Thursday, 15 November 2012

فاشیست هایی سیاسی- زبانی پشتون ازپشتونستان خواهی ای ناکام تاساختن واژه هایی نام نهاد ملی


ابراهیم ورسجی
25-8-1391
این نوشته دردوبخش ترتیب شده است:نخست،بررسی شکست سیاسی ای رسواخیزفاشیست های افغان درپرسمان پشتونستان.دوم،عقده کشایی آن ها بخاطرشکست نامبرده علیه زبان دری که داستان درازی دارد.همه ی فرهنگیانِ دری زبان می دانند که درافغانستان، ازمدت هاپیش مود شده بود که سیاست کارانِ تاریخ زده، ناکام ومزدورِبیگانگان به همراهِ برخی فرهنگی- نژادی نمایانِ پس مانده وارتجاعی و کله ی پوک خود راپشت سرِزبان وپرسمان هایی فرهنگی- نژادی پنهان نموده برنامه هایی ضد ملی ای خود وآقا بالادستان شان رابه پیش برانند.ازآنجاکه درخراسان دیروزوافغانستانِ امروز، بسترفرهنگی- زبانی، فارسی یادری می باشد، زبان وفرهنگی که دیروزانگلیس هادرهند وتزاران کهنه ونو/بلشویک هادرآسیای میانه دلچسپی ای وافرداشتند که آن را ازهندوآسیایی مرکرزی بردارند وتااندازه ی بسیاری موفق هم شدند.ونوکران شان درافغانستان دیروزوامروزمیراث شومی فارسی ستیزی را ازباداران بدکنشت خود به میراث گرفته دربرهه های بسیاری خیره سرانه به هستی مادی- فرهنگی ای فارسی زبانان یاباشنداصلی ای این سرزمین یورش برده وی می برند.یورشی که پیامدهایی منفی ای آن بخاطرناتوانی ای زبان وفرهنگ حاشیه ی وکمرنگ پشتو، به زیان پشتوزبان هاهم تمام شده است.
جالب این است که دشمنی وخراب کاریی فاشیست های سیاسی- زبانی وفرهنگی ای افغان، تنهابه کرانه ی زبان وفرهنگ کرانمند نمانده دربخش سیاست هم دشواری های بسیاری رابه همه ی مردم افغانستان حتاپشتوزبان هاایجاد کرده است.بطورنمونه،دربخش فرهنگی- زبانی بیشترین زیانمندی رافارسی زبان هامتحمل شده، ودربخش های سیاسی- فرهنگی پشتوزبان های پاکستان هم بخاطرپشتونستان خواهی این گونه کورمغزان بی فرهنگ وبی تاریخ زیانمند شده اند.
بطورمثال،پیش ازجنگ جهانی دوم،اشرارنادرخانی- هاشم خانی درگام نخست بجان زبان فارسی افتادند،وپس ازجنگ، بازماند گان آن جنایت کارانِ وحشی بخاطرپشتونستان خواهی به نزاع سرزمینی باپاکستان دست زدند.به سخن دیگر،این دارودسته ی پس مانده ووطن فروش پس ازپایان پذیرفتن سلطه ی بادارانگلیسی شان درنیم قاره ی هند وبرآمدن کشورِپاکستان درهمسایگی شرقی ای کشورما، درسنگردرونی به فارسی ستیزی نادر- هاشم ادامه، ودرسنگربرونی به پشتونستان خواهی دست زده، زمینه سازی به پرکردن خالیگاه باداری کهنه به گونه ی جایگزین کردن شوروی درجای هند بریتانیاپرداختند.واین کارراباید می کردند،چراکه دارودسته ی نامرد می وبیابانگردهمواره نیازدارند که حکومت پس مانده،واپس گراوستمگروتفرقه انگیزخود راباپشتیبانی استعمارگران چه کهنه وچه نوادامه بدهند.نمایشی خنده آوری که درجهت نگون بختی مردم افغانستان تاکنون ادامه یافته است!
