Sunday 6 November 2011

آیالیبی به افغانستان دیگری درشمال افریقاتبدیل خواهدشد؟


نمی توانی ازهمه قربانیان یک جنایت درهمه جاحمایت کنی،امااگرکاری خوبی ازدستت می آید؛بایدانجام دهی،هرچندکافی نباشد.
اینولانیبوئرمتاله امریکایی
ابراهیم ورسجی
15-8-1390
 این یکی از مشکل هایی دشوارهمه کشورهای اسلامی می باشدکه ازاستبداد،چه استبدادسیاسی- نظامی وچه استبداد مذهبی- قبیلگی رنج برده اندومی برند؛استبدادی که هرگونه امکان پرورش جانشین برایی طبقه ی خودسر،مزدوروجنایت کارفرمان روا راازفرمان بران به زورسلب کرده است.زمانیکه می بینیم،خیزش جدایی طلبانه ی مسلمان های هند،پس ازبرآمدن پاکستان،انقلاب هایی الجزایروایران و...همگی به حکومت هایی نظامی خودکامه،بی منطق وضدانسانی متحول شدند،وازشکم گندیده ی ناسیونال- سوسیالیسم عربی رژیم هایی مبارک،صدام،قذافی،اسدوعلی عبدالله صالح مستبدوآدم کش ، وازشکم ملی گرایی قبیله زده ی چپ نماوکمونیسم افغانستان،داوداحمق ،فرصت طلب،سرکوب گر ،وامین وتره کی خونخوارووطن فروش وجانشینان همسان شان،وازشکم جهادی هاوطالبان افغانستان آشوب وتروریسم وازشکم اسلام ناب شیعه ی ایران، یک رژیم سرکوبگرضدانسانی، وازشکم اسلام وهابی عربستان یک رژیم قبیلگی- مزدور، خشن،واپس گراوضد کرامت انسانی که به نواستعمارگری باج میدهدتادرقدرت بماند،بیرون آمد.بی درنگ، می توان دریافت که مسلمان هارانه کهنه استعمارگری ونه نواستعمارگری،بلکه استبدادخودسروانسانیت ستیزوآزادی سوزاست که باین وضعیت فاجعه بارگرفتارکرده است.
باتوجه به آنچه گفته شد،می توان اذعان کردکه مبارزه علیه استبدادوحکومت هایی خودسر،بزرگترین مسئولتی می باشدکه هرمسلمانی،چه  پرچم دارنهضت اسلامی وچه  باورِمندبه سکولاریسم انسان محور،باید برایی انجام آن کمربسته وتاپایان کارزاربه پیش برودتاجامعه ی مسلمان به آزادی های فردی،مذهبی،مدنی،فکری وسیاسی نایل شود.وتنهادراین صورت، مسلمان هامی توانندازوضعیت قبیلگی بیرون وهم ملت شوندوهم به پیشرفت وترقی دست یابند.نگاهی به تاریخ استبداد درسده های میانه یاعصرتاریک اروپا،نشان میدهدکه برای تداوم فرمان روایی خود،مستبدان ازمذهب،روحیه ی قبیلگی وفئودالیسم/بزرگ مالکی بهره برداری می کردند؛ابزاری که اکنون،درآستانه ی سده ی بیست ویکم،مستبدان حاکم برمسلمان هاازآنها برای ماندن درقدرت، بهره برداری می کنند.
طوریکه به مشاهده رسید،رنسانس/نوزایی،مدرنیته/نواندیشی،روشنگری وروشنفکری به حیات ننگین آن استبداد نظامی- سیاسی- مذهبی، یابه گفته ی کنت:"الهی- نظامی"پایان وعصرجدید رادرتاریخ اروپارقم زدند.پس ازمدرن شدن وقدرت گرفتن اروپا،این استعماراروپایی بودکه درجنبه ی نظامی- سیاسی- اقتصادی،سلطه گری واستثمار،ودرجنبه ی فکری- فرهنگی،نواندیشی،پیشرفت،دولت ملی بامرزهایی جغرافیایی شناخته شده،حاکمیت ملی،آزادی،دموکراسی،حقوق بشرو...رابه جهان غیرغربی بارمغان آورد.ازبدرخ دادها،چه استبدادسنتی- مذهبی وچه استبدادسکولار-لائیک غیرسنتی نماکه اغلب نظامی می باشند،ازدستاوردهایی مدرنیته/نواندیشی که دموکراسی،آزادی،حقوق بشر،حکومت محدودوقانونمندو...می باشند،خودداری، وتنهابه مدرنیسم کاذب که مجهزکردن دستگاه دولت باابزارجدید بخاطرسرکوب مردم می باشد،بسنده کرده، ملت هایی مسلمان رامحکوم ومجبوربه فرمان بری ازخودکردند.
خوشبختانه،دراواخرسده ی بیستم،انقلاب اطلاعاتی- رسانه ی سربلندکرد،ودرآغازسده ی بیست ویکم، درقالب انترنت،فیس بک،تویتر،تلفن همراه ومجهزباپیام گیر وپیام رسان، واردفرهنگ روزمره ی جامعه های استبدادزده ی مسلمان شد.ازآنجاکه پیش ازاین رخ دادسودمند،رسانه هادرسرزمین های اسلامی، دولتی بودند،وتنهابه رایدیو،تلویزیون وروزنامه هایی بی محتواکه بیانیه ها،پیام ها،تبلیغات دروغین وتکراریی حکومت هاراهمراه باسانسورشدید بازگو می کردند.درچنان شرایطی ذهنی- فکری و سیاسی تلخ وناگوارکه مردم  درفقر،جهل،تعصب،بیماری وپس ماندگی فرورفته بودند، وازهمه مهمتراینکه،استبدادنظامی و مذهبی مزمن ودوام دار ریشه ی چنان واقعیت هایی تلخ و دلخراش بودندو می باشند؛رسانش آزادانه ی اطلاعات وبازتاب وضع ناگوارزندگی،ناممکن شده بود.
درچنان وضعیتی بودکه مدرنیسمِ منحصربه فن آوریی نظامی- اطلاعاتی تنهاتقویت کننده ی استبداد نظامی- سیاسی- مذهبی،رنگ باخت، وآهسته آهسته دربرابرمدرنیته/نواندشی که انقلاب معلوماتی نیرومندکننده ی آن بود،خم شد.خیزش های عربی که ازمدیترانه تاخلیج فارس رادرنوردیده است؛همگی، هم زاده ی مدرنیته/نواندیشی می باشند؛وهمچنان،گسترش دهنده ی آن.خیزش های که مردم عرب راتکان داده وبه آن هافهمانده است که سالهاست ازکمبودعزت نفس،آزادی،برابریی حقوقی،بی عدالتی،تبعیض های جنسیتی،نژادی- زبانی ،فرهنگی که همه ریشه درپس ماندگی دارند؛ رنج می برند،وعامل تعیین کننده ی این رنج بی کران هم تنهااستبدادوحکومت هایی خودسروناکارآمدمی باشندکه وظیفه ی خودرادرسرکوب وبهره کشی ازشماخلاصه کرده اند.
برایی نویسنده که بهارعربی  وفراورده هایی آن راازآغازتاکنون که با سرنگونی بن علی درتونس،مبارک درمصر،قذافی وحشی درلیبی که باقتل وحشیانه ی مردم لیبی توسط اووقتل قابل سرزنش اووفزندش توسط مبارزان همراه بود؛باتوحش علی صالح علیه مردم یمن،بربریت اسدعلیه مردم سوریه وخشونت آل خلیفه به کمک عربستان علیه مردم بحرین و...رامنظم ازطریق رسانه هایی خاورمیانه وجهانی پی گیری می کند.هیچ رخ دادی باندازه ی برخورد قذافی باخیزش گران لیبیایی که او، آنهارادرآغازخیزش حق طلبی شان دربنغازی ،موش هایی کثیفی که بایدنابودشوند نامیده بود،وفرجام قذافی که واقعاًازیک تونل کثافات یاخانه ی موش هابیرون کشیده شدوبه همراه پسرش معتصم وحشیانه کشته شد،تکان دهنده نبود.تکان دهنده باین لحاظ که جامعه ی لیبی، همانندی هایی بابخش هایی ازجامعه ی افغانستان دارد.بنابرهمین همانندی هابودکه طالبان به مرده ی دورئیس جمهورافغانستان،یعنی کارمل که قبلاًخاک سپاری شده بود،وبه جسد بی جان نجیب الله پس ازقتل وحشیانه وقذافی گونه اش، درنهایت بی فرهنگی توهین کردند.
