دولت- ملت اروپایی نمونه ی موفق
ابراهیم ورسجی
27-1-1391
این نوشته درسه بخش تهیه شده است.نخست،:دولت- ملت اروپایی نمونه ی موفق.دوم،دولت ملی وجهانی شدن.سوم،نجات،تنهادردولت- ملت واقعی نه مصنوعی می باشد.پیشرفت شتابان کشور- ملت ها،بویژه کشور- ملت های اروپای- امریکایی درعرصه هایی ساینس،فن آوریی نوورواج روزافزون انقلاب اطلاعاتی یاآگاهی بخش دربخش ارتباطات،واژه ی دهکده ی جهانی رابه حیث دستاورد،به گونه ی داغ مطرح کرده است.هم زمان باانقلاب معلوماتی وانتقادهایی گرم وداغ پسامدرنیست هاازمدرنیسم که دردهه ی1960سده ی بیستم براه افتاده بود؛وهمچنان،گسترش روزافزون معلومات وبالارفتن سطح درک وآگاهی ملت ها،به حیث نخستین هدف خود،سانسورمعلومات توسط استبدادسیاسی- ایدئولوژیک کمونیسم روسی واقمارش ودولت های خودسرجهان سوم رانشانه گرفت.
ازپیش روشن بود که باگسترش انقلاب علمی وآگاهی های ملی و فراملی،استبدادتک حزبی وتک صدایی چه ازنوع روسی وچه ازنوع چینی وجهان سومی آن زیرفشارقرارمی گیرند تا درنتیجه یادروازه هارابازواعتنابه به مشروعیت ملی کنندویااین که اسبتدادوخود کامگی سیاسی- ایدئولوژیکی زیرفشارروزافزون آگاهی وتبلیغات آزادی خواه وحقوق بشرطلب،خردوریزخواهدشد که مانمونه ی آن رادرافتادن بلاک کمونیسم شوروی مشاهده کردیم.دراین اُفت وخیزها،کمونیسم چینی اگرچه جان سالم بدربرد،اما،سبب نه افتادن آن راباید دردوعامل زیرجویاشد:1- بهره برداری چین زیررهبری دینگ شیاوپینگ ازمدرنیسم درتوسعه ی اقتصادی.2- سست ساختن مرزهای ایدئولوژیک کمونیسم چینی وراه اندازی بازارسوسیالیستی به گونه ی نیمه باز،نه بازارآزادسرمایداری.آنچه که چین زیررهبری"دینگ"ازجهان متغیروافتادن کمونیسم روسی آموخت این بود که اول به توسعه ی اقتصادی- اجتماعی وپس ازآن به توسعه ی سیاسی بپردازد.ازاین رو،چینِ امروز،باچین سه دهه ی پیش تفاوت آسمان وزمین رانشان میدهد.
انقلاب اطلاعاتی،رواج واژه ی دهکده ی جهانی،افتادن کمونیسم روسی وبرآمدن چین به حیث یک قدرت موفق سیاسی- اقتصادی درجهان،باوجودحفظ ساختاراداری ارزشی خود،این اندیشه رادرکله ی بسیاری زمام داران مطلق العنان جهان سوم برجسته ساخت که می توان تک حزبی سیاست کردودستاوردسیاسی- اقتصادی داشت.این ذهنیت بذات خود که چین توانسته است هم سامانه ی ارزشی خودوهمچنان ساختارتک حزبی خودراحفظ وتوسعه یابد،ذهنیت ستودنی می باشد.اما،نقطه ی ناتوانی آن این است که دینگ شیاوپینگ و مهاتیرمحمد درهرکشورجهان سومی یافت نمی شوند که جامعه ی زراعتی را به جامعه ی صنعتی دیگرگون نمایند.بهرصورت،جهان ازریشه تغییرکرده ودیگرگون شده است؛ودرجهان به شتابان دیگرگون شونده،اندیشه های کهنه ی ناسازگار،غیرپویاوناهمسوبازمان،دچاراضطراب ونابه سامانی شده اند.
درچنان زمانی پرآشوبی که کمونیسم روسی به تاریخ پیوست وچین درحال نوسازی خودبود،سرمایداری لیبرال زیررهبری امریکا،نظم نوین جهانی رابرسرزبان هاانداخت ودرعمل هم پاپیش گذاشت.درآغاز،طرح نظم نوین جهانی این گونه تلقی شد که امریکادنبال ایجادیک امپراتوری جهانی می باشدومی کوشد درجهان دهکده شده ارباب شودومردم راهم رعیت خودنماید.برخی هم به این باوربودند که نظم نوین جهانی چیزی بیشترازیک سامانه ی جهانی که بامشورت دولت هایی بزرگ ساخته می شود،نخواهدبود.درچنان شرایطی،روسیه دربحران افتاده بود،وچین شرایط بین المللی رایک فرصت مناسب برای خودفکرکرده درصددپرکردن بازارجهانی بویژه بازارجهان سوم ازتولیدات خودبرآمده بود.اروپا که ازیک سوپیشرفت شتابان اقتصادی چین؛ وازسوی دیگر،بحران درونی روسیه رامی دید،دراین اندیشه شد که درشرایط نوین جهانی،کشورهای برآمده ازشوروی راباخودهمراه وبه حیث یک بازی گرنامتکی به امریکاعرض اندام کند.ژاپان که درشرق آسیاهم ازرشدروزافزون چین نگران شده بودوهمچنان پس ازافتادن شوروی نتوانسته بودجزایرکوریل بخشی ازخاک خودراکه درپسین روزهای جنگ جهانی دوم به اشغال استالین درآمده بود؛پس گیرد،نگرانی روبه افزایش داشت.وبرای ژاپنی هاموجه بود که چنان فکری رابکنند،چراکه آلمان متحدشده بود،وجمهوری های کوچکِ:لیتوانی،استونی ولیتویانیزخودمختارشده بودندوتنهاجزایرکوریل درشرق ژاپان هنوززیرچکمه ی روسیه باقی مانده بود.ژاپانی هاگفت وگوهای هم بادولت روسیه دردوره ی زمام داریی یلسین براه انداخته بودند تاسرزمین خودراواپس گیرندوحتاآماده شده بودند که به روس هاپول هم بپردازند.روس هابدلیل های که جای بحث آن نیست زیربارنرفتند.امریکاباطرح نظم نوین جهانی خود؛درحالی که بارهایادآورشد که درصورتی که ژاپان،کوریای جنوبی وتایوان توسط چین تهدیدشوندبی تفاوت نخواهدماند،اماازموضع ژاپان دربرابرروسیه حمایت نکرد.
جهان پس ازجنگ سرد،دیگرجهانی دوبلاکی وتااندازه ی دومرکزی نبود.جهانی بود که امریکا،اروپای متحد،چین،ژاپان،برازیل،هند،وروسیه ی درحال بازیابی موضع خود درسیاست جهان،همه می خواستند درآن نقش بازی کنند.درآن زمان، تاکیدات همه کشورهااین بود که جهان امروزنه دوقطبی است ونه یک قطبی،بلکه جهان چند قطبی می باشدوشورای امنیت هم باید دراین راستاتجدیدسازمان یابد.درمیان کشورهای امریکای لاتین،آسیاوافریقاوخاورمیانه که درجنبش غیرمتعهدهاجمع شده بودند اثرگذاری شان درسیاست جهان کم بود ودرمواردی هم که ازاثرآن هاسخنی به میان می آید،مربوط به ذخایرطبیعی مانند:گازونفت و...دراقتصادجهانی شده یانظم نوین جهانی می باشد.هرگونه تعبیری که ازجهت گیری کشورهایااثرات گونه گون شان درسیاست جهان داشته باشیم،این واقعیت ازهمه روشن ترمی نماید که امریکابجای پذیرش نظام چند قطبی که مطالبه ی اکثریت جامعه ی جهانی بود،پروژه ی نظم نوین جهانی رادنبال می کرد.بااین فرق که نظم نوین جهانی برای کلینتن ازحزب دموکرات وجورج بوش ازحزب جمهوری خواه فرق آشکاررابه نمایش می گذاشت.اولی نظم نوین جهانی رابه گونه ی دنبال می کرد که هم هدف های امریکارابه پیش ببردوهمچنان کشورهای دیگرراعصبانی نکند.امابوش ونومحافظه کاران بنیادگرا، نظم نوین جهانی رابه گونه ی پیش کش کردند که گویاامریکایک امپراتوری است ودیگران جزوالیانِ زیرفرمانش چیزی دیگری نمی باشند.ومخالفین چنان نظمی هم تروریستان اسلامی بودندوبه این بهانه بنام جنگ علیه تروریسم درجهان اسلام دست به ماجراجوی زد،ماجراجوی که بنیادگرایی خشن رابیشترازهرزمان دیگری فربه ترساخت.
