نمی توانی ازهمه قربانیان یک جنایت درهمه جاحمایت کنی،امااگرکاری خوبی ازدستت می آید؛بایدانجام دهی،هرچندکافی نباشد.
اینولانیبوئرمتاله امریکایی
ابراهیم ورسجی
14-8-1390
این یکی از مشکل هایی دشوارهمه کشورهای اسلامی می باشدکه ازاستبداد،چه استبدادسیاسی- نظامی وچه استبداد مذهبی- قبیلگی رنج برده اندومی برند؛استبدادی که هرگونه امکان پرورش جانشین برایی طبقه ی خودسر،مزدوروجنایت کارفرمان روا راازفرمان بران به زورسلب کرده است.زمانیکه می بینیم،خیزش جدایی طلبانه ی مسلمان های هند،پس ازبرآمدن پاکستان،انقلاب هایی الجزایروایران و...همگی به حکومت هایی نظامی خودکامه،بی منطق وضدانسانی متحول شدند،وازشکم گندیده ی ناسیونال- سوسیالیسم عربی رژیم هایی مبارک،صدام،قذافی،اسدوعلی عبدالله صالح آدم کش، وازشکم ملی گرایی قبیله زده ی چپ نماوکمونیست افغانستان،داوداحمق ،فرصت طلب،سرکوب گر ومزدور،وامین وتره کی خونخوارووطن فروش وجانشینان همسان شان،وازشکم اسلام ناب شیعه ی ایران، یک رژیم سرکوبگرضدانسانی، وازشکم اسلام وهابی عربستان یک رژیم قبیلگی- مزدور، خشن،واپس گراوضدکرامت انسانی که به نواستعمارگری باج میدهدتادرقدرت بماند،بیرون آمد.بی درنگ، می توان دریافت که مسلمان هارانه کهنه استعمارگری ونه نواستعمارگری،بلکه استبدادخودسروانسانیت ستیزوآزادی سوزاست که باین وضعیت فاجعه بارگرفتارکرده است.
باتوجه به آنچه گفته شد،می توان اذعان کردکه بیرون شدن ازاستبدادوحکومت هایی خودسر،بزرگترین مسئولتی می باشدکه هرمسلمانی،چه متعهدبه دین وچه انسان باورِسکولاربرایی انجام آن کمربسته وتاپایان کارزاربه پیش برودتاجامعه ی مسلمان به آزادی های فردی،مذهبی،مدنی،فکری وسیاسی نایل شود.وتنهادراین صورت می باشدکه، مسلمان هامی توانندازوضعیت قبیلگی بیرون وهم ملت شوندوهم به پیشرفت وترقی دست یابند.نگاهی به تاریخ استبداد درسده های میانه یاعصرتاریک اروپا،نشان میدهدکه برای تداوم فرمان روایی خود،مستبدان ازمذهب،روحیه ی قبیلگی وفئودالیسم/بزرگ مالکی بهره برداری می کردند؛ابزاری که اکنون،درآستانه ی سده ی بیست ویکم،مستبدان حاکم برمسلمان هاازآنها برای ماندن درقدرت، بهره برداری می کنند.
طوریکه به مشاهده رسید،رنسانس/نوزایی،مدرنیته/نواندیشی،روشنگری وروشنفکری به حیات ننگین آن استبداد نظامی- سیاسی- مذهبی، یابه گفته ی کنت:"الهی- نظامی"پایان وعصرجدیدرادرتاریخ اروپارقم زدند.پس ازمدرن شدن وقدرت گرفتن اروپا،این استعماراروپایی بودکه درجنبه ی نظامی- سیاسی- اقتصادی،سلطه گری واستثمار،ودرجنبه ی فکری- فرهنگی،نواندیشی،پیشرفت،دولت ملی بامرزهایی جغرافیایی شناخته شده،حاکمیت ملی،آزادی،دموکراسی،حقوق بشرو...رابه جهان غیرغربی بارمغان آورد.ازبدرخ دادها،چه استبدادسنتی- مذهبی وچه استبدادسکولار-لائیک غیرسنتی نماکه اغلب نظامی می باشند،ازدستاوردهایی مدرنیته/نواندیشی که دموکراسی،آزادی،حقوق بشر،حکومت محدودوقانونمندو...می باشند،خودداری، وتنهابه مدرنیسم کاذب که مجهزکردن دستگاه دولت باابزارجدید بخاطرسرکوب مردم می باشد،بسنده کرده، ملت هایی مسلمان رامحکوم ومجبوربه فرمان بری ازخودکردند.
خوشبختانه،دراواخرسده ی بیستم،انقلاب اطلاعاتی- رسانه ی سربلندکرد،ودرآغازسده ی بیست ویکم، درقالب انترنت،فیس بک،تویتر،تلفن همراه ومجهزباپیام گیرک وپیام رسان، واردفرهنگ روزمره ی جامعه های استبدادزده ی مسلمان شد.ازآنجاکه پیش ازاین رخ دادمبارک،رسانه هادرسرزمین های اسلامی، دولتی بودند،وتنهابه رایدیو،تلویزیون وروزنامه هایی بی محتواکه بیانیه ها،پیام ها،تبلیغات دروغین وتکراریی حکومت هاراهمراه باسانسورشدیدبازگو می کردند.درچنان شرایطی ذهنی وفکری- سیاسی،رسانش وبازتاب وضع زندگی تلخ وناگوارمردم که درفقر،جهل،تعصب،بیماری وپس ماندگی وازهمه مهمتراستبدادنظامی- مذهبی که ریشه ی چنان واقعیت های دلخراشی می باشد؛فرورفته بودند،ناممکن شده بود.
