Saturday, 29 August 2020

طالبان را انگلیس سا خت ، امریکا اداره ،عربستان تمو یل ، ارتش پاکستان تطبیق ومسعود کا بل را به آن ها تسلیم کرد

کسی که غربال دارد ، دراخیر کاروان می آید نیما بخش چهارم ابراهیم ورسجی نهم ماه سنبله سال 1399 دربخش نخست این نوشته ای دوام دار،نوشته بو دم که استاد ربا نی وحکمتیار با سا ختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی ،کمک در ایجاد طالبان کرد ند. دربخش دوم آن ، نوشتم که چگونه علی مزاری بدام آی اِس آی افتاد وبه فرمان آن توسط طالبان کشته شد؟ دربخش سوم آن نوشتم که که نا توا نی رهبران جهادی دراداره دولت اسلامی اعلام کرده ای خود، کمک درایجاد امارت طالبان در کا بل کرد. دربخش چهارم ،ازسازند گان وتمویل کنند گان طالبان ومجریی پروژه ای طالبا نی درافغانستان وتحویل دادن کا بل توسط مسعود ، درراستای شکل گرفتن امارت طالبان دراین شهر ویران شده زیر فرماند هی نصیر الله با بر وزیر داخله پاکستان، یاد آوری ونوشته را ادامه می دهم. دراین را ستا ، شا یان یاد آوری می دانم که ، در دولت اسلامی اول رئیس اداره امور بین المللی ودوم شهر دارکا بل بودم. دردوره کارم در اداره امور بین المللی ، یک مشکل عمده داشتم که رفتن به سفرهای بیرونی درهمراهی افراد بی سواد عضو شورای نظار بود وبار ها به استاد گفتم واو گفت که بروم ورفتم. مثلا ، باری وزیران اطلاعات وفرهنگ کشور های غیر متعهد در کشور کوریای شمالی گرد همای داشتند واستاد فرمود که شرکت وکنم وگفتم که اول رئیس اداره امور بین المللی هستم ودوم که شما وزیر اطلاعات وفرهنگ دارید. او وزیر اطلاعات وفرهنگ خود را که وها بی وتحصیل کرده عربستان بود مسخره ومن ازرفتن به پیانگ یانگ خود داری وکسی به نما یند گی ازافغانستان به آن کشور نه رفت. البته که ،این پا یان کارنبود. مثلا ، اول ماه میزان سال 1371بود ویونسکو / بخش علمی وفرهنگی سازمان ملل گرد همای برای بازنویسی تاریخ واحیای فرهنگ آسیای مرکزی در تهران بر گزار واستاد فرمود که روانه تهران شوم وچاره ای جزرفتن نداشتم ورفتم. درگردهمای نامبرده ،نما یند گان روسیه با تاریخ وفرهنگ سازی درآسیای میا نه مخالفت و گفتم که امپراتوریی عثمانی درآغازقرن بیستم فرو پا شید وهمه کشور های زیر اثرآن تاریخ وفرهنگ خود را سا ختند. بنا برآن، شوروی فروپا شیده وحق کشور های آسیای میا نه می با شد که تاریخ وفرهنگ خود را بازسازی کنند. طرفه اینکه ، هم اخیرین سخنران هم درهیات رئیسه بودم هم دکتر عبدالحسین زیرین کوب چرخا ننده ای اخیرگردهمایی بود ومرا به ایراد سخنرانی فرا خوا ند. با پا یان سخنرانی من که با پا یان گرد همای همراه بود ، دکتر حسن ابراهیم حبیبی معاون رئیس جمهور رفسنجا نی ، همه شرکت کنند گان را مهمان کرد ودرخرده بس ها روا نه ای جای مهمانی شد یم. ازروی برنامه یا تصادف ،همراهان من در یک خرده بس ،استادان زبان فارسی بود ند واعتراف کرد ند که زبان فارسی را بنام واژه سازی نومسخ کرده اند وزبان اصلی فارسی همین است که به آن سخنرانی کرده ام. به ایشان گفتم که ، زبان فارسی را عرب های بد وی بعد از حمله به فارس وخراسان ،از دیوان بیرون وزبان عربی را رایج کرده بود ند ؛ واین سا ما نیان فارسی زبان با مرکزیت بخارا بود ند که زبان فارسی را بازسازی وزبان دفتر ودیوان سا ختند وزبان فارسی من که اصلن خرا سا نی می با شم ، همان فارسی دوره سا ما نیان می با شد وآن ها پذ یر فتند ووارد مهما نسرا شد یم. درمهمان سرا ،تصادف نیک که دریک میز با دکتر احسان نراقی هم گفت وگو شدم. یکی از میزبان ها آمد وگفت که شما رئیس هیات افغانستانی هستید ودر کنار دکتر حبیبی برای تان چوکی تخصیص یا فته است وخوا هش می کنم که آنجا بروید وگفتم که ممنون. وبا دکتر نراقی گفت وگوها یم داغ تر شد وشکا یت از حکومت آخوندی واینکه سه ونیم سال درزندان آن بوده است را یاد کرد. درزندان برادر خا منه ای اورا د یده وتعجب کرده است که در جمهوری اسلامی نوسنده ومترجم بزرگ مسلمان ما نند نراقی زندانی شده وبه برادر خود طلاع واززندان رها شده روا نه ای پاریس شده بود! نراقی که مترجم شنا خته شده ای آثار فرانسوی به فارسی بود وچند کتاب علمی هم نوشته بود، به من گفت که رفسنجا نی خوا هش کرد که ایرانی های تحصیل کرده را تشویق کند تا به تهران بر گرد ند وابرازکرد که درسا ختار دولت بکار استخدام شان می کند. به نراقی گفتم که این آخوند که می خوا هد تحصیل کرده ها را به تهران بر گردا ند ؛ برخلاف ، ما درکا بل ،غیراز استاد ربا نی ، فرماندهان وملا های جهاد یی داریم که مصروف اجباری کردن ریش به مردان وحجاب به زنان وفراری سا ختن همه بروکرات ها حتا بروکرات های غیر کمونیست می با شند. نراقی گفت که وضع ما ازشما بهتر است! به او گفتم که سپاس ازدانشگاه های دوره پهولوی ها نما یید. برخلاف ، ما در کا بل دانشگا هی داشتیم وداریم که به ندرت استادی درآن یا فت می شد ومی شود که مقا له ای علمی نوشته بتوا ند! بطور نمونه ،درمیان چپ گرایان افغانستان ،سه با سواد ودرجهادی ها سه با سواد داریم که یکی ازآن ها رئیس دولت اسلامی شده ومسعود فرمانده جهاد یی سازمان او ازداخل اجازه کاردن برایش نمی دهد وحکمتیارهم نخست وزیرهمان دولت می با شد هم ازبیرون کابل براین شهر حملات موشکی انجام می دهد. پاکستان وعربستان هم هرگز با جهادی های فارسی زبان قدرت یا فته در کا بل همکاری نمی کنند ودردرحال ویران کردن شهر کا بل به کمک حکمتیارمی با شند. در چنان شرایطی ،هفته پسین ماه سنبله سال 1373 - نیمه نخست ماه اکتوبر 1994 بود که ، استاد ربانی گفت که آی اِس آی ،خواستار رفتن هیات دولت اسلامی به اسلام آباد شده است وبا ید با آن به آنجا بروم. رئیس هیات هم عبدالرحمن دانشجوی صنف اول دانشکده طب ننگرهار وعضو شورای نظار بود ومطابق خوا ست استاد عضو آن شده رفتیم به اسلام آباد. خوشحال بودم ازاینکه هیات ترجمان دا شت وگفت وگوی آن با ژنرال قریشی رئیس آی اِس آی شروع شد. درظاهر ، هیات دعوت شده بود که با نما یند گان :حزب اسلامی وحزب وحد ت اسلامی وجنبش ملی اسلامی ژنرال دوستم ، برای ساختن یک حکومت ائتلافی گفت گو کند. عبدالرحمن نما ینده خاص مسعود ،گفت وگوبا نما ینده های حزب اسلامی وحزب وحد ت اسلامی را تا یید ومخالفت با گفت وگو با نما ینده ای دوستم کرد. مخا لفتی که گفت وگو را برهم زد وکوشش کردم ترمیم کنم ؛ اما رئیس آی اِس آی ولایت سر حد ، اکنون خیبر پشتونخواه ،مرا به رئیس خود این گونه معرفی کرد که عضو جمعیت اسلامی وشورای نظار نیستم ومدا خله مرا خنثی کرد. رئیس آی اِس آی به من گفت که ما پاکستانی ها هرچه می کوشیم زبان دانی مان ازاردو انگلیسی بیشتر نمی شود ولهجه انگلیسی مان هم که خوب نیست ، اما شما هم اردو هم انگلیسی هم پشتو سخن می گویید وفارسی هم که زبان مادری ات می با شد ونشست پا یان یا فت. شام همان روز، رئیس آی اِس آی ولا یت سرحد به مهمان خا نه آمد واطلاع داد که طالبان از کویته وارد سفید بولد ک درولایت قند هارشد ند. وفردای آن روز، ما روانه ای پشاور وروزبعد ،روا نه ای کا بل شد یم. یک روز بعد ازرسیدن به کا بل ، استاد ربانی ومسعود ، با اعضای هیات درجبل دیدارکرد ند وعبدالرحمن به آن ها گزارش داد ووارد شدن طالبان به قند هار هم مور بحث قرار گرفت. درجریان بحث در باره رسیدن طالبان زیر فرمان نصیر الله با بر وزیر داخله پاکستان به قند هار،پیشنهاد کردم که علیه آن ها مبارزه نما یید واستاد ومسعود اصرار کرد ند ازآن ها علیه حکمتیار ومزاری و ژنرال دوستم بهره برداری می کنند. دوباره گفتم که ائتلاف با حزب اسلامی وحزب وحد ت وجنبش ملی-اسلامی دوستم به نفع تان وکمک به طالبان نه تنها به زیان تان بلکه به سوی هند و کش فراری تان می سازد. تنها سید حسین انوری فرمانده جهادی حرکت اسلامی از موضع من دفاع ونشست به نفع نظرکمک به طالبان پا یان یافت. طوریکه د یده شد ، استاد ربانی ومسعود ،میلیارد ها افغانی به طالبان کمک کرد ند. کمکی که درواقع کمک به پیشرویی طا لبان به سوی کا بل بود. جا لب اینکه ، با رسیدن طالبان به میدان شهر،مسعود به استقبال شان رفت. طالبان بعد از گفت وگو با مسعود ، نه به کا بل بلکه با تغییرمسیربه چارآسیاب رفتند وحکمتیارهم ازآنجا فرارودر لغمان مستقر شد. به گمان غا لب ، آی اِس آی به حکمتیارفرمان داده بود که چارآسیاب را به طالبان بسپارد که سپرد وقربا نی چنان سپردنی علی مزاری بود که از داستان مرگ او در نوشته قبلی یاد آوری کردم. حکمتیار پیش ازرفتن به لغمان ازطریق شبکه تلویزیون خود خطاب به استاد ربا نی ومسعود گفته بود که کا بل را طالبان از شما می گیرند نه ازمن. یعنی شما قبر خود را حفر می کنید. شا هد بودم که مسعود قبر خود را حفر وکا بل را بدون مشوره با استاد ربا نی به طالبان تحویل وبه سوی پنجشیر عقب نشینی کرد! طرفه اینکه ،بعد ازعقب نشینی ازکا بل ، استاد وحکمتیار هم روا نه ای شمال شد ند! پیش ازتحویل دهی کا بل به طالبان ، شامگاه روز اول یا دوم ماه میزان 1375 ، درریا ست امنیت ملی نشستی به ریا ست استاد ربا نی برگزار ومسعود مسئله تخلیه کا بل را مطرح کرد. به او گفتم که ، پروژه طالبان اکنون گرفتن کا بل نیست بلکه محاصره ای آن می با شد. اگرچنین با شد، کا بل را نه به آن ها ، بلکه به سازمان ملل تحویل دهید تا حکومت فراخ بنیاد بسازد وسال قبل محمود مسطیری به همین خا طر به کا بل آمده بود. خوب است که ، بطروس غالی منشی عمومی سازمان ملل مصری می با شد واستاد می تواند به زبان عربی با او گفت وگووخواستارتحویل گیری کا بل برای سا ختن حکومت فراخ بنیاد شود. همچنان ، استاد به منشی عمومی سازمان ملل بگوید که مانیروهای جنگی خود را ازکا بل بیرون ودرشمال آن مستقر واگر طالبان حمله کرد ند ،دوباره برای جنگ با آن ها وارد کا بل می شویم. شا هد بودم که مسعود بد ون اجازه استاد ،نشست را ترک کرد. فردای آن روز، مطابق حضور داشت وگفته ای سید ظاهر وکیل شکردره در دوره حکومت شا هی ودپلمات دولت اسلامی در انقره به نویسنده، مسعود دراستا لیف نشست برگزاروروز پنجم میزان ازکا بل عقب نشینی ونصیر الله با بر وزیر داخله پاکستان آن را اشغال وامارت اسلامی طالبان را اعلام کرد! بنا برآن ، به صرا حت می گویم که :" طالبان را انگلیس سا خت ، امریکا اداره ،عربستان تمویل وارتش پاکستان پروژه طالبانی را درافغانستان تطبیق ومسعود کا بل را به آن ها سپرد!" وقتیکه می گویم که طالبان را کشورهای نامبرده سا ختند ، استد لالم بر اصل زیر متکی می با شد: ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور منتخب ایران که درسال 1360 ،حکومت او با کود تای سیا سی خمینی برای استوارساختن حکومت ملای سرنگون شده بود؛ ازچند روز بعد ازبرطرفی تا کنون ، درپاریس زند گی می کند. بنی صدر روز28 ماه شهریور/ سنبله سال 1395 خورشیدی-26 ماه اگست 2016 ترسا یی، درشورای فرهنگی دانشگاه هاروارد درامریکا زیر عنوان " هفت سیا ست برای شکستا ندن چرخه ترور" سخنرا نی وگفت که : بی نظیربوتو نخست وزیر پاکستان ، درگفت وگو با لوموند درسال 2001 ، درپا ریس ، تصریح کرد که طرح تشکیل طالبان توسط دولت انگلیس ریخته شد ، توسط سازمان سیا / سازمان اطلا عات مرکزی امریکا مد یر یت شد وتوسط دولت عربستان پشتی با نی ما لی شد وتوسط ارتش پاکستان عملیا تی شد (1). یعنی طرح انگلیسی طالبان را فرمانده ارتش پا کستان توسط نصیر الله با بروزیرداخله حکومت بی نظیربوتو درافغانستان تطبیق کرد. طوریکه در بالا یاد آور شدم ،روزصادرکردن طالبان از کویته به قند هار، در اسلام آباد بودم وبا رسیدن به کا بل ، به استاد ربانی ومسعود ، درجبل سراج گفتم که به این جریان تروریستی کمک نکنید. متاسفانه ، کمک کرد ند وسرانجام بدون اطلاع ربا نی ،مسعود کا بل را به طالبان تحویل وبه سوی پنجشیر عقب نشینی کرد. دوماه بعد ،وقتیکه ازطریق پشاور وکویته به زا هدان وتهران وسرانجام با یک طیاره نظامی ازمشهد به مزار وازآنجا با موتربه تالقان رسیدم ،دریک نشست به ریا ست استاد ربانی که امیر اسما عیل خان هم حضور دا شت ،مسعود از استاد انتقاد کرد که سه رهبر جهادی یعنی ربانی وسیاف وحکمتیار دراین شهر حضور دارند وامنیت رو به خرابی دارد. استاد به مسعود گفت که تخلیه کا بل هم بسیار بی نظم صورت گرفته بود! بعد از این سخن استاد ،مسعود نشست را ترک کرد وبنده هم روز بعد روا نه ای ورسج شدم. بعد ازبازگشت از ورسج که روزیازدهم ماه دلو1375 بود،استاد را درتا لقان د یدم وگفتم که چه واقع شد؟ استاد گفت که نما ینده خاص پاکستان به من گفته بود که دست حکمتیاررا ازگریبان ما قطع واورا در حکومت شریک نما یید ،کمک به ادامه حکومت تان حتا باوزیردفاع بودن مسعود می کنیم ؛ اما مسعود نه پذ یر فت وهمین روزگارسیاه را برای ما رقم زد. روزی بعد ،مسعود را د یدم وخواست که با او همکار شوم ؛ به او گفتم که بیاد دارید که پیشنهاد کردم که کا بل را به طالبان تحویل ند هید! با تا سف ،سکوت کرد! وضع تا سفبار اورا دیده گفتم که دیگر با شما سیا ست نمی کنم وتکرارجنگ شکست خورده ای چریکی را به شما مبارک باد ود نبال مباره فرهنگی وژور نا لیسم پژوهشی می روم که رفتم وتاکنون در همین میدان فعال می با شم. وکتاب های :"جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ" و"اسلام وسکولاریسم " و"اسلام ، غرب ودموکراسی " و"اسلام ، غرب وحقوق بشر" را نوشتم و" اسلام، غرب وتروریسم " را درصورت رفتن به کا بل چاپ ونشر خوا هم کرد وسا یت های :" انسان گرایی" و" اند یشه" را هم دارم که بیشتر ازیازده صد مقاله نوشته درآن ها پخش و فسبوک / رخنامه هم دارم. دراخیر ، شا یان یاد آوری می دانم که ، بارها در کا بل به مسعود گفته بودم که دسته ای شورای نظاری شما به یک تصفیه کاریی بنیادی نیاز مبرم دارد. متا سفا نه ، تصفیه کاری نکرد! عدم تصفیه کاریی دسته ای نا مبرده ،اول کمک به ترورخود او درتخار ودوم کمک به ترور استاد ربانی در کا بل ، زیرفرمان طالب کرزی نوکر دوگا نه ای سیا وآی اِس آی کرد. خنده آوراین است که ، کمک کننده ها به ترور مسعود ، با امضای قرارداد ننگین بن ، درماه قوس 1380 وتهد ید استاد ربانی برای استعفی ازریا ست دولت اسلامی وانحلال آن به فرمان زلمی خلیلزی ، کمک به رئیس اداره موقت وبعد تر رئیس جمهور شدن طالب کرزی کرد ند. همان ها در همراهی با طالب کرزی ، فرمانده داود فرد وفا دار به دا عیه ای تروریسم ستیزیی مسعود را که مصروف پاک سازیی طالبان در شمال بود ، به کمک زلمی ویسا خلقی-روسی ای قبلی ونوکر بعد یی آی اِس آی وفر مانده فرقه در کندز ، دردفتر والی تخار در شهر تا لقان ترور وکمک به گسترش تروریسم طالبان متشکل از قبا یل نا قل افغان در تمام بخش های شمال کشوری دارای تاریخ سیا سی نا شاد ما کرد ند. ادامه دارد. پا نو یس : 1-hir.harvard.edu/ breaking-cycle-terror-democracy-alternative. Bani Sadr Or News.gooya.com / political / alternatives / 2016 / 09 / 217650. Php# mode. breaking the cycle of terror: a democratic alternative. August 25, 2016

