ابراهیم ورسجی
سیزدهم جوزای 1395
وقتیکه ازبی ارزشی یا کم ارزشی دموکراسی سیاسی سخن گفته وبرارزشمند ی دموکراسی اقتصادی تاکید می ورزم، معلوم است که پای خطر سرمایداری برای دموکراسی درمیان است ؛ ورنه ، سخن ازدموکراسی اقتصادی اهمیت پیدا نمی کرد. اینجا است که دشمنی سرمایداری با دموکراسی برجسته می شود. درواقع ،همین دشمنی را بهترازهرکشوردیگر درامریکا می توان توان به گونه بارزمشاهده کرد. مثلا، نگاهی به سخنرانی های برنی سندرز سوسیالیست ازحزب دموکرات، سخنان هیلاری کلنتن مداح سرمایداری ازحزب دموکرات ودونالد ترامپ میلیاردر مشهور ازحزب جمهوری خواه ، روشن می سازد که هم سرمایداری هم کاندید های مقام ریاست جمهوری ودیگر مقام هاچگونه بارای مردم کم درآمد بازی می کنند؟ معلوم است که سندرز درسخنان خود، همان شعارمبارزان والستریت سال 2011 را تایید کرد که گفته بودند : یک درصد مردم بر99 درصد مردم بنام دموکراسی درامریکا حکومت می کند! وضعی که باید تغییرکند وتنها سندرز به تغییرآن باورو اصراردارد ، نه دورقیبش. وهمین مسئله نشان می دهد که مناسبات سرمایداری ودموکراسی درامریکا چگونه رقم خورده است. مناسباتیکه درآن دموکراسی زیردست وسرمایداری بالادست می باشد. دربیرون امریکا، البته درهند وپاکستان که مدعی تحقق دموکراسی می باشند، معلوم است که دراولی میلیون ها فقیر وصدها میلیاردر وجود دارد ودردومی هم رهبران حزب مسلم لیگ ازبورژوازیی نامردمی پنجاب ورهبران حزب مردم ازفئودالان یا بزرگ مالکان سند برخاسته اند.دوحزب اجاره داردموکراسی زیرسایه نظامی ها که هم دموکراسی را مسخره کرده اند هم با تولید طالبان ،اسلام را به حیث دین تروریستی به جهان معرفی کرده اند.
ازهمه خنده آوراینکه، اسناد فاش شده پاناما، نشان داد که سرمایداران وسیاست مداران منتخب بسیاری کشورهای دموکرات ازجمله پاکستان، برای فرار ازپرداخت مالیات بر درآمد شان، سرمایه ای خود را به بیرون برده اند. اگرچه دراسناد پاناما، خبری ازذخیره سازیی سرمایداران وسیاسی های امریکایی درمیان نیست، چون مسئله دموکراسی وسرمایداری درمیا ن است، فرق نمی کند که سیاسی ها وسرمایداران امریکای درآن غایب بودند یاحاضر.درهردوحالت غیبت وحضورشان، دومسئله نمایان است وآن اینکه سیاست مداران وسرمایداران وبزرگ مالکان کمتربه دموکراسی باوردارند یا هرگز باور ندارند ؛ دوم ، سیاسی ها رای را ازمردم کم درآمد وخدمت را بیشتربرای سرمایداران وبزرگ مالکانی می کنند که در پروسه انتخاباتی پول برایشان پرداخته اند یا می پردازند. مسئله ی که ناسازگاری حتا دشمنی سرمایداری وبزرگ مالکی را با دموکراسی نما یان می سازد. نا گفته نماند که تنها سرمایداری وبزرگ مالکی نیست که علیه دموکراسی می رزمند یا ازآن بهره برداری ابزاری می کنند، بلکه کمونیست ها یا باقی مانده های ایدئولوژی استالین، بنیاد گرایان مذهبی ای همه ی مذاهب ، ملی گرایان تمامیت خواه - فاشیست ومستبدان نظامی- سنتی درکشورهای مسلمان به خصوص کشورهای عربی هم دشمنی ای سرسختنا نه ی با دموکراسی دارند هم درمواردی که ناچارشوند باکی نیست اگر انتخابات جعلی - مدیریت شده برگزارنمایند. به گونه ی که درمصرالسیسی وزیمبابویه موگا بی وکشورهای دیگر دیده شده است.
