری سربلند کردند.از خاندان های نامبرده ،با این که بویه ها،طاهری ها،صفاری هاوسامانی هادری زبان بودند؛اماازمیان آن ها تنهاسامانی هاچنان زبان دری یافارسی را بالاکشیدند که بادوره ی ساسانی همترازی می کرد،وپس ازآنهاغوری های فارسی زبان درگسترش زبان فارسی وفرهنگ اسلامی درهند کارهایی شایسته ی انجام دادند.خوشبختانه، سامانی ها زبان دری را آنقدرنیرومند ساخته بودند که خلیفه ی بغداد با بالاکشیدن غزنویان متعصب که به بهانه ی شیعه ستیزی، فارسی زبان هایی آگاه می کشتند که کشتن حسنک وزیریک نمونه ی آن می باشدهم نتوانست جلوآن رابگیرد.ازبد رخدادها،بابرآمدن مغلان بیابان گرد،خراسان بزرگ وزبان دری وفرهنگ وهنرشایسته ی آن زیان هایی نیست کننده ی رامتحمل شد.ازآنجاکه مغلان، بیابانگرد وبی فرهنگ بودند،به گفته ی خواجه نصیرتوسی درزبان وفرهنگ نیرومند فارسی ذوب شدند.ازجانب دیگر،آل کرت فارسی زبان که درافغانستان حکومت می کرد،مانع ازبسیاری ویران گری های مغلان شده بود ودرادامه ی آن هاخاندان تموری یامغل های فارسی زبان شده هم خدمت هائی بزبان فارسی نمودند.بدبختانه،بابرآمدن صفویان وقاجاری هاوهم زمان باآن هابرآمدن افغان ها درخراسان بزرگ، زبان دری بطورکامل زیرسلطه ی زبان عربی رفت.وعلت این رانش به زیرتاثیرزبان عربی هم این بود که ملایان زیاد قدرت گرفتند.ملایانی که افزایش واژه هائی عربی به دری یافارسی رانمونه ی رشد ادبی وازنظرمذهبی ثواب می پنداشتند.دردوره ی افغان ها،افزون بررخنه ی بی مورد واژه های عربی به زبان دری،پرسمان دیگری که به ناتوان سازیی زبان وفرهنگ دری کمک نمود،گرفتارشدن کشوردردام جنگ های قبیلگی بود.جنگ هائی کوری که کشورماهنوزهم باپس مانده هائی ریزودرشت آن هادست وپنجه نرم می کند.
درشرایطی که جنگ های قبیلگی مرکزخراسان بزرگ یاافغانستان را ازنظرفرهنگی- هنری- زبانی وعلمی ازنفس انداخته بود،درایران هم زمان باجنبش ترک هائی جوان،انقلاب مشروطه رقم خورد.انقلابی که متاثرازتجربه ی رنسانس/نوزائی اروپائی ونگرش نوبه زبان وفرهنگ وهنربود.با اینکه انقلاب مشروطه ی ایران شکست خورد،اما نواندیشی درعرصه ی زبان وفرهنگ وهنررونقی بیشتری یافت.بدودلیل:نخست، رضاشاه پهلوی،شاه نوگرای ایران توانست که با ایجاد فرهنگ سرا نوسازی رادرعرصه ی زبان وفرهنگ تشویق نماید.فرهنگ سرای که اهمیت آن را حکومت آخوندیی کنونی درایران هم انکارکرده نمی تواند.دوم،روشنفکران وفرهنگیان ایرانی ای دانش آموخته درغرب به این خاطرکه ازشکست انقلاب مشروط وآشوب برخاسته ازآن ناامید شده بودند،ازپرسمان آزادی وآزاد اندیشی صرف نظرکرده به نوگرائی ونوسازیی رضاشاه که همتایان اودرآغازغرب مدرن ودربخش هائی ازجهان پس مانده به استبداد روشنفکرانه یا استبداد منورشهره شده بودند،کمک کردند.
درحقیقت، فرهنگ سرای رضاشاه پس ازدوره ی سامانی که به حق عصررنسانس/نوزای درفرهنگ اسلام وایران بزرگ بود،دومین گام سازنده وسرنوشت ساز درجهت رشد وپیشرفت زبان فارسی به شمار آید.به سخن دیگر،آنچه ما امروزبنام زبان دری یافارسی نوداریم،تااندازه ی بسیاری دستاورد فرهنگ سرای رضاشاه پهلوی می باشد.درحالی که درایران فرهنگ سرای رضاشاه مصروف مدرنیزه کاری وبه روزکردن زبان فارسی بود،درافغانستان زمام داران نادان وقبیله زده به بهانه ی تقویت زبان پشتووجدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان کمربه نابود کردن زبان دری بسته بودند.سیاست فرهنگ- زبان ستیزانه ی که دستاورد آن کمرنگ کردن زبان وفرهنگ دری درزاد گاهش وپایه نگرفتن زبان پشتووفروبردن کشوردرجهل ونادانی می باشد.اگر،امروزافغانستان ازنظرتوسعه وپیشرفت مادی ،فرهنگی ، فن آوری وصنعتی درمقیاس جهانی درسطح مغلستان،صومالی،جنوب سودان وبوتان قراردارد،برمی گردد به سیاست هایی علم – فرهنگ وزبان ستیزانه ی زمام دارانش نه عامل های دیگر.
خوشبختانه ، زبان دری همان گونه که باعربی سازیی اموی هاودسته های بی فرهنگی پس ازآن هامقابله وموفق ازآب درآمد،سیاست دری ستیزانه ی زمام داران پشتوگراوقبیله زده ی افغانستان راهم خنثی نموده است.با این که زبان دری ازبسیاری کوره راه هایی پرخم وپیچ درزاد گاهش گذشته است،اما باچالش ها ازگونه ی دیگری روبرومی می باشد که دونمونه ی آن درافغانستان بخاطرنبود فرهنگ سرا مانند ایران ومصروسیاست کاران نافرهیخته مود روزمی باشد:نخست،کاربرد زورمدارانه وتحمیلی واژه هایی پشتو درزبان رسمی- درباری افغانستان.دوم،هجوم زبان جهانی سازی یعنی انگلیسی.دررابطه به اصل نخست، باید گفت که نافرهیختگی وقبیله گرائی سیاست کاران گل های بسیاری رادرافغانستان به آب داده است.گل هائی که درعصرگسترش آزادیی رسانه ها وابزارآگاهی رسانی به همه، تنهاکاری که می کند ایجاد نفرت درمناسبات قومی درکشورچند قومی- چندزبانی وزیان رسانی به همگرائی بسیارشکننده ی که داریم می باشد نه چیزی دیگری.دررابطه به اصل دوم،این گونه می توان سخن گفت که تنهاراه کارپناه جستن به قانون زبانی می باشد وقانون زبانی درواقع دررابطه به هردواصل نخست ودوم کاربرد می تواند داشته باشد.
بطورنمونه،واژه ها ازیک زبان به زبان دیگرازسه طریق وارد می شوند:نخست،ازطریق دین وایدئولوژی.دوم،ازطریق تجارت ومناسبات مالی میان کشورها.سوم،ازطریق گسترش علم وفن وصنعت دریک زبان وترویج فن آوری وصنعت وپیداوار وابسته به آن درکشورهای دیگر.اگرواژه هائی زبان عربی به فراوانی درزبان دری یافارسی یافت می شوند،عامل آن راباید تنهادردین اسلام جستجونمود تاچیزهای دیگری؛همچنان،اگرواژه های نومانند:کمونیسم،سوسیالیسم،لیبرالیسم،هومانیسم،رنسانس،ماتریالیسم،فیمینیسم و...درزبان دری رخنه کرده وکاربرد دارند،برمی گردد به ایدئولوژی هایی جهان نو.همچنان،اگرصدهاواژه اززبان انگلیسی وارد زبان دری شده است ومی شود،پیوند تنگاتنگ پیدامی کند به رشدعلمی وفن آوریی نودرجغرافیائی این زبان ومناسبات تجاریی کشورهای انگلیسی زبان باجهان ازجمله افغانستان.درافغانستان که عامل هائی نامبرده دررابطه به زبان پشتویافت نمی شود،حکومت هابزورکوشیدند ومی کوشند که واژه هائی ترجمه شده ازفارسی به پشتورابه زبان فارسی بارنمایند.سیاستی زبان ستیزانه ی که نتیجه ی جز دامن زدن به نفرت درمناسبات قومی درعصرجهانی سازی دستاوردی دیگری نمی تواند داشته باشد.
باتوجه به گفته های بالا،روشنی اندازی دردوزمینه سازنده می باشد:نخست،واژه هارازبان هابه گونه ی عادی ونارمل ازخود می کنند نه بزوروفشاربه گونه ی درافغانستان رواج دارد.دوم،برای این که ماهیت زبان گیرنده دیگرگون نشود،قانون ودستورخود رابرگردن واژه هایی بیرونی سوارمی کند.بطورنمونه،واژه های که با حرف هایی ص، ع، ذ، ض، ظ ث، ح درزبان دری کاربرد دارند، همه عربی می باشند.با این که زبان دری دربرابرسازی دشواری ندارد وبسیاری واژه هایی عربی رایج درفارسی را ازخود دا را می باشد؛با آن هم،حالت روزمرگی پیدانمودن واژه هایی عربی درفارسی، تلاش درجهت برابرسازی رابه گفته مولوی ها"تحصیلِ حاصل"ساخته است.ازسوی دیگر،صدای حرف های عربی را فارسی زبان هادیگرگون ساخته اند.بطورنمونه،ض،ظ،ذ صدای ز راگرفته وص وث صدای س راگرفته وع هم صدای الف راگرفته است که ازنظرعرب ها ناشناخته می باشد.به سخن دیگر،این سوارگردن دستورزبان برشانه وگردن واژه های بیرونی می باشد.عین سوارکاریی دستوربرواژه هائی واردشده ازدیگرزبان هاهم کاربرد یافته است.
دراخیر،می خواهم این پرسش را از دوستان وهم وطنان پشتوزبانم خود بکنم که سیاست بارکردن واژه هائی پشتوبه زبان دری چه فایده ی بزبان پشتوداشته است؟اگردرشهرکابل یک کتاب علمی بزبان پشتویافت نمی شود،وکتاب هایی درسی ای رایج درکشورهم ازمحتواوجوهرعلمی فاصله ی آسمان- زمینی دارد،برمی گردد به چشم پوشی ازپرسمان رشدی علمی ، زبان ، فرهنگ ودانش.برای این که به بیهود گی سیاست زبان ستیزانه ی رسمی دررسانه های حکومتی درکابل پی برده شود،بسنده می کند که نگاهی به سخن رانی هائی کرزی ونشرات باصطلاح رادیووتلویزیون ملی واکاد می علم ستیز"علوم"انداخته شود!دراین راستا،روزی دریک چاپ خانه درکابل روزنامه ی انیس رابه خوانش گرفتم.ناگهان درآن،نظرم بدوپرسمان خورد:نخست،سخن رانی کرزی.دوم،بازتاب یک گردهمائی دروزارت فرهنگ.ازسخن رانی کرزی که خیر،به بی سوادی نامبرده همه معترفند، درگردهمایی وزارت فرهنگ این عنوان ازهمه برجسته بود"جامعه ی مدنی جوانان افغانستان"! زمانی که ناآگاهی مسئولان وزارت فرهنگ را دررابطه به جامعه ی مدنی وساده ترازهمه تعریف جامعه ی مدنی وکاربرد آن دریافتم.درواقع،دانستم که وضع زبان،دانش وفرهنگ درافغانستان درچه سمتی سیرمی نماید؟بهرصورت،این مسئولیت فرهنگیان ، نویسند گان وروشنفکران می باشد که بکوشند کشوررا ازاین وضعیت غمبارفرهنگی- زبانی بیرون نمایند.

Friday 15 February 2013

پاپ استعفی می کند؛اما،مارکس برنمی گردد


خلق راتقلید شان برباد داد / ای دوصد لعنت براین تقلید باد
آنکه اوازپرده ی تقلید رست / اوبه نورحق ببیند آنچه هست
مولانای روم
آنانکه اعلام جهاد یاجنگ مقدس می کنند،دشمنان اندیشمندان وتمدن اند!
دینال بوراسین
اگرهفده اصل مسیحیت را ازروحانیان بگیرند،آن قدرنا راحت وتلخ کا م نمی شوند که یک هفدهم املاک آن ها رابگیرند.
کارل مارکس
ابراهیم ورسجی
27-11-1391
این نوشته طوری که ازعنوانش پیداست، درمحورنقش پاپ ومارکس ودشمنی ایدئولوژیکِ دیرینه شان دورمی زند.شاید خوانند گان وبلاک"اندیشه"بخاطرداشته باشند که درماه آپریل سال گذشته، پاپ سفری به هاوانا وملاقاتی بافیدل کاسترو داشت.ملاقاتی که سبب شد نویسنده مقاله ی زیرعنوان"ملاقات پاپ ومارکس درهاوانا"بنویسد.درواقع، نوشته ی کنونی باهمان نوشته نیزبی رابطه نیست.چرا؟به این خاطرکه کاسترو به حیث شاگرد وفادارمارکس تاکنون به هیچ یک ازقواعد بازیی دموکراتیک ازجمله:دموکراسی،انتخابات آزاد،آزادی بیان ورسانه ها ، حقوق بشرونظام سیاسی چند حزبی که پاپ به آن ها خواسته ونخواسته تن داده ،تن دهی نکرده است.همین که جانشینِ پاپ مستعفی را117کاردینال گزینش می کنند، وکاستروبدون مشوره بامردم کوبا برادرخود را جانشین خود مقررنموده است،دال براین مدعامی باشد.همچنان،دراین نوشته به دشواری هایی پاپ مستعفی وهمتایانش درکشورهای اسلامی پرداخته به درد سرآفرینی هائی سکولاریسم ونسبی گرای به پاپ وهمتایان مسلمانش وکارکردهائی مقلدانه وستمگرانه ی شاگردان مارکس که ازمارکسیسم مذهب درست نموده ورهبرخود راهم پاپ ساخته اند،نظراندازی می شود.
