Thursday, 16 February 2012

روشنفکری،نقدوفرهنگ

تفاوت دیدگاه غربی هاومسلمان هادرباره ی فرهنگ
ابراهیم ورسجی
27-11-1390
این نوشته دردوبخش تنظیم شده است:نخست،تفاوت دیدگاه غربی هاومسلمان هادرباره ی فرهنگ.دوم،روشنفکری،نقدوفرهنگ.دریک یادومقاله ی دیگر،درباره ی فرهنگ،روشنفکروملی گرایی بحث های جسته گریخته ی کرده ام ورای زنی هادرهمان گفته های پیشین وعلت های دیگری وادارم ساخت که درزمینه گسترده تربنویسم.درباره ی روشنفکر،تعریف هاونظرسنجی های زیادی صورت گرفته است وشناسه هاوشناخت های پابه میدان گذاشته اند.زمانی که ازروشنفکربحث می شود،خود بخود بحث ازفرهنگ،تعریف آن ورابطه ی روشنفکربافرهنگ ورابطه ی فرهنگ باملی گرایی ودولت ملی رخ می نماید.درشرایط کنونی، افغانستان مرکزبسیاری حوادث ورخ دادهای می باشد که بخواهیم یانخواهیم مسئله ی تلاقی وبرخورد فرهنگی-ایدئولوژیکی ومرامی ازهرگونه ونحله ی رابه میان می آورد.باتوجه به گره خورد گی های موضوعات گونه گون افغانستان باجهان خارج وحضورنظامی- سیاسی ده هاکشورخارجی بامنافع وگرایش هاوایدئولوژی های متفاوت دراین کشور،هرانسان آموزش دیده وبافرهنگی راوادارمی نماید که دررابطه باپی آمدهای مسایل متفاوت، ماننداثرات مثبت ومنفی حضوربیگانگان درافغانستان وآینده ی که درآن متصوراست،به بحث وغوربپردازد.
ازاین رو،پرسمان های زیرمراواداشت که باوجودیادآوری ها درنوشته های قبلی،بااصرارودقت به موضوع فرهنگ بپردازم:نخست این که،درافغانستان رابطه ی سیاست وفرهنگ همواره آشفته وپرتنش بوده است.دوم این که،هرتغییرودیگرگونی مثبت وراه اندازیی هراندیشه ی اصلاحی وترقی خواهانه؛بدون بسترسازیی فرهنگی راه بدهی نمی برد.سوم این که،رخ دادهای چهاردهه ی پسین بویژه رخ دادهای پس ازیازدهم سیپتامبر2001وبدنبال آن جنگ علیه هراس افگنی توسط امریکاوانگلیس که منجربه سرنگونی اداره ی فرهنگ سوزوضدانسانی وخردستیزطالبان درافغانستان شد،سه گونه ذهنیت رادرجهان نسبت به افغانستان بوجودآورد:ذهنیت اول این که،فرهنگ افغانستان قبیلگی می باشدودرامتزاج بااسلام می تواندبه خشونت کمک برساند.به عبارت دیگر،فرهنگ قبیلگی واسلام سبب رشد طالبان وپناه دادن به القاعده شده است.این دیدگاه زمانی وارد رسانه های غربی شد که آی اِس آی/سازمان جاسوسی پاکستان وپرویزمشرف رئیس جمهورنظامی آن کشورباحمایت عربستان کوشیدند طالبان رانماینده ی اصلی مردم پشتون افغانستان جابزنند،تابدین وسیله،منافع خودرادرساختارپساطالبی، باجاسازی برای این گروه بنام طالبان میانه رو،درکابل، تامین نماید.ذهنیت دوم این که،طالبان والقاعده ربطی به فرهنگ پشتون های دوطرف خط دیورند،ندارند،وهردوزاده ی سیاست های پس ازجنگ سرد غرب ومتحدان منطقه ی آن،یعنی پاکستان وعربستان می باشند.ذهنیت سوم این که،مدرنیته/نواندیشی،جهانی سازی وفرهنگ برخاسته ازآن هاباپوشش رسانه های بین المللی فرهنگ مسلط جهانی سازی یعنی فرهنگ غربی بویژه فرهنگ انگلوساکسونی رابه پیش می راند؛فرهنگی که می تواند فرهنگ های بومی وملی ازجمله فرهنگ افغانستان رانیززیرفشارقراربدهد،یا درصورت پیروزی، آن راازمیدان بیرون نماید.
زمانی که دیدگاه امپراتوری هادرباره ی فرهنگ رامطالعه نمائیم،نشان می دهد که مسئله ی تهدید به فرهنگ ملی بسیارهم مبالغه آمیزنمی باشد....ناقابل دانستن وبی ارزش شمردن فرهنگ هاوسیستم های"اجتماعی- سنتی"،صفت ویژه و بنیادیی همه ی امپراتوری هایی قدیم وجدیداروپا(ودرادامه آن هاامریکا)است؛واین طرزتلقی متاسفانه به خبرگان وطبقه ی ممتازجهان سوم که(پس ازجنگ جهانی دوم)به قدرت رسیده اندوهمواره تحت نفوذالگوی غربی قرارداشته اند،نیزسرایت کرده است.(1)این که امپراتوری هاهمواره بجان فرهنگ های ملت های مستعمره افتاده اند،دلیل روشنی دارد؛وآن این که فرهنگ هابرای مرد مان خود،منبع الهام،ایستاد گی،معنابخشی  وجهت دهی بویژه آزادی بخشی همراه باآگاهی بخشی  بودندوهمین آگاهی بخشی همزادوهمراه باآزادی بخشی بسنده می کند که امپراتوری هابجان فرهنگ هابویژه فرهنگ هاوزبان های بزرگ بیافتند.دراین زمینه،برخورداستعمارروسیه ی تزاری وشوروی واستعمارانگلیس درآسیایی مرکزی وجنوبی بازبان وفرهنگ فارسی ادعای ماراتایید می کند.
بطورنمونه،دراول هایی قرن نزدهم که هردواستعمارگراروپایی ازشمال وجنوب به سوی قلب ادب وفرهنگ فارسی یعنی خراسان بزرگ حمله وپیشروی راشروع کردند،سرزمین گویش وپویش این زبان وفرهنگ ازتاشکند تادهلی رادربرمی گرفت.دراین راستا،روس هاوانگلیس هاتاپسین رمق کوشیدند که زبان وفرهنگ نیرومندوفراگیررانابود کنند وکردند.روس هادرزمینه،چندین گام ازانگلیس هاپیشترگذاشتند.درواقع،...روس هااولین ملت امروزین بودند که هدایت سیاسی فرهنگ راآگاهانه بکاربستند،ودرهمه مواردبه فرهنگ هرملتی که درصد د سلطه برآن بودند،حمله کرده اند.هرقدرکه فرهنگ بیگانه قوی ترباشد،تلاش های که برای ریشه کن کردن آن صورت می گیرد کامل تراست،تلاش ازطریق محوارکانی ازملتِ تحت سلطه که بیشترازدیگران به آن فرهنگ آگاهی دارند.(2)دراین راستا،بابربریت زبان وفرهنگ فارسی رادرفرارود(تاجیکستان وازبکستان کنونی ریشه کن کردندوقانونی وضع کردند،که بربنیادآن، هرکسی که درازبکستان به فارسی سخن بگوید بایدپنج ربل جریمه به حکومت بپردازد.این که امروزحتا22سال پس ازفروپاشی شوروی-کمونیستی تاجیکان ازبکستان حق آموزش به زبان مادری خودراندارند؛نتیجه وادامه ی همان سیاست رذیلانه ی می باشد که تزاران نویا کمونیست برمردم فارسی زبان آسیای مرکزی تحمیل کرده اند.درهندوستان که از1206تا1833فارسی، زبان رسمی ودانشگاهی بود،انگلیس هاآن رابرانداختند،وزمانی که درسال1873،استعمارروسی-انگلیسی تفاهم کردند که خراسان بزرگ رابه ساحه ی نفوذخودتقسیم کنند،آن سرزمین پهناوراپارچه پارچه وبخشی مرکزی آن راافغانستان نام گذاشتند.پس ازمسلط شدن،نوکران انگلیس،ازدوره ی عبدالرحن تادوره ی هاشم خان درجهت نابودیی زبان فارسی کمربستند.اگرچه درنابودیی کامل این زبان علمی-تاریخی وفرهنگی دارای پیشینه ی بیشترازچندهزارساله توفیق نیافتند،امابه اندازه ی بسیارآن راازرمق انداختند.اگرامروز،افغانستان به مرکزشریرترین گروه های تروریست،اوباش،پس مانده،قبیله سالار،جنگ سالار،تباه کاروقاچاقبرتبدیل شده است،همه ریشه درسیاست های فرهنگ ستیز امپراتوری هاونوکران بی فرهنگ ووحشی- بومی آن هادارد.
