بیست و هفتم ماه جدی 1397
این تحلیل ؛ درپیوند به بحث طولانی زیرعنوان" نوشریعتی، به چه معنا؟"، بحث کننده ها طرفداران شریعتی با احسان شریعتی فرزند او، نشرشده درسایت ملی- مذهبی ، روزسه شنبه 25 دی / جدی، ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبوکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود، تا دوستان ازآن مستفید شوند.بحث نوشریعتی ها را خواندم.ازاین که به حیث فارسی زبان افغانستانی ،همه یا بسیاری کتاب های چاپ شده زیرعنوان "مجموعه آثارشریعتی " را خوانده ام ،لازم می دانم که درزمینه ابرازنظرنمایم. درحالیکه بحث نو شریعتی ها را مفید می دانم ، اما کاربرد نوشریعتی را مناسب نمی دانم. به این خاطرکه ، شریعتی درزمانی سخن گفته وابرازنظرکرده است که فرق های بسیاری با زمان مادارد. مثلا، زمان سخن گفتن های شریعتی ، زمان مرگ کهنه استعمارگری وظهورکشورهای مستقل درجهان وحکومت شاهی مطلقه ای آریامهردرایران بود.اما زمان ما ، زمان نواستعمارگری درقالب نظم نوین جهانی با شعارلیبرال دموکراسی درسطح جهان ، حکومت مطلقه فقهی - صفوی درایران وبنیاد گرای وتروریسم مذهبی ولرزان شدن استبداد شیخ وشاه ونظامی ها دردیگرکشورهای اسلامی منهای اندونیزی ومالیزی می باشد.اندونیزی ومالیزی را به این خاطرازکتگوریی استبداد های شاهی وشیخی بیرون کردم که درآن ها اسلام با عرفان، تبلیغ وتجارت رفته نه با شمشیر عرب های بدوی بنام فتوحات اسلامی. ازاین رو، اسلام درآن بخش ازقاره ای آسیا انسانی می باشد وهمسازی با دموکراسی وآزادی وحقوق بشر دارد.
درباره دیگربخش های جهان اسلام ،ازتاجیکستان درآسیای مرکزی وبنگله دیش درآسیای جنوبی تا لیبی درشرق افریقا ونیجریه درغرب افرایقا، معلوم است که اسلام با تفنگ سالاری رفته است. ازاین رو، کمک به استبداد شاه وشیخ ونظامی ها کرده است.استبدادی که تا کنون ادامه یافته وبه اندیشمندان مسلمان اجازه فکرکردن درباره دین ودنیای خود را نداده است.ازاین که، درایران استبداد شیخ بانمونه گیری ازاستبداد مذهبی-صفوی درادامه استبداد آریامهری حکومت می کند،ترس ولرزآن را درشیوه ای بحث دوستان نو شریعتی ام هم می بینم. بادرک ترس نوشریعتی ها ازاستبداد نو صفوی هادرایران، به آن ها می گویم که اسلام به یک نهضت اصلاحی ما نند مسیحیت نیازمبرم دارد؛ متاسفانه، ازسید جمال وعبده که به پیشگامان نهضت اصلاحی یاد کرد ند،هشام شرابی دانشمند نو اندیش فلسطینی آن ها را اصلا اصلاح طلب نمی داند ودرکتاب خود"روشنفکران عرب وغرب، سال های تکوین 1875-1914"،تلاش های فکری آن ها را بی اثرنامیده وکیرن آرمسترانگ،درکتاب خود"جنگ برای خدا،بررسی بنیاد گرای دریهودیت، مسیحیت واسلام"،سید جمال، عبده ورشید رضارا چهره های معرفی کرده است که به حکومت ها واشراف سخن گفتند نه توده های مردم.برخلاف، حسن البناء نواندیشی را بدرون توده ها برد وترورشد واستبداد جمال ناصر،سید قطب را با خشونت تندرو ساخت! چراغی برفراز راه را که سید قطب درزندان ترسناک ناصرنویشت، استقبال بنیاد گرا یان ازآن را نوشریعتی ها بهترازمن می دانند! بهرحال، درپاکستان که سال هازندگی کرده ام وزبان اردوزبان دومم شده است، ائتلاف نظامی ها وملا ها با دالرهای نفتی عربستان وووهابیت متحجر آن ،طالبان والقاعده را تولید کرده است. طرفه اینکه ،همان نظامی های تروریست پرورپاکستانی ازنام وشخصیت وشهرت اقبال چنان سوء استفاده کرده اند که بارهادرپاکستان اشک ریختم!
بهررو ، درحالیکه طرح بخش های ازنویشته های شریعتی نه همه آن ها را برای مبارزه با تند روی وتروریسم مذهبی دربیرون ایران موثر می دانم، امادرداخل ایران با وجود اینکه ایرانی نیستم طرح مجدد اندیشه ای او را برای مبارزه با شیعه صفوی سازنده می دانم. ناگفته نماند که ، استبداد آخوندیسم صفوی یک خواست شریعتی را برآورده کرده است وآن اینکه دریک رساله ای کوتاه ازنوشته های شریعتی درتهران خوانده بودم که آروزکرده بود که" یک حکومت سکولاردین ستیز بیا ید وخرافاتی مشهوربنام دین را بکوید تا دین را دوباره مطرح کنیم." برخلاف، سکولاریسم دین ستیزدرایران نیامد وحکومت فقهی آمد وچنان دین را بدنام کرد که شریعتی هرگزگمان آن را نمی کرد.اینکه نسل نو درداخل ایران بسیاردین گریز شده اند وزنان جوان روبروی ملاها ولباس شخصی ها حجاب خود را دورمی کنند وشش میلیون ایرانی درخارج اکثرا ازدین بیزارشده اند،نوشریعتی ها بهترازمن می دانند!
0 comments:
Post a Comment