Wednesday, 16 January 2013
کرزی هم متوجه اهمیتِ حاکمیت ملی شد،اما بسیارناوقت
ابراهیم ورسجی
27-10-1391
پس ازسفراخیرکرزی به واشنگتن بتاریخ8-11ژانویه-19-22-جدی ، وتاکید بارک اوباما،رئیس جمهورامریکا به این که کشورش قصد داشتن پایگاه دائمی درافغانستان ندارد، وشماری ازسربازان امریکائی که قراراست دراین کشور پس از2014بمانند،باید ضمانت قانونی داشته باشندکه درصورت تخلف بداد گاه کشانیده نمی شوند؛پرسمانیکه درقانون بین الدول وعرف دیپلماتیک"قضاوت کنسولی"نامیده می شود،ودرصورت پذیرش آن ،کشورپذیرنده حق ندارد که طرف پذیرفته شده رابرپایه ی قانون خود بداد گاه بکشاند.درغیراین صورت،حضورسربازان امریکائی درافغانستان گزینه نیست.پرسمانی که دربیانه ی مشترک هردورئیس جمهور11ژانویه-22جدی هم بازتاب یافته؛ ودرزمینه، مقاله ی دروبلاک "اندیشه"پیشترپخش شده است.درواقع،پس ازدیگرگونی دردید گاه کاخ سفید که پیشتر ازداشتن پایگاه دائمی وشماربیشتری سربازان امریکائی درافغانستان پس از2014حکایت می کرد؛دوپرسمان زیردررسانه هائی جهانی- منطقه ی وافغانی برجسته بازتاب داده شد:نخست،کرزی هم درامریکا وهم پس ازبازگشت به کابل،درگفتگوباروزنامه نگاران تاکید نمود که بخاطرناقض بودن این پرسمان به حاکمیت ملی ،آن را دریک گردهمائی بزرگ/لویه جرگه به بررسی می گذارد.به سخن دیگر،دریازده سال پیش که سربازان امریکائی- بریتانیائی کرزی رابرشانه ی مردم افغانستان بارکردند وتاکنون بابیشترازیک صدهزارسربازومشاورنتوانستند زمینِ سیاست افغانستان رادرزیرپائی اووحکومتش آرام نمایند،ناسازگارباحاکمیت ملی کاری نکرده اند؛اما،اکنون که پرسمان حضورسه تانه هزارسربازدرافغانستان درواقع یادرظاهربخاطرمبارزه باتروریسم ومشوره دهی وکمک به ارتش ونیروهائی امنیتی افغانستان پس از2014به میان آمده است؛برائی ناقض نبودنِ آن باحاکمیت ملی، درزمینه، باید گردهمائی بزرگ/لویه جرگه تصمیم گیری نماید!دوم،این دیدگاه فراوان دررسانه هاپراکنده شد ومی شود که درصورت بیرون رفتن همه ی نیروهائی غربی ازافغانستان، حکومت درمانده وفاسد کرزی بتاریخ ناشاد کشورمامی پیوندد، وباردیگررخ داد هائی دهه1990میلادی-1370خورشیدی تکرارودستاورد هائی کمرنگ 11سال پسین به خاکسترمبدل می شود.