برای توضیح بیشترموضوع،به بررسی ساختارقبیلگی لیبی وهمانندیی آن باساختارقبیلگی جامعه ی افغانستان دربخش جنوب،جنوب غربی وجنوب شرقی، پرداخته می شود.بنابربرآوردکارشناسان امورسیاسی- تاریخی وفرهنگی لیبی، 140قبیله دراین کشورزندگی می کنند که تنها30قبیله ی آن مهم ودرسیاست اثرگذارمی باشند،وباقی قبیله هابدرجه هایی دوم وسوم وچهارم درسیاست اثرگزاری دار ند.درافغانستان هم چیزی کمترازشمارقبیله های لیبی،قبیله وجوددارد.طبق برآوردیک نویسنده ی امریکایی که درزمینه پژوهش کرده بودوکتابش رادرپاکستان خوانده بودم.دردوطرف مرزمشترک پاکستان وافغانستان،126قبیله زندگی می کنند.درپاکستان،قبیله هایی پشتون،ازطریق حضوردرارتش وسازمان جاسوسی اثرگزاری دارند،امادرافغانستان،قبیله هایی سدوزایی ومحمدزایی تاپیش ازبرآمدن کمونیست هاوجهادی هانقش رهبری راداشتند،وبادیگرقبیله هاوملیت هاهمان برخوردی راکرده بودندکه باکمی تغییرقذافی باقبیله های لیبی می کرد.اگرچه دردوره هایی کمونیست ها،جهادی ها،طالبان ودوره ی کنونی،ایدئولوژیی کمونیستی،اسلامی ،شریعت مداری، واکنون لیبرال دموکراسی وانمودکردندومی کنندکه برقبیله سالاری چربش داشتندودارند،اماواقعیت نشان میدهدکه برخوردقبیلگی باسیاست وسیاسی باقبایل،هنوزهم سخن هایی زیادی برای گفتن دارد.
نگاهی به برخوردقذافی ورهبران نظام هایی قبیلگی افغانستان باقبیله هایی مقیم کشورهایی خود،روشن می نماید که هردونظام  افغانی ولیبیایی باقبیله هایی خودمعامله ی مشابه،یعنی محدودساختن،تطمیع کردن،باهم درگیرنمودن،وگه گاهی، ازسرکوب هم  بهر ه برداری ودوام حکومت هایی خودراتضمین کرده اند.بطورنمونه،سدوزایی هاومحمدزایی هابویژه دومی ازتمام وسیله هایی نامبرده علیه قبیله هاوسران شان بهره برداری کرده اند،وعبدالرحمن خان درکنارسرکوب مردمان غیرقبیلگی به سرکوب قبیله هابه گونه ی بسیاربی رحمانه ی اقدام وافزون برقلع وقمع سران قبیله ها،ازبدزبانی هم علیه آن هابهره برداری می کرد.اگربه خاطرات عبدالرحمن خان نظرانداخته شود،واضح می شودکه علاوه بربرخوردخشونت بارباقبیله هاازجمله سربه نیست کردن قبیله ی توخی،باچه الفاظ زشت وزننده ی ازقبایل غلجایی نامبرده است.
پس ازعبدالرحمن خان،دربدترین حالت،سیاست های خشن وسرکوب گرانه ونزاع برانگیزانه ی اوراکاکازاده هایش نادرخان، هاشم خان،داودخان،کمونیست های بنام خلقی وپرچمی ،برخی جهادی هاوطالبان شیادوفتنه گربکارانداخته، کشورراازنفس انداختند.ازهمه بدتراینکه،افغانستان درسده ی بیست ویکم هم که جهانی سازی راکشورهای جهان پیش رودارند،وزارت پرطول وعرض اقوام وقبایل داردکه دانسته یاندانسته کشوررابه سوی آشوب وپسروی سوق میدهد.طرفه این که چه درافغانستان وچه درلیبی،بخاطروضعیت قبیلگی وخودکامگی سیاسی- نظامی،بازی باورق سران قبیله هابصورت پررنگ وکمرنگ داغ می شود؛بازیی که رهبران سنتی،کمونیست ها،سران گروه های جهادی وطالبان،همگی ازآن بهره برداری وسودبرده اندومی برند.ازهمه برجسته تراینکه، بازی باورق قبیله هابیشترازدیگراوقات درزمان جنگ اهمیت پیدامی کند.ازاین رو،...درزمان جنگ،قبایل می تواننداهرمی کارآبرای بسیج درروستاوشهرکه درآن اهالی یک منطقه اغلب دریک محله ساکن اند،به حساب آیند.این محلات نیزبه جندین زیرمجموعه تقسیم شده اندکه هرکدام"شیخ"خودرادارند.این چنین بودکه درعمل که درآغازشورش لیبی شاهدآن بودیم که هردوطرف درگیری ادعامی کردندکه با"شیخ"یک قبیله پیمان اتحاد بسته اند:درعمل، امابعنوان مثال، تعدادی ازافرادقبیله"القذافه"که دربنغازی ساکن بودندبه "شورای ملی انتقالی"پیوستند،بدون آنکه درمبارزه ی نظامی درکنارآنهاشرکت کنند.بدین ترتیب،لیست های منتشرشده دررسانه هاازقبایلی که به"شورای ملی انتقالی"ویاباآقای قذافی پیوسته اند،چندان اعتبارنداشت.
درمرکزوجنوب کشور،درمناطق روستایی ودرشهرهائی که ساکنین آنهااکثراًازقبایلی تشکیل می شودکه باسیستم قذافی نزدیک بودند،کمترشورش بوجودآمد.بعضی ازاین شهرهانیروی نظامی ومیلیشیابه رژیم اهدامی کردند.ازجمله درمناطق"بنی ولید"مرکزقبیله"الورفله"،"ترهونه"مرکزاتحادقبیله ی ترهونه؛"سرت"مرکزقبیله"القذافه"؛"فران"که اهالی اش متعلق به قبایل"المقارحه"،"القذافه"،"هوسائیه"و"طوارق"(که مدت هاپیش موردلطف رژیم بودند)هستند؛وهمچنین شهر"تاورقه"که اهالی آن کینه ی کهن نسبت به اهالی"مصراته"دارند؛ویاشهر"غدامس"درمرزالجزیره که درآن پناهندگان جرماته که تعدادشان چشمگیراست،توانسته اندوفاداری به قدرت راهمچنان برشهرحاکم برگردانند.درمناطق دیگر،طرفداران رژیم سعی کردند تاروشن شدن وضعیت واینکه ترازوبه کدام سوسنگینی می کند،وضعیت بی طرفانه راحاکم کنند:شهر"مزده"که مرکزقبیله"المشیشیه"است وهمچنین"اولادبوسیف"،واحه های "اوجیلا"،"وادان"،"حون"،"سوکنا"و"زلیتن"که اهالی متعلق به قبیله "اولادبوسیف"به اهالی "مصراته"به دیده ی شک می نگرند.
بدین ترتیب،ازاین روستاتاآن قریه،شاهداستراتیژی های متفاوتی هستیم که ریشه آن گاه به اختلافات دوران استعمارایتالیابازمی گردد.بعنوان مثال،افرادقبیله"الزیتان"بارقیب تاریخی شان"المشیشیه"تاقبل ازشورش هادرشهر"مزده"درصلح زندگی می کردند،هرچندازدواج بین افراد دوقبیله انجام نمی پذیرفت.وقتی شهر"الزیتان"به شورش هاپیوست،افرادقبیله"الزیتان"درشهر"مزده"به رفقای شورشی شان پیوستند درحالیکه افراد"المشیشیه"بی طرف ماند ند.درهمان حال،درروستاهای دیگر،افراد"المشیشیه"ازطرفداران قذافی حمایت می کردند،می توان مواردمتعد ی دیگری رامثال زد.آنچه بایدموردتوجه قرارگیرد،آن است که سازوکارهای سنتی مذاکره دامنه خشونت هارامحدودکردند،امری که پیدایش آن جلوی شرایط بازگشت ناپذیری راگرفت که بازسازی یک ملت واحدراپس ازپایان درگیری هاناممکن می ساخت.
درموردپایتخت،طرابلس(تریپولی)،عدم وجودشورش عمومی پیش ازرسیدن نیروازشهرهای"آزادشده"،منطقه ی تریپولی رابادودلیل می توان توضیح داد:ازیک سو،شدت دستگاه امنیتی وسرکو،وازطرف دیگر،ترکیب اجتماعی شهر.برخلاف بنغازی که درآنجاقبایل بزرگ منطقه "برقه"برای طردرژیم،امکان عملکردمشترک راممکن ساخت،نیمی ازاهالی طرابلس(تریپولی) راافرادقبایل منطقه"بنی ولید"،"ترهونه"و"فران"تشکیل میدهندکه سرنوشت شان عمیقاًباعاقبت رژیم قذافی پیوندخورده است.نیمه دیگراهالی پایتخت رافرادقبایل کوچک ویاشهرنشینانی تشکیل میدهندکه براحتی امکان تشکل درساختارهای مبارزاتی راندارند.(1)
