Thursday, 12 December 2019

ای آزادی ! وا قعا ، خوش بختی آفرین هستی ومسلمان ها ازنبود ت بد بخت شده اند

ابراهیم ورسجی
بیست ودوم ماه قوس 1398
سه پرسمان ، مشوقم درنوشتن این مقاله شده است:نخست،سال گذ شته ای ترسا یی ، یک نویسنده ای الجزایری با نشر مقاله ای در سا یت انگلیسی الجزیره ،گفت که استقلال مان را ازفرانسه گرفتیم اما آزادی مان را ازدست داد یم . دوم ، دستاورد استبداد شاه وشیخ ونظا می ها ازافغانستان تا الجزایرکه دراولی تروریسم وحضورنا تو وحکومت فا سد وغارتگردست نشانده ای امریکا ، مردم را به ستوه آورده اند ؛ ودردومی ، خیزش مردمی علیه استبداد نظا می ها هفت ماه می شود که به گونه مظاهرات سرتا سری درروزهای جمعه ادامه دارد ورئیس جمهورمفلوک را وا دار به استعفی کرده است ویک ژنرال مفلوک هشتاد ساله که وزیر دفاع رئیس جمهورمستعفی بود کنارنمی رود ومصروف برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری برای ادامه استبداد درقالب د یگر می باشد. انتخابا تیکه مردم آماده شرکت درآن نمی باشند. این است افتضاح مستبد. درسودان هم که خیزش مردمی علیه استبداد باره افتاد وآلاء صلاح نورانی دختر دانشجی 22 ساله سودانی روز18 ماه آوریل سواربربام موتری درخرتوم گفت که زنان سودانی خیا بان ها را تسخیرکرده اند وزن جوانی دیگری گفت که بنام د ین درمخالفت با د ین ما را اسیرکرد ند! درواقع ، بیا نیه های آزاد یخواهانه هردو زن ودیگرزنان کمک به گسترش خیزش مردمی درسرتا سرسودان کرد وعمربشیرمستبد وآزادی ستیزی شناخته شده را ازاریکه قد رت بزیرآورد. اگرچه نظامی های بازمانده های دوره حکومت تباه کار30 سا له ای بشیر به کارشکنی دربرابر آزادی به شکل دیگری ادامه می دهند ، اما باوردارم که آزادی استبداد را زبا له می کند. سوم، " ادبیا ت چیست؟ " نویشته ژان پل سارتروتعریف وستا یش او ازآزادی . شا یان یاد آوری می دانم که ، ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی ،مرتجمان نوشته ای بی مانند سارتررا حکومت مستبد آخوندی نا جوان مردانه شهید کرده است. شها دت مرتجمان "اد بیات چیست؟" توسط آخوند یسم واصرارمستبدان بر ماندن درمسند قدرت وتباه کاری های تفنگ سالاران وشاخ ودم درآوردن تند روان وتروریستان مذ هبی درگوشه وکنارکشورهای مسلمان ، مرا متوجه " افسا نه غار"درجمهوری افلاطون ساخت.
ازاین رو، لازم می دانم که افسا نه ای نامبرده را بازتاب دهم....مشهورترین قطعه درکل نوشته های افلاطون ،درجمهوری آمده ، وبه افسا نه ای غارمعروف است. افلاطون دراین قطعه نظرش را درباره وضعیت بشر، وبه ویژه شنا خت انسان ها ازکل واقعیت ، به صورت نما د ین بیان می کند. می گو ید غاربزرگی را تصورکنید که ازراه دهلیزی دراز به جهان خارج وصل است، درازی دهلیز ما نع نفوذ روشنی روزبه داخل غارمی شود. درآنجا گروهی زندا نی ، رو به دیوارِ ته وپشت به دها نه غاردارند. د ست وپا وگرد نشان چنان بسته شده که نمی توا نند سرشان را تکان دهند. بنا براین ، نمی توا نند همد یگررا ویا حتا هیچ یک ازاندام های خود را ببینند. یگا نه چیزی که به چشم می آید د یوارروبرواست. واین ها تمام عمردراین حا لت بوده اند، وازچیزی دیگری شنا خت ندارند. پشت سرآن ها درغارآتشی شعله وراست . بدون آن که زندا نیان بدا نند ، بین آتش وآن ها خاکریزی به بلندی قا مت انسان قراردارد ؛ ودرسوی دیگراین خاکریزافرادی مدام درآمد ورفت اند وچیزی های روی سر حمل می کنند. نورآ تش باعث می شود که سا یه این اشیاء برد یوارروبه روی زندان بیفتد ، وپژواک صدای باربرها ازد یواربه گوش آنها می رسد.