Wednesday, 26 August 2020

نا توا نی رهبران جهادی دراداره دولت اسلامی وجنگ آن ها برای تخریب کا بل ، جاده سازی برای امارت طالبان کرد

کسی که غربال دارد ، دراخیرکاروان می آید نیما بخش سوم ابراهیم ورسجی ششم ماه سنبله سال 1399 دربخش نخست مقا له ، نوشته بودم که استاد ربا نی وحکمتیار؛ با ساختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی، کمک درایجاد طالبان تروریست کرد ند. دربخش دوم ،ازبدام آی اِس آی افتادن علی مزاری وکشته شدن او توسط طالبان سخن گفتم. دربخش سوم ، به جنگ حکمتیارومسعود ومزاری وتا حدی دوستم ، دردوره ای دولت اسلامی به ریاست استاد ربانی وتخریب کا بل وکمک آن ها به اشغال کا بل توسط نصیر الله با بر وزیرداخله ای پاکستان وشکل دادن اداره تروریستی طالبان والقاعده درکا بل ویران شده می پردازم. البته ، پرداختن انتقادی وغربال گرانه. شا یان یاد آوری می دانم که ، غیر ازدوستم ومولوی نبی، با د یگراشخا صی که نام بردم ، رابطه وازآن ها ازنزد یک شناخت داشتم. با دوستم هم که بعد از شکل گرفتن دو لت اسلامی در کا بل ، براسا س خواست فرمانده مسعود ، درقلعه جنگی درمزار وجوزجان گفت وگو وآشنای پیدا کردم. ازاین نگاه که گفتم با دوستم ومولوی نبی رابطه وشنا خت نزد یک ندا شتم واولی را درمزارو جوزجان د یدم وبا او آشنا شدم ، بهتراست که ازیک صحنه ای مسخره دررابطه به مولوی نبی پرده برداری کنم. البته پرده برداری درتهران وآن هم این گونه که ، حکومت ملای ایران دردوره اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ ، مصروف رفتن ازکربلا به قد س ، یا اول گرفتن گرفتن عراق ودوم گرفتن فلسطین ازاسرائیل بود. نیت خیا لی وغیرعملی که هم با عث جنگ هشت سا له عراق وایران هم با عث دوریی آخو ند یسم ازکمک به جهادی های دالر-کلدارخورپشاورنشین افغانستا نی شد. دوریی که کمک به نظا می های منا فق وشیاد پاکستا نی کرد تا درسازمان های جهادی به خصوص سازمان های افغانی از گونه های حزب های اسلامی حکمتیارومولوی خا لص وحرکت انقلاب اسلامی مولوی نبی ، واتحاد اسلامی استاد سیاف ، بسیارنوکرگیری نما ید وحضورافغان ها در دوسوی مرزد یورند هم کمک به آن ها کرد. طوریکه د یده شد، وقتیکه مولا نا خمینی بعد ازهشت سال جنگ بهوده با صدام حسین ، اعلام آتش بس وبه گفته ای خود ش جام زهررا نوش جان کرد ومرد ،ملا خا منه ای جا نشین او متوجه افغانستان شد. به حیث یک تا جیک افغانستا نی سیا ست خوانده وروی آورده به ژورنا لیسم پژوهشی ونویسند گی درد یارآوارگی، بیاد دارم که پا یان جنگ ایران وعراق ، ما تم برای نظا می های منا فق ودرظاهر اسلام شعارپاکستانی ببار آورده بود. به این خاطرکه ، بازارنوکرسازی ونوکران آن ها را درافغانستان آشفته می سا خت که تا اندازه ای سا خت! بطور نمونه ، حکومت ملای ایران بعد ازآتش بس با عراق ، برای ورود به میدان بازی افغانستان ، یا بازارنوکرگیریی ارزان قیمت نظامی های منافق پاکستانی با دالرهای امریکا یی وریا ل های عربستا نی، به کنفرانس بازی ها درباره آینده آن درتهران دست زد. نوسنده هم که عادت داشت ببیند که چند کتاب نو درتهران ترجمه شده است تا خر یداری نما ید ؛ درهمراهی با استاد ربا نی مهمان دریک گردهمای درسال 1368 ، درتهران بود ومسخره تر بودن مولوی نبی امیرحرکت انقلاب اسلامی را درآن مشاهده کرد! البته این گونه که ، درمرکز مطا لعات سیا سی- استراتژیک وزارت خارجه حکومت ملای ، مولوی نبی سخنرا نی ودرسخنرا نی خود گفت که در "ک " شوروی این وآن کر د یم! بخاطرسخن بهوده ای مولوی نبی ، نزد یک بود که ازخنده روده درد شوم! درحالیکه سخنرانی بهوده مولوی نبی را خنده آورمی دانستم ، به ما یکروفون گوش دام که میزبان آن را ترجمه نمی کرد وآقا شا هی وزیرخارجه سا بق پاکستان ومشاهد حسین سید روزنا مه نگارپاکستا نی که بعد ها وزیر فرهنگ ورسا نه ها درکا بینه میا نوازشریف شد ، نشست را ترک ومن هم بیرون شده رفتیم به چای خا نه. درچای خا نه ، مشا هد حسین مرا به آقا شاهی معرفی وگفت که دردانشگاه پنجاب درلاهور سیا ست خوانده است وبازسازمان های جهادی همراه نیست. آقا شا هی به من گفت که جنگ را دربرا بر ارتش سرخ برده اید ونمی دانم که درسیا ست چه می کنید؟ به او گفتم که ازسخنرانی مولوی نبی ود یگرامیران جهادی افغانستان دراین گردهمای ، می توان پیش بینی کرد که درکا بل پسا کمونیستی چه می کنند؟ همچنان ، به او گفتم که این ها نورچشمی های فرمانده ارتش کشورشما می باشند. یعنی خوب کاری وبد کاری شان درافغانستان پسا شوروی ، را بطه ای تنگا تنگ با سیا ست افغانی ارتش پاکستان دارد. طوریکه د یده شد ، با سرگرمی تازه ای حکومت ملای ایران درافغانستان ، نظامی های پاکستانی بازی با مسا یل قومی وملای دراین کشوردارای تاریخ سیا سی نا شاد را شروع کرد ند. ازاینکه افغان ها دردو سوی مرزد یورند زند گی می کنند، نظامی های پاکستا نی کمک به آن ها ومبارزه علیه تاجیک های جهادی را روی دست گرفتند. یعنی ترس نظامی های پاکستانی ازایران ، با عث مبارزه آن ها علیه تا جیک ها / فارسی زبان های افغانستان شد. البته با این شیوه که ،یک حلقه خاص درآی اِس آی برای دفاع از پشتون های جهادی نوکر خود ومهارجهادی های غیر افغان به خصوص تا جیک ها راه اندازی کرد ند. با وجود راه اندازیی چنان حلقه ای تباه کارانه ،نظامی های پاکستانی دارای ضعف های ترمیم نا پذ یری درافغانستان بود ند که آن ها را درزیر جمع بندی می کنم: نخست،فرماندهان جهادی افغان طرفدار پاکستان پایگاه ها ورزمند گان سازمان یا فته درافغانستان ندا شتند؛ دوم، زمستان در کویته وپشاور وتابستان درافغانستان فعا لیت های نا منظم دا شتند ؛ سوم ،حکمتیار ازهلمند تا کنر، مصروف ضربه زدن ومتلاشی کردن حرکت انقلاب مولوی نبی وحزب اسلامی مولوی خا لص وحرکت وها بی- سلفی مولوی جمیل الرحمن بود؛ چهارم، فر ماندهان جهادی تا جیک پا یگاه های منظم ازبد خشان تا هرات وازآنجا تا قندهار وغزنی وشمال کا بل دا شتند؛ پنجم ،دسته های هزاره زیر فرمان حکومت ملای ایران هم پا یگاه های منظمی در مرکزافغانستان واطراف کا بل ندا شتند؛ ششم ،سید حسین انوری فر مانده حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی ، سازمان شیعه ای تا جیک هم پا یگاه قوی دراطراف کا بل دا شت هم متحد جهادی های تا جیک متعهد به جمعیت اسلامی بود؛ هفتم ، هم نظامی های پاکستانی هم حکومت ملای ایران که دومی بعد ازجنگ هشت سا له با عراق ،وارد بازی درافغانستان شده بود،نیروی رزمی کارآمد جهادی ندا شتند؛ هشتم ، عربستان وها بی بعد ازشکل گرفتن حکومت ولایت فقهی شیعه درایران وشعاراسلام ناب واسلام امریکای آن که منظورازاسلام امریکا یی اسلام وها بی عربستان بود وصد ورانقلاب را هم مزید برآن کرده بود،به گسترش وها بی گری درپاکستان وافغانستان بنام مبارزه با شیعه گری سرما یه گذاری را شروع کرده بود. سرما یه گذاریی همساز با خواست نظامی های منافق پاکستان درافغانستان. ازاین نگاه که عربستان هیچ اطلاعی راجع به افغانستان نداشت وندارد ، منبع مالی بزرگی برای نظامی های منافق پاکستانی در ملا بازی وطالبان بازیی آن شد. بنا برآن ، بهتراست که اول تمرکز به فقدان پا یگاه مردمی فرماندهان افغان درجنوب ونا قل های افغان دردیگربخش های افغانستان کنم ودوم به سراغ فرماندهان جهادی تاجیک رفته این بخش ازنوشته را تکمیل وپا یان دهم. دررابطه به اصل نخست ،یک نهاد عربی بنام " استغاثه" درپشاور قعالیت می کرد ورئیس آن دکتر عبدالله عزام دانشمند فلسطینی واستاد دانشگاه اسلامی فیصل در اسلام آباد بود. عزام یک منبع بزرگ مالی به فرماندهان جهادی افغان هم بود. حکمتیار وبرخی فرماندهان جهادی افغان به امریکای ها وعرب ها اطمنان داده بود ند که بعد از عقب نشینی ارتش سرخ ،حکومت نجیب الله دریک هفته فرومی ریزد! وارونه ای پیش بینی حکمتیارودگرفرما ندهان جهادی افغان، سرکوب بی رحما نه ای جهادی ها در ننگرهار وبعد ازآن سرکوب لشکر ایثارحکمتیار در لوگر توسط حکومت نجیب الله بعد از حضور ارتش سرخ ،برنامه تبد یل افغانستان به یک ولایت پاکستان با والی گریی حکمتیارتوسط نظامی های شیاد پاکستانی را ازبنیاد بر اندا خت! بعد ازسرکوب جهادی های افغان توسط حکومت نجیب الله درمشرقی ولوگر ، عبدالله عزام یک منبع ما لی فرماندهان جهادی افغان به شک افتاده روا نه ای خوست شد تا پا یگاه جهادی مولوی جلال الد ین حقا نی را از نزد یک مشا هده نما ید. ازخوب یا بد روزگار،عزام د ید که حقا نی ده مجا هد ندارد ونا حق میلیون ها دالر عرب ها را به جیب زده است! وقتیکه عزام مجا هدی درزیر ریش حقا نی نیا فت ،به پشاور بر گشته به دفتر استاد ربانی رفت وخوا هش کرد که همراه او به داخل افغانستان برود. استاد ربا نی دکتر عزام را به افغانستان برد. عزام با د یدن سنگر های جهادی های تا جیک از شمال کا بل تا بد خشان وتخار وبغلان و...ابراز تعجب وتا سف کرد که نا آگا ها نه درجنوب هزینه ای مالی بی نتیجه کرده است وبه پشاور برگشت. از این که دست آی اِس آی ونوکران دالر خورافغان آن را درعربستان وامارت های جنوب خلیج فارس بازمی کرد ،درپشاور دروقت رفتن به نماز جمعه ترور شد وبا ید ترور می شد. به این خاطرکه ،درصورت زنده ما ندن ،حکومت عربستان ود یگر حکومت های شیخی جنوب خلیج فارس را آگاه می سا خت تا کمک مالی بد ستگاه جور ونفاق نظامی های منافق پاکستانی نه کنند! بهرحال ، به حیث یک انسان سیا ست خوا نده ودارای مطا لعات تاریخی ود ینی ، شا هد بودم که نظامی های شیاد پاکستانی هم با خون جهادی های افغانستان تجارت کرد ند هم نگذا شتند که سازمان های جهادی به خصوص جمعیت اسلامی وحزب اسلامی که افراد دانشگاه خوانده بسیاردا شتند به حزب های سیا سی متحول شوند. معلوم است ؛ اگرسازمان های نامبرده به حزب های سیا سی متحول می شد ند ، هم دولت اسلامی جهادی ها استوارمی شد هم کا بل تخریب نمی شد هم جاده سازی برای طالبان صورت نمی گرفت. افزون بر این که جمعیت اسلامی وحزب اسلامی به حزب های سیا سی متحول نه شد ند ، فارسی زبان بودن استاد ربا نی وپشتوزبان بودن حکمتیار وعدم اعتماد نظامی های پاکستا نی وعربستان به او لی واعتماد شان بد ومی ،بحران آفرین وعا مل عمده جنگ در کا بل وپا یه نگرفتن دولت اسلامی شد. ازپیش آشکار بود که دسته های جهادی ازدونگاه حزب سیا سی نمی شوند تا دولت اسلامی با ثبات بسا زند: نخست،دولت اسلامی با ثبات ومستقل همسازبا سیا ست افغانی پاکستان نبود ونمی با شد؛ دوم ، جهادی های تا جیک نا سازکار با خوا ست پاکستان توانمند یی بیشتری دا شتند. طوریکه دیده شد ،نظامی های پاکستانی بعد ازشکست در ننگرهار ولوگر، سرما یه گذاری بالای خلقی ها وائتلاف آن ها با حکمتیار وکود تا علیه نجیب الله کرد ند! کود تای که توسط ژنرال های تا جیک سرکوب شد. افزون برسرکوب شدن کود تای شاه نوازتنی وحکمتیار زیرفرمان آی اِس آی، قبیله گرایی نجیب الله وتوطئه گریی او علیه ژنرال دوستم فرمانده قوت های شبه نظامی ، اورا متحد فرمانده مسعود وکمک به فروپا شی رژیم وپیروزیی جهادی های تا جیک ودست بالای آن ها دردولت اسلامی کرد. نظامی های پاکستا نی که سیا ست خا ینانه شان درافغانستان شکست خورده بود ؛ باکمک به حکمتیار درچارآسیاب ، کا بل را ویران کرد ند. وقتیکه نظامی های منا فق ودو دوزه بازکارپاکستانی با وجود ویران کردن کا بل ، موفق دربراندازیی دولت اسلامی مجا هد ین نه شد ند، خود شان وباداران شان ورق بازی را درافغانستان عوض کرد ند. البته این گونه که ، طالبان افغان را از شکم های پو سیده ای حرکت انقلاب اسلامی مولوی نبی وحزب اسلامی مولوی خا لص وحزب اسلامی حکمتیاروافغان های شرق خط د یورند متعهد به جمعیت العلمای اسلام شا خه های مولوی فضل الرحمن ومولوی سمیع الحق سا خته با تاکتیک وشعارنو، یا خلع سلاح جهادی ها وتا مین امنیت وتطبیق شریعت وارد افغانستان کرد ند. تخریب کا بل دراثر جنگ های تباه کارانه ای گروه های جهادی ودسته های بی شمار مسلح به اصطلاح جهادی ونظم نا پذ یروغارتگردرگوشه وکنارافغانستان هم ذهنیت عا مه را تا اندازه زیادی برای طالبان سازی شبکه های زیرزمینی پاکستان وعربستان وباداران غربی آن ها آماده کرده بود! ادامه دارد.

