Tuesday 1 November 2011

پیروزیی نهضت اسلامی درتونس وعصبانیت سکولارها


درقرن بیست ویکم،توانایی تحلیل گران سیاسی وسیاست گذاران درتمیزدادن جنبش های اسلامی تهدیدگر،ازجنبش های که"معرف تلاش های بومی مشروع برای اصلاح وجهت دهی مجددجوامع شان هستند"،دربوته ی آزمایش قرارخواهندگرفت.
مایکل اسپاسیتو،اسلام شناس امریکایی
ابراهیم ورسجی
10-8-1390
روزیکشنبه اول ماه عقرب-23ماه اکتبر،اولین انتخابات دموکراتیک چندحزبی درتاریخ کشورعربی تونس اززمان استقلالش درسال1956تاکنون، برگزارشد.در.... انتخابات سراسری تونس که برای برگزیدن ۲۱۷ نماینده مجلس موسسان این کشور با مشارکت نزدیک به ۹۰ درصدرای دهندگان انجام گرفت. بر طبق نتایجی که از سوی مقامات مسئول اعلان شده است، حزب اسلام گرای "النهضه" به رهبری "راشد الغنوشی" حدود ۴۱ درصد آراء و ۹۰ کرسی پارلمانی را به خود اختصاص داده است. احزاب چپ و سکولار "کنگره برای دمکراسی" با ٣۰ کرسی، حزب "انجمن دمکراتیک برای آزادی و کار" با ۲۱ کرسی و حزب "فهرست مطالبات مردمی" ۱۹ کرسی به همراه احزاب کوچک تر و نامزدهای مستقل هر چند که در پشت سر حزب النهضه با فاصله زیاد قرار گرفتند، اما به صورت نسبی توازنی ژلاتینی را در ساخت جدید سیاسی – اجتماعی تونس ایجاد کرده اند که بدون جلب رضایت آنان، هیچ توافقی شکل نخواهد گرفت.(1) درحالیکه انتخابات تونس،اولین میوه ی دموکراتیک بهارعربی شناخته می شود،واکنش هایی مثبت ومنفی ی ریزودرشتی راهم بدنبال داشته است.ازواکنش های رونماشده،معلوم می شودکه دوگرایش فکری- سیاسی درزمینه، نگرانی دارند:نخست،سکولارهایی بومی.دوم،نواندیشان دینی که ازتجربه ی تلخ بنیادگرایی فقهی ایران،استبدادوهابی- قبیلگی عربستان،تباه کاریی مجاهدان وتروریسم بنیادگرایانه ی طالبی- قبیلگی افغانستان،خشونت هایی ملایی- طالبی زیرپرستی ی ارتش درپاکستان و... نهایت سرخوردگی رادارند.
دررابطه بانگرانی سکولارها،چه تونسی وچه غیرتونسی، بایدچنین ابرازنظرکردکه ازفرهنگ غربی الهام می گیردو ذهن وروان پریشانی آن هابیشترازبرخوردغرب بااسلام وسازمان های اسلامی که سیاست مداران وگردانند گان رسانه هایی غربی ازآن بنام اسلام سیاسی وگاهی هم بنیادگرایی وتروریسم اسلامی یادمی کنند،سرچشمه می گیرد.مشکل غرب دررابطه بااسلام، این است که،اسلام رانه به حیث یک دین،بلکه به حیث یک ایدئولوژیی سیاسی وتهدیدبرای خودموردمطالعه قرارمیدهد.زمانیکه برداشت وبرخوردآن چنانی غرب بویژه سیاست کاران ورسانه هایی آن هارابااسلام، موردارزیابی قراربدهیم،روشن می شودکه غرب اسلام رابادوپدیده ی  تاریخی وسیاسی- مذهبی دیگرهم پیوندمی زند:نخست،غرب که سالهاازاستبدادتئوکراتیک/خداسالارپاپ وکلیسارنج برده است؛می ترسدکه اسلام هم، زمانیکه درسیاست سخن می گوید،دنبال احیای همان تئوکراسی/خداسالاریی می باشدکه غرب ازآن رنج هاکشیده است.دوم،غرب سکولاردربرخوردبااسلام، سکولارانه عمل نمی کند.باین معناکه، بیشترراجع به اسلام، سکولارهای حاکم برغرب، مسیحی می اندیشند.بطورنمونه،دربتاریخ6ژانویه-2011-6-جدیی سال 1389خورشیدی،بم گذاریی درکلیسایی دربغدادصورت گرفت،واکنش سرکوزیی رئیس جمهورفرانسه ی لائیک درروزبعدی باابرازاین نظرکه"مسیحی هایی خاورمیانه قربانی ی نابرابریی مذهبی شده اند"،بسیارمسیحی ترازکلیسای کاتولیک رومی بود.سه روزپس ازسرکوزی،پاپ رئیس کاتولیک ها، کشتارمسیحی هارادرمصروعراق محکوم کرد!طرفه اینکه،زمانیکه بتاریخ اول حمل1390خورشیدی،کشیش تیری جونزدرامریکا،قرآن رابه آتش کشید،سرکوزی لب به اعتراض نکشود،وپاپ بایک سرزنش سرسریی آن کشیش بی ادب بسنده کرد.زمانیکه این مسیحی اندیشی سیاست مداران،بامنافع سیاسی واقتصادی غرب درجهان اسلام ضمیمه شود،خودبه خودمواجهه ی اسلام وغرب مسیحی که اکنون درغرب شکل اسلام هراسی رابه خودگرفته است،باوج می رسد.
باتوجه به آنچه گفته شد،زمانیکه آبشخورسکولارهایی مسلمان،غرب مسیحی  باشدکه هست،ودرظاهربادموکراسی خواهی وحقوق بشرطلبی هم همنواشده است.بدون شک،می توان گفت که حق دارندبه خوداجازه بدهندکه درهیچ کشوراسلامی، هیچ حزب اسلامی نه تنهابه قدرت نرسد،بلکه ازحق مشارکت درانتخابات هم محروم کرده شود!دراین ناراحتی که سکولارها،پس ازانتخابات دموکراتیک درتونس ازخودبروزداده اند،افزون برتاثیراندیشه ی غربی،خودفراموشی آن هاازجنایت سکولارهایی نظامی مستبدحاکم برمسلمان ها،چه چپ وچه راست که نمادتوحش آن ها برخوردقذافی ی به تاریخ پیوسته بامردمش، وبشاراسدکه باعملکردقذافی گونه ی خود به سویی پیوستن به کاروان قذافی شتاب داردوتوحش راعلیه مردم سوریه فزونی بخشیده است؛به همراه سرکوب وخشونت بنیادگرایی مذهبی ایران وکمک آن به رژیم وحشی سوریه، بی تاثیرنمی باشد.
برایی توضیح بیشتردرزمینه،نخست به بازتاب دیدگاه غربی هاراجع به اسلام وسازمان های اسلامی وسپس، ازجنایت بنیادگرایان مسلمان،فسادمالی آن هاونگرانی نواندیشان مسلمان وروان پریشانی سکولارهاسخن به میان خواهدآمد.دراین رابطه،چهارنظرراجع به اسلام گرایی یااسلام سیاسی توسط دانشمندان غربی ابرازشده است: 
 نخست فرانسوا بورگا (François Burgat) متخصص علوم سیاسی.
او اسلام‌گرایی را نوعی موضع گیری دوباره جنوب در برابر شمال و در ادامه فرایند استعمارزدایی از کشورهای تحت سلطه می‌داند. اسلام گرایان از نظر وی در نبردی مشروع علیه غرب در جستجوی نوعی مدرنیته بومی هستند.

