Sunday, 29 April 2012

به مناسبت هشتم ثور،روزپیروزیی مجاهدین

نتیجه تابع اخص ارذل است مقوله ی رایج دراصول فقه ابراهیم ورسجی 10-2-1391 تمایل نداشتم دراین زمینه چیزی به رشته ی تحریردرآورم،امابرخی تحلیل هاوتندروی هادرزمینه وادارم ساخت که این مقاله رابنویسم.درحالی به نوشتن این مقال می پردازم،ازاحساسات پاک هردوگرایش طرفدارومخالف کارکرد مجاهدین آگاهی دارم وبرهردوگرایش احترام وافرمی گذارم.البته که احترام من به هردوگرایش،سبب نمی شود که حقیقت هاازنظرپنهان بمانند.آنچه که پس ازپیروزیی مجاهدین درافغانستان بویژه درکابل برسرمردم ستم زده وامیدواررفت،باید درپیوستگی باسیاست هایی پیش ازآن رخ دادهایی جانکاه ودلخراش موردارزیابی قرارگیرند؛درغیرآن،بدآموزی سیاسی- تاریخی به نفع سیاست بازان،تحریف کنند گان تاریخ وتاجران دین ووطن تمام خواهد شد. ازاین رو،ناچارم که سری هم بتاریخ این کشورشوربخت بزنم.این یک واقعت تلخ است که حکومت هایی منحط وستمگرقبیلگی افغانستان ازدوچیزمی ترسیدند:آگاهی ونوخواهی.دراین زمینه،بسیارهم به عقب نمی روم.دربیست سال دوره ی حکومت ستمگروقاتل فرهنگ ودانشِ عبدالرحمن خان یک مدرسه هم به سبک نوساخته نشد،ودردوره ی حکومت پسرمفسدش حبیب الله خان چندمدرسه برای برآوردن نیازهای بروکراسی رژیم قبیلگی ساخته شد که آموزگارانش همه هندی بودند.بابرآمدن نادرخان وبرادرانش،همان مدرسه هاهم درمعرض اتهام فربه کردن نوخواهی وآگاهی قرارگرفته نابودیاسانسورکرده شدند. بدبختانه یاخوشبختانه که حکومت هایی ضدآگاهی ونوخواهی درافغانستان،هرگزدربرابرذهنیت مردم درداخل واکنش نشان نداده همواره زیرتاثیردیگرگونی های جهانی، رنگ یابی رنگی پذیرفته اند.دراین راستا،همگان اتفاق دارند که پایان جنگ جهانی دوم،بااستعمارزدایی درآسیاوافریقاوبرآمدن دولت هایی جدید خود گردان ملی ودرمجموع باآگاهی وبیداری ملی ونوخواهی درسراسرجهان همراه بود.ازاین رو،موج بیداری وآگاهی بخشی بازارحکومت متحجروناکارآمد وپس مانده ی افغانستان ومحیط فکری وفرهنگی جامعه ی مارانیزدرنوردید.ازاین که حکومت افغانستان درشرایط پیش ازجنگ نامبرده نوکرهندبریتانیابودوسرشتش باخود گردانی ومردمی سازیی پایه های حکومتی سازگاری نداشت،باشتاب استعمارشوروی راجایگزین استعمارهندبریتانیاکرد. افزون برعوض کردن بادار،حکومت کابل یک کاردیگری راهم کرد که تاکنون مردم افغانستان ازشرآن رهای پیداکرده نمی توانند؛وآن این که، دشواری هایی پشتوزبان هایی افغانستان راحل کرده بود وخواستارالحاق پشتوزبان های پاکستان به افغانستان شده دشمنی باپاکستان رابجان خرید.زمانی که درسیاست جهانی،رقابت شوروی وامریکابالاگرفت وسرازگریبان بلاک سازی های نظامی- ایدئولوژیک درآورد،پاکستان اززیرسلطه ی انگلیس به کمپ امریکا،وافغانستان احمقانه درساحه ی نفوذاستراتژیک شوروی افتاد.ازآنجاکه کمونیسم روسی ازدموکراسی وآزادی وگردش آزاداندیشه نفرت داشت،حکومت افغانستان هم به گونه ی که یادمانی شد،ازآگاهی ونوخواهی ودموکراسی نفرت داشت،درهردوزمینه ی بادارپذیری وستیزباآزادی رفیق شوروی شدوازآن کشورتوقع داشت که درقضیه ی پشتونستان کمکش نماید. افتادن افغانستان به زیرسایه ی نفوذاستراتژیک شوروی،یک پیامدخوب یعنی مدرنیسم نیمه کاره ویک پیامد فاجعه باریاسرپرستی حکومت ازچپ گرایی روسی و دین ستیزی ودامن زدن به جریان های مذهبی تاریک ونیمه تاریک رادرپی داشت.روشن است.بهراندازه که فضای سیاسی وفکری وفرهنگی درجامعه بازشود،به همان اندازه،برخورداندیشه وفکر،اندیشه هایی منحط وپس مانده راپیرایش وبه نوگرایی ونوسازیی فکری وفرهنگی کمک می رساند.دراین صورت،درهایی بسته ی جامعه برویی اندیشه هایی نوباز،تاریک اندیشی کمرنگ وحکومت هم برای پذیرش خون نودروازه ی خودرابروی جوانان بازمی کند. برخلاف توقع حکومت،وابستگی مرگباربه شوروی ونافرجامی دشمنی حکومت باپاکستان درقضیه ی پشتونستان،دومسئله رادرافغانستان برجسته ساخت:نخست،درداخل جامعه،حوزه های سنتی مذهبی- قبیلگی حتاآن هایی که سروکله دردربارداشتند،نسبت به آینده ی کشورودشمنی شوروی بادین واکنش نشان دادند.زمانی که واکنش آن هاباگسترش نوشته های نهضت های اسلامی به کشوربه گونه ی سازمان اسلامی جوانان مسلمان دربرابرکمونیست هاعرض اندام کرد،زنگ خطربه گوش زمام داران قبیلگی نواخته شد.دوم،ژنرال ایوب خان رئیس جمهورپاکستان زنگ خطررابه گوش سران کاخ سفیدنواخت که نفوذ گسترده وزیرساخت سازی هایی شوروی درافغانستان، امنیت پاکستان ودرنهایت منافع غرب رادرمنطقه دچارتهدید می سازد.ازسوی دیگر،سیاست توسعه ی اقتصادی وپشتونستان خواهی حکومت محمد داودخان راه بدهی برده نتوانست. بنابراین،ظاهرشاه ودرباریان محافظه کارش که خطررادریافته بودند،بایک حرکت نمایشی محمد داودرابرکناروآوازحکومت مشروطه ودموکراسی خواهی رابلند کردند.دراین راستا،قانون اساسی تصویب شد که تااندازه ی ویژگی دموکراتیک داشت.ازبدرخ دادها،درقانون اساسی باوجودتصویب پارلمان،احزاب سیاسی رسمیت قانونی پیداکرده نتوانستند وشوراهای شهری وولایتی که درقانون درج شده بودعملی نگردید.امافضایی تااندازه ی بازسیاسی- فرهنگی، نهضت اسلامی وکمونیستی رارودرروی هم قرارداد.اگرحکومت، قانون احزاب سیاسی راعملی می کرد،نظام شاهی مشروطه باقی واحزاب سیاسی درحکومت می آمدندومی رفتند.برخلاف،درنبودپوشش قانونی برای احزاب سیاسی،آن هاهمه زیرزمین رفتندوفعالیت های سیاسی- ایدئولوژیک خودراپنهانی ودزدانه به پیش بردند. درحالی که بخاطراجازه ندادن به اجرای قانون اساسی،حکومت شاهی مشروطه ی ظاهرشاهی ناکام شده بود،بازی های سیاهِ درون خانودانی، رژیم جمهوری ستمگرمحمد داودخان رابه میدان آورد که دوکارزیرراکردوبرای شرایط کنونی جاده سازی نمود:نخست،دشمنی باپاکستان راکه پیشترکاهش یافته بود،داغترکرد.دوم،به سرکوب نهضت نوپای اسلامی پرداخته شماری بسیاری افرادکارآمدآن راکشت وزندانی کرد که نتیجه آن باپناه گرفتن افرادناتوان درپاکستان، برای افغانستان بسیارناگوارتمام شد.ازپیش روشن است،اگریک جریان فکری راازافرادبرجسته تهی نمائید،سرنوشت آن بدست افرادی می افتد که خوب ترطعمه ی سیاست بازان درونی وکشورهای بیرونی بویژه پاکستان می شود که ازقبل باافغانستان درداعیه ی پشتونستان دشواری داشت. زمانی که محمدداود فرصت طلبانه خواست قبله عوض وبه پای بوسی جمی کارتررئیس جمهورامریکابرود،مسکوکه باقبله عوض کردن سادات درمصر،جعفرنمیری درسودان وزیاد باری درصومالی درس گرفته بود،به حیات جمهوری روسی مآب دادود پایان ورژیم خلقی رابه میدان آورد که حکایت ازلغزیدن افغانستان ازساحه ی نفوذاستراتژیک به ساحه ی نفوذایدئولوژیک همسایه ی بزرگ شمالی داشت.دروضعیت نو،تحولات افغانستان طوری شکل گرفت که تره کی وامین بیشترازمحمدداودتوحش کرده شمار بسیاری ازنیروهای مذهبی بویژه افراد کارآمد آن راکه داود زندانی کرده بود کشت وبه شمار مهاجران افغان به پاکستان افزود. درواقع،می توان گفت که رژیم خلقی دست بدوکاربسیارخطرناک زد:نخست،باکشتاربیش ازاندازه ی مذهبی هاوکفرگوی های آشکارواحمقانه ی خود،برای جهادموردنظربرخی اسلامی هاکه فربه شدن خودرادرتوحش ودین ستیزی امین وتره کی می دانستند،خوراک چرب فراهم کرد.دوم،امین هم دردرون شاخه ی حزب خلق باتره کی درگیرشد،وهم باپرچمی هاشاخه ی دیگرحزب درافتاد،ودرسیاست خارجی گرایش به پاکستان وامریکانشان داد.واین گرایش درزمانی صورت گرفت که بیشترازده هزارسربازارتش سرخ رابخاطرحمایت رژیم خودبه کابل مستقرکرده بود.ازاین رو،وقتی که به بریژنف رهبرشوروی گزارش دادند که امین تمایل لغزیدن به سوی کمپ امریکادارامی باشد،رخ داداشغال پیش آمد که پیامدآن جهادمجاهدین بادلارامریکایی وریال عربستان و برنامه ریزیی ارتش پاکستان بود.جهادی که انقلاب اسلامی ایران ازنظراخلاقی واندیشه ی وکمک هایی مالی امریکاو عربستان وشیادی آی اِس آی دربرنامه ریزی وسرازیرشدن ملیون هامهاجربه پاکستان وایران کمرآن رابست تامطمئنانه کشوررادربزنگاه قدرت های بزرگ خردوخمیرنماید! زمانی که ازرخ دادهایی پس ازهشتم ثور1371درکابل وهمه ی افغانستان سخن به میان می آیدوبه هرکس وگروهی بدوردنثارکرده می شود،به گونه ی که بمنابست برگذارکردن سالگرپیروزی مجاهدین درسال جاری که تنهادرکاخ ریاست جمهورازآن برگزاری صورت گرفت ودربیرون شهراعلامیه هاوکاغذپرانی های بدگویانه ازجهادی هایاجهادی نماهاصورت گرفت.بهرصورت،برگزاری امسال روزپیروزیی مجاهدین که واکنش های منفی فراوانی رادرپی داشت،وواکنش نشان دهند گان حق دارند که چنان بکنند.بااین همه،ازاین واقعت یت نبایدچشم پوشید که بدون رفتن به ریشه های فاجعه ،واکنش هایی منفی برای درس گیری ازتاریخ ناشادمان چیزی به میدان نمی آورند.نویسنده که درسال های اشغال کشورتوسط شوروی درمحیط هجرت به سرمی برد،بانگاهی به گذشته برخی سخن هارادربالاسرهم بندی کردتابتواندبخشی ازحقایق رانه به گونه ی احساسی بلکه به گونه واقع بینانه به بررسی بگیرد. دراین بخش ازنوشته،بااین که نویسنده بسیارسخن هارادرکتاب دوجلدی"جهادوجنگ سردقدرت های بزرگ" گفته است.لازم می داند که به برخی بازی های بپردازد که ازبیرون به رخ دادهای ویرانگرانه ی پس ازهشتم ثور1371انجامید.ادواردسعید،نویسنده ی فقید فلسطینی می گوید:"بسیاری ملت هاازیک فرهنگ وسرزمین آگاهی دارند،اماکسانی که وطن اصلی خودراازدست میدهند وبه سرزمین دیگری پناه می جویند،بدوفرهنگ وسرزمین آگاهی پیدامی نمایند:یکی وطن اصلی خود که باید دوباره به آن برسند،ودوم وطنی که به آن پناه گرفته اند"!وضعیت ملیون ها افغانی که پس کودتاهایی سرطان1352 وثور1371به پاکستان وایران پناه برده بودندوبخشی ازآن هاهنوزهم درشرایط دوری ازوطن زند گی می کنند،همسازی باگفته ی ادواردسعید می نماید. درافغانستان،تجاوزشوروی وضعیتی بوجودآورد که ازدین واحساسات ملی افغان هابسیاربهره برداری نارواصورت بگیرد.بطورنمونه،ازمسئله ی امت اسلامی واصل برادری اسلامی واعتمادِ دروغینی که افغان هابه پاکستان وعربستان وایران بخاطربرادری دینی کردند،بسیار استفاده جویی سیاسی ومالی شد.ازهمه مهمتراین که،درفضای فرهنگی- تبلیغاتی زاده ی جنگ سرد قدرت های بزرگ،استعمال شدن سازمان های افغانی که دروطن دیگران پناه گرفته بودند،موضوعی حتمی می نمود.درچنان فضای ذهنی وسیاسی،دومسئله بیشترازهمه برای افغان های آواره دردناک تمام شد:نخست،اندره پُف رهبر شوروی که درزمان اشغال افغانستان رئیس ک گ ب بود،پس ازدرگذشت بریژینف و رسیدن به مقام نفراول گفته بود که:"کله ی حزب کمونیست کارنمی کند؛ازاین رو،دیگرسخن اول رادرجهان، امریکامی زند."وبرای بکارواشتن کله ی حزب کمونیست،میخائیل گورباچوف رابالاکشید تاشوروی رابازسازی نماید.آما،"گورباچوف نتوانست کمک بنیادگرایان حزب کمونیست رادرراه اندازیی اصلاحات کمای نماید.نتیجه همان شد که اصلاحات اوشوروی راببادفناداد"!ونابودی شوروی،افغانستان رابه چنگال کرگسان وکفتاران بومی وغیربومی سپرد.دوم،پاکستان که ازترس شوروی، افغان هابویژه سران سازمان هایی جهادی رااحترام می کرد،بانابودیی آن،به بردگی سیاسی افغان هاونابودیی سرزمین شان کمربست. بنابراین،آنچه که پس ازپیروزی مجاهدین درهشتم ثور1371درکابل بوقوع پیوست،برنامه ی ناجوان مردانه وخراب کارانه ی بود که پاکستانی هاپس ازنابودی شوروی وعقب نشینی امریکاازمنطقه روی دست گرفتندوتوسط سازمان های جهادیی بداخلاق،پول پرست و بی خبرازپیچید گی های جهان تنگ وتاریک سیاست درمعرض اجراگذاشتند.و برخی ازمجاهدین، ماننداحمدشاه مسعودکه خواستندباهجمونی پاکستانی هامقابله نمایند،ازاین که روحیه سازش وهمسوی بابسیاری افرادودسته های دیگری که علاقمند بودند دربرابرپاکستان ایستادشوند،نداشتندیابه سخن دیگر،می خواستندخودهمه کاره باشند،توفیق نیافتند.وزمانی که باین کاردست زدند فرصت هاازدست رفته بودوپاکستان اول توان جهادی هارادرجنگ های باهمی شان نابود کرد وبرای مرحله ی بعدی یاحکومت مستقیم خودبرکابل، طالبان راوارد معرکه کرد که ازکمک های همان آقایانی مستفیدشدند که دردوره ی جنگ سردبه کمک جهادی هاشتافته بودندوشرایط رابرای اوضاع کنونی وبی آبروی ملی ودینی مردم افغانستان مساعدساخته بودند. بادرنظرداشت آنچه که گفته شد،به صراحت بایدابرازکرد که عاملان ویرانی کابل چه جهادی وچه طالبی ومهمترازآن هابرنامه ریزان بیرونی ازهرنگاه قابل سرزنش وتقبیح می باشند.اما،سرزنش هانباید درسخن وشعارباقی بماند.باین خاطرکه باشعارنمی توان ازستم دیده دفاع وستمگررابداد گاه برد.ازاین رو،ایجاب می کند که همه آگاهان ،روشنفکران ووطن دوستان کشور،چه آن هایی که بانشراعلامیه هادرروزهشتم ثوردرکابل علیه شکم پرستان جهادی نماکه کشورراویران وصدهاهزار نفرراشهید ومعلول وبه قمیت خون وزخم های التیام ناپذیرآن ها درکاخ هایی مجلل زند گی می نمایند، وفرزندان مجاهدان وشهیدان برای پیداکردن نان درشهرهاگدایی می کنند یااین که باوجود ماه هاپرسه زدن دربیرون وزارت شهداومعلولین نمی توانندسهمیه ی ناچیزخودرابدست آورند،وچه آن هایی که گوشه ی چشم مهربانانه ی به مبارزه ی مردم کشورعلیه تجاوزشوروی که نتیجه ی آن توسط تفنگ داران بی فرهنگ ودین فروشان خاین به غارت رفت؛ دارند،دست بدست هم داده مبارزه نمایند تاکشورازاین وضعیت ناگوارکه دست های بیرونی،توحش وتروریسم پاکستانی برآن بارکرده است،نجات بدهند.دراخیر،آن های که به جهادخودمی نازندبایدبدانند که"نتیجه تابع اخص ارذل است."باین معناکه جهادوایستاد گی که دربرابرشوروی کردید،باویران گری وغارتی که درکابل پس ازفروپاشی حکومت وابسته به شوروی مرتکب شدید،نابودشد،وشماجزمشتی ازتباه کارانی که به دین،جهادوکشورخیانت کردید،نمی باشید،ومردم افغانستان هم شمارابخوبی شناخته اند.برای خدا،ازسردین وناموس وطن دست بردارید؛ورنه،مردم دیریازود برتان می دارند!

