ابراهیم ورسجی
9-1-1391
جهان نوبامرزکشیدن میان دین ودولت آغازید؛پرسمانی که پاپ رهبرکلیسایی کاتولیک درروم ورهبران دینی دیگردین های آسمانی وزمینی به رغبت آن رانپذیرفته اند.اگرچه پرسمان مرزکشی میان دین ودولت باماکیاولی اندیشه ورزایتالیای باتاکیداوبراین که:"حکم پاپ ارزش اخلاقی داردوسرکشی ازآن قابل پیگردعدلی نیست وسرپیچی ازحکم پرنس/پادشاه که ارزش حقوقی داردوقابل پیگردعدلی می باشد،آغازشده بود."پرسمانی که به شیوه ی دیگردرکتاب"لویاتان/خدای میرای"هابز،اندیشه ورزانگلیسی،مطرح وتمام صلاحیت های خدابه پادشاه درزمین انتقال داده شد،گسترش یافت،ودانشمندان عصرروشنگری درسده ی هجدهم آن راموفقانه ادامه دادندوباانقلاب فرانسه مذهب وپاپ رادراداره ی امورزند گی این جهانی بی کم اثرساختند.بااین که ماکیاولی میان دین ودولت ازنظرکارکردی مرزکشید،وهابز،صلاحیت های خداراکه تاآن زمان پاپ به حیث نماینده ی غیرمنتخبش درزمین بکارمی بست،به دولت منتقل کرد.این یک واقعیت است که هیچ شخصیتی باندازه ی کارل مارکس برپاپ وکلیساوبطورکلی بردین نتاخته است.
پس ازماکیاولی،مارتین لوترکشیش آلمانی بابغاوت دربرابرکلیسای کاتولیک ورئیس خودکامه اش پاپ لئوی دهم ،مذهب پروتستان راه اندازی کرد که باعث جنگ های مذهبی دراروپاوسرانجام به تحقق کامل اندیشه ی جدای دین ازدولت انجامید.بطورنمونه،لوترطی نامه ی به لئوی دهم پاپ زمان خودچنین می نویسد:در آموزه هایم همواره توجه داشته ام کسانی که مورد خطابم هستند نه به سبب اخلاق بدشان که به سبب خدا نشناسی شان مورد عتاب قرار گیرند. مصصمم در عوض توبه با شوری که در من است و به دلیل نفرتی که از قضاوت مردم دارم، پیروی از مسیح کنم که در آن شور روحانی خود مخالفین خود را "جوجه های تازه سر از تخم در آورده بدنهاد"، " ابلهان کور"، "ریاکاران" و "فرزندان شیطان" نامید.
من حقیقتا از حوزه اسقفی تو در "رم" متنفرم زیرا که نه تو و نه هیچکس دیگر نمی تواند انکار کند که آن حوزه از "سودوم" و "بابل" فاسدتر است و جایگاه مردمان محروم، ناامید، و خدانشناس شده است. خشم من از آن جهت است که مسیحیان به نام تو مورد تمسخر واقع شده اند. تا وقتی روح ایمان در من است در مقابل آن حوزه ایستاده ام. می کوشم وظیفه خود را نسبت به برادران مسیحی ادا کنم و در مقابله با آن "بابل" پر آشوب، جائی که خشم بسیاری از چاپلوسان را بر انگیخته ام، در مورد طاعون "رم" هشدار دهم. شاید بیرحمی ویرانی اش را به حداقل برسانم.
خوب می دانی در این سال ها جریانی – مثل سیلی که جهان را فرا گرفته باشد- از رم جاری است که به ویرانی تن و روح مردم و مایملکشان پرداخته. مثل روز بر همه روشن است که کلیسای رم که روزی مقدس ترین مکان ها بود بدل به کمینگاه دزدان هرزه، بی شرمانه تر از هر فاحشه خانه، امپراطوری گناه، مرگ و جهنم شده است. آنقدر بد که حتی اگر "دجال" هم ظهور کند قادر نیست چیزی به آن اضافه کند.
در این میان تو "لئو" مثل بره ای در میان گرگ ها، مثل دانیال نبی در میانه شیرها، یا حزقیال نبی در میانه عقرب ها زندگی می کنی. چگونه می توانی در مقابل دیوها مقاومت کنی. حتی اگر دستیاران خود، کاردینال های با علم و معرفت را به یاری بخوانی، در میانه انبوه دیگران چه می توانی بکنی؟ این وظیفه تو و کاردینال هایت بود که در مقابل شر طریق نجاتی پیدا کنی، اما نقرس این شر دست شفابخش را به سخره می گیرد و اسب و عرابه از راننده اش اطاعت نمی کند. به سبب محبتم به تو است که همواره از اینکه تو را، عالیجناب "لئو"، در این روزگار به این مقام رسانده اند متاسفم. چون تو ارزش پاپ بودن در روزگار بهتری را داری. کلیسای رم ارزش کسی چون تو را ندارد. سزاوار این بود که خود شیطان را به مقام پاپ بر می گزیدند. چون در حقیقت او است که بر آن "بابل" بیش از تو حکمفرمائی می کند.