بادرنظرداشت آنچه گفته آمد،به صراحت می توان گفت که وضع ناگوارکنونی ازآشفتگی ودرگیری میان فرهنگ وسیاست چه سیاست هایی استعماری وچه سیاست هایی حکومت هال نوکرمنش آن حکایت می کند....آشفتگی رابطه ی فرهنگ وسیاست  می تواند منجربه انتخاب یکی ازدوراستای مختلف گردد:می تواند ملتی رانسبت به هرفرهنگی جزفرهنگ خودش متعصب سازد؛بطوری که این احساس بوجودآید که مجبوربه خرد کردن یابه قالبی دیگردرآوردن هرهنگی است که احاطه اش کرده است.(3)وهمین تعصب وحساس شدن نسبت به فرهنگ هایی غیرخودی ومبارزه برای نابودی یاقالبی  کردن آن هادربسیاری کشورهابخاطرتشویق استعماروحمایت آن ازخرده فرهنگ هاوخرده نژادهاوبالاکشیدن آن هابرتخت سلطنت وحکومت جامه ی عمل پوشیده که درافغانستان ازدوسده بدین سوبه گونه هایی مختلف بدترین شیوه ی آن بکارگرفته شده است.ونتیجه ی چنان سیاست هایی فرهنگ ستیزرامااکنون باین شکل می بینیم که فرهنگ موجود درکشورچنان عقیم ونازاشده است که نه توان جذب تکنالوژی وایدئولوژی هایی نورادارد؛ونه هم به آسانی،درآن می توان  بسترسازی کردتانوگرایی،اصلاح طلبی،نوزایی ومدرنیته درکشورراه یابد.
بهرصورت،آنچه که بنام فرهنگ، چه فرهنگ محلی وچه فرهنگ ملی داریم؛هم منشاءِ امیدواری است وهم منشاءِ ناامیدی که بایدبامبارزه ی سخت کوشانه برناامیدی غلبه کرد،تابسترسازی برای جذب وبومی سازیی اندیشه هاوافکارنوودیگرعامل های کارسازدرجهت گام گذاشتن درجاده ی پیشرفت وتوسعه ومدرن شدن توفیق پیدانماید.باتوجه به مانع هایی که وجود دارند،چه درسرراه بالند گی فرهنگی وچه درسرراه مولفه های فرهنگ پذیری وجامعه پذیری ومدرن پذیری ودرراس همه، رسیدن به دولت ملی وحل مسئله هایی مربوط به دولت- ملت شدن،خالی ازفایده نخواهد بوداگرفرهنگ درست وهمه جانبه تعریف شودواین اصل نیزدرکنارتعریف فرهنگ واکاوی شود که چگونه می توان ازاثرات منفی جهانی سازیی فرهنگی وهم ازاثرات منفی ترحضوراین همه مهمان یااشغالگرخارجی درکشورکه انواع امراض ازجمله ایدزرانیزبه ارمغان آورده اند،کاست.وجامعه ی افغانستان وفرهنگ تاریخی آن راچنان به حرکت وتکاپوانداخت که بجای نگرش به گذشته ی اسطوره ی- حماسی؛ واقع بینانه، به آینده بنگرد،وبا پرهیزاراسطوره سازی وروی آوردن به واقع بینی است که می توان راه رابرافراط گرایی چه افراط گرایی مذهبی وچه افراط گرایی نژادی بست.
تاجای که به تعریف فرهنگ ارتباط می گیرد،داکترجلال فیروزآبادی چنین ابرازمی کند:فرهنگ بدوصورت تعریف شده است:یک تعریف، آن راسیستمی ازنهادهاومعانی می داند که نظام زند گی انسان رامعنامی بخشد.برمبنای این تعریف، فرهنگ برابرباخرد جمعی مشترک است.این نگاه باعث می شود معانی بین الاذهانی ازفرهنگ درجهان خلق شود وهمگان به فهم وتفسیرآن بپردازند.تعریف دیگر،برعناصرتشکیل دهنده ی فرهنگ پی ریزی شده است که براساس پاره ی عناصراین نتیجه اخذ می شود که دولت- ملت هاچیزی جزمجموعه ی فرهنگی مستقلی نیستند.جهان بینی،زبان،آداب ورسوم،مصنوعات بشری،علوم وفنون،روابط خویشاوندی،اعتقادات،هنرهاوروش های اندیشیدن،الگوهای رفتاری و...عناصراند که فرهنگ راتشکیل میدهند.یک سطح فرهنگ عینی وملموس است وسطح دیگر،باورهاوجهان بینی هاوقوانین راشامل می شود که به لایه ی سطحی وزیرین فرهنگ سروصورت می دهد.داکترمحمدحسن خانی دررابطه باتفاوت دیدگاه ما(یعنی مسلمان ها)وغربی هاازفرهنگ چنین ابرازنظرمی کند:تعاریف ماازفرهنگ باتلقی غرب ازآن تفاوت دارد؛مابیشترازمعنویت فرهنگ حرف می زنیم، وآن هاعمدتاًمابه ازاها/جنبه هایی مادیی فرهنگ رادرنظردارند.دیگراین که،ابزارمکالمه ی فرهنگی دراختیارتمدن غرب است،ودراین میان، مجال چندانی برای دیگرفرهنگ هاباقی نمی ماند.(4)دراین باره که میان اسلام وغرب دربرداشت وتعریف ازفرهنگ فرق یاتفاوت های دیده می شود،برمی گرددبه نقش دین درفرهنگ؛وبرعکس،نقش اسلام درزند گی مسلمان هاونقش مسیحی گری ویهودی گری درزند گی جامعه های مغرب زمین.
