یازدهم جدی 1396
همه ساله ، از رویداد ششم ماه جدی 1358 / بیست وهفتم ماه دیسا مبرسال 1979م ، یا روزپیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان ، به حیث روزشوم وبد بختی آفرین برای مردم ، گردهمای ها درکابل ومرکزهای برخی ولایت ها برگزار کرده می شود. برخلاف ،از روزهفد هم میزان 1380 / روزهفتم ماه اکتوبر2001 ، یا روز تهاجم هوای ارتش های امریکا وانگلیس علیه امارت باصطلاح اسلامی طالبان وروزاول ژانویه 2002 / روز یازدهم جدی 1380 ، روزنصب شدن طالب کرزی درارگ گابل ، توسط سیا / سازمان اطلاعات مرکزی امریکا ، ایم آی شش / سازمان جاسوسی- بیرون مرزی انگلیستان وآی اِس آی،سازمان اطلاعات ارتش پاکستان ،سخنی گفته نمی شود. با ورمن این است که ، نفرت مردم افغانستان ازطالبان، یا شاخه ای ریشوی ارتش پاکستان، باعث بی تفاوتی مردم به خصوص آگاهان آن ها نسبت به روزهای سیاه هفتم اکتوبر/ هفدهم میزان واول ماه ژانویه / یازدهم جدی شده است. درحالیکه پیاده شدن ارتش های کشورهای خارجی به یک کشور مستقل / خود گردان هم ازنظرنقض حاکمیت ملی هم ازنظر قانون بین الدول قابل سرزنش می باشد. سرزنشی که درپیوند با پیاده شدن ارتش سرخ درافغانستان بارها دیده شد ؛ برعکس ، درپیوند با پیاده شدن ناتو دراین کشورسیه روزگار ودارای تاریخ سیاسی نا شاد دیده نمی شود!
بهررو ، درباره رخ داد های روزهای ششم ویازدهم جدی ازاین نگاه بحث نمی کنم که حاکمیت ملی افغانستان را لگد مال کرده اند ؛ زیراکه ،آگاهان وطن دوست وآزادی خواه می دانند که چه مصیبتی رخ داده است؟ اما ازاین نگاه بحث می کنم که هردو رخ داد جانکاه چه دستاورد های خوب وزشتی برای مردم افغانستان داشتند ودارند؟ شا یان ذکراست که ، تجربه ای تروریسم طالبا نی ای پاکستان وضعی درافغانستان ایجاد کرده است که مردم که درفرهنگ سیاسی آن ها چنان رخ داد های پاد شاه گردشی پنداشته می شود وبسیاری آگاهان حضور ناتو را برای دفع تروریسم پاکستانی سود مند می دانند. بهرحال ، ازاین که ، ازنظر جامعه شناسی ، علم های سیاست وتاریخ ، همه رویداد ها درجامعه ها عامل های دارند. ازاین رو ، بهتراست که به عامل های هردو رخ داد به گونه ای کوتاه اشاره ونوشته را پیگیری نمایم. آری ، توحش دسته های جنایت کار تره کی وامین علیه مردم افغانستان به خصوص آگاهان آن باعث شد که مردم هم به خیزش علیه حکومت وحشی ای خلقی نما دست بزنند هم سازمان های مذهبی که درداخل فعالیت های پراکنده داشتند ومرکزی هم درپاکستان داشتند پایگاه مردمی پیدا کنند. ازهمه مهمتراینکه ،بلشویک های وحشی توحش های بی شماری علیه اسلام ومسلمان ها به ویژه فارسی زبان ها درآسیای مرکزی مرتکب شده بود ند؛ وهمزبانی وهمفرهنگی وهم تاریخی میان مردمان آسیای مرکزی وبخش بزرگ مردم افغانستان وجود دارد.