طرفه اینکه،حکومت های خودسر، بی منطق ونادانِ افغانستان می خواستند که به کمک اتحادِ شوروی، پشتونستان خواهی نمایند.زمانیکه شوروی پس ازتجزیه ی پاکستان در16ماه دیسامبر1971،سیاست مخالفت با این کشورپوشالی ودست ساخت انگلیس رابخاطرفروپاشی فدرالیسم میان غرب وشرق آن وبرون شدن اسلام آباد ازپیمان های نظامی- امریکایی"سیتو"و"سینتو"کنارگذاشت، کودتاچی ای خود سروبی منطقی بنام داودِ دیوانه؛ درشرایطی که پس ازدورشدن انورالسادات رئیس جمهورمصرازمسکودرسال1972، رهبریی شوروی نگرانِ دورشدن دیگردوستان خود شده بود،ودرسال1970، درگردهمایی احزاب کمونیستِ برادردرمسکو،فیصله شده بود که کمونیست هادرکشورهایی اسلامی کارآمدیی خوبی نشان نداده اند.ازاین رو،لازم است که مسکوازملی گرایان مخالف غرب درکشورهای اسلامی پشتیبانی وکمونیست هایی بومی رادرپیرامون آن ها هارشد بدهد.بد بختانه،افغانستان بخاطرهمکناریی جغرافیایی باشوروی مورد توجه واقع شد وبرایی این سیاست داودِاحمق رامناسب یافتند، وباچنان مناسبتی، به همکاریی افسران جوانِ اعضای باند هایی"خلق"و"پرجم"بتاریخ26سرطان1352-16ژوئیه ی1973،کود تاراه اندازی شدوجمهوری داودی به حیث جاده صاف کن کمونیست هاروی صحنه آورده شد که اوضاع کنونی زاده ی آن می باشد.
درواقع، رخ دادهایی که باکود تای سرطان آغازوباکودتای ثورفربه ترشدند،زمینه سازی کردند به اشغال افغانستان توسط مسکو،ومداخله ی غرب وچین وراه اندازیی مجاهدین نام نهاد وطالبانِ منحط یا شاخه ی ریشوی ارتش پاکستان.درحقیت،پاکستان پاسخ پشتونستان خواهی فاشیست هایی پشتون دردوطرف مرز"دیورند"راباسازمان های مذهبی- طالبی ای داد که نتیجه ی آن بربادی آموزش وپرورش دردوسوی مرز"دیورند"وحضوربیشترازصدهزارسربازغربی- امریکایی وفربه شدن تروریسم درافغانستان وتمام منطقه می باشد.راجع به وضعیت غمبارافغانستان، همه ی افغان ها ازهرزبان وتیره وقومی ازآن آگاهی دارند،اما،درآن سوی مرز"دیورند"خرابی وضعیت راباترورملالی یوسفزای دخترچهارده ساله ازوادی سوات که تنهاگناه اوتاکید ش بررفتن به مکتب بود، می توان تخمین زد!
بهر صورت، نتیجه ی پشتونستان خواهی ای حکومت هایی افغانستان آن هم به کمک شوروی واکنون به کمک غرب راکه این اخیری تاکنون توجهی به آن نشان نداده است وبرخلاف،گراسمن نماینده ی ویژه ی امریکادرامورافغانستان وپاکستان درروزاول ماه عقرب طی گفت وگوبایک شبکه ی تلویزیونی کابل گفته بود که کشورش مرز"دیورند"را برسمیت می شناسد.موضوعی که توسط سخن گوی وزارت خارجه ی حکومت درمانده ی کابل به این دلیل که یک موضوع تاریخی می باشد،بی ربط خوانده شد.نمی دانم که وزارت هایی خارجه ی کشورهادرباره ی تاریخ سخن می گویند یااینکه درسطح جهان ازمنافع ملی خود نمایند گی ودفاع می کنند.این پرسشی می باشد که بایدپاسخ آن راکرزی ووزیرخارجه ی بی سوادش بدهند!
اکنون، واقعیت این است که سیاست پشتونستان خواهی افغانستان دفن شده است؛ اما،متاسفانه، ذهنیتِ پشت سرِ چنان سیاستی باوجود اینکه دارند گان آن اغلب مزدورپاکستان هم می باشند، دست نخورده باقی مانده است!نقطه ی ناتوانی این ذهنیت وگرایش این است که بدون اجازه وموافقه ی پشتوزبان هایی پاکستان به نمایند گی ازآن هامی پردازند.درزمینه،همان حزب"عوامی ناسیونال"یامیراث خوارخان عبدالغفارخان طی سازش نامه ی باحکومت وارتش پاکستان به تغییرنام ولایت "سرحد"به ولایت"خیبرپشتونخواه"قناعت وازپشتونستان خواهی دست برداشت.موضوعی که تودهنی محکمی به پشتونستان خواهانِ افغان به شمارمی آید!
