Friday, 13 May 2016

چرادرافغانستان ارزش های مانند:دموکراسی،حقوق بشر،جامعه ی مدنی وحکومت قانون،بی ارزش شدند؟


پیش نویس:
ابراهیم ورسجی
بیست وچهارم ثور1395
خوانند گان وبلاک های "اندیشه " ، "اومانیسم / انسان گرای " ودوستان فسبکی / رخنامه ی بنده درجریان هستند که بحثی را زیر عنوان " چرامبارزات مذهبی درافغانستان به خشونت وتروریسم انجامید ند ؟" ، براه انداخته ام. البته ، به این خاطرکه ،افغانستان پیش از سپری کردن مرحله ی مدرنیسم / نوگرای ومدرنیزاسیون / نوسازی ، به کمک انفجاراطلاعاتی رخنا مه ی- تارنمایی زاده ی فرهنگ واقتصاد جهانی سازی، جبرا وارد مرحله ی مدرنیته / نواندیشی فکری- فرهنگی شده یا مورد هجوم آن قرارگرفته است. وقتیکه ازاین صل سخن می گویم که افغانستان مدرنیسم / نوسازی را سپری نکرده ووارد مرحله ی مدرنیته / نواندیشی فکری- فرهنگی شده است ، منظورم این است که درنیمه نخست ودوم سده ی بیستم ، بسیاری کشورهای مستعمره ورها شده از زیرسلطه ی استعمارکهنه، تجربه مدرنیسم / نوگرایی ومدرنیزاسیون / نوسازی ازبالابزیررا به شیوه های غربی - سوسیالیستی بکاربردند و تاحدی به نتیجه رسید ند. مثلا، ترکیه ، تونس ، ایران ، مصر، اندونیزی واخیرا مالیزی، با مدرنیسم / نوگرای ومدرنیزاسیون / نوسازی هرچند نیمه کاره وارد آستا نه ی عصرمدرن شدند ؛ وعربستان را وهابی گریی نفتی درمسیرخلاف مدرنیسم وپاکستان را نظامی ها وملاها اول تجزیه واکنون گهواره تند روی وتروریسم مذهبی برخلاف هندوستان روبه مدرنیته ساختند. درمیان کشورهای یاد شده، تنها درایران ،مذهب توانست که مدرنیسم را براندازد ومدرنیسم قابل قبول مذهبی ها را براه بیندازد که دستاورد خوبی ندارد.
برخلاف، افغانستان نتوانست با وجود ماندن درزیرسلطه ی مستقیم وغیرمستقیم استعمارهند برتانیه، چیزی ازمدرنیسم انگلیسی را یج درهند بدست آورد. وزمانیکه استعمارانگلیس از هند رفت ،افغانستان بخاطر حکومت های نا مردمی اش اول بزیرسلطه ی استراتژیک وبعدا بزیرسلطه ی اید ئولوژیک اتحاد شوروی رفت؛ وبنابر ریشه ی الحادیی مدرنیسم شوروی، تند روی مذهبی - رزمجو ومخالف مدرنیسم فربه وبا نابود کردن مدرنیسم روسی،افغانستان به سوی دنیای پیش مد رن رانده شد. پس رویی که ایجاب می کند مورد بررسی قرارگیرد تا روشن شود که علت درچیست؟ به سخن دیگر، دین وفرهنگ وساختار اجتماعی افغانستان مانع مدرنیسم / نوگرای شده است ویا شیوه ی نا درست کاربرد مدرنیسم وناتوانی حکومت ها باعث شکست نوسازی وفربه شدن مذهبی گریی- سیاسی- رزمجو، سنت گرا یی وبیرون شدن تروریسم از شکم بنیاد گرای های نژادی ومذهبی شده است.
