ابراهیم ورسجی
یازدهم ماه جدی سال 1398
با تبریک فرارسیدن سال 2020 به همه مردمان های جهان ،بهتراست نوشته را با اشاره به این موضوع بیا غازم که ، سال 2019 ،سا لی خوبی برای بسیاری مردم جهان نبود. مثلا، درامریکای مرکزی وجنوبی وبخش های از اروپا ،خیزش های مردمی علیه تفا وت طبقا تی میان کم درآمد ها وسرما یداران وحکومت های فاسدی حامی دومی ها اوج گرفت. خیزش های که ادامه دارند وحکومت های فا سدی ایجاد کننده ای فاصله ای آسمان وزمین میان نا داران ودارند گان را به چا لش گرفته اند. بطورنمونه ،خیزش های مردمی درکولمبیا وشیلی ،حکومت های فاسد ونا برا بر کننده ای توده ها وثروتمندان را زیرفشارکمرشکن گرفتند ودرکشوربولیوی بخشی ازمردم انتخابات ریا ست جمهوریی مظنون به تقلب را بها نه کرده علیه ایوا مورا لیس رئیس چپ گرا دست به اعتراض زد ند. وقتیکه رئیس جمهور بد وام کار خود پا فشاری کرد،نظا می ها او را وا دار به فرار وپنا هنده شدن درمکسیکو کرده رئیس سنا را درجای او رئیس اداره ای موقت سا ختند.
درکشور ویزیویلا که مود ورو رئیس جمهورآن ما نند همتای بولیویای خود چپ گرا می باشد، انتخا بات ریاست جمهوری برگزارکرد. رئیس پارلمان با رد نتیجه ای انتخا بات ریا ست جمهوری که اورا دوباره رئیس جمهورساخته بود ،به مخالفت برخاست. ازاین رو،درآن کشور چند دستگی وبحران ادامه دارد وچهارمیلیون نفر به کشورهای همسا یه پنا هنده شد ند. درکشور نکا را گوا که دا نیال ارتگای چپ گرا 38 سال می شود که رئیس جمهور آن می باشد ،خیزش های مردمی را سرکوب کرد. درکشور برازیل که چپ ها دست بالا داشتند ،جایشان را راست های عوام فریب یا پا پولیست گرفتند. برآمدن عوام فریب ها دربرازیل وشکست چپ ها درآن ،بیا نگر عمق بحران اقتصادی وناتوانی کمونیسم بومی درمهارآن می با شد. بحرانی که عوام فریب ها وچپ ها توان مهارآن را ندارند. درحالیکه خیزش های توده ای علیه حکومت های فاسد وسیا ست های اقتصادی- طبقا تی شان ادامه دارد ،جنبش های حق خواهی زنان هم وارد معرکه شده به فشاربه آن ها فزونی بخشیده اند. دردیگربخش های امریکای مرکزی وجنوبی ازجمله مکسیکو وآرژانتین هم نارضا یتی از حکومت ها روبه بالا دارد.
درامریکا ،مجلس نما یند گان که اکثراعضای آن ازحزب دموکرات می باشند ،مصروف محاکمه رئیس جمهورترامپ از حزب جمهوریخواه می باشند. ازاین که در مجلس سنا ،جمهوریخوا هان اکثریت می باشند ،امکان موفقیت محا کمه ترامپ تاریک به نظر می رسد. نا گفته نما ند که ، درامریکا هم اعتراض های برابری طلبا نه ای اقتصا دی ومطالبات زنان ادامه دارند. مثلا ،شعار ما 99 درصد هستیم . یعنی ثروت دراختیار یک درصد مردم می باشد که در سال 2011 درامریکا بازاری شده بود ، هنوز ازخاطره ها پاک نشده است. درشمال امریکا ، درکا نا دا ، درماه اکتوبر انتخابات پارلمانی بارقا بت میان حزب های: لیبرال / حزب حاکم ،حزب محا فظه کار، حزب نو دموکرات وحزب سبز ها ، برگزاروحزب اولی با کا هش نشست ها یش درپارلمان ،حکومت اقلیت تشکیل داد. علت کا هش شماراعضای حزب لیبرال درانتخابات ماه اکتوبر،کمبود ها درمسا یل بهدا شتی ومسکن وبحران محیط زیست ،دردوره چهارسا له ای حکومت داریی قبلی اش برآورد شد.
ازنیم کره ای غربی که به اروپا سربزنم ،معلوم می شود که بوریس جا نسن رهبرحزب محا فظه کار درانتخابات ماه دسامبر ،جرمی کوربن رهبر حزب کارگررا شکست وسیا ست بیرون شدن بریتا نیا ازاتحاد یه ای اروپا را پیاده می کند. قابل یاد آوری می باشد که ، جانسن هم در بریکزیت ، یا بیرون شدن ازاتحا دیه ای اروپا هم معترضان اقتصادی بسیاردارد. قا بل یاد آوری می با شد که ، بعد پیروزی درانتخا بات ، بوریس جا نسن میزبان گردهمای سران نا تو شد. گردهمای که چند دستگی خود را درپیمان نامبرده نما یش داد. مثلا ،پیش ازگردهمای نا تو ، مکرون رئیس جمهورفرانسه این نهاد نظا می را بهوده گفته بود. چند دستگی درگردهمای لندن هم تا یید کننده ای سخن رئیس جمهورفرانسه بود. بعد ازگردهمای نا تو درلندن ، مکرون رئیس جمهورفرانسه وخا نم مرکل نخست وزیر آلمان ، میزبان پوتین رئیس جمهورروسیه وزیلانسکی رئیس جمهوراوکراین درپاریس برای کا هش نزاع میان مسکو وکیف شد ند. میزبا نی ای که نتیجه داد وطرف های نزاع به مباد له اسیران جنگی پرداختند.
شا یان یاد آوری می دا نم که ، رئیس جمهورترامپ هم ازتلاش های مکرون ومرکل درجهت آشتی دهی مسکو وکیف نا را حت می با شد هم ازاعمار خط لوله گاز میان روسیه وآلمان. ازاین که همه کشورهای اروپای غربی کمبود انرژی دا رند ،فکرنمی کنم که مخا لفت ترامپ مانع خط گازرسا نی ازروسیه به آن ها شود. ازبی اعتنای مرکل ومکرون به انتقاد ترامپ ، فهمیدم که اروپا کمر به کسب ازاستقلال تام ازامریکا بسته است. سیا ستی که به نفع روسیه وچین می باشد که می خوا هند اربا بی یکه تا زا نه ای امریکا را درجهان به چا لش بکشند. درشرق اروپا هم که نگرا نی ازقدرتمند تر شدن دوباره روسیه فربه تراحساس می شود. دربخش د یگر اروپا ، ایتا لیا واسپا نیا ویونان ،با بحران مهاجرین وتجزیه طلبی روبرومی با شند.
مثلا ،اسپا نیا هم با خیزش جدای طلبا نه ای کتا لان ها روبرومی باشد هم ازنگاه موقعیت جرافیای اش ما نند یونان و ایتالیا درمرزدریای مد یترانه یا مرز آبی میان اروپا وافریقا،با کاروان های مهاجرین مسلمان ومسیحی از افریقا وآسیا مواجه می باشد. دراین رابطه ، بیاد دارم که ، درماه اکتوبر2011، برلوس کنی نخست وزیر ایتا لیا با حمله انگلیس وفرانسه وامریکا به لیبی به این خاطر مخالفت کرده بود که فروپا شی حکومت قذافی آشوب تولید ومرزشرقی مد یترا نه را بروی قا چا قبرانِ آوارگان ازافریقا وآسیا به سوی اروپا بازمی کند ، تا مشکلات اقتصادی وامنیتی برای اروپای غربی تولید نما ید که کرد. علاوه برآن، کشورهای اروپا یی با خیزش های برا بری طلبا نه ای توده های کم درآمد مواجه می باشند. خیزش های که در فرانسه بخاطرپوشاک خاص خیزش گران به نام واسکت زرد ها مشهور شده اند. همچنان ، این کشورها مانند کشورهای نیم کره غربی با اعتراض های حق خوا ها نه ای زنان هم مواجه می باشند. تا سفبار این است که ، خطرواقعی یا موهومی تروریسم اسلامی، اسلام هراسی را هم دراروپا بزرگ سا خته است. خطریکه هجوم آوارگان مسلمان به سوی اروپا به طول وعرض آن می افزاید.
ازاین نگاه که ملا های مسلمان با استفاده ازفقه ها وعقا ید کهنه شان جهان کفررا به "دارالحرب " / جای جنگ وجهان اسلام را "دارالصلح " / جای صلح معرفی کرده بود ند واکنون مسلمان ها ازفقر وترس تروریسم وحکومت های فاسد ود ین مدارشاهی وشیخی ونظا می از دار صلح به دار جنگ پنا هنده می شوند ،ازآن ها پرسان می کنم که چه شد دارصلح / جهان صلح تان ؟ ازاین که می دانم که ملاهای مسلمان وحکومت های فا سدی نان دهنده شان توان پاسخ پرسش نا مبرده را ندارند ،ازآن ها پا سخ نخوا سته به بررسی وضع فاجعه بارمسلمان ها درجهان می پردازم. واین بررسی را ازخاور آغاز ودرباختر پا یان می دهم. پیش ازبررسی وضع فاجعه بارمسلمان ها از خاورتا با ختر،لازم بیاد آوری می دانم که دو گروه خودی ونا خودی ، برای مسلمان ها فاجعه آفرینی کرده وبه آن ادامه می دهند.
بنا برآن ، بررسی وضع فاجعه بارمسلمان ها را ازخا ور، یا از توحش حکومت کمونیستی- فاشیستی چین که نا خودی باشد می آغازم وبه به سراغ توحش بر ما به مسلمان ها هم می روم. آشکاراست. بیشترازیک سال می شود که حکومت فاشیستی- کمونیستی چین ،شا نزده لک مسلمان ایغوری ونیم میلیون مسلمان قزاق خود را بنام مبارزه با تروریسم زندانی کرده است. زندانی کردن ها وتبد یل کاری عقا ید مسلمان ها وکشتار ونا زا ساختن زنان حتا حمل اجباریی زنان مسلمان توسط نازی های چینی به کارمعمولی تبد یل شده است. مثلا، روزجمعه 31 دسامبر- دهم جدی ،خبرنگارشبکه انگلیسی تلویزیون الجزیره ،گفت وگو با زنان ومردان قزاق چینی پناه آورده درنورسلطان / پا یتخت قزاقستان داشت که شبکه نامبرده پخش کرد. درآن گزارش د یدم که زنان ازحمل اجباری وتزریق پیچکاریی نازای برخود شان وده ها توحش دیگر حکومتی های چین سخن گفتند ومردان هم حکایت های تکان دهنده ای مشا به آن ها داشتند. پیش ازاین افشاگریی قزاق های چینی ،تظاهرات سرتا سری درماه سپتامبرعلیه چین درمرکزقزاقستان توسط قزاق ها صورت گرفته بود.
ما یه خرسندی بنده وهرمسلمان وانسان مدافع حقوق بشرمی باشد که شورای حقوق بشر سازمان ملل ونهاد های بین المللی حقوق بشری ود ید بان جهانی حقوق بشر ، دریک کنفرانس درژنو درخزان همین سال رو به تمام میلادی توحش چین بر مسلمان ها را سرزنش کرد ند. همچنان ،رئیس جمهور ترامپ یک روز پیش از آغاز گردهمای سالانه ای سازمان ملل درهفته پسین ماه سپتامبردر نیویارک ،با شرکت در گردهمای آزادی اد یان وعقاید ،توحش حکومت چین بر مسلمان ها را متضاد با منشورجهانی حقوق بشردانسته سرزنش کرده بود. سرزنشی که باعث نگرانی فا شیسم درپکن شد. تا سفباراین است که ،رئیس جمهورامریکا ومنشی عمومی سازمان ملل وسخن گوی شورای اروپا ،توحش چین بر مسلمان ها را سرزنش وسران مستبد برخی کشورهای مسلمان نه تنها چیزی نگفتند بلکه درشورای نام نهاد همکاری اسلامی بجای دفاع ازمسلمان های زیر شکنچه در دستگاه توحش چین ،آن را تبرئه کرده اند. معلوم است که ، دراین تبرئه کاریی چین ،پاکستان مدافع تروریسم که ازدربار امریکا بخاطر تروریست پروری اش درافغانستان رانده شده است سهم بارز دارد!
نا گفته نما ند که ، حکومت فاشیستی ای چین نه تنها بر مسلمان های خود ستم وتوحش می کند بلکه به حکومت وحشی بر ما هم کمک کرده است تا هزاران مسلمان روهنگیای را درماه اگست 2017 زخمی وشهید وبه شمارچیزی کمترازیک میلیون آن ها را وادار به پناه بردن به بنگله دیش کند. جای خوشحا لی است که ، کشور مسلمان گمبیا یک پرونده ای جنا یت ضد بشری یا نسل کشی علیه نظامی ها وملا ها وسیا سی های بودا یی برما درداد جنا یت های بین المللی باز کرده است. داد گاه خانم سوچی رئیس حکومت وحشی برما را احضار واو بی شرما نه از توحشی حکومت خود بر مسلمان ها انکار کرد. درحالیکه سوکی از توحش حکومت وحشی خود برمسلمان ها انکارمی کرد،رسانه های دیداری وشنیداری با نما یش عکس های دلخراش از کمپ های مسلمان ها در بنگله دیش وصحنه های تکان دهند از کشتارها وتخریب خانه های آن ها درداخل برما تو سط بودای ها را فاش واورا مسخره کرد ند. همچنان ،شماری از برند گان جا یزه صلح نو بل از د بیروچرخا نند گان نهاد صلح نوبل خواستند که جا یزه داده شده به این خانم همکار قاتلان را پس بگیرد.
بعد ازچین وبرما ،ازماه ژوئیه به این سو ،نارند را مودی نخست وزیرمتعصب وبنیاد گرای هند به فشار به مسلمان ها افزوده است. مثلا، درماه نامبرده ،خود مختاریی داخلی مسلمان های کشمیررا سلب وهزاران نفرکشمیریی معترض را زندانی کرد که تا کنون درزندان ها می باشند ودرادامه آن با تصویب قانون فاشیستی-شهروندی درروز یازدهم دسامبر، درپارلمان ،شناسنامه شهروندی به هند وها وسیک های پناهنده شده به هند ازافغانستان وپاکستان وبنگله دیش توزیع وازتوزیع آن به مسلمان های پنا هنده خود داری ،وازاین طریق به اصل سکولاردر قانون اسا سی هند لگد زد. بنا برآن ، مسلمان ها وحزب کنگره وحزب کمونیست وده ها گروه دیگر برای دفاع از سکولاریسم به مظاهرات خیا بانی دست زد ند که تا کنون ادامه دارد وحکومت فاشیست مودی ده ها نفررا کشته وهزاران نفررا زندانی کرده است. ما یه خرسندی است که ، حکومت های چند ولایت هند اعلام کرد ند که قانون سکولاریسم ستیز ودراصل مسلمان ستیزمودی را تطبیق نمی کنند.
بهرحال، جای بسیار رنج وغم است که ،درچین وبرما وهند ، برمسلمان ها ظلم وستم حتا قتل وکشتار صورت می گیرد واکثرمطلق سران کشورهای مسلمان سکوت اختیار کرده اند. بله ، ازاینکه پاکستان مصروف کمک به تروریستان درافغانستان می باشد وحکومت این کشور هم فاسد ونابکارودرگیر با تروریسم پاکستا نی می باشد وجمهوری اسلامی ایران مصروف سرکوب مردم معترض خود ش وهمچنان مصروف همکاری با پوتین درنا بود یی سوریه می باشد. افزون برآن ، ازاول ماه اکتوبرتا کنون ، با خیزش های شیعه های عرا قی با شعارایران ازعراق برو مواجه می شد. بنا برآن ،با تجهیز نوکران عرا قی اش مصروف کشتارعرا قی های معترض می باشد وسه روزقبل یکی ازنوکران آن به یک پایگاه امریکا درعراق حمله ویک پیمان کارامریکای را کشته بود. بنا برآن ، روز قبل ، امریکا به پا یگاه های شیعه های مزد بگیر آخوند یسم درولایت انبارعراق وسوریه حمله و27 نفرآن ها را کشت. به طور واکنش ،روز31 دسامبر- دهم جدی، شیعه های عراقی نوکرآخوند یسم به سفارت امریکا در بغداد سنگ پرانی وشیشه شکنی کر د ند. امریکا هم با وا کنش درشت تر نیروی دفاعی به اطراف سفارت خود اعزام وبه حکومت پو شا لی بغداد فرمان داد که ثابت کند که با امریکا می باشد یا با ایران؟
ازلحن ولهجه ای درشت سیا سی ها ونظامی های امریکای دریا فتم که کمر به بیرون کردن نوکران آخوند یسم از عراق بسته اند. این هم درشرا یطی که نرخ رشد اقتصاد ایران را ملا ها منفی ده زیر صفر برده اند وبرای پرکردن جیب های خود قیمت مواد سوخت را بالا برده ومردم را علیه خود بسیج وسرکوب کرد ند. به سخن دیگر،بحران عراق که فروپا شی حکومت پوشا لی آن را حتمی ساخته وجبهه بندی های شیعه وسنی وعرب وکرد که قبلا زیر لفافه بود ند ،بعد از خشم امریکا بر ملائیزم علنی ووضع بعدی را در کشوربحران زده ی عراق رقم می زنند. درسطح منطقه هم ، ملایزم ووهابیزم دریمن شاخ به شاخ هستند. شا به شا خ شد نی که 22 میلیون یمنی را به نان ناچیز سازمان ملل وصلیب سرخ جهانی نیازمند سا خته است. ملائیزم وپوتین هم که مصروف نا بود کردن ادلیب تنها شهر چهارمیلیون نفوسی آباد مانده سوریه می باشند. درلبنان هم خیزش مردمی علیه حزب الله یا ملیشه های ملائیزم ادامه دارد. رئیس جمهور اردوگان هم که ازعراق تا سوریه وفلسطین وسوما لی ولیبی برنامه دارد وبه پیش می تازد.
مثلا، فایض سراج ، رئیس حکومت مورد تا یید سازمان ملل درتریپولی ازاردوگان خواست که به کمک نظامی او علیه خلیفه هفتر، جنگ سالارمورد حما یت روسیه،فرا نسه، عربستان، امارات متحده وسیسی مصر بشتا بد واوهم به ملاقات رئیس جمهور منتخب تونس رفت وگفت که بزودی درترا بلس حضورنظامی پیدا می کند. جالب این است که ، عربستان وامارات وحکومت بر بری- نظامی سیسی برای فلسطینی ها کمک نمی کنند تا علیه اسرائیل مبارزه کنند وبه خلیفه هفتروحشی کمک می کنند تا لیبیای ها را شهید وزخمی کند! روشن است. ازاین که بر عرب ها نظامی های وحشی حکومت برده گونه می کنند ، با ید ازافرادی وحشی ما نند هفتر دفاع کنند. بهر حال ،ازدو رخ داد درکشور های عربی وافریقای نها یت خرسند می باشم: نخست ،مردمان سودان والجزایر ، عمر بشیر وبوتیفلیقه ،ستمگرا نی با نیزه حکمرا ن بر خود را زبا له کرد ند.
طوریکه د یده شد، دراین بازیی قهرما نا نه ،مردم سودان موفق بزندانی کردن عمر بشیر ومرخص کردن حکومت وحشی ای سی سا له ای او شد ند. برخلاف ،مردم الجزایر عزیز بوتیفلیقه را مرخص اما نظامی ها وسیا سی های همکاراو و زبا له شده با انتخابات بازی های تقلبی کوشش به ماندن در قدرت با تغییر قیافه دارند ورئیس جمهوربا صطلاح انتخابی خود را از همان زباله شده ها توسط مردم روی صحنه آورده اند. خوش بختا نه ، مردم معترض درمیدان حضوردارند وهمه روزهای جمعه درهمه شهرها به شمول الجزیره دست به مظاهرات عمومی می زنند و عهد کرده اند که تا یک مد یراز حکومت فاسد بوتیفلیقه درحکومت با شد به مبارزه تا ساختن حکومت منتخب مردم ادامه می دهند. دوم ، درسومالی ، وضع مانند افغانستان می باشد. درما لی وکامرون ونیجر ونیجریه هم بوکو حرام یا طالبان والقاعده وداعش بومی ترورمی کنند اما وضع آن ها ما نند سوما لی وافغانستان نیست. درجمهوری افریقای مرکزی ، جنگ میان گروه های مسلح مسلمان ومسیحی ادامه دارد ودرجمهوری دموکراتیک کانگو جنگ وترورمانند افغانستان دوام دارمی باشد. اما، دربخشی دیگری ازافریقا ، یعنی حبشه ،ابی احمد سیا ست مدار انسان دوست ، صلح پسند ودموکراسی خواه ازطریق انتخا بات به قدرت رسیده است. سیا ست مداری که درداخل کشورخود درجهت تحقق دموکراسی وعدا لت مصروف می باشد ودستاورد دارد ودربیرون میان حبشه واریتره صلح وآشتی آورد ومیان نظامی های سودا نی وحزب های سیا سی میانجیگری کرده کمک به شکل گرفتن حکومت قا بل پذ یرش همه کرد. ازاین رو، هیات داوران جا یزه صلح نوبل به او جا یزه صلح داد. به حیث یک مسلمان ، بسیارخوشحال شدم ازاین که درکشورهای مسلمان که نظام های برده داری دست بالا دارند وهمه مسلمان ها ازرهبران تحمیلی برخود نفرت دارند ، یک نخست وزیرمسلمان موفق شد جا یزه صلح نو بل بگیرد! درجنوب شرق آسیا ، دراند ونیزی ومالیزی ، ما نند ترکیه وتونس دموکراسی روبه رونق گرفتن دارد. به امید نا بود یی حکومت های مستبد درجهان اسلام ونفرین به تروریستان ومستبدان ودشمنان دموکراسی وحقوق بشر وآزای درجهان ، رجا مندم که سال 2020 ترسا یی ، سا لی خوبی برای همه فرزندان آدم با شد!
Tuesday, 31 December 2019
Sunday, 29 December 2019
کرزی وغنی وکمیسیون تقلب کار انتخا با تی آن ها ؛ ضربه سخت به توسعه سیا سی زد ند
بخش سوم
ابراهیم ورسجی
دهم ماه جدی سال 1398
بعد از جنگ امریکا علیه تروریسم به فرما ندهی جورج بوش و اعزام طالبان ریشو- تروریست به پاکستان وبه قد رت نصب کردن طالبان دریشی پوش با رئیس اداره موقت ورئیس جمهورساختن طا لب کرزی و قراردادن چند جهاد یی تا جیک وهزاره وازبک وترکمن بنام توازن دروغین قومی درحکومت پوشا لی درماه ژانویه 2002 برابر به ماه جدی 1380، وعده های دلگرم کننده ای بنام تحقق دموکراسی ،انتخابات شفا ف، رعا یت حقوق بشر،آزادی بیان ورسا نه ها واداره سازی وبازسازی برای مردم جنگ وترور وفقر زده افغانستان داده شد ؛ ودراین راستا،کمیسیون های انتخا با ت وحقوق بشر هم ساخته شد ند.
طوریکه در 18 سال گذ شته د یده شد ،با وجود کمک های 132 میلیارد دالری امریکا ودستکم یک بردهم آن کمک های دیگر کشور ها برای حکومت سازی وبازسازی، نه حکومت سازی صورت گرفت ونه بازسازی .معلوم است. اگرحکومت سازی وبازسازی صورت می گرفت ، تروریستان با کمک پاکستان وجاده سازی کرزی دوباره برگشته نمی توا نستند. مثلا، را برت گیتس وزیر دفاع امریکا درکتا بش " وظیفه" ، " نوشته است که کرزی به من گفت که طالبان از اتحاد شمال بهترمی با شند وبا ید بر گشتا نده شوند." طوریکه در عمل دیده شد ،کرزی کمک به آی اِس آی دربازگشت طالبان کرد تا دشمنی خود را با غیرپشتون ها و توسعه سیا سی نما یش دهد. غنی هم که همه کاره درحکومت فاشیستی وغارتگرکرزی بود،درجریان مبارزه انتخا با تی خود در سال 1393 درقندهار،طالبان تروریست را برا دران ناراض نا مید تا ما موریت نوکریی دوگانه ای کرزی به امریکا و پاکستان را تکمیل ودرسرراه توسعه سیا سی دیواربلند اعمار کند که کرد.
بنا برآن، دراین بخش مقا له ، ازضربه زدن های کرزی وغنی وکمیسیون انتخاباتی آن ها به توسعه سیا سی پرده برداری می کنم. به گواهی تاریخ وجامعه شنا سی سیا سی ،توسعه سیا سی را دموکراسی ،انتخابات شفاف ، رعا یت حقوق بشروحقوق شهروندی شهروندان رونق می بخشند. معلوم است که ، کمیسیون حقوق بشروکمیسیون انتخا با تی برای رعایت حقوق بشروبرگزاری انتخا بات شفا ف سا خته شد ند ووعده های رعا یت آزادی بیان ورسا نه ها وبهبود وضع زنان وفعا لیت های حزب های سیا سی وجا معه ای مد نی را دا د ند. وعده های که درظاهرسخن از فربه کردن توسعه سیا سی درآستین دا شتند.
طوریکه دید یم ومی بینیم ، درزمینه کارهای نما یشی بسیار وکارهای درست ونتیجه آور نکرد ند. مثلا ،106 حزب سیا سی دروزارت عد لیه ثبت نام کرد ند که بعد تر شمارشان به 56 کا هش یا فت. زیر نام جا معه ای مد نی هم 4020 انجمن جا معه مد نی فعال کرده شد ند. کمیسیون حقوق بشر وحزب های سیا سی وجا معه ای مد نی دراصل مسئولیت پرورش سیا سی وحقوقی مردم را درکنار وزارت فرهنگ ورسا نه ها بد وش دا رند. نا گفته نما ند که ، مسئولیت آن ها نو ساختن فرهنگ عامه به خصوص فرهنگ سیا سی هم می باشد. معلوم است. اگر فرهنگ سیا سی نو سازی وفربه سا خته شود ، توسعه سیا سی که جوهرآن کثرت گرا یی ومدا را می باشد ، تقویت وکشوررا به سوی جهان مدرن رهنمون می شود.
بنا برآن ،برای نوسنده ، تکا پوی علت های بی نتیجه تمام شدن فعا لیت های کمیسیون حقوق بشر،وزارت امورزنان ،وزارت عد لیه ،داد ستا نی کل، د یوان عا لی / ستره محکمه ، وزارت فرهنگ ورسا نه ها، حزب های سیا سی ، انجمن های بی شمارجا معه ای مد نی ، افزایش قانون گریزی ، گسترش تروریسم ، ازجمله ترورهای روزنامه نگاران ، افزا یش خشونت برزنان ، افزا یش تولید مواد مخد ر ، افزا یش شمارمعتا دان وده ها مصیبت دیگر برای مردم درجای توسعه سیا سی واقتصادی برجسته شده ومی شوند. به سخن دیگر،اگرکرزی وغنی وعبدالله ودارودسته ها ی آن ها مسئو لیت های حکومتی ای خود را تمام که خیرحتا نیمه انجام می دا د ند ، توسعه سیا سی در حا لت بهتری قرارمی گرفت.
ازاین رو، کرزی وغنی را صد درصد وعبدالله را چیزی کمترازآن ها درما نع سازی درسرراه توسعه سیا سی مقصردانسته مفصل ابرازنظرمی کنم. پیش ازابرازنظر درزمینه ،به صراحت می گویم که هم کرزی هم غنی هم نان خورهای نا بکاری همکارشان فاشیست های قبیلگی می باشند. این ها را فاشیست های قبیلگی به این خاطرمی گویم که فاشیسم ایتا لیا به رهبری موسولینی ، یک پد یده مدرنِ بیرون شده ازشکم سرما یداری ومخالف کمونیسم بود. ازاین سبب ، همکارنازیسم هتلردرجنگ جهانی دوم شد وجنگ هم جنازه هردو را برداشت. برعکس ،فاشیسم کرزی وغنی ومفت خواران دالرخورهمکارشان قبیلگی وتاریخ تیرشده ونیمه جان زنده برسرنیزه های سربازان ناتو می باشد. شا یان یاد آوری می دانم که، فاشیسم موسولینی وفاشیسم کرزی- غنی دریک اصل متحد می باشند وآن این که هر دو دشمنی با کثرت گرایی ومخالفت با توسعه ای سیا سی دا رند.
بنا برآن ، به بیان کارنامه سیاه فاشیسم کرزی وغنی وعلت های آن می پردازم و علت های مورد نظرم این ها می باشند: نخست ، افغانستان یک کشورپوشا لی ودست ساخت استعمارهای کهنه می باشد. کشوری که توسط همان استعمارها ونوکران آن ها ونوکران استعمارنوتا کنون بد ون کمترین توسعه اقتصادی اداره شده است؛
دوم، همه نوکران استعمارها ازچند قبیله افغان بود ند ومی با شند؛
سوم، جهاد علیه ارتش سرخ ، هم توده ها را به میدان سیا ست آورد هم هویت های سرکوب شده ای قومی را احیا کرد؛
چهارم، فاشیست های غیرمذ هبی پشتون اول پشتونستان خوا هی علیه پاکستان کرد ند ودوم همکار طالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش آن کشورعلیه جهادی های فارسی زبان وازبک زبان شد ند؛
پنجم ، وقتیکه فاشیست های قبیلگی به کمک امریکا وانگلیس به قد رت رسید ند ، همان پاکستان ، طالبان همتبارشان را باز سازی وبرای ترور علیه خود شان ومردم بی گناه اعزام کرد؛
ششم ،ازاینکه پشتون ها درافغانستان اقلیت مطلق می باشند ،کرزی وغنی ازتوزیع شنا سنامه برای مردم خود داری کرد ند تا متکی با همان احصا ئیه های استعمارزای های قبلی ادعای اکثرت نما یند. اکثریت نما یی که د یگر خریداری درافغانستان گرفتارفاشیسم وتروریسم وبحران هویت ندارد؛
هفتم ، نبود شنا سنامه وپخش کارت های جعلی وبی ارزش انتخاباتی هم دموکراسی هم انتخابات هم کمیسیون های انتخاباتی وبررسی شکا یت های انتخا با تی را نزد مردم مسخره ترکرد! نا گفته نما ند که ،کرزی وغنی افرادی ضعیف ونابکارواستفاده جوما نند خود شان را به ریاست کمیسیون انتخاباتی گمارد ند تا با استفاده ازکمبود های شخصیتی آن ها وکارت های جعلی درنبود تذ کره / شنا سنا مه ،هم انتخابات را دست کاری هم خوب تر درمسیرتوسعه سیا سی ما نع ها بلند کنند که کرد ند.
بطور نمونه ،کارنا مه یوسف نورستا نی رئیس قبلی کمیسیون انتخا با تی ومتهم وپرونده / دوسیه زخیم ومحا کمه وزندانی شد نش را همه دید ند. خانم نورستا نی هم که ریا ست کمیسیون انتخا با ت را بدوش دارد وانتخا بات را روز ششم ماه میزان برگزار ونتیجه نیمه ونزا عی ای آن را روزاول جدی اعلام کرده درواقع به روسیا هی ای خود افزوده است. نتیجه ای که 16 هزار شکا یت علیه آن ثبت وپیش کش کمیسیون شکا یا ت انتخا با تی شده است. بهر حا ل ،یوسف نورستا نی وخانم نورستا نی را زیاد سرزنش نکرده کرزی وغنی یا فرمانده آن ها را سرزنش می کنم.
به این خاطرکه ، درپوشش کمیسیون انتخا با تی وکمیسیون شکا یات انتخا با تی وتوظیف بی استعداد های مانند نورستا نی های نامبرده ، فا شیسم قبیلگی خود را علیه توسعه ای سیا سی خوب ترد نبال کرده ومی کنند. اگر به فاشیست قبیلگی بودن کرزی وغنی اتکا کنم که می کنم ،حق شان می دهم که با مما نعت درسرراه برگزاریی انتخا بات شفاف وفربه کردن فرهنگ جعل کاری وتقلب هم به دموکراسی هم به انتخا بات هم به توسعه ای سیا سی ضربه بزنند که زده اند. به این خاطرکه ،دومسئله آن ها را استعمارزای وطالبان همتبارشان را تروریست ونوکرنوکراستعمار ودشمن توسعه ای سیا سی ساخته است: نخست ،فقدان پا یگاه مردمی شان حتا در قبا یل افغان. کمبود یی که هم سلف شان هم خود شان را استعمارزای سا خت واستعمارچه کهنه چه نو هم درتوسعه ای سیا سی منافع خود را درخطر می بیند. دوم ، ترس ازتوسعه سیا سی. توسعه سیا سی هم که پذ یرش کثرت گرا ی وظهور حکومت ممثل اراده ای مردم یا دموکراسی اصیل می باشد. دشمنان دموکراسی اصیل هم معلوم است که فاشیسم وتروریسم قبیلگی می باشند.
در حا لیکه ، روشن است که فاشیسم وتروریسم قبیلگی دربرابر دموکراسی اصیل ومیوه آن ، توسعه سیا سی درافغانستان ایستاده اند. به صرا حت می گویم که ، درشرایط کنونی ، ما نع ساز ها کمترین عمر آن هم عمر ننگین دارند. وقتیکه می گو یم که فاشیسم وتروریسم قبیلگی عمر کوتاه وننگین دارند ، استد لا لم بر اصل های زیر متکی می باشد: نخست ،جا معه چند قومی هویت بند یی قومی پیدا کرده است ؛ دوم، جنگ علیه ارتش سرخ وانفجار اطلا عاتی هم سطح آگا هی مردم به خصوص درس خوانده ها را بالا برده هم نفرت شان ازتبعیض وتعصب قبیلگی را که آن را فاشیسم قبیلگی نا میدم دوچندان ساخته است ؛ سوم ،امریکا وانگلیس با وجود هزینه های مالی وجا نی وزمانی بیشتراز 18 سال ، موفق درتثبیت حکومت نو استعمارزای های دست نشا نده خود نشد ند ؛ چهارم ،پاکستان دریافته است که حما یت دوام دارازتروریسم قبیلگی ای طالبان برایش سود مند نمی باشد. ازاین رو،دوماه قبل قمر با جوا فرمانده ارتش پاکستان به تهران رفت تا نشان دهد که مانند گذ شته پیگیر پروژه طالبانی نیست. به سخن دیگر،با داران طالبان دریشی پوش وطالبان ریشو درافغانستان درمانده شده اند.
بنا برآن ، به اهمیت رونق بخشیدن توسعه سیا سی درافغانستان پا فشاری می کنم ومنظورم ازآن کثرت گرای ، برد باری وهمچنان فربه کردن احترام متقا بل درمیان قوم ها وگروه های بی شمار سیا سی ومذهبی وتلاش های پیگیر درجهت ایجاد حکومت داریی خوب وگام برداشتن درسمت استقلال وخود گردانی وپشت معرکه انداختن استعمارزای های نو وتروریستان همتبار شان می باشد. دراخیر ، با تا کید به اهمیت تو سعه سیا سی ، به همه آگا هان افغانستان می گویم که ادا مه ای دوربا طل ، یا افتادن افغانستان به دا من استعمار کهنه وبجای خود گردانی ازآن افتادن بدامن استعمارسرخ وبا فروشی استعمار سرخ جنگ وتروریسم وافتادن کشور بدامن استعمارنو وناکامی استعمارنو ونوکرانش در اداره سازی، بازسازی ومهارتروریسم ، زاده عقب ماند گی فرهنگ سیا سی و توسعه سیا سی ودشمنی استعمارزای ها با آن می باشد. به عبارت د یگر ، به نفع مردم به خصوص آگاهان می دانم که یا علیه ما نع های توسعه سیا سی مبارزه وآن را رونق بخشند تا به استقلال وخود گردانی برسند یا گرفتار فاشیسم وتروریسم قبیلگی ما نده وبه ادامه دورباطل گردن دهند. دورباطل هم که دستاورد ش وضع فاجعه بارکنونی می باشد. ادامه دارد.
ابراهیم ورسجی
دهم ماه جدی سال 1398
بعد از جنگ امریکا علیه تروریسم به فرما ندهی جورج بوش و اعزام طالبان ریشو- تروریست به پاکستان وبه قد رت نصب کردن طالبان دریشی پوش با رئیس اداره موقت ورئیس جمهورساختن طا لب کرزی و قراردادن چند جهاد یی تا جیک وهزاره وازبک وترکمن بنام توازن دروغین قومی درحکومت پوشا لی درماه ژانویه 2002 برابر به ماه جدی 1380، وعده های دلگرم کننده ای بنام تحقق دموکراسی ،انتخابات شفا ف، رعا یت حقوق بشر،آزادی بیان ورسا نه ها واداره سازی وبازسازی برای مردم جنگ وترور وفقر زده افغانستان داده شد ؛ ودراین راستا،کمیسیون های انتخا با ت وحقوق بشر هم ساخته شد ند.