می شد که تو آنچه را که دشمنانت با افتخار شکوه و قدرت تو می دانند با مستمری ناچیز کشیشی یا ارث و میراث خانوادگی خود عوض کنی؟ در این کلیسای رم چه به دست آورده ای، "لئوی" عزیز؟ امروز هر خلافکار زشتکاری با خیال آسوده و با استفاده از نام تو به ویرانی مایملک و روح مردم پرداخته تا ایمان و حقیقت خدا و کلیسایش را پایمال کند. آه "لئوی" غمگین بر خطرناکترین تخت ها نشسته ای. من به تو حقیقت را می گویم چون خوبی تو را می خواهم.(1)
من حقیقتا از حوزه اسقفی تو در "رم" متنفرم زیرا که نه تو و نه هیچکس دیگر نمی تواند انکار کند که آن حوزه از "سودوم" و "بابل" فاسدتر است و جایگاه مردمان محروم، ناامید، و خدانشناس شده است. خشم من از آن جهت است که مسیحیان به نام تو مورد تمسخر واقع شده اند. تا وقتی روح ایمان در من است در مقابل آن حوزه ایستاده ام. می کوشم وظیفه خود را نسبت به برادران مسیحی ادا کنم و در مقابله با آن "بابل" پر آشوب، جائی که خشم بسیاری از چاپلوسان را بر انگیخته ام، در مورد طاعون "رم" هشدار دهم. شاید بیرحمی ویرانی اش را به حداقل برسانم.
خوب می دانی در این سال ها جریانی – مثل سیلی که جهان را فرا گرفته باشد- از رم جاری است که به ویرانی تن و روح مردم و مایملکشان پرداخته. مثل روز بر همه روشن است که کلیسای رم که روزی مقدس ترین مکان ها بود بدل به کمینگاه دزدان هرزه، بی شرمانه تر از هر فاحشه خانه، امپراطوری گناه، مرگ و جهنم شده است. آنقدر بد که حتی اگر "دجال" هم ظهور کند قادر نیست چیزی به آن اضافه کند.
در این میان تو "لئو" مثل بره ای در میان گرگ ها، مثل دانیال نبی در میانه شیرها، یا حزقیال نبی در میانه عقرب ها زندگی می کنی. چگونه می توانی در مقابل دیوها مقاومت کنی. حتی اگر دستیاران خود، کاردینال های با علم و معرفت را به یاری بخوانی، در میانه انبوه دیگران چه می توانی بکنی؟ این وظیفه تو و کاردینال هایت بود که در مقابل شر طریق نجاتی پیدا کنی، اما نقرس این شر دست شفابخش را به سخره می گیرد و اسب و عرابه از راننده اش اطاعت نمی کند. به سبب محبتم به تو است که همواره از اینکه تو را، عالیجناب "لئو"، در این روزگار به این مقام رسانده اند متاسفم. چون تو ارزش پاپ بودن در روزگار بهتری را داری. کلیسای رم ارزش کسی چون تو را ندارد. سزاوار این بود که خود شیطان را به مقام پاپ بر می گزیدند. چون در حقیقت او است که بر آن "بابل" بیش از تو حکمفرمائی می کند.
می شد که تو آنچه را که دشمنانت با افتخار شکوه و قدرت تو می دانند با مستمری ناچیز کشیشی یا ارث و میراث خانوادگی خود عوض کنی؟ در این کلیسای رم چه به دست آورده ای، "لئوی" عزیز؟ امروز هر خلافکار زشتکاری با خیال آسوده و با استفاده از نام تو به ویرانی مایملک و روح مردم پرداخته تا ایمان و حقیقت خدا و کلیسایش را پایمال کند. آه "لئوی" غمگین بر خطرناکترین تخت ها نشسته ای. من به تو حقیقت را می گویم چون خوبی تو را می خواهم.(1)
ازنامه ی نامبرده روشن می شود که تاچه اندازه فسادوخیانت دستگاه حاکم مذهبی برمسیحیت رافراگرفته بود،ازاین رو،حق باهرروحانی مانندلوتروغیرروحانیان روشنفکربود که برچنان دین ودستگاه دینی ای حمله کنند.دراین راستا،بایدابرازکرد که ولتر،روسو ومارکس بیشترازدیگراندیشمندان، مزاحم دستگاه وذهنیت پاپ وکلیساشدند.ولتروروسو،بااین که کلیساوپاپ رارنجیده خاطرساخته بودند؛ازاین که به سده ی هجدهم تعلق دارند،کلیساستیزی شان بسیاربرجسته نمایش نیافت.ازسوی دیگر،باجنایت های ضدبشریی ژاکوبن هاپس ازانقلاب کبیرفرانسه که هم انقلاب رابدنام کردندوهم سبب برآمدن دیکتاتوریی ناپلئون بوناپارت شدند،دستاوردعصرروشنگری وپیشگامانش ازجمله ولتروروسوزیرشعاع جهان گشایی بوناپارت وسازشکارهایی او باکلیسای کاتولیک درپاریس وروم شد.
