بخش سوم
ابراهیم ورسجی
14-11-1390
دربخش دوم این نوشته، ازکتاب"برخوردبنیادگرای ها"نوشته ی طارق علی نویسده ی انگلیسی- پاکستانی تباریادآوری شدکه جورج بوش ازموضع یک بنیادگرایی مسیحی، علیه القاعده، بنیادگرایی اسلامی حمله کرد.حمله ی بنیادگرایی مسیحی علیه بنیادگرایی عربی- اسلامی،دومسئله رابسیاربرجسته ساخت:نخست،بهره برداریی نادرست ازرخ دادفاجعه باروقابل سرزنش یازدهم سیپتامبر2001درجهت مقاصدبی ارتباط باآن.دوم،تبلیغات شدید توسط رسانه هایی راست ومذهبی مسیحی- یهودی علیه اسلام که دررسانه هایی جهان، بنام"اسلام هراسی"شناخته شد.بهره برداری نارواازرخ دادنامبرده ودامن زدن به اسلام هراسی به بهانه ی جنگ علیه تروریسم،وتوجه نه کردن به ریشه هایی تروریسم،احساسات نیکی راکه رخ دادیازدهم سیپتامبردرجهان اسلام نسبت به امریکابوجودآورده بود،به ضدآن دیگرگون ساخت.موضوعی که بسیاربه سودتندروان مذهبی یاتروریستان ازدیدگاه جورج بوش، تمام شد.
طرفه این که،درعرصه ی تبلیغاتِ اسلام هراسانه، بسیارکوشش شد.اما،بخاطرشمولیت پاکستان این تروریست پروربزرگ درکمپ مبارزه علی هراس افگنی،برخوردی سازنده ی درجهت دادگاهی کردن تروریستان صورت نگرفت.نظامی هایی پاکستانی که دربازیی دوگانه مهارت تام دارند،برایی فریب کاری، گه گاهی برخی افرادیخچال شده ی کم اهمیت رابخاطرکمایی کردن پول دستگیروبه اداره ی جورج بوش تحویل ومهره هایی اصلی تروریسم راتاکنون نگهداشته اند.جورج بوش که تاآغازدومین سال دوره دوم ریاست جمهوریی خود،فریب بازیی دوگانه ی نظامی هایی پاکستانی راخورده بود،برخی اوقات شماری ازافرادبظاهرتروریست ودرواقع کم گناه راکه آی اِس آی برایش تسلیم کرده بود،به صفحه هایی تلویزیون هامی کشاندتاذهنیت عامه رادرامریکابه کژراهه بکشاند.
باوجودهمه فریب کاری ها،جورج بوش وتونی بلیرنخست وزیروقت انگلیس نتوانستنداذهان کنج کاووپژوهش گررادرپرسش گری راجع به مسایل زیراقناع وبازدارند.درواقع،سیاست هایی شریرانه ی آقایون دررابطه بااسلام پس ازیازدهم سیپتامبر2001،دوموضوع زیررابرجسته ساخت:نخست،لشکرکشی امریکابه سرزمین هایی اسلامی دنبال اهداف دیگرغیرازمبارزه باتروریسم می گردد که ازموضوع بحث این نوشته بیرون می باشد.دوم،ناتوانی حکومت هایی حاکم بر مسلمان هارابرملاساخت.جالب این است که ناتوانی فرمان روایان مسلمان هارابرخی کارشناسان غربی به ناتوانی دین اسلام درپاسخ گویی به مسایل مدرن ارزیابی می کنند؛وبرخی هم، نارسایی هارابه اسلام بی ارتباط دانسته به انحراف مسلمان هاازجوهراسلام نسبت میدهند.دسته ی سومی هم وجود داردکه وضعیت ناهنجارمسلمان هارابه استبدادتباهکاربومی واستعمارغربی حامی آن پیوسته می داند.ازدیداین دست،استعماربیرونی واستبدادبومی دست بدست هم داده، بدبختی کنونی مسلمان هاراسبب شده اند.
