Monday 10 December 2012

بمناسبت روزجهانی حقوق بشر، ولگد مال شدنِ حقوق بشریی مردم افغانستان


ابراهیم ورسجی
20-9-1391
روزدوشنبه10دیسامبر2012-20قوس1391خورشیدی،برابراست باروزاعلامیه ی جهانی یامنشورجهانی حقوق بشر.درواقع ،65سال پیش، در10دیسامبر1948-20قوس1327بود که مبارزه ی فرهنگی- سیاسی- حقوقی وتاریخی ای روشنفکران،فرهنگیان،آزادی خواهان وبرابری جویانِ جهان ببارنشست؛ ودرنتیجه ی آن ، انسان ها توانستند درمجمع عمومی سازمان ملل متحد،خواسته هایی برحق خود رادرچارچوبِ منشورجهانی حقوق بشر، بدست آورند.
درواقع،درهمین روزتاریخی بود که از56کشور عضو سازمان ملل متحد، 48کشوربه آن رائی مثبت و قطعنامه ی شماره ی الف217منشورجهانی حقوق بشرراتصویب کردند.درواقع،هیچ رائی مخالفی دربرابرمنشورنامبرده وجود نداشت،امارائی8کشورممتنع بود که کشورهای زیر رادربرمی گرفتند:بیلاروس که اکنون هم دشمن حقوق بشرمی باشد،یوگوسلاوی که بتاریخ پیوسته است،چکوسلواکی دوبخش شده است،لهستان که اکنون یکی ازوفادارن به حقوق بشرمی باشد،اوکراین،اتحاد شوروی- کمونیستی که بتاریخ پیوسته است،رژیم اپارتاید/جدائی نژادیی افریقای جنوبی که مهمان تاریخ می باشد، وعربستان سعودی که تاکنون علیه منشورحقوق می رزمد.ازنظربلاک کمونیسم وتاندازه ی کشوریوگوسلاوی که ازکمونیسم ملی پیروی می کرد، وکمونیسم چینی که یکسال پس ازآن بقدرت رسید،منشورجهانی حقوق بشربرخاسته دردامان فرهنگ بورژوایی- سرمایداریی غربی وقابل رد بود،وازنظرعربستان که ازبخش تاریک وعقل گریزِمکتب فقهی اسلام یعنی"حنبلی گری"نمایند گی می کند،منشورحقوق بشرناسازگاربا اسلامی دریافتی ای آن معرفی شد که تاکنون این گونه نگرش ادامه دارد،ووبنیاد گرایانِ مسلمان، چه سنی وچه شیعه برآن مهرتایید گذاشته اند.
طرفه اینکه، بسیاری کشورهایی موجود درروزتصویب منشورجهانی حقوق بشروکشورهایی که پسانتربارهائی ازچنگال استعمارکهنه خود گردان شده وبه عضویت سازمان درآمدند،همگی رسمابه آن گردن نهادند،امابه گونه ی عملی ازبکاربستن آن خود داری کردند.ودربرخی موارد، بهانه ی این گونه کشورها دربکارنبردن منشورجهانی حقوق بشراین بود که:درگامِ اول، به توسعه ی اقتصادی دست می زنند؛ودرگام دوم، به توسعه ی سیاسی که رعایت حقوق بشروابسته به آن می باشد،می پردازند! نتیجه نشان داد که درچنان کشورهایی،نه توسعه ی اقتصادی صورت گرفت ونه هم حقوق بشریی مردم رعایت شد.ازهمه سیاه تراینکه،کشورهائی کمونیستی که خیرازهمان آغازبرمنشورحقوق بشردرظاهررائی ممتنع ودرعمل مهررد گذاشته بودند؛کشورهایی غربی بویژه امریکاکه ازحقوق بشرودموکراسی سخن می گفتند،برخلاف گفته های خود، بدفاع ازناقضان حقوق بشردرکشورهایی استعمارزده مبادرت کرد!