Monday, 24 August 2020

چگو نه علی مزاری بدام آی اِس آی افتاد وبه فرمان آن توسط طالبان کشته شد؟

کسی که غربال دارد ، دراخیر کاروان می آید نیما بخش دوم ابرا هیم ورسجی چهارم ماه سنبله سال 1399 دربخش نخست این مقا له دوام دارد ،درباره کمک استاد ربا نی وحکمتیار در سا ختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی ابرازنظر کردم ویاد آور شدم که ازشکم حرکت نامبرده شبکه های زیر زمینی منطقه ای وفرامنطقه ای طالبان را بیرون کرد ند. به سخن د یگر ، ربا نی وحکمتیار، غیرمستقیم کمک در ایجاد طالبان وازدست دادن ریا ست دولت اسلامی ونخست وزیریی خود کرد ند! ازاینکه طالبان ، مزاری را کشتند ودولت اسلامی را به شما ل کا بل وشمال افغانستان فراری سا ختند. دراین بخش ، درباره چگو نگی بدام آی اِس آی افتادن مزاری وکشته شدن او توسط طالبانِ زیرفرمان آن ابراز نظر می کنم. شا یان یاد آوری می دانم که ، پیشینه ای دوستی شخصی با مزاری هم داشتم. بطورنمونه ،دربخش نخست مقا له ،یاد آوری کردم که روز هفتم ماه میزان 1357 ،استاد ربا نی جلسه ای ترتیب داد وگفت که حکمتیار می خوا هد که حزب وجمعیت منحل وحرکت انقلاب اسلامی به امارت مولوی تشکیل شود ومن هم با تذ کر به اینکه حرکت نام نهاد ادامه پیدا نمی کند وتنها شما برای مولوی نبی یک ملا دانی می سا زید ومفتی محمود رهبر جمعیت العلمای اسلام بخاطر رقا بت با جما عت اسلامی حامی شما آن را حما یت وبرای شما درد سر های بعدی را خلق می کند! متاسفا نه ،نظرمرا رد وحرکت انقلاب اسلامی ودراصل یا ملا دانی افغانی را برای مفتی محمود سا ختند. ملا دانی ای که انگلیس ، امریکا وعربستان وپاکستان ، از شکم بوینا ک آن طالبانِ تروریست را بیرون کرد ند! آری ، هم حرکت انقلاب اسلامی نام نهاد ، یا ملا دا نی سا خته شد هم انتقاد من از استاد ربا نی ادامه یا فت. بنا برآن، ماه دلو 1357 ،برخلاف خواستم ،مرا وا داربه رفتن به کویته کرد ودانستم که تبعید شده ام ورفتم به آنجا. ازاینکه درپشا ور، خا نه ای فرهنگ ایران کتابخانه داشت وازآن استفاده می کردم ،درکویته ،ازاین نگاه که چنان مرکزفرهنگی ای وجود نداشت، به مدرسه جعفریه رفتم ودرآن مزاری را د یدم وهردومان نه تنها آشنا بلکه دوست شد یم وازکتاب های فارسی در آن مدرسه هم استفاده کردم. ازاینکه درنیمه ای دوم ماه دلو / بهمن ، راد یوی بی بی سی فارسی مبلغ خمینی وانقلاب اسلامی نام نهاد ایران شده بود ، دوام دارد به آن گوش می دادم وخوشحال هم بودم که انقلاب پیروز وروانه ای ایران شوم. روز 22 دلو / بهمن 1357 ،رژیم شا هی سرنگون وانقلاب اسلامی پیروزشد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ،مزاری را در مدرسه جعفریه نیا فتم. یعنی ایران رفته بود ودوسال بعد درمشهد دردفتری بنام دفتر سازمان نصرپیدا ش کردم وفهمیدم که سردسته ای همان سازمان می با شد. درحا لیکه مزاری بعد از 22 دلو ،در کویته نبود ،من هم روز هشتم ماه حمل 1358 ،به همراهی چند دوستم که به فرمان استاد ربا نی ازپشاور به کویته آمده بود ند ،روا نه ای زا هدان شد یم. دوستان من که هراتی بود ند به مشهد رفتند ومن هم در مد رسه مولانا عبدالعزیز ملا زاده یک ماه ماند گار شدم. البته که مهمان نوازی ملا زاده را هرگز فراموش نمی کنم. ماه ثور بود وروزی به احترام ملا زاده رفته با ا ابراز سپا س گفتم که پاکستان می روم. واززا هدان حرکت و به پشاور رسیدم. ماه اسد 1358 ، به هدایت استاد دوباره به ایران البته به تهران رفتم. درتهران ،کوشش کردم که مزاری را پیدا کنم اما موفق نشدم. درهمان سال 1358 ،روزی مهمان چند طالب هزاره در حوزه علمیه قم شدم وازمزاری پرسان کردم وگفتند که بیشتردرمشهد می با شد وگا هی هم تهران واینجا هم میا ید. ازطالب های هزاره راجع به سا بقه ای مزاری درایران پرسان کردم وگفتند که رابطه به شخص خمینی دارد وعامل آن را هم این گونه بیان کرد ند که درزمان شاه با گذرنامه ای افغانستانی پیام رسا نی بین آیت الله های قمی وخمینی در نجف می کرد وباری هم توسط سا واک / سازمان امنیت رژیم شا هی زندانی شده بود. طوریکه د یده شد، بخاطر همان تا مین ارتباط ، نزد یکی بدربار خمینی وبعد از اوبه دربارخا منه ای پیدا کرد. درسال 1361 ، روزی درقم گشت وگذار می کردم ودرچند سا ختمان د یدم که ده گروه شیعه ای افغانستا نی درآن ها دفتردارند که یکی ازآن سازمان نصرمزاری بود. بعد ازآن ، به پشاوربرگشتم ومصروف یاد گرفتن زبان اردو وتقویت زبان انگلیسی وبعد ازآن درسال 1363 در دانشگاه پنجاب درلاهور،شا گرد علوم سیا سی شدم. سال 1366 ،دوره فوق لسا نس / ما ستری در دانشکده علوم سیا سی تمام وسال بعد تاریخ را پرایوت / خصوصی خواندم وامتحان دادم وموفق شدم. یکی ازاستادان علوم سیا سی ام سجاد نصیر نام داشت وبه اکثر شهرهای افغانستان با موتر سفر کرده بود وبه من گفت که مدرنیسم نیم کاره ای شوروی چند سرک میان شهری وچند سا ختمان را درکشورشما سا خته است که با پیروزیی مجا هدان نا بود می شوند. بنا برآن ، برای ادامه تحصیل به امریکا برو. برخلاف توصیه استادم ، به پشاوربرگشتم ونشر جریده ای " پیام اسلام" را شروع کردم. سال 1368 بود که ازمزاری پیام دریافت کردم که درهتل انترکا نت پشاورمی با شد ورفتم به ملا قا تش. دگر مزاری نه امیرسازمان نصر بلکه رهبرحزب وحدت اسلامی منهای حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی شده بود. به سخن د گر ، نه سازمان هزاره به هدا یت جمهوری اسلامی جمع شده حزب وحد ت را شکل داده بود ند وشیخ آصف محسنی که مقلد آیت الله شریعت مداری بود واو هم که مخالف خمینی بود. ازاین رو، محسنی شیعه تا جیک به پشاور رسیده ازطریق استاد ربا نی به شبکه کمک رسا نی پاکستان به مجا هدان وصل کرده شده بود. دررابطه به جمع شدن هزاره ها درحزب وحد ت اسلامی به رهبریی مزاری ودور شدن شیعه های تا جیک از جمله محسنی وحرکت اسلامی او ازآن ها،بهتراست که ازخاطرات آقا بی کف یادی کنم. درخاطرات آقا بی کف که آن را یک عضو حزب توده ای ایران ازروسی به فارسی ترجمه کرده بود ، نوشته شده است که ": سید ها وقزلباش های شیعه درافغانستان ، هزاره ها را استثمارکرده اند!" بنا برآن ، خاطرات آقا بی کف ، اید ئولوژیی سیا سی مزاری وهمد ستان اودرمخالف با سید ها وقزلباش های شیعه شد ؛ وشیخ آصف محسنی تا جیک ورهبر حرکت اسلامی وسید حسین انوری فرمانده جهادی مشهوراودررد یف دشمنان شماره یک او بود ند. من که هم سیا ست وتاریخ خوانده بودم هم به ژورنا لیسم پژوهشی روی آورده بود م وهمه یا بسیاری فرماندهان جهادی ازهمه سازمان ها را می شنا ختم ؛ دردسته های جمع شده درحزب وحد ت به رهبریی مزاری فرمانده جنگی مخا لف ارتش سرخ نیا فتم. بهر صورت ، روزهفتم ثور1357 ، کود تای ثور رو یداد وفاجعه آفرید وروز هشتم ثور 1371، حکومت زاده کود تای نامبرده متلاشی وجهادی ها وارد کا بل شد ند. چند روز بعد ازورود جهادی ها به کا بل ، ازفرمانده مسعود پیام دریافت وازمن خواسته بود که به کا بل برگردم که برگشتم وروز هشتم جوزا دربند قرغه مهما نی ترتیب داد وخوا ست که شرکت کنم که کردم. درآن مهمانی ، هم چند فرهنگی مهاجروفعال درکمیته ای فرهنگی جمعیت اسلامی هم بنده هم ژنرال های پرچمی که کا بل را تحویل جهادی ها کرده بود ند حضوردا شتند. درمهما نی هم ، بیشتر من برای آینده سخن واصرار کردم که کا بل نبا ید ویران شود. ازاینکه خلقی های ارتشی به صف حکمتیار درچارآسیاب وپرچمی های ارتشی درکنارمسعود بود ند ،ادامه جنگ خلق وپرچم در صف جمعیت وحزب به علت های قومی وسمتی حتمی به نظرمی رسید. درپا یان نشست ، به فرمانده مسعود گفتم که پنج دقیقه سخن های به شما دارم که اینجا گفته نمی توانم ورفتیم دراتاق کناربند وبه او گفتم که سازمان ها وجنگ ها شکل قومی گرفته اند وشما وربا نی کا ند ید برای افغانستان پسا کمونیستی نیستید ؛ و امیران قبیلگی وچپی افغانستان هم همه نوکران استعمارها بود ند. بنا برآن، کارهای زیررا فراموش نه نما یید:نخست، معامله با امریکا تا عربستان وپاکستان با کمک حکمتیار وخلقی ها کا بل را ویران نه کنند ؛ دوم،حکومت فراخ بنیاد در ائتلاف با مزاری ودوستم بسازید؛ سوم ، درباره ای نوعی ازتوافق با حکمتیارهم فکرنما یید. اگربا مزاری ودوستم توا فق نما یید، حکمتیار با موضع ضعیف با شما همکارمی شود. بعد ازآن ، رفتیم برای صرف نان. بعد از صرف نان ، ژنرال مومن به من گفت که ژنرال ها گفتند که شما بر خلاف جهادی های ریش بلند سخن های گفتید که درصورت عملی شدن وضع بهتری را درافغانستان ایجاد می شود.همچنان،مومن گفت که اشتباه کرده است که کمک به آوردن فرمانده مسعود به کا بل کرده واصرار کرد که حزب سیا سی بسا زید تا با شما همراه شویم وگفتم که طرفدار حکومت زیرنظرسازمان ملل بودم نه رسیدن جهادی ها به کا بل وحالا که آن ها را وارد کا بل کرده اید، وقت سازمان سازی نیست. فردای آن روز، دانشیار که نما ینده فرمانده مسعود برای آوردن من به کا بل بود، گفت که درپنج دقیقه به فرمانده چه گفتید که شب نه خوا بید وفردا دروقت ناشتا گفت که نمی دانستم که ورسجی این قدر مسا یل سیا سی وجهانی را می فهمد! بنا برآن ، اجازه نمی دهم که پشاوربرود. روز بعد تر،برای من خا نه پیدا کرد وگفت که بمان وگفتم که برای آوردن همسر وکودکانم پشاورمی روم وبزودی برمی گردم. وقتیکه همسر وکودکا نم را به کا بل آورده ودرواقع همکار فرمانده مسعود واستاد ربا نی شدم ، روزی برای گفت وگو با مزاری به علوم اجتما عی رفتم که دیگر نه جای درس دادن ودرس خوا ندن بلکه دفترکاریی او شده بود. دراولین لحظه ، گفت که نا وقت آمد ید وگفتم که یکی از پریشا نی های روزگار همین د یدن نا وقت دوستان می با شد! بهر حال ،دوستی مان تازه شد وگفت وگوهای سیا سی مان سرازتاریخ سیا سی ای نا شاد افغانستان درآورد. مثلا، روزی به دفترمزاری رفتم ،روزیکه درآن سیزده هزاره درحا لیکه ازهرات درحال سفر به سوی کا بل بود ند ، درهلمند توسط چند افغان کشته شده بود ند واوکه بسیارعصبان ی شده بود! گفت که تاریخ درگیریی هزاره ها با حبیب الله کلکا نی به نفع نادر غداررا تکرار نمی کنم. واین گونه ازآن خطای هزاره ها نام برد که کلکا نی نادرغداررا شکست داده بود ؛ واو به هزاره ها پیشنهاد کرد که با من همکارشوید تا بعد ازکلکا نی ما محمدزی وشما علی زی شوید وهزاره ها فریب خورد ند واستعمال شد ند ونادرغدارمحمد زی وهزاره ها همان جوالی که بود ند ما ند ند! درحالیکه ازتاریخ فهمی مزاری خوشحال شده بودم ، به او گفتم که هم تاریخ خواندم هم سیا ست. بنا برآن، منتظرعملکرد شما دراین برهه به نفع هزاره ها می با شم. برهه ای که فهم درست درباره آن وبیرون شدن ازآن به نفع همه قوم ها می باشد. یک هفته بعد ، درسخن های مزاری مخا لفت با گفته های قبلی او دیده ازآسیب پذ یری بودن او درکا بل سخن گفتم. بطورنمونه ، به او گفتم که به نفع شما وهزاره ها تان می دانم که با دولت اسلامی به ریا ست استاد ربا نی همراه شوید! درغیرآن ، می دا نی که حکمتیارامتیازی را که ربا نی به شما می دهد نمی دهد. درصورت نا همراهی با دولت اسلامی مجا هد ین ،توجه دا شته با شید که بالای همه تپه های مشرف برشما وحزب وحد ت اسلامی تان فرمانده مسعود هم پا یگاه دارد هم تاجیک های شمالی تا کنون موترران های جنوبی را بخاطر همکاری قبا یل شان با نادر غداردرقتل کلکا نی اجازه را نند گی درمسیرشمال نمی دهند وتاجیک های تاریخ فهم هم از اشتباه هزاره ها دررابطه به کلکا نی اطلاع دارند. بنا برآن ، شما را درموضع ضعیف می بینم. مثلا،فرمانده مسعود وربا نی ازکا بل تا تاجیکستان میدان بازی دارند. درحالیکه راه فرار شما به با میان را سیاف بنده کرده است وحکمتیارهم دوست دایم شما شده نمی تواند. برخلاف ، نگاه وپیشنهادات من ، درشورای هما هنگی به شمول دوستم زیر پرچم حکمتیار قرار گرفت. دراین را بطه ، روزی یک عضو حزب ازچارآسیاب به خانه آمد وازش پرسیدم که حکمتیارازکشتار اعضای حزب درلوگرتوسط نیروهای ژنرال دوسم به فرمان دکترنجیب الله چیزی بیاد دارد یا نه؟ دوست حزبی ام گفت که بله ، این را اعضای حزب به امیر شان گفتند واو به آن ها گفته بود که از دوستم ومزاری بطورابزاری علیه ربا نی ومسعود بهره برداری می کنم. طوریکه د یده شد ، طالبان زیر فرما ند هی نصیر الله با بر وزیر دا خله پاکستان به میدان شهر رسید ند ومسعود به ملا قات شان رسید وآن ها ازآنجا ازطریق کوه ها به چارآسیاب رفتند وحکمتیار فرار کرده به لغمان رفت. یعنی درسنگر چارآسیا بی حکمتیارافغان ، طالبان تروریست افغان زیر فرمان وزیر دا خله پاکستان مستقر شد ند. دوستم هم که قبلا به مزار رفته بود ومزاری تنها درغرب کا بل محصور شده بود. ازاینکه کریم خلیلی نما ینده مزاری در خد مت پاکستان قرار گرفته بود وخا نه ای هم درسبزه میدان پشاور به کمک مالی آی اِس آی خریده بود ، مزاری را به سازش با طالبان تشویق کرد. پیش از خلیلی هم ، شماری از هزاره های مقیم کو یته ونوکران آی اِس آی مصروف انجام ما موریت در دورساختن مزاری از دولت اسلامی بود ند! درنتیجه نوکریی هزاره های کو یته ای وخلیلی به پاکستان ، همان گونه که مزاری با حکمتیار ائتلاف کرده بود با طالبان هم ائتلاف وآن ها را وارد غرب کا بل کرد. وقتیکه طالبان به پا یگاه مزاری درغرب کا بل رسید ند ، محمد رضا حدادی سفیر جمهوری اسلامی ایران درکا بل ، بطور شتا بزده خواستارملا قات با استاد ربا نی شد ومن به حیث رئیس اداره اموربین المللی وعزیزمراد به حیث سخن گوی دولت درملاقات حضورداشتیم. سفیر ایران گفت که پیام عا جل از رفسنجا نی رئیس جمهور به مزاری دارد وآن این است که می خواهد با او گفت وگو وتشویقش نما ید که ازطالبان دور وبا دولت اسلامی همکارشود. کوشش بسیارکرده شد ، اما رابطه با مزاری بر قرار نه شد. فردای آن روز ، فرمانده مسعود را درچاریکار دیدم وبه او از خواست سفیر ایران به فرمان رفسنجا نی سخن گفتم. فرمانده گفت که مزاری به آی اِس آی فروخته شده است! خبرهای بعدی نشان داد ند که طالبان دراولین گام مزاری را خلع سلاح ودستگیر کرد ند. بعد ازدستگیریی مزاری توسط طا لبان ، فرمانده مسعود طالبان را ازغرب کا بل بیرون وپایتخت را ازآن ها پاک کرد. درحا لیکه فرمانده مسعود طالبان را ازغرب کا بل به چارآسیا ب را نده بود ،بعد ازنمازمغرب ،عزیز مراد سخن گوی استاد ربانی پیام داد که شیخ آصف محسنی مهمان می با شد وشما هم حتما بیا یید. رفتم به دفترکاریی استاد که مولانا محسنی وعلی جا وید وعزیز مراد حضوردارند وبیادم نما نده است که فرمانده مسعود حضورداشت یا نه؟ بهر حال ، آقای محسنی عکس مزاری را نشان داد که طالبان دست ها وپا های اورا باریسمان ازبکی بسته واسیرش ساخته بود ند. با د یدن آن عکس، هشدارهای که به مزاری داده بودم درذهنم به گشت وگذار شروع کرد ند. دوروز بعد تر، اعلام شد که طالبان با چرخبال درحال انتقال مزاری ازچارآسیاب به قند هار بود ند وهم رزمان او درداخل چرخبال شورش کرده با عث سقوط آن ومرگ رهبر خود شد ند! معلوم است که ، طالبان به فرمان شبکه های زیرزمینی پاکستان وعربستان و...، مزاری را بنام نوکر جمهوریی اسلامی ایران کشتند وسقوط چرخبال را عامل آن معرفی کرد ند. این بود سرنوشت مزاریی که نمی خوا ست اشتباه هزاره ها دربرابر کلکا نی به نفع نادرغداررا تکرار کند؛ برخلاف ،بسیار ساده اند یشا نه هم بد ترازآن اشتباه را تکرارهم زیان های مالی وجا نی بی شماری را به مردم هزاره تحمیل کرد هم خود را بطور درد نا کی به کشتن داد! ادا مه دارد.

