Friday 6 April 2012

اسلام،ناسیونالیسم وملت

ابراهیم ورسجی
18-1-1391
این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،اسلام،ملی گرایی وملت.دوم،سازگار وناسازگاریی ملی گرایی بااسلام.درجهان اسلام،مسئله ی ناسیونالیسم/ملی گرایی،ملت وامت ازمسائلی می باشند که طیف های گونه گون فکری وسیاسی راازنیمه دوم سده ی نزدهم بدین سو،مصروف بحث ومناقشه ی سیاسی،ذهنی وفرهنگی ساخته است.درقرآن واژه ی امت وملت هردوبه یک معناومترادف هم آمده است وازهردوبنام امت وملت اسلام یاجامعه ی اعتقادی تفسیروتعبیرشده ومی شود.پسوند دینی بخشیدن به پیروان دین یادین باوران منحصربه اسلام ومسلمان هانیست،بلکه پیروان همه دین های آسمانی وزمینی ازجمله:ملت مسیح،ملت موسی،ملت بودا،زرتشت و...هم باپذیرفتن ورواج پسوند دینی،گونه ی ازجامعه ی اعتقادی رابوجودآورده اند.
ازآنجاکه ناسیونالیسم وملت به معنای اروپای آن که ازانقلاب فرانسه(1789)سربرآوردوبه خودقلمروجغرافیایی مشخص،حکومت وحاکمیت وقانون رانیزافزود،پدیده ی نووبدون ارتباط به جهان پیشامدرن می باشد.چراکه درجهان پیشامدرن،جامعه های عقیدتی(مسلمان ومسیحی)کدام مرزمشخصی جغرافیای نداشتند.ازاین ن سبب بودکه،خلیفه ی عثمانی دراسلام بول به هرمسلمانی بدون پرسان ازقومیت وسرزمینش گذرنامه وشناسنامه صادرمی کردوازاوپرسان نمی شد که به کدام قوم وقبیله تعلق داردوبه کدام زبان سخن می گوید.
باوجوداین که ملی گرایی وملت به معنای قومی ونژادی وزبانی آن دراسلام مدنظرنبودونیست، ودراسلام تاکیدبیشتربرپیوستگی دینی وبرادری اعتقادی درمیان می باشد،امااحساس تعلق به زبان ،فرهنگ ،نژاد،ومحل پیدایش به گونه ی که باعث نفرت وجدایی درجامعه ی اسلامی نشود؛نه تنهاسرزنش نشده است،بلکه خالی ازفایده هم دانسته نشده است.ازسوی دیگر،تغییرات ودیگرگونی هایی سیاسی،فرهنگی،اجتماعی واقتصادی پس ازدوره ی خلیفه های راشدین دراسلام وجامعه ی مسلمان ها،رفته رفته بابرآمدن اموی هادرقدرت درسال60هجری- قمری،اصل برادری اسلامی وبرابری مسلمان هادربرابرقانون شرع ونپذیرفتن برتری مگربربنیادتقوا،جای خودرابه عربیت بخشیدوهمین عربیت بود که دربرابرخود؛اول، عناصرنیرومند فکری،فرهنگی، وسیاسی فارسی، وپسانترهاعنصرمتمایل به نظامی گریی ترک راآراسته یافت، وآهسته آهسته خلیفه ی بغدادرادست نشانده ی بی اختیار سلطان های آل بویه وآل سلجوق ساخت.
درمرحله های نخستین تاریخ اسلام،عالمان وفقیهان مذهبی برحدیث"امام یاخلیفه ازقریش باشد"تاکید داشتند که به مرورزمان؛ باتوجه به پوسید گی وفرسود گی دستگاه خلافت وجانشینان بی لیاقت خلیفه هااین استدلال رابوجودآورد که مسلمان وعالم دین ومدبربودن وقبولیت عامه داشتن می تواندهرشخصی غیرقریشی رابه رهبری امت برساند.باوجود جاگرفتن این نظریه درمیان آگاهان، طرفدارامامت قریشی وعلوی درشیعه درحوزه های درسی دینی باقی ماند.غایب شدن اصل عدالت وشورا دراسلام درمرحله های پسین تاریخ مسلمان ها وبرآمدن نیروهای جدید قبیلگی ،تباری، ونژادی که درهمان آغاز هم امت رابه سه حصه بخش وزیرسه رهبری رقیب دراسپانیا،مصروبغداد قرارداده بود،نشان میداد که امت وملت اسلام درحد گفتاروشعاردرسطح رهبران سیاسی ونظامی به گونه ی عملی درمیان نبودود؛رواقع، به موضوع نزاع وکشمکش لفظی،کلامی، وفقهی درحوزه ی فقه ،حدیث، تفسیر،وسیرت منحصرمانده بود.
درحوزه ی عالمان دینی هم، کسانی پیدامی شدند که دردستکاریی دین توسط حاکمان کمک وفتوا های برای درخدمت زوردرآوردن دین توسط زمام داران صادرمی کردند.تاریخ امپراتوری عباسی نشان میدهد که پس ازمرگ شخصیت های بزرگ آن خاندان، مانند:هارون رشید ومامون رشید،انحصارقدرت توسط عرب ها بنام دین وپیوستگی به پیامبرخداوخلیفه هاناتوان وملت های فارس وترک سربلند کردند،وفارس هاوترک ها؛ درواقع، خلیفه ی عرب را درمقام رئیس یک دولت پارلمانی مانند ملکه ی بریتانیا وپادشاه اسپانیا نشانده وقدرت اجرایی کشوررابنام سلطان خودبدست گرفته بودند.این اولین رویاروی سه ملت فارس،ترک وعرب دردرون امت اسلام بود،اماتوده هاومردم عادی کوچه وبازارازبازی قدرت دردستگاه خلیفه وسلطان سردرنیاورده بیشتربه امام جماعت دررورجمعه گوش سپرده نام خلیفه رادرمنبرمسجدمی شنیدندوفکرمی کردند که واقعاآقایی خلیفه ،زمام دارامت می باشد.
دامن زدن به عربیت توسط اموی هاوتااندازه ی عباسی هاکه همه بخاطرکسب ودوام قدرت بود،شیرازه ی امت رابه معنای جامعه ی باورمندبه دین شکست وروحیه ی عشیره ی ،قبیلگی،ونژادی رانیروبخشید تاخلیفه دربرخی مواردبتواند سلطان های ظالم وسرکوب گررابه چالش بگیرد.اینجااست که روحیه ی طایفه ی ازبرون ودرون رابطه های گروهی به میان آمد که ابن خلدون دانشمندتونسی سده ی14میلادی ازآن بنام"عصبیت"یادآوری می کند:ابن خلدون عصبیت رامنشاء دولت هایاقدرت های قبیله ی می داند،قدرت های که ریشه دربادیه نشینی دارندوضمن ستیزبامظاهرشهروشهرنشینی،ازطریق تهاجم وتاراج روزگارمی گذرانندوبقول ابوالفضل بیهقی:"بیابان ایشان راپدرومادراست،چنانکه ماراشهرها..."به نظرابن خلدون:عصبیت باعث پیدایش نوعی اتحاد،همبستگی وخویشاوندی درقبیله می شودوبانوعی هم پیمانی وولاء موجب بند گی واطاعت مردم ازرئیس قبیله به عنوان سلطان یاخدایگان- می گردد،درنتیجه فردوحقوق فردی درقبیله(جمع)مستحیل،یامضمحل می شود.یکی ازویژگی های ذاتی عصبیت این است که  باعث تمرکزقدرت دردست یک فرمان روای خودکامه ومطلق العنان می شود،دراین جادیگرنه عقل نه عدالت اهمیتی چندانی ندارند،بلکه حفظ وحراست ازقدرت رئیس قبیله،امرمرکزی یامحوری به شمارمی رود.(1)ازاین رو،زمانی که فرانسس فوکویاما می گوید:"قبیله گری فتوحات کرده می تواند،امااداره ساخته نمی تواند،حق بااواست."
