Thursday, 24 January 2013
بنیاد گرایان مذهبی دموکرات می شوند،اما بسیارنا وقت
ابراهیم ورسجی
5-11-1391
وقتیکه ازبنیاد گرائی مذهبی سخن می گویم ،منظورم یک برداشت ویژه ازاسلام می باشد،نه دشمنی یا دوستی به نهاد وگرایش خاصی.برداشتی که دراین نویشته بنام برداشت وکارکرد بنیاد گرایانه ازاسلام مورد بررسی قرارمی گیرد.ازآنجاکه اسلام متشکل از:عقاید،اخلاق وشریعت می باشد،سه عضوبه هم پیوسته ی که جدائی انگاری میان آن هابه مسخ وتباهی دین وجامعه ی مسلمان می انجامد.اگردرزمینه، خواهان گواه شویم، ترور،شلاق زدن،بستن،زن ستیزی،نابردباری ،کشتن مخالفان ،دیگراندیشان و...توسط بنیاد گرایان درایران ،افغانستان،پاکستان و...نمادبرجسته ی آن می باشد.بدبختانه،دربرداشت بنیاد گرایانه ،به گونه ی که تجربه درایران،افغانستان،پاکستان و...نشان میدهد،آگاهانه وفرصت طلبانه میان مثلث عقاید،اخلاق وشریعت جدائی انداخته شده ومی شود.بطورنمونه،دراسلام سه پارچه نشده ازشورا،عدالت،آزادی،برادری،گذشت،بردباری،کرامت انسانی و...نام برده شده است.ارزش هائی که درسازمان هاوحکومت هائی بنیاد گرایان نمی توان سراغ شان کرد.اگردرتمام کشورهائی اسلام استبداد وریاکاری حکومت کرده ومی کند،نتیجه ی جدائی انگاری نامبرده می باشد.ازجانب دیگر،اگرازناسازگاریی اسلام بادموکراسی وحقوق بشرسخن هافراون گفته می شود وازناسازگاریی آن با استبداد سخنی درمیان نیست،فراورده ی جدائی انگاری نامبرده ومصادره ی اسلام توسط شاه وشیخ به سود استبداد ومستبدین سکولار- مذهبی می باشد، نه عامل یاعامل هائی دیگری.
بااینکه،ازناسازگاریی اسلام بادموکراسی همیشه بنیاد گرایان مذهبی سخن گفته اند؛اما ، ارزشمندی وجهان شمولی ای دموکراسی چنان فراگیروهمه پذیرشده است که بسیاریی بنیاد گرایان وسکولارهائی مستبد مسلمان هم ازانتخابات،حزب هائی سیاسی ودموکراسی سخن می گویند.البته که،مردم بویژه آگاهان به این قدرپختگی رسیده اند که دیگرفریب شعارها وبازی هائی شیادانه ی مستبدان، چه مذهبی وچه سکولاررانخورند.جالب این است که درجدائی انگاری، بنیادگرایان مسلمان تنهانیستند،بلکه سکولارهائی مسلمان هم سالهاچنانی جدائی انگاری رابکارگرفته اند.بطورنمونه،همان گونه که اسلام متشکل ازسه اصل جدائی ناپذیرعقاید،اخلاق وشریعت می باشد،درغرب دموکرات ،ملی گرائی،سکولاریسم ودموکراسی برادران سه قلومی باشند که برخلاف سنت غربی،سکولارهائی مسلمان، ملی گرائی وسکولاریسم راگرفته اند ودموکراسی راکنارگذاشته اند.ملی گرایانِ- سکولار مسلمان تنهادموکراسی راکنارنگذاشته اند،بلکه مانند بنیادگرایان ازدین هم بهره برداریی جنایت کارانه کرده اند.بطورنمونه،حافظ اسد که این روزهابشاراسد ، پسرجنایت کارش مصروف کشتارسوری هامی باشد؛درحین مدعی ملی گرا- سکولاربودن، برای ادامه ی حکومت وحشی خود، به شیخ احمدکفتارو،رهبرطریقه ی صوفیه ی نقشبندی تکیه نموده بود تابرائی کوبیدن اخوان المسلمین/برادران مسلمان توجیه دینی داشته باشد.ازهمه جالبتراین که،خمینی وخامنه ی،این دوبنیادگرائی مدعی رهبری امت اسلامی هم متحداودرکشتاروسرکوب سنی هائی کشورش بودند.درپاکستان هم که ژنرال مشرف مدعی سکولاربودن بود وازروشن خیال- اعتدال پسندی سخن می گفت،بسیارخرافاتی به پائی یک پیربنام"باباجی"سرخم کرده بود،وداودخان هم درافغانستان هرازگاهی به دامن یک پیردر"اوپیان"سرتعظیم خم می کرد!