افلاطون می گو ید دراین حا لت یگا نه چیزی که زندا نیان درطول حیا تشان مشا هده یا تجربه می کنند همین سا یه ها وهمین صدا ها است. ودراین شرایط طبیعی است که گمان می برند کل هستی چیزی جزاین سا یه ها وصدا ها نیست ؛ وهمه صحبت شان هم طبعا درباره "هستی" وتجربه ها یشان ازآن خوا هد بود. اگریکی از زندا نیان بتوا ند زنجیرها یش را بگسلد ، درنتیجه عمری دربند بودن درمکا نی نیمه تاریک ، عضلا تش چنان دچارگرفتگی است که حتی سربرگردا ندن را برایش دشوارودرد آورمی کند، وآ تش چشم ها یش را می زند. سرش گیج می رود، ازچیزی سردرنمی آورد، می خوا هد برگردد ودوباره روبروی دیوارسا یه ها، واقعیتی که می فهمد ،قرارگیرد. اگراورا بزورازغاربیرون بکشند وبه دنیای بیرون وآفتاب تا بان ببرند ، پریشان حال ونا بینا می شود ، ومد تی با ید بگذ رد تا چیزی ببیند یا بفهمد. ولی ،همین که به عالم بیرون خو گرفت ،اگراورا دوباره به غاربرگردا نند، چشم ها یش موقتا بازازکارمی افتد، این بارازتاریکی. وهرچیز درباره ای تجربه ها یش به زندان بان بگو ید ، برای آنها که چیزی جزسا یه وپژواک نمی شنا سند ، نا مفهوم خوا هد بود. برای فهم این تمثیل با ید خود را زندا نی دربدن های خود بینگاریم ، تنها مصا حبی که داریم زندا نیان د یگرند ، وهیچ یک ازما قا در نیست نفس واقعی دیگری یا حتی نفس واقعی خویش را دریا بد. تجربه ای مستقیم ما نه ازواقعیت بلکه ازچیزی است که درذهن می پروریم (1). وقتیکه پیشرفت غرب را که دستاورد آزادی وعقب ما ند گی مسلمان ها را که دستارود استبداد می باشد ، با هم مقا یسه کنم، به این نتیجه می رسم مسلمان ها واقعا درغارافلاطون گیرما نده اند.
درحا لیکه مستبدان مسلمان ها را درغار افلاطون نگهداری وبد بخت سا خته اند ، به آن هم بسنده نکرده برای آن ها حقوق بشر اسلامی هم ساخته اند. بطورنمونه ، روز14 ماه محرم سال 1411 قمری برابر به 15مرداد / سرطان 1369 خور شیدی ، وزیران امورخارجه ای کشورهای مسلمان درقاهره کنارهم آمده " اعلامیه جهانی حقوق بشراسلامی" را تصویب واعلام کرد ند (2). خنده داراین است که ، جمهوری اسلامی ایران ومصررابطه دیپلماتیک ندارند وجمهوری اسلامی وعربستان هم دشمن سرسخت یک د یگرمی باشند. ازاین که دشمنان آزاد یی مردمان خود می باشند ودرعمل نشان هم داده ومی دهند ، اما درساختن حقوق بشراسلامی که به آن باورندارند همد ست شده اند! قتل وتکه- پارچه کردن کا لبد جمال خاشقجی منتقد بن سلمان ولیعهد عربستان درکنسولگری آن کشوردراستانبول بتاریخ دوم ماه اکتوبر 2018 ، و 60 هزارزندانی سیاسی - عقید تی درزندان های ترسناک ژنرال سیسی درمصروقتل عام معترضان توسط آخوند یسم درماه گذ شته خورشیدی ، بیانگر توحش وآزادی ستیزی سه کشورمسلمانِ سازنده ای حقوق بشر اسلامی می باشد. طرفه این که ، عربستان یکی ازسازند گان حقوق بشراسلامی بنام این که قرآن ، قانون آن می باشد، منشورجهانی حقوق بشررا نه پذ یرفته است. نویسنده درکتاب " اسلام، غرب وحقوق بشر" ثابت کرده است که قرآن تا یید کننده منشورجهانی حقوق بشروفقه های سنی وشیعه مخالف آن می باشند (3).