بطورنمونه ، درافغانستان ، ناسیونالیسم، مدرنیسم، کمونیسم، بنیاد گرایی دانشگاهی- مدرسه ی وطالبانی ، دموکرسی ،حقوق بشر، جامعه ی مد نی وحکومت قانون ودیگرارزش های وا بسته به آن ها زمین بوس شده اند. پرسمان های که نویسنده می خواهد زیرعنوان های : " چرا درافغانستان مبارزات مذهبی به خشونت وتروریسم انجامید ند " و" چرا درافغانستان ارزش های مانند: دموکراسی، حقوق بشر، جامعه ی مد نی وحکومت قانون، بی ارزش شد ند ؟ " به بحث وبرسی بپردازد ، تا روشن شود که کمبودی ها ومانع ها درکجا بود ند ومی باشند؟ دراین راستا، لازم می دانم که درباره مدرنیته / نواندیشی ومدرنیسم / نوگرای ومدرنیزاسیون / نوسازی بررسی به عمل آورده شود تا روشن شود که چرا مسلمان ها بطورعام وافغانستان بطورخاص موفق نشد که مدرنیسم را به گونه ی کاملش رایج نماید. پرسمانی که ایجاب بحث گسترده را می کند. البته بحثی که با روشنی اندازی درباره مدرنیته ، مدرنیسم ومدرنیزاسیون شروع وادامه میابد
اگرچه درباره مدرنیته / نواندیشی ومدرنیسم / نوگرا یی ومدرنیزاسیون / نوسازی نظریه ها وبرداشت های گونه گون ابرازشده است، و نویسنده با مطالعه ی که درباره بسیاری برداشت ها ازمدرنیته ، مدرنیسم ومدرنیزاسیون کرده است که درفصل" دین ومدرنیته " درکتاب اسلام وسکولاریسم بیان کرده شده است. بازهم درمیان نظریه پردازان مدرنیته ، مدرنیزم ومدرنیزاسیون، برداشت مارشال برمن را مفید به موضوع این نوشته دانسته بازتاب می دهم. معلوم است که درقرن بیستم ، مارشال بِرمن ، یکی ازنظریه پردازان مشهورمدرنیته به شمارمی آمد. وی درکتاب خود "هرآ نچه سخت واستواراست دود می شود وبه هوا می رود"، درباره ی مدرنیته، مدرنیسم ومدرنیزاسیون سخن گفته ومدرنیته را وجه خاصی ازتجربه زندگی می داند که مردان وزنان سراسرجهان درآن شرکت دارند.(1) مدرن بودن ازنگاه برمن ، تعلق داشتن به محیطی است سرشارازتجربه ها ودیگرگونی ها، درنوردیدن تمامی مرزهای جغرافیای وقومی وملی ایدئولوژیکی. به تعبیربرمن، مدرن بودن یعنی تعلق داشتن به جهانی که درآن به گفته ی مارکس ،"هرآنچه سخت واستواراست، دود می شود وبه هوا می رود." درواقع، زندگی مدرن ازاندیشه ها، دانش ها وتجربه های گونه گون بهره جسته است . کشفیات بزرگ، نوآوری ها وپیشرفت های صنعتی وفن آورانه به این زندگی کمک کرده اند. این فرایند پیچیده ، بینش وفرهنگی بازوپویا به انسان عطا می کند وبه او این امکان را می دهد که باهم نوعان خویش ازنعمت هم سخنی ، هم کنشی وهمبودی بهره مند شود. چنین پدیده ی را مدرنیزاسیون می نامد.(2) اما فرایند دگرگونی های سیاسی، اجتماعی واقتصادی است که درشهرنشینی، تاسیس دولت وبنیان نهادن ساختارها ونهادها به مثابه فرایندی عینی تبلورمی یابد. براین اساس، تجربه مدرنیته ، روایتی تاریخی است که ازهم نشینی مدرنیسم ومدرنیزاسیون با ماسخن می گوید.(3)
بِرمن در تجربه مدرنیته، تاریخ مدرنیته را به سه مرحله بخش می کند. مرحله نخست، حدودا از سده شانزدهم آغار می شود وتا پایان سده هجدهم تداوم می یابد.(4) در این مرحله، مردمان بدون داشتن درک دقیق و روشنی از تجربه زندگی مدرن و داشتن آگاهی ناچیزی از اجتماع مدرن، در پی جست و جوی واژگان مناسب برای توصیف این وضعیت جدید هستند. مرحله دوم با جنبش انقلابی دهه 1790 آغاز می شود که انقلاب کبیر فرانسه با سربرآوردن یک جمهور بزرگ مدرن، نقطه عطف آن است. سپس در سده نوزدهم، مردمانی که به این جمهورمدرن تعلق دارند، چگونگی زیستن در جهان های غیر مدرن را از لحاظ مادی و معنوی به یاد می آورند. این دوگانگیِ درونی و حس زیست همزمان در دو جهان متفاوت، ایده های مدرنیزاسیون و مدرنیسم را به بارمی آورد و شکوفا می سازد. مرحله سوم به سده بیستم اختصاص دارد. این مرحله ی که شاهد گسترش فراگیر مدرنیزاسیون در جهان است."(5) درواقع، درهمین مرحله اخیراست که مدرنیته ومدرنیسم ومدرنیزاسیون وارد کشورهای مسلمان می شود. متاسفانه ،افغانستان درزمینه ازهمه پس ماند ونوسازی ناچیزی که به کمک اتحاد شوروی بدست آورد بود درجنگ علیه آن وحکومت دست نشانده اش ازدست وداد وویرانی کابل وتروریسم طالبان وحکومت درمانده ی کنونی را تحویل گرفت.حکومتی که بدون کمک امریکا بسیاردشواراست که باقی بماند!
