Friday, 1 April 2016

بحثی کوتاهی درباره ی شورا واهمیت آن دراسلام


ابراهیم ورسجی
2 حمل 1395
اگرچه درقرآن وسنت پیامبرص، راجع به مسایل سیاسی گزاره ها / مفاهیم کم ، اما درمسایل اجتماعی بی شمارمی باشد که خواه نا خواه اسلام را مستقیم وغیرمستقیم درگیرمسایل سیاسی کرده و می کند. پرسمانی که هم برغیرسیاسی بودن هم بر سیاسی بودن وهم سیاسی شدن اسلام مهرتا یید می گذارد. البته نه به گونه ی که اکنون اسلام ابزارسیاست وقدرت شده ومتضاد با جوهرش هم توسط حکومت ها هم توسط بنیاد گرا یان هم توسط تروریستان مذهبی مورد بهره برداری های مفسدانه قرارگرفته ومی گیرد. بهرحال ، چون ، موضوع بحث این نوشته ی کوتاه شورا ومشوره واهمیت آن ها دراسلام می باشد؛ ازاین رو،لازم است که ریزبینانه بررسی کرده شود.
درزمینه ، وا قعیت این است که ما سه گونه برداشت ازشورا ومشوره داریم : نخست، شورا ومشوره ازنگاه قرآن وسنت رسول ص؛ دوم، شورا ومشوره ی که زورمندان به میل خود راه اندازی کرده وبرای مشروعیت بخشیدن به حکومت های خود کارکرده ومیراث های نادرستی هم برای ما گذاشته اند؛ سوم، تجربه وعرف بشر دردرازنا وفراخنای تاریخ. درپیوند به اصل نخست ، باید گفت که درقرآن دو آیه داریم که درآن خدا ج برای رسول ص ، امرکرده است که "با آن ها، یعنی مردم مشوره نما "! بنگرید ! برای رسول ص ، خداوند ج، امرنموده است که با مردم یا گروه یارا نت مشوره نما (س 3، آیه 159) . معلوم است که وقتی رسول ص توسط خدا ج ، به مشوره با مردم امرشده است، نمایانگراین است که ازنظراسلام ، اهمیت بیشتری به شورا داده شده است وبر تصمیم های شخصی وخود سرا نه مهر باطل زده شده است.
روشن است که درآیه ی یاد شده امربه رسول ص شده است که مشوره نماید. پس، قرآن بر خود سری زورمدارانه - شخصی زمام داران نقطه ی پایان گذاشته است. این که منوط است به شخص پیامبر خدا. اما درقرآن ،آیه ی دیگری هم هست که تاکید براین دارد که امورمسلمان ها با شورومشوره حل وفصل شود ( س 42، آ یه های 42 و38) . ازاین نگاه، هم رسول ص هم مردم مسلمان توسط خدا ج امرشده اند که سرنوشت شان را نه با تصمیم های فردی- زورمدارا نه بلکه با مشوره وفیصله های جمعی حل وفصل کنند. پرسمانی که ، نشان می دهد خدا ج ورسول ص، اهمیت بر گفت وگوهاوتصمیم های جمعی نهاده وازتصمیم های فردی که گرایش به خود سری واستبداد دارند پرهیزامرشده است.
درواقع ، امرخدا به رسول ص که با مردم مشوره نماید ودستورقران مبنی براینکه امورمسلمان ها با مشوره حل وفصل شود،اهمیت دادن به مشوره وتصمیم های همگانی می باشد که به ما رسیده است. برخلاف دستورقرآن، دیده شد ومی شود که تاریخ مسلمان ها همراه است با خود سری واستبداد ، زورگوی وستمگری که وضع ناهنجارکنونی را رقم زده است. با درنظرداشت تاکید قرآن برشورا وپرهیز ازخود سری است که ، زمام داران درتاریخ مسلمان ها، طبقه ی از عالمان حکومتی را تولید کرده وبا تطمیع آن ها طوری به مسلمان ها نمایش داده شده ومی شود که حاکمان وحکومت هایشان درسازواره گی با قرآن وسنت پیامبر ص عمل می کنند.