طوریکه در 18 سال گذ شته د یده شد ،با وجود کمک های 132 میلیارد دالری امریکا ودستکم یک بردهم آن کمک های دیگر کشور ها برای حکومت سازی وبازسازی، نه حکومت سازی صورت گرفت ونه بازسازی .معلوم است. اگرحکومت سازی وبازسازی صورت می گرفت ، تروریستان با کمک پاکستان وجاده سازی کرزی دوباره برگشته نمی توا نستند. مثلا، را برت گیتس وزیر دفاع امریکا درکتا بش " وظیفه" ، " نوشته است که کرزی به من گفت که طالبان از اتحاد شمال بهترمی با شند وبا ید بر گشتا نده شوند." طوریکه در عمل دیده شد ،کرزی کمک به آی اِس آی دربازگشت طالبان کرد تا دشمنی خود را با غیرپشتون ها و توسعه سیا سی نما یش دهد. غنی هم که همه کاره درحکومت فاشیستی وغارتگرکرزی بود،درجریان مبارزه انتخا با تی خود در سال 1393 درقندهار،طالبان تروریست را برا دران ناراض نا مید تا ما موریت نوکریی دوگانه ای کرزی به امریکا و پاکستان را تکمیل ودرسرراه توسعه سیا سی دیواربلند اعمار کند که کرد.
بنا برآن، دراین بخش مقا له ، ازضربه زدن های کرزی وغنی وکمیسیون انتخاباتی آن ها به توسعه سیا سی پرده برداری می کنم. به گواهی تاریخ وجامعه شنا سی سیا سی ،توسعه سیا سی را دموکراسی ،انتخابات شفاف ، رعا یت حقوق بشروحقوق شهروندی شهروندان رونق می بخشند. معلوم است که ، کمیسیون حقوق بشروکمیسیون انتخا با تی برای رعایت حقوق بشروبرگزاری انتخا بات شفا ف سا خته شد ند ووعده های رعا یت آزادی بیان ورسا نه ها وبهبود وضع زنان وفعا لیت های حزب های سیا سی وجا معه ای مد نی را دا د ند. وعده های که درظاهرسخن از فربه کردن توسعه سیا سی درآستین دا شتند.
طوریکه دید یم ومی بینیم ، درزمینه کارهای نما یشی بسیار وکارهای درست ونتیجه آور نکرد ند. مثلا ،106 حزب سیا سی دروزارت عد لیه ثبت نام کرد ند که بعد تر شمارشان به 56 کا هش یا فت. زیر نام جا معه ای مد نی هم 4020 انجمن جا معه مد نی فعال کرده شد ند. کمیسیون حقوق بشر وحزب های سیا سی وجا معه ای مد نی دراصل مسئولیت پرورش سیا سی وحقوقی مردم را درکنار وزارت فرهنگ ورسا نه ها بد وش دا رند. نا گفته نما ند که ، مسئولیت آن ها نو ساختن فرهنگ عامه به خصوص فرهنگ سیا سی هم می باشد. معلوم است. اگر فرهنگ سیا سی نو سازی وفربه سا خته شود ، توسعه سیا سی که جوهرآن کثرت گرا یی ومدا را می باشد ، تقویت وکشوررا به سوی جهان مدرن رهنمون می شود.
بنا برآن ،برای نوسنده ، تکا پوی علت های بی نتیجه تمام شدن فعا لیت های کمیسیون حقوق بشر،وزارت امورزنان ،وزارت عد لیه ،داد ستا نی کل، د یوان عا لی / ستره محکمه ، وزارت فرهنگ ورسا نه ها، حزب های سیا سی ، انجمن های بی شمارجا معه ای مد نی ، افزایش قانون گریزی ، گسترش تروریسم ، ازجمله ترورهای روزنامه نگاران ، افزا یش خشونت برزنان ، افزا یش تولید مواد مخد ر ، افزا یش شمارمعتا دان وده ها مصیبت دیگر برای مردم درجای توسعه سیا سی واقتصادی برجسته شده ومی شوند. به سخن دیگر،اگرکرزی وغنی وعبدالله ودارودسته ها ی آن ها مسئو لیت های حکومتی ای خود را تمام که خیرحتا نیمه انجام می دا د ند ، توسعه سیا سی در حا لت بهتری قرارمی گرفت.
ازاین رو، کرزی وغنی را صد درصد وعبدالله را چیزی کمترازآن ها درما نع سازی درسرراه توسعه سیا سی مقصردانسته مفصل ابرازنظرمی کنم. پیش ازابرازنظر درزمینه ،به صراحت می گویم که هم کرزی هم غنی هم نان خورهای نا بکاری همکارشان فاشیست های قبیلگی می باشند. این ها را فاشیست های قبیلگی به این خاطرمی گویم که فاشیسم ایتا لیا به رهبری موسولینی ، یک پد یده مدرنِ بیرون شده ازشکم سرما یداری ومخالف کمونیسم بود. ازاین سبب ، همکارنازیسم هتلردرجنگ جهانی دوم شد وجنگ هم جنازه هردو را برداشت. برعکس ،فاشیسم کرزی وغنی ومفت خواران دالرخورهمکارشان قبیلگی وتاریخ تیرشده ونیمه جان زنده برسرنیزه های سربازان ناتو می باشد. شا یان یاد آوری می دانم که، فاشیسم موسولینی وفاشیسم کرزی- غنی دریک اصل متحد می باشند وآن این که هر دو دشمنی با کثرت گرایی ومخالفت با توسعه ای سیا سی دا رند.
بنا برآن ، به بیان کارنامه سیاه فاشیسم کرزی وغنی وعلت های آن می پردازم و علت های مورد نظرم این ها می باشند: نخست ، افغانستان یک کشورپوشا لی ودست ساخت استعمارهای کهنه می باشد. کشوری که توسط همان استعمارها ونوکران آن ها ونوکران استعمارنوتا کنون بد ون کمترین توسعه اقتصادی اداره شده است؛
دوم، همه نوکران استعمارها ازچند قبیله افغان بود ند ومی با شند؛
سوم، جهاد علیه ارتش سرخ ، هم توده ها را به میدان سیا ست آورد هم هویت های سرکوب شده ای قومی را احیا کرد؛
چهارم، فاشیست های غیرمذ هبی پشتون اول پشتونستان خوا هی علیه پاکستان کرد ند ودوم همکار طالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش آن کشورعلیه جهادی های فارسی زبان وازبک زبان شد ند؛
پنجم ، وقتیکه فاشیست های قبیلگی به کمک امریکا وانگلیس به قد رت رسید ند ، همان پاکستان ، طالبان همتبارشان را باز سازی وبرای ترور علیه خود شان ومردم بی گناه اعزام کرد؛
ششم ،ازاینکه پشتون ها درافغانستان اقلیت مطلق می باشند ،کرزی وغنی ازتوزیع شنا سنامه برای مردم خود داری کرد ند تا متکی با همان احصا ئیه های استعمارزای های قبلی ادعای اکثرت نما یند. اکثریت نما یی که د یگر خریداری درافغانستان گرفتارفاشیسم وتروریسم وبحران هویت ندارد؛
هفتم ، نبود شنا سنامه وپخش کارت های جعلی وبی ارزش انتخاباتی هم دموکراسی هم انتخابات هم کمیسیون های انتخاباتی وبررسی شکا یت های انتخا با تی را نزد مردم مسخره ترکرد! نا گفته نما ند که ،کرزی وغنی افرادی ضعیف ونابکارواستفاده جوما نند خود شان را به ریاست کمیسیون انتخاباتی گمارد ند تا با استفاده ازکمبود های شخصیتی آن ها وکارت های جعلی درنبود تذ کره / شنا سنا مه ،هم انتخابات را دست کاری هم خوب تر درمسیرتوسعه سیا سی ما نع ها بلند کنند که کرد ند.
بطور نمونه ،کارنا مه یوسف نورستا نی رئیس قبلی کمیسیون انتخا با تی ومتهم وپرونده / دوسیه زخیم ومحا کمه وزندانی شد نش را همه دید ند. خانم نورستا نی هم که ریا ست کمیسیون انتخا با ت را بدوش دارد وانتخا بات را روز ششم ماه میزان برگزار ونتیجه نیمه ونزا عی ای آن را روزاول جدی اعلام کرده درواقع به روسیا هی ای خود افزوده است. نتیجه ای که 16 هزار شکا یت علیه آن ثبت وپیش کش کمیسیون شکا یا ت انتخا با تی شده است. بهر حا ل ،یوسف نورستا نی وخانم نورستا نی را زیاد سرزنش نکرده کرزی وغنی یا فرمانده آن ها را سرزنش می کنم.
به این خاطرکه ، درپوشش کمیسیون انتخا با تی وکمیسیون شکا یات انتخا با تی وتوظیف بی استعداد های مانند نورستا نی های نامبرده ، فا شیسم قبیلگی خود را علیه توسعه ای سیا سی خوب ترد نبال کرده ومی کنند. اگر به فاشیست قبیلگی بودن کرزی وغنی اتکا کنم که می کنم ،حق شان می دهم که با مما نعت درسرراه برگزاریی انتخا بات شفاف وفربه کردن فرهنگ جعل کاری وتقلب هم به دموکراسی هم به انتخا بات هم به توسعه ای سیا سی ضربه بزنند که زده اند. به این خاطرکه ،دومسئله آن ها را استعمارزای وطالبان همتبارشان را تروریست ونوکرنوکراستعمار ودشمن توسعه ای سیا سی ساخته است: نخست ،فقدان پا یگاه مردمی شان حتا در قبا یل افغان. کمبود یی که هم سلف شان هم خود شان را استعمارزای سا خت واستعمارچه کهنه چه نو هم درتوسعه ای سیا سی منافع خود را درخطر می بیند. دوم ، ترس ازتوسعه سیا سی. توسعه سیا سی هم که پذ یرش کثرت گرا ی وظهور حکومت ممثل اراده ای مردم یا دموکراسی اصیل می باشد. دشمنان دموکراسی اصیل هم معلوم است که فاشیسم وتروریسم قبیلگی می باشند.
در حا لیکه ، روشن است که فاشیسم وتروریسم قبیلگی دربرابر دموکراسی اصیل ومیوه آن ، توسعه سیا سی درافغانستان ایستاده اند. به صرا حت می گویم که ، درشرایط کنونی ، ما نع ساز ها کمترین عمر آن هم عمر ننگین دارند. وقتیکه می گو یم که فاشیسم وتروریسم قبیلگی عمر کوتاه وننگین دارند ، استد لا لم بر اصل های زیر متکی می باشد: نخست ،جا معه چند قومی هویت بند یی قومی پیدا کرده است ؛ دوم، جنگ علیه ارتش سرخ وانفجار اطلا عاتی هم سطح آگا هی مردم به خصوص درس خوانده ها را بالا برده هم نفرت شان ازتبعیض وتعصب قبیلگی را که آن را فاشیسم قبیلگی نا میدم دوچندان ساخته است ؛ سوم ،امریکا وانگلیس با وجود هزینه های مالی وجا نی وزمانی بیشتراز 18 سال ، موفق درتثبیت حکومت نو استعمارزای های دست نشا نده خود نشد ند ؛ چهارم ،پاکستان دریافته است که حما یت دوام دارازتروریسم قبیلگی ای طالبان برایش سود مند نمی باشد. ازاین رو،دوماه قبل قمر با جوا فرمانده ارتش پاکستان به تهران رفت تا نشان دهد که مانند گذ شته پیگیر پروژه طالبانی نیست. به سخن دیگر،با داران طالبان دریشی پوش وطالبان ریشو درافغانستان درمانده شده اند.
بنا برآن ، به اهمیت رونق بخشیدن توسعه سیا سی درافغانستان پا فشاری می کنم ومنظورم ازآن کثرت گرای ، برد باری وهمچنان فربه کردن احترام متقا بل درمیان قوم ها وگروه های بی شمار سیا سی ومذهبی وتلاش های پیگیر درجهت ایجاد حکومت داریی خوب وگام برداشتن درسمت استقلال وخود گردانی وپشت معرکه انداختن استعمارزای های نو وتروریستان همتبار شان می باشد. دراخیر ، با تا کید به اهمیت تو سعه سیا سی ، به همه آگا هان افغانستان می گویم که ادا مه ای دوربا طل ، یا افتادن افغانستان به دا من استعمار کهنه وبجای خود گردانی ازآن افتادن بدامن استعمارسرخ وبا فروشی استعمار سرخ جنگ وتروریسم وافتادن کشور بدامن استعمارنو وناکامی استعمارنو ونوکرانش در اداره سازی، بازسازی ومهارتروریسم ، زاده عقب ماند گی فرهنگ سیا سی و توسعه سیا سی ودشمنی استعمارزای ها با آن می باشد. به عبارت د یگر ، به نفع مردم به خصوص آگاهان می دانم که یا علیه ما نع های توسعه سیا سی مبارزه وآن را رونق بخشند تا به استقلال وخود گردانی برسند یا گرفتار فاشیسم وتروریسم قبیلگی ما نده وبه ادامه دورباطل گردن دهند. دورباطل هم که دستاورد ش وضع فاجعه بارکنونی می باشد. ادامه دارد.
Friday, 27 December 2019
نگا هی به ما نع های توسعه سیا سی درافغانستان
ابراهیم ورسجی
بخش دوم
هفتم ماه جدی 1398
دربخش نخست مقاله ،یاد آور شده بودم که افغانستان یک کشور پوشا لی دست ساخت هند بریتا نیا وروسیه تزاری در بستر تاریخی - فرهنگی- جغرافیا یی خراسان ومتضاد با خواست مردم آن ودراصل زندان بی بام با زندان با نی عبدالرحمن وحشی می باشد. زندان بان هم که جزد شمنی با دان ش نو حتا دا نش کهنه وسنتی استعدادی نداشت. بنا برآن ، افغانستان را درفقر،جهل، تبعیض های قومی ومذهبی گرفتار کرد. بد بختا نه ،جا نشینان عبدالرحمن وحشی، به کمک هند بریتا نیا ،تا هاشم خان وحشی، دانش ستیزیی اورا ادامه دا د ند. معلوم است که ، نادرغداربسیاری باسواد های آن وقت را بنام طرفدارامان الله خان وکلکا نی کشت و خود ش هم توسط عبدالخا لق هزاره کشته شد. شا یان یاد آوری می دانم که توحش نادرغدارتوسط برا درش ها شم ادامه یافت. درنیمه ای دوم حکومت تروریستی ها شم خان، جنگ جهانی دوم آغاز وپا یان یا فت. طوریکه د یده شد، پا یان جنگ جهانی دوم، آغاز واوج گرفتن نهضت های ملی گرا واستعمارستیز وظهوردولت های مستقل درافریقا وآسیا بود. مثلا، درجنوب آسیا ، ظهورهند وپاکستان درهمسا یگی افغانستان ؛ نماد نهضت های استقلال خوا هی بود. متا سفا نه ، غیر ازهند وپاکستان وتا اندازه ای اند ونیزی وما لیزی، درد یگرکشور های تازه مستقل شده ، رهبران ملی گرای تمامیت خواه به توسعه اقتصای اصرار وازتوسعه سیا سی فرارکرد ند. درپاکستان هم، بعد ازمرگ محمد علی جناح درسال 1948، وترور لیاقت علی خان درسال 1951 ، اول بحران رهبری وبی ثبا تی سیا سی ودوم کود تا های نظامی ، توسعه سیا سی را قربا نی توسعه اقتصاد یی دست نیا فتنی کرد ند. ازهمه خنده داراین است که ، به گفته ای طارق علی ،نویسنده وپژوهش گربریتا نیای- پاکستانی تبار: " ژنرال ایوب خان فرمانده اولین کود تا ورئیس جمهورنظامی پاکستان از(1958-1969) ، گفته بود که دموکراسی درانگلیستان که هوای سرد دارد کاربرد دارد نه درپاکستان که دارای هوای گرم می باشد"! ایوب خان تفنگ سالار به سوی هندی دارای هوای گرم ترازپاکستان نمی د ید که نخستین دموکراسی جهان استعمارزده وگرفتار فقررا رونق بخشیده بود! آری، نتیجه ای فرار رهبران سیا سی ای کشورهای پس مانده از توسعه سیا سی به بها نه ای توسعه ای اقتصادی ، کود تاهای نظامی وخفقان فکری وسیا سی وفقر اقتصادی بود که تا کنون ادامه دارد.
با وجود این که ، دستاورد رهبران ملی گرای کشورهای مستقل آسیای - افریقای که همه یا بسیاری شان درغرب تحصیل کرده بو د ند ، درتوسعه اقتصادی که به آن اصرار داشتند کمرنگ بود، اما تا حدی زیادی زیرساخت سازی کرده وخود گردا نی نیمه جان خود را با گردهم آمدن درجنبش غیرمتعهده ها ودورشدن از دوبلاک کمونیستی وسرما یداریی وقت نگهداری کرد ند. برخلاف ، درافغانستان پس مانده وبد بخت که حکومت گرا نش بی سواد ونسل پس ازنسل نوکران شرکت هند شرقی و هند بریتا نیا بود ند، پا یان جنگ جهانی دوم برابر به مستقل شدن وگام برداشتن حتا دربخش توسعه ای اقتصادی کمرنگ هم نبود. افزون برآن، پشتونستان خواهی ودشمنی با پاکستان وافتادن بدامن اتحاد شوروی، حماقتی بود که درادامه حماقت های هاشم خان وشاه محمود خان، ظاهرخان وداودخان دربرهه ای جنگ سرد مرتکب شد ند. ازسوی دیگر ، درآن برهه ، امریکا واتحاد شوروی ، جنگ سرد را درسیا ست جهانی ، جا یگزین جنگ گرم کرده بود ند تا جای خا لی کهنه استعمارگران را پُر کنند. برهه ای پیچیده وحسا سی که ظاهرخان وداود خان بی سواد ازدرک آن نا توان بود ند.
افزون برآن ، ازاین نگاه که حکومت های خاندانی ظاهرخان وداود خان متکی به هند بریتا نیا نه حمایت مردم بود ند، به عوض کردن با دارنیاز داشتند. ازاین رو ، حلقه نوکریی شوروی را جا یگزین حلقه ی نوکریی هند بریتا نیا کرد ند. همچنان ، ازاین که درکشورهای استعمارزده ، کشور- ملت های مستقل پیش خیمه ای توسعه ای اقتصادی وسیا سی بود ند ومی باشند. متاسفا نه، توسعه اقتصادی و توسعه سیا سی درافغانستان دچار مانع شد ند. به این خاطرکه ، افغانستان نتوانست خود را به کشور- ملت متحول نماید ؛ وعلت آن قبا یلی ماندن حکومت ها وچند قومی بودن جامعه ودشمنی قبیلگی های بی فرهنگ حاکم با فرهنگ وزبان فارسی، فرهنگ وزبان مسلط برجامعه ودشمنی با پاکستان درسطح منطقه بخاطرمسئله نام نهاد پشتونستان ودوری ازایران بخاطرهمزبا نی اش با افغانستان بود ومی باشد. پس، بهتراست که عامل های توسعه ای سیا سی وما نع های آن را درافغانستان جمع بندی ودرباره شان توضیحات بدهم:
نخست، کشور- ملت ؛
دوم ، وجود میکانیزم قانونی ای حل نزاع ها وکشمکش ها دردرون ساختار حکومتی؛
سوم،احزاب سیا سی وحق مشارکت آن ها درقد رت ازطریق قانون وانتخابات دموکراتیک؛
چهارم، سازمان دادن نیروهای اجتماعی وخشونت زدای کردن ازسیا ست وفرهنگ سنتی وموقع دادن به مبارزه قانونمند؛
پنجم، جدا کردن د ین ازحکومت یا عدم استفاده سیا سی حکومت ازد ین؛
ششم، رعایت حقوق بشری وحقوق شهروندی مردم؛
هفتم، آزادی بیان ورسا نه ها.
با درنظرداشت پرسمان های جمع بندی شده ،توسعه ای سیا سی درافغانستان درگام نخست لنگ سا خته شد. به این خاطرکه ، افغانستان نتوانست خود را به کشور- ملت متحول نما ید. این که می گویم افغانستان موفق نشد خود را کشور- ملت بسازد ؛ استدلالم متکی به عامل های زیر می باشد:نخست ، کشور- ملت وحقوق بشروحقوق شهروندی را انقلاب کبیرفرانسه به میدان آورد. یعنی حکومت را تا بع اراده ای ملتِ دارای حقوق بشری وحقوق شهروندی ساخت. به سخن روشن تر، تا بع اراده ملت شدن حکومت وتن دهی حکومت گران به حقوق بشری وحقوق شهروندی مردم ، گام بلند درسمت کشور- ملت شدن وتوسعه ای سیا سی بود ومی باشد. تحول بزرگی که حاکمان افغانستان درتحقق آن مرگ خود را می د ید ند ؛ دوم، افغانستان هم مستعمره ای غیرمستقیم بریتا نیا بود هم رهبرانش جاهل وجاسوس آن بود ند . ازاین رو ، با پا یان حضوراستعمار بریتا نیا درمنطقه ،افغانستان گرفتاردورباطل یا به گردن گرفتن حلقه غلامی ای استعمارسرخ درجای حلقه غلامی ای استعمار سیاه و با نا بود شدن استعمارسرخ ، گرفتار ارتجاع وتروریسم مذهبی پاکستان وعربستان ومیدان رقا بت مذهبی وها بیت عربستا نی وشیعه ای صفوی- ایرانی شد. بنا برآن ، رئیس جمهورنما یان کنونی افغانستان غلامان حلقه به گوش استعمارنو وتروریستان مخالف آن ها غلام غلام یا نوکرپاکستان می باشند. خلاصه این که ، ادامه دورباطل ورهبران وطن فروش نگذاشتند که افغانستان کشور- ملت شود! با توجه به وضع ناگوارکنو نی وبحران ژرف هویت، تا آینده های دورهم ، کشور- ملت شدن افغانستان خوابی بد ون تعبیرخواهد ماند.
افزون بربیرون نشدن افغانستان ازدوربا طل نوکری به استعمارگران کهنه ، سرخ ونو ،بحران ژرف هویتِ زاده ای تحمیل کردن نام افغانستان برخراسان توسط کهنه استعمارگران واصراررهبران قبا یلی و تاریخ زده برتحمیل نام افغان برغیرپشتون ها که بیشتراز70 درصد نفوس افغانستان را شکل می دهند وایستاد گی ای مشروع آن ها برهویت های قومی خود وایستاد گی بهوده ای استعمارزای ها دربرابر آن ها ،مانعی د یگری درسرراه ملت شدن وتوسعه سیا سی بلند کرده است. افزون بر آن ، رهبران این کشوربد بخت ، مزدوران قد رت های خارجی و گذ شته گرا، بیگا نه با فرهنگ وزبان فرا گیرجامعه ، قبا یلی وتفرقه اندازهم بود ند ومی باشند. درباره گذ شته گرای رهبران قبا یلی افغانستان، عامل عمده فقرتاریخی وفرهنگی وترس آن ها از توده های خشمگین فارسی زبان وازبک وترکمن و... می با شد. رهبرچه های که بزوراستعمارگران سیاه وسرخ برشا نه ای مردم تحمیل کرده شده بود ند. معلوم است که ،اکنون هم بقا یای همان تحمیلی ها نشسته برسرنیزه های سربازان نا تو بر مردم ستمزده حکومت می کنند ، اما نه مانند سلطه تام پد ران خود فروخته ووطن فروش شان. به این خاطرکه، رویاروی اید ئولوژیک اسلامی ها وچپ ها، جنگ علیه ارتش سرخ وتروریسم قبا یلی طالبان، یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان وانفجاراطلاعاتی- رسانه ای، توده ها را هوشمند و نسبت به حاکمان خود فروخته بد بین ترساخته است. افزون برآن ، درباره ای فقرتاریخی حکومت گران مزدوراستعمارگران د یروزوامروز ، می گویم که تاریخ سیا سی کوتاه وسیاه داشتند ودارند. تاریخی که زیرفشارتحولات روزافزون درونی وانفجار اطلاعاتی درحال دود شدن می باشد. معلوم است که ، همین تاریخ سیاه بیا نگرد شمنی متصد یا نش با توسعه های اقتصادی وسیا سی می باشد. ازاین لحاظ که ، نماد توسعه یا فتگی جا معه این است که همه افراد درآن فعال می باشند. برعکس، اگر دولت فعال باشد ومردم فعال نبا شند، توسعه چه اقتصادی وچه سیا سی ایجاد نمی شود.
متا سفا نه ، درافغانستان ، دولت همه کاره ومردم بی اختیار یا ناکاره ساخته شد ند. ازاین رو، افغانستان موفق درتوسعه اقتصادی کمرنگ هم نشد. آری ، با ید افغانستان ازکاروان توسعه های اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی- سیاسی پس می ماند؛ به این خاطرکه، حاکمان عقب گرا- نامرد می سده بیستم آن بجای آینده نگری به مودل گرفتن از شیوه حکومت مطلق العنان عبدالرحمن خان ، دست زد ند وبازمانده های آن ها اکنون هم برخلاف موج گذ شته گرای کرده آینده نگرانه درسمت کشور- ملت شدن توده ها وتوسعه سیا سی گام برنمی دارند. البته این گونه که ، می خواهند باکاربرد شیوه حکومت داری ودراصل زندان با نی عبدالرحمن خان هم مخالفان خود را ترور هم حکومت نامردمی خود را به کمک نا تو حفظ وادامه دهند. یعنی ایجاد وحفظ ساختارقدرت به شیوه ای عبدالرحمن خا نی به نفع قبا یل است وبا ید درگذ شته ماند وبه سوی آینده گامی برنداشت ونوخواهان را با ید ترورومنزوی کرد. بنا برآن، بهتراست این سخن کارل کوهن ، نویسنده کتاب" دموکراسی" را که گفته است:" اگرملتی ازطریق اختناق یا سانسور"محفوظ" بماند، آنچه که نجات داده می شود، شا ید ارزش نجات دادن را نداشته باشد." بنا برآن، به احیا گران حکومت وحشی عبدالرحمن خا نی می گویم که ملت زاده ای اختناق وتوحش قا بل بازخوانی و پا سداری نمی باشد!
بهرحال ، اگرچه عبدالرحمن خانی گری تا پا یان جنگ جهانی دوم ادامه یافت وظاهرخان وداود خان متما یل به ادامه آن بود ند، اما جنبش های آزادی خواه واستقلال طلب درهند ومدرنیسم های اتا ترکی ورضاخا نی درترکیه وایران وکمونیزم روسی در افغانستان جا ذ به ها پیدا کرده بود ند. ازاینکه قبیله گرا یی موقع درک مدرنیسم را نمی دهد، محمود طرزی ازمدرنیسم ترکیه ای اتا ترک تنها تبعیض زبا نی را آموخت ومبارزه با زبان فارسی را درافغانستان ترویج کرد. آن هم درشرا یطی که خود ش با سویه کمی که داشت ،سراج الاخباررا به زبان فارسی می نوشت وبه با ورگند خود کمک به ترقی زبان افغا نی / پشتو می کرد. نتیجه این شد که تعصب زبا نی طرزی و ساد گی امان الله خان، زمینه سازی کرد ند به خیزش مردمی وامارت حبیب الله کلکانی تاجیک تبار.ازاین که ، کلکا نی نوکرانگلیس نبود ودربخا را علیه بلشویک ها جنگ کرده بود. هند بریتا نیا واستا لین با حاکم ساختن نادرخان، هم کلکانی هم استقلال نیمه جان افغانستان را نا بود کرد ند. ازاین نگاه که ، ملت سازی وتوسعه چه اقتصادی چه سیا سی دربستر یک فرهنگ وزبان دارای غنای تاریخی- فرهنگی ودارای توان گرفتن اند یشه های نو صورت می گیرد وتنها زبان وفرهنگ فارسی دارای آن می باشد نه زبان پشتو ، زمام داران قبا یلی بنام ترقی زبان پشتو مبارزه بازبان وفرهنگ فارسی را شروع کرده د یواربلند درسرراه ملت سازی وتوسعه سیا سی اعمارکر د ند. مثلا، شاه ولی کفیل وقت صدارت بتاریخ 12 ماه حوت 1315 ، فرمان فارسی ستیزی را صا در ونعیم وزیربی سواد معارف که نه فارسی می فهمید ونه پشتو ، اجرای آن را درسال 1316 بد وش گرفت. براساس فرمان نامبرده، تد ریس زبان فارسی درمدارس ممنوع وتد ریس زبان پشتو جبرا شروع شد. این سیا ست فارسی ستیزی تا پا یان حکومت بربریی هاشم خان ادامه وافغانستان را درجهل مطلق فروبرد! همزمان با کمک فارسی ستیزیی حکومت به فربه شدن جهل ونا دانی، حاکمان جاهل معلمان بزبان پشتوپیدا کرده نتوانستند. افزون برآن، مبارزه فارسی زبان ها درجهت دفاع اززبان وفرهنگ شان، پا یان حکومت بی فرهنگ هاشم خان وشروع حکومت شاه محمود خان درسال 1946، با عث شد تا تد ریس جبریی زبان پشتو ختم واجازه مجدد به تد ریس زبان فارسی داده شود.
بهررو، بهتراست که به علت های فارسی ستیزی نادرخانی ها پرداخته نوشته را غنی تربسازم .روشن است. ازاینکه استالین هم مبارزه با زبان فارسی را در بخا را وسمرقند وتمام جنوب ازبکستان انجام داده بود هم کمک به هند بریتا نیا دربراندازی حکومت حبیب الله کلکانی بخاطرفارسی زبان بود نش وتحمیل نادر غدار به کا بل کرده بود. نادرخانی ها کوشش کرد ند جنا یت استالین درازبکستان علیه فارسی زبان ها وزبان فارسی را درافغانستان تکرارکنند وهاشم خان آن را تکرارکرد. جنایت فرهنگی- زبا نی- تاریخی که نا دانی را درافغانستان فربه ترودا نای را لاغرترکرد. من که دنبال تحولات فرهنگی وزبا نی درافغانستان وجدای انگاری حکومت قبا یلی میان حوزه فرهنگی افغانستان وایران وهمچنان جدای انگاری آن ها میان دری وفارسی وکمک آن ها به فاجعه ای کنونی می گشتم ومی گردم ؛ " روزی ازسید ظاهر ، وکیل شکردره ودوست نزد یک ظاهرخان پرسان کردم که او درباره فارسی ستیزی دردوره حکومتش چه فکرمی کرد؟ سید ظاهربه من گفت که روزی درقصرگلخانه درکنارظاهرخان نشسته بودم که یک منشی آمد واطلاع داد که معلم پشتوی علیحضرت آمده است! علیحضرت گفت که خررا مرخص نما ئید! بعد ازامرمرخصی خر، یا معلم پشتو، ظاهرخان گفت که علیه فارسی بنام تقویت پشتون مبارزه کرد ند ؛ مبارزه ای که باعث شد زبان فارسی را ایران ازخود کند وافغانستان درجهل فروبرود وپشتو هم ترقی نکرد! " بلی ، واقعا ، هم پشتو ترقی نکرد هم دشمنان زبان فارسی آگاهانه تفرقه اندازی قومی ومشکل تراشی درسرراه ملت شدن افغانستان وتوسعه های اقتصادی وسیاسی درآن کرد ند.
معلوم است. نا درخان که شاخ ودمی کمتر ازعبدالرحمن خان ندا شت ؛ بعد ازاو، برا دران وپسر وبرا درزده اش پنج چهره متنا قض سیا سی واداری ازخود نشان داد ند: مثلا،هاشم خان مانند خود نا درخان خشونت وتوحش علیه غیرپشتون ها را بکاربرد وزمین های آن ها را به قبا یلی های شرق خط دیورند داد، تا پاکستان آن ها را درسال های پسین بنام طالبان تجهیزوکشورما را تروریزه نما ید. برخلاف، شاه محمود خان که درتمام خشونت ها وجنا یت های هاشم خان علیه مردمان غیرافغان شریک بود، با نخست وزیرشدن نرمش نشان داد. معلوم است که ، نرمش او همزمان با نهضت های آزادی خواهی درجهان ومنطقه بود. نهضت های که درداخل افغانستان کمک به مشروطه خواهی کرد ند. بنا برآن، ظاهرخان اورا مرخص وداود خان را نخست وزیرساخت تا به شیوه هاشم خان خشونت نماید. ازهمه خنده داراین است که ، وقتیکه نخست وزیری داود خان بخاطردشمنی با پاکستان ودوری ازایران، افغانستان را وابسته به شوروی ساخت، ظاهرشاه ترسیده اورا مرخص ومقام نخست وزیری را به وزیران خود نه سیا ست مداران داد. همچنان ، ظاهرخان قانون اسا سی نوساخت وادعای دموکراسی کرد وبه مردم گفت که سلطنت می کند وحکومت را به افراد بیرون از خانواده حاکم می سپارد. برخلاف، قانون احزاب سیا سی را امضا نکرد. قانونی که وکیلان دست چین کرده خود ش درپارلمان آن را تصویب کرده بود ند. بلی، اگرظاهرخان قانون احزاب سیا سی را امضا می کرد، واقعا، کمک به توسعه سیا سی می کرد.
وقتیکه ظاهرخان قانون احزاب سیا سی را امضا نکرد، نیروهای تازه وارد به میدان سیاست هم به مبارزه زیرزمینی روی آورد ند هم مصروف سربازگیری درارتش وپولیس ، یا دوپا یه قد رت حکومت شاهی او شد ند. افزون برآن، کشمکش های اید ئولوژیک اسلامی ها وکمونیست ها هم وارد عرصه فرهنگی وسیا سی افغانستان شد. اگرچه، درنتیجه ای سپرده شدن پست نخست وزیری به افراد بروکرات / مد یرو بیرون ازخاندان حاکم توسط پاد شاه، فضای سیا سی وفکری تاحدی باز شد ،اما ازاین که چنان فضا بازکردن ها نه درجهت توسعه سیا سی بلکه عوام فریبا نه بود، کود تای ضا بطان تحصیل کرده درشوروی ودارای گرا یش کمونیستی با با لاکشیدن داود خان به حیث رئیس جمهورمستبد وسرکوبگراسلامی ها،صفحه سیاه تری را درتاریخ سیا سی افغانستان بازکرد. ازاین رو،بهتراست بگویم که شاهی مشروطه ظاهرخان مطا بق این سخن نغزفارسی" خوش درخشید ، ولی دولت مستعجل بود"، به فرجام مثبت نرسید.
طوریکه تذ کر داده شد، جمهوری مطلق العنان داود خان و ضا بطان چپ گرای همکارش کارهای سیاهی کرد ند که ضرب المثل " خدا بیامرزد کفن کش سابقه یا بد ترازآن سگ زرد برادرشغال است را " درجامعه نماد بخشید ند. درآن دوره ای واقعا سگ زرد برا درشغال می باشد ، حکومت باصطلاح جمهوری سه خطای بسیار بزرگ کرد:نخست، دهه ای موکراسی ظاهرشاه را دهه سیاه وازیک دموکراسی واقعی به مردم مژده داد ؛ دوم، برخلاف دموکراسی وعده داده شده ، سازمان جوانان مسلمان را سرکوب وبزرگان آن را شهید وزندانی وچند نفر آن ها را پناهنده به پاکستان ساخت؛ سوم، دشمنی با پاکستان را بخاطرمسئله نام نهاد پشتونستان دامن زده به کمک بلوچ های نا را ض آن کشور وتطمیع غفارخا ن ودسته ای طماع ودرواقع دالر گیراو ازمسکو ودهلی ازطریق کا بل پرداخت. نا گفته نما ند که ، غفارخا نی ها ازاسلام آباد هم سهم کلداریی خود را می گرفتند! بنا برآن، رژیم مطلق العنان جمهوری نما با دامن زدن به دشمنی با پاکستان دروازه مداخلات آن کشوررا درامورداخلی افغانستان به گونه ای حمایت ازتند روان مذهبی ازنمونه حزب اسلامی حکمتیار بازکرد. ازاین که داود خان ، سرد سته ضا بطان کود تاچی ورئیس جمهور دست ساخت آن ها فرصت طلب وقدرت پرست بود، ازجنگ حکمتیار، مولوی حبیب الرحمن وآدم خان ومسعود ، درسال 1354 ، در لغمان، شنوار، پنجشیرو چند نقطه ای دیگرترسیده روبه تهران آورد تا شاهنهشاه آریا مهرمیان او وذوالفقارعلی بوتو نخست وزیرپاکستان پل شود که شد.
آری ، گرایش داود خان فرصت طلب به سوی متحدان امریکا درمنطقه تعبیربدی درمسکو شد. مثلا، ازاین نگاه که دوستان سیا سی شوروی درمصر وشرق افریقا قبله عوض کرده به واشنگتن رفته بود ند ، مسکو گرایش داود خان به راست را تحمل نکرده نظربه هم مرزیی افغانستان با آسیای مرکزی یا بخش جنوبی خود،فرمان کود تای ثور 1357 را صادروجمهوری مطلق العنان او را به جمهوری توحش بار تره کی وامین متحول کرد. طوریکه د یده شد، توحش تره کی وامین ، خیزش اسلامی را تقویت وباعث شد تا ارتش سرخ وارد افغانستان شده زمینه سازی به ویرا نی زیرساخت های نماید که خود شوروی درساخت آن دربد ل گازشمال سهم شیررا داشت. بنا برآن ، توسعه سیا سی که با امضا نکردن ظاهرخان درپای قانون احزاب سیا سی پشت معرکه افتاده بود. درادامه آن ، کود تاهای سرطان وثور، زیرساخت های نیمه جان اقتصادی را ویران کرد. یعنی افغانستان نه توسعه اقتصادی کرد ونه توسعه سیا سی. به سخن دیگر،جمهوری قلابی داود خان وجمهوری ضد خلقی ای خلقی ها وپرچمی ها با د ین ستیزی ودامن زدن به فرهنگ خشونت وتروربر کالبد نیمه جان زیر ساخت سازی به شیوه مسکو لگد کُشنده زد ند.