درچنان وضعیتی بودکه مدرنیسمِ منحصربه فن آوریی نظامی- اطلاعاتی تنهاتقویت کننده ی استبداد نظامی- سیاسی- مذهبی،رنگ باخت، وآهسته آهسته دربرابرمدرنیته/نواندشی که انقلاب معلوماتی نیرومندکننده ی آن بود،خم شد.خیزش های عربی که ازمدیترانه تاخلیج فارس رادرنوردیده است؛همگی، هم زاده ی مدرنیته/نواندیشی می باشند؛وهمچنان،گسترش دهنده ی آن.خیزش های که مردم عرب راتکان داده وبه آن هافهمانده است که سالهاست ازکمبودعزت نفس،آزادی،برابریی حقوقی،بی عدالتی،تبعیض های جنسیتی،نژادی- زبانی ،فرهنگی که همه ریشه درپس ماندگی دارند؛ رنج می برند،وعامل تعیین کننده ی این رنج بی کران هم تنهااستبدادوحکومت هایی خودسروناکارآمدمی باشندکه وظیفه ی خودرادرسرکوب وبهره کشی ازشماخلاصه کرده اند.
برایی نویسنده که ازآغاز بهارعربی تاکنون،هم خیزش ها؛وهمچنان،فراورده هایی آن رابه گونه ی سرنگونی بن علی درتونس،مبارک درمصر،قذافی وحشی درلیبی که باقتل وحشیانه ی مردم لیبی توسط اووقتل اووفزندش توسط خیزش گران باکمک نیرویی هوایی ناتوهمراه بود،وسیاست سرکوب گرانه ی علی صالح علیه مردم یمن به کمک غرب وعربستان،وسرکوب مردم بحرین توسط بن خلیفه به کمک عربستان باتشویق غرب، وتوحش بشاراسد علیه مردم سوریه به کمک استبداد آخوندیی ایران رامنظم ازطریق رسانه هایی خاورمیانه وجهانی پی گیری کرده است.هیچ رخ دادی باندازه ی برخورد قذافی باخیزش گران لیبیایی که او، آنهارادرآغازخیزش حق طلبی شان ،موش هایی کثیفی که بایدنابودشوند نامیده بود،وفرجام قذافی که واقعاًازیک تونل کثافات یاخانه ی موش هابیرون کشیده شدوبه شمول پسرش معتصم وحشیانه کشته شد،تکان دهنده نبود.تکان دهنده باین لحاظ که جامعه ی لیبی، همانندی هایی بابخشی ازجامعه ی افغانستان دارد.بنابرهمین همانندی هابودکه طالبان به مرده ی دورئیس جمهورافغانستان،یعنی کارمل که قبلاًخاک سپاری شده بود،وبه جسدبی جان نجیب الله پس قتل وحشیانه وقذافی گونه اش، درنهایت بی فرهنگی توهین کردند.
برای توضیح بیشتردرزمینه،به بررسی ساختارقبیلگی لیبی وهمانندیی آن باساختارقبیلگی جامعه ی افغانستان دربخش جنوب،جنوب غربی وجنوب شرقی، پرداخته می شود.بنابربرآوردکارشناسان امورسیاسی- تاریخی وفرهنگی لیبی، 140قبیله دراین کشورزندگی می کنند که تنها30قبیله ی آن مهم ودرسیاست اثرگذارمی باشند،وباقی قبیله هابدرجه هایی دوم وسوم وچهارم درسیاست اثرگزاری دار ند.درافغانستان هم چیزی کمترازشمارقبیله های لیبی،قبیله وجوددارد.طبق برآوردیک نویسنده ی امریکایی که درزمینه پژوهش کرده بودوکتابش رادرپاکستان خوانده بودم.دردوطرف مرزمشترک پاکستان وافغانستان،126قبیله زندگی می کنند.درپاکستان،قبیله هایی پشتون،ازطریق حضوردرارتش وسازمان جاسوسی اثرگزاری دارند،امادرافغانستان،قبیله هایی سدوزایی ومحمدزایی تاپیش ازبرآمدن کمونیست هاوجهادی هانقش رهبری راداشتند،وبادیگرقبیله هاوملیت هاهمان برخوردی راکرده بودندکه باکمی تغییرقذافی باقبیله های لیبی می کرد.اگرچه دردوره هایی کمونیست ها،جهادی ها،طالبان ودوره ی کنونی،ایدئولوژیی کمونیستی،اسلامی ،شریعت مداری، واکنون لیبرال دموکراسی وانمودکردندومی کنندکه برقبیله سالاری چربش داشتندودارند،اماواقعیت نشان میدهدکه برخوردقبیلگی باسیاست وسیاسی باقبایل،هنوزهم سخن هایی زیادی برای گفتن دارند.