برهمگان روشن شده است که سازمان های تندرووخشن مذهبی که امروزدرادبیات رسانه ی وفرهنگی جهان بنام"بنیادگراها"شهرت یافته اند،درصورت تکیه زدن به قدرت ،به استبدادودیکتاتوری دست می زنندویااین که برای دیکتاتوران جاده سازی می کنند.پرسمانی که درباره ی"ژاکوبن ها"وراه سازی شان به برآمدن امپراتوری ناپلئون، چپن کاری به تن کرد.ناپلئون که در1794پس ازتوحش ژاکوبن هابرآمد کرده بود،تا1814که درواترلو،توسط انگلیس وهابزبورگ هااسیرشد،تاکه توانست دراروپاجنایت کرد.پس ازپایان امپراتوریی بوناپارت،در1814،نظریه ی محافظه کارانه ی میترنیخ رهبردولت هابزبورگ/ائتلافی ازاتریش وهنگری،براوضاع سایه افگند که کاملابه نفع پادشاهی های سنتی ومحافظه ودرواقع علیه آرمان های"برابری،آزادی وبرادری"خواهانه ی انقلاب فرانسه بود.
تاریخ نیمه ی نخست سده ی نزدهم اروپانشان میدهد که از1814تا1848که انقلاب بزرگ وبی فرجام 1848،همه ی قاره راتکان داد،نظم محافظه کارانه ی میترنیخی فرمان روای کرد.انقلاب1848اروپا،بااین که به هدف های خودنرسید،اماپایه های رژیم های محافظه اروپایی راکه پس ازفروپاشی امپراتوریی ناپلئون خودرابازسازی کرده بودند،به لرزه درآورد.اگرچه انقلاب نامبرده مانندانقلاب فرانسه ناکام شد،امادوپرسمان زیررابه گونه ی نیرومندی پیش کش کرد:نخست،پاسخ گو ساختن حکومت ها.دوم،توزیع ثروت میان کارگران وکارفرمایان که اولی به دموکراسی ودومی به سوسیالیسم خوراک رسانید.
درحالی که انقلابهای 1789و1848شکست خورده بودند،امااندیشه وآرمان های پیش کش شده توسط آن هاهرگزپذیرای شکست نشدند.بطورنمونه،درراستای آرمان هاواندیشه های پیش کش شده توسط آن انقلاب هابود که:نخست،لیبرال هابدفاع ازحق رای دهی کارگران برخاستند.دوم،سوسیالیست هابه دفاع ازحقوق اقتصادی کارگران کمربستند.لیبرال هاازاین روبدفاع ازحق رای دهی کارگران برخاستند که دردموکراسی جایافته دراروپاکسی حق رای دهی داشت که پول داردبود.بهرصورت،پس ازاین، دودیگرگونی بوقوع پیوست:نخست،دردموکراسی هاحق رای دهی همگانی شد.دوم،در1848یاپس ازشکست انقلاب،کارل مارکس وفریدریش انگلس،منشور"کمونیسم"رااعلام وکمونیست های جهان رابه مبارزه علیه بیداد گری وبهره کشی سرمایداران وبزرگ مالکان ازکارگران ودهقانان فراخواندند.
