بخش ششم
20 سنبله 1395
آقای جمشید یما امیری، ازمن هشت پرسش کرده است که به پنج پرسش او پاسخ داده ام واکنون به پرسش ششم او پاسخ می دهم ؛ واین است پرسش ششم او:کتاب های ازشما درزمینه اسلام ودموکراسی واسلام وسکولاریسم به چاپ رسیده است.آیا اسلام ودموکراسی قابل جمع است وآیامی توان دین را ازسیاست جداکرد؟
پس ازبازتاب پرسش ششم آقای امیری ، اکنون به پاسخ آن می پردازم. شایان یادآوری می باشد که پرسش ششم او دراصل دوپرسش است نه یک پرسش . یعنی ازامکان جمع شدن اسلام با دموکراسی وامکان جدا کردن دین ازسیاست پرسیده است. بهرحال، به پاسخ آن ها می پردازم.آری ! من نه تنها کتاب های اسلام، غرب ودموکراسی، اسلام وسکولاریسم، بلکه کتاب: اسلام، غرب وحقوق بشرراهم پخش کرده ام. توجه شود که کتاب های اسلام ودموکراسی واسلام وحقوق بشر، غرب را هم درکنارعنوان های خود دارند ؛ وعلت این کنارهم آوردن این است که ، حکومت های مستبد مسلمان وبنیاد گرایان وملاهای سنت گرای باسواد ونیمه باسواد، دموکراسی وحقوق بشر را غربی ومخالف اسلام می دانند.ازاین رو، ازغرب هم درکنارعنوان کتاب های نامبرده یاد کرده ام.اگرچه شاهان وشیخان وبنیادگرایان، سکولاریسم را هم غربی می دانند، اما من غرب را درکنارسکولاریسم نیاورده ام.
درپاسخ پرسش های یاد شده، این گونه ابرازنظرمی کنم که ما تفسیر یگانه ی ازاسلام نداریم ، یعنی تفسیر ها وبرداشت های چند گانه ازاسلام داریم وبه اندازه ی تفسیر ها، مذهب ها وگرایش ها داریم. بطورنمونه، دراسلام سنی، حنفی، حنبلی، شافعی ، مالکی وزیدی را داریم .ازسلفی یاد نکردم، زیراکه سلفی همان حنبلی دیروز ووهابی امروز می باشد، ودرتفسیرشیعه ازاسلام،جعفری، علوی، اسماعیلی ودروز وچندین گروه دیگرراداریم.ازنظر نماد هاهم، نگاه کنید که دریک طرف گرایش ها یافقه های یاد شده، آغاخان را داریم ودرطرف دیگری آن آیت الله خامنه ی وملک سلمان عربستان را ؛ ودرسطح گروه های مشهوربه اسلام سیاسی- تروریستی ،حزب الله لبنان، اخوان مصر، حماس فلسطین، جماعت اسلامی نیمه قاره ی هند، داعش، القاعده، بوکوحرام وطالبان راداریم که بنام تطبیق شریعت اسلامی کشتاروتوحش می کنند!
بادرنظرداشت فقه ها، گرایش ها ونمادهای گونه گون یاد شده است که می توان ازجمع شدن وناشدن دموکراسی با اسلام سخن گفت. به عبارت دیگر، درباره جمع شدن ونا شدن اسلام با دموکراسی، میان دومسئله باید فرق گذاشته شود: نخست، امکان جمع میان قرآن ودموکراسی؛ دوم، امکان جمع میان فقه ها ودموکراسی. تا حدی که من تاریخ مسلمان ها واندیشه های سیاسی وفقهی مسلمان ها وسیاست های آن هارا مطالعه کرده ام، برایم دومسئله روشن شده است وآن اینکه ، حکومت ها هم فقه ها وملاهارا ابزارکرده اند هم برای ادامه ی حکومت داری های غیرمسئولانه ی خود، به دشمنی با دموکراسی برخاسته اند.برخاستنی که نه تنهارابطه با اسلام ندارد بلکه درخصومت با اسلام هم می باشد.
ازاین رو، به صراحت می گویم قرآن با دموکراسی کمترین مشکل را دارد؛ درحالیکه فقه ها وحکومت ها وبنیاد گرایان مسلمان با دموکراسی عمیقا دشمنی دارند.مثلا، قرآن بر اصل های شورا وعدالت ونبود جبردردین تاکید دارد؛ تاکیدی که مسلمان ها درتاریخ خود علیه آن عمل کرده ومی کنند. یعنی حکومت ها وملاها وبنیاد گرایان مسلمان هم بادموکراسی هم با اصل اسلام که درقرآن آمده است سازگاری ندارند. پس، گفته می توانم که اسلام شاه وشیخ وبنیاد گرایان با دموکراسی نمی سازد. برخلاف ، اسلام قرآن با دواصل شورا وعدالت ونبود اجباردردین داری وبی دینی، با سوسیالیسم دموکراتیک همسازمی شود نه با دموکراسی سرمایداری زده ی غربی که دست بالادارد وفقررا تقویت وشماری کمی را تاحدی فربه کرده است که ازسیری می میرند.