روشنفکری،نقد وفرهنگ
دراین شکی نیست که درغرب میان دین وفرهنگ یک رابطه ی بسیارسطحی برقرارمی باشد،ودرواقع،گفته می توانم که دین یک بخش کم اثرفرهنگ غربی راشکل میدهد.درحالی که درفرهنگ مسلمان ها،دین نقش بسیارتعیین کننده ی رابدوش دارد.ازسوی دیگر،وقتی که درغرب ایدئولوژی جای دین رادرپایان سده های میانه گرفت،ودردولت- ملت های مدرن اروپایی سکولاریسم انسان محوردرزیرسایه ی دولت ملی دین رابه پیرامون راند؛وضعیت طوری سمت وسوپیداکرد که فرهنگ، هم زمان باسیاست سکولارشود.طوری که دیده شد،انقلاب صنعتی وپیشرفت فنی نیزساختارهای قبلی راکه درآن هامذهب برفرهنگ بالادستی داشت،دیگرگون کرد.واین دیگرگونی،چارچوب های اقتصادی- سیاسی- فرهنگی واجتماعی رانیزعوض کرد.روشن است که....پیشرفت فنی،چارچوبه های اقتصادی وفرهنگی زند گی سیاسی رادیگرگون می کندودیگرگونی این چارچوبه های اقتصادی وفرهنگی است که خودزند گی سیاسی راتغییرمیدهد.عواقب مستقیم پیشرفت فنی برزند گی سیاسی، بکارگیری تلویزیون ورسانه های همگانی برای تبلیغات،استفاده ازماشین های الیکترونیک برای تهیه ی مقد مات تصمیم گیری دولتی وجزاین هاازعواقب غیرمستقیم آنند....چارچوبه های سیاست رامی توان دردومقوله بزرگ تقسیم کرد:طبیعی واجتماعی که تمایزبین هردوشدید نیست.عنوان فیزیک به نزدیک ترین عوامل به طبیعت نظیر(جغرافیاوجمعیت)اطلاق وعنوان اجتماعی به عوامل مصنوعی ترکه بیشترمخلوق بشرند،همانند فنون ،نهادها ،فرهنگ هاوباورهاگفته می شود.چارچوبه های اجتماعی بدین سان تعریف شده اند که می توان درسه مقوله ی بزرگ آن هاراطبقه بندی کرد:فنون ،نهادهاوفرهنگ ها.فنون وسایلی هستند که انسان برای خود ایجاد می کند تابراشیاء نفوذ کند،مانند،ابزارهاوماشین ها.نهادها ،آئین های تشکیلاتی ثابت روابط اجتماعی هستند،مانند،وضع خانوادگی ،چگونگی وضع اموال ومالکیت،ساختمان سیاسی نظایرآن ها.باالآخره، فرهنگ ها،مسلک ها،باورها وصورجمعی ذهنی هستند که بطوروسیع درجماعت موردنظرانتشاریافته اند.بدیهی است که فنون ونهادهاوفرهنگ هاواقعاًازهم جدایی ناپذیرند.(5)
اکنون،تفاوت بنیادیی که میان جامعه هاوفرهنگ هایی غربی واسلامی می بینیم؛درواقع،مسئله ی دیگرگونی ونوبه نوشدن ساختارهایی گونه گون دراثرپیشرفت های صنعتی،علمی،فنی درجامعه های غربی وبدنبال آن افتادن ساختارکهنه وبرآمدن ساختارنومی باشد.رخ دادی که درجامعه هایی اسلامی بوقوع نه پیوسته ودربرابرآن ایستاد گی هم صورت می گیرد.دربرخی کشورهایی اسلامی،ازجمله اندونیزی،ترکیه ومالیزی هم دربخش نوسازیی ساختارهاوهم درتصفیه کاریی فرهنگی دیگرگونی های صورت گرفته که امیدوارکننده می باشد.غیرازسه کشورنامبرده،دربخش هایی دیگرجهان اسلام ازجمله مصر،ایران،بنگله دیش وپاکستان ساختارشکنی کُنداست ودررابطه باپاکستان باید گفت که این کشوردربرزخ میان کهنه ونوقراردارد.برزخی که نظامی گری وسیاست تروریسم وبنیادگراپرورآن به بی ثباتی بیشترکشوردامن زده است.درکشورهایی مانند:افغانستان ،صومالی،سودان وعربستان،مسئله ی تکفیروتقلید دربسترباورهای مذهبی، وضعیتی راایجاد کرده است که سبب شده فرهنگ مفاهمه وهمکاری سربلندنکند؛وبجای برآمدن چنان فرهنگی،خشونت ها،کشمکش هاونزاع هادرقالب هایی سیاسی یامذهبی ،گروهی- قبیلگی قربانی بگیرند.افزون براین،درایجاداین گونه وضعیت،رابطه ی آمرانه ی دولت ومردم ورابطه ی سیاست وفرهنگ باعث شده است تافرهنگ سیاسی انعطاف پذیروبازعرض اندام نکند.درکشورهای نامبرده وبرخی کشورهای دیگرکه وضعیت مشابه دارندویاهم سویه می باشند،نه تنهامسئله ی فرهنگ سیاسی که فرهنگ به معنای عامش بخاطرخودکامگی دولت ووحدت گرایی سرکوب گرانه ی واجباریی ملت،زمینه ی رشدوشکوفایی ندارد....برای شکوفاشدن فرهنگ یک ملت،مردم بایدنه خیلی بایک دیگرمتحدباشندونه خیلی جدا،وحدت بیش ازحدمی تواندبواسطه ی بربریت باشد(مانندافغانستان قبایلی- کمونیستی- طالبی وعربستان قبایلی- مذهبی-بدوی)وممکن است به استبدادمنجرشود؛جدای بیش ازحدمی تواندبواسطه ی انحطاط باشدوبازهم ممکن است منجربه استبدادشود:هریک ازاین دونوع افراط ازپیشرفت بعدی فرهنگ جلوگیری خواهد کرد.(6)درافغانستان،هردوگونه افراط نامبرده تجربه شده است ونتیجه هم وضعیتی می باشد که دربیشترازسه دهه شاهدآن می باشیم وممکن است تاآینده ی غیرقابل پیش بینی ادامه هم داشته باشد.این که این کشوربه این روزگارسیاه افتاده است واین همه نظامی هایی خارجی بنام هاوبهانه هایی گونه گون درآن بدون دستاوردی درگیرمی باشند؛بدون شک،رابطه به آن افراط ها وعامل هایی پیدامی کند که یاد آوری شدند.
باتوجه بوضعیت جانکاه یادشده است که برای بیرون رفت ازآن ورسیدن به فرهنگ وتمدن نوویگانه ابزارموثرآن یعنی دولت مدرن ملی،نقش فرهنگ ،تصفیه کاری درآن ونقش روشنفکردراین بازنگری وتصفیه وگام برداشتن به سوی سامانه دولت- ملت مدرن بسیارحساس،سازنده وسرنوشت سازمی باشد.افغانستان که بدلیل های تاریخی،سیاسی وفرهنگی وازهمه مهمترماندن درگروساختارپوسیده وواپس گرای قبیلگی درزیرخط پس مانده ترین کشورهاحتی پس مانده ترازمغلستان،جنوب سودان،سومالی وبوتان قراردارد؛برای رسیدن به دولت ملی ونایل شدن به فرهنگ آینده نگر،راه دشواری رادرپیش داردتادرگام نخست ازردیف پس مانده ترین هابه سوی روبه توسعه هاگام بردارد.تنهادراین صورت است که می تواند،مسیرآینده ی خودراتعیین نماید.کشورهایی هم که خودازتوسعه هامی باشندوبدلایل بی ارتباط وناموجه درافغانستان مشغول می باشند،برنامه ی کارآمدی برای بیرون کردن افغانستان ازوضعیت پس مانده اش ندارند.