درچنان شرایطی،کلیسای کاتولیک ورئیسش پاپ درواتیکان،بادودشواری روبروشده بود:نخست،فروپاشی اخلاق فئودالی-مذهبی درنتیجه ی گسترش فرهنگ فایده سالارانه ی سرمایداری که انقلاب صنعتی ایجاد کرده بود.دوم،حملات مارکس به مذهب ومذهبی هابخاطرنوکری وخوشخدمتی آن ها به سرمایداران وبزرگ مالکان.بااین که مارکس به مذهب وکلیسابی رحمانه حمله کرده بود،امادشوارترین کار،"نقد دین"راخوانده بود؛پرسمانی که شاگردانش آن راآسان گرفتند.دررابطه بانقش دین کاران وپول پرستی شان مارکس گفته بود که:"اگرهفده اصل مسیحیت راازیک کشیش/ملابگیری،آن قدرعصبانی نمی شود که یک حصه ی مالش رابگیری"!مارکس درحالی که به دین کاران پول پرست حمله می کردودین را"تریاک توده هانامیده بود"،ازنهضت روشنگری هم شکوه داشت که:"دین را ازجامعه ی سیاسی یعنی دولت برانداخت،امادرجامعه ی مدنی آن رارهاکرد."ازاین گفته ی مارکس، شاگردانش این گونه برداشت کردند که باید مبارزه کرد و دین راازجامعه ی مدنی هم پاکسازی کرد!
بهرحال،پاپ که بادوگربه ی سیاه دیگری دست ساخت خودش،یعنی سکولاریسم ونسبیت درگیری شدیدی داشت،دین ستیزیی مارکس وپیروانش راکه درحزب های کمونیست دراین وآن گوشه ی جهان متمرکزشده بودند،نیزجدی گرفت.ازپیش واضح شده بود که پاپ درچهارسنگربایدبرزمد:نخست،سنگرمخالفان داخلی.دوم،سنگرنسبیت گرایان.سوم،سنگرسکولار-لائیک ها.چهارم،مارکسیست- کمونیست ها.برای پاپ روشن شده بود که سنگرهای دوم وچهارم ازهمه خطرناکترمی باشند،زیراکه دومی باگسترش دادن نظریه ی نسبی بودن حقیقت،حقیقت مطلق راکه پاپ مدعی انحصارآن می باشد،به چالش گرفته است؛ وچهارمی، باتاکیدبرعدالت وبرابریی انسان ها، مذهب وپاپ راهمراه وهمکارمتعهد فئودالان وسرمایداران ودشمن ناداران متهم کرده است ومی کند.
دررابطه باسنگراولی باید گفت که،پاپ،پیشترباجدای پروتستان هاآموخته بود که بسیارنرمش داشته باشدتاسبب انشعاب دیگری درکلیسانشودودرزمینه تاکنون موفق می باشد.اماراجع به سنگردومی وسومی،پاپ ازدومی زیان های بیشتری دیده است،امادرسنگرسوم که سکولار-لائیک هامی باشند،پاپ گه سازش وگه آن هارابه پسروی وادشته است.درجامعه شناسی این نظریه دارای اهمیت می باشد که اگربه هرپدیده ی حمله شود،هم حساس وهم فربه می شود.ازاین رو،می توان گفت که حمله ی نسبیت گرایان،سکولارهاومارکسیست هابه مذهب وکلیساهردوراحساس ونیرومندترساخت.
ازجانب دیگر،زمانی که پیروان مارکس که مدعی بودندبهشت آن جهانی مذهب رادرجامعه ی بی طبقه ی سوسیالیستی-کمونیستی این جهان ایجاد می کنند،به استقرارخشن ترین نظام دیکتاتوری زیرنام دیکتاتوری پرلیتاریاآن هم درجامعه ی فئودالی روسیه که بخاطرپشت سرنگذاشتن انقلاب صنعتی طبقه ی کارگرنداشت،دست زدندودین وآزادی رابدون تحقق برابری سرکوب کردند؛درواقع،بیشترازپیش تیشه ی پاپ وکلیساراتیزترکردند.ازاین که،مذهب هاچه مسیحی وچه یهودی وچه اسلامی و...نسبت به گستاخی های مارکسیسم به حریم مقدسات خودحساس شده بودند،کمین کرده بودند که کمونیسم-مارکسیسم بی خدارادرجای گیرکنند.دراین راستا،زمانی که شوروی- کمونیستی درهفته ی اخیرماه دیسامبر1979،به افغانستان یاحریم دین اسلام دست اندازی کرد؛درحقیقت،آسمان رابه نفع مذهب هاومذهب کاران خداپرست وپول پرست آفتابی ساخت.