تاجای که به سیاست جهانی سازیی امریکادرهمه بخش های جهان ارتباط می گیرد،درواکنش به آن،دواندیشه ی زیر سربلند کرد:ملی گرایان ومارکسیست ها.وتاجای که به سیاست تجاوزکارانه ی جورج بوش درجهان اسلام ارتباط می گیرد،به گونه ی واکنشی بنیادگرایی عصبانی و خشن سربلند کرد.البته این به این معنانیست که درکشورهای مسلمان،ملی گرایان مرده اند.نه خیر!ملی گرایی دنباله رودین شده است.بطورنمونه،درکشورهای عربی،ملی گرای عرب پس ازشکست رسواخیزجمال ناصردرجنگ1967دربرابراسرائیل،عقب نشسته است وامروزبایدبه ستایش حزب الله وحماس درجهت درتنگناقراردادن اسرائیل بپردازد.سیاست های به ظاهرجهانی سازامریکاودرواقع نظامی گریی نفت خوارآن وسربلند کردن فراملی گرایی قاره گرادراروپا،نفوذطلبی چین درجهان وسربلند کردن ملی گرای روسی برای کسب موقعیت اتحادشوروی،درواقع آینده ی جهانی سازی،دولت های ملی وهویت های ملی رادرسرخط سیاست های دولت های جهان بویژه جهان سومی هاقرارداد.
دولت- ملت هاتاجایی که به موفقیت شان درعرصه ی کارکردی ارتباط می گیرد،دوگونه می باشند:نخست،دولت- ملت های غربی که ارزش های نورادرزند گی سیاسی وفرهنگی ملت های خود تحقق بخشیده اند.دوم،دولت- ملت های جهان پس مانده که نتوانسته اندارزش های یک دولت- ملت مدرن رادرحیات سیاسی وفرهنگی ملت های خودتحقق بخشند.ازاین رو،می توان دولت- ملت های جهان سوم رااغلب به دولت- ملت های مصنوعی طبقه بندی کرد.دراین مصنوعی هاهم دولت- ملت های وجود دارند که گام های بلندی به سوی دولت – ملت شدن برداشته اند که برخی کشورهای امریکای لاتین،ترکیه درخاورمیانه،چین،اندونیزیا،مالیزی وچند کشوری دیگردرشرق آسیاازاین جمله می باشند.برخی کشورهای اسلامی،ازنظرتاریخی- فرهنگی عناصرشکل دهنده ی دولت- ملت رادارند،مانند:ایران ومصر.غیرازاین دو،بسیاری کشورهای مسلمان،دولت- ملت های مصنوعی می باشند که استعمارباتکه پاره کردن یک تاریخ یافرهنگ بزرگترایجادشان کرده است که:افغانستان،عراق،سوریه،لبنان،پاکستان و...رادربرمی گیرند.ازنظرتاریخی- فرهنگی،هند موقعیت همانندِ ایران ومصررادارامی باشد.ازاین رو،جهانی سازیی اطلاعات وآگاهی ودسترسی ملیت هاازطریق انقلاب رسانه ی به پیشینه ی تاریخی- فرهنگی- زبانی خود،وستم های مضاعفی که اقلیت های حاکم بربسیاری آن هاتحمیل کرده اند؛باعث شده است که،بحران هویت دردرون دولت های ملی- مصنوعی دامن زده شود.
برایی این که فرق میان دولت- ملت های واقعی ودولت- ملت های مصنوعی روشن ترشود،بایدبه آغازماجرایارخ دادکشور- ملت وسرزمین پیدایش آن نگاهی هرچند گذراانداخته شود.باتوجه به این که پدیده ی کشور- ملت باناسیونالیسم پیوند داردوناسیونالیسم پدیدآورنده ی ملت های مدرن می باشد،وناسیونالیسم همان گونه که درآغازباقدرت های محلی واستعماربیرونی پنجه نرم کرد،اکنون، باجهانی سازی درگیرشده است.زمانی که درواپسین سال های سده ی هجدهم،روندبتاریخ پیوستن فئودالیسم یابزرگ مالکی- اروپایی وآغازبرآمدن قدرت هایی متکی برشهرنشینی،بازرگانی وصنایعی پیوسته به آن رخ دادوازآن پس،مرزهای قدرت نه بربنیادبزرگ مالکی،بلکه بربنیادکمیت وچگونگی اثرگذاری سیاسی کشورهاتعیین گردید،آهسته آهسته یک مفهوم سیاسی نو پابه میدان گذاشت، وهم زمان بادیگرگونی وبازبینی درمفاهیم دیگری مانند:وفاداری به منطقه،بزرگان فئودال/بزرگ مالکان وکلیساو...درجستجوی پیداکردن نامی برای خودافتاد.ودراین راستا،سرزمینی که چندی پیش میان بزرگ مالکان وکلیساوامیران محلی بخش شده بود،جای خودرابه ساحه ی نفوذانحصاری قدرت ملی بامرزهای مشخص شناخته شده که اکنون"دولت- ملت"نامیده می شودسپرد.وتمام مردمانی که درداخل آن مرزسیاسی پذیرفته شده زند گی می کردند بنام ملت شناخته شدند.درواقع،به معنای زاده شدگان دردرون یک مرزسیاسی- جغرافیای وبه صورت پیشرفته ی آن شهروندان یک کشور- ملت.باتوجه به این رخ دادبزرگ،تمام باشند گان آن کشور"ملت" نامیده شدند وهرملت دارای کشورومرزهای سیاسی- جغرافیای شد که احترام وعدم تجاوزبه آن مرزهاراهمراه باحاکمیت آن سرزمین،دولت- ملت های دیگرنیزبه رسمیت شناختندوهمین شناسای بود که دربرهه های پسین بنیادحقوق بین الملل میان کشورهاقرارگرفت.
سامان یابی کشورهای اروپایی برآمده ازشکم بزرگ مالکی زیرسلطه ی(پاپ وسلطان)درنهادنوی بنام کشور- ملت که قراردادوستفالی درسال1648به آن مهرتایید گذاشته بودوبدنبال آن،انقلاب امریکاوکسب خودمختاری آن کشورازبریتانیاوانقلاب فرانسه که این پسینی دیگرگونی بنیادی رادرشکل ومحتوای دولت- ملت بوجودآورد،یعنی ملت باید دولت راتعیین وشکل بدهدنه این که دولت، ملت رادست خوش سیاست بازی های خود کند وملت زمانی ملت بوده می تواند که دولت متکی براراده ی آن باشدونه برعکس.واین برداشت درواقع،آغازگرروندشتابانی شد که درنهایت به برآمدن کشور- ملت هادرقاره ی اروپامنجرشد.طوری که گفته شد،انقلاب امریکاوانقلاب خشونت بارفرانسه، هم نتیجه ی روشنگری بودندوهمچنان آغازگرعصرنودرشیوه ی رسیدن به اندیشه ی کشور- ملت به هردومعنای غربی وشرقی آن.نگاهی ژرف به شیوه ی کشور- ملت شدن فرانسه وآلمان وانگلیستان،تجربه ی رابه دیگران می آموزاند که بدرستی یانادرستی سرمشق بسیاری کشورهای شدند که امروزعضویت سازمان ملل متحدرادارامی باشند.دشواری جهان سومی هادربهره برداری ازتجربه ی اروپایی دولت- ملت شدن،دراستفاده ی گزینشی ونیمه کاره ی آن هانهفته می باشد.