برای این که خوب ترآگاه شویم که گامی به سوی توسعه ونوسازی افغانستان برنمی دارند،باید به دستاوردهایی آن هادرده سال گذشته نظرمی اندازیم.دربیشترازده سال کاری که کردند،نتیجه اش به صورت یک حکومت فاسد،ناکارآمد،وصد درصد متکی به خودآن هاوبدون پایه ی مردمی،گسترش فقر،مرض،تریاک ،چرس واعتیاد،بازگشت تروریسم،تندروی قبیلگی درپوشش برداشت قبیلگی- بدوی ازمذهب؛ وازهمه دردناکتر،سلطه ی بی چون وچرای جنگ سالاران وقاچاقبران برسیاست واقتصادافغانستان می باشد.ازاین رو،مردم افغانستان درک کرده اند که درزیرسایه ی حکومت درمانده ی کنونی وحامیانش کشورشان به سوی توسعه ی مادی وفرهنگی گام برداشته نمی تواند؛وهمچنان،این اصل رادرک کرده اند که سرزمین شان به تغییرسالم،هدفمند،نوگرایانه،وبرداشتن گام هایی استواربه سوی صلح،ثبات وپیشرفت مادی وفرهنگی نیازدارد.واین راهم تااندازه ی می دانند که....اطلاعات ونوآوری،مدیریت،فرهنگ وفرهنگ عامه،تکنالوژیی پیشرفته،نرم افزار،آموزش وپرورش،بازآموزی،مراقبت پزشکی/صحی،خدمات مالی وسایرخدمات،همه ی این هامحصولاتی است که کشورهای موج سومی(که اکثرشان درافغانستان حضورنظامی- سیاسی دارند)به جهان می فروشند.(7)
 ازاین رو،افغانستان بدبخت شد که بجای آماده شدن وپیداکردن توانایی خریدوانتقال  نوآوری وفن آوری پیشرفته ازکشورهایی موج سوم،پذیرای حضورنظامی آن هامی باشد.واضح است که حضورنظامی کشورهایی بزرگِ دارای ظرفیت  اقتصادی،فرهنگی وفن آوریی مدرن دریک کشوری که اشغال وجنگ،تفرقه وجدایی هایی نژادی،مذهبی،فرهنگی وزبانی وبحران هویت ملی برخاسته ازسیاست هایی حکومت هایی قبیله سالارضد ملی ناتوانش کرده است وبیشترازهرچیزدیگری،به امنیت،نان،خانه،دارو،آموزش وپرورش نو،حکومت صادق وکارآمدونماینده ی مردم نیازدارد؛چه پی آمدهایی منفی ی راباتوجه به تناقض وتضادمنافع کشورهای منطقه ی وفرامنطقه ی بدنبال دارد.همین حضورنظامی کشورهای بزرگ که ازیک طرف، ناتوان ذهنی،فرهنگی،سیاسی وآرمانی مردم، بویژه زمام داران آن هارابرجسته می سازد؛ازطرف دیگر،این حقیقت رانیزنمایان می کند که هم بیگانگان وهم وابستگان بومی آن ها،چه درمسند قدرت ودرصف مخالف سیاسی ونظامی آن،تاریخ این سرزمین رابدرستی نخوانده اند.تاریخ دوسده ی پسین افغانستان نشان میدهد که درس عبرت نگرفتن ازرخ دادهایی تاریخی که درآن، نوکرانی که به حیث پیش قراول نیروهایی بیرونی به سوی کاخ حکومت مداریی کابل پیشروی کردندوبرخی توانستندبرای چندسال ویاماه این وآن رابرتخت ریاست بنشانند،اماازتخت نشاندن هاچه بلای برسرهردویعنی تخت نشینان وآقایانشان نازل نشده است.تکرارفاجعه نه یک بار،بلکه بارها،به یک اصل بسیاربارزانگشت می گذارد،وآن این که، سیاست اگربرای اهداف انسانی وخدمت کردن به مردم نباشد،چه نتایجی دردناک وجانکاهی رامی تواندهم برسیاست کاروهمچنان برمردم زیرچکمه ی چنان سیاسی کارهایی به ارمغان بیاورد.اینجااست که سرسیاستِ بدورازفضیلتِ سیاست مدارمعطوف به قدرت وآن هم قدرتی که بجایی پیروی ازاراده ی مردم ،پیروی اراده ی قدرت هایی خارجی می باشد،به سنگ ناامیدی وافسوس برمی خوردوهردوجانب، یعنی آقاونوکررادرتنگناهایی بدون بازگشت قرارمیدهد.
چون درافغانستان،بخاطرپول آوری، چنان سیاست هایی،همواره مرزهایی فرهنگ،فضیلت،ارزش هاوانسان دوستی رادرنوردیده وبارهاجامعه رابه قربانگاه کشانده است ویابه سخن معروف که:"تکراربدی،بدی راجامی اندازد"وعوام گرفتاردرفقرفرهنگی واقتصادی به آن خوگرمی شود.برای سیاست کاران هم درس نگرفتن ازتاریخ ناشاد،به اعتیادمبدل می شود؛طوری که قدرت غیرمسئول،نامحدودوبدون پاسخ گویی و نقدپذیری،رهبران وسیاست مداران نیزمعتادمی کنند؛وبرایی معتادان فرقی نمی کند که قدرت ازچه طریقی بدست گرفته می شود؛ازطریق رفتن به سوی مردم وکسب قناعت ورضایت آن هایا تن دادن به خواست خارجی هاوبالاآمدن درقدرت ظاهری ونمایشی که آبروریزی وبی شخصیتی را بدنبال داشت و دارد.بهرحال،دوران چنان سیاست هایی به سررسیده است؛هرچندبرایی پذیرش آن آمادگی وجودنداشته باشد،چنان که درافغانستان دیده نمی شود.درافغانستان که وضعیتش دردوسده ی گذشته، رفتن ازبدبه سوی بدتروحتابه سویی بدترین بوده است،سه موضوع بسیارکارسازتمام خواهدشد:نخست،این اصل درک شود که سیاست درجهان کنونی بامعنای گذشته اش فرق کرده است.دوم،دموکراسی هم ازحکومت اکثریت بودن بیرون آمده به قرارداداجتماعی میان ملت ودولت مبدل شده است.سوم،احترام به اراده ی ملت،دین،فرهنگ خودی وبیگانه یک ارزشی می باشد که توجه به آن برایی اشغالگرودست نشانده اش درجهت بیرون رفت ازبحرانی که پایان آن به نظرنمی رسد،بسیارحیاتی می نماید.چارم،وحدتی راکه فرهنگ وفرهیختگان دریک جامعه ی مانندافغانستان ایجاد کرده می توانند،سیاست ایجاد کرده نمی تواند.اینجااست که درافغانستان سیاست هاباید فرهنگی وخردورزانه شوندومبارزه ی فرهنگی هرچه زودتربرایی دورشدن ازبیراهه هایی سیاسی ،نژادی وفاشیستی- بنیادگرایانه تشویق وراه اندازی شود.البته نه مبارزه ی بی هد فی که نمونه هایی آن، به لطف سهولت هایی تکنالوژیکی درتارنماهایی دری/فارسی وپشتو، دیده می شود.