Thursday, 20 August 2020

روشنگریی فراموش شده ای فارسی زبان های آسیای مرکزی

بخش سوم ،یاد آوری ازنام های شخصیت های سیا سی ، فلسفی ، علمی ، ومذهبی که کمک درپیدا یش وپیشرفت روشنگریی فرامو ش شده ودشمنی با آن کرده اند ابراهیم ورسجی سی ویکم ماه اسد سال 1399 ازاین نگاه که ، دربخش دوم مقا له ، درباره ای جنبش فلسفی معتزله ابراز نظر کردم ، جنبشی که آغازگرفلسفه درجهان اسلام بود وبیشترین کنشگران آن فارسی زبان ها بود ند. متفکران فارسی زبا نی که دررقم زدن روشنگریی فراموش شده نقش بازی کرد ند. دراین بخش ،ازشخصیت ها وسا حه های اند یشه ورزی آن ها یاد آوری می کنم. شخصیت های که روشنگریی فراموش شده را ایجاد ورونق بخشید ند وشخصیت های که با آن دشمنی ورزید ند. شا یان یاد آوری می دانم که ، برخی شخصیت های محد ث وفقیه که ازآن ها یاد آوری می کنم، مخالف جنبش فلسفی معتزله وروشنگری بود ند. ازاین رو ، بعد از نام آوری از اند یشمندان مولد ومخا لف روشنگریی فراموش شده ، به سراغ جنبش اشعری می روم. جنبشی که موفقا نه عقل ستیزی کرد وبا کمرنگ کردن فلسفه وخرد ورزی کمک به عقب ماند گی مسلمان ها درمقا یسه با مسیحی ها ویهودی ها حتا هند و ها وبودای ها وکنفوشیوسی ها کرد. بنا برآن ، درگام نخست ،ازشخصیت های مورد نظر یاد آوری ،ودرگام دوم ،به سراغ اشعری گریی عقل ستیزمی روم. بعد از بررسی اشعری گری ،نخست ،سیا ست مداران رقم زننده ای روشنگریی فراموش شده ؛ و دوم، به اند یشه واند یشه ورزیی تک تک فلاسفه وسیا ست مداران واد یبان ومورخان وپزشکان رقم زننده وکمک کننده به روشنگریی یاد شده ومخالفان آن می پردازم ؛ واند یشه ورزان وسیا سی ها ومورخان وپزشکان وفقیهان ومحد ثان موافق ومخالف روشنگریی فراموش شده ، این ها می با شند: نخست ،نعمان فرزند ثا بت فرزند مرزبان کا بلی ( 80-150ه -699-767م) ، مشهور به ابوحنیفه ،جای پیدا یش کوفه ، پا یه گذار فقه حنفی ؛ دوم ، برمک بلخی بودای مسلمان شده که وزیر چند خلیفه ای عبا سی بود وتوسط هارون رشید در سال 803 ترسای برکنارشد. برمکی شخصیت فرهیخته ای بود که ترجمه ی نوشته های فارسی وسانسکریت و یو نا نی را به زبان عربی راه اندازی کرد. پیش ازبرمک ، عبدالله ابن مقفع (724-759) ، دانشمند همزبان وهم فرهنگ او کلیله ودمنه را که ازسانسکریت به زبان پهلوی برگردان شده بود وکتاب های علمی وفلسفی نوشته شده دردانشگاه جند یشا پوررا به عربی ترجمه وپشینه ای درخشان فارسی زبان ها دردوره سا سا نی ، یا خراسان وفارس دوره ای پیشا اسلامی را در بغداد به نما یش گذا شته بود؛ سوم ، اسما عیل فرزند احمد سا ما نی (849-907) ، پا یه گذار دولت سا ما نی با مرکزیت بخا را، شخصیتی سیا سی نو گرا که با تشوق علم وفرهنگ هم کمک به ترقی زبان وفرهنگ فارسی هم کمک به شکل گرفتن نهضت روشنگریی فراموش شده کرد؛ چهارم ، ابوریحان بیرونی ( 995-1077) ، ازخوارزم ونخست پژوهشگر در حکومت خوارزم شاه ودوم دردستگاه محمود غزنی وسا حه های اند یشه ورزی او ستاره شنا سی، جیود یزی ،تاریخ وعلوم اجتما عی بود. کارنامه اونشان می دهد که بزرگترین دانشمند درمیا نه عهد کهن ورنسا نس / نوزا یی اروپا می با شد؛ پنجم، ابونصر فا را بی (870-950) ، مشهور به معلم دوم بعد از ارسطو؛ ششم ، ابوالفضل بیهقی (995-1077) ، مورخ وا د یب بزرگ زبان فارسی ؛ هفتم ، ابوالقا سم فردوسی (934-1020) ،سرا ینده شا هنامه فردوسی ؛ هشتم ، ابو علی الحسین ابن سینا (980-1037) فیلسوف برجسته در فلسفه یونان وفلسفه ای اسلامی وپزشک / طبیب شنا خته شده ای زمان خود؛ نهم ، ابو حا مد محمد غزالی (1058-1111) ،نوسنده احیای علوم د ین وتها فت الفلاسفه ؛ دهم، احمد ابن حنبل (780-855) عرب وجمع کننده ای حد یث اهل مرو، که به مخالفت با عقل گرا یی مامون رشید برخا ست وسنت گرای تمام عیار شد؛ یازدهم ، محمد البخاری (810-870) ، جمع کننده ای حد یث های شهرت یا فته بنام بخاری؛ دوازهم ، ابومنصور محمد دقیقی بلخی ( مرگ 976) ،پژوهشگر وحما سه سرای فارسی که فردوسی کار نا تمام او را تکمیل وبخشی از شا هنامه سا خت ؛ سیزدهم،عمرخیام (1048-1131)، ریاضی دان، ستاره شنا س ،، فلسفه دان وشا عر؛ چهاردهم ، ناصر خسرو بلخی (1004-1088) ،کارمند حکومت سلجوقی که مبلغ مذ هب اسما عیلی شد وفلسفه دان وشاعر بود وزاد المسا فرین وچند اثر دیگررا نوشت؛ پا نزدهم ،جلال الد ین بلخی ، مشهور به مولا نای روم ( 1207-1273) ، سرا ینده مثنوی وآثارارزشمند د یگر ؛ شا نزدهم ،محمد خوارزمی (780-850) ،ریاضی ومبتکر الجبر،جای فعا لیت علمی بغداد ؛ هفدهم ،محمود غزنی که دشمن روشنگریی آسیای مرکزی ونوکر خلیفه بغداد شد وبنام فتوحات اسلامی جنا یت های ترسنا کی را در هند بنام اسلام مرتکب شد؛ بنا برآن، سید ابواعلی مودودی پا یه گذار جما عت اسلامی هند که به خوا هش اقبال ازحیدر آباد دکن به لاهور آمد ودرمنصوره جا بجا شد، او واحمد شاه ابدالی را در نوشته ای خود" سلا جقه "، لتره نا میده است؛ هشدهم ، محمد ابو منصور ما تریدی (853-944) ، سمر قندی وسنت گرا که نوشته های بسیاری علیه عقل گرایی وخرد ورزی ارایه کرد؛ نزدهم ، ابو حسن احمد را وندی (820-911) ، متفکری که ازاسلام رو برتا فت وبه عقل گرایی روی آورد؛ بیستم ، محمد بن زکریای رازی (865-925) ، ازرای ، تهران کنونی ، که دررای درس خواند ودانشمند شد ودکتر بزرگ وشنا خته شده درآسیای مرکزی ، دکتر / پزشک بزرگ پیش از ابن سینا شد؛ بیست ویکم ، ابوعیسی محمد ترمیزی (824-892) ، جمع کننده احا دیث که کتابی بنام ترمیزی دارد؛ بیست ودوم ، طاهر بن حسین ، پا یه گذار حکومت طاهریان که از(821-873) ، بربخش بزرگ خراسان با مرکزیت نیشا پورحکومت کرد وبا حما یت ازفرهنگیان ونویسند گان سکوت دوقرنه ای تحمیلی عرب ها مطا بق بررسی دکترعبد الحسین زرین کوب بر ایران وازنظر بنده برفارس وخراسان را درهم شکست وآغازگرفصل نو درتاریخ وفرهنگ فارسی زبان ها شد. درحکومت داری ، او مدافع جا معه مرفه وبه معنای امروزی دولت رفاه بود؛ بیست وسوم ،یعقوب لیث صفار( 840-879) ، فرمان روای فارسی زبان با مرکزیت هرات که هم حکومت عربی- خلافتی هم زبان عربی را به چا لش کشید وآغازگر فارسی نویسی در فارس وخراسان شد؛ بیست وچهارم ،ابو سلیمان سجستا نی (932-1000) ،دانشمندی که از خراسان به بغداد رفت وسیمینارهای انسان گرا یا نه را برای جدا کردن علم وانسان گرای از د ین راه اندازی کرد؛ بیست وپنجم، حکیم نسا بوری ( 821-875) ،اشعری ، کلامی وسنت گرا از نیشا پورکه دو هزار حد یث را جمع کرد ونزاع ها درباره درستی ونادرستی حد یث های جمع کرده ای بخاری ودیگر محد ثان را راه اندا زی کرد؛ بیست و ششم ،خوا جه نظام الملک طوسی (1018-1092) ،سیا ست مدار ومورخ ووزیر ملک شاه سلجوقی که دردوره وزارت خود فرقه اسما عیلی را خطر به اسلام دانسته سرکوب وتوسط یک تروریست گروه نامبرده ترور شد. دانش ورزی وبخش های تخصصی دانشمندان نا مبرده ،نشان می دهد که عرب های بد وی بنام د ین آسیای مرکزی ، یا خراسان را فتح کرد ند ونخبگان علمی وفرهنگی وسیا سی ومذ هبی آن بغداد مرکز خلا فت نام نهاد اسلامی را فتح کر د ند. البته که دوگونه فتح کاریی تباه کا را نه وسازنده! مثلا، درباره فتح تباه کارانه ای عرب ها ، به " دو قرن سکوت " در ایران ( فارس وخراسان ) نوشته ای دکتر عبدالحسین زرین کوب بسنده می کنم. سکوتی که تو سط طاهریان وصفاریان درهم شکست ودرادامه آن ها، سا ما نیان روشنگریی فراموش شده را رقم زد ند! درباره فتح سا زنده ، به کمک برمکیان درحکومت داریی بغداد و فقه عقلی ابوحنیفه (699-767) دردستگاه عد لی آن بسنده می کنم. مثلا ، فهم عقلی ابوحنیفه ازدین به خصوص در باره فقه چنان در دمشق وبغداد دست بالا پیدا کرده بود که هم خلیفه های اخیر اموی هم خلیفه عباسی از او خواستند که مقام قاضی قضات خلافت را پذ یرا شود که نه شد وتوسط دومی زندانی وبه روا یتی شهید کرده شد. اگرچه ابوحنیفه از پذ یرش مقام قاضی قضات در دستگاه خلافت خود داری کرد، اما شاگردان او ابو یوسف از(773-779) ،شا نزده سال رئیس دستگاه قضای مهدی عبا سی وهادی عبا سی وهارون رشید شد. قاضی ابویوسف نزده سال شاگرد ابوحنیفه بود وبه فقه عقل گرای او گرویده بود. ابویوسف کتاب خراج را برای تنظیم نظام مالیاتی خلافت نوشت ونوشته های دیگری هم بجای گذا شت. شاگرد د یگر ابوحنیفه ،محمد بن حسن شیبا نی (749-805) دراصل ما نند استاد خود فارسی زبان وازرای درفارس / ایران کنونی بود. بعد ازوفات ابوحنیفه ، شیبا نی هم شاگرد ابویوسف هم ما نند او قاضی شد وجام الکبیر،نوشته ای مشهور او درباره فروعات یا تشریخات فقه ابوحنیفه درروشنای "فقه اکبر"نوشته اومی با شد. دراخیر، بهتر است یاد آورشوم که ، احمد صبحی منصور استاد سا بق دانشگاه ازهر که اکنون درامریکا زند گی می کند وسا یت اهل قرآن را هم راه اندازی کرده است ،ابویوسف وشیبا نی رابخاطرتحریف کاری در فقه ابو حنیفه مورد انتقاد قرار داده است.همچنان ،منصور گفته است که درشرایط کنونی جهان ، تنها اصل فقه ابو حنیفه وشیوه ای اجتهاد یی او کمک به مسلمان ها کرده می تواند. ادامه دارد.