Saturday, 28 April 2012

Friday, 27 April 2012

تفاهم نامه ی استراتِژیک میان افغانستان وامریکاوپیامدهایی آن برای پاکستان

ابراهیم ورسجی 6-2-1391 دردوهفته ی گذشته،شاهد رخ دادهایی بودیم که به گونه های مستقیم وغیرمستقیم به تحولات کوتاه مدت وبلندافغانستان اثرگذارمی باشند.چندروزپیش،نویسنده مقاله ی رازیرعنوان"پاکستان کشورناکام بااستراتژیی بزرگ"به نشررسانده بود که درآن این مطلب بازتاب یافته بود که:"یک کارخانه ی اسلحه سازی درکراچی مورد هجوم وازآن6هزاربم دستی به غارت رفته است."همچنان،دررابطه به غارت نامبرده،نویسنده یادآورشده بود که،نهادهایی ویژه ی پاکستانی طرفدارِ ادامه ی جنگ وتروریسم درافغانستان برای مدت درازی به بم گذاران خود کشانه ی دوسوی مرزدیورند،ابزارتباه کاری فراهم کرده اند،وبرای این که اززیرفشارغربی هاگریخته باشند،نام آن رادزدی کارخانه ی اسلحه سازی گذاشتند وبه دیوان علی ولایت سندهم دستورداده اند که موضوع رامورد بررسی قراربدهد. ازپیش روشن بود که چنان رخ دادهایی،بزودی اثرخودرادرافغانستان ومنطقه ی قبیلگی دوسوی مرزمشترک می گذارند.ازغارت کارخانه ی اسلحه ی سازی وبه بازارتروریسم رفتن6هزاربم دستی یک هفته نه گذشته بود که دربامدادروزیکشنبه15آوریل-27حمل یک زندان درشهرستان بنوبخشی ازولایت خیبرپشتونخواه ونزدیک به وزیرستان شمالی موردهجوم طالبان پاکستانی واقع و384تروریست رهاکرده شدند،ودرنیمه ی همان روز،طالبان حملات تروریستی خودرادرکابل،گردیز،لوگرو جلال آباد براه انداختند.نویسنده راجع به تلفات خودی وبیگانه درهجوم های تروریستی نامبرده نمی خواهد سخنی بزبان بیاورد؛چراکه،درزمینه همه سخن هاگفته شده اند.اماچیزی که دراین راستاموردنظرنویسنده می باشد،زمان راه اندازیی هجوم های تروریستی نامبرده می باشد که پاکستانی هامی خواهندازآن بهره برداریی سیاسی نمایند. نگاهی به کارنامه ی تروریست هاچه افغانی وچه پاکستانی نشان میدهد که سازمان دهند گان آن هایعنی نظامی هایی پاکستانی؛باتوجه به زمان گردهمایی هایی جهانی که درآن مسئله ی افغانستان به بحث گرفته می شود،عملیات تروریستی راراه اندازی می کنند.بطورنمونه،عملیات تروریستی روزیکشنبه15آوریل-27حمل، درافغانستان که بیشترین بخش آن درکابل رخ داد،پیوند مستقیم به گردهمایی وزیران خارجه ودفاع سازمان ناتوبه روزچهارشنبه18آوریل30حمل دربروسیلزداشت که درآن مقدمات گردهمایی سران کشورهای عضوناتوکه در20ماه مه درشیکاگودررابطه باافغانستان برگزارمی شود،داشت.هدف پاکستانی هاازراه اندازیی این عملیات وتعیین زمان آن این است که به غربی هابویژه امریکابفهمانند که کم انگاشتن نقش پاکستان درفرایند بازگردانی صلح وثبات درافغانستان اشتباه می باشد. ازآنجاکه پاکستان پس ازحمله ی26نومبر2011-6قوس1390ناتوبه مقرنظامی هایش دربخش سلاله درایجنسی مومند که درآن24سربازکشته وشماری هم زخمی شده بودند،راه تدارکاتی ناتوازطریق بندرکراچی وتورخم وسپین بولدک به افغانستان رابسته وتوقع داشت که طرف امریکایی پوزش خواهی،حملات درونیزرامتوقف وبرنقش برجسته ی پاکستان درروند بازگردانی صلح درافغانستان تمکین نماید وکمیته ی امنیت ملی پارلمان راهم توظیف کرده بودتاپیش نویسی بازتاب دهند ی خواسته های اسلام آباد راآماده نماید.ازاین که، امریکانه پوزش خواهی کردونه به مسیرنامبرده بهایی راداد که پاکستانی هاتوقع داشند.بنابراین،به ایجادنزدیکی میان طالبان پاکستانی وافغانی دست زدتابدین وسیله بتوانداولی هاراازعملیات درداخل پاکستان منصرف ومتوجه افغانستان نماید. هم زمان باهماهنگ سازیی عملیات طالبان پاکستانی وافغانی،نظامی هاواطلاعاتی های پاکستانی این موضوع رانیزدررسانه ی دولتی کشورشان برجسته کردند که ازطریق افغانستان بخشی ازطالبان وبلوچ های ناراضی مجهزوبه غرض عملیات ویرانگرانه به پاکستان فرستاده می شوند.درعین زمان،پاکستانی هادست بدوکاری زیرنیززدند:سیاست نزدیکی باهندوایران راروی دست گرفتند تاازفشارامریکابرشانه ی خودبکاهند.امریکاکه ازدودوزه بازیی پاکستان درده سال گذشته بدرستی آگاه شده است؛بدوسیاست زیرمتوسل شدتاپاکستان رابیشترازپیش زیرفشاربگذارد:نخست،مسیرتدارکاتی راازطریق آسیای مرکزی وروسیه فعال کردتاازوابستگی به مسیرکراچی به افغانستان بکاهد.زمانی که روسیه،پایگاه"اولیانوفسک"درکناردریای ارال رادراختیارامریکاگذاشت،زنگ خطردرگوش نظامی های پاکستانی نواخته شد که این سیاست مسکوبه تقویت مخالفان پاکستان درافغانستان ودوریی بیش اندازه ی واشنگتن ازاسلام آبادمی انجامد.دوم،10میلیون دلاربهایی سرحافظ سعیدیک تروریست دست پرورده ی آی اِس آی ومتهم به عملیات مُمبه ی درسال2008راکه زیرپیگرد حکومت هندنیزمی باشد،تعیین کرد.طرفه این که،معاون وزیرخارجه امریکااین اقدام رابه روز8آوریل-21حمل دردهلی اعلام کرد که ازنزدیکی بیش ازپیش امریکاوهند درسیاست های منطقه ی بویژه افغانستان حکایت می کند. ازسوی دیگر،پاکستان که برای کاستن ازفشارامریکاوبهره برداریی هرچه بیشترازدشمنی میان تهران وواشنگتن درمسئله ی بحران هسته ی به سوی ایران چشم دوخته بودوتاکید داشت که درموضوع اعمارخط نفتی ایران به سوی هندزیرفشارامریکانمی رود،دیگرگونی درموضع ایران دربرنامه ی اتومی اش که درگردهمایی استانبول بتاریخ14آوریل-26حمل، باگروه پنج جمع یک که به سوی سازش باغرب راه افتاده است،سیلی محکمی به رخسارپاکستان به شمارمی آید .دررابطه باسازش ایران باغرب،سایت پیک نت روز4اردبهشت- ثورزیراین عنوان"اطلاعات ملی مذهبی هاازمذاکره وتفاهم استانبول"،این موضوع رابازتاب داد:سایت ملی مذهبی هاپیرامون مذاکرات استانبول وزمینه هائی که برای این کنفرانس وبه نتیجه رسیدن آن ازقبل فراهم ساخته شده بودوزیربنای آن درتفاهم هاومذاکرات محرمانه درراس حاکمیت ساخته شده بود،نوشت:حسن روحانی درجریان سفرمحرمانه خودبه اروپا،در"وین"پایتخت اتریش،طی مذاکراتی،مقدمات اجلاس ترکیه رافراهم کرد.وی باحمایت رهبرجمهوری اسلامی ورهنمودهای هاشمی رفسنجانی درنکات زیرباغرب بویژه امریکابه توافق زیردست یافت:1- ایران هزارسانتریفیوژخودرابرای کارهای تحقیقاتی وتبلیغاتی فعال نگهدارد.2- سایت فردوتعطیل شود.3-فعالیت های سپاه بدر درعراق کاملاکنترل شود.4- برکناری تدریجی بشاراسدراایران بپذیرد.5- امریکامانع حمله(اسرائیل)به ایران شود.6- تحریم ها(علیه ایران)بتدریج تعلیق شود.(1) ازآنجاکه دردوره ی مبارزه ی مردم افغانستان علیه تجاوزشوروی،ایران درجنگ باعراق مصروف بود.پاکستان بابهره برداری ازدورماندن ایران ازماجرای اشغال افغانستان وروابط دشمنانه ی تهران باواشنگتن توانسته بود که بدون رقیب درافغانستان به کسب نفوذ بپردازد.پس ازبرافتادن رژیم کمونیستی کابل هم که دولت آشوب زده ی مجاهدین روی کارآمده بود،بخاطرسیاست خام وبی هدف ایران درافغانستان،پاکستان توانست که هم طالبان رابه کمک امریکا،انگلیس،عربستان وامارات متحده ی عربی رااندازی نمایدوهم فارسی زبان های تاجیکِ هم فرهنگ وشیعه های هزاره ی فارسی زبان رابه گونه ی بی رحمانه ی توسط ملیشه های طالبش بیازاردوحتادرکشتن دیپلمات های ایرانی هم درشهرمزارمشوق طالبان باشد. پس ازرخ داد یازدهم سیپتامبر2001- سنبله1380که طالبان والقاعده این دومتحدوفادارپاکستان ازحکومت کابل به کنارگذاشته شدند،ویک سال وچندماه پس ازآن رژیم صدام حسین هم سرنگون کرده شد؛درواقع،بیشترین بهره برداری راازاین دورخ دادایران کرد.چراکه طالبان درافغانستان متحدعربستان،امارات متحده وپاکستان بودندوعراق هم دشمنی آن باحکومت آخوندیی ایران برکسی پوشیده نبود.به سخن دیگر،امریکازیررهبریی جورج بوش ایران رادرشرق وغربش خاطرجمع کرده بود.ازاین رو،درشرایط برآمده پس ازصدام وطالبان والقاعده درعراق وافغانستان، ایران کوشید که موقعیت خودرادرهردوکشورتثبیت نماید.دشواری رژیم ملاتاریای ایران این است که بازکردن دروازه ی گفت وگووتفاهم باامریکارابرابرباپذیرش دموکراسی وحقوق بشر،می داند.درحالی که درسیاست جهان، بیشترین شمارمتحدین امریکارامستبدین تشکیل میدهندتادموکرات ها! ازهمه خنده دارتراین که،رژیم آخوندی ایران بخاطرنداشتن بصیرت سیاسی همواره کوشیده است تاکارهایی نماید که بجای سودبه زیانش تمام شود.بطورنمونه،درقضیه ی فلسطین خودراکاتولیک ترازپاپ ساخته بیشترازاتحادیه ی عرب خودرادرگیرکرده است واحمدی نژادرئیس جمهورایران که درکله اش هرگندی است مگرعقل وسیاست،خواستارنابودیی رژیم اسرائیل می باشد.موضوعی که مستقیماًهیچ ربطی به ایران یاهرمسلمان غیرعربی دیگرندارد.ازسوی دیگر،سرزمین های تاریخی ایران رادرشمال، روسیه گرفته است نه عرب یایهود،وشیعه های فارسی زبان واردوزبان رادرپاکستان، نظامی های پاکستانی توسط پشتوزبان های طالبی اش می کشد،ودرافغانستان؛ همین نظامی های بی منطق از20سال بدین سو،تمام دشمنی خودراباتاجیک ها/دری- فارسی زبان هابراه انداخته اند.باوجود این همه ناروای ها،درسال هایی اخیر،رژیم آخوندیی ایران به طالبان این دشمنان سرسخت شیعه وزبان فارسی کمک می کند وبه کرزی هم پول میدهد که حکایت ازسیاست بی هدفانه ی ایران می کند.بی هدف ازاین نگاه که اگرهدف می داشت به مردم افغانستان بویژه به مردم شیعه درافغانستان مرکزی کمک می کرد که ازهمه بخش هابیشترنیازمندآن می باشد. جالبترازهمه این که،پاکستان باهمه شیطنت هایی که درافغانستان ومنطقه ازاشغال این کشور توسط شوروی تاکنون کرده است،این روزها؛بخاطررنگ باختنش نزدامریکااین باداردیروزینش،بدوسیاست زیرروی آورده است:نخست، بازی باورق چین.دوم،بهره برداری ازروابط دشمنانه ی ایران باغرب وکمک گیری ازآن درادامه ی بحران افغانستان تابتواندخودرابه قیمت بیشتری باردیگربه امریکابفروشد.