Wednesday 27 April 2016

رویداد 8 ثور،پیروزی نظامی جهادی ها وشکست مرگبار سیاسی آن ها


نتیجه تابع اخص ارذل است
مقوله فقهی
ابراهیم ورسجی
هشتم ثور1395
دیروز، مقاله کوتاهی نوشته تاکید کرده بودم که رویداد های 7 و8 ثور، تمدید کننده ماندن افغانستان دردورباطل ساحه نفوذ قدرت های بزرگ بود؛ به گونه که اکنون می بینیم. باتوجه به سخن های بی ربط وباربط برخی مدافعان سرسخت رویداد 8ثور، دست به نوشتن این نوشته زدم تا کمکی کرده باشم برای آن عده افرادی که کوشش می کنند دستاورد نادرست 8 ثوررا درست ومقدس جلوه دهند.البته که این نوشته را به خاطری می نویسم که هم درمبارزه فرهنگی درمحیط هجرت هم دردولت اسلامی مجاهدین کارمند ومنتقد آن هم بودم همچنان که منتقد حکومت کرزی وحکومت کنونی هم هستم. البته انتقاد نه به گونه حقیقت کشی ، بلکه سره وناسره کردن مسئله ها وتمیزمیان خوب ها بدها.
واقعیت این است که ، مجاهدین دربرابر تجاوزارتش سرخ وحکومت های دست نشانده مسکوخوب رزمیدند؛ برخلاف، بعدازارتش سرخ ،سیاست کرده توانستند.اگردستاورد های مبارزه نظامی درمیدان سیاست پسا8 ثوری به صفرضرب زده شد،تاحدی برمی گردد به مرکزبیرونی فرماندهی جهادی ها یعنی پاکستان ونیت شومش وناتوانی رهبران جهادی در ایجاد ساختارسیاسی که افغانستان پسا شوروی را اداره کرده بتواند. درواقع ، همه علت های که رویداد 8 ثوررا بی نتیجه ساختند، ریشه در ناتوانی سیاسی رهبران جهادی دربیرون ، خود سری قومندان های جهادی نسبت به رهبری ناچیزآن ها وخودغرضی پاکستان دارد.
ازاین رو، با ستایش از مبارزه ضد تهاجم ارتش سرخ توسط همه جهادی ها با چشم پوشی از بسیاری ناتوانی اخلاقی ورفتاری شان، به فاجعه کشیده شدن رویداد 8 ثوررا دردونکته خلاصه کرده نوشته را به پایان می برم : نخست، رهبران جهادی اتراق کرده درپشاور؛ ازآنجا که ، در10 سال بدون رقیب با پول امریکا وعربستان انحصاری سیاست گروهی کرده بودند؛ ونتیجه سیاست شان را داکترنجیب الله درجنگ جلال آباد تحویل شان داده بود؛ دوم، فقدان فرماندهی واحد درمیان قومندان های جهادی.دومسئله که کمک کرد به به فاجعه کشیدن رویداد 8 ثور.
دررا بطه به اصل نخست، باید گفت که رهبران جهادی مقیم درپشاور توان پول جمع کردن وخا نه خریدن درپشاورو...را خوب داشتند، اما ازکوچه سیاست هم نگذشته بودند. معلوم است که ، پاکستان هم تمایلی نداشت که رهبران جهادی سیاست بفهمند وسیاست بکنند.زیراکه، درسیاسی شدن آن ها، عنان اختیارشان ازدست نظامی های پاکستانی بیرون می شد. جالب این است که ، مصروفیت ایران درجنگ با عراق ومعا مله ضیا لحق با ریگان ، رئیس جمهورامریکا که با رهبران جهادی مستقیم کارنکند، کمک به سلطه انحصاری پاکستان بر رهبران جهادی افغانستان کرده بود.