زمانی که واقع گرایی بریده ازآرمان واخلاق برسیاست غالب وسیاست هم تنهاوسیله ی برای رسیدن به قدرت ونگهداریی آن گردد،ودراین راستا،هدف وسیله ی راتوجیه کند،فضایل وکرامت انسانی ونوع دوستی جای خودرابه قدرت پرستی می سپارد.ونتیجه ی آن؛ چیزی نیست، مگردیگرگون کردن جامعه ی انسانی به یک جنگل بزرگ!امروزتمام بدبختی هایی حضرت انسان درسرتاسرجهان،ریشه درهمین گونه سیاست دارد که درشرایط کنونی همه جایی می باشدودورنمایی روشن تری هم برای پشت سرگذاشتن آن به نظرنمی رسد.برای بیرون رفت ازفاجعه ی که واقع گرایی دورازایمان ،فضیلت وآرمان گرایی برسیاست،اقتصادوفرهنگ جهانی تحمیل کرده است،ایجاب می کند که واقع گرایی به سویی آرمان گرایی وبرعکس، گام برداشته وسیاست به معناوتعریفی که آیزیابرلین تاکید داشت،روی دست گرفته شود.آیزیابرلین می گوید که:"سیاست وفلسفه ی سیاسی چیزی نیست جزبکاربستن علم اخلاق درامورجامعه.دررابطه بااندیشه،موصوف می گفت که:" هراندیشه ی که بازاری شد،ابزارعوام فریبان می شود."افغانستان درواقع لابراتوار/آزمونگاهی شده است که همه ی اندیشه هاازکمونیسم گرفته تااسلام ودموکراسی، اول، بازاری وعامیانه شدند؛ وپس ازآن، ابزارعوام فریبان ودجالان کوت- شلوارپوش وریشوهایی درازریشِ بی عقل وبی خبرازدین.پیش ازآیزیابرلین،منتسکیوداشمندعصرروشنگریی فرانسه ومبتکرنظریه ی جداسازی قوایی سه گانه ی دولتی به(مجریه،دادگستری وقانون گذاری)ازفضیلت درسیاست یادآورشده بود.بربنیادگفته ی او،می توان گفت گه تنهاگسترش فضایل،آگاهی وفرهنگ است که راه های کاربرد درست سیاست رامی نمایاندومانع ازآن می شود که اندیشه بازاری وابزارکارعوام فریبان شود....مرادمنتسکیوازفضیلت همان قدرت اخلاقی هرفردبرخویشتن است که مانع تجاوزاوبه حقوق دیگران می شود.(8)
مسئله ی فضیلت به حیث یک نیروی وجدانی- درونی که قدرت انحصارگری وافزون خواهی انسان رامهارمی کندتاازخط قرمیز نگذرد؛باخود،مسئله ی دیگری رابرجسته می کندوآن این که،فرهنگ وپیرایش فرهنگی وآموزش وپرورش نوین، هم برای قالب شکنی هاوهم برای برانداختن بت هاارزشمندی خودرامی نمایاند.تاکیدبرفرهنگ وپیراستن آن ازعوامل منفی وزمختی که دردرازناوفراخنایی سده هاخودرابرآن بارکرده شده است،ایجاب بحث هایی نودرچارچوب هایی نورامی کند.چراکه طرح مباحث نودرچارچوب هایی کهنه ومباحث کهنه درچارچوب هایی نو،هردومارابجایی نمی برند،بویژه اگردرشرایطی مانند شرایط افغانستان قرارداشته باشیم که مسئله ی اصلی گذارازجامعه ی سنتی به جامعه ی نومی باشد.تجربه نشان داده است که بزرگترین بحران،بحران مرحله ی گذار ازسنت به مدرنیته یاازجامعه ی سنت زده به جامعه ی مدرن می باشد.این یک حقیقت است که گذارموفقانه ازسنت به مدرنیته ویاازجامعه ی سنتی به جامعه ی نوین، وظیفه ی فرهنگ، بویژه فرهنگ پیراسته شده ازاوهام وخرافه هاوروشنفکروروشنگررابسیارحساس وسرنوشت سازمی کند.ودراین جهش وخیزش بزرگ تاریخی- فرهنگی وعقلی،عقلانیت سیاسی،جرئت وشهامت اخلاقی وفضل وفرهنگ وفرهیختگی می تواند نقشی رابازی کند که ازمدیران وسیاست مدران کمترساخته می باشد.البته نقش مدیران وسیاست مداران نوگراودیگراندیش پذیرمی تواند درپروسه جایی بلند خودراداشته باشد یابازکند.
درعملیه یاپروسه ی گذارازجامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن،بازهم استبداد متکی برمذهب که مذهب درواقع نقش ایدئولوژیک وتوجیه گریی استبدادرابدوش گرفته است یامی گیردواکنون هم بدوش دارد؛همواره دردسرسازومشکلزابوده ومی باشد.زمانی که استبدادومذهب مسخ شده توسط آن راضمیمه ی قدرت خواهی انسان بویژه درجامعه ی قبیلگی پیشامدرن بسازیم،مانع هاهم خودرابزرگ می سازندوهم به گذشته ی عوام فریبانه که شخص محوردرسیاست واداره می باشد،پناه می برندتاسرراه ترقی خواهی رابگیرند.دراین زمینه،نقش قدرت وقدرت خواهی درجامعه ی سنتی ازهمه بیشتربرجسته می نماید....بسیاری فیلسوفان دریک موضوع هم نظری دارند،وآن این که"انسان تشنه ی قدرت است"تجربه ی تاریخی نشان داده که قدرت،بویژه درجامعه ی سنتی ،اغلب درقالب شخصیت های کاریزماتیک وفرهی جلوه می یابد.قدرت همزاد نظام های ایدئولوژیک وبستررشدونموی یک ایدئولوژی توده ی است.نبودنهادهای مدنی،ودرنتیجه نبود فرهنگ مدنی،عدم انسجام سیاسی وخوگرفتگی باسلوک یک استبداد تاریخی که درژرفای حافظه ی  فرهنگی این جامعه ی توده ی نهفته وجاخشک کرده است،مناسب ترین تغذیه گروبستررشدایدئولوژی وقدرت ودرآمیختگی این دوهستند.(9)
ازاین رو، یک واقعیت تلخ خودرانمایان می سازد وآن همانندیی می باشد که استبداد سنتی واستبداد مدرن دررابطه باسوء استفاده ازایدئولوژی ومذهب درراستایی تحکیم  پایه های قدرت وتداوم بخشیدن آن باخشونت ازخودبروزمیدهند.چون درجامعه ی سنتی که هنوزمذهب درعرصه ی سیاست جای خودرابه ایدئولوژی نه بخشیده است،مذهب وظیفه ی درتحکیم قدرت مستبدین سنتی بدوش دارد که ایدئولوژی درتحکیم قدرت مستبدین مدرن دارامی باشد.نگاهی به عربستان بدوی- سعودی،ایران آخوندی وافغانستان طالبی- قبیلگی ورژیم خوف وارعاب استالین،هتلر،موسولینی،مائووشاگردانشان مانند:پل پت،امین،تره کی،کارمل،نجیب الله،علی ناصرمحمد،رابرت موگابه و...(درکمونیسم)،جمال ناصر،داودخان،صدام حسین،حافظ اسدوپسرش بشاراسد،قذافی(درملی گرایی دروغین وسکولار)،نشان میدهد که درهردومورد،ایدئولوژی دراستبداد کمونیسم واستبداد ملی گرایان خشن، ومذهب دراستبدادسنتی- بدوی،باابزارجدید؛درواقع،یک کاررامی کندو آن این که،ابزراسازیی ایدئولوژیی سیاسی و مذهبی درجهت مردم سواری با کاربردخشونت بارآن می باشد.
امروز،دیده می شود.زمانی که مردم وروشنفکران سخن ازدموکراسی،حقوق بشروبازکردن فضای فرهنگی وسیاسی ورسانه ی بلند می کنند،فورادرجامعه ی سنتی این پاسخ توسط صاحبان قدرت ارائه می شود که دموکراسی برخاسته دراندیشه وفرهنگ غربی است وبامذهب وفرهنگ مسلمان هاخوانایی ندارد.جالب این است که، اگراستبدادمدرن اروپایی درجامعه ی مسلمان چه به گونه ی استالینی وچه به گونه ی هتلریی آن بکارگرفته شود،تضادی بامذهب وفرهنگ اسلامی ندارد.اما،اگردموکراسی وحقوق بشرمطرح شود،فورامخالفت آن هابامذهب وسنت عمده ساخته می شود.برای توضیح بیشترموضوع،به انگلیستان می رویم،یعنی مهد دموکراسی وپارلمانتاریسم وهمسوشدن مذهب ودموکراسی درآن دیار....انگلیس هم ازعدم تمرکزاداری پاسداری کرده وهم ذهن دینی وذهن دموکراتیک راباهم یکی گردانده وبدون انقلاب ازدوره ی فئودالیته/بزرگ مالکی بدوره ی جدید گام برداشته است.(10)اگرذهن مذهبی وذهن دموکراتیک، درکشورانگلیس که همین اکنون، هم مدرنیته وهم سنت ومحافظه کاریی فرهنگی- مذهبی خودراپاس می دارد،همسومی شودوانقلاب آرام رابه سوی رسیدن به جهان نوبراه می اندازد؛همین تجربه،دربسیارکشورهاحتی سنتی ترین آن هاعمل می باشد.اگردرزمینه مانع تراشی می شود،مانع راباید بیشتربه قدرت وسیاست بازان انحصارگرربط  دادتامذهب،فرهنگ وسنت یاعامل های دیگر.افزون بربریتانیا،دربسیاری کشورهای دیگرازجمله فرانسه،آلمان،ایتالیا،هالندوسویس و...مدرنیته،دموکراسی وحقوق بشروپیوندآن هابادین همان مسیری راطی کرده است که باکمی تغییرانگلیس طی کرده بود.این که، این پروسه، درفرانسه به خشونت  وانقلاب، ودرآلمان، نخست به استبداد مدرن بسمارک، ودوم به استبدادنازیستی هتلردرنیمه ی اول سده ی بیستم می رسد،یک استثنا می تواندتلقی شود.