بازکردن سریک کارخانه ی اسلحه سازی درکراچی وبیرون دادن6هزاربم دستی به بازارتروریسم،کمک به آزادی384تروریست اززندان بنووسازماندهی عملیات تروریستی روزیکشنبه15آوریل27حمل درافغانستان که درآن همه تروریستانش بدون این یک نفرسربازخارجی رازخمی کرده باشند خود کشته شدندوباعث شهادتِ یازده نفرازانسان های بی گناه کشورشدند،کاری بود که به وسیله ی آن می خواست هم تروریسم صادرنمایدوهم درعرصه ی سیاسی دستاوردی چربی داشته باشد. خوشبختانه که، تمام تدبیرهاوتارهایی پاکستان درحال پنبه شدن است.بطورنمونه،دررابطه باافغانستان پس ازطالبان این گونه تدبیرکرده بود که اوضاع رابابازی دوگانه ی هم باغرب بودن وهم به تروریستان کمک کردن چنان خراب نماید که مانندِ شرایط پس ازشوروی، افغانستان برای آن بگذارندتاطالبان رابرگشتانده یک حکومت مذهبی نمای زیراداره ی آی اِس آی رادرکابل شکل بدهد.برخلاف،تدبیرمنافقانه ی پاکستان درافغانستان،روزچهارشنبه18آوریل-30حمل،وزیران خارجه ودفاع کشورهای عضوناتودربروسیل گردهمای داشتندتامقدمات گردهمایی سران درشیکاگودر20و21ماه مه راکه راجع به افغانستان پس از2014برگزارمی شود،فراهم نمایند.پس ازگردهمای نامبرده،روزپنجشنبه19آوریل31محل،راسموسن سخن گوی ناتوازروسیه وچین خواست که دربازسازی وتقویت ارتش وپولیس ونهادامنیتی افغانستان کمک نمایندتاتوانمندبه اداره ی آن کشورپس ازبیرون رفتن نیروهای غربی شوند.وروزیکشنبه3ثور22آوریل متن تفاهم نامه ی استرتژیک میان افغانستان وامریکاتوسط دادفراسپنتامشاورامنیت ملی رئیس جمهور افغانستان ورایان کروکرسفیرامریکادر درکابل بامضارسید. طوری که ازرسانه های دولتی افغانستان ورسانه های امریکایی- هندی- پاکستانی دریافتم،متن فراهم شده که بایدتوسط رئیسان جمهورامریکاوافغانستان امضاوازتصویب پارلمان هردوکشورنیزبگذرد،مواردزیررادربرمی گیرد:امریکاتاسال2024ازحکومت افغانستان دربازسازی ساختارهای اداری،دفاعی وامنیتی وآموزشی،اقتصادی وبهداشتی حمایت می کند.همچنان،امریکاازخاک افغانستان علیه هیچ کشوری بهره برداری نمی کند،مگراین که افغانستان موردتهدیدواقع شودوازامریکابخواهد که دراین صورت اقدام لازم صورت خواهد گرفت.امضای تفاهم نامه ی استراتژیک میان افغانستان وامریکا؛بااین که ازپایگاه نظامی دومی دراولی سخنی به میان نیامده است،تکان سخت به پاکستان می باشد.ازدونگاه:نخست این که،امریکانمی گذارد که پاکستان مانندِ شرایط پساشوروی درافغانستان به تباه کاری دست بزند.دوم این که،امریکاتازمانی همراه حکومت افغانستان همکارمی ماند که کابل توانمندبه ایستادن سرپای خودشود. درواقع،درتفاهم نامه ی امضاشده تاکیدبراین که تازمانی سرپاایستادشدن افغانستان دربرابرتباه کاری های برخاسته ازبیرون بویژه پاکستان،امریکادرکناراین کشورمی ماند،قوی ترین نمایش به نظامی های پاکستانی می باشد که چاره ی ندارند جزبازنگری درسیاست افغانی خود.دراین راستا، روزدوشنبه16ماه آوریل-28حمل، روزِپس ازامضای تفاهم نامه میان افغانستان وامریکا،درسایت"دِنیوز"متن گفت وگوی ژنرال خالدربانی فرمانده ارتش پاکستان درولایت خیبرپشتونخواه راخواندم که درآن،ژنرالی که همواره خودوهمتایانش درپشاوروکویته بافرمان گیری ازراولپندی طالبان پاکستانی وافغانی دوطرف خط دیورندراآموزش ،سازماندهی ورهبری می کردند ومی کنندتادرافغانستان تباه کاری کنند،گقته بود که:"تصوربازگشت طالبان به قدرت درافغانستان برای پاکستان خطرناک می باشد."سخن ژنرال نشان میدهد که زمین لرزه ی برخاسته ازتفاهم نامه که حکایت ازماندن امریکادرافغانستان دارد،درزیرپای دستگاه نظامی پاکستان تکان آفریده است.پس ازامضای تفاهم نامه ی نامبرده،طوری که ازسخن ژنرال پیدااست؛ممکن است که بجای کوشش درجهت بارکردن طالبان برشانه ی مردم افغانستان که عملی نمی نماید، شیوه ی دیگری بکارگرفته شود.بطورنمونه،درحالی که ازیک طرف ازتصوربازگشت طالبان به قدرت بنام خطربه پاکستان یادآورمی شود،ازطرف دیگر،به نقش فربه طالبان درحکومت آینده ی کابل سخن می گوید که ازریاکاری ودودوزه بازی شیطان گونه ی خودش وبزرگانش درراولپندی حکایت می کند.این که این موضع آموزگاروتدارک چی طالبان به امضای تفاهم نامه ی استراتژیک که روزپیشتردرکابل امضاشده بودمستقیماًرابطه دارد یانه موضوع این نوشته نیست.اما،دراین که کاهش سطح روابط اسلام آبادوواشنگتن درزیرترین نقطه وتاکیدامریکاوکابل به هماکاریی نزدیک وده ساله پس از2014ودرخواست سخن گوئی ناتوازروسیه وچین درجهت کمک به نهادهای دفاعی وامنیتی افغانستان، وتمایل سازش ایران وامریکادربرنامه ی اتومی تهران،ازپرسمان های می باشند که بیشترازهربازی گری منطقه ی دیگر، پاکستان رادرتنگناقرارمیدهد.باوجوداین که پاکستان درتنگناقرارمی گیرد،ازاین واقعیت نبایدچشم پوشید که این کشورافزون برداشتن ابزاری ارزان قیمتی مانند:طالبان،درنهادهای دولتی افغانستان، هم مزدورداردوهم برناتوانی کرزی وفسادگسترده درحکومتش امیدبسته است.موضوعی که هم افغان هاوهم غربی هابایدبرآن بیشترین توجه رانمایند. دررابطه به ناتوانی کرزی درفهم مسایل پیچیده ی سیاسی، بایدعرض کرد که نامبرده به مخالفت به سفریکی ازقوی ترین منتقدان سیاست افغانی پاکستان به افغانستان برخاست.بطورنمونه، روزجمعه 20آوریل- اول ثور،یک هیئت متشکل ازاعضای کنگره ی امریکامی خواست ازطریق دوبی واردافغانستان شود که درآن"دیناروهرابکر"عضومجلس نمایند گان ورئیس کمیته ی زیرین سیاست خارجی آن مجلس ویکی ازدرشت ترین مخالفان پاکستان نیزعضویت داشت.بکرشخصی می باشد که درماه فوریه لایحه ی راجع به تامین حقوق مردم بلوچستانِ پاکستان رابه مجلس پیش کش وازحکومت پاکستان خواست که حق انتخاب بلوچ هارامحترم بدارد.موضوعی که به عصاب خرابی بیشتردراسلام آبادمنجرشد.طوری که ازرسانه های امریکایی دریافتم،بکردرعین مخالفت سرسختانه باپاکستان،ازفسادمالی کرزی وخانواده اش نیزانتقادهای داشته واصل تمرکزگرایی درقانون اساسی ساخت غرب درافغانستان رانیزنکوهش کرده بود.قراراطلاع،اودرماه ژانویه- جدی سال گذشته، دربن، بابرخی ازاعضایی جبهه ی متحدِ مخالف طالبان نیزملاقات داشته است.بهرحال،هیئت امریکایی بدون حضوربکرواردافغانستان شد وبه ملاقات باهمان کسانی پرداخت که پیشتربکرباآن هاملاقات کرده بود.درابطه بامخالفت کرزی باسفربکربه کابل،انگیزه ی اوهرچه باشد که گمانه زنی هادرزمینه بسیارمی باشد؛ازاین مسئله نمی توان انکارکرد که اوبااین رفتارناسنجیده ی خودروح آی اِس آی راکه این روزهاجنگ نیابتی اش درافغانستان به دشواری برای خودپاکستان نیزمبدل شده است،شاد کرد! برهمه کارشناسان امورسیاسی وامنیتی روشن است که پاکستان که یک جنگ نیابتی راباوسیله سازیی طالبان ،گروه حقانی وتااندازه ی کمتری حزب اسلامی، علیه افغانستان وامریکابراه انداخته است،ازتفاهم نامه ی استراتژیک میان کابل وواشنگتن درتنگناقرارمی گیرد.ازاین رو،ناچاراست که موضع خودرادرموضع طالبان درواکنش به امضای "تفاهم نامه ی استراتژیک"میان وکابل وواشنگتن بازتاب بدهد.پس لازم است که بنگریم، طالبان درزمینه چگونه موضع گرفته اند.طالبان واکنش خودراطی پخش پنج ماده به گونه ی زیربازتاب داده اند:1- تفاهم نامه ی استراتژیک میان امریکاوافغانستان امنیت راه هابه سوی آسیای مرکزی ودریای خزرراتامین می کند.2- مانع ازتشکیل حکومت اسلامی توسط طالبان می شود.3- آوردن سکولاریسم ولیبرالیسم به افغانستان.4- ایجادیک اردو/ارتش دشمن اسلام درافغانستان که تنهامنافع غرب راتامین می کند.5- تهدیدبه کشورهای اسلامی منطقه وجلوگیری ازتامین روابط سیاسی ونظامی آن باافغانستان.واکنش پنج فقره ی طالبان به گونه ی ترتیب شده است که خواست همه بازی گران منطقه ی رابه باورترتیب دهند گانش بازتاب داده بتواند.فقره ی اول باین لحاظ بی زمینه است که غرب ازطریق آذربایجان پل میان خودومنابع نفتی وگازی منطقه راپیشتربرقرارکرده است وازهمه مهمتراین که روسیه وآسیای مرکزی خودبخاطرتهیه ی مسیرتدارکاتی به غرب آسانی فراهم کرده اند که سپردن پایگاه"یولیانوفسک"توسط مسکوبه امریکادیگرهیچ مسئله ی راباقی نمی گذارد.ودعوت سخن گوی ناتوازروسیه وچین که به تقویت ارتش ونهادهای پولیسی وامنیتی افغانستان بشتابند،تشکیل ارتش غربی رانیزمنتفی می کند.اگرازپاکستان دعوت نشده است که بجای ارتش ملی درافغانستان،مانند خودش نهادتروریستی پرورش بدهد،کارخوبی کرده اند.اما،دررابطه به مانع شدن ازشکل دهی حکومت اسلامی توسط طالبان درافغانستان،باید یادآورشد که چنان حکومتی رامردم افغانستان درریش بلند،ستیزباحقوق زنان وحقوق بشروتبدیل کردن کشور به پایگاه فقر،غارت،بدبختی،نفرت های مذهبی،قومی،تروریسم،هیروئین،اعتیادودیگرستیزیی قومی ومذهبی آن هم زیراداره ی مستقیم آی اِس آی، یک باربه آزمون گرفته اند ودیگرآماده نخواهند شد که به تکرارآن تن بدهند.دررابطه باسکولاریسم ولیبرالیسم که طالبان دراعلامیه ی خودآن راخطرزابازتاب داده اند،نویسنده کتابی نوشته است زیرعنوان"اسلام وسکولاریسم"که درآن ازلیبرالیسم هم تعریف شده است.سکولاریسم آزادی مذهبی وعرضه ی خدمات توسط حکومت به شهروندان بدون درنظرداشت مذهب،زبان،رنگ ونژادآن هامی باشد که هیچ ستیزودشمنی بااسلام ندارد.آری!سکولاریسم درغرب برادرهمزاد دموکراسی وآزادی وحکومت قانون می باشد که وسیله سازان دین وقومیت وزبان دردست حکومت هایی خودسرنمی توانندآن رابرتابند.ازاین رو،حکومت هایی خود سرکشورهای اسلامی ازجمله پاکستانِ حامی طالبان که مدعی دموکراسی وسکولاریسم می باشند،همان طوری که دراسلام سزاوارمنافق بودن می باشند،درفرهنگ مدرن غربی هم منافق برآورد می شوند. پانویس ها: 1- اطلاعات ملی مذهبی هاازمذاکره وتفاهم(میان ایران وگروه پنج جمع یک)استانبول www.pyknet.net/1391/llordibehesht/04/page/31mozakerat.php 2- with pact,U.S.Agrees to help Afghans for years to come ByAlisaJ.Rubin,published:April22,2012www.nytimes.com/2012/04/23/world/asia/us-and-afghanistan-reach-partnership-agreement.html?page wanted=1&ref=Asia

