Wednesday, 6 April 2016

بنیاد گرایانی که قرآن را کتاب قانون می دانند؛ بدون شک ،آن راتوهین می کنند

نوسنده : ابراهیم ورسجی
19 حمل 1395
درشماره هفتم هفته نامه ی " انسان گرایی" ، مقاله ی ازآقای دکترمجتهد شبستری ، دانشمند نواندیش ایرانی زیر عنوان " قرآن کتاب قانون نیست" پخش شده بود که باعث پریشا نی اعصاب عده ی ازبنیاد گرایان عقب مانده - متعصب - تاریک اندیش شد. بنیاد گرایان که منطق ودانش کمرنگ دینی وا ین جهانی یا سکولاردارند ؛ بی درنگ ، با حربه / ابزارزنگ زده ی تکفیر ودشمن تراشی به میدان آمده زشت گویی واعصاب خرابی کردند ومی کنند که نمایان گربی فرهنگی، تقدس مآ بی ، خشونت وتروریسم گرای شان می باشد. اگرچه پیشتر باید به سراغ خزعبلات وچرند یات بنیاد گرایان درباره ی نوشته ی محترم دکتر شبستری می رفتم، اما نبود یا کمبود برق درکابل بخاطر جنگ طالبان علیه حکومت دربغلان وقطع خط برق توسط آن ها وسفربنده به مصر وازآنجا به کاناداد، نوشتن درزمینه را به تعویق انداخت.
اکنون که تا بازگشت اینجانب به کابل وکندی درروند مجوزی گیری، پخش انسان گرایی به تعویق افتاده است که حتمن ازسر گرفته خواهد شد ووبلاک ، یا تارنمای انسان گرای هم راه اندازی شده است، بهتردا نستم که پیش ازپخش شماره ی هشتم انسان گرا یی به سراغ بنیاد گرایانی بروم که قرآن را کتاب قانون می دانند؛ نه هدایت بخش روح ها وقلب ها " تاسیه روی شود / هرکه دراوغش باشد"! بهرحال ، لازم است به عرض بنیاد گرایان خشونت گرا- تروریست زا برسانم که قرآن هرچند منبع قانون است اما فرق های آشکاری با قانون هم ازنظر سرچشمه هم ازنظر مضمون، جوهر ومحتوا دارد که غفلت ازآن تنها شا یسته ی بنیاد گرا یان خشن وبی منطق می باشد ، نه فرهیخته گان ودانشمندان مسلما نی که دنبال نجات دین ودین داران ازشر بنیاد گرایان ، تروریستان ومستبدان تولید کننده ی آن ها می گردند.
ازا ین رو، لازم است به علت های نظراندازی کنم که قرآن با کاهش منزلت ازمقام کتاب آسمانی توسط بنیاد گرایان به رتبه ی قانون زاده ی ذهن وتفکر بشرکاهش منزلت ومقام داده شده است. شا یان ذکراست که ، ایجاد وبرکشیدن واژه ی شریعت برابر به قانون هم ازبازی های ازگونه ی قانون دانستن قرآن ریشه والهام گرفته ومی گیرد. درحالیکه ، ازهمان فقه سیاسی ساخته وپرداخته ی سلاطین اموی وعباسی که هرگز خواسته ی فقیهان اولیه نبود، برای تقد یس حاکم وحکومت به حیث جا نشین یاسایه خدا حتا نه پیامبر، شریعت برآورده شده است. جالب این است که، درچهار مورد درقرآن، واژه ی شرع آمده است که هیچ کدام مجوزفراهم نمی کند که شرع یا شریعت برابر به قانون می باشد. وواژه شناسی عربی هم آن را تایید نمی کند. بهرحال ، نمی خواهم زیاد به عقب برگشته نوشته را طولانی کنم. واقعیت این است که ، دین اسلام که همه دستوراتش درقرآن آمده وتوسط حدیث، آیات متشابه آن تفسیر وتوضیح داده شده است که متشکل است : ازعقاید، اخلاق ، عبادات ومعا ملات می باشد که دوی اخیرمفصل درفقه بررسی شده است. البته که دیروز نه امروز که منظورم اثرات منفی ای می باشد که بسته کردن دروازه اجتهاد ویا تفکرآزاد وامروزین تحویل اسلام ومسلمان ها داده است.
