Thursday 27 December 2012

در همه پرسی قانون اساسی مصر،سکولار- لیبرال- چپ ها دررویاروئی با اسلامی ها شکست خوردند


ابراهیم ورسجی
7-10-1391
درسال2010میلادی-1389خورشیدی،نصرحامدابوزید دانشمند واسلام شناس جنجال برانگیزی مصری درگذشت.من پیش ازدرگذشت روان شاد ابوزید درباره ی شخصیت وطرزفکر دینی وسیاسی او آگاهی چندانی نداشتم.متکی براین اصل که بسیاری متفکران پس ازمرگ شان شناخته می شوند،ابوزیدهم واقعاپس ازمرگ درجهان، بویژه جامعه ی فرهنگی مسلمان هاشناخته شد.ابوزید که پیش ازپناهندگی جبری به کشورهلند، استاد دانشگاه قاهره بود،بخاطربرداشت هائی امروزینِ دینی اش مورد نفرین وتکفیرحوزه هائی سنتی دینی قرارگرفت ومجبورشد که به کشورهلند پناهنده شود.
ازآنجاکه پس ازیازدهم سیپتامبر2001میلادی، درغرب، هم اسلام هراسی قدبلند کرد وهم اسلام پژوهی،ابوزید دردانشگاه"لیدن"،یکی ازدانشگاه هائی مشهورکشورهلندبه حیث استاداسلام شناسی پذیرفته شد.درواقع،دشمنی محافظه کاران مذهبی درمصرباابوزید وپناهنده شدن او به کشورهلند وهمچنان پذیرفته شدنش دریکی ازمرکزهائی اسلام پژوهی درغرب وسهم گیری اش درگردهمائی هائی بین المللی برائی بحث وسخن درحول تفکرسنتی ومدرن اسلامی،هم درغرب وهم کشورهائی مسلمان، به شهرت اوافزود.
پس ازآنکه ابوزید درسال2010درگذشت،بحث ومناقشه درباره ی نوشته هاوبرداشت هایش از اسلام وپرسمان هائی جدید برجسته شد.ازاینکه درایران،پاکستان،افغانستان،صومالی،عراق و...سازمان هائی مذهبی درقدرت وبیرون ازقدرت گِل هائی بی شماری رابه آب داده ،جزاستبداد، ویرانگری ، زن ستیزی ،آزادی گریزی ودرواقع چیزی غیرازدشمنی باحقوق بشرودموکراسی ببارنیاورده اند،بحث درباره ی سکولاریسم،دموکراسی ،حقوق بشروسازگاری وناسازگاریی آن هابااسلام وپیشرفت،گستره ی روزافزون یافت.
درچنان شرایطی بود که مطالعه ی متون اسلامی به شیوه ی مدرن خود نمائی نمود که ابوزید به حیث یکی ازپیشگامان این گونه تفسیروبرداشت ازدین نمایان ترشد.نویسنده که درزمان مرگ ابوزید، نوشتن درباره ی اسلام ومدرنیته وسکولاریسم وپیشرفت راروی دست گرفته بود،به مواد خام نیازداشت تانوشته ی خود رازیرعنوان"اسلام وسکولاریسم"تکمیل نماید.درجریان نوشتن کتاب"اسلام وسکولاریسم"بودم که ابوزید درگذشت.ازاین که درگذشته بانوشته هائی نویسندگان متمایل به اخوان المسلمین آشنائی داشتم ومخالفان وموافقان آن ها راهم تااندازه ی می شناختم،وهمان شناخت به من موقع داد تانگاهی به نوشته هائی مخالفان اخوان وجماعت اسلامی ودیگرسازمان اسلامی بیندازم. زمانی دریکی ازنوشته هائی خود،سیدقطب مطلبی رانوشته وهشدارگونه گفته بود که:"به آن نویسنده ی فرانسوی نویس الجزایری می گویم"!بعدهامتوجه شدم که منظورش مالک بن نبی می باشد.
ازاین رو،به مطالعه ی نوشته هائی مالک بن نبی آغازکردم ودرتابستان امسال درکتاب خانه ی خود،درتالقان، کتابی ازبن نبی، بنام"مشکل فرهنگ"رابه مطالعه گرفتم ودانستم که مسلمان ها درفهم درست فرهنگ خود درجهان مدرن وفرهنگ مدرن غربی به چه مشکلی روبرومی باشند.اگرسید قطب درنوشته ی خود به بن نبی هشدارداده بود، ومذهبی هائی محافظه کارمصری ابوزید راتکفیرومجبوربه پناهنده شدن درهالند کردند،همگی برمی گردد به پس ماندگی فرهنگی ما وازمود افتاد گی برداشت هائی دینی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی-علمی وفنی حوزه هائی دینی- فرهنگی مان.