Thursday, 26 April 2012

Wednesday, 25 April 2012

تفاهم نامه ی استراتِژیک میان افغانستان وامریکاوپیامدهایی آن برای پاکستان

تفاهم نامه ی استراتِژیک میان افغانستان وامریکاوپیامدهایی آن برای پاکستان

Saturday, 21 April 2012

نگاهی به ملی گرایی افغانی

ابراهیم ورسجی
2-2-1390
افغانستان یکی ازتلخ ترین وجانکاه ترین مراحل زند گی سیاسی- تاریخی خودراپشت سرمی گذارد،مرحله ی که ازیک سوپیام آورگسستن ازگذشته ی ناشادوازسوی دیگر،بازگشت به همان ناشاد کامی های گذشته باشعارهاوگفتمان های ریاکارانه وظاهرفریب نودرقالب قبیله سالاری ومذهب قبیله زده می باشد.این که چه عامل های این کشوررادیروز به بدبختی انداخت وامروز درسرراه رسیدن آن به جهان نوسنگ اندازی می نمایند،باید به گونه ی همه جانبه کاویده شوند.مادرجهانی زند گی می کنیم که باشتاب روزافزون دیگرگون می شود وپدیده های نوی رادربرابرماقرارمیدهد،پدیده هایی مانند:دولت- ملت مدرن،بهره برداری درست ازفن آوریی نودرراستای توسعه ی اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی وسیاسی، وپاسخ کارآمد به پرسش های جهانی سازی.درعین حال،گذشته ی را دربخش هویت ،فرهنگ،زبان،مذهب،تاریخ ودرمجموع کیستی ملی- تاریخی به چالش می کشد.
دراین رابطه که افغانستان به حیث یک دولت- ملت ناکام وورشکسته، چگونه ازاین مرحله موفقانه بیرون می شود،وراه خودرابه سوی جهان بازمی کند،ایجاب می نماید که عامل های پدیدآورنده ی این وضعیت ناگوارراباغوربه بررسی بگیریم.کشور- ملت های که درردیف افغانستان وکمی پیشترازآن قرارداشتند، تااندازه ی بسیاری توانستند بردشواری هایی خود فایق آیند.علت بنیادی این که کشورهای همسایه ی افغانستان درفردای فرایند استعمارزدایی،درراستایی توسعه وپیشرفت قرارگرفتند وکشورماآن دستاوردهای نسبی خودراکه به کمک پررنگ شوروی پیشین وکمک های ناچیزغرب بدست آورده بود،درجنگ ضداشغال وجنگ های گروهی پس ازاشغال ازدست داد،مارامتوجه این اصل می سازد که کاهش شکاف میان دولت- ملت دردیگرکشورهابه معناومفهوم ملت وهویت ملی غنای بیشتری بخشیده وبه فرایند ملت سازی تااندازه ی بسیاری کمک رسانده است.اما،درافغانستان،شکاف میان دولت وملت وبهره برداری سیاسی دولت اززبان،دین،نژاد، قبیله و...به حیث مانع بزرگ عرض اندام کرده،حکومت هاراباتوجه به ویژگی ضد ملی بودن محتاج کمک بیرونی هاوملت رادربرابرآن هابدبین ودربرهه های بسیاری سیاست زده وسیاست گریزوازنظرذهنی- روانی درجای قرارداده است که باشعارهای ظاهرفریب ازهرجناحی واکنش عاطفی نشان داده واغلب استعمال شود که درفرجام، جزناامیدی وسرخورد گی بازدهی ی نداشته است.بطورنمونه،زمانی که پادشاه یارئیس جمهورازدموکراسی،تصویب قانون اساسی ومشارکت مردم سخن می گوید،دردیگرکشورهادررابطه باگفته هاووعده های خود محتاط می باشد که وعده خلافی هزینه های فراوانی درقالب بی اعتباری وبدنامی دارد.اما،درافغانستان،این گونه وعده هابارهادرگذشته واکنون صورت گرفته ومی گیرد که بازدهی ی جز نفرت اززمام داران درمیان مردم نداشته است.باوجودهمه وعده هاوخلاف کاری ها،فرمان روایان خمی به ابرونیاورده واحساس نکردند ونمی کنند که مرد می بنام جامعه یاملت افغانستان وجود داردوبه دروغ هاواکنش نشان میدهد.
باتوجه به بی پروایی وبی حیایی زمام داران وبی اعتنایی آن ها دربرابرمردم،مردم اغلب باروبرتافتن ازحکومت هاورفتن بدنبال مخالفان بدون این که مخالفان چه می گویند وچه می کنند،واکنش نشان داده اند که درزمینه نمونه های فراوانی می توانیم ارائه نمائیم.بطورنمونه،نظامی شاهی ظاهرشاه درچهل سال برای عوام فریبی درچهارقیافه ظاهرشد:چهره ی وحشی هاشم خان،چهره نیمه وحشی شاه محمودخان،چهره ی خشن ودرظاهرنوگرا- قبیلگی داودخان،وچهره ی بظاهردموکراتیک شاهی مشروطه ی خودظاهرخان.دراین چهل سال،تنهادرده سال دوران نخست وزیری داود که همزمان بادوره ی جنگ سردمیان شرق وغرب بود وقدرت هایی بزرگ به دوست یابی نیازداشتند،به کمک شوروی چندسرک ساخته شد،آن هم به قیمت وابستگی مرگبارکشوربه مسکو.
درپایان دوره ی حکومت 40ساله ی ظاهرشاه،زمانی که همین خانواده بااوج گیریی نهضت های دانشجویی وروشنفکری بقای خودرا درخطردید،فرصت طلبانه اعلام جمهوریت کرد.جمهوریتی که تنهاپیشوندسردار،این لقب هندبریتانیابه نوکرانش رادرافغانستان، ازنام محمد داود حذف کرد ونظام همان گونه ارتجاعی وضد مردمی ادامه یافت که پیشتر بود!تاکید برانحصارقبیلگی قدرت وبدست آوردن ابزارسرکوب ازخارج بویژه ازشووری وبرقرارکردن فضای فکری وسیاسی خفقان آورسبب شد که مخالفان به شیوه ی زیرزمینی ی مبارزه درداخل وپیداکردن منفذهایی پولی وحمایت سیاسی به خارجی هاروی بیاورند؛همان طوری که دریک ونیم سده ی گذشته زمام داران قبیلگی کرده بودند.این شیوه ی نگرش به سیاست؛درحالی که ازیک طرف ازنبود ملت وهویت وطن دوستی وآزادی خواهی حکایت می کند،ازطرف دیگر،این اصل رابرجسته می کند که حکومت وزمام دار محوراست،نه کشورون ملت، وبرای رسیدن به زمام داری درنبود حضورملت، می توان عصای قدرت راازبیگانگان گرفت که اکنون هم این عصاگیری ادامه دارد.
تجربه هایی تاریخی نشان میدهند که دربسیاری موارد،این دولت هابودند که ملت هاراساختند.باین معناکه دولت اول شکل می گیردوپس ازشکل گیری،رابطه ی آن باملت چنان نزدیک می شود که به دولت- ملت دموکراتیک دیگرگون ودولت درواقع کارگزارملت شده ودراین صورت است که؛ اول، راه به سوی هماهنگی وهمسوی مردم همواروبدنبال آن توسعه،پیشرفت،آزادی وخود گردانی واقعی میسرمی شود.محورقرارگرفتن دولت ونبودنقش ملت درسیاست داخلی وخارجی،فضای بسته ی سیاسی- فکری- فرهنگی ووابستگی مرگبارزمام داران به بیگانگان؛سبب شده است تامردم ناآگاه ازگذشته وحال کشورباقی مانده،تنهادرصورت بروزجنگ وتجاوزبیرونی که دراکثرمواردنتیجه ی تغییروفاداری رهبران مزدورازیک قدرت به قدرت رقیب بودومی باشد،به میدان جنگ آمده وواکنش نظامی نشان بدهند.واکنشی فاقد دستاوردسیاسی.دستاوردهردوجنگ دربرابراهندانگلیسی درسده ی نزدهم؛به صورت حکومت های دست نشانده ی دوست محمدخان وعبدالرحمن خان که درهردوموردازبرجسته گان مبارزه ی ضدانگلیسی انتقام گرفته شد،تایید کننده ی این گفته می باشد.ازاین رو،ملی گراشد ن وملت ساختن به حیث بزرگترین دستاوردخود،پیروزی درجنگ ضداستعماری ورسیدن به دولت- ملت رارقم می زند؛وهرجاکه جنگی چه باانگیزه های مذهبی یاقومی- ملی براه می افتدیاتحمیل می شود،ملت وهمسوی ملی ازآن می تواند  خود گردانی ملی رارقم بزند ودرغیرآن،برد گی سیاسی باشیوه ی دیگر ادامه ومردمی جویای ملت وخود گردان شدن راچند دسته وپراکنده وبازنظام سیاسی وابسته وملت سوزرابه میان می آورد.به گونه ی که، درپس هرسه جنگ افغانستانی هاعلیه هندبریتانیادیده شد.
دراین باره که چراافغانستانی هانتوانستند ملت شوند وتاکنون نشده اند،به سراغ نوشته های کارل مارکس وانگلس درباره ی استعمارمی رویم؟انگلس می نویسد:برای افغان ها،جنگ محرکی است که درزند گی وفعالیت های یک نواخت آنان تنوعی ایجادمی کند.افغان هابه قبایلی مختلفی تقسیم می شوند که درراس آن هاروسای مخالف به تعریف خاص وبه شکل فئودالی/بزرگ مالکی قدرتمندی می کنند.تنفررام نشدنی افغان هاازقدرت وعشق به استقلال فردی مانع ازاین بوده است که به ملتی قدرتمندتبدیل شوند.بااین وجود،همین بی ثباتی وخوداختیاری،ازآن هاهمسایه ی خطرناکی ساخته است.چراکه برای تسلیم شدن به بوالهوسی شان مقیدبوده وازهمین رو،تمایل شان براحتی می تواند به تحریک توطئه های ماهرانه ای جهان سیاست به فعالیت واداشته شود.پسران فتح محمدخان....سرزمین رابراساس سنت های ملی بین اعضاتقسیم کردند،باین معناکه  منازعات ادامه می یابدولی تنهادرمقابله بادشمن مشترک خواهدبود که اتحادخودرابازخواهندیافت.یکی ازبرادران دوست محمدخان شهرپشاوررادراختیارخود داشت وبخاطرآن به رانجیت سینگ مالیات می پرداخت.یکی دیگردرغزنی،وسومی درقندهار،درحالی که دوست محمد قدرتمند ترین این خاندان بود،درکابل حکومت می کرد.مخارج دربارشاه شجاع،کارمندان وتمام مخارج دولت اوبه عهده ی خزانه ی هندبود.علاوه براین ها،روسای افغان کمک مالی دریافت می کردندویابه عبارت دیگربایدازهمان منبع خریداری می شدند که مانع خساراتی شوند که درغیراین صورت ازجانب آن هاتهدیدشان می کرد.مگناتن اعلام داشته بود که ادامه ی این وضع ناممکن است ودیگرمخارج افغانستان قابل تحمل نیست.بنابراین،درپی راه حل برای تقلیل بودجه،باین نتیجه رسید که راهی نیست مگرتقلیل کمک های مالی به روسا،ازهمان روزی که اوچنین طرحی راباجراگذاشت،روسانیزطرح توطئه رابرای پایان بخشیدن به سیطره ی بریتانیای هابه اجراگذاشتند.(1)
نوشته ی بالاکه براه راست به ذهنیت قبایلی وحرص افراطی سران قبیله برای پیداکردن پول وقدرت ازهرمنبعی حتی بیگانگان واستعمارگران بازیرپاگذاشتن آزادی وخود گردانی وکوبیدن میخ به تابوت ملت چه به تعریف کهنه وچه به تعریف نومی پردازد،نشان میدهد که درکشورمانبود درک صحیح ازتاریخ وپذیراندن روایت رسمی آن توسط حکومت ها، چگونه حقایق راوارونه وخطاهایی گذشته راتکرارومی کوشد که ازنوکرووطن فروش قهرمان درست نماید.دردوسده ی گذشته،دروغ هاومبالغه آرای های بسیاری برای ملت سازیی دروغین واثرگذاری برزند گی سیاسی،اجتماعی وفرهنگی کشورصورت گرفته است.دروغ هایی که بی محتواوخیل پردازانه بودن آن هاراوضعیت کنونی کشوربرملامی سازد.این یک حقیقت است. زمانی که درک ملی وعقلانی ازتاریخ بوجودنیاید،آگاهی ملی که میوه ی مستقیم وغیرمستقیم آن می باشدنیزبدست نمی آید؛وبدون آگاهی ملی،گردآوردن خرده هویت هادریک هویت بزرگ سیاسی- جغرافیایی وایجادملت دریک کشورچند قومی ناممکن می باشد.ازسوی دیگر،درک ملی وعقلانی ازتاریخ وآگاهی ملی بدون نقدبدست نمی آیدونقدهم بایدازخودآغازشودنه ازدیگران.درکشورما،بدبختانه،ازنقدبدشمنی تعبیرمی شود وتازمانی که تاریخ این کشوربه نقد گرفته نشود وروایت رسمی ازتاریخ جایی خودرابه روایت ملی ازتاریخ نه سپارد؛وضع افغانستان نسبت به خودش، همسایه هاو جهانیان دیگرگون نخواهدشد.واین وضع ناروشن وموقعیت دگم وجزمی سبب خواهدشد که یک عده ی کوچک خودراهم تاریخ سازبدانند وهم حقیقت مطلق ودیگران راناخودی وبیگانه، واین گونه ازخودتاریخ سازی هاوحق به جانب دانستن های دروغین، خودبه خود،بجای کمک به فرایند ملت سازی به فاشیزم وقبیله گرای تاریک اندیش کمک خواهد کرد؛طوری که تاکنون کرده است وکشوررابه روزسیاه کنونی نشانده است.
ازاین رو،بایدتاکید ورزید که زمان آن فرارسیده است که به نقدتاریخی- سیاسی وفرهنگی دست زده شود.واضح است که بدون نقد خالیگاه هاوبرجستگی های گذشته برملانمی شودونقد گریزی هم سبب خواهدشد که عده ی هرچیزِمانده ازگذشته راکورکورانه پذیرفته وآبرووعزت قوم وقبیله ی خودتلقی وبه گذشته چنان بچسپد که ازآینده غافل شود،وعده ی هم بابیرون شدن ازجاده ی انصاف ونقدسالم که ارزیابی دقیق وغیرمتعصبانه ی گذشته وپیوندزدن میان خوبی های گذشته باحال وآینده می باشد،بروی هرپدیده ی سره وناسره خط بطلان بکشد.پذیرش نقد سالم وسازنده نه تنهاگذشته رابه چراغ راه آینده مبدل می کند،بلکه راه روشنگری وروشن اندیشی راکه جامعه راازملی گرای قومی ونژادمداربه سوی ملی گرای سرزمینی،حقوق مدار،کثرت گراوبه سخن دیگرناسیونالیسم مدنی هدایت می کند،هموارمی سازد.باپذیرش نقداست که خوب وبد گذشته گان تمیزوغربال شده،راه درس گیری عاقلانه ونه عاطفی- احساسی ازگذشته گان برویی نسل های امروزوفردابازشده ازمنفی انگاری کاسته،پیوند مقایسه ی میان گذشته ی دورونزدیک وحال وآینده برقرارمی کند.دراین صورت است که بجای یک ملت چند صدساله ویک تاریخ پرازتناقضات وپرفرازوفرود که کمترنقطه ی سفید درآن می توان سراغ کرد،به یک ملت کهن سال تاریخی دارای چندین فرهنگ،زبان،مذهب،قومیت دریک کلیت هماهنگ وهمسوالبته سیرگونه ونه پیازگونه که ازآن بوی یکسان سازی هویتی- زبانی شکست خورده به مشام می رسد،به مفهوم ملت به معنای پسامدرن وکثرت گرایانه نایل خواهیم شد.
ازهمه مهمتراین که، نقد درهمه ابعاد تاریخی،فرهنگی،اجتماعی،ادبی وسیاسی آن فرزند نوزای ،نهضت روشنگری وعلمی می باشد؛نوزای وروشنگریی که اغلب ملت های اروپایی رادارای هویت روشن وپایدارملی- تاریخی وفرهنگی ودرنتیجه به سوی ملی گرایی مدنی وحقوق شهروندی دیگرگون کرد.این که درکشوری مانند افغانستان، ملی گرایی بی رمق ودربساموارد موردطعن وسرزنش قراردارد؛واکنش های منفی دربرابرآن راباید درماهیت ناسیونالیسم افغانی که به گونه ی امتیازطلبانه،تنگ نظرانه وتک روانه ی نژادی آن جستجوکرد.وهمین دشواری تک روانه وامتیازخواهانه ی آن به فایده ی یک قوم وزیان چندین قوم دیگراست که سبب شده است نه بن نقدتن بدهدونه به دموکراسی وکثرت گرای تسلیم شودونتیجه ی آن راهم به گونه ی وضعیت فاجعه بارکنونی کشورمی نگریم.امروز،مادوتجربه، یکی سازنده(اروپای،ودیگرویرانگر غیراروپایی(آسیای وافریقای) ازناسیونالیسم داریم.تجربه ی اروپایی باپذیرش کثرت گرایی، کشور- ملت های رقیب حتاباهم دشمن رادریک وحدت سیاسی- اقتصادی فراملی یاقاره ی همسووهماهنگ کرده،و تجربه ی آسیای-افریقای،روندا،صومالی،کنگو،سودان،پاکستان،عراق،افغانستان و...رابرای مارقم زده است.علت روشن است.اولی بادرک ملی- عقلانی ازتاریخ وپذیرش چند گانه گرای زبانی- فرهنگی ومذهبی به ناسیونالیسم رنگ انسانی بخشیده است، ودومی بافرارازنقد وکثرت گرایی وپافشاری برجزم های کورکورانه به یکسان سازی به سویی آینده ی تاریک گام برمی دارد.