دولت ملی،هویت وجهانی شدن
اگردولت- ملت های جهان سومی،درنسخه برداری ازتجربه ی دولت- ملت اروپایی گزینشی عمل نمی کردند،اکنون تااندازه ی بسیاری به دولت- ملت مدرن نایل می شدند.بطورنمونه،...درتجربه ی فرانسوی"دولت- ملت"زمینه های کارگذارازپایه ی سنتی مشروعیت به زمینه ی مدرن وجود داشته است.ملت درروندتولدخود،دولت مدرن راتاسیس کرده وازاین طریق باکندن ازپایه های سنتی مشروعیت،بامشارکت درامرگزینش وعزل صاحبان قدرت سیاسی،پایه های عقلانی ومدرن مشروعیت رابرنظم دموکراتیک استوارساخته است.درتجربه ی آلمانی- سویسی"دولت- ملت"نیزماشاهدروندمشابهی هستیم.درایران، دولت پهلوی باتلاش خود درراه تمرکزاتوریته/اختیارکاربردقدرت،ازپایه های سنتی مشروعیت می کند،اماقادربه بهره گرفتن ازبنیان های عقلانی ومدرن مشروعیت نمی گردد.دولت پهلوی ویژگی های یک دولت مدرن راتصاحب می کند،اماالگوی قدرت که هماناتنظیم کننده ی رابطه ی دولت وجامعه است،کماکان سنتی باقی می ماند.(1)تنهادولت پهلوی نیست که دست به چنان امرگزینشی می زند،بسیاری دولت های جهان سومی بویژه دولت های مسلمان چه درقالب استبدادسلطنتی وچه درقالب استبدادبظاهرجمهوری،ساختاردولت- ملت مدرن رادربخش های مانند:ارتش وبروکراسی،نظام دادگستری،نظام آموزشی ازخود کرده اند؛اما،ازبخش مهم وملت سازتجربه ی غربی یعنی دولت- ملت سازی یادولت- ملت شدن وتابع ملت ساختن دولت یاحکومت خود داری نمودند.وهمین گریزازپذیرش مسئولیت یاتن دادن دولت به آراءواراده ی ملت، سبب عدم رضایت روزافزون ملت ازحکومت وافزایش سرکوب حکومت وجدایی آن ازملت گردید که حکومت هارابرای ماندن درقدرت،طعمه ی خوبی برای استعمارنوکه جانشین استعمارکهنه شده بود،ساخت.
امروزمی بینیم که دولت های ازآن گونه که پیشترسرنوشت مرگباردولت پهلوی باپیروزی انقلاب اسلامی تعیین شد، وسرنوشت همانند دولت هایی افغانستان،عراق،مصر،لیبی،یمن،الجزایر،پاکستان،عربستان و...راکه بخاطرگام برنداشتن به سوی کشور- ملت شدن،بدامن امریکاافتاده اند.وکشورهای مانندایران وسوریه که اولی باارزش های دموکراتیک انقلاب که دیگرناپدیده شده است خودرابه گونه ی دروغین مصروف کرده،ودرسوریه هم که اسدهای پدروپسراستبداد گریی خودرازیرسایه ی حمایت ازداعیه ی فلسطینی هاپنهاکرده بودندوبه حکومت خودسرانه تاسال2011داده بودند.خوشبختانه، استبدادبرای همیش نمی تواندباریاکاری وفریب به خودسری ادامه بدهد.ازاین رو،هم زمان باخیزش های عربی،رژیم وحشی سوریه زیررهبریی بشاراسدهم دربرابرخیزش های مردمی قرارگرفت و به توحش گرایید.توحشی که درنتیجه ی آن،ازهفته ی پسین مارس2011-حمل1390تاهفته ی پسین مارس2012-حمل1391،بربنیاد گزارش سازمان ملل متحد،بیشترازده هزارشهروندخودراکشته است.طرفه این که، رژیم خونخوارسوریه می کوشدهمه جنایت های خودعلیه مردم سوریه رادرزیرپوشش باصطلاح حمایت خودازداعیه ی فلسطین پنهان وچنان وانمودنماید که عدم همکاری اش باسیاست غرب دررابطه بارژیم اسرائیل سبب شده است تاغربی هاخیزش علیه دمشق راموردحمایت قراربدهند.ازاین رو،روشنفکران ونویسند گان فلسطینی درجهت همسوی باخیزش مردم سوریه،بیانیه ی زیررااعلام کرده اند:
اخبار روز - کوثر آل علی محمره: بیش از یکصد نویسنده و شاعر فلسطینی ضمن پیوستن دسته جمعی به کانون نویسند گان سوریه، به حاکما ن سفاک دمشق اعلام نمودند: ای قاتلان به نام ما، مردم سوریه را کشتار نکنید"،"به نام فلسطینیان جنایت نکنید". متن این بیانیه، امضای نویسندگان فلسطینی و همچنین واکنش نویسندگان سوریه ای به آن را در زیر می خوانید:
ما (نویسندگان فلسطینی) امضا کنندگان این بیانیه، با افتخار درخواست دسته جمعی خود را برای پیوستن به کانون تازه تاسیس نویسندگان سوریه تقدیم می کنیم. روشنفکران و نویسند گان آزادیخواه سوریه با تاسیس این کانون همگام با مردم، پلکان آزادی را که با دستان "طاغوت" خونین گشته است در می نوردند. تاسیس "کانون نویسند گان سوریه" گام بلندی در راه ارتقا همبستگی روشنفکر واقعی با مردم سوریه برای ساختن جامعه ای مدرن و رهایی از استبداد و حکومت خانواد گی می باشد. جامعه ای که به سوی ساختاری مدنی و متکثر و دموکراتیک که بر اساس حقوق شهر وندی پی ریزی شده ، به پیش می رود.ساختاری که فضا را برای آزادی بیان و ابداع باز و راه را بر استیلا بر اراده روشنفکر سوری به گونه ای که در گذشته توسط نظا م در جهت آلت دست ساختن روشنفکران انجام می شده، می بندد.
بی گمان سوریه امروز و بیش از هر زمانی دیگر در گذشته، به این صدای رسا که از درون جامعه برای تحکیم وحدت ملی برخاسته، نیاز دارد.صدایی که از تکثر موجود در جامعه و امکانات فراوان آن ، زیر بنایی برای پایه ریزی دموکراسی فراهم آورد.
اخیرا ، ما نیز سخنان نماینده رژیم حاکم بر سوریه در شورای امنیت سازمان ملل را شنیدیم.وی مسئله فلسطین و سرنوشت درد آور وافتخار آمیز آن را برای سر پوش نهادن بر جنایات وحشتناک نظام حاکم بر سوریه را مورد سو استفاده قرار داد.ما به نظام حاکم بر سوریه و نمایند گان آن اعلام می نماییم: "به نام ما در حق مردم سوریه جنایت نکنید.از مسئله و مطالبات عادلانه مردم فلسطین برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود علیه مردم سوریه سو استفاده نکنید." مردم سوریه در طول تاریخ برای مسئله فلسطین فداکاری نموده و در این راه شهدای بسیاری داده اند.سیاستهای حکام در سوریه یادآور خاطراتی دردناک می باشند.نقش این حکومت ها در قتل عام "تل زعتر در سال ۱۹۷۶" و حمله به اردوگاه"نهر البارد در طرابلس در سال ۱۹٨٣" ومحاصره اردوگاههای فلسطینیان در بیروت در سال۱۹٨۵ و بسیاری دیگر از این قبیل اعمال ،همواره همبستگی و وحدت فلسطینی ها را هدف قرار داده است.از نام فلسطین سو استفاده نکنید ،چرا که از این پس برای شما برگ برنده نخواهد بود.