دراین راستا،طوری که ازطریق رسانه هائی دیداری وشنیداری دیدیم وشنیدیم، روزدوشنبه 11 فوریه – 23ماه دلو،پاپ بندیکت شانزدهم رهبرکاتولیک های جهان اعلام کرد که دراخیرماه جاری میلادی ازمقام خود استعفی میدهد.اعلام خبرکناره گیریی پاپ،همه ی کاتولیک های جهان را غافل گیرنمود.درسنت کاتولیک ها، استعفای پاپ یک مسئله ی نادرمی باشد؛ازاین رو،همه را دربهت وحیرت فروبرد ! تاجائی که تاریخ مسیحیت درحافظه ی خود ثبت نموده است،این دومین مرتبه در6صد سال می باشد که یک پاپ خوش به رضا ازمقام پاپی یارهبریی کلیسای کاتولیک استعفی می دهد.درسلسله ی آمد ورفتِ پاپ ها ازمقام رهبریی کاتولیک ها،جوزیف راتسینگر یا پاپ بندیکت شانزدهم،265مین پاپ می باشد. طوریکه گفته شد ، این دومین پاپ در6صد سال می باشد که برضایت خاطریا ازروی کسالت وکهنه سالی استعفی می دهد. پیشترازاو ،درسال1294میلادی ، پاپ کولستین ازمقام پاپی استعفا نموده بود تابه درگیری ها وکشمکش هائی قدرت خواهانه ی درون- کلیسائی پایان بدهد یا ازتفرقه وجدائی درمیان مسیحیان جلوگیری نماید.با اینکه، پاپ کولستین بخاطرپایان بخشی به کشمکش هائی درون کلیسائی کناررفته بود،جوزیف راتسینگر گفته است که بخاطرکهن سالی وناتوانی درامرادای مسئولیت رهبریی امورمذهبی- کلیسائی استعفا می دهد ودرجهت اثرگذاری برتعیین جانشین خودهم کاری نمی کند.
تا جائی که به استعفای پاپ وعنوانِ نوشته ارتباط می گیرد،باید یاد آورشد که پاپ ومارکس دوچهره ی بسیاراثرگذارِ سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی وایدئولوژیک در دوسده ی پسینِ تاریخ بشریت می باشند.ازاین رو، زیرچنان عنوانی بحث به عمل آورده می شود.واقعیت این است که این هردوشخصیت؛ با اینکه، مخالف یک دیگربودند،بریک دیگرهم اثرگذارودربرخی موارد دورویی یک سیکه بودند.بطورنمونه،...زمانی که مارکسیسم بنا باشد درزند گی عملی پیاده شود،عناصرغیرماتریالیستی وغیرمارکسیستی هم باید درآن داخل شود.دربعضی موارد،حتی مارکس به سختی می تواند آموزش های خود را درکشورهای سوسیالیستی (دیروزو) امروزبشناسد.یک وا قعیت مبین باید دراینجا مورد توجه قرارگیرد وآن این است که کشورهای پروتستانی که دردوران اصلاح گری،خود را ازرهبانیت کاتولیسیسم وصوفی گری نجات دادند،عمدتا ازمارکسیسم نیزمصئون ماندند.اما درکشورهای نولاتینی وعقب افتاده،اندیشه های مارکسیستی بسیارموفق بودند.کشورهای پروتستان کمونیسم رابه همان دلایلی که کاتولیسیسم رارد کردند،مردود شمردند.بنابراین،مابه این نتیجه ی معماگونه می رسیم که کمونیسم قدرت خود را ازمنابعی چون کاتولیسیسم وصوفی گری می گیرد.(چرا؟ به این خاطرکه)ازمنظرخشک ماتریالیسم تاریخی ،نمی توان درباره ی روابط اجتماعی عادلانه ویاغیرعادلانه سخن بگوئیم، صرفاً درعمل چنین صحبتی ممکن است.به استناد چنین دیدگاهی، روابط عادلانه وغیرعادلانه مطرح نیست،آنچه مطرح است روابط قابل دفاع وغیرقابل دفاع است.(1)
دراین زمینه، پرسمان قابل استناد این است که دردرازنا وفراخنای تاریخ،همه ی ستمگران وغارتگران ماده گرایانی خوب وموفقی هم بوده اند.ازاین رو،می توان به بی مایگی ماتریالیسم تاریخی مارکس پی برد.با این که، مارکسیسم بیش ازاندازه ازکاتولیسیسم اثربرداشته است،وارونه ی آن،مارکس ازمنتقدان پروپاقرص مذهب وکاتولیسیسم نیزبوده است. بطورنمونه ، مهم ترین سخن مارکس این است که:"دشوارترین نقد،نقد مذهب می باشد"!کاری دیگروبسیارمهم مارکس این بود که به انسان ها وعده داد که:"بهشت موعود ادیان را درهمین جهان برقرارمی کند"!این سخن مارکس،برخلاف سخن سنت اگوستین پزدان شناس مسیحی سده ی پنجم میلادی می باشد که درکتاب "شهرخدا"گفته بود که"شهراصلی مسیحی ها درآسمان است وبا وجود این، باید به حکومت هائی زمینی کمک کنند تا درپیشبرد امورشهراین جهانی موفق شوند."ازاین رو،این سخن اگوستین با الهام گیری ازاین سخن حضرت مسیح که"کارخدا رابه خدا وکارقیصررابه قیصربسپارید"،پایه ی اصلی نظام هایی سیاسی- سکولاردرغرب مدرن پس ازبرآمدن اندیشه هائی سیاسی واقع گرای ماکیاولی ومسیحیت لوتری یاپروتستان شد.تجربه ی که مسلمان های سکولار، سالهاست که دنبال تحقق آن درجهان اسلام می گردند وبخاطرخودکامگی حکومت هاودین ستیزیی آن هاموفق نشدند ونخواهند شد.افزون براین که موفق نشدند،کمک کردند به برآمدن سازمان هایی بنیاد گراوخشن اسلامی مانند: ولایت فقیه درایران و تند روتر و بی مغزتراز آن، یعنی طالبان پاکستانی- افغانی ، بوکوحرام/همه چیزجهان نوحرام در نیجریا،ودهها گروه تروریست وبی نام نشانی مذهبی نمای دیگر.گروه های که کمربسته اند تاهم با ارزش های شورائی و انسانی اسلام وهم با ارزش هائی جهان شمول مدرنیته مانند: دموکراسی،آزادی بیان،پذیرش دیگراندیشان وحقوق بشربویژه حقوق زنان سرسختانه مبارزه نمایند.
ازاین رو،اگردینال بوراسین می گوید:"آنانی که اعلام جهاد مقدس می کنند،دشمنان اندیشمندان وتمدن اند"،حق با اومی باشد.شایان توجه است که واژه ی جهاد مقدس، دراصل، یک پدیده ی مسیحی- کاتولیکی می باشد تا اسلامی.بطورنمونه، نخستین باردرتاریخ ادیان،این پاپ گریگوریی دوم بود که در1192میلادی،بخاطرواپس گیریی سرزمین مقدس/بیت مقدس یاجای پیدایش حضرت مسیح، بنام جهاد مقدس، جنگ هائی صلیبی راعلیه اسلام آغازکرد.جنگ های که تا1453، یافروپاشی امپراتوریی مسیحی- بیزانس توسط سلطان محمد فاتح، علیه مسلمان ها حتامسیحی ها درشرق مدیترانه،ومسیحی هایی دیگراندیش دراروپا ادامه یافت. در برهه ی نخستین جنگ های صلیبی،مسیحی هافکرمی کردند که پاپ این جنگ را علیه اسلام وبدفاع ازمسیحی گری راه انداخته است؛برخلاف،زمانی که پاپ وکلیسابه غارت استانبول پایتخت روم شرقی- مسیحی دست زد وپس ازشکست ازمسلمان هابه تصفیه وپاکسازیی مخالفان ومعترضان دستگاه خود دراروپا پرداخت،روشن شد که مذهب مسیح روپوشی ریاکارانه درجهت پرده پوشی به جنایت های اوودستگاه کلیسائی اش شده است.
درواقع،پس ازآن است که دورخداد نامیمون اروپائی ها راتهدید می کند:نخست،تهدید نظامی گریی- مسلمانی ترک هائی عثمانی.دوم،دادگاه بررسی عقاید پاپ وکلیسا.تا این که، درپسین دهه هائی سده ی پانزدهم وآغازسده ی شانزدهم،ماکیالی درشهرفلورانس ایتالیابه نظریه پردازی سیاسی پرداخت؛ ودرادامه ی کاراو،لوترکشیش آلمانی دست به اصلاح مذهبی زد.ماکیاولی که دونوشته ی تاریخ ساززیرعنوان هائی:شهریاروگفتارهاعرضه کرد، دراولی، این گونه ابرازنظرکرد که احکام پاپ ارزش اخلاقی دارد که نمی تواند پیگرد حقوقی یاکیفری دربرداشته باشد؛اما، احکام شهریارپاشاه ارزش سیاسی وحقوقی دارد که سرپیچی ازآن کیفربدنبال دارد.
زمانی که درادامه ی نظریه پردازیی ماکیاولی،لوتردست به اصلاح مذهبی زده وصدای اعتراض ازدستگاه کلیسا وشخص پاپ بلند می کند،درواقع،تکان سختی درامپراتوریی زیرفرمان پاپ ایجاد می نماید.طوری که دیده شد،لوتربا پایه گذاریی مذهب پروتستان،سومین رخنه را درمسیحیت پس ازجدائی کلیسائی ارتدوکس شرقی یا روسی ازواتیکان ببارمی آورد.به گواهی تاریخ،ازآن به بعد است که نهضت جداسازیی مذهب ازدولت که پسانتردرزبان فرانسوی،لائیسیته ودرزبان انگلیسی سکولاریسم نام می گرفت،آغازمی شود.نهضتی که درسده ی هجدهم ،نهضت روشنگری هم آن رافربه ترمی کند وهمچنان به انقلاب کبیرفرانسه منجرمی شود.این گونه جدائی یاجداسازی باید صورت می گرفت.چرا؟به این خاطرکه، دین دست مایه ی سود جویان درجهت تامین مقاصد مادی وصنفی شان شده بود.روشن است....

چنانچه "دین" به وسیله ای برای اهدافی دنیوی تبدیل شود، و بعبارتی دین مصلحتی گردد، یعنی دینی تجربی (آمپریک) که به "سیاست" غسل تعمیدی ایدئولوژیک اعطا نماید، آنرا را در جدالی دائمی با ذهنیت خصوصیِ مردمی قرار می دهد که همواره دین را همچون "آه مخلوق ستمکش و روح جهان بی روح" تعبیر کرده اند. اگر خود نا خواسته، "تقدس" را به پرده ای بر ماده گرایی مبدل نماییم، آنرا فاقد مشروعیتی "آخروی" ویا "دنیوی" می کنیم. اگر دین از قلمرو آسمانی به زمین سقوط کند و یا اهرم سلطه ای سکولارگردد، دیگر تاثیرش را بر اذهان عمومی از دست میدهد. تحت چنین شرایطی، مردم دیگر نمی توانند به جهانی ما وراء بمثابه عرصه ای سماوی پناه جسته و از 'اینجا و اکنون' بگریزند. لذا بیگانگی سیاسی و مذهبی در هم آمیخته و نماد موجودیتی واحد می گردد.
آنچه بعنوان درگیریهایی دردرون خود آگاهی دینی"عوام" تعبیر شده، در عین حال در اختلافات گسترده فقهی بازتاب یافته است. این تضاد درونی تفکر دینی حتی در میان بسیاری از روحانیون نیز بصورت "الهیات شک" پدیدار شده است. امروز شماری از محققین دینی سرشناس، از جمله عبدالکریم سروش، با داعیه " رفرماسیون اسلامی" و "آزادی دین" در صدد نجات جامعه مدنی از"دین دولتی" اند. شاید بتوان آنها را به "اسلامیون لوتری" و تجدد خواهی تشبیه کرد که پی برده اند که الهیات بنوعی در ماتم خود فرورفته است. لذا میخواهند با بر طرف کردن "ایمان به اوتوریته، اوتوریته ایمان" را احیا کنند.
پس لازم است، بعنوان معضل نظری فعلی بپرسیم که: نقد اجتماعی از کجا باید آغاز بکار کند؟ آیا آن طیف وسیعی که در مجموع هویتی "سکولار" دارند می باید با نقد ذهنیت مذهبی، و یا نقد دین بخودی خود شروع کنند؟ آیا می توان مشکلات بواقع دنیوی را در امور دینی تحلیل برد؟ بخصوص کسانی که برای دین منشائی "سماوی" قائل نیستند، با تناقضات زمینی و تعارضاتی که به جوهر هستی انسان مربوط میشود، چگونه باید برخورد کنند؟ آیا نیل به یک جامعه سکولار غایتی در خود است؟ شاید بجای آنکه عجولانه به یک مقوله مجرد و عام تکیه کنیم و توسط آن وهله کنونی را قالب گیری نمائیم، بهترباشد که چنین مقوله ایی را با مضمونی انسانی پر کنیم. اجازه دهید که به چالش زمان خود پاسخی کاملتر دهیم بوجهی که از مطالبات معین و مشخص فاصله گیری نکند. دقیقا زمانیکه در آستانه یک دوره گذار نوین هستیم است که بیش از هر زمان نیازمند یک روش جدید فکری می باشیم. به بیان هگل: "تمام انقلابات، چه در علوم و چه در تاریخ عمومی، ناشی از آنست که روح انسان برای ادراک و فهم خودش و برای بازیافتن خویش، مقولات قبلی اش را بهم ریخته و انسان را با خویشتن در ارتباطی حقیقی تر و عمیقتر قرار داده است".
پس اجازه دهید در ابتدا با "سکولاریسم" هم بعنوان حرکتی تاریخی و هم مقوله ای تئوریک شروع کنیم. قطعا سکولاریزم در بدو تولد ماحصل انقلابی گسترده در اشکال متنوع فرهنگی و علمی بود که سپس تمامی این اشکال را در کلیتی ایده آل جمع آوری کرد و در انقلاب کبیر فرانسه به اعتلا رساند. عصر مدرن زاده این انقلاب بود؛ انقلابی که دین را از حوزه قدرت سیاسی به عرصه خصوصی روانه ساخت. وقتیکه (Enlightenment) روشنگری فاتح، دین حاکم آنزمان را از تخت بزیر کشید و محصولات و ادوات 'اینجا و اکنون' را به ارمغان آورد، براستی جهش عظیمی به پیش بود.
مع الوصف بعد از گذشت بیش از ٢٠٠ سال از انقلاب فرانسه، ما نه فقط شاهد بر آمدن اسلام سیاسی در "شرق" هستیم، بلکه همچنین در "غرب" نیز مواجه با هجوم بنیاد گرایی مسیحی به "عرصه عمومی" می باشیم. این دست کم می باید نمودار تناقضات لاینحل درونی تاریخچه "سکولاریزم" باشد که ظاهرا دنیا را به مرز یک دوراهی رسانده است.