اما ژیل کپل (Gilles kepel) اسلام شناس فرانسوی معتقد است اسلام رادیکال، که ریشه در جریان سلفی دارد، نوعی واکنش دینی به مدرنیته است که محدود به جهان اسلام نمی‌شود و خویشاوندان مسیحی و یهودی نیز دارد. شکست ملی گرایی در کشورهای اسلامی تحت سلطه حکومت‌های اقتدارگرا، فساد و توسعه نیافتگی و بالاخره بیکاری در میان جوانان از علل پیدایش این جنبش است. هدف این جنبش به دست گرفتن قدرت و برقراری شریعت اسلام است. زوال اسلام رادیکال از نظر کپل موجب پیدایش جهادگرایی ست که جنبشی سرتاپا خشن است و هدفی جز جنگ با غرب ندارد.

اولیویه روآ (Olivier Roy) اسلام شناس دیگر فرانسوی نظری کاملا متفاوت دارد. او اسلام‌گرایی کلاسیک را از «نوبنیادگرایی» جدا می‌کند. هدف اولی اگر جنگی ضد استعماری و برقراری دولت اسلامی بوده است، دومی در پی برقراری «اسلام جهانی» است. این جنبشی است که می‌خواهد تمام کنش‌های بشری را با هنجار‌های اسلامی تطبیق دهد. روآ عاملان اصلی سکولاریسم را نه مسلمانان لائیک که جنبش نوبنیادگرایی می‌داند. در واقع از نظر او نوبنیادگرایی در تحلیل نهایی اراده و گرایشی ست برای مدرن کردن جامعه اسلامی بر طبق موازین اسلامی.

برنارد لوئیس (Bernard Lewis) تاریخ دان و اسلام شناس بریتانیایی-آمریکایی بر جنبه‌های تاریخی بنیادگرایی اسلامی تاکید می‌کند. لوئیس ریشه این جنبش را به تاریخ رابطه پرتنش و خشن جهان اسلام و غرب ـ مسحیت برمی‌گرداند: مسلمانان که پیروز نسبی جنگ‌های صلیبی بودند در دوره مدرن شاهد ضعف خود در برابر رقیب هستند. بنیادگرایان اسلامی راه چاره را بازگشت به اسلام می‌دانند تا دوباره قدرت گذشته بازگردد. برای لوئیس بنیادگرایی در واکنش به شکست مدرنیزاسیون در کشورهای اسلامی و آشفتگی اجتماعی و اقتصادی در این کشورها پدید آمده است.
با همه اختلافاتی که میان این چهار نظریه وجود دارد می‌توانیم بگوییم روآ و بورگا اسلام‌گرایی را عمدتا پدیده‌ای مدرن می‌دانند که در جستجوی برپایی مدرنیته‌ای بومی است و کپل و لوئیس آن را واکنشی دینی و یا متاثر از تاریخ می‌دانند.(2)
آنچه گفته آمد،دیدگاه اندیشمندان غربی راجع به اسلام گرایی یااسلام سیاسی به باورآن هامی باشد.کنشگران سیاسی- ایدئولوژیک وفرهنگی مسلمان،واژه ی اسلام گرایی رابه خیزش های اسلامی- کنونی درجهان اسلام نارسادانسته، استعمال آن رانادرست می دانند.درضمن،برداشت دانشمندان غربی راجع به اسلام یااسلام گرایی رامانندشرق شناسان دیروز،آلوده بااغراض سیاسی دانسته، نمی توانندباآن هاهم باورشوند.
ازآنجاکه موضوع بحث این نوشته،دموکراسی،سکولارهاومبارزان مسلمان می باشد،ودید گاههایی دانشمندان غربی هم درزمینه، بازتاب داده شد.بی فایده نخواهدبود،اگردید گاه وکارکردسیاست مداران غربی هم بازتاب داده شود.برای بازتاب دیدگاه وکارکردسیاست مداران غربی،بدلیل های زیادی هم نیازاحساس نمی شود،چراکه آن هادرعمل موضع خودرابازتاب داده اند.بطورنمونه،درسال1989،انتخابات دموکراتیک درالجزائیربرگزارشد که درآن جبهه ی نجات اسلامی برنده شد.رهبران غربی،نه تنهانتیجه ی انتخابات رانه پذیرفتند،بلکه به کمک ارتش الجزائیرشتافتندتابایک کودتای نظامی،نتیجه ی انتخابات راباطل ومبارزان مسلمان رازندانی وسرکوب نماید.طرفه این که،به حمایت ازکودتابسنده نکرده،سازمان جاسوسی فرانسه ودیگرسازمان های پنهان کارغربی به کمک سازمان پنهان کارالجزائر،"گروه مسلح اسلامی را"ساختند،و بخاطربدنام کردن مسلمان هایی الجزائربه خشونت های زیادی که دوصدهزارقربانی داشت،دست زدند.ازبرخوردسیاست مداران غربی بانتیجه ی انتخابات الجزائر،واضح شده بودکه آن هابه هیچ نوع انتخاباتیکه درآن،مبارزان مسلمان برنده شوند،اجازه ی رسمیت وقانونیت نمی دهند.زمانیکه درسال1996،حماس درانتخابات فلسطین برنده شد،بازهم بوش وبلیرنتیجه ی آن رانپذیرفتندوبه این هم بسنده نکرده،سازمان نامبرده راتروریست نام نهادند.تروریست نام نهادن سازمان های برنده انتخابات،نتیجه ی ببارنمی آورد،مگرمنزوی شدن نواندیشان وفربه شدن تندروان وخشونت گرایان مسلمان.
بهرحال،سکولارهای مسلمان که خودرادموکراسی خواه ومدافع حقوق بشرهم می دانند،ناراحتی شان پس ازبرتریی حزب اسلامی"النهضه"درانتخابات تونس،نشان دادکه مخالف تبلیغات خودعمل می کنند.بطورنمونه،درتونس،درروزهایی داغ مبارزه ی انتخاباتی،درحالیکه طرفداران "النهضه"برای بسیج توده ی به شهرهاوروستاهارفتند،سران سکولارها/چپ گرایان ولیبرال هاباهمکاریی ساختارباقی مانده ازدوره ی رژیم بن علی فراری،مصروف قانون سازی برایی دورنگهداشتن آنها ازانتخابات وتنظیم صندوق هایی آراء بودند.ازسوی دیگر،چپ گرایان ولیبرال هاباورداشتندکه ساختارقدرت،همان ساختارهمان قبلی است ورسانه های بیرونی ودرونی هم روحیه ی سازگارباحزب اسلامی" النهضه "ندارند؛ورسانه ها هم چنان تبلیغ کرده بودندومی کنندکه، انقلاب های عربی غیرایدئولوژیک می باشندوحزب النهضه یک حزب ایدئولوژیک می باشدکه درفضایی غیرایدئولوژیک کنونی،اثرگذاریی چندانی نخواهد داشت.