ازاین رو ،اتحاد شوروی کمونیستی که برآن ذهنیت بلشویسم / دین ستیزی فرمان می راند ، ازکمک احمقانه ای حکومت وحشی تره کی و امین به گسترش نفوذ سازمان های اسلامی وتا ثیرآن ها بر مسلمان های آسیای مرکزی ترسیده بتاریخ ششم جدی 1358 / بیست وهفتم ماه دیسامبر1979 ،دست به اشغال افغانستان زد. شا یان ذکراست که ، رهبریی شوروی درآغازعزم براشغال افغانستان نداشته وفکر نگهداری تره کی بی سواد درمقام اول وآوردن ببرک کارمل را درجای امین می کرده است تاکمک به مهاربحران روبه فزونی ای نماید که امین وباند جنایت کار اورا مقصردرجه اول درایجاد آن برآورد کرده بود. ازاین نگاه که امین، تره کی را درماه سنبله 1358 / ماه سیپتامبر1379 م ، بعد ازبازگشت ازگردهمای سران جنبش غیرمتعهدها درهاوانا وتوقف کوتاه درمسکو ، با رسیدن به کابل خفه کرده کشته بود، درواقع، اشغال افغانستان توسط مسکو درجهت منافع امریکا را رقم زد.
طرفه اینکه ، اشغال افغانستان توسط شوروی هم زیان های مالی وتسلیحاتی بی شماربه آن قدرت بزرگ وارد کرد هم موقع نداد که حکومت دست نشانده آن مشروعیت مردمی پیدانماید. درچنان شرایطی ، امریکا که درویتنام جنگ را دربرابر ملی گرایان ویتنامی به کمک اتحاد شوروی وجمهوری خلق چین باخته بود؛ اشغال افغانستان توسط شوروی را غنیمت شمرده به کمک پاکستان شتافت تا ازطریق آن کمک به جهادی ها کرده به رقیب خود ضربه بزند. طوریکه دیده شد ،اتحاد شوروی هم درسیاست جهانی به خاطر اشغال افغانستان درتنگنا قرارگرفت هم فشارکمرشکن براقتصاد بیمارش وارد شد هم گروه های خلقی وپرچمی را یکسو درجهت دولت سازی کرده نتوانست ، یا نخواست یک سو نماید. ازاین رو، درافغانستان بازی را به نفع رقیب باخت وبرپایه قرارداد ژنو امضا شده در ماه آوریل 1988، عقب نشینی ودوسال بعد ازآن بتاریخ پیوست.
درحالیکه ، جهادی ها عقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان وفروریزی کمونیسم روسی را موفقیت بزرگ برای خود فرض کرده بود ند وبرآن می نازند؛ برخلاف ، ازنگاه من ، تازه مشکل شان شروع شده بود. به این خاطرکه ،امریکا بخاطرکوبیدن کمونیسم روسی آن ها را ابزار کرده بود وپاکستان هم هد فی را درافغانستان دنبال می کرد ومی کند که بیشتر ازاشغال شوروی به کشورما زیان رسان بود ومی باشد. من که درپاکستان مهاجربودم ودردانشگاه پنجاب درلاهورعلوم سیاسی خواندم ورهبران وسازمان های جهادی را می شناختم ورابطه سازمانی هم با آن ها نداشتم مگرمدت زمانی کمی آن هم درآغازکارشان،می دانستم که آن ها سیاست مدارنشدند. ازاین رو، نتوانستند خود را به یک نیروی سیاسی سازنده متحول کنند. ازسوی دیگر، پاکستان هم برای ادامه سلطه بر آن ها طرفدار چند دستگی های گروهی وقومی شان بود. جالب این است که، هم خلقی ها وپرچمی ها هم جهادی ها یک وجه مشترک داشتند وآن اینکه قبایلی وباندی فکرمی کردند نه ملی وسیاسی تا کمک به تشکیل دولت ملی به معنای سرزمینی وتوسعه سیاسی درافغانستان نمایند.