بهرحال،این مسئله روشن است که مدرنیته،دموکراسی وحقوق بشردرآغازبادموکراتیزه کاری وچند گانه سازی تفسیرهای دینی وایدئولوژیک کردن آن سربلندکرد.ایدئولوژیک کردن دین دربافتارسیاست وفرهنگ متحول ودیگرگون شونده؛درواقع،طرح پرسش هاازدین ودین داران می باشد که آن هابرای حل مشکلات سیاسی-اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی جامعه ی مدرن چه راه حل های دارند،نه این که دین یاایدئولوژی یاتفسیرهای نوین دینی رابازهم بازیچه ی قدرت به گونه ی امروزین بسازند.ازسوی دیگر،انسان بدون آرمان بوده نمی تواندوبانوعی ازآرمان گرایی وایدئولوژیی به روزشده است که می تواندزنده وسرفرازبماند؛وهمچنان، ازافتادن بدامن نهیلیسم/پوچی نجات یابد.دراین راستا،آنچه بسیارحایزاهمیت می باشداین است که چگونه اندیشیدوعمل کردتادرفرهنگ وساختارمذهبی وسنتی جامعه های پس مانده که افغانستان ازپس مانده ترین آن هامی باشد؛برای مدرنیته،دموکراسی،حقوق بشربویژ حقوق زنان وجوانان بسترسازیی ذهنی-فرهنگی شود.این رامی دانیم که اگرباوروعلاقمندی به حقوق بشروحقوق شهروندی درذهنیت واندیشه ی فعالان سیاسی،فرهنگی،رسانه ی وفکریی جامعه باهرسطحی ازتوسعه جای نگرفته وریشه ندوانده باشد؛چه فرازونشیب هاوبی راهه هایی نیست که درمسیررسیدن به آن هاسربلند می کنند.اینجااست که هم وظیفه ورسالت روشنفکروروشنگربسیارسنگین می شود؛وهم نقش واهمیت کارفرهنگی،نقدادبی- اجتماعی وسیاسی برای فرهنگیان وروشنفکران ونقادان، چه آن هایی که مذهبی- دنیایی می اندیشند،وچه آن هایی که سکولار/این جهانی می سنجند،بسیاربارزوبرجسته خودنمایی می کند.
چون براهمیت کارروشنفکروروشنگرتاکیدشده است،بی ارتباط نخواهدبوداگرتعریفی هم ازروشنفکرکرده شود....روشنفکررابااین مختصات تعریف می کنیم:روشنفکر1- انسان فرهنگی متجددی است،که2- ترقی خواه است.آن هم باین معناکه سامان اجتماعی رامی خواهد که پیشرفت آن باگسترش آزادی وعدالت همراه باشد.3- اوبوضعیت سیاسی واجتماعی موجودنگاه انتقادی دارد،و4- بایستی دست کم آن حد ازقدرت غالب فاصله بگیرد که منافع وروابطش  باعث نشوندآن رانقد نکند.اونبایست حساب منافع ومصالح راچنان داشته باشد که دم برنیاوردیادروغ بگوید.(11)رابطه میان دولت،روشنفکر،اندیشه،فرهنگ وطبقه ی آموزش دیده ومردم یکی ازمسایل بسیارپیچیده وچندپهلودرجهان امروزمی باشد.وهمین پیچید گی وبعضامبهم بودن رابطه یارابطه هامیان پدیده هایی یادشده می باشد که پرسش هاوپرسمان هایی بسیاری رامی آفریند که دربرخی مواردگمانزاتمام می شود،بویژه زمانی که زمانی که روشنفکردریک کشورجهان سومی درنهادهای علمی،فرهنگی،اداری ویاعدلی مربوط به دولت بکارمی پردازدیاشرایطی بوجود می آید که پای رد،تاییدیانقد دولت وسیاست های آن درمیان می باشد.
ازآنجاکه نقد قدرت درکنارتولیداندیشه وفرهنگ یکی ازوظیفه های روشنفکرمی باشد،ونقدهم تنگناهای خاص خودرامیداشته باشدودرکشورهای جهان سومی که آزادی بیان وابرازنظروجودنداردواگرهست،بسیارناچیزمی باشد.بنابراین،نقد قدرت خودبخودرویارویی دولت وروشنفکرراسبب می شود.درجامعه های که خط قرمیزمیان چپ وراست برجسته می باشد،اندیشه ورزی بدورازنقادی ومخالفت بادولت رابیرون ازساحه ی کار روشنفکرمی دانند.اما،درجامعه های که بدون درنظرداشت چپ وراست، اندیشه ورزیی نوگرایانه درمیان می باشد،این که انتقادی ازقدرت باشدیانباشد،اندیشه ورزوآفرینش گراندیشه وفرهنگ روشنفکرتلقی شده می تواند.برخی شخصیت هایی که خوداندیشه وپیشینه ی چپ گرایی داشتند،مانندجلال آل احمد،روشنفکران رابه تناقض ودوگانگی شخصیت تعریف یامتهم کرد.آل احمدباین نظربود که روشنفکران شخصیت دوگانه دارند،باین معناکه بانصف شخصیت خودبه دولت کارمندی وخدمت می کندوبانصف دیگرآن به انتقادازآن می پردازند.دولت هایی جهان سومی ازخطری که روشنفکران واندیشه ورزان متوجه قدرت شان می ساختندومی سازندبه خوبی آگاهی داشتندودارند.دراین راستا،سیاست دولت هادررابطه باکنترول دانشگاه،بویژه جوانانی راکه بخاطرکسب آموزش وتحصیلات عالی به غرب اعزام می کردند؛بدقت زیرمراقبت می گرفتندتادرکسب تعلیم، دستاوردآن هامطالب موردنیازدولت رابرآورده بسازد،نه این که به مسایل دیگری که موردنیازقدرت حاکم نیست توجه نمایند.بطورنمونه،...مهندس بازرگان ازنخستین دانش آموخته گان ایرانی است که دردوره ی پهلوی اول راهی فرانسه می شود.اومی گوید که شاه به ماگفت که شمارابه مملکتی می فرستم که ازآزادی ودموکراسی برخورداراست.اما،ماشمارابرای آموختن علم وصنعت به آنجامی فرستیم.خلاصه این می شود که توسعه وپیشرفت وبرخورداری ازدستاوردهای دنیای نوین رامی خواهیم، امااندیشه هایی جدیدرانمی خواهیم....(این برخوردباجهان نو)پرسشی که بوجود می آوردبسیارحساس است.برای ورودبه دنیای نومی توان ازاندیشه ی جدیدچشم پوشید.(12)
آنچه که رضاشاه به مهندبازرگان گفته بود،تنهانظرودید گاه شاه وقت ایران که مدرنیسم اقتدارگرایانه ی ازبالابه زیرراآغازکرده بود،نبود.درواقع،این نظرتمام سیاست مداران جهان سوم بویژه رهبران کشورهای اسلامی بودومی باشد که ازغرب دانشجویان درجریان دانشجویی تنهابه کسب علم وفن وصنعت بپردازندودرباره ی  اندیشه هایی مدرن غربی مانند:آزادی،حقوق بشر،دموکراسی،حاکمیت قانون،انتخابات آزاد،برابریی زنان ومردان و...فکرنکنند.همین دیدگاه وذهنیت باعث شد که آزادی وحقوق بشر،دموکراسی،حق انتخاب مردم،کثرت گرایی فکری وفرهنگی درجامعه ی اسلامی جابازکرده نتواند؛وازهمه مهمتراین که،استبدادباکسب چنان دانش هایی گزینشی درواقع کمرخودرابسته ودرراستای دوام خود کامانه هرچه می خواست ومی خواهدانجام بدهد.این که هیکل نویسنده وروزنامه نگارمصری می گوید که" رژیم های عربی تکنالوژی فراوان برای سرکوب دراختیاردارندومن نگرانم که نسل نوعرب به عملیات انتحاری روی بیاورد."درواقع،به بهره برداریی گزینشی حکومت هاازفرهنگ وتمدن غربی ارتباط می گیرد.اگرامروز،درجهان اسلام، آزادی،دموکراسی،حقوق بشروآزادی رسانه ی نیست،همگی برمی گرددبه همان ذهنیت رضاشاهی ازکسب دانش ازغرب وافکارواندیشه ی مدرن غربی.
