Tuesday 17 April 2012

ملی گرایی وراه دشوارملت شدن

تاریخ ناسیونالیسم مملوازخون ریزی،ستمگری وریاکاری است.
مجیدخدوری
ابراهیم ورسجی
29-1-1391
جهان ماتابرافتادن اتحادشوروی- سوسیالیستی ؛درواقع،بادوایدئولوژی سوسیالیستی وسرمایداریی لیبرال دموکرات که خودراعلمبردارفراهم کردن زندگی عادلانه ی اقتصادی وآزادمنشانه برای جامعه ی انسانی می پنداشتند،سروکارداشت.نگاهی به پیام وعملکردهردو،روشن می سازد که سوسیالیسم ولیبرال دموکراسی مدعی نجات بشریت درمقیاس جهانی بودند.این که تاچه اندازه سرمایداری لیبرال دموکرات وکمونیسم شوروی درمرکزوپیرامون خود موفقانه عمل کردندویابه ناکامی مواجه شدند،موضوع بحث های فراوانی بودومی باشد.دشواریی ایدئولوژی های که جهان راموردخطاب قراردادندومی دهند،همواره این بود ومی باشد که کشورهایی پیرویاپیشگام آن هادراکثرمواردایدئولوژی رابازیچه ی ناسیونالیسم ومنافع ملی خود کردند وهنوزهم می کنند!دراین که شورویی پیشین ازسوسیالیسم به حیث ابزارسیاست خارجی خودبهره گرفت،وامریکاازدموکراسی وحقوق بشربرای پرده پوشی به ماهیت تجاوزخود درویتنام،عراق وافغانستان و...بهره می گیرد،جای برای شک وتردیدباقی نمی گذارد.
بهرحال،شاهد بودیم وهستیم که برافتادن سوسیالیسم وناکامی مرگبارایدئولوژیک آن درفراهم کردن یک زند گی مرفه وآرام که برای مردم زیرفرمان خودوعده کرده بود؛زمینه سازسربلند کردن هویت هایی سرکوفته ی ملی وقومی ازیک طرف،ویک جانبه گرای،خودبزرگ بینی وتوسعه طلبی گزافه کاردربلاک سرمایداری برهبری امریکاشد.این تنهاسربرآوردن هویت های نژادی،ملی وفرهنگی درقلمروشوروی پیشین ویکه تازی جهانی امریکانبود که وارد معرکه ی پایان ناپذیرشدند؛بنیادگرایی مذهبی درهمه دین هاچه دین هایی یکتاپرستی وچه دین هایی زمینی بخاطربحران معنویتِ زاده ی تمدن مادی(کمونیستی- سرمایداری)نیزسربلند کرد.درردیف جریان های بنیاد گرا،بنیاد گرایی اسلامی که من باکاربردبنیاد گرادرکشورهای اسلامی برای همه گروه های مذهبی مخالف هستم وبجای آن اصول گرای اسلامی رابهترمی دانم.بخاطرصف آرایی خونین باکمونیسم درافغانستان،پیروزی انقلاب اسلامی درایران وشکست ملی گرای عرب دربرابرصهیونیسم،هم اصول گرای وهم بنیاد گرایی اسلامی قدبرافراشتند.
درحالی که دربراندازی کمونیسم شوروی،مبارزان مسلمان به نقش تعیین کننده ی خودتاکیدودرفکرآینده ی حکومت موردنظرخودبودند؛فروپاشی شوروی این امیدرادرمحافل سیاسی- فرهنگی امریکایی نیزبوجودآورد که تنهاآن هامی توانندسخن اول رادرجهان بزنندودراین راستا،نظم نوین جهانی رامطرح وبه فکر امپراتوری جهانی درویران های نظام کمونیستی برآمدند.ازدیدسیاست مداران امریکایی کارکمونیسم به پایان رسیده بودوتنهانیروی انگیزه دهنده درجهان که می توانست دربرابرسلطه ی جویی امریکابرخیزد،اسلام وتاندازه ی ملی گرایی به شمارمی آمد.همچنان ازدید گاه امریکا،ملی گرایی عرب توسط صهیونیسم مهارشده بودودرمهم ترین منطقه ی نفت خیزجهان یعنی خاورمیانه، هم برای کنترول منابع انرژی وهم چنان تامین امنیت اسرائیل باید زیرنامِ ستیزافراطی هابه حساب مبارزان مسلمان رسید گی کند.تولید وتقویت طالبان والقاعده توسط امریکاومتحدانش یعنی انگلیس ،عربستان وپاکستان ودرضمن تشویق طالبان به نقض وحشتناک حقوق بشربویژه حقوق زنان،جوسازیی جهانی برای براندازی طالبان وپاکسازی القاعده واشغال افغانستان وعراق ازپرسمان هایی می باشند که همه پذیرشده وجای برای گفت گونمی گذارد.