درواقع،پس ماندگی فکری- فرهنگی ما سبب شده است که به تقلیل کاری وتقلیل اندیشی درباره ی مفاهیم دینی ومد رن بپردازیم.بطورنمونه،زمانیکه سخن ازدموکراسی،سکولاریسم،حقوق بشر،حقوق زنان ،آزادی بیان ورسانه هابه میان می آید،فوراًپرسمان ناسازگاریی آن هابادین ودربرخی حوزه هاغربی بودن آن وپیوندآن ها بااستعمارغربی درمیان می آید.طرفه اینکه،همیشه ازمخالفت اسلام بادموکراسی وحقوق بشروسکولاریسم سخن به میان می آید،وگاهی هم ازمخالفت اسلام بااستبدادسیاسی- مذهبی ونظامی دوام دارحاکم برمسلمان هاسخن به میان نمی آید.اینجااست که پائی اسلام مسخ شده درقدرتِ شاه وشیخ به میان می آید،اسلامی که اسلام پیامبرراقرن هااست که پشت معرکه انداخته است!دراین راستا،اگرعلی شریعتی گفته بودکه:"چه تاریخ تلخی دارد اسلام که درآن، رهبران دروغین اسلام رهبران راستین آن راکشته اند"!حق با اومی باشد.
نگاهی به تاریخ سیاسی کشورهائی عربی روشن می سازد که بدترین وسیاه کارترین استبداد دردرازنا وفراخنائی تاریخ برعرب هابارکرده شده است، وهمه ی حکومت هائی استبدادیی آن هاهم مشروعیت خود رابجائی ملت ازدین گرفته اند ومی گیرند!خوشبختانه،بهارعربی که اوضاع مصرنتیجه ی آن می باشد،دومسئله ی زیررابسیاربرجسته پیش کش نموده است:نخست اینکه،اسلام اصلی چه می گوید وزمام داران وشیخان دینی چه گفتند وچه کردند وچه می کنند؟دوم اینکه،آیابرنامه هائی سازمان هائی مذهبی وسکولار- ملی گرائی عرب، حل کننده ی مشکلات مردم درجهان معاصرمی باشد یانه؟دربهارعربی که نسل نوپیشگام می باشد،آزادی،عدالت،دموکراسی،عزت نفس وبرون شدن ازبدبختی وفقررامی خواهند. پرسمان هائی که برنامه وکارنامه ی هردوگرایش مذهبی وسکولار- لیبرال جهان عربی پاسخ گوئی آن هانمی باشد.
دراین راستا،ازدوسال بدین سو،اسلامی ها،سکولار- لیبرال – چپ هاوجوانان عرب درمصردرگیرمی باشند ومی کوشند که مردم راباورمند بسازند که برداشت دینی- سیاسی- اجتماعی- اقتصادی-فلسفی و...آن هاپاسخ گوئی نیازمندی ها وخواسته هائی آن هامی باشد.اگراخوان ومتحدان ومخالفانش، یعنی سلفی ها،جماعت اسلامی وگروه وسط وسکولار- لیبرال- چپ ها،این روزها درخیابان هائی مصردرگیرمی باشند،همه برمی گردد به اینکه برداشت هاونگاه هائی گونه گون دربرابرهم ایستاده اند.برداشت هاونگاه هائی که دشواری هائی مردم مصررابه عینک حزب واندیشه ی خود می نگرند.
بطورنمونه،اخوان طرفداریک جمهوری یادموکراسی اسلامی می باشد،اماسکولار-لیبرال- چپ هائی ملی گرابه این باورمی باشند که اخوان طرفداریکجاسازیی دین وسیاست ودولت می باشد.ترکیبی که خود به خود به خود کامگی واستبداد مذهبی می انجامد.ونمونه ی کهنه ی استبدادمذهبی هم، عربستان، ونمونه ی تازه ی آن ایران آخوندی می باشد.بنابرآن،این پرسش به میان می آید که آیا اسلامی ها وسکولار- لیبرال- چپ ها،راهی بیرون رفت ازبزنگاه کنونی مصر دارند یانه؟اگردارند،چه می باشد؟واقعیت تلخ این است که جبهه ی سکولار- لیبرال- چپِ مخالف اخوان، بیشترازآن ، ازقاعده ی بازیی دموکراتیک فرارمی نماید.فرارکردن هم براین پایه استوارمی باشد که نفوذ مردمی اخوان واسلامی هائی متحد آن رادرجامعه ی مصری ندارند وآماده نیستند که حکومت آن برتابند.
پیشترازنصرحامدابوزید نامبرده شد،ابوزید باتاکید می گفت که سکولار- لیبرال هاودیگرهمفکران راستی وچپی شان درمصرآینده ندارند وآینده دردست اخوان می باشد.به سخن دیگر،بدیل حکومت نظامی- استبدادیی مبارک تنهااخوان می باشد.اکنون که سه سال ازدرگذشت ابوزید می گذرد،اوضاع مصرنشان میدهد که اواشتباه نکرده بود.وقتیکه سکولارهاودیگرنیروهائی غیرمذهبی نفوذاخوان راندارند، وسه انتخابات پارلمانی- ریاست جمهوری وهمه پرسی قانون اساسی به نفوذ مردمی آن مهرتاییدنیزگذاشت،پس اخوان ومخالفانش چگونه می توانند مصرراازبن بست کنونی بیرون نمایند؟اگراخوان بخاطرپیروزیی خود درهمه پرسی به بن بست قایل نیست،اما،واقعیت این است که جامعه ی مصردوپارچه شده است وهم سوئی می خواهد.