بااینکه انقلاب های عربی غیرایدئولوژیک بودند،و... به علت آنکه انقلاب ۱۴ ژانویه تونس که منجر به سرنگونی بن‌علی شد، ایدئولوژیک نبود ،دوران انتقالی در این کشور هرگونه احتمالی را در خود داشت. در اینجا مهارت و توانایی اسلامگراها به نمایش درآمد، اسلامگرایانی که همه مصیبت‌ها و رنج‌های گذشته خود را تبدیل به نقاط قوت خود کردند. در دوران گذشته زمینه واقعی برای سیاسی‌کاری آزادانه وجود نداشت مگر در زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها، به همین دلیل نیروهای اسلامگرا بیشتر از گروه‌های دیگر آماده ورود به مرحله جدید بودند، به‌ویژه آن صدها اسلامگرایی که از کشورهای غربی به تونس بازگشتند. این افراد فعالیت داوطلبانه را به‌واسطه حضورشان در جمعیت‌های مختلف به خوبی آموزش دیده بودند. این‌گونه شد که دیدیم جنبش النهضه از همان ابتدای فعالیت خود به مناطق فقیرنشین رفت و به مردم کمک کرد تا در برهه‌ای که شاهد گرانی قیمت کالاها و هرج‌ومرج در توزیع آنها بود، به نیازهای اولیه خود دست پیدا کنند. در همین برهه، النهضه از منابر خطبه‌های دینی و مساجد برای کمک به فقیران بهره برد و این ایده مردمی را تشویق کرد که می‌گفت: «حاکم بعدی تونس باید شخصی باشد که از خدا بترسد تا همانند بن‌علی به مردمش خیانت نکند.» و چه‌بسا این ایده را نیز تبلیغ می‌کرد که علت سقوط بن‌علی سیطره زنش بر او بود. حزب النهضه که از ۲۰ سال پیش از رسانه‌های سنتی به دور بود، دارای تجربه گرانبهایی در استفاده از شبکه‌های اجتماعی بود و با انقلاب دریافت که این شبکه‌ها بسیار کارساز است و نتایج را رقم خواهد زد، بنابراین به‌طور شبه‌مطلق بر آن کنترل پیدا کرد.
در مقابل شخصیت‌های چپ‌گرا و لیبرال که آنها نیز مدت زیادی دور از رسانه‌های سنتی بودند آن را در اختیار خود گرفتند و به این مساله اهمیت ندادند که طبقات فقیر جامعه به این رسانه‌ها به‌عنوان پس‌مانده نظام سابق نگاه می‌کنند که در پی فریب‌شان هستند و نه روشن کردن‌شان. چپ‌گراها و لیبرال‌ها وارد جدال‌های عریض و طویلی پیرامون جزئیات مواد قانون اساسی شدند و نفهمیدند که سرنوشت انتخابات را این مسائل و قضایای نظری رقم نمی‌زند. از سوی دیگر، چپ‌گراها یک قانون انتخاباتی را تحمیل کردند که کنترل النهضه بر قدرت را محدود می‌کند، ولی همان قانون باعث افزایش حزب‌ها و فهرست‌های انتخاباتی و تشتت آرا شد که النهضه بهره وافر از آن برد. برخی از احزاب لیبرال و چپ‌گرا قرادادهای میلیونی با موسسات تبلیغاتی بستند به گمان آنکه انتخابات در کشوری که تازه به دموکراسی روی آورده می‌تواند همانند تبلیغات در آمریکا پیش برود.
پرواضح است که تعداد مبارزان چپ‌گرا در مقایسه با مبارزان اسلامگرا کمتر است، با وجود این چپ‌گراها گزینه کنترل مطلق و کامل بر همه نهادهای دولت انتقالی را نظیر شورای عالی برای تحقق اهداف انقلاب و نیز کمیته مستقل برگزاری انتخابات، انتخاب کردند .امری که باعث شد صدها نفر از بهترین مبارزان‌شان مجبور شدند به مقتضای پست‌هایی که دارند بی‌طرفی پیشه کنند و از شرکت در تبلیغات انتخاباتی ممنوع شدند. بهترین مثال برای این مساله «کمال الجندوبی» رئیس کمیته مستقل برگزاری انتخابات است که با موفقیت و اقتدار و بی‌طرفی تمام بر فرآیند، نخستین انتخابات دموکراتیک در تونس نظارت داشت. الجندوبی ملقب به الغنوشی چپ‌گراهاست زیرا او نیز دو دهه را در تبعید سپری کرد و دارای پیشینه مبارزاتی طولانی است. در حالی که الغنوشی داشت طول و عرض کشور را برای تبلیغات برای حزبش طی می‌کرد، الجندوبی مشغول توزیع صندوق‌های رای‌گیری در حوزه‌های انتخاباتی و آموزش صدها جوان برای اداره دفترهای رای‌گیری بود و پست وی به گونه‌ای بود که اتخاذ موضعگیری سیاسی یا حتی پاسخ به تبلیغات گسترده‌ای که جنبش النهضه علیه او آغاز کرده بود، برایش ممنوع بود. النهضه پیش‌بینی می‌کرد که الجندوبی اقدام به تقلب در انتخابات می‌کند، به همین دلیل به شدت به وی حمله کرد.
بالاخره انتخابات مجلس موسسان برای دومین بار با رای اکثریت رای‌دهندگان تونسی به نفع النهضه و همپیمانش حزب «کنگره برای جمهوریخواهی» به پایان رسید. گفتنی است که انتخابات نخست مجلس موسسان که پس از استقلال تونس و با شرکت گسترده مردم برگزار شد با پیروزی بزرگ برای جبهه ملی که ائتلافی میان بورقیبه و برخی نیروهای سیاسی بود، به پایان رسید. بی‌تردید دموکراسی تازه‌متولد‌شده تونس امروز در معرض تهدید تک‌صدایی است ولی چشیدن طعم آزادی سیاسی به‌وسیله تونسی‌ها تنها تضمین‌کننده آن است که کشور به همان سرنوشتی دچار نشود که پس از استقلال به آن دچار شد. مهم‌ترین اولویت امروز در تونس این است که رهبران قدیمی چپ‌گرا و لیبرال عقب‌نشینی کرده و عرصه را برای چهره‌های جدید و گفتمان جدید که چندین سال است به حاشیه رانده شده‌اند، خالی کنند. حزب النهضه که عرصه را برای رهبران جدید و جوان باز کرد، فضل بزرگی بر دیگران در فرآیند تبلیغات انتخاباتی موفقش دارد. (3)
حال که دیدیم، تلاش های سکولارهایی لیبرال وچپ گرادرتونس،نتوانستند مانع برتریی حزب اسلامی"النهضه"درانتخابات تونس شوند؛وبرخلاف خواست آن ها،النهضه به پیروزیی انتخاباتی رسید.ببینیم که رهبران النهضه چگونه می تواننداندیشه وبرنامه ی خودرابازتاب وبه کاربندندکه، هم نگرانی سکولارهارابرطرف نمایند؛وهمچنان،به خواست نوگرایان دینی که خودازجمله ی آن هامی باشند،پاسخ قناعت بخش فراهم نمایند.واقعیت این است که رهبران حزب النهضه،همان گونه که درانتخابات برنده شدند؛به گونه ی که توقع می رفت،خودرادرجای ملت تونس نه نشاندندواعلام کردندکه این نمایندگان منتخب مردم هستندکه تصمیم می گیرندنه ما.
به طورنمونه،...راشد غنوشی" رهبر حزب اسلامی نهضت در تونس، اخیرا در مصاحبه‌ای، درک این حزب از شریعت اسلام و قانون مبتنی بر شریعت را بیان کرده است. وی می‌گوید: "به گمانم معنای اینکه شریعت منبع قانون اساسی باشد این است که تدوین قوانین را به یک دولت شهروندی واگذار کنیم. اخوان‌المسلمین پس از اینکه طرح خودشان را اعلام کردند و از علمای الازهر خواستند قوانین را بازنگری کنند. در نهایت آمدند و دیدیم که به دولت شهروندی گردن نهادند. به این معنا که مردم نمایندگان خود را در پارلمان انتخاب می‌کنند و آنها هستند که دست به اجتهاد زده و قانون‌گذاری خواهند کرد ... در اسلام مساله اجتهاد است و هیچ‌کس هم نمی‌تواند آن را در انحصار خودش بگیرد. تفکر اصلی این است که کل این امت بر اساس این دین به خلافت رسیده‌اند و نماینده این دین روی زمین هستند. یک نهاد مشخص در اسلام وجود ندارد که دین را نمایندگی کند. حتی دولت هم چنین نیست و نمی‌تواند سخنگوی دین باشد. هیچ‌کس حق ندارد به اسم دین سخن بگوید مگر کل امت."(4)
نگاهی به سخنان راشدغنوشی رهبرحزب اسلامی"النهضه"روشن می سازدکه اوخودوحزبش را،نه درجای خدانشانده است ونه درجای رسول خدا،ونه درجای مردم،شیوه وراه کاری معمولی که بنیادگرایان مذهبی درایران،پاکستان،افغانستان،عربستان و...به آن متوسل شده،به بندگان خداوپیروان رسولش موقعیتی قایل نیستند!این موضع رهبر"النهضه"که امت نمایندگان خودراانتخاب می کندوآنهاازطریق"اجتهاد"مسایل ملی راحل وفصل می کنند،بهترین پاسخ به پرسش هایی سکولارهایی لیبرال وچپ گرامی باشد.اکنون،این باآنهاست که حمایت مردم راکمایی ودرتصمیم گیری های مردمی شریک شوند.اکنون که نگرانی های سکولارهایی تونسی دررابطه باپیروزیی حزب النهضه وپاسخ حزب به آنهاداده شد،می بینیم که نگرانی نواندیشان دینی که ازنیش زهرالودماربنیادگرایی زخم هایی بی شماربرداشته اند،چیست؟
دراین زمینه،نامه ی دکترابراهیم یزدی رهبرنهضت آزادیی ایران که خودو حزبش ازپیشگامان نواندیشی دینی می باشند،به راشدغنوشی، بازتاب داده می شود:
برادر عزیز راشد الغنوشی 
السلام علیکم ورحمة الله و برکاته 
پیروزی شما وبرادران و خواهران تونسی شما را، نه تنها در سرنگونی یک نظام سرکوبگر، بلکه افزون بر آن در برگذاری یک انتخابات ملی آزاد سالم و منصفانه، تبریک می گویم. در ایران یک علاقه بسیار جدی همراه با دعاهای بسیار برای موفقیت شما وجود د ارد.  من از نزدیک اخبار مبارزات شما و مردم تونس  را، هم برای رهائی از استبداد وهم برای تاسیس یک حکومت مردم سالار پیگیری کرده ام.  
پیروزی حزب شما در انتخابات اخیر تحسین بر انگیز است. اما این پیروزی بار سنگینی بر دوش شما، بعنوان رهبر "جنبش النهضة"  قرار داده است. من در حالیکه شدیدا تحت تاثیر بلوغ سیاسی مردم تونس قرار گرفته ام، بطور جدی نگران پیامد های دراز مدت آن هستم.  ما مسلمانان از هر ملیتی، اگر چه برای تحقق حقوق اساسی، آزادی وحق حاکمیت خود مبارزه می کنیم اما تجربه کافی با دموکراسی رانداریم. ما مبارزه می کنیم ودیکتاتور سرنگون می کنیم، اما استبداد را به عنوان یک شیوه زندگی از بین نمی بریم. استبداد در یک ساختار سیاسی خلاصه و محدود نمی شود، بلکه ابعاد  فرهنگی  متناسب و همآهنگ با ساختار سیاسی خود را دارد. همین ابعاد فرهنگی است که در شخصیت افراد و کل جامعه مبتلی به ستبداد آن چنان رسوب کرده است که به استبداد امکان ادامه حیات   برای مدتی طولانی را می دهد. نتیجه آن است که ما مسلمانان مستبدین را سرنگون می کنیم و بزودی ناظر جایگزین های جدیدی می شویم. این همان چیزی است که برای ما اتفاق افتاده است. ما شاه را سر نگون کردیم، اما فراموش کردیم که به درمان منش و شخصیت " شاه درون" خویشتن خود بپردازیم. بنابراین حلقه منحوسه بسته می ماند.        