بهرصورت، بهتراست که نمونه ی برجسته ی ازابزارکردن دموکراسی توسط سرمایداری- بزرگ مالکی ودیگر مخلفان دموکراسی نمایش داده شود! مثلا، درافغانستان دیدیم که نمایند گان یا دست نشاند گان سرما یداری ، بنیاد گرایان وتند روان قومی - تاریخ زده ، درهمسازی با تروریسم طالبانی دست ساخت ائتلاف نظامی ها و ملاهای پاکستانی ، جنازه دموکراسی را برداشته بزباله دان جغرافیا واریزش کردند.اگرچه برخی تحلیل گران یافت می شوند که دراین زمینه وزمینه های دیگر به تئوری توطئه پناه برده به برخی غلط کاری های جناح های مالی- سیاسی- ایدئولوژیک ، نقاب می پوشانند. اما نوسنده به این باوراست که تئوری توطئه وکاربردش یک بخش کمرنگ بازی ومنفعت جوی های مالی وسیاسی بازیگران را شکل می دهد؛ درحالیکه، بخش بزرگ وتعیین کننده بازی با دموکراسی را سرمایداری به نمایش می گذارد.
دراین راستا ، پیشتردریک نوشته ، یاد آوری کرده بودم که چرا دموکراسی، حقوق بشر، حکومت داریی خوب وجامعه مد نی درافغانستان بی ارزش ساخته شد ند؟ معلوم است که ، گرایش هایی اقتصادی- ایدئولوژیک - قومی درارزش زدایی ازدموکراسی درافغانستان سهم گرفتند. پس، دراین نوشته که درادامه نوشته قبلی ودنباله دارمی باشد، درباره دموکراسی واهمیت آن ازنگاه اقتصادی یاحقوق اقتصادی- اجتماعی مردم دردموکراسی را بررسی وابرازنظرمی نمایم ، تا مرزکشی میان دموکراسی سیاسی ودموکراسی اقتصادی کرده شود. اگرچه، این نوشته عمومی است، اما ازاینکه درافغانستان بنام دموکراسی ، تجاوزهای بی شرما نه ی به حقوق اجتمای- اقتصادی- سیاسی ای مردم صورت گرفته است ؛ ازاین رو، ایجاب مرزکشی میان کارهای اقتصادی وسیاسی ای دموکراسی به مردم افغانستان دربیشترازیک ونیم دهه اخیررا می کند تابه گفته شاعر:" سیه روی شود هرکه دراوغش باشد"!
بنا برآن ، نوشته را با مرزکشی میان دموکراسی سیاسی واقتصادی وتباه کاری اولی درافغانستان به کمک قوم گرایی سیاه کار- گذشته گرا ، تند روی مذهبی وتروریسم مذهبی نما ادامه می دهم. اگرچه ، دموکراسی ها درکشورهای سرما یداری ازهمان آغازدرخد مت سرمایداران وباردوش فقیران رای دهنده بودند ومی باشند،اما بزرگ ساختن تهدید کمپ کمونیزیم اتحاد شوروی متوفا و روش مستبدانه ی حکومتی خودش واقمارش توسط امریکا ، بسیاری ضعف های اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی- اخلاقی ای نظام با صطلاح دموکراتیک - سرمایداری زده ی اروپایی- امریکای را پوشانده بود. درصف مخالف آن، کمونیست ها، دموکراسی را ابزارسرمایداری وفرزند بورژ وازی خوانده سرزنش کرده بود ند وهنوزهم می کنند.
بهرحال ، نقد من ازدموکراسی سیاسی واستنادم به دموکراسی اقتصادی ربطی به مناقشات دموکراسی ای سرمایداری زده وکمونیسم دموکراسی ستیزدیروز وامروز ندارد. بله ، اگرچه بحث بنده به هردو شیوه مد یریت اقتصادی وسیاسی جامعه های سرمایداری وکمونیستی رابطه ندارد،اما بدورازآن هاهم مانده نمی تواند. به این خاطرکه ، سوسیالیسم وسرمایداری دراصل مکتب های اقتصادی می باشند که بعدا ازآن ها ایدئولوژیی سیاسی ساخته شد ورودرروی هم قرارداده شدند. دربازی نا پاک یاد شده، مسئله مهم این بود که هردوکمپ یک دیگررا شیطان وخود را فرشته جازده بودند. درحالیکه دریکی اقتصاد را دولت اداره می کرد ودردیگری سرما یداران دولت را کنترول می کرد ند ومی کنند. به سخن دیگر، ترکیبی ازشیطان وفرشته درهردوشان یافت می شد.