اگرچه دوپارچگی جامعه ی مصرازهمان روزهائی آغازین سرنگونی حکومت مستبدمبارک نمایان شده بود،اماوضعیت پیشرفته ی فرهنگ شهری درآن کشورنمی گذاشت که دوپارچگی راه دشمنی درپیش بگیرد.باوجود فرهنگ پیشرفته ی شهری،دوعامل دوپارچگی جامعه ی مصررافربه ترنمود:نخست،شورائی نظامی که نمی خواست تغییرسیاسی به تغییرساختاری منجر شود.دوم،تندروان مذهبی وسکولاردردوسوئی کشمکش به قواعدبازیی دموکراتیک تن نمی دهند.اگراخوان به گرایش روشنفکرانه ی درونی خود موقع داد که باساختن حزب "عدالت وآزادی" راه میانه رادرپیش گرفته باتن دهی به قواعد دموکراتیک مبارزه نماید.اما،تندروان سکولار- لیبرال- چپ گراباتکیه به امید خیالی اینکه غرب درنهایت بااخوان کنارنمی آید ودرهمراهی بابقایائی مبارک راه رسیدن آن هابه قدرت هموارمی شود،دررقابت بااخوان ازتن دهی به قواعدبازیی دموکراتیک سرباززدند.
بطورنمونه،پس ازسرنگون شدن حکومت مبارک،درسه انتخابات شورائی ملی،ریاست جمهوری وهمه پرسی قانون اساسی، اخوان واسلامی هائی هم فکرش موفق شدند.اماشورائی نظامی شورائی ملی منتخب رابرکنارکرد وبا بی میلی مرسی رابه حیث رئیس جمهور موفق درانتخابات معرفی نمود.وقتیکه،نظامی هاهمزمان بامعرفی رئیس جمهور،همه صلاحیت هائی اورا طی فرمانی به خود محول نمودند،روشن شده بود که بازیی سیاسی ، جائی بازیی دموکراتیک راگرفته است.این گونه بازی هائی ناپاک شورائی نظامی درحالیکه حکایت ازدموکراسی ستیزی داشت؛اما،مورد دلچسپی مخالفان سکولار-لیبرال-چپ گرائی اخوان هم بود.زمانیکه رئیس جمهوردرماه اگست، نظامی هائی نشسته درفرماندهی شورائی نظامی حاکم برکشوررابرکنارومقام ریاست جمهوریی منتخب رابالاکشید،سکولارهاازقوت گرفتن حکومت اخوانی ودشمنی آن بادموکراسی وسکولاریسم سخن به میان آوردند.
درحالیکه شورائی نظامی زیراداره ریاست جمهوری رفته بود،دستگاه قضائی بازمانده ازدوره ی حکومت مبارک، کارشکنی درفرایند قانون سازی را آغازنمود ومی خواست که مانند شورائی ملی منتخب،شورائی تدوین قانون اساسی رانیزمنحل نماید.دراین راستا،مرسی رئیس جمهوربتاریخ22نوامبر2قوس فرمانی موقتی صادرنمود.فرمانی که سبب شد، مخالفان رئیس جمهوررابالاترازقانون معرفی نمایند.درواقع،فرمان نامبرده آتش بیارمعرکه شده رقابت هائی اسلامی هاوسکولارهاررابد شمنی دیگرگون ساخت.ودشمنی چنان بالاگرفت که مخالفان رئیس جمهورمرسی را"فرعون"نامیدند!پس ازبالاشدن تظاهرات،مرسی فرمان راپس گرفت،امابه برگزاریی همه پرسی درجهت تایید قانون اساسی پافشرد.پرسمانیکه مورد پذیرش سکولار- لیبرال – چپ ها واقع نشد.درواقع،جبهه ی سکولارهاباتن ندادن به همه پرسی، ثابت نمودند که به قواعد بازیی دموکراتیک باورمند نیستند.
درحقیقت،اصل باورمندی به قواعد دموکراتیک این است که مخالفان رقیب رابه صندوق هائی رائی آورده به شکست محکوم نمایند،نه دست زدن به خشونت وتظاهرات خیابانی ویرانگر.بهرصورت،درحالیکه مخالفان مصروف مبارزه وشعاردهی بودند،مرسی همه پرسی رادردومرحله به پیش راند.دومرحله ی شدن همه پرسی هم به کارشکنی قاضی هائی دستگاه قضائی حکومت قبلی مربوط بود تااراده ی حکومت مرسی.بنابرآن، مرحله نخست همه پرسی در15دیسامبر-25قوس درولایت هائی(قاهره،اسکندریه،دقهلیه،الغربیه،الشرقیه،اسیوط،کفرالشیخ،سوهاج،اسوان،شمال وجنوب سینا)،ومرحله ی دوم آن بتاریخ22دیسامبر-2جدی درولایت هائی(الجیزه،القلیوبیه،المنوفیه،البحیره،کفرالشیخ،دمیاط،الاسماعلیه،پورسعید،سوئز،مطروح،الوادی الجدید،بنی سویف،القیوم،المنیا،والاقصروقنا)برگزارشد.درادامه ی آن،روزسه شنبه25دیسامبر-5جدی،سامرابولمعاطی رئیس کمیسیون انتخابات نتیجه ی همه پرسی قانون اساسی ودرصدآرائی ریخته شده به تاییدوردقانون اساسی را این گونه اعلام کرد:از50میلیون مصریی مستحق رائی دهی34درصدآن هادرهمه پرسی سهم گرفته اند.واز34درصدمردم شرکت کرده درهمه پرسی قانون اساسی،64درصدشان به تاییدقانون اساسی و34درصدشان خلاف آن رائی داده اند.
