Tuesday, 24 December 2019

نگا هی به موا نع توسعه سیا سی درافغانستان

بخش نخست
ابراهیم ورسجی
چهارم ماه جدی سال 1398
این نوشته درچهار بخش تهیه شده است: نخست، ابرازنظر درباره زاد گاه مدرنیته ،یا اروپای غربی که توسعه دست پرورده ای آن می باشد ؛ دوم، ابرازنظر درباره ای انتقال بیمار گونه ای مدرنیسم وتوسعه ازطریق استعمارغربی به آسیا وافریقا واستفاده روسیه ازمدرنیته غربی وانتقال بیمارگونه تری آن به آسیای مرکزی وشمال قفقاز ؛ سوم ، ابرازنظر درباره ای بهوده بودن استدلال بسیاری رهبران جهان پس مانده مبنی براینکه اول توسعه اقتصادی وبعد توسعه سیا سی مورد توجه واقع شود؛ چارم، ابرازنظر درباره ما نع های توسعه سیا سی درافغانستان . در ازآغاز مقا له، بهتراست یاد آورشوم که پیوستگی جدای نا پذ یر میان توسعه های سیا سی ، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی وجود دارد. همچنان، قا بل یاد آوری می دا نم که چند ماه پیش ، دوستی ازمن خواسته بود که راجع به "مانع های توسعه ای سیاسی درافغانستان " ، مقاله ای بنویسم ؛ اما نظر به مصروفیت های که داشتم، نتوانستم که مقاله مورد نظر اورا زود تربنویسم . اکنون ، خوشحال هستم که وقت میسرشد تا مقاله مورد نظردوستم را نوشته پیش کش او ود یگر خوانند گان گران ارج نما یم. البته نظربه اهمیت وایجا ب گسترد گی خواهی موضوع، درچهاربخش ، نه دریک بخش که او توقع داشت.
پیش از قلم فرسای درزمینه ، لازم است بگویم که بحث درباره توسعه سیا سی درافغانستان دشوارتر می باشد! به این خاطرکه، توسعه سیاسی درادامه ای مدرنیته / نو اند یشی وکثرت گرا یی ومدرنیسم / نو سازی درغرب اروپا خود نمای کرده است. شا یان یاد آوری می دانم که مدرنیته به معنای علمی- فلسفی، تعقل و جرئت بکارگیری خرد هم می باشد. درافغانستان ، معلوم است که حکومت طولانی بی خردان ، خرد را پشت معرکه انداخته است. اگراکنون ، مردم افغانستان ازکاروان ملت شدن ومدرنیسم وتوسعه بسیارعقب مانده اند ؛ بدون شک، زاده حکومت طولانی مد ت بی خردان برآن ها می باشد. بهرحال ،با درنظرداشت پیوستگی توسعه با مد رنیته ومد رنیسم وغرب اروپا ، یا زاد گان آن ها ، مقاله را درچهاربخش ارایه می کنم تا افاده مطلب کرده بتوانم. همچنان ، یاد آوری می کنم که درافغانستان تنها رهبریی بی خردانِ قبیله گرا واستعمارزای مانع ملت سازی وتوسعه نشده است، بلکه زمختی سنت وسنت گرای هم مزید برآن ها شده توسعه خواهی را مختل کرده اند. بهررو، مد رنیته وخرد ورزی به پیش می تازند چه بی خردان حکومت گرومحکومان قبیله گرا وسنت گرای آن ها بخواهند ویا نخواهند. اینجا ست که مد رنیته ومیوه اش، توسعه ، چه توسعه ای علمی- فنی چه توسعه ای اقتصادی وچه توسعه سیا سی وارد میدان می شود ، حتا درافغانستان. ازنظرکارکردی ،معلوم است که مدرنیته هم خرد پروری می کند هم بسترگفت وگوهای سیا سی- اجتماعی- د ینی- فرهنگی وکثرت گرای خوا هی را میان گروه های د ینی ، قومی وسیا سی ایجاد کرده ومی کند. پس ، می توانم بگویم که هم درک درست مدرنیته هم کاربرد درست آن ضروری می باشد هم با ید پذ یرفت مد رنیته به پیش رانده مخالفان قبیله گرا وسنت گرای خود را د یریازود زباله می نما ید! البته مدرنیته ای درست وکا مل نه مد رنیته ای نا قص وسرسری در قالب مد رنیسم / نوسازی که در جا معه های مسلمان راه اندازی ومیوه درخورتوجه نداده یا کمتر داده است.