ابن خلدون که به معنای امروزین یک جامعه شناس به حساب می آید،واقعااوضاع سیاسی،اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی زمانه ی خودوکشمکش های خونبارصاحبان ومدعیان قدرت رابه برسی گرفته وبه نتیجه های رسیده است که یک جامعه شناس سیاسی واقتصادی قرن های نزده وبیست هم تااندازه ی بسیاری بااوموافقت می کند.اگرچه بررسی های ابن خلدون،بیشتردرباره ی غرب جهان اسلام یعنی شمال افریقا واندلس دراسپانیامی باشد،امافراورده های فکری اوبه بخش شرقی جهان اسلام نیزوفق پیدامی کند.ازاین روکه،همان عصبیت های کورکه نظام قبیلگی بیداد گروواپس گرارابرمسلمان هاباوجودبارمند بودن به امت یاجامعه ی بزرگ دینی بارکرد،سبب شدتامسلمان هاآسیب پذیرشده آماده ی زانوزدن بدامن هرزورمندی بی منطق وانحصارگرقدرت سیاسی ،اقتصادی ونظامی شوند.پیش ازآنکه عصبیت راابن خلدون جمع بندی وتئوریزه نماید،آثارمنفی عصبیت واستبدادخودکامه ی قبیلگی برخاسته ازآن رامسلمان هابه گونه ی ناتوانی خود درشرق دربرابر عصبیت مغلان ودرغرب دربرابر هجوم صلیبی گری به آزمون گرفته بودند.ناتوانی استبداد قبیلگی دردوام حمایت مردمی دربرابرتهاجم عصبیت های بزرگترهمواره ازمسایلی بوده ومی باشد که جابجای درقدرت رابخاطرنبودعقلانیت وتفاهم  یاخردجمعی ازبالابه زیرواززیربه بالابصورت ویرانگرانه میسرمی سازد.ویرانگرانه به این معناکه انحصارقدرت وشکل خودکامانه ی آن، ساختارراازدرون به سوی پوسید گی رانده بایک تباهی دیگر استبدادتعویض وجای خودرابه استبدادنیرومندترازخودمی سپارد.
افزون برعصبیت واثرات زیان بارآن درجامعه ی بزرگ اسلامی،بهره برداری نارواازدین برای کسب قدرت،وانحصاردوامدارآن،فسادمالی ،اداری ،سیاسی، وفرسایش اخلاقی زمام داران سبب شد که مردم علاقه ی به سرنوشت سیاسی خودنشان نداده باین فکرشوند که هرفردیادسته ی که می آیدخوب است که یک بدی راازمیان برمیداردواین که آن زمام دارنوبدوران رسیده بدتراززمام دارپیشینه می شود،بزرگترین نقطه ی ناتوانی مردم رابازگومی کند.مردمی که این همه رفتن از بد به بدتر رابخاطرغیرسیاسی شدن یابی تفاوتی نسبت به سرنوشت سیاسی خودتجربه کردندومی کنند.اگرچه مسلمان هادرقرن شانزدهم،زمان راه افتادن ماشین مدرنیسم دراروپا،سه دولت بزرگ عثمانی،صفوی ومغلی رابه ترتیب درترکیه،ایران وهند داشتند،ودولت های عثمانی وصفوی بنام دین جامعه ی مسلمان راکنترول می کردند،وعثمانی هافراترازاستبدادقبایلی زاده ی عصبیت گام برداشته بودند.اما،دولت مغلی؛ باتوجه به شمارزیادهندوهادرهند با حفظ موازنه یابه معنای امروزین به گونه ی سکولارجامعه ی چندمذهبی ی هند رااداره می کرد.بدبختانه،هرسه دولت نامبرده استبدادوخودکامگی رابصورت رئیس یک قبیله ی بزرگ به پیش بردند.
ازسوی دیگر،زمانی که رهبران بااستعداد درهرامپراتوری جای خودرابه بازماند گان ناتوان سپردند،فرسود گی وفروپاشی به سراغ امپراتوری رسید.البته که این بار،وضعیت باگذشته فرق می کرد.باین معناکه درگذشت قبایل شورشی با حمله به شهرها،تمدن وشهرنشینی راویران می کردند،مانند:قبایل مغل وقبایل دیگری که  بانام وعنوان دیگری وحتامسلمان، تمدن خراسان راویران کردند.این بارافزون برخطرقبایل شورشی وبادیه نشین،قدرت مدرن اروپاکه به حیث بزرگترین قدرت مجهزسیاسی ،نظامی، وتجاری عرض اندام کرده بود؛درراه بودومی کوشید قدرت های سنتی غیراروپایی راببلعد.قدرت های بزرگ سنتی عثمانی،صفوی ومغلی تااندازه ی دشواری هارادرک کرده بودند،اما،درپیداکردن راه های بیرون رفت ازآن هابه مانع برخورده بودند.ازآنجاکه همه قدرت های سنتی بزوربرشانه ی مردم سوارشده بودند وزورهم درارتش متمرکزشده بودوارتش هم فرمان بردارسلطان بود،کوشیدندبه شیوه ی اروپایی آن رامدرنیزه نمایند تاادامه ی حکومت سنتی سلطان راتضمین کند.این طرزدید، دودشواری داشت:نخست این که،اروپادرفکربراندازیی آن وتامین سلطه ی استعماری خودبود؛ازاین رو،آماده نبود که فن آوری دفاعی راباندازه ی تامین کند که خودبسند گی ببارآورد.دوم این که،اروپاباکوبیدن ونابود کردن عصبیت های قبیلگی ناسیونالیسم آفریده بود،وهمین ناسیونالیسم بود که اکثریت کشورهای اروپای رابه کشور- ملت دارای حاکمیت سرزمینی ارتقابخشیده بود.وکشور- ملت هابابالاکشیدن حق مردم وشهروندساختن توده هاوتصویب قانون اساسی واجازه دادن به فضای بازسیاسی،رشدجامعه ی مدنی وحزب های سیاسی، بقای خودرادردرون کشورهابیمه کرده بودند.