بهرحال ،خوشحال هستم که خیزش های آزادی وعدالت خواها نه ای مردم از ایران تا لبنان ادامه دارد. خیزش های که هدف اولی آن ها بیرون ریختن نوکران آخوند یسم ازمنطقه می باشد. درداخل ایران هم که آخوند یسم با چما ق وتوحش ونفت وخرافات ادامه یا فته ونرخ رشد اقتصاد یی ایران را به منفی نه زیر صفربرده است. استبدادعربستان که با نفت وحما یت امریکا زنده وبرای انحراف توجه مردم مصروف مبارزه علیه یمنی ها بنام مبارزه علیه خطرآخوند یسم می باشد .وها بیسم وآخوند یسم مطا بق برآورد بخش خواروبارسازمان ملل ، 22 میلیون یمنی را به نان بخورونمیر نهاد های نیکوکاربین المللی محتاج ساخته اند. یعنی وها بیسم وآخوند یسم نه تنها با آزادی مردمان خود درستیزمی باشند ، افزون برآن ، مردم مسلمان یمن را هم کشته ومی کشند هم بنان کمکی نهاد های بین المللی نیازمند ساخته اند. درسوریه ، نه سال می شود که رژیم وحشی بشاراسد به کمک آخوند یسم ایران وروسیه مصروف کشتارآزادی خواهان بنام مبارزه با تروریسم می باشد ویک میلیون نفررا کشته وهشت ملیون نفررا آواره وغیر ازدمشق ، همه بخش این کشوررا ویران کرده است وبه کمک باداران خود مصروف تخریب ادلیب تنها ولایت تا حدی آباد مانده می باشد. خنده داراین است که ،منطقه نفت خیزسوره را امریکا زیر سلطه خود درآورده وترکیه هم دربخش شمال آن بنام مبارزه با تروریسم ودراصل کرد های نا راض خود حضورنظا می یافته است. درلیبی هم ، نظامی های مصری وامارات متحده وعربستان با کمک به خلیفه هفتر، قا تل شنا خته شده مصروف کشتارمردم بی گناه وبراندازیی حکومت مورد تا یید سازمان ملل می باشند. با وجود توحش نظامی ها وهفتر ها درچند کشورمسلمان ، دربخش های جهان اسلام ،خیزش های استبداد بر اندازاوج گرفته است. خیزش های که به سوی آزادی وحکومت قانون وزباله کردن شا هان وشیخان ورئیس جمهورنما یان تفنگ سالار درحال پیشرفت می باشند.
درحا لیکه نا رضا یتی از استبداد شاهان وشیخان ونظامی های جنا یت کاردربخش های بیشتر کشورهای مسلمان ادامه دارد ،خوب است که درکشور های ترکیه ،تونس ،اند ونیزی ، وما لیزی درآسیا ونیجریه وسینیگال درافریقا ،دموکراسی وآزادی خوا هی روبه پیشرفت دارند ودرپاکستان وبنگله دیش در جنوب آسیا هم با وجود مزاحمت نظا می ها وملا ها ،دموکراسی وآزادی نیمه جان در حال رونق گرفتن می باشند. درافغانستان هم با وجود دشمنی ای طالبان ریشو-تروریست یا نوکران نظامی های پاکستانی وطالبان دریشی پوش یا نوکران امریکا وانگلیس ،دموکراسی وآزادی حا میان بسیار وآینده روشن دارند. غمباراین است که ، درجا معه های مسلمان ،نظا می ها وشیخ ها وملا ها وتروریستان بنام دفاع ازد ین ، آزادی ودموکراسی را بر نمی تا بند. با وجود ما نع آفرینی های مخا لفان دموکراسی وآزادی ،بسیار خوشحا ل هستم که توده های فقر واستبداد وتروریسم زده وفرهنگیان وروشنفکران با بهره برداری ازجها نی شدن فرهنگ وانفجار زاده فن آوریی نوین رسا نه ای دارند گلوی مستبدان را فشارمی دهند. فشاری که بدون شک به زیان استبداد وبه نفع آزادی سیرمی کند.