بهرحال،گذشت ایام سکولارهائی مسلمان رادموکرات نساخت.ازاین رو، نتیجه ی رد دموکراسی توسط آن ها راباخیزش هائی دوسال پسین درکشورهائی عربی به گونه ی کشته وسرنگون شدن چندین مستبد سکولارولرزان شدن پایه هائی دیگرسکولار- مذهبی نماهائی شیخی-سنتی- نفتی می نگریم.پیشتر،ازجاذبه وتجربه ی موفق وجهان شمول دموکراسی نامبرده شد؛تجربه ی موفقی که سبب شده است که بسیاری خودکامه هاهم برائی مشروعیت گیری ازدموکراسی سخن بگویند!درحالیکه خودکامه هائی سکولاربارسیدن آفتاب عمرخود برسربام به دموکراسی یدک می کشند،امابنیاد گرایان که مشروعیت حکومت خود را ازخدا ونه مردم می گیرند،کمترآماده ی پذیرش دموکراسی می باشند.ودرجاهاوزمینه هائی که دموکرات شده اند،یابه ارزش مندی وتجربه ی موفق بودن دموکراسی اذعان نموده اند،درواقع بسیارناوقت اذعان نموده اند.ازاین رو، دموکرات شدنِ نا وقت بنیاد گرایان مذهبی را به حیث عنوان مقاله برگزیدم .درحقیقت، این گونه افراد،چه به گونه ی فردی، وچه به گونه ی گروهی- سازمانی همیشه همراه وهمد م استبداد وخود کامگی بوده اند؛استبدادی خشنی که نشانه هائی دردناک آن را دررفتار،کردارومنش فردیی رهبران سازمان هائی بنیاد گرا،چه درسطح رهبریی سازمانی، وچه درسطح رهبری دولتی مشاهده می نمائیم.بهرصورت،تعیین عنوان عامل هائی دارد که به عامل نخست اشاره نموده سپس ازعامل هائی دیگرنام آوری وبحث راپی می گیرم.دراین راستا، روزچهارشنبه4دلو1391،درسایت رادیوفردا، این مطلب ازگفته ی هاشمی رفسنجانی به نشررسید: "دموکراسی سرنوشت قطعی جوامع امروزی است."ازاین رو،باید گفت که سخن رفسنجانی عامل نخست تعیین عنوام مقاله به شمارمی آید.رفسنجانی راهمه ی آگاهان ومهاجران افغان می شناسند که سروکله ی کمترازهیچ بنیادگرای مذهبی دیگری نداشت وندارد.