بهرصورت،پذیرش وردهرکدام ازمفاهیم یادشده به خواننده تعلق دارد.اماواقعیت این است که جهان اسلام بامسایل وبحران های بی شماری مواجه می باشد که زمام داران و بنیادگرایان درکوتاه مدت وبلند مدت راه بیرون رفتی برای آن هادراختیارندارند.برای مسلمان ها جای تاسف است که، مسایل ودشواری هاهرروزپس ازروزدیگرسربلند می کنندوراه حل وکارکردراطلب می نمایند.مسئولیتی بزرگی که فرمان روایان مسلمان ناتوان ترازچیره گی آن می باشند.ازخنده دارتراین که،جورج بوش وتونی بلیرتاکید داشتندکه جهان تغییرکرده است.آری،جهان تغییرکرد!پرسش این است که به نفع کی تغییرکرده است؟واضح است که تغییربه زیان مردم وبه فایده ی برخی دلقک هایی سیاسی- نظامی درکابل وسلام آباد.همه ی افغان هامی دانندکه درافغانستان، تنفگ بدستان بی فرهنگ وهمپالکی هایی سیاسی شان وبرخی تیکه داران دین،ازبازارگرم تروریسم زدایی بوش وبلیر،سودهایی کلان مالی وسیاسی بدست آورده اند.ازهمه مسخره تراین که،شماری ازسطحی نگران فکرمی کنندکه افغانستان دموکراسی وحقوق بشررابه آغوش می گیرد.برعکس،آنچه درسطح کلان وکوچک هویداشد،این بودکه همان مستبدانی که دیروزبنام مبارزه باکمونیسم ازامریکافایده ی سیاسی می گرفتند؛امروز،به بهانه ی جنگ علیه تروریسم بهره برداری می کنند.امامسئله ی،یعنی دشواریی مردم وکشورافغانستان مانندگذشته بدون حل باقی ماند.ازهمه غمبارتراین که،مسلمان هابایدباچالش هایی نوین پنجه نرم کنندوناتوانی این دیدگاه رانظاره نمایندکه راه حل همه چیزرادراسلام فکرمی کرد؛این درواقع،خواستی است که نمی تواندبارسالت اسلام سازگاری داشته باشد.زیراکه اسلام به انسان هدف میدهد،وعلم ابزاررسیدن به آن رافراهم می نماید.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که مسلمان هاباذهنیت همه انگاریی دین وپشت پازدن به علم وفن آوریی نو، اسباب پس ماندگی مادی- فرهنگی خودرافراهم کرده اند.ازاین رو،...جهان اسلام ازحالت دفاعی بیرون آمد وبجای ایستادگی شرم گینانه دربرابرمدرنیته باسربلندی به واپس ماندگی تاریخی خودنگریست.بی میلی به دیگرگونی جایش رابه ستایش واپس گرایی داد.جامعه های اسلامی ریشه هاوارزش های خودرابازیابی کردند."اسلام بظاهرراستین"باهمه خشونتی که دراین عصرپیروزی مدرنیته ازآن برمی آمد(درافغانستان،پاکستان،عراق،صومالی وکشمیر)باکامیکازوتروروکشتن وبه کشتن دادن(بک کمک برخی دولت هایی مزدوری مانندپاکستان وسرمایه ی نفتی عرستان و...)وبم گذاری،غرب راحتی درحومه ی شهرهای اروپایی به چالش گرفت.نظریه ی برخوردتمدن های هانتینگتن درپهنه ی عمل بجای پایان تاریخ فوکویامانشست.دربرابرموجی تروریسمی که پیش ازهرچیزمی خواست بکشد(وبرای دشمن خوراک تبلیغاتی فراهم کند)و(درظاهر)هدف استرتیژیک آن برقراری قوانین شرع درهرجابود،هیچ توضیحی قانع کننده ترازاونمی شدآورد.(تروریست های(بنام)اسلامی صدبرابروبیشتراز دیگران، مسلمان هارا کشتندومی کشند.