بهرحال ،خلقی ها وپرچمی ها وجهادی ها هم حزب های سیاسی نشد ند هم اتحاد شوروی فروپاشید. ازاین رو، اولی ها بی حامی ای بیرونی شد ند ودومی ها مورد بی مهری امریکا واقع شد ند ؛ وپاکستان هم درافغانستان سیاستی را آغازکرد که رابطه به اهداف ومرام اکثریت جهادی ها نداشت. خلاصه اینکه ، پاکستان درآن برهه غیر ازگرفتارشدن دربحران افغانستان پسا شوروی سه مشکل دیگرهم پیداکرد:نخست ، امریکا متوجه شد که پاکستان با دزدی ازکمک هایش برای جهادی ها علیه ارتش سرخ، خود را آماده ای رسیدن به بم اتوم کرده است. به طورنمونه، درکتاب" قصه های درونی پایان جنگ سرد؛ دربلند ترین سطح"،نوشته : مایکل بیشلاس وستراب تالبوت،نشر در سال 1993 ، آمده است ازکمک های صورت گرفته برای جهادی ها تنها 18 درصد آن به آن ها پرداخت شده است؛ ودرکتاب "جنگ های اشباح: تاریخ مخفی سی آی ای،افغانستان،وبن لادن،ازحمله اتحاد شوروی تا یازدهم سیپتامبر" نوشته ستیف کول،نشرشده درسال 2004، آمده است که :" امریکا سالانه بیشتر ازیک میلیارد برای جهادی ها کمک کرده است که درنه سال حضور ارتش سرخ درافغانستان آن را ده میلیارد دالربرآورد می کنم. دراین کتاب ومنا بع دیگر، کمک های عربستان برابر یا بیشترازکمک های امریکا برآورد شده است(1). وقتیکه ازکمک های یاد شده هجده درصد آن به جهادی هاداده شده است ، معلوم است که 82 درصد آن را ارتش پاکستان به جیب خود زده وتوان اتومی برای خود فراهم کرده است! دوم، ایران که ازجنگ با عراق رها شده بود ، رو به افغانستان آورده فعالیت بی رقیب پاکستان را به چالش گرفت. سوم، پیش ازآن برهه ای حساس تاریخی ، بیاد دارم که راجیف گاندی نخست وزیر هند ازمسکو روانه ای واشنگتن شد ودربازگشت ازواشنگتن ، خبرنگاری ازو درمیدان هوای دیلی نو پرسان کرد که چه شد که ازمسکو به واشنگتن گرایش پیداکردید ؟ گاندهی درپاسخ به پرسش پرسان کننده گفت که :" شوروی هرچه ازعلم وفن آوری جنگی وغیرجنگی که داشت گرفتیم واکنون به گرفتن ازچیزهای نیازداریم که امریکا دارای آن ها می باشد." به سخن دیگر، نگرانی امریکا ازپروژه اتومی پاکستان ،رهای ایران ازجنگ با عراق وگرایش هند به سوی امریکا ، سه رخ دادی بود که پاکستان را درجهان ،منطقه وافغانستان درتنگنا قرارداد.
دررابطه به تمایل ایران به افغانستان پسا شوروی ونگرانی پاکستان ازآن، بیاد دارم که استاد ربانی ، رهبرجمعیت اسلامی وبعد تررئیس دولت مجاهد ین درکابل ،ازیک خاطره اش دررابطه به صاحب زاده یعقوب علی خان وزیرخارجه پاکستان یاد کرد وآن این بود که :" روزی همه رهبران سازمان های جهادی را یعقوب علی خان ، وزیرخارجه پاکستان به افطاردعوت کرده بود وقبل ازافطارملاقاتی داشتند با اودروزارت خارجه ودروقت گفت وگو، یعقوب خان گفت که اگرایران ازفارسی زبان های افغانستان حمایت کند، پاکستان ازپشتون های آن کشور حمایت می کند. استاد ربانی گفت که بعد ازابرازچنان سخنی بی مزه ای، وقتیکه به سوی من فارسی زبان دید تکان خورد ومن هم به دعوت افطاری اش نرفتم." درواقع ، تاکید وزیر خارجه ای پاکستان بردفاع کشورش ازپشتون های افغانستان بعدا سیاست تفرقه اندازانه ای آن کشورش درپیوند با کشورما شد.
به طورنمونه ، وقتیکه درماه ثور 1371 ، حکومت دکترنجیب الله فروپاشید وفارسی زبان های جهادی حکمتیار پشتون وکاندید مورد نظرپاکستان را به حاشیه راندند، فرمانده مسعود ازمن دعوت کرد تا به کابل بیا یم. بعد ازرسیدنم به کابل، فرمانده مسعود ،بتاریخ 8 جوزا، مهمانی ترتیب داده بود دربند قرغه که درآن من بودم وعده ازژنرال ها وچند نفردیگر. بحث هامان همه درباره ای مسایل سیاسی- فرهنگی - اداری ودولت سازی متمرکزبود. بعدازختم جلسه که وقت نمازونان نیم روزبود،ژنرال مومن که سخنان مرا بد قت شنیده بود؛ برایم گفت که اشتباه کرده است ازاین که علیه دکترنجیب خیزش وجاده سازی برای به قدرت رسیدن جهادی ها کرده است.همچنان ، برایم گفت که ازمسعود ودارودسته اش وحکمتیار ودارودسته اش کاری درجهت بهبود اوضاع افغانستان ساخته نیست. افزون برآن ، به من گفت که اگرهمین گونه که بحث کردید ، بیائید سازمان بسازید درخد مت تان می باشیم. برای او گفتم که زمان جنگ است نه سیاست کردن ودرجنگ مورد نظرهم این کابل است که ویران می شود که شد.
