Sunday 3 November 2019

فرهنگ سیا سی خشن وتحریف سنت ، عا مل های عمده ای ادامه ای استبداد وتنگنای روشنفکری وروشنفکران

بخش دوم
ابراهیم ورسجی
سیزدهم ماه عقرب 1398
دربخش نخست مقا له ، یاد آور شده بودم که استبداد ومستبد برای ادا مه ای خود به تقویت خرا فات وتحریف د ین وسنت درجهت فریب کاری وسواری گرفتن از توده ها نیازمبرم دارد وخوب هم تا کنون عمل کرده است. عملی که موفقا نه مسلمان ها را گرفتار عقب ما ند گی وروشنفکری وروشنفکران آن ها را درمخمصه یا تنگنا اندا خته است. بنا برآن ، دراین بخش ،بیشتر به فرهنگ به خصوص فرهنگ سیاسی وراه نیا فتن سیاست به تعریف ارسطو در جا معه های مسلمان تمرکزمی کنم. معلوم است که ، ارسطوانسان را حیوان سیاسی نامیده است. بنا برآن، سیاست ازنظر او سا مان بخشیدن امورجا معه یا کشوربه مصلحت مردم یا همان حیوا نات سیاسی می باشد. افسوس که، تعریف ارسطو ازسیا ست در جا معه های مسلمان راه نیا فت ، و درجای آن ترساندن وزورگفتن زورمندان برنا توان ها ، بنام سیا ست را یج شد که تا کنون ادامه یافته است. بنا برآن ، می توانم بگویم که راه پیدا نکردن سیا ست ازنظر ارسطو در جا معه های مسلمان ، باعث شد تا فرهنگ عامه توسط مستبدان وسنت گرا یان خرافا تی وفرهنگ سیاسی خشونت بارشکل داده شوند.
بنا برآن ، بهترمی دانم که درباره تحریف سیاست درجامعه های مسلمان وپیا مد های آن ابرازنظرنما یم. درزمینه ، ازنگاه روستا ییان درباره سیاست میا غازم وازروستا به شهربرمی گردم تا خوب ترادای مطلب کرده بتوانم. ازروستا ، به این خاطر میا غازم که خود روستا زاده می باشم وسیا ست از نظر روستا ییان را به چشم خود د یده ام. اگر چه 58 سال می شود که درروستا زند گی نمی کنم اما هنوز ذهنم پُر از خاطره های روستا یی ما نده است. پس ، بهتراست که سیا ست غیرارسطوی را ازنگاه روستا ییان تعریف نما یم. مثلا ، درروستا اصل براین است که وقتیکه فردی زورمندی فردی کمزور یا فقیریی را تهد ید می کرد یا می کند، شا هدان صحنه می گوفتند ومی گو یند که سیا ستش کرد! همچنان، اگرشخصی بی اد ب وگستاخی هم فردی با ادب یا بی اد بی را هشدار داد ومی دهد، شاهدان صحنه می گفتند ومی گو یند که اورا سیا ست کرد. این شد تعریف سیا ست درروستا. نا گفته نما ند که این تعریف ازسیاست منحصر به روستا های افغانستان نمی باشد ، بلکه روستا های همه کشورهای مسلمان را دربرمی گیرد. مثلا،درپاکستان وایران که زند گی کرده بودم ،همان تعریف غیرارسطویی ار سیاست را درآن ها نیزرایج یافتم. پس ،دردیگر کشورهای مسلمان هم همان سیاست غیر ارسطویی دست بالادارد.