ازآنجاکه کشورهای اسلامی،غیرازعربستان، ازجمله ی آن کشورهایی عضوِسازمان ملل متحد می باشند که حقوق بشریی ملت هایی خود را با وجود پذیرش رسمی منشورحقوق بشر، درقربانگاهی توسعه ی موهومی - اقتصادی وبهانه ی ناچسپ ناسازگاربودن آن با اسلام دفن کرده اند؛ ازاین رو،لازم است که دراین نوشته، به سه مسئله ی زیرپرداخته شود:نخست،اهمیت جهانشمول منشورجهانی حقوق بشر.دوم،سازگاری وناسازگاریی آن بااسلام.سوم،وضعیت غمبارحقوق بشریی مردم افغانستان.دررابطه به اصل نخست،بایدگفت که : درست است که منشورجهانی حقوق بشردرفرهنگ غربی سربرافراشته است،امامتن ومحتوائی آن نه تنهامحدود به غرب،بلکه به سودهمه ی بشریت می باشد.اگرزخم دید گانِ استعمارغربی نمی توانند کارکرد کشورهائی استعمارگرغربی رافراموش نمایند،بدودلیل نمی توانند ارزش انسانی وجهانشمول منشورجهانی حقوق بشررانیزنا د یده انگارند:نخست اینکه،منشورجهانی حقوق بشرنتیجه ی کارکرد کشورهای غربی، چه استعمارگروچه غیرآن نیست،بلکه نتیجه ی مبارزات شبانه روزی روشنفکران واندیشمندانی می باشد که هرگزحکومت هایی کشورهایی خود راتایید نکرده اند.
بطورنمونه، دررساله ی انسان آزاد دریک حکومت آزاد، ازاسپینوزا،درنوشته هایی ژان لاک،وبه گونه ی روشنتر، درقرارداداجتماعی، نوشته ی ژان ژاک روسو،روح القوانین، نوشته ی منتسکیوو...ازجمله درقراردادی اجتماعی ازقراردادی ساختن دولت میان مردم وحکومت کنندگان، ودرروح القوانین برتقسیم قوابه(اجرائی،قانون گذاری وقضائی)تاکیدشده است تابه استبداد پایان وبه آزادی وحکومت قانون رونق داده شود.درواقع، ازنظرکارکردی، انقلاب1776امریکا وانقلاب کبیرفرانسه ومنشورحقوق بشرِزاده ی آن، ساخته وپرداخته نوشته های نامبرده والهام گیریی آگاهان وروشنفکران ازآن هامی باشد،نه دست مایه وساخته وبافته ی سیاست مداران ودرباریان شان.به عبارت روشنتر،پدیده ی بنام شهروند درجهان پیشرفته ی کنونی،پس ازانتشاراعلامیه ی استقلال امریکاواعلامیه ی حقوق بشرکه پیش درآمدی نخستین قانون اساسی فرانسه ی انقلابی بود،پابه عرصه ی زندگی گذاشت.