بعد ازبحث کوتاه با ژنرال مومن ، به فرمانده مسعود گفتم که پنج دقیقه با شما سخن های دارم واوهم پذیرفت. درهمان پنج دقیقه ، برای فرمانده مسعود درتنهای گفتم که شما کاندید برای برهه ای پساکمونیستی نبودید. پس، چرا به کابل آمد ید؟ او واقعا ازاین سوال من نگران شد ؛ ومن به اوگفتم که اکنون که به کابل آمده اید، بهتراست درباره سه مسئله بطور جدی فکرنمائید: نخست، تمام رهبران دیروزافغانستان نوکران قدرت های استعماری سیاه وسرخ بودند. ازاین رو،با امریکا درتماس شوید تا نگذارد که پاکستان با دامن زدن به جنگ های گروهی- قومی که حکمتیارآماده ای آن می باشد، کابل را ویران نماید. اگرکابل ویران شود، جهاد شما ضرب صفرمی شود. دوم، اگرامریکا شما را تحویل نگرفت وممکن است که پاکستان مخل واقع شود، دراین صورت ،مسکو، دیلی نو وتهران را درنظربگیرید؛ سوم ،درباره تقسیم قدرت با حکمتیار فکرنمائید. افسوس که حکمتیار زیرفرمان آی اِس آی آماده ای اشتراک درقدرت با استاد ربانی نبود. من که حکمتیاررا می شناختم ؛ باتوجه به شناخت ازاو،به فرمانده مسعود گفتم که اگر با ژنرال دوستم ومزاری ، تفاهم درساختار قدرت نمائید، هم کثرت گرای رعایت می شود هم حکمتیار ازبلند پروازی دست کشیده وارد دولت می شود یا منزوی ترمی شود. این که شروع کار است. بعد ازآن درباره تد وین قانون اساسی ،مردم شماری، توزیع شناسنامه / تذکره وتعیین واحد های اداری براساس شمارمردم ورفتن به سوی دموکراسی وانتخابات وتمثیل اراده ای مردم باید فکرکرد. درغیرآن، ازنظر سیاسی آینده ای روشنی برای جهادی ها چه شما وچه حکمتیارنمی بینم.
بهررو ، فرمانده مسعود آن گونه که من پیشنهاد کرده بودم عمل کرده نتواست. ناتوانی ای که ازفرهنگ سیاسی کمرنگ وتوطئه زده ای افغانستان وتجربه موفق چریکی وکمبود دانش سیاسی- اداریی او برخاسته بود. استاد ربانی هم که یک استاد علوم دینی بود ودیگرمولوی های با صطلاح سازمان داروپیرگیلانی وحضرت مجددی ، یا سردسته های دوگرایش صوفیانه همه فاقد تجربه سیاسی- اداری بودند . ازاین رو ، شرایط را مساعد ساختند برای قویترشدن قومندان های جهادی ودسته های شبه نظامی ژنرال دوستم وجنگ های باهمی آن ها وویران شدن کابل وتولید طالبان والقاعده توسط ارتش پاکستان . اگرچه طالبان درظاهرمدعی اجرای شریعت وتامین امنیت درافغانستان بودند، اما پاکستان آن ها را برای خلع سلاح قومندان ها به خصوص قومندان های فارسی زبان ودرواقع جمع آوری اسلحه ازافغانستان وگرد آوردن آن در سلاح خانه های ارتش خود وتعمیق سیاست خائنانه ای خود دراین کشورجنگ زده وویران شده ابزارکرده بود.
