Sunday 30 March 2014

انتخاباتِ شفاف؛گام بلند درسمتِ برون شدن ازموبوکراسی، به سوی دموکراسی


ابراهیم ورسجی
10-1-1393
چندروزقبل،دومقاله زیرعنوان های"افغانستان؛دموکراسی یاموبوکراسی"و"افغانستان؛بهشت تمساح ها"نوشته بودم که مقاله ی کنونی ادامه وتکمیل کننده ی آن هامی باشد.درضمن،بعدازمقاله ی"افغانستان؛بهشت تمساح ها"یک گزارشی همراه باتصویردرسایت"الجزیره"آمده بود که تمساح های استرالیا ازقلمروآبی آن کشوربیرون شده وبه حرکت افتاده اند وتصویریک تمساحِ گردن کلفت نشان داده شده بود که مرابسیارترساند! ازاین رو،یک گزارش مختصر- دوفقره ی زیرعنوان"زنگ خطر"نوشتم که درفسبکم دردسترس می باشد.درزنگ خطر،هم ازحکومت استرالیاخواستم که والاحضرتان رادرقلمروآبی ای خود نگهدارد وهم به پاکستانی هاوافغان های خودم هشداردادم که توجه نمایند که اگرتمساح های گردن کش استرالیا به منطقه برسند؛درائتلاف بارفقای خود،افغانستان وپاکستان را"تمساحستان "می سازند! اگرازخطرتمساح ها با وجود ترسناکی شان بگذریم،توجه به خطرموبوکرات هاهم مانند خطرتمساح ها،جانکاه می باشد.بهرصورت،کمی سخن گفتن درباره ی موبوکراسی هم تهی ازفایده نمی باشد وعنوان مقاله هم چنین ایجاب می کند. درزبان یونانی که دمو/ مردم ودموکراسی/ حکومت مردم ازبسترفرهنگی- زبانی- فلسفی ای آن برخاسته است،موب هم درهمان زبان،معنای توده ی بی سروپا،احساساتی وزود ابزارشونده ی سیاست بازی هایی سیاسی های عوام فریب ودجال های مذهبی رامعنامی دهد.بطورنمونه،درافغانستان دیدیم که دجال های تاجرمنش جهادی وطالبان وحشی- پاکستانی زیرشعارجهاد،شریعت وامنیت وابزارکردنِ توده های بی چاره ونادان وبی سرووپا،چه برسرافغان ها آورده اند؟ ازاین رو،ازبی سروسامانی توده، دجالان مذهبی- سیاسی وتفنگ داربهره برداری کرده موبوکراسی یاحکومت اراذیل واوابیش رابه میدان آورده اند.ازسوی دیگر،دیدیم که اراذیل جهادی دربرابراراذیل طالبی- القاعده ی زیرآمده فرارنموده بودند،تااینکه جورج بوش به بهانه ی جنگ علیه تروریسم،جیب بسیاری تفنگ داران اوباش- غارتگر- فراری راپرکرده بنام دموکراسی وحقوق بشربویژه حقوق زنان،موبوکراسی ای کنونی رابه افغانستان به ارمغان آورد.موبوکراسی ای که باوجود یک تریلیون دلارهزینه ی مالی- سیاسی - جنگی ای امریکا،نتوانست تروریسم را ریشه کن نماید.جالب این است که، موبوکراسی کرزی،هم تروریسم رافربه کرده است وهم مردم افغانستان وحکومت امریکا رابه ستوه آورده است.
بهرحال،این روزهامردم افغانستان چشم به انتظارنشسته اند که درانتخابات ریاست جمهوری روزشنبه5آوریل-16حمل،ازموبوکراسی به سوی دموکراسی گام بردارند.ازهمه غمبارتراین که،هراندازه که روزِ برگزاریی انتخاباتِ ریاست جمهوری افغانستان نزدیک ترمی شود؛به همان اندازه، چالش بیرونی، یعنی عملیات تروریستی ای طالبان؛ و چالش درونی، یعنی احتمال دستکاری وتقلب کاریی کرزی درنتیجه ی انتخابات، خود نمائی می کند.اینکه، افغانستان؛ پس ازبیشتراز12سال حضورنظامی کشورهای عضوِناتووکمک های بزرگ جامعه ی جهانی،هنوزهم بامشکلات بیرونی ودرونی ازگونه های یاد شده حتابیشترازآن ها روبرومی باشد؛پرسمانی است که عامل های آن، درکنارِآینده ی روشن یاتاریک دموکراسی درجامعه ی افغانی ای موبوکراسی زده، به بررسی گرفته می شود.همچنان،دراین باره نیزسخن گفته می شود که، انتخابات شفاف، گامی درجهت بیرون شدن ازموبوکراسی ورفتن به سوی دموکراسی وانتخابات ناشفاف،ماندن درموبوکراسی وایجاد بحران وبه تعبیری بدترساختن وضع لرزان کنونی می باشد.واقعیت این است که، جامعه ی جهانی بویژه امریکاهمان گونه که درافغانستان کمک وهزینه ی یک تریلیون / هزارمیلیارد دلاری کرده است؛غلطی ها وخطاهای تلافی ناپذیری راهم مرتکب شده است که نتیجه ی آن ها وضع بی دورنما یاموبوکراسی / حکومتِ ارذال واوش؛ بجای دموکراسی / حکومتِ مردمی، درافغانستان می باشد.ازسوی دیگر،همان گونه که خطاهای یک فرد یایک کشورکوچک باندازه ی حجم خطا، زیان آفرین می باشد؛خطای یک قدرت بزرگ در کشورکوچکی مانندِ افغانستان آن هم دریک منطقه ی بسیارحساس جغرافی- سیاسی،می تواند هم خطا کننده ی بزرگ وهم محیط سیاسی که درآن خطاصورت گرفته است،یعنی افغانستان رابیش ازاندازه زیانمند نماید. زیانمندیی که باتوجه به آن، پاکستان کمربسته است افغانستانِ پس از2014رابحرانی ترساخته ازآب گل آلود ماهی بردارد.ازبدِ رخ دادها،کرزیی دست نشانده ی امریکاهم این روزهابه نفع پاکستان تلاش می کند تابه نفع افغانستان.
بهرصورت،دشواریی بزرگ امریکا درافغانستان این است که، درزیرسایه وشعاردموکراسی،موبوکراسی را زیررهبریی شخصی نالایقی مانند کرزی ودسته ی فاسد ونابکارش حاکم ساخته است.شاید هدف امریکا درآغازاین نبود که بجای دموکراسی ،موبوکراسی درافغانستان راه اندازی شود؛امادرگزینش مهره های شطرنج درمیدان بازیی سیاسی این کشورجنگ زده- تکه- پاره شده، مهره های رابالاکشید که اغلب بنام تکنوکرات ومخالف تروریسم،موبوکرات ومتمایل به طالبان بودند.ازاین رو،کارهای کردند که باعث شد بجای دموکراسی،موبوکراسی درافغانستان،حاکم شود.موبوکراسی ای که سیاست افغانی امریکاراناکام وباعث بازگشت تروریسم شده است.ازاین سبب،وقتیکه غربی ها می خواهند ازدستاورد خود درافغانستان به مردم خود یادیگران سخن بگویند، فورن پاهایشان می لغزد ومجبورمی شوند بگویند که حکومت کرزی فاسد ونابکاراست وباعثِ چنین شکستی شده است.البته که، برای شکستِ سیاست افغانی جامعه ی جهانی، عامل قراردادن بدترین حکومت داریی کرزی توجیه پذیراست؛امابیان گرهمه ی ماجرانیست.وبخش مهم ماجرا، ادامه ی حمایت دوام دارغرب بویژه امریکا ازحکومت درمانده وفسد کرزی می باشد که دستاوردِ ناخوشایند آن، شکست جنگ علیه تروریسم وبازگشت دوباره ی طالبان یاتروریسم می باشد.ازسوی دیگر،این واقعیت تلخ هم خود نمائی می کند که ازهمان آغاز،غربی هابه تقویت موبوکراسی بجای دموکراسی پرداختند.به سخن دیگر،اگرپس ازسپری شدن دوازده سال وسه ماه بازهم همان تروریسم تعریف شده توسط آن هاوبازسازی شده با کمک های مالی آن هاتوسط نظامی های پاکستانی،مانع بیرونی برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری می شود؛وهمچنان،احتمال تقلب کاریی کرزی به حیث عامل درونی ،گمانه زنی هارافربه ترکرده است.ازاین رو،لازم است به خود حق داده بگویم که بدون جاده سازیی موبوکراسی زیراداره ی کرزی،عروسک بی خاصیت دست امریکا،ازبازگشتِ تروریسم طالبانی- پاکستانی کاری ساخته نبود.
بنابرآن،هم کشورهای غربی وهم موبوکراسی تشکیل شده توسط آنها زیررهبریی کرزی وکارگزاریی طالبان کوت- شلوارپوش،تفنگ سالاران،مافیای مواد مخدر،مافیای زمین،نهادهای نام نهاد وچپاولگرغیردولتی وچند نفرِ منحطِ باقی مانده ازسردسته های باندهای تباه کارباصطلاح جهادیی شکل دهنده ی موبوکراسی / حکومت اراذیل واوابیش کنونی ،عامل های اصلی ای زمینه سازی برای بازگشت تروریسم وبحران ژرف کنونی درافغانستان می باشند.اکنون که چنین شده است،پرسش بنیادی این است که راه کاروتدبیررهائی ازچنگال تروریسم وبیرون رفت ازموبوکراسی وگام برداشتن به سوی دموکراسی وصلح پایداردرافغانستان،چیست؟ واقعیت این است که؛ دروضع کنونی، پاسخ دادن به این پرسش بسیاردشوارمی باشد.اگردرعنوان مقاله از"انتخابات شفاف به حیث یک گام بلند درسمت بیرون شدن ازموبوکراسی وحرکت به سوی دموکراسی" نام برده ام؛ خواستم این است که، افغان هابویژه دسته های فعال درکنارکاندیدهای ریاست جمهوری،بدانند که درموقعیتی نیستند که کمک دربرگزاریی انتخابات شفاف نمایند.البته،بدودلیل:نخست،همه شان بدرجه های متفات درحکومت داریی کرزی شریک می باشند.حکومت داریی که خود ازیک انتخابات جعلی برخاسته وتصمیم دارد که تقلب درانتخابات قبلی رادرانتخابات پیش روتکرارنماید.دوم،گسترش تروریسم هم زمان بافرارسیدن روزانتخابات درکابل،نشان میدهد که کرزی وطالبان درجهت تخریب پروسه ی انتخابات،دست بدست هم داده اند.
بهرحال،اینکه کرزی ودوستانش درتحریک طالبان زیرهدایت ارتش پاکستان درباره ی برگزاریی انتخاباتِ" شفاف یا ناشفافِ" ریاست جمهوری افغانستان چه اندیشیده وبرنامه ریزی کرده اند،برای نویسنده بسیارمهم نیست.چرا؟ به این خاطرکه،پاکستان که ازبادارش، یعنی امریکاسرپیچی کرده وباکمک مالی ای عربستان،متحدِ دوگانه بازِ دیگرِامریکا،ازروزسرنگونی ای اداره ی طالبان تاکنون؛ باوجود،کسب کمک های کلان مالی ازامریکابنام عضویت درکمپ مبارزه باتروریسم؛خلاف اهداف کمپ ضدِ تروریسم،درافغانستان، تروریسم وتباه کاری را ادامه داده ومی دهد؛نشان میدهد که به آسانی وزودی به خواست مردم ما که خواستاردوستی باپاکستان درصورت قطع کمکش باتروریسم می باشند،تن نمی دهد.وقتیکه، پاکستان به کمک خود باتروریسم علیه افغان ها ادامه می دهد؛تروریسمی که این روزها درکابل فزونی گرفته است وازدست امریکاهم چیزی ساخته نیست.پس وظیفه ی خودِ افغان ها می باشد که هم دربرگزاری انتخابات درست سهم بگیرند؛ وهم پس ازانتخاباتِ شفاف، ازحکومتی که ساخته می شود؛بدون درنظرداشت تفاوت های زبانی،قبیلگی، مذهبی وسمتی حمایت نمایند.برای این که،هم سیاستِ تروریزه کردن افغانستان توسط پاکستان باعمله گریی طالبان ناکام شود وهم ازشکم انتخابات، فرزند حرام زاده ی سربیرون نکند،اقدامات زیرراپیش کشِ می نمایم:نخست،کرزی بداند که درمقایسه به دوره ی12ساله وسه ماهه ی ریاست جمهوری وکمک های بی شمارمالی ای که آشکاروپنهان ازبیرون بویژه امریکا دریافت کرده است؛بدون دستاورد می باشد.ازاین رو،برگزاریی انتخابات شفاف / درست نه تنهابه نفع کشورکه به نفع خود اووآینده اش می باشد.به این معناکه،بکوشد درانتخابات دستکاری نکند! دوم،کاندیدهای ریاست جمهوری اگرچه برنامه ی درخورتوجهی ارایه نکرده اند؛بازهم دقت نمایند که بدون تغییرساختاری ووارد کردن خون تازه به بدنه ی بالاوزیرین ساختاردولتی، موفق به تامین صلح وثبات درکشورنخواهند شد.سوم،احزاب سیاسی106گانه وانجمن های جامعه ی مدنی420گانه برای تقویت دموکراسی وجامعه ی مدنی ازشمارخود بکاهند.زیراکه،عدم حضورشان درپارلمان، ازارزش حزب وجامعه ی مدنی درجامعه کاسته است! پنجم،باقی مانده های سازمان های جهادی که مدت هاست درقومندان سالاریی غارتگروزمین خوار- تریاک فروش- وطن فروش گم شده اند،آینده ی کشورراقربانی گذشته ی ننگینِ دورونزدیک خود نه کنند.به این معناکه،کارهای دیروزشان بزیان مردم ودین تمام شده است.به سخن دیگر،همین هابودند که بخاطرآشوبگری وتباه کاری، طالبان رابه کشورماتحویل دادند.ازاین رو،یاقواعدبازیی دموکراتیک راپذیراشوند ویاازتجارت بالای دین وجهاد دست بردارند! ششم،نهادهای غیردولتی که بزبان انگلیسی اِن جی اوزنامیده می شوند،یک بارزحمت کشیده ازخدمات نهادهای های همتای خود دردیگربخش های جهان بویژه امریکای جنوبی درجهت گسترش دموکراسی ،حقوق بشربویژه حقوق زنان بیاموزند.هفتم،زنان،خبرنگاران وفرهنگیان باید بدانند که موبوکراسی کرزی ودارودسته اش درپروسه ی دموکراتیزه کاریی افغانستان بسیارسنگ اندازی کرده ومانع های بسیاری پیدانموده است.
ازاین رو،بازبه کرزی تاکید می نمایم که فلوته بازی بس است وتلاشی درجهت دستکاری درنتیجه ی انتخاباتی ریاست جمهوری نکند! درضمن،ازکاندیدهای ریاست جمهوری ونهادهایی که ازآن هایاد کرده ام می خواهم که بدانند که افغانستان جزدواختیار ،اختیارسومی پیش روندارد:نخست،دموکراسی ورعایت حقوق بشربویژه حقوق زنان.دوم،فرورفتن درآشوب وتروریسم که پاکستان باتقویت تروریسم وطالبان دنبال آن می گردد.همه می دانیم که گام نخستِ رسیدن به دموکراسی،تن دادن به حق انتخاب مردم وجامه ی کاری پوشانیدن به آن، یعنی انتخابات شفاف می باشد.انتخابات شفاف هم آشکاراست که مانع های بسیاری درافغانستان کنونی دارد.اگرمانع های انتخابات شفاف راردیف بندی نمایم،این ها خود نمائی می کنند:نخست،ناکارآمدی وفساد پیشگی ای حکومت کرزی.دوم،نبود برگه ی هویت یاشناسنامه/ تذکره.سوم،نبودِ احزاب فراگیرسیاسی وجامعه ی مدنی.چهارم،تفنگ سالاریی غارتگربازمانده ازدوره ی جهاد ومقاومتِ بی دستاورد وتروریسم طالبانی ای موردِ حمایت پاکستان بویژه درمناطق هم مرزِآن کشور.اگربه هرچهار عامل مزاحم یاد شده درمسیرانتخابات شفاف، ریزبینانه نگاه بیندازیم؛روشن می شود که پروسه یافرایند دموکراسی درافغانستان باچه دشواری های مواجه می باشد.شایان توجه است که نام بردن ازعامل های مزاحم درمسیرانتخاباتِ شفاف یادستِکم بهترازانتخابات قبلی،به این معنانیست که مجوزفراهم شود برای کرزی وبرخی همکارانش که شرایط برای برگزاریی انتخابات حتامانندِ انتخابات تقلبی سال1388-2009هم مساعدنیست.بنابراین، تروریسم طالبان رابهانه ودرپسین برهه،کارانتخابات را باید یک طرف نمود.
درواقع،دشواری های یاد شده ودشواری دیگری که ازآنها نام برده نشده است؛همه درافغانستان امروزوفردا تنها یک راه حل وبیرون رفت دارند که حکومت خوب می باشد وحکومت خوب هم تنهاازشکم انتخاباتِ خوب هرچند همراه بامانع ها،کمبودی ها ونابسامانی هابرمی خیزد.من به حیث شاگرد سیاست،تاریخ ،جامعه شناسی سیاسی وتااندازه ی فرهنگ واندیشه؛وقتیکه به دشواری های موجود درافغانستان چه دربعد درونی وچه دربعد بیرونی اش می نگرم؛هیچ راهی بیرون رفتی ازبحران بزرگ کنونی وتروریسم روبه فزونی ای مایه گیرازپاکستان،جزکوشش درجهت تشکیل حکومت خوب که ازشاهراه انتخابات شفاف می گذرد،بذهنم نمی رسد.ازاین رو،دروضع دشوارکنونی تاکید بیشتربه برگزاریی انتخابات شفاف ودرست می نمایم.بنابراین،به سیاست کاران خوب وخراب ،روشنفکران،فرهنگیان،زنان وجوانانِ وطن تاکیدن پیش نهاد می نمایم که همه کشمکش های خرد وریزِ خود را کنارگذاشته تنها درجهت برگزاریی انتخابات شفاف / درست کوشش نمایند.اگرچنین نکنند،توجه نمایند که زمان وفرصت بسیارخوبی را ازدست می دهند.
اکنون که،تنها حکومت خوب به حیث عامل تامین کننده ی ثبات،صلح ودفع تروریسم،اهمیت روزافزون خود را نمایان ساخته و انتخابات شفاف یادرست هم جاده صاف کنِ آن به شمارمی آید.برای حکومت کرزی،امریکا وکاندیدهای ریاست جمهوری ودسته های کاری شان لازم است که به پرسمان های زیرتوجه نمایند:نخست،کرزی بداند که جعل کاری درانتخابات رانه مردم ومخالفان می پذیرند ونه جامعه ی جهانی.ازهمه مهم تراین که،دستکاری درنتیجه ی انتخابات هم درداخل بحرانزا است وهم درسطح منطقه،توت رابه مراد پاکستان می پزد.دوم،درصورت احتمال بالای دست کاریی کرزی درنتیجه ی انتخابات،کاندیدهای ریاست جمهوری به همکاریی سازمان ملل متحد،برای رائی شماریی درست،به ایجاد یک میکانیزم کاری درزمینه توجه نمایند.سوم،امریکا که سیاست افغانی- تروریست زدایانه اش فدائی موبوکراسی ای کرزی شده است،امید است که درزمینه بازنگری کرده بجای فربه کردن موبوکراسی،درجهت پایه گرفتن دموکراسی درافغانستان کمک نماید.دراین صورت،هم تروریسم نیست می شود وهم خودش ازباتلاق خود ساخته اش بیرون خیزبرمی دارد.درغیرآن،همه می بازند وتنها تروریسم وآشوب است که نیرومند ترمی شود.رخدادِ ناخوشایند وقابل پیش بینی ای که قربانی ای اصلی ای آن بازهم مردم افغانستان خواهند شد.

