Thursday 9 February 2012

بحران زایی برخوردمنافع امریکاوپاکستان در افغانستان

بخش نخست
ابراهیم ورسجی
20-11-1390
این نوشته دردوبخش تنظیم شده است:بخش نخست، ازفروش موقعیت جغرافیایی پاکستان وافغانستان توسط رهبران آن هادردوره ی جنگ سردبه امریکاوشوروی که بدین وسیله، منافع هردوکشوردرزیرسایه ی منافغ باداران شان قرار گرفت؛ودرفرجام،بافروپاشی شوروی، افغانستان فرو پاشید؛وپاکستان، دروضعیت بحرانی وتروریسم پرورکنونی خوداخذموقع کرد،تااینکه، کلینتن دراخیرین سال حکومت خود خواست پاکستان رایک دولت تروریستی اعلام نمایدرابه بررسی می گیرد.وبخش دوم،برخورد منافع پاکستان وامریکاازدوره ی جورج بوش تاکنون رادربرمی گیرد.دراین دوره، کشمکش میان منافع هردوبه تعمیق بحران افغانستان می افزاید؛ودرعین حال،بی اعتمادی درروابط بادارونوکرباغی بخاطرصادرات تروریستی دومی به افغانستان،افزایش می یابد.نگاهی به تاریخ نیمه ی دوم سده ی بیستم پاکستان وافغانستان نشان میدهدکه دردوره ی جنگ سرد؛بخاطرسیاست دوستانه ی هندبااتحادجماهرشوروی،پاکستان موردنوازش امریکاقرارگرفته بودوهردوجانب،ازدوستی باهم بهره برداری هایی بسیاری کردند.درعین زمان،افغانستان که باپاکستان مشکل داشت؛درمدارسیاست مسکوهمراه بادوستی باهندقرارگرفت.باپایان جنگ سردوسیاست نزدیکی چین باامریکاورقابت مسکووپکن،پاکستان اهمیت خودرا نزدواشنگتن ازدست داد.پاکستان که از آغازپیدایشش، باهند دشمنی،وباافغانستان روابط ناهمواری داشت،درجنگ داخلی خود درسال1971که به جدایی بنگله دیش انجامید،ارزش سیاسی- جغرافیایی خودرا بیشترازپیش دربازیی شرق وغرب ازدست داد.پاکستان،بااین که دردوره ی تنش زدایی درروابط شرق وغرب،بیش ازاندازه رنگ باخته بودوبخاطردشمنی باهندوروابط ناهمواردهلی نوباپکن به سویی دومی لغزیده بود،هرگزنتوانست خودرااززیرسایه ی سیاست امریکابرهاند.
به گواهی تاریخ،درطول عمر64ساله ی پاکستان،هیچ رخ دادی به اندازه ی جدایی بنگله دیش درسال1971وتسلیم شدن صدهزارسربازآن کشور به ژنرال هایی هندی،برای نظامیان پاکستانی شرم آورنبوده است.درحالی که تسلیم شدن صدهزارسربازپاکستانی به ملیشه هایی مرزیی هنداسباب شرمساری برای ارتش پاکستان به شمارمی آید،واقعیت این است آن صدهزارسرباز،نزد150ملیون مسلمان درکشوربنگله دیش جنایت کارانی به شمارمی آیندکه سه ملیون مسلمانان بنگالی رابه شهادت رسانده بودند.افغانستان بااین که باپاکستان مخالفت داشت،امادرزمان جنگ 1965میان پاکستان وهندوجنگ داخلی پاکستان در بنگال شرقی- بنگله دیش کنونی که به تسلیم شدن صدهزارسربازپاکستان به ارتش وملیشه های مرزی هندوتجزیه ی پاکستان درسال1971منجرشد؛بخاطرپیوندمسلمانی بامردم پاکستان،نکوشید به عمل خصمانه علیه آن کشوردست بزند.