Tuesday, 18 August 2020

صد و یکمین سالروزاستقلال موهومی افغانستان را ، به افغان های استعمارزی مبارک باد می گویم

خشت اول گر نهد معمار کژ / تا ثریا می رود د یوارکژ ابرا هیم ورسجی بیست و نهم ماه اسد سال 1399 روز سیزدهم ماه سرطان ، مقا له ای به عنوان " چرا افغانستان ازاستعمارواستعمارزی زد گی رها وبه یک کشورخود گردان / مستقل وروبه پیشرفت متحول نه شد "؛ نوشته ، نشر کرده بودم؟ در مقا له ای نا مبرده ، علت های اسستعمارواستعمارزی زد گی افغانستان را جمع بندی ووعده کرده بودم که آن ها را بررسی انتقادی کرده حسا بی به سراغ استعمارزی های کهنه ونووبا داران آن ها می رسم. در حا لیکه ، بررسی انتقاد یی استعمارواستعمارزی زد گی خرا سانِ افغانستان نا میده شده توسط کهنه استعمارها ونگهداری شده توسط آن ها واستعمارسرخ وسرگردا نی بی نتیجه ای استعمارنو ونوکرا نش درآن برایم اهمیت روزافزون دارد ، اما خواندن " روشنگریی فراموش شده ای آسیای میا نه ، دوره طلایی (سا ما نیان ) ، ازحمله عرب ها تا تمورلنگ " ، چنان ذهن وفکرم را مصروف سا خت که نوشتن درباره ای آن را به تعویق اندا خته به نوشتن پیش نویس وجنبش معتزله به حیث پیش خیمه ای آن پرداختم. ازاین نگاه که ، دیروزسه شنبه 28 ماه اسد ، صد و یکمین سالروزاستقلال موهومی افغانستان بود واشرف غنی استعمارزی وطالبان دریشی پوش ووطن فروش همکارش مراسم بزرگ داشت بنام روز خود گردا نی / استقلال درکا بل برگزار کرد ند ، بهتر دانستم که این مقا له را پیش کش دوستان وفرهنگیان و هموطنان استعمارواستعمارزی زده ای خود نما یم. دراین شکی نیست که آزاد یی فردی وخود گردانی جامعه وکشور افغانستان ، دارای ارزش وا لا وتاریخ ساز می با شد. دراین هم شکی نیست که ، تا توده های مردم ملت نشو ند ، کشورشان مستقل / خود گردان نمی شود. بنا برآن ، این پرسش خود نما یی می کند که آیا درافغانستان ملت شکل گرفته است که مستقل شود ، یا ادعای مستقل بودن نما ید؟ اگرملت درافغانستان شکل نگرفته است که وا قعا شکل نگرفته است ، مسئول آن کیست؟ مردم شنا سی وجامعه شنا سی نو نشان می دهند که تاریخ وزبان وفرهنگ نیرومند کمک به شکل گرفتن ملت وکشور مستقل یا ملت - کشورمی نما ید. وارونه ای آن ، مردم شنا سی درافغانستان ، نشان می دهد که افغان ها قبا یل ما نده وقوم نه شده اند. وقوم نه شدن قبا یل افغان واستعمارزی شدن سران بر خی قبا یل مانع ازآن شد که افغانستان کشور- ملت هم نه شود! طرفه اینکه ، جمعه خان صوفی پشتون پاکستانی ومهمان استعمارزی های کهنه افغان ،درکتاب خود " فریب نا تمام" نوشته است که :" ما پشتون هستیم نه افغان وافغان را سا خته ای تا جیک ها معرفی کرده است." اگر جمعه خان صوفی زبان فارسی را درست می فهمید ، متوجه می شد که افغان دراین زبان چه تعریفی دارد؟ درزبان فارسی ، افغان ، آه ورنج وفغان را می گویند ویک مصرع شعربنام " آه وافغان کردیم هم درزبان فارسی داریم. همچنان ، جمعه خان صوفی نوشته است که :" امیران افغانستان در قانون اسا سی ، همه با شند گان افغانستان را افغان نا میده اند!" آری ، امیران استعمارزی افغان که حکومت ها یشان به کمک استعمارهای رنگا رنگ درکا بل تحمیلی ونیمه جان زنده مانده اند ، مردمان این کشور پو شا لی ودست سا خت استعمارهای کهنه ای انگلیس وروسیه را افغان نا میده ودرشناسنامه های ایشان قوم های آن ها را هم درج کرده بو دند. ازدرج نام قوم ها درشنا سنا مه ها ، معلوم می شود که کهنه استعمارزی ها درک کرده بود ند که اکثریت مردم خود را افغان نمی دا نند. جالب این است که ، قبیله های پشتون هم خود را پشتون می دانند نه افغان. یعنی افغان مورد پذ یش هیچ قومی درافغانستان نمی با شد وپارلمان پیشترهم در قانون احوال نفوس درج کرد که درشنا سنا مه ها نه نام قوم های افراد بلکه جای پیدا یش وولایت های آن ها درج شود. غنی هم همین مصوبه را امضا هم ما نع تطبیق آن شد. افزون برآن ، به روا یتی ، به تو زیع شنا سنا مه های جعلی هم برای رئیس جمهورشدن تقلبی خود اقدام کرد. یعنی غنی با توزیع تذ کره ها / شنا سنا مه های جعلی می خوا هد ملت افغان را بسازد. ازاین نگاه که افغانستان دراصل خرا سان می با شد وزبان وفرهنگ فارسی ، زبان وفرهنگ مسلط بر آن. معلوم است که ، دربستر زبا نی وفرهنگی فارسی زبان ها، ملت افغان سا ختن کهنه ونو استعمارزی ها کوبیدن آب به آون می با شد! همچنانکه ملت افغان سا ختن کهنه ونو استعمارزی ها کو بیدن آب به آون می با شد، بهتراست که استقلال خواهی امان الله خان فراری هم نما د خنده آور آن تلقی شود! بنا بر آن ، از چند نگاه ، مستقل شدن یا مستقل بودن افغانستان را پد یده ای موهومی می دانم: نخست، مرکزخراسان بزرگ را هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری در سال 1880 ترسا ی افغانستان نام گذاری کرد ند ؛ دوم، پشتون ها درخراسان افغانستان نا میده شده اقلیت مطلق بود ند ومی با شند ؛ سوم، هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری ، دراصل یک زندان بی بام بنام افغانستان ، با زندان با نی عبدالرحمن خان وحشی سا ختند ؛ چهارم، زندان با ن ها از عبدالرحمن خان تا داوود خان ، برای افزایش شمار پشتون ها / افغان ها درخراسان ، پشتون های پیشترهندی وبعد تر پاکستانی را به حیث نا قل به افغانستان آورده اول درمرزبا ایران ودوم درمرزبا شوروی سا بق وسوم درشمال وشمال کا بل ودیگر بخش ها آن ، زمین بخشی وفرزندان آن ها را درارتش جا بجا کرد ند ؛ پنجم، بسیاری فرزندان نا قلین با لاکشیده شده در ارتش ، خلقی نما های روسی شده علیه جمهوریی داوود خان کود تا وبا مردم رفتاروحشا نه کر د ند ؛ وحشی گریی که با عث خیزش مردم وهجوم ارتش سرخ به افغانستان وپنا هنده شدن بخشی از مردم به پاکستان شد؛ ششم، اکثریت همان نا قلان بعد ازحمله ارتش سرخ به افغانستان ، به پاکستان رفته دوباره شنا سنا مه ای پاکستانی گرفتند ؛ هفتم، بعد ازشکست ارتش سرخ وزمین بوس شدن حکومت خلقی نمای دست نشا نده ای آن، جهادی های تا جیک / فارسی زبان ، کا بل را فتح و دولت اسلامی را اعلام کرد ند ؛ هشتم، ازاینکه استاد ربا نی کا ند ید پاکستان وعربستان درافغانستان پسا شوروی نبود ،آن ها اول با حما یت ازحکمتیار ، کا بل را ویران کرد ند ودوم طالبان را ازفرزندان ونواسه های همان نا قلان افغان اصلا هندی- پاکستانی سا خته به جنگ وترور علیه دولت اسلامی گسیل دا شتند؛ نهم ،طالبان قبا یلی افغان القاعده قبا یلی عرب را با خود همراه کرد ند وبا عث رخ داد یازدهم سپتامبر 2001 درامریکا شد ند ؛ وآن کشوردرتبا نی با انگلیس / با دار تاریخی کهنه استعمارزی های افغان، دست به جنگ علیه تروریسم دست سا خت خود ونوکرخود / پاکستان ، زده طالبان ریشو- تروریست والقاعده همکارشان را بدون خون کردن بینی های آن ها روا نه پاکستان وطالبان دریشی پوش را حاکم تحمیلی کا بل سا ختند. خنده آور این است که ، امریکا وانگلیس ونا تو نتوا نستند حکومت های پو شا لی طالب کرزی وطالب غنی وطالبان دریشی پوش همکارآن ها را استوارنما یند! ناتوا نی آن ها دراستوارساختن حکومت های پوشا لی طالبان دریشی پوش ، کمک به بازگشت طالبان ریشو-تروریست به کمک ارتش پاکستان کرد. فرماند هان ارتش پاکستان هم معلوم است که دربد ل پشتونستانخوا هی کهنه ونو استعمارزی های تحمیل شده بر کا بل فارسی زبان ، ازتروریسم طالبان ریشو حما یت کرده ومی کنند. بنا برآن ، سخن گفتن ازاستقلال / خود گردانی افغانستان جز افسانه سرای ونما یش فقر تاریخی وفرهنگی کهنه ونو استعمارزی ها نمی با شد! وقتیکه می گویم سخن گفتن از استقلال / خود گردانی افغانستان بهوده می با شد ، دلیل های بسیاری دارم که عمده ترین آن ها این ها می با شند: نخست ،کهنه ونو استعمارزی های وطن فروش هم قبیله های پشتون را به قوم متحول نکرد ند هم علیه زبان وفرهنگ وتاریخ خراسا نی ها مبارزه دوام دار ومسخ گرانه کرد ند ؛ دوم ، قبیلگی ماندن پشتون ها / افغان ها وپشتونستان خواهی کهنه ونو استعمارزی ها موقع به پاکستان داد تا ازافغان ها طالبانِ تروریست را تولید وبا خون آن ها تجارت های ما لی وسیا سی درغرب نما ید؛ سوم ،پشتون های پاکستانی بیشتراز پنجا بی ها در تباهی افغانستان سهم گرفتند! مثلا،ژنرال اختر عبدالرحمن یوسفزای دبیر آی اِس آی دردوره ژنرال ضیاء الحق ،برنامه سوختا ندن کا بل را آماده کرد ودردوره ریا ست جمهوری غلام اسحق خان پشتون با ابزارکردن حکمتیار پشتون تطبیق شد! ازآن هم ترسناک تر، در مقا له ای"پشتونستان " ، در ج نخست " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ" نوشتم:" فردی به غلام اسحق خان رئیس جمهورپاکستان گفته بود که افغان ها مرزدیورند را برسمیت نمی شنا سند ؛ اوبه صرا حت گفته بود که ما هم مرز نامبرده نمی شنا سیم ومرزی غربی پاکستان آمودریا می با شد!" این است دستاورد استقلال امان الله خان فراری وپشتونستان خوا هی ظاهر خان وداوود خان! بیاد دارم که ، کرزی وغنی وهمکاران شان در غرب وپاکستان وعربستان وامارات متحده ای عربی ، مدافعان طالبان / شا خه ای ریشو-تروریست ارتش پاکستان در برابر دولت اسلامی به رهبریی استاد ربا نی فارسی زبان بود ند! ودر حکومت های فا سد وغارتگر18 سال وهفت ماه وهژده روز گذ شته ای آن ها ، هم پشتون ها هم تاجیک ها هم هزاره ها هم ازبک ها هم ترکمن ها هم بلوچ های هموطن ما قربا نی های جا نی وما لی کمرشکن پر دا ختند! خلاصه اینکه ،اگر افغانستان دا را ی ملت می شد واستقلال می دا شت، مردم آن قربا نی طالبان دریشی پوش وطالبان ریشو- تروریست افغان به نفع پاکستان نمی شد ند! با وجود آن ، استقلال موهومی افغانستان را به افغان های سیا سی واستعمارزی تبریک گفته ازمردم به خصوص آگا هان آن ها می خوا هم که کمر به مبارزه درجهت مستقل سا ختن سرزمین فرهنگی وتاریخی ای خود بسته نما یند. درغیرآن ، به گفته ای شا عر: اگر این مکتب است و این ملا / وضع طفلان خراب می بینم ! وخشت اول گرنهد معمار کژ / تا ثریا می رود د یوارکژ هم ، ادامه ای همین ملا وهمین مکتب می با شد! ادا مه دارد.