همزمان بافروپاشی کمونیسم شوروی وسربلند کردن بنیاد گرایی مذهبی بویژه مبارزه جوی اسلامی،این تنهاایدئولوژی دوران سازوجهان گرای کمونیسم نبود که درایجادجامعه ی آرمانی وبرابری خواهانه ی خودبه گونه ی مرگباری شکست خورد؛ایدئولوژی لیبرال دموکرات امریکایی نیزکه پس ازکمونیسم روسی وعده ی جهان دموکرات،عاری ازنقض حقوق بشرواستبدادسیاسی رادرفردای جنگ سردبنام نظم نوین جهانی وعده کرده بود،نیزشکست خورد.شکستی که با بحران مهارناپذیراقتصادی ومالی درسطح جهان همراه بود.واقعیت این است که شکست کمونیسم وسرمایداریی دموکرات مآب که اخیری بنام جهانی سازی تروریسم وجنگ راجهانی کرد؛واکنش های شدیدی رابدنبال داشت.واکنش های که به گونه ی دوباره جان گرفتن ملی گرایی،اسلام وافراط گرای کورکه گه گاهی به زورنیزمتوسل می شود، خودنمایی کردند.شکست کمونیسم روسی وسربلند کردن هویت هایی انکار شده زیرپوشش جامعه ی برابری طلب شوراهاوبدنبال آن،دیوانگی سرمایداری لیبرال محافظه کارزیررهبری جورج بوش وباندبدنام وتروریست پرور اوکه بنام جنگ باتروریسم وتوسعه ی جهانی گرایی دموکراتیک،تروریسم ،جنگ ،فقروفاصله ی وحشتناک طبقاتی راجهانی کرد؛یک نقطه ی امیدی دیگری راموردتوجه جهانیان ساخت که آن اتحادیه ی اروپایی فراملی ویافراکشور- ملتی بود که این تجربه درصورت موفقیت می توانست ومی تواندازبروزناسیونالیسم قوم مدارمانع ومشوق ناسیونالیسم مدنی همسوباکثرت گرایی دموکراتیک شود.
باوجودبرنامه ی فراملی کشورهایی اتحادیه ی اروپا،بازهم می بینیم که ملی گرایی به گونه های مدنی وعصبانیت زادراروپاوآن سوی اروپاسخن می گویدوراه خودرابدلایل گونه گونه پیگیری می کند.بطورنمونه،"درآغازدهه ی نود میلادی، درست زمانی که درشهرماستریخت هلند میثاق نهای اروپای واحدامضامی شدتابراساس آن چندین دولت- ملت باسابقه ی چند قرن رقابت های گاه همراه باجنگ های بسیارخونین دریک واحدوحدت یابند!دربیست کیلومتری این شهر یعنی درکشوربلژیک یکی ازپایه های اصلی قرارداد ماستریخت ووحدت اروپا مراحل اجرای تفکیک فدرالیستی بین فلاندرها(هلندی زبان ها)ووالونی ها(فرانسوی زبان ها)پیش می رفت.تفکیک ملی درچارچوب کشورواحد،ولی به موازات وحدت همین کشوربادیگرکشورهای اروپای!درکشوردموکراتیکی چون بلژیک بادموکراسی دیرینه اش که قطعاتامین وتضمین حقوق شهروندان درآن مسجل بود،بازدیده می شود که هویت ملی شدیداعمل می کندوتاآنجاهم عمل می کند که شهربروکسیل این مقرسیاسی اتحادیه ی اروپابخاطرترکیب نسبتابرابرجمعیتی ازدوملیت فلاندری ووالونیای،درکناردوایالت دیگربه ایالت سوم کشورمبدل می شود."(1)