طوری که دیده شد،پس ازاشغال افغانستان توسط شوروی،سرمایداری امریکای-غربی،کلیسای کاتولیک، ومرکزهای اسلامی مانند:ازهر،ریاض ،دیوبند،قم ونجف، همگی یک صداشدند.یک صدایی که به سخن وشعارکرانمند نمانده به گونه ی عملی پاپیش گذاشت وکمرمبارزان خداخواه وشیطان خواه افغان راهم دربخش پول وهم دربخش اسلحه وآموزش کاربردیی آن، بست.درعین زمان که، اسلام ،سربازان پاکبازوناپاک افغان راعلیه کمونیسم روسی بسیج کرده بود،درکشورلهستان، فربه ترین کشورکاتولیک جهان،کلیسای کاتولیک رومی که جان پال دوم رئیس آن هم یک پولندی بود،اتحادیه ی کارگری علیه کمونیسم اعلام جهادکرد.طرفه این که،کمونیست هاومارکسیست هاکه مدعی دفاع ازطبقه کارگربودند،برای نخستین باردیدند که کارگران علیه آن هاو دیکتاتوریی پرولیتارشان به پابرخاسته اند.
خیزش کارگران لهستانی علیه حکومت کمونیستی کشورشان وخیزش اسلامی های افغانستان علیه کمونیسم روسی وحمایت های ریزودرشت کلیساومسجدازهردو،نشان داد که که مارکس ولنین ودیگرمارکسیست هادرمحاسبه ی خود راجع به مذهب هاغلط کرده بودند.زمانی که شوروی واقمارش درافغانستان واروپای مرکزی-شرقی فروپاشیدند،درافغانستان اول مجاهدین وپس ازآن هاطالبان بالاکشیده شدندودرپولنداتحادیه ی کارگری زیررهبریی لیخ والیساکه تعهدگرمی به پاپ اعظم وهم وطنش داشت، بقدرت رسید.ودرهمسایگی پولند،درکشوررومانی، یک کشیش/ملا دست به شورش زده نیکولای شاوسیسکورابتاریخ فرستاد.ازآن به پس،همه دیدند که بازارکلیساوکلیساروی درروسیه وساحه ی زیرنفوذایدئولوژیکش رنگ ورونق فزاینده ی یافته و پاپ قبلی یعنی سلف پاپ کنونی رادلشاد کرده است.
اگرچه روندتحولات پس ازفروپاشی کمونیسم روسی، حکایت ازبرتریی پاپ برمارکس می کرد،امالائیک هاوسکولارهابزودی کمونیست های دیروزرازیرپوشش گرفتندتاکلیساوپاپ،ملاومسجد درفکربازسازیی امپراتوریی خفقان آورقرون وسطایی خودنشوند.ازآنجاکه درمسیحیت،پاپ یک باربه گونه ی درازمدت برملت های اروپای حکومت کرده بودوازحکومت آن به نفرت یادمی شد،امکان بازسازی حکومت کلیسادرغرب کمرنگ به نظرمی رسید.امادرجهان اسلام وضعیت به گونه ی دیگری بود.باین معناکه دراسلام نهادی بنام کلیساوپاپ وجودندارد،وازهمه مهمتراین که دراسلام حکومت تئوکراتیک/خداسالاری پاپ هم فرمان نرانده بود.وهمین پرسمان سبب شد که درآغازمردم بویژه آگاهان ازبالاآمدن ملاهادرایران احساس نگرانی نکنند.بدبختانه،حکومت فقهی-آخوندی ایران باکارکردکلیساگونه وقرون وسطای خودثابت ساخت که حکومت ملا،چه درمسیحیت، وچه دراسلام ،فرقی بسیاری باهم نشان نمی دهد.
زمانی که طالبان به همکاری شبکه ی جاسوسی پاکستان،کمک مالی سرشارعربستان وامارت های جنوب خلیج فارس وتاییدسیا/سازمان جاسوسی امریکا بخاطراسلام هراسی مسلط برفرهنگ غربی،درجهت بدنام کردن اسلام درافغانستان به قدرت بالاکشیده شدندوماهیت خودرادرعمل نمایان ساختند،آگاهان ونیمه آگاهان درسطح منطقه وجهان مشاهده کردند که مذهبی هایی تندرووخشن جززورگویی وتکفیرمخالفان وتحقیرزنان، سخنی وبرنامه ی برای بهبودوضع زند گی انسان ها ندارند.ناتوانی مذهب بویژه مذهبی گریی تندرووخشن راهیچ نهادی به اندازه ی کلیسای کاتولیک درک نکرده بود؛وعلت درک هم این است که درخدمت قدرت وثروت قرارگرفتن مذهب بیشترازدیگربخش های جهان، درقلمروکلیساصورت گرفته بود.پرسمانی که ثابت ساخت؛بهره برداریی سیاسی- مالی ازمذهب،چه توسط پاپ وچه توسط زمام داران سیاسی مذهبی دراسلام، هم ناتوانی مذهب رادرعرضه ی خدمات بی طرفانه به مردم، وهم تبدیل کردن آن به برنامه هاوسیاست های کاری رابه نمایش گذاشته ومی گذارد.