ازاین رو ،حق با ها برما س ، فیلسوف آلمانی، می باشد که مد رنیته ومد رنیسم را پروژه ناتمام نامیده است. یعنی مد رنیته تا کنون تمام نشده وادامه دارد. بنا برآن ، می توانم بگویم که مد رنیته ای برا بربه تعقل وخرد ورزی وجرئت استفاده ازآن ها بود که به عمرجامعه سنتی درغرب پا یان داد وجهان نو را رقم زد. ازاین رو ، ازواژه مد رنیته استفاده کردم . وعلت آن این است که مد رنیته اول درغرب ، به سنت یا کهنه اند یشی حمله کرده آن را کنارزد وبعد ازآن بود که ، مدرنیسم یا نوسازی با انقلاب صنعتی ولازمه های آن ، توسعه های اقتصادی وسیا سی را به حیث میوه های همه پسند خود به چند کشورپیشرفته ای اروپای غربی پیش کش وازآنجا به امریکا وکا نا دا انتقال داده شد. بنا برآن ، اگردرباره مانع های توسعه سیا سی درافغانستانی گرفتارسیاست های قبیلگی وسنت گرای ابرازنظر می کنم ، بهتراست که نگاهی به گذ شته انداخته وبا درنظر داشت مد رنیته ومدرنیسم غربی وسنت ستیزی آن ها وتجربه های موفق ونیمه موفق آن ها که درمنطقه وبیرون آن صورت گرفته است ، به بررسی موضوع بپردازم. شا یان ذ کراست که ، توسعه سیا سی هم سرنوشت توسعه های انسانی ، اجتماعی ،اقتصادی ،فرهنگی هم می باشد. یعنی بد ون توسعه درحوزه های یاد شده ، سخن گفتن ازتوسعه سیا سی هم دشوارهم نیمه کاره می باشد. همچنان ، توسعه سیا سی کمک کننده ها و بازدارنده ها دارد که می کوشم درباره ای آن ها ابرازنظرکنم.
بنا برآن، با نگاهی به گذ شته ، بحث درباره مد رنیته ،مد رنیسم وفرزند آن ها ، توسعه سیا سی درغرب را بررسی کرده با نمونه گیری ازآن درکشورهای پس مانده، کمک کننده ها ومانع های توسعه چه اقتصادی وچه سیا سی را درافغانستان پیگیری می کنم . معلوم است که ، توسعه خواهی درکشورهای پس مانده واستعمارزده که افغانستان ازپس مانده ترین آن ها می باشد ؛ چهار برهه را سپری کرده ووارد برهه ای کنونی ، یاعصرجها نی سازی وانفجار اطلاعاتی زاده ای فن آوریی رسا نه ای نوشده است. متا سفا نه ، وضع نا گوارکنونی برخی کشورهای عقب مانده بویژه افغانستان بیا نگرغلبه ای مانع های توسعه سیا سی برعامل های تقویت کننده ای آن می باشد. بهرحال ، وقتیکه ازچهار برهه که توسعه وتوسعه خواهی درکشورهای پس مانده سپری کرده است ، سخن می گویم ؛ منظورم این ها می باشند:
نخست ،مستعمره بودن؛
دوم، ملی گرای ومبارزه علیه استعمار؛
سوم، غلبه براستعمارورسیدن به استقلال یا خود گردا نی؛
چهارم، تاکید سران بسیاری کشورهای خود گردان یا مستقل برتوسعه اقتصادی وگریز آن ها ازتوسعه سیا سی . تاکید بهوده ای که اکنون بخاطر کم دستاوردی درتوسعه ای اقتصادی ، د نباله روان تا کید کننده های آن چنا نی را با خشم مردمان فقیروتبعیض زده مواجه سا خته وفرارسیدن فن آوری اطلاعاتی – رسا نه ای، به فراخنا وژرفنای آن افزوده است. اینجا است که نگاه ژرف به گذ شته ودرس عبرت گرفتن ازآن اهمیت روزافزون پیدا می کند.
