Friday 2 November 2012

سازمان های مذهبی- طالبی افغانستان، بخشی ازاسترتژیی ضدافغانی ارتش پاکستان به شمارمی آیند


ابراهیم ورسجی
12-8-1391
چند روزپیش ، مقاله ی زیرعنوانِ"سازمان های مذهبی پاکستان بامحکوم نکردن ترورملالی یوسفزای به تروریسم خد مت می کنند"،نوشتم.ازآنجاکه پیوندهایی ایدئولوژیک- سیاسی- سازمانی میان سازمان های مذهبی پاکستان وهمتایان افغانشان وجود دارد، خالی ازفایده نخواهد بود اگرمقاله ی درباره دومی هم نوشته شود.ازاین رو،لازم دانستم که بخاطرادای مطلب مقاله ی کنونی رابه رشته ی تحریردرآورم.دراین راستا، بخاطررسیدن به ته مطلب، ایجاب می کند که بررسی ای موضوع بانگاهی به ریشه ها آغازشود، وریشه هاهم به پشتونستان خواهی ای حکومت هایی کابل، کودتاهایی26سرطان1352 و7ثور1357وبدنبال آن ها تجاوزاتحادشوروی به افغانستان،و آغازدومین جنگ سرد درمناسبات قدرت هایی بزرگ، افزایش بی سابقه ی اهمیت موقعیت پاکستان درمنطقه وحماقت های سیاسی سیاست کاران گذشته وآن روزافغانستان برمی گردد.دراین زمینه، پیوستگی ای پرسمان هایی نامبرده شرایطی رابجود آورد که سه پدیده ی زیربدرستی جامه ی کاری به تن کنند:نخست، پاکستان که با استقلال بنگله دیش در16دیسامبر1971دربرابرهند شکست خورده بود واحساس حقارت می کرد، برای تلافی شکست نامبرده درفکرالحاق افغانستان به خود شود.دوم، غرب ،عرب های نفت داروتاندازه ی چین دربهائی خون وفداکاریی افغان ها،برای پاکستان به حیث کشورخط مقدمِ جنگ علیه شوروی کمک های بی شمارمالی وتسلیحاتی فراهم نمایند.سوم،مبارزان ضد کمونیستی افغانستان به گونه ی سربازانی ارزان قیمت دراختیارپاکستان قرارگیرند.
دراین راستا،سیاست خصمانه وپشتونخواهانه ی حکومت هایی دیروزافغانستان هم بهانه ی تاریخی برای پاکستان فراهم کرده بود تابه انتقام جویی ازمردم این کشورما بپردازد وهم برایی تحقق این برنامه به سرابازانِ ارزان قیمت یامجاهدان افغانی نیزنیازمبرم داشت.بطورنمونه،ازهمان روزهایی آغازجنگ سرد میان کمونیسم وسرمایداری که هردوطرف به بلاک سازی دراطراف خود کمربسته بودند، پاکستان به بلاک هایی منطقه ی ضد مسکوپیوست، وافغانستان همزمان با ادعای ارضی علیه پاکستان، روابط دوستانه باهندوپیوند نزدیک بامسکوبرقرارکرد.پرسمانیکه برای پاکستان،ایرانِ شاهی،عربستان وامریکا خوشایند نبود.
افغانستان افزون برادعای ارضی برخاک پاکستان، از"حزب ملی عوام"به رهبریی خان عبدالغفارخان به گونه ی ابزارسیاست ضد پاکستانی ای خود بهره برداری کرد.سیاستی که باعث شد پاکستان پس ازکود تای26سرطان1352-16ژوئیه ی1973به فرماندهی محمد داودخان ودامن زدن دوباره ی اوبه مسئله ی پشتونستان که درزمان دموکراسی ظاهرخان(1953-1973) به خاموشی گرائیده بود،ودست زدن به سرکوب جمعیت اسلامی اسلامی افغانستان که آن وقت بیشتربه نهضت جوانان مسلمان شهرت یافته بود ومهاجرتِ جبریی برخی رهبران آن به پاکستان، درسیاست هایی گروهی افغانستان رخنه نماید.
درواقع، پاکستان باپناه دادن به مبارزان مسلمان افغانستان ابزاری پیداکرده بود که باکاربرد آن می توانست سیاست پشتونستان خواهی کابل رازیرفشارقراربدهد.دراین زمینه،حکومت قبیلگی افغانستان دومشکل داشت:نخست،درداخل کشوربیشتراز60درصد مردم به مسئله ی پشتونستان اهمیت نمی داد ند یانسبت به آن ناآگاه وبی تفاوت بودند.دوم،حزب ملی عوامِ غفارخان وولی خان درمیان پشتوزبان هایی پاکستان نفوذ15درصدی هم پیداکرده نتوانست.درچنان شرایطی بود که جمهوریی قلابی داود خان توسط یک کودتای خونبارجای خود رابه جمهوریی کمونیستی ای اسلام ستیززیرنفوذایدئولوژیک مسکوسپرد.