ازاین رو،دردهه ی60کشیش های مسیحی کاتولیک درامریکای لاتین بانگرش تازه به مسیحیت زیرنام"الهیات رهای بخش"،آن راازخدمت زمین داران،نظامیان وتاجران بیرون کرده، درخدمت مردم قراردادند.درطرف مقابل،درمیانه ی دهه ی80،گفت گوهامیان کلیسای کاتولیک وکمونیست های اروپای ببارنشست وهردوجانب به تعدیل مواضع خود درپرسمان های زیرباهم نزدیک شدند:نخست،کلیسابه کمونیست هاقبولاند که ازتاکیدبراین که:"دین تریاک توده می باشدخود داری نمایند؛مسئله ی که توسط کمونیست هاپذیرفته شد."ودرمقابل،کلیسامسائل اجتماعی واقتصادی موردنظرکمونیست هاومارکسیست هاراپذیرفت."به سخن دیگر،پاپ وکمونیست هادربرابرلیبرال دموکراسی واقتصادافسارگسیخته ی بازاروفقرافزایی بی پایانش موضع مشترک گرفتند.موضعی که درذات خودتحولی ژرف درطرزنگاه سیاسی،اجتماعی واقتصادی دوطرف متخاصم به شمارمی آید.
پیشترازدیگردیسی ژرف یادشده،شورای کلیسای روم، درسال1962،منشورجهانی حقوق بشرراپذیرفته بود؛درحالی که بلاک کمونیسم درماه دیسامبر1948،زمان تصویب منشورنامبرده به بهانه ی ریشه ی بورژوایی آن باتفاق آراء به ردآن پرداخته بود.تاییدیه ی پاپ وکلیسابرمنشورجهانی حقوق بشروردآن توسط کمونیست هانشان داده بود که کلیساچندین فرسخ درپذیرش انسانیت برکمونیسم پیشی گرفته است.درحالی که ایستادگی کمونیسم دربرابرمنشورجهانی حقوق بشروستیز آن باآزادی،کمونیسم راازانسانیت تهی کرده بودوهمین تهی شدن ازانسانیت بود که آن رادربرابرسرمایداریی بهره کش ازپادرآورد.دیگرگونی که نخست،سرمایداری رامغرورودرسال2008بابالاشدن بحران اقتصادی نشان دادکه سرمایداری پیش داوری کرده بود.دوم،درحالی که ازیک طرف میدان خالی کردن کمونیسم، مانندسرمایداری، کلیسارانیزمغرورکرده بود؛ازطرف دیگر،درامریکای لاتین "الهیات رهای بخش"باکمونیسم ومارکسیسم انسانی شده کنارآمده هم سرمایداری رابه عقب راندندوهم به برآمدن نظام های سیاسی کمک کردند که موازنه میان آزادی وعدالت برقرارکرده بتواند.
درحالی که کلیسای کاتولیک وکمونیسم درامریکای لاتین بابازنگری دربرداشت های دینی ایدئولوژیک خود،منطقه رابه سوی حکومت های مردمی ودموکراسی های اقتصادمحورسوق داده اند.بدبختانه،درکشورهای اسلامی نهادمتصلب مذهبی که برای قرن هادرخدمت شاه وشیخ بوده است؛بجای بازنگری وراه اندازیی برداشت نوازدین،به برکشیدن بنیادگرای خشن وتروریسم مذهبی وخصومت باحقوق بشربرخاسته است.موضعی که نشان میدهدحوزه های ملایی اسلامی و سکولار-کمونیست های مسلمان تاچه اندازه ازحوزه های ملای مسیحیت وسکولار-کمونیست های مسیحی پس مانده اند.این پس ماند گی مذهبی وچپی مسلمان درمقایسه بامذهبی وچپی مسیحی، ازاین اندیشه برمی خیزد که اروپارنسانس/نوزایی،اصلاح طلبی دینی،انقلاب صنعتی،نهضت روشنگری،سوسیالیسم،کمونیسم،لیبرالیسم،ناسیونالیسم وسرانجام منشورجهانی حقوق بشررابه حیث یک اصل جهان شمول تولیدکردوازآن هاخوب بهره برداری کرد.