طرفه اینکه ، با براندازی خلافت مشهوربه راشده / هدایت یافته وآغازسلطنت اموی توسط معاویه، توسط او هم جبری گری براین پایه رایج کرده شد که نابود شدن خلافت نامبرده جبرتاریخ بود نه تصمیم او هم تقدیس حکومت وحاکم درتاریخ سیاسی مسلمان ها رواج داد شد.سیاست ناروای که دردوره ی عباسی ها فربه تروتا کنون ادامه یافته است. معلوم است که ازمعاویه تا کنون، تقدیس حکومت وحاکم بنام اولی الامر، ازبهره بهره داری نا درست آیه ی " اطاعت ازخدا ورسول واولی لامر" ( س 4، آیه های 59 و83) الهام گرفته است.درحا لیکه ،ا ولی الامر یا صاحبان امر جمع است نه فرد، ومورد نزول این آیه هم برمی گردد به سریه ها یا دسته های که پیامبر ص به جنگ می فرستاد وتوصیه شان می کرد که از اولی الامریا بزرگان شان که توسط رسول ص تعیین شده بودند، فرمان برداری کنند.ازسوی دیگر، گونه ی استفاده از آیه ی یاد شده با آیه های امرشده به رسول ص که با مردم مشورنماید وآیه ی امورمسلمان ها با شورا حل فصل شود، درتناقض واقع می شود. تناقضی که ادامه یافته وبرای عوام فریبی توسط شیخان دست نشانده ی شاهان توجیه وتفسیر نا درست شده است.
اگر مسلمان ها درتاریخ سیاسی دراز خود، همیشه دارای حکومت های نا پاسخ گو وعالمان رسمی بوده اند ومی باشند، هردو برمی گردد به شورا گریزی حکومت ها وفریب دا دن توده ها توسط شاهان وشیخان خود سروریا کار. مخالف وموافق رویه ی حکومت های خود سر وشیخان ریاکارشان، تجربه یا عرف ورواج با قی مانده از مردمان وکشورها را دردرازنا وفراخنای تاریخ داریم . دراین راستا، دوگونه تجربه وعرف داریم: تجربه ی شرقی یا مسلمانی وتجربه ی غربی یا اروپایی. درتجربه وعرف شرقی- مسلما نی، پیش از اسلام، مصر فرعون ها را داریم وایران کورش راکه درهردو،خلط حکومت ومذهب کمک به تقدیس حکومت وحا کم نموده است.البته همراه با اینکه ، حاکمان دلسوز به مردم ما نند کورش کبیر وفرعون دوره ی یوسف ع استثنامی باشند ودیگران همه مانند زمام داران پسا خلافت مسلمان ها، زورمدارانه عمل کرده اند.ازاین رو،انوشیروان عادل وچند تنی دیگرهمه ساختگی می باشند. اگر درقرن نزدهم، کارل مارکس وانگلس بر استبداد شرقی تاکید بیشترکرده اند، موئید این است که شرق حکومت های مردمی کمتری داشته است.
درغرب هم، دوگونه تجربه داریم: تجربه دولت شهرآتن وتجربه روم باستان. برای فهم بهترتجربه ی دولت - شهرآتن که دموکراسی / حکومت شورای - مردمی ازآنجا برخاسته وتاکنون تکامل یافته است، به تعریف ارسطو ازحکومت ها بسنده می کنم.ارسطوگفته است که درحکومت وحکومت کردن ، معلوم است که : " اگر یک شخص حکومت کند، پادشاهی است ( که درغرب جای آن را شاهی مشروطه گرفته ست ،اما درشرق هم به گونه ی شاهی خودسر هم به گونه ی جمهوری قلابی- درواقع خود سر تاکنون دامه دارد ) ، اگر یک گروه از اشخاص حکومت کنند، آلیگارشی یا چند سری می باشد؛ برخلاف، اگر مردم حکومت کنند، دموکرسی می باشد." درروم باستان هم ، حکومت ها طبقاتی بودند ؛ البته متشکل از:" ازکونسل یا پاد شاه دررده ی بالا، ارستوکراسی یا اشرافی دررده ی دوم و دموکراسی یا مردم. درتعریف روم با ستان ازدموکراسی، می بینیم که شاه در با لا،اشراف دررده ی دوم یا بعد ازاو ومردم دررده ی سوم بنام دموکراسی جای داشتند. البته که دردموکراسی آتن ، حکومت مردم مطرح بود ودردموکراسی روم باستان، دموکراسی برابر به مردم یا طبقه ی زیرین جامعه که اکنون دردموکراسی های غربی طبقه ی کم درآمد، درجامعه ی هندو،شودر یا کاست زیرین که بسیار کم اهمیت بودند ومی باشند.اما درجامعه ی اسلامی یا مسلمانی، در عقیده همه ی مردم برابر اما درعمل وضع کمی بهتر از نظام کاست سالار هندوها را دارا می باشند.

0 comments:

Post a Comment