ازآنجاکه برای مردم قبیله یادارایی ساختارقبیلگی،دولت وحکومت وحاکمیت ملی وتن دهی به قانون موضوعه حتاشریعت زورمدارانه،پرسمان هایی بیرون ازحوزه ی اخلاق وسنجه های قبیلگی به شمارمی آیند،درصورت فراهم شدن شرایط حکومت گریزی،بخوبی به فرارازنظم وغارت گری دست می زنند.رخ دادی که بارهادرافغانستان تجربه شده است.دررابطه باافغان،کارل مارکس نظرجالبی داردومی گوید:"ازآنجاکه افغان باقدرت مخالف است،به یک ملت متحول نمی شود."تعریفی که نتیجه ی آن را،هم دردوره ی جنگ علیه کمونیسم وهم دردوره ی جنگ های میان گروهی مجاهدین ومجاهدین وطالبان واکنون باتروریسم شریعت مداروقبیلگی- خودکشانه ی طالبان که به بهانه ی آزادیی کشور،شرایط بردگی وغلامی آن رابه پاکستان وفرامنطقه ی هافراهم کرده اند،مشاهده می کنیم.
بهرحال،قبیله سالاری همان گونه که نگذاشت افغانستان به سویی دولت ملی گام بردارد؛وهمچنان،سبب شدکه دست پاکستان تاکنج خانه های افغان هاراه پیدانماید.درواقع،بابسترسازی برای رشدتروریسم،شرایطی رارقم زدکه به بهانه ی مهارآن، اکنون تمام کشورهای غربی درهرکوچه وشهرکوچک وبزرگ افغانستان بدون نتیجه سروکله نشان بدهند.ازظاهرپرسمان هاهویدامی شودکه باعین مشکل،دولت مردان امروزلیبی هم دست وپنجه نرم نمایند؛به گونه ی پیشترقذافی دست وپنجه نرم کرده بود.مشکل ساختارهای قبیلگی این است که درآن باپرداخت پول باشتاب وفاداریی هاعوض می شوندودستاویزی خوبی می شوندبرای بهره برداریی فرصت طلبان خردوریزداخلی که می کوشندعصایی قدرت رابجای مردم ازدست بیرونی هابگیرند؛وبیرونی هایی هم که اهداف بلندمدت درسرزمین های مانندافغانستان ولیبی دارند،باشتاب هرچه بیشترپاپیش می گذارندتاازآب گل آلودبرخاسته ازساختارهای قبیله سالاری،ماهی مرادخویش رابردارند.بطورنمونه،...گسست تاکتیکی ی که ازپنج ماه پیش پدیداری آن درجبهه های برقه ومصراته توسط سخن گویان ناتووشورای ملی انتقالی اعلام می شد،بالآخره توسط افرادقبیله ی الزیتان بوقوع پیوست،قبیله ی افردمسلح آن درآغازماه مه تنهاسه هزارنفرارزیابی می شد.یکی ازدلایل کلیدی  این موفقیت؛توانی این قبیله دراستفاده ازسنت لیبیایی جایگزینی محلی بامنطقه ی ومنطقه ی باملی بودکه درآن هرشهرمبارزه برای آزادی سازی رابه پیش می بردند.پیکان حمله ودرعین حال پیونددهنده ی شورش هادرغرب کشور،افرادقبیله ی الزیتان باهوشیاری نیروهای شهرهای آزادشده(زاویه،صرمان ،غریان)راجذب کردندوآموزش دادندوسپس به صورت هماهنگ وهم زمان به این سه شهرحمله کردند.
سخن گویان ناتوومسئولین انگلیسی وفرانسوی می توانند براهمیت نقش بمباران تاکیدکنند،امانه پیشرفت درجبهه های برقه ومصراته ونه فروپاشی بارهااعلام شده ی رژیم براثربمباران پایگاههایی استراتیژیک ترابلس(تریپولی)یااقامتگاههای کلنل قذافی،تاثیرکلی برسیرتحولات جنگ نداشتند.چرخش کفه عملیات نظامی به سوی غرب،درشورشی که ابتداازشرق آغازشده بود،ازاین پس مسئله ی نمایندگی"شورای ملی انتقالی"رامطرح می سازد.هم اکنون هیچ کدام ازمسئولین این شورش پیروزمندانه درساختارهای شوراحضورندارند.اگراین شورامی خواهدهم چنان عنوان"نماینده ی مشروع مردم لیبی"راکه ازسوی فرانسه وانگلیستان به آن اهداشده،یدک بکشد،بایدسریعاًباشورشیان غرب کشورجایگاه هم وزن نقشی که آن هادرپیروزیی نهایی بازکرده اند،پیشنهادکند.درغیراین صورت،خطرپیدایش ساختارمستقل بوجودخواهدآمد.
چالش دیگربرای این شورا،تلاش برای حضورنمایندگان مناطق وقبایل درنهادهای آینده است،مناطقی که اغلب بارژیم همکاری می کردند:"سرت"،"بنی ولید"،"ترهونه"،"سبها"،"غات"و"غدامس".شورای انتقالی بایدبه مردم این مناطق وهمچنین به مسئولین نظامی واعضای کمیشته های انقلابی کمتردرگیرشده،اطمنان های لازم رابدهد.درغیراین صورت،اگرشورشیان مغرورشده ازپیروزی های نظامی شان،تلاش کنندکه به زوراسلحه اراده ی خودرابه قبایلی که دارای نفوذمحلی هستند،تحمیل کند،جنگ می تواندمدت هاادامه یابد.
برای خروج ازبن بست،سازوکارهای پادرمیانی ومذاکره قبایل"بدوی"محلی بایدنقشی اساسی داشته باشند.زیرا،اگرچه بعضی ازقبایل مدت هاازآقایی قذافی حمایت کردند،امادرسنت قبایل"بدوی"هیچ چیزغیرقابل تغییرنیست وپراگماتیسم ومنفعت جمع اغلب برمنطق "شرافت"غلبه می کند،منطقی که اغلب به صوررت ساده انگارانه ازآن درغرب عرضه می شود.این به نفع همه است که صادرات نفت هرچه سریع ترازسرگرفته شودودرآمدبه صورت عادلانه میان مناطق وشهرهاتقسیم شوند.امری که می تواندنقش متعادل کننده ی بازی کند،به شرط آنکه قدرت جدیدبپذیردکه به مناطق وشهرهاامکان خودگردانی زیادی دراداره مسائل شان بدهد.خروج ازجنگ داخلی،چالش بزرگ درکشوری است که درآن ازاین پس سلاح هاآزادانه درحرکت اند،هیچ فرهنگ سیاسی وجودندارد،وامرمحلی هنوزمهمترازمنافع ملی است.(2)
همین سان،زمانیکه درهشت ثور1371خورشیدی،رژیم وابسته به شوروی درافغانستان فروپاشیدومجاهدین به قدرت رسیدند،با کمی تفاوت دروضعیت همانندشورای انتقالی لیبی قرارگرفته بودند که درهردومورد،مجاهدین، شوروی راباکمک مالی وتسلیحاتی غرب شکست داده ورژیم وابسته به آن راسرنگون کرده بودند،وشورایی انتقالی لیبی هم که اکنون مدعی نمایندگی ازمردم آن کشور می باشد،بابهره برداری ازنفرت اکثریت مردم ازقذافی وبیشتراز26000پروازجنگنده های ناتودرفضایی لیبی وهمچنان، بیشتراز10000بمباردمان هواپیماهایی آن(منبع،سرمقاله ی هفته نامه ی کانادایی- آسیایی،شماره 187ام،ول سوم،تا12نومبر2011) برمراکزنظامی- فرماندهی- اطلاعاتی واقتصادیی دولت لیبی،رژیم وحشی قذافی رانابود کرده اند.مجاهدین راپاکستان به کمک مالی وسیاسی امریکاوعربستان متفرق وبه بحران رهبری مواجه ساخته بودکه درجامعه چندقومی ودارایی قبیله های گونه گونی مانندافغانستان مرگبارمی باشدومرگباربودن خودرادرعمل هم نشان داد.اما،درلیبی، غرب ازطریق هوادولت قذافی راکوبیدودرزمین، بخاطررفع بحران رهبریی سیاسی دردوره ی پسا قذافی، به برآمدن شورایی انتقالی در بنغازی،کمک نمود.کاری که اگردرافغانستان می کرد،امروزبااین همه هزینه های مالی وجانی ی بدون نتیجه ،مواجه نمی شد.
