ابراهیم ورسجی
12-2-1393
این نوشته درنقد مقاله ی محمدجلالی چیمه(م.سحر)زیرعنوان"امرمقدس وفتا وی ملایان" نشرشده در خبرنامه گویا،جمعه12ارد بهشت- ثور1393، پیش کش شده است.آقای م.سحر،سلام به شما! نوشته تان زیرعنوان"امرمقدس وفتاوی ملایان را خواندم وازآن بهره مند شدم.البته بهره مندی ازآن، به این معنانیست که برآن انتقادی ندارم. روشن است که شما ازگرایشی مشهوربه روشنفکران دینی انتقاد کرده وآن ها را درایجاد وتثبیت حکومت خود کامه- واپس گرای ملایان درایران مقصرمی دانید.من فارسی زبان افغان که مطالعه درباره ی شخصیت ونوشته های روشنفکران یادشده دارم وازنیمه ی دوم سال1358تانیمه ی اول سال1359درتهران بودم وازنظرمن،همان یکسال،بسیارتعیین کننده بود که آخوندها ومذهب عوام زده شان خود رادرمسند اقتدارباد آورده تثبیت نمایند وعامل مهم این تثبیت کاری هم چند دستگی ای گرایش های نواندیش دینی- سکولار- کمونیست- ملی گرا وعالمان مذهبی مخالف ولایت فقیه بود.وقتیکه کمونیست های وحشی- خلقی وابسته به سفارت مسکودرکابل،با کشتاربیش ازاندازه شان سبب پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان شدند؛ وازسوی دیگر، صدام حسین هم به ایران حمله کرد، نواسه های شیخ فضل الله نوری که خمینی آخوند وکیانوریی توده ی و...بودند،استبداد وحشت بارخود رابرایران تامین ودرزیرسایه ی سیاست کمربند سبزامریکاعلیه کمونیسم روسی،وضع کنونی ایران وافغانستان رارقم زدند. درواقع،خمینی با بهره برداری ازپراکندگی روشنفکران وحمله ی صدام به ایران بیشترین استفاده راکرد تا ازمدرنیته وروشنفکران دینی وغیردینی که مرجعیت فقه صفوی اش رازیرپرسش برده بودند، انتقام شیخ فضل الله نوری راگرفته ایران را به آغازعصرصفوی برگرداند! به این معناکه،همه دستاوردهای فکری جهان نودرایران راخفه نماید که کرد.
امادرباره ی نقد شما ازجریان روشنفکریی دینی،می خواهم بگویم که درایجاد وضع کنونی ایران،افغانستان،پاکستان ودرواقع همه ی خاورمیانه که به نفع بنیاد گرائی وزیان نوگرائی دینی وغیردینی چرخش پیدانموده است؛من حکومت های استبدادی ومذهب رسمی شان را بیشترازروشنفکران دینی مسئول می دانم.بطورنمونه،هگل گفته است که"ازطریق دین می توان یک جامعه ی دین دارراهم به دوزخ برد وهم به بهشت." ویا این سخن پُرمعنا که"فرزندزمانه ی خود باش"! حکم می نماید که ازدین وجامعه ی سنتی تفسیرنوکرده شود.کاری که روشنفکران دینی درایران وجاهای دیگری کرده اند ومی کنند.اینکه بجای روشنفکرانِ دینی وغیردینی یاسکولار،آخوند هاتوانستند جای رژیم مستبد پهلوی را اشغال نمایند؛ به این واقعیت برمی گردد که جهان اسلام نتوانست عصرروشنگری را دریابد وعلت درنیافتن عصرروشنگری هم دراین اصل نهفته است که روشنفکران وفلاسفه ی عصررنسانس/نوزایی دراروپا موفق شدند علم وفلسفه را اززیراثرکلیسا والهیاتش برون نمایند.بدبختانه،درجهان اسلام،دین وقرآن که خیر،فقه شاه وشیخ به حیث یک ایدئولوژیی سیاسی ،علم،فلسفه وحقوق راچنان اسیرکرده است که رهای آن ها به این زودی ها دشوارمی نماید.
بهرحال، من نظریه پردازیی روشنفکران دینی ازآل احمد تاسروش بویژه اخیری را گامی درجهت رهای علم وفلسفه اززیراثرفقه وخرافات آخوندی می دانم که نقد غیرمنصفانه ی آن هابه نفع فقه آخوندی وحکومت نظامی- ملای می باشد.من این نقد راتنهابه سخنان شماندارم،بلکه بدکترسید جواد طباطبای هم دارم که بجای کوبیدن آخوندیسم مسلح بانفت،سپاه وخرافات، به روشنفکران دینی حمله می کند.دراین شکی نیست که روشنفکران دینی مورد نقد شما خطاهای کرده اند،اماخطاهای آن ها نباید چنان سرگرمی ایجاد نماید که کمک به گرمش بازارآخوندیسم نماید.من بیاد دارم که دریکی ازروزهای دهه60خورشیدی،ملامحسن قرائتی که تاکنون هم اجاره دارتفسیرقرآن درتلویزیون ایران می باشد؛ باهشدارالبته نام گرفته ازنهضت آزادی،جبهه ی ملی،مجاهدین خلق،توده ی های فقهی شده،چریک های فدای،جنبش مسلمانان مبارزو...گفت که بخاطرداشته باشید که روزی"خری کسا نی را ازدریاچه عبورمی داد وملارانه.ملاکه عصبانی شده بود، باقهربه خرگفت که چرامراعبورنمی دهی؟خرگفت که" توکه سوارشوی،پایین نمی شوی.ازاین رو، توراعبورنمی دهم." درادامه، قرائتی آخوند گفت که ملاها درایران ،خریا قدرت راسوارشده اند وزیرنمی آیند! آن سخن قرائتی،تا امروزدرذهن من مانده است وپذیرفته ام که ملاهاهمان استدلال کهنه ی خود، یعنی عوام کالانعام / عوام مانند چهارپایان اند را درنظرداشته ظالمانه فرمان می رانند.ازاین رو،برای روشنفکران چه دینی وچه غیردینی یاسکولارِ مسلمان،لازم است که درعرصه ی علمی- فلسفی مبارزه نمایند که علم وفلسفه ازچنگال فقه رهاشود ودرعرصه ی سیاسی هم به هم گرا ئی دست زده جبهه ی واحد علیه آخوندیسم تشکیل بدهند. دراین صورت،سنت مدرنیزه وسیاست ازچنگال آخوندیسم رهامی شود.
0 comments:
Post a Comment