درچنان شرایطی،قدرت های سنتی مسلمان افزون برتهدیدپیشروی استعماراروپایی،میان خودهم رقابت داشتند.زمانی که استبدادسنتی یابه گفته ی کارل مارکس "استبدادآسیایی" دربرابراستعماراروپایی قرارگرفت،چاره ی جزفروپاشیدن یاناتوان نداشت،البته به شیوه های گونه گون دربرابرنیروهایی برترغربی.ایران دربرابرروسیه وانگلیس،ترکیه دربرابرروسیه،فرانسه وانگلیس،وهندوستان دربرابرانگلیس.این رویارویی نشان داد که قدرت های برآمده ازشکم فئودالیسم وقبیله سالاری وعصبیت اروپای وکشورهای گیرافتاده دراقتصادفئودالیسم وقبیله سالاری شرقی چگونه باهم تصفیه حساب می کنند..روشن است که ماشین جنگی،سیاسی واقتصادی مدرن ،ماشین جنگی،اقتصادی وسیاسی سنتی رابه آسانی ازمیدان کارزاربیرون می کند.ازاین روکه،دریک طرف،نظام تازه نفس کشور- ملت ودرطرف دیگر،نظام سرکوبگرقبایلی- فئودالی یااستبدادآسیای قرارگرفه است که فروریزی آن حتمی می باشد.این وضعیت،زنگ خطرراهم به زمام داران وهمچنان به گوش عالمان وآگاهان نواخت ومسئله ی ملت ومبارزه بااستعمارونقش مردم دراین مبارزه رابرجسته ساخت.واقعاخطرجدی شده بودکه دریک طرف، نظام متهاجم استعماری متکی برکشور- ملت؛ ودرطرف دیگر،نظام متکی برسرکوب مردم قرارگرفته بود.وهمین خطربود که مفهوم شعاری امت یاملت مسلمان راباتمام تضادهاوتناقض های درونی استبدادسواربرآن برملاوثابت ساخت که ملت می تواندهم به گونه ی دینی وهمچنان به گونه ی قومی،فرهنگی وسرزمینی عیاروبازسازی شود.بقول شاندل:ملت ازآن هنگام تحقق نمی یابد که ملت بوجودمی آید،بلکه ازآن لحظه بوجود می آید که ملت تهدیدبه نفی می شود.(2)
استعماغربی بازیرفشارگرفتن دولت های سنتی مسلمان واشغال بخش هایی ازسرزمین آن ،واقعاتهدیدجدی رامتوجه کیان وهستی ملت مسلمان درهردوجنبه ی دینی وقومی آن کرده بود. واین تهدید سیاست مداران وعالمان دینی وبخشی ازآموزش دیدگان مسلمان درمرکزهای علمی اروپارامتوجه ناتوانی های درونی جامعه ی اسلامی ساخت.سیدجمال که هم عالم دینی بودوهم یک کنش گرسیاسی،راه بیرون رفت راچنین ارزیابی می کرد:1- وحدت امت اسلامی.2- بازخوانی متون دینی وتفسیرنوین ازدین تابادنیای جدید همسووهماوردشود.3- مبارزه بااستعمارکه بدروازه ی پایتخت کشورهای اسلامی رسیده بود.عبدالحمید، سلطان یاخلیفه ی ترکیه ی عثمانی وحدت امت ومبارزه علیه استعماررازیررهبریی خودش تایید می کردوبه همین خاطربه سخن های سید گوش فرامیداد؛ودرعرصه ی فرهنگی وتبلیغاتی،مجله ی"العروت الوثقی"سیدجمال وعبده بیانگرهمین اندیشه بود.
درشرایطی که، اندیشه های سید جمال وهمانندی های اودرمرکزهای علمی وفرهنگی گوش شنواپیداکرده بود؛شوربختانه،سلطان هاودرباریان شان چنان به قدرت ثروت چسپیده بودند که نگهداری آن  درتبانی بااستعمارهم ناخوشایند نبود.درحالی که استعمارباشتاب درحال فروپاشاندن حکومت های سنتی شرقی-اسلامی بودواولین باردرهند درسال1857دراین امرموفق شده بود،استبدادشرقی درایران وعثمانی آماده ی بازکردن فضای سیاسی-فکری نشد.نبودفضای بازسیاسی-فرهنگی وهراس زمام داران ازناحیه ی ازدست دادن قدرت،به اصلاح، چه ازگونه ی موردنظرسیدجمال وعبده، وچه ازگونه ی موردپسند جوانان ترک ویامشروطه خواهان ایران،موقع نمی دادند.بازنشدن فضای سیاسی-فرهنگی ازیک سو،وپیشروی استعمارچه به شکل روسی وچه به شکل فرانسوی- انگلیسی ازسوی دیگر،شرایطی رابه وجودآورد که آگاهان بدو دسته ی اصلاح طلبان دینی وملی گرایان بی دین ویادین دارویامتظاهربه دین داری تقسیم شدند.ازآنجاکه مسئله ی بقاونگهداری هویت چه هویت دینی وچه هویت ملی درمیان بودوناسیونالیسم امتحان خوب درغرب داده بود،ومحافل مذهبی همسو بااستبدادشیخ وشاه ازحرکت بازمانده بودند؛ازاین رو،پله ی ترازوی ملی گرای وزنین تر،وپله ی ترازوی اصلاح طلبی دینی سبک ترشده می رفت.ازهمه مهمتراین که،هجوم فرهنگی وایدئولوژیکی اروپاشرایطی راایجاد کرده بود که شعارهای هویت ووطن خواهی خواناتروگوش شنوای بیشتری یافت تاشعارهای مذهبی که درصف های ی گونه گون  پراکنده شده بود،وقرائت رسمی عثمانی وقاجاری وامیران دست نشانده ی انگلیس درافغانستان بخاطربهره برداری مسخره واستفاده جویانه ازدین، آن راازمحتواتهی کرده بود.
درچنان شرایطی بود که ناسیونالیسم قدعلم کرد....ناسیونالیسم شکل بویژه مدرنی ازهویت جعی است که سه ویژگی دارد:نخست این که،ناسیونالیسم  دستکم دراشکال اروپایی آ ن ضدهویت های مذهبی قدیمی تربوده است وریشه ی غیرمذهبی آن وتبلیغ وترویج  آن توسط علوم اجتماعی  جدید مبین جذابیت آگاهانه ی آن برای بسیاری ازلایه های جامعه بوده است.دوم اینکه،ناسیونالیسم میراث فرهنگی مشترکی راکه معمولابرحسب زبان وادبیات وتاریخ تعریف می شودبااستیلای دولت درمی آمیزد،وسوم اینکه،آگاهی ملی حاکی ازوجودتعارض میان دوگرایش است:یکی گرایش به ارزش های عمومی وجهانی مانند دموکراسی وآزادی ودیگری نگرش جزء گرایانه ی که لزوماباکوشش برای تفکیک دولت های ملی ازیک دیگرهمراه است.(3)تاجای که به دولت های ملی وجدایی میان آن هاارتباط می گیرد، ترکیه عثمانی ، ایران صفوی وقاجاری و امارت افغانستان که توسط انگلیس وروسیه ی تزاری ساخته شده بود؛هیچ کدام،دولت هایی ملی نه بودند.زمانی که وجود دولت های ملی زیرپرسش باشد،بحث ازجدای میان آن هابه گونه ی که آمد،مطلب اضافی وبهوده می نماید.ازهمه مهمتراینکه،عثمانی هاخودراامپراتوری می دانستندوازنظرایدئولوژی نه ایدئولوژی ملی،بلکه ایدئولوژی اسلامی شعارمی دادند که تاکیدبرامت داردتاملت به معنای سرزمینی، قومی، وفرهنگی.افغانستان وایران،هردو به این نام ،دراواخرقرن نزدهم واوایل قرن بیستم نام گذاری شدند.ایران دولت قرون وسطایی متشکل ازتفنگداران،بزرگ مالکان وملایان، وافغانستان هم که دردوحالت به سرمی برد:یاآرامش نسبی به گونه ی زندان سربازانگلیس به زندان بانی عبدالرحمن خان ویاجنگ داخلی دست کاری شده ازخارج .پس ازعبدالرحمن،نادرخان وهاشم خان وظیفه ی اورا،هم درمسخ فرهنگ وهویت کشور،وهم درسرکوب مردم ونگهداریی آن هادرپس ماندگی مرگبارکه وضع کنونی زاده ی آن می باشد،به خوبی حتابهترازاوانجام دادند.
دررابطه باخیزش های هویتی درجهان اسلام،باید گفت که دراخیرسده ی نزدهم وآغازسده ی بیستم بنام ناسیونالیسم سربلند کردند.طرفه این که، برای نخستین بار،این عرب های مسیحی درلبنان وسوریه بودند که آن راآغازیدند وآغازاین شیوه ی اندیشیدن توسط آن هابرخاسته ازاحساس محرومیت دوگانه بود:نخست،احساس مسیحی واقلیت بودن درکشوربزرگ اسلامی زیرفرمان خلیفه ی ترک بامرکزیت اسلامبول.دوم،احساس عربیت وقرارداشتن زیرفرمان ترک هابرای چندین قرن.اگرچه عرب های مسیحی آغازگرملی گرای عربی بودند،این اندیشه به آن هاکرانمند نمانده جوانان عرب مسلمان رانیززیرپوشش خودگرفت،بویژه زمانی که نسل جدیدوآموزش دیده ی ترک،چه آن های که دراروپاآموزش دیده بودند وچه آن های که دردرون ترکیه،هردوبه نوگرایی ترکی همراه باملی گرای سکولارگرایش ودربرخی موارداسلام رادین عرب هاواصل خلافت رابرای ترک هابرچسپ ناچسپ می دانستند.
