Wednesday, 23 January 2013
تناقض میان اُولویت هائی حکومت ومردم درافغانستان
هفت موردی که بدون هفت مورد دیگرخطرناک هستند:
1- ثروت، بدون زحمت
2- لذت، بدون وجدان
3- دانش، بدون شخصیت
4- تجارت، بدون اخلاق
5- علم، بدون انسانیت
6- عبادت، بدون ایثار
7- سیاست، بدون شرافت
مهاتما گاندی
ابراهیم ورسجی
4-11-1391
برای همه دانشمندان وپژوهش گران علم سیاست ،فلسفه ی سیاسی،جامعه شناسی سیاسی وتاریخ سیاسی، آشکاراست که یک نظام سیاسی درصورتی می تواند بزندگی خودادامه بدهد که دردوپرسمان زیر کارکرد خوب ازخود نشان بدهد:نخست،محیط درونی یاملی رادرجهت ادامه ی زندگی خود سازگاربسازد.دوم،گام بگام بادیگرگونی هائی محیط منطقه ی وجهانی؛ هم گام بردارد، وهم خود رابا آن وبرعکس سازگارنماید.درغیراین صورت،نابودی، سرنوشت ازپیش تعیین شده ی آن می باشد.درعرصه ی درونی که نخستین میدانِ کاریک سیستم سیاسی می باشد،این سازگاری درصورتی به میان می آیدکه سیستم نامبرده دوعامل زیرین راداشته باشد:نخست،نیازمندی هائی شهروندان یاحکومت شوندگان رابرآورده نماید.دوم،این توانائی راداشته باشدکه سویه ی کارکردیی خود رابیهبود داده بتواند.اصل نخست،به هدف وکارکرد آن رابطه دارد؛واصل دوم،به توانِ شناخت ناتوانی ها وکاردرجهت رفع نمودن آن هامنوط می باشد.
باتوجه به گفته هائی بالا،به روشنی می توان دشوارهائی افغانستان را درگذشته وامروزدرک نمود.برائی اینکه نویشته بد را زا نکشد،با اشاره ی کوتاه به گذشته، به بررسی وضعیت پیچیده ی حکومت کنونی افغانستان وواکاویی شرایط بحرانزائی که با آن روبرومی باشد، پرداخته می شود.درگذشته، ازاین که افغانستان کرانمند به بازیی قدرت هند بریتانیا وروسیه ی تزاری وپس ازروسیه وبرآمدن شوروی ؛همچنان، کرانمند به ساحه ی نفوذ انگلیس وشوروی باقی ماند؛وپس ازجنگ جهانی دوم، بخاطربی خردی وفرصت طلبی سیاست کاران قبیلگی اش بدامن مسکوافتاد؛افتادنی که نتیجه ی آن، اشغال کشورتوسط شوروی وبه بهانه ی مبارزه با آن، رخنه گریی روزافزون پاکستان وپس ازآن امریکاوشرایط رقت بارکنونی می باشد.
برپایه ی این منطق دیپلماسی که:"دشمنِ دشمن من دوست من می باشد"،امریکامجاهدانِ آن وقت افغانستان راکه مجاهدبه معنائی تفنگ برداشتن ونه فضیلت هائی اخلاقی یک مجاهد قرآنی بودند،به آغوش گرفت وتاکه توانست ازطریق پاکستان آن هارامجهزنمود تاشوروی راسرعقل ،کشورخود راویران ودین اسلام راعملاً مسخره نمایند.شورویی که پیشترازتهاجم به افغانستان، باکمک رسانی به مبارزان ویتنامی امریکا راسرعقل آورده بود؛باتهاجم به افغانستان،این کشوررابه پایگاه امریکا علیه خود مبدل نمود.چون هدف سرعقل آوردن کمونیسم بود،تاخدمت به افغان ها.باعقب نشینی شوروی،امریکاافغانستان رارهانمود تاپاکستان هرچه می تواند ومی خواهد بکند! پاکستان که درافغانستان خیزی بیشترازتوانش برداشته بود؛دست بدوکارزیرزد که مورد تایید ضمنی امریکانیزبود:نخست،جهادی هائی راکه پس ازفروپاشی حکومت کمونیستی برائی قدرت خواهی وپول پرستی دست به بغاوت علیه خداومنافع مردم افغانستان زده به جنگ علیه یک دیگرآغازیده بودند،تشویق وکمک نمود تاکه دوکارزیررابدرستی انجام بدهند:نخست،کابل راویران نموده توان نظامی کشوررانابود نمایند.دوم،درجهت برآمدن طالبان یانیروئی اصلی مورد تاییدپاکستان واسلام هراسان غربی جاده صافی نمایند.به سخن دیگر،اسلام پس ازفروپاشی کمونیسم، درادبیات سیاسی- ایدئولوژیک سرمایداری به حیث دشمن جائی آن راگرفته بود؛ازاین رو،به نیروئی درمحیط خود اسلام نیازبود که به حیث مدعی و نماینده آن رامسخره نماید که طالبان این کارربخوبی انجام دادند ومیدهند!دوم،برائی این که پاکستان پس ازفروپاشی کمونیسم اهمیتش درجغرافیائی منطقه کمرنگ شده بود،با آوردن دوباره ی بن لادن وجاسازیی اووسازمانش/القاعده درکنارطالبان، به ایجاد تروریسم مذهبی دست زد تاتوانسته باشد بخاطرمهار آن اهمیت موقعیت خود رادوباره به امریکابه فروش برساند.به گونه ی که پیشتر، دربرابرتهدید کمونیسم فروخته بود.