Sunday 23 March 2014

براساسِ گزارشِ گزارش گرِنیویارک تایمز،بن لادن تازمانِ قتلش توسط امریکا؛مهمان ویژه ی آی اِس آی بوده است


ملتون شیطان باورمندشده بود که "بهتراست دردوزخ حاکم باشی تاخدمت گاردربهشت." رهبران پاکستان ثابت کرده اند که هردورادرصورت امکان می کنند!
طارق علی
ابراهیم ورسجی
3-1-1393
دریک ماه اخیر،گزارش های خبری درمنطقه، حکایت ازرفت وآمدهای پُررمزورازِ مقام های بالای حکومت های عربستان،امارات متحده وبحرین به پاکستان دارد.سفرهای گمان برانگیزی که نشان میدهد پشت صحنه ی آن ها، بازیی سیاسی تازه ی درکارمی باشد.وقتیکه،عربستان مبلغ یک ونیم میلیارد دلارکمک به اقتصادِ بیمارپاکستان واریزکرد والطاف حسین،رهبرنهضت قومی مهاجر،ازشرکت سربازان پاکستانی دردرگیری های خاورمیانه هشدارداد؛این واقعیت خود نمائی کرد که بازیی ننگینِ تروریست پرورانه ی پاکستان وعربستان درافغانستان که این روزهاگریبان گیرپاکستانی هاوعرب هاهم شده است،وارد برهه ی تازه ی می شود.ازسوی دیگر،این خبرهم دررسانه های پاکستانی ته وبالاشد که، عربستان به دادن کمی خون به اقتصادِ روبه غلطیدن پاکستان دست زده است تااین کشوربه ساخت خط لوله ی گازایران به هند ازقلمروش باوجود نیازشدیدش بخاطررفع بحران انرژی،تن ندهد.ازاینکه،ایران پیشتراین پروژه راناسازگاربه نفع خود اعلام نموده است،کمک عربستان به پاکستان باید علت های دیگری داشته باشد که مهم ترینِ آن،همان می باشد که الطاف حسین هشدارداده است،یعنی کاربرد نظامی های پاکستانی دربازی هایی تروریستی ای خاورمیانه به نفع حکومت های قبیلگی- شیخی- نفتی- عرب.
درحالیکه تلاش درجهت جلب سهم گیریی نظامی های پاکستانی توسط حکومت های شیخی- نفتی- فاسدِ عرب درشرایطی کنونی به حیث یک عامل مهم دربازیی تازه راه افتاده ی خاورمیانه می باشد،براین واقعیت نباید چشم بست که سیاست تروریست پروریی پاکستان وارد برهه ی سرنوشت سازی برای خودش وعرب ها شده است که ایجاب همسوئی هرچه بیشترشان رامی کند.ازجانب دیگر،دردوماه گذشته،نامه ها وهشدارهای ازکاخ سفید وکاخ کریملین به عربستان فرستاده شده است که سرسری گذشتن ازکنارآن هابه نفع ریاض نیست.بطورنمونه،درادامه ی هشداریه های قبلی،دوهشداریه ازهمه مهم می باشند:نخست،طوریکه رسانه هاگزارش داده بودند،اوباما،رئیس جمهورامریکا،به ملک عبدالله نوشته بود که" دیگرسیاست های کمک رسانِ این کشور به سازمان های تروریستی- مذهبی، مورد تایید نیست." پس ازآن،بخاطربم گذاریی که پیش ازبازی های المپیک درسوچی،درمسکوشده بود،ولادی میرپوتین،رئیس جمهورروسیه، درنامه ی هشداریه ی به شاه عربستان گفته بود که:"ازتاریخ برش می دارد."درواقع،درتاریخ پُرفرازوفرود یاپرماجرای سده ی بیستم،غم انگیزترین سده هم این گونه هشداریه ازطرف رهبریک قدرت بزرگ به شماره ی کشوردیگرکشورهاصادرنشده بود که اکنون به شماره ی پادشاه عربستان توسط پوتین،رئیس جمهورروسیه صادرمی شود! اگرحکومت بشاراسد،باایستادگی دربرابرخیزش موردِ حمایت عربستان سه سال دوام کرده است،برمی گردد به نفرتیکه درجامعه ی جهانی علیه تندروان مذهبی مخالف اوکه توسط عربستان کمک می شوند؛ایجادشده است،نه حمایت های هنگفت مالی- تسلیحاتی تهران ومسکو.
بهرصورت،این گونه نامه هاچه با الفاظ نرم وچه با الفاظ درشت؛حکایت ازاین دارند که، دیگرقدرت های بزرگ آماده ی چشم بستن بربازی های دوگانه ی کشورهای دغلکاری مانند:عربستان وپاکستان که درسخن مخالف تروریسم ودرعمل متحدِ تروریستان می باشند،نیستند.دیگرگونی سازنده ی که دارای نشانه های مثبت برای آسیب دیده هاازتروریسم بویژه افغانستان می باشد.درحالیکه هشدارپوتین به شاه عربستان تازه وجالب می باشد،اماعصبانیت امریکاازپاکستان به این خاطرکه، درسال2004؛باوجود عضویت درکمپ مبارزه باتروریسم ،درجهت ناکام ساختن سیاست افغانی آن کشور،طالبان افغانی والقاعده رابازسازی وبرای تقویت پشت سنگرآن هاطالبان پاکستانی راساخت؛ازپیش روبه فزونی داشت.دراین بازیی دوگانه ی همراهی منافقانه باکمپ مبارزه علیه تروریسم وزیرزمینی کمک رسانی به تروریستان،هنرپاکستان لفاظی وانکاربود ومی باشد.خوشبختانه،پس ازقتل بن لادن درروزدوم ماه می2011،درشهرایبت آباد،دریک ساختمان چند منزله درکنارپایگاه ارتش،هم دغلکاریی پاکستان رابرملاکرد وهم تکانِ سختی به مناسبات لرزان واشنگتن- اسلام آباد،وارد نمود.تکانی که پس لرزه های آن تاکنون ادامه دارد.
بااینکه، کشته شدن بن لادن درکنارپایگاه ارتش پاکستان توسط دریا با نان امریکائی،مناسبات هردوکشوررابحرانی کرد؛درضمن، به این بدگمانی نیزدامن زد که حتمن ازحضورِاو در ساختمانی پیوسته به پایگاه نظامی،آی اِس آی آگاهی داشته ویااینکه نگهدارمهمان محترم خود ومنفورنزد امریکا،بوده است! ازاین رو،درزمینه،نویسنده می کوشد بداند که چگونه چنین دغلکاریی توانست بیشتراز10 سالا ادامه یابد.دراین زمینه وزمینه های دیگر،روزچهارشنبه26حوت- 19مارس،مصروف مطالعه ی گزارش های خبری درسایت روزنامه های اردوزبانِ جنگ،انگلیسی زبان دِنیوز/ اخبارو دان / بامداد بودم که نظرم به این عنوان خبری درجنگ ودان خورد:مقام های رسمی- بالای نظامی آگاهی ازحضوربن لادن نداشتند.(1) وقتیکه گزارش راتااخیرش دردان خواندم،درپایان صفحه ی بازتاب دهنده ی آن،ازروزنامه ی نیویارک تایمزنام برده شده بود.پس ازآن،بایک کلیک،بالای سایت نیویارک تایمز،به اصل موضوع رسیدم که گزارش مفصل خانم کارلوتاگال،خبرنگارنیویارک تایمزدرافغانستان بازتاب داده شده بود.ازاینکه موضوع بسیار اثرگذاربراوضاع دیروزوامروزافغانستان بود ومی باشد،به مطالعه اش پرداختم.
درواقع،زمانیکه گزارش خانم گال را درنیویارک تایمزخواندم،متوجه شدم که چه دسیسه ی چند پهلو- تروریستی ای درافغانستان، از2001تاکنون؛ توسط نظامی های پاکستانی به کمک مالی عرب های نفتی بویژه عربستان، دنبال شده ومی شود.دسیسه ی که کرزی،رئیس جمهورودسته ی نوکرِ پاکستانش برخلاف منافع وطن بدست های پشت صحنه ی آن کمک می رسانند.دراین راستا،باره ادرمقاله های که دروبلاک اندیشه،فسبک، سایت های آریای وخورشید به نشررسانیدم،به این اصل تاکیدشده است که پاکستان هم از16تا22میلیارد دلاربه بهانه ی عضویت درکمپ تروریسم ازامریکا،پول وکمک های نظامی- امنیتی گرفته است وهم ازهمین طریق طالبان والقاعده رابازسازی وبا ایجاد طالبان پاکستانی به حیث عقب گاه سنگرآن ها،افغانستان راتروریزه نموده است.بطورنمونه،دریکی ارمقاله ها،بااستناد به مجله ی اردوزبانِ"نوای پاکستان"منتشره ی امریکای شمالی"گفته شده بود که"دردوره ی پرویزمشرف،بودجه ی وزارت آموزش وپرورش ولایت بلوچستانِ پاکستان200میلیون روپیه وبودجه ی وزارت امورمذهبی آن،12صد میلیون روپیه بود."درواقع،یک میلیارد روپیه، بود جه ی وزارت امورمذهبی ولایت بلوچستان،بودجه ی بود که برای طالبان درنظرگرفته شده بود.اینکه درولایتِ آن وقت سرحد / اکنون خیبر- پشتونخواه، بودجه ی وزارت امورمذهبی چقدربوده است،تخمین رابه خواننده هاسپرده بودم. زیراکه،هزینه ی طالبان وتروریستان پاکستانی وبیرونی فعال درشرق وجنوب افغانستان،ازطریق ولایت پشتونخواه تامین می شد ومی شود.
بادرنظرداشت آنچه گفته آمد،به یک نکته یعنی بازسازیی القاعده وطالبان وایجاد طالبان پاکستانی باهزینه ی کمک های امریکا،توسط نظامی های پاکستانی صرف اشاره نموده بحث رابا بازتاب گزارش خانم کارولوتا گال،گزارش گرروزنامه ی نیویارک تایمز،درامورافغانستان وپاکستان،پی گیری می نمایم.دراین باره که،طالبان درسال2004بازسازی شده اند،سخن گفتم؛پس می بینیم که تاسال 2006، تروریسم تاچه گستره ی درافغانستان فربه وبه قربانی گرفتن آغازکرده است.دراین راستا،خانم گال می گوید:میلیارد هادلارهزینه،قانون اساسی تصویب ودوانتخابات ریاست جمهوری برگزارشد، شعارهای زیادی برای بهبود وضع زندگی مردم،تحقق دموکراسی،رعایت حقوق بشرو...سرداده شد؛اماتغییری سازنده ی درزندگی مردم رونمانشد.پرسمانی که به حیث عامل درونی کمک کرد طالبان به کمک پاکستان به جنوب وشرق افغانستان برگردند وخوب هم سربازگیری نمایند. و طالبان تنهادرسال2006بیشتراز100عملیات خود کشانه کرده اند.ازاین رو،برای شناخت بیشترازمرکزفرمان دهی طالبان وحامی شان،درماه دیسامبر2006،به کویته رفته گزارش گران پاکستانی وخانواده های افغانی رادیدم که فرزندان شان درعملیات خود کشانه کشته وشهید شده بودند وازترس آی اِس آی، چیزی گفته نمی توانستند.پس ازروزنخست گزارش گری درکویته،دیدم که جاسوسان موتورسوارآی اِس آی مراوخانواده های راکه باآن هاگفت وگوکرده بودم،نظارت می کنند.بهرحال،به محله ی پشتون آباد رفتم که درنزدیکِ آن خانه های بلندی قرارداشت که طالبان آنجازندگی می کردند و مدرسه های راهم می چرخانیدند.درنزدیک پشتون آباد،جامعه ی اسلامی با280شاگرد قراردارد که حداقل سه خود کش آنجاتربیت شده ورهبران سازمان های مذهبی پاکستان آنجارفت وآمدمی کنند ومقام های ولایتی حکومت واعضای طالبان هم درتاریکی شب باموترهای لوکس / قیمتی آنجارفت وآمد داشتند.من خواستارمصاحبه بارئیس مدرسه یاجامعه شدم.برایم گفته شد که زنان خبرنگارآنجارفته نمی توانند.ازاین رو،چند سوال راتوسط گزارش پاکستانی وعکاس به درون مدرسه فرستادم،ازطرف معاون مدرسه جواب آمد که خود من آمده نمی توانم ومدرسه درباره ی جهاد گران فهرست نمی دهد ودرقرآن جهاد آمده است وماقرآن راآموزش می دهیم،این وظیفه ی شاگردان است که جهاد کنند وماتنهاقرآن رابیان می کنیم.گزارش گروعکاس برایم گفتند که دردیوارهای مدرسه،شعارهابه نفع ملاعمرویک سازمان مذهبی پاکستان دیده می شود.یک وکیل / قانون گذارپشتون هم به من گفت که مدرسه هاپوشش می باشند وپشت سرآن ها آی اِس آی قراردارد.حکومت مشرف ورئیس آی اِس آی،پرویزکیانی ،طالبان رانگهداری می کنند.هردو ده هاگروپ پراکسی / قائم مقامی دارند تابهره برداری ازآن ها سلطه برافغانستان پیدانمایند.آن هادرتئوری باامریکاودرعمل ازتروریسم وطالبان حمایت می کنند.همچنان، ازالقاعده وشاخه های آن درکشمیروجاهای دیگرحمایت می نمایند.پشت سراین استراتژیی متناقض، آی اِس آی قراردارد.درواقع،رابطه ی پاکستان باافراطی ها وتروریست هاتوسط آی اِس آی تامین می شود.حقیقتی که امریکابه کندی آن راباورمی کند،یا ازموضع گیری دربرابرآن خود داری می کند...درروزپنجم واخیرین روزبودنم درکویته،چهارکالاسفیدِ مزدورآی اِس آی عکاس مرادستگیرکردند.درهتل،کمپیوتروعکس هاراگرفته اورادرپارکنگ هتلی که من بودم آوردند وازمن خواستند که بیائید پایین تاگپ بزنیم.عکاس به من گفت که بزحمت افتاده است.تاریکی بود،من نمی خواستم که به پارکنک لات بروم.به همکارم گفتم حمایتت می کنم.به دبیرخود درنیویارک تایمزپیام دادم وبعد کوشیدم بامقام های رسمی پاکستان گپ بزنم.پیش ازرسائی به آن ها،جاسوسان بداخل هتل آمدند لپ تاپ مراگرفتند.یک افسرخاکی پوش که انگلیسی رامی دانست بامن قهرآمیزگپ می زد ویک نفر دیگرهم عکاس رامحکم گرفته بود.رفتندبه سوی کالای من ونوت بک وتلفون همراهم رانیزگرفتند.وقتی که، یکی ازآن هادست مراکش کرد،اعتراض کردم.مرادوبارفشارداد تابروی میز کافه افتادم.همه باخشم می گفتند که حق ندارید درباره ی مدرسه های دینی گزارش تهیه نمائید وعکاس وگزارش گرپاکستانی همکارم راباخود بردند.واقعن،آن مدرسه مرکزپرورش تروریستان وپروپاگند به نفع تروریسم درافغانستان بود.شش ماه بعد تر،پاکستان درماه ژولای2007،بارخ دادِ مسجدِ سرخ ، مدرسه ی دراسلام آباد،تکان خورد.این گونه که،دختران دانش آموزاعتراض به تخریب مسجدهای غیرقانونی کردند ومسجدِ سرخ بلند شد. مرکزجهاد افغانستان. مسجدِ سرخ توسط مولوی محمدعبدالله چرخانیده می شد که پس ازملاقات بابن لادن، درسال1998، کشته شد.