بادرنظرداشت آنچه گفته آمد،می توان گفت که عامل های زیرسبب شدند که ملی گرای درسرزمین های اسلامی آغاروپایه بگیرد:نخست،ترک هازیرفشاراروپای هاملی گراشدند.دوم،عرب های مسیحی بخاطراحساس محرومیت دوگانه، یعنی احساس مسیحی واقلیت بودن درجامعه ی اسلامی، وهمراه باعرب های مسلمان بخاطرزیرفرمان ترک هاقرارداشتن به سوی ملی گرایی به شیوه ی اروپایی لغزش پیداکردند.ازاین رو،می توان گفت که ملی گرای عربی درآغازروحیه ی ضدترکی داشت تاروحیه ی ضدغربی.ازهمه بارزتراین که،تحریکات انگلیس وفرانسه وروسیه علیه ترکیه ی عثمانی وناکامی برنامه ی اصلاحات خلیفه ی عثمانی وجنگ جهانی اول که یک طرف آن، ترکیه ی عثمانی وآلمان بود،وطرف دیگرآن، انگلیس،فراسنه وروسیه، واستعمال عرب های مکه زیرفرمان شریف حسین علیه خلافت توسط انگلیس، ودرنهایت، شکست نیست کننده ی امپراتوری عثمانی،درترکیه ملی گرای سکولارودرجهان عرب رفتن به زیرفرمان استعمارراسبب شد.موضوعی که ملی گرای عربی راکه رنگ ضدترکی داشت،رنگ ومحتوای ضداستعمارِ فرانسوی-انگلیسی بخشید.
هم زمان باکنشگریی نیروهای بومی وبیرونی نامبرده،سیدجمال وعبده هم که یک طرزتفکرنوراپیش کش کرده بودند،در حوزه های دینی- فرهنگی طرفدارانی پیداکردند.باروبه فروپاشی قرارگرفتن امپراتوری عثمانی ودرگذشت سیدجمال،اندیشه ی وحدت امت اسلامی به شعارکمرنگ مبدل شد،ومحمدعبده دوست وهم نظرسیدجمال ازسیاست دوری گزیده دنبال اصلاحات فکری وایجاد دیگرگونی درنظام آموزشی- فرهنگی مصرمصروف شدتانسل های آینده راهدفمندونواندیش ببارآورد.نتیجه ی کارسیدجمال درسیاست وطرزفکرآن وقت مصر،ایران وترکیه؛درواقع،یک تکان بوجودآورد که آگاهان وحوزه های فکردینی،آن رادریافتند.اما،ازاین که برمحورشخص می چرخید،بارفتن آن شخص آن گونه که لازم بودپیگیری نشدواگرپیگیری هم شد،بدوشیوه ی ملی گرای واسلام گرای مخالف یک دیگرونه همسوباهم!بهرحال،آغازخوبی بود.بافروپاشی ترکیه ی عثمانی درفردای جنگ جهانی اول وترکه شدن میراث آن دربخش عربی میان انگلیس وفرانسه،دولت وملت به مفهوم غربی آن درترکیه آغازید،وملی گرای واسلام گرای درجهان عرب برای پرکردن خالیگاه خلافت فروپاشیده ی عثمانی،به مبارزه آغازکردند.درایران هم،پس ازناکامی انقلاب مشروطه ،رضاخان به قدرت رسیدوبه شیوه ی ترکیه ی اتاترک برنامه ی دولت- ملت راروی دست گرفت.دیگرگونی های سیاسی درهردوکشورنشان دادند که  مدرنیزه کاریی اداری وساختاری به شیوه ی دولت های مطلقه ی ی پس ازنوزای دراروپارادنبال می کنند.به سخن دیگر،درهر دوکشورمسلمان، تجربه ی دولت- ملت به شیوه ی غربی براه افتاده بود.
افغانستان نیززیررهبری امان الله خان که برنامه ی همانند ترکیه وایران رابرای دولت- ملت شدن دنبال می کرد؛ازآنجاکه سیاست وبرنامه ی اتاترک ورضاخان،ایجادتغییروتحول ازبالابه زیربودواین شیوه قدرت متمرکزنظامی- سیاسی رامی طلبید،چیزی که امان الله خان ازآن بی بهره بود.ازاین رو،ناکام شدوکشوربجای گام برداشتن به سوی مدرنیزه کاریی دستگاه اداری وساختاری بدامن ارتجاع وحشی وواپس گرازیررهبری نادرخان وهاشم خان افتاد.ازسوی دیگر،برآمدن ملی گرای لائیک- سکولارترکیه وایران همزمان شده بودباانقلاب روسیه،فاشیسم ایتالیاوچندی پس ازآن هانازیسم آلمان.شعارهای آغازین بلشویک های روسی،آزادی خلق های دربنداستعماربود که برای شماری ازافرادوگروه های آزادی خواه جذاب می نمود.امازمانی که دریافتند این درشعار حمایت ازآزادی خواهی ودرعمل شکل نوی ازاستعمارمی باشد که سربلندکرده است،دیگردیرشده بود.
ازهمان آغازروشن شده بود که، کمونیسم ونازیسم برای دیگراستعمارگران اروپایی دردسرسازمی باشندومی توانندرقابت های استعماری راتشدیدوبه مبارزات آزادی خواهی غیرمستقیم فایده برسانند.وفایده ی که ازچنان قدرت های نصیب آزادی خواهان می شود،دربسامواردزود گذرویااین که دردرازمدت بیشترازسودرسانی،زیانبارتمام می شود.چراکه هردوجناح کمونیسم ونازیسم درعرصه ی جهانی خواستارسیطره جوی وتعمیرنوعی دیگری ازاستعماردربرابراستعمارکهنه ی انگلیسی وفرانسوی بودندوعملکردبعدی شان ثابت کرد که جلوه ی نوی ازاستعمارمی باشند.درجریان آن همه زدوبندهایی که جنگ جهانی اول بوجودآورده بودویکی ازبازدهی های آن برافتادن خلافت وافتادن کشورهای عربی بدامن استعمارانگلیس وفرانسه بود،سه خط فکری درجهان عرب آغازبکارکرد:1- مبارزان مسلمان که تلاش درجهت پرکردن خالیگاه خلافت رامی کردندودرادامه ی فعالیت های سیدجمال وعبده، اخوان المسلمین ساختند.2- ملی گرای عربی بود که باتعویض سلطه ی ترک های مسلمان به سلطه ی انگلیس وفرانسه، بسیارعصبانی ودلخورشده بودند.3- سرازیرشدن یهودی هابه کمک انگلیس به فلسطین وآمادشدن آن هابه تشکیل کشوراسرائیل بربنیادایدئولوژی صهیونیسم بود که شکست ملی گرایی عرب وبحران کنونی خاورمیانه زاده ی آن می باشد.
