Saturday, 23 April 2016

چرا الازهر نمی تواند گفتمان جدید دینی تولید کند؟



این مقاله به قلم زیزی شوشة در رصیف منتشر شده و توسط آقای علی سرداری ترجمه شده است:

“تجدید گفتمان دینی” اکنون به مسئله پیچیده ای درفضای فرهنگی مصر تبدیل شده است وعلت آن را باید در ظرف وزمانه سیاسی امروز مصر دید، از طرفی مصر در حال حاضر شاهد اقدامات تروریستی بوده و همینها با ایجاد ترس و وحشت شعار« اسلام راه حل است ” را سر می دهند. به رغم تحرکات رسانه ای وتوجیهات سیاسی ،چه بسا این سمت گیری ار طریق رهبران سیاسی آنها ارایه می گردد، ولی در این جهت تا کنون به ”تغییر نگاه” روشنی برای گفتمانی تازه دست نیافته اند تا بتوانند به چالشهای موجود پاسخ دهند. نتیجه آن شده که ناله هایی بلند شود که تابحال بدون اثر و فقط فریاد بوده است و بس .

شماری از متفکرین و علاقه مند ان به اصلاحات دینی و تغییر “گفتمان دینی ” به خاطر برخی بحران های کنونی آن را مورد توجه قرارداده ودر رسانه رصیف به آن را ارزیابی کرده اند. در ضمن رویاهای خود را در مورد نحوه وچگونگی تجدید بنای گفتمان دینی وشرط های لازم برای موفقیت آن ارایه می کنند، همان گونه که این متفکرین، پروژه های اصلاحی خود را برای اصلاح نهادها عرضه می نمایند، به ویژه که نقش الازهر را در پروژه های روشنگری “خود” بطور فردی نگاه می کنند.

أشرف الصباغ

نویسنده و رمان سرا دکتر اشرف الصباغ بر این باور است که “ورود دین در دولت” و ائتلاف آن با قدرت سیاسی و نهادهای دینی وضعیت حقوقی این موسسات را پیچیده ترمی کند وهمین موضوع باعث می شود تا هر گونه تلاش در جهت “تجدید گفتمان دینی” با مشکلات بسیاری مواجه شده و آن را عقیم بگذارد .

او در این زمینه می گوید: ” هدف اصلی “تجدید گفتمان دینی” عمدتا بر محور”جدایی دین از دولت” متمرکز شده است و در وضع ضوابط برای نهادهای دینی، با توجه به این که آن نهادها دارای هر عقیده ای می خواهند داشته باشند آزاد هستند و همچنین اعضای آنها هر فعالیتی دراین رابطه می خواهند انجام دهند . زیرا که روند نوسازی “تنها از درون گفتمان دینی باید صورت پذیرد”در این جهت باید به یک سری الزامات “حقوقی” هم توجه شود که عبارتند از پایبندی به بندهای قانون اساسی وموارد حقوقی که “تمیز جرم” بر اساس “دین – نژاد – فرهنگ ویا ملیت ” است .

صباغ – وضعیت قانونی نهادهای دینی را چنین توضیح می دهد : “نهادهای دینی در مصر قوانین مبهم ونامشخص وضع می کنند، درعین حال که این نهادها مستقل از دولت نمی باشند ضوابط اجتماعی وقانونی هم وجود دارد، این نها دها جزء آن نها دهایی نمی باشند که توانایی تحمیل اراده خود را بر روند سیاسی و اجتماعی داشته باشند. “به علاوه ” این نهادها سالانه هزاران نفر را فارغ التحصیل می کنند” و ازسوی دیگر این نهادها غالبا برخلاف روند “تقسیما ت جامعه ” مصر نقش بازی می کنند وبا آن هماهنگی و خوانایی ندارند و بدون شک این نهادها اموری را اعلام می کنند ومواردی را نادیده می گیرند زیرا که فضای حاکم بر گفته های آنها شفاف نیست ”

صباغ حالت ویژه ای که به اتحاد نهادهای دینی با قدرت سیاسی می رسد را توضیح می دهد، البته اوخطر اتحاد سرمایه داری با قدرت سیاسی را کم اهمیت نمی داند. بلکه او در اهمیت اتحاد سرمایه داری با قدرت سیاسی می گوید: “قدرت سیاسی یک کار مشترک دارد و آن رام کردن اکثریت قریب به اتفاق شهروندان خود است حالا این کار توسط رهبر دینی و یا شخص قدرتمند و یا برای ادامه حاکمیت خویش توسط دستگاه های امنیتی صورت می گیرد، آنهم به واسطه چند نقش تاثیر گذار از جمله رهبر معنوی دینی ویا فردی که از جایگاه محکمی در جامعه بر خوردار باشد، به همین جهت این توان را دارند که زمینه را آماده سازند برای سوق دادن آن به سمت کار برد خشونت آنهم به نام قانون.”