باتوجه به آرائی ریخته شده به تاییدقانون اساسی،دولت رئیس جمهورمرسی، همه پرسی راموفقیت برائی خودومردم مصراعلام کرد .اماحزب هائی مخالف دولت که ازگرایش هائی گونه گون تشکیل شده اند،قانون اساسی تاییدشده در همه پرسی رابه این خاطرردکرده اندکه درآن نقش دین دردولت غالب آمده وحقوق زنان ومسیحی هائی قبطی رابرسمیت نشناخته وهمچنان به تناسب مردم مستحق رائی دهی،درصدِکمی ازمردم درهمه پرسی سهم گرفته اند.برائی مخالفان همه پرسی بایدعرض کردکه دردموکراسی هائی پیشرفته ی غربی که درآن هاهم سطح سوادبالامی باشدوهم تن دادنِ حزب هائی رقیب به قواعدبازیی دموکراتیک تثبیت شده می باشد،شماری کمی ازمستحقان رائی دهی به سوئی صندوق هائی رائی می روند.امادرکشوری مانندمصرکه40درصدبی سواد داردو35درصدبیکار،اشتراک34درصدمستحقان رائی دهی موفقیت بزرگ درفرایندمبارزه ی دموکراتیک می باشد.
اکنون که باچنان درصدیی مردم درموافقت ومخالفت به قانون اساسی شرکت ورائی داده اندورئیس جمهورمرسی هم روزسه شنبه25دیسامبر-5جدی،قانون اساسی رائی گرفته درهمه پرسی را امضاوحیثیت قانونی داده است،مسئولیت حزب حاکم وحزب هائی مخالف است که بدواصل زیرین تن بدهند:نخست،گفت وگووتفاهم باهمی درجهت نهادینه کردن قانون وحکومت قانون وپرهیزازخشونت دررقابت هائی حزبی- سیاسی- انتخاباتی..دوم،پذریش اصل کثرت گرائی درسیاست وتفکر.دراین صورت،به یقین می توان گفت که مصربه سوئی یک آینده ی دموکراتیک وترقی خواهانه به پیش خواهدرفت.مرسی روزچهارشنبه26دیسامبر-6جدی طی سخن رانی به مردم مصر،قانون اساسی رابه آن هاتبریک گفت وازمخالفان خواست که به روندگفت وگوبپیوندند،وآماده است که درباره ی موادچالش برانگیزقانون اساسی باآن هاتفاهم نماید.دعوت مرسی ازمخالفان نشان میدهدکه مردگفت وگووچالش وسازش می باشد.ویژگی هائی که می تواندبه روندتازه ی دموکراسی درمصرکمک نماید.برخلاف مرسی،مخالفان اخوان درموضع گیری وتبلیغات خودثابت نموده اندبه بازیی دموکراتیک باورندارند.بطورنمونه، هتلر،موسولینی وفرعون نامیدن مرسی توسط مخالفان، حکایت ازدشمنی باقی مانده ازدوره ی جمال ناصربااخوان می کند،دشمنی بارئیس جمهورمرسی.نام گذاری ودشمنی ای که درفرهنگ دموکراسی ومدنی نمی توان جایگاهی برائی آن هاپیدانمود!ازاین رو،به صراحت می توان گفت که سکولارهائی مصری ومتحدانشان خیال سکولاریسم غیردموکراتیک ودین ستیزاتاترک وکمونیست هائی مسخره ی افغانستانی رادرسرمی پرورانند.پرسمانیکه سراغ آن رادرقاموس هاودانشنامه هائی سیاسی گرفت،تادنیایی واقعی که مابا آن سروکارداریم.البته ازاین مسئله هم نبایدغفلت ورزیدکه،سکولارهائی مخالف مرسی درهمکاری باساختاری باقی مانده ازدوره ی مبارک می کوشندکه ازاخوان ومرسی اهریمن سازی نمایند،تازمینه سازی به یک کودتائی نظامی کرده باشند.تنهادرصورت وقوع چنان کودتائی است که سکولارهائی دموکراسی گریزمی توانندبه کرسی هائی وزارت وریاست وپارلمان تکیه بزنند،نه رفتن به صندوق آراءی مردم.چراکه اگربه صندوق هائی رائی گیری می رفتند،بهترین جائی آن سهم گرفتن درشورائی تهیه ی پیش نویس قانون اساسی وهمه پرسی وانتخابات پارلمانی می باشدکه دوماه پس برگزارمی شود،نه شعاردادن،اهریمن سازی وتباه کاری وبه آتش کشیدن دفترهائی اخوان.