آنچه گفته آمد،بازتاب ملی گرای درمتن یک کشوردموکراتیک چند قومی می باشد.بدنیست اگردرهمین زمینه،ازبرخوردشوروی هم باملیت هایش وفرجام غمبارآن سخن گفته شود.سرکوب وادغام ملیت هادرشوروی وفرجام بدآن،جهان گری سرمایدارانه ی جورج بوشی امریکاوگسترش تروریسم ونقض گسترده ی حقوق بشر درائتلاف ضدتروریسم دیده شدوتجربه ی موفق یانیمه موفق اتحادیه ی اروپای همگی نشان ازآن دارند که ناسیونالیسم وهویت ملی درهرحالت پایدارونمیرباقی مانده وبه بازی کردن نقش خود درچارچوب دولت ملی پررنگ یاکمرنگ ادامه می یابد.سربلند کردن دوباره ی ملی گرایی که آغازواوج آن جنبش های رهای بخش ضداستعماری دهه های50و60وپسین مرحله ی آن دهه ی70باجنبش آزادی بخش ویتنام بودوتاواپسین سال های دهه80 به گونه بی بدون رقیب موقعیت خودرانگهداری کرد.پسین ماه های دهه80که هم زمان بافروپاشی شوروی وپایان جنگ سردیاجهان دوقطبی بود،نظریه ی جهانی سازی واردمیدان شد.واردشدن نظریه وآرمان جهانی سازی؛ درواقع، شعاری به پایان خط رسیدن ناسیونالیسم وفرزندآن دولت ملی رابه گوش جهانیان رسانید.جهانی سازی که بادووجهه ی گسترش دموکراسی،حقوق بشروآزادی وازمیان برداشتن مرزهای دولت های ملی برای وسعه ی تجارت واردصحنه شده بود؛واکنش بنیاد گرایی وملی گرایی راکم اهمیت تلقی کرد.شایدبه این دلیل که، فکرمی کرد اندیشه ی دموکراسی دربرابراستبداد دولت های ملی فاسدوفرتوت،شعاربنیاد گرایی وملی گرایی راکمرنگ می سازد،درواقع خودرافریب داد!
وقتی که سران کشورهای غربی بویژه امریکادرهمان پروسه ی جهان سازیی دموکراتیک، باکاربردمعیاردوگانه،دست مستبدین طرفدارخودرادرعربستان،مصر،پاکستان و...درنقض حقوق بشرآزاد گذشتند وکشورهایی مانندایران،عراق،سوریه،کوبا،کوریای شمالی ووینزیویلاراکه یوغ استعمارجهانی زان رابه گردن نمی گرفتند،ناقض حقوق بشرومحورشرارت نام گذاشتند،روشن شده بود که جهانی سازان اندیشه ی جزحذف مرزهای ملی،پیداکردن بازارفروش کالاوبدست آوردن موادخام ارزان قیمت ندارند.وهمین معیاردوگانه بود که ناسیونالیسم وبنیاد گرایی راامیدوارساخت که می توانند سخنانی قابل پذیرش وجالب باردیگردربسیج توده هاعلیه استعمارنوین که زیرنام جهانی سازی واردمعرکه شده است،مطرح کنند.ازآنجاکه ناسیونالیست هادرفردای استعماروکسب استقلال ملی درتوسعه ی اقتصادی،سیاسی،اجتماعی وفرهنگی کشورهای خود ناکام شده بودند،به سختی می توانستند گفتمان مرد می راسرهم بندی وبه خورد مردم بدهند.ازسوی دیگر،نهضت اسلامی درجهان اسلام، ملی گرایی سکولار- مستبد حاکم راکه متحداستعمارنوبه شمارمی آمد،به چالش گرفت.وهمین چالش بود که امریکاوغرب راواداشت که رژیم فاسدوخودسر ملی نمای الجزایررابرجبهه ی نجات اسلامی که درانتخابات دموکراتیک سال1991 برنده  شده بود؛ترجیح،و درسرکوب یک نهضت مردمی- دینی توسط رژیم ملی گرای فاسدوفرتوت سکوت یابا آن کمک وشریک جرم شوند.