بهرحال ، جنگ های گروهی جهادی ها ودسته های شبه نظامی ژنرال هم کابل را ویران کرد هم زمینه سازی برای مواد خام شدن طالبان برای سازمان های جاسوسی پاکستان وبا داران فرامنطقه ای آن ها کرد. جالب این است که ، طالبان بنام شریعت ابزار سازمان های جاسوسی پاکستان وبا داران فرامنطقه ای آن شده بودند، اما نمی دانستند که ابزارهستند. ابزاری که با پوشش مذهب براه انداخته شده بود وادامه دارد. ازاین رو، اگرجهاد ی ها ودسته های شبه نظامی ژنرال دوستم کابل را ویران کردند ، طالبان درجنگ با جبهه ای مسعود، هم شمالی را ویران هم بت های بامیان را تکه - پاره وبی فرهنگی ای خود را نمایش دادند. افزون برآن ، طالبان درشمال ومرکزوغرب افغانستان هم بی شمارتباه کاری کردند. باتوجه به چنان ویرانگری های ، کسانی زیادی را ازکابل وشمالی ودیگربخش های افغانستان درداخل وپاکستان وایران دیدم که ازاتحاد شوروی بخاطرکمک هایش به افغانستان ستایش می کردند وحق هم داشتند ستایش کنند. به این خاطرکه، جهادی ها برخلاف وعده ها ومرام ها وشعارهای خود بنام مبارزه با کمونیسم تباه کاری کرده بودند. دراین تباه کاری، امریکا ، انگلیستان، پاکستان ، عربستان وایران هم شریک بودند. بنا برآن ، باید سرزنش کرده شوند! شایان ذکراست که، شوروی کمک های هنگفت مالی کرد وحکومت دست نشانده اش غارت گرنبود.ازاین سبب، کمک های خوراکی شوروی برای مردم نیاز مند افغانستان رسید. مثلا، باری اززبان ادوارد شوارد نا د زی ، اخیرین وزیرخارجه ای شوی، شنیدم که کشورش 60 ملیارد دالر درافغانستان هزینه کرده است.هزینه ای که به مردم غریب هم رسیده بود.
با درنظرداشت کمک های اتحاد شوروی ودستاورد های بد نوکرانش درافغانستان ، بهتراست که ازیک دستاورد آن یاد وراجع به بی دستاورد یی امریکا تمرکزکرده نوشته را پایان دهم. درباره دستاورد شوروی درافغانستان به گونه کوتاه می گویم که نیکیتا خروشچف رهبر شوروی (1953-1964) درخاطرات خود نوشته است که:" درسال 1957 مهمان جواهرلال نهرو نخست وزیرهند بودم که پیام تلفونی پاد شاه افغانستان برایم رسید واو درپیام خود ازمن خواسته بود که دروقت بازگشت به مسکو،نشستی کوتاهی درکابل داشته باشم ومن هم پذیرفتم وبه کابل رفته درجریان گفت وگو با شاه ووزیرانش دریافتم که افغانستان چه مشکلی دارد؟ ازاین رو،درگام نخست برای افغانستان نان پزی / سیلو ساختم. خروشچف همچنان درخاطرات خود به امریکا حمله کرده است که کمک هایش به طبقه مرفه جامعه های پس مانده ونهاد کاران سود جوی غیردولتی واریزمی شود." (2) دراین باره که کمک های امریکا به طبقه مرفه ونهاد کاران غیردولتی می رسد ، غارت کمک های امریکا توسط دارودسته ای کرزی وغنی وعبدالله ونهاد کاران غیردولتی همکارشان سند محکمی شده می تواند. بهررو، خروشچف نه تنها نان پزی بلکه سرک های پخته ای کابل ومیان کابل وولایت ها تا مرزآمو ، پاکستان وایران وخانه های میکرویانی ومیدان های هوای وتونل سالنگ را دردوره زمام داری خود ساخت.