بعداز10سال گزارش گری درافغانستان وپاکستان وآدرس یابی بن لادن متعجب شدم که کجاوچگونه پنهاشده است؟اوهمراهانی بسیاری داشت که درافغانستان محاصره اش کرده بودند.برای نزدیک به هشت سال،اوتکیه بردوپاکستانی قابل اعتماد داشت ودربرابرامریکا آن ها رابرادرخوانده بود.مردم خانه ی پنهان گاه بن لادن راجالب می دانند.یک شایعه ی محلی این بود که درآن طالبان زخمی وزیرستان نگهداری می شوند؛عین مسئله رارئیس سازمان مخفی پرویزمشرف به من گفت.شخصی که متهم به نگهداریی بن لادن درایبت آباد بود.درسال2007،یک افسرقبلی- امنیتی که درگرفتاری اعضای القاعده کارمی کرد،به من گفت :امریکا اسناد نزدیک داشت که رئیس آی اِس آی، ژنرال شجاع پاشاه،ازبودن بن لادن درایبت آباد آگاه بود.این معلومات ازمقام های رسمی امریکا بدست آمده است.امریکاگفت وگوهای پاشاه راپس ازکشته شدن بن لادن،ثبت کرده است.اوجای بودوباشِ بن لادن رامی دانست.یک مقام پاکستانی به من گفت:پاشامخالف طالبان وهمکارامریکا درآی اِس آی بود.پاشا نورچشمی امریکائی هابود.درهفته ها وماه های پس ازکشته شدنِ بن لادن،پاشا وآی اِس آی، ازآگاهی درباره ی محل بود وباش لادن انکارکردند،والقاعده درمسئله ی قتلِ او،حکومت پاکستان راملامت کرده است.یک وزیرقبلی حکومت پاکستان به من گفت که آی اِس آی به تندروان اجازه داده است که هرگونه که می خواهند کارکنند.یک افسرامنیتی بدوست من گفت که:شش ماه پس ازحادثه ی مسجدِ سرخ،پاکستان واکنش کارهای خود رامی بیند.
درحالیکه تندروان مخالف پاکستان شده اند،ژنرال ها اکنون هم می خواهند آن ها رابرای اهداف خود استعمال نمایند.ازهمه مسخره،حمله ی طالبان به بی نظیر،نخستین نخست زیرزن درپاکستان درسال2007می باشد.بوتوباصدای بلند ازخطرتندروی سخن گفته بود.اوگفت که تندروان خارجی "بخشی ازخاک پاکستان راگرفته اند وخواستارعملیات دروزیرستان شد." اوخود عملیات خود کشی راخلاف اسلام خواند.در18اکتوبر2007،من بابی نظیربه کراچی رفتم که بم گذاریی بزرگی صورت گرفت که درآن150نفرکشته و400نفرشدند.دردیسامبر2007،دوبچه جوان برای پرورش به مدرسه ی حقانیه دراکوره ختک آورده شدند.مدرسه ی که بسیاربد نام است وسه هزارشاگرد دارد.95درصدِ جنگ جویان افغانستان ازاین مدرسه رفته اند.یک سخن گوی مدرسه به من گفت که:جلال الدین حقانی، یکی ازفارغان این مدرسه می باشد.هردوجوان مدرسه ی،در27ماه دیسامبر،2007،بی نظیرخانم را دراسلام آباد کشتند.
دوستانی گه وناگه ازمقام های امریکاسوال می کردند که کدام مقام های دیگرپاکستان درباره ی جای بودوباش بن لادن می دانستند؛آن هابرای مانع شدن ازخرابی بیشترروابط سکوت می کردند.درواقع، مقام های دولت اوباما،باوجود خاموشی اختیارکردن،ازنوشته هاوسندها،خط ها،دوسیه های کمپیوترودیگراطلاعات که ازخانه ی ن لادن درجریان حمله بدست آمده است؛می دانستند که رابطه وحمایتی درمیان آی اِ آی وبن لادن بوده است. اسنادی که نشان میدهند میان رهبران تندروانی که درپاکستان زندگی می کردند به شمول حافظ بن سعید،بنیان گذارلشکرطیبه وملاعمر،رهبرطالبان،وبن لادن رابطه برقراربوده است.حافظ سعیدوملاعمر،نزدیک ترین افراد به آی اِس آی ومورد حمایت آن بودند ومی باشند؛ وآی اِس آی ازتماس های هردوبابن لادن آگاهی داشت.ازسو دیگر،بن لادن به نماینده قانع نبود وبرای ملاقات باتندروان سفرمی کرد ودرپسته های امنیتی کسی مانع موترش نمی شد.یک افسرامنیتی برایم گفت که، درسال2009،بن لادن به منطقه ی قبایلی برای ملاقات باقاری سیف الله اختررفته بود.اوراپدرجهاد می گفت.اخترزیرسایه ی آی اِس آی بود.شخصی که قصد قتل بی نظیررادرسال2007داشت وملاعمررا ازافغانستان باموترسایکل دراخیرسال2001،بیرون کرده بود.اوچند باردرپاکستان دستگیروتوسط آی اِس آی رهاشده بود.دراگست2009،اختردرملاقات بابن لادن،ازاوخواسته بود که کمک کند تابه مرکز ارتش درراولپندی حمله شود.مقام های امنیتی درباره ی ملاقات وحمله دراخیرسال2009آگاه شده بودند.بن لادن خواست اورارد وگفته بود که به پاکستان حمله نشود وجهاد بزرگ شود(یعنی حمله به افغانستان مطابق خواست پاکستان).اگردرکشتی سوراخ ایجاد کنید،غرق می شود.(یعنی پاکستان کشتی بن لادن می باشد). بن لادن،افغانستان،پاکستان،صومالی ودریای هند رامیدان مهم جنگ القاعده می خواند ومی گفت که به تندروانی زیادی ازمنطقه نیازداریم.اوهمچنان خواستارآموزش دریایی برای مبارزه بود.امریکا ازافغانستان می رود وماباید جنگ های دریایی داشته باشیم.اختر50ساله یابالاترازآن، درپاکستان مخفی است وفعال جهادی می باشد.درمدرسه ها،نمونه فرماندهانی که آی اِس آی می کوشد کنترول یانابودش کند...دوسال است که می کوشم دراین باره بدانم که آی اِس آی جای بود وباش بن لادن رامیدانست یانه،ویااینکه ازاونگهداری می کرد یانه؟درزمینه، ژنرال ضیاالدین بت به من گفت که:مشرف ترتیب بودباش بن لادن رادرایبت آباد داده بود.اوسند نداشت وزیرفشاربه مطبوعات پاکستان گفت که غلط فهمی شده است.
سرانجام،درشامگاه زمستانی2012،برای چیزی که دنبال آن می گشتم،تایید گرفتم.براساس یک منبع درونی،آی اِس آی یک دسک / میزرامی چرخاند که مسئول نگهداریی بن لادن بود،آزاد کارمی کرد و تنهایک شخص رانگهداری می کرد وبه کسی پاسخ گونبود.اوتنهایک شخص یعنی بن لادن رانگهداری می کرد.دریک کافه نشسته دریافتم که چنین است.دوافسرامریکایی بعدن به من گفتند که معلومات شماسازگاربادریافت های ما است،یعنی اسنادما.این چیزی بود که افغان هامی دانستند ورزمنده های طالبان هم به من گفته بودند.درفرجام،کسی ازدرون هم آن راتایید کرد.آی اِس آی وجود آن دسک / میزراتایید نمی کند،امامقام های بالای نظامی می دانند.به من گفته شد.یکی ازعلت های خسته شدن کرزی ازامریکاهم همین است(چون، ازنظرسیاسی- امنیتی- اداری احمق است،واکنش نادرست نشان میدهد.ازمن).ناتووسربازان امریکائی می روند؛نظامی های پاکستانی وابزارکارشان یعنی طالبان،منتظرهستند،تهدید یکه مانند2001بود.درژانویه2013،من به مدرسه ی حقانیه رفتم وباملاهای بزرگ درباره ی فارغانی که به افغانستان اعزام کردند،گفت وگوکردم.آن هامخالفان طالبان رالیبرال می گفتند که پنج درصد طرفداردرافغانستان دارند وبقیه ی مردم را طرفدارطالبان می دانستند(این فیصدی بالای طرفداران طالبان درافغانستان درواقع کمترازفیصدی طرفداران سازمان های مذهبی استادانشان درپاکستان می باشد که درانتخابات ماه مه2013درپاکستان به گونه ی کمی بالاترازصفرخود رابه نمایش گذاشت.) وگفتند که مامنتظرپیروزیی نظامی طالبان درافغانستان هستیم.اما،امنیتی ها،تحلیل گران سیاسی وقانون گذاران پاکستانی ازچنان چیزی هشدارمیدهند! یعنی نباید شود! کتی کانون ازاسوشیتد پریس درسیپتامبر2013گزارش داد که تندروان ازپنجاب،درمنطقه ی قبایلی، برای آموزش وحمله به افغانستان درسال2014،جمع شد اند وشماری ازآن ها(به کمک عربستان وآی اِس آی) به سوریه هم رفته اند.یک قانون گذارپاکستانی به من گفت که آن ها100در100زیرکنترول نیستند،اما ارتش حفظ شان می کند.امریکا درباره ی پاکستان چیزی نمی گوید. درباره ی حکومتی که تروریسم صادرمی کند،تغییرپالیسی هم نمی دهد.120هزارسربازدرافغانستان پیاده شد ومبلغ یک تریلیون دلارهزینه شد،اماتهدید طالبان هنوزپابرجامانده است.(2)
درحالیکه خانم گال درسال2012ثابت کرد که بن لادن مهمان ویژه ی آی اِس آی می باشد،طارق علی،نویسنده ی انگلیسی- پاکستانی تباردرسال2006،بن لادن رابه حیث مرغ طلائی آی اِس آی شناسائی کرده بود.بطورنمونه،طارق علی می نویسد:طی سفری به پاکستان درماه اوت 2006،ودرپروازبازگشت به لندن،من بایک آدمی که ازدوران پیش می شناختمش روبروشدم.اودربخش بزنس کلاس نزدیک من آمد ونشست ودروازه ی گفت وگوبازشد.خودش رامعرفی کرد که یک مقام بالای امنیتی دردوره های بوتووضیاالحق بوده است وحالا به سفری به اروپابرای بررسی مبارزه باتروریسم روان است.گفت وگودرباره ی بن لادن به میان آمد.سوال کردم که آیااوزنده است؟جوب نداد.گفتم وقتیکه جواب نمی دهی ،جواب بلی است.تکرارکردم ،بازجواب نداد.گفتم آیامی دانی اوکجااست؟ به قهقه درآمد وگفت: اگربدانم هم، نمی گویم.بازگفت،آیاگمان می کنی که برایت می گویم.گفتم،آیاکسی می داند که اوکجااست؟ شانه ی خود راشورداد.من اصرارکردم.گفت :چیزی درکشورجالب مامخفی نیست.شخصی می داند وباید بداند.وگفت که: سه نفرمی دانند وممکن است چهارنفر.گفتم:می توانی حدس بزنی که کی هامی باشند؟گفت که من می توانم وواشنگتن.آن هااورازنده نمی خواهند.گفتم:آیابچه های شمامی توانند اورابکشند؟گفت:بشنورفیق! چرا یک قازطلائی راکه تخم طلائی می دهد،بکشیم.مقام های رسمی مامی گویند؛تازمانیکه بن لادن زنده است،جریان آمدن دالرادامه می یابد.(3)
درواقع،برداشت های گال وطارق علی ازرابطه ی تنگاتنگ وکاری میان بن لادن وآی اِ آی،این مسئله را روشن می سازد که پیوندِ بسیارنزدیکی میان نظامی های پاکستانی،حکومت عربستان وبن لادن،رهبرالقاعده وجود داشت ودارد.پیوندی که تاکنون میان این گروه تروریستی ودیگرسازمان های تروریستی مسلمان نما،ریاض واسلام آباد ادامه یافته است.بطورنمونه،دردوره ی جنگ های میان گروهی جهادی ها وبعدها جنگ های جهادی ها وطالبان،همکاریی نزدیکی میان عربستان،القاعده ونظامی های پاکستانی علیه دولت اسلامی مجاهدین برقراربود وعلت آن همسوئی هم همان است که احمدرشید،درکتاب"فرورفتن درآشوب"گفته است.احمد رشید می گوید:"عربستان وپاکستان درافغانستان ازحکومت پشتون هاحمایت می کنند." ازاین رو،هم ازجنگ های گلبدین حکمتیارِپشتون تباروهم ازطالبان پشتون تبار،علیه دولت اسلامی مجاهدین که ریاست آن بدست فارسی زبان هایی افغانستان بود،حمایت کردند.حمایتی که اکنون درقالب حمایت ازتروریسم علیه امریکا وحکومت دست نشانده اش درکابل ادامه دارد.ازجانب دیگر،همکاریی باهمی اعضای این مثلث ننگین- تروریستی درافغانستان کرانمند نمانده بلکه تمام خاورمیانه،شرق وشمال افریقا را ازبنغازی،صومالی،سوریه،تاعراق ویمن دربرگرفته است.جالب این است که ،دراین بازیی ناپاک وتروریست پرورانه ی پاکستان وعربستان،چیزی که مهم است این است که این دوکشورمتحد امریکاهم می باشند.
ازاین رو،هم برای امریکا وهم برای مهره ی بی عرضه اش کرزی درکاخ ریاست جمهوریی افغانستان وهرکسی که پس ازاو وارد کاخ ریاست جمهوری خواهد شد،پیشنهاد می نمایم که بهتراست علیه تروریسمِ زیرحمایت پاکستان وعربستان به اقدامات زیردست بزنند:نخست،امریکابداند که سیاستِ مبارزه اش علیه تروریسم درافغانستان شکست خورده وعامل این شکست هم نابکاریی حکومت کرزی وکالای صادراتی – تروریستی ای پاکستان، می باشد.ازاین رو،لازم است که درافغانستان به ایجاد حکومت خوب ودربیرون افغانستان،به گونه ی روشن علیه کمپ های آموزش تروریستی در پاکستان مبارزه نماید.ازهمه مهم تراین که،این روزها دررسانه هااین خبرپخش می شود که امریکاوسایل- ابزارجنگی خود درافغانستان رادراختیارپاکستان می گذارد.اگرچنین کند،درواقع کمرتروریسم رادرمنطقه می بندد.دوم،کرزی بداند که پاکستان به هیچ صورت ازحمایت طالبان درجهت تخریب فرایند صلح دست برنمی دارد وهمان سخنی که استادان مدرسه ی حقانیه به خانم گال گفته اند که "منتظرپیروزیی طالبان پس ازسال2014می باشند"،موضع ارتش پاکستان است نه موضع آن مدرسه ی منحط وتاریخ زده که اخلاق وعقاید اسلامی رافراموش وشریعت رادرتروریسم وعملیات خود کشانه منحصرنموده است.بنابرآن،کرزی که خیرباسپردن وزارت داخله به یک نوکرپاکستان به افزایش تروریسم حتادرکناردستگاه راست جمهوری کمک نموده است؛برکاندیدهای ریاست جمهوری ،آگاهان ،سیاست کاران وفرهنگیان افغانستان است که نگذارند کرزی برای طالبان وتامین سلطه ی پاکستان درکشورماجاده سازی نماید.درغیرآن،پاکستان که تصمیم گرفته است فرمانده دردوزخِ تروریسم باشد تاسربازدربهشتِ صلح،پیش ازنابودیی خودش بدست تروریستان،افغانستان رابیشترازاین، زیانمند خواهد ساخت.
پانویس ها:
1-www.dawn.com/news/1094441/top-military-officials-had-no-knoledge-of-Osamas-presence
Top military oficials had no knoledge of Osamas presence,dawn.com by Mateen Haider published at2014-03-20
2-www.nytimes.com/2014/03/23/magazine/what-Pakistan-knew-about-bin-laden.html?
Magazine
What Pakistan knew about Bin Laden?By Carlotta Gall,March19,2014
3-The Duel
Pakistan on the flight path of American power,by Tariq Ali,scribner Newyork,London,Toranto,,Sydney scribner Advision of simon& schuster linc.1230 Aveue of the Americas
NewYork,ny10020 copy right©2008by Tariq Ali,pp208-209