افزون برآن ، فرهنگ خشونت وترورزاده ای جمهوری قلابی وجمهوری توحش به نبرد اید ئولوژیک میان کمونیسم قبا یلی واسلام قبا یلی دا من زد. رخ دادی که جمهوری توحش را درلبه پرتگاه برد. ازاین رو، ارتش سرخ وارد افغانستان شده جمهوری کارملی را رقم زد. طوریکه دیده شد، جمهوری کارملی جمع توحش خاد هم به شمارمهاجران درپاکستان افزود هم برای جهادی های مورد حمایت پاکستان وغرب مواد خام مذهبی- جنگی فراهم کرد. بنا برآن ، می توانم بگویم که ارتش سرخ وتوحش خاد وبازی پنهان امریکا ازطریق پاکستان با حمایت ازجهادی ها، تنورجنگ وخشونت را مشتعل وسرانجام تنها کا بل را که با تراکم جمعیت برخلاف سنجه های شهری بزرگ وتا حدی آباد وآرام مانده بود ،و یران کرد. اگرچه نبرد اید ئولوژیک جهادی ها وخلقی ها وپرچمی ها افغانستان را میدان رقا بت شرق وغرب ساخت،اما دوطرف نبرد اید ئولوژی وکلاشنکوف ،خشونت کرد ند اما ترورنکرد ند یا کمترین ترورها را مرتکب شد ند. برخلاف، پاکستان که جهاد جهادی ها وسیله تجارت آن شده بود،علیه جهادی های فارسی زبان ، اول حزب اسلامی ودوم طالبان تروریست را ازپشتون ها والقاعده تروریست را ازعرب ها ساخت ووارد معرکه افغانستان دارای تاریخ سیا سی ناشاد کرد. روشن است. پاکستان که به خون جهادی ها تجارت وعلیه آن ها تروریستان طالبان والقاعده را ساخته بود؛ بدون شک،دراین بازی کثیف ، ازامریکا،انگلیس وعربستان وامارات متحده فراوان دالرگیری کرد. مزید برآن، کشت تریاک را درافغانستان گسترش وماشین های تولید هیروئین را هم به میدان آورده با کارت امارت اسلامی طالبان ومواد مخدرموفقانه بازی کرد. با زیی جنایت کارانه ای که قبلا زیرساخت های افغانستان را ویران ودرادامه آن با گسترش کشت تریاک، تولید گند م وبرنج ودرواقع نان را هم درافغانستان نابود یا کمرنگ کرد.
جالب این است که ، پاکستان گمان کرده بود که امریکا وانگلیس ، افغانستان پسا شوروی را برا یش تحفه داده اند. درحالیکه ، بازی آن نبود که پاکستان گمان کرده بود ! به سخن دیگر ، پاکستان و تروریستان طالبانی- القاعده ای اش جاده صاف کن غالبان شد ند. من که رخ داد های افغانستان ازحضور ارتش سرخ تا اداره مخوف - آی اِس آیی طالبان - القاعده را به شمول آغاز اداره مافیای کرزی ، در جلد دوم (جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ) باز تاب داده ام، برایم روشن شده است که امریکا بعد ازامضای قرارداد ژنو درماه آوریل 1988 ، موقتی وفرصت طلبانه ازافغانستان عقب نشینی کرده بود. عقب نشینی ای که پاکستان را باورمند ساخته بود که افغانستان را امریکا برایش تحفه داده است. طوریکه د یده شد ، تروریست پروریی پاکستان درافغانستان ، زمینه سازی کرد برای جنگ امریکا وبریتا نیا علیه تروریسم وبیرون کردن تروریستان طالبانی - القا عده ای- پاکستانی ازافغانستان وصا درکردن آن ها به زاد گاه شان. بازیی خطرناک آقا ونوکردرافغانستان. بازیی که فرایند توسعه ای سیا سی را درافغانستان ازمیدان بیرون کرد. ادامه دارد.
بخش دوم
هفتم ماه جدی 1398
دربخش نخست مقاله ،یاد آور شده بودم که افغانستان یک کشور پوشا لی دست ساخت هند بریتا نیا وروسیه تزاری در بستر تاریخی - فرهنگی- جغرافیا یی خراسان ومتضاد با خواست مردم آن ودراصل زندان بی بام با زندان با نی عبدالرحمن وحشی می باشد. زندان بان هم که جزد شمنی با دان ش نو حتا دا نش کهنه وسنتی استعدادی نداشت. بنا برآن ، افغانستان را درفقر،جهل، تبعیض های قومی ومذهبی گرفتار کرد. بد بختا نه ،جا نشینان عبدالرحمن وحشی، به کمک هند بریتا نیا ،تا هاشم خان وحشی، دانش ستیزیی اورا ادامه دا د ند. معلوم است که ، نادرغداربسیاری باسواد های آن وقت را بنام طرفدارامان الله خان وکلکا نی کشت و خود ش هم توسط عبدالخا لق هزاره کشته شد. شا یان یاد آوری می دانم که توحش نادرغدارتوسط برا درش ها شم ادامه یافت. درنیمه ای دوم حکومت تروریستی ها شم خان، جنگ جهانی دوم آغاز وپا یان یا فت. طوریکه د یده شد، پا یان جنگ جهانی دوم، آغاز واوج گرفتن نهضت های ملی گرا واستعمارستیز وظهوردولت های مستقل درافریقا وآسیا بود. مثلا، درجنوب آسیا ، ظهورهند وپاکستان درهمسا یگی افغانستان ؛ نماد نهضت های استقلال خوا هی بود. متا سفا نه ، غیر ازهند وپاکستان وتا اندازه ای اند ونیزی وما لیزی، درد یگرکشور های تازه مستقل شده ، رهبران ملی گرای تمامیت خواه به توسعه اقتصای اصرار وازتوسعه سیا سی فرارکرد ند. درپاکستان هم، بعد ازمرگ محمد علی جناح درسال 1948، وترور لیاقت علی خان درسال 1951 ، اول بحران رهبری وبی ثبا تی سیا سی ودوم کود تا های نظامی ، توسعه سیا سی را قربا نی توسعه اقتصاد یی دست نیا فتنی کرد ند. ازهمه خنده داراین است که ، به گفته ای طارق علی ،نویسنده وپژوهش گربریتا نیای- پاکستانی تبار: " ژنرال ایوب خان فرمانده اولین کود تا ورئیس جمهورنظامی پاکستان از(1958-1969) ، گفته بود که دموکراسی درانگلیستان که هوای سرد دارد کاربرد دارد نه درپاکستان که دارای هوای گرم می باشد"! ایوب خان تفنگ سالار به سوی هندی دارای هوای گرم ترازپاکستان نمی د ید که نخستین دموکراسی جهان استعمارزده وگرفتار فقررا رونق بخشیده بود! آری، نتیجه ای فرار رهبران سیا سی ای کشورهای پس مانده از توسعه سیا سی به بها نه ای توسعه ای اقتصادی ، کود تاهای نظامی وخفقان فکری وسیا سی وفقر اقتصادی بود که تا کنون ادامه دارد.
با وجود این که ، دستاورد رهبران ملی گرای کشورهای مستقل آسیای - افریقای که همه یا بسیاری شان درغرب تحصیل کرده بو د ند ، درتوسعه اقتصادی که به آن اصرار داشتند کمرنگ بود، اما تا حدی زیادی زیرساخت سازی کرده وخود گردا نی نیمه جان خود را با گردهم آمدن درجنبش غیرمتعهده ها ودورشدن از دوبلاک کمونیستی وسرما یداریی وقت نگهداری کرد ند. برخلاف ، درافغانستان پس مانده وبد بخت که حکومت گرا نش بی سواد ونسل پس ازنسل نوکران شرکت هند شرقی و هند بریتا نیا بود ند، پا یان جنگ جهانی دوم برابر به مستقل شدن وگام برداشتن حتا دربخش توسعه ای اقتصادی کمرنگ هم نبود. افزون برآن، پشتونستان خواهی ودشمنی با پاکستان وافتادن بدامن اتحاد شوروی، حماقتی بود که درادامه حماقت های هاشم خان وشاه محمود خان، ظاهرخان وداودخان دربرهه ای جنگ سرد مرتکب شد ند. ازسوی دیگر ، درآن برهه ، امریکا واتحاد شوروی ، جنگ سرد را درسیا ست جهانی ، جا یگزین جنگ گرم کرده بود ند تا جای خا لی کهنه استعمارگران را پُر کنند. برهه ای پیچیده وحسا سی که ظاهرخان وداود خان بی سواد ازدرک آن نا توان بود ند.
افزون برآن ، ازاین نگاه که حکومت های خاندانی ظاهرخان وداود خان متکی به هند بریتا نیا نه حمایت مردم بود ند، به عوض کردن با دارنیاز داشتند. ازاین رو ، حلقه نوکریی شوروی را جا یگزین حلقه ی نوکریی هند بریتا نیا کرد ند. همچنان ، ازاین که درکشورهای استعمارزده ، کشور- ملت های مستقل پیش خیمه ای توسعه ای اقتصادی وسیا سی بود ند ومی باشند. متاسفا نه، توسعه اقتصادی و توسعه سیا سی درافغانستان دچار مانع شد ند. به این خاطرکه ، افغانستان نتوانست خود را به کشور- ملت متحول نماید ؛ وعلت آن قبا یلی ماندن حکومت ها وچند قومی بودن جامعه ودشمنی قبیلگی های بی فرهنگ حاکم با فرهنگ وزبان فارسی، فرهنگ وزبان مسلط برجامعه ودشمنی با پاکستان درسطح منطقه بخاطرمسئله نام نهاد پشتونستان ودوری ازایران بخاطرهمزبا نی اش با افغانستان بود ومی باشد. پس، بهتراست که عامل های توسعه ای سیا سی وما نع های آن را درافغانستان جمع بندی ودرباره شان توضیحات بدهم:
نخست، کشور- ملت ؛
دوم ، وجود میکانیزم قانونی ای حل نزاع ها وکشمکش ها دردرون ساختار حکومتی؛
سوم،احزاب سیا سی وحق مشارکت آن ها درقد رت ازطریق قانون وانتخابات دموکراتیک؛
چهارم، سازمان دادن نیروهای اجتماعی وخشونت زدای کردن ازسیا ست وفرهنگ سنتی وموقع دادن به مبارزه قانونمند؛
پنجم، جدا کردن د ین ازحکومت یا عدم استفاده سیا سی حکومت ازد ین؛
ششم، رعایت حقوق بشری وحقوق شهروندی مردم؛
هفتم، آزادی بیان ورسا نه ها.
با درنظرداشت پرسمان های جمع بندی شده ،توسعه ای سیا سی درافغانستان درگام نخست لنگ سا خته شد. به این خاطرکه ، افغانستان نتوانست خود را به کشور- ملت متحول نما ید. این که می گویم افغانستان موفق نشد خود را کشور- ملت بسازد ؛ استدلالم متکی به عامل های زیر می باشد:نخست ، کشور- ملت وحقوق بشروحقوق شهروندی را انقلاب کبیرفرانسه به میدان آورد. یعنی حکومت را تا بع اراده ای ملتِ دارای حقوق بشری وحقوق شهروندی ساخت. به سخن روشن تر، تا بع اراده ملت شدن حکومت وتن دهی حکومت گران به حقوق بشری وحقوق شهروندی مردم ، گام بلند درسمت کشور- ملت شدن وتوسعه ای سیا سی بود ومی باشد. تحول بزرگی که حاکمان افغانستان درتحقق آن مرگ خود را می د ید ند ؛ دوم، افغانستان هم مستعمره ای غیرمستقیم بریتا نیا بود هم رهبرانش جاهل وجاسوس آن بود ند . ازاین رو ، با پا یان حضوراستعمار بریتا نیا درمنطقه ،افغانستان گرفتاردورباطل یا به گردن گرفتن حلقه غلامی ای استعمارسرخ درجای حلقه غلامی ای استعمار سیاه و با نا بود شدن استعمارسرخ ، گرفتار ارتجاع وتروریسم مذهبی پاکستان وعربستان ومیدان رقا بت مذهبی وها بیت عربستا نی وشیعه ای صفوی- ایرانی شد. بنا برآن ، رئیس جمهورنما یان کنونی افغانستان غلامان حلقه به گوش استعمارنو وتروریستان مخالف آن ها غلام غلام یا نوکرپاکستان می باشند. خلاصه این که ، ادامه دورباطل ورهبران وطن فروش نگذاشتند که افغانستان کشور- ملت شود! با توجه به وضع ناگوارکنو نی وبحران ژرف هویت، تا آینده های دورهم ، کشور- ملت شدن افغانستان خوابی بد ون تعبیرخواهد ماند.
افزون بربیرون نشدن افغانستان ازدوربا طل نوکری به استعمارگران کهنه ، سرخ ونو ،بحران ژرف هویتِ زاده ای تحمیل کردن نام افغانستان برخراسان توسط کهنه استعمارگران واصراررهبران قبا یلی و تاریخ زده برتحمیل نام افغان برغیرپشتون ها که بیشتراز70 درصد نفوس افغانستان را شکل می دهند وایستاد گی ای مشروع آن ها برهویت های قومی خود وایستاد گی بهوده ای استعمارزای ها دربرابر آن ها ،مانعی د یگری درسرراه ملت شدن وتوسعه سیا سی بلند کرده است. افزون بر آن ، رهبران این کشوربد بخت ، مزدوران قد رت های خارجی و گذ شته گرا، بیگا نه با فرهنگ وزبان فرا گیرجامعه ، قبا یلی وتفرقه اندازهم بود ند ومی باشند. درباره گذ شته گرای رهبران قبا یلی افغانستان، عامل عمده فقرتاریخی وفرهنگی وترس آن ها از توده های خشمگین فارسی زبان وازبک وترکمن و... می با شد. رهبرچه های که بزوراستعمارگران سیاه وسرخ برشا نه ای مردم تحمیل کرده شده بود ند. معلوم است که ،اکنون هم بقا یای همان تحمیلی ها نشسته برسرنیزه های سربازان نا تو بر مردم ستمزده حکومت می کنند ، اما نه مانند سلطه تام پد ران خود فروخته ووطن فروش شان. به این خاطرکه، رویاروی اید ئولوژیک اسلامی ها وچپ ها، جنگ علیه ارتش سرخ وتروریسم قبا یلی طالبان، یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان وانفجاراطلاعاتی- رسانه ای، توده ها را هوشمند و نسبت به حاکمان خود فروخته بد بین ترساخته است. افزون برآن ، درباره ای فقرتاریخی حکومت گران مزدوراستعمارگران د یروزوامروز ، می گویم که تاریخ سیا سی کوتاه وسیاه داشتند ودارند. تاریخی که زیرفشارتحولات روزافزون درونی وانفجار اطلاعاتی درحال دود شدن می باشد. معلوم است که ، همین تاریخ سیاه بیا نگرد شمنی متصد یا نش با توسعه های اقتصادی وسیا سی می باشد. ازاین لحاظ که ، نماد توسعه یا فتگی جا معه این است که همه افراد درآن فعال می باشند. برعکس، اگر دولت فعال باشد ومردم فعال نبا شند، توسعه چه اقتصادی وچه سیا سی ایجاد نمی شود.
متا سفا نه ، درافغانستان ، دولت همه کاره ومردم بی اختیار یا ناکاره ساخته شد ند. ازاین رو، افغانستان موفق درتوسعه اقتصادی کمرنگ هم نشد. آری ، با ید افغانستان ازکاروان توسعه های اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی- سیاسی پس می ماند؛ به این خاطرکه، حاکمان عقب گرا- نامرد می سده بیستم آن بجای آینده نگری به مودل گرفتن از شیوه حکومت مطلق العنان عبدالرحمن خان ، دست زد ند وبازمانده های آن ها اکنون هم برخلاف موج گذ شته گرای کرده آینده نگرانه درسمت کشور- ملت شدن توده ها وتوسعه سیا سی گام برنمی دارند. البته این گونه که ، می خواهند باکاربرد شیوه حکومت داری ودراصل زندان با نی عبدالرحمن خان هم مخالفان خود را ترور هم حکومت نامردمی خود را به کمک نا تو حفظ وادامه دهند. یعنی ایجاد وحفظ ساختارقدرت به شیوه ای عبدالرحمن خا نی به نفع قبا یل است وبا ید درگذ شته ماند وبه سوی آینده گامی برنداشت ونوخواهان را با ید ترورومنزوی کرد. بنا برآن، بهتراست این سخن کارل کوهن ، نویسنده کتاب" دموکراسی" را که گفته است:" اگرملتی ازطریق اختناق یا سانسور"محفوظ" بماند، آنچه که نجات داده می شود، شا ید ارزش نجات دادن را نداشته باشد." بنا برآن، به احیا گران حکومت وحشی عبدالرحمن خا نی می گویم که ملت زاده ای اختناق وتوحش قا بل بازخوانی و پا سداری نمی باشد!
بهرحال ، اگرچه عبدالرحمن خانی گری تا پا یان جنگ جهانی دوم ادامه یافت وظاهرخان وداود خان متما یل به ادامه آن بود ند، اما جنبش های آزادی خواه واستقلال طلب درهند ومدرنیسم های اتا ترکی ورضاخا نی درترکیه وایران وکمونیزم روسی در افغانستان جا ذ به ها پیدا کرده بود ند. ازاینکه قبیله گرا یی موقع درک مدرنیسم را نمی دهد، محمود طرزی ازمدرنیسم ترکیه ای اتا ترک تنها تبعیض زبا نی را آموخت ومبارزه با زبان فارسی را درافغانستان ترویج کرد. آن هم درشرا یطی که خود ش با سویه کمی که داشت ،سراج الاخباررا به زبان فارسی می نوشت وبه با ورگند خود کمک به ترقی زبان افغا نی / پشتو می کرد. نتیجه این شد که تعصب زبا نی طرزی و ساد گی امان الله خان، زمینه سازی کرد ند به خیزش مردمی وامارت حبیب الله کلکانی تاجیک تبار.ازاین که ، کلکا نی نوکرانگلیس نبود ودربخا را علیه بلشویک ها جنگ کرده بود. هند بریتا نیا واستا لین با حاکم ساختن نادرخان، هم کلکانی هم استقلال نیمه جان افغانستان را نا بود کرد ند. ازاین نگاه که ، ملت سازی وتوسعه چه اقتصادی چه سیا سی دربستر یک فرهنگ وزبان دارای غنای تاریخی- فرهنگی ودارای توان گرفتن اند یشه های نو صورت می گیرد وتنها زبان وفرهنگ فارسی دارای آن می باشد نه زبان پشتو ، زمام داران قبا یلی بنام ترقی زبان پشتو مبارزه بازبان وفرهنگ فارسی را شروع کرده د یواربلند درسرراه ملت سازی وتوسعه سیا سی اعمارکر د ند. مثلا، شاه ولی کفیل وقت صدارت بتاریخ 12 ماه حوت 1315 ، فرمان فارسی ستیزی را صا در ونعیم وزیربی سواد معارف که نه فارسی می فهمید ونه پشتو ، اجرای آن را درسال 1316 بد وش گرفت. براساس فرمان نامبرده، تد ریس زبان فارسی درمدارس ممنوع وتد ریس زبان پشتو جبرا شروع شد. این سیا ست فارسی ستیزی تا پا یان حکومت بربریی هاشم خان ادامه وافغانستان را درجهل مطلق فروبرد! همزمان با کمک فارسی ستیزیی حکومت به فربه شدن جهل ونا دانی، حاکمان جاهل معلمان بزبان پشتوپیدا کرده نتوانستند. افزون برآن، مبارزه فارسی زبان ها درجهت دفاع اززبان وفرهنگ شان، پا یان حکومت بی فرهنگ هاشم خان وشروع حکومت شاه محمود خان درسال 1946، با عث شد تا تد ریس جبریی زبان پشتو ختم واجازه مجدد به تد ریس زبان فارسی داده شود.
بهررو، بهتراست که به علت های فارسی ستیزی نادرخانی ها پرداخته نوشته را غنی تربسازم .روشن است. ازاینکه استالین هم مبارزه با زبان فارسی را در بخا را وسمرقند وتمام جنوب ازبکستان انجام داده بود هم کمک به هند بریتا نیا دربراندازی حکومت حبیب الله کلکانی بخاطرفارسی زبان بود نش وتحمیل نادر غدار به کا بل کرده بود. نادرخانی ها کوشش کرد ند جنا یت استالین درازبکستان علیه فارسی زبان ها وزبان فارسی را درافغانستان تکرارکنند وهاشم خان آن را تکرارکرد. جنایت فرهنگی- زبا نی- تاریخی که نا دانی را درافغانستان فربه ترودا نای را لاغرترکرد. من که دنبال تحولات فرهنگی وزبا نی درافغانستان وجدای انگاری حکومت قبا یلی میان حوزه فرهنگی افغانستان وایران وهمچنان جدای انگاری آن ها میان دری وفارسی وکمک آن ها به فاجعه ای کنونی می گشتم ومی گردم ؛ " روزی ازسید ظاهر ، وکیل شکردره ودوست نزد یک ظاهرخان پرسان کردم که او درباره فارسی ستیزی دردوره حکومتش چه فکرمی کرد؟ سید ظاهربه من گفت که روزی درقصرگلخانه درکنارظاهرخان نشسته بودم که یک منشی آمد واطلاع داد که معلم پشتوی علیحضرت آمده است! علیحضرت گفت که خررا مرخص نما ئید! بعد ازامرمرخصی خر، یا معلم پشتو، ظاهرخان گفت که علیه فارسی بنام تقویت پشتون مبارزه کرد ند ؛ مبارزه ای که باعث شد زبان فارسی را ایران ازخود کند وافغانستان درجهل فروبرود وپشتو هم ترقی نکرد! " بلی ، واقعا ، هم پشتو ترقی نکرد هم دشمنان زبان فارسی آگاهانه تفرقه اندازی قومی ومشکل تراشی درسرراه ملت شدن افغانستان وتوسعه های اقتصادی وسیاسی درآن کرد ند.
معلوم است. نا درخان که شاخ ودمی کمتر ازعبدالرحمن خان ندا شت ؛ بعد ازاو، برا دران وپسر وبرا درزده اش پنج چهره متنا قض سیا سی واداری ازخود نشان داد ند: مثلا،هاشم خان مانند خود نا درخان خشونت وتوحش علیه غیرپشتون ها را بکاربرد وزمین های آن ها را به قبا یلی های شرق خط دیورند داد، تا پاکستان آن ها را درسال های پسین بنام طالبان تجهیزوکشورما را تروریزه نما ید. برخلاف، شاه محمود خان که درتمام خشونت ها وجنا یت های هاشم خان علیه مردمان غیرافغان شریک بود، با نخست وزیرشدن نرمش نشان داد. معلوم است که ، نرمش او همزمان با نهضت های آزادی خواهی درجهان ومنطقه بود. نهضت های که درداخل افغانستان کمک به مشروطه خواهی کرد ند. بنا برآن، ظاهرخان اورا مرخص وداود خان را نخست وزیرساخت تا به شیوه هاشم خان خشونت نماید. ازهمه خنده داراین است که ، وقتیکه نخست وزیری داود خان بخاطردشمنی با پاکستان ودوری ازایران، افغانستان را وابسته به شوروی ساخت، ظاهرشاه ترسیده اورا مرخص ومقام نخست وزیری را به وزیران خود نه سیا ست مداران داد. همچنان ، ظاهرخان قانون اسا سی نوساخت وادعای دموکراسی کرد وبه مردم گفت که سلطنت می کند وحکومت را به افراد بیرون از خانواده حاکم می سپارد. برخلاف، قانون احزاب سیا سی را امضا نکرد. قانونی که وکیلان دست چین کرده خود ش درپارلمان آن را تصویب کرده بود ند. بلی، اگرظاهرخان قانون احزاب سیا سی را امضا می کرد، واقعا، کمک به توسعه سیا سی می کرد.
وقتیکه ظاهرخان قانون احزاب سیا سی را امضا نکرد، نیروهای تازه وارد به میدان سیاست هم به مبارزه زیرزمینی روی آورد ند هم مصروف سربازگیری درارتش وپولیس ، یا دوپا یه قد رت حکومت شاهی او شد ند. افزون برآن، کشمکش های اید ئولوژیک اسلامی ها وکمونیست ها هم وارد عرصه فرهنگی وسیا سی افغانستان شد. اگرچه، درنتیجه ای سپرده شدن پست نخست وزیری به افراد بروکرات / مد یرو بیرون ازخاندان حاکم توسط پاد شاه، فضای سیا سی وفکری تاحدی باز شد ،اما ازاین که چنان فضا بازکردن ها نه درجهت توسعه سیا سی بلکه عوام فریبا نه بود، کود تای ضا بطان تحصیل کرده درشوروی ودارای گرا یش کمونیستی با با لاکشیدن داود خان به حیث رئیس جمهورمستبد وسرکوبگراسلامی ها،صفحه سیاه تری را درتاریخ سیا سی افغانستان بازکرد. ازاین رو،بهتراست بگویم که شاهی مشروطه ظاهرخان مطا بق این سخن نغزفارسی" خوش درخشید ، ولی دولت مستعجل بود"، به فرجام مثبت نرسید.
طوریکه تذ کر داده شد، جمهوری مطلق العنان داود خان و ضا بطان چپ گرای همکارش کارهای سیاهی کرد ند که ضرب المثل " خدا بیامرزد کفن کش سابقه یا بد ترازآن سگ زرد برادرشغال است را " درجامعه نماد بخشید ند. درآن دوره ای واقعا سگ زرد برا درشغال می باشد ، حکومت باصطلاح جمهوری سه خطای بسیار بزرگ کرد:نخست، دهه ای موکراسی ظاهرشاه را دهه سیاه وازیک دموکراسی واقعی به مردم مژده داد ؛ دوم، برخلاف دموکراسی وعده داده شده ، سازمان جوانان مسلمان را سرکوب وبزرگان آن را شهید وزندانی وچند نفر آن ها را پناهنده به پاکستان ساخت؛ سوم، دشمنی با پاکستان را بخاطرمسئله نام نهاد پشتونستان دامن زده به کمک بلوچ های نا را ض آن کشور وتطمیع غفارخا ن ودسته ای طماع ودرواقع دالر گیراو ازمسکو ودهلی ازطریق کا بل پرداخت. نا گفته نما ند که ، غفارخا نی ها ازاسلام آباد هم سهم کلداریی خود را می گرفتند! بنا برآن، رژیم مطلق العنان جمهوری نما با دامن زدن به دشمنی با پاکستان دروازه مداخلات آن کشوررا درامورداخلی افغانستان به گونه ای حمایت ازتند روان مذهبی ازنمونه حزب اسلامی حکمتیار بازکرد. ازاین که داود خان ، سرد سته ضا بطان کود تاچی ورئیس جمهور دست ساخت آن ها فرصت طلب وقدرت پرست بود، ازجنگ حکمتیار، مولوی حبیب الرحمن وآدم خان ومسعود ، درسال 1354 ، در لغمان، شنوار، پنجشیرو چند نقطه ای دیگرترسیده روبه تهران آورد تا شاهنهشاه آریا مهرمیان او وذوالفقارعلی بوتو نخست وزیرپاکستان پل شود که شد.
آری ، گرایش داود خان فرصت طلب به سوی متحدان امریکا درمنطقه تعبیربدی درمسکو شد. مثلا، ازاین نگاه که دوستان سیا سی شوروی درمصر وشرق افریقا قبله عوض کرده به واشنگتن رفته بود ند ، مسکو گرایش داود خان به راست را تحمل نکرده نظربه هم مرزیی افغانستان با آسیای مرکزی یا بخش جنوبی خود،فرمان کود تای ثور 1357 را صادروجمهوری مطلق العنان او را به جمهوری توحش بار تره کی وامین متحول کرد. طوریکه د یده شد، توحش تره کی وامین ، خیزش اسلامی را تقویت وباعث شد تا ارتش سرخ وارد افغانستان شده زمینه سازی به ویرا نی زیرساخت های نماید که خود شوروی درساخت آن دربد ل گازشمال سهم شیررا داشت. بنا برآن ، توسعه سیا سی که با امضا نکردن ظاهرخان درپای قانون احزاب سیا سی پشت معرکه افتاده بود. درادامه آن ، کود تاهای سرطان وثور، زیرساخت های نیمه جان اقتصادی را ویران کرد. یعنی افغانستان نه توسعه اقتصادی کرد ونه توسعه سیا سی. به سخن دیگر،جمهوری قلابی داود خان وجمهوری ضد خلقی ای خلقی ها وپرچمی ها با د ین ستیزی ودامن زدن به فرهنگ خشونت وتروربر کالبد نیمه جان زیر ساخت سازی به شیوه مسکو لگد کُشنده زد ند.
افزون برآن ، فرهنگ خشونت وترورزاده ای جمهوری قلابی وجمهوری توحش به نبرد اید ئولوژیک میان کمونیسم قبا یلی واسلام قبا یلی دا من زد. رخ دادی که جمهوری توحش را درلبه پرتگاه برد. ازاین رو، ارتش سرخ وارد افغانستان شده جمهوری کارملی را رقم زد. طوریکه دیده شد، جمهوری کارملی جمع توحش خاد هم به شمارمهاجران درپاکستان افزود هم برای جهادی های مورد حمایت پاکستان وغرب مواد خام مذهبی- جنگی فراهم کرد. بنا برآن ، می توانم بگویم که ارتش سرخ وتوحش خاد وبازی پنهان امریکا ازطریق پاکستان با حمایت ازجهادی ها، تنورجنگ وخشونت را مشتعل وسرانجام تنها کا بل را که با تراکم جمعیت برخلاف سنجه های شهری بزرگ وتا حدی آباد وآرام مانده بود ،و یران کرد. اگرچه نبرد اید ئولوژیک جهادی ها وخلقی ها وپرچمی ها افغانستان را میدان رقا بت شرق وغرب ساخت،اما دوطرف نبرد اید ئولوژی وکلاشنکوف ،خشونت کرد ند اما ترورنکرد ند یا کمترین ترورها را مرتکب شد ند. برخلاف، پاکستان که جهاد جهادی ها وسیله تجارت آن شده بود،علیه جهادی های فارسی زبان ، اول حزب اسلامی ودوم طالبان تروریست را ازپشتون ها والقاعده تروریست را ازعرب ها ساخت ووارد معرکه افغانستان دارای تاریخ سیا سی ناشاد کرد. روشن است. پاکستان که به خون جهادی ها تجارت وعلیه آن ها تروریستان طالبان والقاعده را ساخته بود؛ بدون شک،دراین بازی کثیف ، ازامریکا،انگلیس وعربستان وامارات متحده فراوان دالرگیری کرد. مزید برآن، کشت تریاک را درافغانستان گسترش وماشین های تولید هیروئین را هم به میدان آورده با کارت امارت اسلامی طالبان ومواد مخدرموفقانه بازی کرد. با زیی جنایت کارانه ای که قبلا زیرساخت های افغانستان را ویران ودرادامه آن با گسترش کشت تریاک، تولید گند م وبرنج ودرواقع نان را هم درافغانستان نابود یا کمرنگ کرد.
جالب این است که ، پاکستان گمان کرده بود که امریکا وانگلیس ، افغانستان پسا شوروی را برا یش تحفه داده اند. درحالیکه ، بازی آن نبود که پاکستان گمان کرده بود ! به سخن دیگر ، پاکستان و تروریستان طالبانی- القاعده ای اش جاده صاف کن غالبان شد ند. من که رخ داد های افغانستان ازحضور ارتش سرخ تا اداره مخوف - آی اِس آیی طالبان - القاعده را به شمول آغاز اداره مافیای کرزی ، در جلد دوم (جهاد وجنگ سرد قدرت های بزرگ) باز تاب داده ام، برایم روشن شده است که امریکا بعد ازامضای قرارداد ژنو درماه آوریل 1988 ، موقتی وفرصت طلبانه ازافغانستان عقب نشینی کرده بود. عقب نشینی ای که پاکستان را باورمند ساخته بود که افغانستان را امریکا برایش تحفه داده است. طوریکه د یده شد ، تروریست پروریی پاکستان درافغانستان ، زمینه سازی کرد برای جنگ امریکا وبریتا نیا علیه تروریسم وبیرون کردن تروریستان طالبانی - القا عده ای- پاکستانی ازافغانستان وصا درکردن آن ها به زاد گاه شان. بازیی خطرناک آقا ونوکردرافغانستان. بازیی که فرایند توسعه ای سیا سی را درافغانستان ازمیدان بیرون کرد. ادامه دارد.
نوکران نا لایق شوروی وامریکا ، آقا یان خود را گرفتارتلک خرس درافغانستان کرد ند
ابراهیم ورسجی
ششم ماه جدی 1398
این تحلیل را درپیوند به گزارشی زیر عنوان:" چهل سا لگی تهاجم شوروی به افغانستان به روا یت اسناد آرشیف / با پگا نی امنیت ملی امریکا" ، گزارش گر، یا سین رسولی ، روزنامه نگار، نشر شده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ 27 دسامبر2019 برابر به 6 جدی 1398، ارایه می کنم. ازاین که درصفحه فسبوک / رخنامه ام پخش شده است، بهتردانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود، تا دوستان وفرهنگیان ازآن بهره مند شوند. دراین گزارش که دررابطه به 40 مین سالگرپیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان می باشد ودرباره آن تبصره می کنم ، ازاین نگاه که گزارشگرخبرنگارمی باشد نه سیاست وتاریخ خوانده ، خامی های بسیاری می بینم. بهرحال، مفید می دانم که درباره خا می های آن واصل رخ داد روشنی اندازی کنم. واقعیت این است که ،قطعات محد ودی ارتش سرخ بدرخواست امین پیش از 27 دسامبر 1979برای دفاع از رژیم وحشی وتروریست اووارد افغانستان شده بود ند. من که درجلد دوم " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ"، همه رویداد های داخلی وخارجی منوط به اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ را با استفاده ازکتاب ها درزبان های : انگلیسی وفارسی واردو بررسی کرده ام ، برایم ثا بت شده است که بعد از خیزش هرات درماه حوت 1357 علیه رژیم وحشی خلقی نما ، تره کی وامین خواستار پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان شده بود ند که توسط کرملین رد شد. نا گفته نما ند که ، با اخذ درخواست نامبرده، وزیرخارج وقت شوروی گفته بود که تره کی وامین ودسته های آن ها هم با اسلامی ها هم با پرچمی ها ودیگرچپی های خردوریز درگیرمی باشند. بنا برآن،کرملین درفکر بردن امین به حیث سفیر به مسکو وآشتی میان تره کی وکارمل ونخست وزیرساختن دومی شده بود. وقتیکه تره کی بعد ازکنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد درها وانا درماه سپتامبر1979، پیش از بازگشت به کا بل،به مسکورفت ،سیاست کرملین همان آشتی او با کارمل بود. تره کی دریک نشست کوچک خلقی نماهای خود درمسکو گفته بود که غده سرطانی درون حزب یا امین را جراحی وبیرون می کنم. ازاین که یکی از نفرهای خاص امین همراه تره کی درکنفرانس ها وانا ومسکو بود وگزارش دهی به اومی کرد،با رسیدن تره کی به کابل ،استاد را شاگرد بی وفا کشت ومسکورا را درمخمصه انداخت. یعنی امین طرح سیا سی مسکو مبنی بر آشتی تره کی وکارمل را ناکام ومسئله پیاده کردن ارتش سرخ را برجسته ساخت.