افزون برآن،زمانی که درسال1973کودتایی روسی درافغانستان، یک رژیم بظاهرجمهوریی متمایل به روسیه رابمیدان آوردورژیم نامبرده دروازه ی دشمنی راباپاکستان بازکرد،مردم افغانستان هرگزازسیاست هایی ستیزه گرانه ی آن رژیم  باپاکستان حمایت نکردند.ازسوی دیگر،زمانی که آن رژیم کودتایی درسال1978-1357خورشیدی جای خودرابه رژیم کودتایی- کمونیستی سپرد،دومسله باگرمی درافغانستان وسیاست هایی منطقه ی رونماشد:نخست،مردم افغانستان ازآن رژیم بخاطرسیاست نزدیکی باشوروی، استقبال نه کردند.دوم،آن رژیم منفوردست به سیاست هایی ضدافغانی- اسلامی زدکه پاکستان را امیدوارساخت که می تواندشکست خودرادربنگال شرقی،درافغانستان تلافی نماید.باین معناکه،اگرهند دربخش شرقی آن باجدایی بنگله دیش زیان کمرشکنی به پاکستان رسانده است،پاکستان می تواند افغانستان رابه کمک امریکادرجنگ علیه شوروی باخودمتحدووزنه ی محکمی دربرابردهلی نوایجادنماید.این نیت شوم نظامی هایی پاکستانی،زمانی ببارنشستن نزدیک شد که خیزش هایی مردمی درافغانستان، رژیم ضدخلقی- کمونیستی رابدروازه ی مرگ نزدیک، وشوروی راواداشت که برایی دفاع ازمنافع وسرمایه گذاریی خود، در27دیسامبر1979،افغانستان رااشغال نماید.
پس ازاشغال افغانستان توسط شوروی که امریکابه منطقه سروکله نشان داد،پاکستان همان گونه که دردوره ی جنگ سردِاول، موقعیت جغرافیایی خودرابه آن کشورفروخته بود،درجنگ سردو دوم که اشغال افغانستان سبب بروزآن شد ؛باردیگر،موقعیت جغرافیایی خودرابرایی همه دشمنان کمونیسم روسی به معامله گذاشت.معامله ی که ازهرنگاه افغانستان رابه بزنگاه قدرت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی مبدل کرد.ازبزنگاه قدرت هایی ضدشوروی شدن افغانستان،درهمان آغازروشن شده بودکه شوروی وافغانستان بازنده ی اصلی نبردی می باشندکه ازمجرایی پاکستان علیه آن هابراه انداخته شده است.افغانستان بایدبه چنان وضعیت دشواری روبرومی شد؛زیراکه،رهبران سیاسی احمق این کشوربابه معامله گذاشتن موقعیت جغرافیایی خودبه شوروی برای چنین شرایطی زمینه سازی کرده بودند.وضعیت ناگواری که پس ازافغانستان،دامن گیرپاکستان نیزخواهدشد؛چراکه، رهبران خوسرپاکستان هم چنین کرده اند.
بهرحال،بزنگاه شدن افغانستان برایی قدرت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی  دودستاورد داشت:نخست،نظامی هایی تاجرپیشه وجنایت کارپاکستانی رادریک زمان بسیارکوتاه سرمایدارودارای بم اوتمی ساخت.دوم،شماری ازمفلسان تاریخ زده ی افغان راکه بنام رهبران وفرماندهان مجاهدین خودنمایی کرده بودند نیزمانند ژنرال هایی پاکستانی بالاسرشان ثروتمندومردمان افغانستان وپاکستان بویژه اولی رادرغم بی پایان نشاند.دراین بازیی ناپاک که شوروی ومردم افغانستان بازنده ی اصلی آن بودند،امریکاانتقام شکست خود درویتنام راازرقیبش که کمک کننده ی مبارزان ویتنامی بود؛گرفت،ونظامی هایی پاکستانی هم، افغانستان راکه درمسئله ی پشتونستان باآن مشکل داشت، بزانودرآوردند.