نگاهی به گذ شته ، روشن می سازد که درنیمه نخست سده ای نزدهم به ویژه درنیمه دوم آن، دانش وتجربه ای مدرن به گونه ای مدرنیسم یا نوسازی ازکشورهای غربی یا استعمارگرکه هم پیشگام درمد رنیته ومد رنیسم هم پیشگام درمستعمره سازیی د یگران بود ند ؛ به گونه ای ناقص وارد مستعمرات شد. البته درقا لب بروکراسی وترویج علوم جد ید وفن آوریی درخور آن. درادامه آن بود که ، کوشش ها برای کسب فن آوری جنگی ، ساختن حزب های سیا سی ملی گرا درکناربروکراسی نیمه جان براه اندا خته شد. بطورنمونه ، پیشرفت های استعمارگرانه ای انگلیس ، روسیه ای تزاری وفرانسه درآسیا وافریقا وزیرفشارقرارگرفتن امپراتوریی عثمانی وفارس یا ایران کنونی توسط آن ها، باعث شد تا دانش نظامی- دفاعی نو با ساختن دارالفنون ها / دانشکده های آموزش امورجنگی در استانبول وفارس آغاز شود. مصرکه درآن وقت یک ولایت نیمه خود گردان عثمانی به شمارمی رفت ؛ قبلا، با رسیدن نا پلئون بونا پارت به قاهره درسال 1798، کمربه گرفتن دانش نو ازفرانسه بسته بود. درهند ، شرکت تجارتی - انگلیسی هند شرقی ، اول ، مبارزه درجهت تضعیف حکومت مغلی هند دردهلی را با استخدام برخی سران قبا یل خود فروخته ای افغان شروع وتا خراسان ودرواقع مرزهای جنوبی روسیه تزاری رسید ؛ و دوم ، درسال 1857 ، به عمرحکومت مغل های مسلمان پا یان داده هند بریتا نیا را رقم زد.
در هند بریتا نیا، درحالیکه هند و ها وسیک ها ازقد رت گرفتن انگلیستان وفروپا شی حکومت مغل های مسلمان خرسند شده بود ند ؛ البته، به این خاطرکه ، با دارعوض کرده بود ند! برخلاف آن ها، مسلمان ها خشم گین شده بود ند! ازاین رو، سه گونه واکنش نشان داد ند: نخست، علیه استعمارانگلیس جنگ کرد ند وشکست خورد ند ؛ دوم ، جنگی های شکست خورده مد رسه دیو بند را ساختند تا فکرجنگی وجهادی را درمیان مسلمان ها رونق بخشند؛ سوم، سرسید احمد خان ، قاضی ودانشمند مسلمان که نه باجنگ علیه انگلیس موافق بود ونه با تفکراسلامی- دیوبندی ،دانشکده علیگررا ساخت تا مدرنیته یا فکرواند یشه نو ، زبان انگلیسی ووفن آوری غربی را وارد زند گی فکری وسیا سی مسلمان ها نماید. وقتیکه شبلی نعمانی د ید که د یو بند وعلیگرافراط می کنند، ند وت العلما را ساخت تا میان آن ها پل شود ودرادامه آن ها بود که دانشگاه ملی- اسلامی دهلی ساخته شد. درحالیکه دانشگاه سازیی مسلمان ها درهند برای همسازشدن با جهان نو کارخوبی بود ، اما تا ثیری سا زنده ای برمثلث انگلیس- هند و وسیک نداشت.