درچنان شرایطی حساسی ،در اسلام آباد وواشنگتن هم برنامه های با هم پیوسته ای دررابطه به افغانستان روی دست گرفته شده بود. مثلا،برژنسکی ، امریکایی پولندی تبار که نفرت تاریخی از روسیه داشت درجهت درگیرساختن آن درافغانستان به حیث مشاورامنیتی جمی کارترمصروف بود. دراسلام آباد که رژیم نظامی ژنرال ضیاءالحق زیر فشار حقوق بشرخواهی کارتر بود ،خواستارحمایت آن دررابطه به رخداد های افغانستان واحتمال مداخله نظامی شوروی درآن شده بود. درداخل افغانستان ،امین که سفیرامریکا را درهتل کابل بنام گروگان گیریی چند گروگان گیری ساختگی خود ش کشته بود برنامه دوگانه داشت. البته این گونه که ، هم دروازه معامله با حکمتیارازقبیله خروتی خود ش را بازکرد هم باب گفت وگو با پاکستان را باز کرد. مثلا ،در" تلک خرس" ازقول آقا شاهی وزیر خارجه وقت پاکستان نوشته شده است که امین بسیار تما یل به دوستی با این کشورنشان می دهد. نوکران ک گ ب دردرون سازمان های خلق وپرجم وبیرون آن ها درکابل هم از بازی های دوگانه ای امین به آن سازمان مخوف گزارش دهی می کرد ند. گزارش دهی که احتمال نوکردوگانه ک گ ب وسی آی اِ بودن امین را درمسکو فربه ترمی کرد. ازاینکه امین دریک برنامه ماستری روانه دانشگاه کالیفورنیای امریکا شده بود ونام شده برگشته بود، شک وشبهه های منوط به جاسوس سازمان اطلاعات مرکزیی امریکا شدن اورا تقویت کرد. نا گفته نما ند که ، هم دوره های افغانستانی امین دردانشگاه کالیفورنیا از حرکت های مشکوک او که بیانگر جاسوس سیا شد نش می باشد سخن ها زیاد داشتند. جناح کارمل درکابل ومسکو هم فعالیت ها زیاد کرد ند تا جاسوس سیا بودن امین را به ک گ ب بقبولانند. کارمل هم دراولین سخنرانی خود که ازرادیوکابل بعد ازسرنگونی دستگاه مخوف امین پخش شد،به جاسوس سیا بودن او تا کید کرد. بهرحال،امین وتره کی با کشتن 32 هزار نفراز دانشجویان ،استادان ، معلمان ، وزیران وکارمندان اداری ونظامی حکومت ؛ واقعا،وحشی گریی خود را ثابت کرده بود ند. وحشی گریی که به نفع جهادی ها تمام وشوروی را از رخنه اسلامی گرایی در جنوب مسلمانش ترسا ند. بنا برآن، مشوق آن در پیاده کردن ارتش سرخ به افغانستان وگرفتار شدنش در باتلاق یا تلک خرس ازنظر امریکا وپاکستان شد. طرفه این که ، همان گونه که شوروی را نوکران نالایقش گرفتارتلک خرس درافغانستان کرد ند، امریکا را هم نوکران نا لایق افغانش گرفتارهمان تلکی کرد ند که خود ش می نا زید که کمونیسم روسی را گرفتاروحلق آویزکرده بود!
ششم ماه جدی 1398
این تحلیل را درپیوند به گزارشی زیر عنوان:" چهل سا لگی تهاجم شوروی به افغانستان به روا یت اسناد آرشیف / با پگا نی امنیت ملی امریکا" ، گزارش گر، یا سین رسولی ، روزنامه نگار، نشر شده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ 27 دسامبر2019 برابر به 6 جدی 1398، ارایه می کنم. ازاین که درصفحه فسبوک / رخنامه ام پخش شده است، بهتردانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود، تا دوستان وفرهنگیان ازآن بهره مند شوند. دراین گزارش که دررابطه به 40 مین سالگرپیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان می باشد ودرباره آن تبصره می کنم ، ازاین نگاه که گزارشگرخبرنگارمی باشد نه سیاست وتاریخ خوانده ، خامی های بسیاری می بینم. بهرحال، مفید می دانم که درباره خا می های آن واصل رخ داد روشنی اندازی کنم. واقعیت این است که ،قطعات محد ودی ارتش سرخ بدرخواست امین پیش از 27 دسامبر 1979برای دفاع از رژیم وحشی وتروریست اووارد افغانستان شده بود ند. من که درجلد دوم " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ"، همه رویداد های داخلی وخارجی منوط به اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ را با استفاده ازکتاب ها درزبان های : انگلیسی وفارسی واردو بررسی کرده ام ، برایم ثا بت شده است که بعد از خیزش هرات درماه حوت 1357 علیه رژیم وحشی خلقی نما ، تره کی وامین خواستار پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان شده بود ند که توسط کرملین رد شد. نا گفته نما ند که ، با اخذ درخواست نامبرده، وزیرخارج وقت شوروی گفته بود که تره کی وامین ودسته های آن ها هم با اسلامی ها هم با پرچمی ها ودیگرچپی های خردوریز درگیرمی باشند. بنا برآن،کرملین درفکر بردن امین به حیث سفیر به مسکو وآشتی میان تره کی وکارمل ونخست وزیرساختن دومی شده بود. وقتیکه تره کی بعد ازکنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد درها وانا درماه سپتامبر1979، پیش از بازگشت به کا بل،به مسکورفت ،سیاست کرملین همان آشتی او با کارمل بود. تره کی دریک نشست کوچک خلقی نماهای خود درمسکو گفته بود که غده سرطانی درون حزب یا امین را جراحی وبیرون می کنم. ازاین که یکی از نفرهای خاص امین همراه تره کی درکنفرانس ها وانا ومسکو بود وگزارش دهی به اومی کرد،با رسیدن تره کی به کابل ،استاد را شاگرد بی وفا کشت ومسکورا را درمخمصه انداخت. یعنی امین طرح سیا سی مسکو مبنی بر آشتی تره کی وکارمل را ناکام ومسئله پیاده کردن ارتش سرخ را برجسته ساخت.
درچنان شرایطی حساسی ،در اسلام آباد وواشنگتن هم برنامه های با هم پیوسته ای دررابطه به افغانستان روی دست گرفته شده بود. مثلا،برژنسکی ، امریکایی پولندی تبار که نفرت تاریخی از روسیه داشت درجهت درگیرساختن آن درافغانستان به حیث مشاورامنیتی جمی کارترمصروف بود. دراسلام آباد که رژیم نظامی ژنرال ضیاءالحق زیر فشار حقوق بشرخواهی کارتر بود ،خواستارحمایت آن دررابطه به رخداد های افغانستان واحتمال مداخله نظامی شوروی درآن شده بود. درداخل افغانستان ،امین که سفیرامریکا را درهتل کابل بنام گروگان گیریی چند گروگان گیری ساختگی خود ش کشته بود برنامه دوگانه داشت. البته این گونه که ، هم دروازه معامله با حکمتیارازقبیله خروتی خود ش را بازکرد هم باب گفت وگو با پاکستان را باز کرد. مثلا ،در" تلک خرس" ازقول آقا شاهی وزیر خارجه وقت پاکستان نوشته شده است که امین بسیار تما یل به دوستی با این کشورنشان می دهد. نوکران ک گ ب دردرون سازمان های خلق وپرجم وبیرون آن ها درکابل هم از بازی های دوگانه ای امین به آن سازمان مخوف گزارش دهی می کرد ند. گزارش دهی که احتمال نوکردوگانه ک گ ب وسی آی اِ بودن امین را درمسکو فربه ترمی کرد. ازاینکه امین دریک برنامه ماستری روانه دانشگاه کالیفورنیای امریکا شده بود ونام شده برگشته بود، شک وشبهه های منوط به جاسوس سازمان اطلاعات مرکزیی امریکا شدن اورا تقویت کرد. نا گفته نما ند که ، هم دوره های افغانستانی امین دردانشگاه کالیفورنیا از حرکت های مشکوک او که بیانگر جاسوس سیا شد نش می باشد سخن ها زیاد داشتند. جناح کارمل درکابل ومسکو هم فعالیت ها زیاد کرد ند تا جاسوس سیا بودن امین را به ک گ ب بقبولانند. کارمل هم دراولین سخنرانی خود که ازرادیوکابل بعد ازسرنگونی دستگاه مخوف امین پخش شد،به جاسوس سیا بودن او تا کید کرد. بهرحال،امین وتره کی با کشتن 32 هزار نفراز دانشجویان ،استادان ، معلمان ، وزیران وکارمندان اداری ونظامی حکومت ؛ واقعا،وحشی گریی خود را ثابت کرده بود ند. وحشی گریی که به نفع جهادی ها تمام وشوروی را از رخنه اسلامی گرایی در جنوب مسلمانش ترسا ند. بنا برآن، مشوق آن در پیاده کردن ارتش سرخ به افغانستان وگرفتار شدنش در باتلاق یا تلک خرس ازنظر امریکا وپاکستان شد. طرفه این که ، همان گونه که شوروی را نوکران نالایقش گرفتارتلک خرس درافغانستان کرد ند، امریکا را هم نوکران نا لایق افغانش گرفتارهمان تلکی کرد ند که خود ش می نا زید که کمونیسم روسی را گرفتاروحلق آویزکرده بود!
Tuesday, 24 December 2019
نگا هی به موا نع توسعه سیا سی درافغانستان
بخش نخست
ابراهیم ورسجی
چهارم ماه جدی سال 1398
این نوشته درچهار بخش تهیه شده است: نخست، ابرازنظر درباره زاد گاه مدرنیته ،یا اروپای غربی که توسعه دست پرورده ای آن می باشد ؛ دوم، ابرازنظر درباره ای انتقال بیمار گونه ای مدرنیسم وتوسعه ازطریق استعمارغربی به آسیا وافریقا واستفاده روسیه ازمدرنیته غربی وانتقال بیمارگونه تری آن به آسیای مرکزی وشمال قفقاز ؛ سوم ، ابرازنظر درباره ای بهوده بودن استدلال بسیاری رهبران جهان پس مانده مبنی براینکه اول توسعه اقتصادی وبعد توسعه سیا سی مورد توجه واقع شود؛ چارم، ابرازنظر درباره ما نع های توسعه سیا سی درافغانستان . در ازآغاز مقا له، بهتراست یاد آورشوم که پیوستگی جدای نا پذ یر میان توسعه های سیا سی ، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی وجود دارد. همچنان، قا بل یاد آوری می دا نم که چند ماه پیش ، دوستی ازمن خواسته بود که راجع به "مانع های توسعه ای سیاسی درافغانستان " ، مقاله ای بنویسم ؛ اما نظر به مصروفیت های که داشتم، نتوانستم که مقاله مورد نظر اورا زود تربنویسم . اکنون ، خوشحال هستم که وقت میسرشد تا مقاله مورد نظردوستم را نوشته پیش کش او ود یگر خوانند گان گران ارج نما یم. البته نظربه اهمیت وایجا ب گسترد گی خواهی موضوع، درچهاربخش ، نه دریک بخش که او توقع داشت.
پیش از قلم فرسای درزمینه ، لازم است بگویم که بحث درباره توسعه سیا سی درافغانستان دشوارتر می باشد! به این خاطرکه، توسعه سیاسی درادامه ای مدرنیته / نو اند یشی وکثرت گرا یی ومدرنیسم / نو سازی درغرب اروپا خود نمای کرده است. شا یان یاد آوری می دانم که مدرنیته به معنای علمی- فلسفی، تعقل و جرئت بکارگیری خرد هم می باشد. درافغانستان ، معلوم است که حکومت طولانی بی خردان ، خرد را پشت معرکه انداخته است. اگراکنون ، مردم افغانستان ازکاروان ملت شدن ومدرنیسم وتوسعه بسیارعقب مانده اند ؛ بدون شک، زاده حکومت طولانی مد ت بی خردان برآن ها می باشد. بهرحال ،با درنظرداشت پیوستگی توسعه با مد رنیته ومد رنیسم وغرب اروپا ، یا زاد گان آن ها ، مقاله را درچهاربخش ارایه می کنم تا افاده مطلب کرده بتوانم. همچنان ، یاد آوری می کنم که درافغانستان تنها رهبریی بی خردانِ قبیله گرا واستعمارزای مانع ملت سازی وتوسعه نشده است، بلکه زمختی سنت وسنت گرای هم مزید برآن ها شده توسعه خواهی را مختل کرده اند. بهررو، مد رنیته وخرد ورزی به پیش می تازند چه بی خردان حکومت گرومحکومان قبیله گرا وسنت گرای آن ها بخواهند ویا نخواهند. اینجا ست که مد رنیته ومیوه اش، توسعه ، چه توسعه ای علمی- فنی چه توسعه ای اقتصادی وچه توسعه سیا سی وارد میدان می شود ، حتا درافغانستان. ازنظرکارکردی ،معلوم است که مدرنیته هم خرد پروری می کند هم بسترگفت وگوهای سیا سی- اجتماعی- د ینی- فرهنگی وکثرت گرای خوا هی را میان گروه های د ینی ، قومی وسیا سی ایجاد کرده ومی کند. پس ، می توانم بگویم که هم درک درست مدرنیته هم کاربرد درست آن ضروری می باشد هم با ید پذ یرفت مد رنیته به پیش رانده مخالفان قبیله گرا وسنت گرای خود را د یریازود زباله می نما ید! البته مدرنیته ای درست وکا مل نه مد رنیته ای نا قص وسرسری در قالب مد رنیسم / نوسازی که در جا معه های مسلمان راه اندازی ومیوه درخورتوجه نداده یا کمتر داده است.
ازاین رو ،حق با ها برما س ، فیلسوف آلمانی، می باشد که مد رنیته ومد رنیسم را پروژه ناتمام نامیده است. یعنی مد رنیته تا کنون تمام نشده وادامه دارد. بنا برآن ، می توانم بگویم که مد رنیته ای برا بربه تعقل وخرد ورزی وجرئت استفاده ازآن ها بود که به عمرجامعه سنتی درغرب پا یان داد وجهان نو را رقم زد. ازاین رو ، ازواژه مد رنیته استفاده کردم . وعلت آن این است که مد رنیته اول درغرب ، به سنت یا کهنه اند یشی حمله کرده آن را کنارزد وبعد ازآن بود که ، مدرنیسم یا نوسازی با انقلاب صنعتی ولازمه های آن ، توسعه های اقتصادی وسیا سی را به حیث میوه های همه پسند خود به چند کشورپیشرفته ای اروپای غربی پیش کش وازآنجا به امریکا وکا نا دا انتقال داده شد. بنا برآن ، اگردرباره مانع های توسعه سیا سی درافغانستانی گرفتارسیاست های قبیلگی وسنت گرای ابرازنظر می کنم ، بهتراست که نگاهی به گذ شته انداخته وبا درنظر داشت مد رنیته ومدرنیسم غربی وسنت ستیزی آن ها وتجربه های موفق ونیمه موفق آن ها که درمنطقه وبیرون آن صورت گرفته است ، به بررسی موضوع بپردازم. شا یان ذ کراست که ، توسعه سیا سی هم سرنوشت توسعه های انسانی ، اجتماعی ،اقتصادی ،فرهنگی هم می باشد. یعنی بد ون توسعه درحوزه های یاد شده ، سخن گفتن ازتوسعه سیا سی هم دشوارهم نیمه کاره می باشد. همچنان ، توسعه سیا سی کمک کننده ها و بازدارنده ها دارد که می کوشم درباره ای آن ها ابرازنظرکنم.
بنا برآن، با نگاهی به گذ شته ، بحث درباره مد رنیته ،مد رنیسم وفرزند آن ها ، توسعه سیا سی درغرب را بررسی کرده با نمونه گیری ازآن درکشورهای پس مانده، کمک کننده ها ومانع های توسعه چه اقتصادی وچه سیا سی را درافغانستان پیگیری می کنم . معلوم است که ، توسعه خواهی درکشورهای پس مانده واستعمارزده که افغانستان ازپس مانده ترین آن ها می باشد ؛ چهار برهه را سپری کرده ووارد برهه ای کنونی ، یاعصرجها نی سازی وانفجار اطلاعاتی زاده ای فن آوریی رسا نه ای نوشده است. متا سفا نه ، وضع نا گوارکنونی برخی کشورهای عقب مانده بویژه افغانستان بیا نگرغلبه ای مانع های توسعه سیا سی برعامل های تقویت کننده ای آن می باشد. بهرحال ، وقتیکه ازچهار برهه که توسعه وتوسعه خواهی درکشورهای پس مانده سپری کرده است ، سخن می گویم ؛ منظورم این ها می باشند:
نخست ،مستعمره بودن؛
دوم، ملی گرای ومبارزه علیه استعمار؛
سوم، غلبه براستعمارورسیدن به استقلال یا خود گردا نی؛
چهارم، تاکید سران بسیاری کشورهای خود گردان یا مستقل برتوسعه اقتصادی وگریز آن ها ازتوسعه سیا سی . تاکید بهوده ای که اکنون بخاطر کم دستاوردی درتوسعه ای اقتصادی ، د نباله روان تا کید کننده های آن چنا نی را با خشم مردمان فقیروتبعیض زده مواجه سا خته وفرارسیدن فن آوری اطلاعاتی – رسا نه ای، به فراخنا وژرفنای آن افزوده است. اینجا است که نگاه ژرف به گذ شته ودرس عبرت گرفتن ازآن اهمیت روزافزون پیدا می کند.
نگاهی به گذ شته ، روشن می سازد که درنیمه نخست سده ای نزدهم به ویژه درنیمه دوم آن، دانش وتجربه ای مدرن به گونه ای مدرنیسم یا نوسازی ازکشورهای غربی یا استعمارگرکه هم پیشگام درمد رنیته ومد رنیسم هم پیشگام درمستعمره سازیی د یگران بود ند ؛ به گونه ای ناقص وارد مستعمرات شد. البته درقا لب بروکراسی وترویج علوم جد ید وفن آوریی درخور آن. درادامه آن بود که ، کوشش ها برای کسب فن آوری جنگی ، ساختن حزب های سیا سی ملی گرا درکناربروکراسی نیمه جان براه اندا خته شد. بطورنمونه ، پیشرفت های استعمارگرانه ای انگلیس ، روسیه ای تزاری وفرانسه درآسیا وافریقا وزیرفشارقرارگرفتن امپراتوریی عثمانی وفارس یا ایران کنونی توسط آن ها، باعث شد تا دانش نظامی- دفاعی نو با ساختن دارالفنون ها / دانشکده های آموزش امورجنگی در استانبول وفارس آغاز شود. مصرکه درآن وقت یک ولایت نیمه خود گردان عثمانی به شمارمی رفت ؛ قبلا، با رسیدن نا پلئون بونا پارت به قاهره درسال 1798، کمربه گرفتن دانش نو ازفرانسه بسته بود. درهند ، شرکت تجارتی - انگلیسی هند شرقی ، اول ، مبارزه درجهت تضعیف حکومت مغلی هند دردهلی را با استخدام برخی سران قبا یل خود فروخته ای افغان شروع وتا خراسان ودرواقع مرزهای جنوبی روسیه تزاری رسید ؛ و دوم ، درسال 1857 ، به عمرحکومت مغل های مسلمان پا یان داده هند بریتا نیا را رقم زد.
در هند بریتا نیا، درحالیکه هند و ها وسیک ها ازقد رت گرفتن انگلیستان وفروپا شی حکومت مغل های مسلمان خرسند شده بود ند ؛ البته، به این خاطرکه ، با دارعوض کرده بود ند! برخلاف آن ها، مسلمان ها خشم گین شده بود ند! ازاین رو، سه گونه واکنش نشان داد ند: نخست، علیه استعمارانگلیس جنگ کرد ند وشکست خورد ند ؛ دوم ، جنگی های شکست خورده مد رسه دیو بند را ساختند تا فکرجنگی وجهادی را درمیان مسلمان ها رونق بخشند؛ سوم، سرسید احمد خان ، قاضی ودانشمند مسلمان که نه باجنگ علیه انگلیس موافق بود ونه با تفکراسلامی- دیوبندی ،دانشکده علیگررا ساخت تا مدرنیته یا فکرواند یشه نو ، زبان انگلیسی ووفن آوری غربی را وارد زند گی فکری وسیا سی مسلمان ها نماید. وقتیکه شبلی نعمانی د ید که د یو بند وعلیگرافراط می کنند، ند وت العلما را ساخت تا میان آن ها پل شود ودرادامه آن ها بود که دانشگاه ملی- اسلامی دهلی ساخته شد. درحالیکه دانشگاه سازیی مسلمان ها درهند برای همسازشدن با جهان نو کارخوبی بود ، اما تا ثیری سا زنده ای برمثلث انگلیس- هند و وسیک نداشت.
با درنظرداشت مثلث انگلیس ، هند و وسیک ومخالفت مسلمان ها با آن ،هند بریتا نیا درسال 1885 ، حزب گنگره را برای هند و ها وسیک ها ساخت ودروازه آن را بروی مسلمان ها بازگذاشت. وقتیکه بریتا نیا د ید که مسلمان ها وارد حزب کنگره نمی شوند ویا بسیارکم عضوآن می شوند، درسال 1906 ، حزب مسلم لیگ را برای آن ها ساخت. معلوم است که ، پیشگا مان حزب مسلم لیگ همه یا اکثرشان از فارغان دانشکده علیگر دست ساخت سرسید احمد خان ( وفات 1898) بود ند. دانشکده ای که درسال 1919 ، دانشگاه شد. بنا برآن ، می توانم بگویم که سرسید احمد خان کمک به نوسازی فکریی مسلمان ها وبریتا نیا با ایجاد بروکراسی و حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ کمک به توسعه سیا سی درهند کرد. به سخن دیگر، انگلیستان گام نخست را درجهت توسعه سیا سی درهند برداشت.
برخلاف، فارس قاجاری وامپراتوریی عثمانی که مستعمره نبود ند وزیرفشاراستعمارغربی وروسیه تزاری قرار گرفته بود ند ،اول، با ایجاد دارالفنون های دفاعی ، به مد رنیزه کاریی دستگاه ارتشی ؛ دوم، توجه به بروکراسی کرد ند وبه رشد حزب های سیا سی توجه نکرد ند. درمصرکه بعد ازآمدن نا پلئون بونا پارت درسال 1898 ، به سوی خود گردانی ازترکیه عثمانی گام برداشته بود، ملی گرای عربی مخالف امپراتوریی عثمانی وترسیده ازغرب واسلام گرای نو اند یش وسنت گرای مذهبی مخالف استعمارغربی قد برافراشت. جالب این است که، درملی گرایی نوگرای عرب ها، مسیحی های عرب درعراق، سوریه، لبنان ، فلسطین ومصر، پیشگام بود ند. به این خاطرکه، هم بسیاریی آن ها به حیث عرب مسیحی ازامپراتوریی عثمانی نفرت داشتند هم با سنت گرا یان مسلمان عرب سرسازگاری نداشتند هم روحیه ای مثبتی نسبت به استعمارگران مسیحی- فرانسوی وانگلیسی بخاطرهم د ینی داشتند. درجزیره نمای عرب یا عربستان کنونی که عرب های مسیحی - ملی گرا حضورنداشتند، وها بیت که درسده هجدهم قد برافراشته بود ، درسده نزدهم نه درفکرملی گرای عربی ونه درفکرتوسعه سیا سی بلکه درفکرمبارزه با صوفی گری وشیعه گری ودرواقع تکفیرآن ها بود وهنوزهم می باشد. درآسیای مرکزی وشمال قفقاز ، روسیه تزاری هم درحال برانداختن نظام های خان خانی بود هم ازنزد یک شدن انگلیس به سوی مرکزخراسان / افغانستان کنونی ، یا مرزهای جنوبی ای آسیای مرکزی ترسیده بود. ترسی که منجربه بازی بزرگ میان روسیه وبریتا نیا برای تا مین سلطه برمنطقه شد.
ازاین نگاه که ، سیاست جهان درآن وقت اروپا محوربود و درسال 1870 ، بسمارک ، ژنرال آگاه به امورنظامی وسیا سی ولایت های چند پارچه ای دولت پروس را همسو و بنام دولت مدرن آلمان را وارد میدان بازی سیا سی اروپا وجهان کرده بود. لندن ومسکو از آلمان بسمارک ترسید ند و درآسیای جنوبی ومرکزی به بازیی بزرگ خود پا یان داده در تفاهم با همی منطقه را بین خود تقسیم ومرکزخراسان را افغانستان نامیده منطقه حایل میان خود ساختند. یعنی جنوب آسیا تا برما ازهند بریتا نیا ومرکزآسیا وشمال قفقاز ازروسیه وافغانستان منطقه حایل میان آن ها ودرواقع بزیرسلطه بریتا نیا رفت وفارس قاجاری کوچک ترساخته شد. زیراکه ، شمالش را روسیه وآب های جنوبش را هند بریتا نیا قبضه کرده بود. جالب این است که ، درهمان برهه ، روسیه ای تزاری ،امپراتوریی عثما نی را مرد بیماراروپا نامیده بود. معلوم است. روسیه که عثمانی را مرد بیماراروپا نامیده بود ، یک هدف داشت وآن اینکه خود را نماینده کلیسای ارتد وکس شرقی می دانست و درفکراشغال استانبول / مرکزروم شرقی بود که سلطان محمد فاتح آن را درسال 1452 اشغال وازآنجا به سوی بالکان دراروپا شتافته بود. خنده آور این است که ، درپا یان جنگ جهانی اول که روسیه درآن شریک بریتا نیا وفرانسه وعلیه عثمانی جنگیده بود، آن ها خاورمیانه را میان خود تقسیم وسهمی ازمیراث مرد بیماراروپا برای آن ندا د ند؛ ومصطفی کمال اتا ترک پا یه گذارترکیه ای کنونی استانبول را ازفرانسه ، انگلیس ویونان گرفته ضمیمه ای ترکیه کرد ( رک جهاد افغانستان وجنگ سرد قد رت های بزرگ ج 1 ، مقاله بازی بزرگ ) ازنوسنده.
جالب این است که ،انگلیستان با ساختن حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ درهند، کمک به توسعه سیاسی کرد. برخلاف ، بریتا نیا وفرانسه چه درزمان موجود یت عثمانی وچه بعد ازآن که غیرازترکیه کنونی ، همه کشورهای عربی زیرسلطه شان رفته بود ند، توجهی به توسعه سیا سی به خصوص حزب های سیا سی نکرد ند وبه نفع شان هم نبود. متا سفا نه ، درآن وقت ، بیشتر ازهمه کشورهای مسلمان ومستعمره، توسعه سیا سی درافغانستان دچارمانع ها شده بود. به این خاطرکه ، افغانستان ، کشور مصنوعی یا پوشا لی یا زندان بی بامی ساخته شده توسط بریتا نیا وروسیه ای تزاری به زندان بانی عبدالرحمن خان وحشی،درفقر،جهل ،ستم ، تبعیض وعقب ماند گی دست وپا می زد وزندان بان هم دشمن دانش واداره نو حتا ساختن سرک های خامه بود. مثلا، وقتیکه بریتا نیا یک کوه را سوراخ می کرد تا ازپنجا ب یا سند به بلوچستان خط قطاررا برساند، عبدالرحمن خان گفته بود که :" فکرمی کند قلبش سوراخ کرده می شود"! بنگرید! کوه کندن برای اعمارخط قطاردربلوچستان توسط بریتا نیا ، یا با دارخود ش، قلب بی رحم عبدالرحمن خان را سوراخ می کرد! یعنی زندان بی بامی بنام افغانستان با زندانی بانی او بماند وزیرساخت اقتصادی پیدا نکند. بد بختانه ،جانشینان عبدالرحمن خان مانند خود ش قبا یلی ، جاهل ودشمن توسعه بود ند. ازاین رو ، کاری درجهت نوسازیی اداری - فرهنگی که خیر ازسویه شان با لا بود حتا سرک سازی هم نکرد ند! افزون براین که کاری درجهت زیرساخت سازی ازعبدالرحمن خان تاهاشم خان (1880-1947) کرده نشد ، قهرمان سازی های دروغین بنام جنگ های بی فرجام افغان وانگلیس بسیار کرده شد. من که از استعمارهای کهنه ، سرخ ونو ، یا با داران حاکمان تاریخ زده وقهرمان سازافغانستان نفرت دارم وبی دستاوردی حاکمان وطن فروش ودرظاهرمستقل را ازد ید انتقادی مطالعه کرده ودست خالی آن ها را درهمه بخش ها می بینم ؛ به صراحت می گویم که اگرهند بریتا نیا به سلطه مستقیم بر افغانستان ادامه وبا سلطه غیرمستقیم، شاه شجاع خان، دوست محمد خان ، عبدالرحمن خان ، نادرخان ، هاشم خان وخانواده های عقب گرای آن ها را براین کشور دارای تاریخ نا شاد بارنمی کرد؛ حد اقل، مردم افغانستان مانند مردمان هند و پاکستان ، دارای خط قطارسرتا سری می شد ند. ادامه دارد.
ابراهیم ورسجی
چهارم ماه جدی سال 1398
این نوشته درچهار بخش تهیه شده است: نخست، ابرازنظر درباره زاد گاه مدرنیته ،یا اروپای غربی که توسعه دست پرورده ای آن می باشد ؛ دوم، ابرازنظر درباره ای انتقال بیمار گونه ای مدرنیسم وتوسعه ازطریق استعمارغربی به آسیا وافریقا واستفاده روسیه ازمدرنیته غربی وانتقال بیمارگونه تری آن به آسیای مرکزی وشمال قفقاز ؛ سوم ، ابرازنظر درباره ای بهوده بودن استدلال بسیاری رهبران جهان پس مانده مبنی براینکه اول توسعه اقتصادی وبعد توسعه سیا سی مورد توجه واقع شود؛ چارم، ابرازنظر درباره ما نع های توسعه سیا سی درافغانستان . در ازآغاز مقا له، بهتراست یاد آورشوم که پیوستگی جدای نا پذ یر میان توسعه های سیا سی ، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی وجود دارد. همچنان، قا بل یاد آوری می دا نم که چند ماه پیش ، دوستی ازمن خواسته بود که راجع به "مانع های توسعه ای سیاسی درافغانستان " ، مقاله ای بنویسم ؛ اما نظر به مصروفیت های که داشتم، نتوانستم که مقاله مورد نظر اورا زود تربنویسم . اکنون ، خوشحال هستم که وقت میسرشد تا مقاله مورد نظردوستم را نوشته پیش کش او ود یگر خوانند گان گران ارج نما یم. البته نظربه اهمیت وایجا ب گسترد گی خواهی موضوع، درچهاربخش ، نه دریک بخش که او توقع داشت.
پیش از قلم فرسای درزمینه ، لازم است بگویم که بحث درباره توسعه سیا سی درافغانستان دشوارتر می باشد! به این خاطرکه، توسعه سیاسی درادامه ای مدرنیته / نو اند یشی وکثرت گرا یی ومدرنیسم / نو سازی درغرب اروپا خود نمای کرده است. شا یان یاد آوری می دانم که مدرنیته به معنای علمی- فلسفی، تعقل و جرئت بکارگیری خرد هم می باشد. درافغانستان ، معلوم است که حکومت طولانی بی خردان ، خرد را پشت معرکه انداخته است. اگراکنون ، مردم افغانستان ازکاروان ملت شدن ومدرنیسم وتوسعه بسیارعقب مانده اند ؛ بدون شک، زاده حکومت طولانی مد ت بی خردان برآن ها می باشد. بهرحال ،با درنظرداشت پیوستگی توسعه با مد رنیته ومد رنیسم وغرب اروپا ، یا زاد گان آن ها ، مقاله را درچهاربخش ارایه می کنم تا افاده مطلب کرده بتوانم. همچنان ، یاد آوری می کنم که درافغانستان تنها رهبریی بی خردانِ قبیله گرا واستعمارزای مانع ملت سازی وتوسعه نشده است، بلکه زمختی سنت وسنت گرای هم مزید برآن ها شده توسعه خواهی را مختل کرده اند. بهررو، مد رنیته وخرد ورزی به پیش می تازند چه بی خردان حکومت گرومحکومان قبیله گرا وسنت گرای آن ها بخواهند ویا نخواهند. اینجا ست که مد رنیته ومیوه اش، توسعه ، چه توسعه ای علمی- فنی چه توسعه ای اقتصادی وچه توسعه سیا سی وارد میدان می شود ، حتا درافغانستان. ازنظرکارکردی ،معلوم است که مدرنیته هم خرد پروری می کند هم بسترگفت وگوهای سیا سی- اجتماعی- د ینی- فرهنگی وکثرت گرای خوا هی را میان گروه های د ینی ، قومی وسیا سی ایجاد کرده ومی کند. پس ، می توانم بگویم که هم درک درست مدرنیته هم کاربرد درست آن ضروری می باشد هم با ید پذ یرفت مد رنیته به پیش رانده مخالفان قبیله گرا وسنت گرای خود را د یریازود زباله می نما ید! البته مدرنیته ای درست وکا مل نه مد رنیته ای نا قص وسرسری در قالب مد رنیسم / نوسازی که در جا معه های مسلمان راه اندازی ومیوه درخورتوجه نداده یا کمتر داده است.
ازاین رو ،حق با ها برما س ، فیلسوف آلمانی، می باشد که مد رنیته ومد رنیسم را پروژه ناتمام نامیده است. یعنی مد رنیته تا کنون تمام نشده وادامه دارد. بنا برآن ، می توانم بگویم که مد رنیته ای برا بربه تعقل وخرد ورزی وجرئت استفاده ازآن ها بود که به عمرجامعه سنتی درغرب پا یان داد وجهان نو را رقم زد. ازاین رو ، ازواژه مد رنیته استفاده کردم . وعلت آن این است که مد رنیته اول درغرب ، به سنت یا کهنه اند یشی حمله کرده آن را کنارزد وبعد ازآن بود که ، مدرنیسم یا نوسازی با انقلاب صنعتی ولازمه های آن ، توسعه های اقتصادی وسیا سی را به حیث میوه های همه پسند خود به چند کشورپیشرفته ای اروپای غربی پیش کش وازآنجا به امریکا وکا نا دا انتقال داده شد. بنا برآن ، اگردرباره مانع های توسعه سیا سی درافغانستانی گرفتارسیاست های قبیلگی وسنت گرای ابرازنظر می کنم ، بهتراست که نگاهی به گذ شته انداخته وبا درنظر داشت مد رنیته ومدرنیسم غربی وسنت ستیزی آن ها وتجربه های موفق ونیمه موفق آن ها که درمنطقه وبیرون آن صورت گرفته است ، به بررسی موضوع بپردازم. شا یان ذ کراست که ، توسعه سیا سی هم سرنوشت توسعه های انسانی ، اجتماعی ،اقتصادی ،فرهنگی هم می باشد. یعنی بد ون توسعه درحوزه های یاد شده ، سخن گفتن ازتوسعه سیا سی هم دشوارهم نیمه کاره می باشد. همچنان ، توسعه سیا سی کمک کننده ها و بازدارنده ها دارد که می کوشم درباره ای آن ها ابرازنظرکنم.
بنا برآن، با نگاهی به گذ شته ، بحث درباره مد رنیته ،مد رنیسم وفرزند آن ها ، توسعه سیا سی درغرب را بررسی کرده با نمونه گیری ازآن درکشورهای پس مانده، کمک کننده ها ومانع های توسعه چه اقتصادی وچه سیا سی را درافغانستان پیگیری می کنم . معلوم است که ، توسعه خواهی درکشورهای پس مانده واستعمارزده که افغانستان ازپس مانده ترین آن ها می باشد ؛ چهار برهه را سپری کرده ووارد برهه ای کنونی ، یاعصرجها نی سازی وانفجار اطلاعاتی زاده ای فن آوریی رسا نه ای نوشده است. متا سفا نه ، وضع نا گوارکنونی برخی کشورهای عقب مانده بویژه افغانستان بیا نگرغلبه ای مانع های توسعه سیا سی برعامل های تقویت کننده ای آن می باشد. بهرحال ، وقتیکه ازچهار برهه که توسعه وتوسعه خواهی درکشورهای پس مانده سپری کرده است ، سخن می گویم ؛ منظورم این ها می باشند:
نخست ،مستعمره بودن؛
دوم، ملی گرای ومبارزه علیه استعمار؛
سوم، غلبه براستعمارورسیدن به استقلال یا خود گردا نی؛
چهارم، تاکید سران بسیاری کشورهای خود گردان یا مستقل برتوسعه اقتصادی وگریز آن ها ازتوسعه سیا سی . تاکید بهوده ای که اکنون بخاطر کم دستاوردی درتوسعه ای اقتصادی ، د نباله روان تا کید کننده های آن چنا نی را با خشم مردمان فقیروتبعیض زده مواجه سا خته وفرارسیدن فن آوری اطلاعاتی – رسا نه ای، به فراخنا وژرفنای آن افزوده است. اینجا است که نگاه ژرف به گذ شته ودرس عبرت گرفتن ازآن اهمیت روزافزون پیدا می کند.
نگاهی به گذ شته ، روشن می سازد که درنیمه نخست سده ای نزدهم به ویژه درنیمه دوم آن، دانش وتجربه ای مدرن به گونه ای مدرنیسم یا نوسازی ازکشورهای غربی یا استعمارگرکه هم پیشگام درمد رنیته ومد رنیسم هم پیشگام درمستعمره سازیی د یگران بود ند ؛ به گونه ای ناقص وارد مستعمرات شد. البته درقا لب بروکراسی وترویج علوم جد ید وفن آوریی درخور آن. درادامه آن بود که ، کوشش ها برای کسب فن آوری جنگی ، ساختن حزب های سیا سی ملی گرا درکناربروکراسی نیمه جان براه اندا خته شد. بطورنمونه ، پیشرفت های استعمارگرانه ای انگلیس ، روسیه ای تزاری وفرانسه درآسیا وافریقا وزیرفشارقرارگرفتن امپراتوریی عثمانی وفارس یا ایران کنونی توسط آن ها، باعث شد تا دانش نظامی- دفاعی نو با ساختن دارالفنون ها / دانشکده های آموزش امورجنگی در استانبول وفارس آغاز شود. مصرکه درآن وقت یک ولایت نیمه خود گردان عثمانی به شمارمی رفت ؛ قبلا، با رسیدن نا پلئون بونا پارت به قاهره درسال 1798، کمربه گرفتن دانش نو ازفرانسه بسته بود. درهند ، شرکت تجارتی - انگلیسی هند شرقی ، اول ، مبارزه درجهت تضعیف حکومت مغلی هند دردهلی را با استخدام برخی سران قبا یل خود فروخته ای افغان شروع وتا خراسان ودرواقع مرزهای جنوبی روسیه تزاری رسید ؛ و دوم ، درسال 1857 ، به عمرحکومت مغل های مسلمان پا یان داده هند بریتا نیا را رقم زد.