برای شکستن این چرخه و نهادینه کردن مردم سالاری چه می توان کرد؟ دموکراسی یک کالای صادراتی نیست. بلکه یک فرایند ملی یادگیری و انکشاف است.  انتخابات ابزار بسیار باارزشی است ، اما بخودی خود دموکراسی محسوب نمی شود. من توجه شما را به سه مقوله اساسی ، که اگر مردم هر سرزمینی آن ها را بیاموزند و قلبا به پذیرند،  شانس آن را خواهند داشت که از نعمت آزادی و دموکراسی برای نسل های امروز و آینده مسلمانان اطمینان حاصل کنند.

اولین مقوله این است که تنوع و تکثر در جامعه بشری را به پذیریم و به آن احترام بگذاریم. خداوند سبحانه و تعالی در کتاب مقدس قرآن به ما وجود اختلاف در جامعه بشری را یادآور میشودو از ما می خواهد که یکدیگر را تحمل کنیم. خداوند می فرماید من در روز قیامت در باره گوناکونی باور های شما داوری خواهم کرد.  کشورهای اسلامی، از جمله تونس، تمامی ویژگی های یک جامعه در حال انتقال را دارا هستند. در یک جامعه انتقالی تنوع و گوناگونی آرا و عقاید به مراتب بیشتر از یک جامعه سامان یافته است.  بنا براین پذیرش و احترام به تکثر در این مرحله از تاریخ تحولات  مسلمانان به مراتب مهمتر و ضروری تر است.

دومین مقوله در فرایند یادگیری دموکراسی تساهل، تسامح و مداراست، که در فرهنگ و آموزش اسلامی ما جایگاه ویژه ای دارد. تنوع در جامعه ممکن است به تقابل و در گیری و فرسودگی عمومی و به بهانه ای برای ظهور استبداد  جدیدی منجر شود. بنابراین تساهل و تسامح یک ضرورت اجتناب نا پذیر است. اما تساهل و تالورانس به خودی خود یک رفتار غیر فعال است و کافی برای پرهیز از عواقب درگیری ها نیست. این امر ما را به مقوله سوم میرساند.

 
ضرورت سوم در نهادینه شدن دموکراسی، سازگاری و همگرائی در میان کنشگرایان صحنه سیاست است. توسعه اجتماعی و اقتصادی تونس نیازمند همگرائی و سازگاری تمامی شهروندان تونسی شما، صرف نظر از وابستگی های فکری و دینی ، نژادی، جنسیتی  می باشد.  همگرائی و سازگاری به معنای نادیده گرفتن و صرف نظر کردن از اعتقادات و باور ها نیست. بلکه به معنای تشخیس ضرورت همکاری با یکدیگر برای رستگاری ملی که همه   گروه ها از آن بهره مند  شوند ، می باشد.  

برادر گرامی  شما حمایت و اعتماد اکثریت رای دهندگان را بدست آورده اید و اکنون بر عهده شماست که نمونه ای باشید از سعه صدر و برسمیت شناختن حقوق دگراندیشان. من از خداوند باری تعالی می خواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم، یا آنچه در الجزیره یا در موارد مشابه رخ داده است،  حفظ نماید. 

تونس پیشگام و پیشتاز بهار عربی در جنبش بیداری معاصر اعراب بوده است. اکنون تونس با یک حرکت زیبا ، گام اول را در راستای ایجاد جامعه دموکراتیک برداشته است. من به درگاه خداوند دعا می کنم که تونس پیشگام  تاسیس یک دموکراسی نهادینه شده در جهان عرب و نمونه ای برای دنیای اسلام، در هر کجا، باشد. (5)نامه ی ابراهیم یزدی به راشدغنوشی رئیس حزب موفق درانتخابات تونس،ازناامیدی وسرخوردگی یک جناح نواندیش دینی درایران که بیشترازسه دهه می باشدکه استبدادمذهبی بنیادگرایانه وفسادگسترده ی مالی آن آزارش می دهد،پرده برمی دارد.ازآنجاکه ازاستبدادمذهبی- فقهی ودموکراسی سوزی وآزادی ستیزیی رژیم آخوندی- بنیادگرایانه ی حاکم برایران وخشونت های سیاسی وایدئولوژیکش برمسلمان های ایرانی، همگان ؛نه کم،بلکه زیادهم اطلاع دارندو نامه ی یزدی بازتابی بخشی کوچکی  ازآن به شمارمی آید.دراین بخش ازنوشته، ازفسادگسترده ی مالی ی رژیم بنیادگراوآخوندیی ایران پرده برداشته می شود.