با درنظرداشت مثلث انگلیس ، هند و وسیک ومخالفت مسلمان ها با آن ،هند بریتا نیا درسال 1885 ، حزب گنگره را برای هند و ها وسیک ها ساخت ودروازه آن را بروی مسلمان ها بازگذاشت. وقتیکه بریتا نیا د ید که مسلمان ها وارد حزب کنگره نمی شوند ویا بسیارکم عضوآن می شوند، درسال 1906 ، حزب مسلم لیگ را برای آن ها ساخت. معلوم است که ، پیشگا مان حزب مسلم لیگ همه یا اکثرشان از فارغان دانشکده علیگر دست ساخت سرسید احمد خان ( وفات 1898) بود ند. دانشکده ای که درسال 1919 ، دانشگاه شد. بنا برآن ، می توانم بگویم که سرسید احمد خان کمک به نوسازی فکریی مسلمان ها وبریتا نیا با ایجاد بروکراسی و حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ کمک به توسعه سیا سی درهند کرد. به سخن دیگر، انگلیستان گام نخست را درجهت توسعه سیا سی درهند برداشت.
برخلاف، فارس قاجاری وامپراتوریی عثمانی که مستعمره نبود ند وزیرفشاراستعمارغربی وروسیه تزاری قرار گرفته بود ند ،اول، با ایجاد دارالفنون های دفاعی ، به مد رنیزه کاریی دستگاه ارتشی ؛ دوم، توجه به بروکراسی کرد ند وبه رشد حزب های سیا سی توجه نکرد ند. درمصرکه بعد ازآمدن نا پلئون بونا پارت درسال 1898 ، به سوی خود گردانی ازترکیه عثمانی گام برداشته بود، ملی گرای عربی مخالف امپراتوریی عثمانی وترسیده ازغرب واسلام گرای نو اند یش وسنت گرای مذهبی مخالف استعمارغربی قد برافراشت. جالب این است که، درملی گرایی نوگرای عرب ها، مسیحی های عرب درعراق، سوریه، لبنان ، فلسطین ومصر، پیشگام بود ند. به این خاطرکه، هم بسیاریی آن ها به حیث عرب مسیحی ازامپراتوریی عثمانی نفرت داشتند هم با سنت گرا یان مسلمان عرب سرسازگاری نداشتند هم روحیه ای مثبتی نسبت به استعمارگران مسیحی- فرانسوی وانگلیسی بخاطرهم د ینی داشتند. درجزیره نمای عرب یا عربستان کنونی که عرب های مسیحی - ملی گرا حضورنداشتند، وها بیت که درسده هجدهم قد برافراشته بود ، درسده نزدهم نه درفکرملی گرای عربی ونه درفکرتوسعه سیا سی بلکه درفکرمبارزه با صوفی گری وشیعه گری ودرواقع تکفیرآن ها بود وهنوزهم می باشد. درآسیای مرکزی وشمال قفقاز ، روسیه تزاری هم درحال برانداختن نظام های خان خانی بود هم ازنزد یک شدن انگلیس به سوی مرکزخراسان / افغانستان کنونی ، یا مرزهای جنوبی ای آسیای مرکزی ترسیده بود. ترسی که منجربه بازی بزرگ میان روسیه وبریتا نیا برای تا مین سلطه برمنطقه شد.
ازاین نگاه که ، سیاست جهان درآن وقت اروپا محوربود و درسال 1870 ، بسمارک ، ژنرال آگاه به امورنظامی وسیا سی ولایت های چند پارچه ای دولت پروس را همسو و بنام دولت مدرن آلمان را وارد میدان بازی سیا سی اروپا وجهان کرده بود. لندن ومسکو از آلمان بسمارک ترسید ند و درآسیای جنوبی ومرکزی به بازیی بزرگ خود پا یان داده در تفاهم با همی منطقه را بین خود تقسیم ومرکزخراسان را افغانستان نامیده منطقه حایل میان خود ساختند. یعنی جنوب آسیا تا برما ازهند بریتا نیا ومرکزآسیا وشمال قفقاز ازروسیه وافغانستان منطقه حایل میان آن ها ودرواقع بزیرسلطه بریتا نیا رفت وفارس قاجاری کوچک ترساخته شد. زیراکه ، شمالش را روسیه وآب های جنوبش را هند بریتا نیا قبضه کرده بود. جالب این است که ، درهمان برهه ، روسیه ای تزاری ،امپراتوریی عثما نی را مرد بیماراروپا نامیده بود. معلوم است. روسیه که عثمانی را مرد بیماراروپا نامیده بود ، یک هدف داشت وآن اینکه خود را نماینده کلیسای ارتد وکس شرقی می دانست و درفکراشغال استانبول / مرکزروم شرقی بود که سلطان محمد فاتح آن را درسال 1452 اشغال وازآنجا به سوی بالکان دراروپا شتافته بود. خنده آور این است که ، درپا یان جنگ جهانی اول که روسیه درآن شریک بریتا نیا وفرانسه وعلیه عثمانی جنگیده بود، آن ها خاورمیانه را میان خود تقسیم وسهمی ازمیراث مرد بیماراروپا برای آن ندا د ند؛ ومصطفی کمال اتا ترک پا یه گذارترکیه ای کنونی استانبول را ازفرانسه ، انگلیس ویونان گرفته ضمیمه ای ترکیه کرد ( رک جهاد افغانستان وجنگ سرد قد رت های بزرگ ج 1 ، مقاله بازی بزرگ ) ازنوسنده.