باوجوداین که آن ذهنیت هنوزهم نزدزمام داران پسندید گی ورواج دارد،اماسبب نشده است که اندیشه های نوین وارد قلمرومنوعه ی استبدادنشوند.همان اندیشه هاپسررضاشاه راازقدرت انداخت واکنون جانشین اوراهم درتنگناانداخته است، ودرکشورهای عربی،غلبه ی انقلاب رسانه ی ،تاکنون چنین مستبدخون آشام وبدمغزراسرنگون کرده است.شوربختانه،بخاطراین که نواندیشی وآگاهی بخشی زاده ی مدرنیته، سازمان یافته نبود،استبداد پیشامدرن جایی استبدادمدرنیزه کاررادربسیاری کشورهای عربی وایران پس ازجنگ جهانی دوم گرفت.خوشبختانه،بابهارعربی که دموکراسی وآزادی خواهی راعلم کرده است،هم استبدادبومی وهم نواستعمارگریی حامی آن درتنگناگیرافتاده است.اگرامروزدربخش هایی بیشترجهان اسلام،استبدادبابدبخت کردن مسلمان هاتوانسته به عمرناپاک خودادامه بدهد،بدوعلت زیرارتباط دارد:نخست،روشنفکران وروشنگران بومی نتوانستنداندیشه وفرهنگ مدرن غربی رابافرهنگ محلی همسازنمایند.دوم،زمام داران پیروخط رضاشاه؛ همراه با تلاش هایی ناموفق خود درجهت مانع شدن ازوروداندیشه ی مدرن،دربرخی مواردبامعاملات نفتی واغلب به کمک مالی ونظامی دولت هایی مدرن غربی که آزادی ودموکراسی وحقوق بشرراقربانی تجارت ومنافع تجارتی سرمایداران بالاسرخود کرده اند،توانستند درقدرت بمانند.این که خیزش هایی آزادی خواهانه وعدالت جویانه چه به سرنوشت آن هامی آورد،مشاهده کردیم ومی کنیم.
خوشبختانه،اوضاع کشورهایی عربی نشان میدهد که راه کارهای دیروزین استبدادمزدوربومی وتلاش هایی نواستعمارگری برایی ادامه ی آن به سنگ خورده است.ادامه ی استبداد درجهان اسلام بدوخطایی زیربرمی گردد:نخست،خطای غرب می باشد که آرمان روشنگری رادرپای بت تجارت وسرمایه قربانی کردوبه همین علت است که امروزشعارحقوق بشرودموکراسی خواهی غرب مزیدبرتجارت وحمایت ازتهاجم اسرائیل به خاک فلسطینی هاازرونق افتاده است.دوم،خطای روشنفکران مسلمان چه دین باوروچه سکولارمی باشد که آگاهانه یاناآگاهانه مرتکب دواشتباه شدند:نخست این که،اهمیت فرهنگ سرزمین خود،بویژه فرهنگ روستایی راکم انگاشتند.دوم این که،روشنفکران به مذهب به عنوان عامل واپس ماند گی حمله کردند،وهمین حمله ی بی خردانه بود که به استبدادشرقی وارتجاع بومی کمک کننده آن درزیرچپن مذهب خوراک فراهم کرد.واضح است.زمانی استبدادوواپس گرایی خوراک فراوان بدست بیاورند،فراوان تباه کاری می کنندوروندتوسعه ی فرهنگی-اجتماعی-اقتصادی وسیاسی-علمی رامختل می نمایند.تاریخ روشنگریی غرب نشان میدهد که روشنگران درگام نخست ازدرون دین روشنگری کرده عامل های به خدمت استبدادقراردهنده ی دین راازمیان برداشتند؛ودرگام دوم،به نقدسیاست وقدرت پرداخته شاهی مطلقه رابه جمهوریی دموکراتیک یاشاهی مشروطه دیگرگون کردند.
امروز،خوشبختانه،بسیاری روشنفکران متوجه اشتباه دیروزخودشده اندوبه نقش واهمیت فرهنگ ومذهب وکارکردسودمندهردودرمسیرتوسعه ی سیاسی-اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی پی برده اند.ازسوی دیگر،امروزدربسیاری جامعه های مسلمان وشرقی بخاطرپختگی فکری وسیاسی که فراچنگ شده است؛بجایی شخصیت روشنفکربه قابلیت ونگاه روشنفکرانه ی اوبهاداده می شود.واین هم تااندازه ی به نقدوکاربردآن پیوند پیدامی کند.درنقدسالم، خوبی این است که بجای شخص یاگروه،اندیشه وطرزفکرش به نقد گرفته می شودتابه شخصیتش به حیث یک شخص.بدبختانه،مادرافغانستان دراین زمینه بسیارپس مانده ایم.ازآنجاکه نقد،شک،اوهام وخرافه هارابه چالش می گیرد،دراین چالش گری هم پیشگام  روشنفکران بودند.به سخن دیگر،این روشنفکران وروشنگران بودند که درنبرد،اول، استبدادسیاسی- مذهبی رابرانداختند؛ودوم، راه رابه سوی جهان نوبازکردند.ازاین رو،ایجاب می کند که اشاره ی هم به روشنگری کرده شود....روشنگری به لحاظ بینش، خردورزانه وانتقادی، وبه لحاظ منش استقلال جو وآزادی خواه است(یعنی آزادی ازقیدوبست اوهام،سنت هاوخرافات ورواج های بدرد نخور).روشنگری بیداری ازخواب غفلتی می باشد که انسان به کوتاهی خود درآن فرومی رود(یابه گفته ی کانت درطفولیت خودمی ماند).دردوره ی غفلت،بجای فکرکردن ،توکل می کند(طوری که امروزمسلمان هاتوکل می کنند).هدف نقدروشنگرانه، ایجادشک وبررسی نقادانه ی پدیده هاوبیش ازهمه زدودن تقدسِ مذهب وسلطه ی مطلق قدرت های سیاسی ورهبران بود،ونتیجه ی نقدوروشنگری افزایش آگاهی مردم وجامعه رابه همراه داشت،نقد وآزادی رابطه ی مستقیم وجوهری دارند.آزادی بدون نقدوروشنگری معناندارد.ووظیفه ی نقد تنویرافکارعمومی وارتقای آگاهی معطوف به آزادی است.اندیشه باپرسش آغازمی شود.تفکرانتقادی، داشتن تفکرتحلیلی نه احساسی ویاتوصیفی.اولین شرط تفکرانتقادی کنارنهادن پیش داوری است.