نگاهی به برخوردقذافی ورهبران نظام هایی قبیلگی افغانستان باقبیله هایی مقیم کشورهایی خود؛روشن می نماید که هردونظام هایی افغانی ولیبیایی باقبیله هایی خودمعامله ی مشابه،یعنی محدودساختن،تطمیع کردن،باهم درگیرنمودن،وگه گاهی، ازسرکوب هم بهر ه برداری ودوام حکومت هایی خودراتضمین کرده اند.بطورنمونه،سدوزایی هاومحمدزایی هابویژه دومی ازتمام وسیله هایی نامبرده علیه قبیله هاوسران شان بهره برداری کرده اند،وعبدالرحمن خان درکنارسرکوب مردمان غیرقبیلگی به سرکوب قبیله هابه گونه ی بسیاربی رحمانه ی اقدام وافزون برقلع وقمع قبیله هاازبدزبانی هم علیه آن هابهره برداری می کرد.اگربه خاطرات عبدالرحمن خان،هرچندسرسری هم نظرانداخته شود،واضح می شودکه علاوه بربرخوردخشونت بارباقبیله هاازجمله سربه نیست کردن قبیله ی توخی،باچه الفاظ زشت وزننده ی ازقبایل غلجایی نامبرده است.
| |||||
کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است
© 2011 - 2000 Le Monde diplomatique
© 2011 - 2000 Le Monde diplomatique
ازآنجاکه، نتیجه ی تنوع وتکثرقومی وقبیلگی رابه گونه دشواری هایی بی اندازه درمسیررسیدن به هم نظریی سیاسی درجهت نظام سازی وبازگردانیدن صلح،امنیت وثبات درافغانستان دیدیم.اکنون نگاهی انداخته می شودبه اثرات منفی وجودقبیله هایی 140گانه ی لیبی درروندتامین صلح وبازگشت امنیت وبازسازی دراین کشورکه نیروی هوائی ناتوبه کویرتبدیلش کرده است.این یک واقعیت تلخ است که.... تنوع و تکثری که در درون شورای انتقالی و صفوف مخالفین قذافی حضور دارد، سبب بروز برخی چالش ها برای آنها نیز شده است. محمود جبرئیل به عنوان چهره شاخص لیبرال های شورا شناخته می شود که خواستار برقراری حاکمیت ملی بر مبنای یک قانون اساسی دموکراتیک و سکولار است.از طرف دیگر، گروههای تندرو اسلامینظیر گروه جهاد اسلامیلیبی نیز در شورای انتقالی حضور دارند. این گروه اسلام گرای افراطی، از حدود ۱۰ سال پیش با نیروهای قذافی در نبرد است. بیشتر رهبران این گروه نظامیانی هستند که با نیروهای شوروی سابق در افغانستان مبارزه کرده اند. از زمان آغاز قیام لیبی، گزارشها از عضویت برخی اعضای این گروه در شورای ملی انتقالی لیبی حکایت دارد که بسیاری، آنها را به ارتباط با القاعده محکوم میکنند.
اکثر افراد مبارز در صفوف انقلابیون، جنگجو های قومی و یا افراد اسلام گرا هستند. در حالی که لیبرالها، در اکثر اوقات به دنبال برقراری روابط بینالمللی و جذب هوادار برای شورای انتقالی و همچنین به رسمیت شناخته شدن آن توسط کشورهای دنیا بودند.
اختلافات دو جریان اصلی شورای انتقالی لیبی از همان هفتههای اول شروع درگیری و انقلاب علیه قذافی وجود داشت، اما این اختلافات هنگامی که یک گروه اسلامیتندرو (یگان ابو عبیده جراح) سرتیپ “عبدالفتاح یونس العبیدی” فرمانده نظامیانقلابیون لیبی را به قتل رساند و جسد او را آتش زد،به اوج رسید. آنها این اقدام را به خاطر گرفتن انتقام از او انجام دادند، چراکه او از ۴۰ سال پیش یکی از برجسته ترین رجال دولتی قذافی بوده و در هنگام بروز قتل عام در زندان ابوسلیم که حدود ۱۲۰۰ نفر از مسلمانان سلفی کشته شدند، منصب وزیر کشور وقت لیبی را بر عهده داشته است. همین جریان باعث شد که شورا کمیته اجرایی را منحل کند.
جبرییل در پاسخ به بروز اختلاف در شورای انتقالی گفته است، که در شورای انتقالی تمام طیفهای مخالف قذافی در لیبی از جمله اعضایی از جماعتها و شبه نظامیان تندرو وجود دارند، ولی آنها همگی تحت پرچم شورای انتقالی قرار دارند. این جماعتها و شبه نظامیان در موقعیتی هستند که شورای انتقالی به آنها اجازه نمی دهد پس از برکناری قذافی درباره هر گونه سیاست داخلی و یا خارجی تصمیم بگیرند.درچنین شرایطی،"علی زیدان"عضوانجمن حقوق بشرلیبی دراروپاازتشکیل دولتی سکولارودموکراتیک درآینده پس ازقذافی خبرداده است....
حالا که قذافی توسط انقلابیون کشته شده، و جنگ در لیبی به پایان رسیده است. آزمون بزرگ شورای انتقالی وارد مرحله ی تازه ی شده است.همانطور که باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا پس از شنیدن خبر مرگ قذافی گفته است:”مردم لیبی اکنون مسئولیت بزرگی برای ساختن لیبی برای همه، و جامعهای دمکراتیک و اهل بردباری و مدارا برعهده دارند، که جایگزین دیکتاتوری معمر قذافی باشد.” ...