در هند بریتا نیا، درحالیکه هند و ها وسیک ها ازقد رت گرفتن انگلیستان وفروپا شی حکومت مغل های مسلمان خرسند شده بود ند ؛ البته، به این خاطرکه ، با دارعوض کرده بود ند! برخلاف آن ها، مسلمان ها خشم گین شده بود ند! ازاین رو، سه گونه واکنش نشان داد ند: نخست، علیه استعمارانگلیس جنگ کرد ند وشکست خورد ند ؛ دوم ، جنگی های شکست خورده مد رسه دیو بند را ساختند تا فکرجنگی وجهادی را درمیان مسلمان ها رونق بخشند؛ سوم، سرسید احمد خان ، قاضی ودانشمند مسلمان که نه باجنگ علیه انگلیس موافق بود ونه با تفکراسلامی- دیوبندی ،دانشکده علیگررا ساخت تا مدرنیته یا فکرواند یشه نو ، زبان انگلیسی ووفن آوری غربی را وارد زند گی فکری وسیا سی مسلمان ها نماید. وقتیکه شبلی نعمانی د ید که د یو بند وعلیگرافراط می کنند، ند وت العلما را ساخت تا میان آن ها پل شود ودرادامه آن ها بود که دانشگاه ملی- اسلامی دهلی ساخته شد. درحالیکه دانشگاه سازیی مسلمان ها درهند برای همسازشدن با جهان نو کارخوبی بود ، اما تا ثیری سا زنده ای برمثلث انگلیس- هند و وسیک نداشت.
با درنظرداشت مثلث انگلیس ، هند و وسیک ومخالفت مسلمان ها با آن ،هند بریتا نیا درسال 1885 ، حزب گنگره را برای هند و ها وسیک ها ساخت ودروازه آن را بروی مسلمان ها بازگذاشت. وقتیکه بریتا نیا د ید که مسلمان ها وارد حزب کنگره نمی شوند ویا بسیارکم عضوآن می شوند، درسال 1906 ، حزب مسلم لیگ را برای آن ها ساخت. معلوم است که ، پیشگا مان حزب مسلم لیگ همه یا اکثرشان از فارغان دانشکده علیگر دست ساخت سرسید احمد خان ( وفات 1898) بود ند. دانشکده ای که درسال 1919 ، دانشگاه شد. بنا برآن ، می توانم بگویم که سرسید احمد خان کمک به نوسازی فکریی مسلمان ها وبریتا نیا با ایجاد بروکراسی و حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ کمک به توسعه سیا سی درهند کرد. به سخن دیگر، انگلیستان گام نخست را درجهت توسعه سیا سی درهند برداشت.
برخلاف، فارس قاجاری وامپراتوریی عثمانی که مستعمره نبود ند وزیرفشاراستعمارغربی وروسیه تزاری قرار گرفته بود ند ،اول، با ایجاد دارالفنون های دفاعی ، به مد رنیزه کاریی دستگاه ارتشی ؛ دوم، توجه به بروکراسی کرد ند وبه رشد حزب های سیا سی توجه نکرد ند. درمصرکه بعد ازآمدن نا پلئون بونا پارت درسال 1898 ، به سوی خود گردانی ازترکیه عثمانی گام برداشته بود، ملی گرای عربی مخالف امپراتوریی عثمانی وترسیده ازغرب واسلام گرای نو اند یش وسنت گرای مذهبی مخالف استعمارغربی قد برافراشت. جالب این است که، درملی گرایی نوگرای عرب ها، مسیحی های عرب درعراق، سوریه، لبنان ، فلسطین ومصر، پیشگام بود ند. به این خاطرکه، هم بسیاریی آن ها به حیث عرب مسیحی ازامپراتوریی عثمانی نفرت داشتند هم با سنت گرا یان مسلمان عرب سرسازگاری نداشتند هم روحیه ای مثبتی نسبت به استعمارگران مسیحی- فرانسوی وانگلیسی بخاطرهم د ینی داشتند. درجزیره نمای عرب یا عربستان کنونی که عرب های مسیحی - ملی گرا حضورنداشتند، وها بیت که درسده هجدهم قد برافراشته بود ، درسده نزدهم نه درفکرملی گرای عربی ونه درفکرتوسعه سیا سی بلکه درفکرمبارزه با صوفی گری وشیعه گری ودرواقع تکفیرآن ها بود وهنوزهم می باشد. درآسیای مرکزی وشمال قفقاز ، روسیه تزاری هم درحال برانداختن نظام های خان خانی بود هم ازنزد یک شدن انگلیس به سوی مرکزخراسان / افغانستان کنونی ، یا مرزهای جنوبی ای آسیای مرکزی ترسیده بود. ترسی که منجربه بازی بزرگ میان روسیه وبریتا نیا برای تا مین سلطه برمنطقه شد.
ازاین نگاه که ، سیاست جهان درآن وقت اروپا محوربود و درسال 1870 ، بسمارک ، ژنرال آگاه به امورنظامی وسیا سی ولایت های چند پارچه ای دولت پروس را همسو و بنام دولت مدرن آلمان را وارد میدان بازی سیا سی اروپا وجهان کرده بود. لندن ومسکو از آلمان بسمارک ترسید ند و درآسیای جنوبی ومرکزی به بازیی بزرگ خود پا یان داده در تفاهم با همی منطقه را بین خود تقسیم ومرکزخراسان را افغانستان نامیده منطقه حایل میان خود ساختند. یعنی جنوب آسیا تا برما ازهند بریتا نیا ومرکزآسیا وشمال قفقاز ازروسیه وافغانستان منطقه حایل میان آن ها ودرواقع بزیرسلطه بریتا نیا رفت وفارس قاجاری کوچک ترساخته شد. زیراکه ، شمالش را روسیه وآب های جنوبش را هند بریتا نیا قبضه کرده بود. جالب این است که ، درهمان برهه ، روسیه ای تزاری ،امپراتوریی عثما نی را مرد بیماراروپا نامیده بود. معلوم است. روسیه که عثمانی را مرد بیماراروپا نامیده بود ، یک هدف داشت وآن اینکه خود را نماینده کلیسای ارتد وکس شرقی می دانست و درفکراشغال استانبول / مرکزروم شرقی بود که سلطان محمد فاتح آن را درسال 1452 اشغال وازآنجا به سوی بالکان دراروپا شتافته بود. خنده آور این است که ، درپا یان جنگ جهانی اول که روسیه درآن شریک بریتا نیا وفرانسه وعلیه عثمانی جنگیده بود، آن ها خاورمیانه را میان خود تقسیم وسهمی ازمیراث مرد بیماراروپا برای آن ندا د ند؛ ومصطفی کمال اتا ترک پا یه گذارترکیه ای کنونی استانبول را ازفرانسه ، انگلیس ویونان گرفته ضمیمه ای ترکیه کرد ( رک جهاد افغانستان وجنگ سرد قد رت های بزرگ ج 1 ، مقاله بازی بزرگ ) ازنوسنده.
جالب این است که ،انگلیستان با ساختن حزب های سیا سی کنگره ومسلم لیگ درهند، کمک به توسعه سیاسی کرد. برخلاف ، بریتا نیا وفرانسه چه درزمان موجود یت عثمانی وچه بعد ازآن که غیرازترکیه کنونی ، همه کشورهای عربی زیرسلطه شان رفته بود ند، توجهی به توسعه سیا سی به خصوص حزب های سیا سی نکرد ند وبه نفع شان هم نبود. متا سفا نه ، درآن وقت ، بیشتر ازهمه کشورهای مسلمان ومستعمره، توسعه سیا سی درافغانستان دچارمانع ها شده بود. به این خاطرکه ، افغانستان ، کشور مصنوعی یا پوشا لی یا زندان بی بامی ساخته شده توسط بریتا نیا وروسیه ای تزاری به زندان بانی عبدالرحمن خان وحشی،درفقر،جهل ،ستم ، تبعیض وعقب ماند گی دست وپا می زد وزندان بان هم دشمن دانش واداره نو حتا ساختن سرک های خامه بود. مثلا، وقتیکه بریتا نیا یک کوه را سوراخ می کرد تا ازپنجا ب یا سند به بلوچستان خط قطاررا برساند، عبدالرحمن خان گفته بود که :" فکرمی کند قلبش سوراخ کرده می شود"! بنگرید! کوه کندن برای اعمارخط قطاردربلوچستان توسط بریتا نیا ، یا با دارخود ش، قلب بی رحم عبدالرحمن خان را سوراخ می کرد! یعنی زندان بی بامی بنام افغانستان با زندانی بانی او بماند وزیرساخت اقتصادی پیدا نکند. بد بختانه ،جانشینان عبدالرحمن خان مانند خود ش قبا یلی ، جاهل ودشمن توسعه بود ند. ازاین رو ، کاری درجهت نوسازیی اداری - فرهنگی که خیر ازسویه شان با لا بود حتا سرک سازی هم نکرد ند! افزون براین که کاری درجهت زیرساخت سازی ازعبدالرحمن خان تاهاشم خان (1880-1947) کرده نشد ، قهرمان سازی های دروغین بنام جنگ های بی فرجام افغان وانگلیس بسیار کرده شد. من که از استعمارهای کهنه ، سرخ ونو ، یا با داران حاکمان تاریخ زده وقهرمان سازافغانستان نفرت دارم وبی دستاوردی حاکمان وطن فروش ودرظاهرمستقل را ازد ید انتقادی مطالعه کرده ودست خالی آن ها را درهمه بخش ها می بینم ؛ به صراحت می گویم که اگرهند بریتا نیا به سلطه مستقیم بر افغانستان ادامه وبا سلطه غیرمستقیم، شاه شجاع خان، دوست محمد خان ، عبدالرحمن خان ، نادرخان ، هاشم خان وخانواده های عقب گرای آن ها را براین کشور دارای تاریخ نا شاد بارنمی کرد؛ حد اقل، مردم افغانستان مانند مردمان هند و پاکستان ، دارای خط قطارسرتا سری می شد ند. ادامه دارد.
Saturday, 21 December 2019
در هند ، سکولاریسم وهند و ئیزم شاخ به شاخ شده اند ؛ به امید غلبه ای اولی بردومی
ابرا هیم ورسجی
اول ماه جدی سال 1398
هند یگا نه کشور درجهان پسا استعماری می با شد که بد و د ستاورد خود می نا زد وحق هم دارد که بنا زد : نخست ، دموکراسی ؛ دوم ، سکو لاریسم. دررا بطه به اصل نخست ، آشکار است که هند با نها د ینه کردن دموکراسی بد ون پیشرفت اقتصادی سخت دردهن مستبدان کشورهای مستعمره ونیمه مستعمره به خصوص دردهن مستبدان مسلمان نما دربرهه پسا استعماری کوبید. کشورهای که رهبران آن ها استدلال می کرد ند که دموکراسی بد ون پیشرفت اقتصادی عملی نیست. دررابطه به سکو لاریسم هم ، هند مستبدان به خصوص مستبدان تحمیل شده برکشورهای مسلمان را مسخره کرد! به این خاطرکه ،حکومت های استبدادی وستمگر خود را سکولار نا میده ومی نا مند. درحا لیکه ، سکو لاریسم بد ون دموکراسی ارزشی ندارد. بنا برآن ، لازم می دانم که هم درباره د موکراسی بد ون توسعه اقتصادی هم سکولاریسم برا بر به جدا ی د ین ازدولت ، هند پیشا مودی را نمونه قرارداده مفصل درباره ای آن ابرازنظرنما یم.
دررا بطه به دموکراسی ورشد اقتصادی ولازم وملزوم ساختن آن ها با یک د یگر وسکولاریسم / جدای د ین ازد ولت ، براسا س تجربه ای تاریخی ابرازنظرمی کنم. ازنظر تاریخی ، آشکار است که دموکراسی ، دونیم هزارسال پیش در دولت -شهر آتن ، براه اندا خته شد. مطا بق جمع بند یی ارسطو در" سیا ست"، نظام های سیا سی زیر دریونان آن زمان طرفداران خود را دا شتند: پاد شا هی، اشرافی گری ، آلیگارشی / چند سری ودموکراسی . جا لب این است که ، درهرسه نظام اولی ، ثروت مندان بیشترین اثر گذاری را داشتند. بنا برآن ، کم درآمدان آتن دموکراسی ، یا حکومت مردم را براه انداختند تا زیر پای زورمندان سیاسی -نظا می- مالی متلاشی وتکه - پاره نشوند.
بنا برآن ، به صرا حت می گویم که دموکراسی را نا داران برای نگهد اریی موجود یت وحقوق خود ایجاد وراه اندازی کرد ند. دموکراسی ای که توسط نظامی گریی سکندر مقدونی سرکوب ویک ونیم هزار سال بعد درسال 1215 ترسایی در بریتا نیا با ساختن "مگناچارته " توسط بارون ها برای محدود کردن قدرت شاه بطور کمرنگی باز سازی شد. درآلمان هم که اصلاحات مذ هبی مارتین لوتربه استبداد شیخ یا پاپ ضربه زده راه را برای دموکراسی بازکرد. قا بل یاد آوری می دانم که ، شاه بریتا نیا به مگنا چارته متعهد نما ند. بنا برآن، مردم انقلاب مشروطه براه انداخته با کشتن یک شاه ، بعد ازآن ،درسال 1688 ترسای ، دموکراسی را درکشور خود تحقق بخشیده اند. یک قرن بعد ازآن ، مردم فرانسه ،با انقلاب کبیر به سوی دموکراسی گام برداشتند. گام برداریی که نا پلئون موقتا مانع آن شد. مردم رها شده از استبداد لوی شا نزدهم ، نا پلئون را درجزیره واترلونظر بند ودموکراسی را تحقق بخشید ند وانقلاب امریکا با حذ ف استعمار انگلیس ،دموکراسی را به مردم تحویل داد. ازاین رو، دموکراسی ازاروپای غربی تا امریکا وکا نادا همه گا نی شد.
دررابطه به سکولاریسم هم ، تاریخ اروپای غربی نشان می دهد که جنگ های 30 سا له ای مذ هبی میان پروتستان ها وکا تولیک ها ، از 1618 تا 1648 ، دربخش های بیشتراروپا ادامه وشش میلیون انسان را کشت. جنگ وکشتاری که سیا ست مداران را وادار کرد تا درسال 1648 ، درشهر ویستفا لی درغرب آلمان ، گرد هم آمده با امضای قرارداد ویستفا لی همه دارای های کلیسا را به نفع دولت مصا دره وپا پ وامپراتوریی مقد س روم اورا سر عقل بیا ورند. اگر چه پاپ وکلیسای کا تولیک وامپراتوری مقد س نمای روم او تا 1806 نیمه جان زنده ماند ،اما رشد نهضت های روشنفکری درادامه نهضت روشنگریی فرا نسه وجا معه ای مد نی وحزب های سیاسی وروزنامه نگاری ،آ ن را به سوی زباله دان تاریخ سوق دا د ند.
با این که امپراتوریی مقد س روم زباله شده بود ،اما درایتا لیا کمی شاخ می زد. بنا برآن ، حکومت فاشیستی موسولینی از دست زدن های پاپ وکلیسا در امور سیا سی واداری تنگ آمده در سال 1926 با امضای معا هده ای دوطرفه، منطقه واتیکان دربخشی ازشهر روم را رسما قلمرو کاریی پاپ تعیین ومرزکشی میان دولت وکلیسا کرد. اینکه رفتار موسولینی با کلیسا وپاپ بود. وقتیکه درسال 1941 ، سربازان هتلر ، ورشو پا یتخت لهستان را اشغال کرد ند ، فرمانده مسلط برآن شهرازاوخواست که اینجا کلیسا قوی ونما ینده پاپ نزد مردم محبوبیت دارد. بنا برآن ، با او چگونه رفتار کنیم؟ هتلرفرمان داد که روحا نی بزرگ ورشو را احترام کنید وبه او بگو ئید که " گاو ها را مطا بق خوا ست ما بچراند؟" شا یان یاد آوری می دانم که ، برخورد موسولینی با پاپ نسبت به برخورد هتلر با زیر دست او درورشو ، محترمانه تر بود! اینکه نگاه فاشیسم ونازیسم درباره کلیسا ومذ هب می با شد ؛ پس ، لازم است که نگاه بریتا نیا را هم در باره د ین وسکولاریسم بازتاب دهم.
دررا بطه به نگاه بریتا نیا درباره سکولاریسم ، در کتاب" اسلام وسکولاریسم " ، سخن گفته ام. سکو لاریسمی که هم در بریتا نیا هم درهند پیشا مودی میوه ای خوب داده ودرکشورهای مسلمان هم قا بل تطبیق می باشد. مثلا، وقتیکه بریتا نیا در سال 1857 ، حکومت مسلمان مغول ها را بر انداخت ،دو نگاه درمیان مسلمان ها نسبت به این کشور قا بل مشا هد بود: نگاه مدرسه دیو بند که خصما نه بود ونگاه قا ضی سر احمد خان که معقول وکارآمد تمام شد. طوریکه درعمل د یده شد، ملکه ویکتوریا / ملکه انگلیس که ملکه هند بریتا نیا هم بود ،" قانون کیفری توهین به مذ ا هب" را تصویب ودرهند چند مذ هبی را یج سا خت . مطا بق قا نون نامبرده ، توهین پیروان مذا هب به مذ هب های یک د یگررا ممنوع اعلام وقانون شکنان را از شش ماه تا سه ونیم سال سزاروارزندان دانست. قا بل ذ کرمی دانم که ، قرارداد ویستفا لی ، کلیسا را از دولت جدا کرد اما نام سکولاریسم به آن جدا سازی نداد. تا این که ، واژه سکولاریسم یا جدای کلیسا ودولت دردوره ملکه ویکتوریا ، درنیمه دوم قرن نزدهم دربریتا نیا را یج ودرقرن بیستم جهانی شد. برای این که نوشته طولانی نشود ،به تعریف کوتاه ازسکولاریسم می پردازم. درزبان انگلیسی ، سکولاریسم هم این جهانی اند یشی هم جدای د ین از دولت یا حکومت را معنا می دهد. سکولاریسمی که بریتا نیا آن را قبلا درقلمروخود را یج وبعد تردر هند بریتا نیا گسترش داد.
ازاین که زبان انگلیسی زبان دانشگا هی ودفتری درهند شده بود ، وارد شدن فرهنگ وارزش های حقوقی- فرهنگی- سیاسی- مد نی بریتا نیا به آن امرطبیعی می باشد. همچنان ، انگلیس درسال 1885 ، حزب کنگره را ساخت تا فرهنگ سیاسی- حقوقی خود را توسط آن درهند را یج نما ید. وقتیکه انگلیس د ید که مسلمان ها به حزب کنگره که رهبری واعضای آن اکثرا هند ومی باشند نمی روند ، درسال 1906، حزب مسلم لیگ را برای آن ها ساخت تا آماده حکومت کردن درهند پسا استعماری شوند که شد ند. برخلاف بریتا نیا ، فرانسه درمستعمرات خود : الجزایر، مراکش ، تونس ، سوریه ، لبنا و...، اسلام ستیزی کرد. معلوم است که، ویران گریی کنونی اسد به کمک آخوند یسم ایران وپوتین یا تزار نوین روسی درسوریه، ارتبا ط ریشه ای با استعمار فرانسه دارد. مثلا، فرانسه ، سلیمان اسد جا سوس خود ازفرقه علوی را بر ارتش این کشوربارکرد. حا فظ اسد فرزند او با کود تا وبه کمک شوروی و بشار اسد فرزند او به کمک ملائیزم ونو تزاریسم ، سوریه را بنام مبارزه با تروریسم زاد های توحش خود ویران کرد. بحران کنونی لبنان هم زاده سیاست استعماریی فرانسه می باشد. ازانقلاب الجزایر علیه فرانسه وخود گردان شدن آن در سال 1962 ومدا خلات کنونی آن دراین کشورنظامی گری وکود تا زده همه آگا هان آن بخش از افریقا اطلاع دارند.
آنچه که گفته شد ،دروا قع، مرزکشیدن میان لائیسیته ای د ین ستیز فرانسه وسکولاریسم انگلیسی ارج انگار به د ین ها از افریقا تا جنوب آسیا می باشد. نا گفته نما ند که ، بریتا نیا ، هند چند مذ هبی را با کمترین خشونت هم اداره هم متحد نگهداری کرد. برخلاف ، مها تما گا ندی ،جواهر لعل نهرو ومحمد علی جناح ، به نما یند گی از هند و ها ومسلمان ها ، آن را مستقل ولی دوبارچه سا ختند. سه شخصیتی که با سکولاریسم انگلیسی تا حدی زیادی همراهی کرد ند. مثلا ،وقتیکه در سال 1947 ،هند هم مستقل هم دوپارچه شد وهند وهای متعصب وهمتا یان مسلمان شان به کشتار یک د یگر پرداختند ،ابواللام آزاد که همکار گا ندی ونهرو در کنگره مانده بود ،به گا ندی گفت که مسلمان های زیادی درهند مانده اند ، بنا برآن، مانع کشته شدن آن ها توسط هند وها شوید. گا ندی به هند وها هشدارداد که اگر ازکشتارمسلمان ها خود داری نکنید ، تا مرگ اعتصاب غذای می کنم که کرد وکشتار مسلمان ها را ازاین طریق متوقف کرد.
متا سفا نه ، یک هند وی متعصب گا ندی را کشت! بعد از قتل گا ندی توسط یک هند وی متعصب ،جواهر لال نهرو عزم سکولار سا ختن هند را کرد. ودراین راستا ،قانون اسا سی سکولاررا درکشور خود جاری ومیان د ین وحکومت مرزکشی کرد. مرزکشی ای که تا سال 2013 ، یا شروع حکومت مذ هبی نارند را مودی از حزب " بهارتیه جا نا تا " ادامه یا فت. نا گفته نما ند که ، اتل بهاری واچ پای ازهمین حزب دومرتبه نخست وزیر هند شد وبا ارج گذاریی قانون اساسی سکولار وفرهنگ کثرت گرای هند ،به مسلمان ها که دومین جمعیت هند بعد از هند و ها می با شند ارج گزاری کرد. یعنی اعضای حزب بهارتیه جا نا تا ، همه مودی منش نبود ند ونمی باشند. بلی ، مودی وقتیکه سروزیر ولایت گجرات بود ، مزاحمت ها برای مسلمان ها را شروع کرده بود. مزاحمت های که با عث شد تا وزارت های امورخا رجه ای امریکا وبریتا نیا به سفارت های خود در دهلی فرمان بدهند تا به او ویزا / روا د ید سفر به کشورهای نا مبرده صا در نکنند!
بهرحال ، مودی درسال 2013 ، نخست وزیر منتخب هند شده هند و نوازی را داغ و تند روی مذ هبی را فربه ترکرد. مثلا، دکتر داریوش شا یگان دانشمند ایرانی که تزدکترایش برای دانشگاه سوربن درپاریس " ادیان ومکتب های فلسفی درهند " بود ، دو یا سه سال قبل ، به هند رفت ودربازگشت ازآن:" گفت که تند روی مذ هبی دراین کشور بازاری گرمتری پیدا کرده است!" معلوم است که ،داغتر شدن تند روی مذ هبی در هند ، دستا ورد نخست وزیریی مودی می باشد. مسلمان های ولایت کجرات هند که رفتار خشن مود یی بنیاد گرا را در آن ولایت دروقت وا لی بود نش تجربه کرده بود ند ؛ بعد ازنخست وزیرشدن او، آن ها ود یگرمسلمان ها درعمل دید ند ومی بینند که وی وبا ند ش درمسلمان ستیزی شاخ ودمی هند و ئیستی - فاشیستی در آورده اند.
بطورنمونه ، مودی روز پنجم ژولای سال جاری با لغو یک ماده قانون اسا سی هند ، خود مختاریی داخلی کشمیری ها را ضرب صفر وهزاران مسلمان را روا نه ای زندان ها کرد. درحا لیکه فشاربی سا بقه برمسلمان های کشمیر ادامه داشت ، روز11 دسامبر ، مجلس اعیان هند که اعضای آن اکثرا ازهمفکران مودی می باشند با تصویب قانون دا را کولایی / بربریی با صطلاح شهروندی که ، به تصویب آن 125 رای موافق و105 رای مخا لف و15 رای ممتنع داده شد، به هند و ها وسیک ها ود یگرنا مسلمان های پنا برده به هند ازافغانستان وپاکستان وبنگله د یش ،حق شهروندی داده مسلمان های پنا هنده را ازاین حق مستثنی کرد ند. همزمان با تصویب این قانون دارای کو لای / بر بری ، هزارروشنفکرهند با فرستادن نا مه ای سرکشاده به مودی ، ازاو خوا ستند این قانون تبعیض آمیزرا کناربگذارد، ورنه اورا درداد گاه به چا لش می کشند. قانون تبعیض آمیزی که توسط مسلمان های عادی ، عالمان مذ هبی ودانشجو وسیا سی ، حزب کنگره ،حزب کمونیست ، جامعه مد نی وروشنفکران وحقوق دان های هندی بنام زیر پا کردن سکولاریسم وتقویت تبعیض، مورد سرزنش واقع وباعث مظاهرات سرتا سری ودوام داردرتمام هند شده است. حکومت فا شیستی مودی هم بیشتر ازیک هفته می شود که اززور وخشونت علیه مظاهره کننده ها استفاده وبراساس برآورد رسا نه ها تا روز شنبه 21، دسامبر، 23 نفررا کشته وپا نزده صد نفررا زندا نی کرده است. خشونت وزندا نی کرد نی که درتاریخ هند مستقل بی سا بقه می باشد.
با درنظردا شت فد را لی بودن نظام سیا سی هند ،چند ین ولا یت ازجمله :پنجاب ، کرا لا،بنگا لی غربی،چا تیسگروماد یا پرد یش ،اعلام کرد ند که قانون نامبرده را اجراء نمی کنند. چند قاضی دیوان عالی هند هم با قانون دارا کولای مودی ابرازمخالف کرده اند. ازنهاد های بیرونی ،کمیسیون آزاد یی مذ هبی امریکا ازنهاد های حکومت فد رال خوا سته است که تحریم های را علیه امیت شاه وزیر کشور هند که این قانون بربری را پیش کش پارلمان کرده است اعمال کند. ازکشورهای مسلمان ، اردوگان رئیس جمهورترکیه دروقت سخنرانی خود درگردهمای اسلامی کوالا لام پور، قانون مسلمان ستیزمودی را سرزنش کرد. روز شنبه ، مها تیر محمد نخست وزیر ما لیزی هم قانون بربری ومسلمان ستیزمودی را سرزنش وباعث خرابی اعصاب او شد. عمران خان نخست وزیر پاکستان هم که موضع تند اتخاذ کرد. متا سفا نه ، ولی فقیه حاکم بر ایران وحکومت وهابی عربستان ، درزمینه ، تا کنون سکوت پیشه کرده اند.
بهر حا ل ، ازاین نگاه که ، سکولاریسم وبرد با ریی مذ هبی وکثرت گرا یی فرهنگی وسیا سی سا بقه ای طولانی در هند دارند ونهاد ینه هم شده اند وتند رویی مذ هبی نا رند را مودی شش سال می شود که سربرآورده وضربه به اعتباراین کشوردرجهان هم زده است. ومظاهرات سرتا سریی همه گرا یش های مذ هبی وسیا سی واید ئولوژیک علیه هند و ئیزم او از11 دسامبر تا کنون دررا ستا ی حفظ وتقویت سکولاریسم درتمام هند ادامه دارد ؛ واقعا ، ما یه امید واری می باشد. درسطح جهانی هم که ،کشور ها وگروه ها وسازمان ملل ونهاد های حقوق بشری ورسا نه ای از تند روان وتروریستان مذ هبی ای همه ای مذ هب ها بسیار نا را حت وخشمگین می باشند. بنا برآن ، امید وارهستم که مدافعان سکولاریسم وکثرت گرایی ومسلمان های زیر فشارقرار گرفته درهند که مظا هرات شان علیه هند و ئیزم مودی ادامه دارد وحما یت جامعه بشری ازآن ها جنازه ای جزم اند یشی ای هند و یی را بردا شته وکمک به غلبه ای سکولاریسم وکثرت گرایی وبرد باریی مذ هبی برآن بکنند.
اول ماه جدی سال 1398
هند یگا نه کشور درجهان پسا استعماری می با شد که بد و د ستاورد خود می نا زد وحق هم دارد که بنا زد : نخست ، دموکراسی ؛ دوم ، سکو لاریسم. دررا بطه به اصل نخست ، آشکار است که هند با نها د ینه کردن دموکراسی بد ون پیشرفت اقتصادی سخت دردهن مستبدان کشورهای مستعمره ونیمه مستعمره به خصوص دردهن مستبدان مسلمان نما دربرهه پسا استعماری کوبید. کشورهای که رهبران آن ها استدلال می کرد ند که دموکراسی بد ون پیشرفت اقتصادی عملی نیست. دررابطه به سکو لاریسم هم ، هند مستبدان به خصوص مستبدان تحمیل شده برکشورهای مسلمان را مسخره کرد! به این خاطرکه ،حکومت های استبدادی وستمگر خود را سکولار نا میده ومی نا مند. درحا لیکه ، سکو لاریسم بد ون دموکراسی ارزشی ندارد. بنا برآن ، لازم می دانم که هم درباره د موکراسی بد ون توسعه اقتصادی هم سکولاریسم برا بر به جدا ی د ین ازدولت ، هند پیشا مودی را نمونه قرارداده مفصل درباره ای آن ابرازنظرنما یم.
دررا بطه به دموکراسی ورشد اقتصادی ولازم وملزوم ساختن آن ها با یک د یگر وسکولاریسم / جدای د ین ازد ولت ، براسا س تجربه ای تاریخی ابرازنظرمی کنم. ازنظر تاریخی ، آشکار است که دموکراسی ، دونیم هزارسال پیش در دولت -شهر آتن ، براه اندا خته شد. مطا بق جمع بند یی ارسطو در" سیا ست"، نظام های سیا سی زیر دریونان آن زمان طرفداران خود را دا شتند: پاد شا هی، اشرافی گری ، آلیگارشی / چند سری ودموکراسی . جا لب این است که ، درهرسه نظام اولی ، ثروت مندان بیشترین اثر گذاری را داشتند. بنا برآن ، کم درآمدان آتن دموکراسی ، یا حکومت مردم را براه انداختند تا زیر پای زورمندان سیاسی -نظا می- مالی متلاشی وتکه - پاره نشوند.
بنا برآن ، به صرا حت می گویم که دموکراسی را نا داران برای نگهد اریی موجود یت وحقوق خود ایجاد وراه اندازی کرد ند. دموکراسی ای که توسط نظامی گریی سکندر مقدونی سرکوب ویک ونیم هزار سال بعد درسال 1215 ترسایی در بریتا نیا با ساختن "مگناچارته " توسط بارون ها برای محدود کردن قدرت شاه بطور کمرنگی باز سازی شد. درآلمان هم که اصلاحات مذ هبی مارتین لوتربه استبداد شیخ یا پاپ ضربه زده راه را برای دموکراسی بازکرد. قا بل یاد آوری می دانم که ، شاه بریتا نیا به مگنا چارته متعهد نما ند. بنا برآن، مردم انقلاب مشروطه براه انداخته با کشتن یک شاه ، بعد ازآن ،درسال 1688 ترسای ، دموکراسی را درکشور خود تحقق بخشیده اند. یک قرن بعد ازآن ، مردم فرانسه ،با انقلاب کبیر به سوی دموکراسی گام برداشتند. گام برداریی که نا پلئون موقتا مانع آن شد. مردم رها شده از استبداد لوی شا نزدهم ، نا پلئون را درجزیره واترلونظر بند ودموکراسی را تحقق بخشید ند وانقلاب امریکا با حذ ف استعمار انگلیس ،دموکراسی را به مردم تحویل داد. ازاین رو، دموکراسی ازاروپای غربی تا امریکا وکا نادا همه گا نی شد.
دررابطه به سکولاریسم هم ، تاریخ اروپای غربی نشان می دهد که جنگ های 30 سا له ای مذ هبی میان پروتستان ها وکا تولیک ها ، از 1618 تا 1648 ، دربخش های بیشتراروپا ادامه وشش میلیون انسان را کشت. جنگ وکشتاری که سیا ست مداران را وادار کرد تا درسال 1648 ، درشهر ویستفا لی درغرب آلمان ، گرد هم آمده با امضای قرارداد ویستفا لی همه دارای های کلیسا را به نفع دولت مصا دره وپا پ وامپراتوریی مقد س روم اورا سر عقل بیا ورند. اگر چه پاپ وکلیسای کا تولیک وامپراتوری مقد س نمای روم او تا 1806 نیمه جان زنده ماند ،اما رشد نهضت های روشنفکری درادامه نهضت روشنگریی فرا نسه وجا معه ای مد نی وحزب های سیاسی وروزنامه نگاری ،آ ن را به سوی زباله دان تاریخ سوق دا د ند.
با این که امپراتوریی مقد س روم زباله شده بود ،اما درایتا لیا کمی شاخ می زد. بنا برآن ، حکومت فاشیستی موسولینی از دست زدن های پاپ وکلیسا در امور سیا سی واداری تنگ آمده در سال 1926 با امضای معا هده ای دوطرفه، منطقه واتیکان دربخشی ازشهر روم را رسما قلمرو کاریی پاپ تعیین ومرزکشی میان دولت وکلیسا کرد. اینکه رفتار موسولینی با کلیسا وپاپ بود. وقتیکه درسال 1941 ، سربازان هتلر ، ورشو پا یتخت لهستان را اشغال کرد ند ، فرمانده مسلط برآن شهرازاوخواست که اینجا کلیسا قوی ونما ینده پاپ نزد مردم محبوبیت دارد. بنا برآن ، با او چگونه رفتار کنیم؟ هتلرفرمان داد که روحا نی بزرگ ورشو را احترام کنید وبه او بگو ئید که " گاو ها را مطا بق خوا ست ما بچراند؟" شا یان یاد آوری می دانم که ، برخورد موسولینی با پاپ نسبت به برخورد هتلر با زیر دست او درورشو ، محترمانه تر بود! اینکه نگاه فاشیسم ونازیسم درباره کلیسا ومذ هب می با شد ؛ پس ، لازم است که نگاه بریتا نیا را هم در باره د ین وسکولاریسم بازتاب دهم.
دررا بطه به نگاه بریتا نیا درباره سکولاریسم ، در کتاب" اسلام وسکولاریسم " ، سخن گفته ام. سکو لاریسمی که هم در بریتا نیا هم درهند پیشا مودی میوه ای خوب داده ودرکشورهای مسلمان هم قا بل تطبیق می باشد. مثلا، وقتیکه بریتا نیا در سال 1857 ، حکومت مسلمان مغول ها را بر انداخت ،دو نگاه درمیان مسلمان ها نسبت به این کشور قا بل مشا هد بود: نگاه مدرسه دیو بند که خصما نه بود ونگاه قا ضی سر احمد خان که معقول وکارآمد تمام شد. طوریکه درعمل د یده شد، ملکه ویکتوریا / ملکه انگلیس که ملکه هند بریتا نیا هم بود ،" قانون کیفری توهین به مذ ا هب" را تصویب ودرهند چند مذ هبی را یج سا خت . مطا بق قا نون نامبرده ، توهین پیروان مذا هب به مذ هب های یک د یگررا ممنوع اعلام وقانون شکنان را از شش ماه تا سه ونیم سال سزاروارزندان دانست. قا بل ذ کرمی دانم که ، قرارداد ویستفا لی ، کلیسا را از دولت جدا کرد اما نام سکولاریسم به آن جدا سازی نداد. تا این که ، واژه سکولاریسم یا جدای کلیسا ودولت دردوره ملکه ویکتوریا ، درنیمه دوم قرن نزدهم دربریتا نیا را یج ودرقرن بیستم جهانی شد. برای این که نوشته طولانی نشود ،به تعریف کوتاه ازسکولاریسم می پردازم. درزبان انگلیسی ، سکولاریسم هم این جهانی اند یشی هم جدای د ین از دولت یا حکومت را معنا می دهد. سکولاریسمی که بریتا نیا آن را قبلا درقلمروخود را یج وبعد تردر هند بریتا نیا گسترش داد.