دررابطه به امکان جداکردن دین ازسیاست یا دولت که بنام سکولاریسم مشهورشده است، باید بگویم توجه بدومسئله ضروری می باشد:نخست، اصل سکولاریسم؛ دوم، برداشت غلط وتحریف شده ی که ازسکولاریسم درکشورهای اسلامی رایج شده است.معلوم است که، اصل سکولاریسم ، جداکردن کلیسا ازدولت درغرب واحترام به دین وباورهای مردم بود.واین جداکردن اصلا برای تامین حقوق مردم بود که پاپ ها بنام خدا هزارسال علیه آن موضع گرفته هم دین را ابزارکرده بودند هم به بردگی انسان ها کمک کرده بودند.خلاصه اینکه ، دراین تعریف، لائیسیته درزبان فرانسوی وسکولاریسم درزبان انگلیسی ، تنها جداکردن دین ازدولت است نه جداکردن دین ازسیاست.
به این خاطرکه،جداکردن عقاید وباورهای فرد وجامعه ازسیاست ممکن نیست.ازاین رو، ما فرد وجامعه ی سکولار- لائیک نداریم ، بلکه دولت یا دولت های سکولار- لائیک داریم.ازبدرخ دادها، همان گونه که درکشورهای اسلامی ، اسلام توسط شاه وشیخ وبنیاد گرایان جنگی - تروریست زاده ی سیاست های آن ها، تحریف شده است؛ سکولاریسم هم توسط سیاسی ها ونظامی های قدرت طلب تحریف شده ازجدای دین ودولت واحترام به دین توسط دولت ودولت مداران، به ضدیت بادین مشهور شده است که خلاف واقع می باشد.ازاین نگاه، اتاترک، بنیاد گذار ترکیه کنونی بسیارقابل سرزنش می باشد. به این لحاظ که، اوبود که بنام مبارزه با خلافت عثمانی با دین رزمید وسکولاریسم را دشمنی با دین معرفی کرد.
ازاین رو، بدوستان فسبکی ام ودیگرخوانند گان این نوشته پیشنهاد می کنم که کتاب " اسلام ومدرنیسم" ، نوشته دکتر فضل الرحمن ، استاد دانشگاه شیکاگورا که بزبان اردوهم ترچه شده است، بخوانند.درآن کتاب ، آمده است که دین ستیزی اتاترک سبب شد که درسال 1940 میلادی، امام برای مساجد ونمازجنازه خوان برای تدفین مرده ها درترکیه یافت نشود.ازاین سبب ، عصمت انونو، جانشین اتاترک، مدرسه های امام - خطیب را ساخت که تولید آن همین مولوی فتح الله گولن، مولوی ریش تراشیده ی مقیم کالیفورنیای امریکا می باشد که اکنون اردوگان اخوانی علیه او بنام درگیری اش درکودتای 15 ژوئیه، اعلام جنگ کرده است.اگرچه من با جنگ اردوگان وگولن کاری ندارم، اما می گویم که هردو عالی جنابان، زاده ی سیاست های دین ستیزانه ی اتاترک بنام سکولاریسم می باشند. سکولاریسمی که درترکیه دارد می میرد؛ وفکرنمی کم که کسی جنازه اش را هم بخواند.
بهرحال، داستان سکولاریسم درترکیه را به این خاطر یادکردم که شروع غلط وانجام غلط ودستاورد غلط داشت. اینجاست که ، بحث اصلی سکولاریسم باید به میان بیاید وسازگاری وناسازگاری آن با دین ویا جداکردن دین ازسیاست.طوریکه گفته شد، می گویم که دین وعقاید افراد وجامعه هارا نمی توان ازسیاست شان جداکرد ؛ وسکولاریسم هم به معنای جداکردن دین ازسیاست نه که به معنای جداکردن دین ازدولت می باشد. جامعه پس مانده ی افغانستان که با سکولاریسم به معنای جدای دین ازدولت فاصله زیاد دار؛ اما درامریکا یا امام جهان مدرن بنگرید که چگونه جورج بوش را تولید کرد واکنون دونالد ترامپش هم با مسلمان ها هم با لاتینی ها وسیاهان جنگ های نژادی ومذهب ستیزانه براه انداخته است. یاد آوری ازامریکا وجور بوش ودونالد ترامپش به این خاطراست که بحث دررابطه ی دین وسیاست ودین ونژاد، بحثی دشواری می باشد. بازهم برای دفاع ازجوهردین که اخلاق است وجداکردن فقهش ازدولت وخادم مردم ساختن دولت وسیاست ، ضروری می باشد زیراکه، هم دین هم سیاست هم دولت درصورتیکه برای قدرت خواهی درآمیخته شوند، فاجعه می آفرینند. فاجعه ی که باکارکرد جورج بوش وکارکردهای دوستانش یعنی القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام وحکومت وهابی عربستان خود را نمایش دادند.ازاین رو، هم جداکردن دین ازدولت ضروری است هم ازسیاست های ضد انسانی که فقر، ترور وتوحش را درجهان دامن زده است؛ ونتیجه اش هم می شود سکولاریسم انسانی، نه اتاترکی- استالینی.
0 comments:
Post a Comment