اگرتانیمه های سده ی بیستم، دشمنی باغرب وجهه ی ضداستعماری وپایان دادن به اشغال نظامی وامتیازات اقتصادی می داشت،پس ازانقلاب اسلامی ایران هجوم فرهنگی غرب به عنوان مخاطره ی اصلی برای دنیای اسلام به شمارآمد.پیش ازنیروی نظامی یاانحصارهای اقتصادی،نفوذفرهنگی تمدن غربی،آزادی(بیش ازهمه درآنچه بزنان ارتباط می گرفت)ودموکراسی وحقوق بشر،به غرب ستیزی دامن زد.خمینی هنگامی که گله می کرد"غرب جوان های مارافاسدمی کند"اززبان همه اسلامی هاسخن می گفت.سیاست های بداندیشیده وبداجراشده ی امریکا،بویژه درایران،افغانستان،پاکستان وعراق ناخواسته به یاریی بنیادگرایان آمد.پیش برد دموکراسی به عنوان بخشی ازجنگ باتروریسم اسلامی که حکومت جورج بوش آن رادنبال می کرد،درگلزارعراق فرورفت.هرجاانتخابات بادرجه ی ازآزادی همراه شد،بنیادگرایان اسلامی یابقدرت رسیدندیانزدیک شدند.استرتیژیی امریکابجای نیرومندکردن دست حکومت های دوست غرب درخاورمیانه ی عربی آنان رابه هراس انداخت وبه دادن امتیازات به اسلامیان،که درمخالفت بادموکراسی هابآنهامشکلی نداشتند،واداشت.پیروزیی اسلام بنیادگرا- که هرچه می توانست ازتاکتیک های مارکسیسم ولینینیسم به عارت گرفته بود- یک دورتازه رادرنبردبادموکراسی گشود....رئیس جمهورناتوان پاکستان یادآورمی شودکه تروریست هایی مومبای/بمبه ی،قصدنابودیی پاکستان رادارندوحکومتش کنترول سوات رابه طالبان می سپارد.خاورمیانه هنوزباعصردموکراسی بسیارفاصله داردوبالاگرفتن اسلام به عنوان راه رهایی ،این فاصله رابیشترمی کند.ولی اسلام باکشانده شدن به قلمروسیاست تنهامی تواندتهی دستی اش رادراداره ی حکومت وجامعه نشان دهد.توده هاوروشنفکران بدنبال آن ها هرچه بیشتر،به هزینه اسباب مدرن،وعرفی گرایی،بهروزی به دین روی آوردند،اسلام سیاسی راناتوان ترمی سازند.عرب هامی توانندازتجربه ی ناشادایران بیشتربیاموزند.پایان تاریخ در1989فرازنیامدوهنوزمی بایدمنتظرشکست دادن این چالش تازه باشد.اماجبهه ی اصلی آزمایش تازه ی دموکراسی،جهان عرب حاشیه ی نیست که قدرت کاهنده اش راازنفت وتروریسم اسلامی می گیرد.آنچه درچین وهندمی گذرد،برای آینده ی دموکراسی پرمعناترازگرفتاری های جامعه هاودولت های کم رشدوبیشتردرمانده وناکام عرب خواهدبود.(7)
درست است که آنچه درهندوچین می گذرد،برای آینده ی دموکراسی وایجادنظم متکی براراده ی مردم درسطح جهانی ومنطقه ی سودمندوپرمعنابه نظرمی رسد،تاجهان عرب که رژیم هایی آن برایی نکهداریی خود درقدرت به پالش گریی بوت امریکاییان مصروف می باشند.زمام داران عرب بخاطرضدمردمی بودن حکومت هایی خودبه خودحق میدهندکه دربرابرتوده های خشمگین وناراضی وبنیادگرایی خشن دست بدامان امریکاشوندوتنهادراین صورت می توانندمقام خود راحفظ کنند.اما نباید این واقعیت تلخ رانادیده انگاشت که توسعه ی دموکراتیک واقتدارگرایانه ی هندوچین باوجود دستاوردها،مسایلی ناگواری راهم ایجاد کرده اند.بطورنمونه،درچین توسعه ی آمِرانه باویران کردن فزاینده ی محیط زیست ،فاصله میان داراونادار،فسادورشوت همراه بوده،وتوسعه ی دموکراتیک ودموکراسی پرآوازه ی هند، جامعه ی غیرشهری رابه سوی بهبودی سوق نداده؛ وازهمه مهمتراین که، 130ملیون کاست زیرین/صنف نجس هاوبالاتراز200ملیون مسلمان دردموکراسی سکولارهندنتوانسته اندجایگاه شایسته ی خودراپیدانمایند.افزون برآن،فاصله ی طبقاتی درهند درمقایسه بادیگربخش هایی جهان بیدادمی کند.فاصله ی که جنبش آرام وصلح جویانه ی گاندی وسوسیالیسم جواهرلعل نهرونتوانستند درکاهش آن، نقشی سازنده ی بازی نمایند.
