نوسنده: ابراهیم ورسجی
هفتم ثور 1395
این روزها، بازبحث درباره 7 و8 ثور ودستاورد های خوب وخراب شان زینت بخش رسانه ها ، رسانه داران وتبصره نویسان رخنامه ورا یانه شده است. معلوم است که ، عده ی ازرویداد 7 ثور وعده ی زیادی ازرویداد وا رونه آن ، یعنی 8 ثور یا روز رسیدن جهادی ها به کابل حمایت می کنند. درحالیکه ، درست می دانم که رویدادهای 7 و8 ثور ، مدافعان ومخالفان خود را داشته باشند. همزمان با آن ، به این باورهستم که مدافعان ومخالفان هردو رویداد با یدهم نقد را فراموش نکنند هم بر منتقدان هردو رویداد دشمنی نه ورزند. زیرا که، درنقد است که ما می توانیم ازگذشته ناشاد درس گرفته به تکرارآن درآینده کمک نکنیم.
ازاین رو، لازم است که کمی به ریشه ی رویداد های 7 و8 ثوربپردازم. واقعیت این است که ، سیاست مداران نامردمی افغانستان دردوزمینه بیشترازدیگرزمینه ها شکست خوردند:نخست ، کوشش نکردند که افغانستان را ازدورباطلِ ماندن درساحه نفوذ قدرت های بیرونی رهاکنند ؛ دوم ، کوشش نکردند که حتا مدرنیسم اجباری ازبالا بزیر تاحدی درافغانستان راه یافته ساختار قبیلگی- سنتی را درجهت نوشدن کشور دیگرگون کند. بله، نامردمی ووا بسته به کهنه - نواستعمارگری بودن حاکمان موقع نمی داد که چنان شود.
طوریکه دیده شد، نه به خواست مردم بلکه مطابق دیگرگونی های نظام های جهانی- منطقه ی، حاکمان افغانستان کوشش کردند خود را نوترنشان دهند. مثلا، ظاهرشاه که دشمنی داوودخان با پاکستان ، حکومتش را آستان بوس مسکوکرده بود، با بیرون کردن نخست وزیر خود سر وکم عقل ازصحنه، فضای سیاسی را تاحدی بازکرد. درهمان بازشدن نسبی فضای سیاسی بود که قانون اساسی تدوین ومقام نخست وزیری ازخانواده حاکم به شخص غیر خانوادگی اما ازبروکراسی نه از حزب های سیاسی سپرده شد که نماد آن نخست وزیران بی اختیار از دکتر یوسف تا موسی شفیق می باشد.
درواقع ، ظاهرشاه با سپردن مقام نخست وزیری به بروکرات های حکومتش نه سیاست مداران غیربروکرات ، ادعای دموکراسی وحکومت قانون را کرد. بله ، درقانون اساسی ظاهرشاه ، وضع بهترشد، اما مطابق خواست نسل نو نبود. مثلا، بزرگترین اشتباه ظاهرشاه این بود که قانون احزاب سیاسی را با وجود تصویب در پارلمان توشیح نکرد. اشتباهی که فعالان سیاسی طرفدار رفتن درحزب های سیاسی را ازروی زمین بزیرزمین سیاست راند. طوریکه ازنزد یکان ظاهرشاه درباره عدم توشیح قانون احزاب پرسان کردم ، آن ها گفتند که اوگمان کرده بود که حزب های سیاسی جامعه را متفرق می سازند.
فکرنمی کنم که حزب های سیاسی کدام جامعه ی را متفرق کرده باشند اما قدرت متمرکزرا نامتمرکزکرده ومی کنند که جوهردموکراسی می باشد. ازسوی دیگر، اردو دراختیار مسکو بود وفارغان مسکوهم درآن دست بالا داشتند. باتوجه به موقع ندادن به حزب های سیاسی برخلاف تصویب قانون آن درپارلمان، گروه های سیاسی فعال زیرزمینی به سوی مرکزاصلی قدرت ، یعنی جذب افسران اردو وپولیس درگروه های خود روی آوردند. یعنی دریافته بودند که قانون کارای ندارد وبا ید به سراغ قدرت سخت ، یعنی تفنگ رفت ورفتند. اینجاست که تفکر کود تا وبراندازی حکومت ازطریق قدرت سخت خود نمای کرد.