درواقع،تحولات سیاسی- فکری پس ازفروپاشی خلافت،اوضاع سیاسی،فرهنگی واجتماعی راطوری رقم زد که ذهنیت دینی بایدبرهمه جریان هایی آن مرحله ومرحله های پسین مسلط شود.ازسوی دیگر،شریعت خواهی وهابی های حاکم برنجد درازدواج باخانواده ی السعود که شریف حسین مکه رابه کمک انگلیس هابه غرب دریای اردن فراری ساخته بود،درایجادچنان فضاوشرایطی کمک کننده بود.بهرصورت،نخستین خط فکری تااندازه ی انسجام یافته را،هم به اسلامی هافوهم به ملی گرایان عرب، سیدجمال وعبده داده بودند،واوضاع سیاسی درفردایی فروپاشی خلافت عثمانی هم همخوانی باگفته هاوشعارهای آن دوفرهیخته ی فرهنگی- سیاسی داشت،و فضای بوجودآورد که بسیاری مبارزان حتی ملی گرایانف آینده ی خودرادرهمراهی وهمسوی بادین سراغ نمایند.به همین سبب،...ناسیونالیست های عرب ومحلی ضرورت احساس کردند که تاکیدبرمیراث اسلامی کنند،اسلام راتحت شعاع نوعی سکولارناسیونالیزم کردند که تاکیدبرعواملی دیگر،مانند:زبان،تاریخ،سنت هاوسرزمین داشت.درمصرشاگردان سیدجمال وعبده ازجمله سعدزغلول رهبرناسیونالیست (وفات1927)وطه حسین(وفات1973 پیروی ازناسیونالیزم سکولارکردند.گرایش ملی گرایانه ی شاگردان سیدجمال وعبده موردمخالفت شیخ رشیدرضا(وفات1935)قرارگرفت که دنبال حرکت اصلاحی عبده رفت.اماواقعیت سیاسی بعدازجنگ جهانی اول،رضارابه سوی محافظه کاری زیادوضدیت باغرب سوق داد.درحالی که آرمان جهان اسلام،وحفظ هویت مسلمان هارانیزپاس می داشت،ازنظرعمل گرای بادل نخواسته دولت ملی جدیدراقبول کردواین راعضویت بزرگ اسلامی یاتحت لوای امت اسلامی می دانست.بااین وجود،گرایش سکولارشاگردان سابق سیدجمال وعبده،رضارابه سوی دولت اسلامی خودخوانده ی سعودی وپیوستگی آن به علمایاائتلاف آن علما متمایل ساخت،علمای که ازمحافظه کاری آن هادرگذشته انتقاد کرده بود.دراواخرزند گی،رضاازسکولاریزم وغرب زد گی جامعه ی اسلامی روبرتافت وبه خود کفای اسلام تاکیدورزید.مدرنیزم اسلامی ناکام شدونتوانست موضع وسط تردید کاری وخودباختگی یاشبیه سازی به غرب بگیرد.وهمین سبب شد که وی به سوی اخوان برود که ضدیت باغرب وخود  کفای اسلام راوجهه نظروبرنامه ی خودساخته بود.(4)
کشمکش میان ملی گرایی،اسلام واستعماروفرزندخوانده ی آن کشوراسرائیل، ازبزرگترین دشواری هایی کشورهای عربی می باشد.کمونیسم روسی هم که دراین آشفته بازارسیاست ومبارزه واردشد؛بخاطربنیادهایی مادی وکفری اش نتوانست جایگاهی پیدانماید.وقتی که شوروی دریافت که مسلمان هاکمونیسم رانمی پذیرند،درظاهرپشت سرملی گراهای مانند،ناصر،اسد،صدام حسین،بومدین وعرفات وقذافی قرارگرفت.متاسفانه شوروی نتوانست که به ملی گرای عرب کمکی برساند که اسرائیل این فرزندناپاک سرمایداری وصهیونیسم رامهارنماید.وامریکاوتااندازه ی اروپابرای مهارملی گرایی وبنیادگرایی اسلامی وچاپیدن منابع نفتی منطقه،اسرائیل ومحافظه کاریی قبیلگی عرب راوسیله ی خوبی ساختند،وسیله ی که بابکاراندازیی آن،هم چپاول کنند،هم ازاستبدادارتجاعی-سنتی عرب حمایت، وهم گه گاهی به کوبیدن بنیاد گرایی برای حفظ وضع موجودمبادرت کنند.ناصردرراس ملی گرایی عرب،باشعارهایی کلان ازجمله:" اسرائیل رابه مدیترانه می اندازم و..."بااستقرارخشن ترین دیکتاتوری ده هاهزارمسلمان مبارزرابه کشتارگاه فرستاد،امایک نفرصهیونیست رازخمی کرده نتوانست.ازاین رو،وقتی که درجنگ شش روزه درماه جون1967شکست خورد،خودش وملی گرای اش بتاریخ سپرده شد وجانشینش سادات بدون کسب امتیازی برای عرب هابدامن امریکاواسرائیل زانوزد.
جنگ رسواخیزشش روزه وبرسمیت شناختن اسرائیل توسط سادات وخلاصه کردن داعیه ی مصربه صحراسینا،بجای اسرائیل،ناسیونالیسم عرب رابمدیترانه غرق کرد.غرق شدن ناسیونالیسم عرب؛درواقع،واردصحنه شدن نهضت اسلامی برای پیکارباحکومت های خودکامه وخودفروخته ی عرب واسرائیل بود.درشرایطی که درمدیترانه،ملی گرای ناصری غرق شده بود،درعراق ملی گرای دیگری عرب یعنی صدام حسین به یک جنگ ضدعربی وضداسلامی باایران خودرامصروف ودرراستای خوش خدمتی به شرکت های تولیدوفروش اسلحه وخریدارنفت ،ذخایرهردوکشورمسلمان رابه هدرداد،وآخوندهای حاکم برایران هم ناآگاهانه یاعامدانه به بهانه ی این که راه قدس ازکربلامی گذرد،بااصراربردوام جنگ، برای هشت سال به استعمارونفت خواران همان خدمت راکردند که صدام آغازگرآن بود.ناکامی ملی گرایی عرب دربرابراسرائیل،فروپاشی دولت ملی گرای پهلوی وبرآمدن دین کاران به میدان سیاست درایران وتجاوزشوروی به افغانستان،دوره ی رادرجهان اسلام آغازکرد که سخن ازمبارزه رادیگرباید مبارزین مسلمان می زدند،تاملی گرایان یاکمونیست ها.
ناتوانی ملی گرایان وحکومت های خودسرملی گراومدعی توسعه ی ملی ونوسازی یک حقیقت رابرملاساخت وآن این که ناسیونالیسم ودولت های ملی زاده ی آن نتوانسته اند به محتوای ملی گرایی وملت به معنای واقعی آن دسترسی پیداکنند.پایه وبنیادملی گرای سیاسی درمحوراین فکرواندیشه دورمی زندوشکل می گیرد که حق حاکمیت ازملت است ودولت هاوقتی ملی شده می توانند که منتخب ملت هاباشند،وواحدسیاسی واداری بنام دولت - ملت،باخواسته هاوتمنیات آن همسوی وهمخوانی داشته باشد.مفهوم ومعنای وطن درتعریف تازه ی خود؛بیانگرواحدسیاسی وملت درمعنای جدیدآن، داشتن حق حاکمیت می باشد،وچنین ملتی به لحاظ تاریخی وفرهنگی بایدمولفه هاومشترکاتی مانند:تاریخ،فرهنگ،زبان فراگیرومیراث باهمی داشته باشد.برخلاف تجربه ی غرب،درکشورهای اسلامی دولت مدرن ویامتظاهربه مدرن باپذیرش جلوه های اندیشه ی سیاسی وتاریخی غرب،دولت راباردمشارکت سیاسی ملت درسرنوشت کشورشکل داده است،دولتی که نتوانسته است بدرون ملت برودیاملت رادرتصمیم گیری شریک نماید.ازاین رو،دولت- ملت های پوشالی بوجودآمده است که برای کوبیدن ملت هابدست بوسی استعمارمی روندوبجایی موقع دادن به مشارکت ملت ها درسرنوشت خود؛ برای ادامه ی فرمان روایی وغارت ثروت ملی زیرفرمان استعمارقرارگرفته وباتبانی بااستعمارنو،ملت هارابدامن بنیاد گرایی واپس گرامی اندازند.کاری که شاه ایران وملی گرایی دروغین وکمونیسم افغانی کردند،ودیگران هم دارند می کنند.