بدون شک فلسطین به سوریه متحد و آزاد و دموکراتیک نیاز دارد.این همان سوریه ای است که از رحم یک انقلاب خونین که توسط مردم به پا گردیده زاده می شود.
واکنش کانون نویسندگان سوریه
نوری الجراح یکی از موسسین کانون نویسند گان سوریه در واکنش به در خواست دسته جمعی روشنفکران فلسطینی در لندن اعلام نمود:"از وجدان بیدار فلسطین سپاسگزاریم ،ایمان داریم که انقلابیون هم خون هستند".مردم سوریه با الهام از کلمات شاعر بزرگ شما ،محمود درویش حکام خودرا این جنین مورد خطاب قرار دادند:"سهم خودتان را از خون ما بردارید و بروید." آنها (مردم سوریه) "مستبد" و "اشغالگر" را یکسان ارزیابی نمودند.ما در خواست شما را بمثابه رفراندومی در مورد انقلاب سوریه ارزیابی می کنیم.بدون شک این نظر شما راه هر گونه سو استفاده از نام فلسطین را بر نظام حاکم بر سوریه خواهد بست. طنین فریاد مظلومیت مردم فلسطین جهان را در نوردیده است.این فریاد هر گز در برابر مشاهده قربانیان دیگر (در هر جای دیگر)آرام نخواهد گرفت.درد و رنج انسان ها در همه جای جهان یکسان است.جنایت علیه انسانیت نیز در همه جا خصوصیت مشترک دارد.چگونه می توان انتظار داشت که برادر،غم درد برادر خویش را احساس ننماید.به نام تمام سوریان اعلام می کنیم:"خانه ادبی و تازه تاسیس ما به شما افتخار می کند،با کما ل میل شمارا در صدر این مجلس می نشانیم و خود در پاشنه دست به سینه می ایستیم.وجدان بیدار فلسطینی که نمود آن را در این چنین شاعران و نویسندگان و روشنفکران می توان دید،بر این حقیقت تاکید دارد که "استبداد" زمینه ساز طبیعی "استعمار "است و پایان استبداد شروع پایان استعمار است. بنام وجدان فکری ومعنوی سوریه،به برادران وخواهران فلسطینی می گوئیم:"سپاس ازشما،مردم آزادیخواه ماهرگزبرشماستم روانخواهد کرد.،سپاس ودرودبرشما."(2)
ما (نویسندگان فلسطینی) امضا کنندگان این بیانیه، با افتخار درخواست دسته جمعی خود را برای پیوستن به کانون تازه تاسیس نویسندگان سوریه تقدیم می کنیم. روشنفکران و نویسند گان آزادیخواه سوریه با تاسیس این کانون همگام با مردم، پلکان آزادی را که با دستان "طاغوت" خونین گشته است در می نوردند. تاسیس "کانون نویسند گان سوریه" گام بلندی در راه ارتقا همبستگی روشنفکر واقعی با مردم سوریه برای ساختن جامعه ای مدرن و رهایی از استبداد و حکومت خانواد گی می باشد. جامعه ای که به سوی ساختاری مدنی و متکثر و دموکراتیک که بر اساس حقوق شهر وندی پی ریزی شده ، به پیش می رود.ساختاری که فضا را برای آزادی بیان و ابداع باز و راه را بر استیلا بر اراده روشنفکر سوری به گونه ای که در گذشته توسط نظا م در جهت آلت دست ساختن روشنفکران انجام می شده، می بندد.
بی گمان سوریه امروز و بیش از هر زمانی دیگر در گذشته، به این صدای رسا که از درون جامعه برای تحکیم وحدت ملی برخاسته، نیاز دارد.صدایی که از تکثر موجود در جامعه و امکانات فراوان آن ، زیر بنایی برای پایه ریزی دموکراسی فراهم آورد.
اخیرا ، ما نیز سخنان نماینده رژیم حاکم بر سوریه در شورای امنیت سازمان ملل را شنیدیم.وی مسئله فلسطین و سرنوشت درد آور وافتخار آمیز آن را برای سر پوش نهادن بر جنایات وحشتناک نظام حاکم بر سوریه را مورد سو استفاده قرار داد.ما به نظام حاکم بر سوریه و نمایند گان آن اعلام می نماییم: "به نام ما در حق مردم سوریه جنایت نکنید.از مسئله و مطالبات عادلانه مردم فلسطین برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود علیه مردم سوریه سو استفاده نکنید." مردم سوریه در طول تاریخ برای مسئله فلسطین فداکاری نموده و در این راه شهدای بسیاری داده اند.سیاستهای حکام در سوریه یادآور خاطراتی دردناک می باشند.نقش این حکومت ها در قتل عام "تل زعتر در سال ۱۹۷۶" و حمله به اردوگاه"نهر البارد در طرابلس در سال ۱۹٨٣" ومحاصره اردوگاههای فلسطینیان در بیروت در سال۱۹٨۵ و بسیاری دیگر از این قبیل اعمال ،همواره همبستگی و وحدت فلسطینی ها را هدف قرار داده است.از نام فلسطین سو استفاده نکنید ،چرا که از این پس برای شما برگ برنده نخواهد بود.
بدون شک فلسطین به سوریه متحد و آزاد و دموکراتیک نیاز دارد.این همان سوریه ای است که از رحم یک انقلاب خونین که توسط مردم به پا گردیده زاده می شود.
واکنش کانون نویسندگان سوریه
نوری الجراح یکی از موسسین کانون نویسند گان سوریه در واکنش به در خواست دسته جمعی روشنفکران فلسطینی در لندن اعلام نمود:"از وجدان بیدار فلسطین سپاسگزاریم ،ایمان داریم که انقلابیون هم خون هستند".مردم سوریه با الهام از کلمات شاعر بزرگ شما ،محمود درویش حکام خودرا این جنین مورد خطاب قرار دادند:"سهم خودتان را از خون ما بردارید و بروید." آنها (مردم سوریه) "مستبد" و "اشغالگر" را یکسان ارزیابی نمودند.ما در خواست شما را بمثابه رفراندومی در مورد انقلاب سوریه ارزیابی می کنیم.بدون شک این نظر شما راه هر گونه سو استفاده از نام فلسطین را بر نظام حاکم بر سوریه خواهد بست. طنین فریاد مظلومیت مردم فلسطین جهان را در نوردیده است.این فریاد هر گز در برابر مشاهده قربانیان دیگر (در هر جای دیگر)آرام نخواهد گرفت.درد و رنج انسان ها در همه جای جهان یکسان است.جنایت علیه انسانیت نیز در همه جا خصوصیت مشترک دارد.چگونه می توان انتظار داشت که برادر،غم درد برادر خویش را احساس ننماید.به نام تمام سوریان اعلام می کنیم:"خانه ادبی و تازه تاسیس ما به شما افتخار می کند،با کما ل میل شمارا در صدر این مجلس می نشانیم و خود در پاشنه دست به سینه می ایستیم.وجدان بیدار فلسطینی که نمود آن را در این چنین شاعران و نویسندگان و روشنفکران می توان دید،بر این حقیقت تاکید دارد که "استبداد" زمینه ساز طبیعی "استعمار "است و پایان استبداد شروع پایان استعمار است. بنام وجدان فکری ومعنوی سوریه،به برادران وخواهران فلسطینی می گوئیم:"سپاس ازشما،مردم آزادیخواه ماهرگزبرشماستم روانخواهد کرد.،سپاس ودرودبرشما."(2)
درواقع،آنچه که اکنون حکومت سوریه علیه مردم خودانجام میدهد،وحکومت های نظامی وسیاسی ی نظامی زده ی پاکستان دربلوچستان علیه مردم بلوچ بکارمی بندند،چهره ی واقعی دولت- ملت های انسان ستیزجهان سومی بویژه جهان اسلامی رانشان میدهد.این یک واقعیت است که کشور- ملت های جهان سومی وسیاه روترازآن هاکشور- ملت های مسلمان،ازهمان آغاز،نه تنهابه شیوه ی اروپای کشور- ملت یعنی رعایت حقوق شهروندی وعزل ونصب زمام داران توسط مردم تن ندادند،بلکه بابالاکردن داعیه ی قومی،نژادی وفرهنگی به فکریکسان سازی ونابود کردن خرده هویت هادرهویت های بزرگترشدند.سیاستی که خفقان سیاسی- فکری وفرهنگی ببارآورده به نفرت میان قومی درجامعه های چند قومی دامن زد.برخی کشورهای مسلمان،ازجمله پاکستان برای فرارازپذیرش مسئله قوم ها،داعیه ی دینی رابلند کردتابدین وسیله عوام فریبی کرده وبابهره برداری نارواازدین خواسته یانخواسته به تاریک اندیشی خشن دینی- قبیلگی کمک وافغانستان راویران وچهره ی شفاف دین اسلام را درجهان تاریک ساخت.پاکستان باوجودبهره برداریی نارواازدین،امروزباپرسمان های فراوانی پنجه نرم می کند که راه بیرون رفت ازآن هادشوارمی نماید.
