Wednesday 13 December 2017

کسی که حقیقت را می داند وانکارمی کند؛ تباه کار است


ابراهیم ورسجی
بیست سوم قوس 1396
سال ها قبل ، برتولت برشت گفته بود که :آنکه حقیقت را نمی داند نادان است ؛ وآنکه حقیقت را می داند وانکارمی کند تباه کاراست! آری ، من ؛ این گفته برشت را درپیوند به رویداد های ناخوشایند پنج دهه ای پسین افغانستان بویژه اوضاع امروز بکارمی برم تا کمک به فهم بهترمسایل برای کسانی کنم که می خواهند رخ دادهای ناشاد دیروز وامروزکشورخود را درک ومانع تکرار آن ها شوند! بطورنمونه ، ظاهرشاه ازشاهی مشروطه نام برد وبرخلاف فیصله پارلمان دست چین کرده خود قانون احزاب سیاسی را امضانکرد تا فعالیت های قانونی احزاب سیاسی درافغانستان پایه بگیرد. ازاین رو ،کسانیکه درفکرحزب سازی وفعالیت های قانونی- سیاسی بودند به زیرخانه ها رفته درفکرکودتا یا براندازیی حکومت به گونه ای غیرقانونی شد ند.
طرفه اینکه ،هواخواهان کودتا سربه اختلافات درونی ای خانواده حاکم زده مطابق دستور ک گ ب ،محمد داود را که با ک گ ب رابطه داشت ازخاندان حاکم بیرون کشیده با کودتا واعلام جمهوریت ،اول به عمر حکومت شاهی ودوم به عمر حکومت شبه جمهوری پا یان دادند. بیاد دارم که داود دراولین اعلام جمهوریت خود به دموکراسی واقعی تاکید ودهه ای دموکراسی یا شاهی مشروطه ظاهرشاه را دهه سیاه نامید! طوریکه دیده شد ،داود قبل از ساختن قانون اساسی شاهی مطلقه ای جمهوری نمای خود ،بجان سازمان جوانان مسلمان مطابق دستورک گ ب افتاد وآگاهان آن ها را شهید وزندانی وکم دانش های آن ها را بدامن پاکستان انداخت.
افزون برآن ، داود با اصرار برپشتونستان خواهی به کمک بلوچ ها وغفارخانی های پشتون پاکستان رفت وپاکستان هم مبارزان مسلمان را تقویت ودرسال 1354 درشنوار،لغمان ، پنجشیرو... برایش نشان داد که لقمه کلانتر ازدهنش برداشته است. داود که بی سواد ، قدرت طلب وفرصت طلب بود ،ازبم گذاری های مسلمان های سیاسی به تحریک پاکستان ترسیده راه معامله با پاکستان ازطریق شاه ایران را بازکرد! بعد ازآن، درقانون اساسی مصوبه ماه دلو 1355 خود ،جمهوریت را رسما به شاهی مطلقه تبدیل کرد ودرمیدان سیاسی با استاد ربانی درتماس وگرایش به دوری ازمسکو وچپی های طرفدارش را نشان داد وچپی هاهم با کودتای ننگین ماه ثور1357 به عمر جمهوری مطلقه ی او پایان وجمهوری توحش بارخود را براه انداختند. جمهوری خشن وستمگر ودیوانه ای که جاده سازی برای پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان ، جنگ سرد قدرت های بزرگ وتولید سازمان های بی شمارجهادی توسط ارتش پاکستان با دالرهای امریکای،پوند انگلیسی وریال عربستان کرد.
