بخش هفتم
22سنبله 1395
آقای جمشید یما امیری، ازمن ده پرسش کرده است که به شش پرسش اوپاسخ داده ام واینک به پرسش هفتم اوپاسخ می دهم ؛ واین است پرسش هفتم وی:برخی معتقد هستند که مشکل افغانستان ریشه درمسایل فرهنگی وقبیله ی دارد وتاتغییری درباورهای انسان های این سرزمین بوجودنیاید،تغییر درعرصه های سخت افزاری ناممکن ودشواراست.شماریشه معضل افغانستان را درکجامی بینید؟
اگنون که پرسش پرسش کننده بازتاب داده شد، به پاسخ او پرداخته می شود.معلوم است که پرسش مطرح شده دوبخش دارد:نخست، ریشه فرهنگی- قبیلگی مشکل؛ دوم، نگاه من به ریشه معضل افغانستان.نگاهی به مشکلات جامعه های پس مانده وروبه پیشرفت که تمایل به حل مشکلات خود داشتند ودارند؛ روشن می سازد که ریشه مشکلات درهمه جامعه ها تاحدی فرهنگی می باشد یامشکلات ریشه درفرهنگ آن ها دارد وافغانستان دراین مشکل یا مشکلات تنها نیست.
باتوجه به مشکلات مانع ساز درسرراه توسعه وپیشرفت جامعه های روبه پیشرفت، ازهمان آغازتحرکات درسمت نوسازی، دومسئله خود نمای کرده بود: نخست، راه ها وشیوه های نوسازی؛ دوم، استبداد روشنفکری ازبالابه پایین تا بزور برخی مانع های فرهنگی وسنتی ازسرراه تحول وتوسعه نوگرایانه برداشته شوند. یعنی فرهنگ یامانع فرهنگی بزورحذف کرده شود.
نگاهی به تجربه مدرنیته / نواندیشی ومدرنیسم / نوسازیی دولت های مدرن اروپای هم نشان می دهد که یک دوره استبداد روشن فکری یاروشن رای را طی کرده اند.دراین راستا، کارکرد حکومت های مستبد روشن رای مهم است.معلوم است که کارکرد دولت های مستبد روشن رای قرارزیربود:ساختار اداری- بروکراتیک،انقلاب صنعتی، ایجاد زیر ساخت ها،تغییر بنیادی درنظام های آموزشی وحقوقی، ایجاد ارتش های نو وتغییر زورکی روش ها ومنش ها وطرزدید ونگاه مردم ها . ودرباره ی قدرت های مدرن اروپایی، یک مسئله ی دیگر مهم تمام شد وآن اینکه ازطریق استعماروفتوحات هم طلادزدی کردند وهم مواد خام ارزان ونیروی کارارزان وبازار مصرف کالای خود را درمستعمرات یافتند.معلوم است که دولت های مستبد روشن را ی کارهای یادشده را کردند وبه مرور زمان بود که احزاب سیاسی،جامعه مدنی وانقلاب مشروطه ی انگلیس، انقلاب کبیرفرانسه وانقلاب امریکا و چندعامل دیگر رونماشده دولت های مستبد روشن رای را بدولت های دموکراتیک تبدیل کردند.
روشن است که درکارهای انجام شده توسط دولت های مستبد روشن رای، سه مسئله پیش خیمه ی بیساری تحولات شدند:انقلاب صنعتی، تغییر درسامانه ی فرهنگی واستعمار ودزدی دارای های پخته وخام پس مانده هاوظهورطبقه ی سرمایدار وطبقه ی کارگر.اگر سوسیالیسم وکمونیسم ولیبرالیسم وجامعه شناسی ونهضت اصلاح مذهبی درسده ی نزدهم سربلند کردند، همه ناشی از فربه شدن طبقه سرمایدار، فقرطبقه ی کارگر،بی دینی ، رشد طبقه ی درمیانی وجامعه ی مدنی وشهر های بزرگ زاده ی سرازیر شدن روستائیان به آن ها که کمک کردند به به میدان سیاست آمدن توده ها ودموکراسی وحکومت های تابع اراده ی مردم وتضعیف دولت های مستبد روشن رای.