دربازی نا درست یاد شده ، روشن است که مردم به خصوص طبقه کم درآمد بود ند ومی باشند که زیانمند شدند وهنوزهم زیانمند می شوند. بهرصورت ،جزم اندیشی اید ئولوژیک درهردوکمپ مانع ازاین شد که حرکتی به سوی نقطه ی وسط صورت بگیرد. یعنی ضعف های کمونیسم وسرمایداری بررسی وازخوبی هایشان بهره برداری وازبدی ها یا ضعف های شان دوری گزیده شود. نه تنها برای آمدن درنقطه ی وسط کاری کرده نه شد، یا اگرکاری کرده شد مانند کاریکه سوسیال دموکرات ها وحزب های سوسیالیست اروپایی کردند، سود مند واقع نه شد. افزون برکم کاری یا نا بکاریی سوسیالیسم اروپایی، بافروپاشی کمونیسم، سرمایداری افسارگسیخت وزیرنام جهانی سازی جنایتی کرد که هم دموکراسی را مسخره کرد هم ازاستالین اعاده حیثیت کرد که ازنظراداری ولادی میرپوتین واضحا برآن می نازد ومی تازد وحق هم دارد که بتازد.اگرچه از چپ های استالینی وغیراستالینی دربرابر گستاخی سرمایداری کاری ساخته نه شد و پوتین هم برقدرت نظامی وسیاسی روسیه به حیث میراث خورشوروی بازی می کند، بازهم همین که چپ ها انتقاد می کنند، به این معنا است که هستند. بود نی که به آن سرمایداری خم ابروهم نمی کند.
اگرچه استالینیسم برای سرعقل آوردن سرمایداری کاری کرده نتوانست، اما بازی گران تازه نفس درسطح جهان مانند: روسیه، چین ومتحدان بزرگ ودرمیانی شان که ازسیاست های انحصارگرانه - خود ستایانه ی سرمایداری و نواستعمارگری نفرت دارند، درجهت پایان عمرجهان سیاسی - اقتصادیی دارای یک ارباب خود سریعنی امریکا کوشش های روزافزونی براه انداخته اند که بسیارموثرواقع شده است.ازهمه مهمتراینکه ، جورج بوش به نمایند گی ازایدئولوژی خشن وتروریسم پرورسرما یداری بنام جنگ علیه تروریسم کاری کرد که ازلیبی تا افغانستان را تروریزه و آبروی برای امریکا درمیان مسلمان ها باقی نگذاشت. مسئله که هم مشوق ولادی میرپوتین شد تا روسیه را متحد جهان اسلام معرفی وجابزند وهم مخالفان بزرگ ودرمیانی امریکا ازکوبا و وینزیویلا ، درامریکای لاتین، تا زیمبابویه موگا بی درجنوب افریقا وجمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا وکیم اون جون درکوریای شمالی وازهمه بزرگترها، یعنی چین درشرق آسیا وهند درجنوب آن به حیث بازی گران دولتی ؛ وده ها گروه تروریستی مسلمان وغیرمسلمان به حیث بازی گران غیردولتی با ایدئولوژی های متضاد وناهمسوکمربه مبارزه علیه امریکا یا ارباب یکه تازدرسیاست جهانی بسته کنند. مسئله که افزون بر تضعیف امریکا درسیاست جهان، کمک به دوام استبداد وارزش زدای ازدموکراسی درکشورهای مسلمان کرده ومی کند.
اگر کارنامه های زشت بنام دموکراسی وحقوق بشردرافغانستان وعرق را با رویدادهای یاد شده جمع کنم، این واقعیت تلخ بدست میاید که دموکراسی ابزار دست سرمایداریی افسارگسیخته شده است . ازاین رو ، بدرد مسلمان ها وافریقای ها وآسیای های پیرودیگر ادیان وفرهنگ هانمی خورد. اینجاست که ، این سخن نغز دکترشریعتی کاربرد پیدا می کند که: اگرمی خواهید حقیقت را بگوبید ، به آن حمله نکنید ازآن دفاع منفی کنید! دفاع منفی هم چیزی نیست جز ترویج دموکراسی وحقوق بشر به گونه ی منفی یا مسخ کننده که درافغانستان وعراق هم چهره ی آن ها را مسخ هم کمک به فربه شدن بی سابقه ی تروریسم وتند روی مذهبی وروحیه ی ضد امریکای کرده است.
با درنظرداشت گفته های بالا، سه اختیارپیش روی مسلمان ها خود نمای می کند: نخست ، رد دموکراسی؛ دوم ، مبارزه درجهت احیای استبداد نظامی- سنتی؛ سوم ، مجزاکردن دموکراسی ازسرمایداری وتاکید بردموکرسی اقتصادی که همسازی با عدالت اجتماعی واصل شورا دراسلام دارد. درواقع ، اصل دوم رویداد ناخوشایندی بود ومی باشد که برخلاف خواست مردم بزور نظامی هادرمصر بوقوع پیوست. بهرحال ، نباید دموکراسی رد شود وفایده رد نه شدن آن وقتی بدست میاید که تکلیفش با سرمایداری وسیاست های غیر دموکراتیک کشورهای دموکرات غربی به خصوص امریکا روشن شود. ادامه دارد.
0 comments:
Post a Comment