تاجائیکه به ماهیت اسلامی قانون اساسی جدیدوراندان مصربه سوئی یک دولت اسلامی مستبدِ اخوانی- حزبی ارتباط می گیرد،موضوعی که مخالفان ازهمه گرایش هابیان نموده اند،فکرنمی کنم که اخوانی هاوسلفی هاودیگرگرایش هائی مذهبی تاییدکننده ی قانون اساسی، چنان توهمی رادرسربپرورند!ازسوئی دیگر،دراین نگرانی تنهامخالفان مصریی اخوان نیستندکه ابرازنظرکرده اند،بلکه پنج شخصیت نواندیش دینی ایران هم که ازتجربه استبدادمذهبی ایران زیان هادیده اند،نگرانی خودرابه رهبران مصرطی یاد داشتی ارسال نموده اند.نویسنده که نامه ی نواندیشان دینی ایران راخواندم،برایم معلوم شدکه آن هاازقایل شدن نقش بیشتربه استادان دانشگاه ازهر درقانون اساسی شکایت نموده اندتادموکراتیک بودن ونبودن قانون اساسی جدیدمصر.برائی آگاهی ازجوهرنگرانی هائی نواندیشان دینی ایران که نویسنده هم باآن تااندازه ی هم نظرمی باشد،یاد داشت آن ها که نام شان نیزضمیمه ی آن می باشد،درزیر بازتاب داده می شود.
آقایان عبدالعلی بازرگان،محمودصدری،محسن کدیور، صدیقه وسمقی وحسن یوسفی اشکوری یاد داشت زیررابه دولت مصرارسال نموده اند: متن پیام عبدالعلی بازرگان، محمود صدری، محسن کدیور، صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری به رهبران ملت مصر که اول دی ماه ۱۳۹۱، برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ منتشر شده به شرح زیر است:
در آغاز، پیروزی ملت بزرگ مصر را در برداشتن گام های اساسی درمسیر استقرار نظامی مردم سالار برای تحقق بخشیدن به حاکمیت قانون، آزادی، عدالت اجتماعی و ارزش های اخلاقی و دینی تبریک و تهنیت می گوئیم.
جایگاه کلیدی کشور تاریخی مصر در میان ملل مسلمان و تاثیری که سرنوشت این ملت بزرگ بر سایر کشورهای منطقه و بر کل امت اسلامی می گذارد، نویسندگان این نامه را - که اسلام‌پژوهانی هستند که نیم نگاهی هم به سیاست دارند - به اتکاء "اِنَّمَاالمُومِنونَ اِخوَهٌ" وادار کرد پاره ای از تجربیات ملت ایران را پس از انقلاب ۱۹۷۹ و برپائی جمهوری اسلامی با شما در میان نهند، باشد این تجربیات فراراهتان گردد و به مصداق ضرب المثل: "مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّتْ بِهِ النَّدامَه" (آن کس که آزموده ای را بیازماید نادم گردد) از گام گذاشتن در مسیری دین و دنیا سوز پرهیز کنید.
ملت ایران افزون بر یک صد سال است که برای اصلاح ساختار نظام سیاسی حاکم بر کشور خود و نجات از استبداد سیاسی و دینی و وابستگی سیاسی و اقتصادی تلاش می کند و در این مدت سه جنبش مترقی اصلاحی را تجربه کرده است.
همانطور که می دانید، این ملت در سال ۱۹۷۹ استبداد شاهنشاهی را سرنگون و جمهوری اسلامی را بنیان نهاد و با اتکاء به این باور ایمانی که اسلام مدافع حقوق محرومان و مخالف ستمگران است ، به تاسیس نظام جمهوری اسلامی رای " آری" داد.
این رای که با ۹۸/۲٪ آراء مردم در طیف گسترده‌ی آن با عقاید متفاوت وبا اعتماد به سخن رهبر روحانی آن که صریحا وعده داده بود روحانیون قصد حکومت ندارند و خود به حوزه‌های علمیه باز خواهد گشت، تثبیت شد، در واقع رای به برچیده شدن بساط استبداد و برپائی آزادی، عدالت اجتماعی و ارزش های اخلاقی و دینی بود، اما نه توده های مردم و نه رهبران دینی، طرح تدوین شده ای از حکومت اسلامی نداشتند و جز کلیاتی از حکومت عدل علوی چیزی ارائه نکردند.
به این ترتیب رژیم سابق، قبل از آنکه نظامی نوین طراحی و تدوین گردد، برچیده شد و در غیاب احزاب و نهادهای مستقل مردمی که دردوران استبداد سلطنتی سرکوب شده بود، بخشی از نهاد مستقل روحانیت شیعه که با ساختار ویژه و تشکیلات سنتی خود باقی مانده بود، توانست قدرت را با تکیه بر تقلید سیاسی اقشار سنتی و با سوء استفاده از عواطف و احساسات مذهبی مردم در انحصار گیرد و با حذف و سرکوب و تسویه‌ی تدریجی بقیه‌ی نیروها اعم از روحانی و غیرروحانی، مذهبی و غیر مذهبی، به قدرت بلامنازع "ولایت مطلقه‌ی فقیه" دست یابد.