Sunday 16 March 2014

افغانستان؛بهشتِ تمساح ها


ابراهیم ورسجی
25-12-1392
درشرایط کنونی که بازارانتخابات ریاست جمهوری دردموکراسی ای صوری وموبوکراسی واقعی، یاحکومت اراذیل واوباش درافغانستان،گرم شده است؛نمی خواستم درباره ی پرسمان هایی بیرون ازانتخابات وملزومات ودشواری های آن دست به قلم بزنم.امادوپرسمان زیرباعث شد که زیرعنوان درج شده قلم فرسائی نمایم:نخست،بتاریخ8ژانویه-18ماه جدی،ازآقای کاشف احمدخان،نویسنده ی پاکستانی،نوشته ی زیرعنوان"پاکستان؛بهشت کروکودیل ها/تمساح ها" درسایت"آسیاتایمز"به نشررسیده بود که برایم بسیارجالب تمام شد.دوم،کرزی،سردسته ی کروکس کراسی/ تمساح کراسی ای افغانستان،دوماه پیش ازنشرمقاله ی کاشف احمدخان،لب به اعتراض ها علیه امریکاکشوده بود که ازدونگاه خنده آوروقابل بررسی می باشد:نخست،چرانوکرزرخرید علیه بادارِخود لب به شکوه واعتراض کشوده است؟دوم،کرزی ونوازشریف،هردواین روزهابازارگفت وگوهای صلح باطالبان راداغ کرده اندتاآش شوروروده سوزخود رابه بازارعرضه نمایند.درمقاله ی کاشف احمدخان،دلیل بهشت تمساح هاشدن پاکستان، دومطلب زیرپیش کش شده بود:درماه دیسامبر2013،داکترترین،دکترمتخصص استخوان درکویته، توسط طالبان غرض پول ربوده شد ومدتی بعدباپرداخت50میلیون روپیه رهاشد.دوم،نوازشرف،نخست وزیرپاکستان، دستورداده است که هرکسی که با25میلیون روپیه یابیشترازآن درپاکستان دست به سرمایه گذاری بزند،ازمنبع درآمدِ مبلغ یاد شده پرسان نمی شود! ازاین رو،کاشف احمدخان درنوشته ی خود یاد آورشده است که، آن های که 50میلیون روپیه ازدکترترین گرفته اند،می توانند به گونه ی دلخواه درپاکستان،سرمایه گذاری نمایند وازمنبع پول شان هم پرسان نمی شود.بنابراین،پاکستان به بهشت کروکس یاتمساح هامبدل شده است.(1) باتایید سخن کاشف احمدخان،می خواهم بگویم که ازحال وهوای افغانستانِ گرفتاردرچنگان کروکس / تمساح ها خبرندارد که میلیارد هادلاروافغانی ازجیب مردم بدبختِ سرزمین مابازوروشیطنت ربوده شده است.دررابطه به اصل دوم یاپرخاشگریی کرزی دربرابرامریکا،می توان گفت که این آقاکه توسط امریکابرشانه ی مردم افغانستان بارکرده شد و12سال وچندماه باتمساح های تکنوکرات جازده شده وتمساح های جهادی- طالب نما،حسابی کشورراچاپیده است؛ازنهایت آبروریختگی، باپرخاشگری های لفاظانه وبی معنامی خواهد که ازخود درمیان مردم اعاده ی حیثیت نماید.بهرحال،ازکرزی می خواهم که درکنارشعارهای توخالی علیه امریکا،ازمقدارپول های که علنی ومخفی ازآن کشورگرفته است نیزسخن بگوید.
خوشبختانه،مردم افغانستان به اندازه ی به پختگی ای سیاسی رسیده اند که می توانند تشخیص بدهند که "کرزی کی بود،چه شد،چه کرد واکنون ازسردرماندگی،به آدرس بادارخود چه درفشانی می نماید؟" بهرحال،تجربه ی تلخ حکومت داریی کرزی درافغانستان باوجودهزینه های بی شمارمالی وجانی افغان هاودوستانِ بیرونی حکومت او بویژه امریکا،به شکست انجامیده است؛و احتمال رفتن دوباره ی افغانستان به سوی فاجعه هم دوعامل زیرمی باشد:نخست،موقعیت جغرافیائی افغانستان.دوم،زمام دارِ نادان،نوکرمنش،پس مانده ومتعصبی مانندکرزی.نوع زمام داریی که دردوسده ی گذشته نتوانست گامی درجهت تشکیل کشور- ملت برداشته حداقلِ نوسازی وتوسعه ی اقتصادی- اجتماعی ازبالابزیررادرجامعه ی افغانستان، به مردم پیش کشِ نماید.بهرصورت،تجربه ی تلخِ سیاسی- تاریخی درافغانستان نشان می دهد که این کشورنگون بخت، قربانی موقعیت جغرافیایی ،ناتوانی،فساد وقبیله گرائی سیاست مدارانِ دیروزوامروزخود شده است.درواقع،موقعیت جغرافیائی وناتوانی سیاست کاران افغانستان دوواقعیت تلخ ودرهم تنیده شده ی می باشد که ازدوسده ی گذشته بدین سو دست بدست هم داده منافع کهنه ونواستعمارگری رابرخلاف منافع مردم تامین نموده است.دوعاملی سرنوشت سازی که وضع ناگوار کنونی افغانستان،دستاوردِ آن می باشد.درحقیقت،موقعیت حساس جغرافیائی وناتوانی وخود فروشی امیران ورئیس جمهوران، باعث شد که افغانستان تاکنون دردورباطلی بازیی قدرت های استعماری دست بدستِ آن هاشده به حالت کنونی اش برسد.بطورنمونه،وابستگی حکومت های کابل ازسده ی نزدهم تانیمه ی نخست سده ی بیستم به هندِ بریتانیا،وپس ازهندبریتانیاکه حکومت افغانستان بی بادارشده بود، اتحادِ شوروی رابه حیث باداربرگزید.باداریکه سلطه ی آن تافروپاشی کمونیسم وپایان جنگ سرد درسال1991،برافغانستان ادامه یافت؛وهمین که شوروی فروپاشید، دولت افغانستان هم متلاشی و جنگ های گروهی جهادی نماها وجهادی نماها وطالبان نماهازیراثرپاکستان براه افتاد.درادامه ی جنگ های یادشده،ازدواج طالبان والقاعده زیراثرپاکستان صورت گرفت.ازدواجی باعث رخداد یازدهم سیپتامبردرامریکاو پیاده شدن سربازان امریکائی- انگلیسی به بهانه ی جنگ علیه تروریسم درافغانستان وشکل دهی حکومت ننگین کنونی به ریاستِ کرزی شد.حکومتی درمانده وفاسدی که بجای حل دشواری های کشور به تعمیق بحران وجاده سازی برای بازگشت طالبان کمک کرده است.
وقتیکه پرسمانِ موقعیت حساس جغرافیائی ونابکاریی سیاست مداران وادامه ی دورباطل رهائی ازسلطه ی یک قدرت استعماری ورفتن بزیرسلطه ی قدرت استعماریی دیگربه میان می آید،نباید بریک واقعیت دیگر،یعنی نقشِ انفعالی یاغیرسنجیده ی توده های مردم درروندهای سیاسی ای پرفرازوفرود کشورچشم بست.واقعیت این است که، مردمِ متحد ویک دست وسیاست مدارانِ آگاه وهمسوراهیچ قدرت بیرونی هرچند بزرگ شکست داده نمی تواند.ازاین رو، درکنارموقعیت جغرافیائی وسیاست مدارانِ نابکار،غارتگرومزدوربیگانگان، نباید مردم را درادامه ی دورباطل ودستاوردِ آن، یعنی بحران جانکاه وتوان فرسائی کنونی، بی تقصیربرآورد نمود.البته که، هرسه عامل؛ به نوبه ی خود، به گونه های متفاوت کوتاهی بدوش دارند.ازاین که،موقعیت جغرافیائی، دیگرگونی ناپذیرودوام دارومنافع قدرت های دورونزدیک هم درآن متناقض است؛پس برای ماست که درایجاد وضع درد ناک کنونی،بیشترازجغرافیا،برنقش منفی ای سیاست مداران درتاریخ سیاسی دورونزدیک مان،تاکید نمائیم.دراین راستا،برای همه آگاهان کشورماروشن است که، حکومت داریی خوب وحمایت مردم درپشت سرِ آن می توانست ومی تواند سیاست های قدرت های بزرگ ودرمیانی ای دورونزدیک رابایک سیاستِ خارجی هوشمند وواقع بینانه به گونه ی سمت بدهد که فایده رسانی آن هابرزیان رسانی هایشان غلبه داشته باشد.پرسمانی که سیاست مداران افغانستان به گونه مرگباری درآن ناکام وحکومت کرزی فاسدترین وناکام ترین آن هاه شمار می آید.
بنابرآن،دراین نوشته،بیشترازدیگرعامل های اثرگذاردرایجاد اوضاع کنونی،به نقش غیرسازنده ی سیاست مداران وکارکردضدمردمی شان توجه می شود.واقعیت این است که، سیاست به معنای یونانی اش هنوزدرجامعه وفرهنگ مسلمان هابویژه جامعه ی افغانستان جاپیدا نه کرده است.بطورنمونه،سیاست به معنای یونانی اش نظم وسامان بخشیدن جامعه یاکشوربه سودهمگانی است که دموکراسی،سامان بخشیدن کشوربه سودیک نفرکه پادشاهی،وسامان دادن جامعه به خواست چند نفرکه آلیگارشی،یاچندکسی نامیده می شود.درواقع،هرچه حکومت داریی خوبی که اکنون کشورها دارند،ادامه ی حکومت داریی دموکراتیک یونانِ باستان می باشد که درکشورهای شمال اروپابویژه سویس،سویدن وناروی نماد یافته است.برخلاف،درفرهنگ مسلمانی- افغانی ما، سیاست ازنظرواژه شناسی وکارکردی به معنای زدن ،بستن،کورکردن،کشتن وغصب دارای های منقول وغیرمنقول دولت ومردم می باشد که بدترین نمونه ی آن حکومت کرزی به شمارمی آید.وقتیکه سیاست درفرهنگ سیاسی مابه معنای زدن وبستن وکشتن تعریف ونماد یافته است،حق داریم که سیاست مداران را،مردانِ زدن، بستن ،کشتن ،غارت گروتباه کاری معرفی نمائیم.سیاستی که چنان کارکردی ازخود به نمایش گذاشته و وضع کنونی یاموبوکراسی / حکومت اراذیل واوباش دستاوردِ آن می باشد.وقتیکه تروریسم طالبانی وتباه کاریی جهادی نما ها را که کشتن،زدن ،بستن وغصب کردن بود ومی باشد،سیاست تعریف کنیم که چنین هست،چیزی که بدست مان می آید؛به گونه ی دستاورد،موبوکراسی به معنای حکومت اراذیل واوباش می باشد که زیررهبریی حامد کرزی درافغانستان دست بالاپیدانموده است.(2)
دراین باره که، چرا افغانستان به این روزسیاه افتاد؟ به روشنی می توان ابرازنمود که،دوعامل زیر،یعنی موقعیت جغرافیائی وسیاست مداران نادان وپس مانده دارائی نقش عمده می باشند.ازاین سبب که،موقعیت جغرافیائی راعوض کرده نمی توانیم؛اما وضع سیاسی- اداری- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی- نظامی- امنیتی مان رامی توانستیم ومی توانیم به گونه ی سروسامان بدهیم که ازاثرمنفی موقعیت جغرافیائی ورقابت های دیگران بالای آن بکاهد.پرسمانی که سیاست کاران دیروزوامروزافغانستان درآن به طورجانکاهی شکست خورده اند.بطورنمونه،سیاست مداران می توانستند ومی توانند باسیاست های خوب وجلب حمایت های مردمی برای خود،ازبسیاری فشارهای جئوپالیتیکس بکاهند.مثلن،فیدل کاسترو،توانست یک حکومت مخالف امریکا رادرزیرریش آن قدرتِ بزرگ،بیشتراز نیم سده نگاه بدارد؛بدون اینکه،قدرت نامبرده زیانی برای حکومت ومردمش عاید کرده بتواند.نقشی که سیاست مداران افغانستان بخاطرضد مردمی بودن درآن شکست خوردند.اگرچه شماری ازکارشناسان منطقه می گویند که دشمنی کاستروباامریکا،باعث خرابی وضع اقتصاد کوباشده است،امابحران مهارناپذیراقتصادی دریونان،ایتالیا،اسپانیا،بحران سیاسی- اقتصادی درمصر،پاکستان ،بنگله دیش،جنگ داخلی درعراق وتروریسم درافغانستان،درسایه ی دوستی بامریکا،خود نمائی کرده است نه دشمنی با آن.
برخلافِ کاسترو،سیاست مداران دیروزوامروزافغانستان چنان فضول ونابکاربودند ومی باشند که تنها راه وشیوه ی نوکری به قدرت های بزرگ واداره ی کشوربه نفع آن ها وبزیان مردم را ازتاریخ سیاسی جهان آموخته بودند ومی آموزند.اگرافغانستان، درمبارزه علیه یک قدرت استعماری پیروزوبجای دست یابی به خود گردانی،بدامن قدرت رقیب آن فروغلطید؛وضعی که تاکنون ادامه دارد.برمی گردد به حماقت هاوفرصت طلبی های سیاسی زمام داران، تا تاثیرات منفی موقعیت جغرافیائی.ازاین رو،درادامه ی افت وخیزهابدامن این وآن کشورخارجی که اخیرین وتباه کارترین آن پاکستانِ مزدوروذلیل بود که بادامن زدن به تروریسم وطالبانیسم،وضعی رابرکشورماتحمیل کرد که جزدواختیار،چیزی دیگری پیش روئی مردم باقی نه مانده بود:نخست،تروریسم طالبان- القاعده.دوم،برای براندازیی آن ها،پیا ده شدن سربازان ناتووشکل دهی موبوکراسی کرزی.ازبدرخ دادها،امریکا وشاخه ی نظامی اش(ناتو) دربراندازیی تروریسم القاعده،طالبان ونظامی های پاکستانی وراندنِ آن ها به آن سوی مرز های افغانستان، موفق؛امادرایجاد نظم وسامان سیاسی ای درخورشرایط کنونی وبرآوردنِ نیازمندی های جامعه ی افغانستان، به گونه ی مرگ باری شکست خورده است.
دراقع،موفقیت امریکا دربیرون کردن تروریستان وپاکستان ازافغانستان وناکامی آن درنظام سازی و سامان بخشی کشورِ جنگ وتروریسم زده ی ما؛بدوعامل زیربرمی گردد:نخست،بالاکشیدن جاهلانِ باصطلاح تکنوکرات وجنگ سالارانِ جنایت کاربه قدرت آن هم زیراداره ی شخص بی پایه ونادانی مانندِ کرزی که نه در ولایت خود جای پای داشت ونه آگاهی ابتدائی ازمدیریت وسیاست رادارابود.دوم،غفلت ازدسیسه گری وبازیی دوگانه ی پاکستان که بازسازیی تروریسم به کمک مالی امریکاوصادرنمودنِ دوباره ی آن به افغانستان راسبب گردید.دررابطه به اصل نخست، باید گفت که، اداره سازی درجامعه ی جنگ دیده وتروریسم زده ی افغانستان توسط چنان ترکیبی ناجورونادانی ازهمان آغازروشن بود که ناممکن می باشد.ازاین رو،آن هانه تنهابدردنظام سازی نمی خوردند،بلکه مانع آن شده وبدوپرسمان زیرهم دامن زنند که بسیارخوب هم دامن زدند:نخست،بحران اجتماعی- سیاسی راگسترش دادند.دوم،وقتیکه بحران های سیاسی- اجتماعی دامن زده شد،فرصت برای پاکستان ودیگربازی گران منطقه ی مساعد شد تابرنامه وسیاست افغانی هرچند ناقصِ امریکا ومتحدان غربی وغیرغربی آن راناکام و افغانستان راباتقویت تروریسم وتندرویی مذهبی به دهه ی1990میلادی-1370خورشیدی بر گردانند.