بنا برآن ، درباره ارزش آزادی درزند گی فردی وجمعی انسان ها ، به سراغ نگاه ژان پل سارتر دانشمند فرانسوی می روم:
آزادی
اساس فلسفه سارتربرآزادی است. این آزادی که " تنها منبع عظمت بشری است " ، چیست؟ جوهرکلام آن است که آزادی ما هیت وجوهربشرنیست، چیزی است که آن را ممکن می سازد ،چیزی است که به بشرامکان می دهد تا ما هیت خود را تحقق بخشد ورفته رفته تعریفی ازخود بد ست دهد، تعریفی که همیشه بازاست. آزادی قدرت وموهبتی است که به یمن آن بشرمی تواند خود وجهان را تغییردهد ، آزادی امکان بشراست برای زند گی دیگروبهتر- قدرت اوست برای این که عالمی وآدمی ازنوبسازد. فضای است دربرابر فضای اشیاء. فضای اشیاء دربسته ومتحجروتمام شده است ود یگرگونی اش درخود نیست، برعکس فضای آزادی ، یا قلمروانسان ، جهانی است بازوگسترده وپا یان نا پذ یر، که "درخود نیست، برای خود است، فی نفسه نیست، لنفسه است"."لزوم این انتخاب که درهرآن جهان را چگونه می بینیم آزادی را تشکیل می دهد." و" بشردرپرتوآزادی می تواند همه چیزهای را که ازدست داده است بازپس بگیرد." ومی دا نیم که بشربسا چیزها ازدست داده وبند های فراوان بردست وپا وزبا نش سنگینی می کند. آزادی "نفی" است. نفی وضع موجود برای فرارفتن به سوی آینده. البته آزادی گسستن ازما بعد طبیعت نیزهست: "همین که آزادی درروح آدمی منفجرشد ، د یگرایزدان برضد چنین کسی هیچ نمی تواند کرد...پس کارسا یرآدمیان - وفقط کارآنها-است که بگذارند برود یا خفه اش کنند".
حد ود آزادی
با این همه ، برای آزادی بشر حد ی هست: هیچ کس نمی توا ند درجهان نبا شد ( ازآن روکه به جهان آمده است ) پناه بردن به گرمخا نه ای درون یا به دورافتاده ترین خلوت ها بازهم بودن درجهان است. بشربد ون اطلاع واراده ای خود به دنیا آمده است وناچاراست که درهمین جهان بسربرد. خود کشی نیزنوعی مقا بله با جهان وبسربردن با جهان است، همچنا نکه فرارازجنگ نوعی مقا بله با جنگ است. حد د یگر آن که هیچ کس نمی تواند درجهان کاری کند. بشرحی که خواهیم دید آزادی وعمل پشت وروی یک سیکه اند. آزادی بی عمل میسرنیست . هربشری کاری می کند. " انتخاب نکردن ، خود نوعی انتخاب است " بیکارگی وگریزنیزنوعی کاراست. حد د یگر آن که هرفردی نا چاراست با د یگران زند گی کند. نمی تواند با د یگران نباشد (حتا اگرازآن ها کناره بگیرد) گریزازاجتماع ناممکن است. هرعملی ذا تا عملی اجتما عی است. وسرانجام گریزازمرگ ممکن نیست. هرکسی می داند که می میرد حتی اگربروی خود نیاورد.