اگرازتجربه ی کامیاب اروپا دررسیدن به دولت- ملت طوری که اشاره رفت،استفاده شود یانشود،بایداین اصل راپذیرفت که تاریخ به سوی آزادی،چند گانگی،احترام متقابل،کثرت گرایی سیاسی،قومی وفرهنگی به پیش می رود.و....جوامع چند فرهنگی وقومی برای این که بتوانند بدون درگیری همزیستی داشته باشند ودرکنارهم بودنشان به جنگی بین اقوام تبدیل نشود،به زمینه ای عقلی لائیک نیازاست که همان طوری که فوکومی گوید:هم اتصال آن هاراممکن می سازدوهم قواعد بازی راتعیین می کند،یعنی آنچه که جامعه ی مدنی می نامند.بدون مقدس زدای ازفضای مدنی وبدون ایدئولوژی زدای ازسیاست وبالآخره بدون محملی که مدرنیته راباخودبه همراه بیاورد،این موزائیک اقوام وفرهنگ هانخواهدتوانست استواربماند.یعنی بدون پذیرش مدرنیته که سرنوشت تاریخی آینده ای مااست،این موزائیک براثرنزاع های داخلی مرگبارکه این روزهادراطراف واکناف جهان به چشم می خورد،منفجرخواهدشد.دیدرو(یکی ازنویسندگان دایرت المعارف فرانسه)سعی کرد دنیای جدیدراکه بروی مابازمی شد ودنیای بود که درآن می بایست درآن واحدهم شرایط روحی تمامی صداهارادرنظرگرفت،کشف کند.یعنی دنیای که دراینجاموضوع بحث ماهست،دنیای تمامی فرهنگ ها،مگرنه این که هرصدای متعلق به یک فرهنگ مشخصی است.اوبسیاراستادانه درزند گی چند صدای رابروی ماگشود.بدون وحدت شناخت های مختلف یاهمان طوری که اوخود می گوید:بدون وحدت فیزیک،اخلاق وشعرشناسی بشرمگربه بربریت نخواهد رسید؟(2)
مسئله ی چند صدای وچند فرهنگی یابه سخن دیگر،کثرت گرایی که درواقع یکی ازارزش های برآمده ازدل مدرنیته ونهضت روشنگری می باشد؛چه به گونه ی که دیدرویاداورشده است وچه دنباله روان نهضت روشنگری اززمان اوتاکنون،دربسیاری کشورهابه انداز ه ای کم وبسیاری ببارنشسته است.درکشورهای که دربالاترین سطح بارورشده است،ماننداکثرکشورهای اروپای،گفت وگوبه گونه ی بسیارمتمدنانه جای زورگوی وجنگ راگرفته است، وبارونق گرفتن جامعه ی مدنی که این هم یکی ازمیوه های مدرنیته وروشنگری می باشد،دیگرجای برای کاربردجنگ درمناسبات دوجانبه ی فردی وگروهی باقی نگذاشته است.بطورنمونه،درفردای فروپاشی شوروی وپایان جنگ سرد دیدیم که درکشورچکوسلواکی به صورت بسیارمتمدنانه وخردورزانه اعضای پارلمان وابسته به سلواک وچِک تصمیم گرفتند که بجای یک کشور،دوکشورباشند وبااعلام موجودیت خود گردانانه ی دوکشورسلواک وچِک، نه خون ریخته شدونه مانعی درسرراه روابط دوستانه ی هردوبه حیث دوواحدخوگردان درجامعه ی جهانی خلق گردید.برعکس رخدادمتمدنانه ی یادشده،درجمهوری فدرال یوگوسلاوی دیدیم که صرب هادرمخالفت باجامعه ی مدنی وکشورچندصدای وچند فرهنگی وچندمذهبی گه ازنهایت ناسیونالیسم تندروآن هاحکایت می کرد،درراستای حذف هویت غیرصربی به جنایاتی دست زدند که درتاریخ پاکسازی های قومی ومذهبی ونژادی سابقه نداشت.سربرآوردن اپارتایدیاجدایی نفرت انگیزوخشونت زا دریوگوسلاوی به رهبری صرب هاوبرخوردمتمدنانه ی چِک هاوسولواک هاباوجودتفاوت های فرهنگی،نژادی وزبانی وتصمیم گرفتن به این که بجای میل باهم زیستن دریک کشوردردوکشورباهم همسایه ودوست، باحفظ همجواری زند گی کنند؛درواقع،یک نمونه ی بسیارموفق درابرازمخالفت وجدای متمدنانه بود.درعین حال، دراروپا،یعنی مکان سربرافراشتن نهضت روشنگری ونوزایی که نمونه ی متمدنانه ی آن سلواک وچک می باشد؛هنوزهم قوم هایی مانند صرب هاهستند که باپاسخ رد دادن به دنیا ی متمدن، به سوی بربریت وکشتارمی روند!
درواقع،آنچه که دریوگوسلاوی وچکوسلواکی رخداد،اکنون درکشوربلژیک مقراتحادیه ی اروپای زیربحث است.البته که اصل شهروندی،حقوق برابر،دموکراسی ومشارکت همگانی درسیاست وتصمیم گیری های رایج آن کشور ممکن است مانع آن شود که رخداد دومی درآن کشورجامه ی کاری به تن کند.درانگلیستان هم دیدیم که حکومت مرکزی به دشواری جدای خواهانه درایرلند شمالی باتوافق باهمی پایان داد.پس ازپایان خیزش جمهوری خواهان ایرلندشمالی،پارلمان سکاتلند دراواخرسال2011اعلام کرد که درراستای جدای ازلندن،همه پرسی برگزارمی کند.موضوعی که حکومت مرکزی بسیارخون سردازکنارآن گذشت.البته که خون سردی انگلیس همواره تدبیری رابدنبال داشته است می تواندباهرخواسته ی عقلانی برخوردوآن راتامین یابه قناعت آن بپردازد.ودراسپانیا،کوشش هاادامه داردتادشواریی باسک هابه شیوه ی ایرلند،حل کرده شود.بهرحال،هویت های قومی،زبانی وفرهنگی هم درجامعه هایی دموکراتیک وهم درجامعه هایی غیردموکراتیک عمل می کنند،تنهابااین فرق که بخاطرحضورفربه میل باهم زیستن درجامعه های ازگونه ی اول که دارای حقوق دموکراتیک وشهروندی می باشند،براهی می روند که چِک وسلواک رفته اند،ودرجامعه ی ازگونه ی دوم که درآن میل باهم زیستن وحقوق دموکراتیک لاغرمی باشد،راه صرب ها دریوگوسلاوی راطی می کنند .
آنچه که دراروپابدوگونه ی مدنی چکوسلواکیاوخشونت باریوگوسلاوی برسرهردوکشورفرودآمد؛درواقع،فرایندی بود که بافروپاشی امپراتوری کمونیسم بخاطرناکامی دربرآوردن وعده هاوهدف های ازپیش تعیین شده آغازوبادوپروژه ی جهانی سازی معطوف به هدف های سرمایدارانه واتحادیه اروپایی تکمیل شد.فروپاشی سوسیالیسم به حیث یک ایدئولوژی باصطلاح جهان شمول که هویت های ملی بسیاری رانادیده انگاشته بود وبدنبال آن جهانی سازی سرمایه سالارکه دولت های ملی باثبات ونیمه باثبات وکشورهای ناکام رابخاطربازکردن مرزهابروی رفت وآمد کالا،چپاول موادخام وبازارعرضه ی کالاهای صنعتی، واجرایی سیاست هایی مالی بانک جهانی زیرفشارقرارداده بودوهمچنان قرارمیدهد؛هویت هایی ملی ومذهبی بنیاد گرایانه راتحریک کرده است.دربحبوحه ی جنب وجوش جهانی سازیی اطلاعاتی وتجاری،وضعیت درکشورهای چند قومی، زمانی روبوخامت می گذارد که به عناصرشکل دهنده ی ملت که ملی گرایی مدعی پاسداری ازآن می باشد، به صورت گزینشی برخورد شود.بطورنمونه،منافع مشترک،تاریخ مشترک،اسطوره هاوارزش های مشترک،فرهنگ ،زبان، ودین درکشورهایی بامرد مان غیرمتجانس برخوردتبعیضی کرده شود.اگرچه بنیاد گرایان نژادی ومذهبی آن راقبول نکنند وبرخوردآنچنانی نمایند،مولفه های هویت وملت به شمارمی آیندونقش سازنده وویرانگرانه ی خودرابازی می کنند.
زمانی که مولفه های نامبرده که شکل دهنده ی ملت وهویت ملی پنداشته می شوندوازمیان آن هابزبان یاقومیت بیشترتاکید شود،خود بخود مسایل دیگری رابویژه درجامعه های چند قومی به میدان می آورد که درعصرجهانی سازی وانقلاب اطلاعاتی به گونه ی منفی می توانداثرگذارتمام شود.واین اثرگذاری درجامعه های مانندافغانستان که دربخش های آن قبایل درچارچوب یک قوم باوجودزبان واحداستحاله نشده اندوحتی دربعضی موارد قبیله همان تعریفی راپیداکرده است که قوم دارامی باشدوهمچنان باپیوندبه زبان فراگیروزبان محلی ی مربوط به یک قوم بحران می آفریند؛طوری که بارهاآفریده ،بازهم خواهدآفرید.باتوجه به مسئله ی هویت وملت،افغانستان ازچند نگاه آسیب پذیرمی باشد.ازیک طرف افرادودسته های افراطی  که حکومت برکشوررابالیاقت وبی لیاقت مال شخصی وگروهی خودمی پندارند،وازطرف دیگر،بخاطرخیانت زمام داران قبیلگی،قبیله ها به قوم متحول نشده اند.درکشورهای باچنان ویژگی های که هنوزهم قبایل باوجود گویش واحد چپن قوم رابه تن نکرده اند وبیشترازدوسده زمام داران برای حکومت کردن به قدرت های استعماری وابسته بوده وباپول،اسلحه وفن آوری نظامی آن هامردم خودراکفته اند؛بیشترازهرکشوری دیگر ی، ملت سازی دشوارترمی شود.طرفه این که بجای پیداکردن راه حل، به بهانه ی حفط وحدت ملی ی ملتی که مطابق ادعاوجودندارد،به بحث های سازنده رادرزمینه موقع نداده اند.
امروز،درافغانستان باوجودتاریخ درخشان آریاناوخراسان بزرگ که خودرامیراث برآن می داند،بسیاری مولفه های یک ملت وهویت ملی متمایل به روشنگری ونوگرای رانمی توان  یافت.به سخن دیگر،اگرازنظرفرهنگی- تاریخی وجغرافیای دارد،بخاطرتعصبات کورازآن هابهره برداری نمی کند.ازاین رو،درردیف کشورهای مانند:صومالی،مغلستان،بوتان،وجنوب سودان قرارگرفته است.درسطح منطقه هم باهیچ کشورهمسایه قابل مقایسه نیست.دلیل روشن است.پس ماند گی وخودکامگی لازم وملزومند.درجای که خود کامگی سیاسی بیایدخودبخودپس ماند گی هم می آید.تاجایی که به ذخایرومنابع  زیرزمینی ووضعیت جغرافیایی و...ارتباط می گیرد،افغانستان سزاوارآن بود که در وضعیت ناهنجارکنونی قرارنمی گرفت.دشواری بازهم برمی گرددبه هویت ملی وملت شدن وشکل دادن دولت- ملت که ملی گرای مزدوروقبیلگی افغانستان به حیث مانع درسرراه آن قدعلم کرد.بطورنمونه،اگرمحمد داودخان راملی گرابگیریم خودش مدعی بود،دیدیم که کشوررابرخلاف آرمان ملی گرایی؛ نخست، بدامن شوروی انداخت وزمانی که فرصت طلبانه خواست قبله عوض وبه پای بوسی امریکابرود،وضع کنونی رارقم زد!واضح است که درجهان امروز،دولت ملی عامل تعیین کننده ی راه اندازی پیشرفت وبیرون شدن ازقرون وسطا وورودبه جرگه ی کشورهای متمدن وپیشرفته می باشد.باوجوداین که درقرن بیستم شعاردولت ملی وتوسعه ی خود گردان ملی و...بزبان هاافتید وبسیارتبلیغات هم صورت گرفت.بدبختانه،کاربنیادی درزمینه ی ملت سازی کرده نشد که روحیه ی قبایلی حاکمان،دید گاه منفی قبایل نسبت به حکومت مرکزی،به حیث مانع درسرراه دولت- ملت شدن کارکردومی کند.
بدون شک، دشواری اصلی افغانستان دربرداشت نادرست ازناسیونالیسم ونقش آن درایجادهویت ملی ودولت ملی می باشد.اگربرداشت ازملی گرای تصحیح می شد،آن هم درکشورچند قومی که هیچ قومی شماری بالاتراز40درصدنفوس رادارانمی باشد،امروزاین کشوردشواری کمتری داشت.ملی گرایی وملی گرایان درهمه بخش های جهان دربرابراستعمارخارجی مطرح بودند ومردم خودرابرای جهت دادن درفرایندخود گردانی ملی بسیج ورهبری کرده اند.بدبختانه،درافغانستان مردم تنهادربرابراشغال بیرونی تحریک به خیزش شده اند،وقتی که تجاوزآشکارپایان پذیرفته است،مردم درگورستان معامله گری های سیاسی بظاهرمدعی های ملی گرای دفن شده اندونفوذخارجی مانند گذشته ادامه یافته است؛ واین وضعیت، سبب شده است تاکشورنه ملت شودونه سامانه ی سیاسی مدرن ونه ساختار واقعی ملی  بوجود آورده بتواند.امروز،درافغانستان شالوده ی واقعی مادی پیوند دهنده ی بافتارقومی وبومی به معنای پذیرفته شده وشناخته شده ی جغرافیایی وجودندارد تااحساس تعلق به ملت واحدرابه حیث یک بازی گرقوی بنام دولت- ملت دردرون وبیرون تبارزدهد.راه آهن،سرک های قیرشده ی سرتاسری،تلفن وتلگراف سراسری وکارخانه های صنعتی وتولیدی،نظام آموزش وپرورش فراگیرودارای موادبه روزشده وشبکه های عرضه ی خدمات و...هستند که دولت- ملت را قوام می بخشند.
افغانستان که درزمینه های نامبرده ناکام شده وبیشترازسه دهه جنگ که ریشه درسیاست هایی منطقه ی،فرامنطقه ی ،مناسبات قبیلگی- درونی ورفتارامتیازی حاکمان دررابطه هایی میان قومی دارد،تشکیل دولت- ملت جدید درآن هرگزپرسمان بنیادی نبوده است.ازاین روکه، این کشور دولت هایی مرکزی تمرکزگراوناکارآمد داشت که خودرادرعالم خیال دولت- ملت فرض می کردند. دولت های که خودشان اصل بودندنه مردم وبرای سرکوب مردم باخارجی هاهمواره تبانی داشته اند. اصل نامردمی وسرکوب گربودن حاکمان گذشته سبب شده است تاملت ازصحنه ی سیاست دوروسیاست بازان بخاطربسته بودن مجراهاوکانال هایی رسیدن به قدرت،به خارجی هاچشم داشته باشند.واین گونه سیاست بازی بدون درس گیری ازسرنوشت عصاگیران قدرت ازبیرونی هاتااکنون ادامه داردکه درواقع نوعی منفی وریاکارانه ی ملی گرای است که کشورراذلیل کرده است.ملی گرای افغانی دررابطه باکشورهای که هدف های شوم دراین سرزمین داشته اندودارند،واکنش نوکرانه وتسلیم طلبانه ودرداخل کشورچند قومی درکوبیدن اقوام وبازی گران رقیب فعال وریاکاروقلدرمآب بوده است.واین رویه ی مزدورانه رادربرخورد بامسئله ی زبان وفرهنگ ومشارکت سیاسی عمومی درقدرت درگذشته وحال تجربه کرده ومی کنیم.کارکردناسیونالیسم وبهره گیری آگاهانه ی برخی کشور  هایی آسیایی وافریقایی ازآن درروندبه پیروزی رساندن توسعه ی خود گردان ملی،غیرازآن است که  ناسیونالیسم افغانی درک کرده است.