باوجودهمه نارسایی هایی که دردوکشورپرنفوس جهان دیده می شود،بایدبه صراحت ابرازکردکه نمونه هایی تااندازه ی موفق؛ هم درتجربه ی دموکراسی فردا،وهمچنان،در دوشیوه ی دموکراتیک واقتدارگرایانه ی توسعه،برایی کشورهایی دیگربه نمایش گذاشته اند.نمونه هایی موفق چین وهندپس ازنمونه ی ژاپن درآسیا؛وپایه نگرفتن هیچ کدام ازآن هادرکشورهای اسلامی، سرگیجگی وابهام هایی فراوانی ایجادکرده است که برایی ریشه یابی آن به عامل هایی گونه گون انگشت گذاشته می شود.ازجمله عامل هایی که نگذاشتند مسلمان هابه سطح مطلوبی ازتوسعه ی دموکراتیک نایل شوند،دین ودرک سنتی ازآن،فرهنگ سنتی وآخرت گرا،استبدادسیاسی- نظامی- مذهبی وبه گفته ی کارل مارکس"استبدادآسیایی"،استعمارغربی،صهیونیسم وواکنش زاده ی آن ها،یعنی نهضت هایی بنیادگراواصول گرایی اسلامی قلمدادمی شوند.ازسوی دیگر،کارکردناسیونالیسم وکمونیسم هم بخاطردشمنی بادین وبکارگرفتن نظام تک حزبی ونبودبردباری نسبت به دیگراندیشان،برابربا استبدادسنتی- سیاسی- مذهبی،حتابدترازآن بودومی باشد.نگاهی به اوضاع مسلمان هاوپذیرش وناپذیرش مدرنیته ی فکری- فرهنگی- سیاسی توسط آن هاازکازابلانکاتاجاکارتاوازقاهره تااسلام آباد نشان میدهدکه جامعه هایی مسلمان تاکنون به گونه ی عمل کرده اندکه کارکردشان عامل هایی یادشده برای آ ن هافراهم کرده است.
باوجودنابسامانی هایی نامبرده،جامعه هایی مسلمان سه تجربه ی ناکام دین گرایی عربستان وایران وتجربه ی موفق نواندیشی دینی ترکیه راپیش ور دارندکه ازآن هابیاموزندوراه بدنیایی نوبازکنند:نخست،تجربه ناکام حکومت اسلامی وهابی هایی عربستان که وفاداران خودرادربخشی قبایلی پاکستان وافغانستان پیداکرده است که برمحورتفرقه ی نژادی وشیعه ستیزی می چرخد.اگراین تجربه ی سیاه،پاکستان وافغانستان راتخته ی خیزخودساخته است،بدودلیل زیردرست می باشد:نخست،وهابیت درفرهنگ قبیلگی عربستان جابازکردوبانظام بدوی زیررهبری خانواده ی سعودنمودپیداکرد.روشن است که بایدشاگردانش راتنهادرفرهنگ قبیلگی دوطرف خط دیورندپیدانماید.دوم،ارتش پاکستان که درشش دهه ی گذشته باهند وافغانستان درمسایل کشمیروپشتونستان نزاع داشت،زمینه سازی کردتابه آسانی دین داریی نوع وهابی درازدواج بامارکسیست هایی بدوی-قبیله سالار تره کی، آن کمونیست بی سواد،وملاهایی جمعیت العلمای اسلام شاخه ی پشتون درپاکستان،طالبان پاکستانی- افغانی رابتراشدوخوب هم تراشیدوبااین فتنه گری، قوم گرایی پشتون رادردوطرف مرزدیورندبه مخمصه انداخت.دوم هم،تجربه جمهوری اسلامی ایران می باشد.دراین تجربه که درآغاز"آیت الله خمینی"تاکیدبرجمهوریی اسلامی ودورنگهداشتن ملاهاازحکومت داری داشت،سبب شد که مسلمان هایی روشن اندیش چه روحانی وچه دانشگاهی، مانند:مرحومان آیت الله طالقانی،مهندس بازرگان،دکتریدالله سحابی،بنی صدر،مجاهدین خلق،جبهه ی ملی،حتاکمونیست ها ازاو حمایت کنند.