سازگاری وناسازگایی ناسیونالیسم با اسلام
ناسیونالیسم به حیث یک اندیشه ومکتب سیاسی وفرهنگی درهیچ کشوراسلامی نتوانسته است پایه بگیرد،مگراین که خلط مرامی وشعاری بادین ومبارزات دینی نماید.تجربه ناسیونالیسم یاملی گرای درجهان اسلام نشان میدهد که هرزمانی که بادین همراهی کرده است،توفیق یافته؛امازمانی که به سوی سکولاریسم دین ستیزگراییده است ناکام شده است.بطورنمونه،درمبارزات ملی کردن شرکت نفت درایران زیررهبریی داکترمصدق،ملی گرایی ایران،آیت الله کاشانی رابه حیث نمادمذهب شیعه درکنارخود داشت وبه همین دلیل پشتیبانی مرد می پیداکردودست انگلیس راازمنابع نفتی ایران کوتاه کرد.بدبختانه،زمانی که رابطه ی ملی گرای بامذهب کمرنگ شد،زمینه برای کوداتی امریکای-انگلیسی مساعدوفروپاشی رژیم ملی وبازگشت شاه به میدان ممکن شد.درالجزایر،جبهه ی آزادی بخش ملی بانام گذاریی جریده ی رسمی خودبنام"مجاهد" وهمکاری بامذهبی هاتوانست فرانسه رابه زانودرآورد؛ورنه ملی گرای عرب،به تنهایی کاری راازپیش برده نمی توانست.
درمصر،جمال ناصرباشعارهای اسلامی،ملی گرایی عرب رابه پیش راند،امازمانی که بااخوان درداخل روبروشدودرخارج، دریمن، به مصاف فیصل رفت،سرنوشت ملی گرای اورادرجنگ1967دیدیم،جنگی که درآن برای همیش ملی گرای عرب ازمیدان بیرون وپرچم مبارزه باصهیونیسم وغرب بدست حزب الله وحماس افتاد.این که ملی گرای درکشورهای اسلامی جداازدین وحمایت جمعیت های دینی کم رنگ وبی رمق می باشد،بدوعلت زیرپیوند نزدیک دارد:1- نقش محوری دین درتامین برادری مسلمان هازیرنام"امت"وتاکیدجمعیت های مذهبی به احیای"خلافت"یگانه نهادرهبری کننده ی امت.2- نقش منفی یاویرانگرانه ی ملی گرای درفروپاشاندن وحدت اسلامی که نهضت های اسلامی آن راخوش خدمتی ملی گرایان به استعمارکهنه ونومی دانند.پرسمانی که باعث نزاع نهضت اسلامی وملی گرای شده است.باقی مانده ی همان ملی گرایان می باشند که درسال1991انتخابات رادررقابت باجبهه ی نجات اسلامی باختندوبه کمک فرانسه باداری دیروزخود دست به کودتای نظامی زدند که نتیجه ی آن به کشتارگاه بردن بیشترازدوصدهزارالجزایری می باشد.امادربهارعربی که موفق شودیانشود،میدان دارمبارزه بازهم اسلامی هامی باشندتاسکولار- ملی گرایان منافق ومستبد.
نزاع نهضت اسلامی باملی گرایان تنهابه نقش منفی ملی گرایان ازنظردین باوران، ومثبت ازنظرآن هامنحصر نمی ماند،بلکه به پرسمان مدرنیسم وسکولاریسم نیزگره می خورد.پیش ازسربرآوردن مدرنیزم،مادرجهان، ملت هایی دینی  بامرزهای نامشخص جغرافیایی بنام های ملت مسیح وملت اسلام و...داریم.اگرامپراتوری عثمانی بربخش بزرگ جهان اسلام حکومت می کرد،ریشه درمشروعیت مذهبی آن حکومت بزرگ که حوزه های دینی آن رابنام خلافت اسلامی یادمی کردند،داشت.بابرآمدن مدرنیسم است که ملت مسیح جای خودرابه کشور- ملت هایی سکولاراروپایی،وبافروپاشی امپراتوری عثمانی، ونیم قرن پس ازآن، بافروپاشی استعمارفرانسه وانگلیس است که دنیای اسلام به دولت- ملت های بظاهرملی متحول می شوند که ماآن هارادرسازمان بی خون "کنفرانس اسلامی"می بینیم.
ناسیونالیسم،سکولاریسم،اومانیسم/انسان باوری،دموکراسی،لیبرالیسم/آزادیی فردی،حقوق بشروحقوق زنان وپدیده های دیگری وابسته به آن ها،همگی پدیده های دست پرورده ی مدرنیته/نواندیشی وبدنیایی نوتعلق دارند.ناسیونالیسم اروپایی بابه پیرامون راندن دین، آن رادروجدان فرد زندانی وبنام مرزبندی میان حوزه ی عمومی وخصوصی،دین راازحوزه ی عمومی برون کرد.ملی گرایان سکولاردرکشورهای اسلامی؛درحالی که پروژه ی ملی گرایان غربی رادنبال می کردند،نتوانستند دررابطه باراندن دین ازحوزه ی عمومی به حوزه ی خصوصی کامیاب شوند.دلیل این ناکامی به نقش مسیحیت واسلام دراروپاوجهان اسلام ارتباط پیدامی کند.دین مسیح ازقرن پنجم تاقرن هفدهم میلادی واقعادراروپاازنظرسیاسی جنایت وازنظرفکری دربرابرعلم ایستاد گی وهزاران دانشمند وروشنفکررابه چوبه ی داربالاوشماری رابه توبه ی جبری وشماری راهم فراری ساخت.وهمان فراری ها ازچنگال دادگاه عقایدکلیسایی- اروپایی،امریکاراساختند!انصافابه اروپایی هااین حق راباید داد که چنان دین ورهبریی خون ریزآن رادردادگاهِ ناسیونالیسم وسکولاریسم دین گریزمحاکمه،دین ودین کا رانی آن چنانی راازحوزه ی عمومی بیرون برانند.
برخلاف مسیحیت ودین کاریی رسمی آن،اسلام ودین کاران آن چنان وحشتی رانه دربرابرمخالفان خودمرتکب شده اندونه دربرابرعلم ودانش وپیشرفت علمی وفن آوری جدیدایستادگی کرده اند.ازسوی دیگر،استعماراروپای- امریکای باهمان کلیساوپاپ که خودآن راسرکوب وبه پیرامون رانده بود؛متحدانه واردجنگ بااسلام شدند که درگذشته کمک هلند،فرانسه،آلمان،بلژیک وانگلیس باکلیسادرگسترش مسیحیت درنیم کره ی غربی،آسیاوافریقاوکمک امریکازیراداره ی جورج بوش بامسیحی هاویهودی های تندرودرمبارزه علیه اسلام،نمونه ی زنده نزدهمه مسلمان هامی باشد.وقتی که ملی گرایی درکشورهای اسلامی،به کمک شوروی وامریکا دردوره ی جنگ سرد به جنگ فعالان مسلمان رفت، واکنون زیرفرمان امریکا به جنگ علیه نهضت اسلامی زیرنام مبارزه باتندروی یاتروریسم اسلامی می رود؛وازسوی دیگر،دستاوردهای مدرنیته/نواندیشی راسلاخی یاباآن هابرخورد گزینشی می کند؛باین معناکه، ناسیونالیسم یک پدیده ی مدرن است،امابادموکراسی،آزادی،حقوق بشر،سکولاریسم انسان باوربرادردوگانه می باشد.اماناسیونالیست های سکولاردرحالی که احزاب مذهبی رقیب خودرامخالف مدرنیزم می خوانند،خودارزنده ترین دستاوردهای مدرنیزم، یعنی دموکراسی،حقوق بشر،آزادی،پارلمان وانتخابات آزادرازیرپامی کنندوغرب دموکرات هم بنام دفع خطرافراط گرایی یاتروریسم ازکنارآن بی تفاوت می گذرد.