ازاین رو،لازم است که نوشته را بابحث درباره ی این پرسمان ادامه دهم که سیاست افغانی امریکابجای تامین وصلح وآرامش درافغانستان،این کشوررابه بهشت تمساح هامبدل کرده است.واینکه چراسیاست افغانی امریکابه تبدیل افغانستان به بهشت تمساح هاانجامید؛بهتراست که به عامل های زیرتوجه کرده شود:نخست،نابکاری وبی تقوایی کرزی به حیث نفراول حکومت دست نشانده ی امریکادرکابل.دوم،نادانی وفسادپیشگی ای جاسوسانی نادانی که بنام تکنوکرات ودراصل بی خبرازبروکراسی واداره ی پیشترقبیلگی افغانستان که درزیرسایه ی ظاهرخان،پادشاه پیشین گردآمده بودند.سوم،تفنگ بدستان غارتگرجهادی نما.چهارم،طالبانی کم سوادِ کوت وشلوارپوش که برای پاکستان،امریکاوانگلیستان جاسوسی وبا ظاهرخان،پادشاه پیشین افغانستان هم منافقانه سروکله نشان می دادند.پنجم،نهاد کاران باصطلاح غیردولتی ودراصل جاسوس،استفاده جوووطن فروش بویژه کارمند درشبکه ی استخباراتی پاکستان.ششم،قاچاقبران مواد مخدروزمین.اگربه ترکیب حکومتِ پس رخ داد یازدهم سیپتامبر2001،نگاهی انداخته شود،نشان میدهد که شش دسته ی ردیف بندی شده درآن جای گرفته اند.ازاینکه درحکومت نامبرده برخی کرسی هاومقام های مهم راشورای نظاری هایاهسته ی مرکزی جبهه ی بنام متحدِ مخالفِ طالبان ازخود کرده بودند،کرزی وتکنوکرات های نادان این گمانه زنی رادامن زدند که عامل بسیاری نابسامانی هاهمان هامی باشند؛به گونه ی که رابرت گیست،وزیردفاع سابق امریکا ازآن درخاطرات خودیادآورشده است.درحالیکه،واقعیت خلاف گفته های کرزی وتکنوکرات های ناآگاه ازبروکراسی می باشد.
بطورنمونه، درآغازحکومتِ تمساح سالارِکرزی، برپایه ی فتنه گریی زلمی خلیلزاد وحماقت سیاسی شورای نظاری ها، وزارت های مهم دردست پنجشری هاافتاده بود؛امامنابع مالی دولت،کاملن دردست تکنوکرات های نادان واوباشی بود که جاسوس دوگانه ی امریکاوپاکستان بودند.مثلن،ملافهیم، معاون اولِ طالب کرزی ووزیردفاع بود.ازاین رو، وزارت مالیه ی زیراداره ی تکنوکرات های امریکائی-آی اِس آئی، دربود جه ی وزارت دفاع مشکل تراشی وآن رابه کمترین سطح کاهش دادند؛تااینکه، رحیم وردک،ازخودشان وزیردفاع شد.همین برخورد، دروزارت داخله وریاست امنیت ملی هم که زیراداره ی باندِ شورای نظاربود،بکارگرفته شد.پاکستان که ازوضعیتِ سردرگمِ حاکم بردولت تمساحی- تکنوکرات- جنگ سالاری- مافیایی- کرزیی ازنزدیک آگاهی داشت؛ وامریکاهم پیش ازاداره سازی درافغانستان؛ عراق را اشغال ودر آنجادرگیرشده بود،وقت راغنیمت شمرده طالبان راباکمک های کلان جورج بوش، بازسازی کرد.پس ازاین است که،تمساح های حکومتی وتروریستانِ طالبی به جان مردم افغانستان می افتند! ازنظرکارکردی،گام های نخستین حکومت تمساح سالارکرزی روشن ساخته بود که افغانستان آینده درچه سمتی تاریکی حرکت می نماید.
دراین زمینه،بهتراست که ازغصب کاری هایی نخستینِ تمساح های باصطلاح تکنوکرات بیاغازم.تمساح ها درنخستین گام،درشهرویران شده ی کابل،محله ی شیرپوررابرای خود نقشه کشی وتقسیم وشهرک اشرافی ودرواقع تمساح خانه درست کردند.درواقع،پیش ازپرداختن به دشواری های اقتصادی،اجتماعی،بهداشتی،زیرساختی،زیست محیطی و...مردم افغانستان،تمساح هابرای خود درزمین های مردم قصردرست کردند.ازهمه جالب تراین که،پیش ازساختن شهرک شیرپور،اکثرِتمساح های تکنوکرات وتفنگ- تریاک – اِن جی اوسالار،درشهرکابل خانه های داشتند.چون،به بهانه ی جنگ علیه تروریسم ودموکراسی نمائی جورج بوش وتمساح های افغانِ دست پروده اش،سفارت هاوخارجی های بسیاری به کابل روآورده بودند،تمساح هاخانه های قبلی شان را به کرایه های بالااجاره وخانه سازی،هتل سازی و...راروی دست گرفتند تاازموقع بهره برداری کرده به قیمت بدبختی مردم افغانستان هرچه بیشترپول کمائی نمایند.ازسوی دیگر،صدهاجاهل ونادان دیگرکه درپس کاروان تمساح سازیی جورج بوش جای گرفته بودند،بنام کارشناس درامورمالی،اداری،عدلی،بانکی،زیرساختی،دموکراسی سازی،جامعه ی مدنی،سرمایه گذاری و...بامعاش های آسمان خراش درکابل جای گرفتند که هم کرایه ی خانه ها رابه آسمان بردند وهم خروارهاکاغذراهزینه وسیاه کردند که گویابابرنامه ریزیی نو،افغانستان رابه سوی جهان نو ودمکراتیک سوق می دهند!
درچنان شرایطی که، تکنوکرات های نادان برمنابع مالی باد آورده ازکشورهای غربی مسلط شده بودند وازبد یاخوب رخ دادهابه بیرون خانه هاودفترهای خود هم رفته نمی توانستند،فاجعه ی دیگری توسط تمساح های جهادی نما،طالب های کوت وشلوارپوش،تکنوکرات نماها،نهاد کاران غارتگرغیردولتی وقاچاقبران مواد مخدر،راه اندازی شد که بازارسیاه کردن زمین می باشد.دراین راستا،غصب زمین؛ اول، توسط تکنوکرات های شکم پرست وتفنگ سالارانِ غارتگر- فراری - جاده صاف کن طالبان،باغصب محله ی شیرپوردرکابل؛ودرگام دوم،توسط خانواده ی کرزی درقندهار،با راه اندازیی پروژه ی"عینو"آغازشد.درعین زمان،یک تمساح ازقندهاربه ننگرهارفرستاده شد تازمین های آن ولایت رابامافیای زمین معامله وپیداوارگمرک تورخم رابخورد؛اما رفع زحمت ازخانواده ی کرزی درقندهارنماید.درواقع،پروژه های خائنانه ی شیرپوردرکابل وعینو،درقندهار،غصب زمین های جلال آباد،توسط فرزندحاجی قدیر،سیداسحق گیلانی وچندسیاه کاردیگربه کمک والی،گام های نخستِ تجارت تمساحی- زمین خوارگی درافغانستان می باشد.پس ازآن است که،غصب کاری های زیربراه می افتند:غصب وفروش زمین های پشت کتلِ خیرخانه تانزدیک قره باغ توسط رسول سیاف وامان الله گذر؛همچنان،سیاف زمین های زیادی دولتی وشخصی رادرپغمان ومسیرکابل- میدان شهرغصب،پروژه سازی وبازراسیاه کرد.اینکه برسرِزمین های دشت برچی چه گذشت،همه می دانند.زمین های مسیردارالامان- لوگرراکریم خلیلی وبرادرش حاجی نبی غصب وفروختند.پروژه ی ده سبزرا یک دسته ی وابسته به جمعیت اسلامی،ازخود کرد.درمسیرارزان قمیت به سوی بت خاک،دارودسته ی سیاف واحمدشاه احمدزی وچند دسته ی جنایت کاردیگری،همه زمین های دولتی- شخصی راپروژه سازی وپیسه کمائی کردند.ازساحه ی رحمن به سوی چهارآسیاب تالوگررا زورمندان موبوکراسی کرزی ازخود کردند؛ودراین باره که،طالب کرزی و ملافهیم که هفته ی گذشته درگذشت،برسرساحه های تجارتی شهرکابل چه آوردند،نیازبه بیان بیشتری ندارد.ناگفته نماند که، عین دزدی وبازارسیاه زمین که درکابل وکناره های آن صورت گرفت؛مانند آن یابدترازآن،توسط جهادی نماهایی شکست خورده دربرابرطالبان وزورمندشده پس ازجنگ علیه تروریسم وتمساح سالاری کرزی،درولایت هاهم صورت گرفته است. حیف که جای گلبدین حکمتیار،دراین بازارسیاه زمین،معادن،کالا،موادمخدروآثارتاریخی که زیرسایه ی دستگاه تمساح سالارِکرزی،توسط دوستان وهمتایان جهادی- طالبانی اش درکابل وکناره های آن وولایت های کشورراه اندازی شد؛خالی می باشد!
درجریان این همه بازارسیاه کردن زمین های حکومتی وشخصی درکابل وکناره هائی آن،نقش شهرداری/ شاروالی ای این شهرنگون بخت ووزارت شهرسازیی حکومتِ تمساح سالارِ کرزی، جالب وخواندنی می باشد.روشن است که وزارت شهرسازی،برنامه های شهری رامی سازد وشهرداری آن راتطبیق می کند؛البته باتوزیع زمینِ جای خانه به نیازمندان.اطلاعاتی که نویسنده دارد،نشان میدهد که وزارت شهرسازی، شهرنمی سازد وشهرداری هابویژه شهرداریی کابل،زمین برای خانه ندارد که به متقاضیان بدهد.اگرشهرداری زمین برای خانه سازی ندارد ومحیط زیست شهرهم مرگبارشده است،نمی دانم وجود شهرداری ووزارت شهرسازی برای چیست؟ همین که، قیمت یک نمره زمین دردورترین کناره ی کوهستانی کابل،به صدهزاردلاردربازارسیاه رسیده است،نشان میدهد که تمساح هاچقدرفربه ومردم چقدرلاغرشده اند! شایان ذکراست که، تنها درافغانستان، زمین توسط تمساح های مسلط برحکومت کرزی بازارسیاه نشده است،بلکه زرع تریاک توسط تمساح هاتشویق وقاچاق موادمخدر،درکناربازارسیاه زمین،پول های کلانی رابه جیب تمساح هاواریزوبه شمارمعتادان افزوده است.افزون بربازارسیاه زمین وزرع تریاک وتولیدهیروئین،معادن،آثارتاریخی وبسیاری چیزهای ارزشمندافغانستان هم توسط تمساح هابه غارت برده شده است.ازهمه جالب تراین که،درگذشته هم افغانستان حکومت های تمساح گونه داشت که برزمین وجان مردم افتاده بودند؛اماآن هابرابربه صدهزارم اندازه ی تمساح های کنونی بازارسیاه زمین نکردند وکمک خارجی بزرگی مانند حکومت تمساحی کرزی برایشان میسرنبود.ازاین رو،به صراحت می گویم که غارت وتجاوزی که دردوره ی تمساح سالاری کرزی به حقوق اجتماعی واقتصادیی مردم شده است،ازهجوم چنگیزتااداره ی طالبان نشده بود!
مثلن،تنهاکشورامریکا،در12سال ودوماه ونیم گذشته،100میلیارد دلارکمک درجهت بازسازیی اقتصادِ افغانستان کرده وپرداخت های پنهانی سازماسیا/سازمان جاسوسی آن کشوربدستگاه کرزی درردیف کارهای پنهانی می آید که تنهاکرزی ازمقدارآن می داند.پرسش بنیادی این است که کمک بزرگ یادشده وکمک های دیگرکشورهاکه ازمقدارآنها بانک جهانی ،سازمان ملل وحکومت تمساح سالار کرزی آگاهی دارند،چگونه هزینه شدند که اثری بسیارناچیزی ازآن هادیده می شود؟برای پاسخ به پرسش یادشده،بهتراست که به نوسازی شده هادرافغانستان توجه کرده آنگاه مقایسه نمائیم که درآمد چه اندازه بود وچگونه هزینه شد؟مجموعه ی هزینه های که درزیرساخت هاشده است،امیدی کمتری به مامی دهد.مثلن،سرک های کابل تافیض آباد،به شمول پل بالای دریای پنج،پلخمری تاحیرتان- ازحیرتان تاکتل سبزک درمرزبادغیس- فاریاب،کابل تاتورخم،کابل تاخوست،کابل تاهرات ونیم روز،بیشترازدومیلیارد دلارهزینه دربرنداشته است.درکابل،وضع سیلو/نان پزی وذخیره ی غله ی مرکزوقصردارالامان،ازبازسازی حکایت نمی کنند.بله،پخته سازیی سرک های میان میدان هوای وهتل انترکانت ومیدان هوای وریاست جمهوری به شمول میدان هوای وچندکیلومترسرک دیگردرکابل،به گونه ی تخمینی سه صد میلیون دلارهزینه دربرداشته است.اگربه هتل هاوسالون های عروسی ای بدساختی که درکابل ساخته شده اند، نگاهی انداخته شود،روشن می شود که اکثریت آن هاازپول بازارسیاه زمین،مواد مخدر،جاسوسی ودزدیی کمک های جامعه ی جهانی ساخته شده اند وصاحبان مستقیم وغیرمستقیم آن هاهم تمساح های بزرگِ مسلط بر تمساح کراسی کرزی می باشند.رسانش برق ازآسیای مرکزی تاکابل هم،به کمک هند صورت گرفته است که نه تنهانویسنده،بلکه همه شهروندان کابل ازآن کشورخوشحال وبه پاکستان که بجای کمک دررقابت باهند،به افغانستان طالب وتروریست می فریستد،نفرین نثارمی کنند!
دربخش آموزش وپرورش،زراعت،مالداری،جنگل داری،بهداشت ،درمان،آب نوشیدنی پاک،حمل ونقل یامسیررفت وآمد،معادن،گمرکات،دفاع،امنیت ،حکوت داری،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان ،جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی،کارنامه ی حکومت تمساح سالار،برای مردم روشن است.درهمین ماه جاری،وزیرمعارف/آموزش وپرورش ابرازنمود که 50درصد مکتب های افغانستان بدون ساختمان می باشند.برای کارکرد وزارت بهداشت،همین بس است که بازارافغانستان ازداروهای وقت گذشته ی پاکستانی پراست ومردم کم پول برای درمان ملاریابه پشاوروکمی پولدارترهابه هندمی روند.ازاینکه،درسرسفره ی مردم کشمش وپسته ی ایرانی موج می زند وگندم وبرنج برای شکم نیمه سیر مردم ازقزاقستان وپاکستان می آید،ونان پزی کابل/سیلوویران مانده است،کاروزارت زراعت رامحاسبه نمائید؛وبرای سرزنش کردن وزارت فواید عامه،وضع تونل سالنگ بسنده می کند.برگمرکات مافیاحکومت می کند.ازاینکه طالبان ازچهارآسیاب برکابل موشک پرتاب می کنند ودرکناردستگاه ریاست جمهوریی کرزی، بم می گذارند وازهمه خنده دارتراینکه،رئیس امنیت رادرمهمان خانه اش ترورمی کنند،نشان میدهد که تمساح هادرغارت سرمایه ی ملی موفق ودرتامین امنیت مردم که فکرنمی کنند؛درتامین امنیت خود شان هم درمانده اند.درواقع،تمساح هابه این هم بسنده نکرده بزرگترین سرمایه گذاری ها رادربیرون بویژه دردوبی کرده اند.یک تخمین نشان میدهد که مجموعه ی پول های دزدی وبیرون کرده شده توسط تمساح ها، تنهادردوبی به بالاتراز13میلیارد دلارمی رسد.
پانویس ها:
1-South Asia.Jan8,2014
Pakistan a Crook’s paradise,by Kashif Ahmad Khan
www.Ayimes.com/atimes/south_Asia/sou-01-080114.html
2-Iwarsajee.blogspot.ca/2014/03/blog-post.html
افغانستان؛ دموکراسی یا موبوکراسی