بنا براین :" آنچه درمورد آد میان تفاوت نمی پذ یرد ضرورت درجهان بودن، درجهان کارکردن ، درجهان درمیان دیگران زیستن ودرآن فا نی شدن است. این جبرها برای همه ای افراد بشر، درهرزمان ومکان ، یکسان است. همین است که میان آدمیان ازهرنژاد وهراقلیم ودرهرمرحله ازتاریخ که با شند وجه اشتراک به وجود می آورد. برای همین است که ما مثلا آثار" همر" را که ازدوهزاروپنجصد سا ل پیش با قی مانده است امروزمی فهمیم وهرطرحی را که فلان چینی یا افریقا یی یا سرخ پوست امریکا یی بیفکند درک می کنیم ، وحال آن که مثلا قادربه درک "طرح" های زند گی زنبورعسل نیستیم ، هرچند اطلاعات ما درخصوص وجوه خارجی وعینی زند گی زنبور عسل کا مل باشد.
موقعیت
امرد یگری که محد ود کننده ای آزادی است آن است که بشرلزوما درموقعیتی قراردارد ( ازنظرزما نی ومکا نی). اما این موقعیت ، برخلاف آنچه در" حد ود" آزادی د ید یم، برای همه وبرای همیشه یکسان نیست. شخصیت هرکس برمبنا ی موقعیت او تعیین می شود ، یعنی برمبنا ی اموری " محتمل" که اورا درفلان لحظه اززمان فلکی ودرفلان محیط اجتما عی به دنیا آورده است، که او را درمعرض فلان فشارطبیعت یا جامعه گذا شته است ،سخن کوتاه اورا در" تاریخ" قرارداده است. بنا براین ، "آزادی وجود ندارد جزدرموقعیت " و"بشرما هیت خود را درموقعیت وتوسط موقعیت انتخاب می کند." این موقعیت براساس اراده ای فردی به وجود نیامده است با ید شناخته شود وبرمبنای آن وبروی آن آزادی تحقق یا بد. آدمی درصورت شنا ختن موقعیت می تواند درآن ( ودرخود) موثرواقع شود. ممکن است ایراد شود که این موقعیت ( این د ین ،این خانواده ،این محیط ، این امپریالیسم) را من به وجود نیا ورده ام ودرمیا نه همه ای آن ها اسیرم، پس چه جای گفت وگوازآزادی است؟ پا سخ این که : اگرآزادی وجود ندارد جزدرموقعیت، متقا بل " موقعیت وجود ندارد جزدرآزادی". همه ای این عوا مل را د یگران براساس آزادی وبه حکم آزادی به وجود آورده اند.
ما درمیان این عوا مل اسیرنیستیم یعنی می توا نیم آن ها را تغییربدهیم ولی آنگاه واقعا اسیریم که به خود بقبولانیم که اسیریم. وبشرآزاد است ، زیراهمیشه می توا ند سرنوشت خود را با تسلیم شدن دربرابر آن بپذ یرد یا برضد آن طغیان کند. واگرایراد شود که ازمن تنها کاری ساخته نیست ، پاسخ آن است که "من تنها" مفهومی است انتزاعی. به شرحی که درحد ود آزادی د ید یم "من " لزوما اجتما عی است. وچون چنین است ، این پرسش بی معنا ست که : من آزاد ازما بعد طبیعت وقوا عد اخلا قی منتسب به آن آیا می توانم هرچه دلم خوا ست درباره ای د یگری بکنم ؟ زیرا: این آزادی درسرچشمه ای خود شنا سا یی آزاد یی دیگران است ومی خواهد که ازجا نب آنان نیزچنین شنا خته شود. بد ین گونه آزادی ازاساس برپا یه ای همد ستی واشتراک استواراست. وازنظرفلسفی وجود دیگری به همان اندازه برای ما مسلم ومطمئن است که وجود خود ما...من برای این که فلان حقیقت را درباره ای خود تحصیل کنم با ید ازد یگران"عبورکنم ". دیگری لازمه ای وجود من است. همچنان که برای معرفتی که من ازخویشتن دارم وجود د یگری لازم است...وجودی که چون آزادی دربرابر من قراردارد. دراین آزادی برای هوس جا ی نیست، برعکس لازمه ای تحقق آن شناختن مسئولیت وتوجه به عمل ودرگیری است.