اکنون هدف بزرگ شورای انتقالی که همه اقوام و گرایش های فکری را گرد هم آورده بود، محقق شد. وجود این هدف یگانه سبب شده بودکه مردم لیبی با تمام اختلافات و حتی در بدترین شرایط، همبستگی خود را از دست ندهند و برای سقوط حکومت تلاش کنند. امروز با اتحاد جنگجویان، سیاست مداران و اجماع بین المللی، جشن و پایکوبی برای سقوط یاغی بزرگ برپا شده است. جهان چشم انتظار آینده لیبی است تا ببیند که آیا شورای انتقالی می تواند به اهدافی که تعیین کرده برسد و مثل گذشته در اجرای سیاست هایش موفق باشد یا نه؟(3)این پرسشی می باشد که پاسخ آن درزمان کوتاه مشکل است داده شود؛پرسشی که همه مبارزه وفداکاری های افغان هارادرفردای پیروزی به صفرضرب زد.امیداست که لیبیایی هاهوشیاری ازخودنشان داده اجازه ندهند که کشورشان براهی برود که صومالی وافغانستان پیموده اندوهنوزهم ازتونل باریک،تاریک وطولانی گذارکرده نتوانسته اند.
بااینکه مردم لیبی باجان فشانی های فراوان درونی وکمک نظامی بیرونی،رژیم هراسناک وستمگرقذافی رابه بایگانی تاریخ سپرده اند،بدبختانه درپسین روزهایی براندازیی سرهنگ مخوف وسرگردان وبی رحم، اشتباهاتی وحتاگفته می توانم انتقام جویی هایی قبیله سالارانه ی ازمبارزان سرزد که داعیه ی برحق شان راازنظراخلاقی- انسانی زیامندساخت.بطورنمونه،....زندگی معمر قذافی به نحوی بسیار تراژیک و شکسپیری پایان یافت. خیلی ها انتظار دارند که این ماجرا موجب عبرت سایر دیکتاتورها بشود، اما دیکتاتورهای دیگر اعم از عاقل یا دیوانه از این پایان تراژیک درس نخواهند گرفت، هچنانکه از پایان هیتلر، شاه، چائوشسکو ، صدام، مبارک و .... نگرفتند. دیکتاتورها و نظامهای دیکتاتوری و استبدادی معمولا و بنا به ماهیت خود توانایی درس گرفتن از تاریخ و اصلاح خود را ندارند و اگر هم درسی بگیرند بیشتر در راستای بهبود و اصلاح روشهای سرکوب و یافتن شیوه های موثرتر کنترل آزادیخواهان و اصلاح طلبان می باشد.
برخلاف دیکتاتورها، نیروهای اجتماعی و سیاسی تحول خواه طرفدار دموکراسی و حقوق بشر در همه جای دنیا می توانند و باید از پایان تراژیک قذافی درس بگیرند و آن اینکه شیوه پایان یک نظام دیکتاتوری و نحوه رفتار با عوامل دیکتاتوری سنگ اول نظام آینده است. اگر این سنگ اول بر مبنای نقض آشکار و خشن حقوق بشر بنیان گذاشته شود نظام آینده قطعا نظامی ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشر خواهد بود.
معمر قذافی در حین فرار از شهر زادگاه و آخرین پناهگاهش زخمی شده و بدون اینکه سلاحی در دست داشته باشد تسلیم میشود و ملتمسانه از اسیرکنندگانش میخواهد که اورا نکشند. اما اسیر کنندگان که خود را رزمندگان آزادی می نامند الله اکبر گویان اورا درحال خونریزی و در برابر دوربین های موبایلی کتک زده و نهایتا با شلیک گلوله ای در سر مثل یک سگ به زندگیش خاتمه داده و سپس جسد بی جان و خونینش را به روی زمین کشیده و به مدت چهار روز به نمایش عمومی می گذارند. در این مدت افراد زیادی هم به تماشای جسد قذافی می آیند و بر بالای سرش شادی و پایکوبی میکنند و عکس یادگاری میگیرند.
برخی براین نظرند که قذافی حقش بود و نمیتوان جمعیت خشمگین را بخاطر حس طبیعی انتقام جویی از دیکتاتوری خون آشام و دیوانه ملامت کرد. و گروهی دیگر در رویای چنین پایانی برای دیکتاتورهای خودی شب را به روز میرسانند. اما باید توجه داشت که پایان قذافی فقط پایان قذافی و نظام او نیست. این پایان در عین حال نقطه آغاز نظام آینده است و چگونگی و کیفیت این پایان حکایت از فرهنگ سیاسی و ماهیت بنیانگذاران و محتوای نظام آینده دارد. هنگامیکه یک زندانی یا اسیر جنگی بدون محاکمه عادلانه و بدون حق برخوداری از وکیل به روشی که حکایت از توحش و خشونت عمیق عاملین آن دارد به جای اعزام به دادگاه به قتل میرسد و جسدش برخلاف تمام شئون اخلاقی، حقوقی، مذهبی و حقوق بشری مورد توهین و بی احترامی آنهم بدین حد غیرقابل تصور قرار میگیرد میتوان سیمای نظام آینده را به راحتی در ذهن مجسم کرد و پیش بینی نمود که این نظام با مخالفین خود و زندانیانش چگونه بر خورد خواهد کرد.(4)
برخلاف دیکتاتورها، نیروهای اجتماعی و سیاسی تحول خواه طرفدار دموکراسی و حقوق بشر در همه جای دنیا می توانند و باید از پایان تراژیک قذافی درس بگیرند و آن اینکه شیوه پایان یک نظام دیکتاتوری و نحوه رفتار با عوامل دیکتاتوری سنگ اول نظام آینده است. اگر این سنگ اول بر مبنای نقض آشکار و خشن حقوق بشر بنیان گذاشته شود نظام آینده قطعا نظامی ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشر خواهد بود.