در عین حال میراث متناقض سکولاریسم در این واقعیت مشهود است که دنیای مدرن، خود بیگا نگی مذهبی را در اجتماعیتی مجازی باز آفرینی کرده است؛ اجتماعی که در آن انسان بازیچه و بنده نیروهای مادی و خارج از خود است. سکولاریزم بعد از آنکه(درغرب) جهان مذهبی را درشالوده دنیوی اش تحلیل برد، از توضیح و نقد مثبت تعارضات بنیادی مدرنیته باز ماند و نتوانست از چهره از خود بیگانگی انسان در غالب مادی اش نقاب بر گیرد. مضافا اینکه آنتی تز ایمان و دانش، محتوی انسانی هر دو را بدون توضیح باقی میگذارد. با توسل به " حق تعقل" و خرد عقلانی در برابر ایمان جزمی نمیتوان "من" روشنگر را جایگزین شعوری تاریخی کرد که در نقاط عطف تاریخی خود را متجلی میسازد.
اما همانطور که مارکس مشاهده کرد، حرکت روشنگری دین را از حوزه روح دولتی حذف کرد و در جامعه مدنی رها ساخت. "وقتیکه انسان با وساطت دولت خود را خدا نا پرست مینامد، هنوز اسیر دین است...دین تشخیص غیر مستقیم انسان از طریق یک واسطه است. دولت واسطه بین انسان و آزادی انسان است". به بیان دیگر، دولت سیاسی میتواند خود را از دست دین خلاص کند بدون اینکه انسان به آزادی رسیده باشد. دستاورد انقلاب فرانسه آزادی سیاسی بود که "جامعه مدنی را در عناصر سازنده اش تحلیل برد بدون آنکه این عناصر را دستخوش انقلاب کند". از آن پس دیگر نمیتوان دین را زمینه بلکه نماد صرف محدودیت های سکولار بحساب آورد. از همین روست که مارکس خدا ناپرستی(الحاد) را "مرحله نهائی خدا پرستی، یعنی تایید منفی خدا" می نامد.(2)
دراین برهه است که مارکس که نقد دین را دشوارترین نقد خوانده بود،ازآن فروکاسته به نقد کشیش ها/ملایان یادین کاران می پردازد.بطورنمونه،مارکس می گوید: اگرهفده اصل مسیحیت را ازروحانیان بگیرند،آن قدرنا راحت وتلخ کا م نمی شوند که یک هفدهم املاک آن ها رابگیرند.(3) این که به پرسمان زراند وزیی کشیشان/ملاهائی مسیحی پیوند پیدامی کند وتنهاناتوانی آن هانیست،بلکه درکنارآن درشرایط کنونی بزرگترین کمبود آن هاپستی اخلاقی شان می باشد که درچارچوب کود ک وبچه آزاری نماد پیدانموده است.دردودهه ی پسین،پرسمان بچه بازی وبداخلاقی کشیش ها چنان بدرد سربرای پاپ پیشین وپاپ کنونی که دردوهفته ی دیگرکنارمی رود مبدل شد که مجبورشد ند باپرداخت3.6میلیارد دلار، شاکی ها راخاموش نمایند.درحالیکه حربه ی تطمیع گرانه ی پاپ وکلیسا درزمینه ادامه دارد،ناگفته نباید گذاشت که کودک آزاری وبچه بازیی کشیشان هم مانند گذشته ادامه دارد.بطورنمونه، روزپنجشنبه14فوریه- 26دلو،شبکه ی سی بی سی رادیوکانادا،درخبرهائی صبحگاهی خود این گزارش راپخش کرد که یک کشیش بجرم بچه بازی که زیرنام کودک آزاری در رسانه هاپخش می شود،بداد گاه پیش می شود.پرسمانی که منطق مارکس درباره ی نقد دین وکشیشان را چه دربخش زراندوزی وچه دربخش فرود اخلاقی وریاکاری چرب ترمی سازد.مارکس که دشمن اصلی خود سرمایداری رامی دانست وکشیشان/ملاها را ابزاربی شعورواستفاده جو ودرخدمت سرمایداران وبزرگ مالکان می پنداشت،پس ازتاخت وتازبه زراندوزیی دین کاران مسیحی که نشان میدهد او ازنقد مذهب به نقد مذهب کاران روی آورده است،به سرمایداری هجومی آورد ومی گوید:
ما باید قبل از هر کاری، امپراطوری ننگین پرستند گان پست، چاپلوس و نفرت انگیز گوساله طلایی(یعنی بازاربورس) را سرنگون کنیم". (کارل مارکس)
کارل مارکس فیلسوفی بود برآمده از جهان متحول شده مسیحی، و پژوهشگری که با تأسی به تمثیل ها، استعاره ها و اسطوره های دینی در کلام، پوچی و بطالت ارزشهای اخلاقی و معنوی نظام منحط سرمایه داری را با دقت موشکافی کرده، و بی مهابا به نقد می کشید. او برجسته ترین منقد "مدرنیته" بود و از ابتدای جوانی، هنگامی که هنوزپرومته ای بال بسته بود، نوشت که: "آیا بیشترین قوانین مدنی شما به مالکیت نمی پردازد؟ ولی به شما گفته بودند که گنجینه های شما به این دنیا متعلق نیست. اگر پاسخ دهید که باید به قیصر آنچه به او تعلق دارد را بدهید و به خدا، آنچه را که متعلق به اوست، پس حد اقل نگذارید که قیصر این جهان ممونای طلایی را شامل گردد، بلکه همچنین دربرگیرنده خرد آزاد باشد." (کلیات آثار، ۱:۱۰۱)
مارکس خیلی زود پی برد که سرمایه، "خدای سکولار" جهان کنونی است. "پول خدای نیاز عملی و نفع شخصی است... پول تمام خدایان بشر را به قهقرا می کشاند و آنها را به کالا تبدیل می سازد. پول ارزش جهانشمول و خود ساخته ی همه چیز هاست. لذا ، کل جهان - چه جهان انسانی و چه طبیعی - را از ارزشهای خاص خود محروم کرده است. پول سرشت بیگانه شده کار و هستی انسانی است. این ذات غریبه، بر او مستولی بوده و وی به عبادت آن می پردازد." ( «درباره مساله یهود»، ۱:۳۷۴) "ممونا" که پرستشش در انجیل "لوقا" و "متا" منع شده است، یکی از بت های قوم کنعان است که در اکثر زبان ها به پول یا سرمایه ترجمه گردیده. بر کسی پوشیده نیست که مارکس انگلیستان را "سرزمین ممونا" (۳۴:۳۰۲) می نامید، و "در عصری که ممونا پرستش می گردد"، از شجاعت اخلاقی بازرسان کارخانه های بریتانیا قدردانی می کرد.
وقتیکه قدرت استعماری انگلیس درحال ازپا درآوردن هندوستان و چین بود، مارکس ابراز می کرد که آنها به "اصول اخلاقی" پایبند بودند، درحالیکه طرف "متمدن" به "اصول ممونا مقید بود." (۱۲:۵۵۲) او از پس سرکوب قیام ۱۸۵۳ میلان نوشت که: "فرزندان ممونا در گیرودار خون و سرشک ملت تحقیر شده و به شهادت رسیده خود، سرگرم پایکوبی و سرمستی اند.
(۸:۵۲۷) دانسته است که مارکس بازار بورس را به "گوساله طلایی" تشبیه می کرد که "بسان خدایی قادر متعال، برتخت سلطنت جلوس کرده است." (۱۳:۲۸۴) بدیده او، بازار بورس "معبد بعل" است. (همانجا، ۱۶۹)
مارکس در کتاب «سرمایه» وضعیت کودکان فقیر که توسط "ربایند گان جسم" به بازار کار کشانده می شدند را بررسی کرده، اثراتش بر سلامت جسم و جان، اضمحلال خانواده، دربدری آنها بعد از شیفت شبانه، اعتیاد و مستی، بدقت ترسیم می کند. او کوچه برزن های شرق لندن را به شرایط شهر "سدوم" و قوم "لوط" تشبیه می سازد. نظام صنعتی انگلستان، بسان موجود خون آشامی است که فقط از راه مکیدن خون، آنهم خون جوانان، تغذیه می کند. حتی "در اعصار قدیم، قربانی کردن کود کان فقط در مواقعی معین، شاید سالی یکبار در مراسم دینی مرموز مولاک [از خدایان مصریان قدیم] انجام می گرفت. اما مولاک نسبت به کود کان تهیدستان تعصب بخصوصی نداشت." (۱۶:۱۱)
به بیان مارکس، "پول" خدای همه کالاهاست. پول درحکم "مولاکی" است که ثروت های واقعی انسان را قربانی خود کرده است. او در جلد سوم «سرمایه»، ولع سرمایه مالی به بلعیدن تمام اشکال ثروت را باز هم به "مولاک" تشبیه می سازد "که توسط قوانین ذاتی اش، تمام کار اضافی نوع بشر به وی تعلق دارد." (۳:۵۱۷) او سپس به مارتین لوتر رجوع کرده و از قول او می نویسد که "آنها جهت کسب سود علیه همسایگان محتاج خویش توطئه چینی می کنند؛ آنها می خواهند ثروت انباشت کرده و توانمند گردند." (همانجا)
در جلد اول «سرمایه» نیز در یک پاورقی طولانی، نقل قول مفصلی را از مارتین لوتر بازگو می نماید که جای تامل بسیار دارد: " ما مسیحیان به ربا خواران بقدری عزت و احترام میگذاریم که گویی باید آنها را بخاطر پولشان پرستید... هرکس عایدی دیگری را خورده، دزدیده و بچاپد، بهمان اندازه فردی که دیگری را به گرسنگی وادارد و یا به ورطه تلف شدن بکشاند، مرتکب قتل شده است." (۱:۷۴۰) (4)
باوجود اینکه،کمونیسم ازشکم کاتولیسیسم عارفانه سربرآورد ودرکشرهای پروتستان نتوانست جایگاهی کمائی نماید،اما دردوقلمروکارهای بسیاری انجام داد:نخست،تاحد توان مذهب ستیزی نمود،مذهب ستیزیی که بجای فایده به زیانش تمام شد.دوم،باسرمایداری مبارزه نمود.اگرامروز با اینکه کمونیسم فروپاشیده ونوشته های مارکس پس ازبحران اقتصادی سال2007خوانند گانی بسیاری پیدانموده است،برمی گردد به موفقیت اندیشه ی منتقدانه ی مارکس به نظام طمع کارسرمایداری.درعین حال که مارکسیسم باسرمایداری سرسازش نشان نداد،برشیوه ی اندیشیدن کلیسا درباره ی آزادی وعدالت هم بی اثرنماند.بطورنمونه،اگرجان پال دوم سلف راتسینگر/پاپ مستعفی به عدالت بیشترازاو تمایل نشان داد،برمی گردد به تاثیری که کمونیسم ومارکسیسم درلهستان جای پیدایشش براوگذاشته بود.به سخن دیگر،اگرهردوپاپ رابه مقایسه بگیریم،جان پال زیرتاثیرمارکسیسم طرفدارعدالت بود،وراتسینگرزیرتاثیرلیبرالیسم طرفدارسرمایه سالاری می باشد.
با این که کلیسای کاتولیک ومارکسیسم هم ریشه ی یکسان داشتند وهم رقیب هم بودند، دشواری های درون گروهی وبیرون جناحی هم داشتند.دربخش بیرون گروهی،هردوبه این حقیقت یکسان نه نگریستند که:"عدم تمرکزسیاسی- نظامی وآزادیی روشنفکران بود که معجزه ی بنام اروپای مدرن را ایجاد نمود."رخ دادی شکوهمندی که کلیساراگرفتاردوگربه ی سیاه وآزاردهنده ی"سکولاریسم ونسبی گرای"ومارکسیسم راهمرکاب فاشیسم ونازیسم نمود.دراین گیرودارسرنوشت سازکه مفاهیم والای عدالت وآزادی می کوشیدند جایگاه ویژه ی خود رادرنبرد کلیسا ،سرمیداری ومارکسیسم پیدانماید،مسلمان ها اول خوب فکرکردند،امادربرهه های پسین کارکرد شایسته ی ایدئولوژیک- سیاسی واقتصادی ازخود نشان داده نتوانستند.بطورنمونه،نواندیشان اولیه ی دینی به نوخوانی منابع دینی- فرهنگی اسلام تاکید نمودند تا آن رابه جهان نوسازگارنمایند؛برخلاف، ازشکم چنان پیشنهادی بنیاد گرائی خشونت بار دینی برآمد.ازسوی دیگر، درجامعه های مسلمان این گونه اندیشه فربه شد که سوسیالیسم مربوط به مارکس است ومارکس هم دشمن دین وملحد.درحالیکه ازروزی که بشربفکرچاره برای نابرابری ها افتاد،سوسیالیسم مطرح شد،یعنی برنامه وایدئولوژی برای نابود کردن ستمگری هاونابرابری هائی اقتصادی- اجتماعی.
اگرنگاهی به پس زمینه ها انداخته شود، روشن می شود که امربرابری خواهی مورد نظرسوسیالیسم توسط لنین رهبربلشویک ها با التقاط به آرمان گرائی کانت تبدیل به دین یامذهب جدیدشد.مذهبی که درجهان سوم بویژه کشورهای اسلامی عامل کارآمد درجهت تامین سلطه ی اتحاد شوروی سوسیالیستی شد.پرسمانی که نتیجه ی آن را درافغانستان دیدیم.درواقع،آله ی دست مسکوشدن مذهب کمونیسم باعث این شده نمی تواند که ازتاثیروبازتاب شعارها واندیشه هاغافل شویم.ازاین رو،نگاهی به شعارنخستین بلشویک هاضروری به نظرمی رسد.بلشویک هاکه درپسین سال های جنگ جهانی اول درروسیه بازارورونق گفته ها وسخن هاشان گرم شده بود؛این گونه شعاردلفریب ومردم گرارازمزمه می کردند:صلح با آلمان،نان برای همه،زمین برای دهقانان،کارخانه هابرای کارگران وحکومت ازآن شوراهائی کارگری ودهقانی.روشن است که چنان شعارهائی درصورت عملی شدن همان بهشت ادیان رادراین جهان که مارکس وعده داده بود،فراهم می کرد.بهشتی که ساخت وپرداخت آن تنها ازعهده ی مذهب هاساخته بود.پرسش بنیادی این است که نتیجه چه شد؟واضح است.آرمان گرای درجای واقع گرای نشست وجامعه ی آرمانی جامعه یی واقعی رانابود کرد که نماد آن افغانستان می باشد. درواقع،تبدیل سوسیالیسم ومارکسیسم به مذهب توسط لنین،یک اندیشه ومکتب ویژه ی اقتصادی رابه یک ایدئولوژیی دین ستیزتبدیل کرده کاری کرد که هم کلیساوهم مسجد دربرابرآن برخیزند.خیزشی که درلهستان وافغانستان دیده شد.