درواقع،باراه اندازیی چنان بازیی ناپاکی،پاکستان این گونه برآورد نموده بود که امریکا دیگرمنافع حیاتی درافغانستان ندارد ومی گذارد که اسلام آباد هرگونه که می خواهد یک افغانستان ویران شده را به نفع سیاست منطقه ی خود اداره نماید.چون برآمدن چین درسیاست واقتصاد جهانی ،گردن کشی مسکوزیررهبریی ولادی پوتین، افسرکهنه کارک گ ب ونگاه تزار- بلشویک گونه ی اوبه سوئی آسیائی میانه ومنابع غنی نفتی وگازیی منطقه،ماجراجوئی ایرانِ آخوندی درفربه نمودن تروریسم درکنارپاکستان،تمایل هندبه مهارنمودن خود سریی پاکستان درکابل؛ وازهمه مهمتر،اهمیت زمینی- استراتژیک افغانستان درمرکزاین منطقه ی مهم وپرازنفت،گازوطلا،پرسمانی بود که اجازه نمی داد امریکاازکنارآن بی تفاوت بگذرد!
دراین راستا، زمانی که پاکستان بخاطرتکمیل پروژه ی طالبان،درتابستان سال2001میلادی-1380خورشیدی، مشغول پاک سازیی اخیرین سنگرِمخالفان طالبان- القاعده درشمال کابل وشمال شرق افغانستان بود، ناگهان رخ داد11سیپتامبرصورت گرفت.درواقع یا درظاهر، رخ داد نامبرده سبب شد که امریکا به بهانه ی انتقام گیری ازالقاعده که عامل اصلی آن معرفی شده بود وطالبان هم پناه دهنده ی آن بودند،در افغانستان دست به لشکرکشی بزند.زمانی که چند روز پس ازرخ داد11سیپتامبر،آرمی تاج معاون وزیرخارجه ی امریکابه ژنرال محمود رئیس آی اِس آی گفت که:"یادربراندازیی تروریسم طالبان- القاعده کمک می نمائید ویااین که به عصرسنگ می بریم تان"!پس ازهشدارنامبرده، مشرف فرمانده ارتش ورئیس جمهورپاکستان دریافت که امریکاخودش به افغانستان می آید؛بنابرآن،بی درنگ تسلیم شد!نویسنده که درآن وقت درپشاوربود ولحظه به لحظه مسایل رادنبال می کرد،شاهد بود که مشرف طی بیانیه ی رادیو- تلویزیونی به مرم پاکستان گفت که:"بخاطرنگهداریی سرمایه ی ملی کشور،یعنی"بم اتومی پاکستان"باامریکا درمبارزه علیه تروریسم همراهی می نماید.