درپایان جنگ سرد قدرت های بزرگ ، دیده شد که کمونیسم ازمیدان بیرون وامریکا فرصت طالبانه ازمنطقه بیرون وبه پاکستان موقع داد تا کابل را ویران نماید. پاکستان افزون برویران کردن کابل ،تفرقه اندازیی قومی راهم درافغانستان روی دست گرفت وخود را دراین بازی کثیف متحد پشتون ها ومخالف فارسی زبان ها بخاطرهمزبانی شان با ایران برای جلب حمایت عربستان وامارات متحده ای عربی ساخت که ، ازانقلاب آخوندی ایران ترسیده بودند. بلی، با وجود ویران کردن کابل ، با موشک پرانی های حکمتیار ودیگرفرماندهان جهادی و شبه نظامی های افتاده بدامش ، پاکستان نتوانست فارسی زبان های مخالف سیاست ضد افغانستانی ای خود را ازکابل بیرون نماید. ازاین رو،حکمتیاررا که سازمانش فرسوده شده بود؛ کنارزده درجایش ، طالبان والقاعده را ساخت وبجان مردم افغانستان به خصوص فارسی زبان ها وازبیک ها انداخت.
طوریکه دیده شد ، پاکستان با تشویق امریکا وانگلیس وحمایت مالی عرب های نفتی موفق درگرفتن کابل وهرات ازدست جهادی های فارسی زبان شد اما دربیرون کردن آن ها ازدوطرف هندوکش درماند. به این خاطرکه ، گروه های دارای پایگاه مردمی را خارجی ها ونوکران بومی شان ازمیدان بیرون کرده نمی توانند. ازهمه خنده داراینکه ، دروقت اداره تاریخ زده طالبان درکابل که زیرفرماندهی نصیرالله بابر، وزیرداخله پاکستان پرسه می زد، من؛ بخاطربیماری همسرم درپشاورماندم وشروع کردم به نوشتن کتاب " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ". با کمال تاسف ،دروقت امارت طالبان که بی اختیارزیر فرمان نصیرالله بابر ، وزیرداخله پاکستان کارمی کرد،درپشاور ، بی شمار پشتونستان خواهانی دوطرف مرزی دیورند را دیدم که جنگ طالبان زیرفرمان وزیرداخله پاکستان علیه فارسی زبان های افغانستان را ستایش وعملی درجهت اعاده حکومت پشتون ها تبلیغ می کردند.
بعد ازدیدن وشنیدن ستایش پشتونیست های دوطرف مرزدیورند ازجنگ طالبان وملیشه های مرزی پاکستان زیرفرمان وزیرداخله آن کشور علیه فارسی زبان ها به بهانه ای اعاده ی حکومت پشتون ها، واقعا،تکان خوردم ودانستم که ناسیونالیسم افغانی یعنی چه؟ ازهمه خنده داراینکه ، افغان ملتی های طرفدارغفارخان دردوسوی مرز وبسیاری خلقی ها وپرچمی های پشتوزبان هم درصف طالبان زیر فرمان وزیرداخله پاکستان علیه فارسی زبان ها جنگ می کردند و هم فکرانشان درغرب درسازمان های جاسوسی انگلیسی - امریکای به هدایت آی اِس آی کارمی کردند ودردو زمینه بسیاردروغ ها گفتند: نخست، اکثریت بودن قوم شان درافغانستان چند قومی ؛ دوم، پشتونی نمایش دا دن جنگ وتروریسم طالبان. باکمال تاسف، وقتیکه درماه عقرب 1380 خورشیدی ، ظاهرخان را در روم ، پایتخت ایتالیا دیدم، او هم احمقانه ازطالبان دفاع می کرد تا حق پشتونخواهی خود را بجا کرده باشد.