بهرصورت،این هاوچیزهای دیگری دشواری های بودند که شاگردان مارکس وپاپ برای استادان خود ایجاد نمودند.دشواری های که درزیرگرد وغباری برخاسته ازآن ها،آزادی خواهی سرمایداری وعدالت خواهی کمونیسم گم شد.به سخن دیگر،سرمایداری لیبرال برابری خواهی رانابود کرد وکمونیسم روسی- مارکسیستی آزادی رابدارآویخت.درحقیقت،کمونیسم وسرمایداری دوارزش بزرگ ومایه ی نازبشریت، یعنی عدالت وآزادی را به فراموش خانه سپردند!روشن است که کارمارکسیسم ومذهب تاکنون تمام نشده است.به این خاطرکه هردوسخن های مشترکی ازعدالت خواهی داشتند ودارند.بطورنمونه،مارکسیسم انسانی شده ومذهب مسیحی رهاشده ازقید وبندهایی کلیسا، پاپ وسلطان،بسیارموفقانه درامریکای لاتین کنارهم آمده اولی ازاین سخن مارکس که"دین تریاک توده هامی باشد"دست برداشته وتن به سازش داده است ودومی هم بامارکسیسم دموکراتیک وانسانی شده آشتی نموده هردوعلیه دشمنان مشترک بشریت یعنی فقر،نادانی ونابرابری واستعمارمتحدشده اند.اتحادی که نتیجه ی ائتلاف الهیات رهای بخشِ مسیحی ومارکسیسم انسانی شده می باشد که دستاورد آن رهائی کشورهای امریکای لاتین ازچنگال حکومت هائی نظامی- درونی واستعماری امریکائی- اروپائی بیرونی می باشد.به سخن دیگر،ائتلاف نامبرده نتیجه ودستاورد گران بهائی شکستن زنجیرتقلید کورکورانه ی کشیشان وابسه به الهیات رهائی بخش ومارکسیست های رهاشده ازچنبره تقلید کمونیسم ومارکسیسم کلاسیک/کهنه می باشد.تقلیدی که درسرزنش ونکوهش آن مولانای روم چنین می گوید:
خلق راتقلید شان برباد داد / ای دوصد لعنت براین تقلید باد
آنکه اوازپرده ی تقلید رست / اوبه نورحق ببیند آنچه هست
اکنون که کمونیست هاوکشیشان مسیحی ای رهاشده ازقید وبست شیخ ها وآخوند هائی مذهب مسیحیتِ همرکاب استعماروآخوندهائی کهنه کارمارکسیسمِ لنین- استالین زده رهاشده ودرخدمت ملت هائی امریکای لاتین درآمده اند،پرسش بنیادی این است که مسلمان ها درجهت رهائی ازتقلیدی مورد سرزنش مولانا،چگونه کاری انجام بدهند؟روشن است که نواندیشان دینی اخیرسده ی نزدهم واول سده ی بیستم تاکید براین داشتند که مسلمان هامنابع دینی- فرهنگی شان بویژه قرآن را ازنوتفسیرنمایند تاهمخوان با تقاضاهائی جهان نوشود.دراین راستا،...تجدد خواهی سنی جدا ازتاکید بروحدت اسلامی به عنوان هدف مهم ومشترک میان همه ی مسلمانان،دوتحول هم دردوحوزه ی مهم تفکردینی ببارآورده بود:نخست، دراصل اجتهاد یاکاربرد قضاوت فردی،ودیگر، ربط دادن(تاریخ)گذشته به مسایل مبتلا به امروزاسلام.(5) ودرضمن،ازنظرسیاسی نوگرایان دینی به شاهی مشروطه تاکید نموده بودند که بهترین راهکاردرجهت محدود کردن قدرت مطلقه ی شاهان وامیران خود سروخود کامه بود وانقلاب مشروطه ی ایران هم که ناکام شد،گامی دراین سمت بود.
بدبختانه،بافروپاشی امپرتوری عثمانی که نام خلافت راهم ید ک می کشید،خالیگاهی درامت بوجود آمد که وهابیت عربستان وخانواده ی سعودی وسازمان های اسلامی خواستند آن راپرنمایند.نتیجه ی که چنان خواسته ی داشت،برگشت استبداد حتابد ترازاستبداد عثمانی هابود، البته که همراه با سکولاریسم آزادی سوزودین ستیز.این گونه سکولاریسم هم بنیاد گرایی اسلامی را به میدان آورد که نسخه ی بدترازخود کامگی سکولارمی باشد که نمونه ی آن ایران آخوندی می باشد.پیشترعرض شد که کمونیسم وسرمایداری عدالت آزادی راکوفتند وبنیاد گرائی اسلامی هم بیشترازآن هاعدالت وآزادی راسرکوب نمود.طرفه این که،بنیاد گرائی اسلامی نه تنها درجهت شکستن بندهای تقلید مورد تاکید مولانا، کاری نکرد،بلکه برای فربه کردن استبداد که به خرافه ها نیازمبرم داشت ودارد، دیوارتقلید راضخیم تروبلند ترهم ساخت.
جالب این است که بنیاد گرایان سنی طرفدارخلافت وبنیاد گرایان شیعه طرفدارامامتِ امام زمانی می باشند.امامتی که نمونه اش ایران فقهی می باشد وازفقه هم پیداست که جزتقلید وبردگی عوام به شاه وشیخ چیزی دیگری رادرس نمی دهد!همزمان با این که بنیاد گرایان طرفداراحیای خلافت بودند ومی باشند،شیخ علی عبدالرالرازق،شیخ باشهامت مبارزمصری گفت:خلافت همواره بازوربرقراروباسرکوب وستم حفظ شده است.به همین جهت است که علم سیاست همواره یک علم بی باربربوده،وآثارسیاسی درمیان مسلمان ها این همه معدود وکمیاب است.(6)علت این که علم سیاست وحقوق درجامعه ی اسلامی ناتوان می باشد، این است که فقه وتقلید دروازه ی تفکرواندیشیدن رابروی مسلمان هابسته وچیزی جزتن دهی به بردگی شاه وفقیه برای آن هانگذاشته است.ازهمه مهمتراین که،بهانه ی ناچسپ شاه وشیخ ودربارهاشان این است که آزادی دین رانابود می کند.بدابحالی دینی که آزادی آن رانابود کند! درواقع،می توان باعزم جزم گفت که چنان فقه وتقلیدی وشاهان ستمگرمشوقشان مهمترین عامل پس ماند گی وبدبختی ای کنونی مسلمان هامی باشند.
باتوجه به آنچه که گفته شد،این وظیفه ی مسلمان هامی باشد که دیوارهای خاکی تقلید وپیرویی کورکورانه ازگذشته گان راکنارگذاشته برداشت دینی- تاریخی وفرهنگی خود رابه روزنمایند.به گونه ی که مذهبی های مسیحی وکمونیست های مسیحی ای امریکای لاتین کردند وخود راازتهلکه ی استبداد شاه وشیخ کاتولیسیم ومارکسیسم کلاسیک نجات دادند.قابل توجه است که، دراسلام عامل هایی یک سوسیالیسم انسانی ای عدالت وآزادی خواهانه بسیارنیرومند ترازمارکسیسم والهیات رهای بخش امریکای لاتین وجود دارد که با تفسیرنوگرایانه می تواند به بیرون رفت مسلمان ها ازوضعیت فلاکت بارکنونی کمک نماید.درواقع، دست زدن به منشوروآرمان عدالت خواهانه وبرابری خواهانه ی اسلام،تنهاامکان وراهکاردرجهت براندازی تقلید وسامانه ی ستمگرشاه وشیخ می باشد.شاه وشیخی که دین اسلام رادرفقه خلاصه نمودند ومسلمان ها را اسیربیداد گریی نظام هایی سیاسی- قبیلگی ای کرده اند که دستا ورد شان همین است که می بینیم.
شایان یادآوری است که هم دیروزوهم امروز،سازمان ها وشخصیت هائی درفرهنگ اسلام قد برافراشتند که تاکید برپرهیزشاه وشیخ ازتبدیل کردن دین بدست مایه ی دولت هائی ملی نمودند.بطورنمونه،ابوالاعلی مودودی:استفاده ازاسلام راکه یک دین جهانی است به عنوان دست مایه ی ایدئولوژیک حکومت ملی نادرست می شمرد....مودودی به حیث یک اندیشمند دینی:هرگزبه استلزام نظام های جامع القواکه ایدئولوژی راتنها اصل رهنمای اعمال دولت قرارمیدهند،گرفتارنمی شود وایدئولوژی رامطمئن ترین دفاع درقبال فسادا عمال قدرت می داند....(ازاین دید گاه)ایدئولوژی اسلامی باحراست ذهن ازهمه تعصبات خانواد گی،قومی ونژادی، نقیض ونافی ناسیونالیسم است.اینجا،ایدئولوژی درواقع همان نقشی رابدوش دارد که درسایه ی فرهنگ روشنگری،روشنفکربدوش دارد،یعنی نقد قدرت.(7) نقشی که درسازمان های اسلامی موجود نمی توان آن راسراغ نمود؛به این خاطر که، ویژگی روشنفکرانه ندارند.
دراخیرین بخش نوشته که درحقیقت حسن ختام می باشد،دررابطه به عنوان که"پاپ استعفی می دهد، ومارکس برنمی گردد"، باید گفت که، به گفته جان پل سارترکه"مارکسیسم شکست خورده است،امانمی خواهم جهان به برهه ی پیش ازمارکس برگردد. به این خاطرکه، پیش ازمارکس،فلسفه به تفسیرجهان تاکید داشت، ومارکس گفت که:فلسفه باید به تغییرجهان بپردازد نه تفسیرآن."بنابراین،می توان چنین ابرازنمود که مارکسیسم شکست خورده است؛اما،مارکس هنوزهم درفلسفه واقتصاد بویژه درنقد سرمایداری سخن هائی برای گفتن دارد.چه بهتر، اگرکهنه مارکسیست ها دربرداشت هائی زنگ زده ی خود بازنگری کنند، به گونه ی که همتایانشان درامریکای لاتین کرده اند.دراین صورت،کمونیسم ومارکسیسم انسانی شده ودیگراندیش پذیرمی تواند مصدری خدمتی به تهی دستان جهان درجهت رهائی آن ها ازمخمصه ی ناگواری شوند که سرمایداری لیبرال یادموکراسی سیاسی ونه دموکراسی اقتصادی برائی آن ها ایجاد نموده است.همچنان، پیشنهاد نویسنده به پاپی بعدی هم که دردویاسه هفته ی دیگربرگزیده می شود،این است که باخداحافظی ازمنش لیبرالی راتسینگریاپاپ مستعفی،مانند جان پال دوم یاسلف راتسینگربه عدالت وآزادی تاکید نماید.دراین صورت،مارکسیسم انسانی شده، نواندیشی اسلامی ومسیحیت عدالت خواه می توانند به بشریت ستمکش خدمت شایسته ی انجام بدهند.

پانویس ها:
1- اسلام میان دو دیدگاهِ شرق وغرب،نویسنده:علی عزت بگوویچ،ترجمه:ازسیدحسین سیف زاده چاپ اول 1374ص ص296-297
2- جامعه مدنی،سکولاریسم ورهای اجتماعی نویسنده:علی رها،سایت اخبارروزشنبه4دی- جدی1389-25دیسامبر2010
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayld=34431
3- مدارا ومدیریت نویسنده:سروش ص ص42-43
4- کارل مارکس درآتش نویسنده:علی رها سایت اخبارروز3شهریور-سنبله1389-25-اوت- اگست2010
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayld=31819
5- تفکرنوین سیاسی دراسلام معاصر،ازحمیدعنایت،ترجمه،ازبها الدین خرمشاهی ص90
6- همان ص117
7- همان ص ص182و186

Tuesday 12 February 2013

کرزی به پایانِ خط رسیده است

برای سیاست مدارنوعی دیوانگی است که بخواهد اجردیگری جزاحترام وانصاف درکشور خویش بجوید.
آلکسی توکویل
خراب مملکت ازدست دزدخانگی است / زدست غیرچه نالم که هرچه هست ازماست
خانه ای که شودازدست اجانب آباد/ زاشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است
عارف قزوینی
ابراهیم ورسجی
24-11-1391
فرصت سوزیی کرزی
این نوشته درپنج بخش تهیه شده است:نخست،فرصت سوزیی کرزی.دوم،خواست کرزی ازسرمایه گزاران خارجی که به افغانستان بیایید وپول درآورید.سوم،درسال 2012،افغان هاچهارمیلیارد دلاررشوت پرداخته اند.چهارم،تاثیرمرگباررشوت ستانی وفساد حکومت برروند گفتگوهای صلح باطالبان.پنجم،کرزی به پایان خط رسیده است! روزی ،مقاله ی رادریک تارنمائی ایرانی به خانش گرفته بودم.درمقاله،نویسنده ازیک خاطره ی دوره ی نوجوانی اش سخن گفته بود.آن نویسنده که نامش ازیادم رفته است،درنویشته ی خود یاد آورشده بود که:"پس ازکود تائی امریکائی- انگلیسی درسال1953که حکومت مستقل وملی گرائی داکترمصدق راسرنگون وشاه رادوباره به قدرت نصب کرد، درسن17سالگی،بزندان، بدیدارخلیل ملکی روشنفکرومبارزشناخته شده که ازحزب توده بریده وبه سوسیالیسم جهان سومی گرایش پیدانموده بود،رفتم وازش پرسان نمودم که فرصتی خوبی میسرشد وبیهوده ازدست رفت.آیاممکن است دیگرچنان فرصتی بدست آید؟درپاسخ به پرسشم ، گفت:بله! فرصت می آید،اگرازآن بهره برداریی درست کرده شود!"منظورآن ایرانی فرهیخته، این بود که همان فرصت به گونه ی انقلاب سال1357که آن رادارودسته ی آخوندهائی روضه خوان وواپس گرا غارت وبه نفع صنف وطبقه ی خود مصادره نمودند؛آمد،اما ازآن به گونه ی درست بهره برداری کرده نشد.