ازاین که زبان انگلیسی زبان دانشگا هی ودفتری درهند شده بود ، وارد شدن فرهنگ وارزش های حقوقی- فرهنگی- سیاسی- مد نی بریتا نیا به آن امرطبیعی می باشد. همچنان ، انگلیس درسال 1885 ، حزب کنگره را ساخت تا فرهنگ سیاسی- حقوقی خود را توسط آن درهند را یج نما ید. وقتیکه انگلیس د ید که مسلمان ها به حزب کنگره که رهبری واعضای آن اکثرا هند ومی باشند نمی روند ، درسال 1906، حزب مسلم لیگ را برای آن ها ساخت تا آماده حکومت کردن درهند پسا استعماری شوند که شد ند. برخلاف بریتا نیا ، فرانسه درمستعمرات خود : الجزایر، مراکش ، تونس ، سوریه ، لبنا و...، اسلام ستیزی کرد. معلوم است که، ویران گریی کنونی اسد به کمک آخوند یسم ایران وپوتین یا تزار نوین روسی درسوریه، ارتبا ط ریشه ای با استعمار فرانسه دارد. مثلا، فرانسه ، سلیمان اسد جا سوس خود ازفرقه علوی را بر ارتش این کشوربارکرد. حا فظ اسد فرزند او با کود تا وبه کمک شوروی و بشار اسد فرزند او به کمک ملائیزم ونو تزاریسم ، سوریه را بنام مبارزه با تروریسم زاد های توحش خود ویران کرد. بحران کنونی لبنان هم زاده سیاست استعماریی فرانسه می باشد. ازانقلاب الجزایر علیه فرانسه وخود گردان شدن آن در سال 1962 ومدا خلات کنونی آن دراین کشورنظامی گری وکود تا زده همه آگا هان آن بخش از افریقا اطلاع دارند.
آنچه که گفته شد ،دروا قع، مرزکشیدن میان لائیسیته ای د ین ستیز فرانسه وسکولاریسم انگلیسی ارج انگار به د ین ها از افریقا تا جنوب آسیا می باشد. نا گفته نما ند که ، بریتا نیا ، هند چند مذ هبی را با کمترین خشونت هم اداره هم متحد نگهداری کرد. برخلاف ، مها تما گا ندی ،جواهر لعل نهرو ومحمد علی جناح ، به نما یند گی از هند و ها ومسلمان ها ، آن را مستقل ولی دوبارچه سا ختند. سه شخصیتی که با سکولاریسم انگلیسی تا حدی زیادی همراهی کرد ند. مثلا ،وقتیکه در سال 1947 ،هند هم مستقل هم دوپارچه شد وهند وهای متعصب وهمتا یان مسلمان شان به کشتار یک د یگر پرداختند ،ابواللام آزاد که همکار گا ندی ونهرو در کنگره مانده بود ،به گا ندی گفت که مسلمان های زیادی درهند مانده اند ، بنا برآن، مانع کشته شدن آن ها توسط هند وها شوید. گا ندی به هند وها هشدارداد که اگر ازکشتارمسلمان ها خود داری نکنید ، تا مرگ اعتصاب غذای می کنم که کرد وکشتار مسلمان ها را ازاین طریق متوقف کرد.
متا سفا نه ، یک هند وی متعصب گا ندی را کشت! بعد از قتل گا ندی توسط یک هند وی متعصب ،جواهر لال نهرو عزم سکولار سا ختن هند را کرد. ودراین راستا ،قانون اسا سی سکولاررا درکشور خود جاری ومیان د ین وحکومت مرزکشی کرد. مرزکشی ای که تا سال 2013 ، یا شروع حکومت مذ هبی نارند را مودی از حزب " بهارتیه جا نا تا " ادامه یا فت. نا گفته نما ند که ، اتل بهاری واچ پای ازهمین حزب دومرتبه نخست وزیر هند شد وبا ارج گذاریی قانون اساسی سکولار وفرهنگ کثرت گرای هند ،به مسلمان ها که دومین جمعیت هند بعد از هند و ها می با شند ارج گزاری کرد. یعنی اعضای حزب بهارتیه جا نا تا ، همه مودی منش نبود ند ونمی باشند. بلی ، مودی وقتیکه سروزیر ولایت گجرات بود ، مزاحمت ها برای مسلمان ها را شروع کرده بود. مزاحمت های که با عث شد تا وزارت های امورخا رجه ای امریکا وبریتا نیا به سفارت های خود در دهلی فرمان بدهند تا به او ویزا / روا د ید سفر به کشورهای نا مبرده صا در نکنند!
بهرحال ، مودی درسال 2013 ، نخست وزیر منتخب هند شده هند و نوازی را داغ و تند روی مذ هبی را فربه ترکرد. مثلا، دکتر داریوش شا یگان دانشمند ایرانی که تزدکترایش برای دانشگاه سوربن درپاریس " ادیان ومکتب های فلسفی درهند " بود ، دو یا سه سال قبل ، به هند رفت ودربازگشت ازآن:" گفت که تند روی مذ هبی دراین کشور بازاری گرمتری پیدا کرده است!" معلوم است که ،داغتر شدن تند روی مذ هبی در هند ، دستا ورد نخست وزیریی مودی می باشد. مسلمان های ولایت کجرات هند که رفتار خشن مود یی بنیاد گرا را در آن ولایت دروقت وا لی بود نش تجربه کرده بود ند ؛ بعد ازنخست وزیرشدن او، آن ها ود یگرمسلمان ها درعمل دید ند ومی بینند که وی وبا ند ش درمسلمان ستیزی شاخ ودمی هند و ئیستی - فاشیستی در آورده اند.
بطورنمونه ، مودی روز پنجم ژولای سال جاری با لغو یک ماده قانون اسا سی هند ، خود مختاریی داخلی کشمیری ها را ضرب صفر وهزاران مسلمان را روا نه ای زندان ها کرد. درحا لیکه فشاربی سا بقه برمسلمان های کشمیر ادامه داشت ، روز11 دسامبر ، مجلس اعیان هند که اعضای آن اکثرا ازهمفکران مودی می باشند با تصویب قانون دا را کولایی / بربریی با صطلاح شهروندی که ، به تصویب آن 125 رای موافق و105 رای مخا لف و15 رای ممتنع داده شد، به هند و ها وسیک ها ود یگرنا مسلمان های پنا برده به هند ازافغانستان وپاکستان وبنگله د یش ،حق شهروندی داده مسلمان های پنا هنده را ازاین حق مستثنی کرد ند. همزمان با تصویب این قانون دارای کو لای / بر بری ، هزارروشنفکرهند با فرستادن نا مه ای سرکشاده به مودی ، ازاو خوا ستند این قانون تبعیض آمیزرا کناربگذارد، ورنه اورا درداد گاه به چا لش می کشند. قانون تبعیض آمیزی که توسط مسلمان های عادی ، عالمان مذ هبی ودانشجو وسیا سی ، حزب کنگره ،حزب کمونیست ، جامعه مد نی وروشنفکران وحقوق دان های هندی بنام زیر پا کردن سکولاریسم وتقویت تبعیض، مورد سرزنش واقع وباعث مظاهرات سرتا سری ودوام داردرتمام هند شده است. حکومت فا شیستی مودی هم بیشتر ازیک هفته می شود که اززور وخشونت علیه مظاهره کننده ها استفاده وبراساس برآورد رسا نه ها تا روز شنبه 21، دسامبر، 23 نفررا کشته وپا نزده صد نفررا زندا نی کرده است. خشونت وزندا نی کرد نی که درتاریخ هند مستقل بی سا بقه می باشد.
با درنظردا شت فد را لی بودن نظام سیا سی هند ،چند ین ولا یت ازجمله :پنجاب ، کرا لا،بنگا لی غربی،چا تیسگروماد یا پرد یش ،اعلام کرد ند که قانون نامبرده را اجراء نمی کنند. چند قاضی دیوان عالی هند هم با قانون دارا کولای مودی ابرازمخالف کرده اند. ازنهاد های بیرونی ،کمیسیون آزاد یی مذ هبی امریکا ازنهاد های حکومت فد رال خوا سته است که تحریم های را علیه امیت شاه وزیر کشور هند که این قانون بربری را پیش کش پارلمان کرده است اعمال کند. ازکشورهای مسلمان ، اردوگان رئیس جمهورترکیه دروقت سخنرانی خود درگردهمای اسلامی کوالا لام پور، قانون مسلمان ستیزمودی را سرزنش کرد. روز شنبه ، مها تیر محمد نخست وزیر ما لیزی هم قانون بربری ومسلمان ستیزمودی را سرزنش وباعث خرابی اعصاب او شد. عمران خان نخست وزیر پاکستان هم که موضع تند اتخاذ کرد. متا سفا نه ، ولی فقیه حاکم بر ایران وحکومت وهابی عربستان ، درزمینه ، تا کنون سکوت پیشه کرده اند.
بهر حا ل ، ازاین نگاه که ، سکولاریسم وبرد با ریی مذ هبی وکثرت گرا یی فرهنگی وسیا سی سا بقه ای طولانی در هند دارند ونهاد ینه هم شده اند وتند رویی مذ هبی نا رند را مودی شش سال می شود که سربرآورده وضربه به اعتباراین کشوردرجهان هم زده است. ومظاهرات سرتا سریی همه گرا یش های مذ هبی وسیا سی واید ئولوژیک علیه هند و ئیزم او از11 دسامبر تا کنون دررا ستا ی حفظ وتقویت سکولاریسم درتمام هند ادامه دارد ؛ واقعا ، ما یه امید واری می باشد. درسطح جهانی هم که ،کشور ها وگروه ها وسازمان ملل ونهاد های حقوق بشری ورسا نه ای از تند روان وتروریستان مذ هبی ای همه ای مذ هب ها بسیار نا را حت وخشمگین می باشند. بنا برآن ، امید وارهستم که مدافعان سکولاریسم وکثرت گرایی ومسلمان های زیر فشارقرار گرفته درهند که مظا هرات شان علیه هند و ئیزم مودی ادامه دارد وحما یت جامعه بشری ازآن ها جنازه ای جزم اند یشی ای هند و یی را بردا شته وکمک به غلبه ای سکولاریسم وکثرت گرایی وبرد باریی مذ هبی برآن بکنند.
Sunday, 15 December 2019
تکا پوی علت های شکل نگرفتن ملت درافغانستان وتبد یل شدن آن به گهواره تروریسم
ابراهیم ورسجی
بیست وپنجم ماه قوس 1398
بخش نخست
فقرتاریخی ، فرهنگی افغان ها واستعمارزای شدن سیاسی های قبیله گرای آن ها ودشمنی آن ها با تاریخ وزبان وفرهنگ فارسی زبان ها، عامل های عمده شکل نگرفتن ملت درافغانستان می باشند.
به این مفا له ای دومدار ، پیش نو یس ارا یه ودرآن بطورکوتاه به علت های شکل نگرفتن ملت درافغانستان وتبد یل شدن آن به گهواره تروریسم ،اشاره کرد م. دراین بخشِ مقا له ،به آغازپیدا یش ملت ازنظرتاریخی وسیا سی واجتماعی دراروپا وتعریف وشرح نه چندان درازآن می پردازم. شا یان یاد آوری می دا نم که ، مردمان خرا سانِ افغانستان نا میده شده توسط هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری ،مسلمان یا پیروان اسلام می باشند. معلوم است که ، اسلام مسلمان ها را بدون درنظرداشت قوم، رنگ وزبان شان برا درنامیده وتمدن غربی انسان ها را بدون تمیز های نژادی ،زبا نی ، فرهنگی شان شهروند ؛ وکمونیسم آن ها را رفیق نا میده است. واژه رفیق هم که واژه قرآ نی می باشد. البته با این فرق ازرفیق ازنگاه کمونیسم که، قرآن مناسبات میان پیامبران واولیا وعرفا یا پیروان آگاه واصیل خود را رفیقانه وآن ها را رفیق نا میده است. کمونیسم هم مناسبات اعضای حزب کمونیست را رفیقا نه وآن ها هم یک د یگررا رفیق می نامند. کشتارهای بی رحما نه ای کمونیست ها ازیک د یگر ثا بت کرد که کمتررفیق وبیشتر رقیب ودشمن هم دیگربود ند ومی باشند. شا یان یاد آوری می دانم که ، کمونیست ها آن قدر رفیق کشی کرد ند که فئودال / بزرگ مالک وبورژوا / سر ما یدارکشی نکرد ند! درباره مسلمان ها هم ، بهتراست یاد آورشوم که برا درکشی ها بسیارکرده ومی کنند!
بطور نمونه ، جنا یت نظامی های پاکستانی با ایجاد طالبان تروریست وصادرکردن آن ها به افغانستان به مسلمان های این کشور وجنا یت های جمهوری اسلامی وعربستان درخاورمیا نه به خصوص درسوریه ویمن، جنا یت خلیفه هفتربه کمک رژیم نظا می مصروامارات وعربستان درلیبی و... ثا بت ساخت که مسلمان ها هم می توا نند ما نند کمونیست ها رقیبان استفاده جو ودشمنان تباه کاریک د یگرشوند که شده اند! با توجه به بی اثر یا کم اثرتمام شدن برا دریی مسلمان ها ورفا قت کمونیست ها ،بهتراست که بطور کوتاه به ملت واصل شهروند ی درتمدن غربی پرداخته وبعد ازآن به بررسی علت های تاریخی ملت نه شدن ومرکزتروریسم شدن افغانستان بپردازم. ازنگاه فرهنگ وتمدن مدرن غربی به خصوص جامعه شنا سی سیا سی ، ملت متشکل ازشهر وندان یا افراد آزاد ودارای حقوق برا بری شهروندی وحاکم بر سرنوشت خود می باشد. درباره تاریخ شکل گرفتن ملت هم ،بسیاری اند یشمندان علوم اجتما عی باوردارند که بعداز انقلاب کبیر فرانسه شکل گرفت ودراروپا گسترش وتوسط روشنفکران ودانش آموختگان شرقی درس خوانده دردانشگاه های اروپای به آسیا وافریقا وامریکای جنوبی تبلیغ ورا یج کرده شده است.
نگا هی به تاریخ وچگونگی ورود نو اند یشی وفرهنگ مدرن غربی به کشورهای مسلمان که ملی گرا یی واستعمارستیزی درجهت ایجاد ملت وکشورهای خود گردان نماد آن می باشد، نشان می دهد که مسلمان ها درزمینه موفق نبوده ونمی باشند. مثلا ، رنسا نس / نوزای ، انقلاب صنعتی ، نهضت روشنگری ، انقلاب کبیر فرانسه وپیشترازآن ها تصویب مگنا چارته درسال 1215 دربربریتا نیا برای محد ود کردن قدرت پاد شاه که بعد ها انقلاب مشروطه نا میده شد،برای اروپای ها ملت وبرای آسیای ها وافریقا ی ها وامریکای لاتینی ها استعماررا تحویل دا د ند. استعمارهم طوریکه درکشورهای مسلمان دیده شد ، به کمک شا هان وشیخان وامیران مستبد واستثمار توده ها شتا فت. استعماری که استثمارگریی آن کمک به جنبش های ملی گرایی / نا سیونا لیستی کرد. افسو که نا سیونا لیست ها درکشورهای مسلمان با کود تا های نظا می ازمصر تا افغانستان هم رژیم های مستبد را سا ختند هم به نوکران کمونیسم روسی یا استعمارسرخ وبعد ازفوت آن به نوکران ارزان قیمت امریکا تبد یل شد ند.
درحا لیکه ، دربرخی کشورهای مسلمان ،ملی گرا یان دستاورد های کمرنگی داشتند ، اما درافغانستان فاجعه آفرینی کر د ند. فاجعه آفرینی که رابطه تنگا تنگا تنگ به فقر تاریخی- فرهنگی ای قبیله گرا یان درظاهر ملی گرای افغان دارد. وقتیکه ازفقرتاریخی- فرهنگی قبیله گرایان ملی گرا نمای افغان درخراسانِ افغانستان نامیده شده توسط استعمارکهنه سخن می گویم ، استدلالم متکی به ریشه ای هند یی آن ها وبیگا نگی شان با خراسان می باشد. همین که قبیله گرایان افغان ازاحمد خان تا داوود خان زبان پشتورا نمی دانستند وزبان فارسی را هم خود شان وپدران شان درکوچه های هند عامیانه یاد گرفته بود ند ؛ بیانگردومسئله می باشد:نخست، گسترده بودن زبان فارسی درخراسان وفارس وهند ؛ دوم، گفتاری وغیرنوشتاری بودن زبان پشتو آن هم درمناطق قبا یلی شمال غرب هند دیروزوپاکستان امروزمی با شد. منا طقی که در سال 2017 ، توسط پاکستان بنام خیبر- پشتونخواوه نام گذاری کرده شد.
بنا برآن ، سا بقه ای استعمارزای های اول نوکرشرکت انگلیسی هند شرقی ودوم نوکرهند بریتا نیا وسوم نوکر شوروی وچهارم نوکرپاکستان وپنجم نوکر امریکا ،نشان می دهد که هم تاریخ ندارند هم به خراسان تحمیل کرده شد ند هم به تاریخ سازی وزبان سازی وملت سازیی دروغین با مصادره کردن تاریخ خراسا نیان ونا بود یی زبان فارسی بنام تاریخ وزبان افغان سازیی بی نتیجه پرداختند. بلی ، مردم شنا سی نشان می دهد که افغان ها به شمارناچیزی در مرزهای جنوبی خراسان حضور داشتند. حضور قبیلگی نه قومی. نا گفته نما ند که درشرق خراسان وشمال غرب هند وپاکستان کنونی هم ، افغان ها حضورقبیلگی داشتند ودا رند. یعنی در دوسوی مرزد یورند ،112 قبیله افغان حضورداشتند ودارند.
ازبد رخ داد ها،شرکت هند شرقی با بزرگ کردن احمد خان ابدا لی نوکرخود ،برخی قبا یل افغان قلمرو خود را به سوی خراسان راند تا دارای حکومت قبیلگی شوند. حکومتی که قبا یلی ها را دارای زمین ونان ساخت اما ازحا لت قبیلگی بیرون وبه قوم تبد یل شان کرده نتوانست. دراین رابطه ، لازم است که نظرجان ایچ بود لی ،متخصص مردم شنا سی فرهنگی- امریکای را بازتاب دهم. بود لی درکتاب خود" مردم شنا سی فرهنگی" ، دررابطه به قبا یل امازون درامریکای جنوبی وقبا یل افریقای جنوبی بسیار خوب تحقیق کرده ودراثرپژوهشی خود ، قبا یل را مردمان پیشا دولت معرفی کرده است (1). اینجا منظوربود لی ازدولت ، کشورمی باشد نه دولت که نا درست برابر به حکومت درزبان فارسی جازده شده است.
با مطا لعه " مردم شنا سی فرهنگی " نوشته بود لی وتعریف او ازقبیله وفرهنگ قبیلگی در جنگل های امازون درامریکای جنوبی وافریقای جنوبی ،برداشت او را با لا تر از 80 در صد منطبق با حا لت قبا یل افغان دردوسوی دیورند یا فتم. قبیله های که از 1747 تا کنون استعمارزای های افغان تحمیل شده برخراسان ، زمین وپول گیری از تاجیک ها وهزاره ها وازبک ها وترکمن ها وبلوچ ها وودیگر قوم های کوچک برای آن ها کرده اند اما به قوم که مقد مه ای ملت شدن می باشد تبد یل شان کرده نتوانستند. ازآن هم اسفبار این که ، نادرغدار که به کمک هند بریتا نیا وملیشه گری های افغان های شرق د یورندی ، به ارگ کا بل تحمیل شده بود، ارتش / اردو را به آن ها تحفه داد. نتیجه تحفه بخشی او نا بود یی اردو به نفع پاکستان وطالبان شدن اردوکاران شرق د یورندی زیرفرمان نظامی های پاکستانی درافغانستان پسا شوروی می با شد.
بنا برآن ، به صراحت می گویم که این تاریخ وفرهنگ هستند که در گذر ایام قوم وملت می ساز ند ، نه شعارهای پوک استعمارزای های بی تاریخ تحمیل شده برخراسان توسط کهنه استعمارگری وزنده ما نده به کمک استعمارهای سرخ ونو وتروریسم پروریی پاکستان از قبا یل افغان دوسوی مرز دیو رند. طرفه این که ، استعمارزای ها با مسخ ومصا دره کردن تاریخ خراسان ، می خواهند تاریخ برای خود بسازند. خنده داراین است که ، گه گا هی ادعای داشتن تاریخ 2500 ساله هم می کنند. در حالیکه تاریخ دروغین شان با احمد خان ابدالی درسال 1747 شروع می شود. از ابدالی تا شیر علی هم ، معلوم است که امیران خود را امیران خراسان می نا مید ند نه افغانستان. یعنی تاریخ افغانستان پوشا لی با ابدالی شروع نشده است. واقعیت این است که، زندانی بی با می بنام افغانستان را هند بریتا نیا وروسیه تزاری ، ازترس کشور بزرگ آلمان که در جای کشور تکه- پارچه پروس درسال 1870 توسط بسمارک ساخته شده بود و درلندن ومسکو ایجاد ترس کرده بود، با پا یان دادن به بازیی بزرگ خود درآسیای جنوبی ومرکزی ، در سال 1880 ، درجای خراسان سا ختند وعبدالرحمن وحشی را زندان بان آن تعیین کرد ند.
ما یه ننگ وشرمساریی استعمارزای های نو می باشد که ،کشورپا شا لی افغانستان را که هند بریتا نیا تا سال 1947 نگهداری کرد. بعد ازرفتن بریتا نیا ازهند وظهور هند وپاکستان درجای هند بریتا نیا ،استعمارزای های افغان بی با دار شده برای بقای حکومت های پوشا لی خود نوکریی شوروی را پذ یرفتند. شوروی هم تا مرگ خود درسال 1991 ،استعمارزای های قبیلگی- راست گرا- چپ گرا را درارگ کا بل نگهداری وبعد از مرگ آن،کشورپوشالی افغانستان وحکومت پوشا لی ترش فروپا شید ند. طوریکه د یده شد ،درافغانستان پسا شوروی ،جهادی های تاجیک به قدرت رسید ند. ازاینکه جهادی های تاجیک کا ند ید پاکستان وعربستان نبود ند ،آن ها اول با حمایت ازحکمتیار کا بل را ویران کرد ند ودوم طالبان را ازافغان های نوکرامریکا وانگلیس وخود شان ساخته به جنگ علیه تا جیک ها وهزاره ها وازبک های افغانستان اعزام کرد ند. خنده داراین است که ، افغان های پشتونستان خواه ومخالف پاکستان هم ازطالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش آن علیه تاجیک ها ود یگرقوم های افغانستان حما یت کرد ند. مثلا ،درماه عقرب 1380 ،درروم د یدم که ظاهرخان شاه سا بق وکلان پشتونستان خواهان ازطالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان حما یت می کرد. ازآن هم خنده داراین که ،امریکا در18 سال گذ شته نتوانست حکومت نو استعمارزای ها را درارگ کا بل مستقر نما ید. ناتوانی امریکا با حضورنظامی ومصرف میلیارد ها دالر وهمکاری های نظامی وما لی کشورهای عضو پیمان نا تو درتثبیت حکومت پو شا لی استعمارزای های نو،سه عا مل عمده دارد: نخست،استعمارزای گری به پا یان خط رسیده است. دوم ،متلاشی شدن ائتلاف طالبان ریشو -تروریست وطالبان دریشی پوش وروبروی هم قرارگرفتن شان. سوم ،خواسته های آشکار ونهان د یگر قوم های خراسان افغانستان نا میده شده در قالب های هویت های قومی ازگونه های مردم شماری زیرنظرسازمان ملل وتعیین واحد های اداری براساس نفوس وسرانجام تغییر افغانستان به خراسان دریک همه پرسی. دراین صورت ، افغانستان به گونه خراسان باقی می ما ند. درغیرآن،کشور پوشالی افغانستان که توسط هند بریتا نیا ساخته شده بود وتوسط امریکا سا مان اداری وسیاسی نیافت ؛متلاشی وافغان ها به سوی وطن اصلی شان ، یا دوسوی مرزد یورند رانده خوا هند. ادامه دارد.
پا نویس
1-Cultural Anthropology
Tribes, States, And Global System / by John H. BodeLeY,-4th ed.p.cm
Fourth Edition
Includes bibliographical references and index. Is b n 0-07-287049-4…2005, p1
بیست وپنجم ماه قوس 1398
بخش نخست
فقرتاریخی ، فرهنگی افغان ها واستعمارزای شدن سیاسی های قبیله گرای آن ها ودشمنی آن ها با تاریخ وزبان وفرهنگ فارسی زبان ها، عامل های عمده شکل نگرفتن ملت درافغانستان می باشند.
به این مفا له ای دومدار ، پیش نو یس ارا یه ودرآن بطورکوتاه به علت های شکل نگرفتن ملت درافغانستان وتبد یل شدن آن به گهواره تروریسم ،اشاره کرد م. دراین بخشِ مقا له ،به آغازپیدا یش ملت ازنظرتاریخی وسیا سی واجتماعی دراروپا وتعریف وشرح نه چندان درازآن می پردازم. شا یان یاد آوری می دا نم که ، مردمان خرا سانِ افغانستان نا میده شده توسط هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری ،مسلمان یا پیروان اسلام می باشند. معلوم است که ، اسلام مسلمان ها را بدون درنظرداشت قوم، رنگ وزبان شان برا درنامیده وتمدن غربی انسان ها را بدون تمیز های نژادی ،زبا نی ، فرهنگی شان شهروند ؛ وکمونیسم آن ها را رفیق نا میده است. واژه رفیق هم که واژه قرآ نی می باشد. البته با این فرق ازرفیق ازنگاه کمونیسم که، قرآن مناسبات میان پیامبران واولیا وعرفا یا پیروان آگاه واصیل خود را رفیقانه وآن ها را رفیق نا میده است. کمونیسم هم مناسبات اعضای حزب کمونیست را رفیقا نه وآن ها هم یک د یگررا رفیق می نامند. کشتارهای بی رحما نه ای کمونیست ها ازیک د یگر ثا بت کرد که کمتررفیق وبیشتر رقیب ودشمن هم دیگربود ند ومی باشند. شا یان یاد آوری می دانم که ، کمونیست ها آن قدر رفیق کشی کرد ند که فئودال / بزرگ مالک وبورژوا / سر ما یدارکشی نکرد ند! درباره مسلمان ها هم ، بهتراست یاد آورشوم که برا درکشی ها بسیارکرده ومی کنند!
بطور نمونه ، جنا یت نظامی های پاکستانی با ایجاد طالبان تروریست وصادرکردن آن ها به افغانستان به مسلمان های این کشور وجنا یت های جمهوری اسلامی وعربستان درخاورمیا نه به خصوص درسوریه ویمن، جنا یت خلیفه هفتربه کمک رژیم نظا می مصروامارات وعربستان درلیبی و... ثا بت ساخت که مسلمان ها هم می توا نند ما نند کمونیست ها رقیبان استفاده جو ودشمنان تباه کاریک د یگرشوند که شده اند! با توجه به بی اثر یا کم اثرتمام شدن برا دریی مسلمان ها ورفا قت کمونیست ها ،بهتراست که بطور کوتاه به ملت واصل شهروند ی درتمدن غربی پرداخته وبعد ازآن به بررسی علت های تاریخی ملت نه شدن ومرکزتروریسم شدن افغانستان بپردازم. ازنگاه فرهنگ وتمدن مدرن غربی به خصوص جامعه شنا سی سیا سی ، ملت متشکل ازشهر وندان یا افراد آزاد ودارای حقوق برا بری شهروندی وحاکم بر سرنوشت خود می باشد. درباره تاریخ شکل گرفتن ملت هم ،بسیاری اند یشمندان علوم اجتما عی باوردارند که بعداز انقلاب کبیر فرانسه شکل گرفت ودراروپا گسترش وتوسط روشنفکران ودانش آموختگان شرقی درس خوانده دردانشگاه های اروپای به آسیا وافریقا وامریکای جنوبی تبلیغ ورا یج کرده شده است.
نگا هی به تاریخ وچگونگی ورود نو اند یشی وفرهنگ مدرن غربی به کشورهای مسلمان که ملی گرا یی واستعمارستیزی درجهت ایجاد ملت وکشورهای خود گردان نماد آن می باشد، نشان می دهد که مسلمان ها درزمینه موفق نبوده ونمی باشند. مثلا ، رنسا نس / نوزای ، انقلاب صنعتی ، نهضت روشنگری ، انقلاب کبیر فرانسه وپیشترازآن ها تصویب مگنا چارته درسال 1215 دربربریتا نیا برای محد ود کردن قدرت پاد شاه که بعد ها انقلاب مشروطه نا میده شد،برای اروپای ها ملت وبرای آسیای ها وافریقا ی ها وامریکای لاتینی ها استعماررا تحویل دا د ند. استعمارهم طوریکه درکشورهای مسلمان دیده شد ، به کمک شا هان وشیخان وامیران مستبد واستثمار توده ها شتا فت. استعماری که استثمارگریی آن کمک به جنبش های ملی گرایی / نا سیونا لیستی کرد. افسو که نا سیونا لیست ها درکشورهای مسلمان با کود تا های نظا می ازمصر تا افغانستان هم رژیم های مستبد را سا ختند هم به نوکران کمونیسم روسی یا استعمارسرخ وبعد ازفوت آن به نوکران ارزان قیمت امریکا تبد یل شد ند.
درحا لیکه ، دربرخی کشورهای مسلمان ،ملی گرا یان دستاورد های کمرنگی داشتند ، اما درافغانستان فاجعه آفرینی کر د ند. فاجعه آفرینی که رابطه تنگا تنگا تنگ به فقر تاریخی- فرهنگی ای قبیله گرا یان درظاهر ملی گرای افغان دارد. وقتیکه ازفقرتاریخی- فرهنگی قبیله گرایان ملی گرا نمای افغان درخراسانِ افغانستان نامیده شده توسط استعمارکهنه سخن می گویم ، استدلالم متکی به ریشه ای هند یی آن ها وبیگا نگی شان با خراسان می باشد. همین که قبیله گرایان افغان ازاحمد خان تا داوود خان زبان پشتورا نمی دانستند وزبان فارسی را هم خود شان وپدران شان درکوچه های هند عامیانه یاد گرفته بود ند ؛ بیانگردومسئله می باشد:نخست، گسترده بودن زبان فارسی درخراسان وفارس وهند ؛ دوم، گفتاری وغیرنوشتاری بودن زبان پشتو آن هم درمناطق قبا یلی شمال غرب هند دیروزوپاکستان امروزمی با شد. منا طقی که در سال 2017 ، توسط پاکستان بنام خیبر- پشتونخواوه نام گذاری کرده شد.
بنا برآن ، سا بقه ای استعمارزای های اول نوکرشرکت انگلیسی هند شرقی ودوم نوکرهند بریتا نیا وسوم نوکر شوروی وچهارم نوکرپاکستان وپنجم نوکر امریکا ،نشان می دهد که هم تاریخ ندارند هم به خراسان تحمیل کرده شد ند هم به تاریخ سازی وزبان سازی وملت سازیی دروغین با مصادره کردن تاریخ خراسا نیان ونا بود یی زبان فارسی بنام تاریخ وزبان افغان سازیی بی نتیجه پرداختند. بلی ، مردم شنا سی نشان می دهد که افغان ها به شمارناچیزی در مرزهای جنوبی خراسان حضور داشتند. حضور قبیلگی نه قومی. نا گفته نما ند که درشرق خراسان وشمال غرب هند وپاکستان کنونی هم ، افغان ها حضورقبیلگی داشتند ودا رند. یعنی در دوسوی مرزد یورند ،112 قبیله افغان حضورداشتند ودارند.
ازبد رخ داد ها،شرکت هند شرقی با بزرگ کردن احمد خان ابدا لی نوکرخود ،برخی قبا یل افغان قلمرو خود را به سوی خراسان راند تا دارای حکومت قبیلگی شوند. حکومتی که قبا یلی ها را دارای زمین ونان ساخت اما ازحا لت قبیلگی بیرون وبه قوم تبد یل شان کرده نتوانست. دراین رابطه ، لازم است که نظرجان ایچ بود لی ،متخصص مردم شنا سی فرهنگی- امریکای را بازتاب دهم. بود لی درکتاب خود" مردم شنا سی فرهنگی" ، دررابطه به قبا یل امازون درامریکای جنوبی وقبا یل افریقای جنوبی بسیار خوب تحقیق کرده ودراثرپژوهشی خود ، قبا یل را مردمان پیشا دولت معرفی کرده است (1). اینجا منظوربود لی ازدولت ، کشورمی باشد نه دولت که نا درست برابر به حکومت درزبان فارسی جازده شده است.
با مطا لعه " مردم شنا سی فرهنگی " نوشته بود لی وتعریف او ازقبیله وفرهنگ قبیلگی در جنگل های امازون درامریکای جنوبی وافریقای جنوبی ،برداشت او را با لا تر از 80 در صد منطبق با حا لت قبا یل افغان دردوسوی دیورند یا فتم. قبیله های که از 1747 تا کنون استعمارزای های افغان تحمیل شده برخراسان ، زمین وپول گیری از تاجیک ها وهزاره ها وازبک ها وترکمن ها وبلوچ ها وودیگر قوم های کوچک برای آن ها کرده اند اما به قوم که مقد مه ای ملت شدن می باشد تبد یل شان کرده نتوانستند. ازآن هم اسفبار این که ، نادرغدار که به کمک هند بریتا نیا وملیشه گری های افغان های شرق د یورندی ، به ارگ کا بل تحمیل شده بود، ارتش / اردو را به آن ها تحفه داد. نتیجه تحفه بخشی او نا بود یی اردو به نفع پاکستان وطالبان شدن اردوکاران شرق د یورندی زیرفرمان نظامی های پاکستانی درافغانستان پسا شوروی می با شد.
بنا برآن ، به صراحت می گویم که این تاریخ وفرهنگ هستند که در گذر ایام قوم وملت می ساز ند ، نه شعارهای پوک استعمارزای های بی تاریخ تحمیل شده برخراسان توسط کهنه استعمارگری وزنده ما نده به کمک استعمارهای سرخ ونو وتروریسم پروریی پاکستان از قبا یل افغان دوسوی مرز دیو رند. طرفه این که ، استعمارزای ها با مسخ ومصا دره کردن تاریخ خراسان ، می خواهند تاریخ برای خود بسازند. خنده داراین است که ، گه گا هی ادعای داشتن تاریخ 2500 ساله هم می کنند. در حالیکه تاریخ دروغین شان با احمد خان ابدالی درسال 1747 شروع می شود. از ابدالی تا شیر علی هم ، معلوم است که امیران خود را امیران خراسان می نا مید ند نه افغانستان. یعنی تاریخ افغانستان پوشا لی با ابدالی شروع نشده است. واقعیت این است که، زندانی بی با می بنام افغانستان را هند بریتا نیا وروسیه تزاری ، ازترس کشور بزرگ آلمان که در جای کشور تکه- پارچه پروس درسال 1870 توسط بسمارک ساخته شده بود و درلندن ومسکو ایجاد ترس کرده بود، با پا یان دادن به بازیی بزرگ خود درآسیای جنوبی ومرکزی ، در سال 1880 ، درجای خراسان سا ختند وعبدالرحمن وحشی را زندان بان آن تعیین کرد ند.
ما یه ننگ وشرمساریی استعمارزای های نو می باشد که ،کشورپا شا لی افغانستان را که هند بریتا نیا تا سال 1947 نگهداری کرد. بعد ازرفتن بریتا نیا ازهند وظهور هند وپاکستان درجای هند بریتا نیا ،استعمارزای های افغان بی با دار شده برای بقای حکومت های پوشا لی خود نوکریی شوروی را پذ یرفتند. شوروی هم تا مرگ خود درسال 1991 ،استعمارزای های قبیلگی- راست گرا- چپ گرا را درارگ کا بل نگهداری وبعد از مرگ آن،کشورپوشالی افغانستان وحکومت پوشا لی ترش فروپا شید ند. طوریکه د یده شد ،درافغانستان پسا شوروی ،جهادی های تاجیک به قدرت رسید ند. ازاینکه جهادی های تاجیک کا ند ید پاکستان وعربستان نبود ند ،آن ها اول با حمایت ازحکمتیار کا بل را ویران کرد ند ودوم طالبان را ازافغان های نوکرامریکا وانگلیس وخود شان ساخته به جنگ علیه تا جیک ها وهزاره ها وازبک های افغانستان اعزام کرد ند. خنده داراین است که ، افغان های پشتونستان خواه ومخالف پاکستان هم ازطالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش آن علیه تاجیک ها ود یگرقوم های افغانستان حما یت کرد ند. مثلا ،درماه عقرب 1380 ،درروم د یدم که ظاهرخان شاه سا بق وکلان پشتونستان خواهان ازطالبان یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان حما یت می کرد. ازآن هم خنده داراین که ،امریکا در18 سال گذ شته نتوانست حکومت نو استعمارزای ها را درارگ کا بل مستقر نما ید. ناتوانی امریکا با حضورنظامی ومصرف میلیارد ها دالر وهمکاری های نظامی وما لی کشورهای عضو پیمان نا تو درتثبیت حکومت پو شا لی استعمارزای های نو،سه عا مل عمده دارد: نخست،استعمارزای گری به پا یان خط رسیده است. دوم ،متلاشی شدن ائتلاف طالبان ریشو -تروریست وطالبان دریشی پوش وروبروی هم قرارگرفتن شان. سوم ،خواسته های آشکار ونهان د یگر قوم های خراسان افغانستان نا میده شده در قالب های هویت های قومی ازگونه های مردم شماری زیرنظرسازمان ملل وتعیین واحد های اداری براساس نفوس وسرانجام تغییر افغانستان به خراسان دریک همه پرسی. دراین صورت ، افغانستان به گونه خراسان باقی می ما ند. درغیرآن،کشور پوشالی افغانستان که توسط هند بریتا نیا ساخته شده بود وتوسط امریکا سا مان اداری وسیاسی نیافت ؛متلاشی وافغان ها به سوی وطن اصلی شان ، یا دوسوی مرزد یورند رانده خوا هند. ادامه دارد.