ازهمه مهمتراینکه، درهمسایگی ای جنوب غربی وجنوب شرقی افغانستان، پاکستان که درچنگال کود تاچیان ماهر زیرفرماندهی ژنرال ضیاءالحق قرارداشت؛ ازیک طرف، زیرفشارسیاست حمایت امریکاازحقوق بشردرزمان حکومت کارترقرارداشت؛وازطرف دیگر، تلاش می ورزید که باتقویت مبارزان مهاجرافغانِ پناهجودرقلمرو خود، نگذارد زمین درزیرپایی حکومت کمونیستی افغانستان آرام شود.اگرچه بافروپاشی ای حکومت شاهی- امریکایی ایران وبالاکشیدن ملایان قرون وسطایی که شعارضدامریکایی می دادند،حکومت نظامی پاکستان دریافته بود که موقعیت کشورش برای غرب بویژه امریکابیشترازپیش مهم شده است،اما،انقلاب ایران افزون برافزایش نقش پاکستان درسیاست منطقه وجهان،اثرات تشویقی ای فزاینده ی برای مبارزان مسلمان افغانستان داشت که ازهرنگاه برای پاکستان مهم وبرای کابل ومسکوزیانبارمی نمود.
زمانیکه مبارزان افغان ازپیروزیی انقلاب اسلامی ایران توان معنوی- فکری گرفتند،همزمان باآن، هم مبارزه ی ضد حکومتی وهم خشونت کمونیست های حاکم برکابل برمردم افزایش یافت؛ وهمچنان افغان هاسیلاب گونه به سوی پاکستان سرازیرشدند که ازهرنگاه برایی این کشوروامریکا سازنده وامید بخش بود.با اینکه مبارزان افغان دربرابرخود سری وحماقت حکومت کمونیستی مبارزه ی خود راگستره وژرفنابخشیدند،اما رزمجویی آن هاکمترازدیوانگی وحماقت سران حکومت کابل دربسیج توده ی اثرگذاری داشت.
بهرصورت، درافغانستان، حکومت زیرفشارحرکت هایی مردمی قرارگرفت، ودرعرصه ی سیاست منطقه ی ازفشارحکومت کارتربرحکومت نظامی ای پاکستان به بهانه ی نقض حقوق بشرکاسته شد که حکایت ازآغازدوره ی نودرروابط واشنگتن واسلام آباد می کرد.دوره ی که درآن برنامه ی خودغرضانه ی پاکستان درافغانستان باکمک امریکا،عربستان وچین رنگ ورونقی بیشتری یافت.رهبرنظامی ای پاکستان که بخاطرفربه شدن نفوذ مسکودرافغانستان ازگردونه ی سیاست حقوق بشرپسند کارتررهاشده بود، تجاوزشوروی به افغانستان نعمتی بود که مانند مائده ازآسمان برایش نازل شد.
درچنان شرایطی، مبارزان بی اطلاع افغانستان که هم ازانقلاب ایران توان معنوی گرفته بودند وهم امریکاوعربستان وچین به کمک شان شتافته بودند،بیشترازپیش درمبارزه علیه کمونیسم وحکومت زاده ی اشغال مسکومصمم شدند.نظامی های پاکستانی که شرایط رابرای تخته ی خیزساختن افغانستان مساعد یافته بودند،دست بدوکارزیرزدند:نخست،برای کنترول بهترمبازران تبعیدی افغانستان تحزب وگروه گرایی آفریدند.دوم،خاک خود رابه حیث کشورخط مقدم جنگ علیه شوروی به امریکا فروختند وازسیاست مداران امریکایی تعهد گرفتند که براه راست بامجاهدان/مبارزان افغانستانی تماس برقرارنه نمایند.
درواقع،امریکابه تعهدآنچنانی بانظامی های پاکستانی سرنوشت مبارزان افغان رابدست آی اِس آی/شبکه ی اطلاعات نظامی ارتش آن کشورسپرد.به سخن دیگر،نظامی های پاکستانی دریافتند که امریکا افغانستان رابه حیث تحفه برای پاکستان بخاطر کانال خرابکاری واقع شدن علیه مسکووحکومت کابل به آن هاپیش کش کرده است.سازمان هایی هفت گانه ی مجاهدین که به دشواری می توان آن هاراسازمان سیاسی نام نهاد، ناآگاهانه وآگاهانه دردوسنگرجنگیدند:نخست،درسنگرضدشوری وحکومت کابل.دوم،درسنگردشمنی ورقابت بایک دیگر. پاکستان دراین نبرد مشوق بود تابدرستی منافع خود راتامین کرده بتواند.