به این ترتیب نهاد رسمی دین (بخشی از حوزه های علمیه، مساجد و روحانیت) که قرن ها نزد ملت ایران معتبر و محترم بود با قدرت سیاسی (دولت) در هم آمیخت و رفتارآن عده از روحانیون که به قدرت تکیه کرده و از دین برای توجیه عملکرد مستبدانه خود بهره می گرفتند، به حساب اسلام و شریعت حقه‌ی آن نوشته شد. در حالی که آنچه به نام دین در این ثلث قرن توسط روحانیون حاکم (که در میان روحانیون کشور اقلیتی را تشکیل می دهند) عرضه گشته، نه مبتنی بر معیارهای اصیل کتاب و سنت، اجماع وعقل بوده نه تجربه بشری، عقل جمعی، مصالح اسلامی و منافع ملی ایرانیان را رعایت کرده، بلکه نظریات نیازموده جمعی از فقیهان و دیدگاه های تنگ نظرانه‌ی آنان بود که تعصب و تخاصم و تجاوز به بدیهی ترین حقوق مردم را برآنها وهوادارنشان مباح ساخته است.
شوربختانه آنچه بیش ازهمه در این آزمون نامیمون آسیب دید، شریعت اسلام و باورهای دینی مردم و امیدهای ملتی بود که به یاس تبدیل گردید و به رهبری متولیانی خودکامه و مستبد به دوران خرافه پرستی و ارتجاع هبوط کرد.
بر شما آشکار است که سیاست ورزی و کشور داری اقتضائاتی دارد که غالبا فروتر از شان نهاد دین که هدایت عالیه‌ انسان ها و ترویج اخلاق و معنویت است می باشد، نهادی که صیانت آن اقتضا می کند همواره در امور زودگذر و موقت روزمره بیطرف و در برابر نهاد قدرت، فساد احتمالی و تجاوز آن به حقوق ملت، مدافع مردم باشد.
آمیختن نهاد دین، یعنی دستگاه های رسمی آن (مساجد، حوزه های علمیه و روحانیت) با قدرت سیاسی، دین و روحانیت را در جبهه صاحبان قدرت و درمقابل ملت می نشاند. بدیهی است حرمت متولیان دین وقتی نزد مردم معتبر است که بدون چشمداشت به قدرت و تمتعات مادی و غیرمادی آن به ارشاد معنوی آنان بپردازند، این فاصله که ممکن است با زاویه ای نامحسوس، و حتی با توافق مردم و نهاد دین آغاز شود، به زودی بیشتر و بازتر شده و بیش از همه اعتبار دین را مخدوش می سازد. رژیم سیاسی و حاکمان را می توان جابه جا کرد، اما وجهه‌ی از دست رفته‌ی دین به زودی و به آسانی ترمیم شدنی نمی باشد.
قصد ما تبلیغ جدائی دین از سیاست نیست، چرا که تعالیم اصیل اسلامی عرصه‌ی اجتماع و سیاست را نیز در بر می گیرد. مسلما دینداران نیز حق، بلکه وظیفه شرعی دارند همچون بقیه‌ی مردم در سیاست دخالت کنند و حتی در صورت احراز اکثریت آراء به قدرت برسند ( همچنانکه در ترکیه رسیدند)، اما آمیختن نهاد دین با نهاد قدرت و حق ویژه‌ قائل شدن برای نهادهای رسمی دین (از قبیل تقدم رأی یک نفر بر آراء عمومی به عنوان ولایت یا تقدم رأی فقهای منصوب وی بر آراء نمایندگان ملت در مجلس شورا به عنوان حق وتو) خارج از نظام اکثریت و حاکمیت ملت، مخالف اساس دین و معیارهای کتاب و سنت است.
تجربه تلخ ملت ما اینک فرا روی شماست، آزموده را بار دیگر نیازمائید. شما دراصل چهارم پیش نویسی که به عنوان قانون اساسی مصر تهیه کرده اید، شیخ الازهر و علمای این دانشگاه و حوزه‌ی علمیه‌ی بزرگ اسلامی را در جایگاهی قرار داده اید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای فقهای شورای نگهبان، که منصوب رهبری هستند، قرار داده است، در همین بند وابستگی مادی نهاد دین به نهاد دولت را که در ایران نتیجه ای بسیار مخرب بخشیده است گنجانده اید.
در جمهوری اسلامی ایران کار نهاد دین و روحانیت و مراجع وابسته به قدرت بدانجا رسیده که در برابر ظلم و جور و جنایات آشکار حاکمیت، اگر خود همدست و همداستان نباشند، چاره ای جز سکوت و گاه توجیه ندارند! شوم ترآنکه حکومت به دلیل آنکه قانون اساسی، دین و دولت را در هم آمیخته، خود را پایگاه اصلی و بلامنازع دین شمرده و قرائت فقهی عقب افتاده‌ی خود از دین را، قرائت حقه می خواند و به اتکای این ادعای فریبکارانه، صدای هر مخالف و منتقدی را بی رحمانه خاموش می سازد.