معمر قذافی در حین فرار از شهر زادگاه و آخرین پناهگاهش زخمی شده و بدون اینکه سلاحی در دست داشته باشد تسلیم میشود و ملتمسانه از اسیرکنندگانش میخواهد که اورا نکشند. اما اسیر کنندگان که خود را رزمندگان آزادی می نامند الله اکبر گویان اورا درحال خونریزی و در برابر دوربین های موبایلی کتک زده و نهایتا با شلیک گلوله ای در سر مثل یک سگ به زندگیش خاتمه داده و سپس جسد بی جان و خونینش را به روی زمین کشیده و به مدت چهار روز به نمایش عمومی می گذارند. در این مدت افراد زیادی هم به تماشای جسد قذافی می آیند و بر بالای سرش شادی و پایکوبی میکنند و عکس یادگاری میگیرند.
برخی براین نظرند که قذافی حقش بود و نمیتوان جمعیت خشمگین را بخاطر حس طبیعی انتقام جویی از دیکتاتوری خون آشام و دیوانه ملامت کرد. و گروهی دیگر در رویای چنین پایانی برای دیکتاتورهای خودی شب را به روز میرسانند. اما باید توجه داشت که پایان قذافی فقط پایان قذافی و نظام او نیست. این پایان در عین حال نقطه آغاز نظام آینده است و چگونگی و کیفیت این پایان حکایت از فرهنگ سیاسی و ماهیت بنیانگذاران و محتوای نظام آینده دارد. هنگامیکه یک زندانی یا اسیر جنگی بدون محاکمه عادلانه و بدون حق برخوداری از وکیل به روشی که حکایت از توحش و خشونت عمیق عاملین آن دارد به جای اعزام به دادگاه به قتل میرسد و جسدش برخلاف تمام شئون اخلاقی، حقوقی، مذهبی و حقوق بشری مورد توهین و بی احترامی آنهم بدین حد غیرقابل تصور قرار میگیرد میتوان سیمای نظام آینده را به راحتی در ذهن مجسم کرد و پیش بینی نمود که این نظام با مخالفین خود و زندانیانش چگونه بر خورد خواهد کرد.(4)
ازاینکه دراین نوشته،سخن درباره ی افغانستان شدن یانشدن لیبی درشمال افریقادرمیان است.ناگزیرم که رخ دادهایی خوشایندوناخوشایندهردوکشورراکه می توانندبرغنایی تجربه ی هم دیگربیفزایند،بازتاب دهم.درافغانستان پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی،غیرازجنگ هایی میان گروهی جهادی هاکه به تحریک پاکستانی هاودیگردوستان ریاکاردیروزمجاهدین صورت گرفت ومردم ازنظرمالی وجانی بسیارزیانمندشدند،به جزازیک یادوموردترورهایی انتقام جویانه، دیگررخ دادهایی دلخراش صورت نگرفت.واینکه رهبران مجاهدین پیشترازفروپاشی رژیم بخشش عام اعلام کرده بودند؛درواقع،دریگانه موردبودکه ازرسول الله پیروی کردند.باین معناکه رسول خدابافتح مکه تمام دشمنان خودرابنام"انتم الطلقا/شماآزادیادرامن هستید"،بخشیدودرتاریخ نمونه اعلی بردباری ومدارارانمایش داد.اگرمجاهدین لیبی هم باگرفتارکردن قذافی درکانال فاضلاب خشک، درحالی که التماس می کردکه اورانکشند،زنده نگهداری وبدادگاه تحویل میدادند،می توانستندنمونه ی خوبی ازبردباری وحقوق بشرنوازی راتمثیل نمایند.آقایان جهادی یامبارز،چه لیبیایی وچه افغان و...بایدبدانندکه حقوق یک انسان بدون درنظرداشت کارنامه ی خوب وخرابش تاحکم دادگاه عادلانه، محترم است.
زمانیکه مبارزان لیبیایی، این حقوق رادرباره ی قذافی مخوف وجنایت کاررعایت نکردند؛وافزون برآن،مرده ی اووفرزندش راچهارروزدریک سردخانه ی نگهداریی گوشت به تماشاگذاشتند.درواقع،نشان دادندکه درصورت قوام پذیرفتن حکومت آن ها،وضعیت آن گونه که امیدمی رود،نخواهدبود.ازاین رو،حق باکسانی ازجمله نویسنده است که به سرزنش عاملان قتل بی رحمانه ی قذافی وفرزندش سخن می گویند.دراین زمینه،دیدگاه یکی ازطرفداران فرانسویی شورایی انتقالی لیبی بازتاب داده می شود:
برنارد هنری لیوی نویسنده، متفکر و فیلسوف بنام فرانسوی که بیشتر زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر، عدالت و مبارزات مردم جهان در دست یافتن به آزادی و دموکراسی کرده است، از ابتدای جنبش شورشیان بن غازی شخصاً به آنجا سفر کرد و بارها با رهبران این جنبش بگفت وگو نشست. لیوی از جمله کسانی بود که به واقعی بودن این نهضت اعتقاد داشت. در مصاحبههای بسیاری از عدالت خواهی شورشیان دفاع کرد. آنزمان که این پرسش مطرح بود که این شورشیان چه کسانی هستند، آیا عوامل القاعده و یا گروههایی نظیر آن هستند؟ لیوی میگفت که بارها از نزدیک با این افراد نشسته و صحبت کرده، اینها مبارزانی آگاه و شجاع هستند. لیوی بعنوان یک بشر دوست و روشنفکر تماس خود را با شورشیان بن غازی ادامه داده و حفظ کرد.