ازاین لحاظ که بنیادگرایی مذهبی، برنامه ی اقتصادی نداردومسئولتی هم احساس نمی کندکه دارای چنان برنامه ی باشد،چراکه نه به علم وتخصص رابهامیدهدونه به اراده ی مردم اهمیت قایل است.ازاین رو،... درخلاء برنامه اقتصادی، بهترین فرصت راجهت استثمار و غارت مردم ایران تشخیص داد (به همین دلیل عزت الله سحابی که عضو شورای انقلاب و رئیس سازمان برنامه بودجه و از معماران اولیه رژیم مطلقه فقاهتی بود، در تابستان سال 58 آماری رااعلام کرد که ماهیت بورژوازی ایران بعد از انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 را،روشن می‌نماید. طبق گفته عزت الله سحابی: "میزان سودی که بورژوازیی(آخوندیی) ایران در 6 ماهه اول سال 58، با غارت سرمایه‌‏های مردم ایران بدست آورد، دو برابر کل سودی بود که در طول 50 سال رژیم پهلوی، بورژوازی ایران توانسته بود از مردم ایران غارت نما ید است“). همین یک قلم آمار به درستی شرایط تاریخی و ماهیت بورژوازی غارتگر و ضد خلقی و ضد انسانی ایران را مشخص می‌سازد.(6)