ازهمه دردآورتراین که،امریکاکه افغانستان راوسیله ی زخم زدن به شوروی ساخته بود،پس ازبرون رفتن سربازان روسی، آن را رهاوسرنوشت آینده ی این کشورجنگ زده وبدبخت رادراختیارپاکستان سپردتاهرچه می خواهدبکند.پیش ازعقب نشینی سربازان روسی ازافغانستان، دومسئله برای همه کارشناسان سیاست منطقه هویداشده بود:نخست این که،شوروی تمایل نشان داده بودکه درافغانستان تدبیری روی دست گرفته شودکه این کشوربه ثبات سیاسی نایل وبیشترازاین زیانمندنشود؛وهمچنان،به گهواره ی برای تندروان مذهبی مبدل نگردد.موضوعی که گوش شنوایی درواشنگتن پیداکرده نتوانست.دوم این که،پاکستان باساختن گروه هایی بی منطق وازنظرسیاسی- ایدئولوژیکی بی سیرت وصورت ودرحال دشمنی باهم، درتلاش ویرانی بیشترافغانستان برمی آید.دراین راستا،پاکستان اول افغانستان را با راه اندازیی جنگ هایی گروهی جهادی هاازتوان نظامی- مالی- اداری- سیاسی- تسلیحاتی خالی کردتا زمینه سازی شودبه این که، تمام نقشه هایی کوتاه مدت وبلندمدت اسلام آباد دراین کشور عملی گردد.وعملی کردن سیاست هایی نظامی هایی پاکستانی درافغانستان وظیفه ی طالبان بودکه جنگ هایی احمقانه ی جهادی هادرعرصه ی داخلی زمینه سازبیرون دادن آن ها توسط آی اِس آی باتدبیرانگلیس،تاییدامریکاوسرمایه ی عربستان وامارات متحده ی عربی ومازادتریاک وهیرویین درمناطق مرزیی افغانستان وپاکستان گردید.
درارتباط بااصل نخست،اسنادگواهی میدهندکه شوروی پیش وپس ازعقب نشینی سربازانش ازافغانستان ازامریکایی هادرخواست کرده بودکه کمک کنندبه ایجادیک ساختارسیاسی درافغانستان که هم ثبات راباین کشوربرگرداندوهم باعث نیروگرفتن تندروان مذهبی وتروریستان نشود.تروریستانی که ازده سال بدین سو،به کمک نظامی هایی پاکستانی، افغانستان رابی ثبات واعصاب امریکاومتحدانش رابرآشفته کرده اند.دررابطه باخواست شوروی ازامریکادرجهت کمک به ایجادساختارپساشوروی درافغانستان،...شواردنادزی وزیرخارجه ی شوروی درماه سیپتامبر1987بخاطراعتمادی که میان خودوجارج شولزوزیرخارجه ی امریکاایجادشده بود،باوافشاکردکه سال گذشته دفترسیاسی حزب کمونیست تصمیم گرفته بودکه "ماافغانستان راترک می کنیم."باشنیدن این سخن،شولزتکان خوردونتوانست به همکارانش بگویدتامتهم نشودکه نسبت به مسکوموضع نرم تری دارد.نادزی ازامریکایی هاخواستارهمکاری درمحدودسازی بنیادگرایی شد.شولزهمدردبود،امامقام هایی بالای دولت ریگان به موضوع اهمیت ندادندونخواستندبه پاکستان فشاربدهندکه ازحمایت برادران مسلمان دست بردارد.سیا/سازمان اطلاعات مرکزی ودیگران هشداررهبریی شوروی رادرباره ی تندرویی اسلامی جدی نگرفتند.شوروی هاازخطررخنه ی تندروی اسلامی درآسیای میانه نگران بودند.باین معناکه وقتی که ازافغانستان بیرون بروند،مرزهایی جنوبی شان میدان بلندپروازی های جهادی هامی شود.