ولی مرگ قذافی و آنچه در آن لحظات آخر اتفاق افتاد او را دلتنگ و نا امید کرد. لیوی در مقالهی جالبی در نشریه «نیوزویک» نظرات خود را چنین توضیح میدهد: آن تصاویر از جسد وی، صورتی که هنوز زنده بود ولی خون آلود، شکار شده، تحقیر شده. آن سر بی مو و بدون پوشش. ما همیشه او را در عمامه دیده بودیم. در آن صحنههای عریان چیز غم انگیزی بود که این جنایتکار را بطور عجیبی قابل ترحم میکرد.
شما میتوانید بگوئید این مرد یک جانور بود. شما میتوانید صحنههایی را که برای سالیان دراز دوستداران لیبی آزاد را چنان مضطرب کرده بود، بارها نشان دهید تصاویر اعدامهای دسته جمعی، شکنجه، دار زدنهای 7 آوریل. زندانیهایی که زنده در سلولها تقریباً دفن شده بودند و توسط انقلاب بالاخره آزاد شدند. اینها و هزاران قربانیان دیگر این دیکتاتوری. شما میتوانید بگوئید که قذافی صدها بار این شانس را داشت که مذاکره کند، این جنایات را متوقف کند، او میتوانست خودش را نجات دهد. و اینکه انتخاب او این بود که چنین نکند و در عوض تا آخرین لحظه خون مردم خود را بریزد. قذافی سرنوشت خویش را آگاهانه تعیین کرد.
شما میتوانید بگوئید که غرب لزوماً در بهترین موقعیت نیست که به بقیهی دنیا درس ترحم در انقلاب را بدهد. مگر این اروپاییها نیستند که هنوز بدلیل کشتار سپتامبر ۱۷۹۲ در فرانسه، عذاب وجدان دارند. آن زمانی که پس از آزادی پاریس سرهایشان تیغ زده شد. موسولینی که از پا آویزان شد. جسدش مانند حیوانی سلاخی شد.
ولی من این را قبول ندارم. ممکن است من یک رومانتیک علاج ناپذیر باشم و یا مخالف سرسخت شیطان واقعی یعنی اعدام انسانها باشم.
در تماشای صحنههای اعدام قذافی چیزی تهوعآور وجود داشت. بدتر اینکه من میترسم که شالوده اخلاقی را که این قیام بر آن بنا شده بود و تا پیش از این واقعه نمونه بود، آلوده کند. کسانیکه در مورد تاریخ انقلابها میدانند، متوجه هستند که این میتواند نقطهای باشد که یک قیام دموکراتیک رو به انحطاط رود.
من اینها را در یک گفتگوی تلفنی با دوستانم در شورای ملی انتقالی مطرح کردم. زمانیکه دوستم «مصطفی ساگیزلی Mustafa el-sagizli رهبر جنگجویان تلفن کرد که شادمانی خود را از آزاد شدن «سرت» با من در میان بگذارد، ترس خودم را از وقایع اخیر باو گفتم. سپس روز پنجشنبه با فرمانده لشگری که آن عوامل سرکش که قذافی را گرفته و کشته بودند از زیردستان او بود، صحبت کردم. وی ابراز شادمانی کرد و گفت که نابود شدن دیکتاتوری بی رحم ورق جدیدی در تاریخ کشورش گشوده است. از طریق دوستی که صاحب کشتی در میصراته است و نقش مترجم را داشت با این فرمانده صحبت میکردم. وی گفت: «قذافی با ما همانند یک موش کثیف رفتار میکرد. ولی موش کثیف خود او بود که بالاخره در لولههای فاضلاب جنگجویان من او را یافته و صدایش را برای همیشه خفه کردند».
به او هم گفتم که به واقع این آغاز روزی نوین در کشور لیبی است. ولی اصالت و شرافت فتح کننده با نوعی که با شکست خورده رفتار میکند سنجیده میشود. و چند مثال تاریخی برایش آوردم. فرمانده بنظر رسید که اهمیت این واقعه را میفهمد.
زمانی که با مقامات شورای ملی تماس گرفتم آنها نیز آگاه بودند که چگونه سرنوشت بهار آزادی در لیبی میتواند توسط این عکسها و مناظر تعیین شود. بویژه دوستم «مصطفی ال ساگی زیل» که به پرنس آزادیخواهان و جنگجویان مقاومت لیبی معروف است، کسی که مقاومت بنغازی را از روز اول سازماندهی کرد، با من هم عقیده بود. او از جمله کسانی است که خواهان تحقیقات رسمی در این زمینه شده است. این خود نشان میدهد که مقامات جدید لیبی نمیخواهند چگونگی واقعه کشته شدن قذافی را سرپوش بگذارند.