همان طوری که جهانی سازانِ بظاهردموکرات ودرواقع تاجر پیشه دم ازدماردموکراسی وحقوق بشردرآورده اند،پیش ازآن ها،ملی گرایان افراطی اروپایی امتحان بد داده بودند!....نگاهی بتاریخ اروپاازقرن16تاقرن20نشان میدهد که ناسیونالیسم متجاوزمنتهی به دوجنگ جهانی اول ودوم،تصادم های انقلابی،توسعه طلبی استعماری،توسعه ی برده داری وتجارت آن درسطح دنیای صنعتی ومقیاس جهانی وریدیکالیسم سیاسی خشونت محورعلیه پادشاهان مطلق العنان شده بود.(2)ناسیونالیسم درغرب، هم به استعمارغیرغربی ها،هم به توسعه طلبی استعماری وهمچنان خشونت علیه سلاطین خودکامه دست زد،امادرراستای منافع ملی ومصلحت کشورهای متبوع، زیرفشاربه دموکراسی،آزادی فردوفردیت واراده ی ملی نیزتن داد!درشرایطی که ناسیونالیسم وناسیونالیست هادراروپاباتسلیم شدن به اراده ی ملی، ناسیونال- دموکرات شدند.شوربختانه،دردنیای مستعمره  شمارکمی ناسیونالیست هاودولت های ملی ازاین آزنمون ملی- تاریخی کامیاب سربلند کردند.بطورنمونه،درصف ناسیونالیست هاسوکارنو،مصدق،گاندی،نهروونلسن ماندیلابودند که صاحب نام واحترام درمیان ملت های خودشدندومحترم ماندند!ناصردرمصرکه زمانی تنهارهبرناسیونالیست عرب پنداشته می شدودرملی کردن کانال سویزدرسال1956مانند مصدق درملی کردن شرکت نفت سربلند کرده بود.بدبختانه،درداخل کشورخودباشیوه ی استالینی حکومت وهزاران هم وطن خودراپیش ازاین که یک صهیونیست رابکشد،مانند"گولاک های استالین"زندانی وبه کشتارگاه کشاند،ودربیرون کشورباحفظ دشمنی بااسرائیل، جنگی رادریمن علیه نفوذملک فیصل براه انداخت که هرگزبه نفع عرب هانبود.ناصر،درحالی که50هزارسربازخودرادریمن مصروف کرده بودو معلوم نبودچه هدفی رابست می آورند،اسرائیل کارش رادرسال1967تمام کردوناسیونالیسم اوهمراه خودش به گورستان تاریخ سپرده شد.
دشواری ناسیونالیست هادرفردای استعمارزدای همواره این بود که خودرادررابطه بابیرونی هایعنی استعمارگران پیشین ارزیابی می کردندوهرگزآماده نشدند دررابطه بامردم خودوپیوند دولت وملت زیرفرمان خود موردارزیابی قراربدهندکه حکایت ازبرتریی حکومت برملت داشت.واین عمده گرفتن نقش حکومت هاونادیده گرفتن نقش ملت هاازشناسه ی مهمی بسیاری ناسیونالیست هامی باشد که یاخود شدند درمیان مردم منفورشدند ویااین که توسط ازخودمنفورترهایعنی استعمارگران نوسرنگون شدندوبرخی ازآن هابطورکلی ازخاطره هامحوشدند.نگاهی به عمل کرد ملی گراهاورابطه ی دوسویه ی ملی گرای بابیرون ودرون نشان میدهد که تنهاگاندی ونهروبودند که دراین معرکه ی جانکاه سرافرازبرآمدند.وعلت سرافرازی ان هادراین اصل نهفته است که دررابطه باجهان بیرون چه استعمارگر پیشین وچه مجموعه ی دنیای غرب وکمونیسم شوروی راه مستقل سوم رادرپیش گرفتندودررابطه بامردم هند دموکراسی راپذیراشدند،و پذیرش دموکراسی،دولت هندراپیرواراده ی مردم وکشوررابه سوی سامانه ی دولت- ملت دموکراتیک راند که امروز،ازدموکراسی آن به حیث یک نمونه درجهان بویژه درجهان سوم نام گرفته می شود.