حمایت غرب ازبازمانده هایی دوره ی اول نهضت ملی گرایی که اکنون به حکومت های فاسدوسرکوبگر بدل شده اند؛نشان میدهد که مدعیان دموکراسی زیرنام جنگ باهراس افگنی آماده بودند ومی باشند که دموکراسی وحقوق بشررابه کشتارگاه جلادان بظارملی گرابفرستند!بطورنمونه،عرفات اخوانی فاسد وملی گراشده دست بدامان امریکاحتی اسرائیل درازکرد که ازاودربرابرحماس حمایت کنند.ازآنجاکه عرفات،آن گونه دولت بنام فلسطینی راکه اسرائیل وامریکامی خواستند،تاییدنکرد،آن قدرمحاصره وسرکوبش کردند که کالبد نیمه جانش به بیمارستانی درپاریس رسانده شدودرآنجاپدرود زند گی گفت.درالجزایر،امریکاوفرانسه ازهراس جبهه ی نجات اسلامی،بالغوکردن نتیجه ی انتخابات1991ازرژیم فاسدوجنایت کارباصطلاح ملی گراحمایت وآبروی دموکراسی خواهی وحقوق بشرمآبی غربی وملی گرای مسخره ی عرب رابردند!این رخ دادهاورخ دادهای همانندآن هادرجهان اسلام،نشان میدهند که ناسیونالیسم وکارند گان آن بجای استعمارزدای استعمارنوراجابجاکردندودرحل مشکلات سیاسی،اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی مسلمان هابه گونه ی فاجعه باری شکست خورده اند.ناکامی که مسلمان های میانه رو وعقلانی راناتوان ومسلمان های عصبانی،خشن،بی برنامه وخردگریزرابه گونه ی طالبی درافغانستان وپاکستان وشباب مسلمین درصومال و..فربه ترکرده است.
اکنون که غرب درپیاده کردن دموکراسی وحقوق بشرکه مدعی آن می باشد،معیاردوگانه بکارمی بندد ودرجهان اسلام نخبه گان حکومت گرآبروی ملی گرای ودین رسمی راریختانده اند،بایست دید که آینده ی برای ناسیونالیسم وجود داردیانه؟اگروجود دارد،چگونه آینده ی می تواندباشد؟آیاحزب های اسلامی خالیگاه موجودراپُرکرده می توانند؟این گونه پرسش ها،دوپرسمان باهم پیوسته رابرجسته می کنند:1- آیادولت های بظاهرملی موجود درکشورهای اسلامی می توانندباین وضعیت ناپایدارادامه بدهند؟2- اسلام ونهضت اسلامی به سوی ناسیونالیسم چگونه می نگرد؟نظراسلام درباره ی ناسیونالیسم آشکاراست.اسلام تاکیدبرجامعه ی اعتقادی وسرچشمه ی یگانه ی انسان دارد.دراین راستا،قرآن درسوره ی حجرات آیه دهم چنین دستورمیدهد:مومن هاباهم برادرند،میان آن هاصلح برقرارکنید.درهمین سوره،آیه یازدهم آمده است که:مردان مومن وزنان مومن نبایدیک دیگررامسخره کنند؛زیراکه ممکن است مسخره شونده هاازمسخره کننده هادربساموردها بهتروبرترباشند!بازهم درآیه ی سیزدهم همین سوره آمده است:ای مردم ماشماراازیک زن ومردآفریدیم وقبیله هاوشعب ها/ملت هاگرداندیم تایک دیگررابشناسیدومحترم ترین شمانزدخداپرهیزکارترین شمامی باشد.یعنی قبیله هاوملت هابریک دیگربرتری ندارند مگربرداشتن تقوی وپرهیزکاری!ودرآیه ی اول سوره ی النساء/زن ،خدامی فرماید:شمارا ازیک نفس واحدآفریدیم.ودریک حدیث ازرسول الله صلی الله علیه واالسلم آمده است که:"مسلمان برادرمسلمان است که بریک دیگرنه ظلم می کندنه اورابدشمن تسلیم می کندونه به اوخیانت می کند."آیه هاوحدیث نامبرده روشن می سازند که ازنظراسلام،انسان هاسرچشمه ی یگانه دارندوبه اصطلاح امروزی باید گفت که هویت دینی انسان برترین هویت هامی باشد.
باتوجه به آنچه گفته شد،اسلام به جامعه ی اعتقادی وسرچشمه ی یگانه ی انسان باوردارد؛درحالی که ناسیونالیسم برجدای هایی نژادی،زبان وفرهنگی وسرزمینی انسان تاکید می گذارد.اینجااست که هم مرزمیان دید گاه اسلام وناسیونالیسم کشیده می شود؛وهمچنان، دشواریی ناسیونالیست هادریک جامعه ی مسلمان نمایان می شود.اگرجمال ناصر،عرب،اسلام وافریقامی گفت، ومصدق درکنارآیت الله کاشانی، ملی گرایی ایران راباتشیع ایران هم سنگرساخته بود،واحمدسوکارنودراندونیزی باجمعیت العلمای کشورخود گوشه ی چشم مهربانانه ی داشت، وملی گرایان الجزایردرجریان مبارزه ی آزادی خواهی نشریه ی خودرا"مجاهد"نامیده بودند و...نشان داد که بریدن ملی گرای ازمذهب درواقع دفن کردن خودمی باشد.باتوجه به شکست ملی گرای عرب دربرابرصهیونیسم وپیش گام شدن نهضت اسلامی درمیدان نبرد،حسنین هیکل روزنامه نگارونویسنده ی شناخته شده ی مصری وازدوستان نزدیک ناصر،درماه مه2008دریک گردهمایی روشنفکران،حقوق دانان وخبرنگاران عرب درقاهره، خطاب به آن هاگفت:"ماعرب هادربرخوردباشیخ حسن نصرالله وحزب اللهِ او،زیراین نام که اومزدورایران می باشد،جفاکردیم.اونه مزدوراست ونه ایرانی ودرواقع یک عرب قهرمان است؛وبه زمام داران عرب گفت که بم اتومی ایران رابگذاریدوبه شماعرب ها200بم اتومی اسرائیل بسنده می کند."بیانیه ی هیکل نشان میدهد که ملی گرای عرب آهسته آهسته درجاده ی کنارآمدن بانهضت اسلامی عرب گام برمی دارد،وفاجعه بارتمام شدن سیاست های صدام حسین،مزدوری عرب های سکولار،ماننداحمدچلبی وایادعلاوی وآخوندهای شیعه ی عراقی به اداره ی جورج بوش، وهمسوی بعث های سوریه باحماس وحزب الله نشان میدهد که ملی گرای عرب وآخوندهای شیعه ی عراقی چه بیراهه ی رفته اند!