ازاین که سخن از فرصت سوزی درمیان است وافغانستان درفهرست فرصت سوزی ازهمه کشورهائی جهان سوم پیشتازمی باشد،سخن پندآموزنویسنده ی ایرانی رابازتاب داده ام.افغانستان که درنیمه ی نخست سده ی نزدهم؛نخست،میدان تاخت وتازهندبریتانیاوروسیه ی تزاری؛ودوم،درپسین ربع همان سده، درادامه ی دولت سازی هائی مصنوعی و سیاست هائی مغرضانه ی انگلیس وروسیه به این نام وموقعیت عرض اندام نمود،تقدیرش این گونه رقم زده شد که تاپسین دهه ی سده ی بیستم اغلب منزوی یامیدان بازیی فرصت طلبانه ی مسکووواشنگتن وپس ازآن ها،مرکزکشمکش همسایگان خود بماند.ازخوب یابد رخ دادها،پس ازبراندازیی اداره ی پاکستانی-عربستانی- پس مانده ی طالبان؛البته به بهانه ی براندازیی تروریسم،نه رفع بدبختی وبی چارگی افغان ها،افغانستان مورد توجه جامعه ی جهانی، بویژه امریکاواقع شد که درذات خود،فرصتی طلائی به شمارمی آمد!
بدبختانه،بدودلیل زیر،آن فرصت طلائی ازدست رفت:نخست،هنرمندیی سیاست کاران افغان درناتوانی ازبهره برداری ازفرصت ها.دوم،بالاکشیده شدن کرزی،درمانده وناتوان ترین شخص براریکه ی قدرت توسط بازی گرانِ میدان مبارزه ی علیه ترریسم وتندرویی مذهبی.برای این که سخن بد رازانکشد،ازبررسی هنرمندیی افغان هائی سیاست مداردیروز درناتوانی ازبهره برداری ازفرصت هادست برداشته، تنهابه بررسی ای ناتوانی کرزی دربهره برداری ازفرصتی بسیارمناسبی بدست آمده در11سال گذشته وپیامد هائی ناگوارآن، پرداخته می شود.برای روشنی اندازیی هرچه بیشتربه موضوع،بدوپرسمان زیراهتمام فزاینده می شود:نخست،سخن هاووعده هائی که کرزی به مردم افغانستان نمود.دوم،حمایت هائی روزافزون مالی،سیاسی ونظامی که جامعه ی جهانی بویژه امریکاازاداره ی کرزی نمود.
دررابطه به اصل نخست،می توان این گونه جمع بندی به عمل آورد:دولت سازی،حکومت قانون،تامین صلح وامنیت،براندازیی تروریسم وآشوبگریی طالبان والقاعده،تحقق عدالت انتقالی یادادگاهی نمودن جنایت کاران جنگی وغاصبان دارائی هائی دولت ومردم،تحقق حقوق بشربویژه حقوق زنان،تقویت آزادیی بیان ورسانه ها،عرضه کردن خدمات آموزشی،بهداشتی به مردم،نوسازیی زیرساخت هاوبازسازیی اقتصادی،بازگردانیدن مهاجرین ورفع بی خانمانی آن ها،شهرک سازی درجهت رفع دشواری و نیازمندی هائی کنونی مردم،توجه به محیط زیست وبهبودهرچه بیشترآن ، و...دررابطه به اصل دوم که کمک رسان به اصل نخست می باشد،جامعه ی جهانی کمک هائی بی شماری را پیش کش حکومت کرزی نمود که تاکنون ادامه دارد.
باتوجه به وعده هائی حکومت کرزی وهزینه ی نادرست کمک هائی پیش کش شده به آن توسط جامعه ی جهانی ونیامدن دیگرگونی سازنده درزندگی اجتماعی واقتصادیی مردم افغانستان،پرسش بنیادیی که به میان می آید، این است که چراهمه وعده هاوآرزوهابه خاک نشستند ،وهمه ی کمک هائی مالی وجانی افغان هاوکشورهائی دوست به هدر رفتند؟نتیجه روشن ست.هزینه ی نادرست وخاینانه ی کمک ها ؛ جزکمک به برآمدن یک طبقه ی مفت خواربی فرهنگ وغاصب ملکیت هائی دولتی وعامه وبرآمدن دوباره ی تروریسم وآشوبگری، دستاوردی دیگری برای مردم افغانستان دربرنداشت.افزون برپرسش نامبرده، این پرسش هم خود نمائی می کند که مقصراصلی کیست؟حکومت کرزی یاخارجی هائی خوب یاغرض ورز؟!
بهرصورت،برپایه ی این منطق که همه افراد،دست هاوکشورهامنافعی خاصی خود رادارند وهیچ" گربه ی برای خداموش نمی گیرد"،بایدپیشتروبیشترازبیرونی هابه سرزنش درونی هائی مسئول پرداخت!دراین راستا،لازم است که نخست،ازکمک هائی فراوان واریزشده توسط جامعه ی جهانی درجهت بازسازیی افغانستان سخن گفته شود.بنابرآن،اگرکمی به پس برگردیم،درروزهائی5و6ماه دیسامبرسال2011که گردهمائی "بن"دوم ادامه داشت،نویسنده بابهره برداری ازمنابع آلمانی یامیزبان گردهمائی نامبرده، دردومقاله که درهمان روزهادروبلاک"اندیشه"پخش شد،یادآورشده بود که"63"میلیارد دالراز"بن"اول تا"بن"دوم،به افغانستان سرازیرشده است.(1)باتوجه به مبلغ بزرگِ یادشده وتغییرناچیزدرزندگی مردم افغانستان،تنهابه فاجعه ی اشاره نموده بودم که سلطه ی مافیای زمین برکشورمابه گونه ی بالابردن قمیت جائی خانه بارنموده است؛ ودرضمن، ازگرد آمد گانِ افغان ومیزبان ودیگران در"بن"پرسان نموده بودم که نگاهی به قیمت جایی خانه در"کابل" که تباه کاری درمحیط زیست،زندگی درآن رادشوارساخته، وشهر" بن"، بیندازید تابرایتان آشکارشود که از"بن" اول،ماه دیسامبر2001،تا"بن" دوم،ماه دیسامبر2011،بالارفتن قیمت جایی خانه درکوه پایه هائی اطراف کابل، به60هزاردالرامریکائی،آن هم پس ازازرفت وآمدهائی بی شماروسپری نمودن یک دوره ی درازی چانه زنی بامافیائی سیاه کارزمین، چه مصیبتی برمردم افغانستان نازل شده است!
درواقع،پس ازگردهمائی"بن "دوم بود که کم کم سخن گفتن درباره ی دستاورد ناچیزیاشکست غرب؛ باوجود هزینه هائی گزاف دالری درافغانستان،سمت وسوئی دیگری به خود گرفت.ازاین رو،ایجاب می نماید که ازهمه ی کمک هاوچگونگی هزینه ی آن هاتوسط حکومت کرزی وحامیانش سخن گفته شود.بدون شک،زمانیکه ازمقدارکمک هاباخبرشدیم،به چگونگی هزینه ی آن هاهم پی برده می توانیم.اکنون که ازگردهمائی"بن" دوم،یکسال ودوماه می گذرد؛باوجود پنهان ماندن حجم کمک هائی جامعه ی جهانی،بحث ورای زنی درباره ی مقدارکمک هائی امریکاودستاوردکاریی آن هادرکنگره ی آن کشوربه موضوع داغ بدل شده است.چندی پیش،بررسی خاص نسبت به کمک هائی90میلیارد دالری برای بازسازیی افغانستان براه انداخته شد.دراین راستا،تارنمائی"گروه مطالعات افغانستان؟ وروزنامه ی "نیویارک تایمز"مطالبی رادررابطه به حجم کمک هاوچگونگی هزینه ی آن هابازتاب داد که ازهرنگاه شایان توجه می باشند.
بطورنمونه،...درتارنمائی"مطالعات افغانستان"نوشته شده است که تاماه مه2012،85میلیارد دالردرافغانستان تلف شده است....وروز25و26ژانویه،این مطلب درنیوراک تایمز،درنوشته ی مایکل کیتنگ ومات والدمن بازتاب داده شد که....امریکاازسال2001تاکنون،83میلیارد دالردرافغانستان هزینه کرده است.این هزینه برپایه ی نگاه امنیتی غرب استواربوده تانیازمندی هائی مردم افغانستان.بااین که،دربخش آموزش وپرورش،بهداشت وزیرساخت هاکارهائی صورت گرفته است،اماخویش خوری وفساداداری وامنیتی هم بخش هائی بیشترپول هارادرکام خودفروبرده است.طالبان نیرومندترشدند،جنگ سالاران دوباره مجهزمی شوندوبسیاری افغان هابیرون می روندیاپول های خودرابیرون می نمایند.بیشتراز32هزارافغان درسال2012درخواست پناهندگی نموده اندکه درمقایسه بادیگرملیت هابیشترمی باشد،ونگرانی ازافتادن دوباره ی کشوربه جنگ های درونی دهه1990-1370بالاگرفته است....درهمین راستا،...کنگره ی امریکاکه90میلیارد دالربرای پروژه هایی بازسازی افغانستان تخصیص داده بود،می خواهد بازدهی رااندازه گیری نماید.گزارش اخیربازرس ویژه ی بازسازی افغانستان ازدستاورد ناچیزی حکایت می کند.دستاوردی که باتوجه به هزینه ی بسیاروبازدهی ناچیززیرساخت هادشواری آفرین شده است.هزینه ی بسیارودستاوردناچیز؛ازتلف شدن فرصت هاوامکانات سخن درمیان دارد. برآوردهایی بررسی کننده ی ویژه که ازسال2009تاکنون رابررسی وگزارش داده است،حکایت ازاین داردکه:نارسائی هادرهمه بخش هائی بازسازی رابرآوردنموده است.برنامه ریزی نادرست،ناهماهنگی،اجرای ناقص،نبوداندازه گیری پیشرفت وبازدهی آن ها،عامل های بنیادی دستاورد ناچیزمی باشد.دربیشتراز10سال ازآغازجنگ افغانستان تاکنون،امریکا دشواری هایی کوشش برای بازسازی راحل نکرده است.مرده ی سربازان می رسد،میلیارد ها دالرازجیب مالیه دهندگان تلف شده ومی شود.موج کمک هابه افغانستان درسال های آینده کاهش می یابد؛اما،امریکاومتحدانش متعهد شدند که 16میلیاردکمک اقتصادی برای افغانستان در4سال آینده نمایند.هزینه ی نگهداری امنیت4میلیارد می شود.صندوق بین المللی پول وبانک جهانی گزارش داده اند که توان افغانستان برای پرکردن شکاف میان درآمد خودی وهزینه ناچیزاست یاراه درازی درپیش دارد.ممکن است که درسال2032تامین شود.درعین حال،امریکاومتحدانش نه تنهاباید میان پروژه های پرهزینه وغیرپایداربازسازی دراقتصاد افغانستان فکرنمایند،بلکه اندیشه ی درباره ی پرداخت وخواست مالیه دهندگان خودهم بکنند.بررسی کننده ی ویژه می نویسد:قانون سازان ومجریان موقع دارند که درمسایل پالیسی بازسازی، استراتژیک بازی کنند؛امابه امریکائی هابگویند که دالرهای داده شده رادرست هزینه می کنند وزیانی به آن هانمی رسانند.(2)
باتوجه به مقدارهنگفت کمک های سرازیرشده به افغانستان که دربالابازتاب داده شد،واثرناچیزآن درزندگی اجتماعی واقتصادی مردم افغانستان،این پرسش پاپیش می گذارد که کجارفت وچه شد به این همه پول ها؟پاسخ دادن به پرسش نامبرده، وظیفه کرزی ودست یارانش می باشد،نه مردم افغانستان ونه غربی هابویژه امریکائی ها.به این خاطرکه آن هامنافع خود راداشتند ودارند وافغانستان منافع خود رادارد ومسئول تامین منافع افغانستان هم کرزی وهمکارانش می باشند که در11سال گذشته همه کاره درهزینه کردن کمک هائی جامعه ی جهانی بودند واکنون هم می باشند.بهرصورت،دراین زمینه بسنده می شود به درخواست زیرین کرزی ازسرمایه گذاران بیرونی:


به افغانستان بیا یید وپول درآورید!
«به‌ افغانستان‌ بياييد و پول‌ درآوريد». اين‌ عين‌ جمله‌ای‌ است‌ كه‌ حامد كرزای‌ رئيس‌جمهور افغانستان‌ به‌ خبرنگاران‌ گفت‌. او چند روز پيش‌ وقتی‌ می‌خواست‌ كنفرانس‌ سرمايه‌گذاری‌ كابل‌ را افتتاح‌ كند در مقابل‌ خبرنگاران‌ ايستاد و با قاطعيت‌ اعلام‌ كرد كه‌ «موانع‌ سرمايه‌گذاری‌ را برطرف‌ می‌كنم‌ و برای‌ سرمايه‌ گذاران‌ خارجی‌ نيز فرش‌ قرمز پهن‌ می‌كنم‌.»
اعتماد ملی‌: حضور سرمايه‌گذاران‌ فعال‌ اقتصادی‌ از ٢٠ كشور جهان‌ در كابل‌ به‌ طور حتم‌ نمايی‌ تازه‌ از افغانستان‌ را به‌ تصوير می‌كشد. جايی‌ كه‌ تا همين‌ چند سال‌ پيش‌ شايد كسی‌ گمان‌ نمی‌برد كه‌ روزگاری‌ بتواند پايتخت‌ گروهی‌ از سرمايه‌ گذاران‌ بزرگ‌ اقتصادی‌ باشد.