درحالیکه پاکستان ازمهاجران درخاک خودهفت سازمان کمترسیاسی وبیشترمافیایی ساخته بود،ایران هم که درجنگ علیه عراق مصروف بود، برای اینکه درکاروان تحزب وچند دسته سازیی افغانستان سهم داشته باشد، نه سازمان شیعه ساخت.به عبارت دیگر، پاکستان وایران ازافغان هان هایی آواره ومهاجرشانزده سازمان ساختند.سازمان های بی منطق ومسخره ی که هم درد یارآوارگی وهم درسنگرهای مقاومت ضد کمونیستی به مصاف هم شتافته شماری زیادی افغان های بی گناه رادرجنگ هایی گروهی کشتند.طرفه اینکه، افزون به سازمان سازی هایی پاکستان وایران،عربستان وایران پای کشمکش های شیعه- سنی یاوهابی شیعه راهم واردعرصه ی مبارزات افغانی کردند.کشمکش های که به کشتارباهمی مسلمان هاونفرت هایی درمیانی آن هادامن زده شماری بسیاری مسلمان راشهید وشماری ناچیزی راسرمایداروتاجرساخت.
طرفه اینکه، پاکستان سهم شیررادربرداشتن کمک هایی کشورهای غربی- عربی وچین به مبارزان افغانستانِ مخالف کمونیسم ازآن خود کرده بود،وطوریکه درکتاب"قصه هایی درونی جنگ سرد دربالاترین سطح " آمده است،ازکمک های نامبرده، تنها18درصد آن هابه افغان هاداده شده است."روشن است که بقیه راپاکستانی هابه جیب خود زده اند.دراین راستا، پس ازعقب نشنی سربازان ارتش سرخ ازافغانستان که عقب نشینی امریکارانیز به همراه داشت، پاکستان محیط راخالی یافته درصدد دوکارزیربرآمد:نخست،نابود کردن توان نظامی ، اقتصادی واداریی افغانستان.دوم،درجه بندیی سازمان های مجاهدین به دوست وفادارودوستان کم اهمیت که درردیف اولی حزب اسلامی حکمتیارجای گرفت ، ودرردیف دوم دیگران.ازاین رو،پس ازشکست تلاش هایش درجنگ های جلال آباد وگردیز، کودتای نظامی را با ائتلاف میان حزب اسلامی وحزب خلق راتنظیم کرد تا به آسانی حکومت مورد نظرخود رابرمردم افغانستان بارنماید.زمانیکه کودتای نامبرده ناکام شد، وزنه دراردو، بروکراسی وحزب وطن بزیان خلقی هایعنی متحدان حکمتیاروپاکستان وبه سود جمعیت اسلامی ربانی- مسعود یاجناح جهادیی کمترمورد توجه پاکستان دیگرگون شد.
پاکستان که پس ازآتش بس میان ایران وعراق وبرگشت توجه ایران ازعراق به سوی افغانستان نگران شده بود،این گونه برآورد کرد که ایرانِ مذهبی دنبال مسئله ی زبان رفته ازدری یافارسی زبان هایی افغانستان حمایت وسرمایه گذاریی آن رابرهم می زند.ایران آخوندی که درشعارهمه کاره ودرکمک هیچ کاره می باشد، پس ازرهایی ازجنگ فضولانه ی هشت ساله باعراق به کنفرانس بازی درافغانستان روی آورد.کنفرانس بازیی که سبب نگرانی نظامی ها واطلاعاتی هایی پاکستان شد.ازاین رو، پاکستان درآی اِس آی/سازمان پنهانی خود ، حلقه ی ایجاد گراختلافات زبانی رادرمیان افغان هابوجودآورد.بطورنمونه، زمانیکه نویسنده دریکی ازکنفرانس های تبلیغاتی ایران دررابطه با افغانستان به سوی تهران همسفرمرحوم استاد ربانی شده بود.ربانی فقید برایم یادآورشد که روزی صاحبزاده یعقوب علی خان وزیرخارجه ی پاکستان، همه رهبران جهادی راغرض افطاردعوت کرده بود، پیش ازرفتن به محل روزه افطاری، خان دروزارت خارجه ناخود آگاه یادآورشد که اگرایران:"ازفارسی زبان های افغانستان حمایت نماید، ماازپشتوزبان های آن کشور حمایت خواهیم کرد."وقتی که متوجه من شد، تکان خورد!اماسخن دل خود راگفته بود ومن هم به آن افطارنرفتم.سخنی که پس ازسرنگونی حکومت کمونیستی کابل در8ثور1371وبالاآمدن جمعیت اسلامی ربانی ومسعود فرمانده بخشی ازشاخه ی نظامی آن به کرسی نشست وپاکستان باتضعیف دولت اسلامی مجاهدین ازطریق کمک به حزب اسلامی حکمتیاربه این دلیل که پشتوزبان می باشد، دوکارزیرراکرد:نخست،نفرت قومی رادرجهت ناتوان سازیی هرچه بیشترِ افغانستان دامن زد.دوم،توان نظامی،اداری ومالی ناچیزی باقی مانده ازدوره ی شوروی وحکومت متکی به آن رانیزنابود کرد.