ازاین رو،گفته می توانم که شوروی تمام زیرساخت های اقتصادی افغانستان را ساخت. به سخن دیگر، افغانستان پدیده های مدرن را ازمدرنیسم روسی گرفت. جالب این است که ، خروشچف درخاطرات خود یاد آورشده است که با هزینه کمی درافغانستان ذخیره ای زیادی برای شوروی کرده است ومنظورآن این است که اگرامریکا درافغانستان پایگاه می گرفت، هزینه های زیادی را برای شوروی تحمیل می کرد.اگرچه خروشچف درخاطراتش ازمقدارهزینه ی شوروی درافغانستان چیزی نگفته است، اما درترجمه ای فارسی خاطرات او،مترجم هزینه ای دوره ی اودرافغانستان را یک میلیارد دالریاچیزی بیشترازآن برآورد کرده است. آری، خروشچف درکودتای درون حزبی حزب کمونیست شوروی درسال 1964 ترسای بازنشسته ساخته شد،اما کمک های شوروی برای مدرنیزه ساختن افغانستان ادامه یافت تا کودتای ننگین ماه ثور1357.ازاینکه درکودتای نامبرده خرد ضابطان قبایلی اکثرا برخاسته ازدوطرف خط دیورند با رهبری باصطلاح خلقی تره کی وامین که اولی ازمنطقه پیشین شمال کویته بلوچستان پاکستان ودومی ازخروتی های آن سوی دیورند درنزدیک کرم ایجنسی پاکستان بود وتوان درک مدرنیسم را نداشتند،باکشتار تحصیل کرده های افغانستان ودین ستیزی هم زمینه سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ هم نابودی مدرنیسم روسی درافغانستان کردند. بازیی کثیفی که نه تنها کمک به نابودی مدرنیسم روسی بلکه کمک به تباه کاری پاکستان باکمک امریکا وانگلیس درافغانستان کرد. این که تره کی وامین با چنان تباه کاری به نفع امریکا،جاسوس سیا بود ند یانه، داوری را به پرچمی های کارملی می سپارم که بسیاریی آن ها به همین باور بودند وهستند.
بهرحال، نابودی شوروی برابر شد به نا بودی پروسه کمرنگ مدرنیسم یا نوسازی درافغانستان که بسیارکند توسط ظاهرشاه شروع شده بود. جالب این است که ،هفتم ثورو ششم جدی ایست مدرنیسم روسی ویا زدهم جدی با تشکیل حکومت امریکای کرزی شروع امید وارکننده وفرجام آن هیچ می باشد. آری ،اگرکرزی،غنی وعبدالله ادعای داشتن دستاورد کنند، به آن ها می گویم که فربه شدن قبایلی گری وتروریسم برخاسته ازآن به کمک ارتجاع پاکستان با حمایت امریکا وانگلیس را می توان فرجام کارشما حساب کنم. شایان ذکراست که ، بی دستاورد بودن سیاست افغانی امریکا به این معنا نیست که آن کشورهزینه ای درافغانستان نکرده است. بلی، امریکا درافغانستان از اول ژانویه 2002 / یازدهم جدی 1380 خورشیدی تا کنون 125 میلیارد دالر دربخش های دولت سازی وبازسازی هزینه کرده است. هزینه ای که هم دردولت سازی هم دربازسازی اقتصادی چیزی کمی یاهیچ را نشان می دهد. مثلا، همین که امریکا ونوکرانش : کرزی، غنی وعبد الله ودیگرنوکرچه هایش سرک های کابل را ترمیم وتونل سالنگ را بازسازی کرده نتوانستند، به صراحت می گویم که آقا وغلاما نش دستاوردی درافغانستان ندارند. آری ،سه دستاورد دارند: نخست ، حکومت داری فاسد؛ دوم، تبدیل شدن افغانستان بدرجه اول کشوری تولید کننده ای مواد مخدردرجهان ودارای بیشترین شمارمعتادان،بیکاران ووآواره گان؛ سوم، تروریسم روبه گسترش. سه دستاوردی جانکاهی که امریکا ونوکرانش را نزد مردم افغانستان منفورساخته است.