درافغانستان،مانندپاکستان ازدین بهره برداریی نارواشده ومی شود.درقرن نزدهم امیران ریشو،مفسدومزدور،ودرقرن بیستم نادرخان غدار دین رابازیچه ی حکومت خودساختند تارقیبان خویش راتکفیروازمیدان بیرون نمایند.بهره برداریی نارواازدین توسط حکومت های ریاکارقبیلگی مزدورکهنه استعمارگری درافغانستان، ودین ستیزیی حکومت های جمهوریت وکمونیستی نوکراستعمارسرخ،بازی گران غیردولتی مانند:مجاهدین وطالبان رابه میدان آوردتااولی به بهانه ی براندازیی حکومت کمونیستی زیررهبریی دیوانگان سیاسی،مانند:تره کی- امین وخلف آن هابنابودیی نهادهای دولتی بپردازد،ودومی هم بنام شریعت وامنیت زمین سوزوگورستان گونه آن هم به کمک پاکستانی هابه توحش بپردازد.ودرسطح جهان اسلام ،بهره برداری نارواازدین درسیاست باعث شدتاآموزش دید گان مسلمان دربسیاری کشورهای اسلامی بدین زدایی درعرصه ی سیاسی واجتماعی میلان پیدانمایندو نقش همسوسازدین رادرجامعه هایی چند قومی ،مانند:پاکستان،افغانستان،ایران،عراق و...زیرسوال ببرند.
بهرصورت،این دشواری ازنهاد دین برنخواسته است،بلکه ازنهادهایی ریاکاری سیاست وبازی های ناپاک سیاسی بویژه انحصارگری درقدرت ودورنگهداشتن ملت ازساختارقدرت برخاسته است.واضح است.زمانی که یک گروه یاقبیله قدرت رابه انحصارمی کشدوبرای دوام حکومت خودبه نژاد،قوم ومذهب پناه می برد،بایدمنتظرماند ودید که انفجارهابوقوع می پیوندند.درعراق،بعثی هاکردهاراسرکوب وازقدرت محروم کردند؛وبرادران بعثی های عراق درسوریه که به حیث میراث خواراستعمارفرانسه که علوی هادرارتش بالاکشیده بود،نهاد دولت راباکودتابدست گرفتند وبرخلاف شعارهای ملی گرایی- عربی خود،سنی های سوریه راکه بیشتراز70درصدنفوس کشورراتشکیل میدهند،ازمتن قدرت راندند که نتیجه اش خیزش های کنونی می باشد.اکنون عرب های شیعه ی عراقی که زیرسایه ی تجاوزامریکابه قدرت رسیده اند،بادورساختن عرب های سنی ازقدرت،همان غلطی های رامی کنند که بعثی های عراق زیررهبریی صدام حسین وبعثی های سوریه زیررهبریی حافظ اسدوپسرش بشاراسد کرده بودند.به حاشیه ی قدرت راندن عرب های سنی عراق توسط عرب های شیعه ،درحالی که کردهادرشمال نظم خودرابدورازاثربغداد به پیش می برند،سیاستی می باشد که برای تقویت نفرت ومرکزگریزی می تواند نقش خوبی بازی نماید.درسودان، اول نزاع میان مسلمان هاومسیحی هادامن زده شد؛اکنون که جنوب ازشمال جداشده است،نوبت با دامن زدن به کشمکش میان مسلمانان عرب وسیاه پوست،کشوررابه سوی جنگ می راند.درترکیه ی لائیک- سکولارِ اتاترک،باندازه ی هویت زدایی زیرنام این شعارکه همه باشند گان ترکیه،ترک می باشند شد که کردهارابه جنگ علیه دولت مرکزی سوق داد.ازاین رو، اتحادیه ی اروپاشمولیت ترکیه در صف خود رابه حل مشکل کرده ها،دموکراسی ورعایت حقوق بشرمنوط ساخت ودولت اسلام گرای ترکیه پذیرفت که به سیاست های هویت زدایانه ی پان ترکیست هاعلیه کردهاپایان بدهدودراین راستا،اولین شبکه ی تلویزیونی24ساعته به زبان کردی رابراه انداخت،رخ دادی که تاچندی پیش درترکیه تابوبه شمارمی آمد.
شایان دقت است که خیزش های هویتی دربسیاری کشورهای اسلامی درزمانی که جهانی سازی سربلند کرده وخواسته های واقع بینانه وغیرواقع بینانه چه ازگونه ی هویتی وچه ازگونه ی سیاسی وفرهنگی واقتصادی را پیش کش وپایه های دولت های بنام ملی ودرواقع امنیتی رابه لرزه درآورده است.هم زمان باخواسته های نامبرده،پرسمان زبان مادری وپذیرش آن به حیث یک اصل حقوق بشری وفشارگروه های طرفدارحقوق بشربردولت های سرکوب گر،انحصارگراونژادمداریامذهب مدارریاکار،وبرخوردعوام فریبانه ی بسیاری رژیم هایی فاسدونابکاردربرابرسربلند کردن خرده هویت ها دربسیاری مواردی به ذهنیت جدایی خواهی کمک رسانده است.خواسته های ازگونه ی یادشده،انقلاب اطلاعاتی،فشارجهانی سازی،حقوق بشروتاکیدبرپذیرش کثرت گرایی فرهنگی،قومی زبانی، اوضاعی رادربسیاری کشورهابوجودآورده است که ایجاب می کندناسیونالیسم،هویت ملی ودولت ملی ازنوتعریف شوند.چراکه تعریف های کهنه که توسط انحصارگران قدرت ویکسان سازان وهویت زدایان درشرایط پس ازجنگ جهانی دوم صورت گرفته بود؛پاسخ گوی نیازهای عصر انقلاب اطلاعاتی وجهانی سازی نمی تواندباشد.این که دردوران جدید،بسیاری دولت- ملت های بنام ملی ودرواقع امنیتی زیرفشارمطالبات گونه گون ازدرون وفشارهای بیرونی چه ازناحیه ی نیروهای جهانی سازیاطرفداران حقوق بشرقرارگرفته اند،برمی گرددبه سیاست های نامردمی این گونه دولت ها.پیشینه ی تاریخی شماری بسیاری ازکشور- ملت های جهان نشان میدهد که آن هانه ازراه همه پرسی،بلکه بربنیاد گذشته ی تاریخی وکاربرد قدرت اجباری یکسان ساز ازبالابه زیرپدیدآمده اند.چه درگذشته ی دوروچه درگذشته ی نزدیک یاپسااستعماری،نیروهای غیرمتجانس رابدون درنظرداشت خواسته های آن هادرساختاراجتماعی بدون دسترسی به ساختارسیاسی وحقوقی ادغام کرده اند.