بطورنمونه، پایان جنگ ایران وعراق وخود نمای ایران درمسایل افغانستان ، تکان سختی را بر سیاست افغانی پاکستان وارد کرد. مثلا، کنفرانس های بی حاصل یاکم حاصلی که جمهوری اسلامی درباره آینده افغانستان پسا شوروی درتهران دایرکرد ونوسنده دریک یا دوتای آن حضور داشت، برای ژنرال های پاکستانی بی خوابی خلق کرده بود. برای مثال، روزی مرحوم استاد ربانی برایم گفت که" : صاحبزاده یعقوب خان، وزیرخارجه پاکستان ، ما، یعنی رهببران جهادی را به یک افطار پارتی دعوت کرده بود وپیش از افطار دروزارت خارجه با ما ملا قات هم داشت ودرجریان سخن هایش گفت که اگرایران ازفارسی زبان های افغانستان حمایت کند، ما ازپشتون هاحمایت می کنیم. بعد ازسخنش، وقتی که طرف من دید، افسرده شد ومن هم درافطارپارتی اونرفتم." معلوم است که یعقوب خان ازپشون های یوسفزای بود که ازروز زن گیری ظهیرالدین بابر ازقبیله یوسفزای درمسیر حرکت به هند، مردم وسیاسی های این قبیله سروکله دردربارها داشتند ودارند.
ازسخن تفرقه انگیزیعقوب خان معلوم شده بود که ایران بعد از جنگ عراق درد سربرای خود سری های پاکستان درافغانستان شده بود. البته با این فرق که، ایران سیاست مذهبی داشت ودارد نه سیاست فرهنگی که فارسی زبان های افغانستان ازآن سود بردارند. بهرحال، بی دست وپای رهبران جهادی دربرابر نظامی های پاکستانی ، ضمیمه یک تخطی دیگر پاکستان ، یعنی درگیری اش درمسایل قومی افغانستان چند قومی شد. مسئله که استاد ربانی وحکمتیار وگروه های فاقد ساختارسیاسی شان بدام آن افتاده کمک به ویرانی کابل کردند. بله، درویرا نی کابل ، همه رهبران جهادی باندازه توان فردی وگروهی شان سهم گرفته میوه جهاد شان را دربازار سیاست ازدست دادند.
درواقع ، بعد ازنقش منفی رهبران جهادی است که نقش منفی قومندان های جهادی وازهمه مهمتر قومندان احمدشاه مسعود وگروه شورای نظارش که تنها ازچند قریه پنجشیر شکل کرفته بود نه همه بخش های آن ، خود نمای می کند. کمبودی مسعود درکابل این بود که همراهی همه قومندان های جمعیت را هم با خود نداشت ودسته های مربوط به حجت الاسلام مزاری، ژنرال دوستم، حکمتیارصاحب وباند های تباه کاردیگرهم موقع نمی داند که نظم وثبات برقرارشود وحکومت مورد خواست جهادی ها که درمرامنامه شان وعده کرده بودند ، شکل بگیرد. وپاکستان که قبلا گروه بندی های هفت گانه کرده بود ، نزاع پشتو وفارسی را به آن فزود. ازاین رو، کابل درجنگ های میان گروهی جهادی ها ودسته ی مسلح دوستم ویران شد. وویرانی کابل هم این مقوله فقهی" نتیجه تابع اخص ارذل است" را عملی کرد. معنای فقهی این مقوله این است که سال ها کارخوب کن ودراخیریک کار بد بکن؛ همان کاربد ، همه کارهای خوبت را نیست می کند. به گونه ی که ناتوانی رهبران وقومندان های جهادی درسیاست کردن به ویرانی کابل منجرشد ورویداد 8 ثوریا پیروزی مجاهدین که پیام آورحکومت اسلامی مورد خواست شان بود، به جنگ تباه کارانه وجاده سازی برای تروریسم طالبان، ویرانی شمالی، بت های بامیان و...وجنگ امریکا وانگلیستان علیه تروریسم ، مهارنشدن تروریسم وایجاد وضع نا هنجارکنونی کمک کرد که کسی دیگری ازآن جز500 نفری که دارای نان ودستارخان شده اند، رضایت ندارد.

0 comments:

Post a Comment