پیشینه ی ناسیونالیسم چه به گونه ی اروپایی وچه به گونه ی غیراروپای آن نشان میدهد که....ناسیونایسم به پنج طریق مختلف بکارگرفته شده است که عبارت انداز:1- کل فرایند شکل گیری ملت هاوحفاظت ازآن ها.2- آگاهی ازتعلق به یک ملت(که اصل محوری هویت ملی دانسته می شود).3- زبان ونمادهای یک ملت.4- ایدئولوژی مشتمل برنظریه فرهنگی ملت ها.5- جنبش های سیاسی اجتماعی برای کسب اهداف ملت وتحقق اداره ی ملی.هوگواستون ووالسنون:مادونوع ملت داریم:ملت های قدیمی وملت های جدید.ملت های قدیمی آن های هستند که قبل ازصورت بندی آموزه ی ملی گرای به هویت ملی وآگاهی ملی دست یافته اند وملت های جدید آن های هستند که دوفرایند رابه صورت هم زمان پشت سرگذاشته اند:شکل گیری آگاهی های ملی وایجادجنبش های ملی گرایانه  که هردوفرایند،حاصل عملکرد گروه های کوچک نخبه گان تحصیل کرده بود؛امافرایند شکل گیری هویت ملی وآگاهی ملی درمیان ملت های قدیمی آرام ومبهم بود.فرایند خودانگیخته ی که اراده ی اقلیتی درآن دخیل نبود وبصورت خود جوش وعمیق ترجریان داشته است.(3)افغانستان به حیث یک کشور- ملت درردیف ملت های قدیمی نمی آید،چراکه پیشترسرزمینی که اکنون افغانستان نامیده می شود،تاسده ی پنجم میلادی آریاناوازآن به پس تاپسین دهه ی سده ی نزدهم خراسان نامیده می شد.اگرملت به معنای قدیمی اش رامعیارقراربدهیم،ملت قدیمی آریای- خراسانی واقع بینانه ترمی باشدتاملت افغانستان.ازسوی دیگر،تلاش های نخبه گان جدید درراستای ایجادملت به معنای نوینش هم موفقیتی بدست آورده نتوانست.امابه حیث یک ملت جدیدآن گونه که دوروند یادشده راپشت سرگذاشته باشدیابگذارد،بزمان درازی نیازدارد.آن هم درصورتی که نخبه گان فراقومی،قبیلگی آن ازناسیونایسم به جنبه های یاد شده  توجه کند،نه جنبه ی محدود قومی،قبیلگی ونژادی آن که هم درگذشته هو اکنون به نرخ روزمصرف شده ونتیجه اش هم وضعیت کنونی می باشد.
امروز،مسئله ی بقای مابه حیث یک کشور- ملت مطرح است که چگونه می توانیم هم ازگذشته ی تلخ وشیرین خودباگذارازغربال نقد وعقلانی گری بیرون شویم وهم باجهان نورابطه ی سودمندوهمراه بادادوستد فعال برقرارکنیم.زمانی باجهان نورابطه برقرارکرده می توانیم وازفراورده های مادی ومعنوی آن بهره مندشده می توانیم که زبان آن رابدرستی درک نمائیم.روشن است که باذهن وکله ی گذشته گرایانه وقبایلی نمی توانیم پیوند میان کیستی امروزمان ودنیای جدیدایجادنمائیم.هم زمان باپیداکردن سویه ی فهم زبان دنیای نو،ازاین اصل نیزنبایدغافل شد که بخواهیم یانخواهیم پدیده ی جهانی سازی دربخش های زبانی وفرهنگی، هویت های سنتی ،قبیلگی ،حتاملی رازیرفشارقرارمیدهد.اینجااست که مسئله ی هویت ازیک طرف به چگونگی تماس وبرخورد مابامدرنیته، وازطرف دیگر،پیوند میان مدرنیته وسنت ومیراث دینی- فرهنگی ماارتباط پیدامی کند.ناسیونالیسم ودولت ملی پدیده ی مربوط به مدرنیته وروشنگری می باشد.ناسیونالیسم روشنفکرانه یاروشنگرانه  باتوجه به این که تمرکزبه ترقی وپیشرفت دارد؛بایدپله های ترقی وتکامل راهم ازنظررفتن ازقبیله وخرده هویت هابه بزرگ هویت ملی- کشوری وهمچنان ازجامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن طی نماید.بدبختانه،باوضعیتی غمباری که افغانستان داردوقبایل وگارگزاران آن چه درحوزه ی دین وچه درحوزه ی مسائل قومی به گذشته گرای مصروف می باشند،گذشته گرای که تصفیه کاری فکری- فرهنگی را،هم درساحه ی مذهب، وهم درساحه قومیت وملت، وهم درپل زدن باجهان نودشوارترساخته است.
برای بیرون رفت ازباتلاق کنونی که هم طرفداران گرفتن عصای قدرت ازدست خارجی هاوهمچنان خود خارجی هاگیرافتاده اند،ایجاب می کند که درذهنیت قوم وقبیله مدارانه ی سنتی که مقام اولی ودومی راخاص جناح خاص قومی وقبیلگی می پندارد،بازنگری تام شود.وهم زمان بابازنگری دراین زمینه وزمینه های دیگرکه دراین نوشته جای پرداختن به آن هانیست،جاده صافی کرده شودبرای یک خانه تکانی فکری- فرهنگی البته درسمت وسوی که دنیای نومی طلبد.اگردراین زمینه فکردقیق وسنجیده نشود، بیرونی هاو درونی های دست نشانده شان مانع ازسقوط دوباره ی کشور بدامن قبیله گرای سنتی که آبشخودبنیاد گرایانه وتروریستی وقوم گرایی واپس گراهم پیداکرده است ،شده نمی توانند.طوری که بارهاتاکید کرده شد،افغانستان یک کشورچند قومی می باشد که مرزهای سیاسی- جغرافیایی آن بامرزهایی قومی وفرهنگی اش سازگارنیست.زمانی که خرده هویت هادربزرگ هویت ملی- کشوری ازنظرسیاسی- اقتصادی وفرهنگی بازتاب نداشته باشند وجهانی شدن باشتاب بکارخودادامه میدهد،روشن است که به بحران ژرفنایی بیشتری می بخشد.امروزدرکشورماهرگرقومی صرف نظرازشمارآن درمجموعه نفوس کشوردارای هویت نژادی ،فرهنگی ودینی می باشد که درهویت دینی طرفداران امت وخلافت می توانند بالای آن سرمایه گذاری کنند،ودرهویت نژادی، قوم گرایان وقبیله گرایان واپس گرا،ودرهویت ملی،ملی گرای مدنی می تواند کارآمد تمام شود.درکشوری که مرزهای جغرافیای وقومی سازگاری ندارند،تکیه بریک قوم وزبان توسط سیاست کاران می تواند ناسیونالیسم رادرجنبه های منفی آن بازتاب دهد،بازتابی که مانع ازبرآمدن افغانستان به یک دولت- ملت شده است.ازهمه اسف بارتراین که،تاکید قبیله گران برمسئله ی پشتونستان که یک مسئله ی قومی بودتاملی؛سبب شد که پاکستان باضد حمله ی خودالبته بابکارگیریی افغان های مزدورجهادی- طالبی وافغان ملتی،کشورراباین روزسیاه بکشاند.
درکشوری که چندین قوم داردوهرقوم آن درآن سوی مرزهاهم نژادان وهم زبانان دارد،پافشاری یک قوم برانحصارقدرت وتحمیل زبان وارزش های صنف حاکم بردیگران تیشه برریشه ی عامل های یگانه سازمی زند.درچنان جامعه ی،دومسئله ی زیربسیارحیاتی تمام می شود:1- پرهیزازگونه هایی قومی وزبانی ناسیونالیسم وتاکیدبرناسیونالیسم مدنی- سرزمینی.منظورازناسیونالیسم مدنی،هویت برآمده ازجامعه ی مدنی می باشد.چراکه جامعه ی مدنی انسان هارابدون درنظرداشت وابستگی شان به قوم،مذهب وزبان جذب وبکاروامی دارد.دراین صورت،درسیاست، قانون ممثل اراده ی مردم می شودواصل برابری دربرابرقانون وسهولت های اداری وضمانت های سیاسی- حقوقی برای سهم گیری مردم درقدرت وبه طورهمه جانبه شکل دادن ساختارسیاسی،اداری واقتصادی وفرهنگی کشوربازتاب ترکیب اجتماعی می شود.اینجا است که ملی گرایی مدنی به آسانی می تواند کشورراهم به سوی سامانه ی دولت- ملت براند؛وهمچنان، ازگزندهای گروه های افراطی قومی - مذهبی که ادعاهایی برتری جویی دارند،نجات بدهد.2 - اقوام وملت هاازنظرمنشاء نژادی آبشخورواحد دارند وآن هایی هم که ازخالص بودن نژاد وقوم سخن می می گویند گزافه کاری می کنند....دربعض نقاط تصوربرآن است که منظورازاصطلاحاتی مانند"قوم"و"ملت"دردرجه ی اول جوامع انسانی بااصل ومنشاء واحداست.اصطلاح"ملت"البته ازجهت ویژگی تاریخی تولد ومنشاء رادربرمی گیرد،لیکن درطی تاریخ اصطلاحات" قوم"و"ملت"،بیشتربه تمامیت های سیاسی درتاریخ اشاره دارد ونه چندان به منشاء زیست شناختی.چنانچه معنای قوم رابااصطلاحی ازامپراتوری روم"سیویتس"برابرفرض کنیم که منظورازآن داشتن حق شهروندی یک کشورخاصی است،درچنین صورتی به اقوام شکل یافته دریک تمامیت سیاسی محدود می شویم وآنگاه حق تعیین سرنوشت مفهوم مورد نظرخودراازدست می دهد وآنچه می ماند خلاصه ی است ازدیگراصول حقوق بین الملل:استقلال کشورموردنظردرمیان کشورهای دیگر،برابری آن کشورباکشورهای دیگرومنع خشونت.ازامپراتوری اسکندرتاامپراتوری روم، وازامپراتوری روسیه تاامپراتوری اتریش، درواحدسیاسی موجودهمه ی اقوام بخشی ازقوم (یاملت)واحد به حساب می آمدند،آن هم درشرایطی که زبان،دین وفرهنگ هرکدام ازآن اقوام متفاوت بود.چنانچه این قبیل کشورهای ناهمگنی متلاشی شوند،آنچه ازآن هاباقی می ماند،آمیخته های است که ازقرن نزدهم(بدین سو) طرح پرسش درباره ی حق جدای طلبی رامطرح کرده است.(4)
درامپراتوری هایی بزرگ نامبرده،آن گونه که یادآوری شد.مسئله ی ساختاری بسیاربرجسته به نظرمی رسد.باین معناکه درساختارسیاسی- اقتصادی برخوردقومی صورت نمی گیردویک قوم یاقبیله رادرسرساختارودیگران رادرزیرآن نمی نشاند که البته این ازخاصیت امپراتوری های پیشااستعماری می باشد.درامپراتوری های استعماری فرانسه،انگلیس وشوروی دیدیم که انگلیس ها،فرانک هاوروس هابردیگرقوم هافرمان راندندوهمین موضوع باعث بروزناسیونالیسم واستعمارزدایی شد،ودرمواردی که استعمارزدای ناکام شده است،مانندسرزمین های مسلمان،بنیاد گرایی درجای ملی گرایی ناکام برای پاکسازی استعمارقدعلم کرده است.واقعیت این است که چه درامپراتری های بزرگ، وچه درکشورهای درمیانی ازنظرقدرتمداری وکشورهای کوچک که اکثراچند قومی می باشند؛باید بیشترازهمه، به ساختارسیاسی- اقتصادی وتوزیع عادلانه ی ارزش های مادی وفرهنگی توجه صورت بگیرد.چراکه نبودعدالت وامتیازطلبانه بودن ساختار،مرکزگریزی ودرافتادن هویت هابجان هم راببارمی آورد که اکنون به گونه ی اعلام جدایی شمال ازجنوب درکشورمالی درغرب افریقابنام کشور"ازواد"،می بینیم.
درهرکشوری چه بزرگ وچه درمیانی یاکوچک،زمانی که خود کامگی سیاسی نابودوحکومت قانون جای حکومت زوروامتیازهای ناروای نژادی ومذهبی رابگیردوبامردم به حیث انسان حقوق مداروعضوسرافرازجامعه رفتارشود؛هویت های کوچک درهویت بزرگ ملی هماهنگ وراه توسعه وپیشرفت هموارمی گردد.دراین زمینه،بیانیه ی استقلال امریکانمونه ی خوبی می باشدبرای حل درست هویت گرایی مرکزگریز و جدای طلبی:13ایالت متحده ای آن زمان استقلال خودرابرسه اصل مهم اخلاقی بنیان گذاری نمودند:باحقوق انسانی،غیرواگذاری به غیر.باوظیفه ی حکومت برای تضمین این حقوق وباحق وحتی می توان گفت باوظیفه ی حکومت آن هم پس ازد فعات متعددِ تجاوزبه چنین حقوقی برای تضمین آن هادرجهت تعیین پاسداران نو.آنچه به لحاظ اخلاقی تعیین کننده است، جریحه دارشدن آشکاروبارزحقوف بنیادین انسان است.(5)زمانی که درکشورهای چند قومی،ساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی ظالمانه،انحصارگرانه ونژاد گرایانه باشد وحقوق بنیادیی انسان هالگد مال کرده شود؛روشن است که به ساختارحکومت به چشم خودی نگریسته نشده وآن راآن گونه می نگرند که به استعمارگران واشغالگران دیروزوامروزمی نگریستند ومی نگرند.این که درجهان سوم درحال حاضرنزاع های قومی،قبیلگی ومذهبی به چشم می رسند،باید ریشه ی آن هارادرساختارنادرست حاکم سراغ کرد.ازاین رو،دیدیم که بتاریخ6آوریل-18حمل1391خورشیدی،قبایل توارق درشمال کشورمالی درغرب افریقاکه ازخودسری حکومت متمرکزجنوبی هاگلایه داشتند بنام کشور"ازواد"اعلام خود گردانی کردند،ودربحرین هم می بینیم که شیعه هاکه اکثریت نفوس کشورراتشکیل میدهندعلیه حکومت امیرکه به سنی هاتعلق دارد،به خیزش دست زده اند.
اعلام خود گردانی توارق درشمال کشورمالی ومطالبات بحرینی های شیعه ازامیرسنی وخود کامه و...نشان میدهند که تازمانی که دشواری ساختاری حل نشود وحقوق وقانون جای انحصارگری وخودسری حکومت های امتیازطلب قومی- مذهبی رانگیرد؛ملت شدن ورسیدن به ساختاردولت- ملت مدرن تنهادرسطح بحث های علمی وبرروی کاغذ باقی مانده ودروازه ی جنگ های خونین هویتی ودرنهایت جدای طلبی رابازمی کند.موضوعی که درکشورمالی دیده شد.اگرهویت گرایان قبیلگی فرمان روامانندبشاراسد سوریه درسیاست های خود کامانه ی خود بازنگریی سیاسی نکنند،نیروهای جهانی سازومحافل حقوق بشرکه تعریف جهانی وحقوق بشری ازمفهوم ملت ودولت ملی دارند،زمینه وشرایط بحث وسربلند کردن پرسمان های هویتی ونژادی رادردولت های ملی ویابظاهرملی فراهم می کنند،یایک گام به پیش گذاشته دست اندازیی نظامی کنند؛طوری که اشغال عراق توسط امریکاوضعیت کردهارادرآن کشور تغییرداد.
برای دولت های استبداد زده ی چند قومی چه آن های که گرفتارجنگ داخلی وحضورسربازان خارجی می باشند،مانند،افغانستان وچه آن های که درگیرجنگ میان شمال وجنوب مانند،سودان وفروپاشیده مانند،صومالی، ودرگیربامطالبات درونی مانند،پاکستان دربلوچستان می باشند،لازم است که برای رسیدن به دولت ملی، به تقویت بنیادهایی ذهنی وفرهنگی و تغییرساختاری درراستایی بازتاب ترکیب اجتماعی درساختاردولت گام بردارند.درغیرآن،ثبات سیاسی که اصل بنیادی برای توسعه می باشد؛میسرنشده،حکومت های ضد ملی یاملی نمادرزیربارمطالبات فراوان منفی ومثبت خمیرخواهندشد.اکنون باید بنگریم که چه عامل هایی مشوق مطالبات ازنوع منفی و مثبت خواهند شد.روشن است.زمانی که منافع مشترک توسط زمام داران وحاشیه نشینان آن هانادیده گرفته شود،مطالبات ردیف بندی می شوندومی توان عامل های سربلند کردن آن هارااین گونه برشمرد:1- فرق گذاری منفی میان گروه های قومی ومذهبی وامتیازدادن به قشرخاص.2- بدوی سازی قوانین.3- وضع ناهنجاراقتصادی وناتوان سازی مردم،بیکاری وفقر.4- ازمیان برداشتن افسانه هاواسطوره های مشترک میان اقوام.5- خشونت وسخت گیری حاکمان دربرابرهرگونه حرکت اعتراضی.6- هرقدرصلاحیت وتخصص حاکمان دراداره ی امورکاهش می یابد،نخبه گان قومی محلی خودرادرمقام بالاتروشایسته تربرای حکومت کردن،اگرنه درسطح ملی، دست کم درسطح محلی می بینند.برخی هم درهوای غنیمت(پاازگلیم خویش فراترمی گذارند).(6)وضعی که درافغانستان، شاهد آن می باشیم.
پانویس ها:
1- مقالات کارل مارکس وفریدریش انگلس درباره ی استعمار،سایت اخبارروز24-1-1387-12-4-2008
این مقاله در20اوت1857درنیوامریکن بچاپ رسیده ودرسال1977توسط انتشارات پروگریس مسکوتجدیدچاپ شد.برگرفته ازمقاله ی افغانستان ازفریدریش انگلس- مترجم:حمید مجوی
2- چند گانگی فرهنگ هاازدکترداریوش شایگان، مجله ی بخارا،شماره42،گفتگوی تمدن ها ص ص55تا77
3- هویت وملیت ایرانی درفراخنای تاریخ ،صادق جوکار،سایت برای یک ایران28-2-1387
4- آیاحقی به عنوان جدای طلبی وجود دارد؟پروفیسورانفریدهوفه،برگردان علی محمدطباطبای، سایت ایران امروز9-9-2008
5- همان
6- فقط یگانگی ملی وچند گانگی قومی، نویسنده:محمدرضاخوب رویان، سایت برای یک ایران، بدون تاریخ
www.foroneiran.com