چون ، دراین نوشته ، بحث درباره ی بی ارزش شدن ارزش های مدرن مانند: دموکراسی، حقوق بشر، جامعه ی مدنی وحکومت قانون می باشد که همه نرم افزارمدرنیته می باشند وتانک وتوپ وهواپیما،خط آهن ، سرک های پخته، برق، کانالیزاسیون ،ابزار اطلاعاتی و...سخت افزارآن ؛ ازمبارزه مذهبی تنها به حیث مانع وسنگ انداز دربرابربخش نخست یانرم فزارمدرنیته آن یاد می کنم. زیرا که ، بحث درباره ی آن درنوشته دیگرمی باشد که ازآن نام برده شد. پس، بهتراست که بررسی را ازنرم افزارمدرنیته یا دموکراسی بیاغازم. معلوم است که دموکراسی با وجود ریشه داشتن دردولت شهرآتنِ دونیم هزارسال قبل، به گونه ی کنونی اش میوه مدرنیته / نواندیشی می باشد. زیراکه ، دموکراسی کنونی با دموکراسی دولت شهرآ تن فرق ها بسیار دارد. مثلا، دموکراسی آ تن ، سقراط را به این بهانه که افکارش مردم را گمراه می کند، بانوشاندن جام شوکران (زهر) کشت. برخلاف، دموکراسی کنونی امریکا نمی خواهد یا نمی تواند نوام چامسکی ، معترض سرسخت نظام وسیاست امریکا را جام شوکران نوشانده نا بود کند!
باتوجه به زهرنوشاندن دموکراسی ودموکرات های آ تن به سقراط ، افلاطون وارسطو، شا گردا نش وپا یه گذاران اندیشه ی سیاسی وفلسه ازپذ یرش دموکراسی نامبرده خود داری حتا مخالف آن شد ند. مسئله ی که اکنون زیرعنوان های عوام گرا یی ، سرمایه سالاری ، فریب کاری، بیماریی دموکراسی زیربحث ومناقشه اندیشه ورزان علم سیاست وجامعه شناسی سیاسی می باشد. مزید برآن، دردموکراسی آ تن، زنان، برد گان وخارجی ها هیچ گونه شخصیتی نداشتند. درحالیکه ، دردموکراسی کنونی ، بردگی لغو وزنان ومردان دارای حقوق برابر شده اند وخارجی ها درصورت تطبیق خود با قانون ، شهروند شده ازمزایای دموکراسی بهره مند می شوند. وحقوق شهروندی هم حق مشارکت، حق ساختن تشکل ها وانجمن ها، حق شفافیت، حق شخصیت واعتبارملی، تاکید برحق آزادی بیان، اندیشه ومطبوعات آزاد، حق آموزش صلح، حق بشربودن، حق حمایت به هنگام آسیب دیدن، حق مهاجرت وآوارگی یا مهاجران وآوارگان که اکنون اروپا به آواره های مسلمان وافریقای آن را نمی دهد، حق دیگراند یشی که درکشورهای مسلمان مرگ را درپی دارد، حق طرد وانتخاب وآشتی خواهی. درواقع، همه این ها محصول دموکراسی وحقوق بشرمدرن می باشد. وقتیکه می گویم ، دموکراسی آ تن با دموکراسی کنونی دراروپا وامریکای شمالی فرق دارد، به این معنا نیست که دموکراسی های کنونی یکسان می باشند. واقعیت این است که ، درهرکشوری دموکراسی مطابق فرهنگ واوضاع سیاسی ،اجتماعی، فرهنگی واقتصادی آن نمود ورشد کرده ومی کند.
بطورنمونه ،دموکراسی درامریکای شمالی ، استرالیا واروپای غربی وشرقی هم باهم تمیزدارند وهم واین دموکراسی ها با دموکراسی های هند،افریقای جنوبی، برازیل وشیلی ، تفا وت های بیشتری دارند. بهرحال ، درهمه گونه های تطبیق شده ی دموکرسی ، بر تابع اراده مردم ساختن حکومت ها تاکید شده است. این که دموکراسی های یاد شده تابع اراده مردم هستند یانه ، موضوع بررسی های دانشگاهی- رسا نه ی می باشد که آگاهان خوب تر می دانند. درحالیکه دموکراسی ها ازبرازیل تا هند وازلندن تا واشنگتن وازتورنتو تا کمبیرا، فرق نشان می دهند، اما فرق شان نمایانگرتنوعات فرهنگی - مذهبی- نژادی می باشد نه ضعف درونی دموکراسی. درواقع، تنوعات فرهنگی- اجتماعی تنها دموکراسی را زیرسا یه نبرده اند ، بلکه رعایت حقوق بشر، فربه شدن ولاغرشدن جامعه ی مدنی وحکومت قانون را نیز زیر اثرگرفته اند.