اما امروز اين‌ اتفاق‌ رخ‌ داده‌ است‌ تا باز هم‌ توسعه‌سازان‌ جهانی‌ اين‌ باور خود را روی‌ دست‌ بلند كنند كه‌ در جهان‌ هزاره‌ سوم‌، سرمايه‌ گذاران‌ مولد فرامرزی‌ اصلی‌ترين‌ نقش‌ را در ارتقای‌ شاخص‌های‌ توسعه‌ مندی‌ ايفا می‌كنند؛ آن‌قدر كه‌ اين‌ روزها دولتی‌های‌ كابل‌ نيز با درك‌ اين‌ ماجرا سبزترين‌ چراغ‌ افغانستان‌ را برای‌ آنها روشن‌ كرده‌اند. اين‌ سناريو همچنين‌ در شرايطی‌ رخ‌ می‌دهد كه‌ افغانستان‌ فاصله‌ زيادی‌ با استانداردهای‌ امنيت‌ اقتصادی‌ دارد ولی‌ سرمايه‌ سازان‌ اقتصادی‌ با عبور آرام‌ از كنار ناهمواری‌های‌ اجتماعی‌ - اقتصادی‌ افغانستان‌، آنجا را به‌ عنوان‌ مكانی‌ برای‌ پرش‌های‌ آينده‌ اقتصادی‌ علامت‌ گذاری‌ كرده‌اند.
«به‌ افغانستان‌ بياييد و پول‌ درآوريد». اين‌ عين‌ جمله‌ای‌ است‌ كه‌ حامد كرزای‌ رئيس‌جمهور افغانستان‌ به‌ خبرنگاران‌ گفت‌. او چند روز پيش‌ وقتی‌ می‌خواست‌ كنفرانس‌ سرمايه‌گذاری‌ كابل‌ را افتتاح‌ كند در مقابل‌ خبرنگاران‌ ايستاد و با قاطعيت‌ اعلام‌ كرد كه‌ «موانع‌ سرمايه‌گذاری‌ را برطرف‌ می‌كنم‌ و برای‌ سرمايه‌ گذاران‌ خارجی‌ نيز فرش‌ قرمز پهن‌ می‌كنم‌.» به‌طور حتم‌ چنين‌ جمله‌ای‌ برای‌ كشورهای‌ توسعه‌ يافته‌ و كشورهايی‌ كه‌ با هدف‌ دستيابی‌ به‌ توسعه‌ نوين‌ مراودات‌ زيادی‌ با سرمايه‌های‌ جهانی‌ دارند، عجيب‌ نيست‌. چند سال‌ پيش‌ چينی‌ها نيز درست‌ از همين‌ نقطه‌ پرتاب‌ صعودی‌ اقتصاد خود را آغاز كردند و امروز همچنان‌ مديران‌ ارشد اقتصاد اين‌ كشور جزو ميزبانان‌ اصلی‌ شركت‌های‌ بزرگ‌ فرامليتی‌ هستند كه‌ برای‌ استقبال‌ از آنان‌ تا جلوی‌ درهای‌ اصلی‌ فرودگاه‌ پكن‌ به‌ خط‌ می‌شوند. هرچند كه‌ درحال‌ حاضر برخی‌ از قوانين‌، مالكيت‌ زمين‌، فساد اداری‌ و محيط‌ ناامن‌ اقتصادی‌ مسير حركت‌ سرمايه‌گذاری‌ در افغانستان‌ را با مشكلات‌ فراوانی‌ همراه‌ كرده‌ است،‌ اما به‌ طور حتم‌ اين‌ خوشامد گويی‌ «حامد كرزای» می‌تواند خيال‌ سرمايه‌ گذاران‌ جهانی‌ را از برخورد با دولت‌ كابل‌ آسوده‌ كند. دولتی‌ كه‌ سعی‌ دارد تا اقتصاد را بيرون‌ از مرزهای‌ اقتدار دولتی‌ تعريف‌ كند. جالب‌ اينجاست‌ كه‌ درست‌ پس‌ از اين‌ موضع‌ گيری‌ كرزای‌، تمايل‌ سرمايه‌ گذاران‌ خارجی‌ برای‌ سرمايه‌ گذاری‌ در افغانستان‌ تا ٣ برابر افزايش‌ يافته‌ است‌. مصطفی‌ كاظمی‌ - وزير تجارت‌ِ (آن روز) افغانستان‌ - در اين‌باره‌ می‌گويد: كنفرانس‌ كابل‌ نگاه‌ سرمايه‌ گذاران‌ خارجی‌ به‌ افغانستان‌ را به‌ كلی‌ تغيير داده‌ است‌. درحال‌ حاضر طی‌ همين‌ چند روز گذشته‌ ميزان‌ مراجعه‌ سرمايه‌ گذاران‌ به‌ افغانستان‌ ٣ برابر افزايش‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌.
وی‌ توضيح‌ می‌دهد: هم‌اكنون‌ دولت‌ افغانستان‌ برای ايجاد كارخانه‌ توليد كوكاكولا با هزينه‌ ٢٥ ميليون‌ دلار موافقت‌ كرده‌ است‌.
وی‌ در مورد فروش‌ سنگ‌های‌ قيمتی‌ افغانستان‌ كه‌ درحال‌ حاضر سالانه‌ به‌ ارزش‌ ٤٠٠ ميليون‌ دلار در بازارهای‌ جهانی‌ به‌ طور غيرقانونی‌ به‌ فروش‌ می‌رسد گفت‌ كه‌ از اين‌ پس‌ سنگ‌های‌ قيمتی‌ افغانستان‌ از داخل‌ كشور صادر خواهد شد.
كاظمی‌ همچنين‌ اعلام‌ كرد: دولت‌ افغانستان‌ مجوز ساختن‌ جواهرات‌ از سنگ‌های‌ قيمتی‌ افغانستان‌ را به‌ يك‌ شركت‌ افغانی‌ مقيم‌ اروپا داده‌ است‌.
به‌ گفته‌ وزير تجارت‌، شورای‌ وزيران‌ نيز، زمينی‌ به‌ مساحت‌ ٢٥ جريب‌ را در منطقه‌ پارك‌های‌ صنعتی‌ كابل‌ در اختيار اين‌ شركت‌ گذاشته‌ است‌ تا عملا كار خود را آغاز كند.
(3)
طوری که دستاودهادر11سال گذشته نشان داد،مردم افغانستان درعمل مشاهده کردند که بجای آمدن سرمایه گذاران بیرونی وسرمایه گذاریی آن هادرافغانستان؛سرمایه گذاران ملی هم بخاطرناتوانی حکومت کرزی درتامین امنیت شان وفراهم کردن زمین توسط مسئولان ذی ربط،نه تنهادرکشورخودسرمایه گذاری کرده نتوانستند،بلکه سرمایه ی خود رابه بیرون انتقال دادند.روشن است.حکومتی که باوجود150هزارسربازناتووآیساف/نیروهائی کمک به امنیت،نتوانست زمین سیاست رادرزیرپای خودآرام نماید،واضح است که نمی تواند برای سرمایه گذاران بیرونی ودرونی زمینه سازی برای سرمایه گذاری نماید.دلیل این ناتوانی راتنهامی توان دربی کفایتی کرزی سراغ نمود تاعامل هائی دیگر،حتاگرم شدن بازارمتعصبان قبیله اندیش وخدمت کارپاکستان ،تفنگ داران وغاصبانِ زمین های دولتی وشخصی دردفتراو.واقعیت تلخ این است که درافغانستان همواره فسادونابکاری ازبالابزیریاازسیاست به جامعه سرازیرشده است.
باوجوداین که،درافغانستان همواره فسادازراس هرم قدرت وسیاست به زیرهرم یعنی جامعه سرایت یافرودآمده بود،اماازاین حقیقت هرگزنبایدانکارورزید که درگذشته های دورونزدیک این کشور،به اندازه دوره ی کرزی،راس هرم بزیرهرم فسادونابکاری وغارتگری رابارنکرده بود.وبه این اندازه دزدان وغارتگران،اهل ثروتِ آماده ی کاروسرمایه گذاری راتوهین وبه فراروادارنکرده بود.طرفه اینکه،افزون براین، درگذشته های ناشاداین کشورهم چنان بدکاریی زیرنام خصوصی سازی یاتحویل دادن نهادهای مالی- دولتی به زورمندان حکومتی،صورت نگرفته بود.بهرحال،به بهانه ی خصوصی سازی ودرواقع،مخصوص سازی، تمام سرمایه وامکانات دولت ومردم به غارت رفت، وغارت به گونه ی ترسناک است که بر پایه ی گفته بررسی کننده ی کمک های امریکابرای بازسازیی افغانستان که دربالابازتاب داده شد،کشورماتاسال2032یعنی20سال بعدهم نمی تواند تفاوت میان درآمد ومصرف خود رامتوازن نماید.این ناتوانی تا اندازه ی بسیاری ازاین واقعیت برخاست که حکومت کرزی به نام خصوصی سازی، دولت رادربرابرتباه کاران درونی وبیرونی خلع سلاح نمود.
درواقع،افغانستان با حکومتی که زیرریاست کرزی در11سال گذشته داشته وممکن است همین حکومت یکسال واندی دیگرهم به فساد خودا دامه بدهد،باید به سرنوشت سیاه وبدشگون کنونی می رسید.حکومتی که ازنابکاری ودرماند گی وفساد آن نه تنهامردم افغانستان،بلکه غربی های روی صحنه آورنده اش هم ازکارکرد مسخره وویرانگرانه ی آن به ستوه آمده اند.به طورنمونه،روهرابکر،یک عضوکنگره ی امریکادراین اواخرلب به سرزنش زلمی خلیلزاد،حامی ومعمارحکومت کرزی پرداخته، این گونه ابرازنظرمی کند:
زلمی، دکتاتوری قانون اساسی فعلی که در افغانستان حکم میراند، زمانی شکل گرفت که شما بازیگر عمده و حتی سفیر بودید. شما از آن به بعد، مانند دوست تان آقای کرزی، برای خودتان کارهای خوبی کردید. من توقع دارم کشف شود که او به هنگام خروج از افغانستان بطور شگفت آوری ثروتمند خواهد بود، به مجردیکه دیگر حمایۀ قدرت نظامی ایالات متحده را نداشته باشد. برعکس، اتحاد شمال درآن بخش افغانستان با سابقۀ مستحکم مقاومت در مقابل طالبان ریشه خواهد داشت. موجودیت و ادامه زندگی جوامع آنها تابع اینست که طالبان را در خلیج نگهدارند. آنها نمی توانند بار و بستر خود را جمع نموده و به حسابات بانکی خارجی و سرمایه گذاری دوبی خویش فرار کنند، مانند کسانی که در کابل (و جاهای دیگر) از این دهۀ جنگ طولانی و بی سرانجام مفاد بردند.
اگر قرار باشد که خون و سرمایه مصرف شده امریکا در افغانستان به هدر نرود، ما ضرورت داریم کسانی را پشتیبانی کنیم که دلایلی برای ایستادن و جنگیدن دارند. ما هردو خواهان یک نتیجه خوب برای مردم افغانستان و شکست دهشت افگنان هستیم. قرار معلوم شما هم در نوشته های اخیرتان از جاه طلبی پاکستان در افغانستان پس از ناتو تشویش دارید. این قابل فهم است که شما میخواهید از یک سیستم تقریبا دکتاتوری قدرتی که خود برای ایجاد آن درافغانستان کمک کردید، فاصله بگیرید. آن سیستم حالا در حال شکست و ناکامی است. شما واقعا درنظر دارید که زمانی برای چنین یک ریاست قدرتمندی که ایجاد کرده اید، خود را کاندید کنید. اما عجیب است که شما قسمت اعظم آنچیزی را که خود انجام داده اید، فراموش کرده اید. این همان گیجی نقش، مسئولیت و هویت است که خارق العاده میباشد. قرار معلوم حالا واضح است که ایالات متحده نمیتواند آنقدر خوشبخت باشد که افغانستان را با یک آیندۀ صلح آمیز ترک کند. شما شاید جزئیات آنچه را فراموش کرده اید که ما را به این نقطه رسانیده است، اما حقیقت را نباید و نمیتوان فراموش کرد.(4)
درحالیکه درخواست کرزی ازسرمایه گذاران خارجی مبنی براین که به افغانستان بیایید وپول کمائی کنید،به فاجعه ی ملی درکشورماانجامیده، وسرزنش خلیلزاد توسط داناروهرابکر،نماینده ی کنگره ی امریکابه این خاطرکه درایجاد حکومت نابکاروغارتگرکرزی کوشش هائی فراوان نموده است،زبانزد عامه وخاص شده است.وازهمه مهمتراین که،دانابکربه خلیلزاد گوشزد نموده است که کرزی پس برکناری ازقدرت باثروت بادآورده یا باپول های گزاف بیرون خواهدشد؛ملل متحدهم درگزارش سال2012خود راجع به افغانستان،بالارفتن تکاندهنده ی گراف رشوت درکشورجفاکشده ی ما راهراسناک بیان نموده است.
BBCPERSIAN.COM سازمان ملل: افغان ها در یک سال گذشته حدود ۴ میلیارد دلار رشوه پرداخته‌اند
سایت فارسی بی بی سی پنجشنبه07فوریه2013-19بهمن- دلو1391
میزان پرداخت رشوه در سال ۲۰۱۰ میلادی، ۲.۵ میلیارد دلار اعلام شده بود.
اداره جرایم و مواد مخدر سازمان ملل متحد اعلام کرده است که افغان ها در یک سال گذشته ۳.۹ میلیارد دلار رشوه پرداخته اند. این میزان دوبرابر عواید داخلی افغانستان و یک چهارم کمک های تعهد شده جامعه جهانی در کنفرانس توکیو در ژاپن است. میزان پرداخت رشوه در سال ۲۰۱۰ میلادی ۲.۵ میلیارد دلار اعلام شده بود که ۲۰ درصد از در آمد ناخالص ملی این کشور به شمار می‌رود. این اعلامیه که روز پنجشنبه در کابل نشر شده تاکید کرده است که میزان پرداخت رشوه در افغانستان از سال ۲۰۰۹ میلادی تا سال ۲۰۱۲، چهل درصد افزایش یافته است. در این گزارش آمده که با وجود افزایش مقدار رشوه، تعداد رشوه دهند گان در افغانستان از سال ۲۰۰۹ تا کنون کاهش یافته‌ است.
جزییات رشوه در افغانستان
مجموع رشوه در سال ۲۰۱۲ در افغانستان دو برابر درآمد ملی بوده است. درآمد ملی افغانستان در این سال دو میلیارد دلار بوده است. نیمی از افغان ها در این سال رشوه پرداخته‌اند. رشوه دادن به کارمندان آموزش و پرورش بیش از هر بخش دیگر دولت افغانستان در این سال افزایش یافته است. رشوه در پلیس نسبت به سال ۲۰۰۹ ده درصد کاهش یافته است. بیشترین میزان رشوه در افغانستان به نهادهای قضایی، گمرک و ادارات محلی داده شده است. ۶۸ درصد شرکت کنند گان در نظرسنجی گفته‌اند که دریافت مقدار کمی رشوه از سوی ماموران ملکی (غیرنظامی) دولت قابل قبول است. روستاییان ۵۱ درصد مجموع رشوه دهند گان افغان را تشکیل می‌دهند.