بهرصورت،مامردمان جهان پس مانده تنها در چیزی که هنرمند می باشیم وثابت کرده ایم که می باشیم،تقلیل بخشی ای مفاهیم وگزاره هامی باشد.به این معناکه غرب استعمارگربود ومنشورجهانی حقوق بشرراهم بوجود آورده است؛بنابرآن،بایدماننداستعمارگریی آن سرزنش وکوبیده شود! آری! این گون تقلیل کاری که به سود زورمندانی خود سرمی باشد،توسط خود آن هاخوب،اماتوسط روشنفکران،فرهنگیان وآگاهان ومردم، بی مورد وناپذیرفتنی می باشد.به سخن دیگر،زورمندان مسلمان حق دارند که منشورجهانی حقوق بشررارد نمایند واین گونه استدلال نمایند که غربی می باشد.ازایشان باید پرسان کرد که ازغرب اگرحمایت مالی- تسلیحاتی وامنیتی برای سرکوب توده هابگیرید ومردم خود راسرکوب کنید وخودکامگی نظامی- سیاسی را ادامه بدهید،خوب است،امااگرازغرب حقوق بشرودموکراسی گرفته شود،بداست وخلاف اسلام هم می باشد! آری! درست است که منشورجهانی حقوق بشرریشه درفرهنگ غربی دارد؛اما ارزش جهانشمول دارد که نه پذیرفتن آن تسلیم وبه استبداد وپس ماندگی فرهنگی- سیاسی- اقتصادی- اجتماعی-علمی- فنی و...می باشد، نه چیزی دیگری.اگردولت ملی درغرب موفق شد ودرجهان پس مانده بویژه جهان اسلام ناکام شد،وکمونیسم ستمگرهم شکست خورد،یک علت عمده ی این شکست راباید درنادیده انگاریی منشورجهانی حقوق بشرجویاشد.اگرپس ازکمونیسم ستمگر،لیبرال دموکراسی به بحران اقتصادیی 2008گرفتارشده است وتاکنون باآن دست وپامی زند، ودرواقع جنازه ی سرمایداری وبازارآزادش رابه لب گورنزدیک کرده است،به انکارمطلق حقوق اقتصادیی وتوجه به حقوق ناقص سیاسی بشر وفربه کردن نخبه گان فاسد سیاسی ومالی مربوط می شود نه چیزی دیگری.
ازهمه خنده دارتراینکه،استبداد شاه وشیخ درکشورهای اسلامی درکنارغربی تلقی کردن منشورجهانی حقوق بشر،ازناسازگاربودن آن با اسلام هم سخن گفته اند ومی گویند.دراین زمینه،حق بامستبدان شاهی- شیخی ای باصطلاح مسلمان می باشداگرمنشورجهانی حقوق بشرراناسازگاربا اسلام دریافتی ای خود شان معرفی نمایند!دراین راستا،برای روشنی انداختن به موضوع،لازم است که به خودقرآن استناد شود.چرا؟بدین منظورکه اسلام درقرآن است نه درتفسیرها واحادیث وفقه دست کاری شده ی شاهان ستمگر وشیخان مکاروزرپرست.درقرآن امده است که:آنچه راکه رسول الله برای تان داد بگیرید، وازآنچه که منع تان کرد وپرهیزنمائید!ودرپیام رسول الله چیزی مخالف آزادی وکرامت انسانی نیست.برخلاف،نابودیی آزادی وبی کرامتی انسان رابه مسلمان هاحکومت هایی مستبدشان برآن هابارکرده اند!
نگاهی به تاریخ روشن می سازد که ازهمان روزیکه برای رسول الله صلی الله علیه والسلم برخلاف قرآن وسنت آن بزرگوارخلیفه درست کردند؛درواقع،استبدادمذهبی رابرمسلمان هاباروجنازه ی عدالت،شورا،برادری،برابری،اجماع،امانت بودن بیت المال/خزانه ی مسلمان ها ،حکومت شورائی و...رابرداشتند! ازاین رو،عمراولین شخصی بود که به نازک بودن موضوع پی برده خود رانه خلیفه،بلکه امیرمومنان نامید، وعلی هم ازاودرزمینه پیروی کرد.اما،پس ازدوره ی آن بزرگواران،همه مفسدان وستمگران تاکنون خود راخلیفه وامیرمومنان نام نهاده برمسلمان هاستم کرده اند ومی کنند!درافغانستان دیدیم که امیرِ نامومنِ طالبان ورهبرانی مجاهد نمانفس اسلام ومسلمان راکشیدند ، ودرایران، نائب امام زمان که نه تولدشده است ونه خواهدآمد،چنان برایرانیان ستم کرده ومی کند که اگرپنج سالی دیگردرقدرت بماند،ایران رابه یک کشوربهائی- مسیحی تبدیل خواهد کرد.