بهرصورت،درحالیکه پاکستان مصروف دامن زدن به تفرقه ی قومی وناتوان سازیی افغانستان بود،ایران، برخلاف پیش داوریی یعقوب علی خان وزیرخارجه ی پاکستان، نه تنهابه کمک فارسی زبان های افغانستان نه شتافت، بلکه باتقویت حزب وحدت وتشویق آن به همراهی باملیشه های باقی مانده ازحکومت کمونیستی وحزب اسلامی، کمکی خوبی به براندازیی دولت مجاهدین وبالاآمدن طالبان وتامین منافع پاکستان وزیان رسانی حتی به حزب وحدت اسلامی ای متحد مذهبی خود کرد.سیاستی ناسنجیده ی که تاکنون ادامه دارد ونامش راگذاشته است مخالفت بامنافع امریکادرافغانستان ومنطقه.
بهرحال،سیاست مغرضانه ی افغانی پاکستان با ابزارسازیی سازمان هایی مذهبی- جهادی- طالبی- افغانستان دریک زمینه برایش مفید تمام شد که تباه نمودن افغانستان ومسخره کردن اسلام می باشد.امادرزمینه ی دستیابی به عمق استراتژیک که بالای آن باکمک امریکاوعربستان پیشرفت کرده بود،به نتیجه ی قابل ملاحظه ی نتوانست نایل شود، وعلت آن هم این بود که درافغانستان که غیرپشتون هابیشتراز60درصد مردم رامی سازند، باسیاست پشتون گرایی پاکستان به مخالفت برخاستند.سیاستی که بابراندازیی حکومت کمونیستی وبالاآمدن تاجیکان افغانستان درکابل دچاربحران شد وپاکستان نتوانست برآن غلبه نماید.علت غلبه نیافتن پاکستان بردشواریی آنچنانی این است که بایگانی هند بریتانیاراخوانده بود.دربایگانی نامبرده نام نوکران انگلیس وفرزندانشان درافغانستان دیروزتثبیت شده بود،نه افغانستان امروز.ازهمه مهمتراینکه،درسیاست افغانستان فرزندانی کسانی بالاشده بودند که نام پدرانشان دربایگانی استعمارقید نشده بود!
بطورنمونه، زمانیکه در17یا30سیپتامبر1947،حکومت افغانستان که رهبری اش به همان غلامان بایگانی هند بریتانیا برمی گشت وبه حضورپاکستان درسازمان ملل متحد رائی منفی داد، منشی محمدعلی جناح رهبروبنیان گذارپاکستان برایش گفت که حکومت کابل به حضورپاکستان درسازمان ملل رائی منفی داده است.جناج که مرد حقوق دان ومسلط برتاریخ هند بریتانیا ومنطقه بود،دستورداد که بایگانی هند بریتانیادررابطه بافغانستان راکه درراولپندی می باشد،ملاخظه کرده معاش آن هایعنی افغان هارابالاببرید!ازهمان روزکه دست اندازیی پاکستان درسیاست افغانستان بوسیله ی معاش خورانش گرم شد ، تا کنون که به فاجعه انجامیده است، ادامه دارد.