بهرحال،ازتجربه ی مجاهدین وطالبان درافغانستان،وبنیادگرایی درایران،هم مسلمان ها؛وهمچنان،غربی هابسیارچیزهاآموخته اندوممکن است که تکرارآن رادیگرمفیدندانند.ازاین رو،باتوجه به ترکیب قبیلگی لیبی،نگاهی به بافت گروهی وشخصیتی شورایی انتقالی آن کشورضروری به نظرمی رسد.درشورای انتقالی لیبی که اکنون درجایی حکومت قذافی تکیه زده است،گرایش هایی زیرحضوردارند:سلطنت طلبان،کارمندان ملکی ونظامی رژیم سرنگون شده که ازجمله ی آنهامصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی،وزیرعدلیه ی قذافی بود،جمعیت هایی اسلامی زندان دیده درنظام برافتاده ولیبیایی هایی بازگشته ازغرب.درافغانستان پیش وپس ازطالبان هم گرایش های همانندوجودداشتندودرحکومت کنونی کابل هم حضوردارند.بطورنمونه،بخشی ازافغان ها،ظاهرخان،شاه سابق رابابا/پدربزرگ خود،ولیبیایی هایی پرخاشگرعلیه قذافی، پرچم ملک ادریس سنوسی،شاه سابق خودرابلندکردند.دراین گونه ترکیب هایی ناهمسو،پرسمان جالب این است که هم نظری پیدانیست، ودرنبودهم نظری، توانایی هایی موجود دربرخوردهایی فکری وذهنی باهمی تلف می شوند؛بدون اینکه،موفق به سیستم سازی شوند.تجربه ی که افغانستان دردوره ی کمونیستی،جهادی وکنونی، تلخی آن راچشیده اندومی چشند. حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است
© 2011 - 2000 Le Monde dplomatique
ازآنجاکه، نتیجه ی تنوع وتکثرقومی وقبیلگی وبحران رهبریی برخاسته ازآن رامردم افغانستان به گونه دشواری هایی بی اندازه درمسیررسیدن به هم نظریی سیاسی ، نظام سازی وبازگردانیدن صلح،امنیت وثبات تجربه کرده ومی کند.اکنون نگاهی به اثرات منفی وجودقبیله هایی 140گانه ی لیبی درروندتامین صلح ،بازگشت امنیت وبازسازی دراین کشورکه نیروی هوائی ناتووکشمکش درونی به کویرتبدیلش کرده است،انداخته می شود.این یک واقعیت تلخ است که.... تنوع و تکثری که در درون شورای انتقالی و صفوف مخالفین قذافی حضور دارد، سبب بروز برخی چالش ها برای آنها نیز شده است.  محمود جبرئیل به عنوان چهره شاخص لیبرال های شورا شناخته می شود که خواستار برقراری حاکمیت ملی بر مبنای یک قانون اساسی دموکراتیک و سکولار است.از طرف دیگر، گروه‌های تندرو اسلامی‌نظیر گروه جهاد اسلامی‌لیبی نیز در شورای انتقالی حضور دارند. این گروه اسلام گرای افراطی، از حدود ۱۰ سال پیش با نیروهای قذافی در نبرد است. بیشتر رهبران این گروه نظامیانی هستند که با نیروهای شوروی سابق در افغانستان مبارزه کرده اند. از زمان آغاز قیام لیبی، گزارش‌ها از عضویت برخی اعضای این گروه در شورای ملی انتقالی لیبی حکایت دارد که بسیاری، آن‌ها را به ارتباط با القاعده محکوم می‌کنند.
اکثر افراد مبارز در صفوف انقلابیون، جنگجو های قومی و یا افراد اسلام گرا هستند. در حالی که لیبرال‌ها، در اکثر اوقات به دنبال برقراری روابط بین‌المللی و جذب هوادار برای شورای انتقالی و همچنین به رسمیت شناخته شدن آن توسط کشورهای دنیا بودند.
اختلافات دو جریان اصلی شورای انتقالی لیبی از همان هفته‌های اول شروع درگیری و انقلاب علیه قذافی وجود داشت، اما این اختلافات هنگامی که یک گروه اسلامی‌تندرو (یگان ابو عبیده جراح) سرتیپ “عبدالفتاح یونس العبیدی” فرمانده نظامی‌انقلابیون لیبی را به قتل رساند و جسد او را آتش زد،به اوج رسید. آن‌ها این اقدام را به خاطر گرفتن انتقام از او انجام دادند، چراکه او از ۴۰ سال پیش یکی از برجسته ترین رجال دولتی قذافی بوده و در هنگام بروز قتل عام در زندان ابوسلیم که حدود ۱۲۰۰ نفر از مسلمانان سلفی کشته شدند، منصب وزیر کشور وقت لیبی را بر عهده داشته است. همین جریان باعث شد که شورا کمیته اجرایی را منحل کند.
جبرییل در پاسخ به بروز اختلاف در شورای انتقالی گفته است، که در شورای انتقالی تمام طیف‌های مخالف قذافی در لیبی از جمله اعضایی از جماعت‌ها و شبه نظامیان تندرو وجود دارند، ولی آن‌ها همگی تحت پرچم شورای انتقالی قرار دارند. این جماعت‌ها و شبه نظامیان در موقعیتی هستند که شورای انتقالی به آن‌ها اجازه نمی دهد پس از برکناری قذافی درباره هر گونه سیاست داخلی و یا خارجی تصمیم بگیرند.درچنین شرایطی،"علی زیدان"عضوانجمن حقوق بشرلیبی دراروپاازتشکیل دولتی سکولارودموکراتیک درآینده پس ازقذافی خبرداده است....
 حالا که قذافی توسط انقلابیون کشته شده، و جنگ در لیبی به پایان رسیده است. آزمون بزرگ شورای انتقالی وارد مرحله ی تازه ی شده است.همانطور که باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا پس از شنیدن خبر مرگ قذافی گفته است:”مردم لیبی اکنون مسئولیت بزرگی برای ساختن لیبی برای همه، و جامعه‌ای دمکراتیک و اهل بردباری و مدارا برعهده دارند، که جایگزین دیکتاتوری معمر قذافی باشد.” ...
اکنون هدف بزرگ شورای انتقالی که همه اقوام و گرایش های فکری را گرد هم آورده بود، محقق شد. وجود این هدف یگانه سبب شده بودکه مردم لیبی با تمام اختلافات و حتی در بدترین شرایط، همبستگی خود را از دست ندهند و برای سقوط حکومت تلاش کنند. امروز با اتحاد جنگجویان، سیاست مداران و اجماع بین المللی، جشن و پایکوبی برای سقوط یاغی بزرگ برپا شده است. جهان چشم انتظار آینده لیبی است تا ببیند که آیا شورای انتقالی می تواند به اهدافی که تعیین کرده برسد و مثل گذشته در اجرای سیاست هایش موفق باشد یا نه؟(3)این پرسشی می باشد که پاسخ آن درزمان کوتاه مشکل است داده شود؛پرسشی که همه مبارزه وفداکاری های افغان هارادرفردای پیروزی به صفرضرب زد.امیداست که لیبیایی هاهوشیاری ازخودنشان داده اجازه ندهند که کشورشان براهی برود که صومالی وافغانستان پیموده اندوهنوزهم ازتونل باریک،تاریک وطولانی گذارکرده نتوانسته اند.
بااینکه مردم لیبی باجان فشانی های فراوان درونی وکمک نظامی بیرونی،رژیم هراسناک وستمگرقذافی رابه بایگانی تاریخ سپرده اند،بدبختانه درپسین روزهایی براندازیی سرهنگ مخوف ،سرگردان وبی رحم، اشتباهاتی وحتاگفته می توانم انتقام جویی هایی قبیله سالارانه ی ازمبارزان سرزد که داعیه ی برحق شان راازنظراخلاقی وانسانی زیانمندساخت.بطورنمونه،....زندگی معمر قذافی به نحوی بسیار تراژیک و شکسپیری پایان یافت. خیلی ها انتظار دارند که این ماجرا موجب عبرت سایر دیکتاتورها بشود، اما دیکتاتورهای دیگر اعم از عاقل یا دیوانه از این پایان تراژیک درس نخواهند گرفت، هچنانکه از پایان هیتلر، شاه، چائوشسکو ، صدام، مبارک و .... نگرفتند. دیکتاتورها و نظامهای دیکتاتوری و استبدادی معمولا و بنا به ماهیت خود توانایی درس گرفتن از تاریخ و اصلاح خود را ندارند و اگر هم درسی بگیرند بیشتر در راستای بهبود و اصلاح روشهای سرکوب و یافتن شیوه های موثرتر کنترل آزادیخواهان و اصلاح طلبان می باشد.