آزادی عینی وآزا د ی انتزا عی
سوا لی که غا لبا به ذهن می آید این است که آیا این آزادی همان آزاد یی که تمدن سرما یداری ازآن سخن می گوید نیست ؟ برای روشن شدن بحث با ید نخست آزادی بورژوا یی را شنا خت وسپس تفا وت آن را با آزادی اگزیستا نسیا لیستی دانست. تمدن بورژوای نخست ازآزادی تجارت سخن می گو ید وسپس ازآزادی های نظیرآزادی افکار ، آزادی مطبوعات ، آزادی تشکیل انجمن ها وجزآن ها. وچون تجارت آزاد ( بطوریکه نزد یک به دو قرن تاریخ نشان داده است) با استعمارواستثماروسیا ست نو استعماری وابسته است ، یعنی با سلب آزادی د یگران، بنا براین درکنه وجود خود آزادی نیست ، وسیله ای است برای سلب آزادی. می ما ند آزادی های نظیرآزادی اند یشه ومطبوعات واحزاب. بگذ ریم ازاین که هیچ یک ازاین ها درکشورهای غربی به تما می تحقق نمی یا بد ولی اگراین تمدن آن مقدارآزادی که خود دارد برای ملل دیگرنیزمی پسند ید بازچیزی بود. برای حفظ آزادی تجارت لزوما با ید درکشورهای دیگراثری ازآزادی ( حتی به مفهوم بورژوای آن) وجود ندا شته باشد. بنا براین ، آزادی بورژوای "آزادی" خاص گروه "برگزیده" است برای سلب آزادی مردمان د یگر.
بی شک آزادی اند یشه ، آزادی مطبوعات ، آزاد یی تشکیل احزاب ، آزادی های مقد س اند به شرطی که درجای خود قرارگیرند ، درانحصارهیچ کس نبا شند وازآزادی تجارت جدا شوند. کوتاه سخن آن که آزاد یی بورژوای عینی نیست ، انتزاعی است. آزاد یی بورژوای بدان علت که در خد مت سرما یداری قراردارد متنا قض وابتراست ودرنتیجه تحمیق است ، دروغ است. متنا قض است ، زیرا آزادی را برای خود می خوا هد یعنی برای اسا رت د یگران. وآزادی اسیرکننده منطقا مفهوم متنا قضی است. ابتراست زیرا درکشورهای غربی برای مخا لفان جد یی دستگاه آزاد یی واقعی نیست . تحمیق است ،زیرا صورتکی ازآزادی دارد برای فرفتن دل ها . چون می داند که آزادی آمال همه دل ها ست ، ولی درپشت این صورتک بزرگترین ستم ها پنهان است. دروغ است ، زیرا با بزرگترین سلب آزادی ها همزاد است. بد ین گونه دراین قبیل کشورها دستگاه متکی به مجا لس قانون گذاری نما یی ظاهری بیش نیست ، مسا یل وکشمکش های اسا سی بیرون ازاین قلمروصورت می گیرند...
