Friday 30 September 2016

سکولاریسم هندی: برآیند دین وسیاست

نویسنده : صباح مفیدی
در جوامع شرقی، هرگاه سخن از سکولاریسم به میان آید معمولاً آنچه به اذهان متبادر می‌شود جدایی مطلق دین و سیاست یا ضدیت با دین است، مسئله‌ای که جواهر لعل نهرو در ۱۹۶۱ به تبیین آن برای مردم هند پرداخت. غافل از اینکه این مطلق‌انگاری فقط بخشی از مباحث مربوط به سکولاریسم را به خود اختصاص داده است و مفهوم دولت سکولار دمکراتیک نمی‌تواند به معنی جدایی کامل دین و سیاست باشد. این دو، دست‌کم به خاطر کسب رأی فردی مذهبی، به‌طور مداوم در تعامل بوده‌اند. در واقع جدایی دین و دولت شاید تا حدودی در برخی کشورها تحقق یافته باشد، اما هیچ‌گاه جدایی کامل دین و سیاست تحقق نیافته و با وجود دین و حتی اندک افراد دیندار این مسئله تحقق نخواهد یافت. سیاست حوزه‌ای وسیع‌تر از دولت و سازمان حکومت را در برمی‌گیرد. چنان‌که در ضد دینی‌ترین حکومت‌ها همچون کشورهای کمونیستی نیز نمی‌توان فرض کرد که هیچ ارتباطی بین دین و سیاست نیست. حتی اگر ابراز نارضایتی دینداری در محفلی کوچک باشد. طبق اغلب تعاریف، این‌گونه دولت‌ها، سکولار و دمکراتیک نیستند چون تلاش آن‌ها تنها به یک رکن دموکراسی یعنی برابری آن‌هم نه سیاسی معطوف بوده و به آزادی و احترام متقابل به افکار و ادیان مختلف توجه نشده است. به هر حال همین فضای کوچک تداخل دین و سیاست کافی است تا بدانیم جدایی مطلق این دو ممکن نیست و اغلب مشکل در محدودساختن تعریف سیاست بوده است. لذا در اکثر کشورهای سکولار واقعی همچون هندوستان، با وجود جدایی دین و دولت و حفظ بی‌طرفی دولت همچون نهادی مستقل، تأثیر دین در سیاست به طرق مختلف مانند وجود احزاب دینی و استفاده سیاسی احزاب و سیاستمداران از دین دیده می‌شود.
عوامل مختلفی در تغلّب نگرش مطلق‌انگارانه بر ذهنیت افراد در برخی کشورهای اسلامی مؤثر بوده‌اند که شاید مهم‌ترین آن‌ها خود سیاست و وضعیت سیاسی بوده است. بی‌توجهی به بافت اجتماعی جامعه و سنتی‌بودن آن و نشسته خزیدن در مدرنیته بدون توجه به بنیادهای به‌خصوص فرهنگی و عواقب آن از سوی سیاستمدارانی که نسیم مدرنیته را حس کرده و خود هنوز دارای ذهنیتی سنتی بودند ازیک‌طرف و تکیه مخالفان آن‌ها بر بنیادهای سنتی جامعه برای حفظ جایگاه اجتماعی و اصرار بر احیا و بقای آنچه اکنون پذیرش اجتماعی آن در خطر بود و دوری و ناآگاهی از تحولات بیرونی از سوی دیگر، از دلایل پیدایش این نگاه بوده است. حال آنکه سیاستمداران حاکم و مخالفان آشنای با وضعیت دنیای بیرون و آنان که تحولات را درک و فهم کردند، حتی با وجود مذهبی‌بودن خویش، نگاهی ملایم داشته و پیام‌آور دیدی میانه بین دوراهی دین و سیاست برای جامعه خویش شدند. شاید از مهم‌ترین نمونه‌های بارز مبارزه بر پایه سنت و دین که به دولتی سکولار دمکراتیک منجر شده هندوستان و در سال‌های اخیر تونس بوده‌اند که در اینجا به دلیل قدمت و اهمیت این بحث در هندوستان و ادعای تعریفی متمایز به سکولاریسم به‌ویژه از نگاه رهبران این کشور می‌پردازیم.