درحالیکه پشتونستان خواهان پاکستان بامقام هایی سیاسی- نظامی- امنیتی آن کشور پایکوبی ای عاشقانه می کنند، پشتونستان خواهان افغانستان که دیروزوامروزموجودیت سیاسی شان درگروِقدرت های خارجی بود ومی باشد،ازپشتونستان خواهی دست برنداشته ابای ندارنداگرباردیگرطالبان پشتوزبان وافسرهایی پنجابی حامی شان مانند نظم،سلاح ومهمات بازمانده از شوروی، نظم لرزان،سلاح ومهماتِ بازمانده ی امریکا درکابل راهم به یغماببرند، واجازه بدهند که این هاداروندارکشورماراکه غارت کرده اند،درپاکستان مصرف وباقی مانده ی زندگی ذلتبارخود رابگذرانند!
پس ازبررسی ای شکست سیاسی ای فاشیست هادرپرسمان پشتونستان،وارد مرحله ی دوم بحث یافاشیسم زبانی- فرهنگی می شوم.دراین راستا،برای نویسنده نه تنهادرس نگرفتن فاشیست هایی سیاسی- زبانی ای افغان ازشکست رسواخیزِ پشتونستان خواهی خنده دارمی باشد،بلکه بیشترازآن،فاشیسم زبانی این گروه درکشوری ماکه زبان فراگیرش فارسی- دری می باشد،وتاکید آن هابرواژه هایی ملی آن هم برخاسته ازیک زبان محلی یاپشتوکه کمتراز30درصد مردم کشوربه آن سخن می گویند،خنده دارترمی باشد.این دارودسته ی پند ناپذیرازتاریخ وسیاست همان گونه که ازشکست سیاسی درسناریویی خنده دارپشتونستان که پاکستان آن راباراه اندازیی طالبان ازمیان خودآن هامسخره کرد،درس عبرت نه گرفته است،درعرصه ی زبان وفرهنگ هم پند نمی پذیرد.وهمین پند ناپذیری سبب شده که هم زبان دری وهم زبان پشتوازدست آن هازیانمند شوند.
بطورنمونه،پشتونستان خواهی پدران آقیان سبب شد تاپاکستان زبان پشتورادرجای تولدش ازنفس بیندازد.روشن است.زبانیکه درجای پیدایش خود کمرنگ یاخفه شود،درسرزمینی مانندخراسان دیروزوافغانستان کنونی که بسترتاریخی- فرهنگی-هنری- زبانی- ادبی ای فارسی دارد وباهمه تباه کاران دردرازنا وفراخنای تاریخ پنجه نرم کرده است،هرگزپیش رفت کردنی نمی باشد.ازآنجاکه پیش کسوتان این گونه فاشیستان درگذ شته ی دورونزدیک دررزم آرایی بازبان دری ناکام شده بودند،چندین ترفند ودسیسه راعلیه این زبان درافغانستان براه انداختند که عمده ترین آن هاازاین قرارمی باشند:نخست،کمربه نابودیی زبان دری بستند که سیاست فارسی ستیزیی نادر- هاشم خان غدار، نمونه ی بارز آن می باشد.دوم،بادرک ناکامی سیاست نامبرده،گام دوم رادردوره ی نخست وزیریی داود وشاهی مشروطه ی دروغین ظاهرشاه برداشتند که جدایی افگنی میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان وتمیزقایل شدن میان زبان دری وفارسی بود ومی باشد.زمانیکه این ترفند هم کاری واقع نشد،برهه ی سوم آغازشد که تشویق کاربردِ بیش ازاندازه ی واژه های عربی وتحمیل زورکی واژه های پشتوبرزبان دری می باشد.این کاربرخلاف سره سازیی زبان فارسی درایران آغازشده بود که برابرسازی برای لغات عربی درفارسی ولغات های غربی درعصررضاشاه پهلوی(1921-1941) براه انداخته شده بود که درواقع،پس ازدوره ی سامانی که زبان دری یافارسی باهجوم اموی ها، خفه شده بود،دومین برهه ی سرنوشت سازدرتاریخ زبان ادبی فارسی می باشد.سیاست درست وسنجیده ی که رژیم آخوندیی کنونی هم ازکنارآن گریخته توانست.