ازاینکه اسلام گرایی درترکیه با ملی گرایی ودموکراسی همراه شده است ، کنارزدن زدن آن به این زودی دشوارمعلوم می شود

ابرا هیم ورسجی این تحلیل؛ درپیوند به مقاله ای به عنوان "آیا پا یان اسلام گرایی درترکیه نزد یک است؟" نوسنده : ویلیام آرمسترانگ ، نشر شده در سایت ایران گلوبل ، درروزشنبه ،15 اگست 2020 برابر به 25 ماه اسد سال 1399، ارایه شده است. ازاینکه درصفحه رخنامه ام پخش شده بود ، بهتردانستم که در سا یت اند یشه هم پخش شود ، تا دوستان وفرهنگیان ازآن بهره مند شوند. چند ماه می شود درباره پا یان اسلام گرای درترکیه ، سخن ها وتبصره ها دربرخی رسا نه ها داغ تر شده وبر این اصل تا کید می شود که ملی گرایی اتا ترکی درحال بازگشت به قدرت وکنارزدن حزب اسلام گرای "عدا لت وتوسعه " اردوگان می با شد. دراین شکی نیست که محبوبیت اردوگان تا حدی افت کرده است. دراین هم شکی نیست که ترکیه در دوره نخست وزیری وریا ست جمهوریی 18 سا له ای اردوگان درمقا یسه با ملی گرا یان پیرو مصطفی کمال اتاترک ،دموکراتیک ترمی با شد. بطورنمونه ، ملی گرایی هم درترکیه هم درکشورهای عربی و..،همواره با نظامی گری ودیکتاتوریی نظامی همراه بوده ومی با شد. ترکیه هم که بعد از اتاترک شا هد چند کود تای نظامی بوده وهمه کود تا چیان ادعای ملی گرایی دا شتند ودارند. درکشورهای عربی هم که کود تاچیان نظا می ازعراق تا الجزایر، جز استبداد وتوحش وتباه کاری وگستاخ ترساختن اسرائیل در غصب بیشتر سرزمین فلسطینی ها دستاوردی ندارند. طوریکه دیده شد ومی شود ، هم درترکیه هم در کشورهای عربی ، بد یل مستبدان نظامی - ملی گرا نما ،سازمان های اسلامی می با شند. درترکیه ،حزب رفاه وحزب عدا لت وتوسعه در عمل ثابت کرد ند که بد یل نظامی گریی ملی گرا می با شند. ازاین رو،نظامی ها درسال 1997 ،نجم الدین اربکان وحزب رفاه اورا زیر فشار بر کنار کرد ند. برکناریی که در سال 2002 اربکان وحزب عدالت وتو سعه میراث خوارآن ها شد ند وتا کنون به شیوه دموکراتیک حکومت می کنند. البته که نظامی ها در سال 2016 خوا ستند که اردوگان را به سرنوشت اربکان مبتلا کنند که شکست خور د ند! بنا برآن ، برای ملی گرایی زیرسا یه نظامی ها موقعیتی مهمی درترکیه میسرنمی باشد. این هم درزمان وشرایطی که ، اردوگان اسلام گرایی وملی را خلط کرد ودرداخل وخارج ترکیه بازی می کند. بازیی که عرب ها ازآن بنام احیای خلافت عثمانی یاد می کنند. درعراق وسوریه ویمن هم که نظامی گریی ملی گرا، یا ملی گرا نما تباه کاری کرد ودرمصرهم که ، ملی گرایی نظامی جمال ناصر درسرکوب اسلام گرای واختناق داخلی موفق ودرسال 1967 دربرابر اسرا ئیل بطوررسواخیزشکست خورد. طرفه اینکه ، اسلام گرایی سرکوب شده توسط ناصر،دردوره های سادات ومبارک هم خود را بازسازی هم با استبداد نظامی پنجه نرم کرد. وقتیکه بهارعربی درسال 2011، استبداد عربی شیخی-شاهی-نظامی را ازعربستان تا الجزایر تکان داد ،اسلام گرایی درسال 2012 دردرمصربا انتخابات دموکراتیک به قدرت رسید ومحمد مرسی را به حیث اولین رئیس جمهور منتخب آن کشورپیش کش مردم کرد. برویت اسناد، عربستان وامارات متحده ، 12 میلیارد دالر به فرمانده ارتش مصر پرداخت کرد ند واوهم اولین رئیس جمهورمنتخب مصر را سرنگون واستبداد نظامی را برقرار کرد. استبدادی هم حمایت امریکا واسرائیل را دارد هم به گفته ای مروان بشاره ، تحلیلگرسیاسی تلویزیون الجزیره ، بیشتراز 60 هزار ندانی سیا سی دارد. درسوریه هم که پوتین وخا منه ای به کمک اسد شتافته حرکت دموکراسی خواه را بنام تروریسم سرکوب واین کشوررا ویران وبه سا حه های نفوذ ترکیه وروسیه تقسیم کرد ند. درسودان والجزایر،نظامی ها با برگزاری انتخابات های جعلی حکومت های دموکراتیک نمای لرزان ایجاد کرد ند که آینده نخوا هند داشت. بنا برآن ، اسلام گرایی غیروها بی-نفتی ،ازنوع اسلام گرایی مصر،موفقا نه می توا ند بد یل استبداد برده دار عرب شود! آلوین تافلر نوسنده آینده نگرامریکای هم درنوشته های خود اسلام گرای را مدافع دموکراسی معرفی کرده است.مدافعی که درترکیه ومصرخود را نما یش داد.

Saturday, 15 August 2020

استاد ربا نی وحکمتیار ؛ با سا ختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی ،کمک به ظهور طالبان تروریست کرد ند

کسی که غربا ل دارد ؛ دراخیر کاروان می آید نیما ابراهیم ورسجی بخش نخست بیست و ششم ماه اسد ،سا ل 1399 چند ماه می شود که ، مصروف مطا لعه ای " ژرف "روشنگریی فراموش شده ی دوره ی طلا یی آسیای میا نه " ، نو شته ای اِس فرید ریک ستار، چا پ شده دربخش نشرات دانشگاه پرنستن بریتا نیا درسال 2013 ، ومعرفی ونوشتن مقا لات دررابطه به آن می با شم ویک پیش نو یس ودو مقا له به عنوان های : " اسلام مخالف روشنگری نمی با شد " و" جنبش معتزله " را نیزنو شته وپخش کرده ام. درباره جنبش معتزله ، بد و علت ابراز نظر کردم ومی کنم:نخست، پا یه گذار واکثر کنشگران آن فارسی زبان ها بود ند ؛ دوم ، جنبش نا مبرده تا ثیرژرف بر روشنگری فراموش شده ای آسیای میا نه داشت. آشکار است که جنبش فراموش شده را سا ما نیان فارسی زبان با مرکزیت بخا را ( 819- 1005 ) رقم زد ند. جنبشی که نماد آن در ادبیات فارسی ، رود کی سمرقند ی ودر طب وفلسفه ، ابن سینا می با شد. ازاین نگاه که رودکی آغازگرشعر فارسی می با شد ، فردوسی ود یگر شاعران ادامه دهنده ای راه او می با شند. چون در باره جنبش نامبرده ، زیر عنوان " روشنگریی فراموش شده ای فارسی زبان های آسیای میا نه" ، مقا له های دوامدار وپی درپی می نو یسم ، دراین نوشته به همین فقره / پا را گراف بسنده کرده به فرهنگیان هم وطن ودوستان فسبوکی ام می گویم که علت آن را درعنوان مقا له وسخن ژرف نیما درزیرآن،جویا شوند. بعد از ارا یه ای فقره / پا راگرف نخست که کمتر به اصل مقا له پیوند دارد، بهتراست که اشاره به علت نوشتن این مقا له ای دوام دار بکنم. چند ی پیش ، مقا له ای به عنوان " درافغانستان ، تحلیل گران سیا سی بد ون تحصیل سیا سی- دانشگا هی بسیار شده اند "، نوشته بودم. واقعیت این است که ، نه تنها دربخش سیا ست ، بلکه دربخش د ین ، نهضت شنا سی ای د ینی ودیگر بخش های علم ودا نش هم مفسران وتحلیل گران کم دا نش بسیار پیدا کرده ایم! این مقا له ؛ معلوم است که ، درباره نهضت اسلامی شنا سان بی سواد وبهوده گوی های آن ها درباره د ین وسازمان های مذ هبی افغانستان ارایه می شود. بنا برآن ، بهترمی دانم که نخست درباره علت نوشتن این مقاله اشاره ودوم به نوشتن آن بپردازم. واقعیت این است که، هفته ای گذ شته ، دوستی از کا بل ، ازطریق فسبوک با من درتما س شد وگفت که یک فردی جمعیت اسلامی شنا س شده وازشما این گو نه نام برده است که عضو حرکت انقلاب اسلامی مولوی نبی شده بود ید. بنا برآن ، جمعیت اسلامی شنا سی فردی نیمه با سواد ویکی ازغارتگران کوچولوی شورای نظاری وکا لیس حکومت ما فیایی طالب کرزی وادارم کرد تا این مقا له را نوشته وارایه نما یم. نوشته ای که ایجا ب می کند به گذ شته ای دورتربروم. نگا هی به تاریخ گروه های چپی ومذ هبی افغانستان ؛ نشان می د هد که ،درده سال اخیردوره ای پاد شا هی چهل سا له ای ظاهر شاه که کمی فضای فرهنگی وسیا سی باز شده بود ،گرا یش های چپی روسی وچینی در دانشگاه کا بل خود نما یی کرد ند وسازمان جوانان مسلمان به رهبریی حبیب الرحمن دانشجوی پلتخنیک هم دربرابر آن ها سر بلند کرد. دردانشکده شرعیات هم ، چند استاد ازجمله : دکتر موسی توا نا ، غلام محد نیازی ، استاد ربا نی ، وعبد الرسول سیا ف و...هم محا فظه کا رانه فعالیت های مذ هبی داشتند. ازاین نگاه که نفرت ازبلشویک ها بخاطر اسلام ستیزیی آن ها درآسیا ی میا نه وپنا هنده شدن جهادی های بخا رای به شمال افغانستان ، ریشه درفرهنگ عامه دوانده بود وبخا را هم که پیش از حمله مغل بویژه دردوره ای سا ما نیان ، مرکز علمی- فرهنگی جهان اسلام شده بود، جوا نان مسلمان درافغانستان پا یگاه مردمی پیدا کرد ند ومن هم عضوآن ها شده بودم. درواقع ، همان عضویت با عث شد که بعد از کود تای ثور 1357 ،به پشاوربروم. درپشاور ، هم با استاد ربا نی هم با حکمتیار د یدار ها وگفت وگوهای طولا نی داشتم. دیدارها وگفت وگو های که مرا منتقد آن ها سا خت. در گفت وگو ها وانتقاد ها از استاد وحکمتیار،دوپرسمان را هرگز فراموش نمی کنم:نخست، تحمل وانتقاد پذ یریی بی عمل استاد وانتقاد نا پذ یریی حکمتیار؛ دوم ، ساخته شدن احمقا نه ای حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی توسط آن ها! مثلا ،روز هفتم ماه میزان سال 1357 بود که پیام استاد رسید که بد فتر فقیرانه اش به فقیرآباد بروم که رفتم ود ید م که دوستا نی چند کنارهم نشسته اند واستاد هم سخن گفتن را آغازکرد. البته درباره موضوعی که تا کنون ازتروریسم برخا سته ازآن نجات یا فته نمی توانیم وخود استاد هم قربا نی آن شد! بطورنمونه، استاد فرمود که حکمتیارمی خوا هد که با انحلال حزب اسلامی وجمعیت اسلامی وسا ختن حرکت انقلاب اسلامی به امارت مولوی نبی ، به مبارزه علیه رژیم کمونیستی ادامه می دهیم ؛ وابراز نظر درزمینه توسط افراد نشسته در نشست آغازشد. وقتیکه نوبت ابراز نظر به من رسید ، بد و مسئله با تا کید تمرکزکردم: نخست،حرکت انقلاب اسلامی متشکل از جمعیت وحزب ادامه پیدا کرده نمی توا ند ؛ دوم ، به مولوی نبی گروه سازی نه نما یید که بعد ترهم برای جمعیت هم برای حزب زیان بخش تمام می شود. محمد جان احمد زی لوگری گفت که حرکت انقلاب اسلامی با امارت مولوی نبی ، به نفع جمعیت اسلامی می با شد. بارد نظراحمد زی لوگری ، به استاد گفتم که درست است که شما وحکمتیار با هم مخالفت ورقابت دارید ، اما سر نخ تان درجما عیت اسلامی به رهبریی میا طفیل محمد ،جا نشین مولانا سید ابو اعلی مودودی بسته است ومولانا مفتی محمود امیر جمعیت العلمای اسلام درپاکستان رقیب ومخا لف آن ها می با شد. بنا برآن، اگر برای مولوی نبی حرکت انقلاب اسلامی را بسازید ،بزودی می پا شد وجمعیت وحزب درراه های خود می روند وحرکت انقلاب اسلامی دست سا خت شما می افتد بد ست مولانا مفتی محمود. نظرمرا استاد نه پذ یرفت ودو یا سه روز بعد دریک مسجد ، درپشاور،حرکت انقلاب اسلامی اعلام ومولوی نبی درسخنرانی افتتاحیه ای خود این شعررا خواند: من کجا و دست گل چیدن کجا ای با غبان / نا له ای بلبل مرا اینجا به زور آورده است! طوریکه د یده شد ، نا له ای بل بل مولوی نبی را امیر حرکت انقلاب اسلامی سا خت واستاد ربانی رئیس کمیته ای سیا سی وحکمتیار رئیس کمیته ای فرهنگی آن شد ند. درکمیته ای سیا سی که استاد رئیس آن شده بود ، واصف خاوری ، عبدالرحمن غفوری ودونفر دیگر عضو ومن هم که جوان ترین عضو آن شدم. ازاین که خاوری پیشینه ای چپی داشت ،بیشتر با من سخن ها می گفت وازاخوا نی ها یا اخوا نی نما هراس خود را داشت. چند روزبعد از اعلام حرکت انقلاب ، بد فتر کمیته ای سیا سی رفتم ود ید م که کسی نیست. روزی بعد ،خاوری آمد وبا د یدن من خنده کرد وگفتم که چه گل را به آب دا د ید؟ وبا خنده گفت که بعد ترسخن می گوییم! چند روز بعد ، خوا ست که برویم به یک هتل وکافی بنوشیم ومی گویم که چه گلی را به آب داد یم؟ به هتل رسید یم واو کا فی ومن دود پتی / چای شیری پاکستانی گرفتم وشروع کرد به کارنامه ای اعضای کمیته دراسلام آباد. البته این گونه که ، خاوری با خنده ای همراه با تا سف گفت که رفتیم با مولوی نبی امیر حرکت انقلاب اسلامی به سفارت امریکا دراسلام آباد ودروقت گفت وگو با دپلمات های امریکای ،او قطی نصوار خود را بیرون وده ها گرام نصواررا وارد بینی خود کرد ومیزبان ها هم متعجب وما سر افگنده شد یم! دروقت بیرون شدن از سفارت ، دورتر از مولوی نبی ،" یک دپلمات به ما گفت که درافغانستان ،آدم یافت نمی شد که این حیوان را امیر خود برگزید ید!" به خاوری گفتم که ، درجلسه اعضای رهبری جمعیت اسلامی، با ساختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی ، مخا لفت کرده بودم. بنا برآن ، خوب شد که شما نظر دپلمات امریکای را درباره مولوی نبی شنید ید! طوریکه پیش بینی کرده بودم ،حکمتیار از حرکت انقلاب اسلامی بیرون وحزب اسلامی را بازسازی واستاد ربا نی هم دوباره امیر جمعیت اسلامی شد. البته با این فرق که ،هردو شان حرکت انقلاب اسلامی را برای مولوی ودراصل برای مولانا مفتی محمود سا ختند. ازاین نگاه که ، دردوره ای آریا مهر،پاد شاه ایران ، راه پاکستان به امریکا ازطریق تهران می گذ شت ، سند های جا لبی بعد ازاشغال سفارت امریکا درتهران توسط سپاهیان مولا نا خمینی افشا کرده شد ند. مثلا، در یک جلد اسناد لانه ای جا سوسی ، این مطلب آمده است:" مولانا مفتی محمود به سفارت امریکا دراسلام آباد مراجعه وبه دپلما ت های امریکای گفته بود که درافغانستان مولوی ها وملا های بسیاری طرفدار خود دارد وخوب می شود اگر بجای کارازطریق جما عت اسلامی ازطریق او کار کنند!" طوریکه د یده شد ،استاد ربا نی وحکمتیار،با سا ختن حرکت انقلاب اسلامی برای مولوی نبی ؛ درواقع ،ابزاری خوبی برای مولانا مفتی محمود فراهم کرد ند! بعد ازباز سازیی جمعیت اسلامی وحزب اسلامی وامیر حرکت انقلاب اسلامی شدن مولوی نبی ، انتقا دات من بر هبریی جمعیت افزون شد ودرنزد یک جای بود وبا ش ما درپشاوردفترحکمتیار قرار داشت وروز عید برای عید مبارکی نزد او رفتم وگفت که ربا نی نهضت را رهبری کرده نمی توا ند. پس، بهتراست که ازحزب حما یت نما یید! به حکمتیار گفتم که هم منتقد شما هم منتقد استاد می با شم. دراین راستا ،زمستان 1357 ، استاد مرا به کو یته فرستاد تا به اصطلاح در دفتر جمعیت کارکنم وآنجا هم یک ملای طرفدار مولوی نبی نما ینده جمعیت بود. من که می دانستم که تبعید کرده شده ام ، انقلاب ایران رخ داد وازکویته به همرا هی چند جمعیتی د یگرازپشا ور آمده بو د ند به زا هدان رفتم. درزا هدان ، یک ماه وچند روز ، درمدرسه ای مولانا عبد العزیزملا زاده ، عالم مشهورسنی ما ندم واز بد رخ داد های زند گی ام ،دوباره به پشاوربرگشتم واستاد ربا نی امرکرد که به ایران رفته دردفترجمیت اسلامی درتهران کار کنم. بنا برآن ، روا نه ای ایران شده اول به زا هدان برای ادای احترام ملا زاده ودوم روانه ای تهران شدم. درحالیکه هیچ علاقه به کار دردفترجمعیت اسلامی نداشتم ،کوشش کردم که دردانشگاه تهران دانشجو شوم. بد بختانه ،مولا نا خمینی بنام انقلاب فرهنگی دانشگاه های ایران را بسته کرد. با بستن شدن دانشگاه ها درایران ، به پشاوررسیدم ، با وجود اینکه استاد ربا نی گفت که انتقاد های خود را متوقف نما تا کمکت کنم به دانشگاه رفته تحصیلات خود را تکمیل نما یید، نه از او ، بلکه ازحکمتیار کمک خواستم واو هم به مختارحسن دبیر افغان پریس درراولپندی نا مه داد واو مرا چند ماه دردفترخود هم مهمان هم به پروفیسورقریشی معرفی ام کرد تا اردو برایم درس بد هد. پروفیسور هم دوماه مرا اردو درس داد هم گفت که فارسی زبان هستی واردو دانی توبا کاربرد واژه های فارسی دراردو بهتر ازاردو دا نی ای ما پنجا بی ها می شود. بعد از آموختن زبان اردو به پشاور آمدم ودرمهمان خانه حکمتیار در عقب مسجد سفید جا یگزین شدم واو ازمن گا هی هم پرسان نکرد که به حزب وفا دار هستی یا نه؟ ازاینکه عضو جوانان مسلمان بودم وحزب وجمعیت هردو ازآن سا خته شده بود ند ، دوستا نی درهردوگروه داشتم وتا کنون هم دارم. ازهمان مهمان خانه ، به کرسی انگلیسی می رفتم وزبان انگلیسی خود را بهتر ساختم. نا گفته نما ند که ، درهمان مهما نخانه ، دفترفرهنگی حزب اسلامی هم بود وبدون نام کمی مقاله نویسی برای جریده ای شهادت هم می کردم. دردفترفرهنگی ، یک کا بلی بود وگفت که خواهرزاده وداماد ابراهیم صفا می باشد ودرمنزل دوم آن یک ایرانی مهمان بود. داماد صفا ازمن خوا ست که با ایرانی گفت گو نما یم که کردم واورا انسان بسیارآگاه یا فتم وازسا بقه اش پرسان کردم وگفت که نا مش ابراهیم اصغری وازبنیان گذاران سازمان مجا هد ین خلق بود و ازآن بریده است. ازاین که آن ایرانی را بسیار آگاه یافتم، خواستم نظرش را درباره استاد ربا نی وحکمتار ، بدا نم وگفت که با هردو گفت وگوها کرده ودریافته است که اولی اند یشه دارد ودستش بازاست وشعارنمی دهد ودر آینده کمتر بی حیثیت می شود دومی اند یشه ندارد ودستش بسته است وشعارمی دهد! بنا برآن ، درآینده افغانستان ، بسیار بی حیثیت می شود! همان ایرا نی ازمن خوا ست که از این دوگروه جهادی فاصله بگیرم ، درغیرآن ، گفت زنده ات نمی گذارند! به آن ایرانی که دوستم شده بود ، گفتم که هم مرا که تفکر انتقادی نبست به آن ها دارم نمی کشند هم اعتماد نمی کنند ؛ ومن هم زبان اردو را آموختم ومصروف تقویت زبان انگلیسی می با شم وژنرال ضیاء الحق رئیس جمهورپاکستان به وزارت آموزش وپرورش فرمان داده است که دانشجویان ودانش آموزان مهاجر افغانستانی را درمرکزهای ابتدای ودرمیا نی و دانشگاهی جذ ب نما ید تا تحصیل خود را تکمیل کنند. دراین را ستا ، درکمیشنری های مهاجرین درپشاور وکویته هم بخش آموزشی راه اندازی شده بود. جالب این است که ،وقتیکه د بیر بخش آموزشی کمیشنریی مهاجرین را درپشاور د یدم ،بسیار خوب ازمن استقبال وگفت که صد ر / رئیس جمهور امر جذ ب دانشجویان مهاجرافغان را داده است ومن پیام به سازمان های جها دی -افغانستا نی دادم وپاسخی نگرفتم. بنا برآن ، بسیارخرسند شدم که خود ت به این دفترآمده ای ومرا به وزارت آموزش وپرورش معرفی ودربخش فوق لسا نس علوم سیا سی دانشگاه پنجاب پذ یرفته شدم. قا بل تذ کرمی دانم که ، قاضی حسین احمد رهبر جما عت اسلامی پاکستان که فارسی زبان بود وقبلا امیرجما عت در ولایت سرحد بود؛ با شناختی که ازمن پیداکرده بود هم درشمولیتم دردانشگاه هم کمک مالی برایم کرد. سال ها بعد از آنکه جهادی ها کا بل را ویران وبه شمال گریختند ،به پشاور برگشته " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ " را دردوجلد،از بازیی بزرگ هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری ،تا اداره کرزی نوشتم" وبه لاهور رفته به جناب قاضی هد یه کردم. کتاب دو جلدی را گرفت وعنوان وفصل ها را د ید وتشکرکرد ودو روزهم مهمان آن بزرگ واردرمنصوره درلاهور بودم. سا ل ها بعد ، وقتیکه ، درآتوا / پا یتخت کا نا دا ، خبر مرگ آن بزرگ مرد د ینی را ازطریق رسا نه ها شنیدم ،گریستم! ادامه دارد.