برخلاف،مسلمان هاکه همیشه دوره ی باطل استبدادشاه وشیخ ودولت های امنیتی زیراداره ی آن هاراتجربه کرده اندومی کنند،حق دارند که کمونیسم،ناسیونالیسم وحزب هاونهضت های دینی شان درزورگوی وخردستیزی وکارکردهای ضدبشری همان کنند که تفاله های تمدن غربی زیرنام فاشیسم،نازیسم واستالینیسم واخیرنیوکانزرویتیسم/نومحافظه کاری زیررهبری جورج بوش کرده اند.نواندیشی دینی مسیحیت درامریکای لاتین که روحیه ی عدالت خواهانه وآزادی طلبانه ی دین اصلی رابرجسته وبکارگرفته است ودرتبانی باکمونیسم ومارکسیسم انسانی شده به آزادی وپیشرفت نیم کره غربی کمک شایانی کرده است،این حقیقت رابرجسته ساخت که مسلمان هانیزمی توانند بابازخوانی عقلانی متن های دینی خودبه چنان دستاوردی نایل شوند.اگرچنین نکنند،مطمئن باشند که دورباطل رایج راکه قرن هااست درجهان اسلام تولیدوبازتولید می شود،حفظ وادامه خواهند داد.اگرکلیسای کاتولیک نیم قرن پیش منشورجهانی حقوق بشرراپذیرفت وکمونیست هاراکم آورد،وتیکه داران مسجدهای مسلمان که دین راوسیله پول وشکم پرستی ساخته وعلیه حقوق بشربویژه حقوق زنان موضع سخت می گیرند،ثابت می کند که درجهان اسلام هنوزهم قرون میانه برعصرنوغلبه دارد.
دررابطه باسفرروزدوشنبه26مارس2012-7حمل1391خورشیدیی پاپ بینیدیکت شانزدهم رئیس کلیسای کاتولیک رومی به کشورکوبا،بایدچنین ابرازکرد که این دومین سفربالاترین مقام مذهبی کاتولیک های جهان به آن کشورکمونیست- مارکسیست می باشد.بارنخست،درسال1998جان پال دوم،سلف پاپ کنونی به کوباسفرکرده بافیدل کاسترورهبرحزب کمونیست ورئیس جمهورملاقات و خواستارآزادی مذهبی ورعایت حقوق بشرشده بود.شایان یادآوری است کوبادرسال1992بندوبست ازمراسم مذهبی رالغوکرده بود،ازاین رو،تاکیدپاپ برآزادی مذهبی مطلب ازپیش فراهم شده، امارعایت حقوق بشرتاکنون درحاشیه مانده است.ازجانب دیگر،درسفرپاپ پیشین به کوباتئوری توطئه زمینه داشت،باین معناکه دردهه ی80،زمانی که پیروان الهیات رهای بخش به رهبریی کشیش های مبارزهمراه با چریک های ضدحکومت های نظامی حاکم برامریکای لاتین مبارزه می کردند تاسلطه ی امریکابرمنطقه رابشکنانند،رونالدریگان وجورج بوش پدردست به ترورکشیش ها/ملاهای مبارززدند وبرای خاموش کردن آتش آزادی خواهانه وضدامریکای کشیش ها،ریگان، پاپ راتشویق کرده بود که به منطقه سفرکرده کشیش هارابه وظیفه ی اصلی شان برگرداند.باین خاطر،پاپ بارهابه دیگرکشورهای منطقه سفرو کشیش هاراتشویق به وظیفه ی کلیسایی ودوری گزیدن ازمسایل سیاسی کرده بود.نتیجه نشان داده بود که کشیش هایی مبارز،اصل مسیحیت رابرپاپ ترجیح میدهند.ازاین سبب،پاپ سفرهای به منطقه داشت، همه بی نتیجه ودرآن زمان، تنهاکوبابود که به حیث یک دولت کمونیستی موجودیت اخلالگرانه دربرابرامریکاداشت، ودرنیکاراگوا،ساندینیست هانیزمبارزه ی چریکی می کردندتاکشورخودراازشرنظام مستبدطرفدارامریکانجات دهندوموفق هم شدند.