درکنارکارنامه هایی فرهنگ- زبان ستیزانه ی یادشده،این توهین وتحقیرهم علیه زبان دری راه اندازی شد که زبان دربارمی باشد.فاشیست هایی نادان درزبا شناسی چنان پیشرفت کرده بودند که میان دری ودربارپیوند زدند.پیوندی که مانند برقرارکردن خویشاوندی میان آهووکفتارمی باشد.دراین پیوند سازیی دروغین، ازاین واقعیت فرارشده است که چه دربارهای بی فرهنگ وبیابان گردی بودند که ازخود زبان نداشتند ومجبورشدند که بزبان دری سخن بگویند.آری!بیابان گردانی که شاخ ودُم داشتند وغارت گرانه برشهرهابرای دزدی هجوم می آوردند،زمانیکه کمی شهری ترمی شدند نیازداشتند که بامردم غارت شده سخن بگویند ودرنهایت باپذیرش زبان وفرهنگ شهری ومتمدن دُم شان کوتاه شد.درواقع، تاخت وتازطولانی بیابان گردان درخراسان و وضع پس مانده ی کنونی ای آن درمقایسه باغرب، تایید کننده ی این دید گاه می باشد.
بهرصورت،زبان ها ازیک دیگرازسه طریق واژه هارامی گیرند:نخست،ازطریق تجارت.دوم،ازطریق دین وایدئولوژی.سوم،ازطریق پیشرفت هایی علمی- فنی که دریک زبان صورت می گیر،به آسانی واژه های آن زبان وارد زبان های دیگرمی شوند.برهمه روشن است که وارد شدن یک متاع یاکالاازیک کشوربه کشوردیگر،فرهنگ وزبان آن راهم باخود وارد می کند.اگرواژه هایی عربی فراوان درزبان دری و...دیده می شوند،همه بخاطراسلام است که برای خود جای پیداکرده اند.همچنان،اگرواژه هایی سوسیالیسم،کمونیسم،نازیسم،فاشیسم،ناسیونالیسم،ایدئولوژی،لیبرالیسم،هومانیسم،فیمینیسم،بلشویسم،سکولاریسم،لائیسیسم،پروتستانتیسم و...درزبان دری خانه کرده اند،تاثیرایدئولوژی هایی سیاسی- اقتصادیی مدرن می باشد که پیش وپس ازانقلاب کبیرفرانسه درکنارتمدن وفرهنگ واستعمارغربی بزورورغبت وارد فرهنگ وزبان ماشده اند.اگرواژه هایی انگلیسی هم فراوان درزبان هایی جهان پس مانده ازجمله فارسی اتراق کرده اند،برمی گردد به پیشرفت هایی علمی وفنی ای که دراین زبان صورت گرفته وآن رابه رتبه ی زبان جهانی بالاکشیده است.ازهمه مهمتراینکه،هرزبانی واژه یامفهومی راکه درخود دارامی باشد،نیازی ندارد که آن راازدیگرزبان هاتگدی نماید.بطورنمونه،درافغانستان که موضع غیرعقلانی وعصبانی فاشیست های زبانی- سیاسی، موضوع این نوشته می باشد، زبان دری واژه های دانشگاه،دانشکده،دبیرستان،بازرس،دانشجوو...رادارامی باشد ونیازی ندارد که آن را ازپشتویاهرزبان دیگری بدست آورد.ازسوی دیگر،برخلاف اصل دستوریی زبان فارسی، واژه های سارنوال/بازرس،شونزی/دبیرستان یامکتب،پوهنزی/دانشکده به گونه ی نوشته می شوند که هم درفارسی نازیبا می باشد وهم گونه ی الفبایی پشتورانمایش نمی دهد.اینجا است که درکنار وارد شدن واژه هایی زبان هایی عربی وغربی بزبان دری یاهرزبان دیگر،ازاین حقیقت نباید چش پوشید که زبان گیرنده افساردستوریی خود راکه ازالفبایی آن برمی خیزد، برگردن واژه هایی برونی سوارمی کند.