وقتی که آیت الله خمینی باگنجاندن اصل ولایت"فقیه"درقانون اساسی،جمهوریت رازندانی وکوشید ملاهارابه قدرت برساند ؛روشنفکران، چه حوزه ی وچه دانشگاهی، یکی پس ازدیگری ازاطراف نظام ولایت فقهی دورشدندورژیم جمهوریی اسلامی به حکومت اسلامی/ملاسالاری، وبه گفته ی ابوالحسن بنی صدرنخستین رئیس جمهورایران، به رژیم ملاتاریاکه همسانی بادیکتاتوریی پرولیتاریایی کمونیسم استالینی دارد، دیگرگون شد.این تجربه در30 سال گذشته،دستاوردی نداردکه برای مسلمان ها جاذبه آفرینی کند.البته،درعراق، لبنان،فلسطین،افغانستان وپاکستان گروه هایی کوچکی، خوش بینی به حکومت استبدادی- فقیهی ایران نشان میدهند.اما،این اصل راباید درنظرگرفت که بسیاری گرایش هاوخوش بینی هابجایی علاقمندی به نظام، به کمک هایی مالی مربوط می شود.درلبنان، حزب الله شیعه باوجوداخذ کمک ازجمهوری اسلامی،آنقدرکه به رژیم دمشق وابستگی دارد،به تهران ندارد.حماس هم که گفته می شودازایران کمک مالی می گیرد،وابستگی اش به مصربیشترازایران می باشد.اما،درعراق وضعیت پیچیده تراست.باین خاطرکه رژیم آخوندیی ایران ورژیم آخوندیی جورج بوش دست بدست هم داده کارصدام حسین راتمام کردندوسازمان هایی شیعه ی عراقی راکه زمانی مهمان ایران بودندبقدرت رساندند.اکنون که امریکاعراق راترک گفته است، این کشوربه بزنگاه حکومت اسلامی- وهابی عربستان، وحکومت شیعی- فقهی ایران تبدیل شده است.ازهمه مهمتراین که،وضع فاجعه بارعراق،افغانستان وپاکستان ونقش مذهبی هایی شکم پرست،تباه کارومزدوردرآن هانشان می دهدکه هردونمونه ی حکومت اسلامی عربستان و ایران وشاخه هاوپنجه هایی آن هانمی توانندازکل اسلام نمایندگی نمایند؛وهمچنان،ازاین که نمونه ی روشنی برایی مسلمان هادرامروزوفرداشوند،بطرزغم باری شکست خورده اند.
پس ازبازتاب دوتجربه ی ناموفق عربستان وایران،به بازتاب تجربه ی سوم،یعنی تجربه مدرن ترکیه پرداخته می شود:ترکیه برهبریی مصطفی کمال درسال1924میلادی نظام خلافت رابرانداخت ونظام جمهوریی لائیک/جدایی دین ازدولت رابه نمونه ی اروپایی جایگزین آن کرد.ازسال1924تاسال1938،که مصطفی کمال برترکیه فرمان روایی میکرد،مبارزه ی داغی علیه دین براه انداخته شدوکوشیده شدتاوفاداری به دین به وفاداری به دولت ملی انتقال داده شود.اگرچه سیاست دین زدایی درساختاردولت تااندازه ی موفق ازآب درآمد،اماجامعه ی ترکیه مانندگذشته مذهبی ماند.برای دورساختن مردم ازدین،نظام آموزش وپرورش ازدین خانه تکانی شدواین سیاست تامرزی پیشرفت که دربسیاری جاهامردم برای امامت مسجدونمازجنازه به نبودملاهاروبروشدندونفرت مردم نسبت به سیاست هایی ضد دینی حکومت زیرزمینی گسترش یافت؛ ودین داران،هم درقالب صوفیه به رهبریی بدیع الزمان سعیدنورسی،وهم درقالب حلقه های فقهی- ملایی پنهان وآشکارسرسختانه بسیج شدند.