اوبا اشاره به اتحاد “قدرت سیاسی با نهادهای دینی” که صورت گرفته است ، همین امر را دلیل و عامل عمده در ناتوانی پروژه روشنگری دینی دیده، به ویژه پروژه های متفکرانی چون نصر حامد ابوزید و فرج فوده و در ضمن یاد آوری می کند ”همینها بودند که در برابر جریان های افراطی دینی ایستادند: “این نظام سیاسی در شکل کنونی متحدی برای نهادهای دینی و و جریانهای بدعت گذار گردیده است، درنتیجه این نهاد ها نمی توانند این پروژه ها را محافظت کنند وآن راصیقل دهند ، حتی در شکل فرا گیر قادر به آفرینش جایگزینهایی برای آن باشند و توانا به “تجدید بنای گفتمان دینی” به شیوه ای باشند که دولت در خدمت رسانی به شهروندان ، جامعه مدنی و روابط اجتماعی، درست حرکت کند ، از همه مهمتر به دور از “اجبار و برده پروری” به شهروندان خدمت کند ”

شریف یونس

شریف یونس ” استاد تاریخ معاصر در دوران مدرن معتقد است تجدید بنای گفتمان دینی و یا بنا بر نظر او “نقد بنیادگرایی و نصگرا ” در نحوه “درک اسلام ” به کثرت گرایی وسیع رسیده است. او بر این باور است که “اسلام باید کمترین ارتباط را با قدرت سیاسی وخشونت بر قرار کند،”

به اعتقاد او این حرکت تنها می تواند در چارچوب یک جنبش فکری و پروژه ای که با دیدگاه وسیعتروفراتر از این “نقد و گفتمان” درتجدید بنای دینی فعالیت کند تداوم داشته باشد. او چنین توضیح می دهد که ” این تجدید بنای نوین و یا نقد نمی تواند تنها محصوو محدود در چارچوب توضیحات وتفسیرهای تروریستی یا جهادی “خشونت آمیز” برای فقه گردد ، بلکه لازم است با پاسخگویی براساس منطق و عمل به “فقه سنتی اصیل ” بنگرد . از جانب دیگر آن “تدوین” فتاوی متضاد و مختلف را باید در بر گیرد و با اد امه وتاکید بر آزادی عقیده به اصل “آزادی عقیده” کمک رساند. او یاد آوری می کند که در این زمینه باید “همه زخم ها را باز کرد”. با توجه به این که در فقه اصلی وجود دارد باعنوان توافق جمعی وچیزی به نام “آشکار ویا ظاهر” که اجرا می گردد که نه مانند نمونه سیاست دوگانه وسیاست یک بام و دوهوا است و درفقدان هر گونه منطق اخلاقی – در برابر روش بنیادگرایی اسلامی امروزقرار می گیرد . در واقع “بنیاد گرایی ” اکنون فعالیت خود را بر اساس وحشیگری در رابطه با دیگران ومخالفین بنا نموده است.

یکی ازپروژه های روشنگری سعی درگسترش نقد گفتمان تجدید بنای دینی و ارائه یک گفتمان دینی برای جایگزین کردن آن را دارد ، در همین باره یونس تاکید می کند که این پروژه ها در سطح نخبگان محدود “باقی خواهند ماند چون آنها این پروژه ها را با قرائت عقلانی مورد برسی قرار می دهند همین روند باعث می شود تا بخش وسیع اجتماعی را در بر نگیرد ” ، این نکته قابل یاد آوری می باشد که به ویژه پروژه های نصر حامد ابوزید توانایی عمومی شدن را ندارند .

علی مبروک

دکتر علی مبروک -استاد فلسفه اسلامی در دانشگاه قاهره، می گوید که رهبران سیاسی در مصر وظیفه ومسئولیت تجدید ” گفتمان دینی”را دراین کشور را به عهده نهاد الازهر قرار داده اند ،اینجا این پرسش مطرح می شود، که: “آیا الازهردر این سطح از نظرمعرفت شناسی و دانش و ترکیب آن با وضعیت کنونی ا ست؟ تا قادر باشد ، اقدام به تجدید ” گفمان دینی” کند؟ “پاسخ:” من در توانایی الازهر شک دارم که بتواند اقدام به چنین کاری نماید ، این گفتمان دینی نیاز به آموزش ومعرفت شناسی دارد که آن روش در الازهر موجود نیست ، زیراکه ” الازهر دردوران ” قدیم ” توقف کرده وبه زمان “حال” کاری ندارد. ”