برای روشنی اندازیی بیشتربه پرسمان حاکمیت ملی بویژه حاکمیتِ متوفائی ملی درافغانستان که کرزی ودست یارانش در11سال گذشته برقبرستان آن فرمان رانده اند،لازم است که نخست راجع به اصل پرسمان حاکمیت ملی وریشه ی تاریخی آن؛ ودوم، به بود ونبود وتهدید هائی که درامروزوفردای افغانستان متوجه آن می باشد،سخن گفته شود.دررابطه با اصل نخست، باید گفت که این پدیده مانند بسیاری پدیده هائی وارداتی ای مدرن دیگردرکشورهائی اسلامی، یک پدیده ی مدرن غربی- اروپائی می باشد.برائی همه ی آگاهان وکارشناسان علم سیاست ، تاریخ فلسفه ی سیاسی ، روابط بین الملل وحقوق بین الدول روشن است که پس ازجنگ هائی مذهبی 30ساله(1618-1648)که اروپاراتکان داد،درقراداد وستفالی، بنیاد دولت ملی ای دارائی حاکمیت ملی پی ریزی شد.درواقع،درقرارداد نامبرده کشورهائی شرکت کننده دروستفالی پذیرفتند که ازگروه هائی درونی مخالف یک دیگرحمایت نکنند.بزبان دیگر،حق حاکمیت ملی- سرزمینی یک دیگررابرقلمروجغرافیائی برسمیت شناختند.درحقیقت،پس ازآن قرارداد بود که دولت هائی ملی به حیث بازی گران یگانه درعرصه ی سیاسی- سرزمینی نخست دراورپا؛وپس ازآن، درجهان غیراروپائی بوسیله ی همان کشورهائی که طرف قرارداد نامبرده بودند وبه استعمارگران بالاکشیده بودند،رایج شد.پدیده ی که باانقلاب1789فرانسه شکل پیشرفته تری به خود گرفت.
زمانی که ازدولت ملی ای دارائی حاکمیت ملی سخن گفته می شود،نباید گرفتاراین غلط فهمی شد که هرکشوری دارائی سرزمین مشخص وحاکمیت برآن دولت ملی می باشد.به هیچ صورت،چنان دولت هائی ،دولت هائی ملی نیستند،هرچند که حاکمیت داشته باشند!درواقع،قرارداد وستفالی مرزهائی دولتی بنام ملی وحاکمیت سرزمینی رامطابق سویه وبرداشت مردم آن زمان مشخص نمود؛اما،تاجائیکه بدولت ملی به معنائی دموکراتیک امروزینش ارتباط می گیرد،باید گفت که دولت ملی،دولتی می باشد که درنتیجه ی قرارداد اجتماعی میان ملت ودولت بوجودآمده باشد،یادولت نماینده ی اراده ی عامه باشد.روشن است که این گونه دولت باانقلاب انقلاب کبیرفرانسه خود نمائی ، رشد وپیشرفت کرد.دراصل خود،تاثیرانقلاب فرانسه برپیدایش دولت ملی چنان گسترده وعمیق است که بسیاریی دانشمندان سیاست وجامعه ی شناسی ای سیاسی آن رامادردولت مدرن ملی به شمارمی آورند.دراین راستا،اگرهیگل ومارکس گفتند بودند که:"انقلاب کبیرفرانسه طبقه ی اشراف رابزیرکشیده درجامعه ی مدنی تحلیل کرد"،حق با آن هامی باشد.به زبان دیگر،انقلاب کبیرفرانسه طبقه ی اشراف سیاسی،بزرگ مالی ومذهبی را ازقله ی برتری جوئی متکی برزور،زروتزویربزیرکشیده درجامعه ی مدنی ذوب نمود.
برخلاف غربی ها، دشواریی جهان سومی ها دررابطه بادولت ملی وحاکمیت ملی دوگونه می باشد:نخست این که، دولت ملی را توسط استعمارگران اروپائی شناخته اند وپس ازپایان عصرکهنه استعمارگری آن راغلط نسخه برداری نموده اند.دوم این که،آزادیی مردم خود راقربانی استقلال صوری نموده اند.دوپرسمانی که سبب شد تجربه ی دولت ملی دراین بخش ازجهان به گونه ی مرگباری ناکام شود.اگر،اکنون روزانه می شنویم که شماری ازافرادی این کشورها درمسیررفتن به اروپاوامریکادرمدیترانه واتلانتیک ودرمسیرآسترالیادرکناراقیانس آرام غرق می شوند، وچندروزپیشتر،چندین نفرافغان دریونان جان باختند،نماد شکست غمباردولت ملی می باشد.بدبختانه، وضع دولت ملی درافغانستان ازهمه بخش هائی جهان سوم وخیم ترمی باشد، وعلت آن این است که افغانستان حتانتوانست به ساختاردولتی پسااستعماری هم برسد وازسرتاناخن پا درساختارقبیلگی پیشااستعماری باقی ماند.بطورنمونه،اگربه سرودملی کنونی افغانستان نگاهی انداخته شود،آشکارمی شود که سیاست کاران این کشورنمی خواهند گامی درجهت ملت شدن ورسیدن به دولت ملی بردارند.