پا نویس
1-Cultural Anthropology
Tribes, States, And Global System / by John H. BodeLeY,-4th ed.p.cm
Fourth Edition
Includes bibliographical references and index. Is b n 0-07-287049-4…2005, p1
Thursday, 12 December 2019
ای آزادی ! وا قعا ، خوش بختی آفرین هستی ومسلمان ها ازنبود ت بد بخت شده اند
ابراهیم ورسجی
بیست ودوم ماه قوس 1398
سه پرسمان ، مشوقم درنوشتن این مقاله شده است:نخست،سال گذ شته ای ترسا یی ، یک نویسنده ای الجزایری با نشر مقاله ای در سا یت انگلیسی الجزیره ،گفت که استقلال مان را ازفرانسه گرفتیم اما آزادی مان را ازدست داد یم . دوم ، دستاورد استبداد شاه وشیخ ونظا می ها ازافغانستان تا الجزایرکه دراولی تروریسم وحضورنا تو وحکومت فا سد وغارتگردست نشانده ای امریکا ، مردم را به ستوه آورده اند ؛ ودردومی ، خیزش مردمی علیه استبداد نظا می ها هفت ماه می شود که به گونه مظاهرات سرتا سری درروزهای جمعه ادامه دارد ورئیس جمهورمفلوک را وا دار به استعفی کرده است ویک ژنرال مفلوک هشتاد ساله که وزیر دفاع رئیس جمهورمستعفی بود کنارنمی رود ومصروف برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری برای ادامه استبداد درقالب د یگر می باشد. انتخابا تیکه مردم آماده شرکت درآن نمی باشند. این است افتضاح مستبد. درسودان هم که خیزش مردمی علیه استبداد باره افتاد وآلاء صلاح نورانی دختر دانشجی 22 ساله سودانی روز18 ماه آوریل سواربربام موتری درخرتوم گفت که زنان سودانی خیا بان ها را تسخیرکرده اند وزن جوانی دیگری گفت که بنام د ین درمخالفت با د ین ما را اسیرکرد ند! درواقع ، بیا نیه های آزاد یخواهانه هردو زن ودیگرزنان کمک به گسترش خیزش مردمی درسرتا سرسودان کرد وعمربشیرمستبد وآزادی ستیزی شناخته شده را ازاریکه قد رت بزیرآورد. اگرچه نظامی های بازمانده های دوره حکومت تباه کار30 سا له ای بشیر به کارشکنی دربرابر آزادی به شکل دیگری ادامه می دهند ، اما باوردارم که آزادی استبداد را زبا له می کند. سوم، " ادبیا ت چیست؟ " نویشته ژان پل سارتروتعریف وستا یش او ازآزادی . شا یان یاد آوری می دانم که ، ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی ،مرتجمان نوشته ای بی مانند سارتررا حکومت مستبد آخوندی نا جوان مردانه شهید کرده است. شها دت مرتجمان "اد بیات چیست؟" توسط آخوند یسم واصرارمستبدان بر ماندن درمسند قدرت وتباه کاری های تفنگ سالاران وشاخ ودم درآوردن تند روان وتروریستان مذ هبی درگوشه وکنارکشورهای مسلمان ، مرا متوجه " افسا نه غار"درجمهوری افلاطون ساخت.
ازاین رو، لازم می دانم که افسا نه ای نامبرده را بازتاب دهم....مشهورترین قطعه درکل نوشته های افلاطون ،درجمهوری آمده ، وبه افسا نه ای غارمعروف است. افلاطون دراین قطعه نظرش را درباره وضعیت بشر، وبه ویژه شنا خت انسان ها ازکل واقعیت ، به صورت نما د ین بیان می کند. می گو ید غاربزرگی را تصورکنید که ازراه دهلیزی دراز به جهان خارج وصل است، درازی دهلیز ما نع نفوذ روشنی روزبه داخل غارمی شود. درآنجا گروهی زندا نی ، رو به دیوارِ ته وپشت به دها نه غاردارند. د ست وپا وگرد نشان چنان بسته شده که نمی توا نند سرشان را تکان دهند. بنا براین ، نمی توا نند همد یگررا ویا حتا هیچ یک ازاندام های خود را ببینند. یگا نه چیزی که به چشم می آید د یوارروبرواست. واین ها تمام عمردراین حا لت بوده اند، وازچیزی دیگری شنا خت ندارند. پشت سرآن ها درغارآتشی شعله وراست . بدون آن که زندا نیان بدا نند ، بین آتش وآن ها خاکریزی به بلندی قا مت انسان قراردارد ؛ ودرسوی دیگراین خاکریزافرادی مدام درآمد ورفت اند وچیزی های روی سر حمل می کنند. نورآ تش باعث می شود که سا یه این اشیاء برد یوارروبه روی زندان بیفتد ، وپژواک صدای باربرها ازد یواربه گوش آنها می رسد.
افلاطون می گو ید دراین حا لت یگا نه چیزی که زندا نیان درطول حیا تشان مشا هده یا تجربه می کنند همین سا یه ها وهمین صدا ها است. ودراین شرایط طبیعی است که گمان می برند کل هستی چیزی جزاین سا یه ها وصدا ها نیست ؛ وهمه صحبت شان هم طبعا درباره "هستی" وتجربه ها یشان ازآن خوا هد بود. اگریکی از زندا نیان بتوا ند زنجیرها یش را بگسلد ، درنتیجه عمری دربند بودن درمکا نی نیمه تاریک ، عضلا تش چنان دچارگرفتگی است که حتی سربرگردا ندن را برایش دشوارودرد آورمی کند، وآ تش چشم ها یش را می زند. سرش گیج می رود، ازچیزی سردرنمی آورد، می خوا هد برگردد ودوباره روبروی دیوارسا یه ها، واقعیتی که می فهمد ،قرارگیرد. اگراورا بزورازغاربیرون بکشند وبه دنیای بیرون وآفتاب تا بان ببرند ، پریشان حال ونا بینا می شود ، ومد تی با ید بگذ رد تا چیزی ببیند یا بفهمد. ولی ،همین که به عالم بیرون خو گرفت ،اگراورا دوباره به غاربرگردا نند، چشم ها یش موقتا بازازکارمی افتد، این بارازتاریکی. وهرچیز درباره ای تجربه ها یش به زندان بان بگو ید ، برای آنها که چیزی جزسا یه وپژواک نمی شنا سند ، نا مفهوم خوا هد بود. برای فهم این تمثیل با ید خود را زندا نی دربدن های خود بینگاریم ، تنها مصا حبی که داریم زندا نیان د یگرند ، وهیچ یک ازما قا در نیست نفس واقعی دیگری یا حتی نفس واقعی خویش را دریا بد. تجربه ای مستقیم ما نه ازواقعیت بلکه ازچیزی است که درذهن می پروریم (1). وقتیکه پیشرفت غرب را که دستاورد آزادی وعقب ما ند گی مسلمان ها را که دستارود استبداد می باشد ، با هم مقا یسه کنم، به این نتیجه می رسم مسلمان ها واقعا درغارافلاطون گیرما نده اند.
درحا لیکه مستبدان مسلمان ها را درغار افلاطون نگهداری وبد بخت سا خته اند ، به آن هم بسنده نکرده برای آن ها حقوق بشر اسلامی هم ساخته اند. بطورنمونه ، روز14 ماه محرم سال 1411 قمری برابر به 15مرداد / سرطان 1369 خور شیدی ، وزیران امورخارجه ای کشورهای مسلمان درقاهره کنارهم آمده " اعلامیه جهانی حقوق بشراسلامی" را تصویب واعلام کرد ند (2). خنده داراین است که ، جمهوری اسلامی ایران ومصررابطه دیپلماتیک ندارند وجمهوری اسلامی وعربستان هم دشمن سرسخت یک د یگرمی باشند. ازاین که دشمنان آزاد یی مردمان خود می باشند ودرعمل نشان هم داده ومی دهند ، اما درساختن حقوق بشراسلامی که به آن باورندارند همد ست شده اند! قتل وتکه- پارچه کردن کا لبد جمال خاشقجی منتقد بن سلمان ولیعهد عربستان درکنسولگری آن کشوردراستانبول بتاریخ دوم ماه اکتوبر 2018 ، و 60 هزارزندانی سیاسی - عقید تی درزندان های ترسناک ژنرال سیسی درمصروقتل عام معترضان توسط آخوند یسم درماه گذ شته خورشیدی ، بیانگر توحش وآزادی ستیزی سه کشورمسلمانِ سازنده ای حقوق بشر اسلامی می باشد. طرفه این که ، عربستان یکی ازسازند گان حقوق بشراسلامی بنام این که قرآن ، قانون آن می باشد، منشورجهانی حقوق بشررا نه پذ یرفته است. نویسنده درکتاب " اسلام، غرب وحقوق بشر" ثابت کرده است که قرآن تا یید کننده منشورجهانی حقوق بشروفقه های سنی وشیعه مخالف آن می باشند (3).
بهرحال ،خوشحال هستم که خیزش های آزادی وعدالت خواها نه ای مردم از ایران تا لبنان ادامه دارد. خیزش های که هدف اولی آن ها بیرون ریختن نوکران آخوند یسم ازمنطقه می باشد. درداخل ایران هم که آخوند یسم با چما ق وتوحش ونفت وخرافات ادامه یا فته ونرخ رشد اقتصاد یی ایران را به منفی نه زیر صفربرده است. استبدادعربستان که با نفت وحما یت امریکا زنده وبرای انحراف توجه مردم مصروف مبارزه علیه یمنی ها بنام مبارزه علیه خطرآخوند یسم می باشد .وها بیسم وآخوند یسم مطا بق برآورد بخش خواروبارسازمان ملل ، 22 میلیون یمنی را به نان بخورونمیر نهاد های نیکوکاربین المللی محتاج ساخته اند. یعنی وها بیسم وآخوند یسم نه تنها با آزادی مردمان خود درستیزمی باشند ، افزون برآن ، مردم مسلمان یمن را هم کشته ومی کشند هم بنان کمکی نهاد های بین المللی نیازمند ساخته اند. درسوریه ، نه سال می شود که رژیم وحشی بشاراسد به کمک آخوند یسم ایران وروسیه مصروف کشتارآزادی خواهان بنام مبارزه با تروریسم می باشد ویک میلیون نفررا کشته وهشت ملیون نفررا آواره وغیر ازدمشق ، همه بخش این کشوررا ویران کرده است وبه کمک باداران خود مصروف تخریب ادلیب تنها ولایت تا حدی آباد مانده می باشد. خنده داراین است که ،منطقه نفت خیزسوره را امریکا زیر سلطه خود درآورده وترکیه هم دربخش شمال آن بنام مبارزه با تروریسم ودراصل کرد های نا راض خود حضورنظا می یافته است. درلیبی هم ، نظامی های مصری وامارات متحده وعربستان با کمک به خلیفه هفتر، قا تل شنا خته شده مصروف کشتارمردم بی گناه وبراندازیی حکومت مورد تا یید سازمان ملل می باشند. با وجود توحش نظامی ها وهفتر ها درچند کشورمسلمان ، دربخش های جهان اسلام ،خیزش های استبداد بر اندازاوج گرفته است. خیزش های که به سوی آزادی وحکومت قانون وزباله کردن شا هان وشیخان ورئیس جمهورنما یان تفنگ سالار درحال پیشرفت می باشند.
درحا لیکه نا رضا یتی از استبداد شاهان وشیخان ونظامی های جنا یت کاردربخش های بیشتر کشورهای مسلمان ادامه دارد ،خوب است که درکشور های ترکیه ،تونس ،اند ونیزی ، وما لیزی درآسیا ونیجریه وسینیگال درافریقا ،دموکراسی وآزادی خوا هی روبه پیشرفت دارند ودرپاکستان وبنگله دیش در جنوب آسیا هم با وجود مزاحمت نظا می ها وملا ها ،دموکراسی وآزادی نیمه جان در حال رونق گرفتن می باشند. درافغانستان هم با وجود دشمنی ای طالبان ریشو-تروریست یا نوکران نظامی های پاکستانی وطالبان دریشی پوش یا نوکران امریکا وانگلیس ،دموکراسی وآزادی حا میان بسیار وآینده روشن دارند. غمباراین است که ، درجا معه های مسلمان ،نظا می ها وشیخ ها وملا ها وتروریستان بنام دفاع ازد ین ، آزادی ودموکراسی را بر نمی تا بند. با وجود ما نع آفرینی های مخا لفان دموکراسی وآزادی ،بسیار خوشحا ل هستم که توده های فقر واستبداد وتروریسم زده وفرهنگیان وروشنفکران با بهره برداری ازجها نی شدن فرهنگ وانفجار زاده فن آوریی نوین رسا نه ای دارند گلوی مستبدان را فشارمی دهند. فشاری که بدون شک به زیان استبداد وبه نفع آزادی سیرمی کند.
بنا برآن ، درباره ارزش آزادی درزند گی فردی وجمعی انسان ها ، به سراغ نگاه ژان پل سارتر دانشمند فرانسوی می روم:
آزادی
اساس فلسفه سارتربرآزادی است. این آزادی که " تنها منبع عظمت بشری است " ، چیست؟ جوهرکلام آن است که آزادی ما هیت وجوهربشرنیست، چیزی است که آن را ممکن می سازد ،چیزی است که به بشرامکان می دهد تا ما هیت خود را تحقق بخشد ورفته رفته تعریفی ازخود بد ست دهد، تعریفی که همیشه بازاست. آزادی قدرت وموهبتی است که به یمن آن بشرمی تواند خود وجهان را تغییردهد ، آزادی امکان بشراست برای زند گی دیگروبهتر- قدرت اوست برای این که عالمی وآدمی ازنوبسازد. فضای است دربرابر فضای اشیاء. فضای اشیاء دربسته ومتحجروتمام شده است ود یگرگونی اش درخود نیست، برعکس فضای آزادی ، یا قلمروانسان ، جهانی است بازوگسترده وپا یان نا پذ یر، که "درخود نیست، برای خود است، فی نفسه نیست، لنفسه است"."لزوم این انتخاب که درهرآن جهان را چگونه می بینیم آزادی را تشکیل می دهد." و" بشردرپرتوآزادی می تواند همه چیزهای را که ازدست داده است بازپس بگیرد." ومی دا نیم که بشربسا چیزها ازدست داده وبند های فراوان بردست وپا وزبا نش سنگینی می کند. آزادی "نفی" است. نفی وضع موجود برای فرارفتن به سوی آینده. البته آزادی گسستن ازما بعد طبیعت نیزهست: "همین که آزادی درروح آدمی منفجرشد ، د یگرایزدان برضد چنین کسی هیچ نمی تواند کرد...پس کارسا یرآدمیان - وفقط کارآنها-است که بگذارند برود یا خفه اش کنند".
حد ود آزادی
با این همه ، برای آزادی بشر حد ی هست: هیچ کس نمی توا ند درجهان نبا شد ( ازآن روکه به جهان آمده است ) پناه بردن به گرمخا نه ای درون یا به دورافتاده ترین خلوت ها بازهم بودن درجهان است. بشربد ون اطلاع واراده ای خود به دنیا آمده است وناچاراست که درهمین جهان بسربرد. خود کشی نیزنوعی مقا بله با جهان وبسربردن با جهان است، همچنا نکه فرارازجنگ نوعی مقا بله با جنگ است. حد د یگر آن که هیچ کس نمی تواند درجهان کاری کند. بشرحی که خواهیم دید آزادی وعمل پشت وروی یک سیکه اند. آزادی بی عمل میسرنیست . هربشری کاری می کند. " انتخاب نکردن ، خود نوعی انتخاب است " بیکارگی وگریزنیزنوعی کاراست. حد د یگر آن که هرفردی نا چاراست با د یگران زند گی کند. نمی تواند با د یگران نباشد (حتا اگرازآن ها کناره بگیرد) گریزازاجتماع ناممکن است. هرعملی ذا تا عملی اجتما عی است. وسرانجام گریزازمرگ ممکن نیست. هرکسی می داند که می میرد حتی اگربروی خود نیاورد.
بنا براین :" آنچه درمورد آد میان تفاوت نمی پذ یرد ضرورت درجهان بودن، درجهان کارکردن ، درجهان درمیان دیگران زیستن ودرآن فا نی شدن است. این جبرها برای همه ای افراد بشر، درهرزمان ومکان ، یکسان است. همین است که میان آدمیان ازهرنژاد وهراقلیم ودرهرمرحله ازتاریخ که با شند وجه اشتراک به وجود می آورد. برای همین است که ما مثلا آثار" همر" را که ازدوهزاروپنجصد سا ل پیش با قی مانده است امروزمی فهمیم وهرطرحی را که فلان چینی یا افریقا یی یا سرخ پوست امریکا یی بیفکند درک می کنیم ، وحال آن که مثلا قادربه درک "طرح" های زند گی زنبورعسل نیستیم ، هرچند اطلاعات ما درخصوص وجوه خارجی وعینی زند گی زنبور عسل کا مل باشد.
موقعیت
امرد یگری که محد ود کننده ای آزادی است آن است که بشرلزوما درموقعیتی قراردارد ( ازنظرزما نی ومکا نی). اما این موقعیت ، برخلاف آنچه در" حد ود" آزادی د ید یم، برای همه وبرای همیشه یکسان نیست. شخصیت هرکس برمبنا ی موقعیت او تعیین می شود ، یعنی برمبنا ی اموری " محتمل" که اورا درفلان لحظه اززمان فلکی ودرفلان محیط اجتما عی به دنیا آورده است، که او را درمعرض فلان فشارطبیعت یا جامعه گذا شته است ،سخن کوتاه اورا در" تاریخ" قرارداده است. بنا براین ، "آزادی وجود ندارد جزدرموقعیت " و"بشرما هیت خود را درموقعیت وتوسط موقعیت انتخاب می کند." این موقعیت براساس اراده ای فردی به وجود نیامده است با ید شناخته شود وبرمبنای آن وبروی آن آزادی تحقق یا بد. آدمی درصورت شنا ختن موقعیت می تواند درآن ( ودرخود) موثرواقع شود. ممکن است ایراد شود که این موقعیت ( این د ین ،این خانواده ،این محیط ، این امپریالیسم) را من به وجود نیا ورده ام ودرمیا نه همه ای آن ها اسیرم، پس چه جای گفت وگوازآزادی است؟ پا سخ این که : اگرآزادی وجود ندارد جزدرموقعیت، متقا بل " موقعیت وجود ندارد جزدرآزادی". همه ای این عوا مل را د یگران براساس آزادی وبه حکم آزادی به وجود آورده اند.
ما درمیان این عوا مل اسیرنیستیم یعنی می توا نیم آن ها را تغییربدهیم ولی آنگاه واقعا اسیریم که به خود بقبولانیم که اسیریم. وبشرآزاد است ، زیراهمیشه می توا ند سرنوشت خود را با تسلیم شدن دربرابر آن بپذ یرد یا برضد آن طغیان کند. واگرایراد شود که ازمن تنها کاری ساخته نیست ، پاسخ آن است که "من تنها" مفهومی است انتزاعی. به شرحی که درحد ود آزادی د ید یم "من " لزوما اجتما عی است. وچون چنین است ، این پرسش بی معنا ست که : من آزاد ازما بعد طبیعت وقوا عد اخلا قی منتسب به آن آیا می توانم هرچه دلم خوا ست درباره ای د یگری بکنم ؟ زیرا: این آزادی درسرچشمه ای خود شنا سا یی آزاد یی دیگران است ومی خواهد که ازجا نب آنان نیزچنین شنا خته شود. بد ین گونه آزادی ازاساس برپا یه ای همد ستی واشتراک استواراست. وازنظرفلسفی وجود دیگری به همان اندازه برای ما مسلم ومطمئن است که وجود خود ما...من برای این که فلان حقیقت را درباره ای خود تحصیل کنم با ید ازد یگران"عبورکنم ". دیگری لازمه ای وجود من است. همچنان که برای معرفتی که من ازخویشتن دارم وجود د یگری لازم است...وجودی که چون آزادی دربرابر من قراردارد. دراین آزادی برای هوس جا ی نیست، برعکس لازمه ای تحقق آن شناختن مسئولیت وتوجه به عمل ودرگیری است.
آزادی عینی وآزا د ی انتزا عی
سوا لی که غا لبا به ذهن می آید این است که آیا این آزادی همان آزاد یی که تمدن سرما یداری ازآن سخن می گوید نیست ؟ برای روشن شدن بحث با ید نخست آزادی بورژوا یی را شنا خت وسپس تفا وت آن را با آزادی اگزیستا نسیا لیستی دانست. تمدن بورژوای نخست ازآزادی تجارت سخن می گو ید وسپس ازآزادی های نظیرآزادی افکار ، آزادی مطبوعات ، آزادی تشکیل انجمن ها وجزآن ها. وچون تجارت آزاد ( بطوریکه نزد یک به دو قرن تاریخ نشان داده است) با استعمارواستثماروسیا ست نو استعماری وابسته است ، یعنی با سلب آزادی د یگران، بنا براین درکنه وجود خود آزادی نیست ، وسیله ای است برای سلب آزادی. می ما ند آزادی های نظیرآزادی اند یشه ومطبوعات واحزاب. بگذ ریم ازاین که هیچ یک ازاین ها درکشورهای غربی به تما می تحقق نمی یا بد ولی اگراین تمدن آن مقدارآزادی که خود دارد برای ملل دیگرنیزمی پسند ید بازچیزی بود. برای حفظ آزادی تجارت لزوما با ید درکشورهای دیگراثری ازآزادی ( حتی به مفهوم بورژوای آن) وجود ندا شته باشد. بنا براین ، آزادی بورژوای "آزادی" خاص گروه "برگزیده" است برای سلب آزادی مردمان د یگر.
بی شک آزادی اند یشه ، آزادی مطبوعات ، آزاد یی تشکیل احزاب ، آزادی های مقد س اند به شرطی که درجای خود قرارگیرند ، درانحصارهیچ کس نبا شند وازآزادی تجارت جدا شوند. کوتاه سخن آن که آزاد یی بورژوای عینی نیست ، انتزاعی است. آزاد یی بورژوای بدان علت که در خد مت سرما یداری قراردارد متنا قض وابتراست ودرنتیجه تحمیق است ، دروغ است. متنا قض است ، زیرا آزادی را برای خود می خوا هد یعنی برای اسا رت د یگران. وآزادی اسیرکننده منطقا مفهوم متنا قضی است. ابتراست زیرا درکشورهای غربی برای مخا لفان جد یی دستگاه آزاد یی واقعی نیست . تحمیق است ،زیرا صورتکی ازآزادی دارد برای فرفتن دل ها . چون می داند که آزادی آمال همه دل ها ست ، ولی درپشت این صورتک بزرگترین ستم ها پنهان است. دروغ است ، زیرا با بزرگترین سلب آزادی ها همزاد است. بد ین گونه دراین قبیل کشورها دستگاه متکی به مجا لس قانون گذاری نما یی ظاهری بیش نیست ، مسا یل وکشمکش های اسا سی بیرون ازاین قلمروصورت می گیرند...
اما " آزادی اگزیستا نسیا لیستی آزادی انتزاعی نیست": آزادی واقعی درد یگرگون کردن وضع موجود است : " برای ما واضح است که عمل انقلابی عالی ترین نمونه ای عمل آزادا نه است نه آزادی انارشیستی ونه آزاد یی مبتنی براصا لت فرد. اگرچنین بود ، انسان انقلابی دروا قع به اتکای موقعیت خود نمی توانست کم وبیش جزحقوق "طبقه مورد پسند" چیزی دیگری بخوا هد ، یعنی می خواست که درقشرهای اجتما عی ما فوق جا یی بیا بد. اما چون انسان انقلابی دربطن طبقه ای ستمکش وبرای طبقه ای ستمکش بنیان اجتما عی خرد پذ یر تری می جو ید ،آزاد یی او متکی به عملی است که بدان وسیله وی آزادی تمام طبقه ای خود وکلی ترازآن ، آزادی همه افراد بشررا می خواهد. وازهمین جا آزادی با د یگرگونی پیوند می یا بد. انسان انقلابی با فرارفتن ازموقعیتی که درآن قراردارد تعریف می شود. درحقیقت عمل انقلابی مقد مات فلسفه ای آزادی را دربردارد، یا به عبارت د یگرعمل انقلابی ، براساس وجود خود ، این فلسفه را می آفریند. اما چون انسان انقلابی درعین حال درطرح آزا دا نه ای خود وتوسط این طرح خویشتن رامی یا بد ، همچنان که ستمکشی دردامان طبقه ستم کش. پس اسا س وضع اوایجا ب می کند که وی را ازستم آگاه کنند. این بدان معنا ست که به این دلیل نیزمردمان آزا د ند- زیرا نمی توان دراین باره ،ستم " ماده" بر"ماده" را تصورکرد. بلکه ستم فقط ترکیب نیرو ها وفشارها ست- ونیزاین سخن بدان معنا است که ممکن است را بطه ای میان انسان های آزاد برقرارباشد ، چنانکه یکی د یگری را برسمیت نشنا سد ، وازبیرون بر آن تا ثیربگذارد تا آن را به صورت شئی درآورد. ومتقا بلا چون آزادی ستمکش می خوا هد بزورخود را آزاد کند ، وضع انقلابی مستلزم نظریه ای است مبنی برخشونت به مثا به ای پا سخ به ستم...
عمل والتزام
بنا براین ، آزادی درعمل چهره می گشا ید. را بطه ای این دو را بطه ای خورشید است با نور: آزادی جز درعمل ظاهرنمی شود. آزادی با عمل یکی است...آزادی فضیلت درونی نیست که جوازقطع علاقه ازموقعیت ها را بد ست بدهد...برعکس آزادی قد رت درگیرشدن با عمل است وساختن آینده. ذهن آدمی ذاتا سیا ل است وما توسط عمل می توا نیم به آن صورتی ومعنا ی بدهیم. اگرآزادی یعنی "نفی" ، با ید توجه داشت که :" نفی عبا رت ازاین نیست که بطورمجرد بگو ئیم نه. نفی د یگرگون کردن تو سط عمل است...نفی دربطن عمل طبعیت حقیقی خود را بازمیا بد." ارست قهرمان نما یشنا مه ای " مگس ها" صرفا با توسل به عمل می توا ند حق شهروندی خود را بازیا بد وچنین اند گوتزقهرمان نما یشنا مه ای "شیطان وخدا " وهود درقهرمان نما یشنا مه ای " دست های آلوده" که فقط درعمل می توا نند به هد ف های خود برسند. " هرچه بردن بارعمل دشوارتر، شادی من بیشتر، زیرا آزادی من همان است." اخلاق کهنه توصیه می کند که دروغ مگو ئید ، دزدی مکنید ، گرد گناه مگرد ید. با این همه هیچ یک ازاین ها ریشه کن نشده است. چرا؟ زیرا: با خود داری ازدروغ ، دروغ ازمیان نمی رود. برای اینکه دروغ ریشه کن شود ، با ید فکراسا سی کرد. هرگونه خود سازی با ید براسا س جهان سازی بنا شود. من جزکیفیتی صمیما نه نیست که انسان آزاد براسا س د یگرگونی های که درجهان ایجاد می کند ، به خود می دهد...یکی ازقهرمان های سارترمی گو ید: مد ت ها است که ما مرده ایم، ازوقتی که د یگرنمی توا نیم مفید با شیم. اگرپا یه فلسفه سارترآزادی است ، عمل نیز هست. چرا که تحقق این به آن وا بسته است: نخستین شرط تحقق عمل ، آزادی است (4).
درادا مه ای بازتا ب نگاه ارزشمند وتاریخی ای ژان پل سارتردرباره آزاد یی اصیل وبی ارزش نا میدن آزاد یی بورژوا ی، به صراحت می گویم که ارزش زند گی تنها درآزادی است ودرنبود آن جزبد بختی چیزی دیگری فرا چنگ انسان ها نمی شود. معلوم است . اگراروپا ودرادا مه ای آن امریکا وکا نادا ،نماد پیشرفت وترقی ودموکراسی شده اند ، دستاورد ارزشمند آزادی می باشد. با وجود ی زیان های که آزاد یی بورژوای مورد نفرت سارتر به مردمان اروپا وامریکای شما لی تحمیل کرده است ،اما درد یگر بخش های زند گی ، آن ها به برهه ای بالای پیشرفت وآزا دی رسیده اند. برخلاف، مسلمان ها توسط استبداد ی آزادی سوزشاه ها وشیخ ها ونظا می های وابسته به نو استعمارگری به بد بخت ترین مردم جهان تبد یل شده اند. درافغانستان ، اگرچه نه استبداد داریم ونه آزا د یی پا یدار، اما شکست دست نشا نده های امریکا وانگلیس در حکومت سازی وگسترش تروریسم پاکستا نی ، مردم را به ستوه آورده اند! ازاین نگاه که شیخ ها وتروریستان در کشورهای مسلمان خود را با ورمند به عالم غیب می دا نند، گره زدن آزادی به بریدن ازما وراء طبیعت توسط سارتر اهمیت بیشتری برایم پیدا می کند. مثلا،سارترگفته است که انسان برای رسیدن به آزادی با ید ازما وراء طبیعت آزاد شود ، تا اندازه ای زیادی با او موافقم. زیراکه ، ماوراء طبیعت افلاطون وغالم غیب د ین های آسما نی، بسیار عقل ستیز ساخته شد ند. عقل ستیزی هم کمک به فربه شدن خرافات واستبداد ونابود شدن آزادی می کند. مثلا، ویل دورانت گفت:" وقتیکه مسیحیت به یونان رسید، شاخ ضعیف با قی مانده ازعقل را شکست." مارکس وانگلس گفتند:" محمد یک انقلاب درجزیره نمای عربستان آورد ؛ ازاین که انقلاب او دریک جامعه قبیلگی صورت گرفته بود، بعد ازمرگش مرد!" عامل های عمده مرگ انقلاب محمد ص ، خلیفه گری ها وتولید دسته ای شکم کته وتهی مغزی بنام فقیه ها وملا های حکومتی بود ند ومی با شند. فقیه ها وملا های بی رابطه به قرآن وابزار خلیفه ها وشیخ ها ونظا می های ستمگروریا کاری که هم د ین ود نیای مسلمان ها را تیره وتارساخته اند هم تند روی وتروریسم مذ هبی را تحویل شان داده اند هم آزادی شان را سلب کرده اند. ازاین رو، علامه اقبال وشریعتی را حق به جا نب می دانم که گفتند : د ین کافر د ین تد بیروجهاد / د ین ملا فی سبیل الله فساد! ود ینی که بد رد د نیای انسان نخورد بدرد آخرت او هم نخوا هد خورد. یعنی عالم غیب فقیه ها وملا های مسلمان بد رد مسلمان ها نمی خورد. بنا برآن ، با ید مسلمان ها ازچنان غیب با وریی دست بردارند تا مطا بق گفته ای سارتربه آزادی برسند. بلی ، وقتیکه به آزادی رسید ند ،با کنارزدن فقه ها وروی آوردن به قرآن ، به آزاد یی تو ام با د ین داریی آگاها نه نا یل می شوند. درغیرآن ،درزندان تنگ وتاریک شاه وشیخ یا غارافلاطون برای همیش با قی می ما نند.
پا نو یس ها
1-سرگذ شت فلسفه ،داستان جذا ب 2500 سال فلسفه مغرب زمین ، ازیونان با ستان تا کنون. نویسنده: براین مگی. ترجمه ، حسن کامشاد. تهران ؛ نشرنی.1386 . افسا نه غار، ازافلاطون، ص 31
2-اسلام ، غرب وحقوق بشر،ازنویسنده ،سال نشر1391، چاپخانه صبور، کا بل ، ص ص93-104
3-نواند یشان د ینی با حقوق بشرمخا لفت ندارند؛ همان ، ص 111
4-ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر،مترجمان: ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی،چاپ پنجم ، 2536 ،چاپ رشید یه ، مقد مه ای مترجمان : ص ص پا نزده تا بیست.
بیست ودوم ماه قوس 1398
سه پرسمان ، مشوقم درنوشتن این مقاله شده است:نخست،سال گذ شته ای ترسا یی ، یک نویسنده ای الجزایری با نشر مقاله ای در سا یت انگلیسی الجزیره ،گفت که استقلال مان را ازفرانسه گرفتیم اما آزادی مان را ازدست داد یم . دوم ، دستاورد استبداد شاه وشیخ ونظا می ها ازافغانستان تا الجزایرکه دراولی تروریسم وحضورنا تو وحکومت فا سد وغارتگردست نشانده ای امریکا ، مردم را به ستوه آورده اند ؛ ودردومی ، خیزش مردمی علیه استبداد نظا می ها هفت ماه می شود که به گونه مظاهرات سرتا سری درروزهای جمعه ادامه دارد ورئیس جمهورمفلوک را وا دار به استعفی کرده است ویک ژنرال مفلوک هشتاد ساله که وزیر دفاع رئیس جمهورمستعفی بود کنارنمی رود ومصروف برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری برای ادامه استبداد درقالب د یگر می باشد. انتخابا تیکه مردم آماده شرکت درآن نمی باشند. این است افتضاح مستبد. درسودان هم که خیزش مردمی علیه استبداد باره افتاد وآلاء صلاح نورانی دختر دانشجی 22 ساله سودانی روز18 ماه آوریل سواربربام موتری درخرتوم گفت که زنان سودانی خیا بان ها را تسخیرکرده اند وزن جوانی دیگری گفت که بنام د ین درمخالفت با د ین ما را اسیرکرد ند! درواقع ، بیا نیه های آزاد یخواهانه هردو زن ودیگرزنان کمک به گسترش خیزش مردمی درسرتا سرسودان کرد وعمربشیرمستبد وآزادی ستیزی شناخته شده را ازاریکه قد رت بزیرآورد. اگرچه نظامی های بازمانده های دوره حکومت تباه کار30 سا له ای بشیر به کارشکنی دربرابر آزادی به شکل دیگری ادامه می دهند ، اما باوردارم که آزادی استبداد را زبا له می کند. سوم، " ادبیا ت چیست؟ " نویشته ژان پل سارتروتعریف وستا یش او ازآزادی . شا یان یاد آوری می دانم که ، ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی ،مرتجمان نوشته ای بی مانند سارتررا حکومت مستبد آخوندی نا جوان مردانه شهید کرده است. شها دت مرتجمان "اد بیات چیست؟" توسط آخوند یسم واصرارمستبدان بر ماندن درمسند قدرت وتباه کاری های تفنگ سالاران وشاخ ودم درآوردن تند روان وتروریستان مذ هبی درگوشه وکنارکشورهای مسلمان ، مرا متوجه " افسا نه غار"درجمهوری افلاطون ساخت.
ازاین رو، لازم می دانم که افسا نه ای نامبرده را بازتاب دهم....مشهورترین قطعه درکل نوشته های افلاطون ،درجمهوری آمده ، وبه افسا نه ای غارمعروف است. افلاطون دراین قطعه نظرش را درباره وضعیت بشر، وبه ویژه شنا خت انسان ها ازکل واقعیت ، به صورت نما د ین بیان می کند. می گو ید غاربزرگی را تصورکنید که ازراه دهلیزی دراز به جهان خارج وصل است، درازی دهلیز ما نع نفوذ روشنی روزبه داخل غارمی شود. درآنجا گروهی زندا نی ، رو به دیوارِ ته وپشت به دها نه غاردارند. د ست وپا وگرد نشان چنان بسته شده که نمی توا نند سرشان را تکان دهند. بنا براین ، نمی توا نند همد یگررا ویا حتا هیچ یک ازاندام های خود را ببینند. یگا نه چیزی که به چشم می آید د یوارروبرواست. واین ها تمام عمردراین حا لت بوده اند، وازچیزی دیگری شنا خت ندارند. پشت سرآن ها درغارآتشی شعله وراست . بدون آن که زندا نیان بدا نند ، بین آتش وآن ها خاکریزی به بلندی قا مت انسان قراردارد ؛ ودرسوی دیگراین خاکریزافرادی مدام درآمد ورفت اند وچیزی های روی سر حمل می کنند. نورآ تش باعث می شود که سا یه این اشیاء برد یوارروبه روی زندان بیفتد ، وپژواک صدای باربرها ازد یواربه گوش آنها می رسد.