برخلاف دیکتاتورها، نیروهای اجتماعی و سیاسی تحول خواه طرفدار دموکراسی و حقوق بشر در همه جای دنیا می توانند و باید از پایان تراژیک قذافی درس بگیرند و آن اینکه شیوه پایان یک نظام دیکتاتوری و نحوه رفتار با عوامل دیکتاتوری سنگ اول نظام آینده است. اگر این سنگ اول بر مبنای نقض آشکار و خشن حقوق بشر بنیان گذاشته شود نظام آینده قطعا نظامی ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشر خواهد بود.

معمر قذافی در حین فرار از شهر زادگاه و آخرین پناهگاهش زخمی شده و بدون اینکه سلاحی در دست داشته باشد تسلیم میشود و ملتمسانه از اسیرکنندگانش میخواهد که اورا نکشند. اما اسیر کنندگان که خود را رزمندگان آزادی می نامند الله اکبر گویان اورا درحال خونریزی و در برابر دوربین های موبایلی کتک زده و نهایتا با شلیک گلوله ای در سر مثل یک سگ به زندگیش خاتمه داده و سپس جسد بی جان و خونینش را به روی زمین کشیده و به مدت چهار روز به نمایش عمومی می گذارند. در این مدت افراد زیادی هم به تماشای جسد قذافی می آیند و بر بالای سرش شادی و پایکوبی می‌کنند و عکس یادگاری می‌گیرند.