چنین سرنوشت تلخ و ناهنجاری می تواند در انتظار هر حکومتی که به نام دین برپا می شود باشد و از این روی آنانکه دوستدار آزادگی هستند، از آمیختن مستبدانه نهاد دین و قدرت که ظرفیت تخریبی آن در تاریخ تجربه شده، به راستی می هراسند و این پیوند نامبارک را موجب تباهی توامان دین و دولت و کشور و مردمان آن می دانند.
ما دوست داران اسلام، ملت و کشور عزیز مصر امیدواریم دانشگاه بزرگ الازهر با حفظ استقلال نهاد دین از قدرت سیاسی، از حرمت و اعتبار دین صیانت کند. دانشگاه الازهر با اتخاذ چنین تصمیم تاریخی، به همه گروه هائی مانند: طالبان، القاعده، الشباب، بوکوحرام و مانند آن، که با ادعای اسلام خواهی اما با توسل به شیوه خشونت ورزی، تعصب، نقض حقوق انسانها و قتل و جنایت موجب وهن شریعت و اسلام رحمانی گردیده‌اند، درس اخلاقی و تاریخی بزرگی خواهد آموخت.(1)
دراین بخش ازنوشته که پایان بخش نیزمی باشد،بدومسئله اشاره نموده به موضوع پایان می بخشم:نخست،شکست سکولار-لیبرال- چپ هادربرابرمذهبی هادرمصر.دوم،نگاهی به یاد داشت نواندیشان دینی ایرانی به دولت مصر.دررابطه به اصل نخست،بایدگفت که به چندین دلیل سکولارهاشکست خورده اندوعملکردغیردموکراتیک انجام داده اند:نخست اینکه،مجلس تهیه ی پیش نویس قانون اساسی رابه این دلیل ترک کردندکه درآن اسلامی هادست بالاداشتند.اصل مبارزه ی دموکراتیک ایجاب ایستادگی ورقابت بارقیب رامی کندنه تخلیه ی میدان برائی آن.دوم اینکه،تجربه نشان داده است که خلاف کاران وبدنیتان همواره درشکاف هاحرکت می کنند.بطورنمونه،همه ی مصری هامی دانندکه مسیحی هائی قبطی درمصربه حیث یک اقلیت موثرحضوردارندوکارهم می نمایند.ومیان آن هاوجامعه ی اسلامی مصرشکافی وجود دارد.چون خودقبطی هامی دانندکه شکاف وجود داردومی دانندکه چه بایدبکنندومی توانندکه ازحق دموکراتیک خود دفاع نمایند.وقتیکه سکولارهامی خواهندبه نمایندگی ازآن هاسخن بگویند،به این معنااست که آن هاازحق خود دفاع کرده نمی توانندوبایدکسانی دیگری ازحق آن هادفاع نمایند.کاری که بدون شک توهین به شمارمی آید!وسکولارها این توهین رارواداشته اند.سوم اینکه،نخست،همه پرسی راردکردندوبعداوقتیکه دیدندباردکردن کاری به پیش نمی رود،گفتندکه شرکت می کنندورائی منفی میدهند.این کاراگرچه دموکراتیک است،امابه موقع انجام داده نشد!وقتیکه رائی منفی شان مانع تاییدقانون نشد،گفتندکه به مخالفت واعتراض خودادامه میدهند.سوم اینکه،مرسی روزچهارشنبه درجریان بیانیه ی تبریکیه ی خودبه مردم مصرازآن هاخواست که به گفت وگوهائی ملی بپیوندندوآماده است که درباره ی موادنزاع برانگیزقانون اساسی با آن هاگفت وگونماید.موضوعی که بی درنگ واکنشی منفی آن هارابدنیال داشت، وباواکنش آن چنانی، ثابت کردندکه هم بادموکراسی مشکل دارندوهم بااخوان.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که سکولارهائی مصری نمی خواهندازسنت استبدادی- نظامی سکولار- مذهب ستیزطبقه ی حاکمه ی دیروزمصرودیگربخش هائی خاورمیانه بیرون شوند،وعلت هم این است که به پیروزی دریک نبرددموکراتیک باورندارند.اما،درباره ی یاد داشت نواندیشان دینی ایران که به رهبران مصرفرستاده اند؛باوجودتاییدبسیاری گفته هاشان،ملاحظاتی دارم که بایدابرازنمایم.روشن است که یاد داشت آن هابرخاسته ازتجربه ی مذهب شیعه می باشدکه بادلیل هائی چندمی تواندآخوندیسم راقدرت بخشد.اما،چنان تجربه ی درسنی ها کاربردنمی تواند داشته باشد.بطورنمونه،درمذهب شیعه برائی پیامبرجانشین ازخانواده اش قایل شده اند.مسئله ی که ریشه ی بسیاری نزاع هادرشیعه وسنی می باشد.