Friday 7 March 2014

بمناسبت روزجهانی زن ورنج های بی پایانِ زنان افغانستان


زنان رابزرگواران گرامی می دارند ودون همتان خوارمی شمارند!
رسول الله صلی الله علیه والسلم
زن بت است،الهه است،مادراست،جادوگراست،پری است؛اماهرگزخودش نیست.
سیمون دوبوار
آرزوی من آزادی زنان وتساوی حقوق آن هابامردان است.من به رنج های که خواهرانم دراین کشوردراثربی عدالتی مردان می برند،کاملاواقف هستم.نیمی ازهنرم رابرای تجسم دردها وآلام آن هابکارمی برم.
فروغ فرخزاد
زنان را پاس بدارید
آنان می ریسند و می بافند
رُزهای آسمانی را
بر هستی ِ زمینی
می بافند بند ی بر
خشنودی عشق
فریدریش شیلر

ملت های محروم ازعدل وانصاف چه هستند جزدسته های بزرگ اشرار!
سنت اگوستین
آهای(بچه هی محله)چرامی ترسید؟ ترس که مانع مرگ نمی شود،فقط جلوزندگی رامی گیرد.
نجیب محفوظ
ابراهیم ورسجی
16-12-1392
دراین باره که درسده های میان یا دردوره ی سلطه ی سنتی مذهبی ها،شاهان وفئودال هاچه برسرِزنان رفته است،بازتاب آن ازحوصله ی این نوشته بیرون است.اما دراین مقاله،براین اصل تاکید می شود که دوره ی سده های میانه،دوره ی نگون بختی زنان بیشترازمردان بوده است.به این معناکه، بهره برداری جنسی وجسمی اززنان توسط ملاها، بزرگ مالکان وشاهان وکاسه لیسانشان برای همه برملامی باشد.ازاین رو،هرپیشرفت وترقی مادی وفرهنگی وفنی که انسان هابویژه زنان تاکنون فراچنگ نموده اند؛بدون شک،فراورده ی عصرنومی باشد که بارنسانس/نوزائی،اصلاح مذهبی،نهضت روشنگری ومکتب ها وایدئولوژی های سیاسی ای برخاسته ازآن ها سربرافراشته است.
علت اینکه، همه دیگرگونی های نوخواهانه باعامل های یاد شده خود نمائی کرده اند؛این است که، درسده های میانه،سلطه ی خود کامانه ی کلیسا،بزرگ مالکان وشاهان ودرمجموع مثلث مذهب،بزرگ مالک،شاه(تزویر،زروزور) اجازه نمی دادکه انسان هایا افراد بااراده ی آزاد وخود مختاری برای آینده ی خود تصمیم بگیرند.روشن است که تصمیم گیریی ارادیی افراد درجهت رسیدن به آینده ی روشنتر،دونتیجه دربردارد:نخست،انسانِ تصمیم گیرنده به سرنوشت خود سمت وسومیدهد.پرسمانی که زمین رادرزیرپای استبداد، چه مذهبی وچه عرفی یاغیرمذهبی سوزان می سازد.دوم،کامیابی افراد وجامعه ها درامورمربوط به سرنوشت شان،دوپیامد دارد:نخست اینکه مثلث زور،زروتزویررابرهم می زند.دوم،موفق به ادغام قبیله گرائی درقومیت وقومیت ها رادرملت همسوو دولت – ملت رابه میدان آورده موفق به توسعه ی اقتصادی می شوند.
روشن است.زمانیکه دولت- ملتِ مدرن شکل گرفت،توسعه ی اقتصادی درمیان می آید که بدون سهیم ساختن زنان یانیمه ی جامعه دربازارکاروسهام میسرشدنی نمی باشد.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که بورژوازی دیروزوسرمایداریی امروز، باپایان دادن به عصرفئودالیسم ومذهب مسخ شده درقدرت شاه وشیخ،وشکل دهی عصرمدرن که نمادِ آن دولت- ملتِ مدرت می باشد،زنان رابه حیث نیروی کاروارد معرکه ی زندگی نوساخت.به سخن دیگر،فئودالیسم زنان راوسیله ی شهوترانی وبچه آوری ساخته بود وسرمایداری آن ها راوارد بازارکارکرده ازنظرمالی خود مختارازشورانشان ساخت.
اگر،برای پرهیزازبدرازاکشیدنِ مقاله، ازبحث درباره ی بسیاری دستاوردهای انقلاب بورژوازی صرف نظرکنیم،به ارتباط مضمون نوشته،اشاره بدوموضوع زیرفایده مند می باشد:نخست،سرمایداری ازهمان آغازکارزارخود؛برای تبلیغ ،بازاریابی، پیشبرد وگرم کردن بازارتجارتی خود،ژورنالیسم رابه میدان آورد.دوم،برای افزایش نیروی کارگر،زنان یانیمه ی جامعه رابه بازارکارسرازیرنمود.سرازیریی که هم باعث خود بسندگی زنان وهم رهای شان ازسلطه ی مرد سالاری شد.درعین زمان،عامل کشمکش زنان کارگرباکارفرمایان افزون طلب وبهره کش هم شد.اگرچه درآغاز،به همین خاطرکه درجهان پسافئودالیسم ومردسالاری،زنان کارپیداکرده سلطه ی بی چون وچرای مردان رابخاطرنان آورخانه بودن به چلش گرفته بودند؛خوشایندبود؛امااین خوشایندی دیرپانماند.به این سبب که، سرمایداری جزبهره کشی ازتوان کاریی زنان باپرداخت کاربهائی ناچیزتن نمی داد.
ازاین رو،نخستین جرقه یاچراغ نارضایتی ازسرمایداری وبهره کشی کارخانه داران رازنان روشن کردند که؛ اول، به برسمیت شناخته شدن 8مارس،به حیث روزجهانی زن،موضوع بحث این مقال؛ ودوم، برای بهبودهرچه بیشترموقعیت زنان درزندگی،به برآمد کردن فمینیسم یاجنبش حق طلبی زنان منتهی شد.درباره ی پیشینه ی روزجهانی زن هم این مبارزه وفداکاری زنان است که روز8مارس رابه حیث روزجهانی زن شناسانیده است.بطورنمونه،...در8مارس1857،زنان کارگردریک کارخانه ی بافندگی درشهرنیویارک، علیه شرایط غمبارحاکم برمحیط کاری ونرخ ناچیزمعاش خود دست به تظاهرات زدند.کارخانه داران هم باچوب وچماق پولیس آن ها راسرکوب کردند.پس ازسرکوب زنان کاگر،50سال مبارزه ی حق طلبانه ی زنان ادامه یافت،تااینکه درسال1907،درامریکا وچند کشوردیگر،روز8مارس به گونه ی باشکوهی برگزارشد وزنان خواسته های خود راپیش کش کردند.
همان گونه که سرکوب زنان درامریکا صورت گرفته بود،جنبش زنان هم درآن کشورراه افتاد! جنبشی که مشوق ادامه ی اعتراض وبزرگ داشت 8مارس، درجهان شد.دراین راستا،درماه اگست1910،کلارات تکین،زن مبارزآلمانی درکنگره ی سوسیالیست ها درشهرکوپنهاگن،پایتخت ناروی،پیشنهاد کرد که روز8مارس،روزجهانی زن اعلام شود؛وکنگرهم چنان کرد.یکسال بعد،درسال1911،روز8مارس،تظاهرات زنان درسراسراروپا واسترالیابراه انداخته شد وروزنامبرده جنبه ی جهانی به خود گرفت.ازآن تاریخ تانیمه ی دوم دهه ی1970،مبارزه درجهت تحقق پیشنهادِ تکین ادامه یافت؛تااینکه، درسال1977،یونسکو/ شاخه ی فرهنگی سازمان ملل،8مارس رابه حیث روزجهانی زنان برسمیت شناخت.ازآن روزتاکنون،این روزبه حیث روزجهانی زنان درسراسرجهان برگزارمی شود.(1) واقعیت این است که برگزاری روزجهانی زنان درروز8مارس و فمینیسم یاجنبش حق خواهانه ی زنان؛سبب شده است که پرسمان حقوق زنان وبرابریی آن هابامردان درمرکزتوجه جامعه ی جهانی،حتاکشورهای بسیارپسمانده ی مانند:افغانستان،صومالی،مغلستان،بوتان وسودان و...قرارگیرد.
درافغانستان،اگرچه پیشترازجنگ های داخلی برخاسته ازتهاجم نظامی اتحادِ شورویی پیشین ومداخلات بیرونی ای پس ازآن وفرزند حرام زاده شان، جنگ های میان جهادی ها ومیان جهادی ها وطالبان- القاعده درجهت منافع غرض ورزانه ی پاکستان،وضع زنان حالت خوشایندی نداشت؛اما،مانندِ12سال گذشته که حکومت زاده ی تهاجم امریکابه بهانه ی جنگ علیه تروریسم،توقع دروغین درمیان آن هاایجاد نکرده بود! پیشترازاین،ازاین لحاظ که حکومت افغانستان منشورجهانی حقوق بشرراپذیرفته بود،درزمینه،شعارمی داد؛اماگام های عملی درجهت تحقق آن برنداشته بود وکمیسیون دروغین حقوق بشرهم نساخته بود تاتوقعات دروغین بیافریند.بدبختانه،در12سال ودوماه 7روزگذشته،حکومت منحط ومسخره ی کرزی، باتشکیل کمیسیون باصطلاح حقوق بشر،بوق وکرناسرداد که باکاردرجهت تامین حقوق بشریی مردم افغانستان بویژه زنان بدبخت این کشور،گامی بلندی به پیش می گذارد.
بانهایت اندوه،افزن براینکه حکومت امریکائی- پاکستانی- طالبانی ای کرزی گامی سازنده ی درجهت بهبود وضع زندگی وحقوق بشریی زنان برنداشت؛امااین قدرکرد که به صدهامرتبه بیشترازگذشته به دردها، رنج ها وغم های زنان کشورجنگ زده ی مافزونی بخشید! وقتیکه می گویم حکومت منحط کرزی به رنج ها وغم های زنان درمقایسه به گذشته ی ناشاد شان افزوده است،نمی خواهم تبلیغ منفی نمایم،بلکه می خواهم تااندازه ی ممکن وضع واقعی زنان رابازتاب دهم.بطورنمونه،مادرگذشته شاهدی پرسمان های زیردررابطه به زنان درافغانستان نبودیم:نخست،مقام های دولتی چند زنه نبودند؛برخلاف،اکنون به شماردولتی های چند زنه افزود شده است.دوم،درگذشته،پرسمان فرارزنان ودختران ازخانه های شوهران وپدران درافغانستان به خانه های زیرمراقبت دولت وجود نداشت،متاسفانه اکنون این گونه زنان ودختران بی شمارمی باشند که بخاطرآزارشوهران وفروش دختران توسط پدران،به خانه های امن زیراثرحکومت پناه می برند؛و درخانه های امنِ ناامن هم تجازوزاتی به آن هاصورت گرفته ومی گیرد.سوم،مادرگذشته،زنان معتاد نداشتیم؛متاسفانه اکنون بی شمارمعتادان درمیان زنان داریم.مثلن،درولایت غزنی،شمارزنان معتاد ازشمارمردان معتاد پیشی گرفته است.چهارم،مادرگذشته،خودسوزی وخودکشی درمیان زنام نداشتیم که اکنون زیادشده است.پنجم،درگذشته ازدواج های اجباری بود،البته باخویشاوندان پدرومادردختر،امااکنون جای آن را ازداج اجباریی دختران وزنان جوان باکهنه سالان پول دارگرفته است.ششم،زورمندان وتفنگ داران درسراسرافغانستان بابهره برداری اززوروتفنگ خود،چند زنگی راازچهارزن که درقرآن ممنوع درفقه ملائی جایزشمرده شده است گذشتانده باطلاق زن چهارم به سوی پنج زنگی گام برداشته اند.جای غم وانده این است که این جنایت ها زیراثرحکومتی ها وتوسط آن هاصورت می گیرد؛آن هم درحکومت مسخره ی که کمیسیون حقوق بشرزیراثریک زن تاجرومنحط هم دارد وسروصداهاهم بلندکرده است تاجامعه ی جهانی رابدوشد وبسیارهم تاکنون دوشیده است.
وقتیکه داستان غم انگیزچند زنگی دولتی ها وتفنگ داران بی فرهنگِ زیراثرشان راباشریعت مداریی جاهلانه- تروریستی طالبان که بیشترین قربانی های خود رااززنان گرفته است ومی گیرد،کنارهم بگذاریم؛ می توان گفت که زنان افغانستان درچه وضع فلاکت باری قرارگرفته اند.ازاین رو،بهتراست که در8مارس،زنان کشورما بجای برگزاری روزجهانی زن،ازروزبرداشتن جنازه ی زن وحقوقش بحث ویاد آوری نمایند.دراین بازیی ناپاکی که بنام حقوق بشردرافغانستان براه انداخته شد وبجای کمک به بهبود وضع اجتماعی- حقوقی- اقتصادیی زنان،به خرابی وضعیت آن هاکمک نمود،سه پرسمان ازهمه غمبارترمی باشند:نخست،جنایت علیه زنان درافغانستان درزیرسایه ی حکومتی صورت گرفته ومی گیرد که هم حقوق بشربازی می کند وهم حمایت کشورهای دموکرات غربی رابا خود دارد.دوم،ملاهائی بی سواد نشسته درشورای علمای کرزی،برای همه جنایت هاعلیه زنان توجیه فقهی ارائه می کنند یاخاموشی اختیارمی نمایند.درحالیکه،پیامبرخدافرموده است که:بزرگواران زنان را گرامی ودون همتان آن ها راخوارمی شمارند! سوم،یک دسته اززنان باسواد یانیمه باسواد درپارلمان نشسته ازهمه امتیازاتِ دولتی بهره برداریی شخصی کرده بدفاع ازحقوق زنانِ نگون بخت افغانستان صدای ناتوانی هم بلند نکرده ونمی کنند! پرسمانی غم انگیزی که ازهرنگاه سزاوارسرزنش می باشد! بهرصورت،نباید ناامید شد.به مبارزه درجهت وضع بهتر ادامه باید داد.درغیرآن،ادامه ی وضع غمبارکنونی زنان ومردان افغانستان رابه سوی تباهی بیشترمی برد.
1- بمناسبت8مارس،روزجهانی زن ووضع حقوقی ناامیدکننده ی زمان افغانستان
Iwarsajee.blogspot.ca/2013/03/8_7.html

Thursday 6 March 2014

تاریخ اسلام در ایران آن نیست که روحانیون می گویند



احسان طبری

اسلام با ادعای برابری و برادری برای توده ها به میدان آمد. سید قریشی و سیاه حبشی را برابر می گذاشت، پرهیزکاری را تنها وسیله فضیلت می شمرد. این افکار در مقابل جامعه ای تبدار که با دقت ریاضی مردم را به طبقات ممتاز و محروم تقسیم می کرد، می توانست به آسانی پیروز گردد. از نظر نظامی نیز قدرت جوانی که در مرگ و زندگی سعادت و نیکبختی می دید و مسحور غنائمی می شد که شکوه و جلال دربار و طبقات ممتاز ایران در چشم انداز او می نهاد، می توانست بر سازمان نظامی دولتی که سر تا پا غرق در فساد و بی عدالتی، نفاق و شهوت رانی بود، پیروزگردد. چنین هم شد. مذهب زردشت در مقابل اسلام شکست خورد و شاهنشاهی ساسانی در برابر اعراب بیابان گرد از پای درآمد. یزدگرد آخرین شاه ساسانی در کشورخود تنها ماند و بدست یکی از اتباع خویش نابود گردید.