زمانی که درسال1938،مصطفی کمال درگذشت،جایش راعصمت انونوگرفت که مرد دین ستیزمانندسلف خودنبود.ازیک سو،سیاست نرم انونو؛وازسوی دیگر،شرایط بین المللی پس ازجنگ دوم جهانی، سبب شدندکه فضایی سیاسی- فرهنگی بازونظام یک حزبی جایی خودبه نظام دوحزبی بسپارد؛وهمچنان،به آموزش دینی به شکل نواجازه داده شود.بازشدن فضایی سیاسی وفرهنگی،جامعه ی مذهبی سرکوب شده راباشوروشوق فراوان به سویی آموزه هایی نوین سیاسی ودینی سوق داد.طرفه این که آموزش نوین دینی به شیوه ی دین شناسی علمی- اروپایی براه انداخته شدتادوکارراانجام بدهد:نخست،جامعه ی مشتاق به دین راکه دردودهه خلع ارزش شده بود؛درشرایط نوبه گونه ی بیاموزاندکه هم کمک کننده به دولت ملی باشد؛وهمچنان،ازنارضایتی نسبت به سیاست هایی حکومت درمیان مردم بکاهد.دوم،درجنگ کمونیسم وسرمایداریی امریکایی،اولی می توانست درجامعه ی ترکیه رخنه کند.ازاین رو،یک دین عرفی شده می توانست هم به حکومت سکولارترکیه، وهم درمهارکمونیسم سودمندتمام شود.
بهرصورت،دیگرتابووطلسم دشمنی بادین شکسته بودومسلمان هادرشرایط نوسربلندکردند.درسال1950،عدنان مندرس دریک انتخابات دموکراتیک به قدرت رسید.ازاین که او،باورمندبه دین به سبک عارفانه بود،وضعیت رابطوربسیارگسترده ی برای دین داران وگسترش اندیشه ی دینی درترکیه مساعدساخت.درواقع،بابرآمدن مندرس درسیاست ترکیه،شرایط سیاسی- اجتماعی ی به وجودآمدکه مسلمان هابه سوی قدرتمندشدن درعرصه ی اجتماعی- سیاسی- فرهنگی به پیش بروند.وهمین دیگرگونی سیاسی کمک کننده به دین بودکه لائیک هایی طرفداراتاترک درسال1960کودتاومندرس راشهیدکردند.اگرچه مندرس مرحوم شد،اماراهی راکه درپیش گرفته بود،دنبال شد.ودردهه ی 1970،روشنفکران مسلمان به رهبریی نجم الدین اربکان یک سازمان سیاسی- فرهنگی رابنام"نظام پارتی/یاحزب نظام"بوجودآوردندودرسال1974،اربکان به مقام معان نخست وزیرارتقایافت.اربکان(درگذشت2011)که سیاست مدارفرهیخته وپاک بازی بود،اسلام راهمگام باملی گرایی ترک دنبال کرد،و ملی گرایی اونه مانندملی گرایی مصطفی کمال دین گریزونه مانندملی گرایی صدام حسین کردسیتزبود.درواقع،ملی گرایی او یک گونه ملی گرایی متمایل به ترک هایی عثمانی بودکه درآن،ملی گرایی ترک تحت شعاع اندیشه دینی یاوحدت گرایی جهان اسلامی قرارداشت.اربکان درزیرسایه ی نظام لائیک ترکیه هوشمندیی سیاسی رادراین می دانست که خطرملی گرایی دین ستیزباقی مانده ازدوره ی مصطفی کمال وسایه ی سیاه ارتش بالایی سرآن را نباید نادیده انگارد.