اکنون که باجهانی سازی ،شعارهای حقوق بشروکثرت گرای براه انداخته شده است،خواسته های منفی ومثبت در ادامه ی نادیده انگاری ها،به گونه ی خیزش هاسربلند کرده اند.دردولت های ملی یاملی نمای چندقومی وچندزبانی،وضعیت ازاین روبه وخامت می گراید که ناسیونالیسم چپن ایدئولوژیک به تن کرده است وبرای کسب قدرت سیاسی وانحصارآن،شعارهای برتری جویانه ی فرهنگی،نژادی،قومی وزبانی را علم کرده است.تجربه نشان میدهد که بااتکابریک مذهب،زبان وقوم ملت ساخته نمی شودوتلاش هادراین راستاوبرمحورهایی یکنواخت سازی وفرارازپذیرش گونه گونی هابنادارد و ماهیت ایدئولوژیک به خودمی گیرد که صلح رادرشرایط ملی وبین المللی به خطرمی اندازد.ازدید گاه عملی هم می بینیم که عرب هادارای زبان واحد،فرهنگ واحدودین واحدمی باشند،امانتوانسته اندیک دولت – ملت عربی واحدبسازند.این تجربه ی ناکام عرب هاایجاب می کند که مولفه های ملت شدن ویادولت- ملت شدن رادرپدیده های دیگری غیراززبان، نژاد،وقوم جویاشد.امروزبیشترازهرزمان دیگری،درفضای سیاسی،فکری،روانی،فرهنگی واجتماعی جهانی شده،دولت- ملت های نمایشی زیرفشارقرارگرفته اند،بویژه دولت- ملت های که قوم هاومذهب های گونه گون دارندوهمچنان بارسنگین رژیم های فاسدوسرکوبگرِ قومی یامذهبی رابدوش کشیده اند.این گونه دولت- ملت ها،ازیکسو،زیرفشارفرهنگ جهانی گرای حقوق بشرخواهانه وگام برداری به سوی حکومت قانون قرارگرفته اند؛وازسوی دیگر،دردرون کرانه ی جغرافیای ملی باخواسته ها ی آزادی خواهانه وهویت گرایانه روبروشده ومی شوند که فرارازتن دهی به چنان خواسته های رادرکشورهای زیربه گونه ی ناامید کننده وکمترامیدوارکننده می بینیم:درلیبی استبدادبه کمک جهانی سازان غلتید،اما مردم آن باحکومت قانون فاصله ی بسیاری دارند.درتونس،نوگرایان مسلمان وسکولارهایی دموکرات وضع بحرانی پس ازخودکامگی رامهارکرده اند.دریمن،مستبدبرکناروتلاش هادرجهت ایجادحکومت مردمی نیمه جان ادامه دارد.درسوریه،رژیم وحشی وفرقه گرای مدعی ملی گرای عرب که منافع فرقه ی علوی رادرزیرشعارملی گرایی دروغین عرب تامین کرده است واکنون دربرابرخواسته های قانونی وعزت طلبانه ی مردم روبرومی باشد،ازکشتارمردم خسته نشده است ومی کوشد بادامن زدن به هراس وتروریسم به عمرسیاه خودادامه بدهد که خیال وجنون می باشدومردم دیریازود بیداگری رانابودوحقوق انسانی خودرابه آغوش می کشند.درمراکش واردن،رژیم های شاهی ظاهراًبه خواسته های مردم تن داده اند.درمصر،نظامی های پاسدارحکومت قبلی که ازخیزش مردمی جان سالم بدربرده اند،درحال چانه زنی بااخوان می باشند تاامتیازات ناروای خودازخون وثروت مردم رانگهداری نمایند.درالجزایرکه پس ازانقلاب،ملی گرایان منافق وسرکوبگربجای دولت- ملت به دولت امنیتی رجوع کرده اند،آرامش پیش ازتوفان برقراراست.درعربستان،وشیخ نشین های جنوب خلیج فارس،امیران باواریزکردن بخشی ازپول های نفتی به شماره های بانکی بخش های ازمردم،بهارعربی حقوق طلب وتکلیف گریزراموقتاًمهارکرده اند،امادربحرین،این تطمیع کاری بی نتیجه مانده است. درترکیه،نوگرایان مسلمان کوشش می کنند که کردهاراراضی ودرکرانه ی دولت- ملت دموکراتیک به تمکین وادارند.درایران،رژیم خودسروعقب مانده ی مذهبی- امام زمانی درحال لگدمال کردن حقوق مذهبی وقومی دیگرمذهب هاوقوم هامی باشد.اما،درسودان ،عراق،پاکستان،افغانستان وسریلانکاکه اخیری پس از20سال جنگ باتامیل هادرمنطقه ی جفنا،رها،وبانقض وحشتبارحقوق بشریی تامیل هادرمحافل جهانی متهم می باشد،وسودان هم که درماه ژوئیه2011به شمال وجنوب تقسیم شد؛واکنون، شمال وجنوب درحال جنگ بالای چشمه های های نفت قراردارند.وپاکستان دربلوچستان باخیزش جدای طلبی بلوچ هاپنجه نرم می کند،وافغانستان درچنگال تروریسم مذهبی نمایی قبایلی،قاچاقبران وجنگ سالاران وسربازان ناتوگیرافتاده است،وعراق باجدای طلبی غیررسمی کردهاونزاع های بی پایان شیعه هاوسنی هاروبرومی باشد،وحکومت شخصی آل خلیفه دربحرین باکمک سربازان مزدورپاکستانی باشناسنامه ی عربستان خودرادربرابرخواسته های مشروع مردم اغلب شیعه ی خودنگهداشته است.تجربه ی کشورهای نامبرده نشان میدهد که دولت- ملت های دروغین که درآن دولت هاپاازقانون فراترگذاشته وملت هارابرده ی خودمی پندارند،به گونه ی مرگباری ناکام شده اند.
درحالی که اروپا،اول ازسامانه ی دولت- ملت به سامانه ی ملت- دولت رسیدوحالاباپشت سرگذاشتن ناسیونالیسم سرزمینی به سوی ناسیونالیسم قاره ی گام برمی دارد.دولت- ملت های جهان سومی،بجای گام برداشتن به سوی کشور- ملت شدن،به انحصارروزافزون قدرت،نادیده انگاریی گونه گونی هاوراه اندازی خشونت های بی منطق وویرانگرِفرایندآرام کشور- ملت شدن گام برمی دارند.پیروزی دولت- ملت های اروپای درسیاست جهانی گراوناکامی همتایان جهان سومی شان،ازیک ابهام ظاهرفریب ازنظرسیاسی- فرهنگی پرده برمی داردوآن این که،درفردای جنگ جهانی دوم وبرآمدن نهضت های استعمارزدایی وپذیرش سازمان ملل متحد؛درواقع،این اصل که راتمام باشند گان یک دولت که عضویت سازمان ملل رابدست آورده اند،ملت نامیده می شوند،برای زمام داران دولت های عضوسازمان ملل خوشایندوگوارابود،وهرزمام داروکشورعضوسازمان دربیرون ودرون بافخراعلام کرد که ماملت هستیم ودولت مان خود گردانی بدست آورده است ودرجهان آزادسخنی برای گفتن داریم.مهرتایید گذاشتن ملل متحدوقانون بین الدول به اصل ملت بودن وملت شدن کشورهای عضو،ازنظرکارکردی تنهادولت – ملت رابصورت قراردادی واعتباری درنظرگرفته بود.تاجای که به فرایند ملت شدن یادولت- ملت شدن پیوند پیدامی کند،آن وقت هم دولت- ملت های مصنوعی جهان سومی بویژه جهان اسلامی راه دشوارگذاردرپیش داشتند واکنون هم که شعارجهانی سازی مدروزشده است،بامانع هاودشواری های بسیاری دست وپنجه نرم می کنند.