اما " آزادی اگزیستا نسیا لیستی آزادی انتزاعی نیست": آزادی واقعی درد یگرگون کردن وضع موجود است : " برای ما واضح است که عمل انقلابی عالی ترین نمونه ای عمل آزادا نه است نه آزادی انارشیستی ونه آزاد یی مبتنی براصا لت فرد. اگرچنین بود ، انسان انقلابی دروا قع به اتکای موقعیت خود نمی توانست کم وبیش جزحقوق "طبقه مورد پسند" چیزی دیگری بخوا هد ، یعنی می خواست که درقشرهای اجتما عی ما فوق جا یی بیا بد. اما چون انسان انقلابی دربطن طبقه ای ستمکش وبرای طبقه ای ستمکش بنیان اجتما عی خرد پذ یر تری می جو ید ،آزاد یی او متکی به عملی است که بدان وسیله وی آزادی تمام طبقه ای خود وکلی ترازآن ، آزادی همه افراد بشررا می خواهد. وازهمین جا آزادی با د یگرگونی پیوند می یا بد. انسان انقلابی با فرارفتن ازموقعیتی که درآن قراردارد تعریف می شود. درحقیقت عمل انقلابی مقد مات فلسفه ای آزادی را دربردارد، یا به عبارت د یگرعمل انقلابی ، براساس وجود خود ، این فلسفه را می آفریند. اما چون انسان انقلابی درعین حال درطرح آزا دا نه ای خود وتوسط این طرح خویشتن رامی یا بد ، همچنان که ستمکشی دردامان طبقه ستم کش. پس اسا س وضع اوایجا ب می کند که وی را ازستم آگاه کنند. این بدان معنا ست که به این دلیل نیزمردمان آزا د ند- زیرا نمی توان دراین باره ،ستم " ماده" بر"ماده" را تصورکرد. بلکه ستم فقط ترکیب نیرو ها وفشارها ست- ونیزاین سخن بدان معنا است که ممکن است را بطه ای میان انسان های آزاد برقرارباشد ، چنانکه یکی د یگری را برسمیت نشنا سد ، وازبیرون بر آن تا ثیربگذارد تا آن را به صورت شئی درآورد. ومتقا بلا چون آزادی ستمکش می خوا هد بزورخود را آزاد کند ، وضع انقلابی مستلزم نظریه ای است مبنی برخشونت به مثا به ای پا سخ به ستم...
عمل والتزام
بنا براین ، آزادی درعمل چهره می گشا ید. را بطه ای این دو را بطه ای خورشید است با نور: آزادی جز درعمل ظاهرنمی شود. آزادی با عمل یکی است...آزادی فضیلت درونی نیست که جوازقطع علاقه ازموقعیت ها را بد ست بدهد...برعکس آزادی قد رت درگیرشدن با عمل است وساختن آینده. ذهن آدمی ذاتا سیا ل است وما توسط عمل می توا نیم به آن صورتی ومعنا ی بدهیم. اگرآزادی یعنی "نفی" ، با ید توجه داشت که :" نفی عبا رت ازاین نیست که بطورمجرد بگو ئیم نه. نفی د یگرگون کردن تو سط عمل است...نفی دربطن عمل طبعیت حقیقی خود را بازمیا بد." ارست قهرمان نما یشنا مه ای " مگس ها" صرفا با توسل به عمل می توا ند حق شهروندی خود را بازیا بد وچنین اند گوتزقهرمان نما یشنا مه ای "شیطان وخدا " وهود درقهرمان نما یشنا مه ای " دست های آلوده" که فقط درعمل می توا نند به هد ف های خود برسند. " هرچه بردن بارعمل دشوارتر، شادی من بیشتر، زیرا آزادی من همان است." اخلاق کهنه توصیه می کند که دروغ مگو ئید ، دزدی مکنید ، گرد گناه مگرد ید. با این همه هیچ یک ازاین ها ریشه کن نشده است. چرا؟ زیرا: با خود داری ازدروغ ، دروغ ازمیان نمی رود. برای اینکه دروغ ریشه کن شود ، با ید فکراسا سی کرد. هرگونه خود سازی با ید براسا س جهان سازی بنا شود. من جزکیفیتی صمیما نه نیست که انسان آزاد براسا س د یگرگونی های که درجهان ایجاد می کند ، به خود می دهد...یکی ازقهرمان های سارترمی گو ید: مد ت ها است که ما مرده ایم، ازوقتی که د یگرنمی توا نیم مفید با شیم. اگرپا یه فلسفه سارترآزادی است ، عمل نیز هست. چرا که تحقق این به آن وا بسته است: نخستین شرط تحقق عمل ، آزادی است (4).