ازاین نگاه که ، امیران افغانستان همه استعمارزایی ، یا دربیرون نوکر استعمارها ودردرون کشور خود را آقا یا سردارمی دانستند ومی دا نند وآقای هم می کرد ند واکثریت مطلق امیران وسیاسی ها ونظامی های دیگرکشورهای مسلمان هم همانندی های با همتا یان افغان خود داشتند ودارند. خوب است که ، جنگ علیه با داران افغان های استعمارزایی توده ها را به میدان آورده است! توده های خشمگینی که گرایش های دموکراسی خواهی واستبداد ستیزی پیدا کرده اند. بهر حال، با وجود تغییرات رخ داده ،سیا ست درشهرها هم هما نندی های بسیاری با سیا ست درروستا ها داشت ودارد. افزون برآن ، ازاین که افغان های استعمارزایی با فرهنگ فارسی بیگا نه وبه زبان فارسی را عامیا نه سخن می گفتند وزبان پشتو یا زبان قبا یل خود را هم نمی دانستند، وطوریکه ایجاب می کرد ، شهری هم نشد ند. شهری نه شدن آن ها هم عا مل عمده ای وضع نا بسا مان کنونی می باشد. مثلا ، تره کی بی سواد وزاده ای منطقه ای پیشین در شمال کویته ، ولایت بلوچستان پاکستان و امین نیمه با سواد وفرزند یکی از آدمکشان دستگاه وحشی هاشم خان بود که پدرکلان اولی زاده کرم ایجنسی وپدرکلان دومی زاده چارسده درولایت خیبردرشمال غرب پاکستان بود ند وبزورهند بریتانیا برخراسان تحمیل کرده شد ند وهرسه توحش علیه مردم خراسان را ازحد واندازه گذ شتا ند ند. طرفه اینکه ، با صطلاح هاشم با کمک هند بریتا نیا توحش کرد وتره کی وامین با کمک اتحاد شوروی توحش کرد ند. مسخره تراین که ، هاشم خان پا یه گذار پشتونستان خوا هی وبرخی خلقی های طرفدار تره کی وامین بعد از کمرنگ شدن روبل روسی وپُررنگ شدن کلدار پاکستانی ، با گذا شتن ریش های منا فقا نه طالبان شد ند وبه ترور علیه مردم ادامه داد ند تا بدوی گری ووحشی گریی خود را نما یش بدهند وخوب هم نما یش داده اند!
اگر 18 سال ویک ماه وچند روز می شود که افغانستان هم بنام مبارزه با تروریسم زیر اشغال امریکا وبریتا نیا رفته است هم هردوکشور بیشتر از 140 میلیارد دالر برای دفاع وامنیت وبازسازی هزینه کرده اند وامنیت وبازسازی تا مین نه شده است وحکومت های افغانی دست نشانده شان با دموکراسی بازی هم می کنند ،بیانگر بیگا نگی ای نو استعمارزای ها با فرهنگ مردم وسیا ست مورد نظرشان می باشد. خنده داراین است که ، هم نواستعمارزای ها هم طالبانِ پاکستانی زایی بر اسلامیت وافغانیت تا کید می ورزند! خوب است که اسلامیت وافغانیت آن ها را خود افغان ها دو جمعه قبل در یک مسجد درهسکه در ولا یت ننگرهار با 66 شهید و32 زخمی تجربه کرد ند! به سخن دیگر، زورگویی وبی اد بی ای زورگویان درروستا ها وبخش داری ها وشهرستان های شمال نام سیا ست گرفته وترورطالبان افغان درشرق نام جهاد گرفته ودزدی شدن 58 میلیارد دالر کمک های امریکا برای بازسازی توسط کرزی وغنی ودارودسته های آن ها احیای نا تمام اداره ای وحشی عبدالرحمن خان وماموریت موهومی امان الله خان فراری به خورد افغان ها داده شده است!
بنا برآن ، به صراحت می گویم که طالبان دریشی پوش وطالبان ریشوی افغان در قالب های دزدی وآدم کشی ، فرهنگ به خصوص فرهنگ سیاسی خود را تعریف کرده اند. ازاین رو، بهترمی دانم که فرهنک سیا سی را تعریف وبا کمی توضیح این بخش ازمقا له را پا یان دهم. فرهنگ طرز د ید ونگاه مردم به سوی حکومت وحکومتی ها درشهر وروستا وطرز د ید ونگاه حکومت وحکومتی ها درهمه بخش ها به سوی مردم می باشد. یعنی نگاه مردم وحکومت نسبت به یک د یگر فرهنگ سیا سی می باشد. فرهنگ سیا سی پُر ازنفرت وانزجاردرافغانستان. ازاین نگاه که قبا یل افغان درخراسانِ افغانستان نا میده شده توسط هند بریتا نیا وروسیه ای تزاری ، ازحا لت قبا یلی به حا لت قومی تبد یل نه شده اند ، فرهنگ سیا سی شان بیشترازفرهنگ سیاسی د یگر قوم های خرا سا نی ترسناک ، نفرت انگیز وخشونت بارمی باشد. خشونت باریی که تروریسم طالبان زاده ای آن می باشد. اگرچه ملا ها وطالبان کمی ارفقه الهام گرفته اند ، اما نبا ید کارنامه ای طالبان افغان را با فقه گره زد. به این خاطرکه ، افرادی قبیلگی می باشند که نظامی های پاکستانی برای فریب کاری به آن ها طالبان را پسوند وپیشوند سا خته اند.