درواقع ، ظهور تحولات یاد شده دراروپا وانتقال آن به امریکا باعث شد که نوگرای درکشورهای مستعمره خود نمای کند. بررسی اتتقال فکرنو ونوگرای ازغرب به مستعمرات درافریقا وآسیا وامریکای لاتین نشان می دهد که نیمه دوم سده ی نزدهم دوره ی شروع به نو سازی در بخش های یاد شده ی جهان مستعمره می باشد.مثلا، درمنطقه ی ما، درسال 1885، انگلیس ها درهند حزب کنگره را ساختند وروس ها به خان نشین های آسیای میانه هجوم آورده آن هاراتابع مسکوساخته تغییر درفرهنگ آن ها آوردند.درایران یا فارس، میرزاتقی خان امیرکبیر، نوسازی فرهنگی واداریی ایران را روی دست گرفت که منجربه مرگش شد ؛ درهند، سرسید احمد خان با تشکیل دانشکده ی محمدیه که اکنون بنام دانشگاه علی گر مشهوراست، نو سازی فرهنگ مسلمان هارا روی دست گرفت.ومصر به حیث ولایت ترکیه عثمانی نوسازی راقبلا با حمله ناپلئون شروع کرده بود وخود ترکیه ی عثمانی هم زیرفشار اروپابخاطر حضورش درآن قاره، هم به نوسازی هم به ارتش سازی برای دفاع ازخود دست زده بود.
دررابطه با افغانستان ، مشکل عمده این است که درسال 1880،انگلیس وروسیه تزاری توافق کرده هم نام این بخش ازخراسان را افغانستان گذاشتند هم عبدالرحمن خان را حاکم ساختند.درواقع، زندانی سربازی را با زندان بانی عبدالرحمن خان ساختند وزندان بان هم درمدت 21 سال حکومت خود اجازه تشکیل یک مکتب به شیوه نورا نداد حتا مدارس دینی را هم موقع رشد ونمو نداد.اینکه برخی احمقان باصطلاح تاریخ دان وسیاست دان عبدالرحمن را بنیاد گذار دولت مدرن می دانند، دولت مدرن را نمی دانستند وتاکنون هم نمی دانند.ازهمه خنده داراینکه ، حبیب الله پسر زندان بان هم غیر از فحاشی وزن باره گی به مدارس نو توجه نکرد .بله، چند مدرسه برای باسواد ساختن کاتب ها ساخت.مزیدبرآن، به محمود بیک طرزی اجازه پخش سراج الاخباررا دارداد که درآن نگرای به گونه ی خام یافت می شد وامان الله پسر ش هم دردوره استقلال بی پایه خود درمعارف کارقابل توجهی نکرد وتنها بی حجابی زنش مشکل ساز شد که به خیزش علیه حکومتش درمشرقی وجنوبی وبه براندازی حکومت او توسط حبیب الله کلکانی منجر شد وبا براندازی حکومت کلکانی،حکومت نادررا انگلیس ها شکل دادند.ازهمه خنده داراینکه، از1929 تا 1953، نادر وبازماندگانش چز ساختن چند مکتب کاری نکردند ودانشگاهی هم که ساختند کیفیت دانشگاه به معنای ایران وهند وروسیه را نداشت.
آری ، بارفتن انگلیس ازنیم قاره وظهورپاکستان درمرزهای شرقی افغانستان،حکومت هاشم خان مسئله دیورند را باپاکستان خلق کرد که دردوره شاه محمود خان دامن زده شد و با نخست وزیر شدن داوودخان درسال 1953 شدت گرفت.درحقیقت، نزاع با پاکستان، حکومت داود خان را به زیرسایه ی مسکو راند ودرسال 1955، خروشچف به کابل آمده با سیلو سازی، مکتب سازی، زیرساخت سازی ومیدان هوای سازی برای افغانستان کمک کرد.ازاین رو، دروازه ی فرهنگ منجمد وقبیلگی افغانستان به روی بیرون باز شد وهمزمان با آن بود که تفکر کمونیسیتی هم وارد افغانستان شد.درباره بازشدن دروازه فرهنگ سنتی افغانستان بروی دنیای بیرون،درواقع، دومرحله داریم: بازشدن نسبی فرهنگ بروی دنیای بیرون دردوره ی امان الله ورفتن افغانستان به ساحه نفوذ شوروی با نخست وزیر شدن داوود خان که این هم نتیجه ی دشمنی با پاکستان بود نه نوخواهی ظاهرشاه وداوود خان.