دو نتیجه قابل پیش بینی است. یا این جنایت دسته جمعی مانند گردن زدن آخرین شاه فرانسه نشانی شوم است. یا پایان دورانی بی فرهنگ، بی رحم، پایان تاریکی لیبی و مرگ سیستم قذافی است. که آغازی برای دورانی است که وعدهی بهار عربی را به ثمر میرساند. در حالیکه اینرا مینویسم امید من و ایمان من به نتیجه دوم است.(5)حال که دیدیم،مبارزان لیبیایی درپسین لحظه ی پیروزیی خودچنان گلی به آب دادندوحتادوستان خودراپشیمان ساختند.پس چه انتظاری ازچنان گروه هایی که دردسته هاوگرایش هایی متناقض فکری مانندمجاهدان افغانستان تقسیم شده اند،می توان داشت؟
ولی مرگ قذافی و آنچه در آن لحظات آخر اتفاق افتاد او را دلتنگ و نا امید کرد. لیوی در مقالهی جالبی در نشریه «نیوزویک» نظرات خود را چنین توضیح میدهد: آن تصاویر از جسد وی، صورتی که هنوز زنده بود ولی خون آلود، شکار شده، تحقیر شده. آن سر بی مو و بدون پوشش. ما همیشه او را در عمامه دیده بودیم. در آن صحنههای عریان چیز غم انگیزی بود که این جنایتکار را بطور عجیبی قابل ترحم میکرد.
شما میتوانید بگوئید این مرد یک جانور بود. شما میتوانید صحنههایی را که برای سالیان دراز دوستداران لیبی آزاد را چنان مضطرب کرده بود، بارها نشان دهید تصاویر اعدامهای دسته جمعی، شکنجه، دار زدنهای 7 آوریل. زندانیهایی که زنده در سلولها تقریباً دفن شده بودند و توسط انقلاب بالاخره آزاد شدند. اینها و هزاران قربانیان دیگر این دیکتاتوری. شما میتوانید بگوئید که قذافی صدها بار این شانس را داشت که مذاکره کند، این جنایات را متوقف کند، او میتوانست خودش را نجات دهد. و اینکه انتخاب او این بود که چنین نکند و در عوض تا آخرین لحظه خون مردم خود را بریزد. قذافی سرنوشت خویش را آگاهانه تعیین کرد.
شما میتوانید بگوئید که غرب لزوماً در بهترین موقعیت نیست که به بقیهی دنیا درس ترحم در انقلاب را بدهد. مگر این اروپاییها نیستند که هنوز بدلیل کشتار سپتامبر ۱۷۹۲ در فرانسه، عذاب وجدان دارند. آن زمانی که پس از آزادی پاریس سرهایشان تیغ زده شد. موسولینی که از پا آویزان شد. جسدش مانند حیوانی سلاخی شد.
ولی من این را قبول ندارم. ممکن است من یک رومانتیک علاج ناپذیر باشم و یا مخالف سرسخت شیطان واقعی یعنی اعدام انسانها باشم.
در تماشای صحنههای اعدام قذافی چیزی تهوعآور وجود داشت. بدتر اینکه من میترسم که شالوده اخلاقی را که این قیام بر آن بنا شده بود و تا پیش از این واقعه نمونه بود، آلوده کند. کسانیکه در مورد تاریخ انقلابها میدانند، متوجه هستند که این میتواند نقطهای باشد که یک قیام دموکراتیک رو به انحطاط رود.
من اینها را در یک گفتگوی تلفنی با دوستانم در شورای ملی انتقالی مطرح کردم. زمانیکه دوستم «مصطفی ساگیزلی Mustafa el-sagizli رهبر جنگجویان تلفن کرد که شادمانی خود را از آزاد شدن «سرت» با من در میان بگذارد، ترس خودم را از وقایع اخیر باو گفتم. سپس روز پنجشنبه با فرمانده لشگری که آن عوامل سرکش که قذافی را گرفته و کشته بودند از زیردستان او بود، صحبت کردم. وی ابراز شادمانی کرد و گفت که نابود شدن دیکتاتوری بی رحم ورق جدیدی در تاریخ کشورش گشوده است. از طریق دوستی که صاحب کشتی در میصراته است و نقش مترجم را داشت با این فرمانده صحبت میکردم. وی گفت: «قذافی با ما همانند یک موش کثیف رفتار میکرد. ولی موش کثیف خود او بود که بالاخره در لولههای فاضلاب جنگجویان من او را یافته و صدایش را برای همیشه خفه کردند».
به او هم گفتم که به واقع این آغاز روزی نوین در کشور لیبی است. ولی اصالت و شرافت فتح کننده با نوعی که با شکست خورده رفتار میکند سنجیده میشود. و چند مثال تاریخی برایش آوردم. فرمانده بنظر رسید که اهمیت این واقعه را میفهمد.
زمانی که با مقامات شورای ملی تماس گرفتم آنها نیز آگاه بودند که چگونه سرنوشت بهار آزادی در لیبی میتواند توسط این عکسها و مناظر تعیین شود. بویژه دوستم «مصطفی ال ساگی زیل» که به پرنس آزادیخواهان و جنگجویان مقاومت لیبی معروف است، کسی که مقاومت بنغازی را از روز اول سازماندهی کرد، با من هم عقیده بود. او از جمله کسانی است که خواهان تحقیقات رسمی در این زمینه شده است. این خود نشان میدهد که مقامات جدید لیبی نمیخواهند چگونگی واقعه کشته شدن قذافی را سرپوش بگذارند.