مردان ۵۳ درصد و زنان ۴۷ درصد مجموع رشوه‌دهند گان در این سال بوده اند. پول نقد ۷۵ درصد مجموع رشوه در سال ۲۰۱۲ را تشکیل می‌دهد. سازمان ملل با تاکید بر این که نصفی از جمعیت افغانستان برای دریافت خدمات عمومی در نهادهای دولتی مجبور به پرداخت رشوه شده اند، این میزان را در بخش خصوصی نیز ۳۰ درصد اعلام کرده‌است. میزان دریافت رشوه در بخش خصوصی ،۶۰۰ میلیون دلار آمریکایی ذکر شده که ۱۵ درصد از مجموع رشوه پرداخته شده در افغانستان را تشکیل می‌دهد.
بر اساس این گزارش، در مناطق غربی افغانستان، ۷۱ درصد، از مردم، شمال شرق ۶۰ درصد، جنوب ۴۰ درصد، و مرکز ۳۹ درصد به نهادهای دولتی رشوه پرداخت کرده اند. گزارش می‌افزاید که رشوه دادن در بخش آموزش و پرورش افغانستان به صورت بی‌سابقه افزایش یافته و تعداد افغان هایی‌که به آموزگاران در این کشور رشوه می‌دهند از ۱۶ درصد در سال ۲۰۰۹ به ۵۱ درصد در سال ۲۰۱۲ افزایش یافته است. این گزارش می‌افزاید، با آنکه افغان ها فساد را یکی از چالش های عمده در کشورشان می دانند، این روند به یک عرف در زندگی آنان تبدیل شده است. ۶۸ درصد از افرادی که با آنان مصاحبه شده است، پرداخت رشوه به کارمندان دولت را به عنوان حقوق کمکی به آن ها قابل قبول دانسته اند، در حالیکه این رقم در سال ۲۰۰۹ میلادی ۴۲ درصد بوده است. ۶۷ درصد از مصاحبه شوندگان استخدام کارمندان دولتی را براساس روابط خانوادگی قابل قبول دانسته ولی تعداد این افراد در سال ۲۰۰۹ میلادی ۴۲ درصد بودند. حامد کرزی پیش از این در اجلاس بین المللی افغانستان در شهر بنِ آلمان به متحدان و حامیان بین المللی خود وعده داد که در راستای مبارزه با فساد اداری در کشورش اقدامات جدی را روی دست خواهد گرفت. همچنین، در کنفرانس توکیو در جولای سال گذشته، کشورهای کمک کننده ادامه کمک‌ها به افغانستان را به مبارزه موثر دولت افغانستان با فساد مشروط کردند. رئیس جمهوری افغانستان در گذشته چندین بار خارجی‌ها را متهم به فساد اداری کرده است.(5)
دررابطه به گزارش ملل متحد،باید گفت که ازدونگاه برایم مهم می باشد:نخست،ازنهایت فساد،زوال ،فرود اخلاقی وارزشی حکومت کرزی پرده برداشته است.فروپاشی ای که ازنابکاری ،نادانی وبی تعهدی شخصِ کرزی وهمراهانش به معیارهائی دینی- افغانی وجهانی سخن می گوید.دوم،تاثیرمرگباری که چنان زوال اخلاقی- ارزشی برروند گفتگوهائی صلح میان شورائی عالی صلح کرزی وطالبان می گذارد.درگزارش نامبرده،پرسمانی که بسیارنویسنده رارنج میدهد،این است که ازقالب شکنی بی پیشینه سخن به میان آورده است.بطورنمونه،نهادآموزش وپرورش یامعارف ونهادپولیس درهرکشوری، دونمونه ی جداگانه می باشند که اولی، ازارزش هائی متعالی، ودومی، ازامنیت واغلب اززدوبندهای استفاده جویانه میان بازی گران قدرت درسطح محلی وملی سخن می گوید.به گواهی تاریخ ونمایش کارکردها،درهیچ کشوری، مردم ازنهاد پولیس رضایت ندارند؛اما،ازنهاد معارف چرا؟درواقع،نهاد معارف یاآموزش وپرورش به گونه ی که ازنامش پیداست،نهادآدم سازمی باشد که موفقیت آن موفقیت وبالارفتن کارکرد واعتبارپولیس ودیگرنهادهای دلتی رامعنامیدهد.بدبختانه،درگزارش سازمان ملل متحد،معارف افغانستان ازپولیس آن هم که دربدرفتاری وبهره برداری نادرست ازموقعیت خودشهره می باشد،پس مانده یازوال پذیرفته است!روشن است.زمانیکه معارف وآموزگارکشورمادرکارکرد ازپولیس هم بزیرافتاده است،خدانگهداردیگرنهادهاازکارکردحکومت کرزی باشد!
تاثیرمرگباررشوه وفساد حکومت برروند گفتگوهائی صلح باطالبان
تجربه هائی تاریخی- سیاسی نشان داده ومیدهند که هراندازه که حکومت یاحکومت هادرجامعه های بحران زده ازنظرکارکردی- اخلاقی درموضع بهتری قرارداشته باشند،به همان اندازه می توانند مخالفان ورقیبان خود رابه تن دهی به قانون وپیوستن به فرایند صلح ومبارزات قانونی ومسالمت آمیزبکشانند.برعکس،هراندازه که ناکارآمد وفاسدباشند،درزمینه راه به ترکستان می برند تامکه! بدبختانه،حکومت درمانده وفساد زده ی کرزی درردیف دومی آمده وره به ترکستان دارد.اگر،ازسال2006تاکنون که کرزی ازگفتگوباطالبان سخن به میان آورده ودرزمینه شورائی عالی صلحی هم ساخته است،وکارصلح جویانه هم به بارنه نشسته است،عامل عمده ی آن راباید درنابکاری وفسادگسترده ی دستگاه حکومتی سراغ کرد،وپس ازآن به سراغ پاکستان به حیث عامل مخل درپشت سرطالبان پرداخت.واضح است.درصورتی که حکومت کارآمد وپاکبازباشد،می تواند حمایت مردمی رابدست آورد.وبخاطرحمایت مردمی حکومت، مخالفان درموضع دفاعی قرارگرفته به صلح تن میدهند.بااین که طالبان ازنظراخلاقی مانند حکومت کابل درموضع بهتری قرارندارند،وبه روند مصالحه ی مورد نظرکرزی تن نمی دهند،برمی گردد به بحران اخلاقی- معنوی ودرادامه ی آن،بحران اعتمادی که درحکومت کابل وطالبان ومناسبات هردوجود دارد وبیداد می کند.درواقع،همین بحران اعتماد وبحران اخلاقی همرکاب آن؛ در همراهی بامزدوری وفسادحکومت کابل ومزدوری وپس ماندگی ذهنی – سیاسی و فرهنگی طالبان، به ژرفنایی بحران افزوده وتلاش هادرجهت رسیدن به صلح راپیچیده ودشوارساخته است.
ازاین رو،... در سرزمینی با ویژگی های افغانستانِ امروز، هرگونه تحلیل یا گمانه زنی نسبت به تحولات آینده بیش از آنچه مبتنی بر یک منطق سیاسی باشد بر واقعیات حوزه میدانی، داده ها و مستندات آماری، تضادهای قومی – مذهبی، دخالت های خارجی، فقر شدید مادی و فرهنگی، فساد دستگاه بروکراسی حکومت مرکزی و به طورکلی عوامل مختل کننده یی استوار است که در چارچوب "سلبی و رانشی" عمل می کند. وجود بحران در هر نقطه از جهان می تواند عوامل متنوع و گوناگونی داشته باشد که به موازات آن بازیگران درونی و بیرونی قادر می باشند با تمرکز بر عوامل بحران زا در مسیر یافتن راه حل برای برون رفت از موضوع اقدام کنند. در صورتی که بحران در شرایط منزوی و فاقد حرکت به سمت تعمیق بیشتر قرار گیرد، ارائه راه حل نیز دور از دسترس نخواهد بود. بحران افغانستان به لحاظ ظرفیت عینی و ذهنی تعمیق یافتگی و موقعیت مزمن آن با توجه به ساختار سیاسی – اجتماعی فروپاشیده ی این جامعه و همچنین نقش اخلاگر نیروهای ملی، منطقه یی و بین المللی در تشدید آن، تا به امروز فاقد بستر لازم جهت مدیریت و کنترل بوده است. تاثیر عوامل ایدئولوژیک، ناسیونالیسم قومی، اقتصاد مبتنی بر تولید و تجارت مواد مخدر و در مرحله ی کلی تر برخورد تضاد عامل بومی در تقابل با عامل نقش آفرین بیرونی که هیچ سنخیتی با فرهنگ قبایلی افغانستان ندارد در کنار دیگر عوامل بحران در غیاب وجود یک "الترناتیو" /بدیل ملی، یک تاثیر بازدارنده و گسست وارگی را به موازات هرگونه تلاش جهت حل بحران ایجاد خواهد کرد...
واقعیت این است که خروج نیروهای خارجی از افغانستان بر خلاف اظهارات امیدوار کننده ی فرماندهان "آیساف" و ناتو بیش از آنچه ناشی از تحقق یافتن ماموریت آنان باشد، ناشی از عقب نشینی و رها شدن از مهلکه یی است که هیچ چشم انداز مثبتی برای پیروزی در آن متصور نبوده و زیر فشار افکارعمومی و معضلات اقتصادی دولت های غربی حاضر در جنگ افغانستان انجام می شود.
تلاش های کنونی برای سرعت بخشیدن به پروسه طرح صلح، واگذاری بیشتر مسئولیت امنیتی ولایات ناآرام به ارتش افغانستان، مذاکرات پشت پرده با طالبان، تقویت شتابنده نفرات ارتش ملی تا ٣۵۰ هزار سرباز و مهمتر از همه، شرکت دادن پاکستان در پروسه صلح و لحاظ منافع آن در آینده افغانستان هر چند به لحاظ تاکتیکی قابل توجه است؛ اما به همان دلیل عدم وجود یک استراتژی منسجم و منطبق بر محیط بحران، چشم انداز روشنی را ترسیم نمی کند. در وضعیت کنونی افغانستان، متاسفانه به جای نهادینه شدن ابزارهای لازم برای شکل بخشی به یک دولت ملی و تثبیت ثبات، این عوامل مختل کننده و سلبی خواهند بود که نقش بازدارندگی خود را در طی ۱۲ سال گذشته تا حدود زیادی نهادینه کرده اند....درواقع،نهادینه شدن عامل هائی مختل کننده وفسادروبه فزونی درنهادهائی دولتی وناکارگی برنامه وشعارهائی اصلاح گرانه ی حکومت کرزی باعث شده است که مردم که خیر،حتاکارمندان بالارتبه ی دولتی نسبت به آینده بی اعتماد شوند.بی اعتمادی که برای حکومت وحامیان بیرونی اش نفس گیروبه سود مخالفان تمام شده وآن هارامشوق شده تادرروندگفتگوهائی صلح بیشتزازحق وتوانشان خیزبزنند! دررابطه به بی اعتمادی کارمندان حکومت،بسنده می کند که به فرارسرمایه وکارمندان وزارت خارجه اشاره شود.دراین راستا،...گزارشات تازه یی که از سوی بی بی سی انتشار یافته نشان می دهد که در طول ۱۰ سال گذشته از هر ۱۰ دیپلمات مامور در خارج از کشور، ۴ نفر بعد از پایان ماموریت خود به افغانستان باز نگشته اند. در کنار دیگر داده ها، این گزارش گویای این واقعیت است که حتی نزدیکان به حکومت مرکزی نیز امید چندانی به آینده تحولات کشورندارند تا به واسطه آن بتوان نسبت به اعمال تاکتیک های موضعی و مقطعی چندان امیدوار بود. برنامه خروج نیروهای خارجی تا پایان سال ۲۰۱۴ میلادی نیز با توجه به عدم انسجام در نیروهای نظامی – امنیتی افغانستان که حتی از نیروی هوای و استخباراتی مستقل محروم می باشند و قدرت فزاینده ی طالبان در صورتی که از پیش یک توافق و مصالحه بزرگ ملی در این کشور به سرانجام نرسیده باشد به دلیل عدم توانایی این نیروها جهت برقراری ثبات، خود می تواند به معضل جدیدی برای بی ثباتی بیشتر تلقی شود.
از آنجا که با خروج سربازان خارجی از افغانستان، توان مقابله ی دولت مرکزی با شورشیان طالبان به میزان زیادی کاهش پیدا می کند، هم اکنون این سوال مطرح می باشد که در شرایط عدم مصالحه ملی، خطر پیروزی(به گمان اغلب آشوبگریی) طالبان بیش از گذشته امکان پذیر می باشد و با پذیرش مصالحه نیز به جهت شروط طالبان، این کشور می بایست با عقب نشینی از اصول دمکراتیک مندرج در قانون اساسی(به سوی پذیرش برخی خواسته های طالبان ودیگرمخالفان) حرکت کند. این معادله که در هر وضعیت آن برای رشد و توسعه افغانستان یک شکست تلقی می شود چشم انداز صلح مطلوب و مبتنی بر اصول دمکراتیک و حفظ ثبات در این کشور را بیش از پیش تیره نشان می دهد. (6)
برای این که چنان چرخشی به عقب صورت نگیرد،چرخشی که پاکستان ،طالبان وکرزی به آن میلان دارند.این مسئولیت تاریخی دیگرافغان هابویژه غیرپشتون هااست که نگذارند کرزی،طالبان وپاکستانی هاافغانستان رادوباره به دوره بیابانگردی ببرند.درواقع،آن هابدوگونه ی زیرمانع عقب گردمورد نظرپاکستان وطالبان ریشوونیکتای پوش آن شده می توانند:نخست،علاقمندی غرب بویژه امریکابه کمک به افغان هاتابتوانندهم واردعصرنوشوند وهم نگذارند که سرزمین شان دوباره میدان تاخت وتازتروریستان وواپس گرایان قبیلگی- مذهبی نماشود.دوم،ذهنیت عامه درافغانستان به جزدرمناطق مرزی ،چنان ضدپاکستان وطالبان شده که درصورت ایستادگی نیروهای ترقی خواه حتمابه کرنش وتن دهی به خواسته های افغان های نوخواه وادارخواهندشد.ناگفته نبایدگذاشت که این هدف درصورتی برآورده می شود که افراد ودسته های ناکام امتحان داده پیشقراول مبارزه ی سیاسی واحتمالاًنظامی علیه طالبان وپاکستان ساخته نشوند.ازهمه مهمتراین که،علاقمندی غرب بویژه امریکابه برگزاری یک انتخابات شفاف کمک می کند به این که کشوردرمسیری غیرازآن قراربگیرد وادامه بدهد که کرزی،طالبان وپاکستان می خواهند.