ازاین که جامعه ی ترکیه باشوروشوق تمام دنبال اندیشه ی مدرن اسلامی می رفت،واربکان وهمکارانش هم آغازگرجریان دینی همسوبامدرنیته ومردم بودند؛لائیک ها/جداانگاران دولت ازدین،غافل نمانده جریان رابادقت زیرنظرداشتندوهرزمانی که جریان نوین دینی رانیرومندترمی دیدند،فعالت جمعیت زیرهبریی اربکان رالغوواوراازکنشگری محروم می کردند.اربکان که درسیاست ومردم شناسی ترکیه مهارت بالایی داشت،نام جریان راعوض و حزب نظام به حزب رفاه تغییرنام داده شد.حزب رفاه به رهبریی خردمندانه ی اربکان، طوری عمل کردکه پس ازهرچندسال توانست فشارهایی سیاسی راچه ازطرف ارتش وچه ازطرف حزب هایی سیاسی لائیک تحمل وتمام توطئه هاراپشت سربگذارد.نویسنده که چندین بارازترکیه دیدن کرده است،درک می کندکه این جمعیت سیاسی- مذهبی چگونه توانست درآن کشورمدرنیزه شده درژرفنایی جامعه نفوذوباگسترش نفوذمردمی خودفرش حمایت مردمی را اززیرپایی نظام سیاسی لائیکِ زیرچتر ارتش وبروکراسی وساختارحقوقی ی همکارآن برداردوبسیارخوب هم برداشته است!
نویسنده درماه حوت1374-مارس1996سفری داشت به ترکیه وسفربنده همزمان بودباانتخابات شورای ملی آن کشور.درآن انتخابات،حزب "رفاه "به رهبریی اربکان وحزب"مام میهن"به رهبریی خانم تانسواچیلردست به ائتلاف زده تشکیل حکومت دادند.درآن سفرملاقاتی چهارونیم ساعته ی داشتم باآقایی اربکان که اکنون مرحوم شده است وخدایش بیامرزد!اربکان درآغازسخنش باعصبانیت گفت:"جهادی هاپس ازفروپاشی رژیم کمونیستی چه کردند؟"بنده درپاسخ پرسش موصوف گفتم:"که من به حیث یک مهاجرکه تفنگ برنداشته بودم واکنون کارمند دولت اسلامی می باشم،ازآنچه که درکابل بنام اسلام،مسلمان ومجاهد صورت گرفته ومردم رانهایت رنجانیده وبه مرگ شماری ازمردم وتباهی زندگی آن ها انجامیده است،عمیقاًاحساس شرمساری می کنم"!برای اربکان،پاسخ من بسیارجالب بودوشایدهمین پاسخ سبب شدکه باوجودمصروفیت سیاسی اش گفت وگویی طولانی داشته باشیم.درمدت چهارونیم ساعت،من بیشترشنونده واوگوینده بود.دررابطه بامسایل گونه گون جهان اسلام سخن گفت که برایی من شیوه ومحتوای سخنان او بسیارآموزنده بود.درسخنان خود،هرگزمانندرهبران مجاهدنمایی افغانستان باآیت هایی قرآن وسخنان رسول الله وروایت هایی فقهی- مذهبی بازی نکرد،وازطرح هایی سخن گفت که ازهمسویی تام میان دین ومدرنیته وهمگام سازیی جامعه ی سنتی مسلمان باتمنیات واقتضاآت عصرنوحکایت می کرد.درسخنان خود،تاییدبیشتربرهم گرایی مسلمان ها،ایجاداداره هایی مالی- اسلامی،حذف مانع هایی مرزی- گمرکی،هماهنگی پارلمان ها وایجادجامعه ی ملل اسلامی،سرمایه گذاری مشترک درکشورهای اسلامی، ایجاداتحادیه ی ماننداتحادیه ی اروپایی وچگونگی جذب فن آوری نووکمک کشورهایی پیشرفته ی مسلمان به کشورهایی اسلامی پس مانده تاکید داشت.