آمارنامبرده،به سال اول حکومت اسلامی ؛حکومتی که پس از مصادره ی انقلاب اسلامی توسط آخوندهاکه درآن نقش ناچیزی به تناسب نواندیشان دینی، مانند:نهضت آزادی،مجاهدین خلق،جنبش مسلمانان مبارز،جبهه ی ملی و...داشتند،مربوط می باشد.دربیشترازسه دهه ی گذشته ،طبقه ی نوبرآمدآخوندی یابورژوازیی روحانی، غارت هاودست بردهایی برسرمایه های دولتی وملی ایرانیان زده است که درفاسدترین رژیم هایی تاریخ زده وناکام جهان، مانند،پاکستان هم نمی توان آن راسراغ کرد.بطورنمونه،....به گزارش خبرنگار تعامل، در شرایطی که کمیته ویژه، رسیدگی به اختلاس بزرگ موسوم به آریاگیت را در دستور کار دارد، اخباری از دستگیری عوامل یک پرونده کلان فساد اقتصادی  دیگر در اختیار خبرنگار تعامل نیوز قرار گرفته است.
بنا بر این گزارش، عوامل اصلی این فساد 1000میلیارد تومانی، هم اکنون در بازداشت به سر می برند. این افراد طی چند روز گذشته و طی یک عملیات ضربتی، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده اند.بنابراین گزارش،متهم اصلی این پرونده درساعات اولیه ی دستگیری،اعتراف قابل توجهی داشته است.این فرددرمنزل مسکونی خوددریکی ازمناطق شمالی تهران،توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.بنابرگزارش رسیده،یکی ازمنابع این فسادبزرگ،همانندپرونده ی اختلاس3000میلیاردی درسیستم بانکی کشوروبه واسطه ی"ایل سی"های جعلی بوده است.دراین مجموعه نیز،همانندپروژه ی آریاگیت،شرکت های مختلفی توسط عوامل این فسادتشکیل شده است.(7)این پرونده وپرونده ی قبلی، تنهانمونه های ازفسادمالی دررژیم بنیادگرا،خشن،ضدمردمی- آخوندیی ایران نیست،بلکه ده هاوصدهانمونه ازدزدی واختلاس درتاریخ 33ساله ی این رژیم به گونه های خردودرشت وجودارندکه تافروپاشی آن که احتملاًنزدیک به نظرمی رسد،پنهان خواهندماند.باوجودپنهان کاری هاوزدوبندهایی بی شماررژیم،انقلاب رسانه ی، وضعی رابوجودآورده است که دیگرپنهان کاری بی اثرشده وروزتاروزازفسادرژیم های مستبد،چه سکولاروچه مذهبی- بنیادگرا،مانندرژیم استبدادی- آخوندیی ایران، پرده برداشته می شود،وحتاخودی هاهم این کاررابخاطرآینده ی خودمی کنند.
بطورنمونه،...رئیس کمیته تحقیق و تفحص از تامین اجتماعی مجلس از اختلاس یکهزار میلیارد تومانی در ۱۵۰ شرکت زیرمجموعه سازمان بازنشستگی و شستا خبر داد و گفت: اگر هیئت رئیسه مجلس از ادامه کار جلوگیری نمی‌کرد می‌توانستیم بیش از سه هزار میلیارد تومان اسناد و مدارک تخلف در این شرکتها را اثبات کنیم. سلیمان جعفرزاده در مورد دلایل تاخیر ارائه گزارش کمیته تحقیق و تفحص مجلس از سازمان تامین اجتماعی گفت: چالشهای پیش رو در این پرونده آنقدر زیاد است که بنده با وجود اینکه دو دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بوده ام در این هشت سال هیچ موردی مانند تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی اینچنین سیاسی نشده بود. فشار سیاسی بر تیم تحقیق و تفحص وی افزود: از روز اولی که طرح تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی آغاز شد بلافاصله با فشارهای سیاسی از سوی بسیاری از چهره ها و حتی هیئت رئیسه مجلس مواجه شدیم چرا که نمایندگان حاضر در تیم تحقیق و تفحص به سراغ شرکتهایی رفتند که ۶۰ سال هیچگونه نظارتی بر عملکرد آنها نبوده است. همین شرکتها تهمت‌ها و افتراهای بسیاری به گروه تحقیق و تفحص وارد کردند ولی ما به دور از تمام این حاشیه ها به کارمان ادامه دادیم. سه شنبه زمان ارائه نتیجه نهایی تحقیق و تفحص از “سازمان تامین اجتماعی” رئیس اسبق کمیسیون اجتماعی مجلس از ارائه گزارش نهایی تیم تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی کشور در روز سه شنبه در صحن علنی مجلس خبر داد و افزود: در این گزارش آمده است که پس از بررسی وضعیت ۱۵۰ شرکت زیرمجموعه سازمان بازنشستگی و “شستا” بیش از یکهزار میلیارد تومان اختلاس انجام شده است. مبلغ اختلاس در “شستا” بیش از سه هزار میلیارد تومان است جعفرزاده تصریح کرد: در حالی که داشتیم به سرنخهای بیشتری در این پرونده بزرگ اختلاس پی می‌بردیم هیئت رئیسه مجلس از ادامه تحقیق و تفحص جلوگیری کرد. به اعتقاد اعضای تیم تحقیقی اگر فعالیت ما تا ۶۰ روز دیگر ادامه داشت می توانستیم بیش از سه هزار میلیارد تومان اسناد و مدارک تخلف در این شرکتها را اثبات کنیم. (8)
فاش شدن پرونده هایی بی شمارفسادمالی ی رژیم آخوندیی ایران،ازاین حقیقت پرده برمی داردکه بنیادگرایان مذهبی تاچه پیمانه خودپرست،فاسدوضدمردمی می باشند.ازآنجاکه درپاکستان وافغانستان منبعی پردرآمدی نفتی مانندایران وعربستان وجودندارد،بنیادگرایان مذهبی،چه ملایی وچه غیرملایی درخدمت شبکه های جاسوسی وموادمخدروتباه کار؛واغلباً درپاکستان، مورداستعمال ارتش قرارگرفته اندتادرافغانستان وکشمیرویران گری نمایند.طرفه اینکه،گه گاهی، درصورت لزوم دیدارتش،بخاطر فرارازفشارامریکایی ها، زیرهدایت آی اِس آی، درشهرهایی پاکستان هم دست به تروروبم گذاری می زنند؛ودرافغانستان،  تباه کاری،تروروخودکشی راگسترش می دهندتامنطقه رابی ثبات نگهدارند.ازهمه مسخره تر اینکه،به باورخود؛ازاین طریق، به دین،البته دین موردنظرارتش پاکستان خدمت می کنند.درعربستان که دستگاه قبیلگی- آخوندیی آن،بخاطرساختارقبیلگی- فرهنگی،وضع همانندبا بخش های شمال غربی وجنوب غربی پاکستان وجنوب شرقی وجنوب غربی افغانستان برای رشدبنیادگرایی دارد؛وهمچنان،منابع مالی هم دارد،به بنیادگرایان هم فکرخوددرهربخشی ازجهان اسلام بنام تقویت سلفی گری ومبارزه باشیعه هاونواندیشان دینی کمک مالی می کند؛کمکی که بیشتربرای ناتوان سازیی نواندیشی دینی وفربه کردن استبدادسکولارومذهبی- قبیلگی هزینه می شود.
باوجودتلاش های مذبوحانه ی بنیادگرایی هایی ایران وعربستان نفت دار،وکارهایی قهقرایی بنیادگرایان پاکستان،فغانستان،صومالی و...روندروبرشدنواندیشی دینی درترکیه،تونس،مصر وجنوب شرق آسیا،نشان میدهدکه بنیادگرایان مذهبی به پایان خط نزدیک می شوند.درجولان روبرشدبنیادگرایی مذهبی درجهان اسلام که جنگ علیه کمونیسم روسی وکمک های کلان دلاریی امریکاوعربستان به آن هابه بهانه ی براندازیی امپراتوریی شیطان/شوروی به فراخناودرازنای آن افزود،دوموضوع دیگرهم اثرگذاریی بزرگی داشتند:نخست،کم رنگ شدن نواندیشی دینی که دراواخرسده ی نزدهم درجهان اسلام آغازشده بود.دوم،دین زدایی،دموکراسی گریزی وآزادی ستیزیی سکولارهایی راست وچپ باتشویق کشورهای غربی وکمونیسم روسی.خنده آور اینکه،دراین بازیی فرارازدموکراسی واصراربرحکومت نامحدود،هم سکولارهایی چپ وراست؛وهمچنان،مستبدان سنتی- قبیلگی حاکم برمسلمان ها،ازدین بهره برداریی سوء کرده اندومی کنند.زمانیکه بهره برداریی مغرضانه ازدین بافرهنگ سیاسی تمرکزگرای رایج درکشورهای مسلمان همراه شد،به عمراستبدادمطلقه تاکنون افزود.