اکنون که سخن رفسنجانی عامل نخست تعیین عنوان مقاله معرفی شد،لازم است که بابازتاب دیدگاه او،نویشته پی گرفته شود.دراین زمینه،...اکبر هاشمی رفسنجانی گفته است: دموکراسی «سرنوشت قطعی جوامع امروزی» است و احزاب و انتخابات را دو مولفه جامعه دموکراتیک برشمرده است. به گزارش وبسایت رسمی آقای هاشمی رفسنجانی، او روز سوم بهمن ماه/ماه دلو در دیدار با شورای مرکزی «حزب اراده ملت ایران» و جمعی از اعضای این حزب اصلاحطلب، دموکراسی را «نتیجه گسترش آگاهیها و انفجار اطلاعات و سرنوشت قطعی جوامع امروزی» خوانده است. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس جمهوری سابق ایران، دموکراسی را «تجربه صحیح بشری» بر شمرد و گفت که احزاب و انتخابات، دو مؤلفه مهم جامعه دموکراتیک هستند. به گفته آقای هاشمی، «امروزه اداره جامعه بدون تحزب غیرممکن است و اگر کسی ادعا کند که میتوان بدون حزب، تشکل و برنامه جمعی جامعه را اداره کرد، سخنی گزاف و از سر بیتدبیری زده است.» اکبر هاشمی رفسنجانی پیشتر در ۴ دی ماه /جدی گفته بود که رفع مشکلات، با دولت برآمده از «انتخابات آزاد» میسر است و خواستار برگزاری «انتخاباتی آزاد، شفاف و قانونی» در ایران شد.(1)
طرفه این که،رفسنجانی دموکراسی راتجربه ی موفق بشری علم کرده است؛اما،نظربه پیشینه ی کارکردیی او،دشواراست که ایرانی هااورادرزمینه صادق به شماربیاورند!چرا؟بدو دلیل:نخست،کارکردغیردموکراتیک اودر34سال عمرحکومت اسلامی بنیاد گرایان فقهی که خودش یکی ازستون پایه هائی آن به شمارمی آید.دوم،دموکرات شدن اوازاین نگاه هم قابل تردید می باشد که خامنه ی ولی فقیه، ازانتخابات1388بدین سو،رویه ی مخالف اویامحدودکننده ی اختیاراتش رادرپیش گرفته وپارا ازاین هم فراترگذاشته، مهدی وفایزه فرزندانش رابزندان"وِین"سپرده است.ایرانی هائی آگاه سپردن فرزندان رفسنجانی به"وین" وداوودشنام احمدی نژاد به اوبه تحریک خامنه ی رامعاوضه ی خدمتی می دانند که دربدل کمکش دربلند کردن خامنه ی به مقام رهبری ایران کرده بود.مقامی که خامنه ی روضه خان آن را درخواب هم نمی دید!
بهرصورت،این که رفسنجانی ازروئی انتقام گیری ازخامنه ی یاازروئی رسیدن به حقیقت دموکرات شده ودموکراسی راتجربه ی موفق بشریت برشمرده است؛درذات خود،یک دیگرگونی ژرف درزندگی یک بنیادگرائی مستبد وتاریخ زده می باشد.پرسمانی که ستودنی است وبایدمورد بهره برداریی دیگربنیاد گرایان مسلمان قرارگیرد.حال که ازعامل نخست تعیین عنوان نام برده شد،لازم است که به عامل هائی دیگری هم اشاره کرده شود.عامل دوم تعیین عنوان،تجربه ی بسیارتباه کارانه ی بنیاد گرایان افغان چه جهادی وچه طالبی می باشد که هم آبروئی اسلام راریختاندند وهم کشورافغانستان راویران وشرایط کنونی رارقم زدند.عامل دوم ازعامل نخست درتعیین عنوان به این خاطرمهمترمی باشد که بنیاد گرایان افغان آله ی دست دولت منافق وسکولارپاکستان شدند.دولتی که درنهایتِ بی دینی ومنافقت، اسلام شعاری می نماید.