چون ، از نخست وزیران ظاهرشان ، تنها موسی شفیق در دربخش رهبر سازی دانشگاه هاروارد درامریکا برای رهبرتراشی درجهان سوم، تعلیم رهبری دیده بود، ودورترازافغانستان ، یعنی درخاورمیانه، سادات ازمسکوبریده به کاخ سفید رفته بود، افسران خلقی وپرچمی چپ گرا ونوخواه دراطراف داوود خان حلقه زده کودتای 26 سرطان را رقم زدند. کود تای که جاده سازی برای کود تای 7 ثورکرد ، وکود تای ثورهم باعث خیزش های اسلامی به حمایت پاکستان ، عربستان وایران شد. شوروی که منافع خود را درکابل درخطردیده بود وانقلاب اسلامی ایران هم مشوق مسلمان های بخش جنوبی اش شده بود، به پیاده کردن ارتش سرخ مبادرت ورزید. رویدادی که ریشه بسیاری دشواری های کنونی افغانستان می باشد.
باتوجه به رویداد های یاد شده ، به صراحت می توان گفت که سیاست مدارن افغانستان ازدوره ظاهرشاه تا داوود شاه و نجیب شاه ، همه مسئول کودتا ها وویرانگری های می باشند که کمک به زوال عقل ومنطق وفربه شدن میله تفنگ کرد. به سخن دیگر، سیاست پایان یافت وخشونت آغازشد.معلوم است که، تاسیاست با شد ، خشونت نیست ووقتیکه خشونت آمد، دیگرسیاست نیست. درواقع، ازکوتای 26 سرطان تا کود تای 7ثوروتشریف آوی جهادی ها به کابل در8 ثور، وجاده سازی آن ها برای رسیدن طالبان به کابل، افغانستان سیاست نداشت، اما تفنگ وخشونت داشت واکنون هم دارد.
بنابرآن، هم ازطرفداران رویداد 7 ثورهم ازطرفداران رویداد 8 ثور، می خواهم که زیاد ذهن خود را درجهت دفاع ازآن دوریداد کم دستاورد یا بی دستاورد مصروف نکنند. بله ، نقد آن ها بهتراست ازتایید بیش ازحد شان.اگربخشی ازمردم افغانستان دردوره های نجیب الله، استاد ربانی، طالبان ودوره کرزی حتا دوره ی کنونی، ازظاهرشاه ستایش می کنند، به این معنا می باشد که دیگرکشورها امروز بهترازد یروز دارند وافغانستان د یروزبهترازامروزدارد. مسئله که ازانحطاط سخن دردهان دارد نه ازترقی وپیشرفت. بهرحال ، بعد ازرویداد7 ثور، تره کی وامین ، بیش ازحد جنایت وخشونت کردند ؛ خشونتی که حمله اتحاد شوروی به افغانستان دستاورد آن می باشد. حمله ی که کمک به رشد جهادی گری ، باختن شوروی وموفق شدن امریکا وپاکستان کرد. پس ، سوال این است که درباخت شوروی وبرد امریکا وپاکستان درجنگ سرد، فایده افغانستان چه بود؟ معلوم است که ، ویران شدن کابل درجنگ های درمیانی مجاهدین، برآمدن تروریسم طالبان والقاعده زیرنظرنظامی های پاکستانی وجنگ جورج بوش علیه تروریسم وحکومت های نابسامان وپُرپول کرزی وکم پول غنی، بازگشت تروریسم ، تبدیل شدن افغانستان بدرجه اول کشورتولید کننده مواد مخدردرجهان ودرجه اول کشوردارای مهاجرین درایران، پا کستان و..، افزایش شمارمعتادان وگدا گران درکابل ومرکزهای لایت ها وفرارنسل نو به سوی اروپا؛ وازهمه مهمتر، ماندن افغانستان درهمان دورباطل، یا ساحه نفوذ بیرونی ها، دستاورد رویدادهای 7و 8 ثورمی باشد. بله، اگرعده ی مجاهدین فاسد نا شده تمایل به فخربه جهاد خود وپد ران وبزرگان شان دارند که دارند واحساس شان قابل درک می باشد. پیشنهاد من به آن ها این است که ازجهاد فروشان سرمایدارشده دورشده با نقد د یروز مبارزه ی امروزخود را هم علیه تند روی مذهبی هم علیه تروریسم مذهبی هم علیه جهاد فروشان ادامه دهند ؛ بدون شک ، به نفع دین ود نیا شان می باشد.
0 comments:
Post a Comment