باتوجه به ماهیت جهانی شدن،دشواری هازمانی پیچیده ترمی شوند که هرکشوری درکشوردیگربرای خود منافع ملی قایل شده وبرای تامین آن دست به مداخله وتحریکات زده ومی زند؛واین گونه منافع مبهم وتعریف ناشده دربرخی مواردامنیتی ودرموارد دیگر،سیاسی،اقتصاد وحتی شکل نژادی به خودمی گیردوایدئولوژیک می شود.بطورنمونه،امریکاامنیت خودوامنیت اسرائیل وذخایرنفتی خاورمیانه رابهانه ساخته وبه خود حق میدهد که درهرجای دست به مداخله بزند ومخالفان خودراهراس افگن نام گذاشته و شعاردموکراسی وحقوق بشرهم بدهد.دربخش دیگرجهان،روسیه درقلمروشوروی پیشین دنبال اربابی خودمی گرددودرصدداعمارمجدد حیاط خلوت دیروزمسکومی باشد.اروپاکه پس ازشوروی،احساس بی نیازی نسبت به امریکامی کند،به ناسیونالیسم قاره ی خود می نازدودرراستای کسب نفوذاقتصادی وامنیتی درهربخشی ازجهان می باشد.چین هم درآسیاوافریقا وامریکای لاتین درتلاش بدست آوردن سهم خودازشرایط جهانی سازی می باشد.این ها دررواقع اربابان بزرگ صنعت،تجارت وسیاست و...هستندوبه خودحق میدهند که درفضای اقتصادی واطلاعاتی جهانی شده برای تامین منافع خود دست به مداخله بزنند.کشوری مانند پاکستان باوجودمانع هاودشواری هادردرون خود،درصدد داشتن دست بالادرافغانستان وآسیای مرکزی می باشدودراین زمینه،چون چیزی برای عرضه کردن ندارد،آدم کشی،وحشت ،خرافات ،عقب گرای وتروریسم رابنام اسلام علم کرده است؛اسلامی که پس از60سال درخودپاکستان نتوانسته است درقانون اساسی وقانون های فرعی این کشورجایگاه خودراپیدانماید.
بهرصورت،تنهابااین که سازمان ملل متحدوقانون بین الدول کشوری رابه گونه ی دولت- ملت برسمیت شناخته است،پایان کارشده نمی تواند.ناتوانی،بی کفایتی وغرض ورزی سیاست بازانِ اکثرکشورهابویژه کشورهای چند قومی درایجاد ساختارهای سیاسی،اداری واقتصادیی بازتاب دهنده ی ترکیب اجتماعی کشورهایکی ازعامل های بنیادین بحران هویت ملی به شمارمی آید.ملت بودن،ملت شدن،ملت ساختن وداشتن هویت ملی،ازبحث های داغ درفضای سیاسی وفرهنگی دنیای می باشد که درزیرعرابه ی فن آوری آزاداطلاعاتی به سوی جهانی شدن وبه سخن"معروف"،"دهکده ی جهانی"به پیش می تازد.تجربه ی جانکاه منطقه ی بالکان دراروپاوروندادرافریقانشان داد که ناسیونالیسم نژادپرستانه تاچه اندازه درسیاست های منطقه ی وجهانی خطرناک وبحرانزامی باشد.درهردومورد،صرب های افراطی دربالکان وهوتوهای افراطی دررونداوبروندی چهره ی زشت ناسیونالیسم ایدئولوژیک شده ی خودرانشان دادند.جنایت صرب هاعلیه مسلمان هاوقوم های دیگردرجمهوری های یوگوسلاوی پیشین وکشتارتوتسی هاتوسط هوتوهای نژادپرست درروندا،بسیاری صاحب نظران راواداشت تادرباره ی ناسیونالیسم وهویت وهویت کشی هاوقتی بیشتربه خرج دهند.جامعه ی بشری پس ازجنایت نازی های آلمان وفاشیست های ایتالیاواسپانیافکرنمی کرد که کسانی پیداشوند وآن تراژدی راتکرارکنند.اما،تجربه خلاف آن رابه نمایش گذاشت وثابت کرد که ملی گرای افراطی درهرزمانی قدعلم می کند وهرگزآماده نیست که ازتاریخ درس عبرت بگیرد!
باتوجه به تاریخ سیاه ناسیونالیسم خشن ویکسان ساز،ایجاب می کند که بادرس گیری ازگذشته ی تاریک ودردناک ناسیونالیسم افراطی به ناسیونالیسم سرزمینی وآینده نگروتااندازه ی مدنی عطف توجه کرده شود.ناسیونالیسم دردومعنای سرزمینی وقومی همواره مطرح بودومی باشد.ناسیونالیسم سرزمینی به تامین خود گردانی یک کشوردرقلمروجغرافیایی پذیرفته شده تمایل یاتوجه دارد؛درحالی که ناسیونالیسم زبانی وقومی،گرایش به زبان وقوم خاص رابابالادستی آن هادرهمه امورکشوری ولشکری،سیاسی،اقتصادی،فرهنگی واجتماعی دنبال می کند.نمونه ی آن دراروپا،آلمان ودرکشورهای جهان سوم این گرایش درکشورهایی مانند:ترکیه،ایران وافغانستان که اکنون دراخیری درظاهریاازروی ناتوانی حکومت مرکزی یاناتوانی فاشیست های قبیلگی به پشت معرکه رانده شده است،طرفدارانی داشت ودارد،البته بااین تفاوت که برخی آشکاروبرخی باظاهرفریبی دنبال آن می گردند.
دردنیای جدید،پیوند نزدیک میان ملت وناسیونالیسم دیده می شود که یکی ازفراورده های انقلاب فرانسه ونهضت های آزادی بخش ضداستعماری درمستعمره هامی باشد.پیوندناسیونالیسم،ملت واستعمارومستعمره ازپرسمان های می باشد که خودبه خودتجربه هارابه گونه های رنگارنگ به میان می آورد.تجربه ی ملت شدن چه واقعی وچه دروغین راکه تجربه ی اروپایی گونه ی راستین آن،وتجربه ی جهان سومی هابویژه مسلمان هاگونه ی دروغین می باشد،بصورت موفق وناموفق خودرابه نمایش می گذارند. درروشنایی تجربه ی اروپایی،از ملت تعریف های شده است که دونمونه ی زیرازهمه برجسته می باشد....دررابطه باملت وتعریف آن،دورویکردیانگاه آلمانی ،فرانسوی وانگلوساکسونی ازهمه دید گاه هاشناخته شده به نظرمی رسد.دید گاه آلمانی وفرانسوی،ملت رابراساس هویت فرهنگی وقومی آن تعریف می کند؛درحالی که دید گاه انگلوساکسونی، به ملت هویت سیاسی قایل است.دراین دید گاه،ناسیونالیسم بدون این که باین یاآن زبان یاقومیت ویامذهب برتری قایل شود،به سوی تشکیل دولت- ملت گام برمی دارد.واضح است که اگرقومی یامذهبی دریک کشورچند قومی- مذهبی درصدد کسب امتیازخاص برآمد،خودبه خودپروسه ی ملت- دولت شدن رابه اختلاف مواجه می سازد.باهمین درک ازملت- دولت است که وقتی ازآلبرت انشتاینِ یهودی تبارخواسته شد که ریاست کشورنوبنیاداسرائیل رابپذیرد،گفت:ازآنجاکه یهودیان دراسرائیل ازحقوق ویژه ی برخوردارندوبابرخورداربودن ازآن،حقوق ملت فلسطین راپایمال می کنند،آن پیشنهادراردکرد.(3)ردپیشنهادریاست جمهوری کشوراسرائیل توسط"آلبرت انشتاین"،درکنارناسیونالیسم سرزمینی،ارزش نظریه ی ساختاری رادرتشکیل ملت نمایان می سازد.باین معناکه اگردولت- ملت هاساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی رابازتاب ترکیب اجتماعی کشوربسازند،درواقع به ملت سازی درکشورهای چند قومی- چند مذهبی کمک می کنند.اگرامروزجهانی شدن،سبب سربلند کردن هویت های انکارشده می شود،این واقعیت رانیزبرملامی سازد که ساختارهای سیاسی واقتصادی غیرهمسوباترکیب اجتماعی مجبورند که درخود تجدید نظرکنندویااین که به سوی بحران هویت ودرنهایت فروپاشی دولت های ملی نمابه پیش بروند.آنچه درعراق،سودان،بالکان،صومالی،پاکستان ومالی که دراین اخیری روز30مارس-11-حمل نظامی های زیررتبه دست به کودتازدند،ودرروز6آوریل19حمل دربخش شمالی آن،قبایل توارق اعلام کشورخودمختارکردند،وپاکستان رودرروباخیزش بلوچ ها،وافغانستانِ درگیربحران دوام دار دیده می شود؛درواقع،بازتاب دهنده ی ساختارنامردمی دیروزوامروزمی باشد.این گونه ساختارهانه تنهادرکشورهای چند قومی،بلکه درکشورهای یک قومی ویک مذهبی هم ناتوانی خودرانشان داده اند.