طوریکه گفته شد،فاشیست هایی فرهنگی- زبانی- سیاسی پشتوزبان درافغانستان درجهت به اصطلاح ترقی ای زبان پشتوکارخود راتنها به این کوتاه کرده اند که واژه هایی زبان پشتوراوارد زبان دری نمایند.کاری ناسنجیده وعصبانی که هم باقاعده ی علمی- دستوریی زبان ناسازگارمی باشد، وهم بادامن به تنش هایی زبانی- قومی، همسویی شکننده ی مردمِ گونه گون کشورراکه ازهرنگاه بادشواری روبرومی باشند،دچارتهدید می نمایند.جالب این است که این گونه افراد که درطول سده ی بیستم دنبال ناتوان سازیی زبان فارسی راگرفته بودند،حتانتوانستند یک کتاب علمی- ادبی بزبان پشتوترجمه ،تالیف یاتحقیق نمایند.دردوره های حکومت هایی سیاه کارنادر- هاشم ودوره هایی داود- ظاهرکه آقایان حکومت هایی آن هارادوره ی شکوفایی افغانستان وزبان پشتومی پندارند،چنان جهل وبی خبری درکشوربرقرار مانده بود که تافرارسیدن شرایطی پس ازجنگ جهانی دوم ودست درازیی اقتصادی- فرهنگی- ایدئولوژیکی ای مسکودرامورافغانستان وقدافرازیی خیزش روشنفکری خبری ازکتاب ودانش نودرمیان نبود، وکتاب هایی بی کیفیت درسی مکتب هایی کشورماراموسسه ی نبراسکا درتهران چاپ می کرد وبه کابل می فرستاد.ازاین رو،جلال آل احمد نویسنده ی ایرانی درکتاب"خدمت وخیانت روشنفکران"می نویسد که:"افغان هادرحالیکه کتاب های درسی ای مورد نیازمدرسه هایشان راموسسه ی نبراسکادرتهران چاپ می کند ونوحه ی روشنفکری شان ازهندوکش هم سرد ترمی باشد،پشتوبازی ومخالفت بازبان فارسی راهم شروع کرده اند.زبانی که (درافغانستان ،ایران ،تاجیکستان وازبکستان که هست،امادرپاکستان هم خوانش وگوشی شنوایی دارد).
افزون برآن،همان حکومت های نابکاری که کتاب های درسی مکتب هاشان راموسسه ی نبراسکاچاپ می کرد ودرجهت ترقی زبان پشتو،فارسی ستیزی می کردند،خود بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند وزمانیکه فارسی سخن می گفتند من که درآن زمان جوان خرد سال وتازه علاقمند به سیاست وپرسمان هایی فرهنگی- زبانی شده بودم، از بی ربطی زبان فارسی شان روده درد می شدم .بیاد دارم که درسال1354داودخان به تهران سفرکرده بود.وقتیکه درشهراصفهان سخن می گفت وسخنانش راازرادیوی تهران شنیدم، واژه ی استسثماررا استمسارخواند ودررادیوکابل هم که کاربران آن یانمی دانستند یاازترس به درست کاریی آن پرداخته نمی توانستند،همان فارسی نارساراپخش کردند.این بود روزوروزگارزبان فارسی- دری دردربارافغانستان که فاشیست هابخاطرآن، زبان دری رازبان دربارمی گفتند ونمی گفتند که آقایانی طرفدارترقی ای زبان پشتوچراخود بزبان پشتوسخن نمی گوئید.ازهمه مسخره تراینکه، بزوربه کارمندان دولت، همان حکومتی که رهبرانش زبان پشتورانمی فهمیدند،پشتومی آموخت.سیاست عصبانی وغیرعقلانی ای که به نفرت علیه زبان پشتودرمیان کارمندان فارسی وترک زبان دامن زد،اما،نتوانست به ترقی زبان پشتوکمکی نماید.