برائی نویسنده، اسلام شعاریی دولت منافق – نظامی- سکولار- دموکرات مآب پاکستان که درحقیقت نه مسلمان می باشد ونه سکولارونه دموکرات،ازدونگاه دارائی اهمیت می باشد:نخست این که،اسلام مورد نظرش درخط دشمنی باهندوسیرمی نماید.دشمنی که قربانی آن مسلمان هائی هندمی باشند که شمارشان ازشمارمسلمانان پاکستان وبنگله دیش بیشترمی باشد ودردولت سکولار-هندونوازدهلی نوجایگاهی ندارند.دوم اینکه،درسه جنگ باهند شکست خورده است.ازاین رو،سرخود رازیرشعاراسلام پنهان وده هاگروه جنایت کارتروریستی درظاهرمسلمان، مانندخودش ساخته وبه جنگ هند وافغانستان گسیل نموده است.تروریستانی که این روزهابجان پاکستانی هاهم افتاده اند!
دراین راستا،زمانی که روزچهارشنبه23ژانویه-4 دلو،سایت هائی اردو- انگلیسی- پاکستانی"دِجنگ"،"دِنیوز"و"دان"را مرورمی نمودم،نظرم به این گزارش خورد که هند،پاکستان رابه برخورد اتومی درکشمیرتهدید نموده است.تهدیدی که چیزی نیست جزواکنش دربرابرصادرات تروریستی- مذهبی ای نظامی هائی این کشورمنافق وتباه کارکه هم منطقه رابحرانی کرده وهم مردم خود رابه فقرودرماندگی مالی گرفتارنموده اند!درزبان فارسی،شعر نغزی "نیش کژدم نه ازپی کین است--- مقتضای طبیعتش این است"راداریم که صد درصد به طبیعت وکارکرد کین توزانه ی ارتش پاکستان دربرابردشمنان فرضی وواقعی اش برابرمی آید.ازهمه خنده دارتراین که،بنیاد گرایان پاکستانی- افغانی بدون این که بدانند که به"کعبه می روند یابه ترکستان"،زیرفرمان بی دینان؛ ودرواقع ،دشمنان حقیقی دین که درفرماندهی ارتش پاکستان جای گرفته اند،سالهاست که درپاکستان وافغانستان علیه اسلام ومصلحت مسلمان هامبارزه می نمایند!ازوضعیت افغانستان وکارکرد سازمان هائی جهادی- طالبی ای دست ساخت پاکستان که زمینه سازی به فربه شدن تروریسم وپیاده شدن ناتوکرده اند وهزاران افغان راکشته وکشورراویران نموده اند،همگان اطلاع دارند؛امالازم است که ازاخیرین کارکرد جنایت کارانه ی طالبان ودیگرترریستان پاکستانی ای دست ساخت ارتش آن کشورعلیه مردم پاکستان هم نام آوری شود.درماه دیسامبر- قوس ملانذیرازقبیله ی احمدزای که چندروزپیش توسط طیاره بی سرنشین امریکائی کشته شد،دستورتخلیه ی افراد قبیله ی مسعود، قبیله ی رقیب خود ازوزیرستان جنوبی راداده بود؛فرمانی که به جابجائی وفرارقبیله ی مسعود ازمنطقه منجرشد.در10ژانویه2013-20جدی،تروریستان لشکرجنگوی دردو بم گذاری درکویته،118نفرازشیعه های هزاره راکشتند و170نفرشان رازخمی کردند.درعین روز،بم گذاران طالب درسوات20نفرراکشتند وشماری راهم زخمی کردند.هزاره هابرای چهار روزبخاطرنبود امنیت، مردگان خود رادفن کرده نتوانستند،تااینکه حکومت مرکزی باالغای حکومت ولایتی ،امنیت نسبی راتضمین تامین کرد،وآن ها درروز14ژوئیه-25جدی، به دفن مردگان خود اقدام نمودند.وشبانگاه16ژانویه-27جدی،شماری ازافراد باپوشش نظامی درمنطقه ی باره درحومه ی پشاور،16نفرراکشتند، وماتم داران فردای آن شب برسم احتجاج مرده ها رادربیرون دروازه ی خانه ی نشیمن والی خیبر- پشتونخواه گذاشتند.درحالیکه هزاران نفرآن صحنه ی دلخراش راتماش وبه تروریستان نفرین می کردند،حاضران وماتم داران باشعاربلند به والی گفتندکه، به حمایت دستگاه امنیت ازتروریستان پایان بدهید!این هاوصدهانمونه ی دیگر،نتیجه ی حمایت نظامی هائی پاکستانی ازتروریسم مذهبی وتن ندادن به دموکراسی می باشد که سراسرمنطقه رافراگرفته است.