دررابطه به بایگانی ای هند بریتانیا راجع به افغانستان وپیوند آن باقومیت هایی غیرپشتوزبان، باید یادآورشد که حبیب الله کلکانی که نام پدروپدربزرگش درآن بایگانی نبود، نابود شد.استادربانی ومسعود هم که درفرهنگ نوکرمنشی ای پاکستان ازچنان مزیتی برخوردارنبودند،به سرنوشت مشابه دچارشدند.عبدالحق فرمانده بی مجاهدِ سازمانِ مولوی خالص هم برای شامل شدن درسازمان جاسوسی انگلیس به انگلیس هاگفته بود که داکتربرایدن راپدرکلانش ازجلال آباد به پشاوررسانده بود تادرفراموشخانه ی استعمارکهنه جایگاهی برای خود پیداکند وکرد.دررابطه با این آقا، موضوع شایان یادآری این است که مجاهدی نداشت وهمیشه می کوشید مجاهدت هایی مجاهدین حزب اسلامی راازخود معرفی نماید.دراین راستا، روزی خودش دریکی ازهتل های پشاوراعتراف کرده بود که عملیاتی ناچیزی راباشرکت چند رزمنده دراطراف کابل راه انداخته بود ودستگاه سخن پراکنی انگلیس ازسهم صد هارزمنده درآن نامبرد!روزی ازیکی ازاعضای کمیته ی اطلاعاتی حزب اسلامی پرسیدم که همه کارهای حزب راعبدالحق ازخوداعلام می کند،چرا اقاانجینیرکه به تروریسم هم متهم است، اقدامی نمی کند؟درپاسخِ پرسشم گفت:"آقاعبدالحق بامادرملت یعنی ملکه ی انگلیس ارتباط دارد وکاری درزمینه ازدست حزب ساخته نیست."
پاکستان که هم ازذخیره ی نام هایی افراد وخانواده هایی نوکرمنشِ افغانِ متمرکزدربایگانی هندبریتانیا درراولپندی، وهم ازساخت ناهمگون قومی- قبیلگی- مذهبی- سمتی افغانستان بهره برداری می کرد،هنراین ترفند بازی راهم داشت که شماری ازنوکران خود راهم به قربانگاه بفرستد!بطورنمونه،درگام نخست،حزب اسلامی راقربانی کرد،وزمانیکه حزب نامبرده مصرف شد،جایگاه آن رابه طالبان داد، وبعدا درجنگ علیه تروروبراندازیی طالبان، باامریکامتحد شد وپارازاین هم فراترگذاشته طوریکه مشرف درکتاب خود"درخط آتش"نوشته است،شماری ازاعضای طالبان والقاعده رادربدل پول به اداره ی جورج بوش فروخت.طرفه اینکه، دراین همه ترفندهایی ضدافغانی ای پاکستان، تد بیرآن کشور کمترازناپختگی ای سیاسی- اداریی مرحومان استاد ربانی واحمد شاه مسعود، وفریب کاری هایی سیاف درآتش زدن به مخالفت هایی درمیانی ای جمعیت اسلامی وحزب اسلامی کارآمد ثابت شد.
درواقع،رهبریی جمعیت اسلامی که پس ازفروپاشی حکومت کمونیستی درکابل،ازقفس آی اِس آی برون جهیده بود، درعرصه ی سیاست غلطی هایی رامرتکب شد که شایسته ی هیچ حزب وسازمان سیاسی نبود ونمی باشد!اگراشتباهات ربانی ومسعود راسرهم بندی نمائیم،این هابدست می آیند:نخست،سیاست سازش وچالش ومشارکت درقدرت است.هنری که آن هاوهرافغانی دیگری ازآن بی بهره می باشند.دوم،شورای نظاریابخشی ازشاخه ی نظامی آن که به چند روستادرپنجشیرمربوط بودند،خودرابروزارت هایی دفاع،داخله وریاست امنیت ملی بارکردند وفکرنمودند که دوره ی نادرخان است که درآن برادران توانستند سیاست واقتصاد کشوررامیان خود قسمت نمایند.رفتاری حریصانه ی که عامل ادامه ی جنگ هایی گروهی- سمتی- زبانی شد.نویسنده که بامزاری وحزب اسلامی شناسایی داشتم،بارهامی گفتند که همه چیزراشورای نظارتصاحب کرده است وازربانی هم کاری ساخته نیست ومابالای وزارت هایی اقوام وقبایل وشئون اسلامی مصالحه نمی کنیم.مزاری افزون براستدلال بالا،این راهم می گفت که جمعیت میان حزب وحدت وسیاف یکی رامی تواند گزینش نماید.سوم،دولت مجاهدین باتوجه به خامی سیاسی ای رهبران خود،دوبارگران رابدوش می کشید:نخست،جنگ باحکمتیار.دوم،سازمان هایی ناتوان و مسخره ی اتحادِ بنام اسلامی،حرکت اسلامی،حرکت انقلاب اسلامی،حزب اسلامی مولوی خالص را. جبهه ی نجات ملی مجددی ومحاذاسلامی پیرگیلانی بااینکه گهگاهی به کابل سرمی زدند، دراین انتظارخام نشسته بودند که غرب وپاکستان ازبنیاد گرایان خسته شده به صوفی هایی سیاست زده ی بی پایه ی مرد می ای مانند آن هاروی می آورند!