قیام ایرانیان علیه سلطه اعراب و اسلام خلافتی



اسلام با ادعای برابری و برادری برای توده ها به میدان آمد. سید قریشی و سیاه حبشی را برابر می گذاشت، پرهیزکاری را تنها وسیله فضیلت می شمرد. این افکار در مقابل جامعه تبداری که با دقت ریاضی مردم را به طبقات ممتاز و محروم تقسیم می کرد، می توانست به آسانی پیروز گردد. از نظر نظامی نیز قدرت جوانی که در مرگ و زندگی سعادت و نیکبختی می دید و مسحور غنائمی می شد که شکوه و جلال دربار و طبقات ممتاز ایران در چشم انداز او می نهاد، می توانست بر سازمان نظامی دولتی که سر تا پا غرق در فساد و بی عدالتی، نفاق و شهوت رانی بود، پیروزگردد. چنین هم شد. مذهب زردشت در مقابل اسلام شکست خورد و شاهنشاهی ساسانی در برابر اعراب بیابان گرد از پای درآمد. یزدگرد آخرین شاه ساسانی در کشورخود تنها ماند و بدست یکی از اتباع خویش نابود گردید.

دیری نپائید که خلفا و فرماندهان عرب اصول صدراسلام را زیر پا نهادند و امید توده های محروم را به یاس بدل کردند. قشر تازه ای از فئودال ها جانشین فئودال های گذشته شد و خراج و جزیه و انواع تحمیلات از طرف اربابان خارجی که ممالک مفتوح را غارت و ساکنان آن ها را بنده و برده می کردند، برقرار گردید. امویان توهین و تحقیر نژادی را نیز بر این همه افزودند و بار دیگر زمینه برای انواع مقاومت ها و جنبش ها آماده گردید. باید گفت که تا انقلاب مشروطیت تقریبا تمام جنبش ها رنگ مذهبی دارد و حاملین اصلی آن ها به ترتیب بندگان و کشاورزان هستند که در مواردی دهقانان و نجبای کهن بیاد دوران های گذشته بدان ها می پیوندند و مبارزه آن ها در دوران حکومت اعراب و ترکان جنبه ضد سلطه خارجی نیز دارد. اینک شمه ای از این جنبش ها:



ابو لوء لوء



ابو لوء لوء اولین اسیرایرانی بود که نتوانست رفتار ناپسند و غیرانسانی اعراب را با کودکان و اسرای ایرانی تحمل کند و او که از جور مولای خود مغیّره به عمر شکایت برده و داد نستانده بود، عمر را با کاردی دو دمه از پای درآورد. ایرانیان از او شیعه ای ساختند و او را به شخصیتی تاریخی تبدیل کردند، اما در واقع او همچنان به مذهب اجداد خود باقی بود.



ایرانیان و مختار( 692- 683 م.(



ایرانیان از آغاز بروز اختلاف در امر خلافت، برای تضعیف حکومت عرب استفاده کردند، به عباسیان علیه حکومت اموی کمک نمودند و سپس به آل علی در برابر عباسیان پیوستند و به اشکال گوناگون دستگاه حکومتی عرب را متزلزل کردند تا آن که قدرت آن ها را بکلی برانداختند. از جمله هنگامی که مختار بن ابوعبیده ثقفی به خونخواهی حسین بن علی برخاست موالی یعنی ایرانیان مسلمان بدو پیوستند و ضربت سختی به خلافت اموی وارد کردند. از هشت هزار تن سپاهیان مختار کمتر از عشر آن ها عرب و بقیه موالی (ایرانی) بودند. قیام مختار بدست مصعب بن زبیر سرکوب شد.



ایرانیان و ابن اشعت ( 84- 81 ه . ق.(

"ابن اشعت" یکی از سرداران عرب بود که به کمک مردم کرمان بر "حجاج" فرمانده خونخوارعرب بشورید، بصره و کوفه را تصرف کرد و کار او به کمک موالی بالا گرفت، چنان که حجاج از عهده او برنیامد و بین او و ابن اشعت هشتاد جنگ اتفاق افتاد. سرانجام سپاه تازه ای از شام به مدد حجاج آمد و ابن اشعت شکست خورد. در این جنگ حجاج به درجه ای در کشتار و بی رحمی افراط کرد که حتی خلیفه اموی او را سرزنش نمود.



ایرانیان و خوارج



جنبش ضد عرب در ایران موجب شد که ایران پناهگاه مخالفان اموی گردد. خوارج در امر خلافت نظری دموکراتیک داشتند و به دسته های چندی تقسیم می شدند. مردمانی دلیر و بی باک، در امر مذهب سختگیر و با ایرانیان که بیشتر طرفدار مذهب تشیع بودند اختلاف نظر داشتند. ولی همین که در جزیره، کار بر آن ها سخت شد گروهی به ایران آمدند و به کمک مردم علیه خلفا قیام کردند و با سرسختی با آن ها جنگیدند. فقط صفاریان که ایرانی و طرفدار استقلال ایران بودند توانستند خارجیان را در جنوب ایران سرکوب کنند. از سرکردگان معروف خارجیان در سیستان حمزه و عمارخارجی هستند.



جنبش در خراسان و ماوراء النهر



اسلام گرچه درغرب ایران به سرعت پیش رفت، اما در شرق با مقاومت سخت روبرو گردید. این منطقه به علت دوری از مرکز قدرت اسلامی، ابتدا مورد هجوم اعراب قرار نگرفت. مردم این سامان از آزادی نسبی برخوردار بودند. زردشتیان، مانویان و بودائیان در کنارهم زندگی می کرند. مدتی طول کشید تا فرماندهان عرب خراسان و ماوراالنهر را به تصرف درآوردند. پس از تسلط اعراب نیز خراسان ضعیف ترین نقطه کشور پهناور اسلام بود. بسیاری از نو مسلمانان فقط مسلمان ظاهری بودند و از هر موقعیتی برای بازگشت به دین خود و رهائی از حکومت عرب استفاده می کردند. خاندان علی بن ابیطالب و اعقاب عباسی عموی پیغمبر که داعیه خلافت داشتند، چون این منطقه را برای گردآوری نیروهای ضد اموی مساعد می دیدند، مبلغان خود را پنهانی بدانجا می فرستادند. بدین ترتیب جبهه ای از ایرانیان و عناصر عرب ضد خلفا تشکیل گردید. قیام های خراسان همه رنگ مذهبی داشت، ولی آنهائی که به نام اسلام برپا شد امکان پیروزی بیشتر یافتند، زیرا در طول زمان مذهب اسلام در ایران ریشه می دوانید و به علاوه گروهی از مسلمانان عرب را نیز با خود همراه می کرد. اینک پاره ای از این جنبش ها:



قیام به آفرید



به آفرید پسر ماه فرزین از مردم زوزن از محال نیشابور خراسان بود که در عهد ابومسلم قیام کرد. او تغییراتی در مذهب زردشت داد و به نام دین نویی آن را تبلیغ می کرد. می گفت ثروت هیچکس نباید از چهارصد درهم تجاوز کند، معتقد به رجعت و برای اعداد خواصی قائل بود. مردم بسیاری به او گرویدند و کارش بالا گرفت. آن ها به آبادی راه ها و پل ها پرداختند و یک هفتم دارائی خود را در این راه صرف می کردند.

پیشوایان زردشتی به ابومسلم شکایت بردند و چون او به همراهی زردشتیان نیازمند بود، جنبش به آفرید را سرکوب کرد.



قیام ابومسلم (9 ژوئن 847- 755م.(



"اگر توانستی عرب زبان در خراسان نگذاری چنین کن و هر کودکی قدش به پنج وجب رسید و درباره او شک داشتی خونش بریز...."

این دستور ابراهیم امام به ابومسلم از پناهگاهش در عراق است. با داشتن چنین دستوری ابومسلم در خراسان قیام کرد. درباره نسب او اختلاف است. از نظر ما این امر اهمیت زیادی ندارد، آنچه ابومسلم را در نظر مردم ایران بزرگ کرد و تا حد خدائی رساند، رهبری او از جنبش ضد عرب بود. با تدبیر بین اعراب ساکن خراسان تفرقه انداخت و گروهی را به طرف خود جلب کرد. سپس به کمک توده مردم به نام عباسیان اعراب را سرکوب نمود. قیام او عامل مهم سقوط امویان گردید. عباسیان به خلافت رسیدند ولی ابومسلم در سر هوای استقلال داشت و نقطه اتکاء او نیروهای لشگری و مردم خراسان بودند. عباسیان این معنا را دریافتند و ناجوانمردانه او را کشتند. قتل ابومسلم خود جنبش های دیگری را که در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می شود در پی داشت:



سنباد مجوس ( مرگ در سال 756- 755 م.(



به خونخواهی ابومسلم از دهات اطراف نیشابور قیام کرد، شهر "کومش" را اشغال نمود و به خزائن ابومسلم دست یافت و قصد خود را مبنی بر تصرف حجاز و برانداختن حکومت عرب اعلام کرد. مردم زیادی بر او گرد آمدند. مزدکیان و شیعیان بدو پیوستند. اتباع او به صد هزار تن رسید. پس از پیروزی هایی که نصیب او شد "جموربن مزار" سردار منصور او را شکست داد و مقتول کرد. این قیام 70 روز طول کشید و طبق نوشته "الفخری" شصت هزار تن از طرفدارانش مقتول شدند (756- 755 م.(



اسحاق ترک



اسحاق یکی از افراد عامی بود که پس از مرگ ابومسلم در ماوراءالنهر قیام کرد و مدعی شد که ابومسلم نمرده بلکه غیبت کرده و ظهورخواهد نمود، لقب ترک را به اسحاق از آن رو داده اند که در ترکستان به تبلیغات خود دست زد. گروهی از جانبداران ابومسلم بدو پیوستند، ولی سرانجام قیام او با شکست مواجه شد.



راوندیان



هنوز منصورخلیفه عباسی از قتل ابومسلم فارغ نشده بود که راوندیان پدید آمدند. این فرقه مذهبی بدست ایرانیان تاسیس شد. عقاید آنان ترکیبی از مذاهب گوناگون بود. از جمله به تناسخ، مظهریت و پاره ای از افکار مزدک معتقد بودند. جنبش آن ها بدانجا رسید که قصر خلیفه را محاصره کردند و جان او را در خطر انداختند. اگر "معن بن زائده"، که یکی از سرداران شجاع عرب و مغضوب خلیفه بود، از نهانگاه خود بیرون نتافته و به راوندیان نتاخته بود، کار خلیفه را ساخته بودند. راوندیان به شدت سرکوب شدند ولی تا مدتی افکار آن ها طرفدارانی داشت.

قیام ابومسلم و طرفدارانش به قدرت مطلقه عرب پایان داد و گرچه به استقلال کامل ایران منتهی نشد، ولی از آن تاریخ به بعد ایرانیان به اشکال گوناگون در حکومت عباسیان شرکت کردند و نفوذ اعراب در ایران متزلزل شد.



استاذسیس ( 768- 766 م.(



استاذسیس یکی از متنفدین محلی در سیستان و هرات بود. به گفته "الیعقوبی" از شناسائی مهدی به ولایت عهد منصور سرپیچید. طبری و ابن اثیر می نویسند که سیصد هزار کس بر او گرد آمدند. بر خراسان و مرو زود استیلا یافت. خود را موعود زردشت یعنی "هوشیدر" خواند. چند بار بر سرداران خلیفه پیروزی یافت. سرانجام محاصره و سرکوب گردید.

(به طوری که از جریان جنبش های فوق معلوم می گردد سنن مذهبی و قومی ایرانیان پا برجا مانده و در این جنبش ها اثر خود را همواره نمایان می کرده است(.



سپید جامگان – المقنع



در سال 159 هجری قمری هاشم ابن حکیم ( نقابدار خراسان) در خراسان و ماوراء النهر علیه اشغال گران عرب قیام کرد. عقاید او از رواندیه سرچشمه می گرفت. توده های کثیری از کشاورزان بدو پیوستند و مسلحانه علیه حکام عرب قیام کردند. مدت ها طول کشید تا خلفا توانستند در سال 169 ه . ق. این جنبش را سرکوب کنند. آن ها درفش و لباس سفید را در مقابل علم سیاه که علامت عباسیان بود بکار می بردند. پیروان المقنع روزگاری دراز در دو ولایت کش و نخشب باقی ماندند. این قیام که به تمام معنی قومی و ضد عربی بود سر آغاز پایان حکومت عرب در این منطقه و مایه رشد قیام های دیگری در ایرانست.



یوسف الپرم



در سال های 778- 777 م. شخصی به نام یوسف الپرم در خراسان قیام کرد. قیام او کمتر معروف و احتیاج به تحقیق بیشتری دارد.

)طبری، جلد سوم- الیعقوبی، جلد دوم(



بابک خرم دین



قیام بابک به سال 201 ه . ق . از شهر اردبیل آذربایجان آغاز و تبدیل به نهضتی وسیع و خلقی ضد عرب شد. تعلیمات بابک دنباله تعلیمات راوندیان و المقنع و شامل بسیاری از عقاید اجتماعی مزدک است. خرم دینان که فرقه ای ضد اسلام و ضد عرب در بلاد غربی و شمال غربی ایران بودند، همواره در این مناطق علیه خلفا مقاومت می کردند. چون مرکز اولی آن ها دهی بنام خرم در منطقه اردبیل بود به خرمی معروف بودند. بابک جانشین :جاویدان بن سهل" رهبر این فرقه گردید و مدت بیست سال با خلفا جنگید و منطقه وسیعی را به نام بلاد بابک متصرف شد. بابک و طرفداران او برای اولین بار درفش و جامه سرخ را بعنوان نمودار قیام بکار بردند. بابکیان مردمی دلیر و سرسخت بودند که با جنگ هائی شبیه به جنگ های چریکی امروز(پارتیزانی) بهترین سرداران عرب را شکست دادند. سرانجام افشین سردار ترک نژاد ایرانی در دربار خلیفه با نیرنگ و فریب بابک را به چنگ آورد و جنبش را سرکوب نمود.



مازیار



مازیاربن قارن یکی از اسپهبدان طبرستان پیشوای فرقه ای از خرمیان بود که به سود کشاورزان زمین ها را از فئودال ها گرفته و بین کشاورزان تقسیم کرد. در سال 224 ه . ق. علیه خلفا قیام نمود و پس از چندی گرفتار و در شهر "سامره" مقتول گردید. در همین سال افشین که در سرکوب خرم دینان خدمت بزرگی به خلفای عباسی کرده بود، در زمان خلیفه المعتصم زندانی و در سال 226 مقتول گردید. گویند افشین با مازیار روابط و قرارهای پنهانی برای سرنگون کردن حکومت خلفا در ایران داشت.

در شکست کلیه قیام های بعد از اسلام که در بالا ذکرشد دو عامل مهم نقش اساسی داشت. یکی اینکه پس از نفوذ اسلام در بین مردم، سلاح فکری جنبش ها کهنه و زنگ زده و براساس عقاید و افکار دوران ساسانی بود، دیگر اینکه رهبران جنبش پس از رسیدن به قدرت در فکر بازگشت به دوران حکومت ساسانی بودند و توده های مردم را فراموش می نمودند و خود به اشرافیت می گرائیدند و سرانجام تنها می ماندند.