زمانی که ساختارپیشااستعمایی دولت درافغانستان بادرگیری هائی میان گروهی خلقیها-پرچمی ها وجهادی ها- طالبان وتروریسم طالبان والقاعده ، فساد وناتوانی مدیران سیاسی وارد کرده شده ازجمله خود کرزی توسط جورج بوش ،بابازی هائی قدرت هائی بزرگ ودرمیانی جهانی- منطقه ی همراه شد،وضع فلاکت بارکنونی رادرافغانستان رقم زد.ازهمه مهمتراینکه،دروضعیت نرسیدن به ساختارپسا استعماری که استعمارغیرمستقیم وحاکمیت ستمگریک قبیله ی مزدوربرمردم عامل بنیادیی آن بود ومی باشد،افغانستان بجائی رهائی ورسیدن به دولت ملی، ازیک استعماربدامن استعماردیگری افتاد!اگربه پیدانمودن علت این پرسمان بکوشیم،دوچیزازهمه برجسته خود نمائی می کند:نخست،فقرمادی وفرهنگی عوام.دوم،خیانت وفرصت طلبی سیاست مدارانی قبیله سالار.اگر، کرزی در11سال گذشته حضور150هزارسربازوافسرنظامی امریکائی- اروپائی رادرافغانستان که به نگهداریی خود ش درقدرت می تپیدند،مخالف حاکمیت ملی نمی دانست واکنون که آفتاب بی نورحکومت فاسد ودرمانده اش به لب بام رسیده است،پرسمان نقض حاکمیت ملی را درصورت حضورچندهزارسربازامریکائی پس از2014بخاطرکمک رسانی وآموزش ارتش افغانستان برجسته می نماید؛چیزی نیست، مگرخیانت وفرصت طلبی ای سیاسی دراین کشوربلازده وجفاکشیده!
بهرصورت،ارزش قایل شدن کرزی به حاکمیت ملی وسپردن نقض آن درصورت حضورچندهزارسربازامریکائی پس 2014درافغانستان به شورای بزرگ ملی؛شورائی که همواره برگزاریی آن درافغانستان باخرید وفروش افراد بازمین وپول بخشی به این وآن رئیس قبیله اززمین وجیب مردم بی چاره همراه بوده است،ازدونگاه قابل ارزیابی می باشد:نخست این که،این پیشنهاد درست می باشد،امانه توسط کرزی.زیراکه کرزی خودش زاده ی دست اندازی هائی ناقضان دورونزدیک حاکمیت ملی افغانستان می باشد.دوم اینکه ،کرزی به راست یادروغ بسیارناوقت به موضوع پی برده یااشاره نموده است.پی بردنی که ازهرنگاه شک برانگیزوخنده آورمی باشد!باوجود اهمیت قایل شدن شک برانگیزکرزی به حاکمیت ملی که ازدید نویسنده بسیارنا وقت پیش کش شده است،وعلت هم این است که سنت سیاست کاران قبیلگی افغانستان همواره همین بوده است.می خواهم توجه مردم، بویژه آگان جامعه رابدوپرسمان زیرجلب نمایم:نخست،بحث ومناقشه درباره ی دولت ملی ،حاکمیت ملی وخطرنقض آن پرسمان ستودنی می باشد که باید آغازوهمیشه دردستورکاربماند.دوم،بحث هاومناقشه هابه گونه ی سروسامان داده شوند که درجهت رسیدن به دولت ملی وتحقق حاکمیت ملی کمک نمایند.دراین صورت،می توان کاری کرد که فریب کاران ودغل بازان خاین وفروخته شده نتوانند به سرنوشت کشوربازی نمایند!
0 comments:
Post a Comment