دراین زمینه،مصطفی آکیول نویسنده ی ترکیه می گوید: من علاقه زيادی به فرهنگ سیاسی دارم به این صورت که آیا آزادی و دموکراسی ارج گذاشته میشود یا فرهنگ سیاسی استبدادی حاکم است که دولت همه چیز را به شهروندان تحمیل میکند؟ این نکته پنهانی نیست که بسیاری از جنبشهای اسلامی در خاورمیانه تمایل به اقتدارگرایی دارند و هیچ شکی در این نیست که برخی از به اصطلاح «رژیمهای اسلامی» مثل عربستانسعودی،ودر بدترین حالت، طالبان در افغانستان(ورژیم آخوندیی ایران) و... کاملاً استبدادی هستند، برای نمونه در عربستان سعودی پدیدهای به نام پلیس دینی وجود دارد. پلیس دینی شیوه زندگی به ظاهر اسلامی را با توسل به زور به هر شهروندی تحمیل میکند، مانند اینکه زنان باید سر، صورت و حتی دستهايشان را بپوشانند و حجاب و پوشش خاصی داشته باشند. این استبدادی است و چیزی است که من منتقد آن هستم، اما وقتی من متوجه شدم که غیرمسلمانان، یا فعالان سیاسی با افکار غیراسلامی در همین حیطه جغرافیایی، گاهی رفتاری مشابه دارند، پس ریشه این مشکل احیاناً در فرهنگ سیاسی حاکم بر تمامی این منطقه و نه در اسلام نهفته است. اجازه دهید مثالی بزنم: در ترکیه جایی که من از آنجا آمدهام و جمهوری بسیار سکولاری است، تا همین اواخر چیزی داشتیم که من آن را پلیس سکولاریسم مینامم و از دانشگاهها در برابر ورود دانشجویان محجبه محافظت میکردند. به عبارت دیگر، آنها دانشجویان را مجبور میکردند پوشش سرشان را بردارند. فکر میکنم اجبار کردن مردم برای برداشتن پوشش سر به همان اندازه ظالمانه است که بخواهیم چيزی را بر آنها تحمیل کنیم.
وقتی من اینها را دیدم، گفتم «شاید مشکل صرفاً فرهنگ استبدادی در منطقه باشد، که برخی از مسلمانان تحتتأثیر آن قرار گرفتهاند.» اما می بينيم مردمی که افکار سکولار دارند هم میتوانند تحتتأثیر آن قرار بگیرند. پس شاید مشکل از فرهنگ سیاسی باشد، و در این مورد باید فکر کرد که چگونه میتوان فرهنگ سیاسی را تغییر داد. اینها برخی از پرسشهایی من بودند، زمانی که چند سال پیش شروع به نوشتن یک کتاب کردم با خود گفتم «پژوهشی در این باره میکنم که واقعاً اسلام چگونه به آنچه امروزه هست رسیده است؟ چه راهی را رفته است و چه راهی را باید میرفت؟» اسم کتاب من «اسلام بدون تندروی: دفاعیه یک مسلمان از آزادی» است و همانطور که از عنوان فرعی آن پیداست، من به سنت اسلام و تاریخ اندیشه اسلامی از منظر آزادی فردی نگاه کردم و تلاش کردم نقاط قوت آن را در رابطه با آزادی فردی پیدا کنم. اينها نقاطقوت سنت اسلامی هستند. اسلام به عنوان یک دین توحیدی، که انسان را مسئول رفتار خودش میشناسد، اندیشه فرد و فردگرایی را در خاورمیانه ایجاد کرد و آن را از جمعگرایی قبیلهای نجات داد؛ ایدههای زیادی را میتوان از آن استخراج کرد. علاوه بر آن، مشکلاتی نیز دردرون سنت اسلامی دیدم، اما نکته غریب اين بود که بیشتر این مشکلات، بعداً پدید آمدند و نه از قرآن که هسته الهی اسلام است، بلکه از درون سنتها و ذهنیتها سر برآوردند، یا تفسیرهایی از قرآن که مسلمانان در قرون وسطی کردند. برای نمونه، از آیات قرآن به سنگسار نمیرسیم، مجازاتی دنيوی برای ارتداد فكری و برای مسائل شخصی وجود ندارد. بدین معنی که امروزه، مسلمانان میتوانند به این چیزها نگاه کنند و بگویند «خوب، هسته اصلی دین همیشه با ماست. این دین ماست، و ما به آن وفادار خواهیم بود.» اما ما میتوانیم چگونگی تفسیر آن را تغییر دهیم، زیرا این تفسیر بر اساس زمان و فضای قرون وسطی بوده است. اکنون ما در دنیای دیگری با ارزشهای متفاوت و ساختارهای سیاسی متفاوت زندگی میکنیم و چنین تفسیرهایی کاملاً ممکن و شدنی است.
حال اگر من تنها کسی بودم که اینگونه فکر میکردم، مشکل از من بود، اما اصلاً حقیقت ندارد. در واقع از سده نوزدهم، یک سنّت کامل تجدیدنظرطلب و اصلاحطلب ـ هر چه آنها را بنامید ـ و یک روند در اندیشه اسلامی به وجود آمده است. اینها روشنفکران یا دولتمردان سده نوزدهم و بعداً سده بیستم بودند، که اساساً به اروپا نگاه میکردند و دیدند اروپا دستاورهای زیاد قابل تحسینی مانند علم و صنعت، دموکراسی، مجلس و ایده نمایندگی از طریق آرا، و ایده تساوی حقوق شهروندی دارد. اندیشمندان مسلمان و روشنفکران و سیاستمداران از سده نوزدهم به اروپا چشم دوختند و اين دستاوردها را دیدند. آنها گفتند: «چرا ما چنین چیزهایی نداریم؟» آنها نگاهی دوباره به سنتهای  اسلامی انداختند و دیدند جنبههای مشکلسازی در آن وجود دارد، که البته هسته اصلی دین نیستند، بنابراین شاید بتوانند فهمی جدید از آنها پیدا کنند و قرآن در دنیای مدرن بازخوانی شود.
این جریان معمولاً به نام نوگرایی اسلامی خوانده میشود و از سوی روشنفکران و سیاستمداران، نه صرفاً به عنوان یک ایده فکریی روشنفکرمآبانه، بلکه بهعنوان یک برنامه سیاسی مطرح شد. در واقع، به همین دلیل بود که در سده نوزدهم امپراتوری عثمانی
ـ که همه ی خاورمیانه را تحت پوشش داشت ـ اصلاحات خیلی مهمی ایجاد کرد؛ اصلاحاتی مانند دادن حقوق برابر شهروندی به مسیحیان و یهودیان، پذیرش قانون
اساسی، پذیرش مجلس نمایندگان و پیشبرد ایده آزادیی دین. به همین دلیل بود که امپراتوریی عثمانی در چند دهه آخر حیات خود به پیش دموکراسی يا سلطنت مشروطه تبدیل شد؛و در آن زمان، آزادی به شكل ارزش سیاسی پراهمیتی درآمد.
به همین ترتیب، در سده نوزدهم و ابتدای سده بيستم در دنیای عرب نيز چیزی به وجود آمد كه مورخ بزرگ تاریخ عرب،آلبرت حورانی آن را دوران آزادیخواهی تعریف میکند. او کتابی به نام «اندیشه عربی در دوران «آزادیخواهی» نوشته است. کاملاً مشهود است که این روندی غالب در سده بیستم در بین متفکران اسلامی و سیاستمداران و علمای دینی بود، اما الگوی بسیار عجیبی در باقی سده بیستم وجود دارد، زیرا که افول شدیدی در مسیر نوگرایی اسلامی داشتهایم و بهجای آن، شاهد رشد اسلام گرایی بهعنوان یک ایدئولوژی اقتدارگرا، کاملاً خشن و ناهنجار و کاملاً ضد غربی بوديم كه میخواهد جامعه را بر پایه یک نگاه و تصور آرمانی شکل دهد [همچون القاعده].
اسلامگرایی، ایده مشکلسازی است که مشکلات زیادی در سده بیستم در جهان اسلام ایجاد کرده است، حتی شکلهای بسیار افراطی از اسلامگرایی به تروریسم به نام اسلام منتهی شده است، كه به باور من عملی خلاف اسلام است، اما بدیهی است برخی از افراطیون این گونه فکر نمی کنند. پرسش از سر کنجکاوی این است كه اگر نوگرایی اسلامی در سده نوزدهم و ابتدای سده بیستم اینطور متداول بود، چرا اسلام گرایی (افراطی) در باقی سده بیستم خیلی محبوبیت یافت؟ و این پرسشی است که من فکر میکنم باید با دقت درباره آن بحث شود. من در کتابم به این پرسش پرداختم. در واقع نیازی نیست دانشمند موشک باشید تا آن ایده را بفهمید، تنها اگر به تاریخ سیاسی سده بیستم نگاه کنید، میبینید که اوضاع و بستر تغییر کرده است.
در سده نوزدهم، وقتی مسلمانان به دنبال الگوگیری از اروپا بودند، مستقل بودند و اعتماد به نفس بیشتری داشتند. در ابتدای سده بیستم، با سقوط امپراتوری عثمانی، تمامی خاورمیانه مستعمره شد. كشورها وقتی مستعمره می شوند، روحیه ی ضد استعماری پيدا می كنند. پس اروپا دیگر الگویی برای تقلید کردن نبود، بلكه دشمنی برای مبارزه و مقاومت کردن بود. بنابراین، شاهد رکود بسیار شدید اندیشههای آزادیخواهانه در جهان اسلام هستيم. آنچه میبینیم ،بیشتر فشار تدافعی، انعطافناپذیر، ارتجاعی و واپسگراست که به سوسیالیسم عرب، ملیگرایی عرب و در نهایت ایدئولوژی اسلامی انجاميد و هنگامیکه دوره استعماری به پایان رسید، چیزی که جایگزین آن شد، عموماً دیکتاتورهای سکولار بودند که میگفتند آنها یک کشور هستند، ولی دموکراسی را به کشورشان نیاوردند و دیکتاتوریهای خاص خود را ایجاد کردند. من فکر میکنم که غرب ـ دست کم برخی قدرتها در غرب ـ و بویژه ایالات متحده، به اشتباه از دیکتاتورهای سکولار پشتیبانی کردند. آنها فکر کردند که اين ديكتاتورها برای منافع غرب مفيد تر هستند، اما این واقعیت که دیکتاتورها، دموکراسی و گروههایی اسلامی را در کشورشان سرکوب کردند؛ در واقع، اسلامگرایان را واپسگراتر ساخت.