درمقایسه بازمان سفرپاپ قبلی به کوبا،اکنون منطقه حال وهوای دیگری دارد،باین معناکه ازبرازیل تاآرژانتین رژیم های برسرکارند که یامتعهدبه ائتلاف الهیات رهای بخش وکمونیسم انسانی شده یازیرتاثیرآن می باشند.بطورنمونه،خانم دیلمه روسیف رئیس جمهوربرازیل، بزرگترین کشوردرنیم کره ی غربی، خودش ازچریک های مارکسیست زندان دیده می باشد.پاپ هم که اکنون درکشورکوبامهمان نائب مارکس می باشد،بیشترازهرشخصیتی دیگری چه مذهبی وچه سکولارمار- کسیست می داند که تاریخ منطقه به عقب برنمی گردد.به سخن دیگر،الهیات رهایی بخش، مسیحیت رابه گونه ی بنیادی دیگرگون وازنوکری خان به خدمت گاریی شهروندان عادی تغییرجهت ده است وپاپ چاره ی ندارد جزاین که به الهیات رهای بخش وکمونیسم انسانی شده ادای احترم نماید.پاپ که روزدوشنبه درسندیاگودومین شهرکوباموردپذیرایی راول کاسترورئیس جمهورکوباوبرادر فیدل کاسترو،جانشین مارکس قرارگرفت وپس ازپذیرایی درکناریادگارمریم، مادرمسیح، سخن رانی ودرضمن دعابه مریم، به آزادی تاکیدوبه آزادی خواهان وکسانی که ازآزادی محروم یادرزندان نگهداری می شوند نیزدعاکرد.کاسترودرپاسخ به جناب پاپ گفت که درکوبا آزادی مذهبی وجود داردوحکومت مانعی به کارهای مذهبی هانمی تراشد.کاستروباین هم بسنده نکرده گفت که اززمان تشریف آوری پاپ قبلی تاکنون که14سال می گذرد،فشارهای سیاسی ومحاصره ی اقتصادیی کوباتوسط امریکانه تنهاادامه دارد،بلکه افزایش هم یافته است.باین معناکه آزادی مذهبی بلی، اماآزادی سیاسی بخاطرسیاست های هجمونی امریکاعلیه کوبانه!پس ازابرازنظر کاسترو،مارینومریلو،معاون رئیس رئیس شورای وزیران گفت که درکوبااصلاحات اقتصادی هماهنگ باسوسیالیسم ادامه وتغییرسیاسی صورت نخواهد گرفت.پاپ هم که پیش ازآمدن به کوبادرمکسیکوگفته بود که مارکسیسم دیگرزمینه ی کاربردی ندارد؛باتوجه به حساسیت ایدئولوژیکی درکوبا،ازتکرارآن خود داری وتنهابه آزادی تاکیدورزید وازرئیس جمهورآن کشورخواست که به آموزش مذهبی اجازه وروزهای مذهبی راروزهای رخصتی اعلام نماید.شایان یادآوری است که درکوبا،ده درصد مسیحی کاتولیک وجود دارد.پاپ که بیشترِ سخنان خودراروزسه شنبه درشهرسندیاگوگفته بود،روزچهارشنبه28مارس-9حمل،درروزاخیرسفرخودبه کوبا، درمیدان انقلاب درهاوانابزرگترین گردهمای مسیحی هارابرگزارو سخن رانی پایانی خودراایراد کردوپس ازآن سخن رانی برای لحظه ی بافیدل کاسترورهبرانقلاب وجانشین مارکس وهوگوچاویزرئیس جمهورویزیویلاکه مصروف تداوی درهاوانامی باشدنیزملاقات کرد.موضع فیدل کاستروروشن است.پس ازکناره گیری ازقدرت بخاطربیماری که اکنون ازناحیه ی صحی بهبودیافته است،بیشتردررابطه بامحیط زیست، خطراستعمال سلاح های هسته ی وفاجعه ی که درصورت حمله ی امریکاواسرائیل به ایران ممکن است بوقوع بپیوند دسخن گفته وهشدارداده ومیدهد.پرسمان های که پاپ هم به آن هابی علاقه نیست،امادررابطه باپرسمان های ایدئولوژیک، مارکس وپاپ اختلاف بنیادی دارند که پل زدن میان آن ناممکن می باشد.بطورنمونه،مارکس هستی مادی رازیربنای هستی معنوی می داند؛درحالی پاپ به عکس آن باوردارد.مارکس به تفسیراقتصادی تاریخ باورداردوپاپ به تفسیرمعنوی آن.مارکس به برابریی انسان ها باورداردوپاپ ازکیسه خیرات سرمایداران یامدافعان اصلی نابرابری درجهان روزمی گذراند.دراخیر،دشواریی مارکس وپاپ وشاگردان شان این است که هرگزبه ایجادنظامی که تعادل میان آزادی وعدالت بیافریند،باورندارندیانکوشیده اند.پس به صراحت می توان گفت که مارکس وپاپ وپیروان آن هابایدبرای حل مشکل پایداربشریت تجدیدنظرکرده دراندیشه برقراریی نظامی شوند که آزادی وعدالت رابرابرباهم پاس داشته بتواند.دراین صورت،سوسیالیسم ومذهب می توانندبرای نجات بشریت متحدوزمین رادرزیرپای سرمایداریی افسارگسیخته داغ کنند.
پانویس:
1- نامه ی ازلوتربه پاپ،کیوان مهجور،سایت اخبارروز،سه شنبه8فروردین-حمل1391-27مارس2012
Akhbar-rooz.com/article.jsp?essayld=44557
0 comments:
Post a Comment