درچنان شرایطی ناراحت کننده وپیچیده ی سیاسی- نظامی بود که پاکستان وسازمان هایی جاسوسی عربی- غربی بجایی تکیه برصوفی هابه طالبان روی آورده صفحه ی سیاه دیگری رادرجهت بدبختی مردم افغانستان بازکردند.دراین صفحه ی نو،پرسمان خنده آوربرخورد ربانی- سیاف ومسعود باطالبان درجهت کنارزدن حزب اسلامی،حزب وحدت وملیشه های فرقه ی53می باشد که بنام جنبش ملی- اسلامی درجوزجان متمرکزشده ومردم بلخ راهم اذیت می کرد.درروزهای درمیانی ماه سنبله1373، پاکستانی ها ازدولت مجاهدین دعوت کردند که هیئتی رابخاطرگفت وگوباحزب اسلامی،حزب وحدت وجنبش ملی- اسلامی به اسلام آباد بفرستد.پس ازچند روزیک هیئت به ریاست داکترعیدالرحمن دستیارمسعود ووزیرهوانوردی باعضویت نویسنده، ژنرال محمدنعیم وردک ومعلم رحیم الله به اسلام آباد رفت.برای نویسنده رفتن درچنان هیئت هایی ازدونگاه دشواربود:نخست اینکه،اعضای باند شورای نظاردرسیاست وهمه چیزبی سواد وهمه کاره بودند.دوم اینکه،سازمان هایی مجاهدین بیشتردروغ وکمترراست می گفتند،حتی به اعضای وفادارخود ، ونفرت ازکارشکنی وارزشمندبودن نگهداریی تعهد ازدید گاه دین رادرتاریخ اسلام که بهتراست آن را تاریخ مسلمان هابگویم ، نه ازعلی رضی اله عنه، بلکه ازمعاویه وعمروابن عاص آموخته بودند!تعهد شکنی ای که خلافت اسلامی رابرباد وملوکیت قهارومفسد واسلام برانداز رابراسلام ومسلمان ها بارکرد که تاکنون درزیربارکمرشکن آن آه وناله می کشند.
بهرحال،درآن هیئت، طرفِ دولت مجاهدین باملیشه هامذاکره نمی کرد وحزب اسلامی هم بدون حضورملیشه هایی که بخاطرآن هابه ویرانی ای کابل پرداخته بود، به مذاکره آمده نبود.ازاین رو، مذاکره ناکام ودرروزاخیر،کرنیل مجید رئیس آی اِس آی ولایت سرحد/اکنون خیبرپشتونخواه وعضو هیئت پاکستانی به مهمان خانه آمده گفت که:"ورونو!طالبان دسپین بولدک نه هغه خواروان شول/برادران!طالبان ازسپین بولدک به آن طرف، یعنی به سوی قندهارروانه شدند"!به سخن دیگر،برنامه ی راه اندازیی طالبان ازپیش تهیه وبه طرف های فرسوده شده بویژه حزب اسلامی اعلام کردند که جانشین شان راه افتاده است!زمانیکه به کابل رسیدیم وروزبعد گفت وگوها درباره ی بررسی ای کارنامه ی هیئت آغازشد،ازربانی ومسعود خواهش کردم که بابازنگری درکادرهایی دولتِ آشوب زده ی مجاهدین، دروازه ی یک گفت وگویی سازنده رابا همه سازمان هاوافراد موثردرکشورآغازنمائید واجازه ندهید که کشوروارد دورتازه ی بازیی نظامی های پاکستانی ونهادهایی پنهانی فرامنطقه ی پشت سرآن هاشود.فراموش نمی کنم که:"ربانی ومسعود استدلال کردند که ازطالبان دربرابرحکمتیار،حزب وحدت وجنبش ملی- اسلامی بهره برداری می کنیم."برایشان گفتم که طالبان نیروی نیستند که شما ازآن هابهره برداری نمائید، شماومخالفان تان را زباله می کنند!چندی بعدازپیش رویی طالبان وخوش رقصی ربانی- مسعود- سیاف برایی آن هاوفرستادن پول برایشان،درریاستِ شاروالی/شهرداریی کابل نشسته بودم که یکی ازدوستان ازمزارآمد وآغازکردیم به قصه وخنده!برایش گفتم که باکارمل تماس داری یانه؟گفت که بلی!برایش گفتم که آقایی کارمل درباره ی طالبان چه می گوید؟گفت که کارمل می گوید :"این آخرین کارتوس ارتجاع است که برویی مردم افغانستان فیرمی شود"!