برخی براین نظرند که قذافی حقش بود و نمی‌توان جمعیت خشمگین را بخاطر حس طبیعی انتقام جویی از دیکتاتوری خون آشام و دیوانه ملامت کرد. و گروهی دیگر در رویای چنین پایانی برای دیکتاتورهای خودی شب را به روز می‌رسانند. اما باید توجه داشت که پایان قذافی فقط پایان قذافی و نظام او نیست. این پایان در عین حال نقطه آغاز نظام آینده است و چگونگی و کیفیت این پایان حکایت از فرهنگ سیاسی و ماهیت بنیانگذاران و محتوای نظام آینده دارد. هنگامیکه یک زندانی یا اسیر جنگی بدون محاکمه عادلانه و بدون حق برخوداری از وکیل به روشی که حکایت از توحش و خشونت عمیق عاملین آن دارد به جای اعزام به دادگاه به قتل میرسد و جسدش برخلاف تمام شئون اخلاقی، حقوقی، مذهبی و حقوق بشری مورد توهین و بی احترامی آنهم بدین حد غیرقابل تصور قرار می‌گیرد می‌توان سیمای نظام آینده را به راحتی در ذهن مجسم کرد و پیش بینی نمود که این نظام با مخالفین خود و زندانیانش چگونه بر خورد خواهد کرد.(4)
ازاینکه مضمون جوهریی این نوشته،سخن درباره ی افغانستان شدن یانشدن لیبی درشمال افریقامی باشد.ناگزیرم که رخ دادهایی خوشایندوناخوشایندهردوکشورراکه می توانندبرغنایی تجربه ی هم دیگربیفزایند،بازتاب دهم.درافغانستان پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی،غیرازجنگ هایی میان گروهی ی جهادی هاکه به تحریک پاکستانی هاودیگردوستان ریاکارمجاهدین صورت گرفت ومردم ازنظرمالی وجانی بسیارزیانمندشدند،به جزازیک یادوموردترورهایی انتقام جویانه که درآن هدایت مقام های بالادرمیان نبود، دیگررخ دادهایی دلخراش صورت نگرفت.واینکه رهبران مجاهدین پیشترازفروپاشی رژیم ،بخشش عام سران رژیم کمونیستی رااعلام کرده بودند؛درواقع،دریگانه موردبودکه ازرسول خداصلی الله علیه وسلم پیروی کردند.باین معناکه رسول خدابافتح مکه تمام دشمنان خودرابنام"انتم الطلقا/شماآزادیادرامن هستید"،بخشیدودرتاریخ نمونه اعلی ی بردباری ومدارارانمایش داد.اگرمجاهدین لیبی هم باگرفتارکردن قذافی دریک کانال خشک فاضلاب زیرزمینی، درحالی که التماس می کردکه اورانکشند،زنده اورانگهداری وبدادگاه تحویل میدادند،می توانستندنمونه ی خوبی ازبردباری وحقوق بشرنوازی راتمثیل نمایند.آقایان جهادی یامبارز،چه لیبیایی وچه افغان و...بایدبدانندکه حقوق یک انسان بدون درنظرداشت کارنامه ی خوب وخرابش تاحکم دادگاه عادلانه، محترم است.
زمانیکه مبارزان لیبیایی، این حقوق رادرباره ی قذافی مخوف وجنایت کاررعایت نکردند؛وافزون برآن،مرده ی اووفرزندش راچهارروزدریک سردخانه ی نگهداریی گوشت به تماشاگذاشتند.درواقع،نشان دادندکه درصورت قوام پذیرفتن حکومت آن ها،وضعیت آن گونه که امیدمی رود،نخواهدبود.ازاین رو،حق باکسانی ازجمله نویسنده است که به سرزنش عاملان قتل بی رحمانه ی قذافی وفرزندش سخن می گویند.دراین زمینه،دیدگاه یکی ازطرفداران فرانسویی شورایی انتقالی لیبی بازتاب داده می شود:
برنارد هنری لیوی نویسنده، متفکر و فیلسوف بنام فرانسوی که بیشتر زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر، عدالت و مبارزات مردم جهان در دست یافتن به آزادی و دموکراسی کرده است، از ابتدای جنبش شورشیان بن غازی شخصاً به آنجا سفر کرد و بارها با رهبران این جنبش بگفت وگو نشست. لیوی از جمله کسانی بود که به واقعی بودن این نهضت اعتقاد داشت. در مصاحبه‌های بسیاری از عدالت خواهی شورشیان دفاع کرد. آنزمان که این پرسش مطرح بود که این شورشیان چه کسانی هستند، آیا عوامل القاعده و یا گروه‌هایی نظیر آن هستند؟ لیوی می‌گفت که بارها از نزدیک با این افراد نشسته و صحبت کرده، اینها مبارزانی آگاه و شجاع هستند. لیوی بعنوان یک بشر دوست و روشنفکر تماس خود را با شورشیان بن غازی ادامه داده و حفظ کرد.