در4دیسامبر1987،رابرت گِت رئیس سیاوکرچکوف رئیس ک گ ب درتمام شب گفت وگوداشتندوگفت وگودرباره ی همه جنبه های روابط شوروی وامریکامی چرخید.دررابطه باافغانستان کرچکوف اطمنان دادکه کشورش بیرون می رود،امابه کمک سیادرحل سیاسی نیازداردواوودیگررهبران شوروی ازبالاآمدن یک حکومت بنیادگرای اسلامی درافغانستان نگرانند.یک سنی درکناریک شیعه(ایران).شمامشکل درمقابله بایک بنیادگرایی اسلامی(مانندایران)دارید.گورباچوف امیدواربودکه درعوض برآمدن کشورش ازافغانستان سیاراتشویق کندکه کمک هابه باغیان راقطع کند.پنج روزپس ازآن،ریگان دریک کنفرانس برایش گفت که این ناممکن است.روزبعد،گورباچوف کوشید معاون ریگان(بوش)راباخودهمراه نماید.استدلال گورباچوف این بودکه اگرماازافغانستان بیرون شویم وکمک هایی امریکا ادامه یابد،جنگ خونینی درآن کشورصورت خواهدگرفت.بوش به گورباچوف گفت که ماطرفداریک حکومت طرفدارامریکادرافغانستان نیستیم واین پالیسی امریکا نخواهدبود.درواقع،این سیاست امریکابطورغیرمستقیم تقویت سیاست افغانی پاکستان بودکه سازمان مخفی آن(آی اِس آی)دنبال می کند.سیاپیش بینی می کردکه افغانستان پس از(برآمدن شوروی)دچارجنگی دردناک خواهدبودوکسی مانع آن شده نمی تواند.اجازه بدهید که پاکستان سیاست منطقه ی رابه پیش ببردواین حق همسایگی آن خواهدبود.پیش بینی سیا،حکومت جانشین اسلامی خواهدبودوممکن بنیادگراباشدنه افراطی مانندایران.ماازگرایش حکومت جدیدمطمئن نمی باشیم یاازدید گاه آن نسبت به غرب مطمئن نخواهیم بود.دربهترین صورت،مهربان، دربدتریم صورت، دشمن بویژه دررابطه باامریکاخواهدبود....ازسوی دیگر،ریشه ی بی اعتمادی یافرصت طلبی امریکانسبت به افغانستان به زمان پیشترازاشغال این کشور توسط شوروی هم برمی گشت.بطورنمونه،سیاباورداشت که....دردوره ی ظاهرشاه مدرنیزه کاری/نوسازی کردن کندبود.تحلیل گران سیابه سوی افغانستان بدبینانه می نگریستندوباورداشتندکه صلح بزودی باین کشوربرنمی گردد،نفوذپاکستان اجتناب ناپذیراست.اسلام آبادنیرومندوکابل ناتوان است.باوجوداین که جهادی هایی افغانِ آی اِس آی،شعارهایی ضدامریکایی میدهند، دلیلی نیست که امریکاباتوان پاکستان(که خود درافغانستان ساخته بود)مخالفت نماید.(1)
بادرنظرداشت گفته هایی بالا،به صراحت ابرازکرده می توانم که امریکایی هاحساب شده دوکارزیرراکردند:نخست،باشانه خالی کردن ازهمکاری باتیم گورباچوف رهبروقت شوروی درجهت ایجادیک حکومت قابل پذیرش برای مردم افغانستان؛کمک کردندبه این که، برایی مدت هایی طولانی، افغانستان بی ثبات ومیدان درگیری هایی کشورهای منطقه وسازمان هایی بنیادگراوتندروبی منطق وخشن باقی بماند.دوم،به پاکستان بویژه نظامی هاوجاسوسان آن کشورچراغ سبزنشان دادندتاهرچه می خواهندومی توانند درافغانستان تباه کاری وجنایت نمایند.تباه کاریی که ادامه ی آن؛اکنون،دامن گیرخودآن ها شده است!
برای کسانی که به سیاست وفلسفه ی سیاسی- پراگماتیستی/عمل گرای امریکایی آگاهی دارند،گریزفرصت طلبانه ی آن کشوراز افغانستان پس ازویران کردن آن دررقابت باشورویی پیشین، ازهرنگاه توجیه پذیرمی باشد.واین سخن مشهورژنرال مک آرترفرمانده نظامی آن کشوردرشرق دورراهمه ی آگاهان تاریخ سیاسی- نظامی پس ازجنگ دوم جهانی بیاد دارندکه درجریان جنگ کوریاگفته بود:"اگرشیطان باین جهان بیایدوعزم نبردباکمونیسم نمایدبااوهمکاری می کنیم"!بامنطق نامبرده،عیبی نیست اگردرافغانستان شعله هایی جنگ راعلیه کمونیسم بومی وروسی بلندکند؛وپس ازپایان جنگ، ملیون هاانسان راکه شدیداًبه کمک های بشردوستانه ویک حکومت مسئول وکارآمدنیازداشتندودارند،دریک جنگ بی معناوبی هدف دیگردرادامه ی همان جنگ هایی قبلی رهانماید!
