Monday 5 September 2016

درافغانستان ،ملت وجود نداشت که با خاک سپاری مجدد حبیب الله کلکانی،گرفتاربحران هویت شود

ابراهیم ورسجی
افغانستان یک ملت نیست که با خاکسپاری تازه ی امیرحبیب الله کلکانی بحران هویت پیدانماید.واقعیت این است که ملت به معنای جامعه ی شهروندان که ازشکم انقلاب کبیرفرانسه سربرآورد،درکشورهای استعمارزده یا ساخته ی دست استعمار یافت نمی شود.طرفه اینکه ،درفرانسه وآلمان هم درشروع ملت سازی آنچنانی، تصفیه کاری های قومی یا نیست کردن خرده نژادها بی رحمانه صورت گرفت.اگرامروز،درهما فرانسه وآلمان و...اسلام هراسی به جان مسلمان ها افتاده است وهمه ی مسلمان هارا تروریست وداعش می نامد،نشانگراین است که ملت وهویت ملی ای پذیرای چندگانگی موجودیت ندارد.بله،فرانسه ، انگلیس ، روسیه یا پدران استعمار کهنه درآسیا وافریقا، کشورهای مصنوعی ساختند که نتیجه وبازتولید آن ها،حکومت های مستبد، تبعیض های قومی- مذهبی- بنیادگرایی- تروریسم مذهبی وبحران کنونی ازلیبی تا افغانستان می باشد.
برای اینکه بحثم طولانی نشود، برافغانستان تمرکزمی کنم.واقعیت این است که استعمار انگلیس وروسیه درجنوب ومرکزآسیا شاخ می زدند وازیک مسئله نگران بودند وآن اینکه مرکزقدرت اروپا است ودرآن جرمن ها تنها کسانی هستند که مسکو ولندن را سیلی کاری می کنند.دراین راستا، وقتیکه درسال 1870 میلادی،بسمارک ، شخصیت نظامی ودیپلمات برجسته ی جرمن،ریاست های فئودالی - بزرگ مالکی "پروس" را بنام امپراتوری جرمنی رقم زد،ترس ووحشت درلندن ومسکو، آفرید! ازاین رو، هردوغلو کهنه استعمارگری خراسان بزرگ را تکه- پاره ودرسال 1880 ده سال بعدازبرآمدن آلمان بسمارک، زندانی سربازی رابا زندان بانی عبدالرحمن خان بنام افغانستان به حیث منطقه ی حایل میان خود ساختند.زندانی که زندان بانش یعنی عبدالرحمن تنها به اجازه ی هندبرتانیه می توانست با روسیه ی تزاری رابطه برقرارکند.جالب این است که ،درزمان زندان سازی روسیه وانگلیس به زندان بانی عبدالرحمن، مدرنیسم ازطریق مدارس نو وارد مستعمرات می شد؛ برخلاف، زندان بان برای مدت 21 سال نگذاشت که یک مدرسه درافغانستان ساخته شود.ازهمه خنده داراینکه، پسرش فاحشه اش یعنی امیر حبیب الله تنها مکتب برای با سوادکردن کاتبان یاماموران ساخت.
درهمین دوره، یک آدم نیمه با سواد بنام محمود طرزی که درسوریه ی زیر اداره عثمانی کمی نوگرای ترکی آموخته بود، به کابل آمده ازطریق دادن دخترانش به پسران امیر مفسد،درظاهر نوگرای ودراصل قوم گرای را دامن زد.قومی گرایی درستیز بازبان وفرهنگ فارسی درجهت تقویت زبان پشتو.درحالیکه خودش پشتونمی دانست وبه فارسی مقاله می نوشت.روشن است که امیران افغانستان همه جاهل بودند، اما تفرقه قومی را دامن نزدند.بله، روشنفکرنمای طرزی به تفرقه قومی- زبانی دامن زدکه محصولش قربانی شدن امان الله دامادش وبازگشت انگلیس با حاکم ساختن نادرخان بود.برای من خنده داراین است که ، برخی نیمه باسواد های افغانستان که تاریخ نویس وروشنفکرحکومتی شدند،عبدالرحمن را پدرافغانستان مدرن ونواسه اش امان الله را مدرنیست معرفی وامیرحبیب الله کلکانی را دزد وسقاو نوشتند تاملت سازی نادرخانی- هاشم خانی- داودخانی- تره کی خانی- امین خانی-ملاعمرخانی- کرزی خانی نمایند!مثلا،عبداحی حبیبی، افغانستان بعدازاسلام،غبار، افغانستان درمسیرتاریخ،صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر را نوشتند.بله،آن ها ودیگر همکاران شان تاریخ را درمسیرافغانستان مصادره کردند.ورنه،افغانستان همان زندان روسیه ی تزاری وهندبرتانیا وبعداز هند برتانیه وروسیه،زیر سایه اتحاد شوروی ماند وبا ازبین رفتن شوروی،زندان نگهداشته شده ازعبد الرحمن تا نجیب الله زمین بوس شد.اگر چه پاکستان خواست که با طالبان وریال های عربستان ودالرهای امریکا،زندان عبدالرحمن را بازسازی نماید.خوشبختانه،خیزش فارسی زبان ها مانعش شد. ازسوی دیگر،تروریسم طالبان والقاعده ،امریکا را بنام جنگ علیه تروریسم به افغانستان آورد.
اگرچه بقایای عبدالرحمن وطالبان ریشو وبی ریش با هدایت لندن وواشنگتن واسلام آباد یک قانون اساسی تمرکزدهنده ی قدرت دردست کرزی را ساختند وسخن ها ازوحدت ملی ودموکراسی وحکومت قانون گفتند.
خوشبختانه که ،آگاهان سیاسی نسل دیروز و امروزدریافتند که ملت سازی دروغین است وطالبان غیرریشودرحال دعوت ازطالبان ریشو برای احیای زندان عبدالرحمن خان می باشند.مصرف کردن کمک های خارجی درولایت های طالبان خیزقندهار،ارزگان،زابل وهلمند توسط کرزی ومحروم ماندن دیگر ولایت ها از بازسازی ،خیزش جنبش روشنای هزاره هاوخیزش تاجیکان برای خاکسپاری مجدد امیر حبیب الله کلکانی واعتراض های دیگروابراز نظرهای عصبانی -قوم- قبیله گرایانه ی عبدالرحمن خانی ها وعذرخواهی برخی ازآن ها ازطالبان دردوحه وفاتحه خوانی گرفتن برای ملاعمر دست ساخت ارتش پاکستان درکابل،نشان دادند که افغانستان با ملت شدن فاصله ی بسیاری دارد.بهر حال،آن ها چه بخواهند وچه نخواهند،افغانستان شاهد دورخداد می باشد:نخست،فربه شدن روحیه ی قومی؛دوم،انفجار اطلاعاتی که تاریخ سازی های رسمی را زباله کرده ومی کند.ازاین رو،درنبود ملت وهویت ملی وبحران هویت،من طرفداراین هستم که احترام متقابل میان اقوام وقبایل افغانستان تقویت شود وکوشش شود که حکومت تابع اراده ی مردم شود.درغیرآن،تفرقه وتروریسم ادامه دهنده ی دور باطل رفتن از زیر سایه ی یک قدرت خارجی بزیرسایه ی قدرت دیگر می باشد که ازهند برتانیه تا شوروی وازشوری تا طالبان پاکستانی - انگلیسی وحکومت لرزان کنونی درزیرسایه امریکا نمادآن می باشد!

0 comments:

Post a Comment