بنابراین، در سده بیستم، شاهد این دور باطل در دنیای عرب بودیم که دیکتاتورها مردم خود شامل مؤمنان مسلمان را سرکوب میکردند و به شیوههای واپسگرا واکنش نشان میدادند. در این میان، یک کشور بود که توانست از مسیر دور باطل بگریزد، ترکیه کشوری است که من از آنجا آمدهام. اين کشور هرگز مستعمره نشده بود و بهعنوان یک ملت مستقل پس از سقوط امپراتوریی عثمانی باقی ماند. یک چیز را باید به خاطر داشت، آنها در جنجال ضداستعماریی که در دیگر کشورهای منطقه وجود داشت، سهیم نشدند. مهمتر اینکه، ترکیه زودتر از هر یک از کشورهایی که ما در مورد آنها صحبت کردیم، یک دموکراسی شد. در سال ۱۹۵۰، ترکیه نخستین انتخابات عادلانه آزاد را برگزار کرد که به حکومت سکولار خودکامه تر پایان داد که آغاز ترکیه امروزی بود. مسلمانان مؤمن در ترکیه متوجه شدند که میتوانند نظام سیاسی را با رأیدادن تغییر دهند. آنها تشخیص دادند دموکراسی چیزی است که با اسلام و ارزشهایی آنها سازگار است؛ از اينرو، از دموکراسی حمایت کردند. این تجربهای است که هیچ ملت مسلمان دیگری در خاورمیانه تا همین اواخر نداشت.
ناگهان در دو دهه گذشته، به لطف جهانی شدن، به لطف اقتصاد بازار و به لطف ظهور طبقه متوسط، ما در ترکیه شاهد چیزی هستیم که من تولد دوباره نوگرایی اسلامی مینامم. حالا مؤمنان مسلمان طبقه متوسط شهری بیشتری وجود دارند، کسانی که دوباره به سنتهایشان نگاه میکنند و میبینند که مشکلاتی در سنت شان وجود دارد. آنها درک میکنند نیاز به تغییر، سؤال و اصلاحات دارند. آنها به اروپا نگاه می کنند و دوباره الگویی برای دنباله روی می يابند. به همین دلیل است که تلاش ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا، در داخل ترکیه مورد پشتیبانی مؤمنان مسلمان قرار گرفته است، درحالیکه بعضی ملتهای سکولار علیه آن بودند. البته این روند کمی مبهم بوده است، چون که همه اروپايیان از آن استقبال نکردند، اما این موضوع بحث دیگری می طلبد، ولی احساسات طرفدار اروپا در ترکیه در چند دهه گذشته تقریباً به آرمانی اسلامی تبدیل شده و ازسویی لبیرالهای اسلامی و البته لیبرالهای سکولار پشتیبانی میشود.
به لطف این جريان، ترکیه توانسته است به شکل منطقی، داستان موفقی را ایجاد کند که اسلام و بیشتر مؤمنان فهیم اسلام تبدیل به بخشی از بازی دموکراتیک شدهاند و حتی در پیشبرد دموکراسی و اقتصاد در این کشور کمک کردهاند. در حال حاضر، اين كشور نمونه ی الهامبخش برای بعضی از جنبشهای اسلامی و یا برخی کشورها در جهان عرب شده است.
همه ی ما بهار عرب را دیدهایم که از تونس و مصر آغاز شد و تودههای عرب در برابر دیکتاتورهایشان شورش کردند. آنها خواهان دموکراسی و آزادی هستند و آنها به نظامهای خشن اسلامی تبدیل نشدند که همواره دیکتاتورها برای توجیه حکومتشان استفاده میکردند. آنها میگفتند «ما آزادی میخواهیم، ما دموکراسی میخواهیم. ما مؤمنان به اسلام هستیم، اما میخواهیم به صورت افرادی آزاد در جامعه آزاد زندگی کنیم.» این مسیری طولانی است. دموکراسی یک شبه به دست نمیآید، این یک فرایند است، اما این دوره نوید دهندهای در دنیای اسلام است.
من باور دارم. این نوگرایی اسلامی که در سده نوزدهم آغاز شده بود و در سده بیستم به دلیل مشکلات سیاسی جهان اسلام عقب نشینی کرد، در حال تولدی دوباره است. فکر میکنم پیام آغازین (تولد دوباره) این است که اسلام، به رغم برخی بدبینان در غرب، دارای توانایی بالقوه برای ایجاد راه خود بهسوی دموکراسی، لیبرالیسم و آزادی است. تنها باید به آن اجازه داد تا در چنین مسیری حرکت کند.(9)باتوجه به گفته  های نامبرده،می توان گفت که نواندیشی دینی درترکیه مسیرخوبی راتاکنون پیموده است،وحزب اسلامی"النهضه"درتونس،طوریکه ازگفته های رهبرش واضح می شود،درجهت نوگرایی دینی یانواندیشی دینی مانندآن حرکت می کند.روشن است که بنیادگرایی دینی ورژیم هایی سیاسی دموکراسی گریزوآزادی ستیزش آن گونه که درایران وعربستان وجود دارند،به شمول رژیم های مستبد سکولاروسنتی حاکم برمسلمان ها که درآزادی ستیزی ودموکراسی گریزی دست فاشیست ها،بلشویک هاونازی راهم ازپشت سربسته اند،همگی زاده ی توقف نواندیشی دینی درجهان اسلام می باشند که درپسین دهه های سده ی نزدهم خوب آغازشد،اماپس ازفروپاشی ترکیه ی عثمانی وسلطه ی استعماریی غرب برخاورمیانه،ادامه داده نشد.به سخن دیگر،استعمارغربی، سبب برآمدن اسلام گرایی وملی گرایی ستیزه جوشد که ازغرب تنهااستعمارآن رامی شناخت وبه دموکراسی وآزادی وحقوق بشرآن سنگ ردزد.
بهرصورت،بهارعربی ومیوه ی آن،یعنی دموکراسی تازه برآمده ی تونس،هم نوگرایان مسلمان؛وهمچنان،غرب وسکولارهایی بومی طرفدارش رادریک آزمون بزرگ قرارداده است.باین معناکه،آیاغرب ازدموکراسی تونس که درآن حزب اسلامی"النهضه"موفق به کسب آرائی بیشتری شده است،حمایت می کندیانه؟ونواندیشان دینی تازه واردبه رهبریی سیاسی کشورتونس چگونه می توانندیک رژیم دموکراتیک دینی رامستقرنمایند؟رژیمی که کشورتونس راهم به سویی توسعه ببرد،وهم نمونه ی خوبی برای دیگرکشورهای عربی شود که خواستاردموکراسی،آزادی،حقوق بشر،برابریی حقوقی زنان ومردان و...می باشند.اگرغربی هادرفرایند دموکراتیک تونس کمک کنند،بدونتیجه ی زیردست می یابند:نخست،تروریسم وتندرویی مذهبی راناتوان می سازند.دوم،به تامین رابطه ی دوستانه میان جهان اسلام وجهان مسیحیت کمک می کنند.دراین صورت،دموکراسی وکثرت گرایی درتونس ودیگرکشورهای عربی رشد،ونگرانی سکولارهایی بومی هم برطرف می شود.درغیراین صورت،به سخن مایکل اِسپاسیتو،درآزمون بزرگ پیشرُو،هم متفکران ،وهمچنان،سیاست مداران غربی ناکام می شوند.ناکامی که نتیجه ی آن،فربه شدن بنیادگرایی،غروب آزادی ودموکراسی ،لاغرشدن نواندیشی دینی ورویارویی اسلام وغرب خواهدبود.
پانویس ها:
1-iran-chabar.de
تونس،آزمون بیم هاوامیدهای قیام عربی،نوشته ازاردشیرزارعی سایت اخبارروزیکشنبه8آبان- عقرب1390-30-10-2011
2-radiozamaneh.com/reflections/2011/10/17/7666
اسلام گرایی ومسئله ی زنان،نگاهی به کتاب"اسلام سیاسی،جنس وجنسیت"نوشته شهلاشفیق
بابک مینا
3-iranglobal.info/l-g.php?mid=2.71202
حزب النهضه،چگونه درانتخابات تونس پیروزشد؟بابک پورزند
4- rahetudeh.com/rahetudeh/2011/03oct/5/Khomeini.html
راه توده:جهان اسلام ؛تازه بابدعت های آقای خمینی آشنامیشود!
5- rahesabz.net/story/44435/
نامه ی ابراهیم یزدی رهبرنهضت آزادی ایران به راشدغنوشی7-8-1390
6- puya.org/archive%20rsydeh/ikhtelas%20/noghomei_28.html
اختلاس های نجومی بورژوازی فقاهتی حاکم،فسادمالی یابحران نظام سرمایداری ایران؟بحث تئوریک بحران طبقاتی ایران
7-taamolnews.ir/fa/news/5754
دومینوی آریاگیت ادامه دارد.دستگیریی عوامل دومین پرونده ی فسادبزرگ اقتصادی
8-iranglobal.info/l-g.php?mid=2-71205
اختلاس1000میلیاردتومانی درسازمان بازنشستگی وشستا9-8-1390-31-10-2011انتشارازساسان
9-melimazhabi.org/news/10211news/1610imman.htm
ایمان دربرابرسنت
سخن رانی مصطفی آکیول درسازمان تد،برگردان:جعفرخیرخواهان



0 comments:

Post a Comment