شایان توجه است که درمیان زمام داران چند دهه ی پسینِ افغانستان، تنهاکارمل وربانی بدرستی می توانستند بزبان دری سخن بگویند ونجیب الله هم دراخیردری خود رابهبود بخشیده بود.کرزی زمانیکه دری سخن می گوید من به حیث یک دری زبا احساس شرمساری می کنم! بهرصورت، درگذشته، تقلب کاری هایی بسیاری درعرصه ی زبان وفرهنگ صورت گرفته بود که ازبرخی جنبه هایی آن هاپرده برداشته شد.اما،بیشترین دغل کاریی زبانی علیه زبان دری دردوره ی حکومت درمانده وبی فرهنگ کنونی صورت گرفته ومی گیرد.خالی ازفایده نخواهد بود اگردغل کاریی این حکومت رادرعرصه ی دری ستیزی ازقانون اساسی دست ساخت این دوره بیاغازم:درمتن تصویب شده ی قانون اساسی ای کنونی که درجرگه ی باصطلاح بزرگ که زیرنظروسایه ی دلارامریکایی برگزارشده بود وپس ازامضای صبغت اله مجددی رئیس آن برون داده شد، تنها اززبان هایی رسمی نامبرده شده بود وازواژه هایی ملی سخنی درمیان نبود.پس ازآن، توسط کمیسیون نشرقانون52ماده ی آن دیگرگون کرده شد که یکی ازآن هاافزون کردن واژه هایی ملی درماده ی 16بود.
برای خوانند گان پیشنهاد می نمایم که آن متن راپیداکرده به خوانش بگیرند وتاکه می توانند بدغل کاران فاشیست نفرین یا آفرین بگویند.دراین راستا،درماه سرطان- ژولای سالِ جاری یکی ازدوستان درکابل فرمانِ باصطلاح اصلاح گرانه ی کرزی راکه زیرفشارکمک کننده هاکه آن هادر گردهمایی هایی کابل وتوکیو به راه اندازیی اصلاحات تاکید نموده بودند،تهیه شده بود، برایم آورد.زمانیکه فرمان راخواندم،چیزی ازطرح اصلاحی درآن نیافتم ودرآن تنهاچیزی که برجسته می نمود،پرسمان واژه هابود ودریافتم که باردیگرحماقت هایی زبانی- فرهنگی ای حکومت هایی فاشیست و کورمغزگذشته بزودی ازسرگرفته شده باردیگری رابرگردن زبان دری، زبان قابل فهم برای همه ی مردم افغانستان بارمی نماید.
دراین راستا، روزسه شنبه23عقرب-13نومبر، رسانه های غربی ازجمله"رویترز"گزارش دادند که داد گاه عالی افغانستان درباره ی واژه های ملی بحثی کرده وچرندیاتی رابه بازاررسانه هاتحویل داده که واکنش هایی نرم وسخت فارسی زبان ها را بدنبال داشته است.برای نویسنده،بحث وتصمیم دیوان عالی حکومت ناتوان ودرمانده ی کرزی ازچندین لحاظ دارای اهمیت می باشد:نخست،فرض می کنم که درقانون اساسی ازچنان دغلی نامبرده شده باشد.این داد گاه تاکنون چه کاری برای تطبیق قانون وبرطرف کردن دشواری هایی مردم جنگ زده ی افغانستان کرده است که اکنون بجان زبان چسپیده وواژه سازیی ملی می نماید.دوم، درگذشته، فاشیست هاکمتردرپرسمان زبان به سراغ قانون ودیوان عدلی رفته بودند وبیشترزورمی گفتند که شیوه ی همه زورگویان وبی منطقان تاریخ ستمگری می باشد.اما،اکنون که حقوق بشر،آزادی بیان ورسانه هاواهمیت زبان مادری به حیث حقوق بشری افراد درمیان می باشد ، وازهمه مهمتراینکه، فاشیست هابخاطروارد شدن توده هادرعرصه ی سیاست وتاریخ چنان توانایی راندارند؛ازاین رو، می کوشند که فاشیسم زبانی- فرهنگی خود را که جزستیزباقانون، چیزی دیگری نمی باشد،چپن قانونی بپوشانند.