بهرصورت،طالبان به کمک پاکستان وشبکه هایی پنهان کارعربی- غربی راه افتادند تابرنامه ی خود رادرجهت ویرانی هرچه بیشترافغانستان وفربه کردن اسلام هراسی درغرب وبد نام کردن اسلام درمنطقه وجهان به پیش ببرند وخوب هم تاکنون به پیش برده اند!درجریان راه اندازیی طالبان توسط پاکستان،دولت مجاهدین تنهاقندهاررادراختیارآن هانگذاشت،دوکاردیگرراهم برای آن هاکرد:نخست،کمک هایی فراوان مالی برای آن هافرستاد.دوم،اداره ی هرات وحوزه ی جنوب غرب زیررهبریی امیراسماعیل خان راهم به سود طالبان سرنگون کرد.درروزهایی اخیرسنبله که درکابل بودم، روزی به ملاقات محترم اسماعیل خان بوزارت آب وبرق رفتم ولحظه ی قصه کردیم.محترم اسماعیل خان اولین سوالش ازمن این بود که چراربانی ومسعود درجهت سرنگونی اداره ی من واشغال هرات توسط طالبان کارکردند؟برایش درکناردیگرسخن ها یادآورشدم که نتیجه راخوب برداشتند!
باتوجه به سخنان بالا،به صراحت می توان گفت که سازمان های نادان وکم خردمذهبی- طالبی افغانستان بسیاراحمقانه وغرض ورزانه ودرواقع علیه منافع دینی وملی افغانستان شکاراستراتژیی ضدافغانی پاکستان شدند.ازاین رو،برای آن هایی که فکرمی کنند هنوزهم چنان سازمان هایی بدردکشورودین ما می خورند،می گویم که بدومسئله ی زیربسیاراندیشه نمایند:نخست،تمام سازمان های اسلامی درکشورهای اسلامی درمحدوده ی جغرافیای ملی کارمی کنند ومی کوشند ابزارسیاست هایی دولت های مسلمان رقیب نشوند.رفتاری که سازمان های افغانی خلاف آن راتاکنون کرده اند وابزارسیاست پاکستان شده اند.دوم،برداشت های مذهبی وکارکردهایی سازمان های دیروزشان نه بدرد وطن مامی خورد ونه بدرد اسلام.بطورنمونه،درمیان تمام فرماندهان جمعیت اسلامی تنهاامیراسماعیل خان وعطامحمد نور،وزیرآب وبرق ووالی وبلخ به نفع مردم هردوولایت کارکرده اند.به سخن دیگر،غیرازهردو،دیگران میراث ربانی ومسعود رامانند کفتارهاوکرگس هادرشکم خود تخته کرده اند!ازاین رو،درسفری که تابستان به افغانستان داشتم،درملاقتی ازآقایان امیراسماعیل خان وعطا محمد نوربخاطراینکه دیزان شهریی شهرهایی هرات ومزاررانگهداری کرده اند،ابرازسپاس کردم.ابرازسپاس ازاین نگاه ازنظر نویسنده مهم بود که امروزدرافغانستان دیگرچیزی بنام شهروجود ندارد وهرزورمداری غاصب وبی منطقی بابهره برداری ازناتوانی ،درماندگی وفساد حکومت هایی مرکزی وولایتی درهرجایی که خواسته زمین هایی دولت ومردم راغصب وشهری به حساب خود بناکرده است .درباره ی شهرکابل، گفته می توانم که به سوی فاجعه می رود وچند سال بعدازنظرجمعیت وزیست محیطی قابل زیست نخواهد ماند.
دربالایادآوری کردم که میراث مرحومان استاد ربانی ومسعود راکفتارهاوکرگس ها به نفع خود مصادره کرده اند.طرفه اینکه، تنهاکفتارهاوکرگس هایی افغانی نیستند که به نابودیی مبارزه ی مردم افغانستان دست یازیده اند،بلکه پاکستانی هاهم به این کارناشایست دست زده اند.بطورنمونه،بتاریخ16اکتوبر-25میزان بخش فارسی بی بی سی مصاحبه ی ژنرال محمودشاه یک ازافسران سابق آی اِس آی راکه باعبدالحی سحرخبرنگارافغان کرده بود، به نشرسپرد.شاه محمود درآن مصاحبه گفته بود که این مابودیم که جهادافغانستان راراه اندازی وبه پیش بردیم، نه مجاهدین.پیشترازمحمودشاه،محمد یوسف یک افسردیگرآی اِس آی کتاب"تلک خرس یاخاموش مجاهد"رابه نشرسپرده همه ی کارنامه ی مجاهدین رابه ژنرال اخترعبدالرحمن رئیس آن وقت آی اِس آی/سازمان اطلاعات پاکستان بخشیده بود.کارنامه ی که دومسئله راروشن ساخت:نخست،سازمان های جهادی- طالبی افغانستان واقعاًبه حیث بخشی ازاستراتژیی ضدافغانی ارتش پاکستان عمل کرده اند ومی کنند.دوم اینکه،درس عبرت داد به همه بازمانده هایی سازمان های جهادی- طالبی که اگرعقل دارند به خود بیند یشند ودرک نمایند که رهبرانشان تاریخ سیاه وننگینی رابرای خود رقم زده اند.