روشن است که درقرآن ،ایمان به غیب وشهود که ایمان به خدا، رسالت، زندگی بعد ازمرگ ، قیامت وملائک ، جن ،شیطان وعذاب قبررا هم دربرمی گیرد ؛ وازنظراخلاقی هم تاکید برخوبی ها وهشدارازبدی های زیادی زیر عنوان حلال وحرام ، مکرو ومباه شده است که مسلمان های بنیاد گرا کمترین توجه را به آن ها دارند. زیراکه ، برای آن ها آدم آزاری وآدم کشی بنام دین مهم است. دینی که درآن پاسداری ازارزش های والای انسانی مانند : شورا، عدالت ، برد باری ، اخوت / برادری ، برخورد خوب بازنان ، کودکان ، ارزش به زندگی وکرامت انسان اهمیت بسیاری دارد. ازسوی دیگر، معاملات هم ازنظر برجسته بودن ایمان ودرست کاری درآن ها، یعنی ایمان وعمل صالح ( سوره عصر) درزمره ی عبادات جای گرفته اند. یعنی درست کاریی مسلمان ها خودش عبادت وپرستش خدا می باشد. پس ،چگونه می توان قرآن را با چنان مضمون ومحتوایی کتاب قانون خواند؟ مسئله ی که ایجاب می کند که به منشاء وسرچشمه ی برآمدن قانون پرداخته شود تا روشن شود که بنیاد گرایان ازقانون نامید ن قرآن چه هد فی را پی گیری می کنند؟ روشن است که درمیان 57 کشور دارای بیشترین شمار مسلمان ها، تنها عربستان قانون ندارد وقرآن را قانون خود می داند. درجمعیت های سیاسی مسلمان هم که رسانه های غربی آن ها را اسلام سیاسی پسوند وپیشوند داده است، هیچ گروهی قرن را قانون نه نا میده است.
درحالیکه ، این مسئله برای همه روشن شده است که قانون ازتمدن وفرهنگی یونانی- رومی یا اروپایی بیرون شده است که نماد آن کُد روم وکُد ناپلئون می باشد؛ نه ازتمدن وفرهنگ شرقی ، چه مسلمانی، چه هندی ، چه ایرانی ، چه چینای وچه مصری. ازکشورهای یاد شده به این خاطر یاد کرده شد که همین ها مرکز تمدن وفرهنگ شرقی بودند واکنون هم سخن های برای گفتن درموافقت ومخالفت باتمدن ، فرهنگ وحقوق غربی یا اروپایی دارند. شایان یاد آری می باشد که ، اینجا سخن ازامریکا نیست؛ زیراکه ، ادامه ی اروپا و فرزند گستاخ آن می باشد. دراروپاهم ، روشن است که ، سده های میانه اش مانند مسلمان ها حکومت های غیرمسئول وجانشین خدا وتطبیق کننده ی دین مسیح ع به گونه ی زورمدارانه را داشت که درسرآن پاپ یا ملای بزرگ کلیسای کاتولیک رومی قرارداشت. ملای بزرگی که به حیث جا نشین خدا، سخنش واجب الاطاعت ومخالفت دربرابرش به معنای کفر وکیفرش سوختن درآتش بود.
طرفه اینکه ، درهمان اروپای کلیسا زده ی گرفتار استبداد مذهبی،انگلیستان در1215 میلادی "مگنا چارته" باصطلاح امروز قانونی را تصویب کرد که پاد شاه را تضعیف وبارون ها یا دارندگان زمین وسرمایه یا اشراف را قوت بخشید .درواقع ، ازهمان مگناچارته، اصل رای برای دارندگان نه نا دارها برخاست که رفته رفته درسال 1688 ، با کشتن یک پاد شاه، انگلیس ها شاهی مشروطه را رقم زدند که حکومت کنونی انگلیستان زاده و ادامه ی آن می باشد. شا یان ذکراست که، قانون وحکومت قانون یا ملت نیرومند وحکومت ضعیف درانگلیستان با شیوه ی صلح آمیزودرآغاز تنها با قتل یک پاد شاه به میان آمد.برخلاف، دراروپای قاره ی ازرنسانس ،اصلاح مذهبی ، نهضت روشنگری وانقلاب کبیرفرانسه بود که ملت قوی وحکومت ضعیف زاده شد. ازنظرخاستگاه هم ، دیده شد که رنسانس / نوزایی ازایتالیا، اصلاح دینی ازآلمان ، نهضت روشنگری وانقلاب کبیر ازفرانسه سر برافراشتند. انگلیستان دراین بازی به این خاطر پیشگام شد که اولین کشوری بود که ازکلیسای کاتولیک بریده بود. یعنی ماندن درزیرسایه ی کلیسا برابر به ادامه ی استبداد مذهبی یا به گفته ی کنت، جامعه شناس فرانسوی ، "استبدادا لهی - نظامی" بود. استبدادی که تا کنون دربخش های ازکشورهای مسلمان ادا مه دارد.