درباره دموکراسی ، یاد کرده شد که در دولت - شهرآ تن شروع شده است ودرمسیرتاریخ پرفرازوفرود دونیم هزارساله بشر به شکل کنونی اش درآمده است. پس، گفته می توانم که دموکراسی درآ تن سربلند کرد وحقوق بشروجامعه ی مدنی ازشکم انقلاب کبیرفرانسه بیرون پرید ند. بطورنمونه، آزادی، برا دری وبرا بری، شعارانقلاب کبیرفرانسه علیه نظام سلطا نی- روحا نی- اشرافی بود که پایه گذارحقوق بشرشد. اگرچه منشورکنونی حقوق بشر، در10 ماه دیسامبرسال 1948 درمجمع عمومی سازمان ملل تصویب شده است،اما ریشه اش برمی گردد به همان شعارانقلاب کبیرفرانسه که پایه گذارحقوق شهروندی همه فرزندان آدم درکره ای خاکی شد. بعد ازحقوق بشر، جامعه ی مدنی به حیث عامل قوت بخش آن خود نمای می کند. پس، لازم است که درباره ی آن هم بررسی کوتاهی نمایم. زیراکه ، دریک ونیم دهه ی اخیردرافغانستان ، درباره اش بحث هاوکارهای بی حاصلی صورت گرفته است.پس، بهترست که به نقطه آغازجامعه ی مدنی هم اشاره ی شود. درباره ای زمان پیدایش جامعه ی مدنی، اگرچه سخن های زیادی یا فت می شود که گویا تاریخی طولانی برابر به تاریخ بشردارد، اما بدون شک، جامعه ی مدنی به شکل کنونی اش با انقلاب کبیرفرانسه شروع شده است.
مثلا، "هگل وکارل مارکس هردو فهمیده بود ند که با پیدایش جهان مدرن، دولت سیاسی وجامعه ی مدنی برای نخستین بارازهم جداشد ند.درواقع ، درسده های میانه ، جامعه ی مدنی به معنای کنونی آن وجود نداشت. درآن زمان، عرصه ی خصوصی مستقیما سیاسی بود،انقلاب کبیرفرانسه درحکم آخرین کنشی بود که طبقات سیاسی را به طبقات اجتماعی مبدل کرد. یعنی اختلافات طبقاتی را به یک جدای غیرسیاسی که فقط به زندگی خصوصی مربوط است، مبدل کرد. درحقیقت ، با این کنش به گفته ی کارل مارکس، جدای بین زندگی سیاسی وجامعه مدنی به حد کمال رسید. دراینجا، تمامی افراد مردم دربهشت جهان سیاسی شان برابرند درحالیکه درهستی زمینی اجتماع نابرا برند. ازاین رو، هستی سیاسی ، هستی آسمانی ، وعرصه ای ما ورا الطبیعه جامعه ی مدنی است. به گفته ی کارل مارکس، درجای که دولت به رشد کامل خود رسیده باشد، انسان یک زندگی دوگانه دارد. به این معنا که، درجامعه ی سیاسی خود را موجود اشتراکی قلمداد می کند، ولی درجامعه ی مدنی به حیث فرد خصوصی فعالیت می کند." بادرنظرداشت تعریف های که ازمدرنیته ، مدرنیسم، مدرنیزاسیون ، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق شهروندی ، آزادی بیان ورسانه ها، حکومت قانون، جامعه ی مدنی صورت گرفت، درباره ی بی ارزش ساختن آن ها درافغانستان ، بحث وبررسی به عمل آورده می شود. ادمه دارد.
پانویس ها:
1- مارشال برمن،هرآنچه سخت واستواراست دودمی شود وبه هوامی رود، تجربه مدرنیته، ترجمه: مراد فرهاد پور، تهران، طرح نو،1386،چاپ ششم، ص 17
2- همان ص 14
3- همان ص 15
4- همان ص 16
5- نک به مقاله علی موسوی در بایگانی سایت جرس، زیرعنوان : دموکراسی ومدرنیسم ...وبه اسلام وسکولاریسم، مقاله: دین ومدرنیته ، ازنویسنده.
www.rahesabz.net/story/46973/


0 comments:

Post a Comment