درادا مه ای بازتا ب نگاه ارزشمند وتاریخی ای ژان پل سارتردرباره آزاد یی اصیل وبی ارزش نا میدن آزاد یی بورژوا ی، به صراحت می گویم که ارزش زند گی تنها درآزادی است ودرنبود آن جزبد بختی چیزی دیگری فرا چنگ انسان ها نمی شود. معلوم است . اگراروپا ودرادا مه ای آن امریکا وکا نادا ،نماد پیشرفت وترقی ودموکراسی شده اند ، دستاورد ارزشمند آزادی می باشد. با وجود ی زیان های که آزاد یی بورژوای مورد نفرت سارتر به مردمان اروپا وامریکای شما لی تحمیل کرده است ،اما درد یگر بخش های زند گی ، آن ها به برهه ای بالای پیشرفت وآزا دی رسیده اند. برخلاف، مسلمان ها توسط استبداد ی آزادی سوزشاه ها وشیخ ها ونظا می های وابسته به نو استعمارگری به بد بخت ترین مردم جهان تبد یل شده اند. درافغانستان ، اگرچه نه استبداد داریم ونه آزا د یی پا یدار، اما شکست دست نشا نده های امریکا وانگلیس در حکومت سازی وگسترش تروریسم پاکستا نی ، مردم را به ستوه آورده اند! ازاین نگاه که شیخ ها وتروریستان در کشورهای مسلمان خود را با ورمند به عالم غیب می دا نند، گره زدن آزادی به بریدن ازما وراء طبیعت توسط سارتر اهمیت بیشتری برایم پیدا می کند. مثلا،سارترگفته است که انسان برای رسیدن به آزادی با ید ازما وراء طبیعت آزاد شود ، تا اندازه ای زیادی با او موافقم. زیراکه ، ماوراء طبیعت افلاطون وغالم غیب د ین های آسما نی، بسیار عقل ستیز ساخته شد ند. عقل ستیزی هم کمک به فربه شدن خرافات واستبداد ونابود شدن آزادی می کند. مثلا، ویل دورانت گفت:" وقتیکه مسیحیت به یونان رسید، شاخ ضعیف با قی مانده ازعقل را شکست." مارکس وانگلس گفتند:" محمد یک انقلاب درجزیره نمای عربستان آورد ؛ ازاین که انقلاب او دریک جامعه قبیلگی صورت گرفته بود، بعد ازمرگش مرد!" عامل های عمده مرگ انقلاب محمد ص ، خلیفه گری ها وتولید دسته ای شکم کته وتهی مغزی بنام فقیه ها وملا های حکومتی بود ند ومی با شند. فقیه ها وملا های بی رابطه به قرآن وابزار خلیفه ها وشیخ ها ونظا می های ستمگروریا کاری که هم د ین ود نیای مسلمان ها را تیره وتارساخته اند هم تند روی وتروریسم مذ هبی را تحویل شان داده اند هم آزادی شان را سلب کرده اند. ازاین رو، علامه اقبال وشریعتی را حق به جا نب می دانم که گفتند : د ین کافر د ین تد بیروجهاد / د ین ملا فی سبیل الله فساد! ود ینی که بد رد د نیای انسان نخورد بدرد آخرت او هم نخوا هد خورد. یعنی عالم غیب فقیه ها وملا های مسلمان بد رد مسلمان ها نمی خورد. بنا برآن ، با ید مسلمان ها ازچنان غیب با وریی دست بردارند تا مطا بق گفته ای سارتربه آزادی برسند. بلی ، وقتیکه به آزادی رسید ند ،با کنارزدن فقه ها وروی آوردن به قرآن ، به آزاد یی تو ام با د ین داریی آگاها نه نا یل می شوند. درغیرآن ،درزندان تنگ وتاریک شاه وشیخ یا غارافلاطون برای همیش با قی می ما نند.
پا نو یس ها
1-سرگذ شت فلسفه ،داستان جذا ب 2500 سال فلسفه مغرب زمین ، ازیونان با ستان تا کنون. نویسنده: براین مگی. ترجمه ، حسن کامشاد. تهران ؛ نشرنی.1386 . افسا نه غار، ازافلاطون، ص 31
2-اسلام ، غرب وحقوق بشر،ازنویسنده ،سال نشر1391، چاپخانه صبور، کا بل ، ص ص93-104
3-نواند یشان د ینی با حقوق بشرمخا لفت ندارند؛ همان ، ص 111
4-ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر،مترجمان: ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی،چاپ پنجم ، 2536 ،چاپ رشید یه ، مقد مه ای مترجمان : ص ص پا نزده تا بیست.

0 comments:

Post a Comment