اکنون که درحال نوشتن این نوشته می باشم، درکشورمصربافرهنگ دینی غنی وپُربارش، شماری بسیاری ازمردم دربرابررئیس جمهورمنتخبی وابسته به جمعیت اخوان المسلمین/برادران مسلمان، باتوجه به هراسی که ازاستبداد آخوندی وتاریخ زده ی ایران دارند،یک فرمان موقتی رئیس جمهوررابهانه کرده اوضاع اجتماعی- سیاسی کشورراپُرتنش کرده اند.ودرحالیکه، رئیس جمهور، روزشنبه8دیسامبر-18قوس ، فرمان خود راپس گرفته است،هنوزهم وضع سیاسی متشنج می باشد.اگرچه درپشتِ سری اعتراض هایی مخالفان ، دست هایی سیاسی بازی می کنند ومی کوشند که حکومت رابراندازند،اماشبانگاه یکشنبه19قوس-9دیسامبر،مصروف مطالعه درسایت"الاحرام"مصربودم که ناگهان نظرم به گفت وگوئی حسنین هیکل نویسنده ،تحلیلگروسیاست مدارمصری خوردکه باشبکه ی تلویزیون اِبی سی کرده بود.هیکل درمصاحبه ی خود که شامگاه پنجشنبه 16قوس پخش شده بود،هم به رئیس جمهوروهم به مخالفانش توصیه کرده بود که:"تفاهم نمایند وازبحران بگذرند.درضمن،به مخالفان هشدارداده بود که نامشروع سازیی حکومت رئیس جمهورمرسی گزینه ی نادرستی می باشد.به این خاطرکه منخب مردم است ونامشروع سازیی اوتنهاباجنایت توسط اومیسرمی شود نه خطاکاری"!
بااین همه،اوضاع مصرپس ازمبارک وکارشکنی نظامی ها درروندانتخابات وتدوین قانون اساسی وآشوب زدگی مخالفان حکومت نشان داد که مسلمان هاکه به استبداد،چه دینی وچه سکولارخوگرفته اند، دربهره برداری ازآزادی چقدردشواری دارند.باید دشواری داشته باشند،چرا؟به این خاطرکه مسلمان هابه آموزه هائی غربی که خیر،به دستورات قرآنی هم کم توجه یابی توجهی کرده اند.بطورنمونه، درقرآن درسوره ی آل عمران آمده است که":خدابه پیامبرامرکرده است که بامسلمان ها درامورشان مشوره نما"!و"امورآن هاباید درمشوره ی باهمی میانشان حل وفصل شود"!درآیه ی اولی به خود رسول امرشده است که امورمسلمان هارادرمشوره باخود شان حل نما،ودرآیه ی دومی آمده است که:"امورمسلمان ها بامشوره ی باهمی شان حل شود"،به شرایطی زمان پیامبروپساپیامبری مربوط می شود.بنگرید!ازاین آیه هاوآیه هایی به عدل میان مردم داوری کن،خبری درگفتمان عالمان رسمی وحکومت هائی مسلمان درمیان نیست، وتنهابه آیه هائی :"پیروی ازامیرمومنان و قطع دست دزد بدون مبارزه بافقروسنگسارزن ومرد زانیه وزانی تکیه شده ومسلمان ها رابدامن استبداد شاه وشیخ انداخته است.استبدادیکه تاکنون درجهان اسلام بیداد می کند، ودرجهان عرب خیزش درجهت براندازیی آن دردوسال گذشته غوغا برپاکرده وشیخک هائی نفت دارعرب راواداشته است تاازسرمایه ی باد آورده ی نفتی ای مردم درجهت ستمگری برآن هابهره برداری وبهارآزادی خواه وحقوق بشروحکومت قانون خواه وبرابری طلب عرب راناکام بسازند!