افلاطون می گو ید دراین حا لت یگا نه چیزی که زندا نیان درطول حیا تشان مشا هده یا تجربه می کنند همین سا یه ها وهمین صدا ها است. ودراین شرایط طبیعی است که گمان می برند کل هستی چیزی جزاین سا یه ها وصدا ها نیست ؛ وهمه صحبت شان هم طبعا درباره "هستی" وتجربه ها یشان ازآن خوا هد بود. اگریکی از زندا نیان بتوا ند زنجیرها یش را بگسلد ، درنتیجه عمری دربند بودن درمکا نی نیمه تاریک ، عضلا تش چنان دچارگرفتگی است که حتی سربرگردا ندن را برایش دشوارودرد آورمی کند، وآ تش چشم ها یش را می زند. سرش گیج می رود، ازچیزی سردرنمی آورد، می خوا هد برگردد ودوباره روبروی دیوارسا یه ها، واقعیتی که می فهمد ،قرارگیرد. اگراورا بزورازغاربیرون بکشند وبه دنیای بیرون وآفتاب تا بان ببرند ، پریشان حال ونا بینا می شود ، ومد تی با ید بگذ رد تا چیزی ببیند یا بفهمد. ولی ،همین که به عالم بیرون خو گرفت ،اگراورا دوباره به غاربرگردا نند، چشم ها یش موقتا بازازکارمی افتد، این بارازتاریکی. وهرچیز درباره ای تجربه ها یش به زندان بان بگو ید ، برای آنها که چیزی جزسا یه وپژواک نمی شنا سند ، نا مفهوم خوا هد بود. برای فهم این تمثیل با ید خود را زندا نی دربدن های خود بینگاریم ، تنها مصا حبی که داریم زندا نیان د یگرند ، وهیچ یک ازما قا در نیست نفس واقعی دیگری یا حتی نفس واقعی خویش را دریا بد. تجربه ای مستقیم ما نه ازواقعیت بلکه ازچیزی است که درذهن می پروریم (1). وقتیکه پیشرفت غرب را که دستاورد آزادی وعقب ما ند گی مسلمان ها را که دستارود استبداد می باشد ، با هم مقا یسه کنم، به این نتیجه می رسم مسلمان ها واقعا درغارافلاطون گیرما نده اند.
درحا لیکه مستبدان مسلمان ها را درغار افلاطون نگهداری وبد بخت سا خته اند ، به آن هم بسنده نکرده برای آن ها حقوق بشر اسلامی هم ساخته اند. بطورنمونه ، روز14 ماه محرم سال 1411 قمری برابر به 15مرداد / سرطان 1369 خور شیدی ، وزیران امورخارجه ای کشورهای مسلمان درقاهره کنارهم آمده " اعلامیه جهانی حقوق بشراسلامی" را تصویب واعلام کرد ند (2). خنده داراین است که ، جمهوری اسلامی ایران ومصررابطه دیپلماتیک ندارند وجمهوری اسلامی وعربستان هم دشمن سرسخت یک د یگرمی باشند. ازاین که دشمنان آزاد یی مردمان خود می باشند ودرعمل نشان هم داده ومی دهند ، اما درساختن حقوق بشراسلامی که به آن باورندارند همد ست شده اند! قتل وتکه- پارچه کردن کا لبد جمال خاشقجی منتقد بن سلمان ولیعهد عربستان درکنسولگری آن کشوردراستانبول بتاریخ دوم ماه اکتوبر 2018 ، و 60 هزارزندانی سیاسی - عقید تی درزندان های ترسناک ژنرال سیسی درمصروقتل عام معترضان توسط آخوند یسم درماه گذ شته خورشیدی ، بیانگر توحش وآزادی ستیزی سه کشورمسلمانِ سازنده ای حقوق بشر اسلامی می باشد. طرفه این که ، عربستان یکی ازسازند گان حقوق بشراسلامی بنام این که قرآن ، قانون آن می باشد، منشورجهانی حقوق بشررا نه پذ یرفته است. نویسنده درکتاب " اسلام، غرب وحقوق بشر" ثابت کرده است که قرآن تا یید کننده منشورجهانی حقوق بشروفقه های سنی وشیعه مخالف آن می باشند (3).
بهرحال ،خوشحال هستم که خیزش های آزادی وعدالت خواها نه ای مردم از ایران تا لبنان ادامه دارد. خیزش های که هدف اولی آن ها بیرون ریختن نوکران آخوند یسم ازمنطقه می باشد. درداخل ایران هم که آخوند یسم با چما ق وتوحش ونفت وخرافات ادامه یا فته ونرخ رشد اقتصاد یی ایران را به منفی نه زیر صفربرده است. استبدادعربستان که با نفت وحما یت امریکا زنده وبرای انحراف توجه مردم مصروف مبارزه علیه یمنی ها بنام مبارزه علیه خطرآخوند یسم می باشد .وها بیسم وآخوند یسم مطا بق برآورد بخش خواروبارسازمان ملل ، 22 میلیون یمنی را به نان بخورونمیر نهاد های نیکوکاربین المللی محتاج ساخته اند. یعنی وها بیسم وآخوند یسم نه تنها با آزادی مردمان خود درستیزمی باشند ، افزون برآن ، مردم مسلمان یمن را هم کشته ومی کشند هم بنان کمکی نهاد های بین المللی نیازمند ساخته اند. درسوریه ، نه سال می شود که رژیم وحشی بشاراسد به کمک آخوند یسم ایران وروسیه مصروف کشتارآزادی خواهان بنام مبارزه با تروریسم می باشد ویک میلیون نفررا کشته وهشت ملیون نفررا آواره وغیر ازدمشق ، همه بخش این کشوررا ویران کرده است وبه کمک باداران خود مصروف تخریب ادلیب تنها ولایت تا حدی آباد مانده می باشد. خنده داراین است که ،منطقه نفت خیزسوره را امریکا زیر سلطه خود درآورده وترکیه هم دربخش شمال آن بنام مبارزه با تروریسم ودراصل کرد های نا راض خود حضورنظا می یافته است. درلیبی هم ، نظامی های مصری وامارات متحده وعربستان با کمک به خلیفه هفتر، قا تل شنا خته شده مصروف کشتارمردم بی گناه وبراندازیی حکومت مورد تا یید سازمان ملل می باشند. با وجود توحش نظامی ها وهفتر ها درچند کشورمسلمان ، دربخش های جهان اسلام ،خیزش های استبداد بر اندازاوج گرفته است. خیزش های که به سوی آزادی وحکومت قانون وزباله کردن شا هان وشیخان ورئیس جمهورنما یان تفنگ سالار درحال پیشرفت می باشند.
درحا لیکه نا رضا یتی از استبداد شاهان وشیخان ونظامی های جنا یت کاردربخش های بیشتر کشورهای مسلمان ادامه دارد ،خوب است که درکشور های ترکیه ،تونس ،اند ونیزی ، وما لیزی درآسیا ونیجریه وسینیگال درافریقا ،دموکراسی وآزادی خوا هی روبه پیشرفت دارند ودرپاکستان وبنگله دیش در جنوب آسیا هم با وجود مزاحمت نظا می ها وملا ها ،دموکراسی وآزادی نیمه جان در حال رونق گرفتن می باشند. درافغانستان هم با وجود دشمنی ای طالبان ریشو-تروریست یا نوکران نظامی های پاکستانی وطالبان دریشی پوش یا نوکران امریکا وانگلیس ،دموکراسی وآزادی حا میان بسیار وآینده روشن دارند. غمباراین است که ، درجا معه های مسلمان ،نظا می ها وشیخ ها وملا ها وتروریستان بنام دفاع ازد ین ، آزادی ودموکراسی را بر نمی تا بند. با وجود ما نع آفرینی های مخا لفان دموکراسی وآزادی ،بسیار خوشحا ل هستم که توده های فقر واستبداد وتروریسم زده وفرهنگیان وروشنفکران با بهره برداری ازجها نی شدن فرهنگ وانفجار زاده فن آوریی نوین رسا نه ای دارند گلوی مستبدان را فشارمی دهند. فشاری که بدون شک به زیان استبداد وبه نفع آزادی سیرمی کند.
بنا برآن ، درباره ارزش آزادی درزند گی فردی وجمعی انسان ها ، به سراغ نگاه ژان پل سارتر دانشمند فرانسوی می روم:
آزادی
اساس فلسفه سارتربرآزادی است. این آزادی که " تنها منبع عظمت بشری است " ، چیست؟ جوهرکلام آن است که آزادی ما هیت وجوهربشرنیست، چیزی است که آن را ممکن می سازد ،چیزی است که به بشرامکان می دهد تا ما هیت خود را تحقق بخشد ورفته رفته تعریفی ازخود بد ست دهد، تعریفی که همیشه بازاست. آزادی قدرت وموهبتی است که به یمن آن بشرمی تواند خود وجهان را تغییردهد ، آزادی امکان بشراست برای زند گی دیگروبهتر- قدرت اوست برای این که عالمی وآدمی ازنوبسازد. فضای است دربرابر فضای اشیاء. فضای اشیاء دربسته ومتحجروتمام شده است ود یگرگونی اش درخود نیست، برعکس فضای آزادی ، یا قلمروانسان ، جهانی است بازوگسترده وپا یان نا پذ یر، که "درخود نیست، برای خود است، فی نفسه نیست، لنفسه است"."لزوم این انتخاب که درهرآن جهان را چگونه می بینیم آزادی را تشکیل می دهد." و" بشردرپرتوآزادی می تواند همه چیزهای را که ازدست داده است بازپس بگیرد." ومی دا نیم که بشربسا چیزها ازدست داده وبند های فراوان بردست وپا وزبا نش سنگینی می کند. آزادی "نفی" است. نفی وضع موجود برای فرارفتن به سوی آینده. البته آزادی گسستن ازما بعد طبیعت نیزهست: "همین که آزادی درروح آدمی منفجرشد ، د یگرایزدان برضد چنین کسی هیچ نمی تواند کرد...پس کارسا یرآدمیان - وفقط کارآنها-است که بگذارند برود یا خفه اش کنند".
حد ود آزادی
با این همه ، برای آزادی بشر حد ی هست: هیچ کس نمی توا ند درجهان نبا شد ( ازآن روکه به جهان آمده است ) پناه بردن به گرمخا نه ای درون یا به دورافتاده ترین خلوت ها بازهم بودن درجهان است. بشربد ون اطلاع واراده ای خود به دنیا آمده است وناچاراست که درهمین جهان بسربرد. خود کشی نیزنوعی مقا بله با جهان وبسربردن با جهان است، همچنا نکه فرارازجنگ نوعی مقا بله با جنگ است. حد د یگر آن که هیچ کس نمی تواند درجهان کاری کند. بشرحی که خواهیم دید آزادی وعمل پشت وروی یک سیکه اند. آزادی بی عمل میسرنیست . هربشری کاری می کند. " انتخاب نکردن ، خود نوعی انتخاب است " بیکارگی وگریزنیزنوعی کاراست. حد د یگر آن که هرفردی نا چاراست با د یگران زند گی کند. نمی تواند با د یگران نباشد (حتا اگرازآن ها کناره بگیرد) گریزازاجتماع ناممکن است. هرعملی ذا تا عملی اجتما عی است. وسرانجام گریزازمرگ ممکن نیست. هرکسی می داند که می میرد حتی اگربروی خود نیاورد.
بنا براین :" آنچه درمورد آد میان تفاوت نمی پذ یرد ضرورت درجهان بودن، درجهان کارکردن ، درجهان درمیان دیگران زیستن ودرآن فا نی شدن است. این جبرها برای همه ای افراد بشر، درهرزمان ومکان ، یکسان است. همین است که میان آدمیان ازهرنژاد وهراقلیم ودرهرمرحله ازتاریخ که با شند وجه اشتراک به وجود می آورد. برای همین است که ما مثلا آثار" همر" را که ازدوهزاروپنجصد سا ل پیش با قی مانده است امروزمی فهمیم وهرطرحی را که فلان چینی یا افریقا یی یا سرخ پوست امریکا یی بیفکند درک می کنیم ، وحال آن که مثلا قادربه درک "طرح" های زند گی زنبورعسل نیستیم ، هرچند اطلاعات ما درخصوص وجوه خارجی وعینی زند گی زنبور عسل کا مل باشد.
موقعیت
امرد یگری که محد ود کننده ای آزادی است آن است که بشرلزوما درموقعیتی قراردارد ( ازنظرزما نی ومکا نی). اما این موقعیت ، برخلاف آنچه در" حد ود" آزادی د ید یم، برای همه وبرای همیشه یکسان نیست. شخصیت هرکس برمبنا ی موقعیت او تعیین می شود ، یعنی برمبنا ی اموری " محتمل" که اورا درفلان لحظه اززمان فلکی ودرفلان محیط اجتما عی به دنیا آورده است، که او را درمعرض فلان فشارطبیعت یا جامعه گذا شته است ،سخن کوتاه اورا در" تاریخ" قرارداده است. بنا براین ، "آزادی وجود ندارد جزدرموقعیت " و"بشرما هیت خود را درموقعیت وتوسط موقعیت انتخاب می کند." این موقعیت براساس اراده ای فردی به وجود نیامده است با ید شناخته شود وبرمبنای آن وبروی آن آزادی تحقق یا بد. آدمی درصورت شنا ختن موقعیت می تواند درآن ( ودرخود) موثرواقع شود. ممکن است ایراد شود که این موقعیت ( این د ین ،این خانواده ،این محیط ، این امپریالیسم) را من به وجود نیا ورده ام ودرمیا نه همه ای آن ها اسیرم، پس چه جای گفت وگوازآزادی است؟ پا سخ این که : اگرآزادی وجود ندارد جزدرموقعیت، متقا بل " موقعیت وجود ندارد جزدرآزادی". همه ای این عوا مل را د یگران براساس آزادی وبه حکم آزادی به وجود آورده اند.
ما درمیان این عوا مل اسیرنیستیم یعنی می توا نیم آن ها را تغییربدهیم ولی آنگاه واقعا اسیریم که به خود بقبولانیم که اسیریم. وبشرآزاد است ، زیراهمیشه می توا ند سرنوشت خود را با تسلیم شدن دربرابر آن بپذ یرد یا برضد آن طغیان کند. واگرایراد شود که ازمن تنها کاری ساخته نیست ، پاسخ آن است که "من تنها" مفهومی است انتزاعی. به شرحی که درحد ود آزادی د ید یم "من " لزوما اجتما عی است. وچون چنین است ، این پرسش بی معنا ست که : من آزاد ازما بعد طبیعت وقوا عد اخلا قی منتسب به آن آیا می توانم هرچه دلم خوا ست درباره ای د یگری بکنم ؟ زیرا: این آزادی درسرچشمه ای خود شنا سا یی آزاد یی دیگران است ومی خواهد که ازجا نب آنان نیزچنین شنا خته شود. بد ین گونه آزادی ازاساس برپا یه ای همد ستی واشتراک استواراست. وازنظرفلسفی وجود دیگری به همان اندازه برای ما مسلم ومطمئن است که وجود خود ما...من برای این که فلان حقیقت را درباره ای خود تحصیل کنم با ید ازد یگران"عبورکنم ". دیگری لازمه ای وجود من است. همچنان که برای معرفتی که من ازخویشتن دارم وجود د یگری لازم است...وجودی که چون آزادی دربرابر من قراردارد. دراین آزادی برای هوس جا ی نیست، برعکس لازمه ای تحقق آن شناختن مسئولیت وتوجه به عمل ودرگیری است.
آزادی عینی وآزا د ی انتزا عی
سوا لی که غا لبا به ذهن می آید این است که آیا این آزادی همان آزاد یی که تمدن سرما یداری ازآن سخن می گوید نیست ؟ برای روشن شدن بحث با ید نخست آزادی بورژوا یی را شنا خت وسپس تفا وت آن را با آزادی اگزیستا نسیا لیستی دانست. تمدن بورژوای نخست ازآزادی تجارت سخن می گو ید وسپس ازآزادی های نظیرآزادی افکار ، آزادی مطبوعات ، آزادی تشکیل انجمن ها وجزآن ها. وچون تجارت آزاد ( بطوریکه نزد یک به دو قرن تاریخ نشان داده است) با استعمارواستثماروسیا ست نو استعماری وابسته است ، یعنی با سلب آزادی د یگران، بنا براین درکنه وجود خود آزادی نیست ، وسیله ای است برای سلب آزادی. می ما ند آزادی های نظیرآزادی اند یشه ومطبوعات واحزاب. بگذ ریم ازاین که هیچ یک ازاین ها درکشورهای غربی به تما می تحقق نمی یا بد ولی اگراین تمدن آن مقدارآزادی که خود دارد برای ملل دیگرنیزمی پسند ید بازچیزی بود. برای حفظ آزادی تجارت لزوما با ید درکشورهای دیگراثری ازآزادی ( حتی به مفهوم بورژوای آن) وجود ندا شته باشد. بنا براین ، آزادی بورژوای "آزادی" خاص گروه "برگزیده" است برای سلب آزادی مردمان د یگر.
بی شک آزادی اند یشه ، آزادی مطبوعات ، آزاد یی تشکیل احزاب ، آزادی های مقد س اند به شرطی که درجای خود قرارگیرند ، درانحصارهیچ کس نبا شند وازآزادی تجارت جدا شوند. کوتاه سخن آن که آزاد یی بورژوای عینی نیست ، انتزاعی است. آزاد یی بورژوای بدان علت که در خد مت سرما یداری قراردارد متنا قض وابتراست ودرنتیجه تحمیق است ، دروغ است. متنا قض است ، زیرا آزادی را برای خود می خوا هد یعنی برای اسا رت د یگران. وآزادی اسیرکننده منطقا مفهوم متنا قضی است. ابتراست زیرا درکشورهای غربی برای مخا لفان جد یی دستگاه آزاد یی واقعی نیست . تحمیق است ،زیرا صورتکی ازآزادی دارد برای فرفتن دل ها . چون می داند که آزادی آمال همه دل ها ست ، ولی درپشت این صورتک بزرگترین ستم ها پنهان است. دروغ است ، زیرا با بزرگترین سلب آزادی ها همزاد است. بد ین گونه دراین قبیل کشورها دستگاه متکی به مجا لس قانون گذاری نما یی ظاهری بیش نیست ، مسا یل وکشمکش های اسا سی بیرون ازاین قلمروصورت می گیرند...
اما " آزادی اگزیستا نسیا لیستی آزادی انتزاعی نیست": آزادی واقعی درد یگرگون کردن وضع موجود است : " برای ما واضح است که عمل انقلابی عالی ترین نمونه ای عمل آزادا نه است نه آزادی انارشیستی ونه آزاد یی مبتنی براصا لت فرد. اگرچنین بود ، انسان انقلابی دروا قع به اتکای موقعیت خود نمی توانست کم وبیش جزحقوق "طبقه مورد پسند" چیزی دیگری بخوا هد ، یعنی می خواست که درقشرهای اجتما عی ما فوق جا یی بیا بد. اما چون انسان انقلابی دربطن طبقه ای ستمکش وبرای طبقه ای ستمکش بنیان اجتما عی خرد پذ یر تری می جو ید ،آزاد یی او متکی به عملی است که بدان وسیله وی آزادی تمام طبقه ای خود وکلی ترازآن ، آزادی همه افراد بشررا می خواهد. وازهمین جا آزادی با د یگرگونی پیوند می یا بد. انسان انقلابی با فرارفتن ازموقعیتی که درآن قراردارد تعریف می شود. درحقیقت عمل انقلابی مقد مات فلسفه ای آزادی را دربردارد، یا به عبارت د یگرعمل انقلابی ، براساس وجود خود ، این فلسفه را می آفریند. اما چون انسان انقلابی درعین حال درطرح آزا دا نه ای خود وتوسط این طرح خویشتن رامی یا بد ، همچنان که ستمکشی دردامان طبقه ستم کش. پس اسا س وضع اوایجا ب می کند که وی را ازستم آگاه کنند. این بدان معنا ست که به این دلیل نیزمردمان آزا د ند- زیرا نمی توان دراین باره ،ستم " ماده" بر"ماده" را تصورکرد. بلکه ستم فقط ترکیب نیرو ها وفشارها ست- ونیزاین سخن بدان معنا است که ممکن است را بطه ای میان انسان های آزاد برقرارباشد ، چنانکه یکی د یگری را برسمیت نشنا سد ، وازبیرون بر آن تا ثیربگذارد تا آن را به صورت شئی درآورد. ومتقا بلا چون آزادی ستمکش می خوا هد بزورخود را آزاد کند ، وضع انقلابی مستلزم نظریه ای است مبنی برخشونت به مثا به ای پا سخ به ستم...
عمل والتزام
بنا براین ، آزادی درعمل چهره می گشا ید. را بطه ای این دو را بطه ای خورشید است با نور: آزادی جز درعمل ظاهرنمی شود. آزادی با عمل یکی است...آزادی فضیلت درونی نیست که جوازقطع علاقه ازموقعیت ها را بد ست بدهد...برعکس آزادی قد رت درگیرشدن با عمل است وساختن آینده. ذهن آدمی ذاتا سیا ل است وما توسط عمل می توا نیم به آن صورتی ومعنا ی بدهیم. اگرآزادی یعنی "نفی" ، با ید توجه داشت که :" نفی عبا رت ازاین نیست که بطورمجرد بگو ئیم نه. نفی د یگرگون کردن تو سط عمل است...نفی دربطن عمل طبعیت حقیقی خود را بازمیا بد." ارست قهرمان نما یشنا مه ای " مگس ها" صرفا با توسل به عمل می توا ند حق شهروندی خود را بازیا بد وچنین اند گوتزقهرمان نما یشنا مه ای "شیطان وخدا " وهود درقهرمان نما یشنا مه ای " دست های آلوده" که فقط درعمل می توا نند به هد ف های خود برسند. " هرچه بردن بارعمل دشوارتر، شادی من بیشتر، زیرا آزادی من همان است." اخلاق کهنه توصیه می کند که دروغ مگو ئید ، دزدی مکنید ، گرد گناه مگرد ید. با این همه هیچ یک ازاین ها ریشه کن نشده است. چرا؟ زیرا: با خود داری ازدروغ ، دروغ ازمیان نمی رود. برای اینکه دروغ ریشه کن شود ، با ید فکراسا سی کرد. هرگونه خود سازی با ید براسا س جهان سازی بنا شود. من جزکیفیتی صمیما نه نیست که انسان آزاد براسا س د یگرگونی های که درجهان ایجاد می کند ، به خود می دهد...یکی ازقهرمان های سارترمی گو ید: مد ت ها است که ما مرده ایم، ازوقتی که د یگرنمی توا نیم مفید با شیم. اگرپا یه فلسفه سارترآزادی است ، عمل نیز هست. چرا که تحقق این به آن وا بسته است: نخستین شرط تحقق عمل ، آزادی است (4).
درادا مه ای بازتا ب نگاه ارزشمند وتاریخی ای ژان پل سارتردرباره آزاد یی اصیل وبی ارزش نا میدن آزاد یی بورژوا ی، به صراحت می گویم که ارزش زند گی تنها درآزادی است ودرنبود آن جزبد بختی چیزی دیگری فرا چنگ انسان ها نمی شود. معلوم است . اگراروپا ودرادا مه ای آن امریکا وکا نادا ،نماد پیشرفت وترقی ودموکراسی شده اند ، دستاورد ارزشمند آزادی می باشد. با وجود ی زیان های که آزاد یی بورژوای مورد نفرت سارتر به مردمان اروپا وامریکای شما لی تحمیل کرده است ،اما درد یگر بخش های زند گی ، آن ها به برهه ای بالای پیشرفت وآزا دی رسیده اند. برخلاف، مسلمان ها توسط استبداد ی آزادی سوزشاه ها وشیخ ها ونظا می های وابسته به نو استعمارگری به بد بخت ترین مردم جهان تبد یل شده اند. درافغانستان ، اگرچه نه استبداد داریم ونه آزا د یی پا یدار، اما شکست دست نشا نده های امریکا وانگلیس در حکومت سازی وگسترش تروریسم پاکستا نی ، مردم را به ستوه آورده اند! ازاین نگاه که شیخ ها وتروریستان در کشورهای مسلمان خود را با ورمند به عالم غیب می دا نند، گره زدن آزادی به بریدن ازما وراء طبیعت توسط سارتر اهمیت بیشتری برایم پیدا می کند. مثلا،سارترگفته است که انسان برای رسیدن به آزادی با ید ازما وراء طبیعت آزاد شود ، تا اندازه ای زیادی با او موافقم. زیراکه ، ماوراء طبیعت افلاطون وغالم غیب د ین های آسما نی، بسیار عقل ستیز ساخته شد ند. عقل ستیزی هم کمک به فربه شدن خرافات واستبداد ونابود شدن آزادی می کند. مثلا، ویل دورانت گفت:" وقتیکه مسیحیت به یونان رسید، شاخ ضعیف با قی مانده ازعقل را شکست." مارکس وانگلس گفتند:" محمد یک انقلاب درجزیره نمای عربستان آورد ؛ ازاین که انقلاب او دریک جامعه قبیلگی صورت گرفته بود، بعد ازمرگش مرد!" عامل های عمده مرگ انقلاب محمد ص ، خلیفه گری ها وتولید دسته ای شکم کته وتهی مغزی بنام فقیه ها وملا های حکومتی بود ند ومی با شند. فقیه ها وملا های بی رابطه به قرآن وابزار خلیفه ها وشیخ ها ونظا می های ستمگروریا کاری که هم د ین ود نیای مسلمان ها را تیره وتارساخته اند هم تند روی وتروریسم مذ هبی را تحویل شان داده اند هم آزادی شان را سلب کرده اند. ازاین رو، علامه اقبال وشریعتی را حق به جا نب می دانم که گفتند : د ین کافر د ین تد بیروجهاد / د ین ملا فی سبیل الله فساد! ود ینی که بد رد د نیای انسان نخورد بدرد آخرت او هم نخوا هد خورد. یعنی عالم غیب فقیه ها وملا های مسلمان بد رد مسلمان ها نمی خورد. بنا برآن ، با ید مسلمان ها ازچنان غیب با وریی دست بردارند تا مطا بق گفته ای سارتربه آزادی برسند. بلی ، وقتیکه به آزادی رسید ند ،با کنارزدن فقه ها وروی آوردن به قرآن ، به آزاد یی تو ام با د ین داریی آگاها نه نا یل می شوند. درغیرآن ،درزندان تنگ وتاریک شاه وشیخ یا غارافلاطون برای همیش با قی می ما نند.
پا نو یس ها
1-سرگذ شت فلسفه ،داستان جذا ب 2500 سال فلسفه مغرب زمین ، ازیونان با ستان تا کنون. نویسنده: براین مگی. ترجمه ، حسن کامشاد. تهران ؛ نشرنی.1386 . افسا نه غار، ازافلاطون، ص 31
2-اسلام ، غرب وحقوق بشر،ازنویسنده ،سال نشر1391، چاپخانه صبور، کا بل ، ص ص93-104
3-نواند یشان د ینی با حقوق بشرمخا لفت ندارند؛ همان ، ص 111
4-ادبیات چیست؟ ژان پل سارتر،مترجمان: ابوالحسن نجفی ومصطفی رحیمی،چاپ پنجم ، 2536 ،چاپ رشید یه ، مقد مه ای مترجمان : ص ص پا نزده تا بیست.
احمد خان ابدا لی موسس افغانستان نیست ؛ اما موسس وضع فاجعه بارکنونی افغان های دوسوی دیورند، به نفع پاکستان می باشد
ابراهیم ورسجی
بیست ویکم ماه قوس 1398
این تحلیل را درپوند با گزارش یا تحلیلی به عوان :" احمد شاه ابدا لی وبرخورد او با امپراتوری های فارس ومغل " ، تحلیلگریا گزارشگر،بیژن عمرانی، کارشنا س تاریخ افغانستان ، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی ، بتاریخ 12 دسامبر-2019-21 ماه آذر/ قوس 1398، ارایه کرده ام. ازاین که درصفحه فسبوک / رخنامه ام پخش شده است ، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود ، تا دوستان وفرهنگیان ازآن مستفید شوند. چند روزپیش ،درباره جنایات احمد شاه ابدالی درخراسان وهند تبصره ومقاله نوشته بودم. اکنون که این گزارش تاریخی نما درباره ابدالی غداررا خواندم ، وادارم کردم که تبصره مجدد درباره او نما یم. واقعیت این است که ، این غداردرخد مت شرکت انگلیسی هند شرقی درجهت متلاشی کردن پاد شاهی مغل وخراسان وفارس قرارداشت وموفقانه ماموریت خود را انجام داد. مثلا، شرکت هند شرقی ازسال 1606 دربمبه ای فعال شده بود ودنبال تامین سلطه بریتا نیا برهند وفارس وخراسان می گشت. بنا برآن ، ابدالی را درزیرگوش نادرافشار گماشت. نادرافشارکه ژنرال حکومت جنایت کارصفوی بود وحکومت وحشی صفوی ها را افغان های هوتکی برانداخته بود ند،کمربه نابود یی هوتکی ها بست. بعد از سرکوب هوتکی ها وفراری دادن آن ها به هند مغلی وسلطه برفارس که ابدالی دررکا بش بود، اول درفارس تامین سلطه ودوم خراسان البته این سوی آموررا ضمیمه فارس ساخت. یعنی خراسان وفارس را یکجا ساخت. بعد ازاعمال سلطه برخراسان وفارس، نادر افشارازهند مغلی خواست که هوتکی های پناه گرفته درقلمروش را تحویل دهد که نداد. بنا برآن، نادرافشارواحمدخان ابدالی به هند رفته 850 افغان هوتکی را اعدام ومرده های آن ها را بردیوارهای دهلی آویزان وبا خالی کردن بانک حکومت مغلی به فارس برگشتند. درفارس، نادرافشارترورشد وجا یش را کریم خان زند گرفت. کریم خان زند مصروف نظم درفارس شد.
درحالیکه کریم خان زند مصروف آرام سازی فارس بود،احمد خان ابدالی درقندهاراعلام امارت کرد البته نه بنام افغانستان بلکه بنام خراسان. یعنی گام اول را به نفع شرکت هند شرقی برداشت. شرکتی که سلطه برهند وخراسان وفارس را دنبال می کرد. بلی، احمد خان امارت خود را ساخت اما نه اداره ساخته توانست ونه ازمردم ما لیه گرفته توانست. ازاین رو، به غارت درقلمرو حکومت مغلی یا پاکستان کنوی شتافت.غارتیکه بیشترین زیان ها را به مسلمان ها بارکرد نه به هندوها! شرکت هند شرقی که توسط ابدالی حکومت مسلمان مغل را بسیارتضعیف کرده بود، لشکرسیک را ساخت وبجان دارودسته غارتگراو انداخت. طوریکه دیده شد،لشکرسیک اول احمدخان ودوم تمورپسرفساد پیشه اش را درتنگنا گرفت. تنگناگیریی که اول منجربه حکومت مهاراجه رنجیت سینگ درپنجاب ودوم منجربه ظهورهند بریتانیا شد. هند بریتا نیا هم سه کاررا موفقانه کرد:نخست، حکومت سیک ها درپنجاب یا پا کستان کنونی را منحل کرد؛ دوم ، با تبد یل نام خراسان به افغانستان به کمک روسیه، زندانی بی بامی را به زندان بانی عبدالرحمن وحشی ساخت؛ دوم،قانون ترسناک مرزی را بر ایجنسی های پشتون نشین شرق دیورند جاری ساخت؛ سوم ، ازبخارا تا گرجستان وآذربایجا را ازخراسان وفارس جدا وتحویل روسیه داد ومرزهای دریایی فارس درجنوب را ازخود کرد. موفقیتی که با بکار گیریی احمد خان ابدالی نصیب هند بریتا نیا شد.معلوم است که ، موفقیت هند بریتا نیا هم بزیان پشتون ها هم بزیان تاجیک ها ودیگر قوم های خراسانِ افغانستان نا میده شده توسط آن تمام شد. بنا برآن ، به صراحت می گویم که وضع فاجعه بار کنونی افغانستان به خصوص افغان های دوسوی مرزدیورند دستاورد احمد خان ابدالی می باشد. با چنان دستاوردی ،حق دارد با بای افغان های استعمارزای با شد. منظورم ازافغان های استعمارزایی آن شمارافغان های زروزورپرستی می باشند که ازشرکت هند شرقی تا هند بریتانیا وشوروی وامریکا وپاکستان نوکری وترورکرده ووضع فاجعه بار کنونی را تحویل مردم مظلوم آه وفغانستان داده اند.
بیست ویکم ماه قوس 1398
این تحلیل را درپوند با گزارش یا تحلیلی به عوان :" احمد شاه ابدا لی وبرخورد او با امپراتوری های فارس ومغل " ، تحلیلگریا گزارشگر،بیژن عمرانی، کارشنا س تاریخ افغانستان ، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی ، بتاریخ 12 دسامبر-2019-21 ماه آذر/ قوس 1398، ارایه کرده ام. ازاین که درصفحه فسبوک / رخنامه ام پخش شده است ، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود ، تا دوستان وفرهنگیان ازآن مستفید شوند. چند روزپیش ،درباره جنایات احمد شاه ابدالی درخراسان وهند تبصره ومقاله نوشته بودم. اکنون که این گزارش تاریخی نما درباره ابدالی غداررا خواندم ، وادارم کردم که تبصره مجدد درباره او نما یم. واقعیت این است که ، این غداردرخد مت شرکت انگلیسی هند شرقی درجهت متلاشی کردن پاد شاهی مغل وخراسان وفارس قرارداشت وموفقانه ماموریت خود را انجام داد. مثلا، شرکت هند شرقی ازسال 1606 دربمبه ای فعال شده بود ودنبال تامین سلطه بریتا نیا برهند وفارس وخراسان می گشت. بنا برآن ، ابدالی را درزیرگوش نادرافشار گماشت. نادرافشارکه ژنرال حکومت جنایت کارصفوی بود وحکومت وحشی صفوی ها را افغان های هوتکی برانداخته بود ند،کمربه نابود یی هوتکی ها بست. بعد از سرکوب هوتکی ها وفراری دادن آن ها به هند مغلی وسلطه برفارس که ابدالی دررکا بش بود، اول درفارس تامین سلطه ودوم خراسان البته این سوی آموررا ضمیمه فارس ساخت. یعنی خراسان وفارس را یکجا ساخت. بعد ازاعمال سلطه برخراسان وفارس، نادر افشارازهند مغلی خواست که هوتکی های پناه گرفته درقلمروش را تحویل دهد که نداد. بنا برآن، نادرافشارواحمدخان ابدالی به هند رفته 850 افغان هوتکی را اعدام ومرده های آن ها را بردیوارهای دهلی آویزان وبا خالی کردن بانک حکومت مغلی به فارس برگشتند. درفارس، نادرافشارترورشد وجا یش را کریم خان زند گرفت. کریم خان زند مصروف نظم درفارس شد.
درحالیکه کریم خان زند مصروف آرام سازی فارس بود،احمد خان ابدالی درقندهاراعلام امارت کرد البته نه بنام افغانستان بلکه بنام خراسان. یعنی گام اول را به نفع شرکت هند شرقی برداشت. شرکتی که سلطه برهند وخراسان وفارس را دنبال می کرد. بلی، احمد خان امارت خود را ساخت اما نه اداره ساخته توانست ونه ازمردم ما لیه گرفته توانست. ازاین رو، به غارت درقلمرو حکومت مغلی یا پاکستان کنوی شتافت.غارتیکه بیشترین زیان ها را به مسلمان ها بارکرد نه به هندوها! شرکت هند شرقی که توسط ابدالی حکومت مسلمان مغل را بسیارتضعیف کرده بود، لشکرسیک را ساخت وبجان دارودسته غارتگراو انداخت. طوریکه دیده شد،لشکرسیک اول احمدخان ودوم تمورپسرفساد پیشه اش را درتنگنا گرفت. تنگناگیریی که اول منجربه حکومت مهاراجه رنجیت سینگ درپنجاب ودوم منجربه ظهورهند بریتانیا شد. هند بریتا نیا هم سه کاررا موفقانه کرد:نخست، حکومت سیک ها درپنجاب یا پا کستان کنونی را منحل کرد؛ دوم ، با تبد یل نام خراسان به افغانستان به کمک روسیه، زندانی بی بامی را به زندان بانی عبدالرحمن وحشی ساخت؛ دوم،قانون ترسناک مرزی را بر ایجنسی های پشتون نشین شرق دیورند جاری ساخت؛ سوم ، ازبخارا تا گرجستان وآذربایجا را ازخراسان وفارس جدا وتحویل روسیه داد ومرزهای دریایی فارس درجنوب را ازخود کرد. موفقیتی که با بکار گیریی احمد خان ابدالی نصیب هند بریتا نیا شد.معلوم است که ، موفقیت هند بریتا نیا هم بزیان پشتون ها هم بزیان تاجیک ها ودیگر قوم های خراسانِ افغانستان نا میده شده توسط آن تمام شد. بنا برآن ، به صراحت می گویم که وضع فاجعه بار کنونی افغانستان به خصوص افغان های دوسوی مرزدیورند دستاورد احمد خان ابدالی می باشد. با چنان دستاوردی ،حق دارد با بای افغان های استعمارزای با شد. منظورم ازافغان های استعمارزایی آن شمارافغان های زروزورپرستی می باشند که ازشرکت هند شرقی تا هند بریتانیا وشوروی وامریکا وپاکستان نوکری وترورکرده ووضع فاجعه بار کنونی را تحویل مردم مظلوم آه وفغانستان داده اند.