باتوجه به سخنان بالا،نویسنده پیشنهاد زیررابه بازمانده هایی سازمان هایی جهادی- مذهبی- طالبی افغانستان پیش کش می نماید:نخست اینکه،اعتراف کنند که به خطارفته اند وباپوزش خواهی ازمردم افغانستان ودورشدن ازسیاست های پاکستان بکوشند تجربه ی ناشاد گذشته رادرآینده تکرارنه نمایند.دوم اینکه،بدانند که تروریسم،غارت وآشوبگری راه برون رفت ازبحران ورسیدن به هدف نیست، ومبارزه ی سیاسی درهرقالبی، چه مذهبی وچه سکولار،کسب احترام ازمردم می باشد؛وغیرازاین، هرکاردیگری بهوده وعبث می باشد.دراین بخش ازنوشته،ازمبارزه ی یک مبارزسکولارنام می برم تادرسی برای مبارزان مذهبی شود که بنام کسب رضای خدا،هم خداوهم مردم رافراموش کرده اند!دروسط ماه میزان سال جاری درکشوروینزیویلا،انتخابات ریاست جمهوری برگزارشد که درآن هوگوچاویزرئیس جمهورکنونی بارقیب لیبرالش کابریلس رادونسکی رقابت کرد.با اینکه چاویزباکاهش شماررائی دهند گانش درمقایسه با انتخابات پیشین برنده شد،امابرای من دوچیزمهم می باشد نه کاهش وافزایش رای او:نخست اینکه،چاویزمانند حسنی مبارک رئیس جمهورپیشین مصردرانتخابات سال2010، نگفت که99ونیم درصدآراءراازآن خود کرده است ویادآورشد که:" کمتراز55درصد رائی آورده است."رادونسکی رقیب هوگوچاویزگفت که:" اگرچه موفق به رسیدن به کاخ ریاست جمهوری نشد،اما ازاین که موفق به کسب اعتماد6ملیون وینزیویلایی شده است افتخارمی کند،وازهوگوچاویزخاست که به این6ملیون رای دهنده برای اواحترام نماید"!بنگرید!یک سکولارلیبرال افتخارمی کند که اعتماد6ملیون هم وطنانش راکمایی کرده است!برخلاف،درافغانستان، سازمان های مذهبی- طالبی که در20 سال گذشته کشورماراویران ودارای هایی عامه ودولتی راغارت کرده اند ، طوری سخن می گویندوعمل می کنند که مردم این سرزمین ازآن هابدهکارمی باشند!سوم اینکه،بدانند که خود وسازمان هایشان به دایناسورهای تبدیل شده اند که نه بدرد مردم افغانستان،بلکه بدرشبکه های مافیای- جاسوسی می خورند که هدف های پلید ودرازمدتی دراین سرزمین دارند ومی کوشند که ازهمین دایناسورهاهم بهره برداری کرده بمردم افغانستان بفهمانند که بوضع کنونی راضی باشند،چراکه به کمک اداره ی کنونی کابل ونظامی های پاکستانی بابزرگ نمای خطرتروریسم طالبان، شرایطی راایجاد کرده اند که بدیلی در وضع کنونی ایجاد نشود تاحکومت قاچاق بران وتباه کاران خدمت گزار نیروهایی مغرض بیرونی ودرونی باکمی تغییرقیافه ادامه یابد.بدون شک، خام اندیشی می کنند! بایدبرونی هاودرونی هایی فاسد وناکارآمد بدانند که پس از2014،حکومت کنونی وچانته بردارانش که برای آمدن وماندن آن هاشروع بکارکرده است،حتی باحضورپایگاه نظامی امریکاهم باقی مانده نمی تواند.ازاین رو،برای افغان های مذهبی وغیرمذهبی ای وطن خواه لازم است که دست بدست هم داده درانتخابات پیش روبکوشند حکومتی درکشورایجاد شود که هم دولت سازی توسط مردم صورت بگیرد، وهم تروریسم توسط حکومت مردمی سرکوب شود، تا نیازی به وجود نظامی هایی برونی احساس نشود.درغیرآن،کشورباردیگربه عرصه ی رقابت هایی قدرت های منطقه ی مبدل ورخ دادهایی دهه1990تکرارخواهند شد.رخدادهایی که نتیجه ی فاجعه بارآن هاوضعیت تروریسم زده وفروپاشیده ی کنونی وخطرروزافزون تروریستان وتاریک اندیشی ای قرون وسطایی می باشد.

0 comments:

Post a Comment