بهرصور، درمنشورجهانی حقوق بشرومواد30گانه ی آن اصلی وجود ندارد که مخالف با ارزش هایی قرآنی - اسلامی بوده باشد.چرآ؟به این خاطرکه منشورجهانی حقوق بشربه حق،توان وقابلیت انتخاب انسان هاتاکید گذاشته است حتا درانتخاب دین!درسوره ی دوم قرآن،آمده است که"دردین اجبارنیست"،اماشیخ وشاه این آیه راقبول ندارند وچنان ماست مالی می کنند که اگراین اصل پذیرفته شود،مسلمان ها ازدین اسلام بیرون می شوند! این گونه استدلال براین اصل استوارمی باشد که مسلمان ها بزورمسلمان ساخته شده اند وبزوردرزندان دین زندانی شده اند واگرموقع پیدانمایند،اززندان اسلام خارج می شوند! آری! آقایان حق دارند که چنان تفسیری ازدین بویژه قرآن داشته باشند.تفسیریکه مفسران آن ازنهایت ناتوانی خود فکرمی کنند که رعایت حقوق بشر،مسلمان ها ازاسلام بیرون می برد.نه خیر!منشورحقوق بشروماده هایی30گانه اش مسلمان ها را ازدین بیرون نمی کند،تنهاکاری راکه می کنداین است که حکومت هائی استبدادیی بارکرده شده برآن ها رانابود می کند نه دین شان را.ازاین رو،حکومت هائی مستبد وبنیادگرایان مسلمان درسه موضوع مندرج دراعلامیه ی جهانی حقوق بشردشواری برای خودمی بینند که عبارت است از:آزادیی مطلق حق انتخاب،تغییرمذهب وتبلیغ آن(درماده18)،برابریی کامل حقوق زنان و مردان(مقدمه وماده16) ومعنای مقتضیات درست اخلاقی وسامان همگانی می باشد که حکومت هائی مستبد مذهبی وشماری ازمکتب هائی فقهی بویژه شیعه ی ولائی وسنی وهابی ازآن نگرانی دارند.ازهمه غمبارتراینکه،اسلام ازسه بخشی: عقیده،اخلاق وشریعت تشکیل شده است که ازهم جدائی ناپذیرمی باشند.تجربه نشان داده است تناقض میان زندگی گفتاری وعملی مسلمان هابرخاسته ازچنان تناقضی می باشد که کمرآن هاودین شان راشکسته است.اگربداخلاق ترین ستمگران برمسلمان هاحکومت می نمایند وعالمانی دست ساخت شان دین اسلام را به نفع شان تفسیرمی نمایند؛برخاسته ازتناقضی نامبرده می باشد.اگردست وپائی دزدان نان راملاهائی عربستان درزیرسایه ی دزدان دلارمی برند،وشاگردان طالب شان درافغانستان وپاکستان بدترازاستادان خودعمل کردند ومی کنند،وملاهائی ایران آدم کشی وسنگسارابه اوج رسانده اند،همگی الهام ازچنان تناقضی می گیرد.
خوشبختانه، درسال های پسین ،شخصیت هائی علمی ای درجهان اسلام سربرافراشته اندکه نه باوربه تناقضی نامبرده دارند ونه ناسازگاری میان حقوق بشرواسلام می بینند.بطورونمونه،شیخ یوسف القرضاوی رئیس انجمن علمائی اسلامی دراسلام سنی، وآیت الله العظمی منتظریی مرحوم درشیعه ،نوشته هاوفتواهایی بیرون داده اند که ناسازگاری میان اسلام ومنشورجهانی حقوق بشررانفی می کنند.درمیان فلسفه دان هایی مسلمان،آیت الله دکترمحمدتقی جعفریی مرحوم باین باوربود که تنهادشواریی اسلام باحقوق بشردراین است که:"اسلام به انسان کامل وارزشی تاکید می کند، وحقوق بشربه انسان ها بدون درنظرداشت تقوی وپرهیزکاری شان."پس برپایه ی فرموده ی تقی جعفری،مسلمان هابکوشند که انسان هائی کامل خود راپرورش دهند تاشریعت اسلامی وحقوق بشررا دربهترین صورت آن حتابهتروبیشترازغرب عملی نمایند.