Tuesday, 17 April 2012

ملی گرایی وراه دشوارملت شدن

تاریخ ناسیونالیسم مملوازخون ریزی،ستمگری وریاکاری است.
مجیدخدوری
ابراهیم ورسجی
29-1-1391
جهان ماتابرافتادن اتحادشوروی- سوسیالیستی ؛درواقع،بادوایدئولوژی سوسیالیستی وسرمایداریی لیبرال دموکرات که خودراعلمبردارفراهم کردن زندگی عادلانه ی اقتصادی وآزادمنشانه برای جامعه ی انسانی می پنداشتند،سروکارداشت.نگاهی به پیام وعملکردهردو،روشن می سازد که سوسیالیسم ولیبرال دموکراسی مدعی نجات بشریت درمقیاس جهانی بودند.این که تاچه اندازه سرمایداری لیبرال دموکرات وکمونیسم شوروی درمرکزوپیرامون خود موفقانه عمل کردندویابه ناکامی مواجه شدند،موضوع بحث های فراوانی بودومی باشد.دشواریی ایدئولوژی های که جهان راموردخطاب قراردادندومی دهند،همواره این بود ومی باشد که کشورهایی پیرویاپیشگام آن هادراکثرمواردایدئولوژی رابازیچه ی ناسیونالیسم ومنافع ملی خود کردند وهنوزهم می کنند!دراین که شورویی پیشین ازسوسیالیسم به حیث ابزارسیاست خارجی خودبهره گرفت،وامریکاازدموکراسی وحقوق بشربرای پرده پوشی به ماهیت تجاوزخود درویتنام،عراق وافغانستان و...بهره می گیرد،جای برای شک وتردیدباقی نمی گذارد.
بهرحال،شاهد بودیم وهستیم که برافتادن سوسیالیسم وناکامی مرگبارایدئولوژیک آن درفراهم کردن یک زند گی مرفه وآرام که برای مردم زیرفرمان خودوعده کرده بود؛زمینه سازسربلند کردن هویت هایی سرکوفته ی ملی وقومی ازیک طرف،ویک جانبه گرای،خودبزرگ بینی وتوسعه طلبی گزافه کاردربلاک سرمایداری برهبری امریکاشد.این تنهاسربرآوردن هویت های نژادی،ملی وفرهنگی درقلمروشوروی پیشین ویکه تازی جهانی امریکانبود که وارد معرکه ی پایان ناپذیرشدند؛بنیادگرایی مذهبی درهمه دین هاچه دین هایی یکتاپرستی وچه دین هایی زمینی بخاطربحران معنویتِ زاده ی تمدن مادی(کمونیستی- سرمایداری)نیزسربلند کرد.درردیف جریان های بنیاد گرا،بنیاد گرایی اسلامی که من باکاربردبنیاد گرادرکشورهای اسلامی برای همه گروه های مذهبی مخالف هستم وبجای آن اصول گرای اسلامی رابهترمی دانم.بخاطرصف آرایی خونین باکمونیسم درافغانستان،پیروزی انقلاب اسلامی درایران وشکست ملی گرای عرب دربرابرصهیونیسم،هم اصول گرای وهم بنیاد گرایی اسلامی قدبرافراشتند.
درحالی که دربراندازی کمونیسم شوروی،مبارزان مسلمان به نقش تعیین کننده ی خودتاکیدودرفکرآینده ی حکومت موردنظرخودبودند؛فروپاشی شوروی این امیدرادرمحافل سیاسی- فرهنگی امریکایی نیزبوجودآورد که تنهاآن هامی توانندسخن اول رادرجهان بزنندودراین راستا،نظم نوین جهانی رامطرح وبه فکر امپراتوری جهانی درویران های نظام کمونیستی برآمدند.ازدیدسیاست مداران امریکایی کارکمونیسم به پایان رسیده بودوتنهانیروی انگیزه دهنده درجهان که می توانست دربرابرسلطه ی جویی امریکابرخیزد،اسلام وتاندازه ی ملی گرایی به شمارمی آمد.همچنان ازدید گاه امریکا،ملی گرایی عرب توسط صهیونیسم مهارشده بودودرمهم ترین منطقه ی نفت خیزجهان یعنی خاورمیانه، هم برای کنترول منابع انرژی وهم چنان تامین امنیت اسرائیل باید زیرنامِ ستیزافراطی هابه حساب مبارزان مسلمان رسید گی کند.تولید وتقویت طالبان والقاعده توسط امریکاومتحدانش یعنی انگلیس ،عربستان وپاکستان ودرضمن تشویق طالبان به نقض وحشتناک حقوق بشربویژه حقوق زنان،جوسازیی جهانی برای براندازی طالبان وپاکسازی القاعده واشغال افغانستان وعراق ازپرسمان هایی می باشند که همه پذیرشده وجای برای گفت گونمی گذارد.
همزمان بافروپاشی کمونیسم شوروی وسربلند کردن بنیاد گرایی مذهبی بویژه مبارزه جوی اسلامی،این تنهاایدئولوژی دوران سازوجهان گرای کمونیسم نبود که درایجادجامعه ی آرمانی وبرابری خواهانه ی خودبه گونه ی مرگباری شکست خورد؛ایدئولوژی لیبرال دموکرات امریکایی نیزکه پس ازکمونیسم روسی وعده ی جهان دموکرات،عاری ازنقض حقوق بشرواستبدادسیاسی رادرفردای جنگ سردبنام نظم نوین جهانی وعده کرده بود،نیزشکست خورد.شکستی که با بحران مهارناپذیراقتصادی ومالی درسطح جهان همراه بود.واقعیت این است که شکست کمونیسم وسرمایداریی دموکرات مآب که اخیری بنام جهانی سازی تروریسم وجنگ راجهانی کرد؛واکنش های شدیدی رابدنبال داشت.واکنش های که به گونه ی دوباره جان گرفتن ملی گرایی،اسلام وافراط گرای کورکه گه گاهی به زورنیزمتوسل می شود، خودنمایی کردند.شکست کمونیسم روسی وسربلند کردن هویت هایی انکار شده زیرپوشش جامعه ی برابری طلب شوراهاوبدنبال آن،دیوانگی سرمایداری لیبرال محافظه کارزیررهبری جورج بوش وباندبدنام وتروریست پرور اوکه بنام جنگ باتروریسم وتوسعه ی جهانی گرایی دموکراتیک،تروریسم ،جنگ ،فقروفاصله ی وحشتناک طبقاتی راجهانی کرد؛یک نقطه ی امیدی دیگری راموردتوجه جهانیان ساخت که آن اتحادیه ی اروپایی فراملی ویافراکشور- ملتی بود که این تجربه درصورت موفقیت می توانست ومی تواندازبروزناسیونالیسم قوم مدارمانع ومشوق ناسیونالیسم مدنی همسوباکثرت گرایی دموکراتیک شود.
باوجودبرنامه ی فراملی کشورهایی اتحادیه ی اروپا،بازهم می بینیم که ملی گرایی به گونه های مدنی وعصبانیت زادراروپاوآن سوی اروپاسخن می گویدوراه خودرابدلایل گونه گونه پیگیری می کند.بطورنمونه،"درآغازدهه ی نود میلادی، درست زمانی که درشهرماستریخت هلند میثاق نهای اروپای واحدامضامی شدتابراساس آن چندین دولت- ملت باسابقه ی چند قرن رقابت های گاه همراه باجنگ های بسیارخونین دریک واحدوحدت یابند!دربیست کیلومتری این شهر یعنی درکشوربلژیک یکی ازپایه های اصلی قرارداد ماستریخت ووحدت اروپا مراحل اجرای تفکیک فدرالیستی بین فلاندرها(هلندی زبان ها)ووالونی ها(فرانسوی زبان ها)پیش می رفت.تفکیک ملی درچارچوب کشورواحد،ولی به موازات وحدت همین کشوربادیگرکشورهای اروپای!درکشوردموکراتیکی چون بلژیک بادموکراسی دیرینه اش که قطعاتامین وتضمین حقوق شهروندان درآن مسجل بود،بازدیده می شود که هویت ملی شدیداعمل می کندوتاآنجاهم عمل می کند که شهربروکسیل این مقرسیاسی اتحادیه ی اروپابخاطرترکیب نسبتابرابرجمعیتی ازدوملیت فلاندری ووالونیای،درکناردوایالت دیگربه ایالت سوم کشورمبدل می شود."(1)
آنچه گفته آمد،بازتاب ملی گرای درمتن یک کشوردموکراتیک چند قومی می باشد.بدنیست اگردرهمین زمینه،ازبرخوردشوروی هم باملیت هایش وفرجام غمبارآن سخن گفته شود.سرکوب وادغام ملیت هادرشوروی وفرجام بدآن،جهان گری سرمایدارانه ی جورج بوشی امریکاوگسترش تروریسم ونقض گسترده ی حقوق بشر درائتلاف ضدتروریسم دیده شدوتجربه ی موفق یانیمه موفق اتحادیه ی اروپای همگی نشان ازآن دارند که ناسیونالیسم وهویت ملی درهرحالت پایدارونمیرباقی مانده وبه بازی کردن نقش خود درچارچوب دولت ملی پررنگ یاکمرنگ ادامه می یابد.سربلند کردن دوباره ی ملی گرایی که آغازواوج آن جنبش های رهای بخش ضداستعماری دهه های50و60وپسین مرحله ی آن دهه ی70باجنبش آزادی بخش ویتنام بودوتاواپسین سال های دهه80 به گونه بی بدون رقیب موقعیت خودرانگهداری کرد.پسین ماه های دهه80که هم زمان بافروپاشی شوروی وپایان جنگ سردیاجهان دوقطبی بود،نظریه ی جهانی سازی واردمیدان شد.واردشدن نظریه وآرمان جهانی سازی؛ درواقع، شعاری به پایان خط رسیدن ناسیونالیسم وفرزندآن دولت ملی رابه گوش جهانیان رسانید.جهانی سازی که بادووجهه ی گسترش دموکراسی،حقوق بشروآزادی وازمیان برداشتن مرزهای دولت های ملی برای وسعه ی تجارت واردصحنه شده بود؛واکنش بنیاد گرایی وملی گرایی راکم اهمیت تلقی کرد.شایدبه این دلیل که، فکرمی کرد اندیشه ی دموکراسی دربرابراستبداد دولت های ملی فاسدوفرتوت،شعاربنیاد گرایی وملی گرایی راکمرنگ می سازد،درواقع خودرافریب داد!
وقتی که سران کشورهای غربی بویژه امریکادرهمان پروسه ی جهان سازیی دموکراتیک، باکاربردمعیاردوگانه،دست مستبدین طرفدارخودرادرعربستان،مصر،پاکستان و...درنقض حقوق بشرآزاد گذشتند وکشورهایی مانندایران،عراق،سوریه،کوبا،کوریای شمالی ووینزیویلاراکه یوغ استعمارجهانی زان رابه گردن نمی گرفتند،ناقض حقوق بشرومحورشرارت نام گذاشتند،روشن شده بود که جهانی سازان اندیشه ی جزحذف مرزهای ملی،پیداکردن بازارفروش کالاوبدست آوردن موادخام ارزان قیمت ندارند.وهمین معیاردوگانه بود که ناسیونالیسم وبنیاد گرایی راامیدوارساخت که می توانند سخنانی قابل پذیرش وجالب باردیگردربسیج توده هاعلیه استعمارنوین که زیرنام جهانی سازی واردمعرکه شده است،مطرح کنند.ازآنجاکه ناسیونالیست هادرفردای استعماروکسب استقلال ملی درتوسعه ی اقتصادی،سیاسی،اجتماعی وفرهنگی کشورهای خود ناکام شده بودند،به سختی می توانستند گفتمان مرد می راسرهم بندی وبه خورد مردم بدهند.ازسوی دیگر،نهضت اسلامی درجهان اسلام، ملی گرایی سکولار- مستبد حاکم راکه متحداستعمارنوبه شمارمی آمد،به چالش گرفت.وهمین چالش بود که امریکاوغرب راواداشت که رژیم فاسدوخودسر ملی نمای الجزایررابرجبهه ی نجات اسلامی که درانتخابات دموکراتیک سال1991 برنده  شده بود؛ترجیح،و درسرکوب یک نهضت مردمی- دینی توسط رژیم ملی گرای فاسدوفرتوت سکوت یابا آن کمک وشریک جرم شوند.
همان طوری که جهانی سازانِ بظاهردموکرات ودرواقع تاجر پیشه دم ازدماردموکراسی وحقوق بشردرآورده اند،پیش ازآن ها،ملی گرایان افراطی اروپایی امتحان بد داده بودند!....نگاهی بتاریخ اروپاازقرن16تاقرن20نشان میدهد که ناسیونالیسم متجاوزمنتهی به دوجنگ جهانی اول ودوم،تصادم های انقلابی،توسعه طلبی استعماری،توسعه ی برده داری وتجارت آن درسطح دنیای صنعتی ومقیاس جهانی وریدیکالیسم سیاسی خشونت محورعلیه پادشاهان مطلق العنان شده بود.(2)ناسیونالیسم درغرب، هم به استعمارغیرغربی ها،هم به توسعه طلبی استعماری وهمچنان خشونت علیه سلاطین خودکامه دست زد،امادرراستای منافع ملی ومصلحت کشورهای متبوع، زیرفشاربه دموکراسی،آزادی فردوفردیت واراده ی ملی نیزتن داد!درشرایطی که ناسیونالیسم وناسیونالیست هادراروپاباتسلیم شدن به اراده ی ملی، ناسیونال- دموکرات شدند.شوربختانه،دردنیای مستعمره  شمارکمی ناسیونالیست هاودولت های ملی ازاین آزنمون ملی- تاریخی کامیاب سربلند کردند.بطورنمونه،درصف ناسیونالیست هاسوکارنو،مصدق،گاندی،نهروونلسن ماندیلابودند که صاحب نام واحترام درمیان ملت های خودشدندومحترم ماندند!ناصردرمصرکه زمانی تنهارهبرناسیونالیست عرب پنداشته می شدودرملی کردن کانال سویزدرسال1956مانند مصدق درملی کردن شرکت نفت سربلند کرده بود.بدبختانه،درداخل کشورخودباشیوه ی استالینی حکومت وهزاران هم وطن خودراپیش ازاین که یک صهیونیست رابکشد،مانند"گولاک های استالین"زندانی وبه کشتارگاه کشاند،ودربیرون کشورباحفظ دشمنی بااسرائیل، جنگی رادریمن علیه نفوذملک فیصل براه انداخت که هرگزبه نفع عرب هانبود.ناصر،درحالی که50هزارسربازخودرادریمن مصروف کرده بودو معلوم نبودچه هدفی رابست می آورند،اسرائیل کارش رادرسال1967تمام کردوناسیونالیسم اوهمراه خودش به گورستان تاریخ سپرده شد.