این گفته نویسنده هندی، راجیو بهارگاوا که «جدایی کامل دین از سیاست برابر است با نبود آزادی مذهبی و حضور تبعیض مذهبی»[۱] شاید اساس نگرش هندی به سکولاریسم باشد. تعدد دینی، خشونت دینی، ترس از تسلط یک دین و نهایتاً تبعیض مذهبی و نبود آزادی و حقوق مذهبی در طول تاریخ معاصر هند، سیاستمداران این کشور را به سویی سوق داد که ضمن داشتن دولتی بی‌طرف، از جدایی مطلق دین از سیاست بپرهیزند تا فضایی برای فعالیت گروه‌های دینی همچون حقی مدنی برای پیگیری مطالباتشان در عرصه سیاست با رعایت اصول دموکراتیک فراهم شود. این نگرش، سکولاریسم را مفهومی برای اخلاق سیاسی می‌داند و بر ارزش آن در ارتباط سازنده‌اش با دموکراسی مدرن و شهروندان برابر تأکید می‌کند. از یک‌سو، فاصله بین نهادهای دینی و دولتی برای صلح مدنی، تحمل همدیگر و رعایت حق همه گروه‌ها از سوی دولت لازم می‌نماید؛ و از سوی دیگر، آزادی دینی خود از دلایل اصلی این جدایی دین و دولت است. آزادی‌ای که مانع از به انحصار درآوردن نهاد دولت و جفا در حق دیگری شده و لازمه دولتی دموکراتیک است؛ بنابراین، سکولاریسم همچون وجدان دموکراسی، ضمن مهار دین در حریم خویش، منکر اهمیت فرهنگی آن به لحاظ تاریخی و اجتماعی نیست؛ و نه‌تنها ضد دین نیست بلکه از آن به‌ویژه در ارتباط با اخلاقیات استفاده می‌کند.
در هندوستان، بی‌طرفی دینی دولت همچون میراثی از بریتانیا تا حدود زیادی باقی ماند و تحت رهبری گاندی و نهرو، سکولاریسمی بومی بر پایه ویژگی‌های آن جامعه تداوم یافت و استوار گردید. سکولاریسم در کانتکست این کشور که مدرنیته هنوز نتوانسته نظام‌های اعتقادی را از بین ببرد، معنی متفاوتی یافته است. به گفته آرورا، «سکولاریسم در هندوستان به‌طور وسیع به معنی رفتار برابر با فرق دینی و فراهم‌کردن حمایت اجتماعی و برنامه‌های رفاهی برای اقلیت‌های دینی» است.[۲] بُعدی از این نگرش هندی، سکولاریسم را همچون شکلی از پلورالیسم با بنیادهای متافیزیک و نه همچون جایگزین‌کردن ارزش‌های دینی با ارزش‌های غیردینی[۳] و بُعد دیگر آن اعتقاد به هویت مدنی برای همه هندی‌ها را ملاحظه می‌کند.
از یک‌سو، در آیین هندو، جدایی دین از سیاست وجود ندارد، اما این با نگرش اسلامی غالب متفاوت است. این پیوند در میان مسلمانان اغلب به سمت انحصار قدرت سیاسی بدون آزادی‌های دموکراتیک فرهنگی، دینی و فکری سوق یافته است. با وجود نشانه‌هایی از پذیرش تکثر در اسلام، چیرگی با نگرشی بوده که دین را نزد خدا فقط اسلام و گاه یک فرقه اسلامی می‌داند. در حالی که مدافعان منشأ هندویی سکولاریسم قائل به اتحادی بین دین و سکولاریسم به‌خصوص در رابطه با تکثرگرایی هستند و با جستن برخی مشخصه‌های سکولاریسم در هند باستان، پیوند دین و سیاست را به‌سوی چیرگی نگرش تکثرپذیر، اتحاد و احترام متقابل و تأثیر دین بر اخلاق در سیاست سوق داده‌اند تا انحصار غیردموکراتیک قدرت سیاسی.[۴]
از سوی دیگر، اگرچه هندی‌ها قائل به ریشه‌های تاریخی-هندویی برای سکولاریسم خویش هستند، اما تحت تأثیر سنت لیبرال دموکراتیک غرب بوده‌اند. نگرش آن‌ها به این سنت نزدیک‌تر بوده و از سنت کمونیستی که تأکید بر دشمنی با دین دارد و چنانچه اشاره شد نمی‌توان آن را در چارچوب سکولاریسم قرارداد، متمایز است؛ و تعریف اسمیت (D. E. Smith) بهتر این قرابت را نشان می‌دهد: «دولت سکولار دولتی است که آزادی فردی و جمعی دین را تضمین کند، با افراد همچون شهروند بدون توجه به دینشان رفتار کند، اساساً با دین ویژه‌ای مرتبط نباشد، نه در پی تقویت و نه تخریب دین باشد.»[۵] لذا ارتباط با دنیای غرب و شناخت جامعه سنتی خویش، آن‌ها را به‌سوی نگاهی معتدل سوق داد و تناقضی بین دولت سکولار و سنت مذهبی هندو ندیدند. این درهم‌تنیدگی دین و سیاست بیشتر تحت تأثیر گاندی بود که نگاهی اجمالی به دیدگاه‌های وی و نهرو پایه‌های سکولاریسم هندی را بیشتر مشخص می‌سازد.