اکنون که دررابطه به خاستگاه غربی منشورجهانی حقوق بشر،اهمیت وجهانشمول بودن وسازگاربودن آن با اسلام سخن گفته شد،به بررسی ای وضعیت ناهنجار،نابسامان وغمبارحقوق بشردرافغانستان پرداخته می شود.افغانستان ازجمله ی48کشوری می باشد که درروزدهم دیسامبر1948-19قوس1327رائی مثت به منشورجهانی حقوق بشر داده وخود رابه رعایت آن متعهد کرده بود؛بدبختانه،درعرصه ی عملی گامی درجهت رعایت آن برنداشت.درسال1953که سرحکومت قبیلگی افغانستان درآخورکمونیسم روسی بسته شد، وازاینکه شوروی ومتحدانش به منشورجهانی حقوق بشررائی ممتنع داده بودند،سرپناهی برای کشورماهم درگریزازرعایت حقوق بشرپیداشد، ودرضمن کله ی مردم رادرتوسعه ی اقتصادی به حیث پیش خیمه ی تحقق حقوق بشرگرم کرد ،وتاسال1978وضعیت این گونه ادامه یافت.زمانیکه درآن سال، کمونیست هاطی کودتائی خونینی به قدرت رسیدند،دیگربرای حقوق بشرجایگاهی باقی نماند.کمونیست دوکارزیررابدرستی انجام دادند:نخست،نقض حقوق بشریی مردم افغانستان وکشتارباسوادان آن.دوم،زمینه سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ به کشورماومداخله ی دولت های غربی وپاکستان وایجادشرایطی کنونی.پس ازکمونیست هاکه دوره ی مجاهدان وپس ازآن ها دوره ی طالبان فرارسید،بنام دین علیه دین وعلیه حقوق بشرتاسرحد مرگ جنگ صورت گرفت.جنگی که به بهانه ی تروریسم سبب پیاده شدن سپاه ناتووایجاد حکومت درمانده ی کنونی ودست نشانده ی غرب درکشورماگردید.
طرفه این که ، دریازده سالی که ازحکومت فاسد ودرمانده ی کنونی می گذرد،بیشترین تاکید به رعایت حقوق بشریی مردم شد وبیشترین نقض حقوق بشرهم برمردم افغانستان رواداشته شد.ازهمه جالبتراینکه، درهمین دوره ، حکومت فاسد ودرمانده مرتجع ترین ومنحط ترین افراد رابردستگاه عدلی کشورمسلط کرد؛ وهمچنان طالبان شریعت مداربه بهانه ی تطبیق شریعتِ خود خوانده شان دست بکشتارمردم بویژه زنان به بهانه ی اجرای شریعت زدند.درواقع،می توان گفت که حکومت فاسد ودست نشانده ی کنونی طالبان راهم بردستگاه دولتی وهمچنان بربخشی ازروستاهایی کشوردرمناطق هم مرزپاکستان بارکرد.شرایطی غمباری که همه روزه ازمردم بی گناه افغانستان قربانی می گیرد.