ولی مرگ قذافی و آنچه در آن لحظات آخر اتفاق افتاد او را دلتنگ و نا امید کرد. لیوی در مقاله‌ی جالبی در نشریه «نیوزویک» نظرات خود را چنین توضیح می‌دهد: آن تصاویر از جسد وی، صورتی که هنوز زنده بود ولی خون آلود، شکار شده، تحقیر شده. آن سر بی مو و بدون پوشش. ما همیشه او را در عمامه دیده بودیم. در آن صحنه‌های عریان چیز غم انگیزی بود که این جنایتکار را بطور عجیبی قابل ترحم می‌کرد.

شما می‌توانید بگوئید این مرد یک جانور بود. شما می‌توانید صحنه‌هایی را که برای سالیان دراز دوستداران لیبی آزاد را چنان مضطرب کرده بود، بارها نشان دهید تصاویر اعدام‌های دسته جمعی، شکنجه، دار زدن‌های 7 آوریل. زندانی‌هایی که زنده در سلول‌ها تقریباً دفن شده بودند و توسط انقلاب بالاخره آزاد شدند. اینها و هزاران قربانیان دیگر این دیکتاتوری. شما می‌توانید بگوئید که قذافی صدها بار این شانس را داشت که مذاکره کند، این جنایات را متوقف کند، او می‌توانست خودش را نجات دهد. و اینکه انتخاب او این بود که چنین نکند و در عوض تا آخرین لحظه خون مردم خود را بریزد. قذافی سرنوشت خویش را آگاهانه تعیین کرد.

شما می‌توانید بگوئید که غرب لزوماً در بهترین موقعیت نیست که به بقیه‌ی دنیا درس ترحم در انقلاب را بدهد. مگر این اروپایی‌ها نیستند که هنوز بدلیل کشتار سپتامبر
۱۷۹۲ در فرانسه، عذاب وجدان دارند. آن زمانی که پس از آزادی پاریس سرهایشان تیغ زده شد. موسولینی که از پا آویزان شد. جسدش مانند حیوانی سلاخی شد.

ولی من این را قبول ندارم. ممکن است من یک رومانتیک علاج ناپذیر باشم و یا مخالف سرسخت شیطان واقعی یعنی اعدام انسانها باشم.

در تماشای صحنه‌های اعدام قذافی چیزی تهوع‌آور وجود داشت. بدتر اینکه من می‌ترسم که شالوده اخلاقی را که این قیام بر آن بنا شده بود و تا پیش از این واقعه نمونه بود، آلوده کند. کسانیکه در مورد تاریخ انقلاب‌ها می‌دانند، متوجه هستند که این می‌تواند نقطه‌ای باشد که یک قیام دموکراتیک رو به انحطاط رود.

من اینها را در یک گفتگوی تلفنی با دوستانم در شورای ملی انتقالی مطرح کردم. زمانیکه دوستم «مصطفی ساگیزلی
Mustafa el-sagizli رهبر جنگجویان تلفن کرد که شادمانی خود را از آزاد شدن «سرت» با من در میان بگذارد، ترس خودم را از وقایع اخیر باو گفتم. سپس روز پنجشنبه با فرمانده لشگری که آن عوامل سرکش که قذافی را گرفته و کشته بودند از زیردستان او بود، صحبت کردم. وی ابراز شادمانی کرد و گفت که نابود شدن دیکتاتوری بی رحم ورق جدیدی در تاریخ کشورش گشوده است. از طریق دوستی که صاحب کشتی در میصراته است و نقش مترجم را داشت با این فرمانده صحبت می‌کردم. وی گفت: «قذافی با ما همانند یک موش کثیف رفتار می‌کرد. ولی موش کثیف خود او بود که بالاخره در لوله‌های فاضلاب جنگجویان من او را یافته و صدایش را برای همیشه خفه کردند».