دشواری ناسیونالیست هادرفردای استعمارزدای همواره این بود که خودرادررابطه بابیرونی هایعنی استعمارگران پیشین ارزیابی می کردندوهرگزآماده نشدند دررابطه بامردم خودوپیوند دولت وملت زیرفرمان خود موردارزیابی قراربدهندکه حکایت ازبرتریی حکومت برملت داشت.واین عمده گرفتن نقش حکومت هاونادیده گرفتن نقش ملت هاازشناسه ی مهمی بسیاری ناسیونالیست هامی باشد که یاخود شدند درمیان مردم منفورشدند ویااین که توسط ازخودمنفورترهایعنی استعمارگران نوسرنگون شدندوبرخی ازآن هابطورکلی ازخاطره هامحوشدند.نگاهی به عمل کرد ملی گراهاورابطه ی دوسویه ی ملی گرای بابیرون ودرون نشان میدهد که تنهاگاندی ونهروبودند که دراین معرکه ی جانکاه سرافرازبرآمدند.وعلت سرافرازی ان هادراین اصل نهفته است که دررابطه باجهان بیرون چه استعمارگر پیشین وچه مجموعه ی دنیای غرب وکمونیسم شوروی راه مستقل سوم رادرپیش گرفتندودررابطه بامردم هند دموکراسی راپذیراشدند،و پذیرش دموکراسی،دولت هندراپیرواراده ی مردم وکشوررابه سوی سامانه ی دولت- ملت دموکراتیک راند که امروز،ازدموکراسی آن به حیث یک نمونه درجهان بویژه درجهان سوم نام گرفته می شود.
برای رهبران هند،باهمه ی گونه گونی های مذهبی،فرهنگی،نژادی وکاستی موجود درآن کشور،ناسیونلیسم معنای میهن پرستی دیوانه واررانداشت واین گونه تعبیرشد که روح هرملتی بایدالهام ازتاریخ خودبگیردوازفرهنگ وسنت های سرزمین خودعطش خودراسیرآب سازد؛ودراین صورت است که، هویت باختگی منتفی شده وجامعه ی مداراگراوعرفی عرض اندام می کندوملت باهویت ملی تاریخی باحفظ تفاوت بادیگران نه نفرت ازدیگران جایگاه خاص خودرادرصف ملل جهان چه پیشرفته وچه درحال پیشرفت بدست می آورد.درجهان پس مانده ویااستعمارزده تنهاتجربه ی  موفق کشور- ملت دموکراتیک هند،وکشور- ملت غیردموکراتیک چین که درپسینی رشداقتصادی غیردموکراتیک بودن آن راتوجیه کرده است؛درحالی که امیدوارکننده می باشد،ناامیدی هاراهم دامن می زند.چراکه دربخش بزرگ جهان، هویت گرایی هایی کوروهدفدارپس ازسراب جامعه ی کمونیستی وجهانی سازی فقرازاوتجارت پیشه،هراس افگنی چنان تنش ودشواری بوجودآورده وسبب شده است که بسیاری مردمان راه حل رایادربنیادگرایی ویاناسیونالیسم وبازگشت به هویت ملی   جستجوکنند.پناه بردن به ملی گرایی وبنیادگرایی که هردوریشه درگذشته گرایی آینده گریزدارند؛ناکامی پروژه ی ملت سازی وملت های مصنوعی رانیزآشکارمی سازد.ازاین رو، پیدامی شوند نژاد پرستان یاملی گرایان یاقبیله گرایانی که دراندیشه ی دوام یاتکرارسیاست های یکسان سازی قومی یامذهبی اند وازتاریخ آمده ی درس عبرت گرفتن نمی باشند.مشکل این گونه افرادودسته هادردرک نادرست شان ازملت وفقرتاریخی- فرهنگی نهفته است.آن هایی که فقرتاریخی- فرهنگی دارند؛یعنی تاریخ، بویژه تاریخ سیاسی شان ازیک یادو نسل به پیش نمی رود ویااین که قبیله شان راملت می پندارند،باید خودراآن گونه که باید باشند معرفی کنند نه آن گونه که هستند.
بهرصورت،آنچه راکه هست باید درنظرگرفت وبه سوی ملت شدن به پیشرفت.و....ملت مساوی است به جمعیت انسانی دارای سرزمین تاریخی،اساطیرمشترک خاطرات تاریخی برای همه ی اعضای توده ی مردم(یعنی درک ملی وعقلی ازتاریخ)،فرهنگ عمومی،اقتصاد مشترک،حقوق وتکالیف مشترک برای همه اعضا،اشتراک داشته باشند.هویت هاومواریث ماقبل مدرن شالوده ی بسیاری ازملت های معاصرراتشکیل میدهند.ولی(اسمیت)برای چنین جوامعی شش صفت اصلی راذ کرمی کند:1- اسم خاص جمعی(یعنی نام کشورموردتوافق همگان باشد).2- اسطوره ی اجدادمشترک.3- خاطرات تاریخی مشترک.4- یک عنصرمتمایزکننده ی فرهنگ عمومی یابیش ازیک عنصر.5-اجتماعی باسرزمین مشخص.6- احساس همبستگی درمورد بخش های مهمی ازجمعیت.بیشترین صفات محتوای فرهنگی وتاریخی وهمین طورعنصرذهنی نیرومندی دارند.(3)تعریفی که اسمیت ازملت باشناسه هایی مانند:سرزمین مشترک،اسم قابل پذیرش برای همه،تاریخ مشترک،اساطیراجدادی مشترک و...می کند،در اکثرجامعه هایاملت های چند قومی وجود ندارد.نبود چنان شناسه های آن هم درعصرجهانی سازی که مرزهای  دولت های ملی یابنام ملی وتمامیت خواه یکسان سازرازیرسول برده است،ایجاب می کند که به رویکردهاوراه کارهای جدید درزمینه ی ملت سازی اندیشیده شود.چنان راه کارهای که خرده هویت هارادرراستای ملت شدن دریک هویت بزرگ بنام کشور- ملت هماهنگ کرده بتوانند.البته مانند پارچه های سیرنه مانند پیازکه یک هویت خودبزرگ بین به حیث پوشش یکسان سازدیگران رادرخود می پیچاند که درعصرجهانی سازی دیگرکارکردی نمی تواند داشته باشد.اینجامسئله ی ساختاری مطرح می شود ومی تواند نقش مهم هم بازی کند.مسئله ی ساختاری به بازتاب یافتن ترکیب اجتماعی ملت درساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی منوط می شود.
همراه باتعریف اسمیت ازملت،ملت راباید مجموعه ی ازافراد بامولفه های گونه گون ،مانند:سرزمین،زبان،مذهب،فرهنگ گذشته یاتاریخ مشترک وحاکمیت ملی شمرد که این پسینی ازنقش برجسته ی ملت دردولت- ملت واقعی ونقش کاغذی دردولت- ملت مصنوعی سخن به میان می آورد.باتوجه به مولفه هایی نامبرده،دولت باید سازماندهی رابطه هامیان این مجموعه وکاربرد قهر برای حفظ منافع ملی وپیوندعاطفی ومعنوی افراد بادولت که درواقع هردوپدیده ی ملت ودولت راباهم مربوط می سازد،تعریف کرد.دراین تعریف ساختارگراکه ملت، بویژه درکشورهایی چند قومی، منافع ونقش خودرادرساختارسیاسی واقتصادی وفرهنگی حاکم دیده ووفاداری نسبت به ملت ودولت احساس وروحیه ی باهم گرایی وهمسویی رادرجامعه تقویت می کند.اینجااست که هم هویت های خرد دریک هویت بزرگ یعنی کشور- ملت باملاط فرهنگی- تاریخی- مذهبی پیوست می شوند؛وهمچنان، تهدیدهایی برخاسته ازجهانی سازی مرزبراندازراکاهش میدهند.هراندازه که کشور- ملت هابکوشند خودرابه سوی شرایط مادی ومعنوی کشور- ملت شدن نزدیک کنند؛اقتضاهای جهان مدرن درکنارعامل های جهانی ساز،بازهم نقش منفی ومثبت خودرادرروندپیشرفت وپسرفت فرایند ملت سازیی نوین می گذارند.ازسوی دیگر،...افکاروسیاست های راکه برپایه ی هویت گرای جمعی نظیرهویت قومی،زبانی،دینی یاملی بنامی شوند،به سختی بتوان به اندیشه ی مدرن که برپایه ی انسان وفردیت وحقوق وی بناشده است،پیوندزد.اما،بایداین واقعیت راازنظردورنداریم که انسان بدون سرزمین وبدون پیوندشهروندی باکشور،ملیت وخارج ازچارچوب های تابعیت ازنظم سیاسی وحقوقی خاصی برای تامین حقوق خود درجهان سرگردان وبی حقوق خواهد ماند.(4)
ازاین رو،می بینیم که دولت ملی وهویت ملی دردنیای به شتاب دیگرگون شونده ی کنونی زیرفشارنیروهاوعامل های جهانی سازی ازیک طرف،وبالاشدن بی اعتمادی خرده هویت هادردرون دولت  های ملی یابنام ملی واغلب ضد ملی وسرکوبگر،شرایطی رابوجودمی آورد که ایجاب می کند دولت های ملی ازنظرساختاری سرنوشت خودرابه اراده ی مردم بسپارند وازنظرنیازهاوتقاضایی مدرنیته وجهانی گری که غفلت ازآن هانیزمی تواند جانکاه تمام شود؛ازساختارنامردمی گذشته فاصله گرفته وباتحول جذری- ساختاری، درراستایی بازتاب ترکیب اجتماعی درساختارسیاسی،اقتصادی وفرهنگی مبادرت ورزند.واین گونه بازتاب است که می تواند ساختاردولت – ملت راکه درآن دولت اصل وملت هیچ یارابطه ی ظالم ومظلوم راتداعی می کند به سمت ساختارملت- دولت که دراین پسینی ملت اصل ودولت پیرواراده ی آن می باشد،هدایت می کند.درغیرآن،فشارجهانی سازی ازبیرون ومطالبات درست ونادرست ازدرون طوری عمل می کنند که فردای تاریک رارقم خواهدزد.شایدسران برخی دولت های ملی نمافکرکنند که باتغییرات نمایشی ودموکرات مآبانه می توانند سیاست های وابسته به دوران گذشته راادامه بدهند.واین گونه فکرکردن؛ جزخود فریبی وآرامش پیش ازطوفان چیزی دیگری رانمی تواند تداعی نماید.چراکه فن آوری اطلاعاتی وگسترش اقتصاد مبتنی برآگاهی وجهانی سازیی اقتصادی- سیاسی میخ برتابوت دولت های بظاهرملی ودرواقع قبیلگی وانحصارگرقرون وسطایی خواهند کوبید.
درمورداروپا،دیدیم که دولت- ملت هاچگونه به ملت- دولت هادیگرگون شدند وانقلاب صنعتی چه قرن نزدهمی وچه قرن بیستمی نقش خودرادرزمینه بازی کرد.اروپا....باانقلاب صنعتی نودرنیمه ی دوم قرن بیستم که زیرساخت های اقتصادملی راکه میراث انقلاب صنعتی قرن نزدهم است....دیگرگون کرده وساختارهای اقتصادصنعتی راازقالب های ملی بدرآورده وکره گیرکرده است،مرزهای ملی بروی وحدت اقتصادی وسیاسی دریک واحد فراگیراروپای گشوده شده است.یکی ازپیامدهای مهم این فرایند بازگشت ازایده ی یکپارچگی فرهنگ ملی وتک زبانی ملی به پذیرش  بسگانگی فرهنگی وزبانی دردرون یگانگی ملی است.چند فرهنگی وچندزبانی بودن امروزه دردرون واحدهای ملی به رسمیت شناخته شده وحتاباسیاست رسمی انگیخته می شود.اما،درموردبسیاری ازساختارهای ظاهری دولت- ملت که ازراه جهان گیری استعماراروپای باپراکنش ایده هاوایدئولوژی های مدرن درآسیاوافریقاوحتی اروپای شرقی(نمونه ی یوگوسلاوی)پدیدآمده اند،بدلیل نبودزیرساخت های اقتصادی سیاسی یگانه گراونهادهای پایدارکننده ی آن،ودرنتیجه نبود"روح ملی"،بافروپاشیدن ساختارظاهری دولت ملی وازمیان رفتن قدرتی که وحدت ملی رابزورنگهداشته است،آن وحدت ظاهری به شتاب ازهم می پاشد.نمونه های یوگوسلاوی،افغانستان وعراق درپیش چشم ماچندان که باید گویای این نکته است.(5)
1- گفتاری پیرامون مسئله ی ملی بخش دوم نویسنده:بهزادکریمی سایت برای یک ایران22-11-2007
Foroneiran.com
2-Is Religio Dangerous? Keithward,William B.eerdmans  publishing  company
Grand Rpids,Michigan/Combridge/uk.copy right©2006 Keith ward,first published 2006 in the u.k by Hon hudsonpie.p140
3-هویت وملیت ایرانی درفراخنای تاریخ،سایت برای یک ایران،نویسنده:صادق جوکار28-2-1387
4- هویت ایرانی درجهان متحول شوندۀ مدرن،گفتگوی تلاش باعلی  اصغرحقداربدون تاریخ
5-درباره هویت ملی وپروژۀ ملت سازی،نشرشده در صبااولین مجله فرهنگی،اجتماعی جامعۀ ایرانیان کانادا اتوافوریه2009شماره39ص 11نویسنده:داریوش آشوری