دین در سیاست ماهاتما گاندی، پدر معنوی سکولاریسم هندی، بر ضد بریتانیا نقش مهمی داشت. اگرچه قهرمان اتحاد هندو-مسلمان بود اما فراخوان وی برای مدارای دینی و یونیورسالیسم اغلب بر عقاید هندویی متکی بود.[۶] وی خود را یک هندوی سناتانی (سنتی) می‌نامید و همچون اصلاح‌گر و تئولوگ هندوئیسم عمل کرد. با وجود این، تعریف متفاوتی از دین داشت و دیدگاه‌هایش بر اساس استعلاگرایی دینی و فراتر از هندوئیسم بودند. او همه ادیان را گرامی می‌داشت و می‌گفت که «احترام من به همه ادیان همانند احترام به دین خودم است» و «چون یک هندوی سناتانی هستم، می‌خواهم یک مسیحی، یک بودایی و یک مسلمان باشم.»[۷] ارزش‌های اخلاقی را روح ادیان می‌دانست و به این واقعیت رسید که حقیقت در انحصار هیچ شخص یا گروه اجتماعی نیست. چنین برداشتی از دین به رشد اعتقاد به سکولاریسم در وی منجر شد.
فلسفه سیاسی، سیاست و ایده‌های سیاسی گاندی از دین جدانشدنی و بر پایه آن بودند. او قاطعانه خواست دین را به درون سیاست بکشاند: «… برای من سیاستی عاری از دین وجود ندارد. [...] سیاست بی‌بهره از دین تله مرگ است زیرا روح را می‌کشد.»[۸] وی می‌گفت «آن‌هایی که می‌گویند دین هیچ ربطی به سیاست ندارد نمی‌دانند که معنی دین چیست.»[۹] برای وی دین منبع ارزش مطلق و پایه زندگی اجتماعی و سیاست عرصه نفع عمومی بود، بدون اولی، دومی فرومایه است. از نگاه وی، برای یک انسان مذهبی ضروری است که در سیاست مشارکت داشته باشد: «حیطه کامل فعالیت‌های انسان امروزه کلی تقسیم‌ناپذیر را تشکیل می‌دهد. شما نمی‌توانید کارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی را به بخش‌های نفوذناپذیر تقسیم کنید…»[۱۰] باوجود این، او به دین دولتی یا حمایت دولت از هر دینی اعتقاد نداشت و از دخالت دولت برای مذهبی‌کردن افراد ناخشنود بود و دین را مسئله‌ای شخصی می‌دانست. وی روشن ساخت که این برای محدودساختن نقش دولت به «رفاه سکولار» و اجازه‌ندادن به آن برای دخالت در زندگی دینی مردم است. به نظر وی، «دولت هیچ ربطی به دین ندارد. دولت به دنبال [مسائل] سکولار شما مانند رفاه، بهداشت، ارتباطات، روابط خارجی، پول و غیره خواهد بود نه دین شما و من.»[۱۱] در حالی که تأمین آزادی مذهبی را وظیفه دولت می‌دانست. بدین‌گونه بلافاصله پس از استقلال گفت: «دولت بدون شک باید سکولار باشد. هر کس در آن باید حق اعلام و تبلیغ دینش را داشته باشد بدون مانع یا ممانعت تا آنجایی که شهروندان از قانون عمومی و مشترک این سرزمین پیروی کنند.»[۱۲] بنابراین، سیاست برای وی فراتر از دولت و سازمان حکومت بود و سکولاریسم برای وی جدایی دین از دولت بود، نه از سیاست.