بهرحال ،طالبانِ پشتون خواه ظاهرخان که درکنارهزاران سربازوافسرپاکستانی وقبایلی های عرب القاعده ای درجنوب ، شمال کابل ، شمال ، مرکزوغرب افغانستان علیه فارسی زبان ها جنگ می کردند؛ ازبد شانسی پشتونیست ها، جاده سازی برای جنگ امریکا وانگلیس علیه تروریسم کردند! امریکاهم بنام جنگ علیه تروریسم که جنگش به نفع مخالفان طالبان وزیان ارتش پاکستان تمام شده بود؛ دست بدوکارزیر زد: نخست، بتاریخ 15 قوس 1380 ، به پرویزمشرف ، رئیس جمهور وفرمانده ارتش پاکستان اجازه داد تا هزاران افسروسربازپاکستانی واعضای القاعده را که درمحاصره نیروهای جبهه مخالف طالبان درکندزگیر افتاده بودند ازطریق هواپیما به پاکستان انتقال دهد؛ دوم ، طالبان ریشورا روانه پاکستان کرد و طالبان دریشی پوش وپشتونیست دروغین ودرواقع نوکران شبکه های زیرزمینی خود وانگلیس را بنام تکنوکرات درکابل به قدرت رساند.امریکا وانگلیس که به کابل آمدند وحکومت دست نشانده خود را ساختند؛ خوب شد که دید ند که اکثریت بودن قوم پشتونیست ها چه معنا دارد؟ بلی ،درکشورهای چند قومی ازجمله افغانستان ،اکثریت بودن را زبان رایج وفراگیرتعیین می کند نه شعارها ومردم شماری های رسمی- دروغین که به بحران هویت دامن زده است.
بهر رو،تکنوکرات های بی خبر ازاداره ؛ درامردولت سازی ، بازسازیی اقتصادی ومهار تروریسم شکست خوردند وتنها درغارت 125 میلیارد دالرکمک های امریکا وتخمینا نیم آن کمک های اروپا ودیگرکشورها موفق شدند. موفقیتی که فقر ونابسامانی را درکشور دامن زد وجمع حضور شش میلیون مهاجر درپاکستان وایران باعث شد که اولی ازمهاجران درخاک خود تروریست تربیت کرده برای گسترش تروریسم در افغانستان بکاراندازد ؛ ودومی ، ازمهاجران افغانستانی درخاک خود، سربازگیری وآن ها را بنام لشکرفاطمی به سوریه اعزام بدارد تا درجهت بقای حکومت وحشی بشار اسد خون بدهند. جای تاسف این است که ، هم حکومت فاسد طالب کرزی هم حکومت فاسد ودرمانده ای مسترغنی ، افزون برتلف کردن مبالغ کلان کمک شده ازبیرون ومنابع درونی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان ، آزادی بیان ، آزادی رسانه ها ، جامعه مدنی، صلح وشورا وبسیاری ارزش های انسانی دیگررا بدنام ونسبت به آن ها درجامعه جنگ وتروریسم زده ای افغانستان بد بینی وبد گمانی ایجاد کردند!
بادرنظرداشت رخ داد ها وگفته های بالا،ازبا سوادان افغانستان می هواهم دقت نمایند که اکثر بزرگان ودراصل شبه بزرگان سیاست دیروز وامروز افغانستان تباه کارهستند. به این خاطرکه ،می دانند که تباه کاری کرده ومی کنند وکشوررا بدبخت ومتکی به بیگانگان ومیدان خیزبازی گران منطقه ی وفرامنطقه ای کرده اند اما نمی پذیرند که تباه کارهستند. افزون برآن، تاریخ نمای های دروغین وقهرمان سازی های مسخره هم برای عوام فریبی کرده ومی کنند.ازاین رو، با تاکید مکرربه آگاهان افغانستان ، ازآن ها می خواهم که به این سخن نغز" گذ شته چراغ راه آینده هست"، ریزبینانه نگاه ودقت نمایند! معلوم است که افغانستان گذشته شاد ندارد! اما برای ما مهم این است که ازگذشته ناشاد درس عبرت گرفته درروشنای آن ، آینده روشن را رقم بزنیم! رقم زدنی که هوشمندی ، فداکاری ، آزادی خواهی ، هویت خواهی می طلبد. درغیرآن ، خود فروخته های تاریخ زده ومتعصب گذشته ای ناشاد را به کمک باداران دورونزدیک خود تکرار ونمی گذارند مردم افغانستان به سرنوشت خود حاکم وآینده روشنی را رقم بزنند!

0 comments:

Post a Comment