پیک نت 15 اسفند



Sunday 2 March 2014

افغانستان؛دموکراسی یاموبوکراسی


برای شناخت بهترآدم ها،کافی است فقط یک باربرخلاف میل شان عمل کنید!
اِلن وودی
ابراهیم ورسجی
11-12-1392
درشرایط کنونی که، بازارمبارزه ی انتخاباتِ ریاست جمهوری درافغانستان بسیارگرم شده است؛ وازاین لحاظ که، انتخابات ومبارزه ی انتخاباتی، پدیدهای هم پیوند با دموکراسی می باشند؛وازهمه بارزتراین که، زیرنام دموکراسی، دغلکاری وشعبده بازی درکشورِمابسیارشده ومی شود،خالی ازفایده نخواهدبود اگرسخنانی گفته شود که به تمیزگذاری میان دموکراسی وموبوکراسی منوط می باشد.به این خاطرکه،آنچه که درافغانستان، از12سال پیش بدین سو، راه اندازی شده است؛ موبوکراسی می باشد نه دموکراسی.همچنان،برای اینکه، دوکارزیرراکرده باشم،لازم دانستم برای مرزکشیدن هرچه بهتروبیشترمیان دموکراسی وموبوکراسی،نوشته ی کنونی راخدمتِ خوانندگان پیش کش نمایم:نخست،روشنی اندازی دراین باره که دموکراسی حکومت مردم،توسط نمایند گان منتخب مردم ،برای مردم می باشد.دوم،موبوکراسی، حکومت موب یاتوده ی بی سروپا واغلب اراذیل واوباش علیه منافع مردم حتادردشمنی باآن هامی باشد.حکومتی که، 12سال می شود که درافغانستان، به کمک کشورهای غربی تشکیل،ادامه وهمه داروندارمردم کشورِما رابه غارت برده وزمینه سازی برای بازگشت تروریسم بزیان همان بیرونی های کمک کننده اش کرده است.
ازاین رو،بحث راازدموکراسی می آغازم.طوریکه درمقاله ی "دموکراسی و انتخاباتِ ریاست جمهوی"،پیشتریاد آورشدم،دموکراسی باخاستگاه یونانی اش،ریشه درزبان وفرهنگ آن کشور دارد.بنابراین،زمانیکه ازدموکراسی سخن گفته می شود،ناگزیرپای واژه شناسی،فرهنگ شناسی وفلسفه ی یونانی شناسی بویژه فلسفه ی سیاسی آن به میان می آید.روشن است که، درواژه شناسی ،فرهنگ وفلسفه ی سیاسی- یونانی، دمو/ مردم وکراسی / قدرت یاحکومت رامعنامی دهد.دراین راستا،ارسطوازچند گونه وشیوه ی حکومت داری یانظام سیاسی درنوشته ی خود"سیاست" یاد آورشده است که این هاازهمه برجسته می باشند:نخست،مونارکی / پادشاهی که درآن یک شخص یاپادشاه تصمیم می گیرد.دوم،آلیگاری / چند کسی که درآن چند نفرتصمیم می گیرند.سوم،دموکراسی که درآن مردم درباره ی مسایل منوط به سرنوشت شان تصمیم می گیرند.
جالب این است که،بخاطرکشته شدن سقراط توسط حکومت دموکراتیک آتن،شاگردانِ او،ازجمله:افلاطووارسطو، نسبت به این احتمال که ممکن است دموکراسی ابزاردست موبوکرات ها / توده فریبان یااراذیل واوباش شود، ابرازنظریابد گمانی کرده اند؛ابرازِنظرِ بدگمانی برانگیزی که به حیث یک نقطه ی ضعف دموکراسی تاکنون، ادامه یافته است.اگرچه، این گونه نگرشِ گمان برانگیزانه، به حیث عامل بازکننده ی دروازه ی نقدِ سازنده ازدموکراسی معتبرمی باشد؛اما،نباید غفلت کرد که مانند عوام فریبانِ دموکرات نما،خود کامه ی های دموکراسی گریزِعاشق شیوه ی حکومتِ استبدادی هم می توانند ازآن بهره برداریی سیاسی- فرصت طلبانه نمایند.به گونه ی که، اکنون، بخاطرهمه پذیرشدنِ دموکراسی درجهان،حتاکودتاچی های قاتلِ مصری هاهم ازانتخابات،همه پرسی وکاندِ ریاست جمهوری شدن ورسیدن ازاین طریق به ریاست جمهوری وبازسازیی حکومت مستبدِ قبلی سخن می گویند.درحالیکه،باکشتن هزاران نفرازراه پیمائی کنندگان آرام ومسالمت جو، وزندانی کردن هزاران نفرسیاست مدار،تحلیل گروروزنامه نگارِمعترض ،جنازه ی دموکراسی را درمصربرداشته ونخستین رئیس جمهورمنتخب آن کشوررازندانی کرده اند.ازهمه خنده دارتراین که،دموکراسی های سرمایه سالارغربی هم بخاطربرداشته شدن جنازه ی دموکراسی درمصرتوسطِ نظامی های خودسر؛نه تنهاابرازتاسف نکردند، بلکه کودتای خفقان آورِنظامی رادرجهت دموکراسی اعلام نمودند!
بادرنظرداشت گفته های بالا،دراین نوشته،به بررسی ای چند پرسمانِ زیر پرداخته می شود:نخست،دموکراسی / حکومت مردم برنوشت شان ازطریق کاربردِ حقِ انتخاب شان.دوم،موبوکراسی / حکومتِ توده گرا-شعاری ودرواقع حکومتِ اراذیل واوباش که به بهانه ی جنگ علیه تروریسم برافغانستان بارکرده شده است.سوم،پلوتوکراسی / حکومت سرمایداران برمردم.جالب این است که، حکومت پلوتوکراسی یاسرمایداران؛ اکنون،ازطریق پرداخت هزینه ی انتخاباتی سیاست مداران توسط سرمایدارانِ ریزودرشت شکل می گیرد.البته،این گونه که، پس ازانتخاب شدن،سیاست مداران رادرخدمت شرکت های نظامی- مالی- نفتی و..قرارمیدهد.تجربه ی تلخی که دامن گیرهمه دموکراسی های غربی بویژه دموکراسی امریکا،شده است.اگرچه درباره ی این خطرجانکاه علیه دموکراسی، آیزنهاور،رئیس جمهورامریکا،پیش ازترک کردن کاخ سفید درماه ژانویه1961،هشدارداده بود که:"اگرروزی،شرکت های تسلیحاتی،مالی،تجاری ونفتی برسیاست امریکاغالب شوند،جنازه دموکراسی خوانده می شود." شایانِ یادآوری است که، رئیس جمهورانِ بعدیی امریکا،به هشدارآیزنهاورتوجه نکردند؛ ونتیجه هم، همان شد که اوپیش بینی کرده بود؛یعنی سلطه ی شرکت های سلاح سازی ، نهادهای مالی- تجارتی- نفتی ولابی یهود برسیاستِ امریکابویژه سیاست خارجی ای آن.اگرسیاست مداران نوکرشرکت ها درغرب،ازخیزش اوکرانی هادربرابرحکومتِ منتخب متمایل به مسکودرکیف بخاطرمخالفتش به پیوستن به اتحادیه ی اروپایی حمایت و گذاشتند که نظامی های کودتاچی- دموکراسی ستیزمصری،خیزش دموکراتیک- آزادی خواهانه ی مردمِ آن کشور رابکوبند،حکایت ازاین دارد که منافع شرکت هامی توانند سیاست مداران برقصانند!
ازاین رو،لازم است که به هیچ کشوری به حیث نماد دموکراسی نگریسته نشود؛هم چنان که، از57کشورمسلمان،هیچ کدام الگوی اسلام قرآنی نه فقهی شده نمی توانند.باتوجه به آن،باید کوشش پی گیرکرده شود که موبوکراسی/ حکومتِ اراذیل واوبیش ،سوته کراسی ،چپال کراسی وپلوتوکراسی/ حکومت پول داران، درهمراهی باتروریسم طالبان، بیشترازاین، مردم افغانستان رارنج ندهند؛ وشیعه کراسی ای ایرانی ومزدورانش،نباید سنی های معترض عراقی وسوری را؛ ووهابی کراسی ای سرکوب گرِعربستان هم نباید شیعه های منطقه رادررقابت باملاکراسی ای ایران کوبیده اوضاع فلاکت بارخاورمیانه رابه سوی برزخِ این جهانی برانند.درافغانستان،واقعیت این است که، مردم افغانستان ازجنگ های کمونیست ها وجهادی ها،جهادی ها وطالبان،بسیارزجرکشیده ورنج دیده بودند.ازاین سبب،پس ازبراندازی حکومت تروریست،پس مانده وزمین سوخته ی طالبان،انتظارداشتند که دموکراسی به گونه ی که توسط کمپ مبارزه علیه تروریسم وحکومت دست نشانده ی آن درکابل،تبلیغات می شد، به رنج ها ودردهای بی پایان شان مرهم گذاشته، فصل نوینی را درتاریخ سیاسی کشورِ مابازنماید.
بدبختانه،حسب نیازومصلحت کمپ مبارزه علیه تروریسم؛ درشرایطِ پساطالبانی،کسانی به اریکه ی قدرت درکابل، بالاکشیده شدند که دردموکراسی ،مرگ خود رامی دیدند.ازاین رو،ازهمان آغازدرجهت راه اندازی وفربه کردنِ موبوکراسی/ حکومت اراذیل واوابیش، برای غارت افغانستان وکمک های بشردوستانه ی جامعه ی جهانی کمربستند.اگرگاهی هم ازدموکراسی درافغانستان سخن های گفته شده وشعارهای داده شده است،نه برای دموکرسی،بلکه برای فریب جامعه ی جهانی ومردم افغانستان وسرپوش گذاری برموبوکراسی/ حکومت اراذیل اوابیش بوده ومی باشد.ودستاورد موبوکرات هایااراذیل واوابیش درافغانستان برای خود ووابستگانشان سرمایه ی هنگفت،برای مردم ما،فقر،اعتیاد،گداگری،شش میلیون آواره دربیرون مرزها،بازگشت تروریسم؛ وبرای جامعه ی جهانی بویژه امریکا،شکست مرگبارسیاست افغانی اش وتاکیدِ آن برداشتن پایگاه نظامی پس از2014 درجهت ادامه ی مبارزه باترریسم می باشد.درغیراین،روشن است که افغانستان به شرایط دهه ی1990میلای ودهه ی1370خورشیدی برمی گردد.شرایطی که تروریسم رابیشترازگذشته فربه وتقویت خواهدکرد.
بادرنظرداشت آنچه گفته شد،برای مردم افغانستان بویژه آگاهانِ آن ها وجامعه ی جهانی لازم است که بدوپرسمان زیرتوجه ریزنمایند:نخست،مردم وآگاهان افغانستان بدانند که در12سالو2ماه گذشته، برکشورشان، موبوکراسی/اراذیل واوباش حکومت کرده است، نه دموکراسی.دوم،جامعه ی جهانی بویژه امریکا، بداند که این موبوکرات های وارداتی خودشان بودند که هم کمک های بی شمارمالیای آن ها راغارت کردند وهم باعث ناکامی مرگبارسیاست افغانی آن ها وبازگشت تروریسم شده اند.ازاین رو، پیشنهاد خود را هم به مردم بویژه آگاهان افغانستان وهم به غربی هابویژه امریکا،دردوبخش زیرپیش کش می نمایم:نخست،مردم افغانستان بویژه آگاهانِ آن بدانند که راه برون رفتِ کشورازبحران ومبارزه ی کاری علیه تروریسم،پشت سرگذاشتن موبوکراسی یاحکومت اراذیل اوباش که اکنون درکشورمصیبت آفریده است؛ازطریق کاربردی کردن دموکراسی واقعی می باشد که درباره ی آن بیشترروشنی انداخته خواهدشد.دوم،کشورهای غربی بویژه امریکا،باید بدانند که بهترین راه ریشه کن کردن تروریسم درافغانستان،ایجاد حکومت داریی خوب می باشد که باادامه ی کمک به موبوکراسی ای کرزی،مانع شکل گیریی آن شده اند.
تاجائیکه به اصل اول یاارزشمندیی دموکراسی وتحقق درست آن درافغانستان پیوند پیدامی کند،باید چنین ابرازنمود که دموکراسی،سه کارزیررابرای افغانستان کرده می تواند:نخست،حکومتِ خوب یا بازتاب دهنده ی خواسته های مشروع مردم افغانستان راتشکیل می دهد.دوم،آن های که سروکله شان درشعارِ حکومت اسلامی گرم می باشد؛لازم است بدانندکه، اسلام برای سیاست وحکومت کردن نیامده است،بلکه برای ساختن انسان مومن یاخوب آمده است.انسانی که می تواند حکومت سازگارباارزش های اسلامی راکه دموکراسی نمادِ آن می باشد،ایجاد وبه آن بخوبی کاربند بماند.سوم،غربی هابویژه امریکای ها باید بدانند که، ازتلف شدن وقت وامکانات فراوانی مالی- جانی خود درشکل دهی موبوکراسی کرزی که سیاست مبارزه باتروریسم شان راورشکسته کرده است،درس گرفته درجهت تحقق دموکراسی درافغانستانِ پس از2014،همکاری نمایند.دموکراسی ای که درآن مردم افغانستان بتوانند موافق میل خود سخن گفته وکارنمایند؛نه اینکه،بازهم موبوکرات ها واوباشانِ تفنگ بدست- تروریستِ شریعت شعار ازآن هابخواهند که مطابق میل وخواست آنها سخن بگویند وکارنمایند.
ازاین رو،بحث راباروشنی اندازی درباره ی دموکراسی واقعی واهمیتِ کاربردِ آن درافغانستان،به پایان می برم.دراین راستا،مردم بویژه آگاهانِ کشورماباید به این پرسش پاسخ دهند که آیا می خواهند به گذشته ی ناشاد برگردند یابه سوی آینده ی روشن ونو؟ واقعیت این است که، هیچ کسی درافغانستان، نمی خواهد به سوی گذشته ی عبدالرحمن خانی- نادرخانی واخیرن جهادی- طالبانی برگردد.همچنان،ادامه ی موبوکراسی کرزی هم چیزی جزجاده سازی برای بازگشت طالبان وعملیات خود کشانه وتباه کارانه نمی تواند باشد.پس،برای مردم افغانستان یک راه بازمی ماند که رسیدن به زندگی درجهان مدرن می باشد.روشن است که...جهان مدرن،به گفته ی توکوویل،جهان دموکراتیک است ودیگرامکان تاسیس اقتدارمشروع برمبنایی غیرازدموکراسی ازمیان رفته است.به سخن دیگر،خواست برابری،مهم ترین ویژگی جهان مدرن وسیاست جدیداست،هرچندممکن است نظام های مبتنی براندیشه ی برابری انسان هابه بهروزی یاتباهی سیاسی بینجامد(به گونه ی که، کمونیسم استالینی ونازیسم هتلری انجامید)....مهم ترین امتیازدموکراسی بردیگرانواع حکومت،به نظرپوپرآن است که درآن می توان حکام ناشایست وفاسد را(که حکام کنونی افغانستان،ناشایست وفاسدترینِ آن هامی باشند)برکنارکرد.بطورکلی به نظرپوپر،دموکراسی بااصل عمومی وکلی حاکم براندیشه ی اویعنی بازبودن جهان وغیرقطعی وناتمام بودن حقایق نسبتی اساسی دارد.(1)
اکنون که ازدموکراسی وبرتریی آن برگونه های دیگرشیوه ی حکومت داری سخن گفته شد،ایجاب می کند براین اصل تاکید نمایم که هم مردم بویژه آگاهان وسیاست کارانِ افغانستان وهم کشورهای غربی ای درگیردربحران جاریی این کشوربلاکشیده که، جنگ علیه تروریسم رابخاطرموبوکراسی 12ساله ی کرزی بی دستاورد وتهدید تروریسم راجدی می دانند؛لازم است بدوپرسمان زیردرافغانستانِ پس از2014، توجه وباهم کمک نمایند:نخست،موبوکراسی کرزی باید جای خود رابه دموکراسی به گونه ی که دربالاازآن نام برده شد،بسپارد.وقتیکه چنین شد،بدون شک ،مردم افغانستان ازحکومت دموکراتیک ونماینده ی واقعی شان حمایت وزمین رازیرپای طالبان وتروریسم چنان داغ می نمایند که فراررابرقراربرتری دهند.دوم،کشورهای غربی بویژه امریکا، باید بدانند که پایه ی گیریی چنان حکومتی که زمین رازیرپای طالبان وتروریسم داغ نماید،ازمهره های سوخته ی موبوکراسی کرزی ساخته نیست.به این معناکه،اگرازاین مهره های سوخته کسی به کمک های مالی وتقلب انتخاباتی رئیس جمهورمی شود،باید چنان زیرفشارگرفته شود که فرارازموبوکراسی وقراردردموکراسی یاحرکت درست درجهت آن راوظیفه ی اصلی خود بگرداند.درغیراین،موبوکراسی وتروریسم به حیث دورخ یک سیکه ادامه وسرمایه گذاری های غربی ها ومردم افغانستان بازهم بهوده تلف می شوند؛به گونه ی که، در12سال گذشته تلف شده اند!
پانویس:
1- درس های دموکراسی برای همه ازحسین بشیریه،چاپ دوم سال1381،نشرنگاه ص ص62 و77-78