وقتیکه می گویم امریکا درافغانستان دستاورد ندارد، خوب است که تنها نیسم. مثلا، جان ساپکو،بررسی کننده ای خاص کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان دربررسی های خود اعتراف کرده است که کمک های کشورش تلف شده اند ونتیجه ای را نشان نمی دهند. بطورنمونه، بتاریخ پنجم آوریل - شا نزدهم ماه حمل ،مستر جان ساپکو دردانشگاه آتوای کا نا دا سخنرانی داشت ودر سخنرانی خود اشاره های به ناموفق بودن امریکا درافغانستان بدون تماس گرفتن به علت ها کرد.ازاین رو، دربخش پرسش وپاسخ ،نه پرسش بلکه سخنرانی وبه غلطی های سیاست امریکا درافغانستان اشاره کردم (3). همچنان ، تا اندازه ای که رویداد های افغانستان از اول ژانویه 2002 تا کنون را پیگیری کرده ام ، به این نتیجه رسیده ام که مشکل امریکا درکمبود کمک هایش به کشورما نبود ونمی باشد، اما زاده ای گزینش های نا درست سیاسی- اداری می باشد که دراین کشورفروپاشیده کرده است. مثلا، مشکل عمده افغانستان پسا طالبان اداره سازی به خصوص درولایت ها وشهرستان ها / ولسوای ها بود. اداره سازیی که پیوند استواربا توان مد یران نصب شده توسط امریکا درکابل داشت ودارد.
متاسفانه ،امریکا وانگلیس عده ای ازنا دان ها وبی خبرها ازاداره سازی وسیاست وافتصاد را ازهتل ها وکارخانه های کشورهای خود وپاکستان بنام تکنوکرات به کابل آورده رئیس ، وزیر، والی ،سفیرو...ساختند. ازسوی دیگر، بالاکشیده شدن جاهلان بنام تکنوکرات درافغانستان توسط امریکا وانگلیس درشرایطی صورت گرفت که قبلا کشورهای نامبرده ازجهادی ها علیه کمونیست ها وازطالبان علیه جهادی ها بهره برداریی غرض ورزانه کرده درقلب ها وذهن های هرکدام آن ها نسبت به خود عقده های بی پایان ایجاد کرده بود ند. افزون برآن ، پاکستان که وسیله بازی های ابزاری امریکا وانگلیس درافغانستان شده بود ، ازتشکیل حکومت امریکای- انگلیسی کرزی وتکنوکرات های بی سواد همکارش بخاطر حضور جهادی های مخالف خودش وبازشدن سفارت هند درکابل رضایت نداشت. ازاین رو ، ضعف ونابکاری ونوکری بسیاری باصطلاح تکنوکرات ها به خود ش به خصوص کرزی را وسیله ساخته هم کمک به ضعیف ترکردن حکومت پوشالی ای آن ها هم کمک دربازسازی القاعده وطالبان وگسترش تروریسم درافغانستان کرد.
اینجاست که باید دونا دانی یا اشتباه بزرگ ویک غرض ورزی را درکنارهم قرارداده نشان دهم که شوروی وامریکا به ترتیب بخاطربالا کشیدن نادان ها به قدرت درکابل کمک به فروپاشی وشکست جنگ خود علیه تروریسم درافغانستان کرده اند. منظورم ازنا دانی شوروی وامریکا نسبت به افغانستان ؛ بالاکشیده شدن خلقی نماهای نادان ووحشی توسط مسکو وبالاکشیده شدن نا دان های پسوند تکنوکرات داده شده توسط واشنگتن می باشد. معلوم است که نادان های اولی اول آگاهان افغانستان را کشتند وآواره ساختند ودوم بسیاری شان اعضای طالبان زیر فرماندهی نصیرالله بابروزیرداخله پاکستان شدند. نادان های تکنوکرات نامیده شده توسط امریکا هم ازاینکه دراداره سازی صفربودند کمک به بازگشت تروریسم طالبان کردند. اکنون ، مسئله خنده آواره این است که ، دربخش های کلید ی اداره مسخره تکنوکرات های جاهل ،تمام جهال خلقی وپرچمی وطالبانی وافغان ملتی جمع شده هم نزاع های قومی خلق کرده اند هم طالبان هم تبارخود را تقویت کرده اند هم کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان را غارت کرده اند. همزمان با غارتگری باصطلاح تکنوکرات ها وناتوانی شان دراداره سازی، غرض ورزیی پاکستان فربه ترشد. معلوم است که ، پاکستان می خواست امریکا ، افغانستان را ازطریق اسلام آباد اداره نماید نه اینکه خود ش مستقیم وارد بازی سیاسی- استراتژیک درآن شود. به این خاطرکه ، حضورمستقیم امریکا درافغانستان برهم زدن سیاست عمق استراتژیک پاکستان می باشد. درباره نا دانی امریکا راجع به افغانستان که به آن اشاره کردم، خوب است که را برت گیتس وزیر دفاع قبلی امریکا درکتاب خود" وظیفه " اذعان کرده است که:" با وجود بیست سال درگیری درافغانستان ، چیزی درباره این کشور نمی دانیم." جای تاسف این است که ، اکنون که 16 سال وچهارماه ازدرگیریی بی دستاورد امریکا درافغانستان می گذرد ، مسئولان این کشور کوشش نمی کنند اوضاع حساس آن را درک وسیاست خود را به گونه ای بازخوانی وراه اندازی نمایند که کمک به بیرون شدن محترمانه ای امریکا ازاین کشوربحران زده، ویران شده ، وتروریسم زده نماید.