نجات، تنهادردولت- ملت واقعی نه مصنوعی می باشد
ازآنجاکه دولت- ملت شدن ودولت ملی ماندن درشرایط جهانی سازی، ازگفتمان های سیاسی دوران مدرن می باشد.وجهانی سازی هرروزبرگرده ی دولت های یکسان سازوغیرنماینده بیشترازپیش فشارمی آورد،لازم است نگاهی به مفهوم ملت وعامل های شکل دهنده ی هویت بیندازیم.ارنست رنان دانشمند فرانسوی،ملت رااین گونه تعریف می کند:ملت یک روح است واین روح اصل ذهنی اخلاقی رامی سازد که شامل:1- داشتن میراث غنی.2- وجوداجماع روزمبنی براین که یک ملت مصمم است که بزند گی مشترک خودادامه بدهد،یعنی این که می خواهدارزش های میراثی راکه به شکل یک کلیت به ارث برده است حیات وتداوم بخشد.این تعریف سعی نموده است که عامل میراث فرهنگی- تاریخی وخواسته ی مردم رابه عنوان دوعامل بنیادین"ملت بودن"بیان نمایدوبه همین دلیل ماهیت مردم سالارانه ی آن نیزموردتوجه قرارگرفته است.(4)آنچه که کشورهای اروپای را ازدولت- ملت به ملت- دولت رساندوحالا27کشورشامل اتحادیه ی اروپارادریک ساختارمافوق ملت- دولت می خواهد گردهم بیاورد،وکشورهای ملی نمای جهان سومی رازیرفشارجهانی شدن به خرده هویت هامایل ساخته است.برمی گرددبه ماهیت مردم سالاری وتقویت خواسته ی مردم درکنارعامل های فرهنگی- تاریخی درشکل دهی پروسه ی ملت سازیی اروپایی، وانکارآن توسط دولت های خود کامه ی حزبی- قبایلی جهان سومی بویژه جهان اسلامی.
شایان یادآوری است که دراروپای متحدهم ملی گرای ومذهب همزمان باراه اندازی ساختارفراملی بکارخودادامه میدهند،امابه گونه ی مدرن وآینده نگرانه.اصل احترام به خواسته ی مردم که درواقع جوهردموکراسی می باشد،دردموکراسی های پیشرفته ی غربی به ارزش والای بدل شده وهمین ارزش است که باتقویت آزادی وحقوق شهروندی روزبه روزازسطح خشونت کاسته وخرده ملت هاوخرده هویت هاراواردجریان بزرگ ملی- قاره ی می سازد.مفهوم ملت- هویت،چه بزرگ هویت هاوچه خرده هویت هادردنیای پیچیده ی جهانی گراباتوجه به عامل هاوحوزه های ناتوان سازوتوانمندسازموردتوجه هردوسامانه ی ملت- کشورها(غرب)ودولت- ملت هایی مصنوعی(شرق)قراردارد.اصل جهانی سازی ودست اندازی کشورهادراموریک دیگربویژه زورمندان درناتوانان دشواری آفرین شده است.واین دشواری ازکشورتاکشورفرق می کند.بطورنمونه،درکشورهای که مرزهای سیاسی بامرزهای قومی همسویی ندارد،مانند:افغانستان و...تحریکات نژادی ازفرای مرزهاموجودیت کشوررازیرفشارقرارداده است.
باتوجه به ناسازگاری مرزهای سیاسی – جغرافیای بامرزهای نژادی- قومی دربرخی کشورهاونبودهمسویی میان بسیاری کشورهاوملت هاشان واضافه شدن اثرات منفی جهانی شدن،ببینیم که چه عامل هاوحوزه هایی می توانندباتقویت هویت به پروسه ی ملت شدن کمک برسانند:...چهارحوزه ی راکه باسازماندهی به نهادهای خود درجامعه بروی هویت ملی نقش بازی می کنند،وشرایط شکل گیری واستمرارآن راامکان پذیرمی کنند،می توان بطوراجمالی چنین برشمرد:نخست،فرهنگ که دراینجابه معنای وسیع کلمه مدنظراست.حرکت درجهت وحدت ملی درحوزه ی فرهنگی تمدنی؛محونابرابری های قومی- دینی؛فرصت های برابرافراد درجهت شکوفای فرهنگی وتربیتی- آموزشی.دوم،سیاست،شکل گیری دولت دموکراتیک،افزونی مستمرکارافزارهای دموکراتیک درجهت شرکت هرچه بیشترمردم به گونه ی همگانی.سوم،حقوق،شکل گیری دولت حقوقی برمبنای حقوق بشر،قانون گذاری صرفاتوسط نمایندگان مردم،برابری کامل دربرابرقانون،رفع هرگونه تبعیض حقوقی،قانون اساسی متکی برخرد خودبنیاد.چهارم،اقتصاد،رفع نابرابری های اجتماعی،اقتصادی،فرصت های برابربرای همگان تامشارکت ملی دراقتصاد،جهشی به سوی تعدیل ثروت درمناطق وحوزه های متفاوت داشته باشد.شکل گیری واقعی بازارملی وبازارهای محلی مربوط به آن،درگروسمت گیری آگاهانه دراین جهت می باشد.(5)هرکشوری که درحوزه های یادشده موفقانه عمل کرده است ومی کند،دست آوردآن رابصورت ملت یکپارچه وباثبات به آغوش کشیده ومی کشد؛برخلاف،کشورهای که درزمینه درست عمل نکرده اندونمی کنند،دستاوردزیان بارعمل نکردن خودرابصورت جنگ وآشوب واشغال بیرونی مانند:افغانستان،صومالی و..تحویل می گیرند.
پانویس ها:
1- انقلاب وسیاست زدگی بخش هشتم"دولت- ملت"وبحران مشروعیت11-1-2009دکترجمشیدفاروقی سایت برای یک ایران
2- بیانیه ی روشنفکران فلسطین برای همبستگی بامردم سوریه
Puya.org/meghalate%20reside-15-5/1000001034.htm
-مقاله"هابرماس،تایلروحقوق بشر"نویسنده:حسین خسروانی سایت ایران گلوبال3
4-هویت وملیت ایرانی درفراخنای تاریخ نویسنده:صادق جوکارسایت برای یک ایران28-2-1387
5-درجستجوی هویت ملی نویسنده:شهرام اسلامی سایت برای یک ایران4-6-2008
Foroneiran.com—iranglobal.info
0 comments:
Post a Comment