قابل تذکراست که دراروپا ، بعد ازاستبداد الهی- نظامی ای کلیسا وپاپ، پاد شاهان هم مدعی تئوری الهی - شاهان وجانشینی خدا درزمین شدند، تا کوت وشلوار درجای عمامه خود نمای کند. اما این دوره ادامه نیافت. به این خاطرکه، رنسانس / نوزا یی پیوند زد میان برهه ی پس ازسده های میانه ودموکراسی آتن وهنروزبان وفرهنگ، شعرواد بیاتش ؛ ونهضت اصلاح دینی هم اول باعث چند دستگی در نهاد مذهب ودوم باعث جنگ پاپ علیه اصلاح طلبی وجنگ های 30 سال از 1618 تا 1648 شد که قرارداد وستفالی به آن پایان وتفاهم کشورهای اروپای مبنی براینکه نه ازمخا لفان رقبای خود حمایت می کنند ونه ازگروه های مذهبی درگیردرجنگ کاتولیک ها وپروتستان ها. تفاهمی که جنگ های مذهبی را پایان، وعصر مدرن - سکولاررا رقم زده پاپ را درروم محاصره کرد. یعنی جناب پاپ رهبر اخلاقی بماند ورهبریی سیاسی را به مردم واگذارکند تا تعیین کنند که چه کسانی بران ها مطابق خواست ورای شان حکومت کند ؟ حقی که ازآن بنام دموکراسی وتمثیل حق انتخاب مردم یاد می شود. ازهمه مهم تراینکه، به سخن ماکیاولی: " فرمان های پاپ اخلاقی است وفرمان های شهریار ارزش قانونی دارند که سرپیچی ازآن ها شکنجه وکیفررا بدنبال دارد." همچنان،95 پرسش لوتر، رهبرا صلاح طلبان دینی یا پروتستان ها،ازپاپ که باعث برآمدن پروتستان ها شد و نوشته های جان لاک، روح القوانین ازمنتسکیو وقرارداد اجتماعی ازژان ژاک روسو، درادامه ی مگناچارته ی انگلیستان وانقلاب مشروطه ی آن ، رنسانس ایتالیا وانقلاب کبیرفرانسه،همه کمک کردند به به میان آمدن قانون البته درادامه ی کود رومی که کود ناپلئون هم به آن پیوست.
بنگرید! اروپا برای رسیدن به قا نون وحکومت مسئول وملت تعیین کننده سرنوشتش وبرطرف کننده ی حکومت ها،چه مسیر پرخم وپیچی را پیموده است ودرسطح رهبری جهان مدرن جای گرفته است. پس از بررسی فرایند برآمدن قانون وحکومت مسئول دراروپا، لازم است که تمرکز به آمدن قانون به جهان اسلامی به گونه ی کمرنگ یا ناقصش کنم، تا بنیاد گرایان دریا بند که با این پوچ مغزیی خود نه گذشته را زنده کرده می توانند ونه به سوی آینده گام برداشته می توانند. بله، تروریسم وتوحش را تولید می کنند به گونه ی که ازافغانستان تا سوریه ولیبی تولید کرده مسلمان هارا وادارکرده اند که به سوی غرب فرارنمایند! نگاهی به روند ورود ارزش های غربی به کشورهای مسلمان نشان می دهد که ترکیه عثمانی بخاطر حضوردراروپا، نخستین کشوری بود که درک کرد که باید ازتجربه اروپای ها بهره برداری کرده شود.مصرهم ازهجوم ناپلئون تکان خورد وهند هم رفت بزیر سلطه ی انگلیستان وخان نشین های آسیای مرکزی رفتند زیر سلطه ی روسیه وایران هم زیرفشار روسیه وبرتانیه خرد شد وازافغانستان ، روسیه وهند برتانیه منطقه ی حایل میان خود ساختند.اینکه آغازتشریف آوری اروپا به حیث قدرت استعمارگربود.درواقع ،بعد ازآن است که ارزش های مانند: قانون اساسی،قانون مدنی، احزاب سیاسی ،ارتش مدرن، بروکراسی مدرن، حاکمیت ملی ، مرزهای مشخص جغرافیایی ،ویزا،گذرنامه یا پاسپورت و...وارد فرهنگ مسلمان ها شدند. ارزش های این جهانی و تقدس زدای شده که پیوند زدن میان آن ها ودین اسلام چه به گونه ی دشمنی وچه به گونه ی دوستی افراطی بی ثمرمی باشد. البته که، اسلام با آن ها دشمنی هم ندارد وروایت های درآن یافت می شود که بسیاری پدیده ی های یاد شده باید پذیرفته شوند که شده اند.ادامه دارد


0 comments:

Post a Comment