روشن است که پذیرش حقوق بشروتعهدبه رعایت آن مسئولیت هایی رامتوجه دولت هامی کندکه مجبورند به آن گردن نهند.حکومت گنونی کابل نه تنهاخود رامتعهد به رعایت حقوق بشراعلام کرد،بلکه کمیسیون مستقل حقوق بشر راهم ساخت.کمیسیونی که ازنظرکارکردی مانند دستگاه عدلی ای طالب زده مسخره وناکاره می باشد.به سخن دیگر،بدترین گونه ی نقض حقوق بشریی مردم افغانستان درزمان همین حکومت بوسیله ی طالبان موافق ومخالفش صورت گرفته ومی گیرد!اگرنگاهی به ذهنیت دسته ی باصطلاح عالمان کرزی وطالبان دربرون آن انداخته شود، روشن می شود که دورویی یک سیکه می باشند.دراین روزها، عالمان بی سواد کرزی پیشنهاد تشکیل یک اداره ی افتا راهم کرده اند!تاکنون روشن نشده است که باچنان اداره ی چه می خواهند بکنند؟آری! روشن است که طالبان دربیرون حکومت بنام شریعت حکم سنگسارزنان رامیدهند، وملایان حکومتی دردرون حکومت چنان کاری رابه گونه ی دیگری می خواهند به پیش ببرند.
دراین بخش ازنوشته،می خواهم به شریعت مدارانی طالبی درون حکومتی وبیرون حکومتی بگویم که مطابق آیه25سوره ی حدید،پیامبران برای تحقق عدالت برانگیخته شده اند.بنابرآن،درهرگام انقلابی یا اصلاحی درقدم نخست، باید مانع هایی بزرگ پیشرفت مادی ومعنوی انسان هایعنی فقر،محرومیت ، کمبود ونیازمندی هائی مادی ازسرراه انسا ن ها برداشته شوند،وازنظراسلام هیچ کاری ازاین برجسته وسود مند ترنیست.خداوند می گوید که پیامبران رابرای برپائی عدل وقسط فرستاده ایم.آیت الله عظمی منتظری دراین زمینه می گوید:"خداوند دررابطه باهدف ارسال رسولان وانزال کتاب هافرموده است که:لیقوم الناس باالقسط/تاخود مردم دراثرهدایت پیامبران وکارفرهنگی وفکریی آن ها،عدالت رابرپادارند.قرآن نفرموده است که پیامبران عدالت رابرپادارند تاشائبه اجرای شریعت وعدالت بااجباروزوردربین نباشد.هدف ازاجرائی مجازات اسلامی وحدود الهی :اصلاح جامعه وبازداشتن مجرمین وتنبیه آنان می باشد.ولکم قی القصاص حیات /درقصاص زندگی درمیان است(امادرقصاص عفوبهتردانسته شده است که به معنای لغواعدام ازنظرحقوق بشر می تواند کمک بکند)،ان اکرمکم عندالله اتقی کم/پرهیزکاران نزدخدابهترند،اما این کرامت ارزشی هیچ تاثیری درحقوق اجتماعی ندارد ودرحقوق اجتماعی همه ی انسان هاصرف نظرازدرجه ی ایمان وپرهیزکاری شان ازاین گونه حقوق بهره مندهستند.(1)دراین صورت،عدالت به معنایی واقعی اش تحقق پیدامی کند.اگرعدالت اجراشود،مردم ازنظرمادی وفرهنگی پیشرفت می نمایند.دراین مسیر،بدون شک،حقوق بشرارزشمند ترین پدیده ی اجتماعی ای جهان کنونی است؛ومیزان واندازه ی رعایت آن،معیاری برای سطح برخورداری فردی وجمعی انسان ها ازاخلاق هم می باشد.ورسالت پیامبران الهی هم چیزی جزبرخوردارشدن انسان ها ازاخلاق وعدالت نیست.چنانچه اگرحقوق بشررارعایت نمائیم،به سوی یک جامعه ی اخلاقی وپیشرفته به پیش خواهیم رفت.