دو نتیجه قابل پیش بینی است. یا این جنایت دسته جمعی مانند گردن زدن آخرین شاه فرانسه نشانی شوم است. یا پایان دورانی بی فرهنگ، بی رحم، پایان تاریکی لیبی و مرگ سیستم قذافی است. که آغازی برای دورانی است که وعدهی بهار عربی را به ثمر میرساند. در حالیکه اینرا مینویسم امید من و ایمان من به نتیجه دوم است.(5)حال که دیدیم،مبارزان لیبیایی درپسین لحظه ی پیروزیی خودچنان گلی به آب دادندوحتادوستان خودراپشیمان ساختند.پس چه انتظاری ازچنان گروه هایی که دردسته هاوگرایش هایی متناقض فکری مانندمجاهدان افغانستان تقسیم شده اند،می توان داشت؟
بهرصورت،آنهاکاری راکه نبایدمی کردند،کردند؛کاری که حتاسران کشورهای غربی ازجمله منشی سازمان ملل هم ازانجام آن، ابرازناخرسندی کرد.دراین رابطه،تنها این ضرب المثل عربی"مضی مامضی/گذشت آنچه گذشت"می تواندماراقانع بسازد،نه چیزی دیگری.اکنون که مبارزان لیبی،قذافی جنایت کاررا،جنایت کارانه کشته اند،خداکندکه اداره ی کشورخودراهم آن گونه رقم نزنند!ودراین ارتباط که، آیالیبی افغانستان شمال افریقامی شودیانه ،بایدمنتظراوضاع وشرایط بومی،منطقه ی وجهانی مرتبط بارخ دادهایی آن کشورنشست؟چندعامل وجووداردکه ممکن است ازافغانستان شدن لیبی مانع شود.نخست،لیبی همسایه ی حریصی مانندپاکستان ندارد،همسایه ی که ازهمان آغازباافغانستان مشکل داشته است.دوم،لیبی ازنظرنفتی کشوری دارایی44ملیاردبشکه نفت درزیرزمینش می باشد.سوم،بخاطرموقعیت جغرافیایی لیبی درکناردریایی مدیترانه که آن طرف آن ایتالیاقراردارد،رسانش نفت این کشوربه بازارانرژی درغرب بیشترازدیگربخش های خاورمیانه آسان ترمی باشد.ازاین رو،افغانستان ساختن آن به سودغربی هانیست.چهارم،درشرق لیبی،مصرودرغرب آن تونس ودرجنوب آن نجروالجزائرودرشمال آن دریایی مدیترانه قراردارد.ازناحیه ی شمال که رسانش آسان نفت خطرراکاهش میدهد.ازطرف شرق،کشورمصرادعایی رذیلانه ی عمق استراتیژیک درخاک لیبی ندارد؛ودیگران، چه غربی وجنوبی هم دنبال عمق استراتیژیک درلیبی نمی گردند.ازاین رو،می توان امیدوارشدکه لیبی به راه افغانستان نمی رود.اما،دراخیریک مشکل باقی می ماندوآن اینکه، درصورت فروریزیی هررژیمی مستبدوجنایت کار درجهان اسلام،نه سکولارهایی موردنظرغرب،بلکه نیروهای مذهبی می باشندکه دست بالاپیدامی کنند.دراین صورت،این باغرب است که ازاسلام هراسی خودداری وازنیروهای میانه رومسلمان حمایت کند،ومیانه روهاهم بکوشندکه بجای حکومت دینی، جمهوریت دینی رابرقراروکثرت گرایی راپذیراشوند.اینجاست که مبارزان مسلمان لیبی درصورت غلبه براوضاع،درسردوراهی قرارمی گیرند:راه ترکیه یاراه بی فرجام ایران!نویسنده امیدواراست که همه ی مبارزان مسلمان به مسیرپیموده ی بی نتیجه ی رژیم بنیادگراوآخوندیی ایران خداحافظی وبه تجربه ی حزب عدالت وتوسعه ی ترکیه روبیاورند.ازرخ دادهای تونس وبیانیه های پسین غنوشی رئیس حزب اسلامی"النهضه"،حزب پیروزانتخابات آن کشورمعلوم می شودکه تجربه ی ترکیه جایگاه خودرادرجهان عرب بازکرده است.
پانویس ها:
1-ir.mondediplo.com/article1724.html
ص اول اوت 2011
ترکیب قبایلی لیبی
لیبی درکشاکش میان رقابت های قبیله ی ودخالت نظامی غرب
شرایط پیدایش اتحادملی درلیبی
2-ibid
By:Patrick haimzadeh
3- cheragheazadi.org/index.php/archives/1172
بررسی تجربه ی لیبی
شورای ملی انتقالی،نویسنده:سیدعلیرضاموسوی
4- iran- emrooz.net/index.php?/politic/more/32592
درس دیکتاتورها
درس های ازپایان تراژیک قذافی،نویسنده:محمدشجاعی30-10-2011
5- iran- emrooz.net/index.php?/more/32600/
پایان جنگ عراق وجنبش های آزادی خواهی،نویسنده:شهلاصمصامی31-10-2011
0 comments:
Post a Comment