Tuesday, 4 August 2020

روشنگریی فراموش شده ای مسلمان های فارسی زبان آسیای میا نه

بخش دوم ، جنبش معتزله
ابرا هیم ورسجی
پا نزدهم ماه اسد 1399
درپیش نویس روشنگریی فراموش شده ، ازتباه کاری های عرب های جنگی برای کنیزگیری وغنیمت درآسیای مرکزی پرده برداری کردم ودربخش دوم آن نوشتم که اسلام درجوهرخود عقل گرا است ؛ بنا برآن ،مخالف روشنگری نمی با شد. دربخش سوم روشنگریی فراموش شده ، ازنقش های سازنده ونا سازنده ای چهره های سیا سی و فلسفی ومذهبی موافق ومخالف آن، پرده برداری می کنم. درچهره های مذ هبی ، نظریه پردازان فقه ها واشعری های کلامی وعارفان ومعتزلی های مدافع فلسفه وعقل گرا جای می گیرند. شا یان یاد آوریی مجد د می دانم که ، معتزلی ها دررد یف فیلسوف ها واشعری های کلامی مخالف آن ها در رد یف سنت گرا یان وعقل ستیزها جای می گیرند. درفرجام هم د یده شد که اشعری ها بدامن حنبلی ها افتاد ند وازشکم حنبلی ها ابن تیمیه وازشکم فکراو ابن عبدالوهاب وازائتلاف او با محمد بن سعود ، حکومت خانواده السعود به کمک استعمارانگلیس درعربستان بیرون وتفکرآن تروریسم القاعده وطالبان و... را بیرون داد. دشمنی غزالی با نوشتن "تهافت الفلاسفه " / پراکنده گوی های فلاسفه ، با فیلسوف های مانند: فارابی وابن سینا و...، به نفع ابن تیمیه تمام شد. اگرچه ابن رشد ،با نوشتن " تهافت التهافه / پراکنده گوی های غزالی ، هم ازفلاسفه هم ازمعتزلی ها دفاع کرد هم او را حسا بی کوبید ، اما درجامعه سنتی ومتحجرمسلمانِ وقت ، زیاد موثرواقع نه شد.
بنا برآن ، دراین بخش ازمقا له ، به سراغ معتزله می روم. ازاین نگاه که بسیاریی معتزلی ها فارسی زبان ها بود ند وحرکت اعتزالی آن ها تا ثیر قا بل ملاحظه برروشنگریی فراموش شده ای فارسی زبان ها با مرکزیت بخارا وسمرقند وبلخ درآسیای مرکزی داشت، بررسی انتقادی وبازتاب اند یشه ای معتزلی را سازنده ومنوط به موضوع زیر بررسی می دانم. همچنان ، معتزلی گری نخستین نهضت عقلی- فلسفی درجهان اسلام بود که مورد حمایت مامون رشید ودوخلیفه ای بعد ازاو قرار گرفت وتوسط خلیفه های بعدی وحنبلی گریی بد وی به انزوا کشانده شد ؛ واکنون جریان کمرنگی بنام نو معتزلی ها درجامعه های مسلمان ازافریقا تا هند واند ونیزی فعال می با شد. ازاین رو ،نخست، نگاهی مفصل به کهنه معتزلی گری ودوم به نومعتزلی گری می اندازم وباور دارم که نو نگری به آن ها کمک به فهم تفکرهای کهنه ونو درجامعه ای فرهنگی ها وفلسفی های مسلمان دیروز وامروزدرجهان اسلام می کند. همچنان ، بهتراست یاد آورشوم که استبداد خلافتی- سلطانی- شاهی- شیخی- نظامی کهنه ونو درجهان اسلام ، ما نع های زیادی در سرراه اند یشه ورزیی اند یشمندان مسلمان ایجاد کرده ومی کند.
بطورنمونه ،خلافت بد وی اموی ها ( 661-749) جبری گری را تولید وبا خرد ورزی مبارزه کرد وخلافت عبا سی (749-1258) ، ازاینکه خراسانی های فارسی زبان سهم دارآن شده بود ،ما نند اموی ها رفتاربرده انگاری با خراسا نی ها وفارس ها نداشت ،اما درنو اند یش ستیزی شاخ ودُمی تیزترودراز تر از امپراتویی مقد س روم ( 867-1806) ومحکمه ای تفتیش عقا ید آن دا شت. ادامه ای استبداد شاهی - شیخی - نظامی درکشورهای بد بخت مسلمان هم دستاورد خلیفه گری های قرآن ستیزوعقل گریز اموی ها وعبا سی ها می باشد. خوشبختا نه، اکنون ، درنتیجه ای رشد وگسترش علوم انسا نی و جها نی سازیی زبا نی- فرهنگی ، هم انفجاراجتما عی - سیا سی بوقوع پیوستده هم رسا نه های آزاد زاده ای فن آوری رسا نه ای نوکمک به اطلاع رسا نی درجا معه های استبداد وتحجر زده مسلمان کرده است. ازاین رو،بررسی معتزلی گری ، نخستین جنبش فلسفه گرا وخرد ورز درجهان اسلام که بازی گران اصلی آن فارسی زبان ها بود ند ، اهمیت ویژه پیدا می کند.
به گواهی تاریخ فلسفه واند یشه ورزی درجهان اسلام، اسلام نه به تبلیغ با حکمت ووعظ وتزکیه نفس وجد ل نیکو مطا بق قرآن بلکه با جنگ های غنیمت خواه وکنیزگیرعرب های بدوی دربخش بزرگ آسیا وافریقا گسترانده شده وجنگ های با همی ای امپراتوری های فارس وروم وزوال پذ یریی آن ها هم کمک به گسترش آنچنا نی اسلام کرد. طوریکه د یده شد ، پا یان جنگ های درظاهر برای گسترش اسلام ودراصل برای غنیمت، اسلام ومسلمان ها را مواجه با فرهنگ های بزرگ فارس وروم ونومسلمان های فارسی ورومی وپرسش های بسیاری را متوجه اسلام کرد. درنتیجه ای همان پرسش گری ها ها بود که ، فقه ها وکلام های سنی وشیعه وفلسفه ورزیی معتزله ،برای پاسخ دادن به آن ها سر بلند کرد ند. پرسش کننده ها وپاسخ دهنده ها هم به راست یا دروغ غیرعرب های مسلمان شده بود ند. ازاین نگاه که ، دانشمندان مسیحی فلسفه ای یو نا نی را به عربی ترجمه کرده بود ند ودانشگاه جند یشاپوردرفارس هم نسلی را تو لید کرده بود که به فلسفه های هندی وزرتشی ویونا نی آگا هی داشتند، هردو گروه کمک به اند یشه ورزان وفلسفه دوستان مسلمان کرد ند تا گرایش به فلسفه ومنطق افلاطونی و ارسطوی- یونا نی پیدا کنند که کرد ند. مثلا، معتزلی های مسلمان نخستین فلسفه دوستان ومبارزان درراستا ی گسترش فلسفه درجهان اسلام بود ند. ازاین رو،بخش سوم مقا له را به بررسی فلسفه ورزیی آنها تخصیص داده ام.
بنا برآن ، نخست ، اصول فکری معتزله ودوم به بررسی اند یشه اعتزا لی می پردازم. تاریخ معتزلی گری نشان می دهد که واصل بن عطا (700-748 ) ترسا یی ، بنیا نگذار جنبش معتزله بود. نام اعتزال به جنبش او به این خاطر داده شد که شاگردان حسن بصری (642-728 ) بود ودراثراختلاف فکری با استاد خود عزلت گزید وهمین عزلت بعد ازآن جنبش معتزله را به رهبریی او رقم زد. معتزله پنج مسئله را ازاصول معتزلی گری می دا ند که این ها می با شند: نخست ، تو حید ، عدم مکثرات وصفات. دوم ، عد ل ،یعنی خدا وند عا دل است وظا لم نیست. سوم، وعد ووعید، یعنی وعده بهشت در بدل کارهای خوب وکیفر دوزخ برای کارهای بد. چهارم، منزل بین منزلتین ، یعنی فا سق ( مرتکبان گناه کبیره مانند شراب نوش ها، زنا کارکارها، دروغ گوها، وامثال آن ها) نه مومن هستند ونه کا فر، و فسق حا لتی است بین کفروایمان. پنجم، امربه معروف ونهی ازمنکر. نظرخا ص معتزله درباره امربه معروف ونهی ازمنکراین است که اول راه شنا خت معروف منحصر به شرع نیست ؛ عقل نیزقا در است که حد اقل پاره ای ازمعروف ها ومنکر ها را مستقلا تشخیص دهد. دوم، مشروط به وجود امام نیست ووظیفه ای عموم مسلمان ها می با شد. خواه امام وپیشوای درمیدان با شد وخواه نه با شد. تنها بعضی ازمرا تب آن است که اجرای آن ها به عهده ای اما مان ومتصد یان امورمسلمین است. ازقبیل اقامه حد ود شرعیه وحفظ مرزهای کشورهای اسلامی وسا یرکارهای حکومتی- اسلامی. این ها که اصول فکری وآغازجنبش معتزله بود ؛ به مرورایام ، معتزلی ها گروهی شد ند که هم نگاه سیا سی به مسا یل جاری درجا معه اسلامی هم نگاه فلسفی دا شتند. گرا یشی فکری- سیا سی که متعهدان آن ها از اختلافات وکشمکش های سیا سی برای قدرت که نزد یک به دو قرن ادامه داشت خشم گین وعصبا نی شده بود ند.
برای فرار ازچنان کشمکش های ، اول به گوشه گیری ؛ ودوم ، به عقل گرا یی روی آورده کوشش کرد ند که اند یشه ای اسلامی را دریک سا ما نه ای عقلی متا ثر ازفلسفه ای یونان سا مان داده وبا اسلام فقهی وارتد وکسی وکلامی مبارزه کنند. مبارزه ای که شریعت مداران ومعتزلیان یا مدافعان عقل گرای درفهم د ین را رو درروی هم قرارداده با عث بزرگترین چا لش وجدا ل های کلامی -فلسفی درنیمه دوم قرن نهم میلادی / قرن سوم خورشیدی درتاریخ اسلام شد. هد ف معتزلی ها دانش اند وزی وشناخت بهتراسلام بود که برای این هد ف به بحث های فلسفی زیرسا یه ای فلسفه ای یو نا نی روی آور د ند. بحث های عقلی- فلسفی که د ین ورزان وشریعت مداران عرب ،ناتوان ازراه اندازی ومقابله با آن ها بود ند. سنگری که فارسی زبان ها درآن پیشگام شده بود ند!
بطورنمونه ، حا مد عبدالصمد نوسنده ای مصری با شنده آلمان ، می نویسد: آمیزش فرهنگ های ریشه دار ازدا نش جها نی با پویای های عربی- اسلامی ،تکان بزرگی درعرصه ای مدرنیزاسیون / نوسازی درخاورنزد یک آورد. ابن سینا ،فا رابی ، خوارزمی ،یوحنای دمشقی ،ابن رشد وموسی بن میمون ، یعنی قهرما نان اصلی این فرا یند ،اصلا عرب نبود ند. درکناراین ، با ید تا کید کرد که مراکز علمی این عصر،نه شهر های زاد گاه اسلام ، یعنی مکه ومد ینه ، بلکه دمشق ، بغداد ، بخا را ، قاهره وقرطبه بود ند. درآن روزگا ران عرب ها دوکیفیت برجسته داشتند که امروزفا قد آن هستند :اعتماد به نفس وتوا نای بالا برای جذ ب دانش د یگران... درسده ای هشتم میلادی ،مکتب فکریی معتزله به قرآن به عنوان یک نوشته ای بشری می نگریست ، ولی از سده ای نهم به بعد ، جا یگاه مقد س وخدای به آن داده شد. هرچه فاصله ای مسلمان ها اززمان پیامبربیشترمی شد ، به همان اندازه نیزقرآن مقد س تروخد شه نا پذ یرتر گرد ید (1).
با تا یید نظر نوسنده ای مصری که اند یشمندان مسلمان همه غیر عرب بود ند ، به صراحت می گویم که بسیاری معتزلی ها هم مسلمان های غیر عرب بویژه فارسی زبان بود ند. طوریکه د یده شد ،جنگ با معتزلی های فلسفه دوست واند یشه ورزرا اشعری ها وحنبلی های عرب به کمک خلیفه های عرب پسا مامون رشید راه اندازی وقشرگری را بر خرد ورزی وعقل گرای غالب سا خته کمک به عقب ماند گی مسلمان ها درهمه بخش ها کرد ند. بهر حال ،مبارزه ای اشعری ها وحنبلی ها توانست معتزلی ها را تا اندازی به حا شیه برا ند ؛ اما فلسفه ورزی ومعتزلی گری به گونه ای کمرنگی ادامه یا فت. ازاینکه حکومت های استبدادی چه خلیفگی چه شاهی چه شیخی چه نظامی ،نمی توانند فلسفه وخرد ورزی را تحمل کنند ،با ید معتزله وفلسفه ورزی رونق نمیا فتند. افزون بر مخالفت استبداد با فلسفه وخرد ورزی ،قشر عالمان سنتی - دینی هم بسیاربی رحما نه فلسفه ستیزی کرد ند.