بهرحال،یک مسئله درباره حکومت های افغانستان درست میاید وآن اینکه مردم را درجهل نگاه می کردند تا حکومت کرده بتوانند. برخلاف،رفتن انگلیس ازهند وبی بادار شدن محمد زای ها ودشمی شان با پاکستان ورفتن شان بزیرساحه نفوذ استراتژیک شوروی منجر به نوفکری ازگونه کمونیستی شد ونوفکری الحادی- کمونیستی هم نوفکری اسلامی راباترجمه های ایرانی از نوفکریی اسلامی مصری ها ونوشته های خود ایرانی وارد کشور ماکرد.به سخن دیگر،نظام فرهنگی - تعلیمی افغانستان درحد تولید فکر نبود.ازاین رو، رخنه گری فکر کمونیستی از بیرون وواکنش فکر اسلامی دربرابرآن هم ازبیرون صورت گرفت ومنجربه تکان فرهنگی دربدنه فرهنگی - قبیلگی افغانستان شد.دراین راستا، مسئله مهم این است که تغییر سیاسی آسان وزود رس وتغییر فرهنگی زمان گیر ودشوارمی باشد.
ازاین رو، دیدیم که تفکر کمونیستی- روسی وتفکراسلامی مصری وایرانی وتاحدی پاکستانی ازطریق ترجمه های ایرانی وفرستادن محصلان به کشورهای بیرونی وارد افغانستان شد که دستاوردش قدرت گرفتن کمونیست ها ازطریق کودتاهای ماه سرطان 1352 وماه ثور1357وتهاجم ارتش سرخ درماه جدی 1358 وخیزش جهادی ها به کمک امریکاوعربستان ازطریق پاکستان وناتوانی رهبران جهادی درسیاست کردن وویران کردن کابل وتولید طالبان توسط پاکستان به پول عربستان وحمایت های سیاسی امریکا وانگلیس ازآن ها وتحول آن ها به تروریستان توسط ارتش پاکستان که وضع ناگوارکنونی را رقم زد. درواقع ، تغییر جهاد وبرخی جهادی های نادان به تروریسم وتروریستان طالبانی از روی حماقت وشکم پرستی شان بود که جنگ امریکا علیه تروریسم وجمهوری اسلامی دروغین ودموکراسی وحقوق بشر دروغین کنونی را به میدان آورد. خلاصه اینکه درهمه تغییرات یاد شده هم فرهنگ سنتی هم نوکریی رهبران سیاسی ومذهبی به قدرت های بیرونی موثر واقع شدند.
دراین باره که من ریشه مشکل افغانستان را درکجامی بینم؟ بررسی ای که دربالا صورت گرفت،می تواند تاحدی زیادی روشنگر واقع شود.باوجود آن،نظر خود را مختصرا ارایه می کنم.درزمینه، فکر وبرداشت من این است که ، افغانستان موفق نه شد که دوکارزیررابکند:نخست، به شیوه ترکیه وایران اتاترکی ورضاشاهی ، تغییر بزور ازبالا بزیررا ایجاد نمااید . دوم، حکومت هاکه قبیلگی بودند،چپ ها ومذهبی های افغانستان هم نتوانستند فکر نو چه اسلامی وچه کمونیستی را هضم کنند؛ ونتیجه این شد که،حکومت های آن ها بد ترازحکومت های قبلی کارکردند که وضع کنونی دستاورد شان می باشد.ازاین رو، نظرمن این است که جنگ ها وانفجار اطلاعاتی کمک کرده اند به تغییر ژرف فرهنگی.به این معناکه، مادیگر مانع فرهنگی درمسیر نوخواهی مان مانند گذشته نداریم. پس، کاریکه باید بکنیم این است که گذشته ی چپی ومذهبی خود را نقد کرده دسته های فاسد ووطن فروش را زباله وطرح نو دراندازیم ؛ ودرطرح نو هم ، بهتراست که نوفکری دینی را جمع دموکراسی وحقوق بشر وکثرت گرای کرده جریان نوی فراقومی - مذهبی را بسازیم که درآن اکثریت مردم خود را ببینند.وتنها ازاین طریق است که می توانیم وارد جهان مدرن شویم.درغیرآن، به گفته ی شاعر:اگراین مکتب است و این ملا / وضع طفلان خراب می بینم!
0 comments:
Post a Comment