بنا برآن ، به صراحت می گویم که ادامه سیاست غلط امریکا درافغانستان بزیان خود ش ومردم این کشور وبه نفع تروریستان می باشد. اکنون که درباره نا دانی شوروی و امریکا درباره افغانستان سخن گفته شد ، بهتراست که درباره نا دانی نوکران دومی یا تکنوکرات های بی سواد بحث کرده نوشته را پا یان ونشان دهم که هم نوکران هم با دارشان درافغانستان دستاوردی جزتباه کاری وگسترش تروریسم وفقروآوراه گی مردم ندارند! ازاینکه شوروی بتاریخ پیوسته ونوکران افغانش اکثرا نوکران امریکا وانگلیس وپاکستان شده اند ، بهتراست که نوکران نادان وباصطلاح تکنوکرات دست ساخت امریکا وانگلیس را درنظرگرفته بیاد شان بدهم که دستاورد ندارند وعلت بی دستاوردی شان هم ماندن شان ازنظرذهنی درگذ شته وحضورفیزیکی شان درحال می باشد. به این خاطرکه، کوشش دارند تجربه فاجعه بارعبدالرحمن خان راتکرارکنند. تجربه ای که هم قابل تکرارنیست هم تکرارکننده ها را نابود می کند. ازاین رو، هم به تکنوکرات های جاهل هم به سیاست گران دیگرقوم ها می گویم که افغانستان کنونی به پایان دادن به ذهنیت قبایلی درسیاست ،تحقق دموکراسی، حقوق بشر،کثرت گرای، نفوس شماری شفاف یا غیرسیاسی، تعیین واحد های اداری براساس نفوس وحکومت قانون نیازمبرم دارد. درغیرآن ،آینده ای روشنی برای آن دیده نمی شود ، یا همان تجربه ای ملانصرالدین با بلند کردن خرش دربام درافغانستان تکرارمی شود. تجربه ملا نصرالدین این است که ، روزی برای تعمیربام خانه ،مصالح ساختمانی رابرپشت خرگذاشت وبه بالای بام برد،الاغ بازحمت وکمک ملا،پله ها رابالارفت؛ ملامصا لح را ازپشت خربرداشت،اماهرچه کرد خرازبالابه پائین نیامد! ملا الاغ را بالای بام رها کرد وبه خانه رفت تا استراحت کند که ناگاه دید خربربام بالاوپائین می پرد وآرام ندارد. ملا بربام شد تاخررا آرام کند که دید،سقف اتاق خراب شده وپاهای الاغ درسقف فرورفته است. کمی بعد، سقف فروریخت والاغ سقوط کرد ومرد! ملاگفت : لعنت برمن که نمی دانستم اگرخربه جایگاه رفیع برسد،دیگرپائین نمی آید تا جایگاه را ویران کند وخود راهم به کشتن دهد (4). یعنی نادان های بلند کرده شده توسط امریکا به قدرت درافغانستان ، کمک به نابود شدن خود شان وشکست جبران ناپذ یر امریکا دراین کشور بحرانی وتروریسم زده می کنند!
پانویس ها:
1- At the Highest Level: The Inside Story of The End of Cold War, by Michael Beschloss and Strobe Talbott, originally published:1993 p…. and Ghost Wars: The Secret History of The C I A ,Afghanistan and Bin Laden from the Soviet Invasion to September 10,2001,pp-65-66.
2- Khrushchev Remembers, With an Introduction, commentary and notes, by Edward Crankshaw, translated and edited by Strobe Talbott, copyright@ 1970 by little, brown and company (inc)pp-507-508
3- I warsajee.blogspot.com/2017/04/blog-post_5html
4- Iranglobal.info/632793
0 comments:
Post a Comment