برای این که پیش داوری هاوجزئیات راکنارنهیم،احتیاج آگاهی به این امرهستیم که مفاهیم،ارزش هاوفرهنگ هادارای گذشته ی هستندوهمواره درحال بوده اند.طبیعتادرآینده نیزباشکال دیگری بروزخواهند کرد.نقادباید مسایلی نظیرتعاریف،آشنای بانظریات،دانستن چارچوب ها،معین کردن حدود،وتعیین موضوع رابشناسدوحقوق انسان رادرهرگونه نقدوداوری رعایت کند.اصلی ترین مشخصه ی نقد،جستجوی حقیقت است.انسان نه ازراه تصاحب حقیقت،بلکه ازراه پی جویی آن است که توانمند می شودومسیرتکامل رامی پیماید.دارند گی به تنهای انسان رابی تحرک،کاهل ومغرورمی کند.یکی ازعلل اساسی ناپایداری اندیشه انتقادی تسلط تعصب وتقدس گرایی درمیان مااست.تعصب وتقدس، راه رابرشک وپرسش گری می بندد واجازه ی هیچ تغییری رادرفرهنگ نمی دهد.حتی شک وموردسوال قراردان به معنای خیانت تلقی می شودوموردتکفیرقرارمی گیرد.یکی دیگرازعناصرقوی درفرهنگ نقدمابرخوردهای شخصی وغرض ورزانه بامسایل وطراحان مسایل است.نقد درفرهنگ جامعه ی مانفی،خراب کردن وبامتلک پرانی مترادف است وهدف ازنقدافشاگری است نه روشنگری.هیچ قانون واندیشه ی درجامعه نقشی نداشته است.قدرت وقدرت مداران مطلق عمل کرده اند.نتیجه ی اعمال قدرت استبدادی دریک پروسه ی تاریخی به ناگزیرفرهنگ استبدادی ومستبدپروربوجود می آوردیاآورده است.روشنفکرانی که بایدراه گشای اندیشه ی انتقادی وروشنگری ونقش آفرینی نمایند،مشغول تولیدوبازتولید فرهنگ استبدادی به اشکال گونا گون هستند.نقدوآزادی رابطه ی مستقیم ونهادی دارند.نقدنمی گذاردارزش های آزادی خدشه دارشود.بلکه برعکس،باعث هرچه شفاف ترشدن این ارزش هامی گردد.آزادی بدون نقد سردابی رامی ماند که بوی گندآن آزاردهنده وخفه کننده است.ازعادت باین بوی گندباید پرهیزکردوبرای استنشاق هوای تازه وپاک تلاش نمائیم.(13)
برای برون شدن ازعادت هایی زیان باروسرداب هایی آن چنانی وزند گی درفضای بازفکری وفرهنگی،ایجاب می کند که فرهنگِ نقد،نقدپذیری،روشنفکری وروشنگری تقویت وگسترش یابد،وبرای گسترش آن نیازمبرم به ایجادوراه اندازیی انجمن های فکری مانندانجمن هایی روشنفکری ورشنگری درآغازعصرجدید دراروپامی باشد؛تابابهره برداری ازآن ها،روشنفکران وفرهنگیان بتوانندسیاست،قدرت،جامعه،فرهنگ،ادبیات وسنت هاودین باوریی خرافی رابه نقدبکشندوشرایطی راسبب شوند که درآن امکان ماندن،فربه شدن وبازگشت استبداد وواپس گرایی که دشمنان آزادی وکرامت انسانی می باشند،دوباره فراهم نشود.دراین راستا، توجه جدی بدومسئله ی زیرنیازمبرم می باشد:نخست،مسایل مورداتفاق روشنفکران.دوم،روش وشیوه ی بیان وزبانِ بیان روشنفکران.وشماربیشترروشنفکران به مسایل زیرین اتفاق نظردارند:قالب شکنی ومبارزه بامقدس سازی هایی که فرهنگ استبدادپرورزمینه سازآن می باشد؛ودراثرهمین قالب شکنی هاوتقدس زدایی هابود که قدرت هایی مدرن سربرآوردند،ودرنتیجه ی تقدس شکنی وقالب ریزی های نو،بت هایی ذهنی مانند:قبیله،طبیعت،سنت هایی اجتماعی نقدناپذیروآزادی ستیزذوب شدند.پس ازقالب شکنی ها،رسیدن به دولت رفاه وخدمت گارمردم،نیازوجود قدرت نامتمرکز،نظام اقتصادی مخلوط،چندگانگی مراکزتصمیم گیری سیاسی- اقتصادی مربوط به سرنوشت کشور،دموکراسی ،حقوق بشر،چندگانگی مذهبی،فرهنگی،سیاسی،آزادی بویژه آزادی بیان ورسانه ها،انتخابات آزادوشفاف،جداکردن دین ازدولت ازطریق گسترش حقوق شهروندی.کاری که روشنفکران مسلمان بخاطرناتوانی هایی درونی وخودسریی حکومت هادرزمینه گام های هرچندتئوریک برداشتند،امادرعرصه ی عملی به جزچند موردازجمله ترکیه موفقیت بسیاری فراچنگ کرده نتوانستند.پس ازیادآوری ازمواردتوافقی روشنفکران،نوبت به روش کاری برمی گرددوآن این که، دراندیشیدن وروش اندیشیدن باید دقت کرده شود.دشواریی زیادازاندیشیدن برنمی خیزد،بلکه ازروش اندیشیدن وچگونگی بیان اندیشه برمی خیزد؛وناتوان بودن روش اندیشیدن وبیان اندیشه به اصل اندیشه زیان می رساند.ازاین رو،روشنفکران باید مفاهیم راباززبان صریح وساده ومردم فهم بیان کنند.چراکه ابهام دربیان وزبان اندیشه اجازه نمی دهد که اندیشیه بدرستی فهمیده شود.التقاط درمفاهیم فلسفی وروشنفکری؛ وهمچنان، مخلوط کردن گفتمان هایی سیاسی- مذهبی- فلسفی وروشنفکری می توانند مانع درسرراه فهم بهتروبیشتراندیشه ایجادونگذارند که مفاهیم مدرن بومی شوند.
پانویس ها:
1-فردای جهان سوم نوشته ی پال کنیدی، ترجمه ی محمودطلوع، چاپ اول1366ص55
2- درباره ی فرهنگ، نوشته ی تی.اِس الیُت، ترجمه ی حمیدشاهرخ، چاپ اول1369ص112
3- همان ص148
4- سیمینارایران وسازمان های بین المللی فرهنگی؛ظرفیت هایی همکاری وفرصت هایی بهره مندی.21مهر1387درپژوهش گاه فرهنگ،هنروارتباطات برگزارشد.عنوان:فرهنگ می تواندتامین کننده ی امنیت ایران باشد.نویسنده:جوادماه زاده سایت دیپلماسی ایران22-2-1388
Irdilomacy.ir/
5- جامعه شناسی سیاسی ازموریس دوورژه، ترجمه:ازدکترابوالفضل قاضی، تاریخ انتشار1369 ص ص92-94
6- درباره ی فرهنگ ص57
7- به سوی تمدن جدید،سیاست درموج سوم ازآلوین تافلر،ترجمه:محمدرضاجعفری ص45
8- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی، ازریمون آرون،ترجمه:باقرپرهام ص690
9- درباره ی کارکردایدئولوژی درانقلاب ایران،انقلاب ایران وحافظه ی تاریخی(3)نویسنده:داودخدابخش1-5-2009-11-2-1388سایت برای یک ایران
Foroneiran.com
10- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی ص683
11- آزادی زن وآسیب شناسی روشنفکردینی، نویسنده:محمدرضانیکفر،تاریخ انتشار14شهریور-سنبله1386سایت رادیوزمانه
Radiozamaneh.com/
12- موانع ورودبدنیای نو، گفت وگوبامحمدعلی همایون کاتوزیان،گفت وگوگر:محمدعلی صادقی بهمن- دلو1387-دیسامبر2008سایت سکولاریسم نو
Newsecularism.com
13- نقدروشنگرانه، پیش داوری ها،محمدرضانیکفر،سایت نیلگون
Nilgoon.org

0 comments:

Post a Comment