برای رهبران هند،باهمه ی گونه گونی های مذهبی،فرهنگی،نژادی وکاستی موجود درآن کشور،ناسیونلیسم معنای میهن پرستی دیوانه واررانداشت واین گونه تعبیرشد که روح هرملتی بایدالهام ازتاریخ خودبگیردوازفرهنگ وسنت های سرزمین خودعطش خودراسیرآب سازد؛ودراین صورت است که، هویت باختگی منتفی شده وجامعه ی مداراگراوعرفی عرض اندام می کندوملت باهویت ملی تاریخی باحفظ تفاوت بادیگران نه نفرت ازدیگران جایگاه خاص خودرادرصف ملل جهان چه پیشرفته وچه درحال پیشرفت بدست می آورد.درجهان پس مانده ویااستعمارزده تنهاتجربه ی  موفق کشور- ملت دموکراتیک هند،وکشور- ملت غیردموکراتیک چین که درپسینی رشداقتصادی غیردموکراتیک بودن آن راتوجیه کرده است؛درحالی که امیدوارکننده می باشد،ناامیدی هاراهم دامن می زند.چراکه دربخش بزرگ جهان، هویت گرایی هایی کوروهدفدارپس ازسراب جامعه ی کمونیستی وجهانی سازی فقرازاوتجارت پیشه،هراس افگنی چنان تنش ودشواری بوجودآورده وسبب شده است که بسیاری مردمان راه حل رایادربنیادگرایی ویاناسیونالیسم وبازگشت به هویت ملی   جستجوکنند.پناه بردن به ملی گرایی وبنیادگرایی که هردوریشه درگذشته گرایی آینده گریزدارند؛ناکامی پروژه ی ملت سازی وملت های مصنوعی رانیزآشکارمی سازد.ازاین رو، پیدامی شوند نژاد پرستان یاملی گرایان یاقبیله گرایانی که دراندیشه ی دوام یاتکرارسیاست های یکسان سازی قومی یامذهبی اند وازتاریخ آمده ی درس عبرت گرفتن نمی باشند.مشکل این گونه افرادودسته هادردرک نادرست شان ازملت وفقرتاریخی- فرهنگی نهفته است.آن هایی که فقرتاریخی- فرهنگی دارند؛یعنی تاریخ، بویژه تاریخ سیاسی شان ازیک یادو نسل به پیش نمی رود ویااین که قبیله شان راملت می پندارند،باید خودراآن گونه که باید باشند معرفی کنند نه آن گونه که هستند.
بهرصورت،آنچه راکه هست باید درنظرگرفت وبه سوی ملت شدن به پیشرفت.و....ملت مساوی است به جمعیت انسانی دارای سرزمین تاریخی،اساطیرمشترک خاطرات تاریخی برای همه ی اعضای توده ی مردم(یعنی درک ملی وعقلی ازتاریخ)،فرهنگ عمومی،اقتصاد مشترک،حقوق وتکالیف مشترک برای همه اعضا،اشتراک داشته باشند.هویت هاومواریث ماقبل مدرن شالوده ی بسیاری ازملت های معاصرراتشکیل میدهند.ولی(اسمیت)برای چنین جوامعی شش صفت اصلی راذ کرمی کند:1- اسم خاص جمعی(یعنی نام کشورموردتوافق همگان باشد).2- اسطوره ی اجدادمشترک.3- خاطرات تاریخی مشترک.4- یک عنصرمتمایزکننده ی فرهنگ عمومی یابیش ازیک عنصر.5-اجتماعی باسرزمین مشخص.6- احساس همبستگی درمورد بخش های مهمی ازجمعیت.بیشترین صفات محتوای فرهنگی وتاریخی وهمین طورعنصرذهنی نیرومندی دارند.(3)تعریفی که اسمیت ازملت باشناسه هایی مانند:سرزمین مشترک،اسم قابل پذیرش برای همه،تاریخ مشترک،اساطیراجدادی مشترک و...می کند،در اکثرجامعه هایاملت های چند قومی وجود ندارد.نبود چنان شناسه های آن هم درعصرجهانی سازی که مرزهای  دولت های ملی یابنام ملی وتمامیت خواه یکسان سازرازیرسول برده است،ایجاب می کند که به رویکردهاوراه کارهای جدید درزمینه ی ملت سازی اندیشیده شود.چنان راه کارهای که خرده هویت هارادرراستای ملت شدن دریک هویت بزرگ بنام کشور- ملت هماهنگ کرده بتوانند.البته مانند پارچه های سیرنه مانند پیازکه یک هویت خودبزرگ بین به حیث پوشش یکسان سازدیگران رادرخود می پیچاند که درعصرجهانی سازی دیگرکارکردی نمی تواند داشته باشد.اینجامسئله ی ساختاری مطرح می شود ومی تواند نقش مهم هم بازی کند.مسئله ی ساختاری به بازتاب یافتن ترکیب اجتماعی ملت درساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی منوط می شود.