آری!اربکان،درمرحله ی اول ائتلاف، معاون نخست وزیرترکیه شدوچندی دراین مقام کارکرد.وقتی که درمرحله ی دوم ائتلاف نخست وزیرشد،چون برنامه ی عملی ودرازمدت برایی آینده ی ترکیه داشت که ازبنیادجامعه رادیگرگون می کرد؛ارتش لائیک وبیماردرگیری درسیاست ومحدودکننده ی دموکراسی درترکیه، اورامجبوربه کناره گیری ودادگاه نام نهادقانون اساسی که یک اداره ی زیراثرارتش بودواکنون تغییرداده شده است،حزب رفاه راهمزمان باکنارگذاشتن رهبرش ازمقام نخست وزیری،منحل اعلام کرد.اربکان که مانندسردسته هایی مجادین افغان برایی شخص خودش کارنمی کرد؛ودرهمه حال،مردم ترکیه وآرمان هایی بلندمدت آن هادرراستایی همگام سازیی دین بامدرنیته،برای اوارجحیت داشت؛دنبال شخصی سازی سازمان نرفت وبرای جاویدانه سازیی رهبریی خودنکوشید.ازاین رو،زمینه سازی کردتانسل نوپاپیش گذاشته باقتضایی شرایط نو عمل نماید.ازاین رو،حزب رفاه به حزب فضیلت وپس ازآن به حزب عدالت وتوسعه تغییرنام وزیررهبریی رجب طیب اردوگان بکارآغازکرد.
رجب طیب اردوگان که تجربه ی موفقانه ی اداره ی شهرداریی استانبول راباخود داشت،نخست رهبرحزب عدالت وتوسعه شدوازسال2002تاکنون باموفقیت دردوانتخابات حزب های لائیک راشکست داده و مقام نخست وزیریی ترکیه رابدوش داردوبرای این که ازفشارهایی دوام دارارتش کاسته باشد،مقام ریاست جمهوری راهم ازآن حزب خودکرده است.تارنمایی ویکی لیکس که درسال2010باافشاگری هایی گسترده ی خود آبرویی بسیاری سیاست مداران خودغرض وسودجوی مسلمان راریختاند،درباره ی اردوگان تذکر داد که او:"مردکاروسخت کوشی می باشد"!برآمدن حزب عدالت وتوسعه باپیشینه وکارنامه ی دینی خود درراس درکشورترکیه،تجربه ی سوم درجهان اسلام پس ازتجربه ی واپس گرایانه ی وهابیت عربستان ودستاوردپولی وکاری اش درهمکاری بانظامی هایی پاکستانی،یعنی طالبان تروریست وتباه کارافغان- پاکستانی اش،وتجربه ی ویرانگرانه ی جمهوری اسلامی ایران بانظام سرکوب گروخشن ولایت فقهی می باشد.تجربه ی ترکیه،ازچندین نگاه بادوتجربه ی عربی- ایرانی متفاوت می باشد.نخست،این تجربه درکشوری رخ می دهدکه لائیسیته/جداسازیی دین ازدولت وموج خزنده ی طرفداری ازتمدن غربی باپیشینه ی زمام داریی بیشترازنیم سده راباخود دارد.دوم،دراین تجربه کسانی پیشگام شده اندکه بجایی آموزش وپرورش سنتی- ملایی،آموزش وپرورش مدرن دارند.سوم،پیشگامان این تجربه می کوشند درکشورخودنظامی سیاسی رااستوارنمایندکه هم برخاسته ازارزش هایی اسلامی؛وهمچنان،همسووهماهنگ بامدرنیته/نواندیشی، ودرواقع،قابل پذیرش برای جهان نو باشد.به سخن دیگر،این تجربه،جمع کردن دین ومدرنیته/نواندیشی می باشدکه اکنون درترکیه دست بالاپیداکرده وبرایی مسلمان هادردیگربخش هایی جهان نمونه آفرینی می کند.
0 comments:
Post a Comment