بهرحال،امریکا در7اکتوبر2001عملیات علیه طالبان- القاعده راآغازوکاری نمود که درهفته ی نخست ماه دیسامبرنام ونشانی ازطالبان- القاعده ،این جاده صاف کنان بادارحتا درکوه پایه هائی ارزگان،قندهاردرجنوب غرب وتوره بوره درجنوب شرق افغانستان باقی نماند.درحقیقت،بابرانداخته شدن اداره ی طالبان توسط امریکا،برائی افغان هائی ساده اندیش عصرنوآغازشده بود؛عصری که بجائی این که نوثابت شود،به دلیل هائی زیر،بسیارکهنه ازآب درآمد:نخست،امریکاهمان بد کارانی راکه عملکرد سیاه وجنایت کارانه شان باعث نابودیی کابل وگرمی بازارطالبان وپاکستان شده بود،دوباره روئی کار آورد.برائی این بد کاره هاازیک جهت دیگرهم بهارفرارسیده بود.به این معناکه استاد ربانی و مسعود که تااندازه ی درکله ی آن ها لجام می زدند، ازمیدان بیرون رانده شده بودند.ازهمه فاجعه بارتراینکه،درکنارتباه کاران درونی بی لجام شده،شماری ازشکم پرستان نادان وبی سویه ازبیرون توسط امریکاوسازمان ملل بنام هائی مدیروکارشناس واردکرده شدند،وباپرداخت معاش هائی بالائی دالری به آن ها ازکمک هائی جامعه ی جهانی ومنابع درونی، هم به اقتصادملی زیان رساندند،وهم پروسه ی اداره سازی راکندیاناممکن ساختند.دوم،دررهبریی آن بد کاران ودیگربدکاره هاومدیران نادان دالرخوار، کرزی بی چاره- ناتوان وفاقد پایگاه مردمی رانصب کردند.دوپرسمانی که ازهرنگاه سازگارکردن حکومت کابل باخواسته هائی مردم افغانستان ودیگرگونی هائی پرشتاب درسطح جهان رادشوارترساخت.زمانی که، افزون برناتوانی مدیریتی کرزی درمدیریت کفتارهاوکرگس ها،بانک جهانی زیرنام اصلاحات اداری، معاش هائی دالری رارقابتی ساخت؛درواقع،اخیرین میخ رادرتابوت پروسه ی دولت سازی وسازگارنمودن حکومت کابل باخواسته هائی مردم وپیشرفت هائی شتابان درسطح جهان کوبید!
طوری که گفته شد، درگذشته هائی دورونزدیک، افغانستان کرانمند به دوقدرت مهم، یعنی مسکووهند بریتانیا بود که درنتیجه ی تفاهم آن ها،این کشور تااندازه ی توانست باحکومت هائی قبیلگی ،عقب گرا وناکارآمد خود بدون این که آن هافایده ی به ملت برسانند، ادامه بدهد.حکومت هائی که چنان کارکردند که مردم کشورماتافردائی جنگ جهانی دوم پدیده ی بنام سرک پخته رانمی شناختند.پس ازجنگ دوم که هند دوپارچه وپاکستان همسایه ی افغانستان شد وبه کمپ ضدکمونیستی پیوست،حکومت افغانستان میخ استعمارشوروی را دردروازه ی ارگ کابل کوفت!تاجائیکه به کارکرد حکومت هائی آن زمانِ افغانستان ارتباط می گیرد،باید گفت که خود شان خواص خاین بودند وعوام راهم درفقرفرهنگی- سیاسی نگهداشته شده بودند .ازاین رو،عوام ازمکاری هائی جهان سیاست سردرنمی آوردند تابدانند که حاکمان چه بلائی بر سرشان فرودآورده اند!بهرحال،نان جواری ،کندم ،جوومشنگ نیمه سیرمی یافتند ودرنهایت نادانی خدا راشکرمی کردند که زنده مانده اند وحکومت هم دارند!اکنون، دیگر،ادامه ی آن وضعیت؛ بخاطرانقلاب رسانه ی وآمدن مردم به میدان سیاست، ناممکن شده است.ازاین رو،خاطرسیاست کاران عوام فریب جمع باشد!