برخی از متفکران به “قطع رابطه با میراث دینی “معتقد هستند، در راس آنها “آدونیس” شاعر قرار دارد که علیرغم “علی مبروک ” که به نقطه نظر دیگری باور دارد می گوید: “گفتمان قدیمی که ذهنهای زنده را اشغال کرده اند، در حال مبارزه با یک چیزی خارجی ویا جدا ازما نیست و بوده ویا در خلاء نمی باشد، بلکه این نبرد با خودمان می باشد، بنابراین من فکر می کنم که مفهوم ،”قطع ارتباط با سنت” مقدار زیادی ازروی ساده لوحی است. زیرا آنها با ” گسست” به عنوان یک نزاع با میراث برخورد می کنند، اما به نظرمن “باید با دسترسی به مکانیسم های جدید و راههای دیگری برای جایگزینی وتعامل با میراث دینی و سیطره بر آن بود و باتولید “شناخت شناسی علمی” جدید گامهای جدی بر داریم و الا این سنت راه پنهان پیدا می کند و مسیر خود را زیرکانه ادامه داده وبر ذهن ما مسلط خواهد گردید”

جمال عمر

عمر جمال با علی مبروک موافق است ، اودر همین مورد می گوید الازهر نمی تواند به تولید گفتمان تجدید بنای دینی دست بزند تا سازگار با زمان حاضر باشد” با توجه به اینکه “در مصر زندگی ادامه یافته و اندیشه در آن کشور گسترش یافته است “. در ضمن او به توضیح این موضوع می پردازد: “که در پایان دهه پنجاه قرن گذشته، در مصر وزارت فرهنگ تاسیس شد و در ادامه آن به راه اندازی روزنامه ها دست زدند واقدام به اراء قانون در اصلاح الازهر کردند و به تاسیس تلویریون پرداختند ، تمام این کوششها در راستای منافع ملی مصر ودر جهت زندگی مردم آن کشور قرارداشت. از جمله خود الازهردر آن دوره گسترش یافت ، در نتیجه از دل این موسسه قدیمی افرادی چون محمد عبده ، و مصطفی عبد الرزاق، ورفاعة الطهطاوی بیرون آمدند. زمانی مصر زمین گیر شد وبه آن ضربه وارد شد که فضای اندیشه در الازهر قفل شد ، نتیجه آن این فضای بسته این شد که زندگی در آن کشور با ستیزه جویی و افراط گرایی گره بخورد به همین خاطر الازهر از آن دوران طلایی دور وتند روی و افراطگرایی در آن کشوراشاعه یافت.”

صاحب کتاب “من نصر ابوزید هستم،” نشان می دهد همه تلاشها بی که ما از آن به عنوان عصر روشنگری یاد می کنیم رو به سراشیبی نهاده است . در این دوره بسیارمحدود افرادی هستند ـکه همرا ه با افکار گذشته زندگی می کنند و با این روند سعی در تغییر اندیشه درعرصه های گوناگون نیز دارند، بدون اینکه به بنیادهای فکری بپردازند و به تولید آن تفکری که مورد بحث قرار گرفته توجه نمایند، با تاکید بر این که ” تعامل با قرآن نباید با این عنوان صورت گیرد که یک نیروی فوق انسان پشت سرآن پنهان شده باشد . بلکه باید با قرآن به عنوان یک نص به تعامل پرداخت، از سوی دیگر آن متن نیاز،به تفسیر واجتهاد عقلی دارد و از همه مهمترلازم است این تلاش بر اساس سعی و کوشش ذهنی صورت پذیرد و بدون تعامل با سنت نقدی وتفکیک بین آنچه انسانی و اجتماعی است. این بخش نشان دهنده فرهنگ و زندگی عصر پیامبر است وآن بخش دیگر انعکاس دهنده دین خدا است وآن تنها به پیابر ابلاغ شده است این دو باید از هم تفکیک گردند و بدون تعامل با مبانی اندیشه ودست آورد های گفتمان دینی ، ما به باز تولید قدیم خواهیم چرخید که پر زرق و برق است وهمین موضوع باعث می شود نوه های ما در آغاز قرن بیست دوم طوری سخن بگویند که اکنون ما آن گونه سخن می گوییم از طرفی همان طوری که ما در حال حاضر سخن می گوییم که محمد عبده در اوایل قرن بیستم سخن می گفت.

گرفته شده ازسایت ملی مذهبی

0 comments:

Post a Comment