فرماندهان نظامی- اطلاعاتی پاکستان که سخنان استادخودرابدرستی خوانده بودند؛باتغییرشکل وهدف جنک درافغانستان،بی شمارازافغان هاچه مجاهدوچه مردم عادی رادرجنگ هایی درون گروهی ومیان گروهی کشتندو باویران کردن زندگی وسرزمین شان ازآن هاانتقام گرفتند.پاکستانی هابایداین کاررامی کردندوازافغان هاانتقام می گرفتند،بدودلیل:نخست این که،مردمی که ازتاریخ درس نگیرندوسیاسی نشوندوناسنجیده به میدان سیاست پابگذارند،خواه مخواه به چنان سرنوشتی دچارمی شوند.دوم این که،سرشت نظامی هایی پاکستانی درغلامی وبردگی سپری شده است؛ازاین رو،زمانی که بردگان به مقام وموقعیتی می رسندحتماًازکسانی که ازآن هاباشخصیت ترمی باشند،انتقام می گیرند.
دربالاازناسنجیده درسیاست خیززدن سخن گفته شد،هدف ازآن این است که نشان داده شودکه افغان هاکمترازتاریخ درس عبرت می گیرندوبزرگترین نمونه ی درس عبرت نگرفتن شان ازتاریخ این است که به سخن معروف"مارگزیده دوبارازیک سوراخ گزیده نمی شود"؛اماافغان هابارهاازهمان سوراخی زهرمارراچشیده اندکه پیشترچشیده بودند.این نمونه بیشترازهربخش دیگر،درتاریخ افغانستان مشاهده می شود.بنگرید!افغان هایی سیاست کارکسانی می باشندکه هم دوست محمدخان راتاییدمی کنندوهم وزیراکبرخان پسروقربانی اش راوهم عبدالرحمن خان راستایش می کنندوهم ازایوب خان به حیث قهرمان یاد می کنند.ودرسده ی بیستم دیدیم که هم ازنادرخان پیروی کردندوهم نگاهی مهربانانه به امان الله خان نشان دادندواکنون هم نشان می دهندکه نمایندگی ازفقرتاریخی گری- سیاسی آن هامی کند.
پس اگرنظامی هایی پاکستانی ازافغان ها بهره برداری می کنندواهداف ناپاک خودراباریختاندن خون افغان هادنبال می کنند،هم به ریاکاری ومنافقت آن ها؛وهمچنان، به ناسنجیدگی افغان هادرسیاست پیوندناگسستنی دارد.دراین بخش ازنوشته،برمی گردیم به جهادودست آوردآن برای دشمنان کمونیسم، چه منطقه ی وچه فرامنطقه ی.افغان هادرجنگ علیه کمونیسم روسی که به اشغال سرزمین شان دست زده بود؛بدون،اندیشه کردن به فردایی پس ازکمونیسم؛ چنان غفلت کردندکه، هرگزمنافع کشورخودرابه حیث یک سرزمین ویک مردمی باپیشینه ی سیاسی-تاریخی توجه نکردند.ازاین رو،زمانی که شوروی درنتیجه ی جنگ افغان هامی افتدیاافغان هایک عامل عمده ی افتادن آن قدرت بزرگ می شوند؛وفایده ی آن را،غربی هاوپاکستانی هامی برند،کی قابل سرزنش می باشد؟واضح است که دربازیی سیاسی همان طرفی قابل سرزنش می باشدکه یافریب خورده یااین که خودرافروخته ومنافع مردم وسرزمین خودرافراموش کرده است.
تاجایی که به برخوردامریکاباجهادی هایی افغان ارتباط می گیرد،دیدیم که اول آن هارابخاطرکوبیدن شوروی مبارزان راه آزادی نامید؛زمانی که شوروی ازافغانستان عقب نشینی کرد،مبارزان راه آزادی یک شبه شدندباغی ومدتی بعدشدندبنیادگراوتروریست.برای امریکا،این گونه نام گذاری کاردشواری نمی باشد،چراکه درنتیجه ی مبارزه ی افغان ها....وحدت آلمان بدست آمده بود.شوروی نابودشده بود.جنگ خلیج هم (باشکست عراق پایان پذیرفته بود)واین هامشغولیت ذهنی بوش پدررئیس جمهورامریکابودوافغانستان درآژندای اوقرارنداشت.(دراوج جنگ های داخلی افغانستان که پاکستان براه انداخته بود)،وقتی که یک افسرعالی رتبه ی سیاکه دردوره ی جنگ علیه شوروی درافغانستان کارمی کرد؛راجع به جنگ درافغانستان به بوش یادآوری کرد،اوباتعجب گفت که هنوزهم آنجاجنگی ادامه دارد!(2)این سرنوشت کسانی بودومی باشدکه منافع ملی رانمی فهمندیامنافع ملی راقربانی منافع فردی وگروهی می کنند.بازیی ناپاکی که تاکنون درکشورماادامه دارد.