خوشبختانه که درقرآن،همه ی دستوراتیکه مارادرجهت پیشرفت اخلاقی ومادی رهنمون شود،وجود دارد.چون زورمندان قرآن رابجایی کتاب هدایت بخش ورحمت بخشِ عالمیان به یک متن سیاسی- استراتژیک مبدل کرده اند تازوربگویند وفساد نمایند، به گونه ی که تاکنون کرده اند.زمانیکه ازقرآن به حیث یک متن سیاسی- استراتژیک سخن می گویم،هدف این است که قرآن ازاین نگاه قدرت بخش ومشروعیتزامی باشد نه هدایت بخش!توجیه کننده ی کارکرد جنایت کارانه ی حکومت است وحکومت هم ادعامی کند که وظیفه ی اصلی اش پاسداری ازدستورات آن می باشد ونباید مورد بحث ازنظرجامعه شناسی قرارگیرد.ازاین سبب،می بینیم که درجامعه ی اسلامی همواره به برابری انسان هاتاکیدشده است که هم اصل قرآنی می باشد وهم پذیرفته شده درمنشورجهانی حقوق بشر.آری!نتیجه ی چنان برابرخوانی هایی منافقانه، اعتراف به برابریی شکلی انسان هادرقانون وتحمیل نابرابری بر آن ها درزندگی سیاسی واقتصادی می باشد که سرنوشت محتوم مسلمان هابویژه افغان هاشده است،ونابرابری راحکومت فاسدکنونی افغانستان به گونه ی ترسناکی فزونی بخشیده وکشوررابه سوی انحطاط وپس روی مجبورساخته است.
ازهمه اسفبارتراینکه،قرآن توسط طالبان بیرون ودرون حکومتی هم مخالف حقوق بشرجازده می شود وهم مانعی درسرراه توسعه ی مادی وفرهنگی مسلمان هابویژه افغان ها.اگرمااکنون باوجود کمیسیون نام نهاد حقوق بشروقانون اساسی پُرازتناقض ودرظاهرتایید کننده ی آن،درعمل نه حکومت قانون داریم ونه آزادی بیان ورسانه ها،همه برمی گردد به چنان برداشتی ازقرآن،قانون ومنشورجهانی حقوق بشروانبارشدن تفکرطالبانی- قبیلگی واوباشی گری درنهادهائی حکومتی.ازاین سبب،کسی که سخنی برای گفتن دارد آزادی ندارد،وکسی وکسانیکه سخنی برای گفتن ندارند آزاد می باشند که بهوده گوئی نمایند وفراوان هم یاوه گوئی می کنند.روشن است.برای برون رفت ازچنان شرایطی فلاکت باری، باید گام های بلند زیربرداشته شوند:نخست،فرهنگ قانون گیریزی راسرزنش وفرهنگ قانون پذیری رانهادینه کرد.دوم،حکومت فاسد کنونی به پایانش دوره ی سیاه خود نزدیک می شود؛ازاین رو، باید کوشید که دربرگزاریی انتخابات بعدی دستی نداشته باشد.بنابرآن ،شکل دهی یک حکومت موقت برای برگزاریی یک انتخابات شفاف نیازمبرم افغانستان می باشد.سوم،مبارزه ی فرهنگی- سیاسی دراین سمت راه اندازی کرد که تنافضی میان حقوق بشروارزش های قرآنی وجود ندارد ،وآنچه ازتناقضات سری هم بندی شده اند، ساخته وبافته ی استبداد سیاسی-نظامی مذهبی می باشد که زمینه هائی پس ماند گی مسلمان هارافراهم نموده است.اگردربهارعربی درکشورهایی عربی بویژه درکشورمصر، بجائی تاکید بر حکومت اسلامی ای ناسازگارباحقوق بشر،تاکید بردینی سازگاربادموکراسی ،آزادی وحقوق بشرمی شود،واضح می شود که مسلمان ها درحال بیرون شدن ازدوره ی طفولیتی می باشند که شاهان ستمگروشیخان ریاکاربرآن ها بارکرده اند.
پانویس:
1- شاخص هایی آموزه های دینی درزبان آیت الله منتظری، بینادانای سایت راه سبز(جرس)8آذر- قوس1389

0 comments:

Post a Comment