با اینکه حکومت هادر گذشته هائی دورونزدیک افغانستان، دربخش عرضه ی خدمات ،درک نیا زمندی هائی مردم،بلندبردن توان کاریی خود، سازگاری بامحیط هائی درونی و بیرونی،دشواری هائی داشتند؛اما،نه به اندازه ی دشواری هائی که حکومت درمانده وفاسد کنونی با آن ها روبرومی باشد.دشواری هائی که خود این حکومت عامل بسیاریی آن هامی باشد.درواقع،حکومت درمانده وفاسد کنونی در11سال گذشته بیشتربخود کارکرده ومردم رافراموش نموده است.بهترین نمونه ی مردم فراموشی این حکومت؛ این است که، تناقض هائی فزاینده ی میان اولویت هائی خود ومردم ایجاد نموده است.بطورنمونه،درشرایط کنونی،اولویت مردم این هامی باشند:دولت سازی،تهیه ی زیرساخت ها،بازگردانی صلح،امنیت ،ثبات ،مهارتروریسم،بیهبود شرایط زندگی ،بازگشت مهاجرین،کاهش بدبختی خانواده هائی شهیدان ومعلولین،غلبه برکمبود خانه،بیهبود بخشیدن به محیط زیست،خدمات بهداشتی،رفع ظلم وسرکوب ظالمان وغاصبانِ ملکیت هائی دولت ومردم.اکنون که اولویت هائی مردم ردیف بندی شد،می بینیم که اولویت هائی حکومت چه هامی باشند؟ازنظرکارکردی که حکومت تاکنون نشان داده است،این هااولویت هائی آن می باشند:به جیب زدن ازبودجه ی ملت که بهترین نماد آن بود جه ی سال1392می باشد که روزاول ماه دلوتصویب شد.بودجه ی که درآن، بودجه ی دفترریاست جمهوری بیشترازبود جه هائی شورای ملی ودستگاه عدلی درنظرگرفته شده است.افزون برغصب ملکیت هائی دولتی وشخصی وبهره برداری هائی نادرست حکومتی هائی بالامقام ازمنابع درونی وغارت کمک هائی جامعه ی جهانی وانتقال بخش اعظم آن ها به دوبی وکشورهائی دیگر،اکنون، بافرستادن یک پیش نویس قانونی به شورائی نام نهاد ملی،مقدمه چینی برائی بدست آوردن معاش گزاف ماهوارمادام العمری- دالری راهم برائی مقام هائی بالاشروع نموده اند.اگرخواست معاش مادام العمری آن هارا بامعاش هائی سرسام آوری دالریی که خودشان ودیگریاران شان تاکنون ازبودجه ی ملت گرفته اند،جمع نمائیم؛روشن می شود که درنظرآن هااصلاًپدیده ی بنام ملت افغانستان وجود ندارد!
دراین باره که چراحکومت کنونی افغانستان موفق به دورزدن دشواری هائی پیشرونیست وروزبروزبه حجم آن هامی افزاید یا افزوده می شود،عامل هائی آن راباید درسخنان گاندی سراغ نمود که برهمه ی افراد رده هائی بالائی حکومت کابل برابرمی آید.برائی روشنی اندازیی هرچه بهتروبیشتر، درزیر، دیدگاه گاندی بازتاب داده می شود: هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر(ازدیدگاندی)خطرناک هستند:
1- ثروت، بدون زحمت
2- لذت، بدون وجدان
3- دانش، بدون شخصیت
4- تجارت، بدون اخلاق
5- علم، بدون انسانیت
6- عبادت، بدون ایثار
7- سیاست، بدون شرافت
باتوجه به سخنان گاندی،به صراحت می توان گفت که هفت مورد یاد شده صد درصد درمورد مقام هائی بالائی حکومتی افغانستان برابرمی آید.اگردرموردهائی3و5و6که به دانش،علم وعبادت ارتباط می گیرند، وبود ونبود شان دربالارتبه هائی حکومتی، پرسشی به میان بیاید،پاسخ بدوگونه ارائه شده می تواند:نخست اینکه،درست است که دربخش اولِ هرسه مورد پاهائی بالامقام هائی حکومتی می لنگند؛امادربخش دوم آن،شاهکارکرده اند وسزاواررتبه هائی بالاتری هم می باشند.دوم اینکه،دانش،علم وعبادت رابه معنائی افغانی اش بکارمی بریم.زیراکه، درکشورما،سامانه ی علمی- آموزشی- مذهبی به گونه ی تیارکرده شده است که به آسانی جاهل، پوهاند/دانشمند وشیاد حضرت،پیر،شیخ وزاهد می شود.ازاین رو،اگراقبال شاعرفارسی زبان هند می گوید:چهارمرگ اند رپی این دیرمیر"یعنی مردم"--- سود خوارو والی وملاوپیر،حق با اومی باشد.درحقیقت، هرچهارمرگ یاد شده توسط اقبال ،درشرایطی کنونی برمردم جفاکشیده ی افغانستان چیره شده اند وکارهائی نموده اند که دستاورد شان فربه شدن تروریسم ، واپس گرائی،فقر،گداگری،اعتیاد،دزدی،زن آزاری،قاچاقبری،نقض حقوق بشر،قانون گریزی،فریب کاری،غصب زورمدارانه ی زمین وسرمایه هائی دولتی وشخصی توسط زورمندان وتناقض میان اولویت هائی حکومت ومردم می باشد.
0 comments:
Post a Comment