بهرصورت،به همان اندازه که بوش پدرازکنارویرانگریی پاکستان درافغانستان سرسری وبی تفاوت گذشت واجازه دادکه افغانستان قربانی سیاست هایی دوره ی  جنگ سردوپس لرزه هایی آن، یعنی تباه کاری های نظامی های پاکستانی درشرایط پساکمونیستی شود.دردوره ی بل کلینتن دموکرات هم درحالی توحش پاکستان بیشترازدوره ی بوش فزونی گرفته بود،توجهی به وضعیت غمبارافغانستان صورت نگرفت.ازاین رو،نظامی های پاکستانی که همسویی میان منافع خودومنافغ امریکامی دیدند؛پس ازویران کردن کابل درجنگ های دوستان ومخالفان جهادی خودباین لحاظ که گروه موردتاییدش مصرف شده بود،طالبان راایجادکردتاجاهایی نسبتاًآبادمانده درافغانستان راویران نماید.طالبان که جزسربازشرکت نفتی یونیکال وخدمت کارمنافع پاکستان چیزی دیگری نبودند؛تارسیدن به کابل، همه مدارس دخترانه رابروی دانش آموزان دختربسته وزنان را ازاداره های دولتی زیرکنترول خودبیرون کردندوزمانی که دراخیرماه سیپتامبر1996به کمک مالی عربستان وکمک نظامی- تدارکاتی پاکستان، کابل رااشغال کردند،تاکه توان داشتندبرجنازه ی حقوق بشربویژه حقوق زنان لگدزدند.
طرفه این که،امریکادردوره ی اداره کلینتن به نقض حقوق بشرتوسط طالبان اعتراضی نکرد.افزون براین که به نقض حقوق زنان توسط طالبان سخنی نگفت،...درماه نومبر(یک ماه پس ازاشغال کابل توسط طالبان ودرواقع،اشغال کابل توسط پاکستان زیردستارسیاه طالبان، بخاطرهماهنگی منافع دوجانبه)رابین رافایل(دیپلمات شناخته شده ی امریکایی)دریک جلسه ی دربسته ی شورای امنیت سازمان ملل پالیسی امریکارادررابطه باطالبان بیان کرده گفت که:" تمام ملت هابایدباطالبان کارکنند،چراکه دوسوم کشورافغانستان رازیرکنترل دارندوتوان داخلی هستندوماندن خود درقدرت رانشان داده اندومنبع توان آن هادراعاده ی صلح پشتون هامی باشند(یعنی مردمی دیگری غیرازپشتون هادرافغانستان موجودیت ندارند).برایی پایان دادن به جنگ وآشوب دوام دار واعاده ی صلح وامنیت، باوجودمحدودیت های اجتماعی برای زنان،طالبان اکنون یک واقعیت زندگی بین المللی می باشند،وبه نفع افغانستان نیست که آن هامنزوی ساخته شوند."...درعین حال،...رافایل ورفقایش زمزمه هایی توطئه  ی سه گانه ی سیا،شرکت نفتی یونیکال وطالبان(وپاکستان) رااغلباًمی شنیدند،اماسیاادعای پاکی می کرد....واقعیت این است که....امریکاطالبان رابخاطراهداف مالی تحمل کرد،البته اهداف مالی مربوط به شرکت نفتی یونیکال.درافغانستان یک ونیم ملیون انسان دردوره ی اشغال شوروی کشته شدند.کشورپُرازماین/موادمنفجره است وحدوسط عمر46سال وازنظرتوسعه ی انسانی افغانستان173درمیان175کشورجهان قراردارد.(3)