دوم اینکه ازخاندان پیامبرکسی رابنام امام غائب بلندکرده اندکه تابرآمدن آن بایدفقیه یاملائی بزرگ رهبری شیعه هارابدوش داشته باشد.جالب این است که براساس برداشت مذهبی امام زمانی ها،همه رهبران سیاسی غاصب وظالم وغیرمشروع می باشند.ازنظرتاریخی- سیاسی،ملاهائی شیعه باجنایت کارترین حکومت درتاریخ مسلمان هاکه حکومت صفوی هامی باشدکمک کردند.پس ملاهائی که باچنان حکومتی نابردباری کمک نموده باشند،حق دارندکه خودبدترازآن مستبدشوند،به گونه ی که درایران کنونی شده اند.دراین راستا،اگرعلی شریعتی شیعه گریی ملاهائی ایرانی راشیعه گریی صفوی می دانست وکتابی هم درزمینه نوشت،حق بااومی باشد.شریعتی شیعه ی صفوی راخرافاتی ومخالف شیعه ی علوی معرفی وسرزنش کرده است.اما،دراین زمینه ،شریعتی،تنهانیست،بلکه مرتضی مطهری هم بااوهمنوامی باشد.بطورنمونه،مطهری کتابی کوچکی داردبنام"مشکلات درونی روحانیت شیعه"ودرآن هردوروحانیت شیعه وسنی رامقایسه نموده است.مطهری می گوید:"روحانیت سنی درکناردولت هامی باشندوازدولت هاتغذیه می کنند.ازاین دولت هامرکزتعلیم یافته گان می باشند،عالم سنی دربرابردولت هامحافظه کار،امادربرابرعوام روشن اندیش می باشند.برخلاف،عالمان شیعه ازعوام می خورندوبادولت مخالف اند وخوردن ازجیب عوام این هاراخرافاتی ساخته است."ازنظرسیاسی هم روشن است که حکومت هائی مستبدازخرافه هاونادانی عوم بهره برداری وپایه های خود رااستوارترمی سازند.اگرحکومت کنونی ایران برپایه ی خرافات وعوام زدگی،نفت وسپاه ستمگری می کند،برمی گرددبه تعریف مطهری ازعالمان شیعه.امادررابطه باعالمان ازهربایدگفت که بسیارمدرن ترازعالمان شیعه ی ایران وعراق می باشند.ازسوئی دیگر،درمصرنه نفت است ونه سپاه ،وارتش این کشورهم تمایل به سکولاریسم مستبد دارد.بنابرآن،تصوری اینکه اخوان تجربه ی ایران راتکرارنماید،عملی به نظرنمی رسد.
امادرباره ی دانشگاه ازهروخطرکمک شیخ هائی آن به استبدادمذهبی،می توان عرض نمودکه درقانون اساسی جدیدمصر،خود ازهرآزادشده است تاخود رااداره نماید.درتاریخ مصر،تابرآمدن نظامی هابرهبریی جمال ناصردرسال1952،رئیس دانشگاه ازهرراشورائی استادان انتخاب می کرد.بدبختانه،اشتهائی ناصرِ سکولار-مستبددراستبدادگری چنان گسترده وسیری ناپذیربودکه حق انتخاب استادان درگزیشن رئیس ازهرراهم ازآن هاسلب کرد.ازهمه مهمتراینکه،نقش ملایاآیت الله درجهان عرب باهمتایانشان درکشورهائی اسلامی غیرعرب بویژه ایران شیعه فرق می کند.به این خاطرکه همه ی عرب هازبان عربی رامی دانندومی توانند بامراجعه به قرآن وحدیث وروایت هائی دینی تصمیم بگیرندودربسیاری مواردنیازی به رفتن نزدملایاکردن نهادن به تقلیدکورکورانه ازملائی بزرگ راندارند.بنابراین اصل،خطراینکه ازهربه برآمدن استبدادمذهبی کمک نماید،کم ترمی باشد.ازجانب دیگر،شیخ یوسف القرضاوی ملائی بزرگ عرب واخوان که خودازهری می باشدونوشته هایش راخوانده ام،به دولت مدنی باارشادات اخلاقی-دینی تاکیدمی نماید.پرسمانیکه موردتاییدحزب"آزادی وعدالت"شاخه ی روشنفکروآزادمنش اخوان نیزمی باشد.حزبی که محمدمرسی هم به آن بستگی دارد.تاجائیکه نویسنده درسایت اخوان، نوشته هاونظریات این سازمان رادرباره ی دموکراسی،حقوق بشروانتخابات دموکراتیک خوانده ام،باورمندشده ام که حکومت اخوان ومحمدمرسی می تواند دموکراتیک به پیش برود.اما، باوردارم که سکولار-لیبرال – چپ- ناصری هائی مصری که درصف مخالفِ اخوان مانندگذشته سنگرگرفته اند،تهدیدی بزرگ برای دموکراسی به شمارمی آیند.
پانویس:
1- پیام به رهبران ملت مصر:ازتجربه ی تلخ جمهوری اسلامی ایران عبرت بگیرید
http://kadiver.com/?p=10048

0 comments:

Post a Comment