برعکس گاندی، برای نهرو مذهبی‌بودن نشانه عقب‌ماندگی اجتماعی بود. او منتقد گاندی و استفاده‌اش از ابزارهای دینی جهت مقاصد سیاسی بود. با توجه به مواجهه‌اش با توده‌های هندی، احساس خیلی منفی‌ای درباره نقش دین در امور انسانی داشت. موضع نهرو در مورد دین و سکولاریزاسیون، مدرن و عقل‌گرایانه بود و ریشه مارکسی و لاکی داشت. همچنین ایده‌آل‌گرایانه بود و بیشتر ایده‌های روشنگری اروپایی را منعکس می‌کرد تا واقعیت جامعه و سیاست در هندوستان، اما به‌تدریج بر اساس وضعیت متفاوت هندوستان، موضع وی تغییر کرد و دیدگاه‌هایش را اصلاح کرد. در سال ۱۹۳۱ طی پیامی، کنگره ملی هند را به ملاحظه قطعنامه حقوق اساسی شامل «آزادی افکار و بیان و عمل هر دین و مذهبی» و برابری شهروندان نزد قانون بدون توجه به تفاوت‌های به‌خصوص دینی و بی‌طرفی دولت نسبت به ادیان توصیه کرد که پایه اصول مربوطه در قانون اساسی هند مستقل شد.[۱۳] در سال ۱۹۴۵، نوشت: «من متقاعد شدم که حکومت آینده با هیچ دینی نمی‌آمیزد، اما به همه فرق دینی آزادی خواهد داد.»[۱۴] پس از استقلال، او بر تأسیس یک دولت سکولار همچون عملی دینی به‌ویژه برای اجتماع اکثریت تأکید کرد زیرا بدین‌گونه آن‌ها رفتاری مناسب و عادلانه در برابر دیگر اقلیت‌های دینی خواهند داشت. در ۱۹۶۱ او نوشت: «… برخی از مردم فکر می‌کنند که این [کلمه سکولار] چیزی مخالف دین است؛ که صراحتاً درست نیست… این دولتی است که به‌طور برابر به همه ادیان احترام می‌گذارد و فرصت‌های برابر به آن‌ها می‌بخشد.«[۱۵]
بدین‌گونه هندوستان سکولاریسم و حقوق دینی-فرهنگی قانونی را برای غلبه بر تضادهای دینی پیشااستقلال اتخاذ کرد. مؤسسان قانون اساسی آن، سکولاریسم را همچون نشانه مدرنیته، تکثرگرایی، همزیستی، عقل‌گرایی و چندفرهنگ‌گرایی جامعه ملاحظه و بی‌طرفی را برای دولت ضروری دانستند؛ برآیندی از اندیشه‌های گاندی و نهرو. سکولاریسمی بر مبنای اصل احترام برابر به همه ادیان و فرهنگ‌ها بنیاد نهادند و دخالت دولت به‌عنوان نهادی بی‌طرف به دخالت مثبت محدود شد؛ یعنی ایجاد فرصت برابر برای همه هندی‌ها و تضمین آزادی آن‌ها. سکولاریسم سیاسی‌ای که به تنظیم رابطه انسان با انسان نه با خدا پرداخته و حمایت از اقلیت‌ها در مقابل اکثریت عددی دموکراسی اکثریتی و حفظ صلح بین اجتماعات را دنبال کرده است. لذا، به گفته بهارگاوا، در هندوستان درجاتی از دخالت دولت سکولار در امور دینی برای ایجاد برابری بین گروه‌ها و اجتماعات دینی اجتناب‌ناپذیر بوده است.[۱۶] خلاصه اینکه، سکولاریسم هندی با تعریف تا حدودی متفاوت، معمولاً به تکثر دینی و برابری مربوط می‌شود و مفهومی بنیادی برای تحقق اخلاق سیاسی است. جدایی دین از سیاست کامل نیست، با وجود جدایی دولت و دین یا حداقل دخالت مثبت دولت به نفع اقلیت‌ها. نگرشی که برآیندی از دین و سیاست است.
منابع:

[۱] Rajeev Bhargava, ed. Secularism and its Critics, Nineth Impression (New Delhi: Oxford University Press, 2010), 25.
[2] Vishal Arora, Religion and Politics in India, 2008. At: http://Vishalarora.co.in
[3] Fenella Cannell, The Anthropology of Secularism, 2010. At: www.annualreviews.org.
[4] See: Mani Lal Bose, Social and Cultural History of Ancient India, second revised, (New Delhi: 1998).
[5] Bhargava, 2010, 117.
[6] See: Sabah Mofidi, the Political Function of Religion in Contemporary India (Delhi: Swastic Publications, 2015).
[7] Vishanath Prasad Varma, the Political Philosophy of Mahatma Gandhi (Agra: Lakshmi Narain Agarwal, 1972), 63.
[8] Ibid, 76.
[9] Ibid, 73
[10]K. C. Chaudhry, Role of Religion in Indian Politics (1900-1925) (Delhi: sundeep Prakashan, 1978), 240.
[11] Cannell, 2010.
[12] Ibid.
[13] Ibid.
[14] Bhargava, 2010, 422.
[15] Ibid.
[16] T. N. Madan, Secularism and Fundamentalism in India, Sixth impression (New Delhi: Oxford University Press, 2011), 261.
منبع: نشریه چشم انداز ایران شماره ۹۹

0 comments:

Post a Comment