جالب این است که ،انگلیستان با ساختن حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ درهند، کمک به توسعه سیاسی کرد. برخلاف ، بریتا نیا وفرانسه چه درزمان موجود یت عثمانی وچه بعد ازآن که غیرازترکیه کنونی ، همه کشورهای عربی زیرسلطه شان رفته بود ند، توجهی به توسعه سیا سی به خصوص حزب های سیا سی نکرد ند وبه نفع شان هم نبود. متا سفا نه ، درآن وقت ، بیشتر ازهمه کشورهای مسلمان ومستعمره، توسعه سیا سی درافغانستان دچارمانع ها شده بود. به این خاطرکه ، افغانستان ، کشور مصنوعی یا پوشا لی یا زندان بی بامی ساخته شده توسط بریتا نیا وروسیه ای تزاری به زندان بانی عبدالرحمن خان وحشی،درفقر،جهل ،ستم ، تبعیض وعقب ماند گی دست وپا می زد وزندان بان هم دشمن دانش واداره نو حتا ساختن سرک های خامه بود. مثلا، وقتیکه بریتا نیا یک کوه را سوراخ می کرد تا ازپنجا ب یا سند به بلوچستان خط قطاررا برساند، عبدالرحمن خان گفته بود که :" فکرمی کند قلبش سوراخ کرده می شود"! بنگرید! کوه کندن برای اعمارخط قطاردربلوچستان توسط بریتا نیا ، یا با دارخود ش، قلب بی رحم عبدالرحمن خان را سوراخ می کرد! یعنی زندان بی بامی بنام افغانستان با زندانی بانی او بماند وزیرساخت اقتصادی پیدا نکند. بد بختانه ،جانشینان عبدالرحمن خان مانند خود ش قبا یلی ، جاهل ودشمن توسعه بود ند. ازاین رو ، کاری درجهت نوسازیی اداری - فرهنگی که خیر ازسویه شان با لا بود حتا سرک سازی هم نکرد ند! افزون براین که کاری درجهت زیرساخت سازی ازعبدالرحمن خان تاهاشم خان (1880-1947) کرده نشد ، قهرمان سازی های دروغین بنام جنگ های بی فرجام افغان وانگلیس بسیار کرده شد. من که از استعمارهای کهنه ، سرخ ونو ، یا با داران حاکمان تاریخ زده وقهرمان سازافغانستان نفرت دارم وبی دستاوردی حاکمان وطن فروش ودرظاهرمستقل را ازد ید انتقادی مطالعه کرده ودست خالی آن ها را درهمه بخش ها می بینم ؛ به صراحت می گویم که اگرهند بریتا نیا به سلطه مستقیم بر افغانستان ادامه وبا سلطه غیرمستقیم، شاه شجاع خان، دوست محمد خان ، عبدالرحمن خان ، نادرخان ، هاشم خان وخانواده های عقب گرای آن ها را براین کشور دارای تاریخ نا شاد بارنمی کرد؛ حد اقل، مردم افغانستان مانند مردمان هند و پاکستان ، دارای خط قطارسرتا سری می شد ند. ادامه دارد.

0 comments:

Post a Comment