همراه باتعریف اسمیت ازملت،ملت راباید مجموعه ی ازافراد بامولفه های گونه گون ،مانند:سرزمین،زبان،مذهب،فرهنگ گذشته یاتاریخ مشترک وحاکمیت ملی شمرد که این پسینی ازنقش برجسته ی ملت دردولت- ملت واقعی ونقش کاغذی دردولت- ملت مصنوعی سخن به میان می آورد.باتوجه به مولفه هایی نامبرده،دولت باید سازماندهی رابطه هامیان این مجموعه وکاربرد قهر برای حفظ منافع ملی وپیوندعاطفی ومعنوی افراد بادولت که درواقع هردوپدیده ی ملت ودولت راباهم مربوط می سازد،تعریف کرد.دراین تعریف ساختارگراکه ملت، بویژه درکشورهایی چند قومی، منافع ونقش خودرادرساختارسیاسی واقتصادی وفرهنگی حاکم دیده ووفاداری نسبت به ملت ودولت احساس وروحیه ی باهم گرایی وهمسویی رادرجامعه تقویت می کند.اینجااست که هم هویت های خرد دریک هویت بزرگ یعنی کشور- ملت باملاط فرهنگی- تاریخی- مذهبی پیوست می شوند؛وهمچنان، تهدیدهایی برخاسته ازجهانی سازی مرزبراندازراکاهش میدهند.هراندازه که کشور- ملت هابکوشند خودرابه سوی شرایط مادی ومعنوی کشور- ملت شدن نزدیک کنند؛اقتضاهای جهان مدرن درکنارعامل های جهانی ساز،بازهم نقش منفی ومثبت خودرادرروندپیشرفت وپسرفت فرایند ملت سازیی نوین می گذارند.ازسوی دیگر،...افکاروسیاست های راکه برپایه ی هویت گرای جمعی نظیرهویت قومی،زبانی،دینی یاملی بنامی شوند،به سختی بتوان به اندیشه ی مدرن که برپایه ی انسان وفردیت وحقوق وی بناشده است،پیوندزد.اما،بایداین واقعیت راازنظردورنداریم که انسان بدون سرزمین وبدون پیوندشهروندی باکشور،ملیت وخارج ازچارچوب های تابعیت ازنظم سیاسی وحقوقی خاصی برای تامین حقوق خود درجهان سرگردان وبی حقوق خواهد ماند.(4)
ازاین رو،می بینیم که دولت ملی وهویت ملی دردنیای به شتاب دیگرگون شونده ی کنونی زیرفشارنیروهاوعامل های جهانی سازی ازیک طرف،وبالاشدن بی اعتمادی خرده هویت هادردرون دولت  های ملی یابنام ملی واغلب ضد ملی وسرکوبگر،شرایطی رابوجودمی آورد که ایجاب می کند دولت های ملی ازنظرساختاری سرنوشت خودرابه اراده ی مردم بسپارند وازنظرنیازهاوتقاضایی مدرنیته وجهانی گری که غفلت ازآن هانیزمی تواند جانکاه تمام شود؛ازساختارنامردمی گذشته فاصله گرفته وباتحول جذری- ساختاری، درراستایی بازتاب ترکیب اجتماعی درساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی مبادرت ورزند.واین گونه بازتاب است که می تواند ساختاردولت – ملت راکه درآن دولت اصل وملت هیچ یارابطه ی ظالم ومظلوم راتداعی می کند به سمت ساختارملت- دولت که دراین پسینی ملت اصل ودولت پیرواراده ی آن می باشد،هدایت می کند.