رخ دادهایی جهان عرب روشن می سازد که آینده ی پیروزی نبرد درهمسوی میان نهضت اسلامی وملی گرای عربی می باشد؛آن گونه که هیکل خط میدهد،وبشاراسد بادل خواسته یانخواسته تاپیش ازدست زدن ب سرکوب ملت خود،درهمین مسیرگام برمی داشت.نتیجه روشن است.دیگردرکشورهای عربی ناسیونالیسم سکولارجای پای نمی تواند داشته باشد.این تنهادرعراق نیست که ملاباقروملاصدروملاعزیزوچندملی گرای سکولارمنحط به همراه چندتفنگ داری که درخیابان های ایران پرسه می زدند،شریک جرم درجنایت جورج بوش وتونی بلیرشده کشورخودرادرزیرفرمان اشغالگران بیرونی ویران کردند؛درافغانستان،وضعیت بدترازعراق می باشد.شماری ازجنایت کاران بنام طالبان ورفیق شان القاعده ،با پول شرکت نفتی یونیکال وکمک وفرماندهی شبکه ی جاسوسی پاکستان/آی اِس آی، وبرخی محافل ایرانی جاده صاف کن اشغال افغانستان بنام جنگ علیه تروریسم شدند؛اشغالی که نژاد گرایان ریاکارقبیلگی،وصدهاجنگ سالارجنایت کارراباردیگربر شانه ی لاغرمردم افغانستان باروکشوررابه گهواره ی تروریسم ،واپس گرایی قبیلگی- مذهبی وقاچاق بران مواد مخدرمبدل ساخت.سربرآوردن چنان دسته های درافغانستان وعراق،دروغین بودن برخی مبارزان مسلمان وملی گرایان  وشعارهای توخالی آن هارابرهمه گان هویداساخت.دسته ی جنایت کارمتحدجورج بوش که افغانستان وعراق رابه تخته ی خیزجنگ سالاری،تروریسم مذهبی نما وقبیلگی مبدل کرده بود؛تلاش هایی بسیاری ورزید تاایران رانیزبه چنان سرنوشتی بکشاند.ازبخت بدجورج بوش ودسته ی جنگ طلبش، ذهنیت عامه درامریکاآماده ی آن جنایت تدبیرشده نشد؛وازسوی دیگر،درتمام محافل رژیم ملاتاریای ایران ومخالفانش،ایرانی ی نیافتند که به حیث عامل بومی، مانند:کرزی ،ایادعلاوی ،ملاعزیزواحمدچلبی، ایران رابصورت افغانستان وعراق درآورند.
دراین راستا،ناکامی جورج بوش ودسته ی جنگ طلبش،روشن ساخت که برخلاف افغانستان وعراق،ناسیونالیسم چه به گونه ی ملی- مذهبی وچه به گونه ی سکولارباریشه ی تاریخی درایران وجود داردواجازه نمی دهد که به بهانه ی دشمنی باملاتاریا،ایران مورداشغال وتهاجم ویرانگرانه ی بیرونی قرارگیرد.آنچه که ملی- مذهبی هاوملی گراهای ایرانی درآن مرحله ازتاریخ ایران به نمایش گذاشتند؛روشن ساخت که روشنفکران دینی وملی گرایان طرفدارتوسعه ی مستقل ملی،به جنبه ی سرزمینی وسازنده ی ناسیونالیسم وهمسوی آن باقرائت های غیررسمی ازدین می نگرند؛وهمین نگرش، آینده ی ناسیونالیسم واسلام راچه درایران وچه درسایربخش های سرزمین پهناوراسلامی تعیین خواهد کرد.
دررابطه بادید گاه اسلام درباره ی ناسیونالیسم،مرتضی مطهری درکتاب"خدمات متقابل اسلام وایران"ضمن تمایزمیان دومفهوم ازآنچه خودآن هارااحساسات ملی وناسیونالیستی می خواند،معتقداست که درموردهریک ،به تفصیل می بایست حکمی جداگانه قایل بود.به اعتقاداو:"به قول اقبال،ملت پرستی،خودنوعی توحش است....احساسات ملی تاآنجاکه جنبه ی مثبت داشته باشدونتیجه اش خدمت به هم وطنان باشد،قابل توجه است.ولی تاآنجاکه جنبه ی منفی به خود می گیردوموجب تبعیض درقضاوت،دردیدن وندیدن خوبی هاوبدی هاودرجانب داری های می شود ضداخلاق وضدانسانیت است.مطهری همان طوری که آوردیم،به صراحت میان دوروایت ازناسیونالیسم تمایزمی نهد.وی درفرازی دیگرازکتاب "خدمات متقابل اسلام وایران" می نویسد:گرایش به جنبه های قومی وملی درزبان های اروپای،ناسیونالیسم نامیده می شود که برخی ازدانشمندان فارسی زبان ،آن راملت پرستی ترجمه کرده اند.ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته برعواطف واحساسات قومی وملی متکی است نه برعقل ومنطق.ناسیونالیسم رانبایدبه طورکلی محکوم کرد.ناسیونالیسم اگرتنهاجنبه ی مثبت داشته باشد،یعنی موجب همبستگی بیشتروروابط حسنه بیشترواحساس خدمت بیشتربه کسانی که باآن هازندگی مشترک داریم،شودضدعقل ومنطق نیست وازنظراسلام مذموم نمی باشد....ناسیونالیسم آن گاه عقلامحکوم است که جنبه ی منفی به خودمی گیرد،یعنی افرادراتحت عنوان ملیت های مختلف ازیک دیگرجدامی کندوروابط خصمانه ای میان آن هابوجودمی آوردوحقوق واقعی دیگران رانادیده می گیرد.ازدیدگاه مطهری:"اسلام احساسات ناسیونالیستی رامحکوم نمی کند،احساسات منفی ناسیونالیستی رامحکوم می کندنه احساسات مثبت را.(5)
دررابطه باناسیونالیسم،چه ازنظراسلام بنگریم وچه ازدیدگاه انسانی،درهردودیدگاه منشاء واحدانسانی می چربدوجنبه های منفی ومثبت ناسیونالیسم هم خودرادرعرضه ی خدمت وخیانت به هم نوعان، هم درسطح قومی،ملی، وهم درسطح جهانی می نمایاند.درزمینه،درحالی که مطهری به حیث یک دانشمند دینی ودرعین حال یک روحانی وابسته به حوزه ی تفکرسنتی دین، ازنقش منفی ومثبت ناسیونالیسم سخن می گویدومیان هردونقش تمایزوتفاوت قایل می شود،داکترشریعتی،هم ازدید گاه یک اندیشه ورزنوگرای دینی وهم چنان ازدید گاه یک جامعه شناس منتقدغرب،راجع به نقش سازنده وویرانگرانه ی ناسیونالیسم دراروپاوجهان اسلام به داوری می نشیند.شریعتی می گوید:ناسیونالیسم درقرن چهاردهم وپانزدهم،باعث ازبین رفتن قرون وسطی وباعث وحدت وقدرت تمدن اروپاشده، وهمان ناسیونالیسم،دروحدت اسلامی درجامعه ی اسلامی قرن هجدهم ونزدهم،باعث تفرقه ی اسلام وتجزیه ی قدرت شرقی وباعث تسلط اروپابرکشورهای اسلامی شده،یعنی ناسیونالیسم وحدتِ اسلامی راکه اروپاراداشت می گرفت،تکه تکه کردوهرتکه رایک لقمه کردوبدست اروپاداد.(6)
پانویس ها:
1- مامیراث خواریک تاریخ عصبی وعصبانی هستیم!گفت وگوی مسعودلقمان باعلی میرفطروس بخش نخست،روزنامک،خبرنامه ی گویا3-11-1387
2- درخدمت وخیانت روشنفکران نویسنده:آل احمد ص184
نقد درحوزه ی عمومی ازیورگن هابرماس،ترجمه:حسین بشیریه چاپ اول سال1375ص ص240-241
4-The Islamic Threat Myth or Reality,byJohnl.Esposito,second edition,newyork,oxford university press,copyright©1992/1995oxford university press,byJohnl.Esposito,printed in U.S.A,P,64
5- دین وملت دراندیشه ی مطهری، نوشته شده توسط امیرحسین تیرکش دوز،سایت احیاصفحه ی اصلی6آذر-قوس1387
6- چه بایدکرد؟ازشریعتی ص523

0 comments:

Post a Comment