ازپیش معلوم بودکه همسویی منافع امریکاوپاکستان تابلندمدت به پیش رفته نمی تواند،ازدونگاه:نخست،امریکااهداف بلندمدتی درسراسرمنطقه داردکه تامین آن هاهمسویی باپاکستان رادشوارمی سازد.دوم،پاکستان درافغانستان دنبال عقب گاه دربرابرنفوذهندمی گردد،ودرشرایط پساجنگ سرد؛هندبرای امریکامهمترازپاکستان می باشد.موضوعی که پاکستانی هاهم ازآن بی اطلاع نبودندونیستند.بهرصورت،دردوره ی کلینتن، درظاهر،حکومت امریکاخودرادرافغانستان عقب کشیده بودوتنهاشرکت یونیکال بودکه برای اهداف نفتی ازجانب امریکانمایندگی می کرد.اهدافی که تامین آن هاایجاب می کردکه طالبان بکارانداخته شوندونقض حقوق بشرتوسط آن هانادیده گرفته شود.زمانی هم که درسال1998،هیلاری همسرکلینتن ومادلین وزیرخارجه اش، سخن ازانتقادبه نقض حقوق بشرتوسط طالبان گفتند،بسیارناوقت شده بود؛وطالبان زیان هایی کمرشکنی رابه حقوق بشر،بویژه حقوق زنان واردکرده بودند.
ازسوی دیگر،گذشت ایام وبرخورد دوگانه ی امریکاثابت کردکه همسویی امریکاباپاکستان ادامه نیافته ودرفرجام طالبان هم قربانی خواهندشد؛به گونه ی که مجاهدان قربانی شده بودند.دراین زمینه،مارسی ملیرکارشناس نفتی وازکارگزاران یونیکال درقندهار،باین عقیده بودکه: نشان دادن اهمیت اقتصادیی یونیکال به افغانستان وفروش ومعامله بااین مردم،یعنی طالبان،نشان دادن زردک به الاغ می باشد....درحالی که نظرملیردرباره ی طالبان، نشان ازمسخره سازیی بزرگتری دارد،واقعیت این است که....سیانه درفکرافغانستان،بلکه درفکرپیداکردن جاسوس برای گزارش دهی درمبارزه باتروریسم وراکت های استینگربود.(4)پاکستانی هاکه در افغانستان ابزارانگارانه حتادشمنانه کارمی کردند،بدرستی می دانستندکه امریکابانگاه ابزارانه ی خودبه طالبان،آن هاراهم درمخمصه خواهدگذاشت.زمانی که یونیکال وشرکت نفتی انگلیس(بی پی)،مسیرانتقال نفت آسیای میانه ازطریق دریای خزر- سیاه به اروپاراروی دست گرفتند؛درواقع،به طالبان وآقایان پاکستانی آن ها درس دادندکه افغانستان نه ارزش نفتی،بلکه ارزش استرتیژیک برای غرب دارد.به سخن دیگر،درآینده ی نزدیک، جنازه ی پاکستان وشریعت طالبانی اش برداشته خواهدشد.
تجربه نشان داده است که برای زیرفشارگذاشتن وسرعقل آوردن پاکستان؛هیچ حربه ی کارآمدترازحربه ی تروریسم نیست.چراکه این کشور،سال هااست که دراین وظیفه ی توحش بارآن هم زیرنام دین، مشغول، ودرافغانستان،کشمیروبسیاری بخش های دیگرجهان خون ریزی می کند.زمانی که درسال1996،رژیم عمربشیرسودان بخاطرنگهداریی بن لادن زیرفشاراداره ی کلینتن قرارگرفت، وعربستان سعودی آماده ی پذیرش شهروندخودنشد،آی اِس آی، بن لادن رابافغانستان آورد.این که عربستان بن لادن رابخانه ی خود درریاض اجازه نمی دهدوتشویق می کندکه پاکستانی هایی دوستش اورابه افغانستان بیاورند،ازدومسئله سخن به میان می آورد:نخست،عربستان برای ادامه ی رژیم بدوی- وحشی خودبه یک مترسکی مانندبن لادن نیازداردتابه امریکابگویدکه یارژیم بدویی-کنونی رابپذیریدیاتروریسم بن لادنی را.دوم،پاکستانی هاهم که مفلسِ هشیاروریاکارپخته می باشند،هم ازامکانات بن لادن درپروژه ی طالبان وکشمیربهره برداری کردندوهم برای مهارتروریسم زیرتربیت خودازامریکاکمک مالی گرفتندومی گیرند.