بنا برآن ، بهتر است که به سراغ ابن خلد ون وستا یش او ازمعتزلی ها بروم. درزمینه ، ابن خلدون می گوید: معتزله پیشروان فلاسفه ای بود ند که به رواج وتکا مل فلسفه ای یونان ادامه می دا د ند ومتکلمان که برای دفاع ازسنت اسلام ازعلوم عقلی استفاده می کرد ند. نظر فیلسوفان ومتکلمان نسبت به تاریخ ، نمونه ای بارزی ازنظراسا سی آن ها درباره ای مسئله ای عمده ای بود که برسرش اختلاف دا شتند: یعنی رابطه ای عقل با نظرات مقبول عا مه ای امت اسلام ودرباره ای ما هیت وحی اسلام وسنت اسلامی ...علم کلام دراسلام پد ید آمد تا ازنزد یکی سنت ومذ هب دربرابر معتزله وفیلسوفان دفاع وثا بت کند که نظرات اسا سی این روش ازنظرعقلی قا بل دفاع است. تا آن زمان اجتماع چنین می پندا شت که "خوب آن است که ازپیشینیان رسیده با شد " ویک حد یث یعنی گفته ای ازپیامبر ونسل های اولیه ای اسلام موثق ترین منبع دانش وبهترین راهنمای عمل بود. مورخان اسلامی که ظهور وپرورش فن وهمچنین اسلوب شان با این شرا یط رابطه ای نزد یک داشت می کوشید ند تا آن سنت را محقق وحفظ کنند. ولی ارزش آن سنت وهمچنین شیوه ای تاریخ نویسان سنتی اکنون مورد ترد ید بود. معتزله با تازش به مورخان سنتی به پاره ای ازاصولی ترین معتقدات اجتماع نیزمی تا ختند ودرنتیجه مسا عی مورخان درراه دفاع ازتاریخ نگاریی سنتی ، جزءی ازمسا عی کلی ترآن ها درراه دفاع اسلام بود (2).
ازاین نگاه ابن خلد ون مورخ وبه تعریف امروزی جامعه شنا س می با شد ونظر او را درباره جنبش معتزله بازتا ب دا دم ، بهتر است که به سراغ حنا فا خوری وخلیل جر ، نوسند گان " تاریخ فلسفه درجهان اسلامی " وبرداشت آن ها ازمعتزله بروم. درزمینه ، فیلسوف های نامبرده چنین ابرازنظر می کنند: معتزله نه فرقه ای ازفرق اسلامی ، بلکه معتبرترین وقد یمی ترین مکتب اند یشه وفکراست درنزد مسلما نان. هرکه خوا هد به فلسفه ای حقیقی اسلام ، یعنی به آن گونه فلسفه ای که به دین وتاریخ اسلام ارتبا ط نا گسستنی دارد ،دست یا بد با ید در کتب معتزله به تجسس بپردازد ، نه درکتب فلا سفه ای که عا د تا آن ها را فلاسفه ای اسلام خوانده اند ، چون فارابی وابن سینا وابن رشد وامثال ایشان...
با اطلا عا تی که دردست داریم ، با ید سخن نو بختی را بپذ یر یم ، زیرا که فرقه ای واصل بن عطاء دربصره تا سیس شد، ودرعهد هشام ود یگر خلفای اموی پس ازاو(105 هجری / 723 م -131 هجری / 748 م) به فعا لیت پرداخت. دراین دوران فتوحات اسلامی را کد شده بود ومسلما نان که درشهر ها مستقرشده بود ند ، به تحقیق درباره ای مسا یل د ین می پرداختند. درحا لیکه درآغازایمان ساده داشتند ودرمسئله ای وحی چون وچرای ندا شتند، ازاین پس هرچیز را به محک عقل می زد ند ؛ واین مسئله وقتی شد ت یا فت که مللی که به بحث ومنا ظره درمسا یل لاهوت خوگرفته بود ند به اسلام گروید ند. چه فتوحات اسلامی عناصری جد ید ی را وارد د ین کرده بود. انقسا ما ت سیا سی ونا بسا ما نی های داخلی نیزمشکلا تی پد ید آورده بود. ازجمله ای این مشکلات ، موضوع کناه کاران غیرمشرک بود یا به اصطلاح "مرتکبین گنا هان کبیره" . به سبب اختلافات سران درامرخلا فت وقتل عثمان وعلی ، فراوان شده بود ند. مسلما نان این مسا یل را با آراء مختلف واقوال گونا گون مورد بحث وگفت وگوقرارمی دا د ند. می گفتند که گنا هان کبیره بردو نوعند: یکی شرک است ومرتکب آن کا فرومخلد درآتش است ؛ دوم د یگر گنا هان کبیره ای غیرازشرک که نه قسم است: قتل نفس که خدا آن را جزبه حق ، حرام کرده است ؛ دوم دیگرگناهان کبیره ای غیرازشرک که نه قسم است : قتل نفس که خدا آن را جزبه حق حرام کرده است ؛ زنا، عقوق وا لد ین ، شها د ت دروغ ،جادو گری، خوردن مال یتیم ، ربا خواری ، خود داری کردن ازشرکت درسپا هی که به جهاد می رود وتهمت زنا برزنان پاکدامن صاحب شوی زدن...
فلسفه ای سیا سی معتزله :گفتیم که پیدا یش معتزله درآغاز جنبه ای سیا سی داشت ، وآنچه واصل بن عطا را به قول منزلت بین منزلتین وا دا شت ، دردرجه ای اول ، جنبه ای سیا سی قضیه بود. بغدادی ثا بت کرده که " جدای واصل ازاستاد خود حسن بصری درزمان فتنه ای ازارقه بود. مردم دراین روزگاردرامرمسلما نا نی که مرتکب گناه کبیره می شد ند اختلاف کرده وبه چند دسته تقسیم شده بود ند. فرقه ای می گفتند هرکس مرتکب گنا هی شود ، چه صغیره چه کبیره ،مشرک به خدا ست. واین قول خوارج وازارقه بود." بغدادی سپس می افزاید که: " واصل د ید که مردم زمان درباره علی واصحا بش ونیزطلحه وزبیروعا یشه وسا یر اصحاب جمل اختلاف نظردارند." ازاین رو ،خوارج طرفداران علی را تکفیرمی کرد ند ، درحا لیکه اهل سنت وجما عت به صحت اسلام آن دو گروه که درجنگ جمل شرکت جسته بود ند رای می دا د ند. اما واصل هیچ یک ازاین دورای را نه پذ یرفت وگفت که یکی ازدوفرقه به طورنا مشخص فا سق است ومعلوم نیست که آن فرقه ای فاسق ، کدام یک ازدوفرقه است." عمرو ابن عبید بن با ب ( در گذ شته در سال 145 هجری / 762م) پا را ازاین فراترنهاد ، زیرا واصل می گفت یکی ازاین دوفرقه مومن است ویکی فا سق ، ومعلوم نیست مومن کدام است وفا سق کدام ،، بنا برآن ، شها دت دومرد ازیک فرقه خواه ازاصحاب علی ، خواه ازاصحاب طلحه را می پذ یرد ولی شهادت دومرد را که یکی ازفرقه ای علی ویکی ازفرقه ای طلحه با شد مردود می شمارد. ولی عمرومی گفت هردو فرقه که درروزجمل با هم روبرو شد ند فا سقند وشهادت دومرد ازآن ها را ولو آنکه ازیک فرقه هم با شند نمی پذ یرد.
ازاین رو، برخی پندا شتند که واصل وعمروخوارجند...اما حقیقت جزاین است وبرای بیان آن به ذکر قول نیبرگ می پردازم. اومی گو ید: اولا ، هم واصل هم معتزله با بنی امیه دشمن بود ند. ثا نیا، واصل درمسئله ای قتل عثمان وضع خود را روشن نکرد ، واین به صلاح پیروان علی بود ، چه ایشان قهرما نان این حا د ثه بود ند. ثا لثا ، واصل را با علویین مد ینه رابطه ای استواربود ، وزید یه او را مانند پیشوا یان خود گرامی می دا شتند. رابعا ، چون عبا سیان به خلا فت رسید ند ،همان روش را پیش گرفتند که واصل پیش گرفته بود. خواه درقضیه ای منزلت یا درمورد آزادی انسان. نیزهمین عبا سیان مد ت یک قرن تمام ازمعتزله جا نب داری کرد ند...دراینجا این نکته راهم می افزایم که ،مسئله ای آزادی انسان را نیز با سیا ست را بطه ای محکم است. زیرا امویان قا یل به جبر شد ند وازآن دفاع می کرد ند که آنچه درصفین گذ شت، وموجب انتقال خلا فت به آن ها شد، امری بوده است محتوم وآن را خدا خوا سته بود وبشررا درآن دستی نبود. ولی مخالفان بنی امیه ازآزادی اراده دفاع می کرد ند. قبل ازمعتزله غیلان دمشقی فدای این عقیده شد ، وخلیفه اموی ، هشام، اورا کشت (3).
اصل آزادی انسان ها که معتزله ازآن صاد قا نه وچند خلیفه ای عبا سی به گمان اغلب ازروی سیا ست کاری وعوام فریبی دفاع کرد ند ؛ اصل مورد تا یید قرآن وروشنگریی فراموش شده ای مسلمان های فارسی زبان آسیای مرکزی / خراسان ونهضت روشنگریی فرانسه بود ومی با شد. متا سفا نه ،عقلا نیت وخرد ورزی که آزادی وآزادی اند یشی دستاورد آن بود ومی با شد ؛ نخست ،توسط استبداد خلافتی وسلطا نی ؛ دوم، توسط استبداد شاهی وشیخی ونظامی ، سرکوب ودستاورد آن نظام های برداریی د یروز وامروز وزند گا نی برده گونه مسلمان ها درکشورهای نام نهاد اسلامی می با شد. تاریخ اند یشه وسیا ست هم ثا بت کرده است که ، درنظام های مستبد وتما میت خواه ، دانشمندان زاده نمی شوند. بطورنمونه ،درتاریخ فکری- فرهنگی ای مسلمان ها جز معتزله ای سرکوب شده واشاعره ای جزم اند یش وفقه های سیا ست زده نداریم. تاریخ فقه ها هم نشان می دهد که ابوحنیفه ،پا یه گذار فقه حنفی که خرد ورز بود وما نند معتزله ازآزا د یی انسان ها دفاع می کرد،توسط خلیفه ای عبا سی زندا نی وشهید کرده شد ؛ وابویوسف ومحمد شیبا نی دوشاگرد نا خلف او با گرفتن مقام قضا وت هم نوکران استبداد شد ند هم فقه عقلی استاد خود را تحریف وحکومتی سا ختند. پا یه گذاران فقه های شا فعی وما لکی که درخرد ورزی وآزادی پسندی بعد از ابوحنیفه جای می گیرند ، فقه های آن ها هم ابزار استبداد شد ند. محمد ابن حنبل شخصن علیه معتزله وخرد ورزی مبارزه کرد وفقه جزم اند یش اوهم نوکراستبداد خلا فتی شد. نماد سیاه فقه حنبلی در شرایط کنونی حکومت وها بی خانواده ای السعود درعربستان می با شد. فقه زیدی به حیث پنجمین فقه سنی بیشتراز شصت در صد همان فقه اکبر، نوشته ابوحنیفه می با شد. فقه شیعه ای جعفری هم کمترین پیرو یا فت هم معترض شد. بد بختانه ، اسما عیل صفوی وصفوی گریی او جنازه فقه نامبرده را بردا شت. خمینی هم ، طوریکه د یده شد ، درپاریس دموکرات شد ومورد ستا یش برخی نو اند یشان ساده اند یش مسلمان قرارگرفت. بد بختا نه، بارسیدن به قدرت ،ولایت فقیه را سا خت واستبداد صفوی را درقالب تازه احیا کرد که نماد آن حکومت ملای خا منه ای می با شد. دستاورد سیا ست نظامی های آزادی ستیز درافغانستان ، اشغال این کشور توسط ارتش سرخ ودستاورد نظامی ها وملا ها در پاکستان ،قتل سه ونیم میلیون مسلمان درپاکستان شرقی وظهوربنگله دیش وطالبان تروریست درافغانستان ،ودستاورد نظامی های عرب ،کود تا های آزادی ستیز وتباه شدن عراق وسوریه ویمن وزندانی شدن هفتاد هزار مصریی نو اند یش وآزادی خواه وغصب بخش بزرگ خاک فلسطین توسط اسرائیل می با شد. خلاصه اینکه ، اگرمسلمان ها به خرد ورزی توجه ژرف وبه دفاع ازآن برمی خا ستند ، نخست، ازچنگال فقه های سلطانی رها می شد ند ، دوم ، آزاد می شد ند؛ سوم، ملت می شد ند ؛ چهارم ، وارد عصر مدرن شده موقعیت انسا نی درجهان پیدا می کرد ند! ادامه دارد.
پا نو یس ها!
1-زوال جهان اسلام
یک پیش بینی
نویسنده : حا مد عبدالصمد. مترجم ،ب ، بی نیاز داریوش ،چا پ اول به زبان آلما نی ،انتشارات برومر،2010. چاپ فارسی ؛ انتشا رات پویا، آلمان -کلن ،2011.ص ص 62-63
2-فلسفه تاریخ ابن خلد ون ، نوسنده: مهدی محسن ؛ مترجم :مجید مسعودی. ص ص 177 و180
3-تاریخ فلسفه درجهان اسلامی
نویسنده:حنا فاخوری وخلیل جر
مترجم : عبدالمحمد آیتی ، چاپ شم :1381، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی ، تهران. ص ص 114-115 و124-125-126