به او هم گفتم که به واقع این آغاز روزی نوین در کشور لیبی است. ولی اصالت و شرافت فتح کننده با نوعی که با شکست خورده رفتار می‌کند سنجیده می‌شود. و چند مثال تاریخی برایش آوردم. فرمانده بنظر رسید که اهمیت این واقعه را می‌فهمد.
زمانی که با مقامات شورای ملی تماس گرفتم آنها نیز آگاه بودند که چگونه سرنوشت بهار آزادی در لیبی می‌تواند توسط این عکس‌ها و مناظر تعیین شود. بویژه دوستم «مصطفی ال ساگی زیل» که به پرنس آزادیخواهان و جنگجویان مقاومت لیبی معروف است، کسی که مقاومت بنغازی را از روز اول سازماندهی کرد، با من هم عقیده بود. او از جمله کسانی است که خواهان تحقیقات رسمی در این زمینه شده است. این خود نشان می‌دهد که مقامات جدید لیبی نمی‌خواهند چگونگی واقعه کشته شدن قذافی را سرپوش بگذارند.

دو نتیجه قابل پیش بینی است. یا این جنایت دسته جمعی مانند گردن زدن آخرین شاه فرانسه نشانی شوم است. یا پایان دورانی بی فرهنگ، بی رحم، پایان تاریکی لیبی و مرگ سیستم قذافی است. که آغازی برای دورانی است که وعده‌ی بهار عربی را به ثمر می‌رساند. در حالیکه اینرا می‌نویسم امید من و ایمان من به نتیجه دوم است.(5)حال که دیدیم،مبارزان لیبیایی درپسین لحظه ی پیروزیی خودچنان گلی رابه آب دادندکه حتادوستان خودراپشیمان ساختند.پس چه انتظاری از گروه هایی که دردسته هاوگرایش هایی متناقض فکری، مانند: طالبان وحشی وپس مانده ی افغانی وپاکستانی باپیش زمینه هاوپس زمینه های قبایلی تقسیم شده اند،می توان داشت؟
بهرصورت،آنهاکاری راکه نبایدمی کردند،کردند؛کاری که حتاسران کشورهای غربی ازجمله منشی سازمان ملل هم ازانجام آن، ابرازناخرسندی کرد.دراین رابطه،تنها این ضرب المثل عربی"مضی مامضی/گذشت آنچه گذشت"می تواندماراقانع بسازد،نه چیزی دیگری.اکنون که مبارزان لیبی،قذافی جنایت کاررا،جنایت کارانه کشته اند،خداکندکه اداره ی کشورخودراهم آن گونه رقم نزنند!ودراین ارتباط که، آیالیبی افغانستان شمال افریقامی شودیانه ،بایدمنتظراوضاع وشرایط بومی،منطقه ی وجهانی مرتبط بارخ دادهایی آن کشورنشست؟چندعامل وجووداردکه ممکن است ازافغانستان شدن لیبی مانع شود.نخست،لیبی همسایه ی حریصی مانندپاکستان ندارد،همسایه ی که ازهمان آغازباافغانستان مشکل داشته است.دوم،لیبی ازنظرنفتی کشوری دارایی44ملیاردبشکه نفت درزیرزمینش می باشد.سوم،بخاطرموقعیت جغرافیایی لیبی درکناردریایی مدیترانه که آن طرف آن ایتالیاقراردارد،رسانش نفت این کشوربه بازارانرژی درغرب بیشترازدیگربخش های خاورمیانه آسان ترمی باشد.ازاین رو،افغانستان ساختن آن به سودغربی هانیست.چهارم،درشرق لیبی،مصرودرغرب آن تونس ودرجنوب آن نجروالجزائرودرشمال آن دریایی مدیترانه قراردارد.ازناحیه ی شمال که رسانش آسان نفت به اروپا،خطرافغانستان شدن راکاهش میدهد.ازطرف شرق،کشورمصرادعایی رذیلانه ی عمق استراتیژیک درخاک لیبی ندارد؛ودیگران، چه غربی وجنوبی هم دنبال عمق استراتیژیک درلیبی نمی گردند.ازاین رو،می توان امیدوارشدکه لیبی به راه افغانستان نمی رود.اما،دراخیریک مشکل باقی می ماندوآن اینکه، درصورت فروریزیی هررژیمی مستبدوجنایت کار درجهان اسلام،نه سکولارهایی موردنظرغرب،بلکه نیروهای مذهبی می باشندکه دست بالاپیدامی کنند.دراین صورت،این باغرب است که ازاسلام هراسی خودداری وازنیروهای میانه رومسلمان حمایت کند،ومیانه روهاهم بکوشندکه بجای حکومت اسلامی، جمهوریت اسلامی رابرقراروکثرت گرایی راپذیراشوند.اینجاست که مبارزان مسلمان لیبی درصورت غلبه براوضاع،درسردوراهی قرارمی گیرند:راه ترکیه یاراه بی فرجام ایران!نویسنده امیدواراست که همه ی مبارزان مسلمان به مسیرپیموده ی بی نتیجه ی رژیم بنیادگراوآخوندیی ایران خداحافظی وبه تجربه ی حزب عدالت وتوسعه ی ترکیه روبیاورند.ازرخ دادهای تونس وبیانیه های پسین راشدغنوشی رئیس حزب اسلامی"النهضه"،حزب پیروزانتخابات آن کشور،معلوم می شودکه تجربه ی ترکیه جایگاه خودرادرجهان عرب بازکرده است.
پانویس ها:
1-ir.mondediplo.com/article1724.html
ص اول اوت 2011
ترکیب قبایلی لیبی
لیبی درکشاکش میان رقابت های قبیله ی ودخالت نظامی غرب
شرایط پیدایش اتحادملی درلیبی
2-ibid
By:Patrick haimzadeh
3- cheragheazadi.org/index.php/archives/1172
بررسی تجربه ی لیبی
شورای ملی انتقالی،نویسنده:سیدعلیرضاموسوی
4- iran- emrooz.net/index.php?/politic/more/32592
درس دیکتاتورها
درس های ازپایان تراژیک قذافی،نویسنده:محمدشجاعی30-10-2011
5- iran- emrooz.net/index.php?/more/32600/
پایان جنگ عراق وجنبش های آزادی خواهی،نویسنده:شهلاصمصامی31-10-2011 

0 comments:

Post a Comment