کرزی به پایان خط رسیده است!
زمانی که می گویم کرزی به پایان خط رسیده است،ممکن است کسانی پیداشوند وبگویند که جنگ سالاران ودیگردسته های ریزودرشت باعث ناکارگی کرزی شده اند وخودش رامی توان درمیانه ی خط ونه درپایان خط گرفت.نویسنده این گونه دریافت ازپرسمان های جاری افغانستان راتاپیش ازتصویب قانون اساسی تااندازه ی ونه تمام می پذیرم.اما،پس ازتصویب وبه اجرا درآمدن قانون اساسی،قانونی که روهرابکردرنامه ی سرزنش گرانه ی خود به زلمی خلیلزاد،آن راقانون اساسی دیکتاتوری نامیده است وحق هم بااومی باشد.درواقع،پس ازتصویب وتنفیذ قانون اساسی که در52ماده ی آن پس ازتصویبیه ی شورای بزرگ/لویه جرگه ، دیگرگونی بخاطرفاشیسم زبانی- فرهنگی آورده شد،کرزی همه ی کاره ی دستگاه کنونی به گونه ی می باشد که حتا درتعیین چپراسی/پیاده ی دفتریک علاقه داری دردورترین نقطه ی افغانستان هم ازطریق نهاد باصطلاح ارگان های محلی درکاخ ریاست جمهوری نقش بازی می کند.بطورنمونه،درماه سرطان سال جاری درحال سفرازکابل به مزاربودم که بی بی سی سخنان والی بغلان راپخش کرد که درآن آمده بود:"من یک ساتنمن/ پولیس زیررتبه راهم مقررومراقبت کرده نمی توانم."وقتی همین مسئله رابه والی ای آن وقت تخارگفتم،گفت که:"درست گفته ومن هم خرد ضابطی راپس وپیش کرده نمی توانم."
باتوجه به گفته های بالا،کرزی مسئول همه نابسامانی های جاری درکشورمی باشد وایجاب می کند که سخن ازرسیدنش به پایان خط گفته شود.واین سخن ازاین نگاه دارای اهمیت می باشد که بازتلاش های مذبوحانه راآغازنموده است تا درچگونگی وشیوه ی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال2014-1393،دستکاری نموده مانع ازآن شودکه کشورازتونل تنگ ،تاریک ودرازی که توسط او وارد کرده شده است،بیرون شود!اکنون که ازدلیل احتمالی کس ویاکسانی که ممکن است قانع نشده باشند که کرزی به پایان خط رسیده ودشواری هاچنان وضعیتی راحکم می کند،یادآوری شد.به این پرسمان پرداخته می شود که کرزی باهمه امکاناتی سرازیرشده به کشوردربیشتراز11سال گذشته چه کرده است؟به گواهی تاریخ،ازفردای جنگ جهانی دوم تاکنون،به هیچ رهبروکشوری به اندازه ی افغانستان زیراداره ی کرزی، جامعه ی جهانی کمک نکرده است!مادیدیم که دردهه ی90میلادی-70خورشیدی،جنگ های قبیلگی ای هوتوهاوتوتسی هاکشوروندا را حتابدترازافغانستان به خاک نشاند واین راهم دیدم که آن کشوربدون کمک چشم گیرجامعه ی جهانی خود رابازسازی نمود واکنون یکی ازکشورهای می باشد که درافریقای غربی سخن نیرومند وچرب رامی زند!
برخلاف،دیدیم که به افغانستان کمک های فراوانی وارد شد وازمقدارکمک های سرازیرشده وکم اثریی آن هادرزندگی مردم هم یادآوری شد.اکنون که ازمقدارکمک هائی واریزشده وهزینه ی غیرملی ای آن ها آگاه شدیم،پرسش بنیادی این است که کرزی چه وعده هاکرد وچه کاری هائی راانجام داد؟به حکومت قانون، تاکید ورزید که دیدیم به بی قانونی انجامید.به رعایت حقوق بشروساخت کمیسیون تجارتی آن تاکید ورزید که نتیجه رابه گونه ی نقض ترسناک حقوق بشربویژه حقوق زنان دیدیم.به سخن دیگر،درهیچ دوره ی به اندازه ی دوره ی حکومت کرزی،تجاوزبه زنان صورت نگرفته است.درواقع،خودسوزیی زنان زیرستمی سامانه ی پدرسالاری، یکی ازدستاوردهائی دستگاه نابکارکرزی می باشد.بنیاد"تامسن- رویترز"درارزیابی سال2011خود،افغانستان راخطرناک ترین جای برای زنان اعلام کرده بود.موضوعی که ادعای حکومت کرزی وکمیسیون حقوق بشرش مبنی برآوردن بهبود دروضع زندگی زنان رادروغ ثابت می کند!ازبالابردن سطح خدمات بهداشتی سخن گفت،نتیجه رادیدیم مردم پول دارغرض تداوی به دهلی وبی پول هابخاطرتداوی ملاریاباپرداخت رشوه به پولیس مرزیی پاکستان، به پشاورمی روند.به بازسازی اقتصادی تاکید ورزید،نتیجه رابه گونه ی برآمدن یک طبقه ی جدیدغاصب وظالم ومفت خوار، مردم دیدند.همین که قمیت یک نمره زمین برای ساختن خانه درحاشیه ی کابل به 60هزاردلاردربازارسیاه رسیده است، وبخش ملکیت های شهرداری/شاروالی کابل، بیکار ازخزانه ی دولت معاش می گیرد،نماد کارکرد خاینانه ی طبقه ی جدیدغاصبِ زاده ی حکومت کرزی می باشد.ازبازگردانی مهاجرین،حل دشواری نبود خانه واشتغالزائی،مبارزه باکشت تریاک واعتیاد سخن گفت.نتیجه رادیدیم که به شمارآوارگان وبدبختی شان افزوده شد وغاصبان، قیمت جای خانه رادربازارسیاه به آسمان رسانیدند، وشماردرصد بیکاران از70درصد سخن می گوید.وسطح کشت تریاک واعتیادی برخاسته ازآن به گونه ی تکان دهنده ی بالارفته است.این که درکوچه های کابل وولایت هامعتادان وگداگران بی شمارپرسه می زنند وحکومتی هاباموترها ومحافظان ویلگرد شان بدشواریی رفت وآمد شهروندان افزوده اند،حکایت ازرابطه ی خصمانه ی زمام داران تحمیلی بامردم می کند.ازبازسازیی زیرساخت هاوساخت شاهراهِ حقلوی سخن گفت،سخنی که وضعیت مرگبارسالنگ تشت آن را ازبام تاریخ به لجن زارجغرافیاانداخت.
دررابطه با دشواریی مردم بامیان وکوتاه سازی راه میان کابل وهرات ازطریق بامیان، درمرکزآن ولایت به مردم وعده داد،دیدیم که گامی برنداشت.زمانی که، کرزی درمبارزات انتخاباتی سال2009-1388به بامیان رفت وبه مردم بازوعده ی سرک سازی راداد!برایش گفتند که وعده ی قبلی وخلاف کاری دروعده هنوزهم درخاطرها زنده است.اگربه رفتن دختران به مکتب هاوگسترش رسانه هامی نازد، می گویم که افغانستان به یک معارف یاآموزش وپرورش کم وباکیفیت نیازدارد نه معارفی که بدون معلم درهرقریه ی یک لیسه ایجاد شود،به گونه ی که شده است.درواقع،اکنون، افغانستان یکی ازنابسامان ترین سامانه ی آموزشی- پرورشی رادارامی باشد که ازبودش نبودش بهترمی باشد.دربخش رسانه هاوآزادی بیان ومطبوعات، دیدیم که کسی یاکسانی که چیزی برای گفتن ندارند؛آزادند،وکسانی که حرفی برای گفتن دارند،زیرفشارمی گرفته می شوند.بطورنمونه،پرتونادری یک شاعروروشنفکری که به سیاست چندان تمایلی ندارد،درنشریه ی "مهرگان"سخن یک وزیررابازگو نموده است که پیشترازوزارت عضوکمیسیون انتخابات بوده وادعانموده بود که کرزی رارئیس جمهورساخته است.مگریادآوری ازسخن یک وزیرجرم است که فورادادستانی ودرواقع بی داد فزائی به سراغش رسیده است!می دانم که این گونه برخورد بارسانه ها وروشنفکران وفرهنگیان ازیک واقعیت شنیدنی حکایت می نماید؛ وآن این که، به سخن معروف "هرکسی که ترسید تهدید می کند."به سخن دیگر،کرزی ودستیارانش بخاطرفاش شدن حجم کمک هاوهزینه ی بی موردآن هاوکمک به غاصبان زمین هایی دولتی ومردم ترسیده اند وتهدید می نمایند.تهدیدی که بیشتربه زیان خود شان تمام می شود تاتهدید شونده ها.
درپایانِ نوشته،باتاکید براین که:"کرزی به پایان خط رسیده است"! درگام نخست ،به اوباعرض حرمت می گویم که به گفته ی توکویل توجه نماید که گفته است:"برای سیاست مدارنوعی دیوانگی است که بخواهداجردیگربه جزاحترام وانصاف درکشورخود بجوید."پس ازبازتاب نظرتوکویل،ازکرزی پرسان می نمایم که تاچه اندازه درافغانستان جویائی احترام وانصاف بوده واکنون احترام خود درمیان مردم راچگونه ارزیابی می نماید؟!ودرگام دوم ،به افغان هابویژه فرهنگیان،مبارزان وروشنفکران پیشنهاد می نمایم که رسیدنِ کرزی به پایان خط به معنائی کاهش مسئولیت ملی وتاریخی من وشمانیست.افزون براین که نیست،باید اذعان کرد که کرزی بارسیدن به پایان خط، که حکایت ازشکست مرگبارش درانجام مسئولیت می کند،به حجم وکمیت آن به مراتب افزوده است.ازین رو،برای ادای مسئولیت ملی وتاریخی ، نکات زیررا پیشنهاد می نمایم:نخست،آگاهان،فرهنگیان وروشنفکران به مفهوم شعرزیرازعارف قزوینی توجه نمایند:خراب مملکت ازدست دزدخانگی است/ زدست غیرچه نالم که هرچه هست ازماست .خانه ای که شود ازدست اجانب آباد/ زاشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است.
دررابطه به جوهرمصرع نخست شعربالا،پیشترسخن گفته شده است ودزدان درونی راهم همه می شناسند.به سخن روشنتر،حکومت کرزی پناه گاه همه دزدانی شده است که مورد نظرشعریاشاعرمی باشند.اما،دررابطه به مصرع دوم،باید گفت که ما آباد کاری درزیرنفوذ شوروی رادرقالب میکروریان ها،سرک ها،تونل وشاهراه سالنگ ومیدان هائی هوایی و...دیدیم که چگونه ی پس ازتجاوزنظامی ای آن کشوروجنگ های برخاسته ازآن نابودشد.اکنون که موفق یاشکست خورده،غربی هاافغانستان رادوسال پس ترک می کنند،مسئولیت افغان هاست که نگذارند تجربه ی پساشوروی دربرهه ی پساغربی- امریکائی تکرارشود.دوم،غربی هابویژه امریکاتاکید بریک انتخابات آزاد وشفاف درسال2014درافغانستان دارند.برماست که دراین راستا،به دواصل زیرپابفشاریم:نخست،برای همه شناسنامه/تذکره توزیع شود نه کارت انتخابات که وسیله ی خوبی برای تقلب می باشد.دوم،یک حکومت موقت وکمیسیون انتخاباتی برای برگزاری انتخابات آزاد وشفاف تعیین شود.دراین صورت،می توان باورنمود که حرکت درجهت بیرون کردن افغانستان ازتونل تنگ،تاریک ودرازی که حکومت کرزی عامل اصلی ورود کشوربه آن می باشد،آغازوافق نودرآسمان سرزمین مانمایان خواهد شد.



پانویس ها:
1- افغانستان ازبن اول تابن دوم،مانع هاوچالش ها
نویسنده:ابراهیم ورسجی13-9-1390
www.Iwarsajee.blogspot.com/2011/12/blog-post.html
سه پیام گردهمائی بن
نویسنده:ابراهیم ورسجی15-9-1390
www.Iwarsajee.blogspot.com/2011/12/blog-post_06.html
2- 85billio Afghan aid wasted
www.Afghanistan studygroup.org/2012/05/28/85-billion-of-Afghan-aid-wasted
and an Afghanistan.write-off isn,t option
byMichael keating and Matt waldman,published:january25,2013www.nytimes.com/2013/01/26/opinion/global/an-Afghanistan-write-off-isnt-an-option.html?and Afghanistanstudygroup.org/2013/02/06/billions-of-dollars-at-risk-in-u-s-reconstruction-efforts-in-Afghanistan/billions of dollars at risk in u.s.reconstruction efforts in Afghanistan
3- به افغانستان بیاییدوپول درآورید!حامدکرزی،تارنمای ایران امروز،نشریه خبری-الکتریکی
www.iran-emrooz.net/thu,11.05.2006/10:20
www.iran-emrooz.net/news/index.php/newsl/8352/
4- متن نامه ی داناروهرابکربه زلمی خلیلزاد(21جون2012) لعل زاد ،لندن،31جنوری2013
www.khorshed.org/?p=7435
http.rohrabacher.house.gov/sites/Rohrabacher.house.gov/files/documents/zai_letter.pdf
5- سازمان ملل:افغان ها درسال گذشته حدود4میلیارد دلاررشوه پرداخته اند.
به روزشده:11:57گرینویچ- پنجشنبه07فوریه2013-19 بهمن- دلو1391
www.bbc.co.uk/persian/Afghanistan/2013/02/130206_25_Afghanistan._corruption.shtml
6- سرزمینی تضادهاونقطه های خاکستری تخاصم،نویسنده:اردشیرزارعی قنواتی تارنمای اخبارروزشنبه22دی-جدی1391-12ژانویه2013
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayld=5032