طرفه اینکه،دیوان عالی افغانستان تفسیرزبان شناسانه ی خودازقانون رادرکشوری که درقانونش اززبان ملی کارگرفته نشده وبجای آن اززبان هایی رسمی نامبرده شده است،بدرخواست کمیسیون اموردینی وفرهنگی مجلس نمایند گان درجهت تفسیرماده ی 16قانون اساسی ارائه نموده است.آقایانِ نادان وزبان شناسِ تکیه زده برکرسی هایی مجلس غیرملی که درکمیسیون اموردینی وفرهنگی تکیه زده اند،درتابستان درصحن مجلس نام نهاد که دربهائی هررائی به هروزیری هزاران دلارراتاکنون به جیب زده اند،بخاطرکاربرد واژه دانشگاه ، یک کارمندِ وزارت تحصیلات عالی راموردحمله ی فیزیکی قراده بودند که باعث شرمساری خود ومجلس شدند.درزمینه،نویسنده یک مقاله زیرعنوان"زبان وسیاست درافغانستان"نوشتم که دروبلاک اندیشه قابل مطالعه می باشد،ودرآن، ازبی فرهنگانی نشسته درکمیسیون اموردینی وفرهنگی پرسان کردم که درکجادین وفرهنگ به حمله ی فیزیکی به یک کارمندی که اززبان مادری اش دفاع کرده است، آن هم زبان رسمی وفراگیرکشورمجوزفراهم شده است؟
درزمینه،داد گاه عالی درماده ی 16قانون که درآن حفظ واژه های علمی واداری مطرح شده است ،ازواژه های پشتوی:پوهنتون،پوهنزی،پوهیالی،پوهنیار،پوهنمل،پوهندوی،پوهنوال وپوهاند بصورت مشخص نامبرده وتاکید کرده است که این هاجداازاینکه به کدام زبان پیوند دارند"ملکیت معنوی زبان هایی رسمی افغانستان می باشند."من به بی سوادانی تکیه کرده درکرسی هایی دیوان عالی می گویم که این واژه هانه تنهامیرا ث معنوی زبان هایی دیگرنمی باشند،بلکه نمادفاشیسم زبانی وفرهنگی بوده وتوهین به زبان هایی دیگربویژه زبان دری می باشد که پیشینه ی نوشتاری بیشترازپنج هزارسال دارد.آری!همه می دانند که فقرودرماند گی فرهنگی- تاریخی- زبانی ای فاشیست ها ازرویی نادانی این گونه میراث معنوی خلق می کنند.من به حیث یک دری زبان درحالیکه به همه زبان هاوفرهنگ هایی محلی- رسمی ای کشوراحترام می گذارم، به فاشیست هایی زبانی- فرهنگی می گویم که بااین کارخود زیان بیشتری بزبان پشتووهمسوی ملی شکننده ی کشوروارد کرده اند.
ازهمه مهمتراینکه،فاشیست های زبانی- فرهنگی باید بدانند که زبان،فرهنگ ودین درهیچ جای دنیاملت ایجاد کرده نتوانسته است.اگرمی توانستند،عرب هابادین اسلام وزبان عربی می توانستندملت عرب را ایجاد نمایند،ومسلمان هابجایی امت/جامعه ی دینی- عقیدتی به57کشوردارای منافع متناقض ملی تقسیم نمی شدند.ازجانب دیگر،دیوان عالی افغانستان متاسفانه تاکنون معنویت ومیراث معنوی رادرک نکرده است.اگردرک کرده بود،چنان تعریفی مسخره وخنده آوری ازآن نمی کرد.ازجانب دیگر،کشورهایی که برپایه ی زبان ونژادمی خواستندکه ملت بسازندبسیاربدشگونانه ناکام شده اند.بطورنمونه،ترکیه بنام اینکه همه باشند گان کشورترک اند،هویت زبانی- فرهنگی- تاریخی ای کردهارا انکارکرد.موضوعی که باعث خیزش نظامی ای کردهاودردسرآفرین شده است، واتحادیه اروپایی هم شامل شدن ترکیه رادرصف خود،باتامین حقوق کردهاگره زده است.درعراق هم ملی گرایان بعثی ازپذیرش هویت کرد هاطفره رفتند که نتیجه ی آن دولت نیمه خود مختارکردها درشمال آن کشورمی باشد.ازاین رو،به فاشیست هایی افغان چه آن هایی که درکاخ ریاست جمهوری نشسته اند وچه آن هایی که دردیوان عالی و...اتراق نموده اند،پیشنهاد می نمایم که راه ناکام طی شده رادوباره به پیمایش نگیرند واین اصل راپذیراشوند که افغانستان یک کشورچندقومی- چند زبانی می باشد که همه ی زبان هاوفرهنگ هایی آن شکل دهنده ی فرهنگ ملی- همگانی می باشد، وواژه هایی یک زبان نه میراث معنوی است ونه قابل پذیرش درزبان هایی دیگر.

0 comments:

Post a Comment