باتوجه به آنچه گفته شد،برای بیرون رفت ازشرایط ناگوارکنونی،همان گونه که رفسنجانی آن بنیادگرائی کمتروحشی وپس مانده،دموکراسی رایگانه راه کاردرجهت نجات کشورخود ازاستبدادبنیادگرایانه ی فقهی پیش کش نموده است؛لازم است که بنیادگرایان افغان وپاکستان هم به مسئله توجه جدی نموده بجائی رسیدن به قدرت ازطریق تروریسم وخشونت،به شیوه ی دموکراتیک روی بیاورند.درنمونه برداری،لازم هم نیست که بخاطرشیعه بودن رفسنجانی،آن هاازاودرس بگیرند.درواقع،ترکیه بهترین نمونه برائی بنیادگرایان سنی می باشد.نمونه ی که نهضت هائی اسلامی تونس ومصرهم درجهت بهره برداری ازآن درکشورهائی خود به تلاش افتاده اند.دراین صورت،بنیادگرایان نه تنهاخود رانجات میدهند،بلکه به کشورهائی خودهم خدمت نموده ازجاده صافی به پیاده شدن ناتودوری می گزینند.ازهمه مهمتراین که،درتن دهی بنیادگرایان به دموکراسی،دین اسلام هم نجات پیدامی نماید.بطورنمونه،خمینی فتواداده بود که از:"حفظ دین،حفظ نظام اسلامی مهم تراست؛ازاین رو،می توان دین راقربانی حکومت نمود"!خیانتی که درتاریخ اسلام بی مانندمی باشد.این تنهانظرخمینی نیست،بلکه نظرهمه بنیادگرایان می باشد.درایران منتظری نخستین کسی بود که به مخالفت با چنان نظری برخاست ومقام سیاسی خود را ازدست داد وزندان خانگی راهم پذیراشد؛واکنون،رفسنجانی بسیارناوقت درمسیرمنتظری گامزن شده است.برای اینکه فرصت هابیش ازاین ازدست نرود،به همه بنیادگرایان، چه سنی وچه شیعه پیشنهاد می شود که دین رادرپای قدرت وحکومت قربانی نکنند،وبهترین راهکاربرائی قربانی نکردن دین درپای سیاست، دموکراسی می باشد.واصل هائی شورا،عدالت،احترام به کرامت فرزندان آدم، چه مسلمان وچه نامسلمان،بیعت،اجماع و...که دراسلام به آن هاتاکیدشده است،ازسازگاریی دین ما بادموکراسی سخن درمیان دارند نه ناسازگاری میان هردو.پس تن دادن به مشروعیت ملی ازطریق دموکراسی، نه گرفتن مشروعیت ازخدا؛برخلاف اصل خلافت همگانی انسان ها،بهترین راهکاردرجهت تحقق ارزش هائی دینی درجهان اسلام می باشد.درغیرآن،منتظرباید نشست که تکراروضع فاجعه بارجاری درصومالی،مالی،افغانستان،عراق،سوریه،پاکستان،بحرین و...درکشورهائی مسلمان حتمی می باشد.
پانویس:
1- رفسنجانی:دموکراسی سرنوشت قطعی جوامع امروزاست3-11-1381
www.radiofarda.com/content/fll.Hashemi-rafsanjani-says--democracy-is-definit-destiny-of-human/24880917.html
0 comments:
Post a Comment