درغیرآن،فشارجهانی سازی ازبیرون ومطالبات درست ونادرست ازدرون طوری عمل می کنند که فردای تاریک رارقم خواهدزد.شایدسران برخی دولت های ملی نمافکرکنند که باتغییرات نمایشی ودموکرات مآبانه می توانند سیاست های وابسته به دوران گذشته راادامه بدهند.واین گونه فکرکردن؛ جزخود فریبی وآرامش پیش ازطوفان چیزی دیگری رانمی تواند تداعی نماید.چراکه فن آوری اطلاعاتی وگسترش اقتصاد مبتنی برآگاهی وجهانی سازیی اقتصادی- سیاسی میخ برتابوت دولت های بظاهرملی ودرواقع قبیلگی وانحصارگرقرون وسطایی خواهند کوبید.
درمورداروپا،دیدیم که دولت- ملت هاچگونه به ملت- دولت هادیگرگون شدند وانقلاب صنعتی چه قرن نزدهمی وچه قرن بیستمی نقش خودرادرزمینه بازی کرد.اروپا....باانقلاب صنعتی نودرنیمه ی دوم قرن بیستم که زیرساخت های اقتصادملی راکه میراث انقلاب صنعتی قرن نزدهم است....دیگرگون کرده وساختارهای اقتصادصنعتی راازقالب های ملی بدرآورده وکره گیرکرده است،مرزهای ملی بروی وحدت اقتصادی وسیاسی دریک واحد فراگیراروپای گشوده شده است.یکی ازپیامدهای مهم این فرایند بازگشت ازایده ی یکپارچگی فرهنگ ملی وتک زبانی ملی به پذیرش  بسگانگی فرهنگی وزبانی دردرون یگانگی ملی است.چند فرهنگی وچندزبانی بودن امروزه دردرون واحدهای ملی به رسمیت شناخته شده وحتاباسیاست رسمی انگیخته می شود.اما،درموردبسیاری ازساختارهای ظاهری دولت- ملت که ازراه جهان گیری استعماراروپای باپراکنش ایده هاوایدئولوژی های مدرن درآسیاوافریقاوحتی اروپای شرقی(نمونه ی یوگوسلاوی)پدیدآمده اند،بدلیل نبودزیرساخت های اقتصادی سیاسی یگانه گراونهادهای پایدارکننده ی آن،ودرنتیجه نبود"روح ملی"،بافروپاشیدن ساختارظاهری دولت ملی وازمیان رفتن قدرتی که وحدت ملی رابزورنگهداشته است،آن وحدت ظاهری به شتاب ازهم می پاشد.نمونه های یوگوسلاوی،افغانستان وعراق درپیش چشم ماچندان که باید گویای این نکته است.(5)
1- گفتاری پیرامون مسئله ی ملی بخش دوم نویسنده:بهزادکریمی سایت برای یک ایران22-11-2007
Foroneiran.com
2-Is Religio Dangerous? Keithward,William B.eerdmans  publishing  company
Grand Rpids,Michigan/Combridge/uk.copy right©2006 Keith ward,first published 2006 in the u.k by Hon hudsonpie.p140
3-هویت وملیت ایرانی درفراخنای تاریخ،سایت برای یک ایران،نویسنده:صادق جوکار28-2-1387
4- هویت ایرانی درجهان متحول شوندۀ مدرن،گفتگوی تلاش باعلی  اصغرحقداربدون تاریخ
5-درباره هویت ملی وپروژۀ ملت سازی،نشرشده در صبااولین مجله فرهنگی،اجتماعی جامعۀ ایرانیان کانادا اتوافوریه2009شماره39ص 11نویسنده:داریوش آشوری

0 comments:

Post a Comment