اگر چه ازقول غزا لی یاد آوری کردم که فقه بد رد سلطان می خورد ، اما طالبان افغان مطا بق فرهنگ قبیلگی خود ترورکرد ند ومی کنند نه سلطان گریی فقه سا لار. زیراکه ، سلطان ازنظرغزا لی فرد مستقل وخود کامه بود ومی باشد؛ درحالیکه طالبان هم توان قرائت قرآن را نداشتند وندارند هم صد درصد مخالف فقه حنفی ، فقه را یج درافغانستان عمل کرده ومی کنند هم غلام نظا می های منا فق پاکستا نی می باشند. بلی، فرهنگ قبیلگی- عقب ما نده وخشن طالبان ایجاب می کرد ومی کنند که ترورکنند وتروریسم را اجرای شریعت جا بزنند! می دانم ؛ اگر نیمه با سواد های افغان ده درصد عرضه روشنفکری می داشتند، اجازه نمی دا د ند تا نظامی های پاکستانی قبا یل وزبان وفرهنگ قبیلگی شان را زاد گاه تروروتروریسم بسازند. بنا برآن ، دراین بخش ،بهتراست که یک درس به با سواد های افغان بدهم آن هم ازبرخورد یک پو لیس انگلیسی درمیدان هوای لندن به این خاطرکه زاد گاهم افغانستان می باشد. مثلا، سال 2011 ، ازکا بل به دوبی وازدومی با گذرنامه ای کا نادای به لندن رفتم تا ازآنجا بعد ازسه روز به کا نادا بروم. درمیدان هوایی، وقتیکه پولیس با نگاه به گذرنامه ام متوجه شد که زاد گاهم افغانستان می باشد، به بی اد بی متوسل شد واخطارش دادم که نا مت را بگو تا درسفارت کا نادا درلندن به حسابت برسم. وقتیکه گفت وگو مان تند ترشد، گفت که ازکدام بخشی ازافغانستان می باشی؟ گفتم ازشمال وگفت که فارسی زبان هستی ، گفتم بلی وگذرنامه ام را داد وبیرون شدم که دوستم منتظرم می باشد. بعد ازگرفتن گذرنامه ، متوجه شدم که پشتوزبان های افغانستان را تروریست می داند.
وقتیکه رفتارپولیس لندن با خودم را بخاطراین که زاد گاهم افغانستان می باشد ، به میزبانم در لندن گفتم ، متذ کر شد که این گونه تبعیض کاری ها در اینجا محسوش می باشد. بعد تر وقتیکه در تلویزیون الجزیره یا سی اِن اِن درکا نا داد دیدم که عمران خان نخست وزیر کنونی پاکستان وآن وقت عضو پارلمان را درمیدان هوای نیویارک با وجود گذرنا مه دیپلماتیکش توهین کرد ند ، دریافتم که افغان ها را طالبان حسا بی درجهان تروریست معرفی کرده اند. ازاین نگاه که نظا می های پاکستانی بخاطر پشتونستان خواهی وهند و نوازی، استعمارزای های افغان را توهین وطالبان افغان را تروریست ساخته اند ،روشنفکری وروشنفکران وکارنامه شان درافغانستان وپاکستان ودیگر جا معه های مسلمان برایم ارزشمند یی بیشتری پیدا کرد. ارزشمند یی که وادارم کرد تا به این عنوان مقاله نویسی ای دوام داررا راه اندازی کنم. بنا برآن ، از فرهنگیان افغان می خواهم بدا نند که بیشتر از فرهنگیان دیگر قوم ها به فعالیت های فرهنگی - روشنگرا نه نیازدارند. اگر ذهن وفرهنگ قبیله زده مانع روشنفکر شدن شان شده اند ، با وجود آن، به نفع شان می دانم که متحرک شوند. درغیرآن، طالبان ونظامی های پاکستا نی قبر شان را چقور ترحفرمی کنند! بهرصورت ، اینکه فرهنگیان افغان تحرک روشنفکری نشان می دهند یا نه به خود شان تعقل دارد ؛ اما مسئولیت خود می دانم که به بحث های فرهنگی وروشن گرا نه ادامه دهم ومی دهم. دراخیراین بخش از نوشته ، یاد آورمی شوم که دربخش بعد یی آن، نگاه سه روشنفکر عرب از مصر وعربستان را بازتاب خواهم داد. ادامه دارد.

0 comments:

Post a Comment