پس ازحمله ی تروریستی به سفارت های امریکادرتانزانیاوکینیادرماه اگست1998که تلفات زیادی انسانی ازامریکایی هاوبومی هارادربرداشت، وبن لادن مسئولیت آن راپذیرفت،اداره ی کلینتن بیشترانگشت انتقادرامتوجه پاکستان ساخت.جالب این بودکه به انتقادبسنده نکرده در28ماه اگست1998منطقه ی ژوردرپکتیکاراکه پایگاه بن لادن بودبه موشک بست که درآن شماری ازآموزگاران پاکستانی که تروریستان عرب-افغان وکشمیری راآموزش می داند،کشته شدند.کلینتن درخاطراتش"زندگی من"می نویسدکه: درسال 1998ده هاهسته ی القاعده راناکاره ساختم وازپاکستان خواستم که افغانستان(زیراداره ی طالبان)رافشاربدهدتابن لادن راتحویل بدهد.ودر4ژولا1999نوازشریف اجازه خواست که می تواندبه امریکابیاید؟شایان یادآوری است که4ژولای روزملی امریکامی باشد.به نوازشریف درملاقات4ژولای گفتم که اگرکمک به دستگیریی بن لادن نکند،پاکستان رایک کشورتروریستی اعلام می کنم ودرهمان روزملاقات باشریف،فرمانی راامضاکردم که درآن طالبان تحریم اقتصادی می شدندکه بربنیادآن پول ومنبع مالی طالبان زیرمراقبت قرارمی گرفت..بن لادن پیشترتحریم اقتصادی شده بودکه تحریم اقتصادیی آن طالبان رانیزدربرمی گرفت.نوازشریف تاییدکردکه آغازبه آموزش60نفرسربازپاکستانی بخاطردستگیریی بن لادن نماید،و پس آموزش به گونه ی کماندوی به افغانستان اعزام شوندوبن لادن رادستگیرنمایند.اما،من بدگمان بودم که شریف این کارراکرده می تواندیانه؟چراکه ارتش پاکستان همکارطالبان والقاعده می باشدوبه اواین اجازه رانخواهد داد....پیشترهم،...شریف بارهاوعده کرده بودکه بن لادن رابرای محاکمه تسلیم کند.این بار،بازهم برخلاف وعده های نخست وزیرنوازشریف درملاقات باکلینتن در4ژولای 1999درواشنگتن،آی اِس آی بابن لادن وطالبان همراهی وهراس افگنی راتشویق وکمک کرد.درملاقات باشریف،کلینتن قهربودوگفت که برای توجه جهانی اعلامیه صادرمی کندکه پاکستان کشوری حامی تروریسم می باشد.آیااین چیزی بودکه نوازشریف می خواست؟خیر،این آخرین روزهایی حکومت شریف بود!...
بهرحال،حکومت نوازشریف به تاریخ12اکتوبر1999سرنگون وژنرال مشرف به قدرت رسید.پس ازبرکناریی شریف وبالاآمدن مشرف،کلینتن پس ازیک سفرپنج روزه به هندوبنگله دیش، درماه مارس2000،به پاکستان نیزسفرمی نماید.کلینتن هدف سفرخودبه پاکستان را این گونه تعریف می کند:اول، می گویدکه پولیس مخفی یعنی سیابخاطرخطرتروریسم القاعده مخالف سفرمن به پاکستان بود،امادیدگاه پولیس رارعایت نکردم وهدف ازسفر،کاستن ازتنش درروابط هندوپاکستان ومانع شدن ازاعدام نوازشریف وتشویق مشرف  به مبارزه علیه بن لادن والقاعده بود.ودرملاقات بامشرف،باوگفتم:من فکرمی کنم که اگرعلیه تروریسم اقدام نکنید،درنهایت پاکستان راتروریسم ازدرون نابودخواهدکرد.(5)

0 comments:

Post a Comment